تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,402 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,206,893 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,075,482 |
مدح در بدیع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 38، فروردین 1401، صفحه 73-90 اصل مقاله (1.24 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2021.129456.2034 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمّدامیر مشهدی* 1؛ حسین اتحادی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار گروه زبان وادبیات فارسی، واحد زابل، دانشگاه آزاد اسلامی، زابل، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یکی از مضامین عمده در تاریخ ادب فارسی، مدح بوده است که شاعران به شیوههای مختلف آن را بیان کردهاند. علمای بلاغت هریک از این شیوهها را یک صنعت به شمار آورده و ویژگیها و شرایط خاصی برای آنها در نظر گرفتهاند. این پژوهش، بهروش توصیفیتحلیلی به بررسی و نقد این صنایع در آثار بلاغی زبان فارسی پرداخته است. در مجموع سیزده آرایه از صنایع بدیعی به مضامین مدحی اختصاص دارد که همه جزو صنایع معنوی بدیع محسوب میشوند. این جدا از صنایعی است که افزون بر مدح، مضامین دیگر نیز از طریق آنها ارائه شده است. از این تعداد، سه صنعت ابداع، تأکیدالمدح بمایشبهالذّم و استدراک بهدلیل ایهامی که در ذهن خواننده ایجاد میکنند، دارای ارزشهای بلاغی بیشری هستند. در این میان صنعت تأکید المدحبمایشبهالذّم، بیشتر مورد توجه بلاغیون بوده است؛ بهگونهای که در همة کتب بدیعی مطرح شده است. از بین آثار بلاغی نیز کتاب بدایعالافکار فی صنایعالاشعار بیشتر از بقیه، یعنی نُه صنعت مدحی را مطرح کرده است. آنچه دراین میان آشکاراست، تشتّت و گاه اختلاف آرای بلاغیون در زمینة نامگذاری، تعاریف و ذکر شواهد این صنایع است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آثار بلاغی؛ بدیع؛ صنایع معنوی؛ مدح | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه یکی از موضوعات اصلی و محوری در تاریخ ادب فارسی، بهویژه آثار منظوم، مدح بوده است؛ چنانکه از کتاب تاریخ سیستان برمیآید، نخستین شعر فارسی نیز مضمونی مدحی داشته است. در شعری که محمدبنوصیف در ستایش یعقوب لیث به مطلع زیر سروده است:
یکی از محققان اعتقاد دارد که پیشینة شعر مدحی نهتنها به زمان تثبیت قدرت دربارها که به دوران قبل از تاریخ برمیگردد. «شعر مدحی به نحوی ریشه در اوراد و اذکار و سرودهایی دارد که در اعصار کهن در باب خدایان و مظاهر آنان سروده میشد» (شمیسا، 256:1383). موضوع مدح از نخستین آثار انتقادی در زمینة ادب، مورد توجه ادیبان و ناقدان بوده است؛ آنگونه که قدامهابنجعفر، در نقد الشّعر، مدح را نخستین هدف شعر دانسته و برای شعر مدحی ویژگیها و شرایطی قائل شده است. «مدیحه دارای قسمهایی است به تناسب ممدوحان که وقوف بر معنی در هریک از این قسمهای مدح لازم است» (قدامهابنجعفر، 174:1384). بر اساس آنچه از نظم و نثر ادبی باقی مانده است، ممدوح میتواند از قشرهای مختلف جامعه انتخاب شود. از پادشاه و درباریان تا یکی از شخصیتهای سیاسی، اجتماعی، علمی، مذهبی همچنین خداوند، معشوق و یا نزدیکان و وابستگان شاعر. اما بهدلیل ارتباط نزدیکی که شاعران با صاحبان قدرت و دربار داشتهاند، ممدوح در بخش اعظم مضامین مدحی شعرفارسی، حاکمان و صاحبان جاه و مال بودهاند. مدح در نظر سخنوران و ادبای متقدّم دارای اهمیّت بسیار بوده است. آنگونه که برخی آن را تنها وسیلة جاودانگی ممدوح دانستهاند. ازجمله نظامیعروضی سمرقندی ضمن صحبت از ماهیّت علم شعر میگوید:
بهدلیل اهمیت مدح، سخنوران شیوههای مختلفی برای ارائة آن ابداع کرده بودند. این شیوهها از همان آغاز مورد توجه علمای بلاغت در زبان عربی و فارسی بوده است. چنانکه در کتاب البدیع، صنعت تأکید المدح بمایشبه الذّم، یکی از 13 صنعتی بوده که از سوی مؤلّف آن مطرح شده است (رک. ابن معتز، 185:1395) همچنین در کتاب ترجمانالبلاغه، 5 صنعت از مجموع 12 صنعت مدحی مطرح شده است. در این تحقیق شیوههای مختلف مدح در آثار معتبر بلاغی از ترجمانالبلاغه تا نگاهی تازه به بدیع بررسی شده است. البته صنایعی مورد نظر بودهاند که فقط به مضامین مدحی اختصاص دارند؛ زیرا برخی از صنایع فقط به به مدح اختصاص ندارند و شاعر میتواند مضامین دیگری را نیز از طریق آنها بیان کند. مثلاً صنعت مغایره که در درّة نجفی آمده و معتقد است که هم برای مدح و هم برای ذمّ چیزی کاربرد دارد (رک.آقاسردار، 216:1362)؛ یا صنعت «ادماج» که در کتاب ابدع البدایع دربارة آن آمده «ادماج آن است که متکلم در طی ادای مقصود خود از مدح یا ذمّ یا سایر اغراض، مطلبی دیگر درج نماید؛ خواه از جنس مطلب اوّل باشد خواه از غیر جنس آن» (گرکانی، 38:1377). اینگونه صنایع در این پژوهش مورد نظر نبودهاند. گفتنی است بااینکه مدیحه هم در نظم و هم در نثر کاربرد داشته، ویژگی و شیوة طرح برخی صنایع همچون توسیم و یا حُسن تخلُّص بهگونهایاست که فقط در شعر کاربرد دارند و ازآنجاکه نگاه غالب بلاغیون در طرح و ارائة شواهد، به شعر بوده، در این پژوهش هم رویکرد به ادب منظوم بوده است. مسئلة اصلی پژوهش حاضر آن است تا مشخص کند شاعران منتسب به دربار، در بیان مضامین مدحی، چه صنایعی برای ارائة مدح ابداع کرده و از این طریق چه اندازه موفق به آفرینش زیباییهای ادبی شدهاند.
دربارة پیشینة این پژوهش میتوان گفت از یک نظر تمام آثار بلاغیکه دربارة صنایع مدحی بحث کردهاند، جزو سابقة آن محسوب میشوند. اما اگر ازمنظر سیر صنایع بدیعی در آثار بلاغی نگاه شود، در دو کتاب به این شیوه کار شده است. نخست در کتاب «قطوف الرّبیع فی صنوف البدیع» است که مصحّح آن در تعلیقات آن، پیشینة80 صنعت بدیعی مطرحشده در این کتاب را در آثار بلاغی متقدّم ذکر کرده است. پس از آن در کتاب «فنّ بدیع در زبان فارسی» نوشتة یحیی کاردگر که به دستهبندی و توصیف صنایع مختلف بدیعی پرداخته و سابقة هر صنعت را در آثار بلاغی بررسی و در مواردی هم نکاتی دربارۀ نقد بعضی از صنایع بیان کرده است. در صورتی که در پژوهش حاضر، برای نخستینبار سیر تطوّر صنایع مدحی در آثار بلاغی زبان فارسی، از ابتدا تا دورة معاصر بررسی و نقد شده است.
مبنای این پژوهش آثار بلاغی زبان فارسی است؛ اما در برخی موارد به آرای علمای بلاغت عربی هم استناد شده است. همانگونه که گفته شد در بخش اعظم اشعار مدحی فارسی، ممدوح یکی از منسوبان دربار بهویژه پادشاه است. به همین دلیل در میان صنایع مدحی نیز چند صنعت وجود دارد که به مدح این گروه اختصاص دارد. ازاینرو در این بخش ابتدا به معرفی و بررسی این دسته از صنایع پرداخته میشود. 2-1. ابداع دربارة ابداع دو تعریف متفاوت در کتب بدیعی دیده میشود. نخستین تعریف از رادویانی با عنوان فی الابداع فی المعانی ارائه شده است. «چنان است که شاعر و دبیر در یک شعر یا یک قرینه از نثر چندین نوع بدایع آرد، به الفاظ خوب نظم داده و از تکلّف نگاه داشته» (رادویانی،133:1386). براساس تعریف رادویانی نمیتوان این صنعت را مختصّ مدح دانست؛ زیرا همة مضامین را میتوان با الفاظ خوب و بهدور از تکلف بیان کرد. اما نکته مهم آن است که باوجود تعریفی که ارائه کرده، همة مثالهایش، اشعاری مدحآمیزند. از جمله بیت زیر که سرودة رودکی است.
رشیدالدّین وطواط هم این تعریف را ویژگی صنعت بدیعی نمیداند: «من میگویم که این از جملة صنعت نیست بلکه سخن عقلا و فضلا در نظم و نثر جنین میباید و هر چه براین گونه نباشد سخن عوام بود» (وطواط، 83:1362). نخستینبار، شرفالدین رامی تبریزی این تعریف را به مدح اختصاص داده است. «این صنعت چنان باشد که مادح ممدوح را صفتی کند که به اسم او مشارک باشد و این نوع سخن به غایت بدیع است» (رامی تبریزی، 125:1385). بنابر این تعریف، صفتی را که شاعر به ممدوح نسبت میدهد، باید به عنوان نام یا لقب ممدوح نیز به کار رفته باشد. مانند دو بیت زیر که شاعر مدعی شده همة خلقِ روی زمین دعا میکنند که عاقبتِ ممدوح او، محمود و پسندیده باشد. این درحالی است که نام ممدوح او نیز محمود (غزنوی) است.
به بیان دیگر، صفت نیکویی که ممدوح به آن متّصف میشود، به نام و یا لقب او ایهام دارد. درواقع از این طریق شاعر دو صنعت معنوی بدیعی، یعنی ابداع و ایهام را به یکدیگر پیوند میزند. این شیوه، سبب خیالانگیزی و ابهام بیشتر کلام شدهاست. به این شیوة ثناگویی، مسعود سعد سلمان، رویکرد زیادی داشته است. نمونههای متعددی را در دیوان او میتوان سراغ گرفت که با اوصافی چون منصور، محمود و مسعود که به نام شاهان غزنوی نیز ایهام دارد، آن پادشاهان را مدح کرده است. ازجمله در مدح علاءالدّوله سلطان مسعود ادعا کرده که وی چنان پادشاه سعادتمندی است که هرگاه قصد انجام کاری بکند، سعادت رهبر و هدایتگر او میشود.
حتی با ایهام به القاب پادشاهان و امرا هم مدحپردازی کرده است. مانند بیت زیر که در مدح سلطان ظهیرالدوله ابراهیم از پادشاهان سلسلة غزنوی سروده است.
«ظهیر» یعنی پشتیبان و تکیه گاه که صفت ممدوح است، اما به لقب او -ظهیرالدوله- هم ایهام دارد. یا بیت زیر که در ستایش سیفالدوله محمود بن ابراهیم غزنوی گفته است.
«سیف» به معنای شمشیر است که ممدوحش را به آن متّصف کرده، ضمن اینکه لقب ممدوح را نیز به ذهن تبادر میکند. تعریف شرفالدّین رامی که صنعت ابداع را به مدح اختصاص میدهد تا قرن سیزدهم و تألیف کتاب مدارجالبلاغه مورد قبول علمای بلاغت بود. تا اینکه رضاقلیخان هدایت در قرن سیزدهم دوباره به تعریف نخستینی بازگشت که رادویانی از ابداع کرده بود. «به معانی بدیع باشد و به الفاظ خوب نظم کرده و از تکلّف و تعسّف نگاه داشته» (هدایت، 20:1383). جالب آنکه در چند کتاب بلاغی دیگر که پس از مدارجالبلاغه تألیف شده و از این صنعت نام بردهاند، ازجمله درّة نجفی، ابدع البدایع و روش گفتار، همین نظر هدایت را پذیرفتهاند. 2-2.توسیم از این صنعت نخستینبار در المعجم شمس قیس بحث شده است. «آن است که بنای قافیه بر حرفی نهند که نام ممدوح یا آنچه مقصود شعر است، در آن متسق گردد؛ چنانکه انوری گفته است.
چون خواسته است که شهاب زکی در قافیه بیارد، بنای شعر بر کاف و یا نهاد» (قیس رازی، 323:1373). مؤلّف کتاب حدایقالحقایق از منظری دیگر این صنعت را توصیف کرده است. وی در بحث از اقسام حُسن مطلع، یکی از آنها را به گونهای توضیح داده که میتوان آن را با صنعت توسیم مطابق دانست. «دوم آن است که قایل اسم یا کنیت یا نسب ممدوح را به خوبتر وجهی به عبارت آرد و اگر یکی از اینها را قافیه سازد احسن باشد» (رامیتبریزی، 38:1385) بنابرآنچه در تعریف این صنعت گفته شد، باید توسیم را قصد برای مدح محسوب کرد. زیرا شاعر از ابتدا قصد میکند نام ممدوح را در قافیه بگنجاند. بنابراین بیشترین نزدیکی و تناسب را با نوع ادبی مدیحه دارد. سخنوری که صنعت توسیم را در شعرش رعایت میکند، درواقع دو بار ذهن و زبانش را معطوف مدح کرده است؛ بار نخست برای پیریزی و ارائة مفاهیم کلّی شعر و بار دیگر آنجا که نام ممدوح را در قافیه میگنجاند. ازآنجاکه نام ممدوح ساختار و نظام آوایی ویژهای دارد، شاعر مجبور است که قافیههای هماهنگ با نام ممدوح انتخاب کند؛ این باعث میشود سراغ واژههایی برود که از نظر ساختار با نام ممدوح تناسب داشته باشد. از سوی دیگر چون هر گروه از کلمات قافیه، هالهای خاص از معانی و مضامین را تداعی میکند، میتوان گفت در صنعت توسیم، نام ممدوح تأثیر زیادی در انتخاب دایرة معانی و مضامین شعر دارد. شاعر میتواند نام ممدوح را در هر جایی از ساختار بیت ذکر کند، اما ارزش موسیقیایی و بلاغی قافیه بسی بیشتر از دیگر بخشهای شعر است. درواقع وقتی نام ممدوح را در جای قافیه قرار میدهد، قصد دارد تأکید و توجه بیشتری به ممدوح از خود نشان دهد. شفیعیکدکنی در بحث از نقشهای قافیه در ساختار شعر، یکی از فواید قافیه را تشخّصی میداند که به کلمات شعر میبخشد. «ناگفته پیداست که اگر شاعر بخواهد در شعر روی کلمة خاصی تکیه کند، اگر آن کلمه را در قافیه قرار دهد، این تشخّص وبرجستگی در حدّ اعلای خود خواهد بود» (شفیعیکدکنی، 72:1379). برای شاعری هم که قصد مدح دارد، هیچ چیزی نمیتواند مهمتر از ذکر نام ممدوح باشد. حافظ به ذکر اینگونة نام ممدوح علاقه داشت؛ بهگونهای که در 18مورد از غزلیاتش، نام ممدوح را در جای قافیه قرار داده است.
ابونصر ابوالمعالی، وزیر مبارزالدّین محمّد بوده است (رک. همان:1245)؛ یا در غزل زیر که برای قراردادن نام «شاه شجاع» هجای دشوار «اع» را قافیه قرار داده است.
در برخی موارد ساختار نام ممدوح بهگونهای است که ممکن است موجب تنگیابی قافیه شود و شاعر را به واژهپردازیهایی خلاف قیاس سخن ناگزیر کند. از این جمله باید به یکی از قصاید عثمان مختاری اشاره کرد که چون خواسته نام ممدوحش- احمدبن اسحاق- را در جایگاه قافیه قرار دهد، بنای قافیه را بر هجای «اق» گذاشته است؛ اما چون واژههای مختوم به به هجای «اق» محدودند، در یک مورد شاعر مجبور شده واژهای ابداع کند که مخالف قیاس لغوی است.
جلالالدین همایی مصحّح دیوان مختاری در توضیح واژه« زرّاق» معتقد است این کلمه به معنی حیلهگر در عربی نیامده و از مستعملات فارسی است که شاید مبتنی بر توسّع مجازی باشد (رک.همان: 273). 2-3. اتّفاق تقوی از آرایة دیگری به اسم «اتّفاق» بحث میکند که آنهم دربارة کاربرد اسم ممدوح است. «چنان است که اسم شاعر یا ممدوح به وجه لطیفی داخل در کلام شود» (تقوی،271:1317). به نظر میرسد تفاوت اتّفاق با توسیم، در آن است که در صنعت اتّفاق، اسم ممدوح میتواند در هرجای بیت قرار بگیرد. از این آرایه، در کتاب ابدع البدایع نیز بحث شده است. 2-4. مدح مثنّی این شیوة مدح فقط در کتاب بدایع الافکار فی صنایع الاشعار مطرح شده است. «چنان باشد که شاعر دو کس را در یک قصیده، با یکدیگر مدح گوید و در این باب، سخن به نوعی باید رانَد که از هیچ طرف قصوری واقع نشود و به غایت مشکل است؛ مثال:
واعظکاشفی کتابش را در اواخر قرن دهم هجری تألیف کرده است. جالب است که این شیوة مدح باوجود اینکه در ادوار پیش از قرن نهم هم بین شاعران فارسی رواج داشته، درکتب بلاغی متقدّم همچون ترجمانالبلاغه، المعجمِ شمس قیس و حدائقالسّحر اشارهای به آن نشده است؛ مثلاً در شعر زیر از دیوان عثمان مختاری که در یک بیت دو شخصیّت متفاوت را مدح کرده است.
ممدوح نخست، ارسلانشاه از نوادگان ابراهیم غزنوی و ممدوح دوّم، یوسف بن یعقوب وزیر اوست. واعظ کاشفی حتی برای مدح بیش از دو نفر هم صنعتی جداگانه قائل شده است. «و اگر زیادت از دو کس در مدح داخل باشند، آن را مدح جامع گویند» (واعظکاشفی، 136:1369)؛ اما مثالی برای آن نیاورده است. 2-5. حُسن تخلّص حُسن تخلُّص در قصاید سنّتی بخشی از شعر است که نقطة آغاز مدحگستری محسوب میشود. اینکه شاعر چگونه بتواند از چند بیت ابتدای قصیده که به وصف اختصاص دارد، به مدح منتقل شود، از نظر بلاغیون دارای چنان اهمیّتی بوده که آن را صنعتی جداگانه دانستهاند. «این صنعت چنان بود که شاعر از غزل یا از معنی دیگر که شعر را بدان تشبیب کرده باشد، به مدح ممدوح آید به وجهی خوبتر و طریقی پسندیدهتر و در آن سلاست لفظ و نفاست معنی نگاه دارد» (وطواط، 31:1362)؛ مانند شعر زیر که شاعر از تغزّلی عاشقانه، به مدح ممدوح منتقل شده است.
انتقال از وصف به مدح، باید بهگونهای انجام گیرد که بین دو موضوع مختلف ازنظر لفظ و معنا ارتباط و پیوستگی کامل برقرار باشد. به بیان دیگر، بدون ذکر بیت تخلّص معنای کلام ناقص بماند. نمونههای زیادی در دیوان شاعران مدیحهسرا میتوان سراغ گرفت که هنرمندانه وصف یا غزل یا شکوه یا معانی دیگر را به مدح پیوند زدهاند. همچون تخلّص زیر از منوچهری دامغانی که توصیف بهار را به مدح پیوند زده است.
آهنی به نکتة تازهای دربارة تخلّص اشاره کرده که در آرای بلاغیون پیشین دیده نمیشود. «بهترین حسن تخلّص آن است که در یک بیت باشد» (آهنی، 279:1360). یکی از اینگونه موارد حُسن گریز، که آن هم در غزل رخ داده است، در شعر حافظ دیده میشود.
البته باید گفت این صنعت فقط در قصایدی کاربرد دارد که تغزّل داشته باشند؛ وگرنه در قصاید مقتضب که شاعر بدون ابیات تغزّل، مستقیماً به مدح میپردازد، حُسن تخلُّص وجهی ندارد. 2-6. دعای تأبید شمسالعلمایگرکانی این صنعت را از مستدرکات خودش دانسته و در تعریف آن گفته است: «آن است که از چیزی خبر دهند، یا دعایی کنند و آن را محدود و موقّت نمایند به امری که دلالت بر ابدیّت نماید،و از این صنعت آنچه در مقام دعا و آخر قصیده یا نامه و خطبه است، شریطه خوانند» (گرکانی، 99:1377). در ردّ ادعای گَرَکانی، که این صنعت را استدراک خودش دانسته، باید گفت نخستینبار در قرن شش هجری و در حدائق السّحر به این شیوة مدحگویی اشاره شده است. «این چنین دعا که تا فلان باشد تو فلان بادی، شعرای پارسی دعای تأبید خوانند» (وطواط، 33:1362)؛ حتی در بدایعالافکار فیصنایعالاشعار هم که چهار قرن قبل از ابدعالبدایعِ گرکانی تألیف شده، این شیوة ثناگستری مطرح شده، هرچند مؤلّف آن را جزو صنایع بدیعی محسوب نکرده است» (رک. واعظ کاشفی، 81:1369). این شیوة ثناگویی در قصاید شاعران سبک خراسانی کاربرد زیادی دارد. مانند شریطة زیر از فرّخی سیستانی که در ستایش محمّد، پسر محمود غزنوی گفته است.
ابیات شریطه معمولاً موقوفالمعانی هستند؛ یعنی پیوستگی معنایی دارند. به همین دلیل اگر شاعر این ابیات را با موازنه و ترصیع همراه کند، از نظر موسیقیایی ارزشمندتر و بلیغترخواهند بود. مانند شعر زیر از مسعود سعد:
2-7. تصلّف این صنعت نیز فقط در کتاب بدایعالافکار فی صنایعالاشعار مطرح شده است. «در لغت لافزدن باشد و در اصطلاح چنان بود که شاعر در مدح خویش مبالغه کند و در لافزدن به اقصیالغایه بکوشد» (واعظ کاشفی، 159:1369). اینکه شاعر ممدوحش را بهگونهای مبالغهآمیز ستایش کند، جزو ذات مدیحه محسوب میشود. اصولاً غالب شاعران مدّاح، بهویژه پس از سبک خراسانی، ازآنجاکه سعی داشتند تا ممدوح را بزرگتر از اسلافش نشان دهند، گاه توصیفات بسیار فراواقعی و غلوآمیز دربارة او بیان میکردند. مانند بیت زیر از ظهیرالدّین فاریابی شاعر قرن ششم که در مدح قزل ارسلان ادعا کرده که نخستین نوری که به چشم جنین در رحم میرسد، خیال پرچم اوست که در خیال میبیند.
یکی دیگر از شاعرانی که در ستایش ممدوح، حدّ و مرزی نمیشناسد، خاقانی است. وی با تکیه بر خیال باریک و قریحة مضمونسازش در مدّاحی هم غالباً خواننده را به حیرت وامیدارد.
در ستایش شاه شروان گفته است: اسب وی هرگاه درآسمان، سُم چون مشتریاش را بر ستارة زحل بکوبد، زحل به آه و ناله میافتد که رگ پشتم را بُریدی. 2-8. ترجیح از این شیوة ثنا هم، فقط مؤلّف مدارجالبلاغه بحث کرده و آن را از یافتههای خودش دانسته است. «رجحان دادن ممدوح است بر گذشتگان، و این چنان است که ممدوح را در صفتی از صفات، مزیّت بر کسی دهد، و به زعم من این صنعتی است نیکو و پسندیده و کسی متوجه این صنعت نگردیده، فقیرِ مؤلّف آن را داخل در صنایع کرده و بدیع میداند» (هدایت، 60:1383). این صنعت مطابق است با تعریف صنعتی به نام «تفریع» که در المعجم شمس قیس آمده است. «آن است که شاعر وصفی آغاز کند که چنین است و نیست فلان چیز که چنین و چنین است بهتر از فلان، یا بیشتر از فلان» (قیسرازی، 1373 :325). شعر زیر نمونهای از اینگونه مدّاحی است که شاعر در ثنای خوی بخشندگی ممدوحش گفته است.
ابتدا به صلة شاه سامانی به رودکی اشاره میکند و آن را بزرگ میداند؛ اما ادامه میدهد که در مقابل عطای بزرگ ممدوحش، یعنی محمود غزنوی، چیزی نیست. همانگونه که در ابتدای بحث ذکر شد صنایعی که تاکنون بررسی شدند، که مربوط به مدح منتسبان دربار و یا صاحبان جاه و مقام بود. در ادامه به صنایعی پرداخته میشود که ممدوح درآنها میتواند افزون بر شاه و درباریان از شخصیّتهای مختلف جامعه باشد. 2-9. مدح موجّه (توجیه، استتباع، مدح مکرّر، توصیف مثنّی) رادویانی عنوان این صنعت را مدح موجّه درج کرده، اما خودش در تعریفی که ارائه کرده آن را توجیه خوانده است. «چون شاعر صفتی از صفتهای ممدوح مانند کند به چیزی که آن نیز از خصال ستودة وی باشد، آن عمل را توجیه خوانند» (رادویانی، 76:1386). باوجود آنکه اینتعریف چندان دقیق و مانع نیست، اما رشیدالدّین وطواط هم همین نظر رادویانی را پذیرفته است (رک.وطواط، 35:1362). در بین آثار بلاغی فارسی دقیقترین تعریف از این صنعت در کتاب بدایع الافکار فیصنایع الاشعار بیان شده است. «آن است که متکلّم ممدوح را به صفتی موصوف گرداند که صفتی دیگر بر آن مترتّب گردد، و چون شاعر به صوب مدح در آن مرتبه است که به هیچ جهتی دیگر ملتفت نمیشود، مگر بهجهت مدحی دیگر، این را مدح موجّه گفتهاند» (واعظکاشفی، 125:1369). بنابراین تعریف و همچنین بر اساس مثالهایی که در کتب متقدّم بدیعی همچون ترجمانالبلاغه و حدائقالسّحر از این صنعت ارائه شده است، باید گفت بین مدح نخست و مدح دوم باید نوعی التزام معنایی وجود داشته باشد. به بیان دیگر، شاعر باید بهگونهای مدح نخست را مطرح کند که مفهوم عبارت ناقص باشد و باید مدح دیگری در پی آن بیاید تا معنای آن کامل شود. مانند بیت زیر که شاعر در مصراع نخست ممدوح را به بینظیری متّصف کرده است؛ بهدلیل آنکه در مصراع دوم صاحبقِران دانسته است. درواقع یک مدح را ملزم به مدح بعدی کرده است.
تعریفی هم که خطیب قزوینی ارائه کرده، بر ملازمت و پیوستگی مدح نخست و مدح ثانی تأکید دارد. «استتباع آن است که کسی را بهگونهای توصیف کنند که لازمهاش مدح او به صفت دیگر باشد. پس وصف اوّل، ملزوم و متبوع و وصف دوم، تابع و لازم است» (امین شیرازی، 190:1380). در بیت زیر هم شاعر در هر مصراع ممدوحش را، محمود غزنوی، به یک صفت ستوده است؛ بهگونهای که میان دو صفت در دو مصراع پیوستگی و التزام معنایی وجود دارد.
در مصراع نخست ممدوح را به بینظیری متصّف کرده و چون میخواهد دلیل آن را ذکر کند، به مدح دوم، که بخشایندگی است، منتهی میشود. همچنین در شعر زیر که شاعر با هنرمندی توانسته با استفاده از تشبیه، در هر مصراع دو مدح جداگانه را به یکدیگر پیوند دهد.
در مصراع نخست ذات پاک و بلندی رفعت ممدوح و در مصراع دوم خوی مبارک و بخشش او را ستوده است. وحیدیانکامیار دربارة عوامل زیبایی این صنعت معتقد است «مدح دوم چون غیرمنتظره و غافلگیرانه است، سبب بیداری و هشیاری ذهن میشود و شادکننده است. علاوه بر این لفظ و معنی را برجسته میسازد» (وحیدیانکامیار، 104:1379). شمیسا دامنة شمول این صنعت را گستردهتر کرده است «از فروع این صنعت آن است که شاعر در ضمن تعریف از کسی یا چیزی از خود هم تعریف کند» (شمیسا، 146:1386). خاقانی در قصاید مدحیاش، به اینگونه ستایش دو رویه، تمایل زیادی داشته است. همچون بیت زیر که ادعا کرده، درگاه ممدوح از فرط بخشندگی او، برای شاهان دیگر مانند کعبه است؛ همچنانکه شعر وی به سبب دقایق آن، همچون سحر حلال است.
نکتهای که این صنعت را درکتب بدیعی برجستهتر از دیگر صنایعکرده، اختلاف و تشتّت آرای بلاغیون در نامگذاری آن است؛ همانگونه که ذکر شد، رادویانی این صنعت را به دو نام، مدح موجّه و توجیه خوانده است. دو عنوان «توصیف مثنّی» و « مدح مکرّر» فقط در کتاب بدایع الافکار فیصنایعالاشعار برای این صنعت ذکر شده است (رک. واعظ کاشفی، 125:1369). نخستینبار هم به پیروی از کتاب التبیین این صنعت استتباع نامیده شد (رک. حسینی، 179:1384). 2-10. تأکید المدح بما یشبه الذّم همانگونه که در مقدمه گفته شد، این آرایه نخستین و تنها شیوة ثناگویی است که در قدیمترین کتاب بلاغی موجود، یعنی البدیع، مطرح شده است. در ترجمانالبلاغه در تعریف آن آمده است: «معنی وی استواری بُوَد به چیزی که ظاهرِآن لفظ نکوهش بُوَد. و این معنی را از جملة بلاغت شمرند. مثالش چنانکه قمری گوید:
پس از رادویانی، شمس قیس رازی، تعریف دقیقتری از این صنعت ارائه کرد. «آن است که شاعر در مدح خویش حرفی از حروف استثنا بیارد، چنان که مردم پندارند که بعد از آن ذمّی خواهد کرد و آن گه صفتی دیگر مدحی بگوید» (قیس رازی، 329:1373). به نظر میرسد آنچه دراین صنعت موجب تأکید در مدح میشود، واژههای استثناء و یا استدراکی است که پس از مدح نخست ذکر میشود. مانند بیت زیر که کاربرد واژة استدراک «لیک» در ذهن خواننده توهّم نکوهش میکند، اما به مدحی دیگر ختم شده است.
این آرایه همچون صنعت استدراک، برای زمانیکوتاه، ذهن خواننده را در فهم مقصود گوینده، فریب میدهد، اما پس از آن که بیت به پایان میرسد، متوجه میشود که اشتباه کرده و درواقع در دام مضمونبازی شاعرگرفتار شده بوده است. خواننده از این دریافت تازه به نوعی لذّت و اقناع هنری میرسد که برای او خوشایند است. همین ابهام و ایهام موجب زیبایی معنوی و ارزش بلاغی این صنعت میشود. رامی معتقد است که تأکید در مدح بهدلیل اغراقی است که در مدح دیده میشود (رک. رامی تبریزی، 54:1385)؛ اما میتوان گفت گاه ممکن است شاعر صفتی را بدون اغراق به ممدوح نسبت دهد؛ همچون بیت زیر که مؤلّف المعجم آن را از شواهد این صنعت ذکر کرده است.
شاعر زلف معشوق را خمیده قامتش را راست، تنش را درست و چشمش را بیمار(خمار)دانستهاست. همة این اوصاف میتواند در معشوق وجود داشته باشد، و اغراقی هم در آن نیست. در قرن دهم هجری تعریف تازهای از کتاب ایضاح خطیب قزوینی از این صنعت وارد آثار بلاغی زبان فارسی شد. براساس این تعریف، این صنعت به دو نوع تقسیم میشود؛ «نوع اوّل آن است که اوّل صفت ذمّی را نفی کنند از چیزی، بعد از آن صفتِ مدحی را استثنا کنند از آن صفتِ ذمّ، چنانکه بیت:
نوع دوم «آن است که اثباتکنند از برای چیزی صفتِ مدحی و استثنا کنند از آن صفت ِمدحی دیگر مر او را» (همان:177)؛ این نظر از سوی صاحبان آثاری چون ابدع البدایع، معالم البلاغه و معانی بیان، که صبغهای عربی دارند، پذیرفته شد. در این میان مؤلف معالم البلاغه معتقد است چون در قسم دوم تأکید بما یشبهالذّم، صفت دوم ازجنس مستثنی نیست، نوعی از استثنای منقطع محسوب میشود (رجایی، 387:1376). سعدی به قسم دوم تأکید بما یشبه الذّم علاقة زیادی داشته است.
این نظر خطیب قزوینیکه مدح شبیه به ذمّ را به دو نوع تقسیم کرده، باعث اغتشاش در تعریف و ذکر شاهد در برخی کتب بلاغی شده است. مثلاً تقوی تعریف دوم قزوینی را پذیرفته است: «این صنعت چنان باشد که بعد از مدح، چیزی ذکر شود که در بادیِ نظر، ذمّ نماید و چون تأمّل شود، تأکیدِ مدح اوّل باشد» (تقوی، 275:1317)؛ اما این تعریف دربارة همة شواهدی که ذکر کرده است، صادق نیست. مانند بیت زیر از دیوان مسعود سعد که از امثلة تعریفی که ارائه کرده، محسوب نمیشود.
براساس تعریف تقوی، شاعر باید کلامش را با مدح آغاز کند، در حالی که با ذمّ آغاز کرده است. بنابراین مطابقت دارد با تعریف نخستی که خطیب قزوینی از این صنعت ارائه کرده است. یعنی ابتدا صفت ذمّی را نفی کرده، بعد به مدح منتقل شده است. همچنین صاحب کتاب روشگفتار که بر عکس تقوی، تعریف نخست خطیب قزوینی را پسندیده است. «آن است که متکلّم پس از صفت مذمومِ منفی، با کلمة استثناء یا استدراک، صفت مدحی را اثبات نماید» (زاهدی، 416:1336). در این کتاب هم، چند مورد از مثالهایی که مؤلّف ذکر کرده، مصداق تعریفی که ارائه کرده نمیشوند. ازجمله بیت زیر که برخلاف آنچه که گفته است، با مدح آغاز میشود، نه صفت مذموم نفی شده. بنابراین مطابق است با تعریف دوم قزوینی نه تعریف اوّل آن.
در یکی دیگر از کتب بلاغی، مثالی برای این صنعت ذکر شده که بایدگفت از مصادیق عکس این شیوه، یعنی ذمّ شبیه به مدح محسوب می شود.
عبارتِ «لیکن این خاصیّتش هست» موهم مدح میکند، اما در ادامه، بر ذمّ مصراع اوّل تأکید شده است. در پایان باید گفت دربارة این صنعت دو نکته را باید ذکر کرد؛ نخست این که تنها آرایهای از شیوههای مدح است که در همة آثار بلاغی زبان فارسی مطرح شده است و دیگر این که بهدلیل شباهت آن با صنعت استدراک، در تعاریف و ذکر امثله، در برخی کتب بدیعی، اختلاط و اشتراک دیده میشود. 2-11. استدراک شیوة ارائة این صنعت مانند صنعت تأکید المدح بما یشبه الذّم است؛ «چنان بوَد که شاعر بیتی را بنا کند اندر مدح که آغاز بیت شنونده را هجا نماید، یا هجا بوَد و از آغاز وی بوی مدح آید چنانک رودکیگوید:
درکتب بلاغی پس از ترجمانالبلاغه همین تعریف را با الفاظی مشابه تکرارکردهاند. چند اثر بدیعی همچون حدائق السّحر، بدایعالافکار و مدارجالبلاغه این شیوة مدح گستری را نپسندیدهاند. «اگر شاعر این طریق نسپرد بهتر باشد، زیرا که چون او استدراک کند عیش ممدوح بفال بد ناخوش کرده باشد و لذّت سخن ببرده» (وطواط، 80:1362). این اندازه توصیه به رعایت حال ممدوح، نشاندهندة خلقوخوی تنگ و منش بیمدارای حاکمان و ممدوحان باشد. البته شاعران مدّاح غالباً اشعار مدحیشان را در مجالس عیش و شادی ممدوح همچون مجالس بزم و اعیاد و فتوحات میخوانده اند. بنابراین حال و مقام اقتضا میکرده تا کلامشان مفهومی از ذمّ و نکوهش نداشته باشد. شاید به همین دلیل مؤلّف دقایق الشّعر کاربرد این صنعت را در هزلیّات و انواع ظرایف مجاز دانسته است (رک. تاجالحلاوی، 75:1383)؛ آن هم بهدلیل اینکه مخاطب این گونه اشعار، ممدوح نیست. صاحب ابدع البدایع برخلاف دیگر بلاغیون، از به کار رفتن لفظ «لکن» در این صنعت سخن گفته است «آن است که به لفظ لکن دو جملة متغایر را از یکدیگر جدا نمایند و در نزد اهل بدیع مشروط است که از این کلمه یا مرادف آن، لطافتی در کلام پدید آید» (گرکانی، 51:1377). این عقیدة گرکانی، درست به نظر نمیآید. زیرا کاربرد حروف استثناء و استدراک اختصاص به صنعت تأکید المدح بما یشبه الذّم دارد و اصولاً همین کلمات باعث تأکید در مدح میشوند. استدراک، همانگونه که از معنایکلام پیداست به معنای درک کردن، تلافیکردن و رفع توهّم از کلام سابق است (رک.معین، 1383:246). شاعر در این صنعت بدون به کاربردن الفاظ استثناء و استدراک، کلام را بهگونهای آغاز میکند که خواننده هجو پندارد، ولی در ادامه، قصدش را از مدح آشکار میکند. مانند بیت زیر:
خواندن مصراع اوّل توهم ذمّ میکند، اما شاعر با مصراع دوم، تدارک کرده، این توهّم را برطرف میکند. همچنین بیت زیر از مسعود سعد:
در مصراع نخست، ترکیب «که دید هرگز» و در مصراع دوم «که یافت هرگز» موهم ذمّ میکند. در تعریف این صنعت، تاج الحلاوی نظر جالبی ارائه کرده، که با آرای دیگر بلاغیون مغایرت دارد. «آن ست که شاعرکسیرا هجو کرده باشد، آنگه آن را تدارکی کند به وجهی دیگرکه مدح گردد» (تاج الحلاوی، 73:1383)؛ یعنی اعتقاد دارد که شاعر حقیقتاً کسی را هجو میکند، اما در ادامه، بنا به دلایلی، آن هجو را به مدح برمیگرداند. همایی این شیوة ثنا را نوعی از مدح شبیه به ذمّ دانسته است (رک. همایی، 306:1386) و شمیسا بین این صنعت و مدح شبیه به ذمّ تفاوت قائل شده است: «اگر در آغاز کلام، الفاضی باشد که موهم ذمّ باشد و سپس مدح کند، صنعت استدراک است» (شمیسا، 148:1386). در توضیح تفاوت استدراک با مدح شبیه به ذمّ باید گفت که در مدح شبیه به ذمّ کلام با مدح آغاز میشود، سپس لفظی به کار میرود که موهم ذمّ میشود، اما در ادامه مدحی دیگر مطرح میگردد. ولی در استدراک کلام ظاهراً با ذمّ آغاز میشود، اما در ادامه به مدح میانجامد. مانند بیت زیر از قطران تبریزی که در مصراع اوّل گویی ذمّ کرده، اما به مدح ختم میکند.
2-12.اطّراد از این صنعت بدیعی در کتب بلاغی متقدّم همچون ترجمان البلاغه، حدائق السّحر و المعجم شمس قیس بحث نشده است. نخستینبار واعظ کاشفی در قرن نهم آن را مطرح کرده است. «در لغت روان شدن است، و در اصطلاح عبارت است از ایراد اسم ممدوح و اسامی آبای او بر ترتیب و بدین نوع مدح کردن زیبا مینماید، مثال:
شمیسا دربارة ارزش زیباییشناسی اطّراد معتقد است: «از نظر ما ارزش بدیعی ندارد مگر آن که ترادف مصوّت های کوتاه –ِ را در نظر بگیریم». (شمیسا، 163:1386). اگر از این منظر نگاه کنیم باید گفت ارزش لفظی اطّراد همیشه یکسان نیست. چون هر اندازه نامهای انساب کمتر به یکدیگر اضافه شود، تتابع اضافات کمتر شده، از ارزشهای موسیقیایی کلام کاسته میشود. برای نمونه، در مصراع نخست شعر زیر، که در وزن «مفعولُ فاعلاتُ فعولن» سروده شده، شاعر صنعت اطّراد را به کار برده است؛ اما چون فقط دو مصوّت کوتاه به کار رفته، موسیقی آن، چندان محسوس نیست.
البته بایدگفت علاوه بر ترادفِ مصوّتهای کوتاه، شاعر میتواند از طریق کاربرد واژههایی که حرف یا حروف مشترکی با نام ممدوح داشته باشند، موسیقی درونی شعر را نیز افزایش دهد. تکرار حروف یکسان در واژه های مختلف، از طریق واج آرایی موجب افزایش موسیقی درونی کلام میشود. مانند شعر زیر که حرف «ب»6 بار در آن تکرار شده، که 3 بار آن در نام ممدوح بهکار رفته است.
مؤلّف «دُرر الادب» شیوهای دیگر از ذکر انساب را نیز اطّراد نامیده است. آن هم بدین صورت که نام پدران، جداگانه و به صورت غیر اضافه ذکر شود.
بدیهی است که این شیوه از نظر موسیقیایی ارزش شیوة نخست را ندارد. چون در این روش اسم پدر بر پسر اضافه نمیشود؛ درنتیجه صدای پیدرپی مصوّت کوتاه از موسیقی شعر حذف میشود. گرکانی کاربرد این صنعت را در فارسی شیرینتر میداند: «این صنعت در فارسی شیرینتر است، زیرا که بدون فاصلهای به کلمة«ابن» نیز توان آورد» (گرکانی، 67:1377). 2-13. جمع مؤتلف و مختلف این شیوة مدح را ابتدا مؤلّف ابدع البدایع متذکّر شده است. «آن است که متکلّم دو چیز را مدح کرده، ما بین آنها مساوات دهد، پس یکی از آنها را مزیّت دهد بر وجهی که موجب نقصان یا قدح دیگری نشود». (گرکانی، 197:1377) مؤلّف روش گفتار هم این روش را جزو صنایع بدیعی محسوب کرده و مثال زیر را برای آن آورده است.
این صنعت با صنعت جمع و تفریق تفاوت دارد. چرا که در جمع و تفریق ابتدا دو مورد را با یکدیگرجمع بسته، سپس بین آنها تفاوت وجدایی قائل میشوند، اما در این صنعت پس از جمع، یکی را بر دیگری برتری میدهند.
بهدلیل اهمیتی که موضوع مدح در تاریخ شعر فارسی داشته است، شاعران شیوههای مختلفی را برای ثنای ممدوح به کار بردهاند. علمای بلاغت هریک از این شیوههارا تحت عنوان صنعتی جداگانه آورده و شواهدی هم برای هر کدام ذکر کردهاند. از میان صنایع پرشمار بدیعی، سخنوران از 13 صنعت برای ارائة مضامین مدحی بهره بردهاند که عبارتاند از: تأکید المدح بما یشبه الذّم، مدح موجّه، ابداع، توسیم، اتّفاق، اطّراد، استدراک، مدح مثنّی، ترجیح، حُسن تخلّص، تصلُّف، جمع مؤتلف و مختلف، دعای تأبید. همة این صنایع، جزو صنایع معنوی بدیع محسوب میشوند. در این میان، 3 صنعت ابداع، تأکیدالمدح بما یشبه الذّم و استدراک، دارای ارزشهای بلاغی بیشتری هستند، چون در ذهن خواننده ابهام و ایهام ایجاد میکنند. بر این اساس میتوان ادعا کرد سخنوران ازطریق ارائة مضامین مدحی، ضمن خلق زیباییهای ادبی، بر گنجینة صنایع بدیعی زبان فارسی نیز افزودهاند. این 13صنعت جدا از صنایعی مانند ادماج و یا مغایره است که غیر از مدح، مضامین دیگر را نیز با آنها همراه کردهاند. در بین بلاغیّون، بیشترین توجه به دو صنعت تأکید بما یشبهالذّم و مدح موجّه بوده که اوّلی در همة کتب بلاغی ذکر شده و دیگری فقط در المعجم نیامده است. از سوی دیگر 3 صنعت مدح مثنّی، ترجیح و تصلّف، تنها در یک کتاب ذکر شدهاند. در میان علمای بلاغت نیز بیشترین توجه به این صنایع را واعظکاشفی، مؤلّف کتاب بدایع الافکارفیصنایع الاشعار داشته که 9 مورد از این صنایع را ذکر کرده است. کمترین اشاره هم در المعجم شمس قیسرازی دیده میشود که تنها به دو صنعت توسیم و تأکید المدح بمایشبهالذّم اشاره کرده است. در این میان،آنچه برجستهتر به نظر میرسد، تشتّت آرا و اختلاف نظری است که بین بلاغیون در نامگذاری و تعاریف این صنایع وجود دارد. آنگونه که مثلاً برای صنعت مدح موجّه تا 5 نام ذکر کردهاند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 794 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 261 |