تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,638 |
تعداد مقالات | 13,319 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,877,312 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,946,994 |
تصحیح قیاسی یا تغییر ذوقی؟ نقدی بر تصحیح مجدّد عتبةالکتبة | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 13، شماره 3 - شماره پیاپی 51، مهر 1400، صفحه 67-89 اصل مقاله (413.97 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2021.126041.1801 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد رضا معصومی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، یاسوج، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کتاب عتبةالکتبة انشای منتجبالدین بدیع جوینی مشتمل بر مراسلات دیوانی و مکاتبات اخوانی عهد سلطان سنجر سلجوقی است. این کتاب بهاهتمام علامه قزوینی و استاد اقبال آشتیانی براساس عکسِ تنها نسخۀ موجود اثر، تصحیح شد؛ در سال 1329 ش. به چاپ رسید و در سال 1384 ش. تجدید چاپ شد. تصحیح دوبارة این کتاب به همراه نمایهها و شرح متن، در سال 1396 ش. بهاهتمام مریم صادقی انجام شده است. صادقی گفته عتبةالکتبة را به روش قیاسی و براساس کتاب یا نسخۀ چاپی قزوینی ـ اقبال تصحیح کرده است. مسئلۀ اصلی این پژوهش، بررسی شیوۀ تصحیح صادقی و نقد برخی کاستیهای آن است که پس از مقابله با تصحیح قزوینی ـ اقبال استخراج شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد در چاپ قزوینی ـ اقبال، مواردی از خطاهای چاپی یا اشتباهات ناشی از سهو در کتابت یا تصحیح وجود دارد که صادقی در رفع آنها کوشیده و بهویژه برخی خطاهای چاپی را بهخوبی اصلاح کرده است؛ اما در تصحیح متن، بارها از روش قیاسی خارج شده و به تصحیح ذوقی دست زده است؛ یعنی به سلیقۀ خویش، ضبط درست قزوینی ـ اقبال را تغییر داده است؛ درنتیجه اشتباهات آشکاری را به متن وارد کرده است. در این پژوهش، مواردی از این دست تغییرات ذوقی، بررسی و تحلیل شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عتبةالکتبة؛ تصحیح قیاسی؛ تصحیح ذوقی؛ قزوینی ـ اقبال؛ مریم صادقی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه منشآت موجود در ادب فارسی چنین نشان میدهد که عدهای از دبیران و مترسّلان ـ علاوهبر اینکه به اقتضای پیشۀ دبیری به نگارش نامههای دیوانی اشتغال داشتهاند ـ برای تعلیم عملی فن دبیری و به دست دادن الگویی جامع در نویسندگی و قواعد آن، مجموعهای از مراسلات خود یا دبیران دیگر را گردآوری کردهاند؛ سپس با یکی از کلمات کتّاب، کاتب، کتبه، ترسّل، الفاظ، رسائل، دبیری و... برای آن نامی ساختهاند. عتبةالکتبة یکی از این مجموعهمراسلات است که علی بن احمد منتجبالدین بدیع جوینی، منشی و صاحبدیوان رسایل سلطان سنجر سلجوقی، آن را در دو بخش سلطانیّات و اخوانیات گردآوری کرده است. جوینی در کتاب خود به جزئیات قواعد نویسندگی و آموزش ترکیبات و مفردات و... نپرداخته و تنها به ارائۀ نمونههایی از نامهها بسنده کرده است؛ ولی اهمیت کار وی و ارزش کتاب او تا جایی است که «منتجبالدین را نویسندگان و بلغای بعد از او به بلندی مقام ستوده و عتبةالکتبة او را ازجمله سرمشقهایی شمردهاند که مطالعۀ آن بر مترسّلان لازم و واجب است» (صفا، 1371، ج 2: 969)؛ به جرئت میتوان گفت این کتاب یکی از ارکان نثر مترسّلانه و از امّهات آثاری از این دست است. نسخۀ خطی منحصربهفرد عتبةالکتبة متعلق به کتابخانۀ ملی مصر است و عکس آن به همّت علامه محمد قزوینی در سال 1310 ش. به ایران منتقل شد. چاپ نخست عتبةالکتبة در سال 1329ش. در شرکت سهامی چاپ، بهاهتمام و تصحیح استاد عباس اقبال آشتیانی و مقدمۀ علامه قزوینی انجام شد. چاپ دوم کتاب نیز در سال 1384 ش. عیناً از روی چاپ اول و به شیوۀ افست، در انتشارات اساطیر صورت گرفت. پس از این چاپ که از برخی ایرادهای چاپی و اشکالات در تصحیح مصون نمانده است، کسی به تصحیح عتبةالکتبة روی نیاورد تا اینکه در سال 1396ش. مریم صادقی به تصحیح و چاپ دوبارة آن اهتمام ورزید و کتاب را در نشر نگاه نو منتشر کرد. او با این باور که «تصحیح متن قزوینی بسیار ناقص و نارسا است و متنی منقّح را در دسترس قرار نمیدهد لذا خواننده نمیتواند از آن بهره ببرد» (جوینی، 1396: 15)، بر خود لازم دانست که متن کتاب عتبةالکتبة را یک بار دیگر تصحیح کند تا «نسخهای کاملاً منقّح و آراسته در اختیار مخاطبان قرار گیرد» (همان: 66). صادقی در این چاپ، کتاب را به سه بخش مقدمه، شرح متن و نمایهها تقسیم کرد و در بخش شرح متن، به تصحیح آن نیز پرداخت. نقد و بررسی شرح متن، نمایهها، خطاهای چاپی و ایرادهای ویرایشی چاپ صادقی، تحقیقی جداگانه میطلبد؛ اما پژوهش پیشرو به بررسی مواردی از متن عتبةالکتبة اختصاص دارد که مصحّح مدعی است آنها را به روش قیاسی تصحیح کرده است. پرسش اصلی این پژوهش آن است که «صادقی تا چه حدّ در تصحیح قیاسی عتبةالکتبة و ارائۀ متنی منقّح موفق بوده است؟». 1ـ1 هدف پژوهش هدف این پژوهش آن است که با مقابلۀ متن عتبةالکتبة تصحیح قزوینی ـ اقبال و متن تصحیح صادقی، مواردی بررسی شود که صادقی به تصحیح آنها پرداخته است و درستی یا نادرستی آنها مشخص شود؛ به عبارت دیگر، شواهدی برای نشاندادن خَلط تصحیح قیاسی و تصحیح ذوقی استخراج و ارائه گردد که به تغییر یا تحریف متن عتبةالکتبة در چاپ مجدد آن انجامیده است. 1ـ2 ضرورت پژوهش تجدید چاپ و تصحیح دوبارة آثار علمی با هدف بازنگری و رفع ابهامات چاپهای قبلی و ارائۀ نزدیکترین صورت ممکن این آثار به نوشتۀ مؤلف صورت میگیرد؛ اما به قول علامه قزوینی، مسامحه و مساهله در چاپ این آثار موجب میشود که اثر، سرشار از «اغلاط واضحه بل فاضحه» و مصداق «بیر کلمه و اوچ غلط» (یک کلمه و سه غلط) گردد (نک. افشار، 1353: 51)؛ بنابراین بررسی ضبطهای پیشنهادی مصحّح در تصحیح دوبارة عتبةالکتبة و مقابلۀ اختلافات آن با چاپ و تصحیح قبلی، امری ضروری است که هم برای خوانندگان این کتاب مفید خواهد بود و هم مصحّح را در چاپهای بعدی کتاب یاری خواهد رساند. 1ـ3 پیشینۀ پژوهش تا جایی که نگارنده پژوهیده است، تاکنون تحقیقی دربارة تصحیح دوبارة کتاب عتبةالکتبة بهاهتمام مریم صادقی انجام نشده است. 1ـ4 روش پژوهش صادقی در تصحیح عتبةالکتبة، نسخۀ چاپی مصحَّح قزوینی ـ اقبال را اساس کار خود قرار داده است و به همین سبب، این پژوهش نیز با مقابلۀ دو متن تصحیح قزوینی ـ اقبال و صادقی و به شیوۀ تحلیلی ـ توصیفی با استناد به منابع کتابخانهای انجام شده است. در این پژوهش، پس از مقابلۀ دو متن، ضبطهای پیشنهادی صادقی با ضبط قزوینی ـ اقبال بهعنوان ضبط اساس مقایسه شد و مواردی که ضبط قزوینی ـ اقبال ارجح بود و صادقی بهخطا آنها را تغییر داده بود، همراه با تحلیل مطالب، ذیل عنوان «خطاهای تصحیح متن» بررسی شد.
2ـ بحث اصلی صادقی در مقدمۀ کتاب عتبةالکتبة، چندینبار بر تصحیح قزوینی ـ اقبال خرده گرفته و با غیرمنقّحدانستن آن، بر ضرورت تصحیح دوبارة کتاب تأکید کرده است:
او روش خود در تصحیح متن را «قیاسی» خوانده است: «در روش تصحیح این اثر غیر از نسخۀ قزوینی 1، نسخۀ دیگری هم موجود نبود که بتواند در رفع ابهامات کمک نماید؛ لذا با روش قیاسی، متن بازخوانی و ابهامات و جاهای خالی کتاب به تناسب معنا و حدس قریب به یقین بازخوانی و اصلاح شد» (همان: 66). درست است که در تصحیح قیاسی، مصحّح مجاز به استفاده از حدس و تشخیص خویش است؛ اما این حدس، بدون پروردگی در متنشناسی و متنپژوهی و بدون توجه به قراین و مؤیدات زبانی، معنایی، موضوعی، تاریخی و فرهنگی موجود در خودِ اثر یا آثار همعصر آن، به جایی راه نخواهد برد. تصحیح قیاسی «بهمراتب از شیوههای سهگانۀ تصحیح دشوارتر است و توانایی و حوصلهای بیشتر میطلبد؛ زیرا مصحّح برای تصحیح هر ضبطِ مغلوطِ مغشوش ناگزیر است که با اتکای بر قریحۀ نکتهسنجی و براثرِ جستوجوهای پیگیر در آثار عصر مؤلف و به مددِ ذوق نقّادی و سخنسنجی از نگارشهای همطراز و همگونۀ اثر مورد نظر، قراین و مؤیداتی بجوید و با توجه به برهان و حجت علمی و تحقیقی ـ که خواننده محقق را قانع کنند ـ ضبطهای درست و مضبوط را جایگزین ضبطهای مغلوط و نادرست نسخه کند» (مایل هروی، 1369: 282)؛ به عبارت دیگر، در تصحیح قیاسی مصحّح «برپایۀ شناختی که از الفاظ، مفاهیم، متون همخانواده، زمان و مکان تألیف متن و... به دست آورده، ضبطی را که صحیحتر و اصیلتر میپندارد بهجای ضبط نسخهها پیشنهاد میکند و (با ذکر ضبط نادرست در پانوشت) در متن نهایی جای میدهد» (عمادی حائری، 1387: 9)؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در تصحیح قیاسی، ذوق و احساس مصحّح جایگاهی ندارد و این درحالی است که تصحیح ذوقی که نتیجۀ آن به تصحیح آزاد شبیه است، بر ذوق و سلیقه استوار است و مصحّح به تشخیص خود به تصحیح متن دست میزند؛ بدون اینکه به استناد آن مقیّد باشد. «متأسفانه برخی معاصران، تصحیح قیاسی را با تصحیح ذوقی خَلط کردهاند و تغییرات دلخواه غیرعلمی خود را در متون، تصحیح قیاسی نامیدهاند» (جهانبخش، 1390: 32). بررسی تصحیح مجدد عتبةالکتبة نشان میدهد که مصحّح این اثر نیز تصحیح ذوقی را با تصحیح قیاسی به هم آمیخته است و در بسیاری از موارد و بهاشتباه، ضبطهای درست قزوینی ـ اقبال را به ضبطهای احسن و متعارفِ مطابق با ذوق خود تغییر داده است. در این بخش از پژوهش، برخی از این خطاها ارائه و بررسی میشود. 2ـ1 خطاهای تصحیح متن
با توجه به اینکه یکی از معانی «شُعبه»، «شاخۀ درخت» است (نک. دهخدا، 1377: ذیل شعبه)، تصحیح و تغییر شجره به شُعَب، نادرست و تصحیح ذوقی است. مثال زیر میتواند مؤیّد این معنیِ واضح باشد: «امیر سید فلان را که از دوحۀ سیادت، شعبهای مطهّر است و از انوار سعادت، شعلهای مظهر» (بهاءالدین بغدادی، 1385: 192).
مصحّح، ترکیب «طبع و خاطرم» را به نظر، نادرست میداند و مینویسد: «با توجه به متّقد و نیز توقّد خاطر، احتمالاً کلمه وقّاد است» (همان). افزودن کلمۀ «وقّادم» به متن، صحیح نیست؛ زیرا «متّقدشدن خاطر»، وقّادبودن آن را هم در بر دارد و نیازی به آوردن این صفت در متن نیست؛ همچنین اگر بهدلیل وجود قرینۀ «توقّد خاطر»، میتوان «وقّاد» را به «خاطر» افزود، پس به قرینۀ «حدّت طبع» نیز باید صفت «حُدّاد» را به «طبع» اضافه کرد. ضمن اینکه در ترکیب «خاطرم وقّادم»، ضمیر «م» در «خاطرم» حفظ شده است که احتمالاً خطای چاپی باشد.
مصحّح که «بادیان» را در معنی «ابتداکنندگان» به کار برده، دربارة تصحیح این واژه چنین نوشته است: «ق: شادیان [کذا] است که با توجه به معنای شادیان، کلام نامفهوم میشود؛ شادی: سرودگوی، شعرخواننده» (همان). تصحیح و تبدیل نادرست «شادی» از آنجا ناشی میشود که مصحّح فقط معنی «مُغنّی» را برای این واژه در نظر داشته است و از معنای دیگر واژه که در این متن هم مدّنظر بوده، غافل شده است. این واژه در فرهنگهای لغت عربی، در معانی زیر دیده میشود:
معانی بالا نشان میدهد که جوینی «شادیان» را مترادف با «مبتدیان» و در معنی طالبانِ علم و ادب که هنوز بهرۀ کاملی از دانش ندارند به کار برده است؛ بنابراین تغییر تصحیحگونۀ آن به «بادیان» جایز نیست.
مصحّح پس از گنجاندن «متبرّم» در متن، چنین توضیح داده است: «به ستوه آمده و ملول؛ مُبرم هم درست است» (همان)؛ درحالیکه واژۀ «مُسترمّ» که اسم فاعل از «اِستَرَمَّ» است صحیح بوده است و نیازی به تغییر آن نیست. «اِستَرَمَّ» به معنی «خواستار بازسازی شد، طلب اصلاح نمود، کسی را برای تعمیر یک چیز فراخواند» است (نک. بستانی، 1373: 203؛ معلوف، 1374، ج 1: 618؛ قیّم، 1385: 73) و «مُسترِمّ» به معنی «مرمّتخواه، اصلاح و عمارتخواهنده از کسی» است. با توجه به اینکه نامۀ مورد بحث در تقلید تدریس مدرسۀ نظامیۀ نیشابور به خواجه محییالدین محمد بن یحیی است، سلطان سنجر به متصرّفان اوقاف توصیه کرده است که در عمارت مدرسه و بازسازی هر بخشی از بنای مدرسه که محییالدین خواستار مرمّت و اصلاح آن است (نیاز به بازسازی دارد) بهموقع اقدام کنند.
به نظر میرسد تغییر «آیات» به «آلت» در همنشینی با دیگر واژههای این عبارتِ منشیانه، بیانگر نوعی بیذوقیِ ادبی و یا کمتوجهی باشد. معنای عبارت با ضبط «آیات»، کاملاً رسا و گویاست: تأیید و نصرت الهی، نشانهای رایات و درفشهای ماست (بر آنها نقش بسته است). این مضمون در تاریخ جهانگشا به این صورت به کار رفته است: «تا رایات ظفرنگارِ نصرتپیکرِ ما، حفّها اللّه بالنّصر، بر حدود ممالکِ ارمن خفقان یافته است» (جوینی، 1375، ج 2: 177).
مصحّح در توضیح تمکین چنین آورده است: «توانایی قدرت و شکوه. عطف به بسطت: مکانت و دارندگی. معنای عبارت: ثمرههای نعمت خداوندی از گستردگی ملک ما و رسیدن به مرادها و آرزوهای دور و دراز هم مشهود است؛ ق: تمکّن که به نظر نادرست میآید» (همان). حال آنکه «تمکّن» نیز به معنی«قدرت و توانایی و استوارشدگی» است (نک. دهخدا، 1377: ذیل تمکّن) و تبدیل آن به «تمکین» وجهی ندارد.
مصحّح که «معاقِب» را اسم مفعول پنداشته و «مُعاقَب» خوانده است، بر آن شده است تا «مُثیب» را نیز به اسم مفعول تبدیل کند و با نادرستدانستن ضبط قزوینی ـ اقبال، خود تصحیح و شرحی نادرست بدین مضمون ارائه دهد: «پاداش به او میدهند یا عقاب میکنند؛ ق: مثیب؛ مثیب پاداشدهنده و مثاب پاداشگیرنده است؛ بنابراین ضبط ق نادرست است» (همان)؛ حال آنکه جملۀ «بر خیر و شر مُثیب و معاقِب» معطوف به جملۀ قبل است که «او را» و «شناسد» به قرینۀ لفظی از آن حذف شده است؛ بنابراین معنای درست عبارت چنین است: «[تاجالدین ابوالمکارم باید] خداوند را بر خیر، پاداشدهنده و بر شر، عذابکننده شناسد». البته جوینی در عتبةالکتبة، شش مرتبه نیز این دو واژه را بهصورت «مُثاب و مُعاقَب» (اسم مفعول) به کار برده است (نک. همان: 106 و 122 و 138 و 139 و 147 و 167) و احتمالاً مصحّح عبارت مورد بحث را به استناد و قیاس با این شش مورد، اما بهاشتباه تصحیح کرده است.
با توجه به اینکه «عزّ» و «عزّت» مترادف است، مشخص نیست که مصحّح به چه دلیل «عزّت» را جایگزین «عزّ» کرده است یا چه بار معنایی در «عزّت» دیده که «عزّ» از آن معانی عاری بوده است؟ ازسوی دیگر، نگاهی به متن عتبةالکتبة نشان میدهد که جوینی بارها از «عزّ» بهجای «عزّت» استفاده کرده است: ـ «چون او با عزّ نبوت و رسالت و کمال عظمت و جلالت رنج زوال کشید» (همان: 254)؛ ـ «در آن جوار عزّ و شرف و مستقر اقبال و دولت دو جهانی گذرانم» (همان: 219)؛ ـ «مجلس سامی به سعادت و مبارکی به مستقرِّ عزّ باز رسید» (همان: 235).
ظهیرالدین تاجالاسلام از علما و سادات بلخ است که در دورۀ سنجر، مناصب نقابت سادات مازندران و تولیت اوقاف و برگزاری مجالس وعظ در آنجا را بهصورت موروثی بر عهده داشته است و طبق این نامه، منصب تدریس در مدارس تکشی و کوزه و مسجد سرسنگ و... نیز به او واگذار شده است؛ بنابراین وقتی در سرخس به حضور سلطان سنجر رسیده است، بهخاطر شرف مناصب مذکور و کمال علمش، بیشتر از دیگران مورد احترام سلطان قرار گرفته است؛ درنتیجه، تغییر «منصب» به «منقبت» صحیح نمینماید.
صادقی ضمن حذف نابهجای حرف «واو» بعد از اعتضاد، لغت «استعداد» را نیز به تصحیح ذوقی به «استسعاد» تبدیل کرده است. حال آنکه به نظر میرسد جوینی اعتداد و استعداد را در معنی «آمادگی و مهیّاشدن» به کار برده است و تغییر آن به «استسعاد» وجهی ندارد.
مصحّح «البادیة» را به «الباریة» تغییر داده و عبارت را اینگونه معنی کرده است: «خداوند را بهخاطر مواهب آشکار و ظاهری که به ما ارزانی داشته و نیکیها و الطاف پیوستهای که بر ما داشته شکر میگزاریم» (همان)؛ حال آنکه «البادی» اسم فاعل از «بَدا/ یَبدو» و به معنی «آشکار و واضح» است و تغییر آن به «الباریة» که گمان نمیکنم در هیچ فرهنگ لغتی به معنی «آشکار» به کار رفته باشد، جایز نیست.
مصحّح با افزودن نابهجای حرف «واو» قبل از حرکت و تغییر عبارت قبل از آن، «اعتصام در هر حال» را یک جمله به شمار آورده و آن را چنین معنی کرده است: «یعنی موجب اعتصام ما در هر کار» (همان). سبک نویسندگی جوینی و موازنهسازیها و قرینهپردازیهای وی در عتبةالکتبة نشان میدهد که ضبط قزوینی که «هر حرکت و مقام» با «هر مقصود و مرام» قرینه شده، ارجح بوده است و نیازی به اصلاح و تغییر آن نیست. بخشی از عبارت بالا، در راحةالصدور نیز آمده است که ضبط «در حالِ هر حرکت» را تأیید میکند: «همواره همّت بر ابتغای مرضات ایزد عَزَّ اسمُهُ مقصور دارد و اعتصام در حال حرکت و مُقام به حول و قوّت ملک علّام کند» (راوندی، 1386: 123).
به نظر میرسد وزن دو پارۀ عبارت موجب شده است تا مصحّح، صفت «این» را از جمله حذف کند؛ درحالیکه جوینی لفظ «شغل» را با صفات پیشین «این/ آن» به کار میبرد؛ مثال: «پیوسته، آن شغل استیفا در تیمارداشت نوّاب او بوده است» (همان: 140).
مصحّح که «رفع» را به «رقم» تبدیل کرده است، هیچ توضیح یا معنایی برای آن نیاورده است؛ ولی به نظر میرسد که ایشان «رقم» را در معنی «عدد، شمار و حساب» به کار برده باشد. این تغییر نابهجا درحالی است که واژۀ «رفع» به معنای «تعیین و محاسبۀ درآمد و عایدی برای اخذ مالیات» است (نک. دهخدا، 1377: ذیل رفع) و ارتفاعات و مستخرجات هم از اصطلاحات رایج دورۀ سلجوقی است که نیازی به ذکر معنای آنها در اینجا نیست. سعدی «رفع» را در معنی اخیر و در ترکیب «رفع دیوان و دیوانیان» به کار برده است:
مصحّح احتمالاً به قرینۀ «اماثل دین و ملّت»، «دنیا» را به عبارت افزوده است و «اولیای دنیا و دولت» را «امور دنیایی» (؟) معنی کرده است؛ اما همانطور که از سیاق کلام نیز برمیآید، منظور از «اولیای دولت»، «کارگزاران، امرا و ارکان دولت» (نک. دهخدا، 1377: ذیل اولیا) یا به عبارت سادهتر «بزرگان حکومتی و دولتمردان» است. جوینی در عتبةالکتبة هرگز «اولیای دنیا» را به کار نبرده است؛ اما دو بار دیگر از ترکیب «اولیای دولت» استفاده کرده است که بر صحیحبودن ترکیب یادشده در عبارت بالا دلالت میکند: ـ «و رتبت و منزلت، از مراتب و منازل اقران او که اولیای دولتاند برگذشته» (جوینی، 1396: 133)؛ ـ «هر دو مخلصترین اولیای دولتاند تا در هر مهم با ایشان مشاورت فرموده آید» (همان: 177).
«وُلات» جمع «والی» است که بارها در عتبةالکتبة معطوف به «مقطعان» به کار رفته و از اصطلاحات معمول و مرسوم اینگونه متون است: ـ «جملگی ولات و مقطعان و گماشتگان را تنبیه کند تا بر رعایا حیف نکنند» (همان: 116). ـ «فرمان لَازَالَ نَافِذاً چنان است که شحنگان و نوّاب ولات و مقطعان و متصرّفان و مشاهیر و رؤسا و اعیان مازندران، اَدامَ اللهُ عِزَّهُمْ، حرمت اوحدالدّین موفور دارند» (همان: 171). ـ «صدور و اکابر دیوان و ارکان دولت قاهره، [...] به ابواب ولات و مقطعان میسازند» (همان: 229). بنابراین تغییر آن به «ولایت» نادرست است؛ ضمن اینکه در سراسر متن صادقی، «مُقطِعان» با «ط» مشدّد ضبط شده است (؟).
مصحّح ضمن تغییر عبارت، در توضیح خود حکم قطعی صادر کرده و دربارة عبارت مصحَّح قزوینی چنین گفته است: «این عبارت بهدلیل تسامح مسلّم ناسخ و مصحح چنین ضبط شده...» (همان)؛ حال آنکه «اصحاب اطراف» یا «اصحابالثغور» به معنی «مرزداران و مرزبانان» است (نک. دهخدا، 1377: ذیل اصحاب اطراف) و دلیلی برای تغییر این ترکیب وجود ندارد؛ هرچند به نظر میرسد در متن قزوینی نیز «اصحابِ» دوم زائد باشد.
به نظر میرسد که ضبط قزوینی اصح باشد. جوینی خاندان علاءالدین ابوبکر را شجرهای دانسته که علاءالدین، شاخ مثمر آن شجره و فرزندش ثمرۀ آن شاخ است. تعبیری بدین مضمون در تاریخ بیهقی و دربارة محمود غزنوی دیده میشود: «امیر ماضی، رحمة الله علیه، شکوفۀ نهالی بود که مُلک از آن نهال پیدا شد» (بیهقی، 1390، ج 1: 133).
این عبارت در تعریف از والی بلخ و تجربه و کارآزمودگی اوست که در کودکی جمیع آداب جوانی و میانسالی را کسب کرده است؛ همانطور که «در عنفوان شباب به استیعاب انواع آداب و استجماع اسباب تقدّم بر اقران و اتراب قصب سبق ربوده» و «در ایام جوانی [...] از مراتب پیرانکاردیده» برگذشته است (نک. همان). واضح است که جوینی «صِبا، شباب و کُهول» را بهترتیب در معنای «کودکی، جوانی و میانسالی» به کار برده است؛ اما مصحّح بدون توجه به معنای مصدری کُهول (کهلگردیدن: دو مویشدن)، آن را به «کهولت» تغییر داده است (نک. دهخدا، 1377: ذیل کهول).
مصحّح فعل «نیابند» را به «یابند» تغییر داده و جمله را اینگونه معنی کرده است: «محل فرار در زیر پای اسبان قرار نگیرند» (همان). همانطور که مشخص است، عبارت بالا به داستان حضرت سلیمان و ورود سپاه ایشان به سرزمین مورچگان اشاره دارد. با ورود حضرت به این سرزمین، یکی از مورچگان که شکوه و جلال سلیمان و سپاهیانش را دید به وحشت افتاد و ترسید که مورچگان زیر دست و پای لشکر سلیمان لگدکوب شوند؛ بنابراین دستور داد که «ای مورچگان، به لانههای خویش پناه ببرید تا سلیمان و یارانش بدون توجه (بیخبر) شما را پایمال نکنند» (نمل: 18). نامۀ مورد بحث، در تفویض شحنگی ترکمانان به «الغ جاندار بک» است و در متن نامه به وی سفارش میشود که عدل و داد را چنان گسترده کند که «جملگی فقرا و ضعفا از صدمات اغنیا و اقویا ایمن توانند بود» (جوینی، 1396: 169)؛ و گماشتگان خود را نیز چنان آگاه کند و از تعدی به خلق بازدارد که به هنگام عبور آنان از معابر، هیچکس احساس ترس نکند؛ به عبارت دیگر، ضعفا چنان احساس امنیّت کنند که برخلاف مورچگان در داستان حضرت سلیمان، به فکر فرار و به دنبال یافتن پناهگاه نباشند.
مصحّح با تصحیح ذوقی، «فتوی» را به «تقوی (تقوا)» تبدیل کرده است؛ اما چنانکه از عنوان و مضمون منشور برمیآید، این نامه در سپردن ریاست اصحاب شافعی به «ابوسعید عبدالکریم سمعانی» است. از خاندان سمعانی که در مرو سکونت داشتهاند، فقها، ادبا، محدّثان و خطیبان معروف برخاستهاند و عبدالکریم یکی از فقها و محدّثان بزرگ و معروف این خاندان است (نک. تهامی، 1385، ج 2: 1265)؛ بنابراین، مسند «فتوا» برای خاندان سمعانی و عبدالکریم، نسبتبه مسند «تقوا» ارجح و اصحّ است و برای آنان که با متون ادبی آشنایی دارند به استدلال نیاز ندارد. همچنین ضمیر «آن» که در متن قزوینی بعد از فتوا وجود دارد و مصحّح آن را حذف کرده است به «خراسان» برمیگردد.
روشن است که «نَثره» یا «نثرة الاسد» نام دو ستارۀ نزدیک به یکدیگر و منزل هشتم ماه است که با رعایت صنعت مؤاخات، با «شَعری» (نام دو ستارۀ معروف روشن) همراه شده است (نک. مصفی، 1357: 783). مشخص نیست که چرا مصحّح، آن را به «نَثر» تغییر داده است؛ اما با توجه به شرح وی در پانوشت این عبارت که گفته است: «سزاوار است که برای نثر آن دو ستارهی نثر و شعری گوهر نثار کنند (نور بپاشند)...؛ ق: نثرهُ» (جوینی، 1396: 184)؛ به نظر میرسد ایشان «ه» در نثره را ضمیر پنداشته و آن را حذف کرده است. بررسی متون ادبی نشان میدهد که رعایت جناس شبهاشتقاق «نَثره» با «نثر» و «نثار» مورد توجه ادبا و شاعران بوده است؛ برای مثال به موارد زیر بسنده میشود: ـ «با علو نسب و سمو حسب، شعری که شَعری شعار آن سزیدی و نَثره نثار آن شایستی» (عوفی، 1324 ق.: 58).
به نظر میرسد که مصحّح، فاعل «میبینند» را خداوند (پادشاه) دانسته و آن را به «میبیند» تغییر داده است. در این صورت، معنی جمله چنین خواهد بود: پادشاه که به نور خدا میبیند، میبیند؛ یعنی «یَنْظُرُ بِنُورِالله» و «میبیند» ایجاد حشو میکند. در صورتی که فاعل «میبینند»، «مظلومان» است که تجلّی نور عدل آن پادشاه را... میبینند و روی به درگاه وی میآرند.
مصحّح، در این عبارت نیز ضبط صحیح «آتشخواه» را به ضبط نادرست «آتش» تغییر داده است. از متن نامه چنین برمیآید که جمالالدین، مخدومِ جوینی، از بیهق به خانۀ وی وارد شده است؛ اما اقامتش زیاد طول نکشیده و مثل باد برگذشته است. جوینی که «از مجالست و صحبت مغتنم متبرّک او نصیبی نیافته است»، جمالالدین را بهخاطر تعجیل در این سفر، به «آتشخواه» تشبیه کرده است. «آتشخواه» کسی است که از خانۀ همسایه یا جایی دیگر، پارهای آتش برای روشنکردن چراغ یا هیزم خویش طلب میکند و پس از گرفتن (اقتباس) آن، برای اینکه آتشی که قرض کرده است، خاموش نشود، بهسرعت محل را ترک میکند؛ به همین دلیل در معنی این لغت چنین آمده است: «شتابزده، آن که درنگ نیارد و به محض آمدن، بازگشتن خواهد » (اشرفزاده، 1370: 20). رباعی زیر از عطار نیز مؤید این معنی است:
در این عبارت نیز مصحّح، کلمۀ «معرفانه» را بیدلیل و شاید با بدخوانی متن، به «حقیرانه» تبدیل کرده است. مخاطبِ این نامۀ جوینی مشخص نیست؛ اما متن نامه نشان میدهد که وی نامه را در معرفی کاتبی فاضل ملّقب به «برهان الدین» نوشته است و در عبارت مورد بحث، از قصور کلام خویش در معرفی او و بیان اوصافش سخن رانده است؛ بنابراین به نظر میرسد که ضبط قزوینی ـ اقبال «مُعرّفانه» باشد که علامت تشدید آن در چاپ لحاظ نشده است. معنی «معرّف» در لغتنامۀ دهخدا نیز این احتمال را تأیید میکند: «شخصی باشد که چون کسی پیش سلاطین و امرا رود و مجهولالحال باشد، اوصاف و نسب او بیان کند تا درخور آن مورد عنایت شود» (دهخدا، 1377: ذیل معرّف).
مصحّح، ضمن تغییر ضبط قزوینی ـ اقبال و حذف «است» از پایان جمله، در توضیح «خطو ساع و ید صانع» نوشته است: «دونده؛ قدم رونده (دونده) و دست نیکوکار» (جوینی، 1396: 217). نگاهی به فرهنگهای لغت عربی و فارسی و تأملی در متن بالا نشان میدهد که ضبط قزوینی ـ اقبال کاملاً صحیح بوده است و به تغییر آن نیازی نیست. «خُطو وَساع» که در عربی بهصورت «وَساعُ الخُطو» نیز به کار میرود به معنی «فراخگام و سریعالسیر» و مترادف با «واسِعُ الخُطو» و «شَدیدُ العدْو» است (نک. ابنمنظور، 1408، ج 8: 393؛ راغب اصفهانی، بیتا، ج 1: 871؛ دهخدا، 1377: ذیل وساع). «ید صَناع» نیز مقلوب «صَناعُ الیَد و صَناعُ الیَدَین»، به معنی «ماهر و چربدست در پیشه و کار خود» است (نک. مصطفی، 1989، ج 1: 525؛ دهخدا، 1377: ذیل صناع)؛ بنابراین جوینی خاطر و قلم همایون مخدوم را با این دو ترکیب وصف کرده است و با در نظرگرفتن لف و نشر عبارت، وی را صاحب «اندیشهای وقّاد و قلمی باریککار» دانسته است. جالب اینکه مکتوب اخیر یک بار دیگر نیز در عتبةالکتبة آمده است و مصحّح در آنجا نیز همین تغییرات را اعمال کرده است؛ اما این بار متن قزوینی را بهصورت «ید صنّاع» و «خطو و ساع» خوانده و پس از تصحیح، آنها را «قدم رونده و دست نیکیکننده» معنی کرده است (نک. جوینی، 1396: 246).
مکتوبی که عبارت بالا در آن به کار رفته است، یک بار دیگر و بهصورت کاملتر در عتبةالکتبة آمده است که مصحّح نسبتبه آن غفلت ورزیده است (نک. جوینی، 1384: 162 و همان، 1396: 246). مقایسۀ این دو مکتوب نشان میدهد که در جملۀ آخرِ عبارت بالا، ترکیب «ذکر تهاون» قبل از فعل، افتاده است؛ بنابراین صورت کامل آن چنین است: مخدوم «از آن انهاء و اصغایِ [ذکر تهاون] احتراز نماید»؛ درحقیقت منتجبالدین از مخدوم خود میخواهد تا به سخن اطرافیان که شرفیابینیافتن جوینی به محضر وی را تهاون به شمار میآورند، توجه نکند.
با توجه به متن مکتوب، جوینی موانعی را برمیشمرد که موجب شده است او از سفر و شرفیابی به محضر مخدوم بازبمانَد؛ بنابراین و بهطور مسلّم، کلمۀ «یاری» که مصحّح آورده است نمیتواند مناسب این متن باشد. به نظر میرسد «نیازی» در این جمله به معنی «دوست و همراه» باشد (نک. دهخدا، 1377: ذیل نیازی) و جوینی «بینیازی» یعنی نداشتن همراه و دوست را یکی از موانع سفر شمرده است.
ظاهراً مصحّح محترم بهدلیل اشتراک معنایی «نَضار/ نُضار» (زر و سیم ناگداختۀ خالص) با «ذهب» (زر)، آن را به «نثار» تبدیل کرده است؛ ولی به دو دلیل میتوان ضبط «نضار» را در این بیت ارجح دانست؛ اول اینکه «نثار» یک بار در مصراع اول بهعنوان جزو اسمیِ فعل مرکّب به کار رفته است و تکرار آن در مصراع دوم بهعنوان مفعول فعل و بهصورت «نثار را نثارکردن» صحیح نمینماید؛ دوم اینکه قرینهسازی شاعرانۀ «عالم» با «گیتی» و «نضار» با «ذهب» میتواند مؤید آن باشد.
«سُبَّت» به معنای «عار و ننگ» است (نک. بستانی، 1373: 230) و تغییر آن به «وصمت» صحیح به نظر نمیرسد.
آنطور که از پانوشت این تصحیح برمیآید، مصحح، «بُنیت» را بهصورت «به نیّت» خوانده و آن را نادرست و نامأنوس با متن دانسته است؛ سپس «شبیب» را که با «علوّ سن» تناسب دارد، جایگزین «بنیت» کرده است. معنای واضح «بنیت/ بنیه» و مناسببودن آن در جمله، به توضیح نیاز ندارد. 2ـ2 پیشنهادها صادقی معتقد است در کتاب عتبةالکتبة تصحیح قزوینی ـ اقبال اشتباهاتی وجود دارد و برخی از آنها را بهدرستی تشخیص داده است؛ اما به نظر میرسد در تصحیحِ آنها اشتباه کرده است. در ادامه، چند نمونه از این نوع لغزشهای در تصحیح، به همراه پیشنهادهای نویسندۀ این مقاله ذکر میشود.
مصحّح بهدلیل نادرستبودن واژۀ «مُنعثر»، به تصحیح ذوقی پرداخته است و فقط به قرینۀ لغت «اذیال»، «منعثر» را به «مذیّل» تغییر داده و در پانوشت، آن را «در ذیل قرارگرفتن» (؟) معنی کرده است؛ اما به نظر میرسد «منعثر» در متن عتبةالکتبة، تصحیف یا اشتباه چاپی «مُتعَثّر» به معنی «لغزیده، لغزشیابنده و لغزنده» باشد. در عربی، «تَعثُّر بِأَذیَال» به معنی «گیرکردنِ پا در دامن» و متعاقب آن، به سر درآمدن و زمینخوردن است؛ مثلاً در الغنی، دربارة «تَعَثُّر» چنین آمده است: «لَم تَستَطِع أَن تَنهَضَ بَعدَ تَعَثُّرِها بِأَذیالِ فُستانِها: بَعدَ تَعَلُّقِ أَحَدِ رِجلَیها/ تَعَثَّرَ بِأَذیالِهِ فَسَقَطَ أَرضاً: تَعَلَّقَت رِجلُهُ» (نک. المعانی، 1399: ذیل متعثر). ازسوی دیگر، عبارت «متعثّرشدن در اذیالِ چیزی» به معنی «افتادن و گرفتارشدن در آن چیز»، بارها در متون ادب فارسی نیز به کار رفته است؛ مثال: ـ «دوست [...] در اذیالِ عجلت و خجلت متعثّر و بر حقوقِ زیارتِ بیگاهی متوفّر» (وراوینی، 1375: 170)؛ ـ «آزادچهر[...] از بار وقار حضرت متأثر و در اذیالِ دهشت متعثّر، به مقامی که تخصص رفت بایستاد» (همان: 713)؛ ـ «همگنان خاصه خواصّ مجلس ملوک بر دأب آدابِ خدمت متوفّر باشند و از تعثّر در اذیالِ هفوات، متیقّظ» (همان: 345)؛ ـ «به اذیالِ بقایای دواعی طبیعت، متعثّر شده» (عزالدین کاشانی، 1376: 73)؛ ـ «لکن هنوز به اذیالِ بقایای صفات نفوس، متعثّر مانده باشند» (همان: 115). علاوهبر مثالهای بالا، در بخش اخوانیات عتبةالکتبة نیز عبارتی عربی به کار رفته است که «تَعَثُّر بِذَیل» در آن به کار رفته است: «أستَغفِرُاللهَ وَ أَستَقیلُهُ مِنَ الفُضولِ فی إِطلاقِ المَقالِ وَ التَّعَثُّرِ بِذَیلِ الضَّلال» (جوینی، 1396: 185). بنابراین تصحیح و تبدیل «منعثر» به «مذیّل» نادرست است و اگر بنابر تصحیح قیاسی این کلمه باشد؛ صورت درستِ مصحَّح آن، «مُتعَثِّر» است که به احتمال نزدیک به یقین، با افتادگی یک نقطه به این صورت درآمده است.
در اینکه واژۀ «انور» در متن قزوینی ـ اقبال نادرست است، تردیدی وجود ندارد؛ اما به نظر میرسد تغییر و تصحیح آن به «اندر» نیز به دلایل زیر صحیح نباشد:
ـ «مدتی است تا حکایت حال اختلال ولایت گرگان و مضافات آن به سمع ما میرسیده است» (همان: 125)؛ ـ «اخبار اختلال آن ولایت و متفرّقبودن حشم [...] به سمع ما میرسیده است» (همان: 158).
بنابراین به نظر میرسد صورت صحیح این ترکیب، «اختلال امور آن ولایت» و صورت صحیح ترکیب سطر بعد، «خاطر انور اشرف» باشد.
«تفویض قضاء حکم و لشکر حضرت»؛ عنوان نامۀ بیستودوم عتبةالکتبة در تصحیح قزوینی است که صادقی آن را بهصورت «تفویض حکم قضاء لشکر حضرت» تصحیح کرده و در توضیح این نامه چنین نوشته است: «متن نامه انتصاب به قضاوت لشکر است (اصطلاحاً قاضی عسکر) در موضوع تأکید بر اطاعت از برهانالدین 2 است که به سمَت قاضی عسکر منصوب شده؛ در تمام داوریهای شرعی و عرفی و نایبان او» (همان). با این تصحیح، علیرغم نامشخصبودن تکلیف «واو» عطفی که حذف شده است، ظاهراً مشکل نامفهومبودن عنوان نامه برطرف شده است؛ ولی به نظر میرسد در متن قزوینی سهو در کتابت، تصحیح یا چاپ کلمۀ «حکم» صورت گرفته باشد که با اصلاح آن دیگر نیازی به تغییرات اعمالشده در متن صادقی نخواهد بود. آنطور که از متن نامه برمیآید، حکم صادرشده «قضا و حکومت میان حشم منصور و اصناف متجنّده و لشکریان» است که به قاضیالقضات مجدالدین تفویض گردیده است (نک. همان: 151) و در ادامه به «امیران اسفهسلاران و مشاهیر و معتبران حشم از ترک و تازیک، ادام الله عزّهم، بر احترام و توقیر مجدالدین» سفارش شده است (نک. همان)؛ بنابراین به نظر میرسد کلمۀ «حکم» در عنوان نامه، تصحیف «حشم» (لشکر) باشد که هم با متن نامه سازگاری بیشتری دارد و هم میتواند معطوف به «لشکر حضرت» باشد.
مصحّح، دلیل تغییردادن متن قزوینی ـ اقبال و افزودن «خلّ» (سرکه) را اینگونه آورده است: «حلو و مرّ باید با لف و نشر با خمر و خلّ بیاید که بهترتیب شیرین و تلخ و شیرین و ترش است» (جوینی، 1396: 184). در اینجا ذکر چند نکته ضروری است: اولاً در منابع موجود، این ترکیب بهصورت «خلّ و خمر» ضبط شده است نه «خمر و خلّ»؛ به نظر میرسد در تضاد بین «خلّ و خمر»، با توجه به اینکه هر دو از انگور به دست میآید، غالباً حلالبودن و حرامبودن این دو، مدّ نظر بوده است. همین وجه از تضاد موجب شده تا شراب، نماد شرّ، و خلّ نماد خیر شود و تمثیل «ما عِندَ فُلانٍ خَلٌّ وَ لا خَمرٌ» به معنی «لَیسَ عِندَهُ خیرٌ وَ لا شَرّ» در ادبیات عرب و فارسی رایج گردد (نک. ابنفارس، 1404، ج 2: 216؛ صاحب بن عباد، 1414ق.، ج 4: 174)؛ دیگر آنکه، برخلاف «خلّ و انگبین» که شواهد فراوانی در متون ادبی برای بیان تضاد در مزهاشان وجود دارد (نک. دهخدا، 1377: ذیل خلّ)، متضاددانستن «خلّ و خمر» بهسبب مزه (تلخی و شیرینی)، امری بدیع و کمسابقه است که جوینی یک بار دیگر نیز در عتبةالکتبة به کار برده است: «فرزندی که... با حداثت سن و جوانی، پیران کاردیده و خلّ و خمر روزگار چشیده را از وی استفادت باید کردن» (جوینی، 1384: 18). واضح است که جوینی در تمثیل «خلّ و خمر چشیده» (باتجربه)، مزۀ آن دو را مدّنظر داشته است؛ حال آنکه مصحّح در پانوشت همین عبارت که خود میتوانست شاهدی برای تصحیح قیاسی افتادگی متن مورد بحث باشد نیز آورده است: «سرکه و شراب؛ مجازاً به معنای پخته و ناپخته یعنی تجربهدیده» (جوینی، 1396: 114)؛ بنابراین به نظر میرسد که بعد از اقداح، کلمۀ «خلّ» افتاده و صورت صحیحِ ترکیب، «اقداح خلّ و خمر» است که با «حلو و مرّ»، لف و نشر نامرتب دارد. با این پیشنهاد، به جابهجایی حرف «واو» نیز نیازی نخواهد بود. 3ـ نتیجهگیری در چاپ دوبارة عتبةالکتبة که بهاهتمام مریم صادقی منتشر شده است، مصحّح کوشیده است تا از اشکالات چاپ قبلی (قزوینی ـ اقبال) بکاهد. او در رفع اشتباهات چاپی تاحدّ بسیاری از عهدۀ کار بیرون آمده است؛ اما در تصحیح متن، با اینکه روش خود را «قیاسی» خوانده است، در موارد متعدد به شیوۀ ذوقی عمل کرده و ضبط ارجح و اصحّ قزوینی ـ اقبال را بهنادرستی تغییر داده است. در این مقاله برخی از خطاهای تصحیح ارائه شد تا برای خوانندگان چاپ اخیر کتاب راهگشا و برای مصحّح در چاپهای بعدی اثر مفید باشد. اساساً در تصحیح مجدد متون، مقابلۀ آنها با نسخه یا نسخ موجود ضروری است و صادقی در تصحیح عتبةالکتبة فقط نسخۀ چاپی قزوینی ـ اقبال را اساس کار خود قرار داده، به همین سبب نتوانسته است آن متن منقّح و آراستهای را عرضه کند که در مقدمۀ کتاب بدان اشاره کرده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
وراوینی، سعدالدین (1375). مرزباننامه، بهکوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: صفیعلیشاه. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,691 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 270 |