
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,846 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,780,849 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,962,767 |
تحلیلی بر سیاست اسکان دولت پهلوی اول در ایل قشقایی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 3، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 49، فروردین 1400، صفحه 19-38 اصل مقاله (807.19 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.125893.2094 | ||
نویسندگان | ||
بابک زیلاب پور1؛ مرتضی دهقان نژاد* 2 | ||
1دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
2استاد گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
با به سلطنت رسیدن رضاشاه، برنامههای دولت پهلوی برای برقراری امنیت، تمرکزگرایی، اصلاحات، پیشرفت و نظم نوین در تعارض با زندگی ایلیاتی قرار گرفت. سیاست اسکان یکی از برنامههای دولت پهلوی برای ایلات بود؛ موضوعی که ایل قشقایی از آن مستثنی نبود. در مناسبات سیاسیاقتصادی ایل قشقایی با دولت پهلوی اول، مسئله این است که در ایل قشقایی برنامۀ اسکان با چه اهدافی و چگونه اجرا شد. بر مبنای این مسئله، پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به دو پرسش است: سیاست اسکان در ایل قشقایی چگونه اجرا شد؟ سیاست اسکان در ایل قشقایی چه نتایجی داشت؟ پژوهش پیش رو با روش تاریخی و شیوۀ تدوین و نگارش توصیفیتحلیلی، مبتنیبر اسناد سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ج.ا.ا (ساکما)، با منشأ استانداری فارس و مکمل قرار دادن منابع کتابخانهای نوشته شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد اسکان ایل قشقایی را نظامیان و ادارۀ اسکان فارس اجرا کردند. با انتصاب کدخداها بر خانوارها، قشقاییها در مناطق ییلاقی و قشلاقی، اسکان داده و به زراعت مشغول شدند؛ همچنین اغنام و احشام ایل قشقایی با صدور پروانۀ چوپانی (گلهبنه) اجازۀ رفتن به ییلاق و قشلاق را پیدا کردند. سیاست اسکان ایل قشقایی به طور کامل موفقیتآمیز نبود؛ اما باعث شد پس از شهریور 1320ش/1941م، ایل قشقایی دیگر به وضعیت پیش از اجرای برنامۀ اسکان باز نگردد و ایل قشقایی از نظر میزان جمعیت و وسعت مالکیت ارضی و تعداد دام کاهش یابد. با این حال، پس از استعفای رضاشاه از سلطنت، بسیاری از قشقاییهای اسکانشده به زندگی ایلی بازگشتند که مهمترین علت این اقدام آنها اقتصادی، یعنی مرگومیر اغنام و احشام، بود. آشنانبودن به امر کشاورزی و روحیۀ ایلیاتی قشقاییها و زورگویی و رشوهخواری نظامیها و مأمورهای دولتی از دیگر عوامل بازگشت قشقاییها به زندگی ایلی بودند. | ||
کلیدواژهها | ||
ادارۀ اسکان فارس؛ دولت پهلوی اول؛ اسکان؛ نظامیان؛ ایل قشقایی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه با توجه به هدفها و دیدگاههای رضاشاه و اطرافیانش در برقراری امنیت، تمرکزگرایی، اصلاحات و نظم نوین، در تاریخ ایران، دولت پهلوی اول نخستین دولتی بود که تلاش کرد کوچنشینی را ملغی کند و ایلات را اسکان دهد. این سیاست ایل قشقایی را نیز دربرمیگرفت. برنامههای دولت پهلوی اول در قبال ایلات عبارت بود از: سیاست خلع سلاح، سلب قدرت از سران ایلات، سیاست فرهنگزدایی و فرهنگسازی و سیاست اسکان ایلات (واعظ (شهرستانی)، 1388: 219). در مناسبات ایل قشقایی با رضاشاه، سه مرحلۀ همکاری و تقابل و جنگ و اسکان وجود داشت. دولت پهلوی اول درصدد بود با نفوذ و دخالت در ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایل قشقایی، بستر مناسب را برای فروپاشی آنها فراهم آورد. قشقاییها نیز برای حفظ موجودیت و هویت خود تلاش میکردند. شاخصههای مناسبات ایل قشقایی با دولت پهلوی اول به این شرح است: 1. انتخابشدن اسماعیلخان صولتالدوله و پسرش محمدناصرخان به نمایندگی مجلس شورای ملی؛ 2. فشار دولت پهلوی اول بر ایل قشقایی برای مالیاتگیری و حسابهای مالی عقبافتاده و اخاذیهای مالی؛ 3. نصب حاکم نظامی به جای ایلخان قشقایی و زورگویی و اخاذی و اهانتهای او و نظامیان بر مردم قشقایی؛ 4. خلع سلاح ایل قشقایی؛ 5. شورش قشقاییها در سال 1308ش/1929و1930م؛ 6. سلب مصونیت سیاسی صولتالدوله و ناصرخان در دورۀ هشتم مجلس شورای ملی و زندانیشدنشان به امر رضاشاه؛ 7. دستگیری و تبعید جمعی از کلانتران و خانهای قشقایی توسط نظامیان؛ 8. اقدام دولت پهلوی اول در مجبورکردن صولتالدوله و اعضای خانوادهاش به مبادله و فروش زیر قیمت املاکشان و تبدیل به املاک خالصۀ دولتی؛ 9. مرگ صولتالدوله در زندان قصر قجر در مرداد 1312ش/1933م؛ 10. تختهقاپو شدن ایل قشقایی توسط دولت پهلوی اول. دولت پهلوی اول برنامۀ اسکان در ایل قشقایی را در دهۀ 1310ش/1931تا1941م اجرا کرد. بهدرستی مشخص نیست اسکان ایل قشقایی چگونه بود. از این رو دو پرسش مطرح میشود: سیاست اسکان در ایل قشقایی چگونه اجرا شد؟ سیاست اسکان در ایل قشقایی چه نتایجی داشت؟ فرضیههای طرحشده این است که اسکان ایل قشقایی را ادارۀ اسکان، تنها با هدف برقراری امنیت در مناطق ییلاقی اجرا کرد و کدخداهایی برای خانوارها منصوب شدند. اسکان ایل قشقایی به طور کامل اجرا شد؛ به گونهای که پس از شهریور1320ش/1941م، قشقاییها دیگر به زندگی ایلی بازنگشتند. در موضوع اسکان ایل قشقایی، پژوهش مستقلی انجام نشده است. کتابهای پژوهشی همچون ایل قشقایی در تاریخ معاصر ایران اثر منصور نصیری طیبی و کوچنشینان قشقایی فارس اثر پیر ابرلینگ (pierre oberling)، مطالب بسیار جزیی دربارﺓ اسکان ایل قشقایی نوشتهاند؛ همچنین کتابها و مقالههایی که نفیسه واعظ در موضوع ایلات نوشته است، درخور ذکرند. این نویسنده در کتاب سیاست عشایری دولت پهلوی اول به سیاستهای دولت پهلوی اول در قبال ایلات و عکسالعملهای ایلات و نتایج حاصل از آن سیاست اشاره کرده است. مقالههای او در این زمینه نیز عبارتاند از: «اهداف و روند سیاست فرهنگی دولت پهلوی اول برای ایلات و عشایر» (واعظ (شهرستانی)، 1388: 136تا163)؛ «نهادها و شیوههای خطمشیگذاری عشایری در دولت پهلوی اول» (واعظ (شهرستانی)، 1388: 109تا130)؛ «بازخوانی نظری ماهیت دولت پهلوی اول» (واعظ (شهرستانی)، 1388: 1تا26)؛ «مبانی فکری پروژۀ دولتسازی، ملتسازی و مدرنسازی و بازتاب آن بر سیاست عشایری در دورۀ پهلوی اول» (واعظ (شهرستانی)، 1389: 81تا110)؛ «تحلیل مبانی نظری و رویۀ سیاستگذاری برای انتقال اجباری ایلات و عشایر در دورۀ پهلوی اول بر پایۀ اسناد» (واعظ (شهرستانی)، 1393: 29تا58). اسکان ایل قشقایی در چارچوب نظری کتاب و مقالههای واعظ قرار میگیرد؛ اما در این مقاله، تلاش شده است با انجام پژوهشی مستقل، با تکیهبر اسناد، روند و نتایج اسکان ایل قشقایی با جزییات تحلیل شود. در موضوع ایلات فارس، رضا معینی رودبالی مقالههایی به شرح زیر نوشته است: «پژوهشی دربارۀ تختهقاپوی ایلات و عشایر فارس در عصر پهلوی اول و پیامدهای مالیاتی آن» (معینی رودبالی و دیگران، 1393: 6تا27)؛ «نگرشی بر سیاست امنیتی پهلوی اول در کنترل ایلات و عشایر فارس» (معینی رودبالی و امرایی، 1395: 17تا40)؛ «الغای مالیات سرانه و صنفی در دورۀ رضاشاه و پیامدهای آن در ایالت فارس» (معینی رودبالی و دیگران، 1392: 41تا74). معینی رودبالی در مقالههای خود، سیاستهای مالیاتی دولت پهلوی اول را در استان فارس تحلیل میکند. او به ایل قشقایی در قالب موضوع مالیاتی و برای مثالِ پژوهشی توجه کرده است. بنابراین تفاوت مقالۀ پیش رو با آثار معینی رودبالی در این است که تلاش شده است زوایای مختلف و تاریکِ چگونگی و نتایج اسکان ایل قشقایی به طور گسترده بررسی شود. مقاله به این علت اهمیت دارد که چون کتابهای کمی مطالب اندکی درباب تختهقاپوکردن ایل قشقایی دارند، در این مقاله تلاش شده است تا حد امکان، اسکان ایل قشقایی تحلیل و روشنسازی شود تا راهگشای دیگر پژوهشگران در این زمینه باشد. از مشکلات پژوهش حاضر، انگشتشماربودن کتابهایی است که بهصورت جزیی، تختهقاپوکردن ایل قشقایی را بررسی کردهاند؛ بنابراین در رویکردی اسنادی به موضوع، گزینش اسناد و تحلیل و ارتباطدادن مطالب مستخرج از اسناد، کاری مشکل بود و به حوصله و دقت بسیار نیاز داشت. جغرافیای تاریخی ایل قشقایی ایل قشقایی پرجمعیتترین و سازمانیافتهترین ایل جنوب ایران و فارس است. ساختار اجتماعی و سیاسی این ایل عبارت است از: الف. ریاست ایل برعهدﺓ ایلخان و ایلبیگ از خاندان جانیخان (شاهیلو) (مقام رسمی)؛ ب. طایفه در ریاست کلانتر (مقام رسمی)؛ پ. تیره در ادارۀ کدخدا (مقام رسمی)؛ ت. بنکو در ادارۀ ریشسفید (مقام غیررسمی)؛ ث. بیله؛ ج. خانوار (نصیری طیبی، 1388: 22تا26). ایل قشقایی شامل شش طایفۀ بزرگ درهشوری، کشکولی بزرگ، کشکولی کوچک، فارسیمدان، ششبلوکی، عمله و چهار طایفۀ کوچک قراچه، صفیخانلو، ایگدر و رحیمی است (کیانی، 1385: 45). موقعیت جغرافیایی ایل قشقایی بخش وسیعی از مناطق جنوب و جنوب غربی ایران را شامل میشود. مناطق ییلاقی قشقاییها از شمال شیراز شروع میشود و تا محدودۀ شهرستانهای شهرضا و بروجن ادامه مییابد که شامل شهرستانهای سمیرم (ششناحیه)، آباده و اقلید (چهاردانگه) و سپیدان (اردکان و کمهر) است. مناطق قشلاقی در محدودۀ وسیعتری قرار دارد؛ یعنی از طرف غرب به حوالی بهبهان و رامهرمز میرسد و خط شمالی آن از حدود شمال غرب لار آغاز میشود و با گذشتن از حوالی جهرم، از فیروزآباد و شیراز به مرودشت ختم میشود. سرحد شرقی آن در اطراف شهرستانهای جهرم و داراب و لار واقع است و حد جنوبیاش نیز جلگۀ ساحلی خلیجفارس است؛ پس شهرستان شهرضا شمالیترین و بندرلنگه جنوبیترین و رامهرمز غربیترین و داراب شرقیترین محل استقرار ایل قشقایی است (نصیری طیبی، 1388: 21و22). استان فارس نیز اصلیترین و مهمترین محل استقرار ایل قشقایی محسوب میشود. ایل قشقایی اتحادیۀ ایلی بود که ایلخان و ایلبیگ آن را اداره میکرد. ایلخان و ایلبیگ را والی فارس یا شاه قاجار منصوب میکرد. ایلخان در جایگاه مظهر اتحاد ایلی، واسطۀ بین حکومت و ایل بود که مسئولیتهایی همچون برقراری نظم و امنیت، مالیاتگیری و دفاع از منافع ایل در برابر تهدیدهای خارجی را برعهده داشت (پیمان، 1347: 272). ایلبیگ در جایگاه معاون ایلخان، از نزدیکان ایلخان بود (قهرمانی ابیوردی، 1373: 61). ایلخان و ایلبیگ از تیرۀ شاهیلو بودند. تا زمان جانیخان، رؤسای قشقایی لقب ایلبیگ داشتند؛ اما در سال 1234ق/1818و1819م، حکومت قاجار به جانیخان لقب ایلخان داد و فرزندش محمدعلیخان نیز به ایلبیگ ملقب شد (حسینی فسایی، 1367: 1/719و2/1100؛ نصیری طیبی، 1393: 17). در سلسلۀ قاجار، خاندان شاهیلو علاوهبر ریاست ایل قشقایی و تعدادی دیگر از ایلات فارس، ضابطی شماری از بلوکات فارس را عهدهدار بودند. از 63تا65 بلوک فارس، قشقاییها دستکم در 39 بلوک اقامت داشتند و حاکمیت 23 بلوک را در اختیار داشتند. آنها مسئول برقراری امنیت و جمعآوری مالیات و سربازگیری ایلات و بلوکات بودند (بک، 1396: 36، 79و80، 107؛دومورینی، 1375: 29و30). در جغرافیای ایالت فارس، ایل قشقایی با ایلات همجوار مانند خمسه، ایلات کهگیلویه، ممسنی و بختیاری مناسباتی داشتند و با خاندان قوامالملک در رقابت بودند. در دوران حکومت قاجار، قشقاییها در وقایعی همچون مشروطه و جنگ جهانی اول در فارس نقش داشتند. اقتصاد ایل قشقایی بر دامداری مبتنی است که برای دستیابی به علوفۀ تازۀ مراتع، به کوچهای بهاره و پاییزه در مناطق ییلاقی و قشلاقی فارس اقدام میکنند. قشقاییها که در اقتصاد فارس نقش مهمی دارند، علاوهبر فرآوردههای گوشتی و لبنی، قالی، قالیچه، گلیم، کتیرا و غیره تولید میکنند. قشقاییها در مسیر کوچ با ساکنان روستاها و شهرها دادوستد میکنند (ابرلینگ، 1393: 7تا13).
مسئلۀ اسکان ایلات در دورۀ قاجار در ایران، کوچنشینی سابقهای چندهزارساله دارد و اسکان ایلات نیز به درازای این سابقه میرسد. اسکان را یا حکومتهای وقت انجام میدادند یا به علتهای طبیعی همچون خشکسالی و قحطی صورت میگرفت. در سلسلۀ قاجار با رواج تفکر اصلاحات و به طور مشخص پس از سلطنت ناصرالدینشاه، مسئلۀ ایلات یکی از مباحث اصلاحطلبان بود. هرچند ایلات از نیروهای محافظ مملکت و تولیدکننده محسوب میشدند، گاهی باعث ویرانی ملک و زحمت رعیت میشدند و عنانگسیخته کوچ میکردند. اصلاحطلبان معتقد بودند ایلات باید روزی کشاورز شوند و در وزارت داخله، باید ادارهای تشکیل شود تا حال ایلات را اصلاح کند (زرگرینژاد، 1380: 548). زندگی ایلات که با اندیشههای تجددگرایانه تناسبی نداشت، از عوامل عقبماندگی و انحطاط ایران شناخته میشد. پس از مشروطه، در مرامنامههای احزاب سیاسی به ایلات توجه شد که از آن با عبارتهایی همچون «لزوم موقوفشدن حکومت ایلیاتی و ملوکالطوایفی» و «وضع قانون تبدیلشدن چادرنشینی به خانهنشینی» و «واداشتن چادرنشینها به زراعت، کار و صنایع» یاد میشد (اتحادیه (نظاممافی)،1361: 159و160).
دولت پهلوی اول و مسئلۀ ایلات با تشکیل دولت پهلوی اول، رضاشاه سه شاخصۀ فکری دولتسازی و ملتسازی و مدرنسازی را دنبال میکرد. این مبانی، یعنی ایجاد دولت متمرکز قوی (دولتسازی) و ساخت ملتی همگون (ملتسازی) و مدرنسازی، با زندگی ایلی در تعارض بودند (واعظ (شهرستانی)، 1388: 183و184). نهاد سلطنت و مجلس شورای ملی و هیئت وزیران، سه نهاد تصمیمگیرندۀ دولت پهلوی اول درباب ایلات بودند (واعظ (شهرستانی)، 1388: 381تا418). برای اجرای مصوبات نهادهای تصمیمگیرنده، وزارت جنگ در کنار وزارتخانههای داخله و مالیه نقش مهمی ایفا میکردند. وزارت داخله بهمنظور اجرای برنامههای اسکان، در سال 1311ش/1932و1933م ادارۀ اسکان را تأسیس کرد. «تا آن زمان همۀ تلاشهای پیشین حکومت برای اسکان اجباری عشایر که عمدتاً به لرستان محدود میشد، توسط ارتش انجام شده بود؛ اما اکنون این وظیفه به مقامهای غیرنظامی سپرده شد» (بیات، 1383: 323). رؤسای ادارۀ اسکان استان فارس که وزارت داخله آنها را منصوب میکرد، عبارت بودند از: 1. سیدتقیخان مهدوی: از 1313 تا فروردین 1314ش/1934و1935م (ساکما، 13628/293؛ 13439/293/98: 57و70و90)؛ 2. مهدی زاهدی با لقب مقومالملک از اردیبهشت تا اسفند1314 ش/ 1935و1936م (ساکما، 3884/293/98: 141؛ 017777/240: 0578)؛ 3. کاظم حکیمی از اسفند 1314 تا تیر1316ش/1936و1937م (ساکما، 14894/293/98: 4؛ 33842/293: 110)؛ 4. حسن اعظام قدسی شهریور1316 تا پاییز1318ش/1937 تا 1939م (ساکما، 1229/293/98: 30؛ 002501/350: 0011)؛ 5. اسکندر آوشید از پاییز1318 تا خرداد1319ش/1939و1940م به طور قطع رئیس ادارۀ اسکان بود (ساکما، 83-5798/293/98: 83؛ 15677/293/98: 66). در آذر1319ش/1940م ادارۀ اسکان فارس منحل شد و شعبۀ اسکان و عمران جایگزین آن شد که در استانداری فارس قرار داشت و امور اسکان ایلات در سرپرستی مستقیم استانداری درآمد. علیمحمد وجدی از رؤسای ادارۀ اسکان و عمران بود (ساکما، 6781/350: 1؛ 8539/293/98؛ 5798/293/98: 67). استانداران فارس همزمان با اسکان ایلات فارس عبارت بودند از: 1. مظفر اعلم (سردارانتصار) از 25بهمن1309 تا مرداد1310ش/14فوریه1931 تا آگوست1931م؛ 2. فرجالله بهرامی (دبیراعظم) از 5 مرداد1310 تا اواسط فروردین1311ش/ 28جولای1931 تا 4آوریل1932م؛ 3. میرزاشمسالدین جلالی (فطنالملک) از 18تیر1311 تا 29مرداد1312ش/ 9جولای 1932تا20 آگوست1933م؛ 4. مجید آهی از 7مهر1312 تا دی1314/29سپتامبر1933 تا ژانویۀ1936م؛ 5. ابوالفتح دولتشاهی از دی1314 تا شهریور1316ش/ ژانویه1936سپتامبر1937م؛ 6. محمدابراهیم علم (امیر شوکتالملک) از 17شهریور1316 تا دی1317ش/ 8 سپتامبر1937 تا ژانویه1939م؛ 7. ابوالحسن پیرنیا (معاضدالسلطنه) برای دومین بار استاندار فارس شد. او در 29دی1317ش/19ژانویۀ1939م به این سمت منصوب شد؛ اما در 13آذر1318ش/5دسامبر1939م در شهر شیراز به رحمت ایزدی پیوست؛ 8. سیدمهدی فرخ (معتصمالسلطنه) از 18تیر1319 تا 17شهریور1320ش/9جولای1940 تا 8سپتامبر1941م (تدین، 1386: 19/2). ادارۀ اسکان مسئول تختهقاپوکردن ایلات فارس بود؛ اما بر مبنای نظامنامۀ اسکان ایلات، استاندارها با تشکیل کمیسیونهایی متشکل از فرماندهان نظامی، رئیس مالیه، رئیس ادارۀ اسکان و دیگر مقامات کشوری درباب اسکان ایلات تصمیمگیری میکردند (ساکما، 7044/30: 32تا350). رؤسای ادارۀ اسکان را وزارت داخله منصوب میکرد؛ اما استاندارها به همراه نظامیان، با ادارۀ اسکان همکاری میکردند. رؤسای ادارۀ اسکان ایلات در موضوع اسکان ایلات، گزارشهایی به استاندارها میدادند. افراد اسکانشده نامههایی دربارﺓ مشکلات خود به استاندارها مینوشتند (ساکما، 293/045279: 14). وزارت داخله نیز بخشنامههای اسکان ایلات را به طور مشترک به استانداری و ادارۀ اسکان ابلاغ میکرد (ساکما، 3685/230). در اثر تقسیمات جدید کشوری در سال 1316ش/1936و1937م که هر استان به چندین شهرستان، بخش، دهستان و ده تقسیم شد، ایلات هنگام اسکان باید به بخشداریها و دهداریها تحویل داده میشدند که استانداری نظارت بیشتری اعمال کرد (ساکما، 562/293) و بخشدارها و فرماندارها دربارﺓ اسکان به استاندار گزارش میدادند (ساکما، 8539/293/2: 98). سرانجام در آذر1319ش/1940م ادارۀ اسکان فارس منحل شد و با نام اسکان و عمران، به شعبهای از استانداری فارس تبدیل شد و اینگونه، استانداری به طور مستقیم بر اسکان ایلات نظارت میکرد (ساکما، 6781/350: 1؛ 8539/293/98؛ 5798/293/98: 67). اسکان ایلات برعهدۀ ادارۀ اسکان بود؛ اما نظامیان در جایگاه پرقدرتترین نیرو در فارس، در کار اسکان ایلات همکاری و دخالت میکردند. بیشتر استانداران بیش از آنکه تابع وزارت داخله باشند، از امرای نظامی فرمان میبردند (بیات، 1394: 382و383)؛ اما برخی از استاندارها فساد و گزارشهای غیرواقع و ناکامیهای مأمورهای اسکان و نظامیان را به تهران گزارش میدادند؛ برای مثال ابوالحسن پیرنیا که فردی منصف و ملایم و عدالتخواه بود، با هدف فرونشاندن ناآرامیهای فارس، برای دومینبار استاندار فارس شد. او برای رفع نارضایتیها، گزارشهایی صادقانه و محرمانه به تهران میفرستاد که باعث شد رفتارهای ناهنجار مأمورهای کشوری و لشکری تغییر کند و امنیت فارس بهتر شود (پیرنیا، 1382: 109)؛ همچنین پیرنیا با اقدامات مخرب اعظامقدسی، رئیس اسکان ایلات فارس، مخالفت میکرد (ساکما،02501/350: 0219). مهدی فرخ نیز در زمان استانداری خود در فارس، ناکامی در اسکان ایلات و گزارشهای غلط مأمورهای اسکان را به تهران گزارش میداد (فرخ، بیتا: 395و396). پیش از تأسیس ادارۀ اسکان، حکومت نظامی قشقایی که مسئول ادارۀ ایل بود، به اسکان قشقاییها اقدام کرد (ساکما، 13439/293/98: 71تا76). با تأسیس ادارۀ اسکان، حکومت نظامی قشقایی با آن اداره همکاری کرد؛ البته در بیشتر مواقع، نظامیان در کار اسکان دخالت میکردند و جوازهای چوپانی نیز صادر میکردند (ساکما، 27-3884/293/98: 10) و ادارۀ اسکان برای پیشرفت اسکان، به نظامیان وابسته بود. حکومت نظامی قشقایی در کمیسیون اسکان شرکت میکرد و در عمل، در محل اسکان خانوارهای قشقایی تغییراتی میداد که از تعارض عملکردش با ادارۀ اسکان نشان داشت (ساکما، 7035/350). حکومت نظامی قشقایی در دی1315ش/1937م ملغی شد؛ اما نظامیان همچنان بر روند اسکان نظارت میکردند. مالیاتگیری از ایل قشقایی را امین مالیه انجام میداد. ادارۀ مالیه خواستار تحصیل به موقع مالیات سالانه و تأدیۀ مالیاتهای عقبافتادۀ ایلی بود. براساس نظامنامۀ اسکان ایلات، قشقاییها باید کشاورز میشدند و از پرداخت مالیات اغنام و احشام معاف میشدند (ساکما، 7044/350: 30تا32)؛ اما قشقاییها هزاران رأس اغنام و احشام داشتند که به ییلاق و قشلاق میرفتند؛ بنابراین مالیات اغنام و احشام همچنان گرفته میشد (ساکما، 89781/240: 13). مأمورهای مالیه به همراه نظامیان، در محل تنگ خیارۀ بیضا از خانوارهای قشقایی مالیاتگیری میکردند. علاوهبر فشارها و اجحافهای ادارۀ مالیه، در مواقعی دربارﺓ میزان و زمان و نحوۀ مالیاتگیری از قشقاییها، بین ادارۀ مالیه و حکومت نظامی اختلافاتی پیش میآمد. در بعضی اوقات به علتهایی همچون سوءتدبیر امین مالیه و طمعوزی مأمورهای مالیه، اختلاف با حکومت نظامی، کمکنکردن والی فارس و نیز طمع نظامیان، مالیاتگیری از قشقاییها به تعویق میافتاد. شروع اسکان ایل قشقایی در دهۀ 1300ش/1921تا1931م برخی از خانوارهای تیرههای قشقایی، به علتهایی همچون فقر و خشکسالی و ناتوانی در پرداخت مالیات، به طور اختیاری اسکان مییافتند (ساکما، 7176/350: 11). در مواقعی نیز نظامیها بهاجبار، عدهای از خانوارها را اسکان میدادند؛ البته این مسئله عمومیت نداشت. پیش از تشکیل ادارۀ اسکان فارس، ابتدا نظامیان برنامۀ اسکان را اجرا میکردند. در سال 1310ش/1931و1932م، تلاشهایی برای اسکان ایل قشقایی صورت گرفت؛ «اما چون نحوۀ اسکان با واقعگرایی همراه نبود، نتوانست عمق پیدا کند و به واکنش روحی بزرگی انجامید» (واعظ (شهرستانی)، 1393: 330). در 19اردیبهشت1313ش/9می1934م وزیر داخله، نظامنامۀ اسکان ایلات را در سیزده ماده به ایالت فارس ابلاغ کرد که ادارۀ اسکان موظف بود بر مبنای آن اقدام کند (ساکما، 7044/350: 30تا32). براساس نظامنامۀ اسکان، کمیسیون اسکان که شامل مقامهای حکومتی بود، در شیراز تشکیل شد. در سال 1313ش/1934و1935م نیز هیئت وزرا اعتباری برای اسکان ایل قشقایی به تصویب رساند (واعظ (شهرستانی)، 1393: 417). در این سال، به علت فرارسیدن فصل کوچ، اسکان قشقاییها در مناطق سردسیری پیشرفت جزیی داشت؛ اما در مناطق گرمسیری گستردهتر بود. بنابراین اسکان عمومی ایل قشقایی از سال 1314ش/1935و1936م آغاز شد (9550/293/98: 1و2 و 8تا11). حکومت یاوربهمن میرزا (مسعود) بر ایل قشقایی، در تسریع روند اسکان این ایل مؤثر بود. مهدوی، رئیس ادارۀ اسکان فارس، در 10مهر1313ش/2اکتبر1934م گزارش داد در قسمت اقدامهای حکومت نظامی، دو سال است حکام نظامی مذاکره و گفتوگو برای تختهقاپوشدن ایل قشقایی را پیگیری کردهاند؛ ولی از وقتی حکومت نظامی به یاوربهمنمیرزا (مسعود) واگذار شده، عمل اسکان صورت جدی گرفته است و با مراقبت و جدیت ایشان، طوایف مختلف ساختمانسازی را شروع کردهاند (ساکما، 13439/293/98: 71تا76). چگونگی اسکان ایل قشقایی با تشکیل کمیسیون اسکان در شیراز، کدخداها در آنجا حاضر میشدند و محلهای مد نظرشان را برای اسکان اجباری اعلام میکردند. در صورت غیبت کدخداها، ادارۀ اسکان و حکومت نظامی قشقایی محلهای مد نظر خود را به کمیسیون پیشنهاد میکردند (ساکما، 7044/350: 19تا21)؛ البته حکومت نظامی در عمل، در محل اسکان خانوارها تغییراتی میداد که نشانۀ تعارض عملکردش با ادارۀ اسکان بود. اسکان قشقاییها با هدف تغییر سبک زندگی ایلیاتی به روستانشینی صورت گرفت که در این روند لقبها و مقامهای ایلی همچون خان و کلانتر و ایلخان منسوخ شد و به جای آن، از لقبهایی همچون رعیت و زارع و دهنشین استفاده میشد. شکل اسکان ایل قشقایی بهصورت متمرکز نبود که مانند لرهای بویراحمد بخواهند در تلخسرو (یاسوج کنونی) شهری بسازند. در واقع، باتوجه به گستردگی قلمرو ایل قشقایی در بخش عمدهای از استان فارس، طوایف قشقایی بهاجبار در مناطق ییلاقی و قشلاقی خود اسکان یافتند. تختهقاپوکردن قشقاییها تکهپارهشدن و جدایی خانوارهای بنکوها و تیرهها را باعث شد. طایفۀ عمله که از نخبگان جنگی و اداری تشکیل شده بود و بازوی جنگی ایلخانی محسوب میشد و در شورش 1308ش/1929 و1930م نقش مؤثری ایفا کرده بود، هنگام اسکان بیش از دیگر طوایف با فشار نظامیان روبهرو شد؛ به گونهای که به مناطق اسکان این طایفه، با نگاه امنیتی خاصی مینگریستند و پیش از اسکان نیز، حاکمان نظامی تلاش کرده بودند ترکیب طایفۀ عمله را بر هم زنند (قشقایی، 1391: 177؛ بیات، 1365: 26). بر مبنای نظامنامۀ اسکان، ادارۀ اسکان مأمورهایی به مناطق ییلاقی و قشلاقی قشقاییها میفرستاد. مأمورها وظایفی همچون آمارگیری، کنترل، نظارت و اجبار در ساختمانسازی و درخواست صدور جواز گلهبنه را برعهده داشتند (ساکما، 13628/293: 28و32). ادارۀ اسکان برای هر چند خانوار، کدخدایی منصوب میکرد که از بین افراد آن خانوارها انتخاب میشد. از مقامهای قشقایی، کدخدا تنها مقامی بود که با تغییر کارکرد و قدرت اجرایی کم، رسمیت یافت. در راستای اسکان، از کدخدا و ریشسفیدان التزامنامههایی برای ترک چادرنشینی، دهنشینشدن، غرس درختان و متحدالشکلکردن لباس گرفته میشد. در میان ایلات، اینگونه التزامنامهها کمسابقه بود؛ برای مثال در 8شهریور1314/31اگوست1935م، کدخدای چند بنکوی تیرۀ علمدارلو از طایفۀ ششبلوکی التزام دادند: 1. تعداد خانوارها و اغنام و احشام مطابق با واقع باشد؛ 2. افراد خانوار ورقۀ هویت داشته باشند و تا یک ماه آینده، مردان به لباس متحدالشکل ملبس شوند؛ 3. در مدت مشخصی، کدخدا خانه و گاوبندی و سایر رعیتی را فراهم کند و ترک چادرنشینی کنند. در صورتی که برخلاف تعهدات رفتار میشد، باید مبلغ دوهزار ریال جریمه میپرداختند (ساکما، 3884/293/98: 169). در اسکان ایل قشقایی، سیاهچادر که از نظر دولت پهلوی مظهر عقبماندگی و بیتمدنی بود، بهزور پاره یا ضبط میشد (ساکما، 13628/293: 28و32؛ 3884/293/98: 136). همچنین بر مبنای متمم هفت نظامنامۀ اسکان که در 27تیر1317ش/ 18جولای1938م صادر شد، اشخاصی که برای حفظ اغنام خود به چادر نیاز داشتند، باید چادر سفید تهیه میکردند یا لفاف سفید (کرباس) روی چادرهای خود میکشیدند تا سیاهی چادرها پیدا نباشد (ساکما، 002501/350: 0243). خانوارهای قشقایی در سه نوع از املاک اسکان مییافتند: الف. املاک موروثی؛ ب. اگر مالک مزرعهای نیازمند نیروی کار بود، تعدادی از خانوارها را به شرط ساختمانسازی و تهیۀ وسایل زراعت میپذیرفت که بین مالک و رعایای جدید قرارداد زراعت بسته میشد؛ پ. املاک خالصه (ساکما، 13628/293: 35). برای اسکان خانوارها، ادارۀ اسکان طرحهای بلندپروازانۀ ساختمانسازی ارائه میکرد؛ برای مثال ساخت دو اتاق، یک انبار، یک طویله، مستراح و حیاط که وجود دو معمار یکی برای قشلاق و دیگری برای ییلاق لازم بود (ساکما، 13439/293/98: 75). این نظرها تنها روی کاغذ بود؛ اما در عالم واقع، هنگام اسکان اجباری، بسیاری از خانوادههای قشقایی با سنگ و بوته و چوب اتاقکها و دخمههایی میساختند که برای فصول تابستان و زمستان مناسب نبودند؛ ولی مأمورهای اسکان و نظامیها برای ظاهرسازی، گزارش ساختمانسازی میدادند. قشقاییها چون در ساختمانسازی مهارت و ابزار و مواد کافی نداشتند، از نزدیکترین دهات محل اسکان خود بنا، نجار، خشتمال و ابزارآلات ساختمانسازی میآوردند (ساکما، 3884/293/98: 16). چوب از مصالح مهم ساختمانسازی بود که باتوجه به مرتعبودن محل زندگی قشقاییها، آنها از کوهها چوب میآوردند؛ حتی در یک نمونه، فردی به نام لطفالله زاهدی در قراردادی که با ادارۀ اسکان فارس بست، متعهد شد در بهار 1314ش/1935م، 25هزار اصله چوب خشک برای ساختمانسازی در وردشت سمیرم به رعایای درهشوری اسکانشده بفروشد (ساکما، 13628/293: 74). در 16دی1315ش/1936م با ملغیشدن حکومتهای نظامی ایلات قشقایی و خمسه، تمام افراد ایلات اسکانشدۀ هر محل، تابع حکومت کشوری همان محل شدند (ساکما، 33842/293: 146و148). مأمورهای اسکان با کمک امنیهها باید صورتمجلس اسکانشدگان هر محل را به حاکم آنجا تحویل میدادند (ساکما، 33842/293: 129)؛ همچنین با تصویب قانون تقسیمات کشوری در مجلس یازدهم شورای ملی، در 19دی 1316ش/ 9ژانویه1937م کشور ایران به 10 استان با مدیریت استاندار و 49 شهرستان با مدیریت فرماندار تقسیم شد. هر شهرستان نیز به چند بخش با مدیریت بخشدار و هر بخش به چند دهستان با مدیریت دهدار و هر دهستان به چند قصبه و ده با مدیریت کدخدا تقسیم شد. فارس، استان هفتم نام گرفت. بنابراین خانوارهای قشقایی هنگام اسکان، باید به بخشدارها و دهدارها تحویل داده میشدند (ساکما، 562/293). با پیشرفتنکردن اسکان ایلات فارس، در شهریور1316ش/1937م هنگام انتصاب امیر شوکتالملک عَلَم به استانداری فارس، به دستور رضاشاه حسن اعظامقدسی نیز به ریاست ادارۀ اسکان فارس منصوب شد. رضاشاه علت این انتصاب خود را اینگونه بیان کرد که اسکان، صورت صحیح پیدا نکرده است (اعظامقدسی، 1379: 2/791). اعظامقدسی به قول خود، تشکیلات نوینی ایجاد کرد و تلاش کرد تا آخر اردیبهشت1318ش/1939م، کار اسکان طوایف فارس را پایان دهد (ساکما، 002501/350: 89). پس اسکان ایل قشقایی و دیگر ایلات فارس به دو روش انجام شد: الف. چون دفاتر مرتبی وجود نداشت تا وضعیت خانوارها مشخص شود، دفاتری به نام دفتر احصا و اسکان تهیه شد؛ سپس حوزۀ اسکان فارس به چهار بخش تقسیم شد و برای هر بخش، یک نفر مأمور مسئول تعیین شد که خانوارهای اسکاننیافته به بخشداریها و دهداریها تحویل داده شوند (ساکما، 002501/350: 0011؛ اعظامقدسی، 1379: 2/792)؛ ب. اسکان خانوارهای قشقایی در نقاطی که وسایل ابتدایی کشت و زرع مهیا بود. در دوران ریاست اعظامقدسی، روند اسکان قشقاییها اینگونه بود که کدخدا و ریشسفیدان خانوارها صورتجلسه و دو برگ تعهدنامه را امضا میکردند و التزام میدادند خانوارهای آنها کوچنشینی را ترک کنند و دهنشین شوند و به زراعت و غرس درختها مشغول شوند. براساس تعهدنامه، هیچکس حق نداشت با لقبهای ایلی در امور خانوارها مداخله کند؛ همچنین اگر خانوارها دهنشینی را ترک میکردند، بلافاصله از حوزۀ فارس کوچ داده میشدند و اگر برخلاف التزامنامهها عمل میکردند، باید سههزار ریال به شیروخورشید سرخ میپرداختند (ساکما، 056603/293: 0214و1282؛ 45279/293: 10). پس از التزامنامهها، قراردادی بین مالک مزرعه و کدخدای رعایای دهنشین جدید و ایلیاتیهای سابق بسته میشد. براساس عرف محل، در این قراردادها سهم منال مالک و رعیت و کدخدا از محصولات مشخص میشد و دیگر از مالیاتهای ایلی، همچون حق علفچر و گلهبگیری و رسومات ایلی خبری نبود؛ برای مثال «قرارداد نمودم با حاجیمحمد دوغانلو و مرول و سایر رعایای تختهقاپوشدگان در ملک جمیله در آنچه زراعت از دیم نمایند پنجیک حق مالکانه و آنچه را زراعت پنبه نمایند، نصف حق مالک و نصف حق رعیت آنچه را از ماشک و نخود و ذرت و شلتوک زرع نمایند، دوثلث رعیت و یکثلث مالک و حق کدخدایی هم از قرار صدیسه از مالک و رعیت بردارد« (ساکما، 5202/350: 7). پس از صورتمجلس و تعهدنامه و قراردادنامۀ مالک و رعیت، رئیس ادارۀ اسکان فارس باتوجه به تقسیمات جدید کشوری، حکم اسکان خانوارهای قشقایی را صادر میکرد و سپس به بخشدار منطقه ابلاغ میکرد (ساکما، 056603/293: 1233). کدخداهای رسمی علاوهبر دادن التزامنامه، موظف بودند مشمولان خدمت سربازی را معرفی کنند و در صدور شناسنامه برای افراد خانوارها همکاری کنند؛ همچنین به شرط تکمیل ساختمانسازی، برای اغنام و احشام درخواست صدور جواز چوپانی دهند (ساکما، 70288/293: 35و37). در تیرماه1318/1939م اعظامقدسی به تیمسار عمیدی، فرماندهی لشکر فارس، پایان اسکان ایلات فارس را گزارش داد (ساکما، 02501/350: 52)؛ اما با برکناری اعظامقدسی در پاییز1318ش/1939م و استانداری ابوالحسن پیرنیا و مخالفت او با اقدامهای نابخرانۀ اعظامقدسی و نظامیان و گزارش علی ظهیر، بازرس اسکان ایلات، مشخص شد اسکان ایلات فارس در ریاست اعظامقدسی پایان نیافته و حتی بدتر هم شده است (ساکما، 02501/350: 0219). در فروردین 1319ش/1940م مأمور اسکان، گزارش داد باوجود التزامنامههایی که از کدخداهای طایفۀ کشکولی گرفته شده، برای اسکان آنها تاکنون اقدام مناسبی انجام نشده است (ساکما، 02501/350: 0363). در دو سال پایانی سلطنت رضاشاه، تیرههای قشقایی وضعیت اسکان نامطلوبی داشتند و این امر باوجود تشکیل ادارۀ اسکان و عمران در استانداری فارس، حضور مأمورها و بازرسهای اسکان، نظارت بخشداریها و نظامیها و گرفتن تعهدنامههایی برای ترک کوچنشینی بود. در این دو سال، بیشترِ قشقاییها به بهانههای مختلف، دهکدههای خود را ترک میکردند و بدون سرپرست در نقاط مختلف پراکنده میشدند و به تعلیف احشام خود مشغول میشدند (ساکما، 02501/350: 371و372و190و171). در واقع، دو سال آخر سلطنت رضاشاه، اسکان قشقاییها و حتی دیگر ایلات فارس بسیار بینظم و آشفته شد. مقررات گلهداری تختهقاپوکردن ایل قشقایی بر دو پایۀ اسکان و مدیریت اغنام و احشام استوار بود. به طور تقریبی از سال 1309ش/1930و1931م، حاکم نظامی قشقایی مسیرهای کوچ قشقایی را حذف کرد و در تنگ خیارۀ دشت بیضا متمرکز شد؛ البته نمونۀ این کار در بندامیر، محل عبور اغنام و احشام ایل خمسه، نیز اجرا شد. در تنگ خیاره امنیهها و مأمورهای ادارۀ اسکان و مالیۀ فارس مستقر بودند. بازرسی مأمورها براساس بخشنامۀ نگهداری اغنام و احشام و نظامنامۀ اسکان بود که پس از آمارگیری اغنام و احشام و تصفیۀ امور مالیاتی و غیره، جواز چوپانی (گلهبنه) تأیید میشد و اجازۀ رفتن به قشلاق یا ییلاق داده میشد (ساکما، 002501/350: 33تا35؛ 13439/293-71: 76). در 3خرداد1313/24می1934م، وزارت داخله درباب مقررات گلهداری بخشنامهای صادر کرد که عبارت بود از: 1. گلهدارها باید دارای خانۀ مسکونی باشند؛ 2. چوپانها در موقع رفتن به ییلاق و قشلاق باید از حکومت محل جواز بگیرند که شامل هویت و محل سکونت چوپان، تعداد اغنام و احشام، تعیین اسامی صاحبانشان و تعیین خط سیر و مقصد چوپان بود؛ 3. یک نفر چوپان اجازه نداشت کمتر از صد رأس گوسفند همراه داشته باشد؛ 4. برای محافظت گلۀ گاو و رمۀ مادیان، هر گلهبان باید دستکم 25 رأس در مراقبت داشته باشد؛ 5. هر چوپان برای جمعآوری محصول اغنام خود، اجازه داشت یک زن همراه خود ببرد؛ 6. پس از انقضای فصل، در موقع مراجعت چوپانها باید مأمور حکومتی پشت جوازشان را امضا میکرد و اجازۀ مراجعت میداد و چوپان با همان جواز به محل اصلی خود بازمیگشت و جواز را برای ابطال، به حکومت تسلیم میکرد؛ 7. صاحبان اغنام و احشام اجازه داشتند در مواقع لازم، برای سرکشی به احشامشان مسافرت کنند؛ اما حق بردن خانوادههای خود را نداشتند و باید حرکت خود را به حکومت اطلاع میدادند. این بخشنامه مبنای عمل تمام حکومتهای فارس ازجمله لارستان، داراب، فسا، جهرم، نیریز، آباده، کازرون، قشقایی، عرب و باصری، ششناحیه، فیروزآباد و اردکان شد. مأمورهای اسکان در صدور جواز چوپانی به خطا عدۀ خانوارهای ایلات را مبنا قرار میدادند؛ بنابراین وزارت داخله مقرر کرد مبنای صدور جواز نباید خانوارها باشد و باید تعداد اغنام مبنا باشد. به هر نسبت تعداد اغنام و احشام افزایش مییافت، به همان نسبت تعداد جواز بیشتر میشد و از 100تا250 رأس گوسفند، باید یک جواز داده میشد؛ همچنین چوپان اجازه داشت برای جمعآوری محصول اغنام، خانوادۀ خود را همراه ببرد (ساکما، 13439/293/98: 90). بخشنامه مقرر میکرد تعداد گوسفندها نباید کمتر از صد رأس باشد و همراه چوپان نباید بیشتر از یک زن باشد؛ اما در زمانهای آینده، با چشمپوشی مأمورها و نظامیهای فاسد، این مقررات اداری تغییر یافت و صدور پروانۀ چوپانی از صد رأس به 250تا300 رأس تغییر کرد؛ همچنین چون رفتن یک زن همراه اغنام و احشام برای جمعآوری محصول بسیار مشکل بود، اجازه داده شد تعداد افراد بیشتری همراه چوپان بروند. یا در دوران ریاست اعظامقدسی بود که رفتن زن با چوپان، به طور آزمایشی در قسمتی از ایل قشقایی، برای مدت محدود و مشخصی ممنوع شد (ساکما، 13439/293/98: 5و6). جواز چوپانی یا گلهبنه را هم حکومت نظامی قشقایی و هم رئیس ادارۀ اسکان فارس صادر میکرد (ساکما، 27-3884/293/98: 10). در این باره زاهدی، رئیس اسکان فارس، در آذر1314ش/1935م گزارش داد از تعداد خانوارهای قشقایی و تعداد جوازهای صادره آمار دقیقی وجود ندارد تا بر مبنای آن جواز چوپانی صادر شود؛ پس مقرر شد حکومت نظامی قشقایی جوازهای صادرهاش را بیاورد تا تعداد جوازهای صادرشده بررسی شود (ساکما، 13439/293/98: 10). البته نمیدانیم صدور همزمان جوازها تا چه زمانی ادامه داشت. کدخدای خانوارها از رئیس اسکان فارس درخواست صدور جواز گلهبنه و چادر برای چوپان میکرد، به این شرط که ساختمانهای خود را تکمیل کنند (ساکما، 38970/293). با انتصاب حسن اعظامقدسی به ریاست ادارۀ اسکان فارس، وزیر کشور در 21دی1316ش/ 11ژانویه1938م در بخشنامهای به استاندار فارس تأکید کرد اسکان ایلات عملی نشده و حتی عملکرد بهگونهای بوده که حشمداری، یعنی یکی از منابع مهم ثروت کشور، لطمۀ کامل دیده است. او در ادامه سفارش کرد باید تلاش شود بر تعداد اغنام و احشام افزوده شود و تختهقاپوکردن نباید باعث اتلاف اغنام و احشام باشد (ساکما، 1229/293/98: 10). اعظامقدسی برای تنظیم امور گلهداری قشقاییها و دیگر ایلات فارس اقدامهای زیر را انجام داد:
جوازهای گلهبنۀ پیش از ریاست اعظامقدسی تکبرگ بود که رنگ سبز، پروانۀ ییلاق بود و رنگ زرد یا نارنجی، پروانۀ قشلاقی. روی این جوازها نام و نامخانوادگی، نام طایفه، نام ایل، شمارۀ ورقۀ هویت صاحب اغنام و تعداد چادر قید شده بود. در پشت برگه، مدت اعتبار جواز و تعداد همراهان چوپان آورده شده بود؛ همچنین نوشته شده بود بهاستثنای سرپرست و چوپان و احشام، هیچ خانواری حق ندارد در جایگاه سرپرستی اغنام و احشام چادر بزند یا به ییلاق و قشلاق برود. جوازها به امضای رئیس ادارۀ اسکان یا حکومت نظامی قشقایی میرسید که باید مأمورهای ادارۀ اسکان یا نظامیها در ییلاق یا قشلاق آن را امضا میکردند (ساکما، 38970/293). اما پروانۀ چوپانی زمان اعظامقدسی دفترچهای بود شامل توضیح مقرراتی همچون نوع لباس، داشتن نشان فلزی، حق حرکت چوپان و خانوادهاش به ییلاق و قشلاق، مشخصات فردی و ظاهری، محل اسکان چوپان، مشخصات صاحب اغنام، خط سیر و محل علفچر گرمسیری و سردسیری، تعداد همراهان چوپان و تعداد اغنام. در مسیر عبور، مأمور اسکان مستقر در تنگ خیارۀ بیضا که در فاصلۀ میانۀ سردسیر و گرمسیر قشقایی قرار داشت، باید این دفترچه را تأیید میکرد. نکتۀ جالب اینکه تا سال 1319ش/1940و1941م لقبها و ساختار ایلی از بین رفته بود و افراد، صاحب شمارۀ شناسنامه و فامیل شده بودند؛ اما نام تیره و طایفۀ آنها نیز در پروانههای چوپانی قید میشد (ساکما، 019280/293: 0006). اعظامقدسی در تیرماه1318ش/1939م خاتمۀ اسکان و گلهداری را اعلام کرد (ساکما، 02501/350: 52)؛ اما این درست نبود. در اسفند 1318ش/ 1940 م بازرس وزارت کشور در فارس گزارش داد که مأمورهای اسکان موفق نشده یا نخواستهاند ایلات را اسکان دهند. او اشاره کرد حتی از این موضوع استفادههای مادی شده است و به نام گلهچرانی، خانوارها ساختمانهای خود را رها کرده و به اسکان و کشاورزی ابراز علاقه نکردهاند (ساکما، 42735/293: 17). پس از ریاست اعظامقدسی، همراه رفتن زن با چوپان همچنان مشکلساز بود؛ برای مثال در سال 1319ش/1940و1941م، تیرههای کشکولی در عریضههایی به مأمورهای اسکان خواستار شدند اجازه دهند زنها همراه گلهبنه و چوپان بروند تا بتوانند فرآوردههای لبنی را جمعآوری کنند (ساکما، 002501/350: 0364تا0366). در دو سال آخر سلطنت رضاشاه، برای صدور پروانۀ چوپانی، قشقاییها همچنان باید تعهدنامههایی را امضا میکردند؛ برای مثال عبدالحسین نجفی دهدار، بههمراه ریشسفیدان تیرههای شبانکاره و قجهبیگلو و طیبی از طایفۀ عمله و مالک محل، التزامهایی دادند که: 1. تعداد اغنام و احشام تیرۀ آنها با تعداد چوپانهایی که صورت دادهاند، مطابقت داشته باشد؛ 2. در موقع حرکت اغنام از حرکت اضافۀ خانوارها جلوگیری کنند و در محل اسکانشان، ساختمانهای آنها را تکمیل کنند؛ 3. چوپانها باید اغنام و احشام را از خط سیر و راههایی عبور دهند که ادارۀ اسکان ایلات تعیین کردهاند (ساکما، 002501/350: 0117تا0119). بازگشت به زندگی ایلی با استعفای رضاشاه در شهریور1320ش/1941م، قشقاییها بهسرعت زندگی دهنشینی را رها کردند؛ سپس با محوریت خانوادۀ صولتالدوله، بهویژه محمدناصرخان و اجرای برنامۀ فقرزدایی ناشی از سیاست اسکان، زندگی ایلی با سلسلهمراتب اجتماعی و سیاسی دوباره احیا شد (داگلاس، 1377: 225). بخش عمدهای از قشقاییها به زندگی ایلی بازگشتند؛ اما سیاست تختهقاپوکردن بیتأثیر نبود و وضعیت ایل قشقایی به دورۀ اوج و رونق پیش از رضاشاه و اجرای سیاست اسکان بازنگشت. پس از شهریور1320ش/1941م ایل قشقایی از نظر میزان جمعیت کاهش یافت. گرچه تعداد اغنام و احشام قشقاییها افزایش یافت، تعداد دامهای آنها به دورۀ پیش از تختهقاپوکردن نرسید (Garrod,1946:300 )؛ همچنین وسعت اراضیِ در مالکیت قشقاییها کاهش یافت. اینبار دولت به محمدناصرخان لقب رسمی ایلخان اعطا نکرد؛ حتی خوانین پوشیدن لباس اروپایی را پذیرفتند. نهادهای اداری و نظامی تشکیلشده در سلطنت رضاشاه نیز، در دورۀ پهلوی دوم به ایل قشقایی اجازۀ گسترش ندادند. با این حال در ادامه، به برخی از معایب سیاست اسکان اشاره میکنیم که باعث بازگشت دوبارۀ بخش عمدهای از قشقاییها به زندگی ایلیاتی شد: الف. تحول سبک زندگی جامعۀ انسانی آن هم بهصورت اجباری، به برنامهریزیهای دقیق نیازمند است. مهمترین عامل بازگشت قشقاییها به زندگی ایلی بُعد اقتصادی و تعجیل و آمادهنبودن زیرساختهای برنامۀ اسکان بود. دولت پهلوی اول تأکید میکرد اسکان ایلات به حشمداری، یکی از منابع مهم ثروت کشور، لطمهای وارد نکند (ساکما، 1229/293/98: 10)؛ اما اسکان، تلفشدن تعداد بسیاری از اغنام و احشام را باعث شد. قشقاییها که دامداران بسیار ماهری بودند، بخش بزرگی از اغنام و احشام خود را به علتهایی همچون سرما و گرما، نبود آب و علوفه، تأخیر در کوچ، رشوهگیری و زیادهخواهی نظامیها و مأمورهای حکومتی از دست دادند. ممنوعیت اسب و گاو و زن از مسائل مطرحشده در تختهقاپوکردن قشقاییها بود. اسب در حکم نیروی رزمی قشقاییها ممنوع شد. به درستی نمیدانیم این ممنوعیت از ابتدای تختهقاپو به اجرا درآمد یا نه؛ اما میدانیم در سال 1316ش/ 1937و 1938م، در دوران ریاست اعظام قدسی روی داد و تا سال 1319ش/ 1940م نیز ادامه یافت. این اقدام باعث شد اسبهای طوایف بمیرند، در ییلاق و قشلاق رها شوند، در روستاهایی که در مسیر کوچ بودند به امانت گذارده شوند یا با قیمت کمی فروخته شوند؛ برای مثال تیرۀ مهترخانه مسئولیت نگهداری هزاران رأس از اسبهای خانوادۀ ایلخان را برعهده داشت؛ اما با این ممنوعیت، اسبها یا مردند یا با قیمت نازلی به فروش رسیدند یا به غارت نظامیها درآمدند. طایفۀ درهشوری نیز در پرورش اسب مشهور بودند؛ اما به علت ممانعت نایب یکم یوسف نوری در کوچ به مناطق قشلاقی خود در تنگ خیارۀ بیضا و ماندن اجباری در دشت بیضا، در آذر1316ش/1937م بخش بزرگی از بهترین اسبها و اغنامشان از بین رفتند (ساکما، 42735/293: 4و16؛ 35: .(Garrod, 1946: 298 نزد درهشوریها سال بروز این اتفاق شوم به «سال نوری» و «سال فوت اسب» معروف شد (سترک درهشوری، 27آبان1397). حرکت گاو نیز برای انجام زراعت، ممنوع بود. در کوچ اغنام و احشام با پروانۀ چوپانی، یک زن به تنهایی قادر نبود فرآوردههای لبنی را جمعآوری کند که این امر باعث میشد محصولات لبنی از بین برود. ممنوعیت زن گویا در ریاست ادارۀ اسکان اعظامقدسی بود که زن حق همراهی با چوپان را نداشت. زن باید در محل اسکان کشاورزی میکرد تا مردان به زنان خود وابسته شوند و اقداماتی همچون دزدی انجام ندهند. در یک نمونه میدانیم اعظامقدسی در پاییز1317ش/1938م برنامۀ موقوف کردن حرکت زن به همراه چوپان و در فروردین 1318ش/1939م برنامۀ تعلیف اغنام در محل اسکان و ممانعت از رفتن به ییلاق و قشلاق را اجرا کرد (ساکما، 002501/350: 37تا41). درست نیست این برنامههای اعظامقدسی را به همۀ مناطق قشقایینشین تعمیم دهیم؛ اما نشانۀ بیمنطقی و نابخردی در برنامهها بود که نابودی اغنام و احشام را دستکم در یک منطقه باعث میشد. قشقاییها به اسکان رضایت نداشتند. براساس گزارشهای مأمورهای ادارۀ اسکان، تمرکز تمام خانوارها به نگهداری اغنام خود بود و آنها به مناطقی توجه میکردند که مرتع بود و به مناطق مناسب برای زراعت نظر نداشتند. خانههایی که میساختند نیز فقط برای رفع مسئولیت بود؛ وگرنه این خانهها برای سکونت انسان مناسب نبود (ساکما، 3884/293/98: 139). خانوارهای اسکانشده باید به کشاورزی و غرس درختان مشغول میشدند. حال آنکه قشقاییها در کشاورزی مهارت نداشتند و به تأمین بذر و ابزارآلات کشاورزی نیازمند بودند. مالکان مزارع نیز به علتهایی همچون ناواردی خانوارهای قشقایی در زراعت یا چراندهشدن مراتع و زمینهای زراعیشان توسط اغنام قشقاییها، بر آنها سختگیری میکردند. این امر باعث فرار خانوارهای قشقایی میشد و در مواقعی، مالکان مزارع با گرفتن روغن حیوانی، خودسرانه اجازۀ حرکت خانوارها را میدادند. قشقاییها تولیدکنندۀ دام بودند؛ اما در نتیجۀ مشکلات اسکان و از بین رفتن اغنام و احشام، بازدهی کم زراعت و نیز رشوهگیری مأمورهای دولتی و نظامی به مردمانی نیازمند و فقیر تبدیل شدند. در موقعیت جدید، قشقاییها مجبور بودند برای تأمین معاش روزانۀ خود به قاچاق کالا، کولهبری در جادهها و چوبداری دست بزنند؛ حتی در شرکت نفت خوزستان به کار مشغول شوند (Garrod, 1946: 298). افراد تازهاسکاندادهشده به بیماریهایی مبتلا میشدند که علتهای آن عبارت بود از: عادتنداشتن به آبوهوای محل توقف (غیربومیبودن)، رعایتنکردن بهداشت، آلودگی آب شرب و زندگیکردن در خانههایی که لانههای سگ بهتر از آنها بود. این خانهها برای دفع سرما و گرما و تهویۀ هوا نامناسب بودند؛ بنابراین قشقاییها به بیماریهایی همچون مالاریا، ورم طحال، حصبه، اسهال خونی، گریپ، تراخم چشم، ذاتالریه و سل دچار میشدند (Ibid:299 ). این بیماریها در سالهای ابتدایی اسکان افزایش یافت و گویا بیشتر در نواحی گرمسیری شیوع پیدا میکرد و قربانیهای بسیاری میگرفت؛ برای مثال در30آبان1314ش/25نوامبر1935م، مأمور اسکان گزارش داد تیرۀ هیبتلو تازهاسکاندادهشده در برمه، بلوک فراشبند دچار بیماریهایی همچون نوبه و چشمدرد همراه با تب شدهاند؛ به گونهای که روزی سه نفر از هر تیره از بین میروند و تقاضای پزشک کرد (ساکما، 41297/239: 21). در تمام مدت اجرای برنامۀ اسکان، خانوارهای اسکاندادهشده فرار میکردند که این امر علتهای مختلفی همچون حفاظت اغنام و احشام از تلفشدن، داشتن روحیۀ ایلیاتی و کوچروی، نامناسبی محل اسکان و نیز رشوهگیری و سختگیری مأمورها داشت (نیرشیرازی، 1387: 2/230تا234). قشقاییها در پوشش پروانۀ چوپانی، با رشوهدادن به نظامیها و مأمورهای دولتی از محل اسکان خود حرکت میکردند یا بهصورت قاچاق، با عبور از کوهها و حرکت شبانه به مقصد میرسیدند. آنها برای ظاهرسازی، چند زن و کودک یا پیرمرد در ساختمان میگذاشتند و فرار میکردند (ساکما، 3884/293/98: 108). منطقۀ میانبند از مناطقی بود که در آنجا فرار بسیار شایع بود. میانبند، فیروزآباد و شمال آن یعنی خواجهای، کوار و شیراز تا نهایت بیضا و کامفیروز را شامل میشد. میانبند نه گرمسیر و نه سردسیر بود (ساکما، 13628/293: 46و48). طوایف اسکانشده در میانبند عبارت بودند از بخشهایی از طوایف کشکولی، ششبلوکی، صفیخانلو، گلهزن و نمدی بهویژه عمله. خانوارهای قشقایی از منطقۀ میانبند به مناطق ییلاقی و قشلاقی خود فرار میکردند. «عملیات مأمورین دولت در سالهای آخر بهقدری طاقتفرسا بود که باز عدهای از افراد ایل طغیان نمود و به کوهها و گردنههای گردنکش پناه برده امنیت را مختل نمودند. افراد دیگر نیز از این طرز رفتار وحشیانه به جان آمده و مستعد هرگونه طغیان و انقلاب بودند» (بهمنبیگی، 1381: 102). ب. با انحلال مقامها و لقبهای ایل قشقایی، تنها کدخدا بود که مقامش رسمیت یافت. برای خانوارها کدخداهایی منصوب میشدند و از آنها تعهدنامههایی مبنیبر ترک کوچنشینی و اسکان و ساختمانسازی میگرفتند؛ اما کدخداها قدرت اجرایی کمی داشتند. آنها بیشتر، طرفدار خانوارهای ایلیاتی خود بودند تا طرف دولت و تنها اجبار دولت بود که کدخداها را به همکاری وادار میکرد. در بیشتر مواقع، کدخداها مانع فرار خانوارها نمیشدند. بارها پیش میآمد کدخداها به علت فشار و باجخواهیهای نظامیها و مأمورهای حکومتی فقیر میشدند و تقاضای استعفا میکردند. پ. دولت پهلوی از زندگی ایلی درک درستی نداشت. کارگزاران دولتی، بهویژه وزارت داخله در تهران، برای اسکان ایلات برنامههایی ارائه میکردند که با زندگی ایلی تناسب نداشت؛ همچنین نوپایی تشکیلات اداری و نظامی و خشونت و فساد ذاتی آنها و به روز نبودن تقسیمات اداری کشوری، به نوعی مانع از برنامهریزی بهتر کشوری میشد. البته تصویب قانون تقسیمات کشوری در سال 1316ش/ 1937و1938م، باعث شد تقسیمات کشوری به روز شود و عملکرد وزارتخانهها، بهویژه وزارت کشور، بهتر شود. وظایف نظامیان با ادارۀ اسکان تناقضها و اصطکاکهایی داشت؛ برای مثال در صدور جوازهای چوپانی و اسکان و ساختمانسازی خانوارها، تناقض و موازیکاری ایجاد میشد (ساکما، 13439/293/98: 4). نظامیها و ادارۀ اسکان برای کاستن از فشارها و خشونت رؤسای خود و سرپوشگذاشتن روی کمکاری و فسادشان و نقص برنامۀ اسکان، گزارشها و فهرستهای صوری تنظیم میکردند؛ برای مثال باید به گزارشهای مربوط به آمار اسکانشدگان و روند ساختمانسازی اشاره کرد (ساکما، 3884/293/98: 46و48؛ فرخ، بیتا: 395تا399). در دی1315/ژانویه1937م حکومت نظامی قشقایی لغو شد و اسکانشدگان به حاکم هر محل تحویل داده شدند. این امر باعث شد مأمورهای حکومتی در عمل اسکان مداخله کنند که با توجه به گستردگی مناطق اسکان قشقاییها در ییلاق و قشلاق و نادرستی و کمبود مأمورهای اسکان، عمل تختهقاپوکردن ایل قشقایی آشفتهتر شد (ساکما، 33842/293: 106). مأمورهای دولتی و نظامی همچون حاکم نظامی و ادارۀ اسکان و مالیه بر ایل قشقایی تسلط یافته بودند که با زندگی آنها هیچ تناسبی نداشتند. ایلخان و کلانتران قشقایی به ظلم و زورگویی به زیردستان خود متهم میشدند که این امر از غرضورزی و ناآشنایی آنها با جامعۀ ایلی ناشی بود. رؤسای قشقایی ایلیاتیهایی بودند که با آداب و سنن و مناسبات درون ایلی به طور کامل آشنا بودند و برای حفظ طایفه و ایل خود تلاش میکردند. در سلطنت رضاشاه، زورگویی و رشوهگیری مرسوم مأمورهای دولتی و نظامی باعث شکستهشدن غرور و عزتنفس ایلیاتیهای قشقایی شد. بهقول نیرشیرازی، ایل را بهمنظور اصلاح امورش به دست عدهای نظامی بیرحم دادند که نه به صغیر شفقت میکرد نه به کبیر رحم. هر چهار خانوار در شکاف کوهی یا در پناه دهی پناهنده شدند. ایل ازمیانرفته را به ایلخانی نظامی مفتخر فرمودند که چه معاملاتی با افراد بلارسیدۀ بختبرگشته کردند که قلم از ذکر آن عاجز است. آنقدر ستم کردند که زنهای شیردهنده را از شیردادن به بچههای خود منع کردند که شیر آنها را به سگ عزیز خود دهند تا بچۀ او از گرسنگی بمیرد و بچۀ سگ این شرافتمند چاق و فربه شود. گناه آنها این بود که ایلیاتی شدهاند (نیرشیرازی، 1387: 2/231و232). نمونههای دیگری از زورگویی و رشوهگیری نظامیها و مأمورهای حکومتی را در ادامه میآوریم: صدور جواز چوپانی مجانی بود؛ اما «برای هر یک رأس میش 5ریال، بز 2ریال، اسب 50ریال، الاغ 20ریال، گاو زراعتی معاف، ماده گاو 20ریال حق جواز مقرر داشته پول را محرمانه بدون سروصدا میگرفتند و جواز میدادند» (قهرمانی (معیندفتر)، تاریخ قشقایی: نسخۀ خطی نزد کاوه بیات). پلاکهای برنجی چوپانها مجانی بود؛ اما هر پلاکی20تومان محرمانه میگرفتند. با ممنوعیت سیاهچادر، قشقاییها ناچار مبالغی به مأمورهای اسکان میدادند و روی سیاهچادرها پارچۀ سفید وصله میزدند. برای گروهی که تهیۀ پارچۀ سفید مشکل بود، به قدر یک وجب پارچۀ سفید روی چادر وصله میکردند و مأمورهای اسکان با رشوهگیری قانع میشدند (قهرمانی (معیندفتر)، تاریخ قشقایی: نسخۀ خطی نزد کاوه بیات). «سرهنگ دو، سیدشاکر اثاثیهای که از چادرپوش و قالیهای متعدد و چند رأس قاطر و ظروف مس و چینی و غیره هرچه بهطور امانت برده بود، به طور کلی تصاحب کرده... آتشها سوزانید. مخصوصاً ایل عمله را طوری تحت فشار قرار داد که مردم از زندگانی سیر شدند. عموم آنها از محل مرتع و قشلاق خودشان محروم و کوچانیده به ماهور میلاتون برد. زندگانی ایلی بهواسطۀ حفظ مواشی و دامپروری تأمین میشود از حیث علوفه دچار مضیقه شده اغلب اموال آنها تلف شد. هرگاه جزئیات فجایع دورههای حکومت نظامی شرح داده شود، تاریخ گنجایش آن را ندارد. میگویند بعد از قتل و غارتهای مغول چنگیزی از یک نفر ایرانی سؤال کردند وضع سلوک مغول چگونه بود همینقدر به طور خلاصه گفت آمدند و سوختند و آتش زدند و قتلعام نمودند آبادیها را ویران کرده و رفتند. نسبت به دوران حکومت نظامی در قشقایی را هم باید به همان طریق خلاصه شرح داد» (قهرمانی (معیندفتر)، تاریخ قشقایی: نسخۀ خطی نزد کاوه بیات). ت. فشار به خانوارها برای ساختمانسازی در مدت کم با امکانات محدود، یعنی نوعی شتابزدگی، با ناواردی قشقاییها در ساختمانسازی همراه بود؛ بنابراین آلونکها یا دخمههایی میساختند که در برابر سرما یا گرما نامناسب بودند. «چون بنای تختهقاپو گذاشتند، بخشنامه صادر کردند هرکس هرجا در نظر گرفته پیشنهاد بدهد ساختمان بگذارد. بعضی برای توقف در گرمسیر و برخی سرحد و بعضی میان سرحد و گرمسیر را معرفی کرده التزام دادند... اشخاص انگشتشمار که دارای ثروت بودند تمام کرده به نمایندگان اسکان ایلات ارائه دادند اشخاص دیگر که بضاعت نداشتند یا اگر هم بضاعت داشتند، ولی مایل نبودند هرکدام به قدر دو یا سه درب خانههای گلی با دهپانزده تومان تمام کرده نمایندگان اسکان که مأمور رسیدگی بودند، مبلغی تعارف داده و تصدیق گرفتند که وظیفۀ خود را انجام دادهاند» (قهرمانی (معیندفتر)، تاریخ قشقایی: نسخۀ خطی نزد کاوه بیات). ث. سیاست اسکان، قشقاییها را در آستانۀ نابودی قرار داد؛ اما کوتاهی زمان اسکان باعث نشد قشقاییها هویت و آدابورسوم ایلی خود را فراموش کنند. البته خوشنامی و عفت و پاکدامنی خانوادۀ صولتالدوله که محور اتحاد ایل قشقایی بودند، در بازگشت به زندگی ایلی عامل مهمی بود. ج. مداخلهندادن خانها و کلانتران و سرپرستان سابق ایل قشقایی در امور، از عوامل تحریک خانوارها برای ترک اسکان بود. با شروع اسکان، آنها قدرت خود را از دست دادند؛ ولی همچنان در حکم زمینداران و متنفذان محلی مطرح بودند. قدرت آنها مانند سابق احیا نشد؛ اما میتوانستند تاحدی باعث تحریک خانوارها شوند که در صورت مشارکتدادن آنها، در جایگاه افرادی که به طور کامل به امور ایلی آگاه بودند، اسکان قشقاییها به نحو بهتری انجام میشد (ساکما، 002501/350: 64 و69و0342و0343). نتیجه حکومت نظامی قشقایی و ادارۀ اسکان فارس، اسکان ایل قشقایی را در دهۀ 1310ش/1931تا1941م با هدف برقراری امنیت و مالیاتگیری و متمدنکردن قشقاییها اجرا کرد. تختهقاپوکردن ایل قشقایی بر دو پایۀ اسکان و مدیریت اغنام و احشام مبتنی بود. ادارۀ اسکان فارس با کمک نظامیها، برپایۀ نظامنامۀ اسکان، خانوارهای قشقایی را در مناطق ییلاقی و قشلاقیشان اسکان دادند. در این روند، تمام لقبها و مقامهای ایلی منسوخ شد و تنها مقام کدخدا رسمیت یافت. کدخدا با دادن التزامنامههایی، موظف بود خانوارهایی را اسکان دهد که در سرپرستی او بودند و مانع از کوچروی آنها شود؛ همچنین باید التزام ساختمانسازی میداد و به کار زراعت مشغول میشد. همزمان با اسکان، برای تعلیف هزاران رأس اغنام و احشام، جوازهای چوپانی گلهبنه صادر شد که محل اصلی کنترل جوازها و مالیاتگیری در تنگ خیارۀ بیضا بود. برای تمرکزگرایی و پیشرفت و نوسازی ایران، اسکان ایل قشقایی و دیگر ایلات هدف درستی مینمود؛ اما در عمل، اسکان سیاستی عجولانه بود که بدون در نظر گرفتن اوضاع اقتصادیاجتماعی جامعۀ ایلی، با اولویت امنیتی و متمدنکردن ایلات و نگاه تحقیرانه صورت گرفت. اسکان ایل قشقایی به طور کامل موفقیتآمیز نبود و همۀ اهداف اسکان محقق نشد؛ اما با اخراج رضاشاه از ایران، ایل قشقایی دیگر به وضعیت پیش از اسکان بازنگشت. از جمعیت ایلی و تعداد دام و وسعت مالکیت ارضی آنها کاسته شد و دولت به رئیس ایل قشقایی لقب رسمی ایلخان اعطا نکرد. با این حال، بخش عمدهای از قشقاییهای اسکانشده دوباره به زندگی ایلی بازگشتند. مهمترین علت این بازگشت، ضررهای اقتصادی بود؛ زیرا اسکان باعث تلفشدن بخش گستردهای از اغنام و احشام قشقاییها شد. حال آنکه با دهنشینشدن قشقاییها، شغل زراعت نیز چندان صرفۀ اقتصادی نداشت؛ همچنین زندگی در آلونکها و دخمههایی که به ساختمان شباهت نداشتند، رشوهخواری و زورگویی مأموران نظامی و حکومتی، کوتاهی زمان اسکان، در سر داشتن زندگی ایلی و حفظ هویت ایلی و خوشنامی خانوادۀ صولتالدولۀ قشقایی از دیگر عوامل بازگشت قشقاییها به زندگی ایلی بودند. | ||
مراجع | ||
کتابنامه
الف. اسناد
؛13628/293 ؛33842/293 ؛70288/293 ؛056603/293 ؛45279/293 ؛562/293 ؛017777/240 ؛38970/293 ؛019280/293 ؛42735/293 41297/293
؛5449/350 ؛002501/350 ؛6781/350 ؛7176/350 ؛7044/350 ؛5202/350 618/350 ؛14894/293/98
13439/293/98 ؛3884/293/98 ؛1229/293 ؛9550/293/98 ؛5798 /293//98 .15677/293/98 ؛8539/293/98 ؛388 /293/ 98
. ب. کتاب
ج. مقاله
د. مصاحبه
ه. منابع لاتین
34. Garrod,Oliver, (1946), “The Qahqai Tribe of Fars “ ,Jurnal of the Royal Central Aisan Society XXXIII, p293-306. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,405 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 443 |