تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,225,346 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,080,017 |
گفتوگومندی چهارمقاله با تذکرههای قرن نهم هجری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 13، شماره 3 - شماره پیاپی 51، مهر 1400، صفحه 17-32 اصل مقاله (300.27 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2021.127577.1840 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد رعنایی1؛ زهرا اختیاری* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی، مشهد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چهارمقاله یا مجمعالنوادر دربردارندة حکایتهایی است که بعضی از آنها منحصربهفرد است و در هیچ منبعی قبل از آن یافت نمیشود؛ اما بعد از چهارمقاله کتابهای بسیاری به این حکایتها اشاره کردهاند. هر متنی بهنوعی با متون پیش و پس از خود ارتباط دارد؛ فارغ از اینکه این ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم، آگاهانه یا ناآگاهانه و یا محدود یا نامحدود است. شناخت این ارتباطها به ما کمک میکند تا متن را از مسیر آبشخورهای آن بهتر بشناسیم. گفتوگومندی و ترامتنیّتْ نظریّههایی است که به بررسی ارتباط بین متون با آثار پیش و پس از خودشان میپردازد. گفتوگومندی با توجه به ویژگی اجتماعیبودن انسان به ارتباط بین همة نظامهای زبانی، نوشتاری، تصویری و غیره میپردازد. توجه و علاقة انسان به تاریخ و استفاده از تجربة گذشتگان برای زندگی بهتر، برمبنای همین ویژگی بینامتنی او استوار است. این مقاله بر آن است که تذکرههای قرن نهم هجری را بررسی کند تا میزان ارتباط این متون با چهارمقاله مشخص شود. به این منظور ابتدا شش تذکرة قرن نُه بررسی و سپس اشتراکات موجود بین آنها و چهارمقاله در حوزههای واژگان، عبارت یا جمله، حوادث، زمان و مکان تبیین میشود. از میان تذکرههای قرن نُه، چهار تذکره در حوزههای بحثشده بهویژه حوادث با چهارمقاله ارتباط دارند. این تذکرهها به ترتیبِ میزان ارتباط با چهارمقاله عبارت است از: مجمل فصیحی، تذکرةالشعرا، بهارستان و روضةالصفا. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چهارمقاله؛ ترامتنیّت؛ گفتوگومندی؛ تذکره؛ قرن نهم هجری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه ژولیا کریستوا 1 (Julia Kristeva) نخستین کسی است که واژة بینامتنیّت (Intertextuality) را در سال 1966 در مقالهای با عنوان «کلمه، گفتوگو، رمان» به کار برد. البته در شکلگیری این نظریّه جریانها و شخصیّتهای مختلفی نقش داشتهاند که کریستوا با استفاده از آنها به این مهم دست یافته است. این موضوع در مبحثی با عنوان «پیشابینامتنیّت» بررسیپذیر است (محمدزاده، 1396: 27). از میان کسانی که در مبحث پیشابینامتنیّت میتوان به آنان اشاره کرد، باید از فردینان دوسوسور 2 (Ferdinand de Sasure) و میخائیل باختین 3 (Mikhail Bakhtin) نام برد. ناگفته نماند بیشتر پژوهشگرانی که به بررسی تاریخچة بینامتنیّت پرداختهاند بهدلیل نگرش کلان سوسور در مسائل زبانشناسی، به او توجه چندانی نداشتهاند و به تأثیر مستقیمش بر شکلگیری بینامتنیّت اعتقاد ندارند؛ اما باختین با اینکه از واژة بینامتنیّت استفاده نکرد، با طرح متنهای چندصدایی (Polyphonie) و موضوع گفتوگومندی (Dialogism) نقش بسزایی در پیدایش بینامتنیّت دارد؛ تاجاییکه کریستوا در بررسی اندیشههای او به ابداع واژة بینامتنیّت رسید. پس از کریستوا، ژرار ژنت با بیان نظاممندتر ارتباط بین متون، از واژة «ترامتنیّت» استفاده کرد. ترامتنیّت انواع ارتباط بین متون را در بر میگیرد که ژنت آنها را در پنج مقولة بینامتنیّت، پیرامتنیّت، فرامتنیّت، سرمتنیّت و بیشمتنیّت دستهبندی کرده است. بینامتنیّت به ارتباط دو متن براساس همحضوری اطلاق میشود؛ به عبارت دیگر زمانی رخ میدهد که بخشی از یک متن در متنی دیگر حضور داشته باشد. متنهایی که در حاشیة متن اصلی هستند، پیرامتن نامیده میشوند؛ ازقبیل عنوان، نام مؤلف، نام ناشر، مقدمه، پانوشت و سایر مواردی که مانند ماهوارهای متن اصلی را در بر میگیرند. هرگاه ارتباط بین دو متن براساس پیرامتنها استوار باشد، بین آنها رابطة پیرامتنیّت برقرار است. فرامتنیّت به ارتباط یک متن با متونی گفته میشود که آن را نقد یا تفسیر کردهاند. سرمتنیّت به بررسی ارتباط یک متن با همة متونی میپردازد که در همان نوع ادبی جای میگیرند. بیشمتنیّت یا فزونمتنیّت بررسی ارتباط دو متنی را شامل میشود که براساس برگرفتگی استوار شده باشد. «در بیشمتنیّت مسئلة حضور عینی و بیکموکاستِ بخشی از متن 1 در متن 2 مورد نظر نیست؛ بلکه تأثیر متن 1 در متن 2 بررسی میگردد. به عبارت دیگر در بینامتنیّت حضور متنی در متن دیگر رخ میدهد، اما در بیشمتنیّت تأثیر و الهامبخشی متن 1 در آفرینش متن 2 تعیینکننده است» (پورخالقی و همکاران، 1395: 20)؛ به عبارت دیگر هرگاه یک متن از متنی دیگر برگرفته شود رابطة آن دو بیشمتنی خواهد بود (نامور مطلق، 1395: 25‑29). گفتوگومندی که به ارتباط بین همة نظامهای زبانی، نوشتاری، تصویری و غیره میپردازد، بر مبنای اجتماعیبودن انسان استوار است. از این منظر انسان را تنها حیوان بینامتنی میتوان نامید. استفادة انسانها از تجربة یکدیگر در طول تاریخ، بیانگر همین موضوع است و تغییراتی که در زندگی و شیوة رفتار آدمیان دیده میشود، در سایة همین ویژگی بینامتنی انسان معنا مییابد. رولان بارت 4 (Roland Barthes) در بررسی بینامتنیّت، با توجه به اهمیتی که به مخاطب میدهد، معتقد است میزان رابطة بینامتنی یک متن به خوانندة آن و میزان شناخت او از سایر متون بستگی دارد (نامورمطلق، 1394: 165). در بینامتنیّت صحبت از ارتباطی وسیع بین یک متن با سایر متون است؛ به همین سبب «در زبان عربی از بینامتنیّت با عنوان تناص یاد شده است و دراصطلاح آن را تبادل میان متون و همچنین تعلق برخی متون به متون دیگر معنی کردهاند» (اسمعیلی، 1394: 9). متن در سایة تفکر گفتوگومندیْ نظامی بسته و مستقل نیست؛ بلکه بهناچار با متون دیگر در ارتباط است (یلمهها و رجبی، 1394: 84) که این ارتباط در حوزههای مختلف ساختاری و محتوایی شکل میگیرد. مایکل ریفاتر 5 (Michael Riffaterre) معتقد است بیشتر ساختارهای نشانهشناختی ما را به مراجعه به متون دیگر وادار میکنند (اسمعیلی، 1394: 8). این نشانهها میتواند واژگان، عبارات، جملات، مضامین و حتی شکلها و عناصر روایی باشد. اینکه در کتابهای فنون بلاغت و صناعات ادبی به مباحث مربوط به سرقت ادبی پرداخته میشود و از مسائلی مانند انتحال، اغاره، سلخ، نقل، اقتباس، توارد، تتبّع و تقلید، سخن به میان میآید، تأییدکنندة ارتباط و گفتوگومندی بین متون است (همایی، 1367: 355‑395). این نوشتار بر آن است تا با توجه به نظریّة گفتوگومندی و ترامتنیّت به بررسی چهارمقاله بهعنوان پیشمتن و تذکرههای قرن نهم هجری (بهارستان، مجمل فصیحی، روضةالصفا و تذکرةالشعرا) بهعنوان پسمتن بپردازد تا از این شیوه ارتباط بین آنها مشخص شود؛ بدون اینکه درپی اثبات این نکته باشد که این تذکرهها بهطور مستقیم از چهارمقاله استفاده کردهاند یا خیر. 1ـ1 پرسشها و فرضیههای پژوهش
1ـ2 فرضیههای پژوهش شماری از تذکرههای قرن نهم هجری با چهارمقاله در برخی مسائل ارتباط و اشتراک دارد.
1ـ3 پیشینة پژوهش برای آشنایی با ترامتنیّت و سایر نظریّههای مرتبط با آن، کتابها و مقالههای مختلفی وجود دارد که هریک به توضیح و تبیین آن پرداخته و دیدگاهها و نظریات محقّقان مختلف را آوردهاند؛ ازقبیل کتاب درآمدی بر بینامتنیّت (1394) اثر بهمن نامور مطلق که به عوامل و افکار و نظریّههایی پرداخته که به پیدایش بینامتنیّت انجامیده است و نظریات محقّقان مختلف را در این باره مطرح و نقش هرکدام را در شکلگیری نظریّه بینامتنیّت تشریح میکند. همچنین کتاب بینامتنیّت از ساختارگرایی تا پسامدرنیسم (1395) از همان مؤلف که درواقع جلد دوم کتاب درآمدی بر بینامتنیّت شناخته میشود؛ زیرا در این کتاب سرنوشت بینامتنیّت بعد از ساختارگرایی بررسی میشود. مقالۀ «ترامتنیّت، مطالعه روابط یک متن با دیگر متنها» نوشتة بهمن نامور مطلق (1386) که در آن، انواع ارتباط بین متون توضیح داده شده است که ازنظر ژنت به پنج دسته تقسیم میشود. کتاب بینامتنیّت (1385) از گراهام آلن، ترجمۀ پیام یزدانجو نیز برای تبیین و شناخت نظریّه بینامتنیّت توضیحات توجهبرانگیزی دارد. همچنین در مقالۀ «درنگی بر پیوندهای بینامتنی در داستانِ در باغ بزرگ باران میبارد نوشتة احمدرضا احمدی» (حسامپور و همکاران، 1394) اثبات شده است که این داستان، رابطة بینامتنی عمیقی با داستانهای قبلی احمدرضا احمدی دارد و بهنوعی میتوان گفت این داستان، نتیجه و پایان داستانهای دیگر اوست. در مقالة «بینامتنیّت و فزونمتنیّت تقلیدی و دگرگونگی در اقتباس از شاهنامۀ فردوسی در آثار میرزا آقاخان کرمانی» (پورخالقی چترودی و باغدار دلگشا، 1396) نگارندگان نشان دادهاند که اقتباس میرزا آقاخان کرمانی از شاهنامة فردوسی بیشتر براساس بینامتنیّت و فزونمتنیّت تقلیدی و دیگرگونگی بوده است. در مقالۀ «نقد و تحلیل قصّهای از مرزباننامه بر اساس رویکرد بینامتنیّت» (رضایی دشت ارژنه، 1388) قصۀ «ایراجسته با خسرو» از مرزباننامه تحلیل بینامتنی میشود و اثبات شده که این قصه در کتابهای قبل از مرزباننامه نیز آمده است. در مقالة «بینامتنیّت دو متن: نقد تطبیقی داستان فریدون و شاه لیر شکسپیر» (خسروی شکیب و همکارانش 1391) نویسندگان به مقایسه و تأثیر و تأثری پرداختهاند که داستان «فریدون» در شاهنامه با داستان «شاه لیر» شکسپیر دارد. در پایاننامۀ کارشناسی ارشد فیروز افراسیابی با عنوان روابط بینامتنی شاهنامه با رمانهای معاصر فارسی پس از انقلاب (1394) اثبات شده است که رماننویسان ایرانی هنوز هم به افکار، اندیشهها و مضامین فرهنگی و هویّتیای موجود در شاهنامه توجه دارند و برخی از رمانهای امروزی مضامینشان را از شاهنامه گرفتهاند. ونوس قلیزاده در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با موضوع بینامتنیّت در اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی (1391) به تأثیرپذیریهای شفیعی کدکنی از شاعران بزرگی مانند حافظ، مولوی، سعدی، عطار و اخوان ثالث پرداخته و مناسبات بینامتنی بین اشعار شفیعی کدکنی و شاعران نامبرده را تحلیل کرده است. دربارة ارتباط تذکرههای قرن نهم با چهارمقاله تحقیقی انجام نشده و نوشتة حاضر از این نظر، پژوهشی جدید است. 1ـ4 حجم نمونه و روش پژوهش احمد گلچین معانی در کتاب تاریخ تذکرههای فارسی از تعداد 529 تذکرة فارسی نام برده است که در فاصلة زمانی بین قرن ششم تا چهاردهم هجری تألیف شده است. از این میان، تعداد شش تذکره مربوط به قرن نهم است: بهارستان (عبدالرحمن جامی 817‑898 ق.)، تاریخ صدر جهان (فیضالله بنیانی، قرن نُه)، تذکرةالشعرا (دولتشاه سمرقندی 842‑900 ق.)، روضةالصفا (میرخواند 837‑903 ق.)، مجمل فصیحی (فصیح خوافی777‑ بعد از 845 ق.) و نفحات الانس من حضرات القدس (عبدالرحمن جامی 817‑898 ق.). در این پژوهش همة این شش کتاب بررسی و مطالعه شده است. از میان آنها کتابهای مجمل فصیحی، تذکرةالشعرا، روضةالصفا و بهارستان با متن چهارمقاله اشتراکاتی دارند که مبیّن ارتباط مستقیم و غیرمستقیم این متون با چهارمقاله است. ابتدا اشتراکات موجود بین این چهار کتاب و چهارمقاله بیان و سپس در دستههای واژگان، عبارت یا جمله، حوادث، شخصیّت، مکان و زمان به تحلیل و بررسی توصیفی این نقاط مشترک پرداخته شده است.
2ـ بحث اصلی 2ـ1 واژگان الف) در حکایت یک از مقالة اول چهارمقاله در توصیف نامهای که نوح بن منصور به الپتکین مینویسد از عبارتِ «نامهای چون آب و آتش، مضمون او همه وعید و مقرون او همه تهدید» (نظامی عروضی، 1387: 23) استفاده شده است. فصیح خوافی که در مجمل فصیحی به این حکایت اشاره دارد، در توصیف این نامه عبارتِ «رسالهای نوشته بود مطوّل مشحون به انواع تهدید و وعید» (خوافی، 1386: 553) را به کار برده است. نظامی با استفاده از دو واژة «وعید» و «تهدید» افزونبر تبیین مضمون نامه، سجع زیبایی خلق کرده است. فصیح خوافی نیز با هدف توضیح دربارة مضمون نامه دقیقاً از همین کلمات بهره برده است. ب) نظامی عروضی در حکایت دو از مقالة اول چهارمقاله در اشاره به عصیان ماکان کاکوی از یک اضافة تشبیهی استفاده کرده است: «ماکان کاکوی بری و کوهستان عصیان آغاز کرد و سر از ربقة اطاعت بکشید» (نظامی عروضی، 1387: 24) «ربقة اطاعت» اضافة تشبیهی زیبایی است که عیناً در مجمل فصیحی نیز تکرار شده است «اتفاقاً ماکان کاکی از جملة دیالمه که رقبة او در ربقة اطاعت نوح بن منصور بود» (خوافی، 1386: 100). این حکایت علاوهبر مجمل فصیحی در چهار کتاب دیگر قرن نهم هجری نیز ذکر شده است؛ اما در هیچیک از این کتابها، این اضافة تشبیهی به کار نرفته است؛ بلکه آنها عصیان ماکان کاکوی را با تعابیر دیگری بیان کردهاند که نزدیک به هم است و ازنظر لغوی شباهتی به روایت چهارمقاله ندارد. اشارة این کتابها به این واقعه به شرح زیر است: تاریخ نگارستان: «ماکان بن کاکویه از دیلمیان گریخته عزم تسخیر خراسان داشت و میخواست بتغلب بدانجا مستولی شود» (غفاری کاشانی، 1304: 99). تاریخ گزیده: «ماکان بن کاکی از دیلمان گریخته بخراسان رفت و خواست که بتغلب بر آنجا مستولی شود» (مستوفی، 1328: 383). تاریخ حبیبالسیر: «ماکان بن کاکی که از مشاهیر امراء دیالمه بود از حکام آن دیار متوهم گشته با لشکری جرار متوجه خراسان گشت تا آن ولایت را بحیز تسخیر درآورد» (خواندمیر، 1380: 359). مآثرالملوک: «ماکان بن کاکی که داخل امراء دیلم بود قصد خراسان نمود» (همان، 1372: 113). در کتابهای چهارمقاله و مجمل فصیحی آمده است ماکان بن کاکی که تحت فرمان نوح بن منصور بوده، متمرّد شده و طغیان کرده است؛ اما در سایر کتابها به اینکه ماکان بن کاکی مطیع نوح بن منصور بوده اشارهای نشده است؛ بلکه آنها ماکان کاکوی را جزو دیالمه میدانند. کتابهای تاریخ نگارستان و تاریخ گزیده از فعل «گریخته» استفاده کردهاند؛ ولی تاریخ حبیب السیر فعل «متوهم گشته» را به کار برده است که نشاندهندة ترس و اضطراب ماکان بن کاکی است. کتابهایی که به بیان این حکایت پرداختهاند، تفاوت دیگری نیز دارند و آن تلفظ اسم ماکان است. کتابهای مآثرالملوک، تاریخ حبیبالسیر و تاریخ گزیده «ماکان بن کاکی»، مجمل فصیحی «ماکان کاکی»، تاریخ نگارستان «ماکان بن کاکویه» و چهارمقاله «ماکان کاکوی» به کار بردهاند که در تلفّظ با هم متفاوت است. ج) در حکایت هفت از مقالة سوم چهارمقاله در توصیف کلام حکیم خیّام نیشابوری واژة «گزاف» به کار رفته است: «دانستم که چنویی گزاف نگوید» (نظامی عروضی، 1387: 103). این واژه در مجمل فصیحی نیز دیده میشود: «دانستم که او سخن گزاف نگوید» (خوافی، 1386: 694). در مجمل فصیحی «گزاف» صفت برای موصوفِ «سخن» آمده است؛ ولی در چهارمقاله «گزاف» صفتی است که جانشین موصوف شده است. د) در زندگینامة فردوسی که حکایت نُه از مقالة دوم چهارمقاله به آن پرداخته است، در صحبت از صلهای که سلطان محمود در آخر عمرِ فردوسی برایش میفرستد واژة «نیل» 6 استفاده شده است: «سلطان گفت: شصت هزار دینار ابوالقاسم فردوسی را بفرمای تا به نیل دهند» و «آن نیل بسلامت بشهر طبران رسید» (نظامی عروضی، 1387: 85). این واژه در روایت تذکرةالشعرا نیز به کار رفته است: «سلطان از غایت عنایت و شفقت فرمود تا دوازده شتر را نیل بار کرده جهت انعام فردوسی بطوس فرستادند» (سمرقندی، 1366: 50). استفاده از این واژة نادر در این معنا در تذکرةالشعرا بدون شک به تبعیّت از چهارمقاله بوده است. از بین تذکرههای قرنهای نُه و ده تعداد نُه تذکره ماجرای فردوسی را ذکر کردهاند 7 که فقط در بدایعالوقایع این واژه دیده میشود. هـ) در حکایت شش از مقالة اول چهارمقاله در توصیف مرواریدهایی که مأمون در شب عروسیاش بر روی عروس نثار کرد، از واژة «هریکی چندِ بیضة عصفوری» کمک گرفته شده است (نظامی عروضی، 1387: 36). در روایت روضةالصفا نیز همان واژه به کار رفته است: «هریکی مانند بیضة عصفوری» (میرخواند، 1380: 2634). کلمة «چندِ» به معنی «به اندازة» واژهای کهن است که در متون قدیم یافت میشود و در روضةالصفا بهجای آن کلمة «مانند» قرار گرفته است. و) در حکایت دو از مقالة دوم چهارمقاله در ذکر مکانهایی که امیر برای تفرّج به آنجا سر زده، از «بادغیس» نام برده شده است: «به فصل بهار به بادغیس بود که بادغیس خرمترین چراخورهای خراسان و عراق است» (نظامی عروضی، 1387: 49). در روایت تذکرةالشعرا نیز به این واژه اشاره شده است «نوبهار سرخس و تموز کوهستان بادغیس و خزان پرنعمت حوالی شهر مشاهده میکرد» (سمرقندی، 1366: 31). ز) در حکایت شش از مقالة دوم چهارمقاله، نظامی در اشاره به نرد بازیکردن امیر از اصطلاح «نردباختن» استفاده میکند: «مگر روزی امیر با احمد بدیهی نرد میباخت» (نظامی عروضی، 1382: 69). دولتشاه سمرقندی نیز در تذکرةالشعرا همین واژه را به کار برده است: «روزی سلطان طغان شاه نرد میباخت» (سمرقندی، 1366: 72). در حوزة واژگان کتابهای مجمل فصیحی چهار حکایت، تذکرةالشعرا چهار حکایت و روضةالصفا یک حکایت از حکایتهای چهارمقاله را بازروایت کردهاند که مجمل فصیحی و تذکرةالشعرا هرکدام سه کلمه و روضةالصفا یک کلمه از کلمات موجود در روایتهای چهارمقاله را بیان کردهاند. 2ـ2 عبارت یا جمله الف) فصیح خوافی در کتاب مجمل فصیحی حکایت یک از مقالة اول چهارمقاله را بازگو کرده است. در روایت چهارمقاله پنج جمله وجود دارد که عین آن جملات یا بسیار شبیه به آنها، در مجمل فصیحی نیز دیده میشود. در ادامه به مقایسة این جملات در چهارمقاله (پیشمتن) و مجمل فصیحی (پسمتن) خواهیم پرداخت: پیشمتن: «در دیوان رسالت نوح بن منصور محرّری کردی» (نظامی عروضی، 1387: 22). پسمتن: «در دیوان رسالت نوح بن منصور محرّری کردی» (خوافی، 1386: 99). پیشمتن: «دبیری بدو داد و کار او بالا گرفت» (نظامی عروضی، 1387: 24). پسمتن: «باز نوح بن منصور اسکافی را تربیت بسیار نمود و کار او بالا گرفت» (خوافی، 1386: 100). در این دو مورد در روایت مجمل فصیحی دقیقاً از همان جملهای که در چهارمقاله وجود دارد، بدون هیچگونه تغییری استفاده شده است. پیشمتن: «مگر قدر او نشناختند» (نظامی عروضی، 1387: 22). پسمتن: «مگر قدر او ندانستند» (خوافی، 1387: 99). در پسمتن از همان جملة پیشمتن با تغییر فعل، البته با همان معنا استفاده شده است که شباهت بسیاری به جملة پیشمتن دارد. پیشمتن: «به هرات رفت به نزدیک الپتگین» (نظامی عروضی، 1387: 22). پسمتن: «به هرات آمد به نزدیک الپتکین» (خوافی، 1386: 99). جملة پسمتن بسیار به جملة پیشمتن شبیه است؛ با این تفاوت که در پسمتن بهجای فعل «رفت» از فعل «آمد» استفاده شده است؛ ولی در معنا و مفهوم، دو جمله با هم تفاوتی ندارد. پیشمتن: «الپتگین ترکی خردمند بود» (نظامی عروضی، 1387: 22). پسمتن: «او ترکی بود خردمند» (خوافی، 1386: 99). ژرفساخت این جمله بهصورت «الپتکین یک ترک خردمند بود» است. «خردمند» صفت برای کلمة «ترک» است. در پسمتن صفت از موصوف جدا شده و بیرون از جمله قرار گرفته که موجب تأکید بیشتر شده است؛ گویی الپتگین در روایت پسمتن خردمندتر از روایت پیشمتن است. ب) در حکایت هفت از مقالة سوم چهارمقاله جملهای به کار رفته است که مشابه آن در مجمل فصیحی نیز دیده میشود. پیشمتن: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل افشان میکند» (نظامی عروضی، 1382: 103). پسمتن: «گور من در موضعی باشد که هر بهار باد شمال برو گلفشان کند» (خوافی، 1386: 694). این دو جمله دو تفاوت کوچک با هم دارد؛ در اشاره به «گور» در پیشمتن ضمیر متکلم (من)، ولی در پسمتن ضمیر غایب (او) به کار برده شده است. فعل پایانی جمله در پیشمتن مضارع اخباری، ولی در پسمتن مضارع ساده است. صرفنظر از این دو تفاوت جزئی، این دو جمله بسیار به هم شبیه است و گواه استفادة مجمل فصیحی از چهارمقاله است. از میان تذکرههایی که با چهارمقاله ارتباط دارد، فقط مجمل فصیحی در حوزة عبارت یا جمله دارای نقش است و شش مورد گفتوگومندی با چهارمقاله دارد. 2ـ3 حوادث الف) در حکایت شش از مقالة اول چهارمقاله به ماجرای ازدواج مأمون با دختر فضل و مراسم عروسی آنان اشاره شده است (نظامی عروضی، 1387: 32). در این مراسم دو اتّفاق رخ داده است که کتابهای روضةالصفا (میرخواند، 1380: 2634) و مجمل فصیحی (خوافی، 1386: 317) نیز به آنها پرداختهاند. پدر عروس که در چهارمقاله فضل و در روضةالصفا و مجمل فصیحی حسن است، طبقی پر از مومهای گِرد بهشکل مروارید بر مأمون و مهمانهایش نثار میکند که در هریک از آنها نام دهی نوشته شده بود. هریک از مهمانان که یکی از آن مومها نصیبش میشد، همان دهی را که نامش در آن نوشته شده بود، به نام او سند میزدند. کتابهای روضةالصفا و مجمل فصیحی نیز به این اتفاق اشاره کردهاند. روایت روضةالصفا در جزئیات، اندکی با چهارمقاله و مجمل فصیحی اختلاف دارد؛ ولی اصل حادثه در هر سه مشترک است. در روایت مجمل فصیحی بعد از اینکه یک بار از فعل «بود» استفاده کرده، سه بار این فعل حذف شده است. این کار به روایت سرعت و پویایی بخشیده است. حادثة بعدی این است که مأمون هجده دانه مروارید را از خلال قَبا درآورده است و بر سر عروس نثار میکند. کتابهای روضةالصفا و مجمل فصیحی نیز به این حادثه اشاره دارند؛ با این تفاوت که در روضةالصفا و مجمل فصیحی هزار دانه دُر در ظرفی طلایی بر سر عروس نثار شده است. یک نکته در این حادثه وجود دارد که در هر سه روایت مشترک است و آن اشاره به فرش زیر پای عروس و داماد است. ب) حکایت دو از مقالة دوم چهارمقاله به ماجرای سرودهشدن قصیدة «بوی جوی مولیان» رودکی بهمنظور تشویق امیر نصر بن احمد برای برگشتن به بخارا پرداخته است (نظامی عروضی، 1387: 50). «رودکی سمرقندی، استاد و پیشگام شاعران پارسیزبان ایران بعد از اسلام است. نام و آوازة او در دربار سامانیان و حکمتهای پیدا و پنهان در اشعارش موجب شده است تصویری بهغایت ویژه از این شاعر دیرینه در ذهن ایرانیان و پارسیزبانان خارج از ایران به وجود آید» (نصیری شیراز، 1400: 1). کتابهایی مانند تذکرةالشعرا (سمرقندی، 1366: 31) و بهارستان (جامی، 1368: 82) به هنر تأثیرگذاری عمیق رودکی بر امیر نصر در این واقعه اشاره دارند؛ با این تفاوت که روایتهای چهارمقاله و تذکرةالشعرا محل اقامت طولانی امیر را در شهر هرات میدانند؛ اما در روایت بهارستان نام محل، مرو است. افزونبر اینکه هر سه روایت به این رویداد اشاره میکنند، تأثیر قصیده بر روی امیر تاحدی که بدون کفش بهسمت بخارا به راه میافتد، موضوعی است که در هر سه روایت به آن اشاره شده است. نکتهای که در روایت چهارمقاله بسیار مشهود است و دو روایت دیگر از آن بیبهرهاند، توصیفات زیبا و دلکشی است که نظامی به هر بهانه به آن پرداخته است. حدود چهار سطر توصیف اقتدار و ابهت حکومت سامانیان در زمان نصر بن احمد، دو سطر توصیف بادغیس، چهار سطر توصیف بهار و تابستان شهر هرات، سه سطر توصیف پاییز هرات و گلهای خوشبوی آن، شش سطر توصیف انواع انگورهای هرات و اطراف آن و سه سطر توصیف دو روستای غوره و دروازه که امیر زمستان را در آنجا اقامت کرد؛ در صورتی که دو کتاب دیگر با سرعت بیشتری ماجرا را روایت کردهاند. علاوهبر این روایت چهارمقاله دو بار با استفاده از شیوة نقلقول از دیالوگ استفاده کرده که این موضوع روایت چهارمقاله را نمایشیتر از دو روایت دیگر کرده است. ج) حکایت پنج از مقالة دوم چهارمقاله به حادثة ماهدیدن سلطان سنجر بن ملکشاه اشاره دارد و اینکه امیر معزّی در آن مجلس حضور داشته و در این باره دوبیتی زیر را سروده است (نظامی عروضی، 1387: 67):
دولتشاه سمرقندی نیز در تذکرةالشعرا به این حادثه اشاره دارد. او کتاب چهارمقاله را منبع این حادثه میداند و روایتش را با این جمله شروع میکند: «نظامی عروضی سمرقندی که مؤلف کتاب چهارمقاله است میگوید...» (سمرقندی، 1366: 57) در اینجا رابطة تذکرةالشعرا با چهارمقاله در مقولة پیرامتنیّت جای میگیرد؛ زیرا دولتشاه سمرقندی به نام کتاب، که پیرامتن آن شناخته میشود، اشاره کرده است. د) در حکایت شش از مقالة دوم چهارمقاله آمده است که روزی سلطان طغانشاه نرد بازی میکرد: «ضرب امیر را بود. احتیاطها کرد و بینداخت تا سه شش زند، سه یک برآمد» (نظامی عروضی، 1387: 73). سلطان از این موضوع بسیار ناراحت شد، اطرافیان از خشم سلطان احساس خطر کردند. ازرقی شاعر با سرودن یک رباعی سلطان را از آن حالت خشم و عصبانیّت خارج و خوشحالش کرد. مؤلف تذکرةالشعرا نیز این حادثه را از زبان نظامی بهصورت بسیار خلاصه و کوتاه بیان کرده است و از آنجایی که به مؤلف کتاب اشاره داشته، با چهارمقاله رابطة پیرامتنیّت برقرار کرده است: «صاحب کتاب چهارمقاله گوید که روزی...» (سمرقندی، 1366: 72). در روایت تذکرةالشعرا از بیان جزئیاتی مثل نام حریف سلطان در بازی و توصیفاتی که نظامی به آنها پرداخته، چشمپوشی شده است. حتی به نتیجة حکایت ـ تأثیر دوبیتی ازرقی بر روی طغانشاه ـ نیز اشارهای نکرده؛ بلکه با سرعت بالا به روایت پرداخته است. هـ) نظامی عروضی در حکایت یک از مقالة اول چهارمقاله به ماجرای عصیان الپتگین در برابر نوح بن منصور، نامهنوشتن نوح به الپتگین و پاسخدادن اسکافی به نامه به دستور نوح بن منصور پرداخته است (نظامی عروضی، 1387: 22). این حادثه در مجمل فصیحی بهصورت فشرده و با حذف جزئیات، توصیفات و حواشی غیرضروری بیان شده است (خوافی، 1386: 553). مؤلف مجمل فصیحی کوشیده است فقط به اصل ماجرا اشاره کند و با اینکه به مأخذش اشاره نکرده ـ با توجه به شباهتهای بسیاری که بین این دو روایت وجود دارد و در قسمتهای واژگان، عبارت یا جمله و زمان به آنها پرداخته شده است ـ بهطور قطع در این روایت به چهارمقاله نظر داشته است. و) حادثة دیگری که علاوهبر چهارمقاله (نظامی عروضی، 1387: 24) در مجمل فصیحی (خوافی، 1386: 553) نیز ذکر شده است، ماجرای طغیان «ماکان» و کشتهشدنش به دست «تاش» است که اسکافی خبر مرگش را با استفاده از یک جناس زیبا در عبارت عربی «اما ماکان صار کاسمه» به نوح بن منصور گزارش میدهد. سرعت روایت در مجمل فصیحی نسبتبه چهارمقاله بسیار بالاست. چهارمقاله این حکایت را در بیست و هشت سطر، ولی مجمل فصیحی در چهار سطر بیان کرده است. روایت مجمل فصیحی فشردهشدة روایت چهارمقاله است؛ زیرا ازنظر میزان اطلاعاتی که در اختیار خواننده قرار میدهد، با چهارمقاله یکسان است. ز) پیشگویی حکیم عمر خیّام دربارة ریختهشدن گل بر روی مزارش و تحقّق این پیشگویی، حادثهای است که علاوهبر چهارمقاله (نظامی عروضی، 1387: 3 10) در مجمل فصیحی نیز به آن اشاره شده است (خوافی، 1386: 694). ح) در چهارمقاله در پایان زندگینامة فردوسی آمده است که سلطان صلهای باارزش برای فردوسی فرستاد؛ ولی بعد از مرگ فردوسی به طوس رسید. صله را به دختر فردوسی دادند؛ او قبول نکرد. سلطان دستور داد با آن پول عمارت رباطچاهه ساخته شود. «و آن مال به خواجه ابوبکر اسحق کرّامی دهند تا رباطچاهه که بر سر راه نشابور و مرو است در حدّ طوس، عمارت کند» (نظامی عروضی، 1387: 86). در کتاب مجمل فصیحی نیز به این حادثه اشاره شده است. «گویند رباطچاهه که بر راه مرو و نیشابور است از آن وجه ساختند به معرفت خواجه امام ابوبکر اسحاق کرّامی که چون وارث فردوسی قبول نکرد از سلطان حکم شد که آن وجه بدو دهند تا در آن عمارت صرف نماید» (خوافی، 1386: 586). مؤلف مجمل فصیحی دربارة شیوة هزینهکردن صلهای که سلطان برای فردوسی فرستاده بود، غیر از ساخت عمارت رباطچاهه دو روایت دیگر را نیز نقل کرده است: «فردوسی را دختری بود آن صله پیش او بردند، از قبول آن امتناع نمود و التفات بدان نکرد آن وجه به بنای خانقاه و موقوفات آن در مزار او صرف کردند و بعضی گفتهاند که خواهرش گفت: برادرم را همیشه عزیمت آن بود بند آب طوس به سنگ و آهک ریخته کند و آن خیر از او یادگار بماند. اکنون از این وجه آن را ببستند و آن معروف به بند عایشه فرّخ شد و هنوز آثار آن باقی است» (خوافی، 1386: 586). فصیح خوافی در دو روایت اخیر از منابع دیگری (کتبی یا شفاهی) استفاده کرده است؛ اما دربارة روایت ساخت عمارت رباطچاهه بدون شک به چهارمقاله نظر داشته است. برای اثبات این ادّعا دو دلیل میتوان مطرح کرد؛ اول اینکه در روایت مجمل فصیحی نیز مانند چهارمقاله کسی که عهدهدار ساخت عمارت رباطچاهه شده، خواجه امام ابوبکر اسحاق کرّامی است. دلیل دوم این است که فصیح خوافی کتاب چهارمقاله را دیده و مطالعه کرده است؛ زیرا در ماجرای پیشگویی حکیم عمر خیّام فصیح خوافی بهصراحت گفته که از چهارمقاله استفاده کرده است: «وفات الامام الحکماء خواجه عمر خیّام به نیشابور و او در حکمت یگانه و اعلم زمان خود بوده است و خواجه نظامی عروضی سمرقندی که یکی از تلامذة اوست حکایت میکند که در بلخ با خواجه امام الحکما عمر اتّفاق ملاقاتی افتاد و...» (همان: 694). هر چهار تذکرة بحثشده، در این حوزه با چهارمقاله اشتراکاتی دارد. مجمل فصیحی با شش مورد بیشترین و بهارستان با یک مورد کمترین گفتوگومندی را با چهارمقاله دارند. همچنین روضةالصفا به دو مورد و تذکرةالشعرا به سه مورد از حوادث ذکرشده در چهارمقاله اشاره کردهاند. نکتهای که در چهار تذکرة یادشده مشترک است و از این منظر با چهارمقاله متفاوت هستند، کوتاهی حکایت و سرعت سرعت بالای روایت است. این متون ژانر تذکره دارند و به همین سبب در بیان حکایتها از جزئیات صرفنظر شده و به عناصر و شگردهای مختلف داستانپردازی نپرداختهاند؛ حتی بسیار خلاصه و کوتاه به اصل واقعه اشاره داشتهاند که این اشتراک و ارتباط بین تذکرهها در قالب سرمتنیّت توجیهپذیر است. 2ـ4 شخصیّت الف) در حکایت دو از مقالة اول چهارمقاله یک اشتباه تاریخی دربارة نام قاتل ماکان دیده میشود: «سرداری لشکری را که با ماکان بن کاکی محاربه نمود و او را بکشت سپهسالار تاش مینویسد و حال آنکه به اتفاق مورّخین سردار آن جنگ امیر ابوعلی احمد بن محتاج چغانی بوده است و اوست که ماکان کاکی را بکشت» (نظامی عروضی، 1387: 48 تعلیقات). فصیح خوافی نیز همانند نظامی معتقد است کسی که به جنگ ماکان میرود و او را میکشد، سپهسالار تاش است (خوافی، 1386: 553). این اشتباه در مجمل فصیحی دربارة شخصیّتی که ماکان را به قتل میآورد، بهسبب تبعیّت خوافی از چهارمقاله رخ داده است؛ زیرا در جایی دیگر که به این حادثه اشاره دارد، نظرش متفاوت بوده و معتقد است اسفسالار امیر علی بن الیاس، ماکان را کشته است: «قتل ماکان دیلمی بر دست اسفسالار امیرعلی بن الیاس که از امرای جیوش امیر نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد السامانی بود و امیر نصر مذکور اسکافی دبیر را با او فرستاده بود که آنچه واقع شود بطریق ایجاز بنویسد بر کبوتر بندد که برساند و بعد از قتل ماکان اسکافی نوشت که اما ماکان صار کاسمه» (خوافی، 1386: 51). 2ـ5 مکان الف) در حکایت دو از مقالة دوم چهارمقاله در ماجرای سرودن قصیدة «بوی جوی مولیان»، امیر نصر بن احمد مدتی طولانی از بخارا دور بود و در شهر هرات اقامت داشت (نظامی عروضی، 1387: 50). بخارا از جمله مکانهایی است که تأثیر بسیاری بر شعر فارسی داشته است. «شعر فارسی در بخارا با شاعران بزرگی مانند رودکی و شهید بلخی رونق و کمال یافت و در طول قرون گذشته شاعران بسیاری در آن سرزمین ظهور کردند» (نوریان و همکاران، 1400: 39). در کتاب تذکرةالشعرا نیز اقامت طولانی امیر در شهر هرات است (سمرقندی، 1366: 31)؛ در صورتی که در کتاب بهارستان در قرن نهم (جامی، 1368: 82) و کتابهای مرآتالادوار و مرقاتالاخبار (لاری، 1393: 451) و روضةالسلاطین (فخری، 1968 م: 10) که در قرن دهم تألیف شده، بهجای هرات به شهر مرو اشاره شده است. ب) پیشگویی حکیم عمر خیّام دربارة ریختن گل بر روی مزارش که افزونبر چهارمقاله (نظامی عروضی، 1387: 103) در مجمل فصیحی (خوافی، 1386: 224) نیز آمده (در هر دو روایت) در شهر بلخ اتفاق افتاده است. ج) در ماجرای فردوسی وقتی سلطان محمود از اجحافش در حق فردوسی پشیمان میشود، هدایای ارزشمندی را برایش میفرستد؛ ولی رسیدن این هدایا با تشییع جنازة فردوسی همراه میشود. پیشمتن: «از دروازة رودبار اشتر درمیشد و جنازة فردوسی بدروازة رزان بیرون همیبردند» (نظامی عروضی، 1387: 85). پسمتن: «رسیدن شتران نیل بدروازة رودبار طوس همان بود و بیرون رفتن جنازة فردوسی از دروازة رزان همان» (سمرقندی، 1366: 50). در چهارمقاله از دو دروازة «رودبار» و «رزان» سخن به میان آمده که در تذکرةالشعرا نیز عیناً به همان دو مکان اشاره شده است. در حوزة مکان دو تذکرة مجمل فصیحی و تذکرةالشعرا حرف برای گفتن دارند. مجمل فصیحی یک مورد با چهارمقاله اشتراک دارد. تذکرةالشعرا نیز به دو مورد از مکانهای موجود در چهارمقاله اشاره کرده است. 2ـ6 زمان زمان در قصههای کهن چندان مهم نبوده و به همین سبب توجه زیادی به آن نمیشده است. «در قصهها و داستانهای سنتی زمان چندان شناختهشده و قطعی نیست و اغلب فرضی و کلی است، بهگونهای که خیلی نمیتواند خواننده را به زمان وقوع حادثه راهنمایی کند» (نبیلو، 1389: 112). الف) در حکایت یک از مقالة اول چهارمقاله، اسکافی همعصرِ نوح بن منصور دانسته شده است. مرحوم قزوینی بهنقل از ثعالبی سال وفات اسکافی را بین سالهای 343‑350 میداند: «وفات اسکافی در اوایل سلطنت عبدالملک بن نوح (سنة 350‑343) واقع شده است» (نظامی عروضی، 1387: 38)؛ در صورتی که نوح بن منصور در سال 366 به سلطنت رسیده است: «جلوس نوح بن منصور بن نصر در سنة 366 است» (نظامی عروضی، 1387: 39 تعلیقات)؛ بنابراین اسکافی حدود شانزده سال قبل از اینکه نوح بن منصور به حکومت برسد، از دنیا رفته است و ممکن نیست که زمان نوح بن منصور را درک کرده باشد. این اشتباه تاریخی در روایت مجمل فصیحی نیز تکرار شده و اسکافی را معاصر نوح بن منصور دانسته است؛ در صورتی که خود او در همین کتاب جلوس نوح بن منصور را در ذیل حوادث سال 365 ذکر کرده است (خوافی، 1386: 79). ب) در حکایت دو از مقالة اول چهارمقاله یک اشتباه در زمان رخ داده که مؤلف مجمل فصیحی نیز این اشتباه را تکرار کرده است. «واقعة عصیان ماکان بن کاکی را در عهد نوح بن منصور فرض میکند و حال آنکه ماکان در عهد نصر بن احمد بن اسماعیل (سنة 301‑331) پادشاه سوم سامانی و جدّ پدر این نوح بن منصور طغیان کرد و بر جرجان مسلط شد و در سنة 329 یعنی سی و نُه سال قبل از جلوس نوح بن منصور کشته شد» (نظامی عروضی، 1387: 48 تعلیقات). نکتة جالب توجه اینجاست که در مجمل فصیحی قتل ماکان از جملة حوادث سال 329 شمرده شده است (خوافی، 1386: 51)؛ در صورتی که در همین کتاب جلوس نوح بن منصور جزو حوادث سال 365 آمده است (همان: 79). وقتی فصیح خوافی جلوس نوح بن منصور را در سال 365 و قتل ماکان را در سال 329 (سی و شش سال قبل از آن) بیان کرده، چگونه ممکن است که ماکان را معاصر نوح بن منصور بداند؟ تنها پاسخی که به این پرسش میتوان داد این است که فصیح خوافی در اینجا، این روایت را به تقلید از چهارمقاله نقل کرده و به درستی یا نادرستی تاریخی آن توجه نداشته است. دلیل دیگر اثبات این ادعا این است که فصیح خوافی در جایی دیگر از همین کتاب به این روایت اشاره کرده است و در آنجا عصیان و قتل ماکان را در زمان نصر بن احمد میداند: «قتل ماکان دیلمی بر دست اسفسالار امیر علی بن الیاس که از امرای جیوش امیر نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد السامانی بود و امیر نصر مذکور اسکافی دبیر را با او فرستاده بود که آنچه واقع شود بطریق ایجاز بنویسد بر کبوتر بندد که برساند و بعد از قتل ماکان اسکافی نوشت که اما ماکان صار کاسمه» (خوافی، 1386: 51). فصیح خوافی در این روایت دچار اشتباه نشده؛ ولی در روایت قبلی که به تقلید از چهارمقاله نوشته، دچار همان اشتباهی شده است که نظامی در چهارمقاله به آن اعتقاد دارد. این حکایت علاوهبر مجمل فصیحی در کتابهای تاریخ نگارستان (غفاری کاشانی، 1304: 99)، تاریخ گزیده (مستوفی، 1328: 383)، تاریخ حبیب السیر (خواندمیر، 1380: 359) و مآثر الملوک (خواندمیر، 1372: 113) نیز ذکر شده است؛ اما در هیچکدام از این کتابها این اشتباهات تاریخی دیده نمیشود. در همة آنها ماکان معاصر امیر نصر بن احمد دانسته شده و سردار لشکری که به جنگ ماکان میرود، فردی به نام امیرعلی است. در این حوزه فقط از مجمل فصیحی سخن به میان آمده است. مجمل فصیحی در دو مورد دچار همان اشتباه تاریخی در زمان شده است که در چهارمقاله دیده میشود. در چهارمقاله ماجرای اختلاف بین سبکتکین و نوح بن منصور و حادثة قتل ماکان پشت سر هم در حکایتهای یک و دو از مقالة اول آمده است. در مجمل فصیحی با اینکه در جایی دیگر به قتل ماکان (بدون اشتباه تاریخی) اشاره شده، در اینجا نیز به تبعیّت از چهارمقاله بعد از ماجرای اختلاف سبکتکین با نوح بن منصور بلافاصله به حادثة قتل ماکان (با همان اشتباه تاریخی موجود در چهارمقاله) اشاره شده است. این موضوع، دلیل دیگری برای اثبات این ادّعاست که مجمل فصیحی در ذکر این دو روایت که ضمن اشاره به وفات اسکافی به آنها پرداخته، از چهارمقاله بهره برده است.
3ـ نتیجهگیری کتاب چهارمقاله بهسبب قدمت و اشتمالش بر برخی حکایتها که ویژة خودش بوده و در کمتر جایی یافت شده است، از زمان تألیفش توجه بسیاری از مؤلفان و تذکرهنویسان را برانگیخته است. در کتاب تاریخ تذکرههای فارسی احمد گلچین معانی در قرن نهم هجری از شش تذکره نام برده شده است که عبارت است از: بهارستان، تذکرةالشعرا، روضةالصفا، مجمل فصیحی، نفحات الانس من حضرات القدس و تاریخ صدر جهان. از میان این شش تذکره، چهار تذکرة اول با چهارمقاله ارتباط و گفتوگومندی دارد. ارتباط چهارمقاله با این چهار تذکره، فارغ از اینکه مستقیم باشد یا با واسطه، در حوزههای واژگان، عبارت یا جمله، حوادث، شخصیّت، مکان و زمان دستهبندیپذیر است. در حوزة واژگان مجمل فصیحی چهار مورد، تذکرةالشعرا یک مورد، حوزة عبارت یا جمله روضةالصفا یک مورد، مجمل فصیحی شش مورد، حوزة حوادث روضةالصفا دو مورد، مجمل فصیحی شش مورد، تذکرةالشعرا سه مورد، بهارستان یک مورد، حوزة شخصیّت مجمل فصیحی یک مورد، حوزة مکان تذکرةالشعرا دو مورد، مجمل فصیحی یک مورد و در حوزة زمان مجمل فصیحی دو مورد ارتباط و گفتوگومندی با چهارمقاله دارند. از میان چهار تذکرهای که با چهارمقاله ارتباط دارند، مجمل فصیحی در بیان حکایت هفت از مقالة سوم و تذکرةالشعرا در ذکر حکایتهای پنج و شش از مقالة دوم چهارمقاله به این کتاب و مؤلفش برای مأخذ روایتشان اشاره کردهاند که در مقولة پیرامتنیّت جای میگیرد. با توجه به اشتراکات بسیاری که مجمل فصیحی با چهارمقاله در ذکر حکایتهای یک و دو از مقالة اول چهارمقاله در حوزههای واژگان، عبارت یا جمله و حتی دو مورد اشتباه تاریخی در حوزة زمان و یک مورد در حوزة شخصیّت دارد، روشن است که مؤلف مجمل فصیحی در بیان این دو حکایت از کتاب چهارمقالة نظامی عروضی سمرقندی استفاده کرده است. از بین تذکرههای یادشده بیشترین ارتباط و گفتوگومندی مربوط به مجمل فصیحی است و کتابهای تذکرةالشعرا، بهارستان و روضةالصفا بهترتیب در ردیفهای دوم، سوم و چهارم قرار دارند. جدول زیر بیانگر میزان ارتباط این چهار تذکره با کتاب چهارمقاله است.
جدول شمارة 1: میزان ارتباط چهارمقاله با چهار تذکرة قرن نهم هجری
پینوشت
در فرهنگ فارسی معین به معنای مادهای آبیرنگ است که در رنگرزی و نقاشی استفاده میشده است. این واژه در تاریخ بیهقی نیز به کار رفته است: «امیر (مسعود) گفت خلیفه را چه باید فرستاد؟ احمد گفت: بیست هزار من نیل رسم رفته است خاصّه را و پنج هزار من حاشیت درگاه را» (بیهقی، 1383: 296). ماجرای فردوسی در تذکرههای مجمل فصیحی (خوافی، 1386: 586)، بدایعالوقایع (واصفی، 1349: 350)، مجمعالفضلاء (بقایی بخارایی، 1393: 71)، تذکرةالشعرا (سمرقندی، 1366: 50)، بهارستان (جامی، 1368: 84)، تاریخ حبیبالسیر (خواندمیر، 1380: 389)، تاریخ نگارستان (غفاری کاشانی، 1304: 81)، مآثرالملوک (خواندمیر، 1372: 114) و تاریخ گزیده (مستوفی، 1361: 822) نیز بیان شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Saussure, Ferdinand de (1959). Course in General Linguistics, New York: Philosophical Library. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 469 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 198 |