تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,637 |
تعداد مقالات | 13,301 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,855,322 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,939,468 |
جایگاه صید و تجارت مروارید در همگرایی ساحلنشینان خلیجفارس در عصر قاجار | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 49، فروردین 1400، صفحه 39-54 اصل مقاله (1.42 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.124174.2090 | ||
نویسنده | ||
سلمان قاسمیان* | ||
استادیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بینالمللی امام خمینی، قزوین، ایران | ||
چکیده | ||
فرهنگ صید و تجارت مروارید، سازوکاری سنتی و باستانی داشته است و نقش مهمی در شناخت مبانی تاریخی مناسبات اجتماعی و اقتصادی ساحلنشینان خلیجفارس و هویت تاریخی این منطقه دارد. معیشت ساکنان بنادر و جزایر تاحد چشمگیری به این کالای مهم وابسته بوده است. این وابستگی همراه با اتکای آن بر مهارت و دانش بومی، باعث شده است این کالا در تداوم حیات سنتی و فرهنگ و هویت ساحلنشینان، در دوران استعمار، نقش مؤثری ایفا کند. این مهم، پژوهشگرهای حوزۀ خلیجفارس را به بررسی ابعاد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مروارید سوق میدهد. ازجمله زمینههای تاریخی مهم، شناخت و بازتعریف نقش مروارید در همگرایی ساحلنشینان خلیجفارس در ابعاد محلی و منطقهای است که واکاوی ماهیت آن، باتوجه به وجود برخی پرسشها دربارۀ تعاملهای تاریخی ساحلنشینان شمالی و جنوبی بنادر و جزایر خلیجفارس، اهمیت دارد. این مقاله با رویکردی تحلیلی و براساس برخی شواهد تاریخی، بهدنبال پاسخ به این پرسش اساسی است: باتوجه به سازوکار صید و تجارت مروارید، این کالا در ایجاد تعامل و همگرایی میان ساحلنشینان خلیجفارس چه نقشی ایفا میکرد؟ فرض غالب بر این است که باتوجه به اهمیت صید و تجارت مروارید و تأکید پژوهشگرها بر وجود ضوابط و عرفی سنتی، فرایند حضور در صیدگاهها و ضوابط و قواعد فرهنگ صید، در ایجاد همگرایی و تعامل میان ساحلنشینان وظیفهای مهم داشته است. | ||
کلیدواژهها | ||
خلیجفارس؛ دورۀ قاجار؛ صنعت مروارید؛ صیدگاهها؛ همگرایی و تعامل | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه به طور سنتی و تاریخی، اساس ارتباطات ساحلنشینان سواحل جنوبی خلیجفارس با سواحل ایران، بر مبنای نزدیکی جغرافیایی و دین مشترک و پیوندهای سیاسی و اجتماعی و منافع مشترک اقتصادی بوده است. در این میان، تعاملهای تجاری و بهویژه مشارکت در زمینۀ تجارت کالا و صیادی اهمیت بیشتری داشته است. در بستر تعامل در حوزۀ منافع اقتصادی حاصل از دریا، صید و تجارت مروارید بهواسطۀ نقشآفرینی قشرهای مختلف و منافع مالی گسترده، از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. همین موضوع این امکان را فراهم میکند که بستری باشد برای تحلیلی تاریخی دربارۀ نقش صید و تجارت مروارید در ایجاد نوعی مشارکت دستهجمعی و تعامل تاریخی میان ساحلنشینیان دو سوی خلیجفارس. تعاملهایی که از دوران باستان وجود داشته و بهواسطۀ تقویت پیوندهای دینی میان ایرانیان و اعراب، در سراسر تاریخ دوران اسلامی تقویت شده و تا دورۀ قاجار ادامه یافته است. از آنجا که صیدگاههای مروارید مهمترین بستر فعالیت اقتصادی ساحلنشینان پراکندۀ سراسر سواحل جنوبی خلیجفارس بوده است و آنها جز مروارید، راه درآمد عمدۀ دیگری نداشتند، صید و تجارت مروارید بااهمیتترین و محوریترین بستر برای نقشآفرینی آنها در اقتصاد محلی خلیجفارس بوده است. این حضور در مهمترین صیدگاههای مروارید در منطقه، یعنی صیدگاههای اطراف بحرین و شرق و غرب شبه جزیرۀ قطر و اطراف جزایر ابوظبی، نمود بیشتری داشته است. باتوجه به نقش مهم ناخدایان و تجار ایرانی در تجارت مروارید و لزوم همگرایی و هماهنگی آنها با همۀ ساحلنشینان دخیل در امر صید، باید به جایگاه منافع مشترک در ایجاد سیستم سنتی و باستانی تعامل توجه کرد. تحول در نظام بینالملل و گسترش سیستم تجاری و امنیتی، بهواسطۀ تأمین امنیت قدرت دریایی انگلیس و حفظ امپراتوری هند، تغییر در مناسبات دیرین و سنتهای محلی در حوزۀ خلیجفارس را باعث شد؛ اما صید و تجارت مروارید باتوجه به پیچیدگی و ویژگیهای خاص، کمتر از اوضاع عصر جدید تأثیر پذیرفت و موفق شد تا دهۀ 1930م/1310ش به حیات خود ادامه دهد. با وجود این، تا نیمۀ نخست سدۀ 19م/13ق الگوی حاکم بر مناسبات ساحلنشینان در زمینۀ حضور در صیدگاههای مروارید در سواحل جنوب شرقی، همان الگوهای سنتی بود. در این میان، سواحل جنوب شرقی خلیجفارس مهمترین صیدگاههای صید مروارید در کل حوزۀ اقیانوس هند، مرکز مهم تجمع و مشارکت دستهجمعی ساحلنشینان سراسر بنادر و جزایر خلیجفارس بوده است (قاسمیان، 1399: 86و87). در این میان، باوجود اهمیت تاریخی اصل تعامل و مشارکت در حیات اجتماعی ساحلنشینان، بررسی کیفیت و دامنۀ نفوذ و قدرت حکومتهای ایرانی و عرب در بنادر و جزایر خلیجفارس، مهمترین موضوع در کانون توجه پژوهشگرهای ایرانی و عرب در عصر حاضر است و به موضوع تعامل و مشارکت هر دو گروه در بستری اجتماعی و اقتصادی کمتر توجه میشود. نگاهی گذرا به جغرافیای تاریخی و انسانی و وضعیت آبوهوا در سواحل خلیجفارس، گویای تمرکز سکونتگاههای بشری در سواحل شمالی، سواحل کنونی ایران، و غلبۀ عناصر ایرانی در این دریاست؛ اما نباید از اصل نقش مشارکت دستهجمعی در فرایندهای تاریخی مرتبط با حیات اجتماعی و اقتصادی بنادر و جزایر غافل شد. مشارکتی که از گذشتههای دور تا سیطرۀ سیستمهای نوین امنیتی در سدۀ 14ق/20م ادامه یافته است. از این رو، تحولی که طی دو سدۀ اخیر بروز یافت، به بازشناسی برخی مبانی تاریخی پیوند مناطق بری و بحری هر دو سوی سواحل خلیجفارس ضرورت بخشید و اهمیت آن را نمایان کرد. باتوجه به اهمیت اقتصادی و ارتباطی این منطقۀ آبراهی و تجاری، در میان کالاهای تجاری در خلیجفارس، مروارید بهواسطۀ جایگاه ویژهاش در معیشت ساحلنشینان و نقشی که در اقتصاد محلی داشته است، از اهمیت تاریخی برخوردار است. مروارید در حکم کالایی تولید محل شناخته شده است. مروارید برخلاف دیگر کالاهای مهم ترانزیتی همچون ادویه، اسب، منسوجات، خشکبار و... فقط کالایی ترانزیتی و مربوط به مناطق پسکرانهای نبوده است و ساحلنشینان در فرایند صید و فرآوری آن سهیم بودهاند. تفاوت مروارید با دیگر کالای مهم محلی، همچون نمک، در اتکای مروارید بر فنون و پیچیدگی مراحل صید تا تجارت و ملزومات آن است. آگاهی و تجربه در کنار منابع مالی حاصل از تجارت مروارید، در برابر مداخلههای خارجی، وزنۀ تعادلی برای ساحلنشینان فراهم کرده است. ضمن اینکه پیوند عمیق مروارید با همۀ ابعاد حیات اجتماعی مردمان محلی و گستردگی حوزۀ فعالیتهای مربوط به آن بهگونهای است که از این منظر، حتی نفت نیز باوجود اهمیت اقتصادیِ فراتر از مروارید، موفق نشده است بهاندازۀ مروارید فرهنگساز باشد و با حیات مردمان دریا پیوند نزدیکی ایجاد کند. با این وصف، مهمترین مسئلۀ مطرح در این زمینه، برپیچیدگی نحوۀ ارتباط ایرانیان با صید و تجارت مروارید در حوزۀ خلیجفارس است. دربارۀ صید و تجارت مروارید، جز دو اثر سدیدالسلطنه کبابی با نام المغاص اللئالی و منار اللیالی (کبابی، 1371) و المناص فی احوال الغوص و الغواص (کبابی، 1308) و مجموعۀ چهار جلدی مروارید با نام مجموعه اسناد مربوط به صید مروارید در خلیجفارس (Burdett, 1995: 1/12-16)، اثر مستقلی تدوین نشده است. در مجموعۀ گزارشهای سالدانها (Saldanha,1 986: 23-28) و لوریمر (Lorimer, 1986: B2, 2214-2250) و دیگر گزارشهای موجود، دربارۀ فرهنگ صید و تجارت مروارید اطلاعات پراکندهای در دست است. پژوهشگرهای معاصر نیز در این زمینه، مقالههایی با موضوعهای توصیف این صنعت ارائه کردهاند. فریده مجیدی در مقالۀ «مروارید و صید سنتی آن در خلیجفارس» (1387) اهمیت صید مروارید در تجارت محلی قرون میانه را با تأکید بر روند شکلگیری مروارید در دریا بررسی کرده و توصیفی از فرایند صید از زبان برخی افراد محلی ارائه کرده است. کارتر نیز در مقالۀ مفصل «بررسی تاریخی و پیشتاریخی اقتصاد مروارید در منطقه خلیجفارس» (Carter, 2005: 139) با تمرکز بر سواحل جنوبی خلیجفارس، یافتههای باستانشناسی و روند روبهرشد اهمیت مروارید در نگاه اروپاییها را از سدۀ 17تا۲۰م واکاوی کرده است. این اثر به هر حال، نیازمند بررسی انتقادی است. در برخی دیگر آثار موجود در این زمینه، پژوهشگرها موضوع صید مروارید را از زاویۀ تعامل و ارتباط عمیق ساحلنشینیان با این نوع معیشت بررسی نکردهاند؛ در عین حال نیز، به اهمیت موضوع لزوم هماهنگی و تعامل برای انتظام امور صید که تأثیری به مراتب بیش از توصیفهای مرتبط با فرایند صید و تجارت آن دارد، توجه نکردهاند. از این رو در ادامه، ضروری است این پرسش اساسی را پاسخ دهیم: باتوجه به سازوکار صید و تجارت مروارید، این کالا در ایجاد تعامل و همگرایی میان ساحلنشینان خلیجفارس چه نقشی ایفا میکرد؟ برای روشن شدن این موضوع، ضمن بررسی جایگاه مروارید در اقتصاد محلی، ضروری است فرایند صید و تجارت مروارید با نگاهی مبتنیبر تعامل عناصر مختلف ساحلنشینان دو سوی حوزۀ خلیجفارس بررسی و تحلیل دقیق شود.
بسترهای تعامل ساحلنشینان خلیجفارس در دورۀ قاجار پیش از برررسی اقتصاد مروارید، باید به این نکته توجه کرد که به علت گستردگی ابعاد و پیچیدگی اقتصاد مبتنیبر مروارید، طیفهای متعددی از جوامع محلی درگیر آن بودند. در سراسر سواحل جنوبی خلیجفارس، از بنادر کوچک جنوب شرقی تا شمال غربی خلیجفارس که بیشتر، بنادر فصلی محسوب میشدند، به علت عمق کم و وجود صخرههای زیرآبی، کشتیرانی و تجارت بهندرت انجام میشد؛ همچنن سکونتگاههای انسانی اهمیت چندانی نداشت؛ اما این مناطق در جایگاه مهمترین سواحل برای صید مروارید شهرت داشتند و محلی برای تجمع بسیاری از تجار و ساحلنشینان سراسر خلیجفارس بودند. حتی بهواسطۀ گستردگی حضور صیادان در صیدگاهها، در مواقعی مهمترین بازارهای خریدوفروش مایحتاج مردمان بدوی درون شبهجزیره، ازجمله بریمی و لیوا1 و احسا و قطیف2 در جزایر جنوبی برپا میشد. در این میان، آنچه زمان و مکان دقیق برپایی این بازارهای محلی را تعیین میکرد، صید و تجارت مروارید بود؛ یعنی زمانیکه تجار محلی و خارجی برای خرید محصول مروارید جمع میشدند (Al-Otabi, 1989:11-12). این اجتماعات فصلی و موسمی، برای برخی ساکنان نجد، فرصت دیگری در راستای فروش محصولاتشان فراهم میکرد. محصولات محلی همچون عطریات، بهویژه مشک و عنبر، برخی گیاهان دارویی و محصولات دامی قبایل و قهوه ازجمله کالاهایی بود که برای عرضه از داخل شبهجزیرۀ مسندم (Mosandam Peninsula) به این نواحی میآمد؛ همچنین جزایر و سواحل جنوبی خلیجفارس محل حضور غلامان زنگباری بود که در کشتیهای صیادی در حکم خدمه و جاشو و غواص خدمت میکردند. پس از ممنوعیت ورود غلام از دریا، انتقال غلامان آفریقایی از مسیر شبهجزیره و عمان به ایران و عثمانی افزایش یافت (Ghasemian, et al, 2014: 285-287). بسیاری از سیاهان آفریقایی، بهواسطۀ مسقط و بنادر شرق مسندم، از عرض مسندم عبور میکردند و در بازارهای محلی، در حکم نیروی کار، خود را به کشتیهای صیادی میرساندند (Lorimer, 1986: A1/ 69, 164, 418). محصولات کشاورزی برخی واحههای مسندم نیز در بازارهای فصل صید مروارید عرضه میشد. در سراسر سواحل غرب مسندم، بندر راسالخیمه تنها بندر محلی بود که علاوهبر مشارکت در صیدگاه مروارید، در زمینۀ کشاورزی و دامداری اهمیت داشت. برخی افراد از عشایر شیحوح (Shihooh) و کمزاریهای (Komazere) راسالخیمه که ایرانی بودند، در کشت محصولات باغی و نخلستان سررشته داشتند. ارتباط بنادر کوچک سواحل جنوبی خلیجفارس با بنادر شمالی خلیجفارس بیشتر، تابعی از نیازهای محلی آن بود. در سراسر سواحل غربی مسندم دو نوع کشتی کوچک محلی وجود داشت: یکی بغله (Bagala) که اندازۀ آن بزرگتر بود و دیگری بتیل (Batteel) که کوچکتر بود و به علت عمق اندک آب در سواحل جنوب شرقی خلیجفارس، در ارتباط میان بنادر خلیجفارس نقش بیشتری ایفا میکرد. نیاز به بنادر بزرگ برای بارانداز کشتیها که تنها در سواحل بنادر ایران و مسقط امکان پهلوگیری داشتند، از مهمترین عوامل پیوند بنادر جنوبی و شمالی بود (Al-Otabi, 1989:10-11). از این رو بنادر کوچک سواحل جنوب شرقی خلیجفارس یا عمانات، در امر تجارت به رونق تجارت در سواحل ایران و عمان متکی بودند. این اتکا نوعی پیوند اقتصادی چندسویه را میان بنادر جنوبی و شمالی ایجاد میکرد؛ همچنین رقابت میان بنادر مختلف را با رعایت یکسری اصول سنتی، ممکن و عملی میکرد؛ به این معنی که اهمیت بنادر کوچک یا بنادر اقماری در خلیجفارس، تاحدود بسیاری به اهمیت بنادر بزرگ متکی بود. بنادر محلی برای اجتماع تجار سرشناس دیگر بنادر خلیجفارس نیز بود. راسالخیمه همچنین بازاری برای فروش خرمای ایران و بصره و بحرین و محل عرضۀ بسیاری از کالاهای ایرانی در مسندم بود (سدیدالسلطنه کبابی، 1371: 390). حضور بسیاری از تجار بندرلنگه در صیدگاههای سواحل جنوبی خلیجفارس و ارتباط آنها با دیگر بنادر ایران، در پیشبرد دقیق امر تجارت مروارید، نقش تعیینکنندهای داشته است. تجار بندرلنگه، بندرعباس، چارک و قشم بخشی از کالاهای ایرانی را در بازار بسیاری از بنادر کوچک سواحل جنوبی عرضه میکردند. نمک ازجمله کالاهایی بود که به مقادیر معدود در سواحل عمان متصالح استخراج میشد و برای انتقال به حوزۀ اقیانوس هند، به بنادر محور در سواحل ایران منتقل میشد (Al-Qasimi, 1986:74-76, 93-96). فرش و قالی ایرانی، کالاهای تزئینی و دستباف، ابریشم، خشکبار و خرما ازجمله کالاهایی بود که در بنادر محلی سواحل جنوبی، یعنی راسالخیمه و قطیف و بحرین، عرضه میشد. اسلحۀ سرد، باروت و گلوله، شمشیر و چاقوی ایرانی، برخی منسوجات و تنباکو از دیگر کالاهایی بود که در نیمۀ نخست سدۀ 19م/13ق از آنها در حکم کالاهای صادراتی از بنادر ایران به سواحل جنوبی یاد شده است (Lorimer,1986: B2/2220-2221). در سراسر سواحل جنوبی خلیجفارس، بنادر قطیف و راسالخیمه محل عرضۀ عمدۀ کالاهای هند و شرق آفریقا بود که بهواسطۀ بنادر مسقط و بوشهر و بندرعباس، به آن مناطق منتقل میشد؛ ازجمله به ورود فلزها و برنج و منسوجات کتان از بمبئی، خرمای مسقط، قهوۀ یمنی و غلامان زنگباری اشاره شده است (Lorimer,1986: B2/222). کشتیهای محلی که در مسیر بنادر شمالی و جنوبی در رفتوآمد بودند، در تأمین آب شرب آبادیها و قبیلههای محلی نقش حیاتی داشتند. این در حالی است که بسیاری از روستاهای ساحلی عمان متصالح یا بنادر کوچک، ازجمله دبی و شارجه و ابوظبی، در این مقطع، کالای چندانی برای عرضه یا معاوضه با دیگر کالاهای خریداریشده نداشتند. این روستاهای ساحلی به طور محدود، در عرضۀ مقادیر اندک سنگهای قیمتی، ازجمله سنگ کهربا و عنبر، نقش داشتند که از داخل مسندم به دست میآمد (Belgrave,1972: 306). تجارت در دریا نوع ویژهای از بینش و نگرش را دربارۀ ماهیت روابط انسانی میطلبد که در آن هیچگونه امنیت و تعارضات اعتقادی و دیدگاهی معنی ندارد؛ بهویژه تجارت در حوزۀ اقیانوس هند که دربرگیرندۀ بیشترین تنوع قومی، زبانی، فرهنگی و مذهبی بود؛ با این حال، روند نفوذ وهابیت در این منطقه و تأثیر آن بر دزدی دریایی قواسم در سالهای 1803تا1819م/1217تا1234ق، خود زمینه را برای تغییرات آینده و واگرایی در منطقه فراهم کرد (قاسمیان، 1399: 32تا38). صیدگاههای مروارید، بستر تعامل و همگرایی ساحلنشینان خلیجفارس در منطقۀ خلیجفارس، صیدگاههای متعددی وجود داشت که به آنها هیار (حیر) یا رگت نیز میگفتند. بنا بر گزارشهای موجود، صیدگاههای نزدیک به ساحل بنادر اصلی در مالکیت برخی والیان منتصب از سوی حکمران فارس و کرمان یا صاحبمنصبان اعزامی از طرف حکومت مرکزی بود. در مقابل، حضور در صیدگاههای نزدیک به سواحل جنوبی خلیجفارس آزادانه صورت میگرفت. مهمترین صیدگاههای دو سوی سواحل عبارت بودند از: صیدگاههای اطراف جزیرۀ کیش، صیدگاههای نایبند در بوشهر، جزیرۀ سری، جزیرۀ لاوان، جزیرۀ سیری، جزیرۀ ابوموسی، جزیرۀ هندورابی، اطراف نخیلو تا چیرو و صیدگاه اطراف بندرعباس تا بندرمیناب که جزیرۀ هرمز در مرکز آن قرار داشت (تجلیپور، 1362: 83تا86 و 172؛ اقتداری، 1356: 231و232). در سوی دیگر تنگۀ هرمز نیز، به سراسر سواحل تا نزدیک بوشهر توجه میکردند. در این مناطق، بیشترِ صیدگاههای مهم در انحصار برخی صاحبمنصبان قرار میگرفت و آنها باتوجه به نفوذ و قدرت محلی، در مناطقی بهصورت امتیاز انحصاری فعالیت میکردند. در بیشترِ مواقع، ساحلنشینان برای حضور در این سواحل نیز آزاد بودند. از جزیرۀ هرمز به سمت داخل خلیجفارس، صیدگاههای مهمی همچون صیدگاه ساحل گرزۀ بندرلنگه، صیدگاه بستانه و شناس، صیدگاه منطقۀ اشویه، صیدگاه رگت صایغ، صیدگاه دوان، صیدگاه مبالی، صیدگاه مکاحیل، صیدگاه رأس منصور و صیدگاههای اطراف جزیرۀ لارک و قشم وجود داشت. صیدگاههای مناطق جنوبی به علت عمق کمتر و مرغوبیت و حجم بیشتر، در کانون توجه صیادان محلی بود؛ اما به علت آزادی عمل ملوانان، برای دیوانیان ایرانی و دستگاه اجرایی کمتر شناخته شده بود. در این صیدگاهها، حضور همۀ ملوانان با آزادی کامل صورت میگرفت و هیچکس به این سنت و عرف رایج تعرض نمیکرد. صیدگاههای این مناطق عبارت بودند از: ضدیف، همبار، امخرط، امصلصل، لدس، عیسی و منیع، بوالقریعه و بوالقرعه، عید شرقی و عید غربی، بوم، قضا، حیر مخرم، جنید، عذبی، معراض، ابوخینو، بوغماغیم، امخریص، امکیف، امغطام، لوحاگول، بوبزم، خریص داس، مدوره، خریص خشاش، غلان، معترض، جدیر، امبندق، و تعدادی دیگر که هرکدام از نظر کمی و کیفی اهمیت خاص خود را داشتند (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 52و53 و 34؛ نوربخش، 1381: 248تا250). صیدگاههای کوچکی نیز وجود داشت که براساس توجه ناخدایان و ملوانان به چند عامل مهم و تعیینکننده، حضور در این صیدگاهها اهمیت مییافت. یکی از مسائل مهمی که به آن توجه میشد، حجم و کیفیت صدفهای مرواریدساز براساس تجربۀ فصل پیش و میزان برداشت فصل پیش بود. در آن ملاحظات عوامل و مسائل دیگری همچون خطرهای زیر آب، ازجمله صخرههای نوکتیز که لنجها را به مخاطره میانداخت و حضور آبزیان مضر، ازجمله ستارۀ دریایی و کوسه، و عوامل دیگر مؤثر بود. غواصی به روش سنتی بسیار پرزحمت بود و با خطرهایی، بهویژه برای غیص (یا غوص)، توأم بود. غیص علاوهبر خطر خفگی و برخورد با صخرهها و بدنة غارهای زیر آب، پس از مدتی با این مشکل روبهرو میشد که زخمها و دملهای چرکینی در بدنش آشکار میشد (طوسی، 1348: 83و97؛ نوربخش، 1381: 155تا157). حضور در صیدگاههای مروارید براساس سنتی تاریخی صورت میگرفت. ناوگانهای صید مروارید در فصول خاص، از بنادر و جزایر خلیجفارس به صیدگاههای مروارید عزیمت میکردند. آنها سوار بر انواع قایق و کشتیهای محلی نظیر بغله، بوم، شوعی، زورق، بدین و دیگر قایقهای بادبانی محلی و با فرماندهی ناخدایان ارشد (Lorimer, 1986: B2/ 2224)که از والی محلی بحرین و بوشهر جواز صید میگرفتند، به این مناطق میرفتند. در کل، صید مروارید در فصل تابستان صورت میگرفت؛ اما در فصل پاییز نیز صید صورت میگرفت که چهل روز تداوم داشت و به غوصالبارد شهرت داشت (Bowen, 1951: 170; Rentz, 1951: 399). در اسامی محلی واژههایی همچون غوص رواس، ایدی، حجاری، عدان، عصیری و غیره رایج بود که گاه در برخی حوزههای محلی عمان یا سواحل عراق و ایران کاربرد داشت؛ مثل اصطلاح غوص قحه در دبی و غوص عدان در کویت. در غوص مهارتی رواس، غواص بدون ارتباط با کشتی عمل میکرد؛ اما در غوص حجاری یا بلد و در غوص ایدی، با بستن سنگی، غواص به ته آب میرفت (تجلیپور، 1362: 95و172). در فصل زمستان نیز غواصان خلیجفارس بهصورت دستهجمعی در مسقط و دیگر بنادر عمان تجمع میکردند؛ سپس به سمت دریای سرخ حرکت میکردند که به آن غوص عصیر میگفتند. زمانیکه موسم غواصی برپایۀ سنت و عرفِ رایج در منطقۀ خلیجفارس به اتمام میرسید، به دریای سرخ عزیمت میکردند (نوربخش، 1381: 272؛ سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 6و7). لریمر و سدیدالسلطنه به موضوع حضور گسترده و دههاهزارنفری بومیان و تجار هندی تابع انگلیس در صیدگاهها اشاره کرده و نقش کشتیهای انگلیس را در راستای نظارت بر امنیت کشتیها بیان کردهاند (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 28تا34؛ Lorimer,1986: B2/2229-2230). آنها تأکید کردهاند که فرهنگ صید براساس معیارهای سنتی و محلی صورت میگرفت (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 32). از نیمۀ دوم سدۀ ۱۳ق/۱۹م، بهجای کشتیهای محلی، کشتیهای انگلیسی امنیت فعالیتهای تجاری خلیجفارس را برعهده داشتند؛ اما قواعد حاکم بر فرایند صید و تجارت همچنان براساس سنت محلی بود. لریمر با اشاره به اینکه مسئول هر بندر یا شیخ در زمانبندی و مدیریت صید نقش داشت، ضوابط حاکم بر صیدگاهها را برپایۀ سنت باستانی دانسته است (Lorimer, 1986: B2/2232-2233). در چنین اوضاعی، والی یا شیخ بحرین و مسقط بهواسطۀ موقعیت جغرافیایی، امکانات، قدمت و حضور جامعۀ سرشناس و باسابقۀ تجار، به نیابت از حکومت مرکزی ایران، به ایفای این نقش بزرگ قادر بودند (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 18تا20؛ 256-Lorimer, 1986: IA/ 245). بهواسطۀ پیچیدگی نقش پررنگ سنت و فرهنگ محلی در این صنعت، کمپانیهای اروپایی (Floor, 1982: 209-222) در سدۀ 12و13ق/18و19م موفق نشدند تجارت این کالا را در انحصار خود درآورند؛ چون علاوهبر پیچیدگی امر صید و غواصی، در حیطۀ تجارت نیز تخصص ویژهای را میطلبید. اندازۀ مروارید و شکل و کیفیت آن در ارزشگذاری مؤثر بود. مرواریدهای ریز به واحد مثقال اندازه و ارزشگذاری میشدند؛ ولی مرواریدهای درشت با غربال ویژهای ارزشگذاری میشدند که برای اندازهگیری، سوراخهایی با قطرهای متفاوت داشت و به «طوافی» مشهور بود. در ارزشگذاری، علاوهبر درشتی مروارید، عوامل دیگری همچون گردی، روشنی، شفافیت، صافی سطح بیرونی و نداشتن لکههای سطحی مؤثر بود (افشارسیستانی، 1377: 103).
حجم و کیفیت حضور ناوگانها در صیدگاههای مروارید در فصل صید، تعدادی از جزایر جنوبی خلیجفارس، جزایر کنونی شیخنشین ابوظبی، محل اجتماع جمعیتهایی از کارگرها و ناخداها و طواشها یا دلالهایی از سراسر بنادر خلیجفارس بود (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 4تا9 و 15و16 و 22تا24) از آنجا که فصل صید موقت و کوتاه بود، با استفاده از برگ نخل یا خاک و سنگ، خانههای موقتی برای اسکان تأسیس میشد. این مراکز در مناطقی تشکیل میشد که چاههای آب شیرین داشت؛ بهویژه جزایر غیرمسکونی دلما، ابوظبی وغیره. بر مبنای این سیستم اجتماعی، برخی قبایل که گاه با نام عربهای هوله شناخته شدهاند تا سواحل شمال خلیجفارس رفتوآمد میکردند (Lorimer,1986: IA/ 786-788) و در امور اداری، به والیان محلی سواحل شمالی وابسته بودند (قاسمیان، 1399: 84تا87). برخی عشایر بدوی بریمی و لیوا و به طور ویژه بنییاس، اعقاب خاندانهای حاکم بر ابوظبی و دبی، در خدماترسانی به کشتیهای ایرانی نقش داشتند (Heard-Bey, 1997: 26). برخی قبایل محلی سرزمین امارات قایقهای صیادی نیز داشتند و با این قایقها به کشتیهای ایرانی و بحرینی حاضر در سواحل خدماترسانی میکردند و در مقابل، خشکبار و منسوجات و خرما و نان دریافت میکردند؛ ازجمله افرادی از قبایل بنییاس، مناصیر، هوامیل، قبیسات، عوامیر وغیره؛ بهویژه دو قبیلۀ مزاریع و مناصیر که در امر صیادی، تعداد و تخصص سنتی بیشتری داشتند (Heard-Bey, 1997: 26-28). از سدۀ ۱۷تا۱۹م/11تا13ق، بیشترِ خریداران مروارید تجار محلی ایرانی و عرب بودند (Niebuhr, 1792 :2/152; Floor, 1984: 139). آغاز مهاجرت قبایل نجد، ازجمله عتوبیان و بنییاس، به سواحل جنوبی که با اهمیتیافتن روزافزون صید و تجارت مروارید همزمان بود، زمینۀ تأسیس و رشد برخی آبادیهای ساحلی را در قطر، ابوظبی، دبی، شارجه و عجمان فراهم کرد (Lorimer,1986: :IA/787). سکونت در این بنادر محلی در ابتدا فصلی بود و این بنادر مرکز استقرار موقت صیادان مروارید بودند. تمام این آبادیهای ساحلیِ نوپدید، اهمیت خود را مدیون افزایش فعالیت صید مروارید بودند (Heard-Bey, 1997: 43-45). ازجمله عوامل ایجاد این بنادر محلی، ارائۀ خدمات به صیادان و مشارکت در صید بود. در فاصلۀ سالهای 1818تا1850م/ 1233تا 1267ق، تعداد افراد دخیل در صید مروارید در سواحل جنوبی بین 30هزار تا ۱۰۰هزار نفر در نوسان بود (O’Shea’s, 1947: 132; Parsons, 1808: 202). در سال 1790م/1204ق ارزش سالانۀ صادرات مروارید از سواحل بحرین تا راسالخیمه معادل 500هزار روپیه (معادل 30هزار تومان) و در سال 1800م/1214ق ارزش کل صادرات مروارید در سراسر خلیجفارس 1میلیون روپیه (معادل 60هزار تومان) ذکر شده است. در سال 1829م/1244ق، ارزش صید مروارید بحرین 200هزار تا 240هزار روپیه و در کل خلیجفارس حدود 1.5میلیون روپیه بود ((Wilson,1833: 284; Bowen, 1951: 162-163) تا پیش از سال 1339ق/1919م، 80درصد صادرات مروارید در خلیجفارس بود و پوستهْ صدف مرواریدساز، با ارزش حدود 1.5ملیون روپیه (90هزار تومان)، در خلیجفارس صید میشد. در سدۀ ۱۳ق/۱۹م، سالیانه بین ۲هزار تا 4هزار کشتی درگیر صید مروارید بودند (Hughes, 1985: 566). در سواحل جنوب شرقی خلیجفارس، امارات متحدۀ کنونی، همهساله حدود 400 کشتی بزرگ و کوچک در امر صید مروارید مشارکت میکردند و به علت نقش مهم تجار ایرانی، خریدوفروش مروارید به پول رایج ایران صورت میگرفت (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 32). در ساحل بحرین نیز وضعیت به همین شکل بود. در سال ۱۲۳۵ق/۱۸۲۰م، ناخدایان ایرانی و عرب در بحرین به تنهایی 2هزار و 430 کشتی و قایق صید مروارید در اختیار داشتند و حوزۀ فعالیت آنها از تنگۀ هرمز تا سواحل کویت بود (Bowen, 1951: 162-163). در گزارشهای کاپیتان تیلور (Captain Robert Taylor)، کاپیتان بروس(Captain Brose) ، وایتلاک (Whitelock, 1836: 44)، مایلز (Miles, 1966: 2/415) و دیگران همواره تعداد کشتیهای درگیر در تجارت مروارید، ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ عدد با ۳۰هزار تا ۱۰۰هزار ملوان ذکر شده است. این برآوردها تقریبی است؛ اما همگی بر این نکته تأکید میکنند که حضور همۀ ساحلنشینان در سواحل جنوبی خلیجفارس، در جایگاه کانون اصلی صید مروارید، آزادانه و بدون هیچگونه مداخلهای از سوی عوامل محلی بوده است. در کشتیهای بزرگ به طور متوسط یک ناخدا و حدود سی ملوان و خدمه بود و به طور معمول، یک ناخدا و بین ده تا بیست نفر خدمه و دستیار در هر کشتی حضور داشتند. در عین حال، بخش مهمی از کشتیهای حاضر در سواحل جنوبی را کشتیهای تجار بنادر ایران تشکیل میدادند. بخش اندکی از درآمد حاصل از صید مروارید به ساکنان آبادیهای پراکندۀ سواحل جنوبی تعلق میگرفت. تجارت در سواحل عمانات برای همۀ ناخداهای خلیجفارس آزاد بود و شیوخ محلی حق دریافت مالیات و عوارض نداشتند؛ هرچند امر صید در بنادر مهم ازجمله بندرعباس، بندرلنگه، بوشهر و خارک مشمول دریافت عوارض و مالیات میشد ( Lorimer,1986: B2/ 2240;؛ سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 5تا7.( در سدۀ 13ق/19م، اهمیت تجارت مروارید و حضور صیادان مروارید از بنادر متعدد در سواحل غرب عمانات، بهواسطهْ ارتباط آن با بنادر اصلی ایران ازجمله بوشهر، بحرین، بندرلنگه و بندرعباسی بود. چنانکه سدیدالسلطنه اشاره میکند در برخی بنادر، همچون سواحل بندرلنگه و جزیرۀ خارک، تنها با دریافت حق صید و کسب اجازه، صید ممکن بود؛ اما در سراسر آبهای خلیجفارس و حتی در اطراف بحرین، صید آزاد بود. تجربۀ برخی دیوانیان در ایجاد انحصار در صید اطراف بحرین، بر پرداخت حقوق سالانه به دربار ایران اثرگذار بوده است (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 54و55). به این ترتیب، آمار موجود در سفرنامههای خارجی سدۀ 10تا13ق/16تا19م، بر تجمع تمامی کشتیهای محدودۀ خلیجفارس در سواحل جنوبی و ناممکنبودن تفکیک میان کشتیهای هر بندر تأکید میکرده است (Niebuhr, 1792: 2/151-152; Floor, 1984: 138-140). این بهواسطۀ ناتوانی افراد خارجی در تشخیص هویت کشتیها نبود و امری طبیعی محسوب میشد؛ چون ناخداهای کشتیها در همۀ بنادر خلیجفارس با آزادی کامل در رفتوآمد بودند و بنادر و جزایر، هویتی مستقل از یکدیگر نداشتند و این اساس فرهنگ اقتصاد سنتی در دریاست (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: ۳۲). در سراسر مناطق مستعد، صید مروارید بدون هیچگونه مانعی صورت میگرفت. ساکنان آبادیهای پراکنده در سواحل جنوبی خلیجفارس، امکان تشکیل ناوگانهای صیادی و انتظام صیدگاهها را نداشتند و همچنین سنتهای صید به شیوخ محلی آنها اجازۀ دخالت مستقیم در امر صید را نمیداد؛ البته این به معنی ناتوانی مطلق شیوخ در تسلط و اعمال قدرت محلی بر این صیدگاهها نیست. درواقع، شیوخ براساس تجربه و نیازهای محلی خود دریافته بودند فرهنگ دریا و اقتصاد دریایی در خلیجفارس امری انحصاری و گروهی نیست و با پذیرش اصل مشارکت جمعی، موفق میشوند فعالیتهای روزمرۀ خود را پیش ببرند. شیوخ بهدرستی درک میکردند بدون پذیرش اصل مشارکت و همراهی، شاید بتوان در صیدگاههای مروارید نوعی انحصار ایجاد کرد؛ اما باتوجه به پیوندهای عمیق و همهجانبۀ هر بندر در تأمین نیازهای نخستین و مایحتاج خود که بخش مهمی از آن را به بنادر محور یا کانونهای اصلی تجارت در خلیجفارس وابسته بودند، این انحصار محقق نمیشود. وضعیت خاص جغرافیایی و آبوهوایی، هرگونه انحصارگرایی و ادعای تملیک صیدگاهها و حتی جزایر و آبادیهای پراکنده و سکونتگاههای موقت را مانع میشد. سیستم قبیلهای و کوچنشینی همچنان در بخش مهمی از جزایر و سواحل جنوبی حکمفرما بود. شیوخ قواسم، بنییاس (بوفلاسه و بوفلاح)، بنینعیم، بنیکتب، آلقبیسات، هوامیل، مناصیر وغیره نیز به این نکته واقف بودند که ادامۀ حیات و معیشت در سواحل، به تبعیت آنها از سنت و تجربههای اصیل حاکم بر دریا و بنادر محوری و اصلی خلیجفارس وابسته است. این مسئله نوعی مشارکتِ همراه با رقابت غیرخصمانۀ والیان و شیوخ را در راستای پیشبرد امور باعث میشد (Whitlock, 1836: 32-54). هرچند قدرت و اعمال نفوذ برخی والیان ایرانی مناطق پسکرانهای در شیراز و خوزستان تا کرمان، باعث برخی انحصارگراییها در تعدادی از بنادر ساحل شمالی میشد. این امر با اعلام مالکیت انحصاری مقطعی از سوی برخی والیان همراه بود که البته با هدف کسب درآمد انحصاری و تأمین مالیات سالانۀ مشخصشده صورت میگرفت. نحوۀ انتظام صیدگاههای مروارید در دورۀ قاجار موضوع انتظام امور در تجارتی که دامنه و گستردگی وسیعی داشت، از اهمیت خاصی برخوردار بود. دامنۀ این تجارت به صورتی بود که در نیمۀ دوم سدۀ ۱۳ق/19م، بخش مهمی از آن به هند، ایران، عثمانی و اروپا منتقل میشد (Pelly, 1868: 33) و تجار ایرانی و تاحدودی بانیان هندی در بوشهر، بندرعباس، بصره، مسقط، شیراز، بغداد، اصفهان، کرمان، بمبئی و کلکته کالاها را به اروپا ارسال میکردند (Lorimer, 1986: B2/2236; Whitlock, 1836: 45). با تقویت الگوی امنیتی نوین، انحصار صید و تجارت براساس فرهنگ تعاملگرای ساحلنشینان بهتدریج کمرنگ شد و صید و تجارت مروارید در انحصار اتباع انگلیس و هندیها قرار گرفت (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 9)؛ اما همچنان موضوع انتظام بازارهای سنتی اهمیت خود را حفظ کرد (Saldanha, 1986: 1/408; David, 1998: 140؛ خیراندیش، 1382: 22). گزارشهای موجود در ابتدای سدۀ 13ق/19م نشان میدهد تجار محلی همچنان براساس سنتهای قدیمی، با ایجاد سیستمی ویژه از مبادلات تجاری، انحصار این تجارت را در دست داشتند (Whitlock, 1836: 45). نظارت غیرمستقیم در حکم ناظری غایب که با وساطت تجار و ناخدایان سرشناس صورت میگرفت، برای جوامع محلی نیز نوعی ضرورت بود. این امر تا نیمۀ سدۀ 14ق/20م و استقرار حکومتهای نوین براساس سیستم شیوخ، همچنان احساس میشد. قراردادهای صلح عمومی شیوخ و انگلیس گویای تداوم ضرورت تضمین امنیت و آزادی عمل در این صیدگاهها بود و براساس دیدگاه لوریمر، تداوم همان سنت باستانی تلقی میشد (Lorimer,1986: B2/ 2232-2233). حضور غیرمستقیم حکومت ایران در سراسر حوزۀ خلیجفارس در وجود سازوکارهای محلی با نامهای امام مسقط، نایب، والی، امیر، شیخ و نمونههای متعدد دیگر، نوعی آزادی عمل حکمرانان جزایر و بنادر را یادآوری میکرد که در نظارت غیرمستقیم حکومت مرکزی بودند (ظهیرنژاد، ۱۳۷۵: ۵/36تا۳۹؛ Ashraf, 1970: 124-135). مدیریت صید مروارید بهصورت سنت شفاهی و تجربی، بیانکنندۀ بخشی از جنبههای هویت سنتی این منطقه است؛ اما برپایۀ دو نوع تمرکز دیوانی و اعطای اختیارات محلی و براساس فرهنگ محلی و نظام اجتماعی و اقتصادی هر منطقه اداره میشد (پیگولاسکایا، 1354: 507و508؛ آبراهامیان، 1377: 27؛ امینالدوله، 1370: 10تا12). ایجاد نظم و ترتیب صید در صیدگاههای مروارید، مستلزم تأمین امنیت کشتیها و جلوگیری از منازعۀ میان صیادان و همچنین بررسی درخواست و شکایتهای آنها بوده است. بهعلاوه، نگاهی به اهمیت این صیدگاهها خود لزوم برقراری سیستم انتظامی منسجمی را نمایان میکند (Lorimer, 1986: B2/2223,2240) که بهصورت سنتی از دوران باستان تا سدۀ 13ق وجود داشته است (Steensgaard, 1973: 196; Milburn, 1813: 1/130; Floor, 1984: 139; Floor, 1982: 210-212). تفاوت دوران حضور انگلیس و دوران اسقرار نمایندههای ایران، در ورود عناصر نظامی انگلیسی است؛ چون امنیت مبتنیبر سیستم نظامی را انگلیسیها برقرار کردند و سازوکار نوین نظامی و انتظامی در ایران (خورموجی، 1362: 106) نیز موفق شد بر شبکۀ سنتی تجارت دریایی نفوذ کند (Hughes, 1985: 71). وابستگی شیوخ و مردمان محلی به صیدگاهها، به علت شورهزاری خاک سواحل جنوبی و وابستگی تام معیشت آنها به صیدگاهها، خود توجیهی برای اعتبار قراردادهای صلح امنیتی انگلیس و شیوخ سواحل جنوبی از جنبههای سیاسی و امنیتی بود. اینکه در تمام قراردادهای نمایندۀ سیاسی انگلیس و شیوخ بر اصل امنیت دریایی تأکید شده است، گواه بهرهبرداری انگلیس از سنتهای محلی، در راستای تحکیم نفوذ خود در سواحل جنوبی خلیجفارس است (مجموعه اسناد وزارت امور خارجه، ک.12: پ29/س3). درواقع، آنچه به امپراتوری غیررسمی انگلیس در خلیجفارس (Onley, 2005: 34-36, 41-43) یا خاورمیانه (Sluglett, 1999: 422) تعبیر شده است، مدیون همان شبکۀ مبتنیبر سنتهای تاریخی بود. به این ترتیب، امنیت صیدگاههای مروارید در دهههای نخست سدۀ 13ق/19م براساس سنتی دیوانی، برعهدۀ والیان بنادر جنوبی بود و با هماهنگی میان تجار و والیان و شیوخ محلی صورت میگرفت (Lorimer, 1986: B2/2243-2243). ظرافت و حساسیت امور تجارت بنادر و جزایر باعث شده بود از دورۀ باستان، اعطای حکومت این مناطق به افراد محلی خواستۀ ساحلنشینان باشد (وثوقی، 1384: 41تا45). در این دوره، از اعطای حکم حکومتی بحرین، در جایگاه مرکز اصلی مدیریت صیدگاههای مروارید و افزایش مالیات آن توسط شیخ بحرین چندبار سخن رفته است (اسناد وزارت امور خارجه، 1310: سند ش156و157). حتی بر سر این امتیاز، میان برخی حکام محلی رقابت وجود داشت (کریمزاده تبریزی، 1368: 161؛ قائممقامی، 1341: 136). نایبان یا والیان محلی در بوشهر و بحرین و بندرلنگه بر صیدگاههای مروارید نظارت میکردند (دریایی، 1385: 123و124؛ کریمزاده تبریزی، 1368: 162و161). باوجود تمام تلاشهای انجامشده از سوی حکومت هند انگلیس، تمامی ساکنان سواحل و جزایر، ازجمله سواحل میانی جاسک تا بوشهر، در سراسر سدۀ ۱۳ق/۱۹م براساس همان تجربه و عرف محلی در کار صید فعال بودند (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 1۹تا۱۷). در حالی که درآمد اصلی در دست تجار بود و بومیان اینگونه به طواشها وابسته بودند، طواشها واسطۀ میان تجار و ناخدایان بودند. آنها با حضور در صیدگاههای مروارید، محصول را از ناخدا میخریدند و به بازار عمدهفروش مروارید در عرشۀ کشتیها یا در بازارهای محلی بحرین، بندرلنگه، بصره و بوشهر منتقل میکردند (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 4تا9 و 15و16 و 22تا24). در اصل، مروارید موجود در بازار را سه گروه میفروختند: ناخداها و طواشها و تجار. در موقع غیر از مقطع غوص یا صید، تنها تجار و در مواقع معدود، طواشها مروارید داشتند (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 9 و 37تا42؛ Carter, 2005:147- 148). صنعت صید و تجارت مروارید تاحدودی به سرمایههایی وابسته بود که بهصورت قرض یا وام یا قراردادهای مشارکتی حاصل میشد و خود به نوعی سازوکار بهظاهر ساده، اما پیچیده و هماهنگی چندجانبه نیازمند بود. قایق و تجهیزات لازم در کار صید براساس مشارکت تهیه میشد و ملوانان با همین سرمایۀ مشترک، خود را برای فصل آیندۀ صید آماده میکردند. پس از اتمام فصل صید، غواصان و خدمۀ کشتی سهم خود را از ناخداها یا واسطهها میگرفتند و قرض و بدهیها را پس میدادند (Lorimer,1986: B 2/ 2232). در این اوضاع، هماهنگی و همکاری همۀ قشرها در عالیترین سطوح ضروری بود و تعامل میان کارگزاران بنادر و جزایر، یعنی حوزۀ قوانین و مدیریت، تا فعالان در بخش صید، یعنی تجار و ناخدایان تا خدمه را طلب میکرد (سدیدالسلطنه کبابی، 1308: 12تا14). به نوشتۀ لریمر «در کل روند و روش صید در هر دو سوی سواحل یکسان» و «طبق یک سنت باستانی بود» (Lorimer,1986: B2/ 2234, 2235). علاوهبر گروهی که وظیفۀ تأمین امنیت صدها کشتی صیادی را برعهده داشتند، سیستمی قضایی با نام دادگاه غواصان، بر شکایتها رسیدگی میکرد. از آنجا که صیادی در موقع غوص خطرها و عواقب بسیاری همراه داشت، در دادگاهها اختلافات و حوزۀ مناسبات صیادی و در مواقعی، اتفاقات و حوادث ناشی از خفگی و مرگ و قطع عضو و بیماریهای متعدد گوارشی و پوستی بررسی میشد (نوربخش، 1381: 231تا234). تماس با حیوانات دریایی مثل رمای که تیغههای سمی خود را در بدن غواص فرو میکرد، کوسهماهی اختپاس، جرجوریا کرکور و جانورانی نظیر لویثی و دجاجه و مدوز یا عروس دریایی، خطرهایی را برای غواصان به همراه داشت (طوسی، 1348: 95و96). تماس با این حیوانات مشکلاتی همچون اختلال حواس و ضعف حافظه و مشکلات مغزی و جنون و نیز تارشدن چشم، ضخم گوش و معده، فشار قلب، تنگی نفس و ورود هوا یا اکسیژن در رگها را باعث میشد (تجلیپور، 1362: 93و106). تعداد چشمگر مرگومیر در بین غواصان، متوسط عمر آنها را بسیار کاهش میداد (اعتمادالسلطنه، 1376: 1/147تا149). این خطرها به هر حال، ایجاد سازوکاری مشترک و هماهنگ را طلب میکرد.. در چنین وضعیتی، در هر حوزۀ جغرافیایی، رسیدگی به اختلافات مطرحشده به سازوکاری یکپارچه و پذیرفتهشده از طرف همۀ ناوگانها و ناخدا و خدمه، نیازمند بود (Wilson,1927: 255). وجود این خطرها، ضرورت سازوکاری بینقص و ارائۀ الگوی تعامل میان صاحبان کشتیها و غواصان را نشان میداد که به مرور زمان و طی چندین قرن تجربه، تقویت شده بود (Rentz, 1951: 397-402; Simpson, 2003: 63-71). توجه به جایگاه ویژۀ علمای شیعه و اهل سنت در امر قضاوت محاکم بحرین و قطیف (بحرانی، بیتا: ۶۳تا67؛ امین، 10: 249) یا ریاست دیوان حسبه (افندی، ۱۴۰۱: 5/298تا300؛ تهرانی، 1403: 15/356) و ارتباط نزدیک آنها با امر صید (صدر، ۱۴۰۶: 15/356؛ افندی، ۱۴۰۱: 5/298تا300؛ تهرانی، 1403: 15/356)، اهمیت جایگاه سیستم قضایی و نظارتی را در این حوزه نشان میدهد (قاسمیان، 1399: 86و87). به هر حال، صنعت مروارید به علت پیچیدگی، به سیستم مدیریتی نیازمند بود که به تعبیری در سیاست حکومتهای ایران از عصر باستان تا دورۀ قاجار ریشه داشت (دریایی، 1385: 127تا129) و این موضوع، ارتباط غیرمستقیم شبکۀ تعاملات مرتبط با مروارید را با نظامهای سیاسی نشان میدهد. تصور رایج این است که در عصر قاجار بهواسطهْ مسائل متعدد داخلی و جهانی، میان ساحلنشینان خلیجفارس تعامل وجود نداشته است؛ اما بررسی فرهنگ حاکم بر صنعت مروارید نشان میدهد همۀ عناصر محلی در صید و تجارت مروارید نقش داشتهاند و این امر در زیر مجموعۀ سیستم سنتی روابط اجتماعی جوامع محلی صورت میگرفته است. ارتباط دوسویه و هماهنگ میان صیادان و تجار مروارید، در راستای تقویت تعامل اجتماعی و اقتصادی، از دورۀ باستان تا نیمۀ سدۀ بیستم میلادی تداوم داشته است. تحول در نظام بینالملل و توسعۀ سیستم تجاری و امنیتی جدید، بر مبنای قدرت دریایی انگلیس، در مناسبات دیرین تغییری تدریجی ایجاد کرد؛ اما تعاملات ساحلنشینان، باوجود تحولات منتهی به حاکمیت الگوهای جدید اروپایی، در دورۀ قاجار نیز تداوم یافت. نتیجه در این متن، پیوند و تعامل تاریخی میان سواحل شمالی و جنوبی خلیجفارس، براساس صید و تجارت مروارید، در حکم صنعت مهم اقتصادی در حوزۀ مهم جغرافیایی و اقتصادی برای ایران، بیان شد؛ همچنین بر این نکته تأکید شد که باتوجه به موقعیت و فرهنگ خاص معیشت در دریا، اصل همگرایی میان ساحلنشینان در قالب پذیرش شبکهای از روابط اقتصادی و اجتماعی در کرانهها و پسکرانهها و در بُعدی گستردهتر، پیوند شبکهای دریانشینان و ساکنان خشکی تبیینپذیر است. بر این اساس، به علت اهمیت صنعت مروارید در معیشت ساحلنشینان که بنابر گزارشهای سدۀ 13/19م، درصد مهمی از ساحلنشینان در آن نقش داشتند، اهمیت این صنعت و تجارت در کسب منافع مالی برای مراکز سیاسی سواحل شمالی خلیجفارس تشریح میشود. با نگاهی دقیقتر به وقایع، پی میبریم باوجود برخی اشارههای منابع، پژوهشگرها تاکنون نقش محوری صنعت مروارید را در حیات و معیشت ساحلنشینان سواحل جنوبی به صورت دقیق بررسی نکردهاند؛ پس جا دارد در این زمینهها پژوهشهایی راهگشا و تبیینکننده انجام شود و ماهیت تاریخی پیوند و تعامل ساحلنشینان براساس فرهنگ و اقتصاد مروارید، در حکم یکی از اصیلترین و بنیادیترین مبانی تاریخ منطقۀ خلیجفارس، بررسی دقیق شود. مروارید بهواسطهْ اهمیت تاریخی، در اقتصاد محلی ساحلنشینان جنوبی خلیجفارس جایگاه ویژهای داشته است؛ تا جایی که در گزارشهای رسمی، از مروارید در حکم قوت لایموت آبادیهای پراکندۀ سواحل جنوبی یاد شده است. در عصر نخست قاجار، اساس تعاملات میان دو سوی سواحل بهنوعی تداوم سنتهای تاریخی تجارت، به شکل حضور ناوگانهای صیادی و ساکنان بنادر ایران در صیدگاههای مروارید، بود. در این صیدگاههای مروارید که مهمترین راه معیشت آبادیهای سواحل جنوبی خلیجفارس تلقی میشد، از دوران باستان سازوکاری نانوشته و البته دقیق، زمینهساز ایجاد نوعی نظم و انظباط بین هزاران قایق و کشتی حاضر بوده است. سازوکاری که لوریمر آن را سنتی ساسانی میداند. این سنتها که در تقسیم مکانی و زمانی دستههای صیادان و زمانبندی حضور کشتیهای بزرگ و کوچک، طواشها و تجار وغیره دیده میشد، گویای احساس مشترک و درک منافع مشترک و ضرورتبخشی برقراری سیستم و عرفی از سوی هر دو گروه از ساحلنشینان سواحل شمالی و جنوبی بوده است. امری که حتی بدون حضور و نظارت مستقیم در دورۀ قاجار که از ظهور سازوکارهای نوین اروپایی ناشی بود، بهدرستی عمل کرد و تا نیمۀ سدۀ 14ق/20م به قوت خود باقی بود. این حضور مستمر باوجود ضعف و زوال دستگاه حاکم قاجار، از این نشان دارد که در وضعیت ضعف و زوال حکومت مرکزی با نبود نظارت مستقیم، سنتهای محلی در راستای تقویت تعامل میان ساحلنشینان عمل کرده است و در حفظ هویت تاریخی این منطقه، عامل محوری بوده است. پینوشت
2 . دو بندر و شهر مهم شیعهنشین در استان الشرقی عربستان که تا پیش از استقرار آلسعود، مراکز اصلی جمعیتی در سراسر سواحل جنوبی خلیجفارس بودند (قاسمیان، 1399: 55و56). | ||
مراجع | ||
الف. کتاب
ب. مقاله
ج. منابع لاتین
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 866 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 362 |