تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,229,893 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,081,395 |
استخدام پرورده، گونهای نویافته در بلاغت فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 34، فروردین 1400، صفحه 97-114 اصل مقاله (821.33 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2020.119247.1712 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجید عزیزی* ؛ یاسر دالوند | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانش آموختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اهل بلاغت استخدام را دارای سه حوزۀ استخدام تشبیهی، غیرتشبیهی و استخدام ضمیر میدانند. استخدام ضمیر بیشتر مربوط به زبان عربی است و در زبان فارسی کاربرد چندانی ندارد؛ اما دوگونۀ دیگر، در متون ادبی فارسی بهوفور بهکار رفتهاند. در این پژوهش به سیر تعاریف استخدام از دیدگاه بلاغیون و چندوچون خلق استخدام تشبیهی و غیرتشبیهی پرداختهایم و پس از ذکر نمونههایی از دیوان برخی از شاعران ایهامپرداز، گونۀ تازهای از صنعت استخدام را معرفی کردهایم که در زیرمجموعۀ استخدام تشبیهی و غیرتشبیهی قرار میگیرد. تفاوت این گونۀ استخدامی با گونههای دیگر در این است که شاعر در بافت کلام استخدامی، با افزودن یک یا چند مورد ایهام در سطح لغت یا ترکیب، طرفین استخدام را در یک کلمه یا ترکیب جمع میکند و با این شگرد، سطح تأویلپذیری و چندمعناییشدن جمله را ارتقا میدهد. این گونۀ نویافته، بهلحاظ فشردگی صنایع بلاغی، نسبت به گونههای شناختهشدۀ استخدام، ارزش ادبی بیشتری دارد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استخدام؛ ایهام؛ بلاغت | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- مقدمه هرچه از سبک خراسانی به سمت سبک آذربایجانی و عراقی پیش میرویم، استفادۀ فنّی و آگاهانه از صنایع بلاغی در تزئین و اثربخشی کلام بیشتر میشود. در سبک آذربایجانی شاعرانی همچون نظامی و خاقانی، صنایع ادبی را بهشکلی برجسته و محسوس در کلام خود به کار میبرند. در این دوره، بهموازات آثار منظوم، در متون نثر نیز تراکم صنایع بلاغی در آثاری همچون کلیلهودمنه، مرزباننامه و نفثهالمصدور، تا حدّ تشبّه به شعر پیش میرود. در سبک عراقی، فراوانی و برجستگی آرایشهای لفظی و معنوی شکلی تعدیلیافته میگیرد و در عینحال مهارت استفاده از آنها در دیوان شاعرانی همچون سلمان ساوجی، حسن دهلوی، جمالالدّین اصفهانی، کمال خجندی، ناصر بخارایی، خواجو، حافظ، کمالالدین اسماعیل و... افزایش مییابد. در سبک عراقی، برجستگی و خشونت استفاده از این شگردها جای خود را به لطافت، ظرافت و روابط نامحسوس میدهد. کسانی همچون حافظ، شگردها و الفاظ بهکاررفته در شعر شاعرانی همچون خاقانی را، پس از استدراک، در شعر خود بهشکلی صیقلیافتهتر و فنّیتر پرورش میدهند (ر.ک سجّادی، 1351: 100 -99). این شیوه بهشکل سادهتری در شعر خواجوی کرمانی، که یکی از الگوهای فنّینویسی حافظ به شمار میرود، نیز دیده میشود. برای روشنترشدن بحث به ذکر یک مثال میپردازیم:
در این بیت، حسن دهلوی (727- 694 ه. ق) کلمۀ «وفات» را بهگونهای ایهامی به کار برده است؛ بدینصورت که میتوان این کلمه را یک بار بهصورت بسیط و بار دیگر کلمهای مرکّب معنا کرد: الف. بسیط: اگر تو وعده میکنی که حواله و براتی بر من بنویسی، من بعد از مرگ و وفات، جان خود را به تو خواهم بخشید. ب. مرکّب: من بعد از وفات (= وفای تو) جانم را به تو خواهم بخشید. حال میتوان شکل پرورشیافتۀ این شگرد را بهصورت مکرّر در چند بیت خواجو مشاهده کرد:
چنانکه میبینیم، خواجو این شیوه را در کلمات «وفات»، «مات» (1. ما تو را 2. اصطلاحی در شطرنج 3. مرگ) و «دوات» (1. دوات و مُرکب؛ 2. دوا و دارویِ تو) به کار برده و علاوه بر استفادۀ مکرّر و آگاهانه از این شگرد، با خلق ایهام تناسب بین کلمات «پیل»، «اسب» و «رخ» با کلمۀ «مات» به ارزش بلاغی این شگرد افزوده است؛ همچنین در بیت زیر:
میبینیم که با ترکیب این شیوۀ ایهامی، با جناس مذیّل بین کلمات «لا» و «لات»، به غنای لفظی و معنوی این شگرد بلاغی افزوده است. در دیگر حوزههای بلاغی نیز میتوان این روند تکاملی را بررسی کرد. یکی از این حوزههای بلاغی، صنعت استخدام است که زمینۀ این پژوهش قرار گرفته است. نگارندگان با کشف گونهای خاص از صنعت استخدام در شعر برخی از شاعران ایهامپرداز، بر آن شدند که پیشینۀ شکلگیری این صنعت ادبی را در متون بلاغی بررسی کنند. 1-1- پیشینۀ پژوهش بررسی پیشینۀ این پژوهش حاکی از آن است که بلاغیون حوزۀ زبان فارسی، در متون بلاغی مختلف، به تعریف صنعت استخدام پرداختهاند؛ ازجمله: فندرسکی در کتاب رسالۀ بیان بدیع (1381)، آزاد بلگرامی در کتاب غزلانالهند (1382)، شمسالعلمای گرکانی در ابدعالبدایع (1377)، آقاولی در دُررالادب (1315)، معزی در کتاب درّۀ نجفی (1362)، تقوی در کتاب هنجار گفتار (1363)، رجایی در کتاب معالمالبلاغه (1353)، همایی در کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی (1389)، شمیسا در کتابهای بیان (1390) و نگاهی تازه به بدیع (1386)، فشارکی در کتاب نقد بدیع (1387)، راستگو در کتاب ایهام در شعر فارسی (1379) و...؛ امّا هیچیک از آثار قدیم و معاصر، به گونۀ استخدامی مدنظر ما اشارهای نکردهاند و پژوهش خاصی در این زمینه شکل نگرفته است. در حوزۀ بلاغت عربی نیز مقالهای با عنوان «بازنگری تعاریف استخدام بدیعی و کشف نمونهای ناشناخته از آن در قرآن کریم» (1392) هست که مؤلف با استناد به آیهای از قرآن کریم، یک فعل را در تناظر با چهار اسم قرار داده که معانی مختلف صرفی و لغوی آن فعل، با معانی مختلف حقیقی و مجازی چهار اسم متناظر باعث برانگیختن تأویلات مختلفی میشود و میتوان نتیجه گرفت که این مقاله نیز به بحث موجود در پژوهش حاضر نپرداخته است. اینک نگاهی مختصر به سیر تحول استخدام در کتب بلاغی فارسی میافکنیم: 2-1- سیر تحوّل تعاریف استخدام در کتب بلاغی فارسی در برخی از کتب بلاغی فارسی؛ ازجمله: ترجمانالبلاغه، حدائقالسحر، المعجم، دقایقالشعر، حقایقالحدایق، بدایعالافکار و بدایعالصنایع به صنعت استخدام پرداخته نشده است. اولین کسی که در حوزۀ زبان فارسی مبحث استخدام را مطرح ساخت، فندرسکی، در کتاب رسالة بیان بدیع -که درواقع ترجمهای آزاد از بخش بیان و بدیع کتاب المطوّل تفتازانی است- بود. وی استخدام را به تبعیت از تفتازانی جزو صنایع بدیع معنوی دانسته و با ذکر شواهدی، تنها استخدام ضمیر را که مختص بلاغت عربی است، تشریح کرده است (ر.ک فندرسکی، 1381: 90 ـ 91). تعریف و شواهدی که وی عرضه کرده در اغلب کتب بلاغی عربی نیز آمده است (ر.ک تفتازانی، 1369: 153؛ ابنحجّه الحموی، بیتا: 53؛ زوبعی و حلاوی، بیتا: 209). فندرسکی ذیل مبحث «ایهام تضاد» بیتی را برای شاهد نقل کرده که امروزه بیشتر ناظر بر صنعت استخدام است:
این بیت «باتوجهبه وجهشبه دوگانه در پیوند با «نعل» و گویندة بیت، نمونهای از صنعت استخدام محسوب میشود؛ به این ترتیب که لب بر آتشداشتن و دل بر آبداشتن در مورد مشبه (من) معنای معقول و در مورد مشبهبه (نعل) معنای محسوس دارد: در مورد «نعل» اشاره به نحوۀ ساختن آن است که لبۀ آن بر روی آتش قرار میگیرد و آن را پس از تافتهشدن درون آب فرومیبرند و در رابطه با گوینده، هر دو عبارت بهمعنی اندوهگین بودن است» (دالوند، 1396: 21). از دیگر کتب بلاغی، میتوان غزلانالهند آزاد بلگرامی را نام برد که در توضیح و انتقال پارهای از علوم بلاغی هندوان به زبان فارسی و یافتن معادل آنها در شعر فارسی، نوشته شده است. در این کتاب ذیل عنوان «صرفالخزانه» به مبحث استخدام پرداخته شده است. بلگرامی استخدام را دو نوع دانسته است، وی ذیل «صرفالخزانه» مینویسد: «عبارت است از اینکه اراده کرده شود از لفظ مشترکْ معانی متعدّده و صرف کرده شود هریک از آن معانی بر محلّی که مستحقّ آن باشد؛ مثل آیة کریمه: ا«ِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ». علما گفتهاند معنی صلوه از خدا رحمت است و از ملایکه استغفار. [...] و این صنعت را عربان استخدام خوانند. مخفی نماند که استخدام بر دو قسم است یکی بر طریقة شیخ بدرالدّین صاحب کتاب مصباح، تعریفش اینکه آورده شود لفظی مشترک در دو معنی که او را دو قرینه باشد و تعیین کند یک قرینه یکی از آن دو معنی را و دیگر قرینه دیگر را. و این قسم استخدام مشترک است در میان عرب و هند؛ لیکن ادبای عرب به این استخدام کم متوجّه شدهاند [...] این صنعت را در سلک صنایع هندیان آورده و نام آن صرفالخزانه مقرّر کردم و تعریفی مناسب این نام وضع نمودم و ادبای فُرس به این صنعت اصلاً پی نبردهاند. فقیر چند مثال نظم کرده، اینجا ثبت کنم:
خارا نوعی از بافتة ابریشمی و سنگ سخت است» (آزاد بلگرامی، 1382: 49). بنابراین آزاد بلگرامی نخستین کسی است که استخدام را در معنای امروزی آن آورده است. چنانکه نویسنده خود اشاره کرده، این نوع استخدام در ادب فارسی نمود فراوان یافته است. آزاد بلگرامی گونۀ دوم استخدام را، که در کتب بلاغی پیشین بدان اشاره شد، اینگونه تشریح میسازد: «دوم بر طریقة خطیب صاحب ایضاح و تعریفش این که اراده کند متکلّم از لفظ مشترک احد المعانی و راجع کند ضمیر سوی او به معنی آخر. ادبای عرب به این استخدام خیلی توجّه داشتهاند. در هندی و فارسی بویی از این استخدام نیست. و مؤلّف قسم اوّل استخدام را که عبارت از صرفالخزانه است، به استخدام مظهر تعبیر میکند و قسم دوم استخدام را به استخدام مضمر؛ مثالش به فارسی، مؤلّف گوید:
اولاً مراد از مردم، افراد انسان و ثانیاً ضمیر «آن» راجع سوی او به معنی انسانالعین» (همان: 50). چنانکه مؤلّف نیز اشاره کرده است، استخدام ضمیر در ادب فارسی نمود بسیار کمرنگی دارد. از دیگر صنایع این کتاب میتوان «تفضیلالاستخدام» را نام برد (ر.ک همان: 101). با گذشت زمان، شمسالعلمای گرکانی در ابدعالبدایع استخدام را دو نوع دانسته و البته بیشتر به مبحث استخدام ضمیر پرداخته است. شواهدی که او ذکر میکند، اغلب از شعر عربی است؛ اما در پایان مبحث چند بیت فارسی نیز نقل کرده است:
«نبات» در معنای شیرینی معروف به کار رفته، اما شاعر آن را در مصرع دوم در معنای «گیاه و ریحان» دانسته است. چنانکه ملاحظه میشود، این شاهد ذیل هیچیک از مصادیق استخدام نمیگنجد. میتوان بر آن بود که نبات در معنای گیاه با «ریحان» ایهام ترجمه میسازد و «این ریحان» در مصراع دوم بدل بلاغی (ر.ک شمیسا، 1386: 103؛ همو، 1388: 409) از عارض معشوق است. نیز میتوان نبات را در معنای گیاه دانست که در آن صورت «نبات عارض» استعاره از خط صورت معشوق خواهد بود؛ اما نبات در معنای شیرینی معروف با «شکر» ایهام تناسب میسازد.(1) شواهد گرکانی بیشتر مربوط به استخدام ضمیر است؛ اما در پایان مبحث بیتی را ذکر کرده است که آن را میتوان در ذیل استخدام در معنای امروزی گنجاند:
«بت سنگدل» در پیوند با رایان چین و چگل، در معنای مجسّمه و صنم و در پیوند با سعدی استعاره از معشوق است. با این تفاصیل، گرکانی که بیشتر استخدام را در معنای استخدام ضمیر فهمیده است، مینویسد: «این بیت سعدی را... بعضی از استخدام دانستهاند و خالی از تکلیف نیست؛ اگرچه به معنی ثانی استخدام نزدیک است» (همانجا). در این کتاب، همچنین به صنعتی تحت عنوان «شبهاستخدام» پرداخته شده است که بهنوعی همان استخدام ضمیر است (گرکانی، 1377: 50). همچنین به صنعت «قصدُالْمَعْنِیَیْن» (یا قصد وَجْهَیْن) پرداخته شده است که درواقع همان استخدام (در معنای امروزی) است: «آن است که لفظی را گویند و دو معنی یا زیاده از آن اراده نمایند و قراین و ملایمات هر دو معنی را بیاورند و فرق آن با توریه این است که در توریه یک معنی اراده شده و در اینجا هر دو مراد است:
«اللهاکبر» در پیوند با چشم امیدوار در معنای تنگ اللهاکبر شیراز، و در پیوند با «گوش روزهدار» در معنای صدای اذان به کار رفته است. تقوی در کتاب هنجار گفتار ذیل مبحث استخدام، به استخدام ضمیر پرداخته است. وی گونة دوم استخدام را تحت عنوان ذوالمعنیین با ذکر شواهدی گویا تعریف کرده است (تقوی، 1363: 244). علامه همایی در کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی، تعریفی روشن از استخدام ارائه کرده و شواهد واضحتری از کتب بلاغی پیشین برگزیده است. وی در تعریف استخدام مینویسد: «آن است که لفظی دارای چند معنی باشد و آن را طوری در نظم یا نثر بیاورند که با یک جمله یک معنی و با جملة دیگر، معنی دیگر ببخشد؛ یا از خود لفظ یک معنی و از ضمیری که به همان لفظ برمیگردد، معنی دیگر اراده کنند» (همایی، 1389: 173). چنانکه ملاحظه میشود، ایشان این صنعت را در متون منثور نیز مطرح ساختهاند. شمیسا استخدام را ذیل عنوان «وجهشبه دوگانه» در علم «بیان» آورده و در خصوص آن گفته است: «گاهی وجهشبه در ارتباط با مشبّه یک معنی و در ارتباط با مشبّهٌبه معنی دیگری دارد و یک بار حسّی و بار دیگر عقلی است. در این صورت کلام بسیار زیبا و هنری خواهد بود» (شمیسا، 1390: 42). ایشان در کتاب نگاهی تازه به بدیع نیز، در تقسیمبندی انواع استخدام، به نکاتی تازه و ارزشمند اشاره میکند: «استخدام بر سه گونه است: استخدام تشبیهی، استخدام غیرتشبیهی، استخدام ضمیر» (شمیسا، 1386: 144). نکتۀ درخور توجه دیگر، تبیین تفاوت بین ایهام واژگانی و استخدام است: «فرق استخدام با ایهام [واژگانی] این است که در ایهام [واژگانی]، اگر فقط یک معنی واژه را در نظر بگیریم، جمله معنی دارد، اما در استخدام باید هردو معنی را در نظر بگیریم» (همان: 148). شمیسا نیز، همچون بسیاری از بلاغیون، معتقد است که استخدام ضمیر در عربی رایج است و در زبان فارسی چندان مرسوم نیست و در تعریف و دستهبندی استخدام تشبیهی و غیرتشبیهی چنین توضیح میدهد: «1. استخدام تشبیهی: الف. فعل جمله ایهام دارد و در ارتباط با مشبّه یک معنی و در ارتباط با مشبّهٌبه معنی دیگر دارد:
رخساره گرفته است (غمگین). ماه گرفته است (کسوف)؛ [...] ب. اسمی در ارتباط با مشبّه یک معنی و در ارتباط با مشبّهٌبه معنی دیگر دارد [...]:
هوا با سلیمان به معنی «باد» و با تو به معنی «هوی و هوس» است. 2. استخدام غیرتشبیهی: همان وضع قبلی را دارد، یعنی اسمی در دو معنی با فعلی ترکیب میشود یا فعلی در دو معنی با اسمی ترکیب میشود؛ اما ساختار تشبیهی نیست:
کشیدن با خمیازه یک معنی و با قدح معنی دیگر دارد» (همان: 145- 147). فشارکی در کتاب نقد بدیع، استخدام را بهشیوة شمیسا تعریف کرده است (فشارکی، 1387: 102). ایشان با ذکر دو بیت از سعدی به نکتهای درخور توجّه اشاره کرده است:
بعضی از مثالهای استخدام دستخوش استثنای منقطع نیز میشوند؛ مثل «نماند فتنه» و «کس از فتنه» که از دید استخدام و استثنای منقطع هردو قابل بحث است؛ یعنی درواقع تمام استثناهای منقطع بهگونهای از صنعت استخدام برخوردارند» (همان: 103). راستگو در کتاب ایهام در شعر فارسی، در ضمن تعریف استخدام متذکّر شده است که در استخدام، تعداد مشبّه و مشبِهًبه محدود به دوکلمه نیست و ممکن است یک کلمۀ ایهامی با بیش از دو کلمه، معناهای مختلفی داشته باشد (راستگو، 1379: 50). بعد از جمعبندی نظرات بلاغیون قدیم و معاصر حوزۀ زبان فارسی در خصوص استخدام، نتایج بهدستآمده را میتوان چنین برشمرد: میتوان چند حالت و ویژگی برای اغلب ایهامهای استخدامی تعریف کرد: الف. در ایهام استخدامی، گاهی یک مشبه و یک مشبّهٌبه، یا یک مشبّه و دو مشبّهٌبه و یا دو مشبّه و یک مشبّهٌٌبه وجود دارد که کلمه یا ترکیبی، در معنای حقیقی یا مجازی، در ارتباط با هریک از آنها معنایی متفاوت مییابد. گاهی نیز اساساً ارتباط تشبیهی وجود ندارد و کلمه یا ترکیبی، در ارتباط با دو سوژه، معناهای مختلف میپذیرد. ب. در استخدامهایی که زیرساخت تشبیهی دارند، وجهشبه، در ارتباط با مشبّه و مشبّهٌبه، معناهای متفاوتی مییابد و معمولاً در ارتباط با یکی، معنای حسّی و حقیقی دارد و در ارتباط با دیگری، معنایی عقلی، مجازی و معنوی. 2- گونههای تشبیهی و غیرتشبیهی استخدام در این بخش، برای هر یک از گونههای تشبیهی و غیرتشبیهی استخدام، به چند نمونه اشاره میکنیم: 1-2- استخدام تشبیهی الف. استخدام تشبیهی فعلی:
«هواگرفتن»، دو معنا دارد: «بر هوا رفتن، پروازکردن، و نیز ایهامی دارد به هواییشدن و دیوانه گشتن» (برزگرخالقی، 1387، 1/ 329)؛ بنابراین، ترکیب «هواگرفتن»، استخدام دارد: در پیوند با «باز»، به معنی اوجگرفتن و در ارتباط با «عقل»، در معنی هواییشدن و بوالهوسی است.
«سر بر خط نهادن» استخدام دارد: در ارتباط با «قلم» معنای حقیقی دارد و در پیوند با شخص، کنایه از انقیاد و فرمانبرداری است.
فعل «شکستن» در ارتباط با «آبگینه»، معنایی حقیقی دارد و در ارتباط با «دل» مفهومی کنایی از آن استنباط میشود. در این بیت استخدام دیگری نیز وجود دارد؛ «تیزشدن»، در پیوند با «آبگینه»، معنای واقعی دارد؛ اما در ارتباط با «دل»، میتوان گفت: «تیزگشتن بر کاری، یا تیزگشتن دل بر کاری، کنایه [است] از سخت خواهان و راغبشدن، برانگیختهشدن» (دهخدا، 1377: ذیل «تیزگشتن»). نمونۀ زیر از کتاب مجملالتواریخ این معنا را تأیید میکند: «عبدالرحمن او [قطام] را گفت: بزن من باش. قطام گفتا: تو کابین من نداری. عبدالرحمن گفتا: کابین تو چیست؟ گفت هزار درم سیم و غلامی و کنیزی و خون مرتضی علی. عبدالرحمن گفت: این همه بدهم و علی را بکشم و عظیم تیز گشت بر آن کار» (مجملالتواریخ، 1318: 293).
فعل «آشفتهشدن» استخدام دارد: در ارتباط با «زلف» معنای حقیقی دارد و در پیوند با «حال دل» در معنی اضطراب و بیقراری به کار رفته است.
«در گوش کردن» استخدام دارد: الف. در پیوند با «نظم»: بشنو و بپذیر، پیوسته در گوش خاطر داشته باش. ب. در پیوند با «مروارید»: در گوش کردن گوشوار مروارید (نیز ر.ک راستگو، 1379: 350). ب. استخدام تشبیهی اسمی:
در این بیت، دو مورد استخدام وجود دارد: الف. «سرکوچک»: در ارتباط با «باز»، مفهومی حقیقی دارد؛ زیرا عقاب، نسبت به جثۀ بزرگش، سری کوچک دارد و در ارتباط با شخص، در تقابل با اصطلاح «سربزرگی»، «کنایه از فرومایگی و بیقدری و حقارت [است]» (دهخدا، 1377: ذیل «سرکوچکی»). ب. «دلبزرگ»: در پیوند با «باز»، مفهومی حقیقی دارد؛ زیرا عقاب سینهای پهن و ستبر دارد و در ارتباط با شخص، مفهومی کنایی دارد و معنای سعۀ صدر و وسعت مشرب از آن استنباط میشود.
کلمۀ «راست» استخدام دارد: الف. با «سخن»، در معنی سخن درست و بیدروغ است. ب. در ارتباط با «بالا»، در معنی قد و بالای مستقیم و بدون اعوجاج است.
صفت «مستی» در ارتباط با شخص معنای حقیقی دارد اما در پیوند با «چشم» به حالت نیمهباز آن دلالت دارد که کیفیتی در زیبایی است. 2-2- استخدام غیرتشبیهی:
فعل «کشیدن» استخدام دارد: در ارتباط با «غم»، به معنی تحملکردن است؛ من غم و محنت میکشم و در پیوند با «ساغر»، به معنی نوشیدن است که با مجاز جای و جایگیر، بر باده نوشیدن دلالت دارد.
فعل «زنم» استخدام دارد: الف. در ارتباط با «آه»، معادل «کشیدن» است، آهکشیدن؛ ب. در پیوند با «راه»، در معنی اصطلاحی در موسیقی، معادل «نواختن» است یا به معنی «راهزنی» و طرّاری.
عبارت «پریشان» در ارتباط با «زلف» معنای آشفتگی ظاهری و بصری دارد و در پیوند با «گفتن» در معنای معنوی مضطرب و بدحال و به دور از آرامش است. صفت «نامفهوم» نیز میتواند به همین شیوه استخدام داشته باشد و در پیوند با «دهان»، در معنای ناپیدا و بهمنظور اغراق در توصیف کوچکبودن دهان معشوق، به کار رفته باشد.
کلمۀ «روشن» استخدام دارد: با واژۀ «عذر» در معنی واضح و مستدل و در ارتباط با کلمۀ «روی» به معنی نورانی قابل تأویل است.
ترکیب «دلسیه» استخدام دارد، باتوجهبه اینکه کلمۀ «ترک»، به «نرگس» (= چشم) و به «ساقی» برمیگردد، ترکیب «دلسیه» نیز، با هریک از این دو واژه، معنایی دیگرگونه مییابد: الف. در ارتباط با «نرگس» (= چشم): معنایی حقیقی دارد و به سیاهبودن مردمک آن اشاره دارد؛ ب. در پیوند با «ساقی»: در معنای معنوی قسیالقلب، سنگدل و بیرحم به کار رفته است. 3-2- استخدام از گونهای دیگر در برخی از ابیات شاعران ایهامپرداز حوزۀ شعر فارسی، گونهای خاص از استخدام به کار رفته است؛ خاصبودن این گونۀ استخدامی از این جهت است که در نمونههای متعارف استخدام، حداقل دو کلمه بهعنوان طرفین استخدام وجود دارد که در ارتباط با حداقل یک کلمۀ دیگر، ارتباط معنایی متفاوتی دارند و در بسیاری از موارد، کلمهای که نقطۀ اشتراک معنایی آنهاست، با هریک از این واژهها تغییر معنایی مییابد؛ مثلاً در جملۀ: «دلم مثل شیشه شکست» کلمات «دل» و «شیشه»، طرفین استخدام هستند که هر کدام با کلمۀ «شکست» ارتباط معنایی متفاوتی دارند. اما، برای نمونه، در بیت زیر طرفین استخدام در یک کلمۀ ایهامی خلاصه شدهاند:
کلمۀ «طَرف» دو معنا دارد: 1. چشم؛ 2. «در استعمال فارسی به معنی کلیچۀ کمر است که برای آرایش بندند، گل کمر، بند نقره، بند زر و نقره که بر کمر بندند» (دهخدا، 1377: ذیل طرف). مسعود سعد در بیت زیر، این کلمه را در معنای دوم به کار برده است:
حال میبینیم که فعل «بستن» در ارتباط با معانی دوگانۀ واژۀ «طرف»، چگونه تغییر معنا میدهد. معنی بیت: الف. کسی به دور (با معانی ایهامی) نرگست، از عافیت طرفی نبست (در معنی بستن و نصبکردن گل کمر، که در سطح دیگری از معنا، کنایه از بهره بردن و نفع یافتن است)؛ ب. کسی به دور نرگست طرفی نبست (در معنی بستن چشم) از عافیت، که در این وجه هم، در سطح دیگری از معنا، چشمبرهمنهادن، کنایه از آسایشی اندک به اندازۀ چشم برهمنهادنی است. میبینیم که فعل «بستن»، در ارتباط با «چشم» و «گل کمر» معانی متفاوتی دارد. این استخدام (در این بیت) از گونۀ استخدام غیرتشبیهی است و در تحلیل آن میتوان گفت که از تلفیق فعل استخدامی «بستن» و ایهام لفظی کلمۀ «طَرف» به وجود آمده است. این مضمون و شگرد در شعر شاعران دیگری همچون سلمان ساوجی، کمالالدین اسماعیل و ناصر بخارایی نیز نمود یافته است. مثال:
در این بیت جناس تام و ایهام کلمۀ «میان» نیز در معانی «اثنا» و «کمر»، وجه هنری و چندمعنایی آن را ارتقا بخشیده است. نمونۀ دیگر:
در این بیت نیز، علاوهبر استخدام موجود در بیت، ایهام کلمۀ «وصل» در معانی «به وصال رسیدن» و «متصلشدن»، تأویلپذیری آن را افزایش داده است. و:
از این نمونه در دیوان خاقانی یک مورد مشاهده شد؛ با این تفاوت که استخدام خاقانی از گونۀ تشبیهی اسمی است. بدینصورت:
در این نمونه، معنای مجازی و کنایی کلمۀ «صداع»، با معنای مجازی و حقیقی کلمۀ «سر» استخدام میسازد. بیت را میتوان اینگونه به نثر درآورد: من، همچون گل، سران را دچار صداع نمیکنم. چنانکه میبینیم دو مورد از طرفین استخدام در کلمۀ «سران» وجود دارد: الف. سروران و بزرگان؛ ب. جمع سر در معنای عضو بدن. کلمۀ «صداع» در ارتباط با هرکدام از این کلمات، معنایی دیگرگونه مییابد: الف. در ارتباط با گوینده (= خاقانی) و «سروران و بزرگان»، معنای کنایی مزاحمت و تصدیع از آن استنباط میشود؛ ب. در پیوند با گل و «سرها» (= کلّهها)، معنای غیرکنایی سردرد دارد؛ زیرا تراکم بوی گل باعث سردرد میشود. چند نمونۀ دیگر از این گونۀ استخدامی:
این استخدام از گونۀ غیرتشبیهی است. کلمۀ «ره» ایهام دارد: الف. راه و منهج؛ ب. اصطلاحی در موسیقی. فعل «زدن» با هر یک از این معانی، معنایی متفاوت مییابد: الف. در ارتباط با معنای اول، در معنی دزد و طرّار آمده است؛ ای مطربی که راهزن دل و دین مردم هستی... ب- در ارتباط با معنای دوم، بخشی از اصطلاح «راهزدن» (= نواختن) است: ای مطربی که در حال نواختن هستی...
این استخدام نیز از گونۀ غیرتشبیهی است. کلمۀ «قلب»، طرفین استخدام را در خود دارد: الف. دل؛ ب. سکّۀ تقلّبی. کلمۀ «سیاه»، با معناهای دوگانۀ «قلب» تغییر معنا مییابد؛ به این صورت که اگر «قلب» را در معنای سکّۀ تقلّبی بدانیم، کلمۀ سیاه، در معنی ظاهری و عینی فهمیده میشود. و اگر آن را در معنی دل بدانیم، کلمۀ سیاه، مفهوم معنوی قساوت و کدورت خواهد داشت. گرانیگاه ساخت این ایهام استخدامی، تلفیق ایهام لفظی کلمۀ «قلب» و معناهای حقیقی و مجازی کلمۀ «سیاه» است. نمونههای دیگر:
این نمونه از گونۀ استخدام تشبیهی فعلی است. دو مورد از طرفین استخدام در کلمۀ «عود» خلاصه شدهاند، به دو معنی: الف. مادۀ خوشبو؛ ب. ساز و آلت موسیقی. فعل «سوختن» در ارتباط با شخص، معنای تحمّل درد و رنج روحی دارد و در ارتباط با هردو معنای عود، معنای حقیقی سوختن دارد؛ زیرا عود (مادۀ خوشبو) را بر آتش مینهند تا بوی خوش از آن برخیزد و عود (آلت موسیقی) را نیز در هنگام توبهکردن میسوزاندند. حافظ در بیت زیر به این رسم اشاره کرده است:
نمونۀ دیگر:
این نمونه از گونۀ استخدام غیرتشبیهی است. در این بیت نیز طرفین استخدام در کلمۀ «روی» جمع شدهاند. به دو معنا: الف. چهره و صورت؛ ب. فلز روی، که در گذشته، در ساختن آینه از آن استفاده میشده است. حال اگر «روی» را در معنی چهره بدانیم، «مالیدن سم سمند بر آن» معنایی کنایی خواهد داشت و کنایه از تحمل بلایا و مشقّتهای فراوان است: فقط چهرهای لیاقت و قابلیّت این را دارد که آینۀ حجلۀ بخت شود و رو در روی معشوق قرار بگیرد که در آوردگاه عشق، در زیر سم اسبان لگدکوب شود و دم برنیاورد. و اگر «روی» را در معنی فلز معروف بدانیم، «مالیدن سم سمند بر آن» مفهومی حقیقی خواهد داشت؛ زیرا در گذشته برای ساختن نوعی خاص از آینه، از فلز روی، سم اسب و خر و موادی دیگر استفاده میکردهاند. نویسندۀ عجایبالمخلوقات در اینباره گفته است: «اگر سم خر و اسب به سوهان بسایند و به قرع و انبیق آب او بگیرند و به خورد سپید رو دهند یا به خورد آبگینه دهند، محکم گردد و به دشخواری بشکند [...]» (طوسی، 1382: 449 -450). کلمۀ «سپید رو» شکل دیگری از «سپید روی» (= فلز روی) است. در لغتنامۀ دهخدا در توضیح آن آمده است: «سپید روی: قلعی را گویند و آن جوهری است که ظروف مس را بدان سفید کنند» (دهخدا، 1377: ذیل «سپیدروی»). آنچه این گونۀ استخدامی را به وجود آورده، تلفیق ایهام لفظی کلمۀ «روی»، با معناهای حقیقی و کنایی «مالیدن سم سمند» است. نمونهای دیگر:
این نمونه از گونۀ استخدام غیرتشبیهی است. طرفین استخدام در کلمۀ «نگار» حضور دارند، در دو معنای: الف. معشوق زیبارو؛ ب. نقش حاصل از بستن حنا. عبارت «به دست افتادن»، در ارتباط با معانی دوگانۀ «نگار»: الف. در پیوند با معشوق زیبارو، معنای کنایی وصال میدهد؛ ب. در ارتباط با نقش حاصل از بستن حنا، معنی حقیقی نقش بستن بر کف دست از آن فهمیده میشود. این نمونه از تلفیق ایهام لفظی کلمۀ «نگار»، با معناهای حقیقی و کنایی عبارت «به دست افتادن» بهوجود آمده است. مثالی دیگر:
کلمۀ «مهر» طرفین استخدام را در خود دارد؛ به این صورت که در دو معنای «خورشید» و «عشق و محبت» معنا مییابد. «پنهانکردن» در ارتباط با هریک از این وجوه، معنایی متفاوت مییابد. بیت را میتوان اینگونه معنا کرد: الف. محبت و عشق به چهرۀ تو در وجود ما آشکار و مشخص شد. آری نمیتوان آفتاب را با گل پوشاند؛ یعنی حقیقت آشکار را نمیتوان پنهان کرد (در این صورت مصراع دوم کنایه و تمثیلی است برای تأیید مصراع اول). ب. خورشید چهرۀ تو در آب و گل وجود ما تجلی کرد؛ آری این آفتاب را نمیتوان در وجود متشکل از آب و گل ما پنهان کرد. نمونۀ دیگر:
در مصراع اول روابط هنرمندانهای بین کلمات «نور چشم»، «نظر» و «مردم» وجود دارد. فعل «نظرکردن» با «نور چشم» (در معنای حقیقی و کنایی) و «مردم» در دو معنی «انسان» و «مردمک چشم»، معانی مختلف حقیقی و کنایی مییابد. بیت را میتوان اینگونه معنا کرد: الف. تو نور بصر و بینایی من هستی و به مردمک چشم (= من) نگاه نمیکنی (بدیهی است که نور بصر و بینایی نمیتواند مردمک خود را ببیند). ب- تو نور چشم (کنایه از عزیز) من هستی و به کسی لطف و مرحمت نمیکنی. مثالی دیگر:
در مصراع دوم کلمۀ «کمر» در دو معنای «میان» (عضو معروف) و «کمربند»، طرفین استخدام را در خود دارد و عبارت «بستۀ موی شدن» با هریک از این معانی دو وجه معنایی مییابد؛ بدین صورت: الف. در ارتباط با کمربند، به بستهشدن کمربند به کمر همچون موی معشوق اشاره دارد. ب. در ارتباط با میان معشوق؛ یعنی کمر تو آنقدر باریک است که گویی به مویی بند است. نمونهای دیگر:
این مورد نیز از گونههای خاص استخدام به حساب میآید، با این تفاوت که طرفین استخدام در یک ترکیب خلاصه شدهاند، چنانکه میبینیم طرفین استخدام در ترکیب «می لعل» حضور دارند. این ترکیب به دو صورت حقیقی و مجازی قابل معنا شدن است: «1. شراب سرخفام؛ 2. لبان یار» (ذوالنور، 1372، 1/ 333). کلمۀ «راستی» در ارتباط با «شراب»، در معنی درستی و یکرنگی به کار رفته است؛ زیرا کسی که شراب مینوشد، چنان از خود بیخود میشود که بدون تزویر و ریا، وجود حقیقی و راستین خود را به نمایش میگذارد و در ارتباط با «لب»، در معنی سخن راست و بدون دروغ است. وجه حقیقی و استعاری ترکیب «می لعل» این معنای استخدامی را به وجود آورده است. نمونۀ دیگر:
ترکیب «نقد من» به دو شیوه معناپذیر است: الف. اضافۀ ملکی: نقدی که از آنِ من است؛ ب. اضافۀ تشبیهی: نقدی که من هستم. با توجه به این مقدمه، کلمۀ «آلودگی» استخدام دارد: با کلمۀ «نقد» معنای غش، ناخالصی و ناسرگی دارد و در ارتباط با «من» معنا و مفهوم آلودگی معنوی مییابد و در این صورت، صاحب محک، میتواند استعاره از خداوند باشد. ساختار معنایی این قصیده، در محور عمودی، صحت هر دو معنا را تأیید میکند. نمونههای دیگر:
ترکیب «خاتم فیروزۀ بواسحاقی» طرفین استخدام را در خود دارد؛ بدینصورت که شاه شیخ ابواسحاق، به خاتم فیروزه تشبیه شده است. با توجه به این مقدمه، فعل «درخشید» استخدام دارد: الف. در ارتباط با «خاتم فیروزه»: معنای واقعی درخشیدن و تلألو دارد؛ ب. در پیوند با «بواسحاق»: در معنای کنایی قدرتیافتن و اوجگرفتن دوران حکومت او آمده است. در غیر این صورت، درخشیدن فیروزه، هیچ ارتباطی به دولت مستعجل ندارد. نقطۀ قوّت و وجه فریبندۀ این ترکیب (خاتم فیروزۀ بواسحاقی) این است که نام یکی از انواع فیروزه، فیروزۀ «بواسحاقی» است. خواجه نصیر در تنسوخنامۀ ایلخانی در خصوص آن گفته است: «و از معدنهایی که در نیشابور است، بهترین معدن، ابواسحاقی است و آن معروف و مشهورترین معادن است. و آن فیروزۀ صافی و رنگین است و با طراوت» (طوسی، 1348: 76). و:
طرفین استخدام در ترکیب «طومار زلف» جمع شدهاند که هرکدام از آنها با دو واژۀ «سواد» و «مشوّش» معانی مختلفی مییابند؛ به این صورت که کلمۀ «سواد» در ارتباط با «طومار» در معنی نوشته و پیشنویس است و در پیوند با «زلف» در معنی رنگ سیاه آمده و واژۀ «مشوّش» در پیوند با «طومار» در معنی ناخواناست و در ارتباط با «زلف» در معنای پریشانی آمده است. نمونۀ دیگر:
ترکیب «مرغِ دل» طرفین استخدام را در خود جمع کرده که واژۀ «تپیدن» با هرکدام از آنها معنایی متفاوت مییابد؛ به این صورت که با کلمۀ «مرغ» معنای بیقراریکردن و بالبال زدن دارد و در ارتباط با واژۀ «دل» در معنای ضربان داشتن و تپندگی آمده است. حافظ نیز این شیوه و شگرد را به کار برده است:
3- نتیجه مبحث استخدام و تعیین گونههای آن، در برخی از کتب بلاغی متقدّم ازجمله ترجمانالبلاغه، حدائقالسحر، المعجم، دقایقالشعر، حقایقالحدایق، بدایعالافکار و بدایعالصنایع مسکوت مانده است. فندرسکی نخستین کسی است که با تبعیّت از بلاغت عربی، به تعریف و توضیح آن پرداخته است. پس از او کسان دیگری همچون ملاهادی مازندرانی، رضاقلیخان هدایت، محمّدحسین شمسالعلمای گرکانی، حسامالعلما آقاولی، نصرالله تقوی، محمّدخلیل رجایی و... به تکرار تعاریف گذشتگان پرداختهاند. آزاد بلگرامی اولین کسی است که استخدام را به دو گونة استخدام ضمیر و استخدام در معنای امروزی تقسیمبندی کرد و متذکّر این نکته شد که بلاغت ضمیر در ادبیات فارسی نمود فراوانی ندارد. شمیسا در دو کتاب بیان و نگاهی تازه به بدیع، به نکات تازهتری در این زمینه اشاره کرده، استخدام را دارای سه زیرمجموعۀ استخدام ضمیر، استخدام تشبیهی (فعلی و اسمی) و استخدام غیرتشبیهی دانسته است. فشارکی به توضیح و تعریف این صنعت پرداخته و تمام استثناهای منقطع را زیرمجموعۀ صنعت استخدام دانسته است. پس از ایشان، راستگو به امکان وجود چند مشبّه و چند مشبّهٌبه در صنعت استخدام اشاره کرده است. از جمعبندی این تعاریف و نظرات، نتایج زیر به دست آمد: الف. استخدام دارای سه زیرمجموعه است: استخدام تشبیهی (فعلی و اسمی)، استخدام غیرتشبیهی، استخدام ضمیر؛ ب. استخدام ضمیر بیشتر مربوط به زبان و ادبیات عرب است و در زبان فارسی کاربرد چندانی ندارد؛ ج. در استخدام ممکن است چند مشبّه و چند مشبّهٌبه وجود داشته باشد؛ د. در استخدامهای تشبیهی، وجهشبه با یکی از طرفین استخدام، معنایی حسی و حقیقی دارد و در ارتباط با دیگری معنایی عقلی و مجازی. پس از استقصا در دواوین چند تن از شاعران ایهامپرداز، گونۀ جدیدی از صنعت استخدام به دست آمد که از زیرمجموعههای استخدام تشبیهی و غیرتشبیهی به شمار میرود. چنانکه میدانیم، در گونههای شناختهشدۀ استخدام، یک کلمۀ دو یا چندمعنایی در تناظر با دو کلمۀ تکمعنایی قرار میگیرد که آن کلمۀ ایهامی، با هریک از کلمات تکمعنایی، معنایی متفاوت دارد. خاصبودن گونۀ استخدامی بحثشده در مقاله، به این دلیل است که در بعضی از نمونهها، در کنار لغتی که استخدام میآفریند، یک کلمۀ ایهامی دیگر نیز وجود دارد که پیچیدگی هنری معنا را افزایش میدهد. در نمونههای دیگر، تأویلهای مختلف یک ترکیب و گاه تلفیق و ارتباط اجزای آن با یک کلمۀ ایهامی دیگر، باعث شکلگیری استخدام میشود.
یادداشتها [1]. علامه همایی دربارة این بیت نوشته است: «لفظ نبات به دو معنی نبات شیرینی معروف و گیاه روییدنی است. و گوینده شعر از لفظ نبات عارض خط نورستة رخسار محبوب را خواسته اما از ضمیر شکست نبات شیرین را که مراد قند باشد اراده نموده است» (همایی، 1389: 179). | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
14. دالوند، یاسر (1396). زین آتش نهفته [،] پژوهشی در ایهامهای پنهان شعر حافظ. با یادداشتی از سعید حمیدیان. تهران: علمی. 15. دهخدا، علیاکبر (1377). لغتنامۀ دهخدا. چاپ دوم از دورۀ جدید. تهران: مؤسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. 16. دهلوی، حسن (1383). دیوان حسن دهلوی. به اهتمام سیّد احمد بهشتی و حمیدرضا قلیچخانی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 17. ذوالنور، رحیم (1372). در جستجوی حافظ. 2ج. چاپ سوم. تهران: زوّار. 18. رادویانی، محمّدبن عمر (1380). ترجمانالبلاغه. به اهتمام احمد آتش. بهکوشش توفیق. هـ. سبحانی و اسماعیل حاکمی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 19. راستگو، سیّدمحمّد (1379). ایهام در شعر فارسی. تهران: سروش. 20. رجایی، محمّدخلیل (1353). معالمالبلاغه. چاپ دوم. شیراز: انتشارات دانشگاه پهلوی. 21. زوبعی، طالب محمّد و ناصر حلاوی (بیتا). البیان و البدیع. بیروت: دارالنهضه العربیه. 22. شمیسا، سیروس (1386). نگاهی تازه به بدیع. چاپ سوم از ویرایش دوم. تهران: میترا. 23. ــــــــــــــــ (1388). یادداشتهای حافظ. تهران: علم. 24. ــــــــــــــــ (1390). بیان و معانی. چاپ سوم از ویراست دوم. تهران: میترا. 25. ساوجی، سلمان (1367). دیوان سلمان ساوجی. با مقدمۀ دکتر تقی تفضّلی، به اهتمام منصور شفق، تهران: صفیعلیشاه. 26. سجّادی، سیّدضیاءالدّین. (1351). «ایهام و تناسب در شعر خاقانی و شعر حافظ»، مجلّۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شمارۀ 80، صص95 -110. 27. طوسی، خواجه نصیرالدین (1348). تنسوخنامۀ ایلخانی. با مقدّمه و تعلیقات مدرس رضوی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 28. طوسی، محمدبن محمود (1382). عجایبالمخلوقات. چاپ دوم. به اهتمام منوچهر ستوده. تهران: علمی و فرهنگی. 29. فشارکی، محمّد (1387) نقد بدیع. چاپ سوم. تهران: سمت. 30. فندرسکی، میرزا ابوطالب (1381). رسالة بیان بدیع. به تصحیح و تحشیة مریم روضاتیان. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 31. کاشفی سبزواری، میرزاحسین واعظ (1369). بدایع الافکار فی صنایع الاشعار. ویراستۀ میرجلالالدین کزّازی. تهران: مرکز. 32. کمالالدین اسماعیل اصفهانی، ابوالفضل (1348). دیوان کمالالدین اسماعیل، به اهتمام حسین بحرالعلومی، تهران: کتابفروشی دهخدا. 33. گرکانی، شمسالعلما محمّدحسین (1377) ابدعالبدایع. به اهتمام حسین جعفری. با مقدّمة جلیل تجلیل. تبریز: احرار. 34. مجملالتواریخ و القصص (1318).. تصحیح ملکالشعرا بهار. چاپ دوم، تهران: چاپخانۀ خاور. 35. معزی، نجفقلی میرزا (1362). دُرّة نجفی. مصحّح حسین آهی. با مقدّمة امیری فیروزکوهی و مهدی حمیدی. تهران: فروغی. 36. مسعود سعد سلمان (1362). دیوان. مقدّمه از ناصر هیّری. تهران: گلشانی. 37. هدایت، رضاقلیخان (2535ش). مدارجالبلاغه. چاپ دوم. به اهتمام حسین معرفت. شیراز: کتابفروشی معرفت شیراز. 38. همایی، جلالالدّین (1389). فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: اهورا. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 985 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 321 |