تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,378 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,112,758 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,061,538 |
ماجرای دو اشک در شرح دو بیت از غزلیات حافظ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 14، شماره 2 - شماره پیاپی 45، مهر 1399، صفحه 81-98 اصل مقاله (1.18 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2021.124565.1523 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امیر سلطان محمدی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشآموختة دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دیوان حافظ انباشته از ابیاتی با مضامین باریک و لطیف است. درک این مضامین افزونبر اشراف بر مضامین ادبی، نیازمند درک باریکاندیشی او در به هم درپیچاندن مضامین شاعران گذشته و علوم جانبی برای خلق مضامین جدید است. در همین باره، دو بیت از غزلیات حافظبهسبب کمدقتی در اصول یادشده هنوز شرح شایسته و بایستهای ندارد. ازقضا حافظ در هر دو بیت با مضمونآفرینی و تصویرسازی، از «اشک» بهعنوان یکی از ارکان اصلی بیت بهره برده که بهسبب کمدقتی شارحان معنای آن بهدرستی درک و ارائه نشده است. بیت اول، بیت جنجالبرانگیز زیر است: ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت «ماجرا» در این بیت به معنای اشک و راهبر است. بیت دیگر بیتی است که جنجالهای بیت نخست را نیز نداشته است. گویا علت این کمتوجهی نفهمیدن نکتة ظریفی است که حافظ پرداخته است و شارحان به تسامح آن را شرح و از آن عبور کردهاند. بیت: خواب بیداران ببستی وآنگه از نقش خیال تهمتی بر شبروان خیل خواب انداختی در این بیت نیز «شبروان خیل خواب»، اشک و گریه است که معشوق بهواسطة خیال خود که به سر عشاق میفرستد، عامل گریه و زاری و بیخوابی آنها میشود. سبب اشکالات شارحان در هر دو بیتِ یادشده علاوهبر پینبردن به باریکاندیشی حافظ در مضامین، بیتوجهی به نکات دستوری نیز هست. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ماجری؛ خرقة مردم چشم؛ شبروان خیل خواب؛ خیال | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه اینکه کسی مانند محمد دارابی به نقل از برخی، شعر حافظ را معما و لغز و گاه بیمعنی تلقی میکند (1357: 7)، یا محققی مانند اقبال آشتیانی شعر کسانی مثل حافظ را مقدمة سبک مضمونتراش و باریکاندیش هندی میداند (1345: مقدمه ج) یا حتی خود حافظ درک شعرش را به آگاهی نسبتبه ظرایف شعری و مشروط به اشراف بر موازین زبان فارسی و لطافت طبع میداند، 1 بیانکنندۀ لایهمندی و دیریاببودن بخش عمدهای از اشعار اوست. بیتوجهی به این نکات و عادت سرسریخواندن دیوان حافظ (رک. ریاحی، 1374: 110 به بعد) عامل مستوری معنای برخی از ابیات او شده است. از نخستین شروحی که امثال سودی و دارابی بهشکل کلی یا گزیده بر اشعار حافظ نگاشتهاند، تا به امروز، دهها شرح با الوان و انواع متفاوت موجود است. برخی از این شروح تکرار مکررات، تعدادی لاطائلات، مواردی با انگیزههای اقتصادی، بعضی برای خالی نبودن عریضه، برخی از روی علاقه و احساس صِرف است؛ افرادی نیز بهناچار از سر احساس تعهد، و معدودی نیز با علم و آگاهی به شرح پرداختهاند که طبعاً آثاری مفید است. این دعوی را از مشکلات بهجامانده از همة شروح میتوان فهمید. سعی نگارنده در این مقاله، پرداختن به دو بیتی است که برخی پژوهشهای پیشین نیز در این باب سخن گفتهاند. مهمترین آنها عبارت است از: شروح سودی (1366)، ختمی لاهوری (1374)، خطیبرهبر (1385)، هروی (1376)، خرمشاهی (1375)، ثروتیان (1380)، حمیدیان (1392) و قیصری (1393). برخی نیز در آثاری بهشکل گزینشی یا مقالهگون به این ابیات پرداختهاند؛ مانند زریاب خویی (1368) در آیینه جام، ریاحی (1374) در گلگشت در شعر و اندیشة حافظ، دادبه (1372) در مقالة خرقهسوزی آیینی رندانه اما آرمانی، مجتبایی (1385) در شرح شکن زلف یار، مرتضوی (1338) در مقالة ایهام یا خصیصة اصلی شعر حافظ و زرینکوب (1386) در نقش بر آب است. درباب بیت نخست:
علاوهبر شروح، مقالات متعدد و نوشتههای پراکندهای نیز نگاشته شده است که بیتوجهی به مضمونپردازی و نازکاندیشی حافظ و تسامح و اهمال در توجه به دستورزبان بیت باعث ایراداتی در شروح نامبرده شده است. در بیت ذیل نیز بهسبب تساهل در نگرشِ شارحان به آن، دقیقة بیت درک نشده است:
اما توجه در اجزای زبانی و مضمونی آن نشان خواهد داد که حافظ در این بیت نیز داد تصویرسازی و باریکاندیشی را داده است. در این کلام مختصر، با توجه به نکات تصویری، دستوری و ذکر پیشینة مضمونیِ این دو بیت، لوازم تعلق اجزای بیت تبیین و شرح نهایی از این دو بیت ارائه میشود.
2ـ بحث 2ـ1 بیت «ماجرا کم کن و بازآ...»
در ابتدا به بیت بحثبرانگیز یادشده پرداخته میشود که درباب آن بسیار قلمفرسایی شده است. در مرحلة آغازین، اجزای بیت تبیین میشود و در ادامه ارتباط اجزا با یکدیگر روشن خواهد شد؛ سرانجام معنای نهایی بیت عرضه میشود. این روش درباب بیت بعد نیز انجام خواهد شد. الف) ماجرا کم کن در آغاز، ذکر این نکته لازم است که نسخهبدلها درباب بیت بحثشده چندان تفاوتی با هم ندارند که راهگشای شرح بیت باشد؛ طبق گزارش نیساری در معدودی از نسخهها بهجای وجه «از سر»، «از تن» یا «از بر» دارد (رک. حافظ، 1386 :152) که تفاوتی در فضای معنایی بیت ایجاد نمیکند. در شرح اصطلاح «ماجری» که شاید کلید حل بسیاری از پیچیدگیهای بیت باشد، شارحان بهطور کلی در دو گروه قرار میگیرند؛ دستهای که ماجرا را با تعابیر و مدلول صوفیانة 2 آن و با مراسم متعلق به آن، یعنی نوعی مراسم آشتیکنان تفسیر و تأویل میکنند (رک. پرتو علوی، 1358: 111؛ ریاحی، 1374: 332-337؛ زریاب خویی، 1368: 348؛ خرمشاهی، 1375: 181‑183؛ دادبه، 1372: 12‑16مجتبایی، 1385: 176‑189) و عدهای نیز آن را به معنای دعوا و مرافعه و بگومگو تعبیر کردهاند (زرینکوب، 1368: 398؛ جاوید، 1377: 497؛ خطیبرهبر، 1385: 27؛ هروی، 1376: 89‑90، بهشتی شیرازی، 1371: 101؛ سودی، 1366: 158؛ ثروتیان، 1380: 279‑280؛ قیصری، 1393، ج 1: 68؛ ختمی لاهوری، 1374: 498). این هر دو برداشت از این اصطلاح (ماجرا) ناشی از یک سطحینگری در منطق معنایی بیت و بیتوجهی به رابطة علی و معلولی جملههای بیت است. ماجراکردن چه در معنای مراسم آشتیکنان و چه با مدلول بحث و مرافعه در این شعر، وقتی میتواند مفید مقصود حافظ بوده باشد که معشوق در برابر حافظ حضور داشته باشد و جملة بعد ماجرا کم کن (بازآ) در بیت نباشد؛ یعنی مراسم آشتیکنان یا جر و بحث وقتی اتفاق میافتد که معشوق یا محبوب در برابر حافظ باشد؛ با این اوصاف اگر معشوق حاضر باشد، دیگر لزومی به جملة بعد یعنی «بازآ» نخواهد بود. ماجرا باید اتفاق و وضعیتی باشد که حافظ با وجود آن تقاضای بازآمدن معشوق را میکند و این ماجرا در غیبت معشوق رخ میدهد. حافظ درباب ماجرا در این بیت به معنای تحتالفظی این واژه و کنایهای که از آن مستفاد میشود نیز توجه داشته است. «ماجری» مرکب از ما (آنچه) و جری (جاری بودن و جریان داشتن) و معادل کنایی اشک است؛ چیزی که جاری است. مرتضوی (1338: 221) ماجرا را در معنای ایهامی یکی جنگ و مرافعه و دیگر اشک گرفته است؛ ولی توضیحی دربارة چگونگی ایفای هر دو معنا در بیت نیاورده است. حمیدیان نیز دقیقاً همین برداشت مرتضوی را بیذکر منبع آورده و توضیحی درباب ارتباط این معنی با اجزای بیت نیاورده است؛ رویة شرح او بیشتر معطوف به اجزای دیگر و بر بنیاد مرافعه و جدال است (1392: 941). ازنظر نگارنده ماجرا در شرح این بیت ایهام ندارد؛ بلکه ایهام تناسب دارد؛ یعنی فقط یادآور مراسم صوفیان است 3 و جز با معنای اشک تفسیرپذیر نیست. علت مشکل لاینحل 4 شارحان همین بیتوجهی به معنای اصلی آن یعنی اشک است. این لفظ در فرهنگها و شعر شاعران نیز با این معنا بازتاب پربسامدی داشته است؛ «جرت سَفینةُ والشَمسُ و نُجومُ و الماءُ و نحوه» (راغب اصفهانی، 1412 ق؛ ابنمنظور، 1414؛ زمخشری، 1386؛ جوهری، 1376 ق: ذیل جری؛ بستانی، 1382؛ معلوف: 1969: ذیل ماجری). ازهری چنین بیان میکند: «و کلُّ ماجَرَى قَطَراناً فهو تَساتُلٌ، نحو الدمع و اللّؤلؤ إذا انقطع من سِلْکِه» (ازهری، 1421: ذیل ماجری). در الافصاح به جاری شدن از بالا (انحدار) اشاره شده است که مصداقی برای اشک است؛ (نیز رک. موسی، 1410: ذیل جری). زمخشری در اساسالبلاغه برای مدخل «جری» عیناً لفظ را در معنای اشکها آورده است: «و نَهرُ سَریعُالجریة و ما اَجری نهرَکم و عیناه تَستجریانِ الدموعَ و قالَ امروءُ القیسُ:
ابنسیده نیز در المحکم و المحیط الاعظم از «ذوالرمة» بیت زیر را نقل کرده که اشارهای به کارکرد ماجرا برای اشک است:
شاعران نیز این لفظ را چه به ایهام (اشک و جر و بحث) و چه بدون ایهام و منحصراً در معنای اشک و گریستن بسیار به کار بردهاند که در ادامه نمونههایی از اشعار شاعران تاثیرگذار بر حافظ میآید:
حافظ نیز در جایی دیگر البته با ایهام، ماجرا را در معنای اشک به کار برده است:
«ما» در بخش اول «ماجری» یادآور ماء عربی یعنی آب و «جری» در معنای جاریشدن است. ظرافت حافظ در توجه به این جزئیات باعث شده است، ماجری معنای پنهانِ آب جاریشده یعنی اشک را از زاویة دیگر آشکار کند. در ابیات زیر که نمونههایی از شواهد بسیار از شاعران مقدم بر حافظ است، لفظ ماجرا با مدلول جدل و مراسم آشتی آمده و همگی در حضور معشوق است.
در ابیات بالا در ابتدا معشوق حضور مییابد یا حضور دارد؛ سپس ماجرا (شکوائیه و یا مراسم صوفیانه) اتفاق میافتد؛ ولی در بیت محل مناقشه، حافظ ابتدا میگوید: ماجرا را کم کن و پس از آن اظهار میدارد که بازآ؛ با این تفسیر باید گفت: «گریه را کمکردن» تنها معنایی است که ازنظر انطباق فضای بیت با دستور آن برای بیت تصورپذیر است. نکتة دیگر درباب ماجرا آن است که نگارنده گمان قریب به یقین دارد که حافظ از باب عربیخوانی و عربیدانی، به معنای دیگر ماجری که در برخی فرهنگها مندرج است نیز توجه داشته است؛ ماجری در کنار «العیر» به حرکت چشم، اضطراب چشم و برهمزدن آن آمده است؛ برای مثال ابنمنظور (1414 ق: ذیل العیر و نیز رک. ابنفارس، حمیری، 1420 ق؛ زبیدی، 1205 ق: ذیل العیر) آورده است: «جاءَ قَبْلَ عَیْرٍ و ماجَرَى أَی قبل لحظة العین. قال أَبوطالب: العَیْر المِثال الذی فی الحدقة یسمى اللُّعْبة؛ قال: و الذی جرى الطَّرْفُ، و جَرْیُه حرکته؛... و قول الشماخ:
ابنفارس (1404: ذیل العیر) نیز چنین بیان کرده است: «و إنسان العَینِ عَیرٌ (ماجری)، یسمَّى لما قلناه من مجیئه و ذَهابه وَ اضطرابِه». با این اوصاف حافظ بهشکل ایهامی میگوید: اضطراب و حرکت چشم مرا کم کن و بیا که کنایهای به انتظار چشم و اشک از طرفی و ازسویی دیگر درآوردن خرقة چشم است که به کوری میانجامد. نکتة دیگر واژة «کم» در فضای «ماجرا کم کردن» است، که در معنای نفی مطلق است نه اندک گردانیدن و این معنای «کم» در دیوان حافظ و شاعران دیگر کاربرد دارد:
ازاینرو در این بیت اصطلاحِ «ماجرا کم کن» به معنای «تمامکردن اشک، به پایان رساندن گریه و انتظار» است که در شروح مطلقاً به آن توجه نشده است. ب) خرقه از سر درآوردن مردم چشم، نتیجة اشک است درباب این اصطلاح و شیوة کاربرد آن در تفسیر بیت، دو نظر وجود دارد؛ یکی اینکه خرقه متعلق به شاعر است و دیگر اینکه خرقه متعلق به چشم است. به دلیلی کاملاً متقن و متعارض با نظر کسانی مانند زرینکوب (1368: 398)، هروی (1376: 89‑90)، پرتوعلوی (1358: 92) خرمشاهی (1375: 183)، جاوید (1377: 497) قیصری (1393: ج 1: 68) خرقه متعلق به شاعر نیست. بیتوجهی به مسائل دستوری که در بسیاری از شروح مشهود است، عامل این برداشتِ نادرست بوده است. اگر این اصل مفروض شود که مردمک چشم به هر دلیلی که صاحبان نظران مذکور بیان داشتهاند، خرقه را از سر شاعر به درآورده باشد، آیا فاعل فعل پایانیِ جمله (بسوخت) نیز میتواند مردمک چشم باشد؟ مسلماً خیر؛ زیرا مطابق با این نظر اگر خرقه را مردمک چشم از سر شاعر به درآورده باشد، سوزاندن خرقه مسلماً کار خود شاعر است و در این صورت ازنظر دستوری فعل پایانی باید «بسوختم» میآمد، نه «بسوخت»؛ ازاینرو فاعل فعل بسوخت و فعل قبل (بهدرآورد) باید یک عامل داشته باشد؛ درنتیجه باید گفت خرقه متعلق به مردمک چشم است؛ زیرا ازنظر دستوری، هم او (مردمک) خرقه را از سر درآورده و هم آن را سوزانده است. ضمناً در در واژة «مرا» نوع «را» فک اضافه است و حاصلِ «مرا مردم چشم» یعنی «مردم چشم من خرقه را از سر درآورد الخ»؛ درنتیجه برخلاف نظر خرمشاهی (1375: 182) از حافظ بسیار دور است که آنقدر بیت را پیچیده و سست پرداخته باشد که واژة «مرا» برای معنادهی، به بعدِ خرقه در مصرع دوم منتقل شود. ضمن اینکه چنین نمونهای از جابهجایی ضمیر منفصل در شعر حافظ و شاعران طراز اول بیبدیل است. حال چهار بحث برای روشنکردن فضای بیت مفید است. اول اینکه خرقة مردم چشم چیست؟ دوم اینکه بهدرآوردن و سوزاندن آن چیست؟ سوم اینکه سابقة تصویری بیت چگونه است؟ چهارم اینکه آیا بیت پشتوانة روایی دارد یا یک تصویرسازی شاعرانه است؟ دربارة پرسش اول باید گفت خرقهها اصولاً و به دلایلی که بیان شده، تیرهرنگ بوده است (برای مثال رک. نجمالدین کبری، 1382: 29؛ هجویری، 1386: 72)؛ از اینرو خرقة مردمک، سیاهی اطراف آن یعنی عنبیه است که قبلتر کسانی مانند ریاحی نیز دربارة آن سخن گفتهاند (1374: 342). بهدرآوردن این خرقه و سوزاندن آن، توسط مردم چشم، یعنی از دست دادن این تیرگی و سفیدشدن چشم که مضامین مکرر در شعر فارسی است و شواهدی چند از آن خواهد آمد. درنهایت فضای کلی بیت به اعتقاد نگارنده پایة روایی دارد و با داستان قرآنی یعقوب و یوسف ارتباطی عمیق دارد. توضیح مطالب یادشده به این شکل است که مردم چشم اصولاً در مضمونسازی و برخلاف نظر برخی شارحان در شعر شاعران جاندار انگاشته شده و عامل کارهایی هم هست. علت این امر نیز بهسبب این است که با لفظ مردم در معنای انسان ایهامی نیز به ذهن متبادر میشود؛ حافظ خود میگوید:
و خواجو در بیتی شبیه به همین فضای مورد بحث میگوید:
حال در این بیت نیز مردم چشم خرقة خود را از سر بیرون میآورد و میسوزاند و از آنجا که خرقة مردم چشم، سیاهی اطراف مردمک (عنبیه) است، یعنی چشم سفید شد. سوختن چشم نیز از مضامینی است که حافظ در ابیات دیگر از آن، مضمون ساخته است:
در بیت ذیل از عراقی بهخوبی به فضای سوختهشدن چشم و البته دل اشاره شده است که البته همراهی آن با ماجرا متأثربودن حافظ از این بیت را هم آشکار میکند:
دهخدا نیز خرقه از سر به درآوردن را کورشدن دانسته است؛ اما چون علت آن را در بیت نفهمیده است، زیاد انتظاربردن را به فضای بیت افزوده است تا معلول کورشدن شود؛ همانطور که بیان شد، ماجری (اشک) عامل کوری است (دهخدا: ذیل خرقهسوختن و خرقهسوزی و حواشی آن). این نکته (سفیدشدن چشم) ازقضا پشتوانة علمی و طبی نیز دارد و از آن با عنوان «برص چشم» یاد میشود (ابنسینا، 1363، کتاب 3: 228؛ شهمردان بن ابیالخیر، 1362: 552‑554 و 557) که عقیلی آن را باعث سفیدشدن عنبیه (قس. با سوختن خرقة مردمک) میداند. بیماریهای دیگری نیز مثل «بیاض چشم» و «سفیدی چشم» در متون طبی آمده است که باعث سفیدشدن چشم و سرانجام از بین رفتن بینایی میشود (عقیلی خراسانی، 1390، ج 1: 59 و قوام ناگوری، 1393: 46‑47؛ جرجانی یمانی، 1391: 101 و 213‑214). نکتة مهم دیگر این است که حافظ اشک را بسیار با سوختن ـ بهخاطر فضای متناقضنمای یا تضادوار آن (اشک = آب و آتش) ـ در کنار هم میآورد. برای مثال:
شاعران دیگر نیز از این فضای تضادوار بهره جستهاند؛ ازجمله خواجو که حافظ از شعر او بهرهها برده است، در بیت زیر با استفاده از لفظ ماجرا و با مدلول ایهاموار آن (اشک و آنچه گذشت)، فضایی بهلحاظ لفظی نزدیک به بیت منظور دارد:
برخی از حافظپژوهان بیت را تلمیحی به داستان شیخ صنعان (سمعان) میدانند (زرینکوب، 1368: 368؛ دادبه، 1372: 20؛ خرمشاهی، 1367: 58). نگاهی دقیقتر به زیرساختهای بیت، نمودار سابقة روایی و تلمیحی داستان حضرت یعقوب و حضرت یوسف علیهماالسلام است. حافظ در جاهای دیگر نیز بهشکلی غیرمستقیم از تلمیحات مربوط به داستان یوسف و یعقوب بهره برده است؛ نمونة آن ابیات زیر است:
بیشک منظور دمساز باد صبا یا سحر، یعقوب است؛ در بیت اول «عزیز» که حافظ آن را به ایهام به کار برده این دقیقه را عیان میکند و در ابیات بعد لفظ یعقوب بیانگر همهچیز است. در کشفالاسرار در احوال حضرت یعقوب آمده است که «گهی سر بر زانو نهادی، گهی روی بر خاک نهادی دو دست به دعا برداشتی، گهی بوی یوسف از باد سحر تعرّف کردی از اینجا بود که باد صبا روز فرج بوی یوسف به مشام وی رسانید و یعقوب تقرّب کرد و هذا سنّة الاحباب مسائلة الدّیار و مجاوبة الاطلال و تنسم الاخبار من الرّیاح» (میبدی، 1371، ج 1: 640 به بعد). در بیت منظور نیز حافظ بهشکل غیرمستقیم از روایت یوسف و یعقوب بهره برده است. در قرآن درباب چشمان یعقوب آمده است: «یا أسفى على یوسف وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم» (یوسف: 84) سفیدشدن چشم یعقوب دقیقاً معادل خرقه از سر به درآوردن چشم و سوزاندن آن است. جالب اینکه گیو نیز در فراق بیژن چشمانش سپید میشود که معلول گریستن او در فراق فرزند است:
اما این تمام ماجرا نیست؛ این پایة روایی ازسویی در بخشهای دیگری از بیت نیز نمود مییابد و ازسوی دیگر پیوندهای منطقی و دستوری بیت را نیز استوار میکند. اگر ماجراکردن در معنایی غیر از گریهکردن و اشکریختن شرح شود، نمیتواند باعث کوری شاعر و سفیدشدن چشم او شود. «که» در مصرع اول بیشک تعلیلی است؛ ازاینرو علتی که باعث سفیدی چشم میشود، باید مقبول باشد. اگر «ماجرا» دلالت بر گریهکردن داشته باشد، میتواند باعث کورشدن چشم شود نه جر و بحث و ماجرای صوفیانه؛ بنابراین حافظ در این بخش از محبوب میخواهد به گریههای او پایان دهد و بیاید؛ زیرا چشمان او از گریه سفید شده است. پس نمیتوان گفت شاعر از ماجراکردن معشوق (برفرض حضور معشوق در بیت که البته نیست و فرض محالی است) کور شده است و تقاضای آمدن او را دارد. در داستان یعقوب نیز ازقضا برپایة آیة یادشده و تفاسیر و روایات، گریهکردن یعقوب در فراق یوسف باعث سفیدشدن چشم او میشود و او طالب یوسف است. «ابنابیالحاتم» روایتی باواسطه از پیامبر صلواةالله نقل کرده است: «ما الذی أذهب بصرک و قوس ظهرک ]یا یعقوب[؟ قال: الذی أذهب بصری البکاء على یوسف، و أما الذی قوس ظهری فالحزن على بنیامین» (ابنکثیر، 1419، ج 4: 404). فخر رازی نیز در تفسیر کبیر روایتی از جبرئیل درباب کور شدن یعقوب نقل میکند که بخشی از آن چنین است: «الحزن الدائم یوجب البکاء الدائم و هو یوجب العمى، فالحزن کان سببا للعمى بهذه الواسطة، وإنما کان البکاء الدائم یوجب العمى، لأنه یورث کدورة فی سوداء العین» (2001: ج 18: 156‑158) که با فضای بیت منظور بسیار همخوانی دارد. زمخشری نیز که تأثیر او بر حافظ مبرهن است، دقیقاً تعابیری را استفاده میکند که میتوان تأثیر آن را در بیت حافظ دید: «اذا کثُر استعبار محقت العبرة سواد العین و قلبته الی بیاض الکدر قیل: قد عمی بصره و قیل کان یدرک ادراکا ضعیفاً... الحزن سبب البکاء حدث منه البیاض» (1430: 527) در این بیت نیز حافظ از گریه، مردمک چشمش خرقه را از سرش درآورده (سفید شده و کور) و طالب بازآمدن محبوب است. ج) به شکرانه سوختن نکتة مبهم آخر بیت به شکرانه سوختن و معنای آن و ارتباط آن با پایة روایی یادشده است. برای به شکرانه سوختن دستکم دو وجه احتمالی میتوان ترسیم کرد. یکی معنای مصطلح و نزدیک آن است که قید علتی برای شکرگزاری در قبال کاری است؛ یعنی سعدی برای شکرکردن در همین معنا از این عبارت استفاده کرده است و حافظ نیز بخشی از آن را در بیت یادشده تضمین کرده است:
متناسب با این وجه، عاشق در فراق معشوق شکوائیهای که ندارد هیچ، بلکه شکرانه نیز بهجای میآورد که در راه معشوق با اخلاص چشمانش را از دست داده است. با این وجه، پایة روایی بیت با داستان یوسف و یعقوب در واژة «کظیم» مرتبط است. در آیة «یا أسفى على یوسف وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم» (یوسف: 84) سفیدشدن چشم یعقوب (خرقه از سر به درآوردن مردم چشم او) همراه با جزع و شکوائیة نیست؛ بلکه با صبوری و شکر است و این موضوع در تفاسیر قرآنی نیز بازتاب دارد؛ برای مثال فخر رازی در تفسیر کبیر آورده است: «ثم أمسک لسانه عن النیاحة وذکر ما لا ینبغی، و هو المراد من قوله: {فهوَ کَظیمٌ} ثُم إنَه ما أظهَرَ الشکایة مع أحدٍ مِن الخَلقِ بدلیلِ قولِه: {إنما أشکو بَثی وحُزنی إلى اللهِ} و کلُ ذلکَ یَدلُ على أنَّه لما عَظمَت مُصیبته و قَویت مِحنتُه؛ فإنَّه صبرٌ و تجرع الغصةُ و ما أظهَرَ الشِکایةَ» (2001، ج 18: 157) قرطبی نیز در تفسیر خود منظور از کظیم را شکوِهنکردن یعقوب در کورشدن خود تفسیر کرده است (1364، ج 9: 217‑218). ابنکثیر نیز آن را معادل صبر و شکوهنکردن یعقوب گرفته است (1419، ج 4: 404‑405) طبری نیز در تفسیر خود «کظیم» را بهنقل از محدثان در معنای «پنهانکنندة غم و گویندة خیر (قس. با شکرانه گفتن) برای پیشآمد» گرفته است (1412، ج 16: 218‑219). البته شکرانه معنای دیگری دارد که از نظر نگارنده، حافظ به آن نیز توجه داشته است و آن نذر و نثار است. تنها مشکلی که بهظاهر ممکن است، این تعبیر داشته باشد این است که چگونه شاعر میخواهد برای معشوق هنوزنیامده، نذر و نثاری کند؟ باید گفت شکرانه همیشه برای شکر بعد از حدوث واقعهای ادا نمیشده، بلکه برای محققشدن خواسته و آرزو و نیز قبل از حصول آن انجام میشده است. بیت زیر از خاقانی بهخوبی کاربرد شکرانه را در نذر و نثار عاشق برای وصال معشوق تبیین میکند:
عطار نیز گفته است:
ازقضا این وجه نیز یادآور یک پایة روایی در داستان یعقوب و یوسف است و آن اینکه در روایات آمده است که یعقوب به فرمان خدا برای آمدن یوسف و بنیامین نذر و نثار میکرد. «فقالَ: یا ربِ أما ترحم الشیخَ الکبیرَ، قوست ظهری، و أذهبت بَصری، فاردد علی ریحانتی یوسفَ و بنیامینَ؛ فأتاه جبریلُ علیهالسلام بالبشرى و قالَ: لو کانا میتین لنشرتَهما لَکَ؛ فاصنع طعاماً للمساکینَ، فإن أحبَ عِبادی إلی الأنبیاء و المساکینَ، وکانَ یعقوبُ علیهالسلام إذا أرادَ الغداء نادى مُنادیه: مَن أرادَ الغداءَ فلیتغد مع یعقوبَ، و إذا کانَ صائماً نادى مثله عندَ الإفطاِر» (فخر رازی، 2001: ج 18: 156‑158). در این بخش نیز یعقوب قبل از رسیدن یوسف و بنیامین شکرانه میدهد. نکتة پایانی که حضور بیتردید پایة روایی داستان یعقوب را در این بیت مؤثر جلوه میدهد، سؤالی است که بهعنوان دفع دخل مقدر مطرح و پاسخ داده میشود. بازآمدن معشوق چه کمکی به چشم ازدسترفتة عاشق میکند و چرا عاشق طالب بازآمدن معشوق است؟ همانطور که در سورة یوسف نیز آمده است، یوسف قبل از رسیدنش به یعقوب، پیراهنش را برای او میفرستد و پدر با آن پیراهن بینایی خود را بازمییابد؛ 7 ازهمینرو عاشق (یعقوب) خواستار بازآمدن محبوب خود است تا اول بینایی خود را حاصل کند و سپس با چشمانی بینا به وصال محبوب برسد. این موضوع نیز در تفاسیر بازتاب فراوانی دارد (رک. طبری، 1412، ج 16: 248؛ فخر رازی، 2001، ج 18: 164‑165). به همین سبب است که میبدی مینویسد: «تا بدانی از روی حقیقت که محبوب بهجای چشم و روح است، فراق وی نقصان چشم و روح است و وصال وی مدد چشم و روح است» (میبدی، 1371، ج 5: 637). د) نتیجة بیت (ای معشوق و یوسف من) اشک و زاری (اشک یعقوب و عاشق) را به پایان رسان و بازآ؛ زیرا مردمک چشمم (از اشک و زاری بسیار) خرقة خود را از سر درآورد (دچار سپیدی و نابینایی شد) و عاشق شاکر از وفاداری خود و یا بهعنوان نذر و نثار برای بازآمدنت، آن را سوزاند (در راه بازآمدنت از گریه کور شد). 2ـ2 بیت «خواب بیداران ببستی...»
بیت دیگری که اشک در ایضاح و شرح آن نقش مهمی دارد، ولی مورد توجه شارحان نبوده است، بیت بالاست. سعی نگارنده در این بیت صرفنظر از جنبههای تاریخی آن، که گویا مربوط به عهد شاه یحیی است، بر گشودن نکتهای مغفول از این بیت مقصور است. در این بیت شارحان با غفلت یا تغافل آشکار نکردهاند که «شبروان خیل خواب» یعنی چه و نقش خیال چه نقشی در برانگیزاندن آن دارد و مقصود حافظ در این بیت دقیقاً چه بوده است. در دفتر دگرسانیها بهطور کلی غزلی که این بیت در آن مندرج است، نیامده است؛ ولی گزارش خانلری از نسخهبدلها بیانگر این است که همة نسخهها بدون استثنا بیت را به شکل یادشده و بدون هیچ اختلافی ضبط کردهاند (1362: 867)؛ ازاینرو در این بیت نیز وجوه نسخهبدلها راهگشا نخواهد بود. آنسان که شارحان نوشتهاند، خواببستن کنایه از ربودن خواب از چشم عشاقی است که از غم عشق به خواب نمیروند. مشکلی که در ادامة روند شرح شارحان وجود دارد این است که برخی شارحان شبروان خیل خواب را خیال پنداشته و بهطور کلی نوشتهاند که خواب عشاق را از آنان گرفتی و بعد تهمت این بیخوابی را بر گردن خیال خود انداختی (حمیدیان، 1392: 3776؛ قیصری، 1393: 1339؛ ختمی لاهوری، 1374: 2802). برخی دیگر آن را ترجمة تحتالفظی کرده و نوشتهاند این تهمت را به گردن شبگردان و دزدان قافلة خواب انداختی؛ بدون اینکه تبیین کنند این شبروان چه کسانی هستند (سودی، 1368، ج 4: 2335؛ جلالیان، 1379، ج 4: 2288). برخی دیگر نیز تهمت را معطوف به دیدن خیالِ معشوق در خواب دانستهاند: صورت خیال خود را بر شبروان خواب عرضه کردی و به تهمت گفتی شما مرا به خواب دیدهاید (رک. خطیبرهبر، 1385: 589؛ استعلامی، 1383: 1101). در شرح اخیر مشکلی وجود دارد: عشاق اصلاً به خواب نرفتهاند که بخواهند، خیال معشوق را در خواب ببینند؛ اما در شروح اول و دوم نیز دو ایراد عمده وجود دارد؛ اول اینکه دستور زبان بیت در شروح، پایمال شده است و دوم اینکه مضمونپردازی حافظ در مصرع دوم، بدون تبیین مصداق بیرونی و ایضاح آن فقط یا بهشکل تحتالفظی یا معادل غلط آن یعنی خیال شرح شده است. دربارة هر دو ایراد باید گفت اولاً نقش خیال واسطة تهمتزدن به شبروان خیل خواب است، نه خود شبروان خیل خواب (شکل صحیح دستوری بیت: از نقش خیال، تهمتی بر شبروان خیل خواب انداختی)؛ ازاینرو چند نکته درخور بررسی است که در شروح به آن توجه نشده است؛ اول اینکه شبروان خیل خواب کیستند؟ دوم اینکه، نقش خیال چه رابطهای با شبروان دارد که معشوق آن را واسطة تهمت میکند؟ سوم اینکه، نتیجهای که بیان میشود، آیا سابقة مضمونی دارد؟ سرانجام تصرف حافظ در مضامین و تصویر نهایی تا چه حدی بوده است؟ الف) شبروان خیل خواب (اشک) نگارنده معتقد است که شبروان خیل خواب ازنظر تحتالفظی معادل با راهزنانی است که جلوی کاروان خواب را میگیرند و راه آن را میزنند؛ یعنی مانع خواب میشوند. البته که این شبروان ازنظر مضمونی در سابقة شعر فارسی گاه خیال (تصویر معشوق در ذهن یا چشم عاشق) است؛ زیرا خیالِ معشوق گاه خواب را از چشم عاشق میرباید:
همین مضامین که در دیوان حافظ نیز کم نیست، باعث شده است که ذهن برخی شارحان از دقت در بیت منظور منصرف شود و شبروان خیل خواب را با تساهل و تسامح «خیال» بپندارند؛ اما چنانکه هویداست در شعر حافظ «نقش خیال» واسطة تهمت بر شبروان خیل خواب است؛ یعنی شبروان خیل خواب بهواسطة خیال حاصل شده است. معشوق نقش خیال خود را برای عاشق میفرستد تا واسطة شبروان خیل خواب شود و تهمت بر گردن آنها (شبروان خیل خواب) بیفتد. حال باید دید خیال علاوهبر اینکه خود باعث بیخوابی است، ازنظر مضمونی چه کاربرد دیگری دارد. یکی از بیشترین مضامینی که خیال عامل آن است، اشک و گریه است؛ ابیات زیر نمونههایی از بسیار است:
ظاهراً حافظ به این نکتة طبی نیز واقف بوده است که گاه خیالها واسطة اشک و آب چشم است؛ در ذخیرة خوارزمشاهی آمده است: «علامت آب فرودآمدن ]از چشم[ آن است که نخست خیالها پیش چشم آید... و بسیار چشمها را خیال پیش آید و مقدمة آب نباشد» (جرجانی، 1391، ج 6: 288). حافظ متناسب با این نکتة طبی میگوید: معشوقی که خود او عامل بیداری است بهواسطة فرستادن نقش خیال، عامل شبروان خیل خواب یعنی اشک میشود و علت بیخوابی عشاق را به گردن همین اشک میاندازد. دقیقة دیگری که بیشک حافظ بدان توجه داشته است و تبیین آن، هم لطافت بیت را عیان میکند و هم راه شرح را هموار میکند، این است که یکی از معانی خیال تصویری است که روی آب میافتد 8 و از همینروست که در شاهد مثالهای بالا خیال با آب یا لوازم آن همراه است؛ نمونة زیر این نکته را کامل به تصویر میکشد:
و از همینروست که سوزنی میگوید:
بنابراین در بیت منظور نیز حافظ حتماً تلازم بین اشک و خیال را در نظر داشته؛ ولی اشک را لفظاً نه، بلکه بهشکل کنایی (شبروان خیل خواب) وارد متن کرده است. ب) راهزنی اشک برای خواب در لایة مضمونسازی بعدی (بعد از اینکه خیال عامل اشک است)، اشک مانند راهزنی است که راه کاروان خواب را میزند. اینکه اشک راه خواب را بزند و مانع خواب شود، در شعر حافظ و دیگر شاعران سابقة مضمونی نیز دارد:
و ظهیر میگوید:
اما هنوز موقعیت برای ایضاح و اثبات این برداشت وجود دارد. در لایههای دیگر بیت مضمون کاروان زدن یا مانع کاروان شدن (صرفاً کاروان نه کاروان خواب) با اشک از مضامینی است که در شعر شاعران متقدم بر حافظ بارها بیان شده است؛ یعنی اشک شاعر آنقدر زیاد است که کاروان از رفتن باز میماند؛ نمونه:
نکتة دیگر، شبرو بودن اشک است؛ از آنجا که اشک جاری است (رو) و گریه در شب اتفاق میافتد (شب)، شبرو است؛ مثل گرمرو بودن و اوصاف دیگری که شاعران برای اشک استفاده کردهاند. ازقضا این لایة مضمونی نیز که در شعر حافظ درپیچیده است، پیشینه داشته و بیتردید در گنجینة ذهن حافظ محفوظ بوده است:
خاقانی نیز در ذکر صفای صبح، شبروان را در معنای اشک به کار برده است:
تنها بررسی یک نکته لازم و باقی ماند و آن این است که خیال فرستادة معشوق است؛ در ابیات زیر نمونههایی میآید که خیالِ معشوق را معشوق، خود میفرستد یا او عامل فرستادن خیال خود است؛ چونان که در بیت منظور چنین است:
شیرین نیز در ذکر دلبری و معشوقی خود میگوید:
با این تفاصیل و تفاسیر بر سر بیت منظور بازمیگردیم:
ج) نتیجة بیت حافظ متناسب با ذهن شعرخوان و شعردان خود که مضامین شاعران پیش از خود را در ذهن دارد، همچنین همراه با خیالپردازی و تصویرگری ذهن لطیف این مضامین را در لایههای متعدد درپیچانیده است و میگوید: تو (ای معشوق) خواب را از چشم عاشقان در شب ربودی؛ ولی با فرستادن نقش خیالت ]باعث گریة عشاق شدی و[ این تهمت را به اشکها و گریهها (راهزنان کاروان خواب) زدی (که آنها خواب را راهزنی کردهاند و مانع خواب عشاق شدهاند). البته در بیت زمینههای فساد اجتماعی و فرهنگی نیز آشکار است که عوامل فساد اصولاً با رشوه و شیرینی اتهامات خود را برگردن گروههای دیگر میانداختهاند و با عوامل حکومتی درمیساختند: 10
3ـ نتیجهگیری بیدقتی در مضمونپردازیها و باریکاندیشیهای حافظ و همچنین بیتوجهی به موازین دستور زبان، گاه باعث برداشتهایی غلط و یا ناقص از شعر او شده است. در بیتِ
شارحان اصولاً با غفلت از جمله بعد بیت که «بازآ» است، ماجرا را در معنای صوفیانة آن یا در معنای بحث و جدل گرفتهاند. هر دو برداشت یادشده نیازمند حضور معشوق در نزد عاشق است؛ ولی شارحان با تسامح از کنار این نکتة ظریف گذشتهاند. دیگر اینکه «که» در مصرع اول تعلیل است؛ یعنی ماجراکردن باید باعث قسمت دوم بیت شود. در قسمت دوم بیت نیز مسلماً فاعل جمله باید خرقة مردم چشم باشد، نه شاعر؛ زیرا ازنظر دستوری نهاد هر دو جمله یکی است. اگر چنین پنداریم که مردم چشم بهواسطة گریه خرقه را از سر شاعر بهدرآورده است، فعل آخر جمله ازنظر دستوری مشکل خواهد داشت؛ زیرا مطابق این نگرش شاعر خود خرقه را میسوزاند؛ پس فاعل میباید بسوختم باشد که این سستی تألیف برای حافظ نامتصور است. ازاینرو باید گفت ماجرا طبق سنت شعری مقدم بر حافظ اشک است. او از معشوق میخواهد اشک و گریة شاعر را تمام کند و بازآید؛ زیرا (نقش که در بیت) گریه باعث شده است مردم چشم، خرقهاش (عنبیهاش) را از سر بیرون بکشد و آن را به نذر آمدن معشوق یا به شکر وفاداری خود بسوزاند (نابینا یا کم بینا شود). دربارة بیتِ
باید گفت شارحان عمدتاً با شرح تحتالفظی یا شرح غلط، تفسیر شبروان خیل خواب به خیال، شرح بیت را بهطور شایسته ادا نکردهاند. در این بیت «شبروان خیل خواب» اشک است که حافظ با باریکاندیشی خیال معشوق را عامل آن میداند. معشوق برای تبرئة خود از اینکه خواب را از عاشقان گرفته است، نقش خیال خود را به شب عاشقان میفرستد و عاشقان با دیدن نقش معشوق میگریند و این گریه باعث بیخوابی آنان میشود؛ ازاینرو معشوق تهمت این بیخوابی را به گردن خود عشاق و گریة آنها میاندازد.
پینوشت
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,594 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 268 |