تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,378 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,112,872 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,061,592 |
واکاوی رابطۀ نافرجام ونیزیان با شاه تهماسب صفوی: براساس منابع ترجمهنشدۀ ایتالیایی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 8، دوره 12، شماره 3 - شماره پیاپی 47، مهر 1399، صفحه 99-112 اصل مقاله (876.73 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.125948.2097 | ||
نویسندگان | ||
محمد حسن رحیمیان1؛ محمدعلی رنجبر* 2 | ||
1دانشجوی دکتری گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی،دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | ||
2دانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی،دانشگاه شیراز،شیراز، ایران | ||
چکیده | ||
دوران طولانی سلطنت شاه تهماسب صفوی (1524تا1576م/930تا984ق)، شاهد دگرگونیهای فراوانی در سیاست خارجی ایران بود. در این دگرگونی، مسئلۀ عثمانی متغیر مستقل بود. برای شاه محتاط صفوی، تنشزدایی با حکومت عثمانی اولویت اصلی سیاستِ خارجی بود؛ به طوری که متغیر وابسته، یعنی رابطه با دولتهای اروپایی ازجمله ونیز، از رابطه با عثمانی تأثیر میگرفت. اگر تا پیش از انعقاد پیمان صلح آماسیه (962ق/1555م) ونیزیان به اتحاد با ایران علیه عثمانی امید داشتند، پس از انعقاد این پیمان، تلاش آنها با شکست روبهرو شد. انصراف ناگهانی ونیزیان از درخواست اتحاد با ایران که در پی اعزام میکله ممبره (Michele Membre) صورت گرفت و صلح آنها با عثمانی (946ق/1539م)، خشم شاه تهماسب را برانگیخت و سفیر ونیزیان را مرخص کرد. با مرگ سلطان سلیمان قانونی (974ق/1566م) و به حکومت رسیدن سلطان سلیم دوم، نامبرده با لغو معاهدههای پیشین با ونیزیان و تهدید آنها باعث شد این دولتشهر ایتالیایی بار دیگر به فکر اتحاد با ایران بیافتد. به همین منظور، پس از انعقاد پیمان مقدس با برخی از دولتهای اروپایی، خواجهعلی تبریزی و وینچنتزو دی آلساندری (Vincenzo di Alessandri) روانۀ دربار شاه تهماسب شدند تا روند اتحاد را بیازمایند؛ اما شاه تهماسب هرگز به سفیر ونیزی روی خوش نشان نداد. عواملی چند باعث شد شاه تهماسب به سفیر ونیز توجهی نکند و باوجود اصرار سفیر و برخی شاهزادگان صفوی، حتی او را به حضور نپذیرد. این عوامل عبارت بودند از: تجربۀ تلخ سفارت میکله ممبره به ایران، انعقاد پیمان صلح آماسیه، وجود مشکلات داخلی مانند ناآرامیهای گیلان، ناشکیبایی دی آلساندری، اصرار شاه تهماسب مبنیبر مشاهدۀ اقدام عملی از سوی اتحادیۀ اروپایی و ترس از ناراحتی ترکها از باریافتن دی آلساندری. این پایانی تلخ بر ارتباط ونیزیان با شاه تهماسب بود. | ||
کلیدواژهها | ||
شاه تهماسب؛ عثمانی؛ میکله ممبره؛ وینچنتزو دی آلساندری؛ ونیزیان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه دوران طولانی حکومت شاه تهماسب (930تا 984ق/1524تا1576م)، در تثبیت و استحکام سلسلۀ صفوی تأثیر فراوانی گذاشت. شاه محتاط صفوی که در خردسالی به سلطنت رسید، پس از پشتسر گذاشتن ناملایمات بسیار، با تدبیر فراوان موفق شد آرامش را به ایران بازگرداند؛ اما قدرت روزافزون عثمانی این آرامش را همواره تهدید میکرد. در دوران سلطنت شاه تهماسب، ونیزیان که زیر ضربههای فزاینده و خردکنندۀ عثمانی قرار داشتند، دو بار تصمیم گرفتند روند اتحاد با ایران علیه عثمانی را بیازمایند؛ تصمیمی که از زمان اوزونحسن آققویونلو سابقه داشت؛ اما عوامل متعددی باعث شد این اتحاد هرگز شکل نگیرد. حال این پژوهش تلاش میکند از زاویهای جدید، یعنی بررسی منابع ترجمهنشدۀ ایتالیاییزبان، این مسئله را بررسی کند. منظور از منابع ترجمهنشده آن دسته از منابعی است که به زبان ایتالیایی نگاشته شده است؛ اما ترجمه نشده است. گزارشهای کنسولی و نامههای موجود در آرشیو دولت ونیز از جمله این نامههاست که برخی از آنها را گولیلمو بِرشه(Guglielmo Berchet) (1833تا1913م) در سال 1282ق/ 1865م جمعآوری کرد و در ادامۀ کتاب جمهوری ونیز و ایران (La repubblica di Venazia e la Persia) منتشر کرد. اهمیت اسناد پیوستی کتاب برشه به این علت است که تنها منبعی است که نامههای رسمی دی آلساندری، سفیر ونیز به دربار شاه تهماسب، را دربردارد. ترجمۀ بخشی از کتاب برشه را برای نخستینبار در زمان قاجار فردی به نام یوسفخان مؤدبالملک انجام داد. اثری که در سال 1392ش با تصحیح محسن بهرامنژاد منتشر شد؛ اما مبنای کارِ این پژوهش، اسناد پیوستی کتاب برشه است که ترجمه نشده است. برشه سیاستمدار و مورخ ونیزی بود که در بازنویسی تاریخ ونیز، آثار مهمی به رشتۀ تحریر درآورد. منبع مهم دیگر، مجموعه گزارشهای سفیران ونیز به سنا (le relazioni dellambasciatori veneti al senato) است که آلبری (Alberi)گردآوری کرده است. این گزارشها نهایت اهمیت را دارند؛ زیرا سفیران و مأموران ونیزی بهصورت رسمی و خطاب به سنای ونیز نوشتهاند و در آنها رعایت امانت و صحت مطالب در اولویت قرار دارد. آثار پائولو پاروتا (Paolo Paruta)، مورخ و سیاستمدار معروف قرن دهم قمری/شانزدهم میلادی ایتالیا که دستی در سیاست خارجی ونیز داشت، نیز شایان اهمیت است. بررسی پیشینۀ پژوهش نشان میدهد روابط شاه تهماسب با ونیزیان تاکنون به طور مستقل بررسی نشده است. دربارۀ روابط خارجی ایران عصر صفوی، کتابها و مقالههایی به رشتۀ تحریر درآمده است که در این آثار به روابط خارجی زمان شاه تهماسب نیز اشاره شده است؛ برای نمونه، عبدالرضا هوشنگ مهدوی در کتاب تاریخ روابط خارجی ایران صفحاتی را به روابط خارجی زمان شاه تهماسب اختصاص داده است؛ اما در این کتاب به روابط با ونیزیان اشاره نشده است. یا علی بیگدلی در مقالهای با نام «روابط خارجی ایران عصر صفوی» تنها یک سطر را به ونیزیان اختصاص داده است. به طور کلی، مسئلۀ این پژوهش علتیابی و دلیلکاویِ تحققنیافتن اتحاد ایران و ونیز، باوجود تلاشها و اشتیاق فراوان ونیزیان، برپایۀ بازخوانی منابع ترجمهنشدۀ ایتالیایی است. سیاست خارجی شاه تهماسب؛ مبانی و ضرورتهای روابط سهجانبه از شاه تهماسب در حکم پادشاهی محتاط و محافظهکار نام برده شده است. او برخلاف پدرش، شاه اسماعیل اول، بیباک و بیپروا نبود و شاید همین عامل باعث شد پنجاهوچهار سال سلطنت کند. به طور کلی، سیاست خارجی شاه تهماسب از عواملی چند اثر میپذیرفت که مسئلۀ عثمانی تأثیرگذارترینِ آنها به شمار میرفت. شاه تهماسب بهخوبی میدانست قدرت سلطان سلیمان قانونی (926تا974ق/1520تا1566م) به مراتب از پدرش، سلطان سلیم اول (918تا926ق/ 1512تا1520م)، بیشتر است. همین امر باعث شد در بیشترِ مواقع، در مقابل هجوم چندینبارۀ سلطان ترک به ایران، روش درگیرنشدن مستقیم را در پیش بگیرد و به سیاست مشهور به زمینهای سوخته روی بیاورد. «نواب اعلی فرمودند که من به دستور پدرم نمیکنم. این خصم به غایت قوی است با او چهره نمیشوم» (بوداق قزوینی، 1375: 170). شاه تهماسب که پس از لشکرکشی چهارم سلطان سلیمان به ایران با او پیمان صلح آماسیه را منعقد کرد، حاضر نبود به هیچ قیمتی معاهدۀ مزبور را برهم زند. یکی از علتهای توجهنکردن او به پیشنهادهای اروپاییها، بهویژه ونیزیان، برای اتحاد علیه ترکها نیز از همین امر نشئت میگرفت. شاه تهماسب سفیر ونیزیان، یعنی وینچنتزو دی آلساندری را به حضور نپذیرفت؛ اما درحقیقت، این رفتار شاه ایران در گذشته ریشه داشت. در دوران شاه تهماسب، ونیزیان نخستینبار میکله ممبره را در سال 946ق/1539م به ایران فرستادند تا پیشنهاد اتحاد دو دولت را مطرح کند. با برقراری پیمان صلح بولونیا (Congresso di Bologna) در سال 935ق/1529م و آسودگی خاطر جمهوری ونیز از اروپا، این دولت تصمیم گرفت سفیرانی به دربار شاه تهماسب اعزام کند تا روند اتحاد علیه عثمانی را بیازماید. صلح بولونیا نتیجۀ کنگرهای در شهر بولونیا بود که برای اجرای معاهدۀ بارسلونا (pace di Barcellona) (شوال935ق/ژوئن1529م) برگزار شد. براساس معاهدۀ بارسلونا پاپ کلمنت هفتم، امپراتور کارلوی (شارل) پنجم، دوکهای ساووی (Savoia)، مانتُوا (Mantova)، میلان، سفیران ونیز، فِرارا (Ferrara)، سیهنا (Siena)، لوکا (Luca) و اوربینو (Urbino) متعهد شدند به اختلافها پایان دهند و در ایتالیا ساختار جدیدی برقرار شد (Alberi, 1846 ,serie2: 3/142). شاه تهماسب از ممبره بهخوبی استقبال کرد؛ زیرا از چند سال پیش، با هجوم قوای سلطان سلیمان به تبریز مواجه بود؛ بنابراین به نامۀ ونیزیان پاسخ مثبت داد تا با اتحاد، «رومیه شومیه بدمذهب» را ویران کند و مملکت او را تصرف کند (ممبره، 1398: 153). پس از مدتی، شاه تهماسب از شنیدن خبر صلح ونیزیان با عثمانی خشمگین شد و تأسف خود را از صداقتنداشتن ونیزیان ابراز کرد و میکله ممبره را مرخص کرد. در نامهای که خطاب به دولت ونیز نگاشته شد، این موضوع ذکر شد: «ناگاه به تواتر از افواه و السنه چنین استماع رفت که آن سلاطین نامدار در این ولا کس به رسالت به الکای رومیه شومیه فرستادند و عزیمت صلح را جازم شده و مدعیات سابق و مضمون کتابات لاحق که در این ولا مصحوب میکاییلبیک ارسال نموده بودند فسخ کرده بر سر قول خویش راسخ و جازم نماندهاند» (ممبره، 1398: 153). خود ممبره نیز با اشاره به این واقعه، گواهی داد مصالحۀ ونیز با عثمانی باعث شد نزد همۀ درباریان رسوا شود؛ زیرا در همان زمان شاه آماده بود او را همراه با سفیرش به ونیز اعزام کند (ممبره، 1398: 123). اما این موضوع باعث نشد ونیزیان از کسب اطلاعات دربارۀ رویدادهای ایران دست بکشند. درواقع، ونیزیان میدانستند آسودگی خاطر عثمانی از سمت شرق، آنها را متوجه غرب خواهد کرد. ونیزیان اطلاعاتشان را از کنسولگریهای خود در شهرهای حلب، تانا، کافا، قسطنطنیه و قاهره دریافت میکردند. لشکرکشیهای مداوم سلطان سلیمان قانونی به ایران، یکی از مسائلی بود که ونیزیان به آن توجه میکردند. ونیزیان که متوجه قدرت فزایندۀ امپراتوری عثمانی از زمان بر تخت نشستن سلطان سلیمان قانونی (1520تا1566م/926تا974ق) بودند، فعالیتهای او را دنبال میکردند؛ چون لشکرکشی سلطان ترک به ایران، به معنی توقف جنگ با اروپاییها بود. اقتدار سپاه سلطان سلیمان که در بیشترِ نبردها اروپاییها را شکست داده بود، این انتظار را در ذهنها پدید آورده بود که او توانایی به خطر انداختن موجودیت حکومت صفوی را داراست؛ اما تدابیر مناسبی که شاه تهماسب در پیش گرفت، باعث شد بقای حکومت جوان صفوی برای مدتها تضمین شود. واکاوی این لشکرکشیها از آنجا اهمیت دارد که به برقراری صلح آماسیه (1555م/962ق) منجر شد. صلحی که سیاست خارجی شاه تهماسب در برخورد با اروپاییها، بهشدت از آن تأثیر میگرفت. از سوی دیگر بدیعبودن این گزارشها، در شناخت رویدادها و حوادثی که به صلح آماسیه منجر شد، اهمیت دوچندانی دارد. در منابع ایتالیاییزبان، تنها جووانی نیکولو دولیونی (Giovanni Nicolo Doglioni) (1548تا1622م/955تا1031م)، مورخ نامدار ایتالیایی، از نخستین لشکرکشی سلطان سلیمان به ایران، مطالبی به رشته تحریر درآورده است. بنا به گفتۀ او، سلطان سلیمان ابراهیمپاشا را به جانب تبریز فرستاد و خود به دنبال او روانه شد؛ پس شاه تهماسب شهر را رها کرد و به مناطق کوهستانی عقب نشست و منتظر کمک ساکنان آلبانی شد که گرجی نامیده میشدند (Doglioni,1622: 528). اینکه دولیونی گرجیها را آلبانیایی میخواند به این علت است که در آثار مورخان و جغرافیدانان اروپایی، همچون استرابون (Strabo) و آریان (Arrian)، از اران قدیم (جمهوری آذربایجان فعلی) و گرجستان با نام آلبانیا یاد شده است (رضا، 1360: 17). دولیونی گواهی میدهد سلطان سلیمان چندان متعرض تبریز نشد و عازم سلطانیه شد تا شاه تهماسب در آنجا به مقابله با او بیاید؛ اما اسیر کولاک شد و تلفات بسیاری داد؛ پس برای گذران زمستان عازم بغداد شد و در بهار راه تبریز را در پیش گرفت که شاه تهماسب باز به مقابله با او نیامد. سلطان سلیمان پس از اشغال تبریز و کسب غنائم بیشمار، راه بازگشت را در پیش گرفت. شاه تهماسب به یکی از ساتراپهای خود دستور داد ترکها را تعقیب کند و با آنها وارد نبرد شود. آنها بیستوپنجهزار نفر از ترکها را کشتند و ظفرمندانه نزد صوفی بازگشتند. سلطان سلیمان با مصیبت فراوان به قسطنطنیه رسید و چون افراد بسیاری را از دست داده بود، از ابراهیمپاشا متنفر شد. کینۀ مادر و همسر شاه به ابراهیمپاشا نیز مزید بر علت شد و سلطان به کشتن پاشای نگونبخت فرمان داد (Doglioni, 1622: 528). از آنجا که قتل ابراهیمپاشا در سال 942ق/1536م رخ داد، این توصیف به نخستین لشکرکشی سلیمان به ایران مربوط میشود. دولیونی دربارۀ اعزام ابراهیمپاشا درست مینویسد؛ چون همۀ منابع همسخناند که با تحریکهای اولامه تکهلو، ابراهیمپاشا عازم ایران شد. «چون اولامه سلطان تکهلو رفته بود و همه روزه حکایت او این بود که به مملکت قزلباش میباید رفت و ابراهیمپاشا را مایل ساخته و فریب داده بود» (بوداق قزوینی، 1378: 170). دربارۀ گرفتاری سپاهیان عثمانی در کولاک نیز منابع ایرانی اشارههایی کردهاند؛ از آن جمله است تاریخ ایلچی نظامشاه: «ارادۀ قادر بیزوال لشکر زمستان را حریف معرکه رومیان گردانید» (خورشاه قبادالحسینی، 1379: 123). دربارۀ علت قتل ابراهیمپاشا نیز دولیونی به بیراهه نرفته است. منابع ترکی دشمنی همسر سلطان سلیمان با ابراهیمپاشا و هزینههای سنگین متحملشده در راه بغداد را از عوامل قتل او برشمردهاند (حقی اوزون چارشیلی، 1369/2: 385). دربارۀ لشکرکشی دوم سلطان سلیمان، در منابع ایتالیاییزبان مطلبی دیده نمیشود. از آنجا که لشکرکشی دوم بلافاصله پس از لشکرکشی نخست صورت گرفت، بهاحتمال وقایعنگاران هر دو را یکی شمردهاند. دربارۀ لشکرکشی سوم، گزارشی مختصر به سنای ونیز ارائه شد. براساس این گزارش، پس از جنگ سال 955ق/1548م که بنا به گزارش منابع ایرانی به تحریک القاص، برادر شاه تهماسب، رخ داد (بوداق قزوینی، 1378: 201)، والی ارزروم به طور مرتب به مرزهای ایران دست مییازید؛ تا اینکه در سال 959ق/1552م شاه تهماسب، اسماعیلمیرزا را به مقابلۀ او فرستاد. اسماعیلمیرزا با خشونت فراوان برخی از استحکامهای ترکها را خراب کرد و شهرهای آردگیز و وان را ویران کرد؛ سپس از راه بغداد به ایران بازگشت (Alberi, 1844: 3, 2/201)؛ حقی اوزون چارشیلی، 1369/2 :387)؛ اما دربارۀ لشکرکشی چهارم که به پیمان صلح آماسیه منجر شد و سیاست خارجی شاه تهماسب بهواسطۀ آن تکوین یافت، توصیف جامع و مفصلی در منابع موجود است. بوداق قزوینی مینویسد در سال 961ق/1554م «خواندگار روم آمد و در این دفعه لشکری به هم رسیده بود که اندیشه و خیال از حساب و شمار آن عاجز بود» (بوداق قزوینی، 1378 :209). واله اصفهانی نیز با اشاره به این لشکرکشی، مینویسد سلطان سلیمان مرتبۀ چهارم به تحریک اسکندرپاشای، حاکم ارزروم، به ایران لشکر کشید و «چون در هر رفتوآمد دستبردهای نمایان از سپاه ظفر پناه میدید، عاقبت از آن حرکات بیفایده منفعل گردیده» با شاه تهماسب از در صلح و صلاح درآمد و در سال 961ق/1554م قرارداد صلح امضا شد (واله اصفهانی، 1372: 396). دربارۀ این رشته وقایع، جاکومو سورانتزو (Giacomo Soranzo)، سفیر ونیز در دربار سلطان مراد سوم، گزارشی در 6شعبان984/8نوامبر1576، به سنای ونیز ارائه کرد. براساس مفاد این گزارش، تهماسب تبریز را ویران کرد و پایتخت را به جای دورتری انتقال داد؛ زیرا فهمید سلطان سلیمان با سپاه عظیمی به آن دیار آمده است. سلیمان بدون هیچ نبردی، تبریز را گرفت و در آنجا ساختن قلعۀ نظامی را شروع کرد؛ سپس به پیشروی ادامه داد؛ اما در نهایت به نتیجهای دست نیافت و عقبنشینی کرد (Alberi, 1844, Serie3: 2/201). دربارۀ تاریخ دقیق انتقال پایتخت از تبریز به قزوین، میان مورخان اتفاق نظر وجود ندارد و سالهای متعددی ذکر شده است؛ هرچند قاضی احمد قمی در خلاصهالتواریخ تاریخ آن را سال 962ق/1555م میداند (قمی، 1359: 1/378). از این لشکرکشی، گزارش کاملتری به سنای ونیز ارائه شد. راوی ایتالیایی که به هنگام قشلاق سلطان سلیمان در حلب بود، از لشکرکشی بزرگ سال 960ق/ 1553م شرح مفصلی به نگارش درآورد. بنا به این گزارش، سلطان سلیمان تصمیم گرفت در واکنش به تحرکهای اسماعیلمیرزا در ارزروم و وان، خود به جنگ با ایران برود. شاه تهماسب چون از تصمیم ترکها مطلع شد، برای رسیدن به صلح، یکی از سنجاقیهای ترک اسیر در ایران را آزاد کرد و به قسطنطنیه فرستاد؛ اما سلیمان او را برگرداند و تلاشهای شاه تهماسب نتیجهای دربرنداشت. پس از چندی، سفیر ایران احضار شد و به او گفته شد: «اگر طالب صلح هستید، باید ایالت شیروان را تسلیم کنید و ذکر مدام علی(ع) را در قلمروتان بردارید». سفیر گفت که چنین اختیاری ندارد و مرخص شد. سلطان سلیمان تصمیم گرفت زمستان را در حلب بگذراند (Alberi, 1840, serie 3: 1/214). منابع دیگری نیز علت لشکرکشی سلطان سلیمان را واکنش به تحرکهای ایرانیها میدانند (حقی اوزون چارشیلی، 1369: 2/388؛ بوداق قزوینی، 1378: 208). در بهار، سلطان سلیمان با گذر از وان و ارزروم وارد ایران شد؛ اما همه جا صحرا بود و قحطی غلات بیداد میکرد. شاه تهماسب که میدانست به علت نداشتن توپخانه هیچ شانسی ندارد، از رویارویی مستقیم خودداری کرد. کمبود ذخیرۀ غلات و خستگی راه باعث شد لشکریان به بیماریهای سختی، همچون اسهال خونی، دچار شوند. تلفات روزافزون سپاهیان و قحطی بیحد و نزدیکشدن زمستان، سلطان را بر آن داشت به کشورش برگردد (Alberi, 1840, serie3: 1/260). راوی ایتالیایی در ادامه، داستانی را نقل میکند که شنیدن آن خالی از لطف نیست. او دربارۀ چگونگی انجام صلح میگوید مردی پارسی به محضر سلطان رسید و با او به زبان فارسی صحبت کرد که سلطان آن را بهخوبی میدانست. آنگاه افتخارات سلاطین عثمانی و شخص سلطان سلیمان را بیان کرد و بایدها و نبایدهایی را برشمرد که هر شاه متدین باید انجام میداد؛ سپس به سلطان خاطرنشان کرد در دین اسلام، از همه بدتر آن است که سلطانی انسانها را بکشد و همۀ شهرهایی را که به دست میآورد خراب کند. او با احادیث مستند پیامبر و بزرگان دین، به سلطان فهماند خلاف دستورات اسلام عمل کرده است و رعایتنکردن دستورات دینی از جانب سلطان، باعث مرگ شاهزاده جهانگیر و شاهزاده مصطفی شده است؛ اینگونه سلطان متأثر شد. او سلطان سلیمان را ترغیب کرد با ایران صلح کند و به او گفت پیش از این نزد شاه تهماسب رفته و او را نیز به صلح راضی کرده است. او قول داد ظرف یکماه شاه تهماسب سفیری اعزام کند تا با اختیار کامل، صلح را به انجام برساند (Alberi, 1840, serie3: 1/268). شاید پذیرفتن این داستان دشوار باشد؛ اما بعید است راوی ایتالیایی آن را جعل کرده باشد؛ زیرا دربارۀ مسائلی از دین اسلام صحبت میکند که تصور جعل آن توسط فردی مسیحی سخت است. سلطان سلیمان عازم آماسیه شد و منتظر سفیر ایران ماند؛ اما به علت اینکه پس از عزیمت سلطان، بیگلربیگیهای وان و بغداد به ایران تاخته و خسارتهایی وارد کرده بودند، ورود سفیر ایران به تأخیر افتاد؛ اما در نهایت، در ماه مارس1555/ربیعالثانی962، سفیر به دستبوسی سلطان سلیمان آمد و پس از گذشت دو روز، قرارداد صلح نوشته شد؛ به این شرط که هرکس هر قلمرویی در تصرف داشته است، همان را نگه دارد(Alberi, 1840, serie3: 1/268). در نتیجۀ این لشکرکشی، از ترکها سیهزار سوار و هجدههزار پیاده و بیستوچهارهزار شتر از بین رفت و توپخانه و اسباب و اثاثیۀ بسیاری به جا ماند (Marco Guazzo, 1555: 180). این لشکرکشیها به سلطان سلیمان نشان داد فتح ایران رویایی بیهوده و پوچ است و موفقیتهای ترکها در اروپا، دلیل خوبی برای کسب پیروزی در مواجهه با ایران نیست. سلطان سلیمان در لشکرکشی چهارم و آخرین خود، تلفات بسیار سنگینی متحمل شد و مجبور شد به پیمان صلح آماسیه تن دهد. با مطالعه در احوالات شخصی سلطان عثمانی، ستایش عملکرد هوشمندانۀ شاه تهماسب ممکن میشود.
تأثیر صلح آماسیه بر رابطۀ شاه تهماسب با ونیز میکله ممبره در سال 946ق/1539م به ایران اعزام شد و پس از ناکامی او در انجام مأموریت، وقفهای سیساله در رابطۀ ایران و ونیز پدید آمد. همان طور که اشاره شد، پایبندنبودن ونیزیان به پیشنهاد اتحاد با شاه تهماسب و انعقاد معاهدۀ صلح با عثمانی باعث شد شاه میکله ممبره را مرخص کند. تا اینکه در سال977ق/1570م ونیزیان تصمیم گرفتد بار دیگر دست اتحاد به سوی ایران دراز کنند؛ پس وینچنتزو دی آلساندری (Vincenzo di Alessandri)عازم ایران شد. او مدت طولانی در قسطنطنیه اقامت کرد و در سال 957ق/1550م به ونیز بازگشت. به دنبال درگیری ونیز با عثمانی در جنگ قبرس، آشنایی دی آلساندری با مسائل عثمانی باعث شد به ایران مأمور شود. به نظر میرسد ناکامی سلطان سلیمان در مواجهه با ایران، ونیزیان را دوباره متوجه قدرت ایران کرد. تا زمانیکه سلطان سلیمان زنده بود، ونیزیان برای این ارتباط اقدامی انجام ندادند؛ اما با بر تخت نشستن سلطان سلیم دوم که به میگسار (Ubriaco) مشهور بود، دولت ونیز برقراری رابطه با ایران را در دستور کار قرار داد. علت این کار، پیمانشکستن سلطان سلیم دوم بود. او در 7ذیحجه974/25 ژوئن1567، ابتدا پیمان صلح پدرش با ونیزیان را تمدید کرد؛ اما پس از چندی چون متوجه شد ونیزیان در دریای مدیترانۀ شرقی دو جزیرۀ استراتژیک قبرس و کاندیا را در تملک دارند، به قبرس توجه کرد؛ چون از نظر او، در تملک داشتن این دو جزیره برای ناوگان عثمانی بسیار خطرناک بود. بایلوی2 (Bailo) آنجا، یعنی مارک آنتونیو باربارو (Marcantonio Barbaro)، این خطر را به سنا گوشزد کرد. نخستینبار در 10شوال977/ 28مارس1570، قاصدی از عثمانی اولتیماتوم سلطان را برای ونیز آورد که در آن خواستار استرداد جزیرۀ قبرس بود. سنا تصمیم به جنگ گرفت و این باعث شد اتحاد مقدس (lega santa) تشکیل شود (Viallon, 2003: 10). به این ترتیب، در مدتی که ونیزیان در اروپا مشغول رایزنی برای اتحاد علیه عثمانی بودند، تصمیم گرفتند ایران را نیز به همپیمانی فراخوانند تا از دو سوی بر عثمانی حملهور شوند؛ پس دی آلساندری روانۀ ایران شد. پیش از اعزام او، آنها نامهای برای دولت ایران نگاشتند که خواجهعلی، بازرگان تبریزی مستقر در ونیز، آن را به ایران آورد.
نامۀ دولت ونیز به شاه تهماسب 27اکتبر1570/17جمادیالاول978 «اعلیحضرت و عالیجناب شاه تهماسب فرزند شاه اسماعیل... آلویزه موچه نیگو دوجه ونیز با سلام و افتخار خوشبختی میگوید به خاطر دوستی قدیمی که همیشه سینیوریای (Signioria)4 ما و امپراتوری شما داشته است ما تصمیم گرفتیم سفیر خود را اعزام کنیم.» در نامه آمده بود چون بیشتر مسیرها در اشغال ترکهاست، ممکن است نامه با تأخیر به دست شاه تهماسب برسد و حامل آن خواجهعلی، بازرگان تبریزی مستقر در ونیز، است. ونیزیان خاطرنشان کردند سلطان سلیم دوم پیمان صلح ونیزیان با پدرش سلیمان قانونی را برهم زده و دالماسی (Dalmacija)5 و قبرس را تصرف کرده است. دولت ونیز با اشاره به آمادگی خود و دیگر حکومتهای مسیحی، اعلام کرد هرگز با عثمانی صلحی نخواهد شد. آنها از شاه تهماسب خواستند در چنین موقعیتی علیه دشمن مشترک اقدام کند تا از دو طرف بر عثمانی حمله شود. ونیزیان عقیده داشتند به عثمانی اعتمادی نیست؛ زیرا تجاوز در روح این حکومت وجود دارد و با وجودی که الان تظاهر به دوستی میکند، انتظاری نیست که در زمان فراغ حال، متعرض شما نشود. عملی که اکنون به علت درگیری با مسیحیان قادر به انجام آن نیست. در پایان از شاه خواستند پیشنهاد عالی آنها را رد نکند و قدر این موقعیت خداداد را بداند (Documenti, Berchet, 1865: XXII). استفادۀ ونیزیان از خواجهعلی تبریزی، اقدامی هوشمندانه بود. آنها میخواستند از فردی ایرانی استفاده کنند تا اعتماد شاه را به خود جلب کنند. همان طور که روند وقایع این را نشان داد؛ اما لازم بود فردی ونیزی نیز عازم شود تا مأموریت اصلی به او محول شود. سنای ونیز پس از این، مأموریتِ دی آلساندری را نیز برای او روشن کرد.
مأموریت دولت ونیز به وینچنتزو دی آلساندری: 30اکتبر1570/20جمادیالاول978 «وینچنتزو! امیدواریم به خاطر تجربهای که از رفتارهای ترکها داری و از نفاق مابین سلطان ترک و شاه صوفی اطلاع داری، از تو بهترین خدمت را دریافت کنیم. تصمیم گرفته شد با مشورت شورای ده نفره6 تو را با نامهها نزد شاه گرانقدر ایران فرستاده تا وی را به نبرد علیه ترکها ترغیب نماییم.» دی آلساندری باید به شاه تهماسب اطمینان میداد ونیزیان برای مقابله با عثمانی قدرتمندانه، چه از دریا و چه خشکی، اقدام خواهند کرد و همراه با سایر مسیحیان، ترکها را مستأصل خواهند کرد (Documenti, Berchet, 1865: XXIII). ونیزیان باتوجه به تجربۀ سفر ممبره میدانستند اگر مسئلۀ اتحاد اروپاییها مطرح نشود، موضوع برای شاه تهماسب جذابیتی نخواهد داشت. پیش از این در نامۀ شاه به ونیز، بر این مسئله تأکید شده بود: «... در این وقت که این چهار پادشاه نامدار متفق شده باشد، وقت آن است که رایات نصرت آیات همایون ما نیز با عساکر منصوره متوجه آن اقالیم شده، جنود نامسعود رومیه شومیه بدمذهب را بضرب قهقهه تیغ آبدار... دمار از روزگار درآورده» (ممبره، 1398: 150). سفیر باید به شاه میگفت به علت اقامت درازمدت در قسطنطنیه، میداند سلطان ترک به شاه نظر مساعدی ندارد و اگر اکنون طور دیگری وانمود میکند، به علت جنگ با مسیحیان است و از آن بیم دارد که تهماسب نبرد علیه او را بیآغازد و خسارت سنگینی به او وارد کند. سفیر باید ضعف و فرسودگی ترکها را به علت نبرد اخیر با مجارستان یادآور میشد. در پایان به سفیر سفارش شد چون هدایای درخوری به همراه ندارد، از شاه عذرخواهی کند و بگوید علت این امر آن بود که او میباید مخفیانه از قلمرو ترکان سفر میکرد (Documenti, Berchet, 1865: XXIII). پس از تصویب اعزام دی آلساندری به ایران، سنا متن نامۀ ارسالی به شاه تهماسب را نیز تعیین و تصویب کرد. در این نامه، باز بر پیمانشکنی سلطان سلیم دوم تأکید شد؛ زیرا ونیزیان بهخوبی میدانستند امکان اینکه شاه تهماسب حاضر شود پیمان صلح آماسیه را بشکند، بسیار کم است. درحقیقت، ونیزیان میخواستند به شاه تهماسب چنین تلقین کنند که سلطان سلیم دوم پیمان صلح آماسیه را دیر یا زود زیر پا خواهد گذاشت؛ پس بهتر است شاه پیش از آن آمادگی داشته باشد و برای مقابله با آن تمهیدی بیندیشد. دی آلساندری باید در گفتوگو با شاه تهماسب تأکید میکرد ترکان اگر از سمت غرب آسودهخاطر شوند، بیتردید متوجه شرق میشوند و تعرضهای خود را به ایران از سر خواهند گرفت. دی آلساندری از مسیر آلمان و لهستان و والاشی به دریای سیاه رفت و با عبور از مونکاسترو(Moncastro) 7 و سینوپ8 درنهایت وارد ایران شد (Paruta, 1645: 12).
نامۀ ارسالی دولت ونیز به شاه تهماسب: 30اکتبر1570/20جمادیالاول978 «به اعلیحضرت شاه ایران ما میدانیم که چقدر پذیرش اعمال جفاکارانه برای شما عالیجناب تأسفآور است. اینکه یک شاه به شاه دیگری بدون هیچ دلیلی بیاعتماد باشد.» در نامۀ دولت ونیز ابراز شد چگونه سلطان سلیم ثانی ابتدا با شدیدترین سوگندها، پیمان صلحی را تأیید کرد که ونیزیان برای سالیان متمادی با عثمانی داشتند؛ اما پس از مدتی، سوگند خویش و پیمان را شکست. در ادامه، ونیزیان خاطرنشان کردند در برابر عثمانی به مدافعه روی آوردهاند و با همکاری پاپ و شاه اسپانیا نبرد را ادامه خواهند داد. ونیزیان بیاعتمادی به سلطان ترک را یادآوری کردند؛ اینکه وقتی علیه یک نفر به پیروزی میرسد، به سمت فرد دیگری باز میگردد و اینک که از جانب ایران خیالش راحت است، به دنبال نبرد با مسیحیان است. در ادامۀ نامه، ونیزیان یادآور شدند اکنون که سلطان سلیم دوم با قوای خود در سمت غرب درگیر است، اگر شاه از جانب دیگر به عثمانی حملهور شود، به طور حتم پیروزی را به چنگ خواهد آورد؛ پس افتخار جاودان از آن او خواهد شد و گسترش و افزونی قلمروش را در پی خواهد داشت (Documenti, Berchet, 1865: XXIV). در این نامه، آنچه دولت ونیز مبنیبر اتحاد مسیحیان علیه عثمانی یادآوری کرده بود، همان اتحاد مقدس بود که بهدنبال اولتیماتوم سلیم دوم و تصرف قبرس شکل گرفت. این اتحاد با شرکت دولت پاپ، جمهوری ونیز، اسپانیا، ناپولی، سیسیل، جنوا، مالت، پارما، فرارا، دوک ساوُیا (Duca Savoia)،9 گراندوک توسکانا، دوک اوربینو(Duca Urbino) ،10 جمهوری لوکا(Repubblica Lucca) 11 و دوک مانتووا (Duca Mantova) 12 تشکیل شد. در 7اکتبر1571/ 7جمادیالاول979، در جنگ لپانتو، نیروهای اتحاد مقدس ناوگان عظیم عثمانی را درهم شکستند (Capponi, 2012: 271). اما دی آلساندری که بههمراه خواجهعلی تبریزی از سوی دولت ونیز در ایران بود، موفق نشد به حضور شاه راه یابد. او در راه بازگشت به ونیز، در ژوییه1574/ربیعالاول982 در نامهای که از لهستان نوشت، علت ناکامی خود را شرح داد. دی آلساندری با گذر از توقات، ارزنجان، دربند و ارزروم وارد ایران شد و با گذر از تبریز، به قزوین رسید. شاهزاده حیدرمیرزا که از ورود او اطلاع یافته بود، به استقبالش رفت و نامۀ دولت ونیز را از او گرفت تا به شاه تقدیم کند. دی آلساندری دربارۀ مفاد نامه، توضیحاتی برای شاهزاده داد و از پیمانشکنی ترکها سخن گفت و اینکه اینک نبرد با عثمانی آسان است. شاهزاده در پاسخ به دی آلساندری گفت شاهان عثمانی در سال نخست و دوم حکومت خود، هر پیمانی را نقض میکنند. حیدرمیرزا به دی آلساندری گفت باید محرمانه به حضور شاه برسد. شاهزاده در بیان علت این کار گفت چون چند وقت پیش که سفیر انگلیسیها دستبوس شده بود، پاشای عثمانیِ حاضر را به نگرانی فرو برده بود؛ زیرا شاه انگلیس در اتحاد با فرانکها بود. بهگفتۀ دی آلساندری، شاهزاده از او دربارۀ اتحاد دریایی میان مسیحیان و حضورداشتن یا حضورنداشتن پرتغال و فرانسه پرسیده بود. دی آلساندری در گزارش خود بیان میکند پس از چندی، به او اعلام شد برای رفتن به حضور شاه باید صبر کند تا نامۀ او ترجمه شود؛ سپس گفتند چون دولت ونیز در نامه از خواجهعلی تبریزی نام برده است، شاه منتظر است تا او نیز برسد. پس از چندی، خواجهعلی به دربار رسید و پیش از اینکه دی آلساندری مطلع شود، به حضور شاه بار یافت (Berchet, 1865: 37). اطلاعنیافتن دی آلساندری از باریافتن خواجهعلی تبریزی به حضور شاه، بهخوبی روشنکنندۀ اعتمادنداشتن شاه تهماسب به اروپاییها بود. پس از باریافتن به حضور شاه، خواجهعلی تبریزی شرح گفتوگوهای خود با شاه را برای دی آلساندری نقل کرد. او گفت ابتدا سه طاقه پارچۀ اعلای ونیزی را به شاه هدیه کرد که به دستور شاه، آنها را به اندرونی زنان بردند. بازرگان تبریزی در شرح گفتوگوی خود گفت: «شاه از من سوال کرد که آیا پیمان اتحاد حقیقت دارد و در ونیز قحطی گندم است؟ پاسخ دادم که اتحاد برقرار است و در حال حاضر وفور گندم است و قحطی بیش از یک ماه نبوده است. شاه پرسید آیا در این یک ماه نان بود؟ پاسخ دادم آری؛ اما گران بود. شاه گفت این با اطلاعات یک چاووش از ارزروم در تضاد است که میگفت بر اثر قحطی نان نیست و مردمان بسیاری مردهاند» (Berchet, 1865: 37). اشارۀ شاه تهماسب به قحطی بزرگ سال 977ق/1569م در ونیز بود (Paruta,1645: 13). شاه از شورش حاکم ترانسیلوانیا (Trancylvania)13 و تدارکات و آمادگی سپاه متحدین نیز پرسشهایی کرد و خواجهعلی جواب داد سیصد کشتی کوچک و بیست کشتی بزرگ و ناوهای بسیاری را دیده است که به توپخانه مجهز بودهاند که صد فروند از آنها به اسپانیا تعلق داشت و پنجاه فروند نیز از آن پاپ بود. شاه از خواجهعلی دربارۀ جنگ کاندیا (Candia)14 نیز پرسید. شاه از خواجهعلی پرسید: «آیا راست است که آنجا سیصد دهانه آتش است؟ خواجهعلی پاسخ داد که از کوچک و بزرگ با هم چنین رقمی میشود. قورچیباشی گفت که غیرممکن به نظر میرسد. شاه در پاسخ وی گفت باتوجه به امکانات، آنچه از توپخانه و مهمات ونیزیان بگویند باید باور کنی؛ زیرا از راه حلب و قسطنطنیه و دیگر جاها اطلاعات مزبور تأیید شده است. شاه گفت ای خواجهعلی باید همۀ چیزهایی را که میدانی بگویی و من پاسخ دادم که چیزهای زیادی را دیدهام؛ اما نمیتوانم به این زودی همه را بگویم. شاه گفت که من نباید فعلاً عزیمت کنم» (Berchet: 1865, 37). به دنبال این واقعه بود که دی آلساندری نزد حیدرمیرزا رفت و شکایت کرد سه ماه منتظر پاسخ است. شاهزاده نیز پاسخ داد با شاه صحبت کرده است و به نظر او، باتوجه به خصوصیات اخلاقی شاه، باید منتظر بماند. خواجهعلی نیز به دی آلساندری توصیه کرد یک یا دو سال منتظر بماند تا شاه پیشرفت کار جنگ را ببیند و سپس پاسخ دهد؛ «زیرا وی شاهی محتاط است و اینک مسئلۀ گیلان مانع از هر راهحلی است.» سفیر ونیزیان که روحیۀ خود را به طور کامل از دست داده بود و پول کافی نیز نداشت، با هدیهای نزد امین خزانه (liebes)15 رفت که بسیار به شاه نزدیک بود و از او خواست پادرمیانی کند تا او سریعتر اعزام شود. پس از دو روز، خزانهدار او را احضار کرد و گفت با شاه صحبت کرده و شاه اعلام کرده است: «که اکنون نمیتواند پاسخ نامه را بدهد و لازم نیست هم دی آلساندری و هم خواجهعلی برای دریافت جواب بمانند و یکی میتواند مرخص بشود». به نظر میرسد دی آلساندری شکیبایی معمول سفیران را نداشته است. خود دی آلساندری میگوید: «از وی تشکر کردم و برای خواجهعلی دستورات شاه را توضیح دادم. او گفت که با کمال میل خواهد ماند و طول میکشد تا مالالتجارهاش را بفروشد و وقتی جواب شاه را دریافت کند، عزیمت میکند. من که تمایل وی برای ماندن را دیدم و دریافتم وجود وی بهتر از من برای خدمت به سینیوریاست، روز بعد اجازۀ مرخصی را از حیدرمیرزا گرفتم». حیدرمیرزا در گفتوگو با سفیر ایتالیایی اظهار تأسف کرد او معطل مانده است و علت آن را نکتهسنجی دقیق شاه بیان کرد. دی آلساندری نیز به شاهزاده گفت سپاسگزاری او را به عرض شاه برساند و بگوید سینیوریای ونیز در هر موقعیتی از چیزی فروگذار نخواهد کرد. به خواهش خادم، دوازده زکینی (Zecchini) 16 به شاهزاده داد و بابت فرش اهدایی تشکر کرد. دی آلساندری این گزارش را در 24ژوییه1574/24ربیعالاول982 خطاب به دولت ونیز نگاشت ( Berchet, 1865: 37; Archivio Cicogna codice, 1762). این گزارش نکات بسیاری را روشن میکند؛ اینکه شاه تهماسب به خواجهعلی، بازرگان تبریزی، بیش از دی آلساندری اعتماد داشت و او را به حضور پذیرفت؛ اما دی آلساندری را نپذیرفت. علت آن نیز در گزارش دی آلساندری اینگونه ذکر شد که پیش از آن، حضور سفیر انگلیس باعث نگرانی سفیر عثمانی شده بود و شاه تهماسب نمیخواست با حضور نمایندۀ ونیز، نگرانی ترکها را بیشتر کند؛ اما خواجهعلی تبریزی چون ایرانی بود، حضورش مشکل چندانی ایجاد نمیکرد. بنابراین شاه با رفتاری بس محافظهکارانه، هم بهواسطۀ شاهزاده حمزهمیرزا از مأموریت دی آلساندری اطلاع یافت و هم با شنیدن صحبتهای خواجهعلی آنها را راستیآزمایی کرد. شرح گفتوگوی شاه با بازرگان تبریزی نشان میدهد او از اوضاع اروپا بسیار آگاه بوده و از اتحاد مقدس و قحطی اتفاقافتاده در ونیز مطلع بوده است. از سوی دیگر، شاه توانایی نظامی ونیزیان را بهخوبی میشناخت و در پاسخ به ادعای قورچیباشی که سخنان خواجهعلی را اغراقآمیز خواند، تأکید کرد باتوجه به اطلاعات دریافتیاش از حلب و قسطنطنیه، حرفهای خواجهعلی تأییدشدنی است. مسئلۀ دیگر دلمشغولی تهماسب در گیلان بود که او را از توجه به امور دیگر باز میداشت. «در همین اوان مصطفیمیرزا، فرزند شاه تهماسب، با دههزار نفر برای سرکوبی شورشها در گیلان به سر میبرد» (Paruta, 1645: 26). به نظر میرسد اشارۀ پاروتا به ناآرامیهایی باشد که پس از به پایان رسیدن حکومت خاناحمدخان، از آلکیا، در لشتهنشا و لاهیجان صورت گرفت. خاناحمدخان ابتدا با شاه تهماسب رابطۀ صمیمانهای داشت؛ اما پس از چندی، شورش کرد و برای شاه تهماسب دردسرهای فراوانی ایجاد کرد و درنهایت، دستگیر و زندانی شد (فومنی، 1314: 38). نکتۀ دیگر اینکه تهماسب انتظار داشت ابتدا پیشرفتهای اتحادیۀ اروپایی علیه ترکان را بیند و سپس دست به اقدام بزند. به این ترتیب، دی آلساندری در 12نوامبر از دربار ایران عزیمت کرد و ترجیح داد تا پایان فوریه در تبریز بماند. برای او امکانپذیر نبود از راهی بازگردد که آمده بود؛ زیرا پاشای ارزروم به دنبال او بود و به هنگام عزیمت به ایران، سه چاووش را تا ایروان به تعقیب او فرستاده بودند. او در پایان فوریه از تبریز عزیمت کرد و با گذر از ارمنستان، به مرزهای گرجستان رسید. «در سرزمین گرجیان، دو روز بعد سنجاقی ترکها که تحت امر سلطان سلیم دوم بود مرا احضار نمود و از من پرسید که سپاهیان ایران در کجا بودند؟ من پاسخ دادم که اطلاعی ندارم؛ زیرا من نه از ایران که از سرزمین گرجیان میآیم. پس به دریای سیاه رفتم و نهایتاً به ترابوزان رسیدم و عازم قسطنطنیه شدم.» سفیر از آنجا به دانوب رفت و سپس به مولداوی رسید. مدتی در رومانی اقامت کرد و درنهایت نوشت: «اینک در کراکوویا در لهستان هستم». 25ژوییه1572م وینچنتزو دی آلساندری (Documenti, Berchet, 1865: XXV). دی آلساندری در گزارش مشروح دیگری که در 24سپتامبر1572/6جمادیالاول980 برای شورای ده نفره (Consiglio dei Dieci) فرستاد، شرح کاملی از دربار شاه تهماسب و خاندان او ارائه کرد. در کتاب سفرنامههای ونیزیان به ایران، این گزارش به اشتباه با نام سفرنامۀ دی آلساندری معرفی شده است؛ در حالی که گزارش مزبور فقط گزارشی رسمی از وضعیت دربار و اوضاع ایران، به هنگام اقامت دی آلساندری در ایران است و در منابع ایتالیاییزبان، با نام سفرنامه از آن یاد نشده است (Documenti, Berchet, 1865: XXVI). با ناکامی مأموریت دی آلساندری، دولت ونیز چون از جانب ایران کمکی دریافت نکرد و شاهان اروپایی از اتحاد مقدس خارج شدند، باوجود پیروزیهای درخشان در لِپانتو، در 980ق/1572م با ترکها معاهدۀ صلح را امضا کرد. پیمانی که بهعقیدۀ پائولو پاروتا (Paolo Paruta)، مورخ و سیاستمدار ونیزی، گریهآور بود (Paruta, 1645: 213)
نتیجه در سال 946ق/1539م، ونیزیان با اعزام میکله ممبره به دربار شاه تهماسب، خواستار اتحاد با ایران علیه ترکان عثمانی شدند؛ اما زمانیکه سفیر ونیزی در دربار ایران بود، دولت ونیز به صلح با عثمانی مبادرت کرد که با ناراحتی شاه تهماسب و ترخیص سفیر ونیزی همراه شد. پس از لشکرکشیهای متعدد و بینتیجۀ سلطان سلیمان قانونی به ایران، پیمان صلح آماسیه منعقد شد که بیش از دو دهه برپا ماند. پیمانی که تهماسب به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن آن نبود. با آغاز حکومت سلیم دوم و تعرض او به قبرس و دیگر متصرفات ونیزیان، به منظور مقابله با سلطان ترک، در اروپا اتحاد مقدس شکل گرفت. در همین راستا، خواجهعلی تبریزی و دی آلساندری عازم ایران شدند تا شاه تهماسب را به همپیمانی برای نبرد علیه عثمانی فراخوانند؛ اما علتهایی چند باعث شد او که شاهی محتاط بود و به علت مسئلۀ ممبره از ونیزیان ذهنیت خوبی نداشت، سفیر ونیزی را به حضور نپذیرد. نگرانی از ناآرامیهای گیلان مزید بر علت شد و شاه که نمیخواست با پذیرش سفیر ونیزی عثمانیها را نگران کند، بهانۀ خود را مشاهدۀ اقدام عملی از جانب اروپاییها دانست و دستور به ترخیص سفیر داد. اقدامی که ناامیدی ونیزیان را به همراه داشت و باعث شد آنها به صلح با عثمانی مبادرت کنند.
پینوشت 1. در امپراتوری عثمانی هر ایالت به چند سنجاق تقسیم میشد و ادارۀ آن به دست سنجاقبیگ بود. 2. بایلو نامی بود که به مأمور ونیزی داده میشد که در شرق، وظایف کنسولی و سفارت را برعهده داشت. 3. اتحاد مقدس نام پیمانی بود که در سال 1571م به پیشنهاد پاپ پیو پنجم و با شرکت دولتهای ونیز، اسپانیا، مالت، جنوا، توسکانا و چندین ایالت دیگر ایتالیا علیه عثمانی شکل گرفت. 4. .Signioria: در اصل به معنای قدرت اربابی است؛ اما در اینجا منظور مجموعۀ دولت ونیز است.
6. شورای دهنفره: اساس قدرت ونیز عبارت بود از شورای کبیر که عضویت در آن از سال 1297م موروثی و منحصر به خانوادههای درجه اول شد. قدرت اجرایی در دست شورای دهنفره بود که شورای کبیر آن را انتخاب میکرد. 7. بندری در اوکراین در سواحل دریای سیاه. 8. شهری در ترکیه امروزی. 9. دوک منطقهای در جنوب ایتالیا. 10. دوک منطقهای در ایتالیای مرکزی. 11. جمهوری مستقر در مرکز ایتالیا. 12. دوک منطقهای در لومباردی ایتالیا. 13، منطقهای در کشور رومانی. 14. شهری در جزیرۀ کِرِت یونان. 15. در اصل کلمهای آلمانی به معنای گنج است. 16. پول طلای ونیزی. | ||
مراجع | ||
الف. کتاب 1. بوداق منشی قزوینی، (1378)، جواهرالاخبار، تصحیح محسن بهرامنژاد، تهران: میراث مکتوب. 2. حقی اوزون چارشیلی، اسماعیل، (1369)، تاریخ عثمانی، ترجمه دکتر ایرج نوبخت، تهران: کیهان. 3. رضا، عنایتالله، (1360)، آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز)، تهران: ایرانزمین. 4. فومنی، عبدالفتاح، (1314)، تاریخ گیلان، رشت: انجمن سالنامه و تألیفات دبیرستان دولتی شاهپور رشت. 5. قبادالحسینی، خورشاه، (1379)، تاریخ ایلچی نظامشاه، تصحیح محمدرضا نصیری، کوئیچی هانه دا، تهران: آثار و مفاخر فرهنگی. 6. قمی، قاضیاحمد، (1359)، خلاصهالتواریخ، تصحیح احسان اشراقی، تهران: دانشگاه تهران. 7. ممبره، میکله، (1398)، سفرنامه، ترجمه ساسان طهماسبی، قم: مجمع ذخائر اسلامی. 8. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، (1355)، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوره صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران: امیرکبیر. 9. واله اصفهانی، محمدیوسف، (1372)، خلد برین، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: میراث مکتوب. ب. لاتین 10. Alberi, Eugenio, (1839), Relazioni degli ambasciatori veneti al senato, 15 vol, Firenze: insegna di Clio.
11. Berchet,Guglielmo, (1865), La repubblica di Venezia e la Persia, Torino: G.B. Paravia e comp.
12. Capponi, Niccolo,(2012), »Lepanto 1571, la lega santa contro l"impero ottomano«. Milano:ISBN 978-88-565-0202-2.
13. Doglioni,Giovanni. Nicolo, (1622), Compendio historico universale di tutte le cose notabile sucesse nel mondo dal principio della sua creation finhora, Venetia: apresso Nicolo Misserini.
14. Guazzo,Marco, (1555), Historia di Marco Guazzo di tutti I fatti degni di memoria del mondo.Vinegia,Italia:apresso Gabriel Giolito.
15. Paruta, Paolo, (1645), Historia vinetiana, Vinetia: presso Tomaso Giunti e Francesco Baba.
16. Viallon, Marie,(2003), »Guerre e paci veneto-turche dal 1453 al 1573«, HAL Id: halshs-00565464,. Luisa Secchi Tarugi. Guerra e pace nel Rinascimento, Jul 2003, Chianciano-Pienza, Italy. pp.47-60.
ج. مقاله 17. بیگدلی، علی، (1385)، روابط خارجی ایران عصر صفوی، نشریه زمانه، ش50، ص22تا33. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 771 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 282 |