تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,251,681 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,088,314 |
پژوهشی در سیر روایی-عرفانی گزارة مشهورِ «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» | ||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||
مقاله 13، دوره 14، شماره 2 - شماره پیاپی 45، مهر 1399، صفحه 211-226 اصل مقاله (1.43 M) | ||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2021.126028.1549 | ||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||
الهام رستاد* 1؛ علی محمد محمودی2 | ||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، مرکز آموزش عالی اقلید، اقلید، ایران | ||||||||||||||||
2استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سلمان فارسی، کازرون، ایران | ||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||
راه هدایت و چگونگی رسیدن به خدا یکی از موضوعات بحثبرانگیز دینی بوده است. در این میان عبارت معروف «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» بر دامنة مناقشات افزوده است؛ زیرا شائبة تکثرگرایی و پلورالیسم دینی را تقویت میکند؛ ازاینرو محل بحث و تأویل بسیار قرار گرفته است؛ عدهای با این فرض که عبارت یادشده، حدیث نبوی است و عدهای دیگر ازآنرو که عبارتی منقول از برخی عارفان بزرگ است، واژة «طُرُق» را تأویل و تفسیر کردهاند. در این پژوهش، عبارت بالا ازنظر تاریخی و روایی بررسی میشود؛ اینکه از چه زمانی این عبارت به متون عرفانی و تفسیری وارد شد و آیا این سخن بهراستی حدیث نبوی است، موضوعات بررسیشده در این مقاله است. همچنین معنای «طرق» ازنظر لغوی، اصطلاحی و تأویلات فقیهان و عارفان بررسی میشود. یافتههای این پژوهش به شیوة توصیفی ـ تحلیلی نگاشته شده است و نشان میدهد عین عبارت یادشده در میان متون اسلامی تا پیش از قرن هفتم و هشتم نیامده است؛ هرچند ردپایی از جملات مشابه در کتابهای کهن تصوف دیده میشود، تلقی حدیث نبوی از آن امری نادرست است؛ زیرا این عبارت در متون معتبر حدیث نیامده است. معانی و تأویلات عالمان و عارفان از واژة «طُرق» را میتوان ذیل این عنوانها قرار داد: تنوع ادیان؛ برهانهای وجود خداوند؛ راههای معرفت؛ مقامات عرفانی؛ شیوههای مختلف سلوک؛ انواع ایمان و اسمای الهی. | ||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||
«الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق»؛ تحلیل روایی؛ دیدگاه علما؛ تأویلات عرفانی | ||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||
1ـ مقدمه راه حقیقی نجات و رستگاری، پیوسته یکی از موضوعاتی است که عالمان، حکما و عارفان مسلمان به آن توجه داشتهاند. این امر بهویژه با گسترش اسلام در سرزمینهای گوناگون و با پیدایش فرقهها و طریقههای مختلف، به یکی از مسائل بحثبرانگیز جهان اسلام تبدیل شد. گروهی بر یکیبودن راه تأکید داشتند؛ با این استدلال که چون خداوند یکی است، راه رسیدن بهسوی او نیز یکی است که همان صراط مستقیم است. گروهی دیگر تعدد مسیر را باور داشتند و برای آن آیاتی از قرآن مانند «والّذین جاهدوا فینا لِنهدینهم سُبُلنا» (عنکبوت: 69) را مثال میزدند که از «سُبُلنا» یعنی «راههای ما» برای هدایت سخن رفته است. در این میان عبارت «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» یعنی «راههای رفتن بهسوی خدا بهاندازة تعداد انسانهاست»، یکی از جملات مشهور در متون اسلامی بهویژه در دورة معاصر است که هنگام بحث از راه نجات، آن را نقل و شرح کردهاند. پرسشهای اصلی که دربارة این عبارت به ذهن خطور میکند، عبارت است از: آیا بهراستی این جمله، حدیث نبوی است؟ معنای لغوی و اصطلاحی «طُرق» چیست و چه تفاوتی با «سُبُل» یا «صراط» دارد؟ از چه زمانی این عبارت به کتابهای تفسیری و عرفانی وارد شد؟ دیدگاه عالمان و اندیشمندان شیعه و سنی دربارة «طُرق» آن هم در این عبارت چیست؟ در متون عرفانی چه تأویلاتی از این عبارت شده است؟ مباحث این پژوهش برای پاسخ به این پرسشها شکل گرفته است. در میان کتابهای عرفانی، اشارات و حکایات بسیاری از سماحت عارفان و دوریشان از تعصب و اصرار بر یک آیین یا مسلک دیده میشود که ردپای آن را میتوان در پذیرش مضمون اصلی عبارت یادشده، یعنی تکثّر راه بهسوی خدا یافت. گروهی از عالمان و مفسران نیز تعدد راه را ناشی از تفاوت استعداد و قابلیّتهای افراد دانستهاند. ذکر معنی «راه» برای واژة «طُرق» در این عبارت، نخستین و سادهترین تعبیری است که برای آن در نظر گرفتهاند و بسیار رایج و مشهور است؛ اما همین معنای ساده، پیچیدهترین بحثهای فلسفی و عرفانی را رقم زده است؛ بهگونهای که طیفی از معانی متعدد با تأویلات بسیار برای «طُرق» شکل گرفته است. در این پژوهش، نخست اعتبار سندیّت حدیثبودن این عبارت بررسی شده است؛ آنگاه ضمن بحث دربارة معنای لغوی طُرق، معانی متعدد بیانشده از علمای شیعه و سنی و عارفان، به همراه سیر تحول تاریخیِ عبارت یادشده، نقل و بررسی شده است. 1ـ1 روش پژوهش این پژوهش با روش کتابخانهای و پژوهشی ـ تحلیلی بر بستر تاریخی، ریشههای کلامی و عرفانیِ «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» را بررسی کرده است؛ موضوعاتی ازقبیلِ بررسی سیر تاریخی تحول عبارت یادشده و سندیّت روایی آن، معنای لغوی «طُرق» و نگاه عالمان و عارفان به آن، از مباحث مطرح در این پژوهش است. ازآنجاکه یکی از اهداف پژوهش، توجه به سیر تاریخیِ ثبتِ این عبارت در کتابهای حکمی و عرفانی است، محدودة زمانی مشخصی در نظر گرفته نشده است. 1ـ2 پیشینة پژوهش دربارة تعدد راههای رسیدن به خدا مطالبی بهصورت پراکنده در میان مقالات و کتابهای مختلف آمده است؛ اما هیچیک از آنها بهصورت دقیق و علمی به این موضوع توجه نکردهاند و تنها با نقل عبارت یادشده، از آن گذشتهاند. قربانی در آغاز مقالة «تبیین کثرت راههای خداشناسی عقلی در سنت اندیشة اسلامی: از تحویلگِرَوی تا جامعنگری»، با اشاره به این عبارت و توضیح مختصری در پاورقی، نسبتبه حدیثبودن بودن آن تردید میکند؛ سپس با دستهبندی موضوعِ تکثر راه به دو دستة عقلی و غیرعقلی، بهتفصیل دیدگاههای فلاسفه و حکمای اسلامی را دربارة تکثر و تعدد راههای عقلی شناخت خدا بیان کرده است (قربانی، 1391: 135‑149)؛ بنابراین نویسندة مقاله دراصل به یکی از معانی طُرق، یعنی کثرت برهانهای اثبات خداوند پرداخته است؛ درحالیکه در پژوهش حاضر بررسی دقیقتر و جامعتری از عبارت «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» و تأویلات آن همراه با سیر تاریخی استناد بدان بررسی شده است. دربارة شرح عبارت یادشده، مطالب پراکندهای در سایتها بهصورت پرسش و پاسخ آمده که در آنها یا با دیدگاه یکسوگرایی، کل عبارت و مضمون آن رد شده است و یا از آن، تبیینهای مختصری درحدّ درک مخاطب عام آمده است؛ به این ترتیب تاکنون پژوهش علمی مستقلی دربارة تحلیل و بررسی عبارت یادشده به انجام نرسیده است.
2ـ بحث 2ـ1 اعتبار و سندیّت «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» جستوجوی بسیار در متون احادیث نشان میدهد که عبارت یادشده در هیچیک از منابع معتبر نقل نشده است و حدیث تلقیکردن آن نخستینبار در کتاب محیطالاعظم از سیّد حیدر آملی (م. 788 ؟)، عالم و عارف شیعی، دیده میشود (آملی، 1380، ج 1: 235)؛ وی در جامعالاسرار نیز آن را حدیث نبوی خوانده است و فیض کاشانی در علمالیقین ضمن اشاره به سخن آملی، نسبتبه حدیثبودن آن تردید کرده است (فیض کاشانی، 1377، ج 1: 43 پاورقی). علامه مجلسی (م. 1111 ق.) در بحارالانوار، ذیل شرحی بر یک روایت از امام حسن عسکری (ع)، دقیقاً عین عبارات فیض کاشانی را ـ که در آن به همین عبارت اشاره کرده ـ بدون ذکر منبع آورده است (مجلسی، 1403 ق، ج 64: 137). شاید همین مطالب مجلسی در بحارالانوار، یکی از کتابهای بزرگ حدیث، باعث شده است برخی از بزرگان بهویژه علمای معاصر شیعه مانند ملااحمد نراقی، میرزا مهدی آشتیانی و علامه طباطبایی این عبارت را حدیث تلقی کنند (رک. نراقی، 1390: 206؛ آشتیانی، 1367: 504؛ رخشاد، 1381: 107). نکتة مهم دیگر این است که از علمای اهل تسنن، هیچیک از متقدمان یا معاصران، این عبارت را حدیث تلقی نکردهاند و هنگام نقل آن فعلهایی مانند «گفتهاند» یا «گفته شده است» را به کار بردهاند (رک. ابنتیمیه، 1425 ق، ج 10: 454؛ طاش کبریزاده، 1395 ق: 473؛ الهیتمی، بیتا: 56). 2ـ2 سیر تحول تاریخی تساهل و تسامح در دین یکی از ویژگیهای تصوف است. حکایتهای بسیاری بر دوری عارفان از تعصب و وسعت نظر آنها در امر دین دلالت میکند؛ چنانکه ابوسعید ابیالخیر حتی پس از کشف کرامت و آمادگی مسیحیان برای مسلمانشدن، اصرار و تمایلی بر این کار نداشت (محمد بن منوّر، 1381، ج 1: 210). مولانا نیز در حکایت «وزیر نیرنگباز پادشاه جهود و تفرقهافکنیاش در دین مسیح»، جدا دیدن ادیان الهی را ناشی از احولی، خشم و هوای نفس خوانده است:
بازتاب سیرة عملی عارفان در متون نظم و نثر نشانة مخالفت آنها با تعصبات کورکورانه است؛ با این همه، ردپایی از عین عبارت «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» تا پیش از قرن هفتم در بین عارفان دیده نمیشود؛ حتی ابنجوزی (م. 592 ق.) از مخالفان سرسخت تصوف، این جمله را نیاورده است. او در مقدمة تلبیس ابلیس به مسئلة بدعتها و فرقهفرقهشدن امت بعد از پیامبر (ص) اشاره کرده و با نقل حدیث نبوی در باب اول کتاب، از این موضوع بهشدت انتقاد کرده است: «و بهدرستی که بنیاسرائیل به هفتاد و دو گروه تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه گروه تقسیم میشوند که همگی جهنمیاند الا یک طریقه. پرسیدند: آن یکی کدام است؟ [گفتند] "همین که من و اصحاب من برآنیم"» (ابنجوزی، 1381: 13). بر این اساس اگر عبارت یادشده در دورة ابنجوزی رواج داشت، بیگمان برای رد و مخالفت، به آن اشاره میکرد. حافظ نیز ضمن تلمیح به حدیث نبوی، فرقههای متعدد مسلمانان را افسانهخوانی و ناشی از ندیدن حقیقت شمرده است:
جستوجو در متون کهن منثور صوفیه نشان میدهد که موضوع طُرق و کثرت طریق در قالب عباراتی دیگر مطرح شده است؛ چنانکه در قوتالقلوب مکی در قرن چهارم آمده است: «الطرق إلى الله عزّوجلّ بعدد المؤمنین» و «الطرق إلى الله بعدد الخلیقة» (ابوطالب مکی، 1417 ق: 155). سلمی (م. 412 ق.) در طبقاتالصوفیه ذیل معرفی هریک از عارفان، نقلقولهایی از آنها آورده که در میان برخی از آنها به موضوع کثرت طریق اشاره شده است؛ چنانکه ابوالحسن علی بن محمد مزین تعداد طرق را به اندازة ستارگان دانسته است: «الطرق الی الله بعدد النجوم» (سلمی، 1419 ق: 289) و ابوبکر طمستانی به تعداد خلق: «الطریق الی الله بعدد الخلق» (همان: 352). ابوعلی جوزجانی هم در جملهای بهطور کلی طرق را بسیار خوانده است: «الطرق الی الله کثیر» (همان: 197 و 198). قدیمترین کتابی که از قول بعضی از مشایخ، این جمله را بهصورت «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلق» آورده، مناراتالسائرین نجم رازی (م. 654 ق.) است. حاجی خلیفه نیز در کشفالظنون از کتابی با عنوان رسالةالطرق نام میبرد که مؤلف آن زورق مغربی و نجمالدین کبری است. به گفتة وی اولِ این رساله با جملة «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» شروع میشود (حاجیخلیفه، 1941، ج 1: 876). بر این اساس شاید بتوان مدعی شد عین عبارت یادشده، از قرن هفتم به بعد رواج یافته است و صورتهای شبیه بدان ـ که در بخش بالا بیان شد ـ مبنای تاریخی کهنتری داشته که در فرایندی دچار تطور شده است. 2ـ3 معنای لغوی «طُرُق» و کاربرد آن در قرآن کریم «طُرُق» جمع «طریق» به معنی «راهها» است. راغب اصفهانی دربارة این واژه میگوید: «طریق راهى است که با پا پیموده و زده مىشود: "طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ" [طه: 77] راهى خشک در دریا و از این معنا واژة طریق براى هر روشى که انسان در کارى خوب یا ناپسند در پیش مىگیرد، استعاره شده است. در آیه آمده است: "وَ یذْهَبا بِطَرِیقَتِکمُ الْمُثْلى" [طه: 63] آیین و روش نیکوى شما را از بین ببرند» (راغب اصفهانی، 1416 ق: 499). این واژه در قرآن بیشتر بهصورت مفرد به کار رفته است: الطریقه (جن: 16) با «ال» معرفة عهد حضوری، به معنای راه حقی که مشخص و شناخته شده است. «طریقتکم المثلی» (طه: 63): آیین و روش برتر؛ «طریقٍ مستقیم» (احقاف: 30): راه راست؛ «وَلَا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقًا/ الّا طریقَ جهنم» (نساء: 168 و 169): راه بهطور کلی و راه جهنم؛ «امثلُهُم طریقهً» (طه: 104): کسی که از میان آنها بهترین شیوه را داشت. مواردی که بهصورت جمع در قرآن به کار رفته، عبارت است از: «سبع طرائق» (مؤمنون: 17): هفت طبقه (راه) و «طرائقَ قِددا» (جن: 11): مذاهب گوناگون. آنچه «طُرق» را در عبارت «الطُرق الی الله...» به چالش میکشاند، قرارگرفتن آن در مقابل واژة «صراط» در آیة «اهدنا الصّراط المستقیم» است. ازسوی دیگر واژة «سُبُل» به معنی راهها نیز در آیة «والّذین جاهدوا فینا لنهدینهم سُبُلنا» (عنکبوت: 69) بهظاهر در تقابل با «صراط مستقیم» یعنی یک «راه راست و استوار» قرار دارد. راغب با اشاره به آیة «وَ إنّ هذا صراطی مستقیما» (انعام: 153) «صراط» را راه مستقیم معنی کرده و گفته است به آن «سراط» هم میگویند (راغب اصفهانی، 1416 ق: 465). «سراط» به معنی راه آسان است؛ سرطتُ الطعام: یعنی غذا را بلعیدم و از این جهت به راه، سراط میگویند؛ زیرا رونده آن را میبلعد یا اینکه خودِ راه، روندهاش را میبلعد (همان: 389)؛ کلمة «صراط»، چهل و پنج بار در آیات مختلف قرآن تکرار شده که در همة آنها بهصورت مفرد و در سی و دو مورد با صفت «مستقیم» آمده است. «سبیل» به معنای راهی است که پیمودنش آسان است (همان: 377). در قرآن نیز، هم در معنی عام «راه» (اعم از راه نیک یا بد) به کار رفته و هم در معنی «راه حق و راه خدا» (بهصورت «السّبیل» با ال معرفة عهد حضوری، رک. بقره: 108) است. برای سه واژة «طریق، سبیل و صراط» معنای یکسانِ «راه» آمده است؛ اما «صراط» فقط بهصورت مفرد به کار رفته، پس به معنی شاهراه و راه اصلی است؛ «طریق و سبیل» هر دو راههای فرعی هستند؛ با این تفاوت که پیمودن «طریق» پیاده صورت میگیرد و همراه با سختی است؛ ولی «سبیل» راهی است که پیمودنش بهراحتی انجام میشود. 2ـ4 دیدگاه علمای شیعه و سنی منظور از علما و بزرگان در اینجا مفسران، فقیهان و متفکران دینی است که دربارة عبارت «الطرق الی الله...» اظهار نظر کردهاند. جالب است که علما بیشتر از آنکه بخواهند در برابر این عبارت موضع سخت و متعصبانه بگیرند، به تأویل و تفسیر «طُرق» پرداختهاند. در میان کتابهای تفسیری و فقهی اهل تسنن و تشیع تا پیش از قرن هشتم ردپایی از این عبارت دیده نمیشود. قدیمترین اظهار نظر در میان متون شیعی، از آنِ سیّد حیدر آملی و در میان متون اهل تسنن، مربوط به ابنتیمیه (م. 728 ق.) است؛ بنابراین بیشتر دیدگاهها در میان علما و بزرگان قرن هشتم به بعد بهویژه معاصران مطرح شده است. 2ـ4ـ1 تنوّع ادیان و مذاهب تفسیر «طُرق» به ادیان مختلف در میان علما دیده نمیشود؛ اما مفسّرانی مانند سیّد حیدر آملی بهدلیل تمایلات صوفیگرایانه و تأثیرپذیری از آثار ابنعربی، این تعبیر را در تفسیر محیطالاعظم بیان کرده است. وی با حدیثخواندن عبارت «الطرق الی الله...»، «طُرق» را تنوع ادیان و مذاهب معنی کرده و با توسل به یکی از آیات قرآن، همه را در داشتن ادیان مختلف، معذور دانسته است: «و طرق متنوع مذاهب و ادیان مانند خطهای نشأتگرفته از دایره است بهسوی مرکز و همه بهنوعی معذورند و در این مورد تمسک میکنند به قوله تعالی: "إنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ" [هود: 56] و یقول النبی (ص): "الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق"» (آملی، 1380، ج 1: 235)؛ سپس برای تأکید مطلب، چهار بیت از دیوان ترجمانالاشواق ابنعربی میآورد که در آن مضمون «اهل دین عشق بودن» بدون توجه به ظواهر کعبه، دیر و صومعه تقویت شده است. علامه طهرانی (1345‑1416 ق.)، عالم معاصر شیعی، با تعبیری نسبتاً مشابه، یکی از معانی «طُرق» در این عبارت را «قوانین مختلف شرعی در ادیان مختلف» مطرح کرده است (رک. حسینی طهرانی، 1425 ق، ج 8: 16‑19). به نظر میرسد پذیرفتن چنین تفسیری از دیدگاه عالمان به نوعی تکثرگرایی دینی میانجامد که نقطة مقابل آیة «إنّ الدین عندَ الله الإسلام» (آلعمران: 19) قرار میگیرد؛ ازاینرو برخی بهصراحت چنین تفسیری را رد کردهاند (محمدی ریشهری، 1384، ج 3: 111). 2ـ4ـ2 اعمال شرعی موافق با کتاب و سنت این معنی فقط در دیدگاه ابنتیمیه (م. 728 ق.) در قالب جملة شرطی و در پاسخ به سؤالْ از عبارت منظور آمده است: «اگر منظورش از طُرق، اعمال شرعی موافق با کتاب و سنت است؛ مثلِ نماز، صدقه، جهاد، ذکر، قرائت و... صحیح است؛ اما اگر بهواسطة آن منظورش طریقی مخالف کتاب و سنت باشد، باطل است» (ابنتیمیه، 1425 ق، ج 10: 454). 2ـ4ـ3 کثرت برهانها و دلایل وجود خداوند یکی از تفسیرهای مقبول و مشهور «طُرق» در این عبارت، کثرت برهانهای وجود خداوند است. دربارة تکثر برهانهای عقلی، فیلسوفان بسیاری ازجمله ابنسینا، حکیم طوسی، ملاصدرا و... اظهار نظر کردهاند (رک. قربانی، 1391: 135‑149). در اینجا بهدلیل اطالة کلام، از سخن حکما صرفنظر میکنیم و فراخور موضوع به بیان دیدگاه برخی از علما میپردازیم. در میان علمای شیعه، آیتالله صافی گلپایگانی (ت. 1297 ش) «طُرق» را «برهانها و دلایل وجود خداوند» تعبیر کرده است و واژة «انفاس» را چه در معنی «نفْس» و چه «نَفَس» دارای حصر و محدودیّت دانسته است؛ درحالیکه برهانهای وجود خداوند، بیشمار است: «طرق الی الله محصور در این عدد نمیشود؛ زیرا به هر دو کلمة نفوس یا انفاس، طرق الی الله محصور در مخلوقات جاندار ذینفس نیست و به این همه آیات بیشمار الهی در زمین و آسمان اشاره نشده است. علاوهبر این اگر مقصود از انفاس و نفوس خود آنها باشد، غیر آنها به حساب نیامده و اگر غیر آنها باشد، خود آنها منظور نشده است و این، دلیل بر این است که کلام بشر در بیان این معانی هرچه هم رسا باشد، کوتاه و قاصر است و اگر گفته شده بود «عدد الطرق الی الله بعدد کل ما سواه من الآیات و العجایب» شاید کاملتر بود» (پرسش دربارة سند چند حدیث، 1398). شیخ جعفر سبحانی (ت. 1308 ش) نیز همین را از «طرق» تعبیر کرده است و هر ذره در جهان را دلیلی برای وجود خداوند دانسته (سبحانی، 1421 ق، ج 1: 113) و در میان اهل تسنن، بدیعالزمان سعید النورسی (م. 1380 ق.)، از پیشگامان اندیشة جدید اسلامی همین معنا را ارائه کرده است (النورسی، 1988 م: 160).
2ـ4ـ4 راههای معرفت حقتعالی این تعبیر را حکیم سبزواری (م. 1289 ق.)، فیلسوف و عارف شیعی، در اسرارالحکم با عنوان «مراحل علوم و معارف و منازل اخلاق» میآورد. وی که بهشیوة فلسفی به شرح عبارت بحثشده پرداخته، نام مراحل مختلف را ذکر کرده است که همان مقامات عرفانی در تصوف به شمار میرود. «و آدمى را، بعلاوة این، سلوک استشعارى و «سفر الى الله» و «عبادت تشریعى» [نیز] مىباشد. پس چنانکه اصل معاد «روحانى» است و «جسمانى»، همچنین هریک از مواقفش «روحانى» دارد و «جسمانى»؛ پس صراط روحانى، «سلوک الى اللّه» است، هم شریعتی و هم طریقتی، در مراحل علوم و معارف و منازل اخلاق و اعمال، چون «اراده»، «توبه»، «انابه»، «محاسبه»، «مراقبه»، «توکّل»، «رضا»، «تسلیم» و غیرذلک و صراط حق، در عین وحدتش، به عدد سایرین الى اللّه است و لهذا، اکابر گفتهاند که «الطّرق الى اللّه- تعالى- بعدد انفاس الخلایق» (سبزواری، 1383: 435 و 436). راههای معرفت حقتعالی آن هم بابیانمعصوموپیغمبر (ص) معناییاستکهعلامهطباطبایی (1281‑1360 ش) از «طُرق» ارائه داده است. ایشان ضمن حدیث خواندن این عبارت، بهترین راه معرفت را «معرفت نفس» خوانده است؛ شیوهای پسندیده و مشهور به «طریقت» که ویژة عارفان است؛ هرچند در شرع به آن اشاره نشده است (رخشاد، 1381: 107). محمدی ریشهری (ت. 1325 ش) نیز با تفصیل بیشتر، همین معنا را از «طُرق» بیان کرده است. وی سه راه اصلی برای معرفت در نظر گرفته است که دیگر راهها به آنها ختم میشود: 1) معرفت نفس؛ 2) معرفت عالم؛ 3) مجاهده. «راه اول و دوم علمی است و راه سوم عملی. این راهها در این آیة کریمه اشاره شده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (فصلت: 53). راه سوم یعنی مجاهده، شهودی است. راه اول و دو چگونگی ارائة راه سوم را نشان میدهد؛ اما از راه سوم است که میتوان به هدف رسید "وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا" (عنکبوت: 69)» (ریشهری، 1384، ج 3: 109). 2ـ4ـ5 راههای مختلف هدایت فراخور استعداد و قابلیّت در عبارت یادشده، ذکر واژة «طُرق» در کنار «خلائق» نشاندهندة نوعی تناسب میان راه و مردم است. عدهای از علما از این منظر به تفسیر آن پرداختند. آنها انسانها را در قبول هدایت و درک معانی اسلام و درجات ایمان متفاوت میدانند؛ به همین دلیل اگرچه «صراط» یا همان شاهراه اصلی هدایت یکی است، هر انسانی از وجود خود راهی بهسوی خدا دارد. این مسئله در موضوع «سعة صدر رهبر جامعه» اهمیت و جایگاه خاصی مییابد (مطهری، 1378، ج 2: 82). علامه طهرانی (1345‑1416 ق.) در معادشناسی، ضمن تفسیر «طُرق» به «راههای مخصوص از باطن هر فرد به خدا»، دربارة نسبت آن با صراط مستقیم میگوید: «صراط مستقیم تنها یک مسیر و بهترین راه قرب خداست و طُرق مختلف بهاندازهای که به صراط مستقیم نزدیک هستند، توانایی رساندن افراد به خدا را دارند» (حسینی طهرانی، 1425 ق، ج 8: 16‑20). از میان علمای اهل تسنن، آلوسی بغدادی (م. 1270) در تفسیر روحالمعانی، «طُرق» را همان «راههای مختلف ایمانآوردن و هدایت» در نظر گرفته است و اینکه یکیبودن مقصد لزوماً به معنی یکیبودن راه نیست. وی در شرح آیة «إِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا» (بقره: 137) میگوید: «اگر در ایمان وارد شوند بهواسطة شهادت مثل شهادتدادن شما، هم ازنظر لفظی و هم اعتقادی، در این صورت هدایت یافتند یا اینکه اگر در جستوجوی ایمان بروند از طریقی مثل طریق شما که بهسوی حق هدایت میشود؛ چراکه یکیبودن مقصد باعث نمیشود که راهها متفاوت نشود، همانگونه که گفته شده: "الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق" در اینجا موقعیت مشخصکردن دین حق است نه مشخصکردن نفس راه رسیدن به آن که چنین توجیهی دارد» (آلوسی، 1415 ق، ج 1: 394). 2ـ4ـ6 شیوههای مختلف پیران طریقت علمایی که رویکردهای عرفانی دارند، «طُرق» را همان «شیوههای مختلف پیران طریقت در تربیت سالکان» معنی کردهاند. هیتمی (م. 974)، فقیه و عالم شافعی، در الفتاوی الحدیثیه میگوید: «عدهای از مشایخ دستور به ذکر میدهند، عدهای دیگر خرقه میپوشند و گروهی دیگر غیر از آن را برحسب طریقشان انجام میدهند؛ زیرا طرق آنها زیاد است تاآنجاکه گفته شده "الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق"» (الهیتمی، بیتا: 56). اسماعیل حقی بروسوی (م. 1127 ق.) در تفسیر روحالبیان تفاوت مقامات سلوک را نتیجة تفاوت دعوت بهسوی حقتعالی میداند؛ چنانکه «برخی از آنها مردم را از باب فنا در حقیقت عبودیّت دعوت میکنند، قوله تعالی: "و قدخلقتُک و لمتک شیئا" [مریم: 9] برخی از باب ملاحظة عبودیّت یعنی ذلت و فقر و آنچه مقتضای مقام عبودیّت است؛ برخی از باب ملاحظة اخلاق رحمانی، برخی از باب ملاحظة اخلاق قهری، برخی از باب ملاحظة اخلاق الهی که بالاترین و بزرگترین آنهاست. پس همانا گفتهاند: "الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» و «بعدد انفاس الالهیه"» (حقی بروسوی، بیتا، ج 6: 59). ابولحیه، دانشمند معاصر الجزایری نیز در الاتجاهات بر همین معنی تأکید میکند و ضمن نسبتدادن عبارت یادشده به ابن عربی، با آوردن دلایلی مانند تشخیص پیر و تفاوت مریدان، بر آن صحه میگذارد (ابولحیه، بیتا: 170). شیوههای متعدد پیران تصوف، برخی از منتقدان صوفیه را بر آن داشته تا آنها را صاحب صدها و هزاران دین و آیین بخوانند؛ چنانکه عبدالرحمن بن عبدالخالق (م. 1442 ق.)، پژوهشگر دینی معاصر، با بیان این مطلب، تصوفِ هزارآیین را در تقابل با آیین معین و مشخص اسلام خوانده است (الیوسف، 1404 ق: 43 و 44). البته استدلال این افراد ضعیف است؛ زیرا اولاً روش پیران طریقت در درون آیین اسلام شکل میگیرد و فقط صورت آن متفاوت است؛ همانند الزام به ذکر یا عباراتی خاص؛ ازسوی دیگر معنی «طرق» در اینجا یعنی شیوههای عملی متعدد سیروسلوک با واژة «دین» یکی تلقی شده است که نادرست است. 2ـ4ـ7 انحراف از صراط مستقیم پیشتر در قسمت معنای لغوی «طُرق» به تفاوت آن با «صراط» اشاره شد. دیدگاه علما نیز که اغلب به تفسیر و تأویل «طُرق» در عبارت یادشده دست زدهاند، نشان میدهد که آنها معنای این واژه را متفاوت با صراط دیدهاند؛ اما لزوماً در تقابل با آن مطرح نکردهاند. با این حال، روایتی از پیامبر (ص) به نقل از عبدالله بن مسعود آمده است که برخی از علما با توسل به آن، طرق را نقطة مقابل صراط و در معنی راههای شیطانی و منحرف به شمار آوردهاند. در این روایت که شیخ الالبانی (م. 1420 ق.) برای مخالفت با عبارت منظور، به آن تمسک جسته، آمده است که «رسول خدا روی زمین خطی مستقیم کشید و بعد در کنار آن خطوط متفرقة دیگری کشید. سپس این آیه را خواند: «"و إنّ هذا صراطی" [انعام: 153] بعد در تفسیر این خطوط گفت: "این صراط خداوند است و اینها طُرُق و بر سر هر طریقی شیطانی است که مردم را بهسوی آن دعوت میکند..."» (الالبانی، بیتا، ج 16: 2). در ادامه با این استدلال که وحی خدا یکی است و تعدد وحیپذیرنده نیز محال است، «طریق» را مانند«صراط» واحد خوانده و اعتبار بخشیدن به جمع این واژه را مخالف با کتاب و سنت و آسیبزننده به آنها دانسته است (همان، ج 16: 2). دربارة دیدگاه البانی باید گفت بررسی نگاه علما نشان میدهد که در میان آنها چنین تفسیری از «طُرق» و این روایت صورت نگرفته است. به نظر میرسد شیخ البانی اشتباهی در درک عبارت «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» داشته است؛ زیرا در روایت پیامبر (ص) خطوط متفرقه از صراط مستقیم بهسوی خارج رفته است؛ درحالیکه در این عبارت، حرف اضافة «الی» در میان «طرق» و «الله» نشان میدهد سویة این راهها بهسمت خدا یا همان صراط مستقیم است نه خارج از آن. بر این اساس، استدلال او در استفاده از این روایت برای رد عبارت یادشده نادرست است. 2ـ5 تأویلات عرفانی «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» را میتوان گزارهای عرفانی تلقی کرد که در کتابهای صوفیان ثبت شده است. هرچند علما نیز تفسیرها و تأویلاتی بر آن نگاشتهاند؛ تأویلات عارفان که برآمده از خاستگاه اصلی آن است، جای بحث و تأمل دارد. در این زمینه به تناسب سیر تحول تاریخی صورت عبارت یادشده، تأویل آن نیز دستخوش تغییر شده است؛ چنانکه در قرنهای چهارم و پنجم تأویلات پیچیدهای از «طُرق» ارائه نشده است و ضمن پذیرفتن کثرت طرق، کتاب و سنت بهعنوان بهترین طریق، معرفی و بر آن تأکید شده است؛ برای نمونه ابوعلی جوزجانی در پاسخ به پرسش یارانش دربارة چگونگی راهها بهسوی خدا چنین میگوید: «الطرق الی الله کثیر و اصح الطرق و اعمرها و ابعدها عن الشبه اتباع السنه قولا و فعلا و عزما و عقدا و نیه لان الله تعالی یقول "و إن تطیعوه تهتدوا" (نور: 54)» (سلمی، 1419 ق: 197 و 198)؛ یعنی راهها بهسوی خداوند بسیار است؛ اما درستترینراهها، آبادترین آنها و دورترین راه از هر نوع شک و تردید، پیرویکردن از سنت است در سخنگفتن، عملکردن، ارادهکردن، پیمانبستن و نیتکردن؛ چنانکه خدای تعالی میفرماید: «اگر او را اطاعت کنید، هدایت میشوید»؛ به این ترتیب او قائل به کثرت راه است؛ اما به شرح و تأویلِ راهها نمیپردازد؛ بلکه فقط بهترین راه را توصیف میکند و از سالک میخواهد با همة وجود خود در همة شئون زندگی از سنت نبوی پیروی کند تا براساس وعدة خداوند در قرآن با اطاعت امر رسول هدایت یابد. در سخن دیگری از جنید بغدادی (م. 298 ق.) نیز بر همین امر تأکید شده است: «الطُّرق کلّها مسدوده علی الخلق الّا من افتقی اثر الرسول و اتبع سنته و لزم طریقته فإنّ الطرق الخیرات کلها مفتوحه علیه» (همان: 132). در اینجا جنید اصل کثرت راه را پذیرفته است؛ اما همة آنها را مانند کوچة بنبستی دیده است که سالک را به هدف اصلی نمیرساند و تنها طریق موصول، پیروی از پیامبر (ص) و الزام تبعیت از سنت و طریقت وی است؛ زیرا همة راههای نیکی و خوبی بهسوی او باز شده است. به این ترتیب، حرکت در طریق نبوی به معنی رفتن در همة راههای خیر است. در اینجا نیز تأویلی از طُرق ارائه نشده و با ارائة یک شاخص مهم (پیروی از سنت) جامع راههای خیر و مانع دیگر طرق معرفی شده است. از قرن هفتم به بعد بهویژه تحت تأثیر آثار ابنعربی تأویلات پیچیدهتری از «طرق» ارائه میشود که در این قسمت بهتفصیل دربارة آن سخن خواهیم گفت. 2ـ5ـ1 «طرق» برای او، نه بهسوی او درطبقاتالصوفیه سلمی (م. 412 ق.)، «کثرت طرق الی الله» در قالب نقلقولهایی از عارفان بدون شرحی از گوینده یا نویسنده مطرح شده است. در یک نمونه به نقل ازابوبکر طمستانی فارسی (م. 340 ق.) پس از بیان جملة «الطریق الی الله بعدد الخلق» جملة دیگری بلافاصله نقل شده است که میتوان آن را نوعی اصلاحیه یا تأویل به شمار آورد: «ثم قال: الطریق له و لا طریق الیه» (سلمی، 1419 ق: 352).در جملة دوم، طمستانی بهجای حرف اضافة «الی»، حرف «لَ» را قرار داده است. به این ترتیب سویة طریق و کثرت آن را به خداوند نسبت داده است، نه به بندهای که میخواهد بهسوی او برود. طمستانی با این اصلاحیه، ازسویی نسبتبه کثرت راههای رسیدن به خدا تردید نشان داده است؛ زیرا همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، در قرن چهارم و پنجم تأکید بر بهترین شیوه، یعنی پیروی از کتاب و سنت بوده است که تنهاترین راه درست به شمار میآمده است؛ ازسوی دیگر خداوند را صاحب راههای بسیار دانسته است که حدوحصر ندارد. با این همه، ذکر جملة دوم فقط بر ابهام بیشتر معنای «طُرق» افزوده است و این سؤال را که «منظور از راههای خداوند چیست؟» بیپاسخ گذاشته است. 2ـ5ـ2 انواع ایمان و راههای آن ردپای نخستین تأویل عرفانی «طرق» را در قوتالقلوب ابوطالب مکی میتوان یافت. تأویل وی از «طُرق» براساس تبیین انواع ایمان صورت گرفته است. او ابتدا به نقل از برخی علمای سلف بیان میکند که ایمان در سیصد و سیزده نوع آفریده شد. برخی انواع ایمان را به تعداد انبیای مرسل گفتهاند و اینکه هر مؤمنی که بر یکی از آفرینشهای آن قرار بگیرد، همان، طریق وی میشود و آبرو و بهرهاش از حقتعالی را از همان طریق به دست میآورد (ابوطالب مکی، 1417 ق: 155). در اینجا ابوطالب مکی برای تأویل از حدیث و سخن مشایخ بهره برده و با بیانی ساده، به دور از مباحث پیچیدة فلسفی و عرفانی «طُرق» را «انواع ایمان» معنی کرده است. 2ـ5ـ3 موجودات و مخلوقات ابوطالب مکی در ادامة شرح موضوع «طُرق» ضمن اشاره به دو عبارت رایج در میان عارفان، تأویل دیگری ارائه میدهد که براساس آنها، «طُرُق» را خودِ مخلوقات میخواند: «عالِم دیگری گفته که "الطرق إلى الله عزّ و جلّ بعدد المؤمنین" و برخی از عارفان گفتهاند: "الطرق إلى الله بعدد الخلیقة"؛ یعنی برای هر شاهد آفرینش، یک راه هست؛ در این صورت همة آفریدهها راههایی هستند بهسوی آفریننده» (همان: 155). او با ذکر آیة «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِیلًا» (إسراء: 84) «شاکله» را همان «طریقه»ای تعریف کرده است که آفریده آن را میسازد و در آن شکل میگیرد (همان: 155). 2ـ5ـ4 شیوة سالکان در مناراتالسائرین که گفته شد برای نخستینبار عین عبارت منظور بهصورت «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلق» آمده، «طُرق» در معنی شیوة سالکان آمده است. نجم رازی (م. 654 ق.)، در این کتاب ذیل عنوان «انحصار الطرق» همة راهها را در سه مورد خلاصه کرده است: طریق اخیار (که عبادت و انجام فرایض شرعی را انتخاب کردهاند)؛ طریق ابرار (اصحاب مجاهده و ریاضت) و طریق شطاران (اهل محبت و جذبه) (نجم رازی، 1425 ق: 230). او درنهایت طریق شطاران را بهترین راه معرفی میکند: «سوم ـ طریق روندگان بهسوی خدا و پروازکنندگان با خدا؛ و آن طریق شطاران از اهل محبت و سالکان بهوسیلة جذبه است. افرادی از این گروه که در بدایت به وصال میرسند، بیشتر از افراد دیگری هستند که در نهایت به وصال میرسند. پس طریق برگزیده همین است که بنای آن بر مرگ اختیاری قرار دارد» (همان: 230). خواجه احمد کاسانی (م. 949 ق.) از عارفان نقشبندیه نیز تحت تأثیر همین دیدگاه در آدابالصدیقین پس از نقل عبارت «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» بهتفصیل دربارة این سه گروه بحث کرده است (آدابالصدیقین: 214 ب و 215 الف). 2ـ5ـ5 خودشناسی و معرفت نفس یکی دیگر از تأویلات «طُرق»، خودشناسی است که در دیدگاه ابنعربی (م. 638 ق.) مطرح شده است. وی که در زمینة طریق الی الله قائل به وحدت در عین کثرت است، ضمن اشاره به واژة «انفاس» در عبارت یادشده، هر نفسی را طریقی بهسوی خدا خوانده است و هر اندازه که شخص، علم به نفس و مراعات آن را از دست بدهد، به همان میزان علم به طریق و غایات آن را از دست میدهد. وی در فتوحات مکیه پس از توضیحی دربارة حقیقت عارف و معرفت میگوید: «اینها اشاراتی برای شناخت حقیقت عارف و معرفت بود تا مقاصد آنها را دریابیم تاآنجاکه هیچیک از ما نمیگوید که ما در یک طریق که در آن سلوک نکردند، منفرد و خاص شدیم؛ بلکه طریق، یکی است؛ هرچند برای هر شخص یک طریق است که به او اختصاص دارد؛ چراکه "إنّ الطرق الی الله تعالی علی عدد انفاس الخلائق"؛ یعنی هر نفسی راهی بهسوی خداوند است و این سخن درست است. پس بهاندازة علمی که از تو در مورد انفاس و مراعات آن فوت میشود، به همان اندازه علم به طریق از تو فوت میشود و به اندازة علمی که از طرق از تو فوت شده، غایات آن طرق و همینطور غایت هر طریق که الله است، از تو فوت میشود؛ چراکه "الیه یرجع الامر کلّه" [هود: 123]» (ابنعربی، 1418 ق، ج 2: 317). دیدگاه ابنعربی مشابه دیدگاه علمایی است که «طُرق» را «راههای معرفت خداوند» تفسیر کردهاند؛ البته در اینجا فقط به مهمترین آنها یعنی راه معرفت نفس تأکید شده است. 2ـ5ـ6 اسماء الهی و مراتب آن کمالالدین عبدالرزاق کاشانی (م. 736 ق.) در شرح فصوصالحکم با توسل به اسماء مختلف الهی، راههای متعدد بهسوی حق را تبیین میکند. وی در شرح این جمله «إنّ لله الصراط المستقیم غیر خفی فی العموم»، ابتدا اصطلاح «صراط مستقیم» را شرح میدهد: «صراط مستقیم تنها راه و نزدیکترین راه بهسوی خدای واحد و احد است» (کاشانی، 1370: 150). آنگاه پیش از اشاره به عبارت «الطرق الی الله...» بیان میکند که هریک از اسمای الهی بندهای دارد و هر موجودی از موجودات با اسمی که با او ارتباط دارد و متناسب با اوست در راه آن قدم برمیدارد؛ به این ترتیب در همان راه مستقیمی که منسوب به اوست، حرکت میکند. هرچند اسماء مختلف است؛ اما مسمّی (خداوند) یکی است و درنهایت همة اسماء به او متصل میشود؛ بنابراین «درست شد سخنشان که گفتهاند "الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق" بلکه "بعدد انفاس الالهیه"؛ زیرا کارهای نوشوندة خداوند هر لحظه بر همة مظاهر انفاس الهی است و این امر در بارگاه هریک از اسماء به طور عام، ظاهر است؛ جدا از این که این اسماء کلی باشد یا جزئی غیرخفی. پس هر اسمی مدبّر ظهور روح و صورت اوست و همگی به خداوند متصل است» (همان: 150). به این ترتیب هرکدام از اسمای الهی یک راه دارند و اسم الله جامع همة راههاست که ظاهر و شناختهشده است و کاربرد «صراط» بهصورت مطلق و عام مشخص میکند که این راه مستقیم ازجانب خداوند در حق عموم مردم آمده است و صراط همة انبیا است که در آیة «اهدنا الصراط المستقیم» به آن اشاره شده است (همان: 150 پاورقی). تأویل طُرق به اسمای الهی در دیدگاه عبدالرحمن جامی (م. 871 ق.) نیز دیده میشود؛ اما او همة طرق را راه حقیقی سعادت و نجات نمیداند؛ همانگونه که اسمای الهی مانند «ضارّ» و «نافع» ازنظر صفت با یکدیگر متفاوتاند، به همین ترتیب تأثیر طرق نیز متفاوت میشود: «پس همانا هر راهی هرچند که ازحیث یکی از اسماء ما را به او برساند (چراکه هر اسمی بهگونهای خود مسمی است) نفعی نمیرساند و سعادت به همراه ندارد؛ چراکه اسماء از جهت حقیقتشان و آثارشان مختلف هستند: «ضارّ» کجا و «نافع» کجا»؟ «معطی» کجا و «مانع» کجا؟...» (جامی، 1393: 187). درنهایت، طریق رسیدن به سعادت را همان پیروی از پیامبر (ص) معرفی میکند که خداوند سبحان بر زبان رسولش جاری کرده و به او فرمان داده است که از راه وی پیروی کنیم (همان: 187). جامی در ادامه بیان میکند که تفاوت راه ناشی از تفاوت مرتبة اسمای الهی به نسبت کسی است که بهسوی او دعوت میکند. هر شخصی در مقام معرفتی خاصی از حقتعالی قرار دارد؛ بنابراین هنگام دعوت افراد بهسوی خدا، خود اعمالی ازقبیل ذکر، نماز، اعمال نیک و... را انجام میدهد و از انجام برخی اعمال اعم از گناهان کبیره و صغیره یا مکروهات دوری میکند. به گفتة جامی براساس همین عملکردها، وی در یکی از مراتب اسمای الهی قرار میگیرد و بهنسبت اعمالش، طریق وی هم متفاوت میشود. «از موجبات دعوت بهسوی خدا اختلاف در مراتب اسمائش است به حسب کسی که بهسوی او دعوت میکند؛ ازنظر آنچه از آن میپرهیزد و دوری میکند، از آن اعراض میکند و به آن روی میآورد؛ به آنچه هدایت میکند و بصیرت میدهد؛ در زمینة آنچه از رستگاری و فضلش امیدوار است» (همان: 188). به همین دلیل است که جامی رحمت خداوند را در همهچیز گسترده میبیند و عاقبت انسان را چه در جهنم باشد و چه در بهشت منتهی به سعادت میداند؛ زیرا سعادت یعنی رسیدن به چیزی که متناسب با مزاج و شخصیت فرد باشد؛ فرقی نمیکند درجات بهشت باشد یا درکات جهنم (همان). 2ـ5ـ7 صراط مستقیم تأویل «طُرق» به صراط مستقیم در دیدگاه برخی از عارفان مطرح شده است. صائنالدین علی بن ترکه (م. 835 ق)ضمناشاره به کثرت راه بهدلیل تکثر سالکان و استعدادهایشان میگوید: «به همین علت گفتند: راههای به خدا، به عدد انفاس خلایق است و هرکدام از آن راهها در رسیدن به خدا مستقیم است جز آنکه این مستقیمبودن، آن راه مستقیم خاصی نیست که در آیة ذیل از سورة حمد مراد است، فرمود: «اهدنا الصراط المستقیم» [فاتحه: 6]» (الترکه اصفهانی، 1392، ج 2: 783)؛ بنابراین صائنالدین صراط مستقیم را از دو منظر بررسی کرده است: 1) واژهای که با صفت مستقیم و «ال» عهد در سورة حمد آمده و معهود آن راه توحید و دین حقی است که همة انبیا و پیروانشان بر آن قرار دارند و بهواسطة آن همة راههای ایشان یکی میشود؛ 2) معنای تأویلی «طُرق» یعنی همان راه متناسب با استعداد سالک. جامی «طُرق» را ازنظر اینکه غایت و نهایتش خداوند است، همان صراط مستقیم خوانده است: «نهایات طرق که سالکان در آن راه میروند، صوری باشد یا معنوی، همگی بهسوی خداوند سبحان برمیگردد و خداوند غایتش است؛ چراکه حق ـ سبحانه ـ هم ازنظر وجودی و هم ازنظر علم همراه و با هر چیزی است با معیت، ذاتش از هرگونه مزج، حلول، انقسام و هرچه جلالش را آلوده کند، مقدس است... پس خداوند متعال غایت روندگان و دلیل متحیران است. پس همگی یعنی همة طرق، صراط مستقیم است به اعتبار رسیدنش به حق تعالی» (جامی، 1393: 184 و 185). در ادامه، «صراط مستقیم» را امر مطلقی به شمار میآورد که در سعادت انسان جایگاهی ندارد؛ بلکه این مرتبه و اختلاف طرق و تفاوت آنهاست که سعادت انسانها را رقم میزند (همان: 186). او با تبیین اسما و صفات الهی بار دیگر بر تأویل «طُرق» در معنی صراط مستقیم صحه میگذارد و چنین میگوید که رحمت او در همهچیز، اعم از کوچک و بزرگ قرار دارد و «الرحمن» اسمی است شامل همة اسما و اینکه همة راهها به او منتهی میشود. جامی نیز مانند صائنالدین علی بن تُرکه به این آیه از قرآن تمسک میجوید که «ما مِن دابّه الا هو آخذ بناصیتها إنّ ربّی علی صراط مستقیم» (هود: 56)؛ هر روندهای بر صراط مستقیم پروردگار است؛ «غیر المغضوب علیهم» و «و لا الضالّین» نشان میدهد همانگونه که گمراهی اعراضکننده است، غضب الهی هم دورکننده است. بازگشت بهسوی رحمتی است که در همهچیز گسترده و بر همهچیز سابق است (همان: 150 و 151). سرانجام بیان میکند که هر چیزی صاحب روحی است و خداوند او را بهسوی صراطی میکشاند که پیشتر از ایجاد شیء، رحمتش در آن صراط قرار داشته است؛ بنابراین چون حقایق بهنسبت ذاتیاش و متناسب با موجودات گذاشته شده و براساس راه صاحبان آنها پیموده شده است، هرگز غضب و گمراهی نیست و اگر یکی از آن دو اعراض کند، عَرَضی غیرذاتی و به حکم تبعیت است و آن حرکت همان رفتن بر صراط مستقیم است؛ پس صراط همان راهی است که در آن قرار دارد (همان: 151). 2ـ5ـ8 مراتب عرفان ملامحسن فیض کاشانی (م. 1091 ق.) «طُرق» را «قبول مراتب عرفان و رسیدن به اطمینان» خوانده که در مردم بهنسبت درک و عقلشان درجات مختلفی دارد. وی در علمالیقین میگوید: «و بدان که افهام مردم و عقلهایشان در قبول مراتب عرفان و رسیدن به اطمینان متفاوت است: ازنظر کمی و کیفی، شدت و ضعف، سرعت و کندی، حالی و علمی، کشفی و دیدنی. هرچند اصل معرفت فطری و ضروری است یا با نزدیکترین تنبیه و آگاهی به آن هدایت میشود. پس برای هر راهی که خدای عزوجلّ او را بهسوی آن هدایت کند، از اهل هدایت باشد و «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» [در پاورقی گفته که این عبارت در جامعالاسرار به پیامبر (ص) نسبت داده شده است و آن را در کتب روایی نیافتم.] «وَ هم درجات عند الله» (آلعمران: 163) «و یرفع الله الذین آمنوا منکم و الّذین اوتوا العلم درجات» [مجادله: 11]» (فیض کاشانی، 1377، ج 1: 43). علامه مجلسی (م. 1111 ق.) نیز عین همین عبارات فیض کاشانی را بدون ذکر منبع، ذیل شرح روایتی از امام حسن عسکری (ع) نقل کرده است (مجلسی، 1403 ق، ج 64: 137). شاید خاستگاه حدیث دانستن عبارت منظور در سخنان علامه طباطبایی برخاسته از اعتماد و استناد به اینگونه منابع روایی و دینی باشد.
3ـ نتیجهگیری موضوع کثرت طریق و تعدد آن برای رسیدن به خدا در میان علما و عارفان مسلمان بسیار بحثبرانگیز بوده است. ردپای باور به تکثر طریق را در جملة مشهور «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» میتوان یافت. این عبارت که به گمان برخی حدیث تلقی میشود، در اصل جملهای است که مضمون و منشأ آن را در کتابهای کهن عرفانی میتوان یافت؛ هرچند عین عبارت در کتابهای قرن هفتم به بعد ثبت شده و در قرن هشتم سیّد حیدر آملی آن را حدیث خوانده است. در آثار سنایی، عطار، مولوی و حافظ بهشیوة عارفان بازتاب تسامح و تساهل در دین و دوری از هرگونه تعصب دیده میشود؛ اما اشارة مستقیم به عین این عبارت نیامده است. معنای لغوی «طُرق» یعنی «راهها» به ظاهر با «صراط مستقیم» منافات دارد؛ اما واکاوی دیدگاه علما و مفسران شیعه و سنی نشان میدهد که بیشتر آنها معنی لغوی این دو واژه را بهخوبی میدانستند و ازاینرو در برابر عبارت یادشده واکنش شدید و مخالفت سرسختی نشان ندادند؛ حتی به تأویل دست زدهاند و برای «طُرق» معانیای مانند کثرت برهانهای اثبات خداوند، راههای مختلف معرفت حقتعالی یا اعمال شرعی موافق با کتاب و سنت در نظر گرفتهاند. در این میان گروهی که مشرب عرفانی داشتند، تعبیراتی مانند شیوههای مختلف پیران و راههای مختلف هدایت براساس استعداد افراد را بیان کردهاند. در میان آنها سیّد حیدر آملی، معنای تنوع ادیان و مذاهب را پذیرفته است که چون این معنا به موضوع تکثرگرایی دینی میانجامد با مخالفت صریح برخی از علما روبهرو شده است. تأویلات عرفانی عبارات مشابه جملة بحثشده از قوتالقلوب ابوطالب مکی آغاز شده که مؤلف با توسل به انواع ایمان، طُرق را توضیح داده است. توجه به اسمای الهی و مراتب آن، شیوههای عملی مختلف سلوک، موجودات و مخلوقات، مراتب عرفان و صراط مستقیم خواندن طُرق از دیگر تأویلات ارائهشده است. با دقت در دیدگاه عالمان و عارفان پیمیبریم که آنها دربارة تعبیر «طرق» به راههای معرفت خداوند، شیوههای مختلف تربیت پیران یا همان شیوههای عملی سلوک و مراتب و مقامات عرفانی اتفاقنظر دارند. دیدگاه سیّد حیدر آملی مبنی بر پذیرفتن ادیان و مذاهب مختلف، به دیدگاه علی بن ترکه و جامی مشابهت زیادی دارد که همة راهها را بهنوعی صراط مستقیم خواندهاند. از منظر فلسفی، تبیینها و تأویلات تکثر راهها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: الف) تأویلاتی با نگاه ذهنی و درونی که علت تکثر را در فاعلهای شناسایی (سوژهها) دیده است؛ همانند تفاوت استعداد انسانها، مریدان و شیوههای تربیتی پیران؛ ب) نگاه عینیتگرا که علت را در موضوع شناساییشده (ابژه) دیدهاند؛ همانند مراتب اسما و صفات الهی، انواع ایمان، مقامات عرفان و تنوع ادیان. | ||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||
| ||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,144 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 378 |