تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,658 |
تعداد مقالات | 13,563 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,145,955 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,271,601 |
بررسی تحلیلی تأثیر عناصر ایلی بر کارکرد راههای ممسنی در محور بوشهرشیراز در دورۀ قاجار | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 2، دوره 13، شماره 4 - شماره پیاپی 52، دی 1400، صفحه 1-38 اصل مقاله (5 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.126567.2121 | ||
نویسندگان | ||
عارف اسحاقی1؛ علی اکبر جعفری* 2؛ فریدون الهیاری3 | ||
1دانشجوی دکتری گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
2دانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
3استاد گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
در دورۀ قاجار (1210تا1344ق/1788تا1925م)، در میان مبادی ورودی جنوبی و بنادر ایران در کنارۀ خلیجفارس، بوشهر جایگاه عالی و اهمیت بسیار داشت. این شهرِ بندری، مرکز مبادلات اقتصادی و ارتباطات سیاسی و فرهنگی و حتی مسائل نظامی محسوب میشد. ارتباط این مرکز مهم با شهرهای داخلی و پایتخت و مسائل پیش روی این ارتباط که از محور بوشهرشیراز انجام میشد، بر ضرورت توجه بیشتر به آن میافزود. عبور این محور مواصلاتی از نواحی زیر سلطۀ ایل ممسنی و تأثیرگذاری شدید ایل ممسنی بر امنیت و رونق و روانی فعالیتهای این راه یا ناامنی و بیرونقی و ایجاد مشکلات متعدد، بیانکنندۀ تأثیرپذیری کنشی و واکنشی این محور از ساختار ایلی ساکنان اطراف آن بوده است. با عنایت به اهمیت موضوع، این پژوهش با هدف بررسی اثرگذاری عناصر ایلی بر کارکردهای راههای ممسنی در محور بوشهرشیراز در دورۀ قاجار، قصد آن دارد به این پرسش پاسخ گوید: ایل لر ممسنی بر کارکرد راههای این منطقه در محور مهم بوشهرشیراز در دورۀ قاجار چه تأثیری گذاشته است؟ پژوهش به شیوۀ مطالعۀ کتابخانهای و اسنادی و مطالعۀ میدانی، این موضوع را بررسی کرده است. | ||
کلیدواژهها | ||
ممسنی؛ محور بوشهرشیراز؛ ایلات؛ حکام محلی؛ قاجاریه؛ دولت انگلستان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه امنیت مسیرهای ارتباطی بوشهرشیراز و تسلط ایل ممسنی بر بخش مهمی از این مسیرها، از عوامل تنشزای سیاسیاجتماعی بود. اهمیت راههای ارتباطی در تأمین منافع انگلیس و حکام محلی و حکومت مرکزی، مناسبات سیاسیاجتماعی و اقتصادی جدیدی را در مناطق محل عبور این راهها و پیرامون آن ایجاد کرد. مناسبات جدید باعث شد این مناطق همواره دستخوش تغییرات سیاسیاجتماعی جدی و تازهای قرار گیرد. سیر این تحولات تاریخی بر بخش مهمی از تاریخ جنوب کشور تأثیر گذاشت؛ از این رو مسئلۀ محوری این پژوهش، بررسی و تبیین تأثیر عناصر ایلی بر کارکردهای راههای ممسنی در محور بوشهرشیراز در دورۀ قاجار است؛ پس پژوهش حاضر در پی پاسخ به این پرسش است: طوایف لر ممسنی بر کارکرد راههای این منطقه در محور مهم بوشهرشیراز در دورۀ قاجار چه تأثیری گذاشتهاند؟ باوجود اهمیت و جایگاه ایل ممسنی در تحولات مناطق جنوبی ایران، در این باره پژوهشهای چشمگیری انجام نشده است. بهویژه به موضوع این مقاله، توجه چندانی نشده و به طور عمده، با عنایت به ارتباطات تاریخی ایل ممسنی با ایل قشقایی که بیشتر به آن نگریسته شده، حسب ضرورت، این موضوع یا موضوعات دیگری دربارۀ ایل ممسنی بررسی شده است. از این دست آثار باید از تألیفات منصور نصیریطیبی با نام ایالت فارس و قدرتهای خارجی از مشروطیت تا سلطنت رضاشاه و نقش قشقاییها در تاریخ و فرهنگ ایران نام برد. مقالۀ علمیپژوهشی علی رسولی و علی شهوند با نام «رقابتهای محلی در فارسی و جابهجایی مسیر بوشهرشیراز از راه شاهی به راه جره 1909-1910م/1327-1329ق) نقش طوایف ایل ممسنی را بر راههای بوشهرشیراز بررسی نکرده است؛ اما مطالعهای است دربارۀ این محور ارتباطی که موضوع مسیرهای این محور را واکاوی کرده است؛ از این رو، موضوع این پژوهش رویکرد تازهای است به بخشی از مسیرهای ارتباطی این محور مهم. بیتردید باتوجه به کمبود منابع و پیشینۀ پژوهشهایی دربارۀ ایل ممسنی، بررسی موضوع این پژوهش با دشواریهای بسیاری همراه بوده است؛ پس تلاش شد از راههایی، بخشی از خلاءهای اطلاعاتی و دادههای تاریخی جبران شود. راههایی همچون: دسترسی به اسناد طبقهبندینشدۀ خصوصی برخی خانوادههای محلی و مصاحبه با افرادی که از منطقه مطلع بودند و اطلاعاتی داشتند؛ اگرچه خود شاهد حوادث و رویدادها نبوده، راوی شفاهی اخبار معمران و پیشینیاناند. نباید از نظر دور داشت بخش مهمی از تاریخ ایلات یا دربارۀ رویدادهایی است که تاریخنگاری رسمی و ملی به آنها توجهی نکرده است یا روایت متفاوتی است از روایت رسمی و حکومتی؛ پس تاریخ ایلات را باید برپایۀ این دسته از روایتهای شفاهی شناخت که نسلبهنسل انتقال یافته است.
جغرافیای تاریخی منطقۀ ممسنی شهرستان ممسنی با مساحت تقریبی 6هزار و 638کیلومتر مربع در شمال غربی استان فارس و غرب رشته کوه زاگرس قرار دارد. این شهرستان از طرف شمال و شمال غربی به استان کهگیلویه وبویراحمد، از شمال شرقی به سپیدان (اردکان) از جنوب و جنوب غربی به کازرون و استان بوشهر، از مغرب به شهرستان گچساران و از مشرق به شهرستان شیراز محدود میشود (رضایی، 1388: 7؛ مجیدی، 1371: 1؛ حبیبی، 1371: 51). نوبندگان با مرکزیت انبوران و شولستان از اسامی تاریخی این منطقه است. بررسیهای جغرافیای تاریخی منطقه نشان میدهد منطقۀ ممسنی بخشی از کورهشاپور بوده است (لسترنج، 1364: 285). در این کوره، شهرهایی وجود دارد که از شاپور بزرگتر بودند؛ همچون کازرون و نوبندجان که مرکز انبوران است (گاوبه، 1377: 49). پس از اینکه مسلمانان ولایت انبوران را فتح کردند، آنجا نام نوبندگان یا بندگان نو و جدیدالاسلام بر خود گرفت. از این زمان، واژۀ انبوران بر تمام ممسنی اطلاق شد و نوبندگان مرکز این منطقه شد. به طور تقریبی پس از قرن چهارم قمری/دهم میلادی، از واژۀ انبوران و مرکز آن دیگر خبری نیست و شولستان جایگزین آن شد. شولیها در قصبۀ فهلیان این منطقه مستقر شدند و نام خود را بر این سرزمین گذاشتند (اسدپور، 1393: 126). ابنبطوطه اطراف کازرون را بلاد شول گفته است (ابنبطوطه، بیتا: 1/266). فسایی در فارسنامه، ممسنی را یکی از بلوکات فارس شمرده است که به دو ناحیۀ گرمسیری و سردسیری تقسیم میشود. او در این باره معتقد است جانب جنوبی ممسنی، گرمسیری است که نخل و نارنج را بهخوبی میپروراند؛ ولی از بیتوجهی اهالی آن، تنها دو سه درخت برای نمونه یافت میشود؛ اما طرف شمالی ممسنی سردسیری است که برف را از سالی به سال دیگر نگاه میدارد. این بلوک در میانۀ شمال و غرب شیراز قرار دارد. درازی آن از توکل باد علیای ناحیۀ دشمنزیاری ممسنی تا دِه توت ناحیۀ رستم ممسنی، 26فرسخ و پهنای آن از اسفیان ناحیۀ رستم تا چمگل ناحیۀ بکش، 16فرسخ است. این منطقه از مشرق به بلوک اردکان و کامفیروز و از شمال به بلوک دزکرد و نواحی کهگیلویه و از جنوب به بلوک کازرون و کوهمرهشکفت محدود است و در قدیم، این بلوک را شولستان میگفتند که قصبۀ آن نوبندگان بوده است (حسینی فسایی، 1388: 2/1560). منطقۀ ممسنی بهلحاظ ایلی، از شمال با لرهای بویراحمد علیا و قلمرو ترکنشینهای قشقایی و از مغرب به لرهای باوی کهگیلویه ختم میشود. شرق ممسنی را کوههای اردکان فرا گرفته است که قلمرو ترکان قشقایی است و در جنوب غربی این منطقه، لرهای حیاتداوودی ساکناند. در جنوب و جنوب شرقی نیز کازرونیها و شیرازیها سکونت دارند (گرمرودی، 1370: 2). این شهرستان ازجمله شهرستانهای فارس است که تا سال 1325ش/1946م، بخشی از شهرستان کازرون فارس محسوب میشد و مرکز آن قصبۀ فهلیان علیا بود؛ اما پس از سال 1342ش/1963م، به فرمانداری ممسنی ارتقاء یافت و نورآباد با بافتی نوین در حکم مرکز فرمانداری انتخاب شد. براساس آنچه گفته شد، قلمرو ایل ممسنی گستردهتر بوده و در دورۀ قاجار علاوهبر ممسنی فعلی، بخشهایی از قلمرو سپیدان، بویراحمد، کهگیلویه، بوشهر، کازرون و کُهمره را شامل بوده است. کریمی دربارۀ مرزهای منطقۀ ممسنی در دورۀ قاجار میگوید: «در زمان قاجار مرز ممسنی از یک طرف کُهمره سرخی نزدیک به شیراز، از طرف دیگر کُنارتخته، بیبیحکیمه، باباکلان، سَرگچینه، بویراحمد و از طرف دیگر تا هُمایجان، رودبال و کُمهرکاکان کشیده شده بود» (مصاحبه شماره یک)؛ بنابراین براساس آنچه گفته شد، شهرستان ممسنی فعلی از مناطق تاریخی انبوران و شولستان برآمده است. پراکندگی طوایف ایل ممسنی در مسیر راه ارتباطی بوشهرشیراز در دورۀ قاجار ایل ممسنی از چهار طایفۀ جاوید، بکش، دشمن زیاری و رستم تشکیل شده است. فرمانی از شاه تهماسب صفوی، نخستین سندی است که اسامی طوایف بکش و جاوید و رستم ایل ممسنی در آن آمده است (میرجعفری، 1353: 105). طایفۀ بکش از شمال به منطقۀ رستم و جاوید، از جنوب به مناطق شاهیجان و کمارج، از مشرق به منطقۀ دشمنزیاری و از مغرب به منطقۀ ماهور میرسد. حسینی فسایی دربارۀ محدودۀ جغرافیایی و تیرههای این طایفه مینویسد: «بیشتر ناحیۀ بکش گرمسیر است. این طایفه به چند تیره تقسیم میشوند: آلمیر که آنها را آلامیر نیز گویند، باباسالار، تیرۀ علیوند (عالیوند)، تیرۀ کرائی که این ناحیه مشتمل بر هشت قریۀ آباد است» (حسینی فسایی، 1388: 2/1562). فرهنگ جغرافیایی ایران محدوده و قلمرو ایلی بکش را اینگونه معرفی میکند: «بکش نام یکی از دهستانهای پنجگانۀ بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون است که مشخصات آن به قرار زیر است: از شمال ارتفاعات ناپاک و قلعهسفید، از جنوب ارتفاعات ماهور میلاتی، از خاور کوههای دشمنزیاری و از باختر ارتفاعات پشت ماهور قرار گرفته است» (رزمآرا، 1330: 7/30). طایفۀ جاوید از شمال به منطقۀ رستم و بویراحمد، از جنوب به منطقۀ دشمنزیاری، از مشرق به شهرستان سپیدان و از مغرب به دهستان بکش متصل است. همین اثر، دربارۀ حدود و ثغور طایفۀ جاوید مینویسد: «جاوید از دهستانهای پنجگانۀ فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون است» (رزمآرا، 1330: 7/58). در زمان قاجار، مرزهای جغرافیایی منطقۀ جاوید وسعت چشمگیری داشته است؛ به گونهای که برخی از مناطق ذکرشده در حوزۀ جغرافیایی این منطقه، مانند برمفیروز که منطقۀ وسیعی از کوههای شهرستان سپیدان و کمهرکاکان است و همچنین مناطق همایجان و رودبال تا سرناباد و گلیله، اکنون در حوزۀ شهرستان سپیدان قرار دارند. طایفۀ جاوید در قدیم به حالت کوچرو زندگی میکردند. مرز کوچ این طایفه در فصل زمستان، ناحیۀ گرمسیر ماهورمیلاتی بوده است و در تابستان تا مناطق بیضاء، بنو، اردکان و همایجان چراگاه داشتهاند؛ اما در اواخر زمان قاجار، به علت زندگی یکجانشینی، به مناطق ذکرشده منحصر شده است. این طایفه از ایلهای قدیم لر ممسنی است که در جوار سه ایل بزرگ، یعنی بکش و رستم و شول، در نواحی بیضاء، بنو، همایجان و شُعّبباشت کهگیلویه سکومت داشته است (میرجعفری، 1353: 104و105). محمد میرک در کتاب ریاضالفردوس خانی که در سال 1082ق و در عهد شاه سلیمان صفوی (1079تا1105ق/1666تا1694م) نوشته است، در شمار ایلات چهاردهگانۀ ممسنی، از این شاخۀ ایلی ممسنی ذکری به میان نیاورده است (میرک، 1385: 23). همچنین از شاخهای از طایفۀ جاوید نام برده شده است که در دوران شاه تهماسب صفوی از این ایل جدا شدند و در ایل بابادی بختیاری سکونت اختیار کردند (عکاشه، 1365: 700). قلمرو زیست طایفۀ رستم از شمال به دشت روم (دشت ریم) بویراحمد علیا و از جنوب به مناطق طایفۀ بکش و بخش ماهور میلاتی و از شرق به ناحیۀ جاوید و از مغرب به باشت و باوی محدود میشد. گرمرودی دربارۀ جغرافیای زیستی طایفۀ رستم میگوید: «... املاک مرغوب زیادی در تصرف این طایفه میباشد به غایت حاصلخیز است و آب فراوانی دارد. خصوصاً محل خوبی در گرمسیر دارند که مانند و نظیری ندارد. طول محال مزبور سه فرسخ و نیم تخمیناً میباشد و عرض آن در بعضی جاها یک فرسخ و نیم است. طرف جنوب و شمال آن، دو کوه بزرگ و صعب و سختی است... . اهل این طایفه در اوضاع امنیت مستغنی میباشند. مکرر در سنوات قبل طایفۀ مزبوره را غارت کردهاند... . خاصه در عهد نواب فرهادمیرزا، کل این طایفه را به وضعی چپاول کردهاند که هیچ چیز آنها باقی نمانده است» (گرمرودی، 1370: 142). قلمرو زیستی طایفۀ دشمنزیاری از شمال به شهرستان سپیدان، از شرق به شهرستان شیراز، از جنوب و جنوب غرب به شهرستان کازرون و از مغرب به بخش مرکزی شهرستان ممسنی منتهی میشود. عوامل جغرافیایی، ساختارهای اجتماعی، اقتصاد، قومیتها، مذهب و آدابورسوم بهصورت متقابل بر چگونگی سکونت مردم این منطقه تأثیرگذار بوده است (تکم، 1385: 1/1). گرمرودی دربارۀ این طایفه میگوید: «طایفۀ دشمنزیاری [که] املاک خوبی در دست این طایفه است، لکن آن قدر توانایی ندارند که بهقدر کفاف در آن جاها زراعت نمایند و اکثر اوقات خوراک آنها بلوط است و علف صحرا و همیشه منتظر هستند که در عالم آشوبی شود یا صاحب امتیاز فارس را معزول نمایند تا اینکه فرصت را غنیمت دانسته و مال مردم را در طرق و شوارع چپاول کنند...» (گرمرودی، 1370: 136).
ایل ممسنی در گزارش سفرنامهنویسان انگلیسی دولت انگلیس بسیاری از نواحی جهان و ازجمله شبهقارۀ هند را تصرف خود داشت. در آغاز استقرار حکومت قاجار در ایران نیز درعمل از سمت شمال غربی هندوستان که با حکومت محلی بلوچستان (خانات کلات) هممرز بود و از سوی آبهای خلیجفارس و دریای عمان با ایران همسایه شد. تصمیم ناپلئون بناپارت و حمله به هند از خاک ایران باعث شد دولت انگلیس در لندن و حکومت وابسته با آن در هند، هیئتهای سیاسی به ایران اعزام کنند. افسران اطلاعاتی انگلیس نیز باتوجه به مسیر لشکرکشی اسکندر مقدونی، شروع به شناسایی مسیرهایی کردند که پیشروی سپاهیان ناپلئون بناپارت به هند از آن امکانپذیر بود (همتی، 1387: 16و17). گردآوری اطلاعات مربوط به زبان و آدابورسوم قبایل و اقوام نواحی مسیر مطالعه، ازجمله مأموریتهای این افراد بود (Bowen, 2006: 151). سرجان ملکم (Sir John Malcolm)، سفیر اعزامی حکومت هند انگلیس به دربار فتحعلیشاه، از سال ۱۸۰۰تا1810م/۱۲۲۵تا1235ق، سهبار و با اهداف سیاسی و اقتصادی به ایران سفر کرد. کاروان هدایای ملکم در نخستین سفرش، در مسیر بوشهر به شیراز، با حملۀ ممسنیها روبهرو شد. ملکم در گزارش سفر سوم خود به تهران، دربارۀ این حادثه مینویسد: «آنچه افراد از ساکنان کوههایی که از آن عبور کردیم، دیدند آنها را بر آن داشت تا داستانهای شگفتآوری که ما راجع به طایفۀ ممسنی، طایفهای که بر خود میبالد که اسم و راه و رسم خود را از زمان اسکندر کبیر تاکنون دستنخورده حفظ کرده است، با ویژگیهایی که به آنها گفته بودیم، باور کنند» (ملکم، 1380: 42). این گونه که ملکم بیان میکند، ممسنیها تا دو قرن پیش خاطرۀ جنگ با اسکندر را به یاد داشتهاند. جیمز موریه (James Justian Morier)، عضو هیئتهای سیاسی انگلیس و وزیر مختار بعدی آن کشور در دربار فتحعلیشاه قاجار، اطلاعات درخور توجهی دربارۀ ممسنیها جمعآوری کرده است. موریه در دومین سفر خود به تهران که از مسیر بوشهر به شیراز صورت گرفت، شاهد نبرد ممسنیها با سربازان قاجار بود. توصیف او از ممسنی به شرح زیر است: «تعداد ممسنیها در حال حاضر در حدود ۱۰تا۱۲هزار خانوار است. روایت قومی متداول آنها حاکی از این است که از بازماندگان رستم قهرمان ایران هستند. آنها به اصل و نسب باستانی خود بسیار افتخار میکنند. دو طایفۀ اصلی آنها رستمی و زالی نام دارند. کارهای بزرگ این شخصیت در شاهنامۀ فردوسی به تفصیل بیان شده است. آنها این کتاب را با شور و شوق فراوان میخوانند و این امری عادی است که ببینیم حتی یکی از افراد پایینترین قشر آنها اشعاری از شاهنامه را با شور و هیجان از بر بخواند. تاریخ این قوم جذابیت خاصی دارد. به استناد روایت کوینتوس کورتیوس، ممسنیها همان مردمیاند که مقاومتی سرسختانه در مقابل پیشروی اسکندر در شرق از خود بروز دادند و درحقیقت، یکی از عوامل توقف پیشروی او در تاکستان بودند. شهر آنها در نزدیکی شهر کوروش در خجند واقع بود. ممسنیها هرچند در شهرها زندگی میکردند، اما امروزه چادرنشیناند. ممسنیهای باستان در ترکستان (آسیای میانه) و ممسنیهای امروزی در فارس ساکناند. بعید نیست که یکی بازماندۀ دیگری باشد؛ زیرا میدانیم که جابهجایی تمام یک قبیله از ناحیهای به ناحیۀ دیگر در شرق امری متداول است» (موریه، 1386: ۴۷). چارلز ماسون (Masson) انگلیسی دیگری است که در راستای سیاستهای کمپانی هند شرقی بریتانیا، در سالهای ۱۸۳۶تا۱۸۴۰/1251تا1255ق پژوهشهای گستردهای انجام داده است. او دربارۀ ممسنیهای بلوچ و براهویی و پیوند نژادی آنها با اقوام ممسنی فارس مینویسد: «شایان ذکر است شاخههایی از ممسنی در استان سیستان و در تپههای لرستان در شمال غربی شیراز ساکناند. اینها دارای ریشۀ مشترک میباشند. لازم به یادآوری است که نام ممسنی بسیار قدیمی است و همان ایل نیرومندی هستند که در باختر شمالی با اسکندر جنگیدند» .(Masson, 1843: 340) بارون کلمنت دوبد (Baron Celement Augustus DeBode)، نایب اول سفارت روسیه تزاری در تهران، بهدنبال شناسایی طوایف و اقوام جنوب و غرب ایران بود و همزمان، مسیر حرکت اسکندر و تیمور را بررسی کرد. او در سال ۱۲۵۷ق/1842م از ممسنی بازدید کرد. نامبرده به همنژادی ممسنیهای زمان اسکندر و دورۀ قاجار اشاره کرده است: «کینتوس کورتیوس (Quintus Curtius) از مردمی به نام ممسنی یاد میکند که مدتی با شجاعت در برابر حملۀ لشکریان اسکندر به باختر در نزدیکی مرکنده [سمرقند کنونی] ایستادگی کردند. هرچند مسافت زیادی میان قوم بالا و طایفۀ ممسنی مورد نظر ما وجود دارد، هیچ بعید نیست ممسنیهای فعلی در زمانهای دور جزئی از این قوم بودهاند. اگر جریان مهاجرت نژاد زند را در نظر بگیریم که از شمال خاور به جنوب باختر بوده، مثلاً از آسیای میانه به خلیجفارس آمدهاند، پس محتمل است که بخشی از ممسنیها به این مهاجرت عمومی پیوسته باشند، و در همان حال بدنۀ اصلی قوم در چراگاههای پیشین باقی مانده و یا پشت دیوار شهرهای این ناحیه سکنی گزیدهاند» (دوبد، 1385: ۱۷۱). والتر بارینگ (waiter Baring) از مأموران انگلیسی بود که از سال 1879تا1882م/ 129تا1299ق، در زمان ناصرالدین شاه قاجار در ایران مشغول خدمت بود. او همراه کاپیتان ولز (captain wells) در سال 1261ش/1299ق/ 1881م، مسیر شوشتر به دزفول و بهبهان و شیراز را پیمود و شرح مسافرت خود را یادداشت کرد (همتی، 1394: 42و43). بارینگ در این مسیر از منطقۀ کهگیلویه و ممسنی نیز عبور کرد. در بخشی از گزارش سفر، او به عشایر و فهرست خوانین طوایف منطقه اشارۀ کوتاهی کرده است. او دربارۀ ایل ممسنی میگوید: «تلاسپید، اولین دهکدۀ ممسنی است که ما وارد آن شدیم. در این دهکده برج چهارگوشی که دارای سوراخهای دیدهبانی است، بر بالای تپهای قرار دارد و اطراف آن را خانهها احاطه کرده است. در هر روستای ممسنی یکی یا تعداد بیشتری از این برجها دیده میشود. در تلاسپید نهر آبی است که از میان کشتزارهای برنج میگذرد. ممسنی که از اینجا تا شیراز ادامه دارد، دارای طوایف زیر است: رستم- رئیس: اللهقلیخان، بکش- رئیس: شریفخان، جاوی- رئیس: محمدعلیخان، فهلیون- رئیس: میرزاهادی، دشمنزیاری- رئیس: مرادقلیخان، ممصالح- رئیس: علیخان. ممسنیها همیشه به خاطر گردنکشی مشهور بودهاند و تا گذشتۀ نه چندان دور، مسافرت از منطقۀ آنها امکانپذیر نبود. با وجود این فرهادمیرزا، شاهزادۀ حاکم بر فارس، این مردم سرکش را مطیع کرد و در حال حاضر آمدورفت از این ناحیه نسبتاً ایمن است. به نظر میرسد ممسنیها از یک نژاد عالی هستند. خصوصیات بسیاری از آنها به طور شگفتانگیزی شبیه ایرانیان باستان است که در تختجمشید به تصویر کشیده شدهاند. گویی کدخدای تلاسپید از درون یکی از این حجاریها به بیرون گام نهاده است» (Baring, .1882: 19 till 22 ) گروه کوچنشینان عرب که والتر بارینگ گزارش آن را آورده است، بعدها ایل خمسه را به ایلخانی قوام تبدیل کردند. بیشترِ رقابتها و تضادها میان دو طیف از سران محلی فارس بوده است: نخست صولتالدوله، نخستین ایلخان انتخابی اتحادیه ایل قشقایی فارس و دیگری قوامالملک، کلانتر شیراز و ایلخان انتصابی و غیر ایلیاتی ایل خمسه. این دو ایلخان براساس ضرورت گاهی متحد و زمانی دشمن همدیگر بودند (رک: اسناد ش4و5و6و7؛ مصاحبه شماره یک). مسیرهای ارتباطی بوشهر به شیراز در منطقۀ جنوب ایران شبکۀ پیچیدهای از راههای ارتباطی وجود دارد که نقطهبهنقطۀ این سرزمین را همانند شریانهای بدن به یکدیگر متصل میکند. اهمیت هریک از این راهها به وضع ویژۀ سیاسینظامی و عوامل مختلف دیگر بستگی دارد. الف. جادۀ شاهی بوشهرشیراز اهمیت و موقعیت استراتژیک بوشهر در دورۀ قاجار و گذشتن مسیر ارتباطی بوشهر به تهران از خاک ایالت فارس، بیش از همه بر اهمیت این ایالت افزوده بود. در این دوره، بوشهر در جایگاه مرکز تجاری و بارانداز کالاها اهمیت فراوانی داشت. در این دوره، انگلیسیها تلاش خود را برای رساندن سریع و ارزانِ کالاهای تجاری از بوشهر به مهمترین شهر پسکرانهای خلیجفارس، یعنی شیراز، انجام میدادند (وثوقی، 1384: 388). کالاها در بیشتر مواقع از راه شیراز به مناطق داخلی ایران منتقل میشد. اصفهان در حکم مرکز بازرگانی در جنوب پایتخت، امکان توسعۀ سلطۀ بریتانیا بر نواحی غربی ایران را فراهم میکرد (سعیدینیا، 1389: 175). در منطقۀ جنوب ایران، شبکۀ پیچیدهای از راههای ارتباطی وجود داشت که پیشرفت اقتصادی کشور را باعث میشد. وجود این راهها نخست در کانون توجه بریتانیا و سپس برای تجار و اقتصاد ایران بود (دشتی، 1380: 93). در زمان قاجار، جادهها بیشتر کورهراهها و مسیرهای سختی بودند که به طور معمول، در آنها از اسب و قاطر استفاده میشد (کرزن، 1373: 1/627). دیگر سیاحان اروپایی و بعضی از نویسندههای ایرانی، عبور از این مسیرهای ارتباطی صعبالعبور را بینهایت سخت میدانستند (اخگر، 1366: 99؛ کرزن، 1373: 1/243؛ نیلستروم، 1372: 25؛ فنمیکوش، 1377: 111؛ رسولی، 1395: 44). در دورۀ قاجار راه شاهی، دومین مسیر پررفتوآمد و همچنین کوتاهترین و اصلیترین مسیر ارتباطی بوشهر به شیراز بود (کرزن، 1373: 1/85). درحقیقت، تمام کالاهایی که از اقیانوس هند و بازارهای مجاور آن خریداری میشد، از راه جادۀ زمینی به شیراز حمل میشد. رونق تجارت باعث شد عدهای از تجار ساکن پسکرانهها، ازجمله شیراز و کازرون و یزد، به این بندر مهاجرت کنند (وثوقی، 1384: 388). این جاده، به جز بخش مسیر بوشهر به برازجان، از مناطق سخت کوههای زاگرس و کُتلهای (گردنههای سخت) ملو و کمارج و هوشنگ، معروف به دختر (حسینی فسایی، 1388: 1/590)، و پیرزن عبور میکرد. سدیدالسلطنه در کتاب سفرنامه سدیدالسلطنه، مسیر بوشهر به مشهد از راه تهران را بیان کرده و این مسیر را پیموده است. او از بوشهر به چغادک و احمدی و از آنجا به برازجان، کنارتخته، گردنۀ دالکی که راهی سنگلاخ و ممتد و سخت بود و گردنۀ مَلو رسیده است. «این مسیر، بسیار سخت و صعب و تمام رو به فراز باید رفت. منزل بعد کمارج، کازرون و میان کتل که راهی بس سخت و دشوار دارد و بین دو گردنۀ سخت، دختر و آخر گردنۀ پیرزن واقع شده است» (سدیدالسلطنه، 1362: 37تا40). سر هارفورد جونز (Sir Harford Jones) در کتاب آخرین روزهای لطفعلیخان زند، در گزارش سفرش از شیراز به بوشهر، دربارۀ دشواری راه و کُتلها مینویسد: «بعد از دشت کازرون وارد گردنۀ تنگی بین این دشت و دشت کمارج شدیم. این گردنه، بیش از یکونیم مایل طول دارد و پرتگاههای دو طرف آن در برخی نقاط به هم پیوستهاند. این راه گاهی از ته درهها و گاه از روی تپهها عبور میکند» (جونز، 1353: 46). عبور از این گردنهها بهگونهای سخت بوده که جونز به لطفعلیخان گفته است: «تا وقتی که حضرتعالی گردنههای بین کتلدختر و دالکی را در اختیار داشته باشید، قاجارها هرگز نخواهند توانست بهآسانی به بوشهر نزدیک شوند» (جونز، 1353: 48). اوژن فلاندن در گزارش مبسوطی شرح عبور خود از جادۀ شیرازبوشهر را بیان کرده است. فلاندن پس از شیراز به خانۀ زنیان رسیده که کاروانسرایی داشته و پس از عبور از دسترجیان (دشت ارژن)، به کتل پیرزن رفته است که به روایت او، این جاده از مشکلترین راههای ایران است. پس از کمی طی راه، به کاروانسرایی رسیده و از آنجا به کتلِ وحشتناک دختر و به کازرون رسیده است. فلاندن پس از عبور از کازرون و شاپور و کمارج، به دالکی و از آنجا به دهستان حمادی رسیده و راهی بوشهر شده است (فلاندن، 1383: 339تا363). در کتاب سفرنامۀ رضاقلیمیرزا نایبالایاله فارس، دربارۀ این مسیر آمده است که شاهزادگان قاجار از شیراز پس از طی ماهورات به کاروانسرای خانه زنیان، چشمه مروارید، دشت ارژن، چشمه سَلمان، کوه پیرزن، دشت برم و از آنجا به گردنۀ دختر و سپس کازرون رسیدند (رضاقلیمیرزا، 1346: 134تا150). ب. مسیر تنگستان و دشتی به فراشبند و فیروزآباد این مسیر از مناطق قشلاقی ایل قشقایی میگذشت و به شیراز میرسید. ابتدا موقعیت این مسیر را بهصورت میدانی بازسازی میکنیم و آن را با منابع تاریخی تطبیق میدهیم. راهی که از خورموج به سنا و شُنبه و از آنجا به بُردخون در کنار ساحل عبور میکرد و از این مسیر، به دوراهک میرسید. شُنبه از راه کوهستانی و صعبالعبور دشت پلنگ که محل مناقشۀ خوانین جعفربیگلو و خوانین دشتی بود، شاخهای به رباط جم و ریز و شاخۀ دیگر به بوشگان میرسید. در منطقۀ ریز، راه دو شاخه میشد و مسیر شرق آن به بلوک دژگاه و از آنجا از راه گردنۀ کُه به مسیر دیگری به نام دِهرَمآغام شهید و از گردنۀ مورتی به فراشبند و گره و بالاده و سپس به کازرون ختم میشد. مسیر دیگر، شاخۀ فراشبند به اهرم بود که این جاده از راه دشت پهنا پهن، از بوشگان میگذشت و از آنجا مسیر را به سمت خین و کلمه، اهرم و بوشهر ادامه میداد. مسیر دیگری از منطقۀ پُشتپر به پشتکوه میرفت و از آنجا به گردنۀ انجیری و چَهوک به ده رود سفلی و علیا میرسید و از راه گردنۀ چَهی به احمد و محمید و اهرم ختم میشد. طایفۀ شش بلوکی با عبور از راه مُسقان، بوشگان، نوجین و خانیک به قنات باغ و گردنۀ پهناپهن میرفتند که امتداد این مسیر از دَم کوه نِسار به طرف بوشگاناهرم بود. جادهای نیز مستقیم از پُشت پر امتداد مییافت و از تنگ ارم به راشک و دیسکون میرسید و از آنجا به برازجان ختم میشد. این جاده پیش از کلمه از راه جادهای کوهستانی به منطقۀ برازجان و بوشهر پیوند میخورد. شاخۀ دیگری از این راه نرسیده به بالاده از سهراه دادین به سر مشهد-بُز پَر و از آنجا به مورد خیر و تَنگ ارَم و دالکی و برازجان و بوشهر میرسید. جادۀ بُز پر (پُشت پر) به قلعۀ تیر در روستای حسینآباد، رودخانۀ شورعبدالخانی، باغدشت و گره میرفت و سپس به گردنۀ نرگسزار، کّتل شیتنگ، روستای رُمقان و مسقان میرسید و پس از بگدانه، به سمت دشت نَمک و کَره بس ادامه مییافت و پس از عبور از سربالایی کوه، از روستای چنار فاریاب عبور میکرد و از راه گردنۀ ارژنی به رودخانۀ قرهقاچ میرسید. این مسیر پس از گذشتن از دشت خانۀ خبیس به جادۀ شیرازکازرون و چنارشاهیجان نورآباد ممسنی میرسید (مصاحبه شماره دو. مطالعات میدانی پژوهشگر). این راههای ارتباطی از فراشبند، فیروزآباد، قز قلعه و کوار عبور میکردند و درنهایت به شیراز میرسیدند. بنابراین در اتصال شبکه و سرشاخههای مسیرها به یکدیگر، سهراه داین رباطی بسیار مهم بود؛ چون این نقطه از طرفی مناطق نرسیده به کهگیلویه و ممسنی و کازرون را با کمک مسیرهای دیگر به کرانههای خلیجفارس متصل میکرد و از سوی دیگر، دروازههای جدیدی برای ورود به کرانهها و پسکرانههای خلیجفارس از راه کوههای زاگرس و جادههای ساحلی بود. برای مثال از راه قیر و کارزین، خنج و لار یا دارالمیزان، اسیر، مهر، گلهدار، لامرد و ده شیخ به سواحل خلیجفارس و بندرعباس میرسید. جناح و بستک نیز از راه جادۀ خور در جناح به بندر آفتاب یا از راه بستک به این سواحل و بندرعباس راه مییافت. در کلاف پیچیدۀ راههای ارتباطی، این قسمت از جنوب کشور جادۀ میانبری بود که از جره و بالاده جدا میشد و از راه شیتنگ به منطقۀ کوهمره سرخی و از آنجا به سیخ دارنگون و چنار راهدار و شیراز منتهی میشد. این راه به مسیر گره (جره) معروف بود که شاخههای متعدد را آن در ادامه، واکاوی میکنیم. قسمتی از راه به بیشاپور، پس از عبور از ممسنی یا شولستان، به کازرون و از آنجا به گره میرفت و پس از گذشتن از سرمشهد، بزُپر، مورد خیر، تنگ ارم و دالکی به برازجان میرسید. نویسندۀ سفرنامۀ رضاقلیمیرزا دربارۀ این مسیر مینویسد: «در آن وهله که اینجانب از تعاقب خانعلیخانرستم ممسنی به دالکی مراجعت کردم، به دلیل فتنۀ ولیخان بکش از راه کوهستانی بالای سر دالکی که راهی است بسیار صعب، با مرارت و مشقت تمام، وارد گره شده، اینقدر تصدیع و مرارت در آن راه کشیده که مافوق بر آن متصور نبود» (رضاقلیمیرزا، 1346: 68). کارستن نیبور (Carsten Niebuhr) که در زمان زندیه مسیر بوشهر به پاسارگاد را طی کرده، پس از عبور از بوشهر، گرمسیر، موستان، تنگسیر، اهرم، خورموج، لاور،کنار بندر، جنیر، سهو، صندلی، فراشبند، آویز، خانیک، جره، کازرون، رُمقان و مُسقان به چنار راهدار رسیده و از آنجا به شیراز رفته است (نیبور، 1354: 165تا169). این نشان میدهد نیبور از اهرم به خورموج رفته و از آنجا به لاورِ رئیسغلام، لاور پایین، سهو کوه سیاه و کنار بندک رسیده و پس از عبور از راه دشت پلنگ، از راهی میانبر یا مسیر پهناپهن به سمت فراشبند حرکت کرده است؛ سپس به آویز، خانیک، نوجین و گره ادامۀ مسیر داده است. این خط سیر، مسیری است که در منابع بهاختصار از آن با نام راه تنگستان و دشتستان به گره یاد شده است (رضاقلیمیرزا، 1346: 65؛ میرزایی درهشوری، 1381: 80). نیبور در راه برگشت از شیراز، برای رسیدن به بوشهر، از راه چشمهسفید و سینهسفید و بنداون، در نزدیکی خانزنیان، به روستای موردک و پاپون کُهمره نودان رفته است؛ سپس از راه کلونی عبدویی به گره و از آنجا از راه پهناپهن و کوه صندل در ارتفاعات مسیر بوشگان، طلحه، فاریاب و کلمه به اهرم رسیده است. مسیر رفت نیبور از راه خورموج به فراشبند، که شرح آن آمد، عبور کرده که جز فراشبند در مسیر راه فیروزآباد نبوده است. در راه بازگشت به بوشهر، از مسیر فراشبند عبور نکرده و رسولی فقط به مسیر برگشت نیبور اشاره کرده است؛ اما به نظر میرسد در تطبیق مکانها و خط سیر مسیرها دچار اشتباه شده است. ج. مسیرهای ارتباطی منطقۀ ممسنی در شبکه ارتباطی بوشهرشیراز از منطقۀ ممسنی یا شولستان، راهی به جادۀ شاهی بوشهرشیراز پیوند میخورد که از نورآباد به کرکان (کرگان) و از آنجا به کتل پیرزن و درنهایت، از راه دشت ارژن و بنرود به شیراز ختم میشد. راه دیگر اتصالی، راهی بود که نقطۀ آغازش گناوه بود و از راه ماهور میلاتون به بابامنیر و خومهزار میرسید (اسحاقی، 1391: 25). این مسیر با استفاده از چهار جادۀ ارتباطی به مسیر بوشهر به شیراز متصل میشد. خط سیر نخست: راه بوشهرگناوه به روستای میلاتون و از آنجا به نورآباد ممسنی میرسید.1 خط سیر دوم: راه بوشهرگناوه از میشان و باباکلان میگذشت و از آنجا به هفت برم ماهور، بابامنیر، مرغ و برمسیاه میرسید. خط سیر سوم: راه کوتاه کلور کریم بود که به گردنۀ سینهسفید و از آنجا به کوه درا میرفت. از کوه درا با دو مسیر، رفتن به شیراز ممکن میشد: یک مسیر از راه کوه درا به طرف خشت و کمارج میرفت و به راه بوشهرشیراز میرسید. از این راه، رسیدن به شیراز از راههایی ممکن بود که پیش از این نام برده شد. مسیر فرعی دیگری در راه بوشهرشیراز به سمت راست میپیچید ( 1857: 116,Monteith) که از راه بوشگان کازرون به منطقۀ بازرنگان و از آنجا به چنارشاهیجان و از مِله نَعل (حسینی فسایی، 1388: 1/591) به نورآباد ممسنی و بوان و کرکان میرسید. در این مکان، راه دو قسمت میشد: راهی به کلگه شیراز، راشک، منطقۀ سرناباد، پل جوجَق و گویم میرفت و از آنجا به شیراز میرسید. راه دیگر از کلگه شیراز به بنددروازه، دروازۀ ورود به شیراز از طرف مناطق جنوبی، میرسید و سپس به هرایجان و از آنجا به قلات و شیراز میرفت. قسمت دوم مسیر، از کرکان به دشت دشمنزیاری میرسید. شوارتس (Schwarts) دربارۀ کرکان معتقد است کرکمان نقشۀ روسها در پوزۀ نوبندگان شهر نورآباد، همان هریمان نقشۀ انگلیسیهاست که در مشرق نوبندگان و غرب شاپور قرار داشت. مقدسی «منزلگاه کرک» را بین راه شیراز و دشت ارژن بیان کرده که به کرجان، واقع در راه ارجانشیراز، نزدیک بوده و در همان دره قرار داشته است (شوارتس، 1382: 228). این گفتۀ شوارتس نشان میدهد انگلیسیها و روسها در راستای منافع و طرحهای خود در مناطق جنوبی، این مسیر را بررسی کردهاند. جغرافینویسان مسلمان، این مسیر را با تفاوتهایی در منزلگاهها، از طرف شیرازبهبهان یا به عکس گزارش کردهاند (ابنحوقل، 1366: 54؛ مقدسی، 1361، 2/274و275؛ ابنخردادبه، 1370: 28؛ اصطخری، 1340: 116و117). قدامه دربارۀ این راه گفته است: «از امران تا نوبندگان 1 شش فرسخ، از نوبندگان تا کرکان 2 پنج فرسخ، از کِرَکان تا حَراره 3 پنج فرسخ، از حراره تا خُلان 4 پنج فرسخ است» (قدامه، 1370: 28). ابنبلخی از آن نام برده و نوشته است: «منزل اول جویم (گویم) پنج فرسنگ، منزل دوم خلار پنج فرسنگ، منزل سوم خراره (گلگاه شیراز) پنج فرسنگ، منزل چهارم دیه گوز (ده گردو) از تیر مردان چهار فرسنگ، منزل پنجم گوسنجان (گوسنگان) سه فرسنگ، منزل ششم نوبندجان (نوبندگان) سه فرسنگ، منزل هفتم خوبذان (فهلیان) چهار فرسنگ» (ابنبلخی، 1363: 162). در دشت دشمنزیاری دوباره راه دو قسمت میشد: یک راه از مشایخ و هفتبرم دشمنزیاری به قرهقاج و از آنجا به دشت ارژن و شیراز میرسید. مسیر دیگری از منطقۀ دشمنزیاری و کوه تاسک به کوهمره نودان یا کَندهای و از آنجا به راه بوشهرشیراز متصل میشد. این مسیر خط سیر راه کلونی عبدویی به کازرون را طی میکرد یا به بخشی از راه شاهی بوشهرشیراز طی مسیر میکرد. درحقیقت، مسیر پَریکهدان یا مسیر دشت، کلاهسیاه، هفتبرم و قرهقاچ تمامی کُتلها و صعبالعبوربودن راه شاهی بوشهرشیراز را دور میزد و مسافرت از این مسیر را آسان میکرد؛ اما در دورۀ قاجار از این مسیرها استفاده نمیشد. مسیر دیگری با عبور از کوه درا به دشت نوان و از راه بابامنیر به خومهزار و گچگران میرسید و از آنجا به هرایرَز و بیدرود میرفت که شامل دو درۀ بزرگ به نامهای دلیخُشک و درهدختر بود. درنهایت، تمام مسیرهای ذکرشده در دشت یا رباط مرزَنگی به هم میرسیدند و از راه بلَهزار و بُنِ رود به هم متصل میشدند؛ سپس از راه خانزنیان و حسینآباد و چنار راهدار، به شیراز میرسیدند (مصاحبه شماره3؛ مطالعات میدانی پژوهشگر). مسیر ارتباطی دیگری که از منطقۀ ممسنی به شیراز میرسید، راهی بود که از این منطقه به چنار یا چنارشاهیجان میرفت و از چنار سه مسیر را طی میکرد: مسیر نخست، مسیر کتُل کمارج و ملو تا برازجان بود که پیشتر ذکر شد؛ مسیر دیگر، راه موردک به تنگ ابوالحیات و گاو کُشَک و دشت ارژن و چشمهسفید به شیراز بود. فتحعلیشاه قاجار برای عزیمت به خوزستان و لرستان از راه شولستانبهبهان عبور کرد و پس از عبور از خانزنیان، دشت ارژن، کازرون، چنارشاهیجان و سرآب بهرام در نزدیکی فهلیان، قصبۀ بلوک ممسنی، فرود آمد و در آنجا، ممسنیها لشکریان را مسموم کردند (حسینی فسایی، 1388: 1/742). نیبور در مسیر برگشت از شیراز به بوشهر، بخشی از راه تنگ ابوالحیات به موردک را آمده است. مسیر دیگری نیز از راه موردک به غار شاپور و از آنجا به بیشاپور و کازرون میرسید که بخش دیگر مسیر از نقاطی عبور میکرد که نیبور گذشته است. شاخۀ دیگری از این راه، از تنگ ابوالحیات به کلونی عبدویی و به کازرون و گره میرسید که باز، مسیر نیبور را طی میکرد. علاوهبر مسیرهای ذکرشده، راه ارتباطی دیگری بوشهر را به شیراز متصل میکرد که از تنگستان، دشتی، فراشبند و فیروزآباد، مقر سنتی ایل قشقایی، میگذشت. سفیر انگلیس دربارۀ این مسیر مینویسد: «به دلیل ناامنی مسیر بوشهر-برازجان- شیراز همۀ کالاها از طریق فیروزآباد ارسال میگردید» (مشروطیت در جنوب ایران، 1386: 204). گزارش میرزامحمدخان کشیکچی از مقابله با تجاوز انگلیسیها توسط مؤیدالدوله، حاکم فارس، و مردم یکی از شواهد مسیر فیروزآباد است که مؤیدالدوله از سمت فیروزآباد به طرف برازجان رفت (حقایقنگار خورموجی، 1345: 209). کرزن در این باره مینویسد: «جادۀ کج دیگری هم بین شیراز و بوشهر از طریق فیروزآباد وجود دارد که مسافتش210 تا220 مایل است و از همین راه بود که لشکر ایران در جنگ 1857م توپخانۀ خود را به میدان نبرد آورد و در همان جا رها کرد» (کرزن، 1373: 279؛ رسولی، 1395: 47). بخش دیگری از راه گره و فیروزآباد، از ایلراه طایفۀ ششبلوکی قشقایی میگذشت. این مسیر از چنار فاریاب، گرهبس، رمقان، شیتنگ (مسقان) و بلوک گره میگذشت. این طایفه در کوچ خود از ییلاق، در سرحد چهار دانگه، به قشلاق خود، یعنی اهرم و دزدگاه (دژگاه) و فراشبند و گره، از این مسیر میگذشتند (شهبازی، 1366: 48؛ رسولی، 1395: 47). البته باید گفت در مناطق تنگستان و دشتستان بوشهر، طوایف فارسیمدان و ششبلوکی قشقایی زندگی میکردند و در صورت لزوم، برای سرکوب حکام محلی یاغی، هم از چریکهای قشقایی و هم نیروهای حکام محکی تنگستان و دشتستان استفاده میشد. رضاقلیمیرزا نایبالایالۀ فارس برای سرکوب جمالخان دشتی از فارسیمدانها، مالاحمدیها، شش بلوکیها، چریکهای همپیمان مادر عبداللهخان دشتی و محمدباقرخان تنگستانی استفاده کرد (رضاقلیمیرزا، 1346: 62تا65). علی رسولی و شهوند از چند منبع استفاده کردهاند که ذکر آنها آمده است و به علتهای زیر، در پژوهش خود دچار لغزش و اشتباه شدهاند:
قشقاییها اعم از طوایف ششبلوکی، عمله، دوقوزلو و فارسیمدان، مرکب از تیرهها و خرده تیرههای قرهامیر شاملو، دنگزلی، عینخجاله، کایدلی، بیرامقلی، شملی، تیرۀ بزرگ اولاد، توللی و کلبلی، و دیگر طوایف و تیرهها پس از رسیدن به جادۀ شیرازکازرون از سه مسیر، جادۀ ایلروی قشقایی را ادامه میدادند: مسیر نخست پس از عبور از دهشیخ و گذر از امامزاده دو برادرون، از سمت سینۀ کوه سرخ به پسکوهک و دوکوهک، در امتداد جادۀ گویم، از قَلات به بیضاء و کامفیروز میرسیدند. مسیر دوم، از جادۀ گردنۀ قرهچمن به روستای خِرَک چَرمَکان میرسیدند و قلات مسیر بیضاء را ادامه میدادند. جادۀ سوم، از خانزنیان و قرهقاچ به سمت مشایخ و حسنی و هرایجان میرسیدند؛ یا مسیر را به بَلمینی منطقۀ دشمنزیاری ممسنی و سرناباد جاوید و بلوک همایجان متشکل از روستاهای چنار، بنگستان، نمازگه، بیدَرکَت، جلال مهر در منطقۀ جاوید و دیگر مناطق متعلق به شهرستان سپیدان (مصاحبه شمارۀ1) ادامه میدادند. بهعلاوه، جادههای فرعی دیگری از راه رودخانۀ شش پیر به بَنو یا ابنو میرفتند و پس از عبور از رودخانۀ خارستان یا رودخانۀ اکیچای قاراشِن (مکانی که دو رودخانه به هم متصل میشوند)، از راه گردنههای سخت به دُز کرد، حسنآباد، خسروشیرین، پادنا، سمیرم و سرحد چهار دانگه میرسیدند (مصاحبه شمارۀ2؛ مطالعههای میدانی پژوهشگر). طایفۀ عملۀ قشقایی از مسیر قز قلعه و کوار و شیراز به درودزن میرسیدند و از راه گردنۀ سهچَه به بَکان و شیلان میرفتند و از آنجا به سِده و آسوپاس و از رباط چهاردره به خسروشیرین و سارییاتان میرسیدند. این راه از چِغِه و سِغاد عبور میکرد و به آباده و شهرضا میرسید. این ایلرو از مسیرهایی که پیشتر ذکر کردیم، از سه مسیر فیروزآباد-کوار-شیراز به بیضاء یا فراشبند، آویز، گنبد، خانیک، آبنو، نوجین، باغدشت، جره، بیدکان و ایلان میرفتند و از راه شیتنگ به کهمرهسرخی یا کتل پیرزن، راه خود را به خسروشیرین ادامه میدادند. باتوجه به بررسی تاریخی و میدانی شبکۀ راههای ارتباطی در محور بوشهرشیراز و نقش و تأثیر راههای منطقۀ ممسنی در این مسیرها، اهمیت و کارکرد مسیرهای ارتباطی منطقۀ ممسنی عبارتاند از:
تأثیرگذاری ایلات ممسنی بر کارکرد راههای ارتباطی بوشهرشیراز در کل، امنیت این مسیر تجاری برعهدۀ خوانینی بود که این راه از حوزۀ نفوذ آنها میگذشت. در اواخر دورۀ قاجار و حتی پیش از آن، راه شاهی به ترتیب از تنگستان، منطقۀ نفوذ زایر خضرخان اهرمی و قلعۀ چِغادَک و منطقۀ چاهکوتاه، حوزۀ نفوذ شیخ حسین چاهکوتاهی و احمدخان انگالی، و دشتستان، قلمرو نفوذ غضنفرالسلطنه برازجانی و اسماعیلخان دشتستانی، میگذشت؛ همچنین از منطقۀ خشت و دالکی، حوزۀ نفوذ محمدخان دالکی، و قلعۀ کمارج، زیر نفوذ خورشیدخان کمارجی و حیدرخان کمارجی، و تنگ ترکان، حوزۀ نفوذ ولیخان و باقرخان بکش ممسنی و سپس محمدعلیخان کشکولی، و کازرون، قلمرو باقرخان بکش ممسنی و حسامالدوله فرزند فرمانفرما و سپس ناصر دیوان کازرونی، عبور میکرد (نصیری طیبی، 1384: 5). در حوزۀ نفوذ حکام محلی بر مناطق واقع در مسیرهای ارتباطی بوشهرشیراز، نکتۀ حائز اهمیت این است که نصیری طیبی در ذکر خوانین منطقه دچار اشتباه شده است و تنها به اسامی خوانین متأخر زمان قاجار که با قشقاییها در ارتباط بودهاند، بسنده کرده است. در این پژوهش، این اشتباه اصلاح و بازسازی شده است. منابع تاریخی نشان میدهد منطقۀ کازرون در قیمومیت و حوزۀ نفوذ سران ایلی ممسنی بوده است. سرهنگ ویلیام مونتایث (Monteith william) در این باره میگوید: «راهی وارد دره کازرون میشود که از منطقۀ لرها و لکهای ممسنی میگذرد. آنها فقط یک فرمانبرداری ظاهری از دولت قاجار دارند و در گذشته، مهمترین پشتیبان شاهزادگان زند بودند. کریمخان زند وابسته به قبیلۀ زند، یکی از شانزده شاخۀ قوم لر بود که با بختیاریها از کردستان تا کرمان پراکندهاند. دولت قاجار هرگز موفق نشد آنها را به اطاعت وادار کند. دولت مجبور است در هر شرایطی پادگان نیرومندی در کازرون داشته باشد. اگر این طوایف فرصتی و موقعیتی به دست آورند، برای رویکارآمدن حاکم لر یا لک دیگری در فارس لحظهای درنگ نخواهند کرد». بنابر گفتۀ او، تسلط لرهای ممسنی بر جادۀ تجاری بوشهرشیراز، ترانزیت کالاهای انگلیسی را با مشکل مواجه کرده بود (Monteith, 1857: 116). درۀ کازرون در منطقۀ شابیر و شاپور، حوزۀ نفوذ خوبیارخان بکش و بعدها ولیخان بود که باقرخان پسر خود را حاکم کازرون کرد. فسایی در این باره میگوید: «ولیخان که طبعی سرکش داشت، با بهرهگیری از موقعیت خود و اوضاع نابسامان دولت قاجاریه، به توسعهطلبی خود در ایلات و راهزنی و شرارت ادامه میداد؛ به طوری که شکایت و گلههای بسیاری از اعمال نفوذ و قطاعالطریقی ایلات او به نظر والی فارس رسید که بدون ملاحظۀ باقرخان پسر او را که حاکم شهر کازرون بود و گویا چندینبار آن شهر و نواحی را غارت نموده بود، به شیراز احضار و گوشزد کرد که از کار بد خود دست بردارد؛ ولی او همچنان بیاعتنا به دستور والی بود» (فسایی، 1388: 1/768؛ رضاقلیمیرزا، 1346: 67). اوژن فلاندن مینویسد: «تفنگچیان ایل ممسنی که پیوسته در مسیرهای کازرون به شاپور بر تعدادشان اضافه میشد، امنیت ما را تأمین کردند» (فلاندن، 1383: 343). در زمان جلوس محمدشاه قاجار، معتمدالدوله، غلام گرجیتبار دربار فتحعلیشاه، به شیراز حمله کرد و شاهزادگان، یعنی تیمورمیرزا و رضاقلیمیرزا و شجاعالسلطنه، با خانوادههای خود در محاصره قرار گرفتند. شاهزادگان قاجار با مدد سواران ممسنی به سرکردگی جانمحمدخان، پسر ولیخان، مسیر غرب را از شیراز تا شولستان طی کردند و قسمت راه کازرون، تنگترکان به ممسنی را با همراهی باقرخان بکش، حاکم کازرون، به منزل ولیخان آمدند (رضاقلیمیرزا، 1346: 137). پس از ممسنی، از راه زیدون بهبهان به جراحی و فلاحی و اهواز آمدند و با کشتی به بصره رفتند (حسینی فسایی، 1388: 1/764). این مطلب نشان میدهد ایل ممسنی در این دوران بر تمامی مسیرهای شیرازممسنی تسلط داشتند که بخشی از جادۀ بوشهرشیراز بود. ظلالسلطان نیز سهبار والی فارس شد و برای تحبیب طایفۀ بکش، بلوک کهمره را به شریفخان سپرد (شهشهانی، 1359: 727). به گفتۀ رضاقلیمیرزا، حکومت کازرون از جانب نواب حاجیه مفوض باقرخان ممسنی بود (رضاقلیمیرزا، 1346: 150). منطقۀ تنگترکان و چهلچشمه حوزۀ نفوذ ایل ممسنی بود. شاهد این مدعا را باید در سفرنامۀ رضاقلیمیرزا و اشعار شکست انگلیسیها در تنگترکان توسط نیروهای ایل ممسنی دید. رضاقلیمیرزا در این باره مینویسد: «پس از چند دقیقه ملاحظه کردیم که سواری از تنگترکان به تعاقب ما آمده و همهجا اسب تاخته. نزدیک آمد او را شناختیم، طفلی بود از الوار که چابکسوار ولی خان ممسنی بود... تنگترکان وسیعتر از جادۀ عربان (نوعی درشکه) سهل و آسان به نظر ما آمد. در سهچهار دقیقه خود را به خانه ولیخان رساندیم...» (رضاقلیمیرزا، 1346: 161و162). آیتالله سیدمحمد ابطحی فهلیانی که تنها روحانی بانفوذ مناطق ممسنی و رستم بود، با حکم جهاد علیه انگلیسیها، عشایر چهارگانۀ ممسنی را علیه قشون نظامی بریتانیا ترغیب و تشویق کرد. این نیروی رزمی در تنگۀ ترکان کازرون، راه را بر قشون مهاجم انگلیس بستند و با آنها زدوخورد کردند. در این درگیریهای مسلحانه، تعدادی از سربازان هندی و چندین صاحبمنصب انگلیسی کشته شدند و مقادیر درخور ملاحظهای اسلحه و دواب انگلیسیها به تصرف چریکهای بکش، جاوید، دشمنزیاری، رستم و ممسنی درآمد. حملههای ممسنیها در تنگۀ ترکان و چهلچشمۀ فارس بهصورت جنگوگریز و شبیخونهای پیدرپی بود. در این باره، تعدادی ترانۀ حماسی لری ممسنی در وصف جدال چریکهای ایل ممسنی با قشون انگلیسی در تنگۀ تنگ ترکان و کازرون سروده شده است که افزونبر جنبههای حماسی و بیان رشادت جنگاوران ایلی، نمادهایی از جنبۀ اسلامی و میهندوستی و اجنبیستیزی در آن بازتاب یافته است (حبیبی، 1384: 34). براساس آنچه ذکر شد، باتوجه به روحیۀ استعمارستیزی در جنگ جهانی اول و حوادث پیش از آن، در زمان قاجار بین مناطق دشتی و دشتستان، ممسنی و کهگیلویه روابط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی درهمتنیدهای وجود داشته است. در سفرنامۀ رضا قلی میرزا این مطلب بهوضوح دیده میشود: «عقیدۀ ولیخان درمورد حمله به شیراز علیه معتمدالدوله این بود که نامههایی از سوی شاهزادگان به میرزامنصورخان طباطبایی حکومت بهبهان و کهگیلویه و سران عشایر آن سامان نوشته شود و آنها را به کمک بخواهند و به اتفاق طوایف ممسنی و دشتی و دشتستانی به شیراز حمله نموده، فرمانفرما را از شیراز آزاد نمایند و اگر در اثر وجود سپاهیان عراق و آذربایجان توفیقی به دست نیامده، لااقل دستبردی به شهر شیراز زده و ضرب شستی نشان دهند. با پیشنهاد ولیخان موافقت شد و پیکهایی به سوی کهگیلویه و بهبهان و دشتی و دشتستان فرستاده شد؛ به طوری که رضایت شاهزادگان جلب گردید» (رضاقلیمیرزا، 1346: 158و159). تأیید تسلط ایل ممسنی بر بخشی از مسیرهای ارتباطی بوشهرشیراز را باید در فارسنامۀ ناصری و گفتههای سیاحان اروپایی جستوجو کرد. حسینی فسایی در این باره میگوید: «ولیخان، پسر خوبیارخان بکش ممسنی، اغلب به غارت تجار اشتغال دارند و جواهرات زیادی دارند که معتمدالدوله در سال 1251ق از او جواهرات و غنایم را مطالبه میکند. ولیخان استنکاف کرد. جنگ شروع شد. خانوادۀ ولیخان به قلعۀ گل و گلاب میرود. لشکر معتمدالدوله از شولستان گذر کرد و والی کهگیلویه و بهبهان به استقبال و خدمتگزاری آمدند. قلعۀ گل و گلاب به توپ بسته شد و زنان طایفۀ بکش از ترس بیناموسی، گیسوان خود را به هم گره زده و از بالای قلعه خود را به زیر انداختند. نوابمیرزا و معتمدالدوله، والی فارس، پیرزمندانه وارد شیراز شدند و در خارج دروازۀ باغشاه، برجی ساختند و حدود70تا80 نفر از اسیران طایفۀ ولیخان، اهالی شول و جورگ کامفیروز را که با ولیخان دوستی داشته، زنده در دیوار برج گذاشته که بعد از چند روز مردند. نهایتاً ولیخان را اسماعیلخان قراچه دستگیر میکند و اول به کازرون، بعد به تهران و از آنجا به اردبیل و سپس تبریز بردند و سالها زنده بودند تا اینکه با فرزندش، هادیخان و باقرخان، بدرود زندگانی نمودند» (حسینی فسایی، 1388: 1/768تا771). این وقایع نشان میدهد طایفۀ بکش بر جادۀ تجاری شاهی بوشهرشیراز تسلط داشتند و به مالالتجارۀ کاروانهای تجاری انگلیس دسترسی داشتند و از این راه نیز، ثروت هنگفتی به دست آورده بودند؛ به گونهای که معتمدالدوله، والی فارس، به علت غارت مالالتجارههای انگلیس، به ممسنی لشکرکشی کرد. این همان مطلبی است که سرهنگ ویلیام مونتایث نیز آن را تصدیق و بیان کرده است (Monteith, 1857: 116). لشکرکشیهای حکومت مرکزی قاجار به این ناحیه، یکی از رخدادهای تاریخی مهم منطقۀ ممسنی بود. معینالتجار بوشهری، از تجار معروف دورۀ ناصری و مالک بلوکات ممسنی، با نفوذی که در دربار قاجار داشت، برای جلوگیری از اتحاد ایل ممسنی و بویراحمدیها و بختیاریها، از حکومت قاجار درخواست اعزام نیرو و تسلیحات سنگین نظامی کرد.2 معینالتجار در پی مبارزه با اشرار این منطقه بود و با دو هدف این اقدام را انجام داد: یکی ایجاد امنیت راه شاهی بوشهراصفهان و دیگری جلوگیری از اغتشاشات منطقۀ ممسنی برای عبور ایلات (سند شمارۀ3) از مسیرهای ارتباطی این منطقه و تأمین منافع خود (بیات، 1372: 6و7). حکومت قاجار نیز با تقاضای ایشان موافقت کرد و نیروهای زیر فرمان خود را همراه جوادآقا (امیر همایون)، فرزند بوشهری، روانۀ منطقه کرد (بیات، 1372: 7). باید گفت این عملکرد امیر همایون به علت تصمیمگیری شخصی و نداشتن رایزنی کافی با مقامهای ذیصلاح، بیشتر به لشکرکشی خصوصی شباهت داشت تا روند متعارف جنگ یک دولت (سند شمارۀ8). هنگام حرکت لشکر، تلگرافی از امامقلیخانرستم، بعضی کدخداهای ممسنی و حججالاسلام واصل شد مبنی بر اینکه ما مطیع دولتیم و مالیات مرسوم خود را دادهام و میدهیم و بیجهت توپ و نظام دولت را بر سر خانههای ما میآورند و با ما مقابله میکنند. ما فقط از ناموس خود دفاع میکنیم و قصد یاغیگری نداریم. باوجود این اقدامات، حکومتیها حملههای متعددی به ممسنیها کردند که به شکست آنها منجر شد (بیات، 1372: 7). در پی خسارت وارده به لشکر و بیمیلی فرمانده اردوی اعزامی به ادامۀ عملیات (سند شمارۀ10)، تلگراف امامقلیخان که پیشتر ذکر شد، به مرکز رسید و دستور مذاکره و مصالحه صادر شد (سند شمارۀ9و11و12). بلافاصله قوامالسلطنه از معینالتجار بوشهری خواست بهسرعت نمایندهای در شیراز تعیین و معرفی کند که غائلۀ ممسنی هرچه سریعتر تمام شود (سند شمارۀ13). در مذاکراتی که بین طرفین صورت گرفت، امامقلیخان شرط دخالتنکردن در شاحسنی را نپذیرفت و معینالتجار بوشهری این اقدام خان را نافی انتظامات و اصلاح در ممسنی دانست (سند شمارۀ11). درنهایت با مذاکرهها و دستورهای آینده، براساس اسناد وزارت دفاع، قوامالسلطنه رئیسالوزرا به علت وخامت اوضاع مملکت و بههمخوردن نظم منطقۀ جنوب، با بهرسمیتشناختن کلانتری امامقلیخان بر طایفۀ رستم (اسناد شمارۀ9و11و12) و همچنین مداخلهنکردن در شاحسنی موافقت کرد؛ پس امامقلیخان حاضر شد قلعههای خود را خراب کند و به نوگک، منزل پدری خود، برگردد؛ همچنین تمام بدهی خود را به مالک پرداخت کند. بنابراین قوامالسلطنه از معینالتجار خواست به امیر همایون خبر دهد اردو را مراجعت دهد که بیش از این اسباب خسارت او فراهم نشود که در این وضعیت، مقرون به صلاح است (اسناد شمارۀ11و14). براساس اسناد، سران قشقایی به علتهایی همچون حکومت بر منطقۀ ممسنی و امنیت ایلراه قشقایی (سند شمارۀ3)، در تبعید بعضی از سران ممسنی، ازجمله امامقلیخان رستم، نقش مهمی ایفا کردند (بیات، 1372 : 7). نکتۀ دیگری که باید به آن اشاره کرد، دستگیری ولیخان توسط اسماعیلقراچه است. از اصلیترین علتهای این اقدام باید به دشمنی ایل قاجار با ایل لر ممسنی، طرح صولتالدوله برای حکومت بر این منطقه و تغییر مسیر تجاری جادۀ شاهی بوشهرشیراز برای بهرهبرداری از منافع اقتصادی آن اشاره کرد. بخش دیگری از این مسیر که شاپور بود نیز در حوزۀ نفوذ خوانین دشمنزیاری ممسنی، یعنی محمدرضاخان و بعدها باباخان ایلامی، قرار داشت. بخش دیگر این مسیر، از دشت ارژن تا خانزنیان، از مناطق نفوذ ایل ممسنی و بعدها ایاز کیخا درهشوری میگذشت. آنچه در منابع تاریخی این دوره آمده است اینکه روابط خوانین مناطق ذکرشده و حوزههای نفوذ آنها به علت اشتراکهای فرهنگی و زبان و تأثیرپذیری کنشی و واکنشی این مناطق همجوار به امنیت یا وجود بحران، نوعی درهمتنیدگی و وابستگی اجتماعی ایجاد کرده بود؛ یعنی در صورت بروز هرگونه تهدیدی، منافع هرکدام از آنها به خطر میافتاد. بنابراین با تعامل و معاضدت حتی ظاهری، امنیت این مسیر را تأمین میکردند (نصیری، 1384: 5؛ سدیدالسلطنه، 1371: 86و87). عوارض راهداری و فواید اقتصادی این کار، از منابع مهم درآمد خوانین در این مسیر بود (اوبرلینگ، 1385: 71). بنابراین رقابت خوانین مناطقی که از این مسیر میگذشت بر سر عوارض راهداری و گاهی قافلهزنیهای جزئی، همکاری سران محلی و ارتباط آنها با سارقان منطقه (سند شماره 2) و گروه اوباش در این مسیر ارتباطی، بهویژه در گردنههای بین کتل دختر و دالکی، بر امنیت این مسیر تأثیر میگذاشت. چنانکه جونز در این باره میگوید: «اوباش راه را سد کرده و با تفنگ فتیلهای کاروانها را غارت میکردند» (جونز، 1353: 48). مجموعۀ این عوامل زمینههای ناامنی و بیثباتی را ایجاد میکرد؛ به شکلی که بعضی از خوانین با ترفندهایی، خوانین دیگر را از گردونۀ رقابت حذف میکردند؛ برای مثال، نظامالسلطنه حکم گرفتاری خورشیدخان کمارجی را صادر کرد. درحقیقت، این کار به تحریک صولتالدوله انجام شد؛ چون با این عمل، خورشیدخان (مطهریزاده، 1383: 25)، همچون ولیخان بکش ممسنی، از قدرت منطقه کنار گذاشته میشد. نمونۀ دیگری از نزاعهای خوانین محلی در مسیر بوشهرشیراز، درگیری و اختلافات مزمن اسماعیلخان شبانکارهای با خان برازجان، میرزامحمدخان یا همان غضنفرالسلطنه، بود که هرکدام برای دستاندازی به قلمرو دیگری و برکناری یکدیگر تلاش میکردند (اسدپور، 1392: 77). بنابراین انگلیس برای جلوگیری از اتحاد خوانین منطقه، بین آنها اختلاف ایجاد میکرد و در راستای تأمین منافع خود در درازمدت، کسی را انتخاب میکرد؛ هرچند در اجرای این برنامۀ سیاسی، اقتصادی متضرر میشد. فن میکوش در این باره میگوید: «مستر جیک، نایب کنسول بریتانیا در بوشهر، تجار فارس را در اتاق تجارت جمع و متحد میکرد و بهخوبی که چه کند آنها به میل و ارادۀ او قافلههایشان را از راه بوشهرشیراز یا مسیر تنگستان، اهرم، فراشبند، شیراز بفرستد. این انتخاب راه بر این سیاست استوار بود به خانی ابراز محبت کند و یا خان دیگر را مطیع و فرمانبردار خود سازد؛ زیرا رفتوآمد قافلهها منبع اصلی درآمد خانهای ایل محسوب میشد» (فن میکوش، 1377: 24؛ رسولی، 1395: 45). البته براساس سند شمارۀ2، این کار همیشه مقدور نبود و تابع اوضاع زمانی و وقایع منطقهای بود (سند شمارۀ2). بنابراین باید گفت مسیر شاهی بوشهرشیراز دائمی نبود و رقابت میان خوانین مناطق بر سر کسب منافع حاصل از راهداری، گاهی مسیر راه شاهی را نیز تغییر میداد. درآمد تأملبرانگیز دیگری نیز وجود داشت و آن پاسخگونبودن راهدارها در زمانی بود که کاروان سرقت میشد (سند شمارۀ1). چرایی و چگونگی تأمین امنیت راههای منطقۀ ممسنی در شبکۀ مسیرهای ارتباطی بوشهرشیراز وضعیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مناطق جنوبی و پیامدهای حاصل از آن، باعث بینظمی و بیثبات منطقهای شد که پیامد آن ایجاد راهبردهای جدید و نامعقول برای تأمین منافع شخصی بود. در این بخش، این عوامل را بررسی میکنیم. هر چه از عمر حکومت قاجار میگذشت، اقتدار و حاکمیت سیاسی دولت بر ولایتها و ایالتها کاهش مییافت و حکومت قاجار توان نظامی مقابله با ایلات را نداشت (آبراهامیان، 1377: 168). کنش و واکنش تمام مناطقی که در این خطوط مواصلاتی قرار گرفته بودند، حلقهای از روابط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را به وجود آورده بود که حیات منطقه و تداوم قدرت اتحادیۀ جنوب را به هم تنیده بود؛ به طوری که مناطق مستقر بر این راههای مهم، از نظر فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، بازار مشترکالمنافعی را ایجاد کرده بودند که بهشدت از یکدیگر متأثر بودند؛ پس نبود انسجام یا عملکرد فریبدهنده در هر منطقه، دیگر مناطق جنوب را در بحران شدیدی قرار میداد که حاصلی جز ویرانی سازوکارهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی این مناطق نداشت. در سفرنامۀ رضاقلیمیرزا آمده است خانعلیخان رستم همراه لرهای کهگیلویه، از راه منطقۀ ماهور به حیات داوودیها حمله کردند و آنها را غارت کردند. درنهایت نیز با کمک سران و نیروهای دشتستانی، خانعلیخان را به عقبنشینی وادار کردند (رضاقلی میرزا، 1346: 66). این مطلب نشان میدهد راههای ماهور میلاتی ممسنی به علت راهزنی و غارت مناطق همجوار، ازجمله دشتستان، توسط ایل ممسنی امنیت نداشت. راههای میلاتون و مسیر ممسنیبهبهان به شوشتر نیز ناامن بود. فسایی در این باره مینویسد: «مشیرالملک با عیال به عزم کربلای معلا از راه شولستان ممسنی، بهبهان و شوشتر، از کازرون حرکت نمود و چون به سرآب سیاه ممسنی رسیدند، جماعت الوار بر سر آنها آمده و تمام اسباب آنها را به یغما بردند» (حسینی فسایی، 1388: 1/755). مطلب دیگری که تأییدی بر این ماجرا دارد، نزاع ولیخان ممسنی با حسامالدوله، فرزند فرمانفرما، است. ولیخان همیشه با حسامالدوله در نزاع بود. هنگام حملۀ خانعلیخان رستم، ولیخان به کازرون حمله کرد و این منطقه را به تصرف خود درآورد و غارت کرد که در آخر، از حسامالدوله شکست خورد و از راه ماهورات و خشت عقبنشینی کرد. رضاقلی میرزا به علت اغتشاشهای راه کمارج که در سلطۀ ولیخان بکش بود، از راه دالکی خود را به گره و کازرون رساند (رضاقلیمیرزا، 1346: 67و68). صولتالدوله در محرم سال 1329ق/1911م، محمدعلیخان کشکولی را برای تعقیب سارقان ممسنی و بویر احمدیها اعزام کرد. در همان ماه، محمدعلیخان با طایفۀ جاوید درگیر شد و در ادامه، برای سرکوب سارقان بکش و دیگر طوایف ممسنی به مناطق آنها عزیمت کرد و با توپ، قلعههای آنها را ویران کرد (نصیری، 1384: 84؛ بیات، 1372: 7). درحقیقت، طوایف ممسنی به حکومت قاجار و حضور انگلیس و منافع آنها در مناطق جنوبی معترض بودند و همچنین، با مصالح سران قشقایی و ارتباط آنها با انگلیسیها، در راستای تأمین سود و نفوذ و سلطۀ انگلیسیها، مخالف بودند؛ پس به این علت، به سرقت کاروانهای تجاری انگلیسی و قاجارها اقدام میکردند. سران قشقایی نیز به حمایت از انگلیسیها، به طوایف ممسنی حمله میکردند. اعتراض و درخواست غرامت وزیر مختار روسیه به علت کشتهشدن و زخمیشدن دو قزاق روس در نزدیک دشت ارژن، در محور بوشهرشیراز، بود؛ چون قنسول روس محمدعلیخان کشکولی را در میان مهاجمان دیده بود، آن را به قشقاییها نسبت دادند (نصیری، 1384: 18؛ سند شمارۀ1). محمدعلیخان کشکولی فرزند خضربیگ بود و نباید او را با محمدعلیخان، فرزند جانیخان که فتحعلیشاه در سال 1234ق/1915م به او منصب ایلبیگی داد، اشتباه گرفت (حسینی فسایی، 1388: 1/719). سران قشقایی برای نشاندادن قدرت خود و ترس انگلیسیها از اتحاد ایلات، به منظور تأمین منافع خود، گهگاه سیاست اتحاد با ایل ممسنی را در پیش میگرفتند. کتاب آبی در این باره مینویسد: «بیشتر توجه به طرف اوضاع راه کازرون و بوشهر معطوف بود، در پنجم دسامبر (1911میلادی) در سینهسفید، پنجاه نفر سارقین ممسنی و قشقایی به کاروانی زده، سیزده قاطر و چهارده الاغ و ده بار را بردهاند. مستحفظین همراه کاروان مذکور که سی نفر توپچی یک عراده توپ صحرایی و سیوشش نفر سوار بودند، به شلیک اول فرار کردند. بلافاصله سیصد نفر سوار با یک عرابه توپ مأمور استرداد اموال مسروقه شدند» (کتاب آبی، 1363: 5/999). دربارۀ حمله و غارت بویراحمدیها باید گفت: «بویراحمدیها از طایفۀ کهگیلویی (هستند) چند روز است در چهل مایلی شیراز، راه بوشهر را سد نمودهاند. تمام وسائل مربوطه، مقطوع است، قوافل در دشت ارژن جمع شدهاند و اشرار و ایلات تهدید مینمایند که آنها را غارت کنند» (کتاب آبی، 1363: 5/755). دربارۀ تمایل همکاری سران ایل ممسنی با انگلیس در کتاب خاطرات نصراللهخان فتحینژاد نکتۀ حائز اهمیتی وجود دارد. محمدعلیخان، رئیس اس.پی.آر کازرون، با هجوم حیدرخان کمارجی روبهرو شد و برای کمکگرفتن از ایل ممسنی نزد فتحاللهخان صمصام دیوان، کلانتر طایفۀ جاوید لهله، آمد. در این زمان، طایفۀ جاوید با بهادرخان، کلانتر طایفۀ بکش، در تدارک جنگ بودند. فتحاللهخان به بهادرخان نامهای نوشت مبنی بر اینکه رئیس پلیس امنیت جنوب کازرون، برای دفع حیدرخان کمارجی، به کمک ایل ممسنی احتیاج دارد. بهادرخان پذیرفت و برادر خود، غلامحسینخان، را همراه با تفنگچیان طایفۀ بکش در اختیار فتحاللهخان قرار داد. مخاصمۀ بین حیدرخان کمارجی و چریکهای ایل ممسنی یکماه ادامه یافت و درنهایت، حیدرخان تَرک مخاصمه کرد؛ سپس ممسنیها کازرون را ترک کردند و محمدخان را تا دشت ارژن که از دسترسی حیدرخان خارج بود، بدرقه کردند (فتحینژاد، 1393: 72تا74). این مطلب نشان میدهد: 1. ایل ممسنی در بعضی مواقع با مناطق پیرامون خود از در رقابت و تضاد درآمده بود؛ 2. همکاری با اس.آر.پی ممکن است نشانهای بر تمایل سران ممسنی به انگلیس، در راستای تأمین منافعشان باشد؛ اما انگلیسیها به علت تجربه و شناخت پیشین از ممسنیها، سران قشقایی را ترجیح دادند. نکتۀ تأملبرانگیز در پژوهشهای مربوط به ایلات مناطق جنوبی این است که باید منافع سران ایلات واقع در مسیر بوشهرشیراز را با ایلات مناطق جنوب از یکدیگر تفکیک کرد؛ چون سیاست سران ایلات و عشایر فارس برای بسط قدرت و مطامع شخصی خود از یک طرف و تطمیع و تحریک آنها به وسیله انگلیسیها از طرف دیگر، مجالی برای تصمیم ایلات به وجود نیاورد؛ پس این ایلات به اطاعت از سران ایلی خود مجبور بودند. نبود امنیت در راهها در منطقۀ ماهور و جادۀ بوشهرشیراز و همچنین منازعات سران ایل قشقایی و ممسنی در مناطق ایلروی قشقایی، ازجمله منطقۀ دشمنزیاری ممسنی که با مسیرهای ایلروی قشقای همپوشانی بسیاری داشت، مناطق جنوبی را در بحران ناامنی فرو برد. در زمان ریاست باباخان بر منطقۀ دشمنزیاری، میان دو ایل قشقائی و درهشوری نزاعی روی داد که وقایع اتفاقیه دربارۀ آن مینویسد: «طایفۀ درهشوری (درهشولی) از ایلات قشقایی از دارابخان ایلبیگی فرار نموده که بروند در ایلات بختیاری، دارابخان خبر شده آدمی فرستاده نزد خانباباخان دشمنزیاری ممسنی که ممانعت از رفتن آنها بکند. هنگام عبور طایفۀ درهشوری از ممسنی، خانباباخان دشمنزیاری جلوگیری طایفۀ مذکور مینماید. فیمابین طرفین به نزاع انجامیده جنگ مینمایند. هشت نفر از طایفۀ خانباباخان دشمنزیاری ممسنی زخمدار و کشته میشوند و پنج نفر از طایفۀ درهشوری زخمی و کشته میشوند، ازجمله مهدیکیخا، برادر حاجیباباکیخا طایفۀ درهشوری، کشته شده است. ایل درهشوری با همدستی دیگر طوایف ممسنی، بکش، جاوی و رستم غارت میگردد. بعد از جنگنمودن طایفۀ درهشوری میروند در ایلات بختیاری» (وقایعالاتفاقیه، 1362: 48و49؛ ایلامی، 1392: 222). با وجود این درگیریها، مسیرهای راحت و کوتاه و ایلروی قشقاییها در منطقۀ دشمنزیاری نیز ناامن میشد. این مطالب نشان میدهد برخورد سران قشقایی با طوایف و ایلاتی که در مجاورت راههای تجاری بوشهرشیراز بودند یا بر بخشهایی از این راه تسلط داشتند، براساس ضرورت تأمین منافع سران قشقایی بوده است. علتهای طرح گشایش راه فیروزآباد از سوی صولتالدوله را باید اینگونه برشمرد: تشدید ناامنیهای راه شاهی در اواخر سال 1327ق/1909م و اوایل سال 1328ق/1910م؛ توافقنکردن حکومت مرکزی و صولتالدوله در برقراری امنیت در مسیر بوشهرشیراز و مشکلاتی که برای تجارت به وجود آمده بود؛ کمیابی و گرانی کالاهای وارداتی، نظیر شکر، به علت افزایش حق راهداری؛ اعتراضهای مکرر انگلیسیها؛ از همه مهمتر، انتساب هستۀ این ناامنیها به صولتالدوله و ایل قشقایی (رسولی، 1395: 47). علتهای دیگر انتخاب این مسیر ارتباطی عبارتاند از: 1. توان صولتالدوله در برقراری امنیت پایدار در این مسیر؛ 2. زدودن انتساب اتهام ناامنی مسیرهای شاهی به سران قشقایی در زمان قاجار و انتساب آنها به ایل ممسنی. 3. کسب درآمد مالی راهداری و گرفتن نبض تجارت بوشهرشیراز در دست خود؛ 4. به تحلیل رفتن توان مالی و تفرقه و درنهایت، تضعیف حکام محلی منطقۀ ممسنی و مناطق پیرامونی این مسیر؛ 5. از رونق افتادن راه تجاری بوشهرشیراز و استفادهنکردن از راههای جایگزین منطقۀ ممسنی و همچنین رونق مناطق قشلاقی ایل قشقایی؛ 6. همپوشانی و تشریک منافع انگلیس و سران قشقایی در رویارویی با ممسنیها و به دنبال آن، استفادۀ ابزاری سران قشقایی از حمایت انگلیس. اختلاف سهامالدوله و ناتوانی دولت مرکزی در حمایت از ایشان و نیز اوضاع آشفتۀ فارس و شکایتهایی که از شیراز دربارۀ سختی وضع حکومت سهامالدوله شده بود (کتاب آبی، 1363: 4/810)، موجب شد او از حکومت فارس برکنار شود و تا ورود حاکم جدید، قوامالملک نایبالایاله شود. نارضایتی صولتالدوله از این انتصاب موجب شد تعهد خود را از راهگره بردارد. با تشدید مجدد ناامنیها و تهدید به مداخلۀ نظامی انگلیس در جنوب و اولتیماتوم دولت ایران برای بازگشایی راه یا یاغی دولتبودن (اوبرلینگ، 1385: 85و64)، با تقاضای دولت مرکزی، صولتالدوله امنیت جادهها را پذیرفت. نتیجه در دورۀ قاجار، بهویژه پس از عهد ناصری، توجه انگلیسیها به موقعیت استراتژیک بوشهر جلب شد؛ بنابراین این بندر را به بارانداز دروازۀ دریایی ورود و خروج تجارت و سیاست خارجی و فرهنگی ایران تبدیل کرد. مسیر اصلی ترانزیت کالاهای تجاری، راه شاهی بوشهرشیراز بود. بخش مهمی از این مسیر، با راههایی که در این دوره در تسلط ایل ممسنی بود، همپوشانی بسیاری داشت. اتحادیۀ حکومتهای محلی ذکرشده در این پژوهش، با قراردادهای نانوشته که بیشتر از تأمین منافع و کسب درآمد متأثر بود، امنیت این خطوط مواصلاتی را تأمین میکردند. کنش و واکنش تمام مناطق مستقر در این مسیر تجاری، نوعی بازار مشترکالمنافع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایجاد کرده بود که بهشدت از یکدیگر متأثر بودند؛ آن گونه که نبود انسجام و ایجاد ناامنی یا عملکرد آزاردهنده در هر منطقه، مناطق دیگر را در بحران شدیدی قرار میداد. همان طور که در این پژوهش گفته شد، ناامنی راه تجاری بوشهرشیراز و تسلط و آشوبزایی طوایف ایل ممسنی و همچنین شناخت مأموران انگلیسی که ضمن انجام وظایف سیاسی محولشده، در راستای منافع دولت خود، با دقت تمام جنبههای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی منطقۀ ممسنی را بررسی میکردند، مسئلۀ اصلی این راه بود. انگلیسیها در بررسیهای خود، به سیاست جامعی از چگونگی زیستاجتماعی و آداب و بنمایههای فرهنگی و اخلاقی و قومیتی طوایف ایل ممسنی دست یافتند. نتیجۀ این شناخت، درک انگلیسیها از تأمیننشدن منافع خود توسط ایل ممسنی بود. بنابراین راهبرد انگلیس در برونرفت از بحران تأمین امنیت مسیرهای ارتباطی جادۀ بوشهرشیراز، با علم به همواری مسیرهای ارتباطی منطقۀ ممسنی، باعث دخالت بیشتر انگلیس در راستای تأمین منافع سیاسی و اقتصادی خود شد. با دستاندازی معینالتجار بوشهری به اراضی ممسنی و جنگهای نیابتی او و سران قشقایی، با حمایت حکومت مرکزی و همچنین با دخالت انگلیس، سه جریان به وجود آمد و این سه جریان، منطقۀ ممسنی را در بحران قرار داد. درنهایت، مجموعۀ این عوامل باعث شد صولتالدوله قشقایی در رقابت با دیگر حکام محلی واقع در مسیر جادۀ شاهی، ازجمله ایل ممسنی و خاندان قوامالملک، با انگیزههای سیاسی و اقتصادی خاص خود، مسیر جادۀ قشلاقی و مناطق قشقایی را به دولت انگلیس پیشنهاد کند و اینگونه از راههای ممسنی استفاده نشد. او بهجای همراهی با طوایف ایل ممسنی در عبور کاروانهای تجاری از این منطقه و تأمین امنیت جادۀ شاهی و مسیرهای مشترک ایلروی قشقایی و طوایف ممسنی، این مناطق را به انگلیس پیشکش کرد و در راستای گسست ایلات مناطق جنوبی و سیاست انگلیس عمل کرد. این اقدام علاوه بر اینکه توجیه اقتصادی نداشت، از نظر سیاسی نیز موفق نشد منافع ایلخان قشقایی را تأمین کند؛ پس ایلخان بنا به ضرورت، در راستای منافع انگلیس و ایجاد بحران و حذف قدرت طوایف ایل ممسنی در مسیرهای ارتباطی جادۀ بوشهرشیراز، گام برداشت. پیوست
| ||
مراجع | ||
آبراهامیان، یرواند، (1377)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، چ12، تهران: مرکز.
ب. مقاله
ج. مصاحبه
د. منابع لاتین
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,584 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 784 |