![سامانه مدیریت نشریات علمی دانشگاه اصفهان](./data/logo.png)
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,413,964 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,799,878 |
معرفی و بررسی ویژگیهای زبانی حماسۀ مذهبی صحیفۀ قاصریه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 13، شماره 2 - شماره پیاپی 35، تیر 1400، صفحه 19-38 اصل مقاله (810.38 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2021.126770.1963 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حمیدرضا خوارزمی* 1؛ سید امیر جهادی حسینی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر، کرمان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر، کرمان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
صحیفۀ قاصریه سرودۀ غلامرضا قاصر کرمانی از شاعران دورۀ قاجاری، در پنج مقصد است: مقصد نخست به حسب حال نویسنده، مقصد دوم شهادت اطفال در حادثۀ عاشورا، بهخصوص طفلان مسلم، عبدالله بن حسن و علیاصغر، مقصد سوم به وقایع ستم بر امام حسین (ع) و بریدن سر آن حضرت تا اثبات حقانیت امام با ذکر اعتراف گروهی از نصارا و یهودیان در حضور یزید، مقصد چهارم به فضیلت علما و طلاب با تأسی از احادیث و حکایات مربوط به پیامبر اسلام تا امامان معصوم، مقصد پنجم مناجات شاعرانه که نقل مضمونی از صحیفۀ سجادیه است. مقالۀ حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی درصدد معرفی دقیق صحیفۀ قاصریه و بیان ویژگیهای برجستۀ سبکی و زبانی اثر و نشاندادن جایگاه و اهمیت آن در میان حماسههای مذهبی است. نتایج نشان میدهد که حماسه در زمینه و مضمونهای سرودهشده، تازه و نو است؛ بهخصوص در بیان تألمات و رنجهای وارد شده بر کودکان در حادثۀ عاشورا، ازجمله طفلان مسلم که شاعر به تفصیل رویدادهای مربوط به شهادت آنان را برای آشکارکردن چهرۀ بیرحمانۀ دشمن و جلب نظر خواننده به وقایع رخدادهشده، بیان کرده است. لحن بهکاررفته در این حماسه، لحنی نزدیک به تعزیه است و این شیوه، حادثۀ غمناک عاشورا را پیش از پیش برای خوانندگان مجسّم میکند. از دیدگاه زبانی تحت تأثیر سبک بازگشت ادبی، بهخصوص زبان شعری فردوسی است و از منظر فکری، بیان غمها و دغدغههای فردی است که با روحیات و اعتقادات مذهبی شدید، مسائل را از دریچۀ ذهن و زبان خود مینگرد و آنها را نقل میکند. نوع پژوهش بنیادی، از گونۀ تحلیل محتوای کیفی است که مطالب مورد نظر با روش کتابخانهای جمعآوری شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
صحیفۀ قاصریه؛ قاصر کرمانی؛ حماسۀ مذهبی؛ زبان و صور خیال | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بعد از رواج و اوج حماسۀ ملی که بیانگر داستانهای روایی ایرانیان درزمینۀ قهرمانی بود، حماسههای مذهبی بر همان مبنای حماسههای ملی، تنها نیمقرن بعد از اثر بیبدیل شاهنامۀ فردوسی پا به عرصه نهاد (نک. رزمجو، 1381: ج 1: 215). فردوسی درزمینۀ احیای غرور ملی بر جذابیت سخنسرایی افزود و باعث شد که دیگران هم بهدلیل جذابیت لحن، موضوع و مضمونهای حماسی، در این عرصه در پی طبعآزمایی باشند. هیچ طبعی نتوانست در این عرصه به قدرت، قدمَت و دقت فردوسی برسد؛ ولی جاذبههای فکری و کلامی، مسیرهایی برای دیگران گشود تا در پی ساخت داستانهایی به همین شکل و گونه باشند(صفا، 1379: 229). نخستینقدم در این زمینه، ساخت حماسههای مذهبی بود. این اثر علینامه نام داشت که در قرن پنجم نویسندهای متخلص به ربیع در مناقب و مغازی حضرت علی (ع) با اندیشههای کاملاً شیعی در دوازدههزار بیت این داستان منظوم را سرود (شفیعی کدکنی، 1379: 93). خاستگاه این نوع حماسهها، جنگهای صدر اسلام (نک. رزمجو،1381، ج 1: 217) و اندیشههای شیعی رایج در میان ایرانیان بود. از قهرمانهای حماسی رایج در داستانهای دینی، میتوان بیشتر به حضرت حمزه، حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) اشاره کرد. رواج حماسههای مذهبی در دورۀ حاکمیت صفویان به اوج خود رسید (نک. رستگار فسایی، 1387: 5). در ادامۀ سنّت بازگشت ادبی و امتداد و استمرار احساسات مذهبی و ارادت قلبی به چهرههای دینی در دورۀ قاجار، شاعری از خطۀ کرمان که خود اهل منبر و درسخواندۀ نجف بوده است، سرودن صحیفه را آغاز کرد. این پژوهش در پی پاسخ به چند پرسش است: اهمیت صحیفۀ قاصریه در بین حماسههای مذهبی چیست؟ این کتاب شامل چه بخشها و محتویاتی است؟ ویژگیهای برجستۀ زبانی و بلاغی کتاب چیست؟ در باب معرفی آثار حماسی سه اثر درخور ذکر است: کتاب حماسهسرایی در ایران، اثر ذبیحالله صفا، که از صفحات 377 تا 390 به معرفی چند اثر حماسی مذهبی میپردازد. دوم کتاب قلمرو ادبیات حماسی ایران است که از صفحات 229 تا 267، آثاری که در قلمرو ادبیات حماسی مذهبی مشهور هستند، به صورت اجمالی معرفی کرده است که بیشتر همان آثار درجشده در کتاب حماسهسرایی در ایران هستند. کتاب سوم، نامشناخت توصیفی منظومههای دینی فارسی اثر محمدرضا راشد محصل که منظومههای دینی فارسی را با شرح مختصری معرفی میکند. در این اثر، منظومۀ صحیفۀ قاصریه بهاشتباه به محمدعلی قائنی نسبت داده شده که در بخش بعدی مقاله، به دلایل نادرستی این انتساب خواهیم پرداخت. مقالهای با عنوان «حماسهسرایی دینی در ادب فارسی» (شهبازی، 1393) به حماسههای مذهبی اشاره کرده است که از صحیفۀ قاصریه نام برده، ولی ایشان نیز بهاشتباه آن را از محمدعلی قاینی دانسته است. رادمرد و عبداللهزاده (1392: 15) در مقالۀ «منظومه حماسى عاشورایى مقامات حسینى»،در بخش حماسههاى عاشورایى پس از منشى، به صحیفۀ قاصریه اشاره میکند که اطلاعات بیشتری از آنچه در کتاب نامشناخت توصیفی منظومههای دینی فارسی، به دست نمیدهد و ارجاع مقاله هم به کتاب یادشده است. این پژوهش نخستین پژوهشی است که بهصورت تخصصی، در پی متنشناسی و معرفیکردن این حماسه است. روش تجزیه و تحلیل دادهها براساس الگوی تحلیل محتوای کیفی است که دادههای مورد نظر با استفاده از منابع کتابخانهای جمعآوری شده است.
2.بحث و بررسی 2 -1. زندگی شاعر غلامرضا قاصر کرمانی، شاعری اهل جوپار، در بیستکلیومتری شهر کرمان است. در مقصد نخست صحیفه به گوشههایی از زندگی خود اشاره میکند که میتوان تا حدودی به کلیاتی از آن دست یافت. چون پدر به هوش سرشار فرزند پی میبرد، در هفتسالگی او را به مکتب میفرستد که سهسالی درس میآموزد. پدرش در دهسالگی او را برای ادامۀ تحصیل، از روستای جوپار به شهر کرمان میفرستد:
حجرهای در مدرسهای میگیرد و پنجسال دیگر علمآموزی میکند:
او در بیستسالگی، هنگام گشتوگذار، عاشق دختری از اهالی جوپار میشود:
چنان دلباختۀ یار میشود که مدرسه را رها میکند، پدرش بهدلیل ناراضیبودن از شرایط فکری فرزند، مهر و محبت خود را از او دریغ میکند و دیگر پولی برای ادامۀ تحصیل نمیدهد، فرزند هم بهناچار به روستا برمیگردد و چندی که با یار خود به سر میبرد، از او دلسیر میشود و اوقات زیادی با خود در دامنۀ کوه جوپار خلوت میکند و در عالم تنهایی ناله و زاری سر میدهد تا اینکه دست به دامان امام حسین(ع) میشود و از غیب بر او برات میشود که برای رهایی از وبال، باید به همهچیز پشت پا زند:
با چشم گریان بر همسر و فرزند و مادر همسر وارد میشود و از قصد رفتن خود به کربلا میگوید:
در راه حاضرکردن توشۀ راه، به دلیل بیتوجهی پدر و بیپولی تصمیم میگیرد سهمیۀ آب باغی که مادرش به او هدیه داده بود، به فروش رساند و چارپایی بخرد:
بهعلت سختیهای راه و رنج سفر، بسیاری از همراهان اسیر مرگ میشوند، ولی شاعر از پیمودن این راه دشوار، سربلند بیرون میآید و بعد از رسیدن به نجف، حجرهای برای خود میگیرد که با خواندن وصف این حجره، سختی و دلتنگی بیشمار شاعر بهخوبی نمایان میشود:
بعد از سفر به نجف شاعر تمام سعی خود را مصروف مبارزه با نفس میکند و انتخابهای سختی تا رسیدن به تهذیب نفسانی انجام میدهد. او نزد استادی به نام حسین، درس خود را در حجرهای سرد و تاریک و بدون همدم و همراهی، ادامه میدهد تا بعد از پنجسال خانوادۀ همسرش برای برگرداندن قاصر به نجف میآیند و دلبستگی به درس اجازه نمیدهد که بهراحتی این امر را بپذیرد و شکایت به استاد خویش میبرد تا واسطه شود و دیگران را قانع کند تا او را به وطن بازنگردانند. آنان هم دست به دامان استادش میشوند و استاد هم با شنیدن وضعیت نابهسامان خانوادهاش در جوپار، قاصر را تشویق به برگشت میکند. بعد از گریه و زاری زیاد، بهناچار مسیر بازگشت را انتخاب میکند و در راه برگشت، در نزدیکی کرمان، پدر ناتوانش بهتنهایی به استقبال او میآید، با دعایی که در حق پدر کرده، مشخص است که زمان سرودن اثر، او در قید حیات نبوده است:
بعد از چند روزی که دوستان و استادان پیشین به دیدنش آمدند، «زنی دل صفای» پیش فقیه شهر از نیکویی و اخلاص و سواد قاصر گفت و پیر دستور داد که به مسجد قدم نهد و برای آزمایش، در یک جلسه، به تعلیم و سخنرانی پردازد. جلسۀ نخست تعلیم بسیار موفیتآمیز بوده است؛ بهگونهای که خود شاعر تصریح میکند، این صیت وعظ و تعلیم او، مجالسش را رونق میدهد و به خواهندگان درس و بحث او افزوده میشود و در ادامه به سرودن صحیفه و اشعار و آثار دیگر اقدام میکند. از بین آثاری که شاعر نام میبرد، تنها از سرگذشت دو اثر اطلاع داریم؛ غیر از صحیفۀ قاصریه، اثری که از شاعر بهجامانده است، عتابالغافلین است. شاعر در ابتدای کتاب یادشده، مدعی است که پنج دفتر شعر سروده است، او در وصیت به اولاد و احفاد خویش در باب انتشار سرودههایش آورده است:
از کتاب عتابالغافلین دو نسخه، یکی در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، به خط کمال، شمارۀ ثبتی 852 و یکی در کتابخانۀ ملک به شمارۀ اموال ۱۳۹۳.۰۴.۰۴۸۲۴/۰۰۰موجود است. این کتاب آمیختهای از نظم و نثر است که در قسمت نظم، شاعر در انواع قالبهای شعری، بهخصوص رباعی و غزل طبعآزمایی کرده است. محتوای غالب این اشعار، حکمت و مدح منقبت ائمۀ اطهار است. 2-2. قاصر کرمانی یا قاصر قائنی؟ در چند پژوهش منتشرشده اعم از کتاب و مقاله، قاصر را زادۀ قائن دانستهاند: ابتدا در سال 1389 در کتاب نامشناخت توصیفی منظومههای دینی فارسی، آمده است: قاصر کرمانی، میرزامحمدعلی قاینی (نیمۀ اول سدۀ چهاردهم قمری)حماسهای است دینی در پنج مقصد در رویدادهای کربلا...(راشد محصل، 1389: 181)؛ سپس رادمرد و عبداللهزاده(1392: 15) در مقالۀ «منظومه حماسى عاشورایى مقامات حسینى» آوردهاند: «میرزامحمدعلى قاینى معروف به قاصر قاینى، شاعر نیمۀ اول سدۀ چهارده قمرى که بهعلّت مهاجرت به کرمان به قاصر کرمانى شناخته مىشود» (همان: 16). صاحب الذریعه همین سخن آیتی را نقل کرده است: و هو المیرزامحمدعلی الواعظ الکرمانی. ترجمۀ آیتی القائنی فی بهارستان، ص 333 و قال رأیت منظوماته بخط أخیه ملک الواعظین أحمد (آقابزرگ، 1403، ج9: 1069). پس از مراجعه به کتاب آیتی بهنام بهارستان، مشخص شد که نویسندگان دیگر با کمدقتی، محمدعلی قاصر قاینی را همان غلامرضا قاصر کرمانی فرض نمودهاند. در کتاب یادشده آمده است: «میرزامحمدعلی قاصر قاینی، مشارالیه از طرف مادر شریف و طبعش در سروردن مراثی لطیف است، خانوادۀ او اغلب اهل ذکر و منبر بودهاند، در بلدۀ کرمان اقامت گزیده و در همانجا متوفی گردیده. بیاضی در مراثی از اشعار او به خط برادرش ملکالواعظین حاجمیرزا احمد به نظر رسیده. اکثر اقتباس و تضمین اشعار بزرگان میکرده» (آیتی، 1327: 327). دو نکته در این زمینه درخور یادآوری است: یکی اینکه غلامرضا قاصر با وجود شرح روشن از زندگی خود در ابتدای صحیفه هیچگاه از کوچ خود یا تعلق به مکانی غیر از کرمان سخن نگفته است؛ چنانکه روشن است او اهل جوپار یا ماهان از توابع کرمان بوده که برای درسخواندن به شهر کرمان قدم میگذارد:
و بعدها هنگام عزیمت به نجف، برای تأمین نیازهای سفر، قسمتی از سهمیۀ آب زمین زراعی خود را میفروشد. در جای دیگر وقتی شاعر از آمدن به سمت وطن امتناع میورزد، اطرافیانی که برای بازگرداندن او به نجف آمده بودند، برای ایجاد شوروشوق بازگشت به وطن، از چشمههای تیگران و کاریز جوپار سخن به میان میآورند:
این اشارات مشخص میکند که شاعر یا اهل ماهان بوده است یا جوپار. جوپار و ماهان همجوار و فارغ از فضای کویری، آب و هوای لطیفی دارند. دوم اینکه نام دو شاعر متفاوت است، یکی محمدعلی و دیگری غلامرضا. شباهت محتوایی اشعار این دو شاعر و داشتن لقب قاصر باعث شده است که این فرض به وجود آید که غلامرضای قاصر کرمانی همان محمدعلی قاینی است؛ بهگونهای که در کتاب آیتی آمده است، اشعار محمدعلی قائنی به خط برادرش بوده، ولی غلامرضا قاصر کرمانی ظاهراً برادری نداشته است و مطابق وصیتش که در دیوان اشعار به نام عتابالغافلین درج شده، به فرزندانش وصیت میکند که گنجنامهاش را که در منقبت و رثای ائمۀ اطهار است، جمله بیرون آرند و «نثار» سازند: کند همت از راه مهر و وفا/ برون آرد این گنج مذخور را (عتابالغافلین، برگه 124) و آنگونه که از ابتدای دیوان پیداست، فرزندش به این کار مبادرت کرده است: «کتاب عتابالغافلیین من منظومات قدوهالمحققین و عمدهالمجتهدین الفاضل الباذل الکامل والدی العلامه العالم المتبحّر المتخلّص بالقاصر الآقاالمیرزا غلامرضا، شکّر الله سعیه و غفّرالله له» (عتابالغافلین، برگۀ 5). استفاده از واژۀ «والدی» مشخص میکند که فرزندش به این کار مبادرت کرده و از مقایسۀ خطوط صحیفۀ قاصریه و عتابالغافلین واضح است که کاتب هردو کتاب، یک نفر بوده است. کاتب صحیفۀ قاصریه، به شمارۀ ثبتی2902/ 516، دانشگاه تهران، کمالالدین، از فرزندان غلامرضا قاصر است که در پایان نسخه، نامش دیده میشود. در کتاب عتابالغافلین آمده است: «وصیتنمودن قاصر به همۀ اولاد و احفاد خود، در حق پارساولد خود، کمالالدین...» ضمن اینکه برخی مناجات قاصر در کتاب صحیفه، در دیوان هم آورده شده است که این هم میتواند دلیلی بر یکی بودن شاعر این دو کتاب باشد. در فهرست نسخههای خطی دنا، فقط به آوردن لقب شاعر «قاصر کرمانی» کفایت شده است (درایتی، 1389، ج 7: 70)، ولی در فهرستوارۀ کتابهای فارسی، آمده است: «قاصر کرمانی، میرزامحمدعلی قائنی» (منزوی، 1340: 140). در کتاب فهرست نسخههای خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، در معرفی نسخۀ خطی عتابالغافلین آمده است: آقامیرزا غلامرضای قاصر کرمانی، گویا مؤلف صحیفۀ قاصریه» (دانشپژوه و بهاءالدین انواری، 1391، ج 1: 194)؛ در نشریۀ نسخههای خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، در معرفی عتابالغافلین، ذکر شده است: «آقا میرزا غلامرضای قاصر کرمانی، گویا صحیفۀ قاصریه از او باشد یا از میرزامحمدعلی قاصر قاینی، واعظ کرمانی» (دانشپژوه و افشار، 1353، ج 7: 164). بهطورکلی میتوان گفت حاجشیخمحمدحسین آیتی در کتاب بهارستان که تذکرهای در شناخت مشاهیر قهستان است، از شاعری بهنام محمدعلی قائنی با لقب قاصر نام برده است، ولی هیچگاه ذکر نکرده که اثری به نام صحیفۀ قاصریه دارد و نویسندگان بعدی بهدلیل اشتراک لقبی غلامرضا قاصر کرمانی و محمدعلی قائنی، ملقب به قاصر، بین این دو شاعر خلط نموده و اثر غلامرضا را به محمدعلی قائنی نسبت دادهاند. آیتی از فرد دیگری هم بهنام ملامحمدعلی قائنی نام برده و ایشان را از اعمام خود دانسته است: «بهعلتی از ولایت قائن رنجیدهخاطر شده و به دارالامان کرمان مهاجرت فرمود و در آنجا به روضهخوانی و تدریس علوم عربی و کتب مقدمات میگذرانیده و در شعر قائنی تخلص کند» (آیتی، 1327: 342). با این توصیف هم نمیتوان قرائنی مبنیبر اینکه غلامرضا قاصر کرمانی، همان میرزامحمدعلی قائنی است، به دست آورد. 2- 3. زمان و دورۀ سرودن صحیفۀ قاصریه با اشارهای که در بیتی دیده میشود، شاعر هنگام سرودن صحیفه، چهلسال داشته است:
شاعر نام فرد یا زمامداری را بر زبان جاری نساخته و فقط یک جا از فردی به نام ابراهیمخان قجر به نیکویی یاد کرده است.
ابراهیم ظهیرالدوله قاجار (1216 تا 1240 ه.ق از افراد نیکنام قاجاری، پسرعمو و داماد فتحعلیشاه، در کرمان آبادیهای زیادی از خود به یادگار گذاشت. از مشهورترین فرزندان او کریمخان کرمانی، پایهگذار آیین شیخیه در کرمان است (نک. همت کرمانی، 1364: 253 – 260). زمان قاصر، ظاهراً خاندان وکیلالملک بر سر کار بودهاند که شاعر از بیخردی و خساست و ستمگریهای بازماندههای وکیل سخن میگوید. محمد اسماعیلخان3 نوری اسفندیاری(وکیلالملک نخست)، سی و هفت سال بعد از ابراهیمخان به حکومت کرمان منصوب شد و پس از وی، پسرش مرتضیقلیخان(وکیلالملک دوم) در مجموع بیست سال بر کرمان فرمانروایی داشتند (نک. نجمی، 1382: 95).
در فاصلۀ بین حاکمیت وکیل نخست و وکیل دوم که دو سال و نیم طول کشید، حسینخان شهابالملک حاکم کرمان بود که شاعر با زبان تندی از او انتقاد میکند که تقریباً این نوع زبان در مثنوی او بیسابقه است:
و ظاهراً ستم زیاد بر اهل جوپار روا داشته که شاعر را به فریاد واداشته است:
2- 4. پنج مقصد صحیفۀ قاصریه کتاب شامل پنج مقصد است که قبل از مقصد نخست، کتاب با نام خداوند و ستایش خرد آغاز میشود، سپس بیان قدرت خداوند در راه آفرینش زبان، چشم و بیان و درنهایت به یادی از فردوسی5 ختم میشود. مقصد نخست حسبحالی از ایام کودکی تا درسآموزی در نجف با ذکر همۀ پستیوبلندیهای زندگی خویش است. مقصد دوم : با مطلعی به یاد طفلان مسلم آغاز میشود. این مقصد در شهادت اطفال است از خاندان رسالت که به درجۀ رفیع شهادت فایض شدند و عدد آنها بهحسب آنچه به نظر میرسد، شش است و به این ترتیب در این کتاب ذکر شده است: محمد و ابراهیم دو طفل مسلم بن عقیل؛ عبدالله و عون، خواهرزادههای امام حسین و فرزندان عبدالله بن جعفر؛ عبدالله فرزند امام حسن و علی اصغر فرزند امام حسین. مقصد سوم: در بیان حالات جمعی از یهود و نصاری است که در نصرت حضرت سیدالشهدا شهید شدند یا تسلیم نشدند تا به شهادت نائل آمدند و عدد آنها پنج است به این ترتیب: جوان نصرانی به ترغیب عمر سعد در قتلگاه آمده تا سر مقدس حضرت را جدا نماید، به دیدن جمال مبارک مجذوب شده، اسلام اختیار مینماید و شهید میشود؛ شخص نصرانی با سهل ساعدی از دروازۀ شام بیرون میآید، اسرای آلمحمد و سرهای انور را میبیند، بلافاصله مجذوب شده، شمشیر خود را میکشد و محاربه مینماید تا به فیض شهادت فایض میشود؛ نصرانی حاضر در مجلس یزید به دیدن جسارت او با سر مقدس و عالمشدن او بر حسب و نسب صاحب رأس مبارک، دهان به نکوهش میگشاید و معارضه مینماید تا امر به قتلش مینماید؛ عالم یهودی در مسجد با یزید بود، به معجزۀ کلام معجزنظام حضرت سجاد، اسلام اختیار نمود و دهان به سرزنش گشود؛ مطلع حکایت آن نصرانی که در باطن از زمان حضرت رسالتمآب به شرف اسلام مشرّف و در ظاهر پنهان داشته تا زمان دیدن جسارت یزید نسبت به سر مقدس امام علیهالسلام، در مقام معارضه با یزید لعین برمیآید و با سر امام مکالمه مینماید. مقصد چهارم در قضایا و قصص و اخبار مأثوره در فضیلت و مذمّت عالم عامل و آثم است؛ دومین مورد فضیلت جستن دانش و رجحان و مزیت علما و طلاب بر سایر اقشار همراه با بیان احادیث و اخبار مانند: تَعَلَّمُوا اَلْعِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ؛ یا طالب العلم، العالم ثلاث علامات: العلم، الحلم و الصمت؛ اَلْعُلَمَاءُ رَجُلاَنِ رَجُلٌ عَالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ عَالِمٌ تارِکٌ لِعِلْمِهِ فَهَذَا هَالِکٌ. ضمن اینکه حکایاتی متناسب با این احادث و اخبار ذکر میشود مانند: حکایت آن پادشاه که بهواسطۀ گرایش به عالم فقر، سلطنت را خداوند عالم در هفت پشت او قرار داده؛ حکایت سلطان محمود غزنوی که در سه چیز شبهه داشت...، حکایت آن شخص که در مسجد حضرت ختمیمآب اظهار داشت که غریب است و ... مقصد پنجم از کتاب، در ادعیه است که غالب آنها از صحیفۀ سجادیه نقل به معنی شده است. مفاهیم غالب آنها، موارد زیر هستند: استقالهنمودن قاصر از ذنوب و تضرع او به جهت عفو، اعتذار قاصر به جهت بعضی لغزشها و خطاهای خود، مستدعای قاصر در وقت نظرکردن به سوی اهل دنیا در رضای به قضا، اعتراف قاصر به تقصیر از ادای شکر، دعای قاصر و تضرع اقلّ مخلوقات در باب حوایج به سوی قاضی الحاجات، دعای قاصر در حال ابتلای به امراض و بلیّات، مسئلت قاصر از درگاه خدا در باب انقطاع از دنیا، دعای قاصر در روز یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه، دعای قاصر در باب تسلیم و تفویض امر به سوی پادشاه مسلّط قادر و دعای قاصر در محاسن افعال و مکارم اخلاق. 2- 5. اهمیت کتاب: این مجموعه نخستین اثری است که ماجرای کامل طفلان مسلم را در قالب شعر در درونمایهای حماسی- غنایی سروده است و همچنین بیان حالت روحی و روانی و اندیشۀ کودکانه در مواجهه با جنگ یزیدیان، متن جذاب و نویی را در برابر ما قرار میدهد. در مقاصد پایانی هم بیان مواردی از احادیث ائمه در مورد تکریم دانش، علما، جویندگان دانش، بخشش، رادمردی، همراه با شرح و تحلیل و بیان حکایاتی متناسب با آنها و ترجمۀ مفهومی از صحیفۀ سجادیه، ارزش دیگر کتاب را ثابت میکند. 2- 6. منابع روایت شاعر: شاعر مانند سنت حماسهسرایی فردوسی به شنیدن حکایت از زبان راویان اشاره دارد. فردوسی از راویانی مثل بلبل: «ز بلبل شنیدم یکی داستان/ که برخواند از گفتۀ باستان»(فردوسی، 1389 ج 5: 279) - لقب بلبل در بخشهایی از شمال شرقی و شرق فلات ایران و در آسیای میانه لقبی رایج و قدیمی بوده است که راویان به خود میدادند(نک. خالقی مطلق،1372: 28)؛ بلبلها روایتگرانی بودند که قصههای کهن را همراه با فنون و شگردهای خاص روایت میکردند که در سایر ملل هنوز لقب خانوادگی آنان است؛ مثل ارگاش جومن بلبل، حماسهخوان ازبک، شمسالدین بلبل، شاعر هندوستانی، ملااشرف بلبل در کشمیر و ... دارای این لقب بودهاند (قائمی، 1392: 41) یا از روایت دهقان میگوید: زگفتار دهقان یکی داستان/ بپیوندم از گفتۀ باستان (فردوسی، 1389، ج2: 200). قاصر از راوی مشخصی نام نبرده است، بلکه به مانند این مصراعها: روایت کند راوی خوشکلام؛ شنیدستم از راوی خوشکلام؛ روایت کند راوی مستمند؛ شنیدستم از راویان سخن و صفات دیگری مثل راوی معتمد، راوی خوشبین و باصفا ذکر کرده است. منابعی که برای مقتل دوم و سوم استفاده شده، متنوّع هستند. از مهمترین کتابهایی که بیشترین سهم را در سرودن این مجموعه داشتهاند، مقتل ابی مخنّف4 است.« این کتاب دربرگیرندۀ حوادثی است که در فاصلۀ زمانی مرگ معاویه بن ابیسفیان در سال 60 هجری تا شهادت امام حسین(ع) و اسارت خاندانش در سال 61 هجری اتفاق افتاده است» (جودکی، 1377: 26) ابومخنّف لوط بن یحیی (و 157 ق) از بزرگان محدثین و معتمد ارباب سیر و تواریخ است» (اسفندیاری، 1391: 43). منبع دیگری که در مقتل دوم و سوم استفاده شده، بحارالانوار مجلسی، ج 45 صفحۀ 103 به بعد است که روایتهای گوناگون راجع به اصل و نسب و چگونگی شهادت طفلان مسلم به صورت مفصّل آمده است (مجلسی، 1422 ق). منبع دیگر، امالی شیخ صدوق است؛ بهخصوص مواردی که در لابهلای احادیث به تاریخ اشاره میکند. در مقصد چهارم و پنجم کتاب الکافی اثر کلینی سپس کتاب معالم، بهخصوص در مقصد چهارم زیاد مورد استفاده بوده است. معالم الدین و ملاذ المجتهدین تألیف شیخ جمال الدین حسن بن شیخ زین الدین است که شاعر در بحثهای مربوط به دانش و خردگرایی بسیار از آن سود برده و در متن کتاب هم بارها از آن یاد کرده است:
یا در جای دیگر آمده است: ترجمۀ آن حدیث که حضرت باقر علیه السلام فرمود: مَن طَلَبَ العِلمَ لِیُباهِیَ بِهِ العُلَماءَ ، أو یُمارِیَ بِهِ السُّفَهاءَ الخ؛ به نحوی که در اول معالم ضبط است... (همان: 44) آخرین و مهمترین منبع بهخصوص در اشعار مربوط به مناجات، صحیفۀ سجادیه است که شاعر از این کتاب ارزشمند در بیان مضمونهای نیایش، بهرۀ فراوانی برده است. 2- 7. مشخصات نگارشی: نسخۀ مورد استفاده به شمارۀ ثبتی 2902/ 516 واقع در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، دارای 292 برگ و 584 صفحه با اندازۀ 15 × 22 ، کاغذ فرنگی، جلد تیماج قهوهای ضربی زرکوب مقوایی، دارای هشت سطر که با عبارت «صحیفۀ قاصریه در مقاصد خمسه متفرقه جهت تنظیف اجساد عنصریه» آغاز میشود و با مصراع: «که بینند از کوری خود گزند» پایان مییابد. صفحات نسخه رکابه دارد، ولی شمارۀ صفحه ندارد. هیچ تزئینی برای صفحهها به کار نرفته است. زمان کتابت نسخه سال 1400 ه.ق به خط فرزند شاعر به نام کمالالدین است. یا کاتب و یا فرد دیگری بر روی خیلی از ابیات خط کشیده و بالای بیت واژهها یا مصراعهایی بهجای مصراع شاعر افزوده است. خط نوشتهشده نزدیک به خط کاتب است؛ مثلاً در نخستین بیت: «به نام خداوند پست و بلند/ منزه ز هر نقص و از چون و چند»، بهجای مصراع دوم بالای مصراع نوشته شده: که ذاتش مبراست از چون و چند. اشتباهات املایی گاهگاهی در این نسخه دیده میشود؛ مثلاً تنضیف بهجای تنظیف؛ رزل به جای رذل؛ ختا به جای خطا. این نادرستیهای متن حاصل کمدقتی نسخهنویس بوده است. غیر از نسخۀ مزبور، دو نسخۀ دیگر از این کتاب موجود است: نسخهای به شمارۀ ثبتی 1068 در کتابخانۀ شیخ علیحیدر در مشهد، دارای 376 برگ و بدون تاریخ، که اصل آن کتابخانه متعلق به شیخ مزبور از ساکنان کویت بوده که با حملۀ ناگهانی صدام به کویت، برای حفظ کتابهای ارزشمند، کتابخانه به ایران منتقل شده و درنهایت به آستان قدس سپرده میشود. کتابت این نسخه تمیز و منظم است و بیدقتیهای نسخۀ دیگر در آن به چشم نمیخورد. نسخۀ دیگر در تهران، کتابخانۀ مفتاح به شمارۀ ثبتی 1174 است که از سرگذشت این نسخه اطلاعی در دست نیست. 2- 8. ویژگیهای زبانی، سبکی و بلاغی صحیفۀ قاصریه هدف اصلی نگارندگان در نوشتار حاضر در درجۀ اول، متن شناسی اثر و بحث در باب احوال مصنف بوده است. پرداختن به مقولۀ سبکشناسی، چنانکه شایسته است در این مختصر امکانپذیر نیست و به نوشتاری مجزا نیازمند است؛ به همین روی در ادامه سعی شده است پارهای از مهمترین ویژگیهای برجسته و پربسامد اثر احصا و به اختصار بررسی شود. 2- 8- 1. سبکشناسی متن: از جهت متن، صحیفه به زبان معیار رایج در دورۀ شاعر سروده شده است؛ ولی الگوهای آوایی و شیوههای گونۀ گفتاری زبان در آن دیده میشود؛ مثلاً بیاریم به جای بیاوریم و گاهی حتی گونۀ زبان عامه هم در این اثر به چشم میخورد؛ مثلاً اصطلاح «کلهخشک»، اما گونۀ گفتاری به اندازهای نیست که شاخۀ سبکی خاصی به شعر شاعر ببخشد و بهصورت پراکنده در شعر آمده است. لهجۀ کرمانی و بهطورکلی لهجه یا گویش مناطق دیگر در شعر دیده نمیشود و زبان شعر، زبان فارسی رسمی زمان شاعر است؛ شاید دلیلش این باشد که شاعر، فردی است که فارسی درسی را در مراکز آموزشی آموخته، سپس در شهر نجف بهگونهای که مشخص است، به زبان عربی در فراگیری و تکمیل دانشهای خود پرداخته است. این مسئله از کاربرد مفاهیم خاص دینی که مخصوص آموزندگان درس طلبگی بوده و در شعر ظهور و بروز کرده است، بهروشنی دیده میشود. در ادامه به ویژگیهای متنی و زبانی پرداخته شده است:
چگونگی ادای واکهها در این مجموعۀ شعر کاملاً تحت تأثیر سبک بازگشت ادبی و بهخصوص زبان حماسی بهکاررفته در شاهنامه است. 1- 1.دگرگونی واکهها و همخوانها: الف. تبدیل واجها: - تبدیل تبدیل ậ به واکۀ a سیاه به سیه: سیه گشته از خشم رویش چو نیل. هنگام وجود واکۀ خیشومی «م» الف قبل از این واکه حذف میشود: پیمبر بهجای پیامبر: بگفتا تو را با پیمبر چه کار. - تبدیل Ủ به o کُفت به کوفت: همی کفت با چوب خود آن لعین. - تبدیل واکۀ بلند «و» به واکۀ کوتاه « ُ» در خیلی از واژهها دیده میشود. فرامُش بهجای فراموش: فرامش ز درد نبی کرده گوش. بُد بهجای بود؛ کُه به جای کوه. - تبدیل «ب» به «پ» قدم زد همی اسپ آن مهرخوی: ب. حذف برخی واجها: - گاهی واج آغاز حذف میشود و واکۀ مربوط به همحوان به همخوان بعد منتقل میشود: براهیم به جای ابراهیم: بهسوی براهیم چون حمله کرد؛ فزاید به جای افزاید: به دنیا فزاید همی نعمتش. - حذف «ت» در هجای کشیده: که برّم دل از دست پسفطرتان. - حذف «گ» در اگر: سکوت ار بود مُهرزن بر دهن. - حذف واکۀ آغاز همراه با همخوان و انتقال واکه به همخوان بعدی: فتم باز در پنجۀ مردهشور به جای افتم ج. افزایش واج: - واجی به آغاز اضافه میشود و واکۀ آغاز هجا به آن واج منتقل میشود: اشتر بهجای شتر: رود هیچ اشتر به آن سرزمین. در این تغییر گاهی واکه تغییر میکند: «کُنون» بهجای «اکنون»، یعنی واکۀ «َ» به واکۀ « ُ» تبدیل شده است: کنون پس بود دست من در چه کار؛ - گاهی واکه تغییر نمیکند؛ مثل فکند بهجای افکند: فکندند او را به خواری به خاک. د. اضافه کردن واج: واکۀ «ی» بهجای واکۀ «ِ »شیش بهجای شش یکی شیشساله پسر دارد او؛ میهمان بهجای مهمان: غریب و یتیم و به ما میهمان. - تکرارکردن یک حرف، برای جبران وزن: بگشتند گاهی چپّ و گاه راست.
- برای بیان استمرار تکواژ صرفی همی پیش از فعل ماضی و مضارع میآید؛ البته بیشتر تکواژ «می» استفاده میشود. - گاهی در فعل ماضی استمراری و مضارع اخباری «ی» در آخر فعل میآید تا مفهوم استمرار و تکرار را بیان کند. - افزودن تکواژ صرفی «استی» در فعل ماضی نقلی که بهار این نوع فعلها را افعال نیشابوری (نک. بهار، 1349، ج 1: 245) مینامد و تعدادشان بسیار زیاد است: شنیدستم از راوی خوشکلام. - از جهت ساخت، فعلهای به کاررفته در صحیفه فعلهای ساده است که رنگ و بوی کهنگی در آنها نمودار است و تقریباً برخی در دورههای بعدی فارسی از رواج افتادهاند و بیشتر هم مختص اشعار حماسی هستند، مثل نیوشیدن، آختن، خلیدن: به مردی همه تیغ کین آختند؛ چپ و راست پیکان به جسمش خلید؛ براکن تو ای کردگار جلیل؛ به خون پیکرش اندرآغشتهاید. - پیشوندهای فعلی در این اثر هنوز هم زنده هستند و معانی قدیمی را حفظ کردهاند مثل اندر، ابر، فرود، فرو، فراز. - جزء صرفی همی بهجای «می» میآید و دارای اشکال زیر است: همی در مفهوم قید تأکید: چنین مینمودم همی قطع راه * در همکردها، قبل از جزء فعلیار میآید: همی هرکسی دم زد از ما و من* همی و ی با هم میآیند: همی بودمی غرّۀ فضل خویش* بین فعل و جزء همی، چند واژه فاصله انداخته است: همی چون به موقع بباری، ببار. - ساخت افعال جعلی هم در این اثر به چشم میخورد: روانید نالان و دامنکشان؛ جرنگاند درع و و درخشاند تیغ - شکل قدیمی فعلها به اشکال زیر دیده میشود: فعل ماضی استمراری با جزء صرفی همی: بگوید همی گونهگونه سخن؛ فعل ماضی استمراری با «ی»: که درّ سخن اینچنین سفتمی؛ همی+ ی: همی بودمی غرّۀ فضل خویش. - فعل نقلی:آوردن تکواژ صرفی «استم» شنیدستم ای داور مهربان. - مضارع اخباری:«ی» به جای «می» کنون مصطفی را نبی خوانمی. - مضارع التزامی: «ی» بعد از فعل التزامی: و زین نکته چون بینمی این ز فرش
- صورت اندرون، اندر بهجای درون و در زیاد دیده میشود: سری ساز اندر گریبان نگون؛ به کوری به خاک اندرون خفتن است. - آمدن دوحرف اضافه در پیش و پس واژه بسیار دیده میشود: که این کشتۀ کینشان به خون اندرست* برادر به خون اندر آغشته دید. - آوردن ادات «مر» همراه مفعول: حروف: مر+ را ببوسد، ببوید مر او را همی. - واژۀ «را» در مفاهیم گوناگون آمده است: الف. رای زاید همراه با نهاد: خدا را بود گرچه با مهر قهر؛ ب. رای فک اضافه: که قهّار را قهر بر دشمن است؛ ج. رای حرف اضافه: خدا را که دیگر میازارمان. - اندر، در، اندرون، بر، چه به عنوان حرف اضافۀ مضاعف و چه به عنوان پیشوند فعل زیاد میآیند: به کوری به خاک اندرون خفتن است؛ ببردیم اندر تمنّای گنج؛ که این کشتۀ کینشان به خون اندرست؛ سواری ز دور اندر آید پدید. - حرف ندای «ایا» در متن هنوز دیده میشود: بر اینند اکنون ایا خائنا... - ی بیان خواب: بدیدم که میبودمی در منام. - آوردن ایدر: که آغشته ایدر به خون است و خاک. - استعمال ابر بهجای بر: اَبَر درگه آن خدیو عرب.
- آوردن ضمیر پیوستۀ «ش» به دنبال فعل سادۀ ماضی: گرفتش گریبان که ای خائنا؛ نکردش چو آب ولایت پسند. محجوب این ضمیر را مربوط به زبان محاوره میداند (محجوب، بیتا: 48). - ذکر الف اطلاق به دفعات بسیار زیاد؛ بهصورتی که میتوان یکی از شاخصههای سبکی این اثر به شمار آورد: پس اندر عقابین آن دشمنا. 2- 8- 2. عروض و قافیه: درزمینۀ عروض و قافیه چون شاعر نتوانسته خود را از سایۀ فردوسی -که قلۀ شعرهای حماسی زبان فارسی و دارای سبک و زبان خاص این نوع ادبی است- رهایی بخشد و در سرودن اثر خود در وزن شاهنامه، بهناچار همان زبان و آوانگاریها و واژهها و ترکیبها را بهطرز چشمگیری استفاده میکند. دلیلش این است که: نخست زمینۀ مشترک نوع ادبی حماسه با واژههای مشخص برای توصیفها، حکمتها و ...؛ دوم سرودن این اثر در دورۀ سبک بازگشت؛ سوم استفاده از وزن متقارب که وجود برخی واژهها به این وزن جان و حرکت میبخشد. درزمینۀ وزن مخفّفکردن، افزودن واجها چه بهصورت مشدّد و یا موارد دیگر برای جبران وزن به چشم میخورد. - تشدید واج: بگشتند گاهی چپّ و گاه راست که عمّو گر عبدالله خردسال (همان: 140). - تخفیف واج: ز کف سبحۀ زهدم اندرفتاد. ب. افزودن «ه» به آخر قافیهها برای تکمیل موسیقی کلام:
ج. مشاهدۀ ایرادهای قافیه که البته نمونههای کمی در این مورد دیده میشود: قافیۀ بزرگ و ترک؛ یعنی کاف فارسی و عربی را با هم قافیه ساخته است. علیم و حلیم و عظیم و بزرگ/ عرب نه عجم لیک ز اعیان ترک. د. افزودن الف اشباع برای جبران قافیه:
شمس قیس از زبان متأخران، آن را عیب فاحشی میشمارد (شمس قیس رازی، 1335: 202). ه. آوردن واژهها بهشکل قدیمی برای جبران وزن: بدیدم چو این اوفتادم به خاک؛ افتادن در دورۀ میانه بهشکل اوفتاتن بوده است Ôftatan (نک. مکنزی،1379 : 185؛ محمدحسین بن خلف، 1362، ج 1: 145). و. بهندرت در برخی ابیات بهصورت جزئی اشکال وزنی دیده میشود که بیشتر شامل کمبود یک هجای کوتاه یا یک هجای بلند است: نباشد چو آگه ز طرز بیان / کلامش چه بر شاه زد زیان ؛ بعد از فعل «زد» یک هجای بلند نیاز است. 2- 8- 3. عناصر بلاغی: بهطورکلی در صحیفه در مقایسه با کل اشعار با عناصر بلاغی پررنگی مواجه نمیشویم و بیشتر این اثر، اثر منظوم است تا اینکه اثری پر از آرایهها و صور خیال باشد؛ ولی بهصورت نسبی توصیفات و تخیلهای ظریفی را در متن کتاب مشاهده میکنیم که در برخی موارد تازه و نو هستند. چون اندیشۀ غالب کتاب بیان مصیبتهای واقعۀ کربلا بهصورت شبیهخوانی یا منبرخوانی است، از کاربرد صنایع ادبی بهصورت پررنگ خبری نیست. در جاهایی که نیاز است شاعر از عاطفۀ قوی در زیر بار دنیای مجازی زبان، صحنههای زیبایی را خلق میکند و با اینکه چون شاعر نمیخواهد رشتۀ سخن را رها سازد، بهصورت ایجاز این مجازهای زبانی را بیان میکند. این تصویرها در لابهلای واژهها قرینهای است تا بتواند داستان خود را به تصویر کشد. کاویدن جایجای متن ما را با رشتۀ خاص از صنایع بدیعی مواجهه نمیکند؛ ولی در روال داستان اگر تصویرهایی ذکر میکند در خدمت صحنهها و نمایشهای داستان است و زوایدی ندارد. این اثر مانند شاهنامه دارای تصویرهایی است که با صحنههای متن همخوانی دارد:
بعد از اینکه مشکور زندانبان طفلان را رهایی میبخشد و آن دو طفل را بر سر راه قادسیه میآورد و انگشتری خود به آنان میدهد تا در قادسیه به برادرش بسپارند تا او آنها را به مدینه برساند، راه را گم میکنند و آن دو طفل شبانگاه را تا صبحگاه، بر گرد خود میگردند تا اینکه کنیز حارث آنان را مییابد و به خانه میآورد. شبانگاه حارث مطلع میشود و حارث کودکان را در حجره محبوس مینماید و صبحگاه از حجره به کنار دجله میآورد. شاعر این مصیبت و سختی را با آوردن واژههایی چون وادی، افعی و اژدها نشان میدهد. دجله مانند افعی بدن بیسر آنان را میبلعد. شاعر از بین صورتهای خیال بیشتر به تشبیه بهخصوص نوع بلیغ گرایش دارد. تشبیهها متناسب با فضای هراسناک و غمآلود داستان است و توانسته با این تصاویر بهخوبی از عهدۀ داستان بیرون آید و هنگام آمیختن داستان با فضای غمناک استعارهها هم بیشتر میشوند:
در این توصیف هم فضای غنایی و هم فضای حماسی با هم آمیخته شده است. اگر از میدان، سبیل، راه فنا و فولاد جنگ سخن رفته است، از ژاله، پروین، ماه، نرگس و گل هم اثری دیده میشود. یا در ابیات زیر این ترکیب غنا و حماسه بهتر دیده میشود:
برخی از تشبیههای استفاده شده عبارتاند از: جعد سمنسای؛ تیغ قهر؛ بلبل طبع؛ گل عشرت؛ گلشن روزگار؛ مرغ جان؛ بیدای حرمان؛ گرگ اجل؛ تیر ستم؛ لباس صبوری؛ خدنگ ستم؛ ابر اجل؛ بیدای حیرت و خوانچۀ عیش. در بین تشبیهها گاهی تشبیههای بدیع میبینیم. تشبیه نان به قرص ماه یادآور تعبیر «قرص خورشید»6 در شعر زیبای کمالالدین اصفهانی در توصیف برف است.
یا لرزیدن بهسان جوجه، نوعی تازهسازی تصویر است.
استعارات هم بیشتر استعارۀ مصرحه است؛ مثل شاه اقلیم جان، طشت زر. این متن چون حماسی است و بیشتر با عینیات سروکار دارد، شاعر سعی دارد که از عنصر تشبیه استفاده کند و از عناصر استعاری کمتر بهره میبرد. کنایات هم در متن آمده است؛ ولی نکتۀ جالب اینکه کنایاتی که در زبان عامه و محاوره کاربرد دارد، بهصورت چشمگیری دیده میشود: سر بر جای پا نهادن؛ گوش تا گوش سربریدن؛ کلهخشک؛ به هم ریز بودن؛ در از پاشنه درآوردن. در فن بدیع هم شاعر از بین آرایههای ادبی به جناس توجه خاصی داشته است. هیچجا به نظر نمیرسد که شاعر بهعمد به این آرایهها پرداخته باشد؛ بلکه با دقت در سیر طبیعی کلام، گاهگاهی از آرایهها استفاده میشود؛ اما استفاده از آنها برجستگی خاصی ندارند. از میان این صناعات ادبی، جناس تقریباً پررنگتر است و از گونههای مختلف جناس: تام، مرکب، خط، اشتقاق و ... استفاده کرده است. جناس: بریزد به پایت سران از سران؛ ز ملک جهان جمله دل برگرفت/ سر و جان و تن داد و دلبر گرفت؛ روانم روان شد سوی نینوا؛ عیان دیده با دیدۀ نیکبین؛ گذاریم بر خاره و خار و خاک؛ بسوزد جهان از سمک تا سماک؛ خوان خان.
صحیفۀ قاصریه حماسهای مذهبی، اثر غلامرضا قاصر کرمانی است که بهنادرستی به محمدعلی قائنی نسبت داده شده است؛ مقصد ابتدای کتاب، زندگی خودنوشت شاعر از هفتسالگی تا بازگشت به ایران بعد از پنجسال علمآموزی در شهر نجف است که در نوع خود باارزش است و از طرف دیگر این کتاب برای اثبات حقانیت عاشورا و بیان حالات طفلان شهید به دست یزیدیان نوشته شده است که در نوع متن حماسی، بدیع است. مهارت شاعر در این اثر، بیان صحنههای غمانگیز احوال کودکان در حماسۀ حسینی و دفاع از حقانیت امام حسین(ع) از زبان افراد غیرمسلمان است که منجر به ایمان آنان و انزجار از یزید میشود. از بیان شاعر مشخص است که او فردی با اعتقاد مذهبی محکم و آشنا با آیات و روایات است که آموزههای دینی آموختهشده در شهر نجف، در سرودن این اشعار تأثیر خیلی زیادی داشته است. قهرمان شاعر در این اشعار، پنج کودک شهیدشده در کربلاست که در این بین به سرگذشت طفلان مسلم به صورت مفصل میپردازد. شاعر سعی میکند با لحنی ساده و با بهرهگیری از شیوۀ روایاتگری حماسه، به تأسّی از داستانگویی فردوسی، این واقعۀ عظیم را بازگو کند؛ ولی لحن شاعر، فصاحت و بلاغت زبان فردوسی را ندارد و بهدلیل اندوه و غم حاکم بر داستان، روایت هم لحنی شبیه به لحن تعزیه و شبیهخوانی دارد. در این بین مضمونهای شاعرانه، به سبک و سیاق گفتاری عرفا نزدیک میشود و شاعر در سخن خود آنجا که باب مناجات را میگشاید، تحت تأثیر مناجات نظامی است و در بیان موعظهگون، شیوه و شگرد سعدی، بهروشنی پیداست. بهطورکلی چون هدف شاعر بیان اندوه واقعۀ کربلا و حکمت و موعظه بوده است، به زیباییشناسی شعر توجهی ندارد و برخلاف سخنسرایان سبک بازگشت ادبی، از فنون و صناعات ادبی کمتر بهره میجوید؛ ولی زبان شعر کاملاً تحت تأثیر گذشتۀ ادبی ایران است.
یاداشتها
2.جوپار تغییریافتۀ جویبار(وزیری، 1385: 85) در حدود 1۵ کیلومتری جنوب شهر کرمان با آب وهوایی کاملا ییلاقی و رشته کاریزهای متعدد که دو قنات به نام گوهرریز و کوثرریز از قناتهای ثبتشدۀ ایران و دارای آب فراوان هستند.
نگفتن از نیاکان دین تنها نقدی است که شاعر بر کلام فردوسی وارد کرده است و چنان وانمود کرده که فردوسی بهدلیل دریافت گنج از محمود غزنوی رنج سرودن شاهنامه را متحمل نموده است:
این نقد از کوتهنظری شاعر است، ولی میداند که باب سخن را فردوسی گشوده و شعرهای موجود در صحیفه از لحاظ لفظ و معنی در قیاس با شاهنامه قطرهای در مقابل دریایی است.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن (1403 ) الذریعه الی تصانیف الشیعه(ج 9)، به کوشش احمد بن حسینی. چ دوم، لبنان: دارالاضواء. 2. آیتی، شیخ محمدحسن ( 1327). بهارستان(تاریخ و تراجم رجال قائنات و قهستان)، تهران: شرکت سهامی چاپ. 3. اسفندیاری، محمد(1391). کتابشناسی تاریخی امامحسین، قم: صحیفه خرد. 4. بهار، محمدتقی (1349). سبکشناسی، ج 1. چ سوم،تهران: امیرکبیر. 5. جودکی، حجت الله (1377). قیام جاوید، گردانیدۀ مقتل الحسین ابن مخنف، تهران: تبیان 6. رادمرد، عبدالله و سید عباس محمدزاده (1392). «منظومه حماسى عاشورایى مقامات حسینى». پیامبهارستان، 5، 20، 11- 38. 7. دانشپژوه، محمدتقی و ایرج افشار.(1353). نسخههای خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران. ج 7. تهران: دانشگاه تهران. 8. دانشپژوه، محمدتقی و بهاءالدین علمی انواری (1391). فهرست کتب خطی کتابخانۀ مجلس (ج 1). به ویراستاری ناصر گلباز. تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. 9. درایتی، مصطفی (1389). فهرستوارۀ دستنوشتههای ایران. ج7. تهران: نتشارات کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی. 10. راشد محصل، محمدرضا (1389). نامشناخت توصیفی منظومههای دینی فارسی، مشهد: آستان قدس رضوی. 11. ربیع (1388). نسخه برگردان نسخۀ خطی شمارۀ 2562 قونیه، با مقدمۀ شفیعی کدکنی و محمود امیدسالار. تهران: میراث مکتوب. 12. رستگار فسایی، منصور (1387). « حماسهسرایی در ایرانی پس از حملۀ مغول تا ظهور صفویان»، آینۀ میراث، تابستان، شمارۀ ۴۱، صص 5- 22. 13. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1379). «حماسهای شیعی از قرن پنجم». مجلۀ تخصصی زبان و ادبیات دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی مشهد.33 ، 425 -494 . 14. شهبازی، اصغر (1393). «حماسهسرایی دینی در ادب فارسی»، آینۀ میراث. دورۀ 12، شمارۀ 55 ، پاییز و زمستان، صص 183-210. 15. رزمجو، حسین (1381). قلمرو ادبیات حماسی ایران(2 جلد)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 16. شمس قیس رازی (1335). المعجم فی معاییر اشعار عجم. به تصحیح علامه قزوینی، با مقابله با شش نسخۀ خطی: مدرس رضوی. تهران: دانشگاه تهران. 17. صالحی حاجیآبادی، ابراهیم (1388). «پژوهشی در هویّت تاریخی مقتل ابی مخنف». فصلنامۀ علمی پژوهشی تاریخنگری و تاریخنگاری دانشگاه الزهرا، ۱۳، 51- 74. 18. صفا، ذبیحالله (1379). حماسهسرایی در ایران: از قدیمیترین عهد تاریخی تا قرن چهاردهم هجری، چ ششم، تهران: امیرکبیر. 19. قاصر کرمانی، غلامرضا (1314 ه.ق). عتاب الغافلین، به خط کمال، کتابخانۀ مجلس. شمارۀ ثبتی 852. 20. قاصر کرمانی، غلامرضا (1300 ه.ق). صحیفۀ قاصریه، به خط کمال، کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران. شمارۀ ثبتی 2902/ 516. 21. قائمی، فرزاد (1392). تحلیل سیر تاریخی سراینده- راویان و نقش سنت روایت شفاهی در روند نظم روایات پهلوانی در ایران. پژوهش زبان و ادبیات فارسی. زمستان، شمارۀ 31،صص 25 – 57. 22. کلینی، محمد بن یعقوب (1363). الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه. 23. مجلسی (1422 ق). بحارالانوار. به تصحیح محمدباقر محمودی، بیروت: دار احیاء التراث العربی. 24. محجوب، محمدجعفر(بیتا)، سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران: فردوس. 25. محمدحسین بن خلف (1362). برهان قاطع(5جلد)، به تصحیح محمد معین. تهران: امیرکبیر. 26. مکنزی، دیوید ( 1379) فرهنگ پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی. چ دوم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی. 27. نجمی، شمسالدین (1382). «حکومت خاندان اسفندیاری در کرمان»، پژوهشنامۀ علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، 38. 97- 117. 28. وزیری، احمدعلی (1385). جغرافیای مملکت کرمان، به تصحیح باستانی پاریزی، چاپ پنجم. تهران: علم. 29. همت کرمانی، محمود (1364). تاریخ مفصّل کرمان، چ چهارم، کرمان: کتابخانۀ همت. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 715 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 333 |