تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,392,437 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,793,935 |
بررسی دیدگاه ابنبرّجان دربارۀ «حَقِّمُبِین» | |||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||
مقاله 12، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 44، شهریور 1399، صفحه 181-196 اصل مقاله (1.45 M) | |||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2021.123631.1498 | |||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||
حامد نظرپور* | |||||||||||||
استادیار ادیان و عرفان، گروه معارف اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اهل البیت(ع) دانشگاه اصفهان، اصفهان | |||||||||||||
چکیده | |||||||||||||
یکی از واژههای قرآنی که در عرفان اسلامی کاربرد اصطلاحی دارد، واژۀ «حق» است که بهصورت «الحَقُّالمُبِین» نیز در قرآن آمده است. ابنبرّجان (د. 536 ق.) عارف اندلسی، عبارت «حَقِّمُبِین» را در آثار خود بهعنوان یک اصطلاح به کار برده است. هدف این پژوهش، بررسی اصطلاح حَقّمُبِین از دیدگاه ابنبرّجان به روش اسنادی و توصیفی ـ تحلیلی است. یافتهها نشان میدهد از دیدگاه ابنبرّجان، حَقِّمُبِین تجلّی و ظهور خداوند در آخرت است که میتوان آن را مشاهده کرد. موجودات آخرت نیز تجلّی و ظهور حَقِّمُبِین هستند. این تجلّی، دائمی و همواره درحال تجدید است. حَقِّمُبِین وسعت وجودی دارد؛ زیرا مرتبۀ وجودیِ آخرت والاتر و وسیعتر است. ابنبرّجان معتقد است بین حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه رابطۀ وجودی برقرار است. حَقِّمَخلُوقٌبِه تجلّی حَقِّ مُبِین در دنیاست و حَقِّمُبِین آشکارکننده و مبیّن حَقِّمَخلُوقٌبِه است. همچنین حَقِّمُبِین باطن حَقِّمَخلُوقٌبِه است که در آخرت با توسعۀ وجودیِ حَقِّمَخلُوقٌبِه آشکار میشود؛ بنابراین از دیدگاه ابنبرّجان حَقِّمُبِین، هم مبدأ خلقت است و هم غایت خلقت. از نظر او حق در عالمهای مختلف اسمهای متفاوتی دارد. حَقِّمَخلُوقٌبِه در دنیاست و حَقِّمُبِین و حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر بر یک واقعیت در آخرت دلالت دارد؛ با این تفاوت که حَقِّمُبِین بر وضوح و مشاهدهپذیربودن آن و حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر بر آن بهعنوان غایت مخلوقات تأکید دارد. همچنین قراین و شواهد لازم برای صحبت از دیگر عارفان و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری ابنبرّجان در موضوع حَقِّمُبِین یافت نشد. | |||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||
ابنبرّجان؛ تجلّی خداوند؛ حَقِّمُبِین؛ حَقِّمَخلُوقٌبِه؛ حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر | |||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||
1ـ مقدمه یکی از واژههای کلیدی قرآن کریم، که در عرفان اسلامی نیز کاربرد اصطلاحی دارد، واژۀ «حق» است. اصطلاح حق گاهی بر خداوند اطلاق میشود؛ مانند «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ» (حج: 6) و گاهی به معنای وجه و تجلّی خداوند است؛ مانند «الحَقُّ مِن رَبِّکَ» (آلعمران: 60). براساس آیاتی مانند «خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالحَقِّ» (جاثیه: 22)، عنصر محوری آفرینش، حق است. اینکه گفته میشود حق ازسویی عین خلق است و ازسوی دیگر غیر اوست، به این معناست که فیض از جهتی عین مستفیض است و از جهتی غیر آن است؛ بنابراین در این استعمال، منظور از حق، ذات پروردگار نیست؛ بلکه فیض، تجلّی و وجه خداوند است. در بیان عارفان نیز منظور از حق، حَقِّمَخلُوقٌبِه است (جوادی آملی، 1389: 13). یکی از صفاتی که در قرآن کریم برای حق بیان میشود «مبین» است. عبارت «الحَقّ المُبِین» در دو آیه آمده است: «فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبینِ» (نمل: 79) و «یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبین» (نور: 25). آیۀ اول خطاب به پیامبر اسلام (ص) است که تأکید میکند ایشان بر حق و حقیقت واضح و آشکار هستند (طبرسی، 1372، ج 7: 365). آیۀ دوم از غرر و آیات برجستۀ قرآنی است که معرفت الهی را تفسیر و بیان میکند که حق، بدیهیترین بدیهیات است که جهل به آن تعلق نمیگیرد؛ ولی ممکن است مورد غفلت قرار گیرد؛ روز قیامت که غفلت برطرف میشود، همه متوجه میشوند که خدا حَقِّ مُبِین و آشکار است (طباطبایی، 1390، ج 15: 95). براساس جستوجوهای انجامشده، عبارت «حَقِّمُبِین» در آثار ابنبرّجان، عارف اندلسی، معنای اصطلاحی دارد. ابنبرّجان (د. 536 ق/ 1141 م.) یکی از عارفان و متفکران اندلسی است. نام کامل او ابوالحکم عبدالسلام بن عبدالرحمن بن ابیالرجال، مشهور به «غزالی اندلس» (Bowering, 2016: 7-8) است. ابنابّار (د. 658 ق.)، اولین نویسندۀ شرح حال ابنبرّجان، او را یک زاهد، اهل تصوف و عرفان، مفسر، محدث و متکلم معرفی میکند (ابنابّار، 2008، ج 2: 292). ذهبی از او با عنوان «الشیخ الامام العارف القدوه» یاد میکند (ذهبی، 1414، ج 20: 72). او از پیروان مکتب عرفانی ابنمسرّه و از پیشوایان «مریدون»، گروهی از صوفیۀ غرب اندلس، است (ابنخطیب، 1424، ج 2: 225). ابنبرّجان علاوهبر فعالیتهای علمی و دینی، فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز داشته است؛ ازجمله اینکه با دولت مرابطین در اندلس به مخالفت و مقابله برخاست. پیشوایی و نفوذ فراوان او در بین مردم موجب شد مخالفانش تلاش کنند او را به قتل برسانند؛ اما موفق نشدند. سرانجام ابنبرّجان به مراکش رفت و در آنجا پس از مناظرهای، به بدعتگذاری متهم و به زندان افکنده شد. او پس از مدت کوتاهی دراثر بیماری درگذشت و در کنار قبر ابنعریف به خاک سپرده شد (موسوی بجنوردی، 1369: 97). تألیفات مهم ابنبرّجان که نظریات و دیدگاههای خود را در آنها بیان کرده است، عبارت است از: شرح اسماء الله الحسنی؛ تفسیر تنبیه الأفهام؛ تفسیر ایضاح الحکمه. او در شرح اسماء الله الحسنی به شرح 132 اسم از اسمای الهی پرداخته و توضیحات خود را ذیل سه بخش تحلیل لغوی، اعتبار (تحقیقات و تأملات او دربارۀ هر اسم) و تعبد (دلالتها و الزامهای عملی مربوط به هر اسم) بیان کرده است (نظرپور، 1396 الف: 168‑178). تنبیهالأفهام یک تفسیر ترتیبی ناپیوسته و اجتهادی به شمار میرود که گرایش عرفانی و کلامی دارد و در تصحیح مزیدی در پنج جلد چاپ شده است (همان، 1398 ب: 171‑172). ایضاحالحکمه نیز تفسیر دیگر اوست که در اواخر عمر خود نوشته و نسبتبه تنبیهالأفهام مختصر است (Casewit, 2017: 163). هدف این پژوهش بررسی اصطلاح حَقِّمُبِین از دیدگاه ابنبرّجان است. توجه به شخصیت و جایگاه ابنبرّجان اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش را نشان میدهد. در این پژوهش، از روش اسنادی ـ کتابخانهای و رویکرد توصیفی ـ تحلیلی استفاده شده است. در این باره ابتدا با مطالعه و مرور همۀ آثار ابنبرّجان که چاپ شده و در دسترس است (کتابهای شرحاسماء الله الحسنی، تنبیهالأفهام و ایضاحالحکمه) عبارات و جملات مربوط به حَقِّمُبِین استخراج شد. سپس دادهها بررسی و دستهبندی شد. پس از آن، با استفاده از اطلاعاتِ بهدستآمده، دیدگاه ابنبرّجان دربارۀ حَقِّمُبِین توصیف و تحلیل و در پایان، نتیجهگیری شد. 1ـ1 پیشینۀ پژوهش با جستوجو در منابع اطلاعات علمی دربارۀ پیشینۀ این تحقیق، پژوهشی به زبان فارسی یا عربی یا انگلیسی یافت نشد که بهطور مستقل یا ضمنی به دیدگاه ابنبرّجان دربارۀ حَقِّمُبِین پرداخته باشد؛ فقط یوسف کاسویت بهطور ضمنی دو پاراگراف از کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده و آن را بهطور اجمالی معرفی کرده است (Casewit, 20017: 188-190)؛ اما دربارۀ ابنبرّجان و دیدگاههای دیگر او پژوهشهایی منتشر شده است. مقالۀ «رویکرد و روش ابنبرّجان در شرح اسمای الهی» با بررسی کتاب شرح اسماء الله الحسنی به توضیح روش ابنبرّجان در این کتاب پرداخته و به این نتیجه رسیده که رویکرد او در این کتاب، عرفانی است (نظرپور، 1398 الف: 165‑179). نظرپور در مقالۀ دیگری به روششناسیِ تفسیری ابنبرّجان در تفسیر تنبیهالأفهام پرداخته است و آن را یک تفسیر ترتیبی ناپیوسته و اجتهادی با گرایش عرفانی و کلامی معرفی میکند که از روشهای تفسیر قرآن به قرآن و مأثور استفاده کرده است (همان، 1398 ب: 155‑173). پیشگویی ابنبرّجان دربارۀ زمان فتح بیتالمقدس در مقالۀ دیگری بررسی و تبیین شده و مبنای ابنبرّجان در این پیشگویی توضیح داده شده است (همان، 1398 ج: 159‑177). مروری بر پیشینۀ ذکرشده، نوآوری این مقاله را نشان میدهد. این مقاله پس از مروری بر پیشینۀ کاربرد حَقِّمُبِین در منابع اسلامی (با تأکید بر متون عرفانی)، به توضیح معنای اصطلاحی حَقِّمُبِین از دیدگاه ابنبرّجان میپردازد. پس از آن، دیدگاه او دربارۀ رابطۀ حَقِّمُبِین با حَقِّمَخلُوقٌبِه و با حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر بیان میشود. در پایان بحثی دربارۀ تأثیرپذیری و تأثیرگذاری ابنبرّجان در موضوع حَقِّمُبِین ارائه میشود. 1ـ2 پیشینۀ کاربرد حَقِّمُبِین عبارت الحقّالمبین در منابع اسلامی کاربرد دارد. همانطور که در مقدمه ذکر شد، این ترکیب در آیات قرآن دو مرتبه دیده میشود: «یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبین» (نور: 25) و «فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبینِ» (نمل: 79)؛ که در اولی بهعنوان یکی از اسماء الهی و در دومی به معنای حق و حقیقت آشکار و روشن به کار رفته است. در نهجالبلاغه نیز حَقِّمُبِین بهعنوان یکی از اسماء خداوند بیان شده است و حضرت علی (ع) تأکید میکنند که خداوند از آنچه چشمها میبینند، آشکارتر است: «هُوَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِینُ أَحَقُّ وَ أَبْیَنُ مِمَّا تَرَى الْعُیُون» (شریف رضی، 1414: 217). در متون روایی نیز حَقِّمُبِین بهعنوان اسم خداوند (برای نمونه: کلینی، 1407، ج 2: 555؛ ج 3: 477؛ ج 8: 273) و همچنین به معنای حقیقت آشکار و روشن (برای مثال: ابنبابویه، 1378، ج 2: 122) استفاده شده است. در متون عرفانی نیز کاربرد حَقِّمُبِین مشاهده میشود. ترمذی (د. قرن 3 ق.) به نقل از فرغانی، جهان هستی و انسان کبیر را مظهر حَقِّمُبِین معرفی میکند (ترمذی، 1422: 485)؛ به نظر میرسد منظور او خداوند است و معنای اصطلاحی خاصی مدّنظر ندارد. سراج (د. 378 ق.) با ذکر آیۀ 25 از سورۀ نور بیان میکند که حق همان خداوند است (سراج، 1914: 336). در نوشتههای ابوطالب مکی (د. 386 ق.) گاهی حَقِّمُبِین به همراه عبارت «لا اله الا الله الملک الحق المبین» ذکر میشود (مکی، 1417، ج 1: 78) و در برخی موارد برای ذکر آیات قرآن، مینویسد: «قال الله الحق المبین» (همان: 446؛ همان، ج 2: 3) و حَقِّمُبِین را بهعنوان اسم خداوند به کار میبرد. سلمی (د. 412 ق.) نیز حَقِّمُبِین را بهعنوان اسم خداوند ذکر میکند (سلمی، 1426: 47، 101، 122، 142، 179). ابونعیم اصفهانی (د. 430 ق.) حَقِّمُبِین را بهعنوان اسم خداوند و یا در ضمن ذکر «لا اله الا الله الملک الحق المبین» میآورد (اصفهانی، بیتا، ج 6: 136، 280). قشیری (د. 465 ق.) در رسالۀ قشیریه حَقِّمُبِین را بهعنوان اسم الهی ذکر میکند (قشیری، 1374: 530). او در شرح اسم حَقِّمُبِین معنای اصطلاحی بیان نمیکند و به توضیح حق میپردازد (همان، 1422: 300). او در لطائفالاشارات با ذکر آیۀ 25 از سورۀ نور توضیح میدهد که در آخرت معرفتی حاصل میشود که به تفکر، تأمل و تذکر نیازی ندارد و بسیونی در پاورقی مینویسد: منظور قشیری این است که در آخرت شهود و رؤیت بصری محقق میشود (قشیری، 1981، ج 2: 603). غزالی (د. 505 ق.) نیز معنای اصطلاحی از حَقِّمُبِین ارائه نمیدهد و آن را بهعنوان یکی از اسامی خداوند به کار میبرد (غزالی، بیتا، ج 4: 12؛ ج 15: 149). میبدی (د. 530 ق.) در کشفالاسرار حَقِّمُبِین در آیۀ 25 از سورۀ نور را «عدل بیّن» معنا میکند (میبدی، 1371، ج 1: 169؛ ج 6: 508) و در موارد دیگر، آن را بهعنوان اسم خداوند توضیح میدهد (همان، ج 1: 404؛ ج 3: 293 و 804؛ ج 6: 498) و معنای اصطلاحی خاصی را ارائه نمیدهد. سمعانی (د. 534 ق.) نیز توضیح اصطلاحی دربارۀ حَقِّمُبِین نمیدهد (سمعانی، 1384: 438). بدلیسی (عارف قرن 6 ق.) در بهجتالطائفه مینویسد: کسی که خداوند را بشناسد و به قرب او برسد، حجابها از قلب او رفع میشود و «أظهر له دلائل معرفته، حتّى عرّفه بیقین، أنّ اللّه هو الحقّ المبین» (بدلیسی، 1999: 56). ابنزیات (د. 627 ق.) در التشوف الی رجال التصوف در یک مورد برای مشاهدۀ خداوند از حَقِّمُبِین استفاده میکند: «من عاین الحقّ المبین فما له یأس على ما فات من دنیاه» (ابنزیات، 1427: 379). در آثار ابنعربی (د. 638 ق.) نیز حَقِّمُبِین کاربرد دارد. به نظر میرسد او حَقِّمُبِین را به معنای اصطلاحی به کار نمیبرد و منظورش همان اسم خداوند است (ابنعربی، بیتا، ج 1: 103؛ ج 4: 386؛ همان، 1414: 193؛ همان، 1423: 165، 231، 407؛ همان، 1426: 50). او معمولاً حَقِّمُبِین را در مباحث مربوط به تجلّی و شهود خداوند استفاده میکند. در برخی موارد، ابنعربی پس از بیان توضیح خود دربارۀ تجلّی خداوند عبارت قرآنیِ «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِین» (نور: 25) را ذکر میکند (ابنعربی، بیتا، ج 2: 117، 380، 483). او در بحث طوالع و انوار توحیدی خداوند (همان: 389) و در بیان تجلی خداوند و مکاشفاتی که داشته است (همان، 1423: 71)، از اسم حَقِّمُبِین استفاده میکند. شیخ اکبر تأکید دارد که حَقِّمُبِین در اطلاق، کامل و منزه از هر قید است (همان، بیتا، ج 1: 175؛ ج 3: 449). او در مواردی بهطور گذرا اشاره میکند که حَقِّمُبِین همان کل عالم درمجموع (همان، ج 3: 181)، نور (همان، ج 2: 496) و خاطر اول (همان، ج 4: 363) است. ابنعربی در یک مورد به وسعت و توسعۀ حَقِّمُبِین نیز اشاره میکند که بقیه در برابر آن خاضعاند: «لقد وسع الحقّ المبین بصورة، إلى مجدها تعنو الوجوه و تخضع» (همان، 1423: 289). تلمسانی (د. 690 ق.) در شرح باب فناء در منازلالسائرین اشاره میکند که یکی از مراتب اضمحلال، مشاهدهشدن حَقِّمُبِین است (تلمسانی، 1371، ج 2: 570). در آثار سید حیدر آملی (د. قرن 8 ق.) نیز عبارت «الانسان الکبیر هو مظهر الحق المبین» (آملی، 1382: 280) دیده میشود و منظور او خداوند است؛ ولی توضیح دیگری دربارۀ حَقِّمُبِین ارائه نمیدهد. نابلسی (د. 1143 ق.) در مقدمۀ کتاب خود در بحث تنزیه خداوند، از حَقِّمُبِین استفاده میکند: «الحمد للّه الوجود الحق المبین، المنزه عن الإتصاف بوصفی الإطلاق و التقیید و المنزه عن الزمان و المکان» (نابلسی، 1429، ج 1: 3). او در نوشتههای خود در بحث تجلّیات و رؤیت خداوند، از اسم حَقِّمُبِین بهره میبرد (همان، 1421: 17، 197، 533، 560، 587؛ همان، 1424، ج 1: 311؛ ج 2: 196). بنابراین روشن شد که حَقِّمُبِین در متون عرفانی بهعنوان یکی از اسماء الهی به کار رفته است. افزونبر این، حَقِّمُبِین معمولاً در بحثهای مربوط به تجلّی خداوند، کشف و مشاهدۀ او، آشکاربودن خداوند و تنزیه او از هرگونه قید مشاهده میشود و به نظر میرسد کاربرد حَقِّمُبِین در این سیاق، الهامگرفته از آیۀ 25 سورۀ نور است. همچنین با بررسی پیشینۀ کاربرد حَقِّمُبِین به نظر میرسد در بین نویسندگان متون عرفانی کسی غیر از ابنبرّجان حَقِّمُبِین را بهعنوان یک اصطلاح در آثار خود به کار نبرده و توضیح نداده است.
2ـ حَقِّمُبِین؛ تجلّی خداوند در آخرت با بررسی کاربرد حَقِّمُبِین در تألیفات ابنبرّجان میبینیم که در برخی عبارات، حَقِّمُبِین همان خداوند معرفی میشود (ابنبرّجان، 2013، ج 4: 138؛ ج 2: 77 و 499). او همچنین در تفسیر تنبیهالأفهام، حَقِّمُبِین را یکی از اسماء الهی در آخرت میداند (همان، ج 1: 319)؛ اما بیشترین کاربرد حَقِّمُبِین در آثار ابنبرّجان، متعلق به حَقِّمُبِین به معنای اصطلاحیِ «تجلّی خداوند در آخرت» است. از دیدگاه او، خداوند بهصورت حَقِّمُبِین در آخرت تجلّی میکند و منکشف میشود: «ینکشف للجمیع فی الدار الآخره ظاهرة هو الحق المبین» (ابنبرّجان، 2010، ج 2: 19‑20). او در توضیح حَقِّمُبِین به آیۀ «یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبین» (نور: 25) استناد میکند و به نظر میرسد تعریف و دیدگاه خود دربارۀ معنای اصطلاحی حَقِّمُبِین را از این آیه گرفته است. او در تفسیر این آیه در تنبیهالأفهام بیان میکند که حَقِّمُبِین همان خداوند است که در آخرت متجلّی میشود (ابنبرّجان، 2013، ج 4: 138). ابنبرّجان ازسویی تأکید میکند که حقیقتِ همه چیز و همۀ حقیقت در عالم آخرت آشکار میشود (همان، 2010، ج 2: 22) و ازسوی دیگر بیان میکند که ملکوت و حقیقت آخرت حَقِّمُبِین است (همان، 2013، ج 2: 508). او در تفسیر آیۀ «فتوکل علی الله انک علی الحق المبین» (نمل: 79) میگوید: «فإذا کان یوم القیامه تجلّی الحق المبین جل جلاله و تعالی علاؤه و شأنه» (همان، ج 4: 256). او آخرت را مانند روز میداند که در آن حَقِّمُبِین متجلّی میشود (همان، ج 3: 172). ابنبرّجان حَقِّمُبِین را همان تجلّی والای خداوند (التجلّی العلیّ من الله) معرفی میکند (همان، 2016: 241، 245 و 790). او حتی در برخی موارد بهجای حَقِّمُبِین از عبارت «التجلّی العلیّ» استفاده میکند (همان، 2016: 144‑145، 435‑436، 468، 495 و 783). او برای اشاره به حَقِّمُبِین از عبارات «التجلّی الکریم» (همان: 315)، «وجوده العلیّ و تجلّیه الکریم» (همان: 582) و «تجلّی المطلوب العلیّ» (همان، 2013، ج 3: 296) نیز بهره میبرد. ابنبرّجان برای توضیح حَقِّمُبِین، گاهی بهجای واژۀ «تجلّی» از واژۀ «ظهور» استفاده میکند (همان، ج 1: 314؛ ج 4: 257؛ ج 2: 514‑515)؛ گاهی نیز تجلّی و ظهور را در کنار هم ذکر می کند: «ظهور الحق المبین و تجلّیه فی الدار الآخره» (همان، 2016: 537). از دیدگاه ابنبرّجان وجود همۀ موجودات آخرت از حَقِّمُبِین است (همان، 2013، ج 2: 77). از نظر او موجودات آخرت تجلّی و ظهور حَقِّمُبِین هستند (همان، ج 3: 296؛ همان، 2016: 146). او معتقد است که همۀ موجودات آخرت در انوار وجود حَقِّمُبِین و در پرتو نور والای حَقِّمُبِین وجود دارند (همان: 781؛ همان، 2013، ج 3: 499) و در اصل، نور آخرت همان نور حَقِّمُبِین است (همان: 169). ابنبرّجان دربارۀ تجلّی خداوند در آخرت این نکته را اظهار میکند که این تجلّی، واحد نیست و همواره درحال تجدید است: «کان تجلّیه العلیّ مجدّداً و کان من آیاته علی ذلک فی الآیه اختلاف اللیل و النهار و مطلع الشمس و القمر، فکذلک إذاً موجودات الجنه مجدّدة أبداً بتجدید بعد تجدید، قال الله عز و جل کل یوم هو فی شأن» (همان، 2016: 157). او در جای دیگر تأکید میکند که «التجلّی العلیّ لا یتجلّی بتجلّ واحد مرّتین» (همان: 99). مبنای قرآنی ابنبرّجان در این بحث، که به آن استناد میکند، آیۀ «کل یوم هو فی شأن» است. او در توضیح و تبیین دیدگاه خود در این باره به فرایند روز و شب اشاره میکند. از دیدگاه او روز و شب و طلوع و غروب خورشید، آیه و نشانهای برای این است که تجلّی خداوند در آخرت تکراری نیست و دو تجلّی مثل هم نیستند؛ زیرا مطلع و مغرب خورشید در امروز غیر از مطلع و مغرب آن در دیروز و فرداست (همان: 98‑99، 155). این سخنان ابنبرّجان یادآور عبارت مشهور «لا تکرار فی التجلّی» است که عارفان بر آن تأکید دارند و با عبارات مختلفی آن را بیان کردهاند. گفتنی است ابنبرّجان در برخی موارد، تصریح میکند که تجلّی حَقِّمُبِین در بهشت است (همان، 2013، ج 2: 507) و در آنجا برای اولیای الهی عیان میشود (همان، ج 4: 257). او همچنین براساس آیات قرآن بیان میکند که در آخرت، بهشتیان به حَقِّمُبِین نگاه میکنند و لذت میبرند (همان، ج 4: 497). در مقابل، او در توضیح قلوبِ غافل از حق بیان میکند که حَقِّمُبِین در آخرت از افراد غافل محجوب است و آنها از مشاهدۀ ظهور حَقِّمُبِین محروماند (همان: 257). بر این اساس، میتوان اینگونه جمعبندی کرد که از دیدگاه ابنبرّجان حَقِّمُبِین همان تجلی خداوند در آخرت است و بهشتیان و اولیای الهی میتوانند آن را مشاهده کنند. 2ـ1 مشاهده و رؤیت حَقِّمُبِین موضوع مهمی که ابنبرّجان در بحث حَقِّمُبِین مطرح میکند، این است که حَقِّمُبِین در آخرت مشاهدهپذیر و رؤیتپذیر است (همان، 2016: 315 و 451). او بیان میکند که در آخرت، چشمها بهطور عیان و آشکار خداوند را رؤیت میکنند (همان، 2013، ج 1: 319). البته رؤیت خداوند در آخرت همان مشاهدۀ حَقِّمُبِین است که خداوند به بهشتیان وعده داده است برای آنها متجلی شود و آنها او را بهطور عیان رؤیت کنند (همان، ج 2: 251). او منظور آیۀ «إن الأبرار لفی نعیم علی الارائک ینظرون» (مطففین: 22‑23) را نیز مشاهدۀ حَقِّمُبِین میداند (ابنبرّجان، 2016: 767) و برای اشاره به این موضوع از عبارات «لقائه الکریم» (همان: 401) و «الرؤیة العلیّه» (همان: 315) نیز استفاده میکند. ابنبرّجان برای توضیح وضوح و شفافیت حَقِّمُبِین در آخرت از مثال خورشید و ماه استفاده میکند. او بیان میکند که بهشتیان حَقِّمُبِین را بهطور واضح و شفاف مشاهده میکنند؛ همانطور که خورشید در آسمان صاف و بدون ابر و ماه در حالت کامل آن قابل مشاهده است: «کذلک یشاهَد الحق المبین فی الدار الآخرة کالشمس صحواً أو القمر بدراً» (همان: 315؛ همچنین رک. همان، 2013، ج 2: 507). او سخن خود را با حدیثی از پیامبر اسلام (ص) مستند میکند که فرمودند: «ترون ربکم کما ترون الشمس صحواً لیس دونها سحاب و کما ترون القمر لیلة البدر» (همان، 2010، ج 2: 22). از نظر او نور حَقِّمُبِین و مشاهدۀ آن در آخرت دائمی است و زوال و افول و غروب ندارد؛ همانطور که طلوع و غروب خورشید و ماه به هم پیوسته است و به دنبال یکدیگر میآیند (همان: 22؛ همان، 2016: 241 و 790؛ همان، 2013، ج 1: 319؛ ج 2: 77 و 233؛ ج 3: 497). البته از دیدگاه ابنبرّجان افولنکردن حَقِّمُبِین و مشاهدۀ همیشگی آن به معنای یکیبودن و ثابتبودن تجلّی حَقِّمُبِین نیست؛ بلکه همانطور که پیشتر بیان شد، دو تجلّی خداوند و مشاهدۀ آن یکی نیستند. باید به این نکته توجه داشت که ابنبرّجان معتقد است در عالم برزخ نیز مشاهدۀ خداوند امکانپذیر است؛ اما کیفیت آن متفاوت است. او در تفسیر ایضاحالحکمه مشاهدۀ خداوند در برزخ را مانند مشاهدۀ خورشید و رؤیت خداوند در آخرت را مانند رؤیت ماهِ کامل میداند. او معتقد است نیکوکاران در برزخ از نعمتهای بهشتی بهرهمند میشوند و در آنجا خداوند را نظاره میکنند؛ ولی او را بهطور آشکار و عیان نمیبینند؛ همانطور که در دنیا رؤیت مستقیم خورشید بهعلت شعاع غالب آن امکانپذیر نیست؛ اما در آخرت خداوند را بهطور آشکار و عیان رؤیت میکنند؛ همانطور که در دنیا ماهِ کامل بهطور مستقیم مشاهده میشود (همان، 2016: 325‑326). جمعبندی نظر ابنبرّجان در این عبارت بیان شده است: «صعد العلم به فی هذه ببرکة الایمان الی رؤیته فی دار البرزخ فی رداء الکبریاء الی رؤیته عیاناً فی الدار الآخره فی الجنة العالیه فی دار الخلود» (همان: 326)؛ بنابراین از دیدگاه ابنبرّجان مشاهده و رؤیت خداوند در برزخ در رداء کبریایی است؛ ولی در آخرت بهطور آشکار و عیان و بدون حجاب است. دیدگاه ابنبرّجان دربارۀ رؤیتپذیری حَقِّمُبِین در آخرت نشان میدهد که باورها و اعتقادات او گرایش اشعری دارد؛ زیرا اشاعره معتقدند خداوند را میتوان در آخرت با چشم مشاهده کرد (اشعری، 1955: 61‑68).
3ـ رابطۀ حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه ابنبرّجان در توضیح حَقِّمُبِین از اصطلاح «حَقِّمَخلُوقٌبِه» نیز بهره میبرد و ارتباط این دو با یکدیگر را بیان میکند. از نظر ابنبرّجان، حَقِّمَخلُوقٌبِه ظهور و تجلّی خداوند، واسطۀ خلقت مخلوقات، منشأ و اصل خلقت همۀ مخلوقات و همچنین عامل بقای مخلوقات است (ابنبرّجان، 2013، ج 3: 489؛ همان، 2010، ج 1: 130؛ همان، 2013، ج 2: 508؛ ج 3: 152‑153). از دیدگاه او حَقِّمَخلُوقٌبِه واسطۀ ظهور اسماء و صفات الهی در عالم است (همان، ج 5: 142). حَقِّمَخلُوقٌبِه دربردارندۀ همۀ اسماء و صفات الهی و اقتضائات آنها و همچنین تجلّیات الهی در دنیا، وجود انسان و آیات قرآن است (همان، 2010، ج 1: 317؛ همان، 2013، ج 2: 107؛ ج 4: 276‑277). در این قسمت به دیدگاه ابنبرّجان دربارۀ رابطۀ حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه میپردازیم.
3ـ1 حَقِّمُبِین همان حَقِّمَخلُوقٌبِه است در برخی عبارات ابنبرّجان، به رابطۀ اینهمانی حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه اشاره میشود؛ برای مثال در تنبیهالأفهام مینویسد: «هو الحق المخلوق به السماوات و الارض و هو الحق المبین» (ابنبرّجان، 2013، ج 5: 414). از دیدگاه او حَقِّمُبِین، همان حَقِّمَخلُوقٌبِه است که در آخرت بهصورت حَقِّمُبِین ظاهر میشود (همان، 2016: 314)؛ به عبارت دیگر، در آخرت که حجاب دنیا نیست، باطن حَقِّمَخلُوقٌبِه که تجلّی کامل خداوند است، آشکار میشود. ابنبرّجان بیان میکند که مقام و جایگاه حَقِّمُبِین در آخرت همان مقام و جایگاه حَقِّمَخلُوقٌبِه در دنیاست: «إنما هو امره یومئذ یقیم علی العیان مقام الحق المخلوق به السماوات و الارض الیوم» (همان، 2010، ج 2: 19‑20)؛ به عبارت دیگر، در آخرت حَقِّمُبِین جایگزین و قائم مقام حَقِّمَخلُوقٌبِه میشود (همان، 2013، ج 5: 391). 3ـ2 حَقِّمَخلُوقٌبِه، تجلّی حَقِّمُبِین ابنبرّجان در بسیاری از عبارات خود بیان میکند که حق در دنیا و آخرت بهترتیب حَقِّمَخلُوقٌبِه و حَقِّمُبِین است و معتقد است وجود حَقِّمَخلُوقٌبِه وابسته به حَقِّمُبِین است: «نبات شجره الحق الموجود به العالم و وجودها کلها بالحق المبین» (همان، ج 3: 240)؛ به عبارت دیگر، منشأ و اصل حَقِّمَخلُوقٌبِه، حَقِّمُبِین است (ابنبرّجان، 2010، ج 2: 22؛ همان، 2013، ج 2: 257؛ ج 3: 240؛ همان، 2016: 147). حَقِّمَخلُوقٌبِه، اسماء و صفات الهی و همۀ مخلوقات این عالم، آثار اسماء و صفات و افعال حَقِّمُبِین هستند (همان، 2010، ج 2: 22؛ همان، 2013، ج 3: 428). ابنبرّجان این رابطه و وابستگی را از نوع تجلّی میداند؛ برای مثال، او بیان میکند که وجود روز و شب از فیض تجلّی و ظهور حَقِّمُبِین است: «فهذا اللیل و النهار عن فیض ظهور الحق المبین» (همان، ج 1: 313). نور حَقِّمَخلُوقٌبِه مقتبس از نور حَقِّمُبِین است (همان، ج 2: 514‑515) و حَقِّمَخلُوقٌبِه و مخلوقات این دنیا بهواسطۀ تجلّی و شعاع نور حَقِّمُبِین به وجود آمدهاند: «الحق المبین الذی هو هذا الحق هنا من شعاع نور ذلک الحق» (همان، ج 5: 391). نکتۀ مهم این است که ابنبرّجان براساس اینکه حَقِّمُبِین متعلّق به آخرت است و حَقِّمَخلُوقٌبِه متعلّق به دنیاست و همچنین با در نظر گرفتن اینکه حَقِّمُبِین منشأ و اصل حَقِّمَخلُوقٌبِه و حَقِّمَخلُوقٌبِه تجلّی حَقِّمُبِین است، بیان میکند که همۀ مخلوقات دنیا از آخرت منتزَع میشوند و بر این اساس، هر موجودی در این دنیا آیه و نشانهای از یک حقیقت در آخرت است؛ برای مثال در ایضاحالحکمه میگوید: «کل موجود فیما هاهنا فهو آیه علی حقیقه فیما هنالک، و ما هنا منتزَع مما هنالک» (همان، 2016: 387)؛ اما آخرت از ما پوشیده و پنهان است و خداوند آخرت را در سایۀ دنیا مخفی کرده است (همان، 2013، ج 1: 144؛ ج 4: 233)؛ بنابراین از دیدگاه ابنبرّجان دنیا با آخرت رابطۀ وجودی دارد و منشأ موجودات این دنیا، آخرت است. 3ـ3 حَقِّمَخلُوقٌبِه، متّصل به حَقِّمُبِین ابنبرّجان برای اشاره به رابطۀ وجودیِ حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه از واژۀ «اتصال» نیز استفاده میکند. از نظر او مقتضیات اسماء و صفات الهی در قرآن و جهان هستی و همچنین همۀ مخلوقات این دنیا متصل به حَقِّمُبِین هستند (همان، ج 3: 250). در آثار او بهروشنی بیان میشود که حَقِّمَخلُوقٌبِه متصل به حَقِّمُبِین است: «الحق المخلوق به السماوات و الارض المتصل بالحق المبین» (همان، ج 2: 534؛ همچنین رک. همان، 2010، ج 1: 37؛ همان، 2013، ج 2: 514‑515؛ ج 3: 240). از دیدگاه ابنبرّجان کسی که خداوند به او فرقان و توانایی تشخیص نور را عطا کند، نور این عالم را مشاهده میکند که ناشی از حق مبین است و همچنین شاهد اتصال آن به حق مبین خواهد بود: «فمن رزقه الفرقان الذی یفرق به بین المشتبهات و النور الذی یمشی به فی الظلمات فذاک الذی... شاهد الضیاء المبثوث فی العالم المفطور بالحق المبین و عاین اتصال ذلک بالحق المبین» (همان، ج 5: 81). البته او یکی از وجوه این اتصال را معرفتی میداند (همان، 2016: 312)؛ یعنی بر مبنای اتصال حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه میتوان با شناخت حَقِّمَخلُوقٌبِه به شناخت حَقِّمُبِین رسید. 3ـ4 حَقِّمُبِین، مبیّن حَقِّمَخلُوقٌبِه واژۀ دیگری که ابنبرّجان از آن برای معرفی حَقِّمَخلُوقٌبِه بهعنوان تجلّی حَقِّمُبِین استفاده میکند، «مبیّن» است. از دیدگاه ابنبرّجان واژۀ مبین در حَقِّمُبِین، هم به معنای واضح و روشن و هم به معنای روشنکننده و آشکارکننده (مبیّن) است. در نظر ابنبرّجان، حَقِّمُبِین آشکارکنندۀ حَقِّمَخلُوقٌبِه است. او وجه تسمیۀ حَقِّمُبِین را در این عبارت توضیح میدهد: «و یسمّی باسمه الحق المبین، أی المبیّن، هذا الحق المخلوق به السماوات و الارض» (همان: 153‑154). حَقِّمُبِین از این جهت مبین خوانده میشود که با ظهور خود در این دنیا حَقِّمَخلُوقٌبِه را تبیین و آشکار کرده است (همان، 2013، ج 4: 138). ابنبرّجان با عبارات مختلفی بیان میکند که حَقِّمُبِین، مبیّن حَقِّمَخلُوقٌبِه است؛ نمونۀ این عبارات در جدول شمارۀ یک آمده است:
جدول شمارۀ 1: برخی عبارات ناظر بر اینکه حَقِّمُبِین، مبیّن حَقِّمَخلُوقٌبِه است
3ـ5 حَقِّمُبِین، باطن حَقِّمَخلُوقٌبِه موضوع دیگری که ابنبرّجان دربارۀ رابطۀ حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه بیان میکند این است که حَقِّمُبِین باطن حَقِّمَخلُوقٌبِه است. او در ایضاحالحکمه بهروشنی این موضوع را مطرح میکند: «کذلک الحق المخلوق به السماوات و الارض ظاهره سماوات و افلاک و نجوم و شمس و قمر و هواء و بحار و میاه و ریاح و ارض و نبات و حیوان و جن و إنس، و باطن ذلک ما هو الحق المبین» (ابنبرّجان، 2016: 218). در عبارت دیگری، موجودات آخرت، باطن حَقِّمَخلُوقٌبِه معرفی میشوند (همان، 2013، ج 2: 507) و از آنجا که موجودات آخرت از نور حَقِّمُبِین هستند، میتوان از این عبارت نیز نتیجه گرفت که حَقِّمُبِین باطن حَقِّمَخلُوقٌبِه است. ابنبرّجان برای بیان این مطلب واژۀ «غیب» را نیز بهکار میبرد (همان، 2016: 46)؛ اما او برای توضیح حَقِّمُبِین بهعنوان باطن حَقِّمَخلُوقٌبِه بیشتر از مفهوم حجاب استفاده میکند. از دیدگاه او حَقِّمُبِین در این دنیا با همۀ موجودات و در آنها وجود دارد: «هو الآن فی کلّ مکان و مع کل ذی وجود بما هو و إن کنّا نحن فی موضع الحجب» (همان: 94)؛ اما محجوب و از چشمها پنهان است (همان، 2013، ج 4: 257). حَقِّمَخلُوقٌبِه و ظواهر مخلوقات و اسباب و واسطههای این عالم، حَقِّمُبِین را محجوب و مخفی کردهاند (همان، ج 2: 507؛ همان، 2016: 242). غفلت انسانها و توجهنکردن به حَقِّمُبِین نیز عامل محجوببودن آن است: «الحق المبین... محجوباً بالوسائط و الاسباب و الغفله و الصرف عنه» (همان، 2013، ج 2: 508). از نظر او «قلوب غافلین» نمیتواند حَقِّمُبِین را درک کند و این غفلت مانع و حجاب آنهاست (همان، ج 4: 257؛ ج 5: 81). علت محجوببودن حَقِّمُبِین در این دنیا، آزمایش انسانها دربارۀ ایمان به غیب است (همان، ج 2: 507؛ همان، 2016: 94). از دیدگاه ابنبرّجان حَقِّمُبِین با اینکه محجوب است، در این دنیا با تعقل و ایمان درکپذیر است و عقل به همراه ایمان میتواند آن را رؤیت کند (همان، 2013، ج 1: 319). حَقِّمُبِین در این دنیا برای عقولِ تصفیهشده و قلوبِ هدایتیافته ظهور مییابد و آنها میتوانند او را درک کنند؛ ولی از بقیه محجوب است (همان، ج 4: 257). گفتنی است در نگاه ابنبرّجان حَقِّمُبِین مربوط به آخرت است و حَقِّمَخلُوقٌبِه مربوط به دنیاست؛ بر این اساس همانطور که حَقِّمُبِین باطن حَقِّمَخلُوقٌبِه است، آخرت نیز باطن دنیاست و دنیا ظاهر آخرت است (همان، 2016: 242). 3ـ6 حَقِّمُبِین، توسعۀ وجودی حَقِّمَخلُوقٌبِه نکتۀ دیگری که ابنبرّجان بیان میکند این است که حَقِّمُبِین توسعۀ وجودی حَقِّمَخلُوقٌبِه در آخرت است. او با عبارات مختلفی این مطلب را توضیح میدهد که نمونۀ این عبارات در جدول شمارۀ دو آمده است.
جدول شمارۀ 2: برخی عبارات ناظر بر اینکه حَقِّمُبِین، توسعۀ حَقِّمَخلُوقٌبِه است
ابنبرّجان همۀ موجودات این دنیا را مخلوقات خداوند میداند که به إذن و امر و نیروی او به وجود آمدهاند و سپس همگی بهسوی او بازمیگردند؛ بازگشت بهسوی او، همان توسعۀ حَقِّمَخلُوقٌبِه در آخرت و ظهور و تجلّی حَقِّمُبِین در آنجاست (ابنبرّجان، 2016: 537). او تأکید میکند که ظهور خداوند در آخرت، توسعۀ حَقِّمَخلُوقٌبِه بهصورت حَقِّمُبِین است (همان: 276 و 99). او همچنین در تفسیر آیۀ «یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبین» بیان میکند که حَقِّمَخلُوقٌبِه در آخرت توسعه پیدا میکند و به حَقِّمُبِین منتهی میشود (همان، 2013، ج 4: 138). حَقِّمَخلُوقٌبِه و همۀ مخلوقات، که تجلّی اسماء و صفات الهی هستند، در آخرت توسعه مییابند و بهصورت حَقِّمُبِین تجلّی میکنند و رؤیت میشوند (همان، 2016: 240‑241، 245). او در کتاب شرح اسماءالله الحسنی ذیل اسم «الحق» بیان میکند که: «هو ینشیء هذا الحق فی الدار الآخره الی الرؤیه و الی ما عبر عنه قوله الحق: یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون أن الله هو الحق المبین» (همان، 2010، ج 1: 130). بنابراین ابنبرّجان تصریح میکند که حَقِّمُبِین در آخرت دارای وسعت وجودی است: «الحق المبین فیما هنالک مع اتّساع الوجود» (همان، 2016: 495). از دیدگاه او علت توسعۀ وجودیِ حَقِّمَخلُوقٌبِه در آخرت این است که در آخرت زمین و آسمان تبدّل پیدا میکنند و عالم جدیدی شکل میگیرد که وسعت لازم برای تجلّی کامل خداوند (یعنی همان حَقِّمُبِین) را دارد؛ بنابراین حَقِّمَخلُوقٌبِه در آخرت توسعه پیدا میکند و بهصورت حَقِّمُبِین ظاهر میشود. او در تأیید دیدگاه خود در اینباره به آیۀ قرآن استناد میکند و معتقد است آیۀ «و انا لموسعون» (ذاریات: 47) به این مطلب اشاره دارد (همان، 2013، ج 5: 194‑195). ابنبرّجان در عبارات مختلفی توضیح میدهد که مرتبۀ وجودی آخرت وسیعتر، بالاتر، والاتر و کریمتر است. برخی از عبارات او دربارۀ آخرت عبارت است از: «و للآخرة أکبر جدّاً و أوسع» (همان، 2016: 495)؛ «هو أوسع و أکرم وجوداً و أعلی علاءً و أکرم خلقۀ یتجلّی فیه الملک الحق المبین عز جلاله» (همان: 489)؛ «الامر هنالک أفخم و الوجود أکرم» (همان، 2013، ج 1: 594). او بر همین اساس، موجودات آخرت که نتیجۀ ظهور حَقِّمُبِین هستند را أعلی و اتمّ میداند (همان، 2016: 146). 3ـ7 دلالت حَقِّمَخلُوقٌبِه بر حَقِّمُبِین ابنبرّجان براساس مطالب و نکاتی که دربارۀ رابطۀ حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه بیان میکند، معتقد است حَقِّمَخلُوقٌبِه آیه و نشانۀ حَقِّمُبِین است و بر وجود، صفات و اسماء آن دلالت دارد. از دیدگاه او همۀ موجودات و مخلوقات این دنیا در آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست (که حَقِّمَخلُوقٌبِه همۀ آنها را دربردارد) آیه و نشانۀ ظهور حَقِّمُبِین و موجودات آخرت هستند: «جمیع الموجودات فیما ها هنا آیه علیه فیما هنالک» (همان، 2010، ج 1: 130؛ همچنین رک. همان، 2013، ج 3: 496؛ ج 5: 414؛ همان 2010، ج 1: 410؛ 2016: 489). او گاهی برای بیان آیات و نشانههای وجود خداوند و همچنین نشانههای موجودات آخرت، بهجای واژۀ «آیه» از واژۀ قرآنیِ «آلاء» استفاده میکند: «جمیع موجودات ما هنا آلاء لحقائق ما هنالک» (همان، 2013، ج 5: 85؛ همچنین رک. همان، 2016: 651). از نگاه ابنبرّجان نور و روشنایی در این دنیا بر تجلّی و نور حَقِّمُبِین در آخرت دلالت دارد: «فالضیاء هنا و النور مدلولهما هو تجلّی الحق المبین فیما هنالک ضیاءً و نوراً» (همان: 314)؛ ازاینرو، او در بین آیات و نشانههای حَقِّمُبِین، بر پدیدههای نورانی در طبیعت، یعنی خورشید، ماه، ستارگان، روز و شب تأکید دارد و آنها را بهطور ویژه ذکر میکند؛ برای نمونه، مدلول خورشید و ماه و ستارگان را حَقِّمُبِین معرفی میشود: «الشمس و القمر و النجوم دلالات و غیبها المدلول علیه الحق المبین» (همان، 2016: 314؛ همچنین رک. همان: 262، 763؛ همان، 2013، ج 3: 296). روز و شب و طلوع خورشید و ماه نشانه و آیهای برای پایان دنیا و آغاز آخرت و تجلّی حَقِّمُبِین است (همان، 2016: 435‑436، 582؛ همان، 2013، ج 3: 296). خالق روز و شب، آنها را نشانۀ ظهور حَقِّمُبِین در آخرت قرار داده است (همان، 2016: 42؛ همان، 2013، ج 1: 341؛ همان، 2016: 315). ابنبرّجان در تفسیر سورۀ شمس، خورشید را جزو آیات خاص برای حَقِّمُبِین ذکر میکند (همان: 790) و بهطور ویژه بر طلوع خورشید بهعنوان دلیل و آیۀ خاص حَقِّمُبِین و رؤیت آن در آخرت تأکید میکند (همان: 401). مبنای تأکید او بر طلوع خورشید این است که دنیا نسبتبه آخرت، شب است («یوم الدنیا لیل یوم الآخره» (همان: 468)) و شروع روز (همراه با طلوع خورشید) نشانۀ آمدن آخرت بعد از دنیاست که با تجلّی حَقِّمُبِین همراه است. بر این اساس با شناخت موجودات این دنیا و تفکر و تأمل در آنها میتوان حَقِّمُبِین، که همان تجلّی خداوندِ علیّ است، را شناخت (همان: 495). فرد مؤمن با تکیه بر بصیرت خود، حَقِّمَخلُوقٌبِه را درک میکند و در نظر او هر چیزی که میبیند یا میشنود، دلیلی بر حَقِّمُبِین است (همان، 2010، ج 2: 56).
4ـ رابطۀ حَقِّمُبِین و حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر یکی دیگر از اصطلاحاتی که ابنبرّجان از آن استفاده میکند و با حَقِّمُبِین ارتباط دارد، «حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر» است. ابنبرّجان در برخی عبارات خود، حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر را همان حَقِّمَخلُوقٌبِه معرفی میکند؛ برای مثال، او بیان میکند که براساس آیات قرآن کسی که در این دنیا تکبر ورزد، در آخرت سقوط میکند و این نتیجۀ اخروی تکبر را از حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر میداند که همان حَقِّمَخلُوقٌبِه است: «الحق الذی الیه المصیر خلق الله به السماوات و الارض» (ابنبرّجان، 2016: 575). نمونۀ دیگر، این عبارت اوست: «و خلق الله السماوات و الارض بالحق أی بالحق الذی الیه المصیر» (همان: 579؛ همچنین رک. همان: 595، 651، 784). در نوشتههای ابنبرّجان، گاهی حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر همان حَقِّمُبِین معرفی میشود (همان: 46، 312)؛ برای نمونه، او آیۀ «هو الذی جعل الشمس ضیاءً و القمر نوراً» (یونس: 5) را اشاره به حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر میداند و در توضیح آن، حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر را همان حَقِّمُبِین معرفی میکند (ابنبرّجان، 2016: 314). حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر مانند حَقِّمُبِین متعلق به آخرت است که در آخرت ظهور پیدا میکند (همان: 346، 715؛ همان، 2013، ج 1: 140). از نظر او موجودات آخرت همان حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر و اقتضای اسم حَقِّمُبِین هستند (همان، 2016: 800). به نظر میرسد وجهِ یکیدانستن حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر و حَقِّمَخلُوقٌبِه این است که حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر همان حَقِّمَخلُوقٌبِه در آخرت است. از نظر ابنبرّجان راه شناخت حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر تفکر در حَقِّمَخلُوقٌبِه است. او «اولوا الألباب» را کسانی میداندکهازحَقِّمَخلُوقٌبِه متذکّر حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر میشوند (همان، 2013، ج 1: 124)؛ زیرا حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر در باطن مخلوقات مشاهده میشود (همان، ج 1: 299)؛ به عبارت دیگر، همۀ مخلوقات و نعمتهای الهی آیات حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر هستند و از آن خبر میدهند (همان، 2016: 653‑655، 705)؛ ازاینرو، از دیدگاه او هدایتیافتگان کسانی هستند که با تفکر در مخلوقات، بهویژه انسان، به حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر رسیدهاند (همان: 717؛ 677). بنابراین با توجه به توصیفی که ابنبرّجان ارائه میدهد، به نظر میرسد از دیدگاه او حَقِّمُبِین و حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر بر یک واقعیت در آخرت دلالت دارند و تفاوت این اصطلاحات در دلالت و تأکید آنهاست. حَقِّمُبِین بر وضوح، روشنی و مشاهدهپذیری حق در آخرت تأکید دارد و حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر بر حق بهعنوان غایت مخلوقات تأکید میکند.
5ـ تأثیرپذیری و تأثیرگذاری ابنبرّجان در موضوع حَقِّمُبِین بر مبنای دیدگاه ابنبرّجان دربارۀ حَقِّمُبِین و با توجه به مطالبی که در پیشینه بیان شد، به نظر میرسد کسی غیر از ابنبرّجان حَقِّمُبِین را بهعنوان یک اصطلاح و به معنای تجلّی کامل خداوند در آخرت به کار نبرده و شرح نکرده است. بر این اساس به نظر میرسد نمیتوان دربارۀ تأثیرپذیری ابنبرّجان از دیگران و تأثیرگذاری او بر دیگران در موضوع حَقِّمُبِین سخن گفت؛ زیرا شباهتها، قراین و شواهد لازم در اینباره مشاهده نشد. اگر برخی عارفان دیگر، عبارت حَقِّمُبِین را در بحث تجلّی و رؤیت خداوند به کار بردهاند، به نظر میرسد از آیۀ 25 سورۀ نور الهام گرفتهاند و قرینه و شاهدی بر تأثیرگذاری بر یا تأثیرپذیری از ابنبرّجان یافت نشد. در آثار ابنعربی نیز مطلبی ناظر به توضیح و شرح اصطلاحیِ حَقِّمُبِین یا اشاره به دیدگاه ابنبرّجان در اینباره مشاهده نشد؛ هرچند مثل برخی عارفان دیگر، حَقِّمُبِین را در نوشتههای خود به کار برده است. نکتۀ قابل توجه این است که ابنعربی حَقِّمَخلُوقٌبِه را بهعنوان یک اصطلاح عرفانی در آثار خود به کار برده و به دیدگاه ابنبرّجان در این باره اشاره و حتی نام او را نیز ذکر کرده است (ابنعربی، بیتا، ج 3: 77‑78؛ ج 2: 283، 310، 312؛ همان، 1426: 130‑131؛ همان، 1336: 19)؛ بنابراین به نظر میرسد اگر ابنعربی حَقِّمُبِین را بهعنوان یک اصطلاح در نظر داشت و بهعنوان یک اصطلاح در نوشتههایش بهکار برده بود، توضیحی دربارۀ آن ارائه میداد و به احتمال بسیار به دیدگاه و نام ابنبرّجان نیز اشاره میکرد.
6ـ نتیجهگیری حَقِّمُبِین از دیدگاه ابنبرّجان تجلّی و ظهور خداوند در آخرت است؛ ازاینرو، گاهی حَقِّمُبِین همان خداوند یا یکی از صفات او معرفی میشود. موجودات آخرت نیز تجلّی و ظهور حَقِّمُبِین هستند. این تجلّی، دائمی و همچنین تکرارناپذیر و همواره درحال تجدید است. حَقِّمُبِین دارای وسعت وجودی است و مبنای ابنبرّجان در این باره والاترو وسیعتربودنِمرتبۀوجودیآخرت است.همچنین در آثار ابنبرّجان اصطلاح حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر بهعنوان مترادف حَقِّمُبِین به کار میرود. از نظر ابنبرّجان حَقِّمُبِین در آخرت رؤیتپذیر است و بهشتیان و اولیای الهی میتوانند آن را مشاهده کنند. مشاهدۀ خداوند در عالم برزخ همراه با حجاب نورانی است؛ مانند مشاهدۀ مستقیم خورشید در این دنیا؛ اما مشاهدۀ خداوند در آخرت واضح و روشن و بدون حجاب خواهد بود؛ مانند مشاهدۀ ماه کامل در این دنیا. ابنبرّجان معتقد است بین حَقِّمُبِین و حَقِّمَخلُوقٌبِه رابطۀ وجودی برقرار است؛ منشأ و اصل حَقِّمَخلُوقٌبِه، حَقِّمُبِین است و از آنجا که حَقِّمُبِین به آخرت تعلّق دارد، همۀ مخلوقات دنیا از آخرت نشأت میگیرند. حَقِّمَخلُوقٌبِه تجلّی حَقِّمُبِین در دنیاست؛ از این جهت گاهی حَقِّمُبِین همان حَقِّمَخلُوقٌبِه معرفی میشود. همچنین حَقِّمَخلُوقٌبِه و همه مخلوقات این دنیا متصل به حَقِّمُبِین هستند و حَقِّمُبِین آشکارکننده و مبیّن حَقِّمَخلُوقٌبِه است. براساس نوشتههای ابنبرّجان حَقِّمُبِین باطن و غیب حَقِّمَخلُوقٌبِه است که در مخلوقات این دنیا مخفی شده است و در آخرت آشکار میشود؛ به بیان دیگر، حَقِّمُبِین توسعۀ وجودیِ حَقِّمَخلُوقٌبِه در آخرت است. از دیدگاه او حَقِّمَخلُوقٌبِه دلیل و آیۀ حَقِّمُبِین است و خورشید و ماه آیات خاص حَقِّمُبِین هستند. بنابراین از دیدگاه ابنبرّجان حَقِّمُبِین، هم مبدأ خلقت و هم غایت خلقت است. همۀ مخلوقات از او نشأت میگیرند و همگی سرانجام بهسوی او بازمیگردند. از نظر او حق در عالمهای مختلف و از جهتهای مختلف اسامی مختلفی دارد؛ به عبارت دیگر، او حَقِّمَخلُوقٌبِه، حَقِّمُبِین و حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر را یکی و در عین حال متفاوت میداند. حَقِّمَخلُوقٌبِه در دنیاست. حَقِّمُبِین و حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر بر یک واقعیت در آخرت دلالت دارند و تفاوت این دو اصطلاح در دلالت و تأکید آنهاست. حَقِّمُبِین بر وضوح و مشاهدهپذیری حق در آخرت تأکید دارد و حَقِّالَّذِیإلَیهِالمَصِیر بر حق بهعنوان غایت مخلوقات تأکید میکند. نکتۀ پایانی اینکه شباهتها، قراین و شواهد لازم برای صحبت از دیگر عارفان و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری ابنبرّجان در موضوع حَقِّمُبِین یافت نشد. | |||||||||||||
مراجع | |||||||||||||
| |||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 364 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 197 |