تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,252,218 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,088,482 |
بررسی و نقد تصحیحِ تذکرةالأولیاء عطار بهاهتمام محمدرضا شفیعی کدکنی | |||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 49، فروردین 1400، صفحه 79-98 اصل مقاله (1.29 M) | |||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2020.124712.1764 | |||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||
سیدمهدی طباطبائی* | |||||||||||||||||||||||
استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||
تذکرةالأولیاء از مهمترین منابع عرفانی فارسی در شرح احوال و سخنان مشایخ صوفیه است. عطار نیشابوری این اثر را با توجه به آثار تألیفشدۀ پیش از خود مانند طبقاتالصوفیه، حلیةالأولیاء، رسالۀ قشیریه و کشفالمحجوب هجویری نگاشته است. رینولد الن نیکلسون در بین سالهای 1322 ق. (1905 م.) تا 1325 ق. (1907 م.) معتبرترین تصحیح انجامگرفته از این کتاب را انجام داده بود. پس از آن، شفیعیکدکنی در سال 1398 با انجام تصحیح دیگری از تذکرةالأولیاء، گرهِ مفهومی بسیاری از واژگان، ترکیبات و عبارات آن را گشود و مجال پژوهشهای بعدی را دربارة این کتاب فراهم آورد. با وجود این، به نظر میرسد در متن ارائهشده، کاستیهایی راه یافته است که البته در مقایسه با متن کتاب و دشواریهای مفهومی آن، خطاهای آشکاری نیست. در این پژوهش، کوشش شده است با روش توصیفی ـ تحلیلی، کاستیها و نابسامانیهای موجود در تصحیح تذکرةالأولیاء در هفت قالب کلیِ «کاستیهای نسخۀ اساس»، «عدول از نسخۀ اساس»، «تصحیف»، «گزارش نادرست»، «بدخوانی»، «تعلیقات نارسا» و «سایر کاستیها» مشخص شود. برای بررسی دقیقتر، از منابع کتابخانهای مانندِ نسخههای خطی بهکاررفته در تصحیح و گاهی نسخههای دیگر استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد کیفیّت تصحیح در بخش اول تذکرةالأولیاء، درخور مقایسه با بخش دوم نیست؛ البته اصلیترین عامل این دوگانگی، تحریر دوگانۀ کتاب و تفاوت کتابت آن در نسخههای خطی است که گاهی با خطاهای مصحّح همراه شده و اشتباهاتی را به وجود آورده است. | |||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||
عطار نیشابوری؛ تذکرةالأولیاء؛ تصحیح تذکرةالأولیاء؛ محمدرضا شفیعیکدکنی | |||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه پیش از ورود به بحث اصلی بهتر است ضمن بیانِ مسئلۀ پژوهش، دربارة پیشینه، ضرورت و اهمیت آن توضیحاتی ارائه شود. 1ـ1 بیان مسئله انتشارات سخن در سال 1398، تصحیح استاد شفیعیکدکنی 1 از تذکرةالأولیاء را در دو جلد منتشر کرده است که سه بخش کلی را شامل میشود: الف) مقدمه؛ ب) متن مقابلهشده؛ ج) تعلیقات و توضیحات و نمایهها. مقدمۀ اصلی کتاب، صد و پنجاه و هفت صفحه است که با اطلاعاتی دربارۀ عطار و نیشابور و زندگینامه و آثار عطار شروع میشود؛ سپس به معرفیِ تذکرةالأولیاء میرسد و توضیحات جامع و مانعی دربارۀ آن ارائه شده است؛ بهگونهای که میتوان این بخش را از اصلیترین منابع در شناخت تذکرةالأولیاءدانست. ساختار مقدمه از کلی به جزئی است که مناسبترین شیوه برای نگارش مقدمه در تصحیح است؛ بدینگونه که مصحّح از مطالبی درباب عطار و نیشابور شروع میکند و پس از بهدستدادن پیشینهای از شهر نیشابور در زمانهای مختلف، دربارة عطار و تذکرةالأولیاء به بحث میپردازد. مصحّح در ادامه به بررسی دلیل نامگذاری کتاب و منابع اصلی عطار در نگارش آن میپردازد و پس از آن، از به نظم کشیدن تذکره و ترجمههای آن به زبانهای مختلف سخن میگوید. زبان عطار و ویژگیهای آن از مهمترین قسمتهای مقدمه است که شفیعیکدکنی در ضمن آن، به ارتباط تذکرةالأولیاء به سایر آثار عطار اشاره میکند. پس از آن، نسخههای اساس در هر دو بخشِ کتاب معرفی میشود و مصحّح اطلاعات کاملی دربارۀ آنها ارائه میدهد. از میان سی و هشت نسخهای که در مقدمه معرفی شده است، از نُه نسخه برای تصحیح بخش نخست و از هشت نسخه برای تصحیح بخش دوم آن استفاده شده است. بیست و یک نسخۀ دیگر، منابعی است که مصحّح در موارد ضروری و برای رعایت احتیاط بدانها مراجعه کرده است. در معرفی نسخهها کاستیای دیده نمیشود و همة نسخهها بهطور کامل معرفی و با ذکر شاهدمثال، به برخی از ویژگیهای سبکی و نوشتاری آنها اشاره شده است. پس از مقدمۀ اصلی، شفیعی بازگشتی به آغاز انجام میدهد و در بیست صفحه، حرفهایی دربارة ماهیّت تصوف و عرفان را میآورد که در مقالات و رسالات پراکندۀ خود در طول پنجاه سال نوشته است. در این قسمت، مطالبی از این قبیل آمده است: صدق و کذب گزارههای عرفانی؛ پیران و معنای تصوف؛ خط تکاملی زبان عرفان در تذکرةالأولیاء؛ سرچشمههای تصوف ایرانی، فهم صوفی از قرآن؛ زبان رمز؛ شریعت و طریقت و حقیقت؛ مسئلۀ ولی و ولایت؛ مسئلۀ کرامت، جبر و اختیار؛ اژدهای نفس؛ انساندوستی مشایخ؛ بانوان تصوف؛ مسئلۀ ابلیس؛ شیوۀ تربیت مریدان؛ مفهوم علم در نظر مشایخ؛ معنای دشمنی با عقل و فلسفه. این مطالب چکیدۀ نظریههای ارزشمند عرفانی مصحّح در طول پنجاه سال فعالیت علمی است که برای آشنایی خوانندگان از نوع نگاه مصحّح نسبتبه عرفان و تصوف، در مقدمۀ تصحیح آمده است؛ با وجود این، نمیتوان در ساختار یک تصحیح ـ در مفهوم خاص آن ـ جایگاهی برای درج این مطالب پیدا کرد. متن اصلیِ کتاب در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست، متن مصحَّح تذکره در 647 صفحه، ذکر هفتاد و دو نفر از مشایخ است که با امام جعفر صادق (ع) شروع و به منصور حلاج ختم میشود. بخش دوم تصحیح ـ از صفحۀ 652 تا 930 ـ ذکر بیست و پنج نفر دیگر، از ابراهیم خوّاص تا امام محمد باقر (ع) است. از ویژگیهای منحصربهفرد این تصحیح، اطلاعات اولیهای است که با استفاده از منابع معتبر دربارۀ شخصیتها ارائه میشود. این اطلاعات بسیار مفید است و پیش از ورود به متن اصلی، مخاطب را با آن شخصیت آشنا میکند. با وجود این، مشاهده میشود که گاهی اطلاعات ارائهشده با اطلاعاتی که در متن کتاب آمده است، مغایرت دارد؛ برای نمونه دربارۀ فرجام زندگیِ ابوتراب نخشبی آوردهاند: «ابوتراب بسیار دلبستۀ سفر حج بود و در یکی از همین سفرها، در سال 245 در بادیۀ حجاز، قربانیِ دندان درندگان شد» (عطار، 1398: 364). این درحالی است که در متن تذکرةالأولیاءآمده است: «وفات او در بادیۀ بصره بود. از پسِ چند سال جماعتی بدو رسیدند، او را دیدند بر پای مانده روی به قبله و جان بداده و خشک گشته رَکْوه در پیش نهاده و عصا در دست گرفته و هیچ سباع گرد او نگشته و هیچ کلاغ قصدِ او نکرده، رحمة الله علیه» (همان: 369). مطالب جلد دوم شامل پنج بخش مجزاست:
در بخش نخست، بهصورت مبسوط به گزارش نسخهبدلها پرداخته شده است. با اینکه این کتاب، در چاپ چهارم ویرایش شده است، متأسفانه هنوز هم کاستیهایی در آن دیده میشود. افزونبر پسوپیش بودن شمارههای ارجاع ـ که مصحّح در ویرایش جدید به آن اذعان کرده است ـ برخی نسخهبدلها عیناً همانی است که در متن آمده است (رک. عطار، 1398: 997، نسخهبدلهای 6 و 18) و یا در نسخهبدل شش از ذکر ابومحمد رویم آمده است: «عبارت داخل [ ] در B و C و D هم وجود ندارد» (همان: 1023)؛ درحالیکه در متن تصحیح، عبارتی داخل [ ] نیامده است (همان: 512). در ادامه هم آوردهاند: «ما متن را از ایاصوفیا گرفتیم» (همان: 1023)؛ گفتنی است در نسخۀ ایاصوفیا، بهجای «حلم خویش» که در متن مصحَّح گزارش شده، «علم خویش» آمده است (نسخۀ خطی ایاصوفیا، 18/2). در بخش دوم، تعلیقاتِ تقریباً مفصلی برای برخی عبارات، اصطلاحات و واژگان نوشته شده و برخی از عبارات عربی ترجمه گردیده است. جالب اینکه برای برخی از موارد، دو تعلیق جداگانه دیده میشود که بهتر بود بهصورت واحد میآمد (رک. عطار، 1398: 1152‑1151، مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ سِرٌّ فَهُوَ مُضِرّ؛ همچنین: همان: 1206، الخوفُ اَمْرَضَنی و صفحات، 1241، 1243). نکتۀ دیگر آنکهگاهی در متن مصحَّح مطلبی آمده، اما در تعلیقات بهگونۀ دیگری توضیح داده شده است: متن: «گاه آمد و وقت نیز گذشت» (عطار، 1398: 94). تعلیقات: «گاهِ گاه آمد» (همان: 1179). یا: متن: «حسْبُ الواحد افْرادُ الواحد» است (همان: 646). تعلیقات: «حَسْبُ الواجدِ اِفرادُ الواحد» است (همان: 1390). همچنین برخی از تعلیقاتی که برای عبارات، اصطلاحات و واژگان نوشته شده است، نارسا به نظر میرسد که در ادامه به چند نمونه از آنها اشاره میشود: در ذکر بایزید، از همراهافتادنِ سگی با او سخن میرود: «شیخ دامن از او فراهم گرفت. سگ گفت: اگر خشکم هیچ خللی نیست و اگر ترم هفت آب و خاکی میان من و تو صلح اندازد. اما اگر دامن به خود باز زنی اگر [به هفت] دریا غسل کنی پاک نشوی» (همان: 171). مفهومِ بخش نخست کلام کاملاً روشن است؛ سگ به بایزید میگوید: اگر دامن تو به من برخورد کند، با هفت بار شستن میتوانی نجاست آن را برطرف کنی. ابهام در بخش دوم کلام است. شفیعیکدکنی تعبیرِ «دامن به خود زدن»را «کنایه از پرهیز و خود را بر کنار گرفتن و معناً خود را پاکدانستن و دیگری را پلیدشمردن» و معادل دامن درکشیدن و دامنچیدن دانسته است (همان: 1216‑1215). به نظر میرسد در این حکایت، معنی ظاهری «دامن در خود زدن» مقصود است، نه معنیِ کنایی آن. ادامۀ سخن سگ این است: [وجود تو بهقدری آلوده است] که اگر دامنت به آن برخورد کند، غسلکردن با آب هفت دریا هم نمیتواند باعث پاکی تو شود. تقابل «هفت آب و خاک» و «هفت دریا» نیز این مفهوم را برجسته میکند. همچنین است توضیح ایشان دربارۀ ترکیب «شوریده روزگار» در این عبارت:«در غایتِ سوز و اشتیاق بود و در شدّتِ لهب فراق، مست بیقرار بود و شوریده روزگار بود.» (همان: 637)کهدر تعلیقات، نسخههایی را که «شوریدۀ روزگار» گزارش کردهاند، نادرست خواندهاند؛ زیرا «شوریدهروزگار کسی است که روزگارش آشفته است و شوریدۀ روزگار کسی است که در زمانه حالت آشفته دارد» (همان: 1377). مشخص نیست اگر «شوریدۀ روزگار» نادرست است، چرا ایشان در مقدمۀ کتاب، آن را گزارش کردهاند: «و دیگر باعث آن بود تا بُوَد که از ارواحِ مقدّسِ ایشان مددی برین شوریدۀ روزگار برسد و پیش از اَجَل او را در سایۀ دولتی فرو آورد» (عطار، 1398: 6). به نظر میرسد مفهوم اصلی «شوریدۀ روزگار»، «شوریدهترین فرد زمانه» باشد که وقتی در حق مشایخ بیان میشود، عظمت مقام آنها را میرساند: «آن شوریدۀ روزگار و سرور طریقت، شبلى، در روش خویش از هر دو جانب خبر داده، و بر هر دو مقام گذشته...» (میبدی، 1371، ج 4: 279). در نمونۀ بالا، تناسبِ آوایی ترکیبهای «شوریدۀ روزگار» و «سرورِ طریقت» هم این گزارش را تأیید میکند. در بخش سوم، فرهنگوارۀ الفبایی شخصیتها، اماکن، واژگان، اصطلاحات، ترکیبات و عبارات متن تذکرةالأولیاء آمده است که مخاطب را در یافتنِ این موارد در متن کمک میکند؛ برای نمونه اگر پژوهشگری درپی دستیافتن به آرا و اندیشههایی باشد که دربارة «سماع» در تذکرةالأولیاء آمده، کافی است در این بخش به کلیدواژۀ «سماع» مراجعه کند تا با سی و شش مطلب مرتبط با آن روبهرو شود. بخش چهارم، فهرستی از نسخهبدلهای ارائهشده بهترتیب الفبایی است که بر گروهی خاص از مخاطبین که درپی رسیدن به نسخهبدلهای ارائهشده هستند، کار پژوهش را آسان میکند. البته در این بخش هم مسئلۀ پسوپیش بودن شمارههای ارجاع وجود دارد که نمونهای از آن را میتوان دربارۀ کلیدواژۀ «بوعلی سینا» دید. (رک. عطار، 1398: 724 و 1727). بخش پنجم نیز شامل فهرست منابع و مآخذ بهترتیب الفبایی است. بهطور کلی تصحیح ازنظر ساختاری درحدّ مطلوبی قرار دارد و با نادیدهگرفتن برخی کاستیها ـ که لازمۀ هر پژوهشی است ـ میتوان آن را الگویی مناسب برای تصحیح متون به شمار آورد. 1ـ1ـ1 نسخهپژوهی تصحیحهای تذکرةالأولیاء تاکنون سه تصحیح جداگانه از تذکرةالأولیاء در ایران منتشر شده است: تصحیح نیکلسون، تصحیح استعلامی و تصحیح شفیعیکدکنی. در تصحیح نیکلسون، از نسخههای لیدن، موزۀ بریتانیا، برلین و پاریس استفاده شده است که از آن میان، تنها یک نسخه تاریخ کتابت (1091) دارد. در تصحیح استعلامی هم از نسخۀ کتابخانۀ پیرهدایی (کتابت: چهارم صفر ۶۹۲)، نسخۀ کتابخانۀ ملی (کتابت: 701) و نسخۀ قونیه (کتابت: 710) استفاده شده است که از آن میان، دو نسخۀ پیرهدایی و کتابخانۀ ملی، بهدلیل قدمت، نسخههای اساس تصحیح قرار گرفتهاند. استعلامی ذکر همة نسخهبدلها را ضروری ندیده است؛ همچنین معتقد است که تحریر بخش دوم تذکره از عطار نیست و این قسمت را ـ با اندکی تغییر ـ از روی تصحیح نیکلسون در تصحیح خود آورده است (رک. عطار، 1391: چهل و یک)؛ همین مسائل باعث شده است که تصحیح ایشان درحدّ دو تصحیح دیگر نباشد. در تصحیح شفیعیکدکنی، هیچ نسخهای بهتنهایی اساس طبع انتقادی قرار نگرفته است؛ بنابراین در بخش نخست، از پنج نسخۀ بسیار اصیل و کهن (نافذپاشا، قسطمونی، قلیچعلیپاشا، حضرت خالد، موزة قونیه) استفاده کرده است؛ 2 در میان آنها، تکیه بر روی نسخۀ نافذپاشاست که قدیمتر مینماید (همان: یکصد و یازده). ایشان در بخش دوم، نسخۀ ایاصوفیا را اساس کار قرار دادهاند (همان: نود و پنج) و از نسخههای برلین 581 و شهید علیپاشا بهعنوان نسخهبدل بهره گرفتهاند (همان: صد و پنجاه و پنج). نسخههایی که بهعنوان نسخ اساس در تصحیح شفیعیکدکنی استفاده شده، اغلب در قلمروِ پادشاهی عثمانی (ترکیۀ امروز) کتابت شده است. ایشان با چشمپوشی از نسخههایی که تاریخ دیرینتری دارد (همان: نود و یک)، معیار «اعمّ اغلب» را در تصحیح کتاب در نظر گرفتهاند؛ ایشان نسخهای را اساس قرار داده که «بر روی هم» در اولویت است، هرچند در مواردی «افتادگی» یا «بدخوانی کاتب» داشته باشد (همان: نود و دو، نود و سه). 1ـ2 پیشینۀ پژوهش از تذکرةالأولیاءدو تحریر متفاوت بر جای مانده است: تحریر اولیه شامل شرح احوال هفتاد و دو تن از بزرگان مشایخ است و تحریر دوم که شرح احوال بیست و پنج تن دیگر بر آنها افزوده شده است. همین مسئله، آشفتگیهایی را در کتابت و تصحیح آن به وجود آورده است. این کتاب برای نخستینبار در سال 1283 ق. در هندوستان منتشر شد. پس از آن، بارها در شهرهای بمبئی، لاهور و دهلی تجدید چاپ گردید تا اینکه در سال 1321 ش. به همّت کتابفروشی مرکزی در ایران منتشر شد. نخستین تصحیح معتبر از این کتاب را رینولد الن نیکلسون انجام داد؛ جلد نخست آن در سال 1322 ق. (1905 م.) و جلد دومش در سال 1325 ق. (1907 م.) با مقدمهای انتقادی ازمحمدقزوینی در لندن منتشر شد. بعدها تصحیحی منتسب به علامه قزوینی از تذکرةالأولیاء در تهران منتشر شد که پژوهشگران این حوزه، در درستی این انتساب تردید کردهاند. محمد استعلامی هم در بین سالهای 1343 تا 1345 تصحیحی از تذکرةالأولیاء را بهعنوان رسالۀ دکتری خود انجام داد؛ تا اینکه معتبرترین تصحیح از این کتاب در سال 1398 و بهاهتمام محمدرضا شفیعیکدکنی به چاپ رسید. بهدلیل اینکه تصحیح شفیعیکدکنی در سال 1398 منتشر شده است، پیشینۀ مکتوبی دربارة نقد و شرح آن به دست نیامد. بیشتر مقالههایی هم که دربارۀ تذکرةالأولیاء نوشته شده، به مسائل محتوایی آن پرداخته است. 1ـ3 ضرورت و اهمیت پژوهش بایستگی مطالعه دربارۀ آثار کهن عرفانی و همچنین بررسی و نقد آثار منتشرشده در این موضوع، ضرورتِ تحقیق پیشروست. جایگاه والای عطار در عرفان و ادب، شاخصبودنِ تذکرةالأولیاء بهعنوان یکی از نخستین آثاری که در این حوزه به زبان فارسی نگاشته شده است و انجام تصحیحِ این کتاب بهاهتمام یکی از بزرگترین اندیشمندان ادب معاصر فارسی، اهمیت پرداختن به این تحقیق را روشن میکند.
2ـ بحث و بررسی بیتردید تصحیح شفیعیکدکنی معتبرترین تصحیحی است که تاکنون از تذکرةالأولیاء انجام گرفته است و میتوان این تصحیح را پاسخی شایسته به انتظار طولانیمدتِ اهل ادب به شمار آورد. مواردی هم که در این پژوهش از آنها با عنوان کاستیهای تصحیح نام برده میشود، در برابر کارِ انجامگرفته و زحمتی که صرف آن شده است، بسیار ناچیز است؛ آنهم وقتی با قلم لغزانِ نگارندهای نگاشته شده باشد که خود را وامدارِ همیشگیِ دانش و فضل استاد گرانمایه میداند. در ادامه، کاستیهای این تصحیح در هفت قالب کلی ارائه میشود. 2ـ1 اعتماد به نسخۀ اساس و غفلت از کاستیهای آن بخشی از کاستیهای این تصحیح، حاصلِ اعتماد کامل مصحّح به نسخۀ اساس (نافذپاشا در بخش نخست و ایاصوفیا در بخش دوم) است که در دو قالب کلی درخور بررسی است: 2ـ1ـ1 وجودِ افتادگیهایی در نسخۀ اساس نسخۀ اساس تصحیح در بخش نخست تذکرةالأولیاء (نافذپاشا)، مانندِ اغلب نسخههای خطی، سهوهای کتابتی دارد که گاهی در امرِ تصحیح به آنها توجهی نشده است؛ برای نمونه 3 در قسمت «معراج بایزید» آمده است: «آنجا همه صفا بود اینجا همه کدورت. باز چون نگاه کردم به قدرت او توانستم. قالبم دید که ازو یافت. به چشم انصاف و حقیقت نظر کردم، همه پرستش خود از حق بود نه از من و من پنداشته بودم که منش میپرستم» (عطار، 1398: 198). مشخص است که جمله ابهامِ معنایی دارد و ازنظر سجاوندی نیز دچار مشکل است. در دو نسخۀ حضرت خالد و قلیچعلیپاشا، متن بهصورت کامل گزارش شده؛ اما این گزارشها حتی در نسخهبدلهای تصحیح هم ذکر نگردیده است:
(نسخۀ حضرت خالد: 93)
(نسخۀ قلیچ علی پاشا: 127) «آنجا همه صفا بود اینجا همه کدورت. باز چون نگاه کردم، بودِ خود به نور او دیدم و عزّت خویش از عظمت و عزّت او دانستم و هرچهکردم به قدرت او توانستم. قالبم دید از او یافت، به چشم انصاف و حقیقت نظر کردم، همه پرستش خود از حق بود نه از من و من پنداشته بودم که منَش میپرستم.» این مشکل از آنجا ناشی شده است که کاتب نسخۀ اساس، «کردم» نخست را با «کردم» دوم اشتباه گرفته و تقریباً یک سطر را کتابت نکرده است. در تصحیح نیکلسون هم متن بهدرستی گزارش شده است (رک. عطار، 1322: 172). *** «گفت: تا خدا را بشناختم هیچ باک ندارم از آنکه کسی مرا حمد گوید یا از آنکه مرا ذمّ گوید، از جهت آنکه ندیدهام ستایندهای الا مفرط و نکوهندهای» (عطار، 1398: 52). این حکایت در حلیةالأولیاء بدینگونه روایت شده است: «قال مالک بن دینار منذ عرفت الناس لم أفرح بمدحتهم و لا أکره مذمتهم. قیل: و لم ذلک؟ قال: لأن مادحهم مفرط و ذامهم مفرط» (ابونعیم الاصبهانی، بیتا، ج 2: 372). جالب اینکه گزارش نسخۀ C تصحیح، با متن حلیةالاولیاء مطابقت دارد:
(نسخۀ قلیچعلیپاشا: 127) در تصحیح جدید، بهدلیل اینکه واژۀ «ندیدهام» را «زندهام» خواندهاند، آن را در نسخهبدل آوردهاند: «از جهت آنک زندهام ستایندۀ الا مفرط و نکوهندۀ الا مفرط» (عطار، 1398: 950). کتابتِ نسخههای ایاصوفیا (20/1)، عاطف افندی (25) و تصحیح نیکلسون (عطار، 1325: 46) نیز مانند نسخۀ قلیچعلیپاشاست. *** «جهد مردان چهل سال است: ده سال رنج باید برد تا زبان راست شود، و ده سال رنج باید برد تا این گوشت که بر تن ما بر رسته است از ما فروشود و ده سال رنج باید برد تا دل راست شود،. پس هرکه چهل سال قدم زند به دعوی راست امید آن بود که بانگی از حلقش برآید که دران هوا نبوَد» (عطار، 1398: 761). باید توجه داشت که در این صورت، ابوالحسن خرقانی از چهل سال نام میبرد؛ اما سه دورۀ دهساله را توصیف میکند. در نسخۀ عاطف، ده سال دیگر هم دیده میشود تا بازۀ چهلساله کامل شود:
(نسخۀ خطی عاطف افندی: 260) «و ده سال رنج باید بردن تا همگی احوال او به صلاح آید.» نیکلسون هم چهار دورۀ متفاوت را گزارش کرده است: «ده سال رنج باید بردن تا زبان راست شود و ده سال تا دست راست شود و ده سال تا چشم راست شود و ده سال تا دل راست شود» (عطار، 1325: 243). 2ـ1ـ2 وجود عبارات تکراری در نسخۀ اساس آشفتگیِ نسخههای خطی در بخش دوم تذکرةالأولیاء بیشتر است و از بارزترین این موارد، عبارات تکراری است که متأسفانه به متن مصحَّح نیز راه یافته است. دو نمونۀ برجسته از این موارد در «ذکر شیخ ابوعلی دقّاق» دیده میشود که عبارتهایی که در متن مصحَّح آمده، کاملاً شبیه هم است: نمونۀ نخست: ـ «و گفت آنچه مردمان میپوشند میپوش و آنچه ایشان میخورند میخور ولکن به سرّ از ایشان جدا باش. و گفت: وقت آن است که تو آنجایی. اگر وقتِ تو به دنیاست تو به دنیایی و اگر به عقبی است به عُقبایی و اگر وقت شادی است آنجایی و اگر اندوه است آنجایی» (عطار، 1398: 709). ـ «گفت آنچه مردمان میپوشند او میپوشد و آنچه میخورند او میخورد ولیکن به سرّ از ایشان جدا بود. و گفت: وقتِ تو آن است که آنجایی. اگر وقتِ تو به دنیاست به دنیایی و اگر به عقباست به عقبایی و اگر شادی است در شادیی و اگر اندوه است در اندوهی» (همان: 711). نمونۀ دوم: ـ «و گفت: ایاک نعبد (1/5) تو را نگاهداشتنِ شریعت است و ایاک نستعین (1/5) امر به حقیقت است. و گفت: چون حق تعالی تنهای شما را بخریده است به بهشت، به دیگری مفروشید که بیع درست نباشد و اگر باشد سود نکند» (همان: 710). ـ «و گفت: ایاک نعبد (1/5) تو را نگاهداشتنِ شریعت است، ایاک نستعین (1/5) امر به حقیقت است. و گفت: چون حق تعالی تنهای شما را به بهشت بخریده است به دیگری مفروشید که بیع نباشد و اگر باشد سود نکند» (همان: 715). 2ـ2 چشمپوشی از شکل کتابتیِ نسخۀ اساس کوششِ مصحّح بر این است تا در گزارش واژگان، اصل امانتداری را رعایت کند؛ مثلاً دربارۀ عبارتِ «اگر خدای تعالی مرا یاد کند نجات یابم از جملۀ مخلوقات» (عطار، 1398: 389)، در تعلیقات آوردهاند که «مخوّفات» بهجای «مخلوقات» درست به نظر میرسد و جای آن بود که متن تذکرةالأولیاء را اصلاح میکردیم؛ «ولی چنین جرأتی در خود نیافتیم و همان صورتی را که در تمام نسخههای تذکره وجود دارد، یعنی مخلوقات را حفظ کردیم» (همان: 1279). با وجود این، چشمپوشی از شکل کتابتی از نسخۀ اساس در تصحیح دیده میشود. این موارد را هم در سه قالب کلی میتوان تقسیمبندی کرد: 2ـ2ـ1 گزارش شکلی نادرست از نسخههای دیگر گاهی مصحّح، شکلی نادرست را از نسخهای دیگر در متنِ مصحَّح درج میکند؛ برای نمونه در عبارتِ «سه چیز از عقد توحید است: خوف و رجا و محبّت. زیادتی خوف از کثرتِ گناه است بهسببِ وعید دیدن. و زیادتی رجا از عملِ صالح بود، بهسببِ وعده دیده. و زیادتیِ محبّت از بسیاری ذکر بود، بهسببِ منّت دیدن. پس خائف هیچ نیاساید از [هرب و راجی هیچ نیاساید از طلب و مُحبّ هیچ نیاساید] از ذکرِ محبوب» (همان: 611). مصحّح با استناد به متن عربیِ کلامِ ابوعلی جوزجانی در حلیةالأولیاء و طبقات سلمی و مناقبالأبرار، «کثرت گناه» را به «ترک گناه» ترجیح داده است که در نسخۀ اساس (نافذ پاشا: 252)، نسخۀ ایاصوفیا (43/2)، نسخۀ عاطف (222) و تصحیح نیکلسون (عطار، 1325: 118) آمده است؛ درحالیکه مناقبالأبرار «ترکالذنوب» دارد: «ثلاثة أشیاء من عقد التوحید: الخوف، و الرجاء، و المحبة. فزیادة الخوف من ترک الذنوب لرؤیة الوعید. و زیادة الرجاء من اکتساب الخیر لرؤیة الوجه. و زیادة المحبة من کثرة الذکر لرؤیة المنّة. فالخائف لا یستریح من الهرب، و المحب لا یستریح من ذکر المحبوب» (ابنخمیس موصلی، 1427، ج 1: 395). در الکواکب الدّریة نیز «ترک الذنوب» آمده است (المناوی، 1999 پ، ج 2: 82). به نظر میرسد مفهومِ کلام جوزجانی اینگونه باشد: بیشترین ترسی که موجب ترک گناه میشود، مشاهدۀ وعید الهی است؛ بیشترین امیدواری که موجب انجام عمل صالح میشود، مشاهدۀ وعدۀ اوست و بیشترین محبّتی که موجب ذکرگفتن میشود، دیدن منّت الهی است. باید توجه داشت که اگر «ترک گناه» را به «کثرت گناه» تغییر دهیم، واژۀ «هرب» در ادامۀ کلام بیمعنی خواهد شد: خائف هرگز از گریختن [از گناهان] نیاساید و راجی از طلب [عمل صالح] و محب از ذکر محبوب. 2ـ2ـ2 پیشنهاد استفاده از نسخهبدلها بهجای شکل کتابتی نسخۀ اساس گاه، با وجود اینکه نسخههای اصلی تذکرةالأولیاء، گزارش درستی از واژه، ترکیب یا عبارت ارائه کردهاند، شکل نادرست موجهتر شمرده شده است؛ برای مثال عبارتِ زیر از خیر نسّاج نقل میشود: «موقن را عینالیقین به نور حقایق ایمان بود که تقوی صورت ایمان است که الایمان عُریانٌ و لباسُهُ التقوی. بهمثابتِ مغز است و علمالیقین درو بهمثابتِ روغن و عینالیقین بهمثابتِ ذوق روغن و این حقایقِ ایمان بود» (عطار، 1398: 597‑596). دربارة این عبارت نوشتهاند: «در ABCDE ذوق روغن شاید در نسخۀ مبدأ "ضوء روغن" بوده است و از راه گوش ذوقشنیده شده است. ذوق را در معنی چشیدن بهدشواری میتوان توجیه کرد» (همان: 1362). نباید فراموش کرد در تمثیلی که خیر نسّاج ذکر میکند، بحث «روغنگرفتن از جوز» مطرح است که این مسئله در متون عرفانی، بارها به کار رفته است:«توحید را چهار مرتبه است. و قسمت پذیرد به مغز، و مغز مغز، و پوست، و پوست پوست. و براى دریافتن فهمهاى ضعیف، آن را به جوز تمثل کنیم که در پوست [بالایین] است، چه آن را دو پوست است، و مغزى دارد، و مغز او را روغن است، و آن مغز مغز است» (غزالی، 1386، ج 4: 422). و: «بما صبروا یعنى جزا و عطا به صبرست از چوب درشت و پوست غوزه پنبه نرم آرند و از درخت جوز غلیظ و پوست جوز و مغز ستبر روغن چون چراغ ظاهر مىکنند» (بهاء ولد، 1382، ج 1: 261). در تمثیلِ خیر نسّاج، سخن از چراغ و روغن نیست تا برای رسیدن به مفهوم، به «ضوء روغن» نیاز باشد. او بهصراحت، ایمان را به نوری تشبیه میکند که تقوی مغز آن است و علمالیقین، روغن جوز و عینالیقین، ذوقی که برای چشیدن آن روغن وجود دارد.
یا: دربارۀ عبارتِ «بیارامیدم و گوش کوشش بمالیدمو زفان زفان در کام کشیدم و علم کسبی بگذاشتم و زحمتِ نَفْسِ امّاره از میان برداشتم» (عطار، 1398: 198). در تعلیقات آوردهاند: «چنین است در نسخۀ A ولی به قیاس زفانِ زفان، باید گوشِ گوش باشد» (همان: 1227). افزونبر نسخۀ A، در نسخههای حضرت خالد (94) و قلیچعلیپاشا (127) هم «گوش کوشش بمالیدم» آمده است و درست به نظر میرسد. باید توجه داشت که «گوشِ گوش مالیدن» به معنی نشنیدن است و «گوش کوشش مالیدن» در مفهوم به کاری نپرداختن. به قرینۀ «زفان زفان در کام کشیدن»، ظاهراً بایزید میگوید: نه به کاری پرداختم و نه سخنی بر زبان آوردم. 4 نکتۀ دیگر آنکه همین عبارت در کشفالأسرار میبدی هم بهصورت «گوش کوشش» آمده است (میبدی، 1371، ج ۱: ۳۳۰). 2ـ2ـ3 افزودن واژهای زائد از نسخههای دیگر گاه با استناد به نسخههای دیگر، مطلبی به متن افزوده میشود که نیازی به آن نیست؛ مثلاًدر ذکر داود طائی، از زمانی یاد میشود که با زبان روزه در آفتاب نشسته است و مادرش از او میخواهد که به سایه رود. «گفت: ای مادر! من از آفریدگارِ خویش شرم دارم که قدم، برای موافقتِ نفْس و خوشآمد خویش بردارم اگر پای بودی [رفتمی]. من خود پای ندارم که از آفتاب به سایه توانم شد» (عطار، 1398: 263). در نسخههای نافذ پاشا (124) و حضرت خالد (123) «رفتمی» نگاشته نشده است که درست به نظر میرسد. با توجه به ادامۀ حکایت که در آن به این نکته اشاره میشود، داود طائی شانزده سال است که نمیتواند حرکت کند (همان)؛ افزودن «رفتمی» از نسخههای E و C (عطار، 1398: 980) مفهوم جمله را با مشکل روبهرو میکند. سخن داود طائی این است: اگر پایی هم داشتم، از شرم خداوند به سایه نمیرفتم، چه رسد به این وضعیت که پایی برای رفتن ندارم. یا: این جمله که واژهای خارج از نسخههای تصحیح به متن افزوده شده و مفهوم عبارت را دچار تعقید کرده است: «جهد کن تا یک دم بدست آورى که آن دم دیده برگماری در زمین و آسمان جز حق کس را نبینى. یعنى تا بدان دم همه عمر نگریستى» (عطار، 1398: 189). واژۀ «یعنی» در سه نسخۀ اصلی تصحیح، (نافذپاشا: 92، حضرت خالد: 89، قلیچعلیپاشا: 121) و ترجمۀ عربی تذکرةالأولیاء (عطار، 1430: 211) دیده نمیشود؛ اما چون مصحّح جملۀ «تا بدان دم همه عمر نگریستى» را تفسیر عطار بر سخن بایزید میداند، این واژه را به عبارت اضافه میکند. مضمون کلیِ عبارت بهگونهای است که به نظر میرسد جملۀ «تا بدان دم همه عمر نگریستى»، ادامۀ کلام بایزید است و تفسیر عطار بر آن نیست. اتفاقاً در این صورت است که میتوان سخن بایزید را معنی کرد. او میگوید: بکوش تا در زندگی خویش به لحظهای برسی که با نگریستن، کسی را بهجز خدا در زمین و آسمان نبینی تا پس از آن با همان نگاه به همهچیز بنگری. ترجمۀ تذکرةالأولیاء به عربی هم این مفهوم را تأیید میکند: «اجتهد أن تَجعَلَ لَک ساعه فی جمیع عمرک لاترى فیها غیر اللّه تعالى، ثم اجتهد أنْ یمضی عمرُکَ کلّه بهذه الصفه» (عطار، 1430: 211). 2ـ3 تصحیف بخش دیگری از کاستیهای این تصحیح به تصحیف و بدخوانی نسخهها خطی بازمیگردد. ساحت علمی والای مصحّح از یکسو و آشکاربودنِ برخی از تصحیفها ازسویی دیگر، ذهن آدمی را بدان سمت میبرد که ممکن است خطاهای مطبعی باشد. 2ـ3ـ1 تصحیف حاصل از بدخوانیِ نسخۀ اساس برخی از تصحیفها براثر بدخوانی نسخۀ اساس رخ داده است که به چند نمونه از آنها اشاره میشود. در ذکر محمد بن علی التّرمذی آمده است: «... فتوّتی به کمال و حلمی شگرف و شفقتی وافر و خلقی عظیم و حیاتی تمام» (عطار، 1398: 561). کتابت نسخۀ نافذ پاشا و ایاصوفیا «حیائی» است:
(نسخۀ خطی نافذ پاشا: 238)
(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 35/2) ازنظر محتوایی هم به نظر میرسد که «حیایی تمام» درست باشد؛ زیرا در متن بارها به صاحبحیا بودن شیخ اشاره شده است؛ برای نمونه در بند یازده از همین مبحث، به بچه ساختن سگی در کلبۀ ترمذی اشاره میرود و شرم و حیای شیخ بهحدی است که پروا دارد تا سگ را از کلبهاش برانَد، مبادا که فرزندان او آواره شوند: «شیخ نخواست که به اختیار خود آن سگ را برانگیزاند. هشتاد بار به سرِ او رفته بود تا بوَد که آن سگ به اختیار خود برخیزد و دلش دستوری نمیداد که آن سگ را براند و آن بچگان او را تشویش دهد» (عطار، 1398: 563). از بخشهای دیگر متن هم میتوان به صاحبحیا بودنِ شیخ پیبرد: «و نقل است که در جوانی او را زنی باجمال و حرمت به خود دعوت کرد که محمد حکیم جمال داشت و البته آن زن را راه نمیداد. وقتی آن زن خبر یافت که وی در باغ است. خویشتن را بیاراست و آنجا شد که محمد حکیم بود. چون او را بدید بترسید بدوید و بر دیواری بر شد و از دیگر جانب بجست» (همان: 564). *** «... گفت: "دستوری هست تا با تو صحبت دارم؟" گفتم: "آنجا که من میروم تو را راه نیست. درین صحبت چه فایده یابی؟" گفت: "آخر بیابم و تبرّکی باشد"» (عطار، 1398: 656). در نسخههای خطی عاطف (267) و ایاصوفیا (29/2) و تصحیح نیکلسون (عطار،1325: 151)، «بیایم» آمده است که بهتر مینماید:
(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 29/2) بدینمفهوم که در هرحال، من از روی تبرّک با تو میآیم؛ حتی اگر مرا بدانجا راهی نباشد. عبارتِ «بیابم و تبرکی باشد»، مفهوم دوری را میرساند؛ آن هم بهشرط اینکه بخواهد بگوید آخر به آنجا راه خواهم یافت و برای من تبرکی خواهد بود. *** «و از زهد چندان بس که بدانى که آنچه میخوری روزى تُست یا نگویى که "این خورم آن نخورم"» (عطار، 1398: 756). در نسخههای خطی عاطف (258) و ایاصوفیا (68/2) و تصحیح نیکلسون (عطار،1325: 239)، «تا نگویی» آمده است که مفهومِ بهتری دارد:
(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 68/2) مقصود ابوالحسن خرقانی این است که اگر قوُت خود را روزی خویش در نظر بگیریم، آن روزی در هر شرایطی به ما خواهد رسید و نباید در رسیدنِ آن تردید کرد. 2ـ3ـ2 تصحیف حاصل از کتابت نسخۀ اساس تصحیفهای دیگری هم در تصحیح دیده میشود که سرچشمۀ آن، کتابت نسخۀ اساس است و مصحّح بدون توجه به نادرستبودنِ شکل کتابتی، آنها را در متن مصحَّح آورده است؛ برای نمونه در عبارتِ «دعویکردن از کسی درست آید که نخست بر خود نور ذات بماند» (عطار، 1398: 186)، در تعلیقات «بماند/ نماید» آوردهاند و با ذکر شکل عربی سخن بایزید، فعل بماند (متعدی) را در ترجمۀ فارسی درست شمردهاند (همان: 1222). مصحّح در همانجا مخاطب را به نسخهبدلها ارجاع داده است؛ اما در بخش نسخهبدلها، به گزارشهای دیگرِ این واژه اشارهای نشده است. کتابت نسخههای حضرت خالد (87)، قلیچعلیپاشا (119)، ایاصوفیا (155/1)، عاطف افندی (81) و تصحیح نیکلسون (عطار، 1322: 161) «نماید» است و همین گزارش درست به نظر میرسد. سخن بایزید این است که کسی میتواند ادعای دوستی خداوند کند که در گام اوّل بتواند نور ذات او را در خود بروز دهد؛ زیرا «عارفان گفتهاند که کلّ مقامات از انوار افعال و صفات است، الاّ محبّت که او از نور ذات است، یعنى وصفى است مخصوص ذات خداى تعالى مؤمن را. اگر عشر یک ذرّه محبّت دهد بهتر از آنک امثال جبال عبادت دهند» (باخرزی، 1383: 351). *** «توکل زیستن تا یک روز آوردن است و اندیشۀ فردا پاک بینداختن است» (عطار، 1398: 192). در دو نسخۀ خطی حضرت خالد (90) و قلیچعلیپاشا (123) «با یک روز آوردن» آمده است که درست به نظر میرسد. این سخن در رسالۀ قشیریه از ابوبکر دقاق نقل شده است: «ابونصر سرّاج گوید: توکّل آنست که ابوبکر دقّاق گوید: زندگانى با یک روز آوردن و اندوه فردا نابردن» (قشیری، 1374: 249). گزارش نیکلسون هم «بیک روز باز آوردن» است (عطار، 1332: 166). *** «کسی که چنین ضعیف بود تو را به جان قوی چگونه تواند رسانید» (عطار، 1398: 295). در نسخههای حضرت خالد (135)، قلیچ علی پاشا (180)، عاطف (122) و تصحیح نیکلسون (همان، 1332: 243) بهجای «جان قوی»، «چنان قوی» آمده است که تناسب «چنین» و «چنان» این گزارش را بهتر مینماید. در این حالت، مفهوم عبارت بدینگونه خواهد بود: کسی که اینگونه ناتوان است چگونه میتواند تو را به کسی که قدرتی آنگونه دارد برساند؟ *** «هیچکس عیبهای نفس خویش بنبیند تا هیچ چیز از وی نگویندکه عیبهای نفْس کسی بیند که اندر همه حالها خویش را نکوهیده دارد» (همان، 1398: 501). به نظر میرسد که «نگویند» تصحیف «نکو بیند» است که در نسخۀ D و ایاصوفیا آمده است:
(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 17/2) مشخص است فاصلۀ مفهومی «نکو دیدن» و «نکوهیده داشتن» ـ که در ادامۀ کلام آمده است ـ چقدر این عبارت را پرمعنا میکند و مفهومی اینگونه را میرساند: فرد تا زمانی که در نفس خویش نیکویی و خوبیای ببیند، نمیتواند عیوب آن را مشاهده کند. *** «و گفت: "در هست بایست مىگوى "اللّه" تا در فنا شوى"» (عطار، 1398: 757). در نسخۀ عاطف بهجای «هست»، «هیبت» آمده است که درست مینماید:
(نسخۀ خطی عاطف: 259) متون عرفانی حکایت از آن دارد که هیبت میتواند مقدمهای برای فنا باشد: «پس آنان که اهل فنا بودند هیبت را مقدّم گفتند و آنان که ارباب بقا بودند انس را تفضیل نهادند» (هجویری، 1390: 552). و: «سماع نام اللَّه موجب هیبت است و هیبت سبب فنا و غیبت است.» (میبدی، 1371، ج 8: 517). 2ـ3ـ3 تصحیف حاصلِ از کتابت نسخۀ اساس و بدخوانیِ آن نوع سوم تصحیفها، هم حاصلِ تصحیف در کتابت نسخۀ اساس است و هم نتیجۀ بدخوانیِ نسخۀ اساس.در ذکر امام احمد حنبل، از زمانی یاد میکند که او بهدلیل برهنگی در خانه مانده بود. فردی برای کمک مالی نزد او رفت؛ نپذیرفت؛ آن فرد خواست جامۀ خود را به عاریت به او دهد؛ قبول نکرد؛ «گفت: بازنگردم تا تدبیرِ این نکنی. گفت: کتابی بنویسم از مزدآن مرا کرباس خر. فلان کتاب را گفتم دیناری فرا دهم. گفت: لا بل ده گز آستر باید تا پنج گز ایزارپای کنم و پنج گز به خویشتن فراگیرم» (عطار، 1398: 255). گزارش شفیعیکدکنی براساسِ نسخۀ نافذ پاشاست؛ نسخهای که عبارتِ «کتابی بنویسم» بهصورت «کتانی بنویسم» آمده است و همین مسئله احتمال تصحیف در کتابتِ سایر واژگان را قوّت میبخشد:
(نسخۀ خطی نافذ پاشا: 122) به نظر میرسد که در این متن، دو تصحیف رخ داده است؛ اولی «بنویسم» است که در نسخۀ حضرت خالد بهصورت «بنوشتم» آمده است:
(نسخۀ خطی حضرت خالد: 102) واژۀ دیگر «کتاب» است که ظاهراً تصحیف «کتان» است. نسخههای عاطف افندی (110)، قونیه (72) و تصحیح نیکلسون (عطار، 1322، ج 1: 217) هم «کتان» گزارش کردهاند. این دو واژه با بافت روایت، تناسب بیشتری دارد؛ بدینترتیب که امام احمد حنبل از آن فرد میخواهد تا از پول تألیف کتاب برایش کرباس بخرد؛ اما او ـ که میخواهد شأن امام را حفظ کند ـ پیشنهاد خریدِ کتان میدهد، غافل از اینکه امام حنبل خواهانِ پارچهای ارزانتر است تا بتواند با آن همة بدن خویش را بپوشاند. نکتۀ دیگر آنکه در چهار نسخۀ اصلی تصحیح (ABCD) بهجای «مزد آن»، «مردمان» آمده است و مشخص نیست که «مزد آن» براساس کدام نسخۀ خطی به متن مصحَّح راه یافته است. به نظر میرسد گزارش متن به اینگونه درست باشد: «گفت: بازنگردم تا تدبیرِ این نکنی. گفت: کتابی بنوشتم؛ از مردمان مرا کرباس خر. فلان کتان را گفتم دیناری فرادهم. گفت: لا بل ده گز آستر باید تا پنج گز ایزارپای کنم و پنج گز به خویشتن فراگیرم». 2ـ4 گزارش نادرست با توجه به نسخههای خطی که مصحّح در اختیار داشته است، به نظر میرسد گاهی میتوانست گزارشی بهتر ارائه کند؛ نمونة آن در این عبارت است: «چون جهانیان در اعمال کوشند تو در چیزی کوش که ذرّهای از آن به [از همه] و مدار اعمال جن و انس به نزد من نیست الاّ ذرّهای از علم حقیقت» (عطار، 1398: 644). در تعلیقات، با توجه به متن طبقات هروی (ذرّهای از آن به و مه که اعمال ثقلین) احتمال دادهاند که متن گفتار عطار باید شبیه این باشد: «که ذرّهای از آن به و مه از اعمال جنّ و انس و به نزد من نیست الاّ ذرّهای از علم حقیقت» (همان: 1387). اگر گزارش نسخۀ B را در نظر بگیریم، احتمالی که مصحّح ارائه داده، درست است:
(نسخۀ خطی حضرت خالد: 272) فقط عبارت «به نزد من نیست» باید «به نزد من آن نیست» تغییر کند؛ همانگونه که در نسخۀ ایاصوفیا، عاطف و تصحیح نیکلسون (عطار، 1325: 142) آمده است:
(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 52/2)
(نسخۀ خطی عاطف افندی: 234) در این صورت، مفهوم جمله کاملاً رسا خواهد بود: «چون جهانیان در اعمال کوشند، تو در چیزی کوش که ذرّهای از آن به و مه از اعمال جن و انس. به نزد من آن نیست الاّ ذرّهای از علم حقیقت». نمونهای دیگر: در ذکر ابوالحسن خرقانی آمده است: «نقل است که امامى به سماع احادیث مىشد به عراق. شیخ گفت: «اینجا کسی هست که اسنادش عالیتر"مرد گفت: "نه همانا." شیخ گفت: "من مردى اُمّىام، هرچه مرا دادست بنهاد و علم بخود مرا داد منّت نهاد."گفت: "اى شیخ! تو سماع از که دارى؟" گفت: "از رسول علیهالسلام"» (عطار، 1398: 722). متن از نسخۀ ایاصوفیا نقل شده است:
(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 56/2) به نظر میرسد کاتب نسخه، نتوانسته است واژۀ «منّت» را در این عبارت بهدرستی کتابت کند؛ زیرا تکرار این واژه را نیز «متنـ» کتابت کرده است. کتابت نسخۀ F بسیار بهتر است: «هرچه حق مرا داد منّت ننهاد، علم خود مرا داد منّت نهاد» (عطار، 1398: 1068) که متاسفانه به متن اصلی راه نیافته است. گزارش نیکلسون هم تقریباً شبیه به نسخۀ F است: «هرچه حق تعالی مرا داد منّت ننهاد و علم خود مرا داد منت نهاد» (همان، 1335: 204). در دیگر متون عرفانی هم به مسئلۀ منّتنهادن خداوند بر بشر در آموختن علم اشاره شده است: «نبینى که سلیمان را در این یک مسئله افزونى داد به علم، فهم او را مخصوص کرد و گفت: "فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ"، ملکى بدان عظیمى به وى داد بر وى منت ننهاد بلکه حقارت آن به وى نمود به آنچه گفت:"هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ" اى- اعط من شئت لحقارته و خِسّتِه. چون به علم و فهم رسید، تشریف داد و منّت برنهاد که: "فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ"» (میبدی، 1371، ج 6: 292). نمونهای دیگر: باز در ذکر ابوالحسن خرقانی آمده است: «و گفت: الهى مرا بدین خلوت چنان نمودى که سر بدان گریبان بُردهام که ایشان بُردهاند، اگر بدیشان فرانمودى که من سر بدان گریبان بُردهام چه کردندى؟» (عطار، 1398: 746). متن در نسخۀ عاطف بدین شکل کتابت شده است:
(نسخۀ خطی عاطف افندی: 257) کاملاً مشخص است که کتابت نسخۀ خطی عاطف بسیار بهتر از گزارشی است که در متن تصحیح آمده است. این عبارت در کتاب احوال و اقوال خرقانی به نقل از تصحیح نیکلسون (عطار، 1325: 228) اینگونه درج شده است: «گفت: إلهى، مرا بدین خلق چنین نمودى که سر بدان گریبان برکردهام که ایشان برکردهاند، اگر بدیشان فرانمودى که من سر به کدامین گریبان برکردهام چه کردندى؟» (مینوی، 1363: 64). 2ـ5 بدخوانی نوع گزارش واژگان و ترکیبات میتواند از چگونگیِ خوانش آن در ذهن مصحّح حکایت کند و اگر کاستیهایی در گزارش آنها مشاهده شود، روشن خواهد شد که بدخوانی در عبارت رخ داده است. به شکل گزارشِ «زیانکار» در جملۀ زیر توجه کنید: «بسنده است مرد را این عیب که شاد میکند او را آنچه زیانکارِ اوست» (عطار، 1398: 569). مشخص است که ترکیب پایانی، «زیانِ کار» است، نه «زیانکار». این ترکیب در شعر عطار و سایر متون عرفانی به کار رفته است:
و:«بر شیخ واجب است که بر هیچ حرکتى از حرکات و سرّى از اسرار خود تا طعام و شراب و نوم و یقظه و غیر اینها مرید را مطّلع نگرداند که نباید که چون بر امور شیخ واقف گردد از ضعف و نادانى خود منزلت شیخ در چشم او نقصان بدهد و آن زیانِ کار او باشد» (باخرزی، 1383: 72). بدخوانیها را میتوان با استفادۀ نادرست از علائم سجاوندی و قطع نابهجای جملهها هم تشخیص داد. به چند نمونۀ زیر توجه کنید: در ذکر حبیب عجمی: مادری را فرزند گم شده بود. حبیب از او میخواهد صدقه دهد و خود دعایی میخواند. مادر که به خانه میرود، فرزند را میبیند و چگونگی پیداشدنش را از او میپرسد؛ فرزند میگوید: «آوازی شنودم که «ای باد! او را به خانۀ خود رسان.»به برکتِ دعای حبیب و برکت دو درم صدقه به جایگاه.اگر کسی گوید که باد چگونه آورد؟ گوییم: چنانکه چهل فرسنگ شادروان میآورد و عرشِ بلقیس در هوا میبُرد» (عطار، 1398: 63). در صورتی که به نظر میرسد گزارش درستِ عبارت بدینگونه باشد: آوازی شنودم که ای باد! او را به خانۀ خود رسان، به برکتِ دعای حبیب و برکت دو درم صدقه به جایگاه. *** در ذکر سری سقطی: جُنَیْد گفت: «یک روز برِ سری رفتم. میگریست. گفتم: «چه بوده است؟» گفت: «کودکی آمده است که امشب کوزه برآویزم تا آب سرد شود، در خواب شدم. حوریای دیدم. گفتم: «تو آنِ کیستی؟» گفت: «از آن کسی که کوزه بر نیاویزد تا آب سرد خورد.» کوزه بر زمین زدم. «اینک بنگر.» جُنَیْد گفت سفالها شکسته دیدم آنجا افتاده» (همان: 338). اگر عبارت «کوزه بر زمین زدم» کلام سری باشد، لطف چندانی ندارد؛ مضافاً وقتی میگوید: «اینک بنگر»؛ چون هر کوزهای را بر زمین بکوبیم، خواهد شکست. به نظر میرسد «کوزه بر زمین زدم» کاری است که حوری انجام داده است و ازهمینرو، سری به جنید میگوید: «اینک بنگر»؛ بنابراین باید بدینگونه گزارش میشد: «از آن کسی که کوزه بر نیاویزد تا آب سرد خورد. کوزه بر زمین زدم. اینک بنگر». 5 *** در ذکر ابوالحسن خرقانی: «و گفت: «از طاعت خلق آسمان و زمین آنجا چه زیادتی پدید آمده است تا از آنِ تو آنجا چه زیادت آید؟ گردن چه افرازى از معامله؟ چندان بس که شریعت را بر تو تقاضا نبود، از علم چندانى بس بود که بدانى که او تو را چه فرموده است...» (همان: 756). ظاهراً مصحّح عبارت را بد خوانده و در کاربرد علائم سجاوندی اشتباه کرده است: «گردن چه افرازى؟ از معامله چندان بس که شریعت را بر تو تقاضا نبود، از علم چندانى بس بود که بدانى که او تو را چه فرموده است...» (همان: 756).
3ـ نتیجهگیری تصحیح متنی مربوط به قرن شش و هفت هجری، در هر حوزهای که باشد، با دشواریهای خاص خود همراه خواهد بود؛ حال اگر این متن، کتابی باشد که در دو نوبت مختلف و با دو تحریر جداگانه کتابت شده باشد، این دشواریها چند برابر خواهد شد. اهتمام شفیعیکدکنی برای بسامانکردن تذکرةالأولیاء، در فاصلۀ زمانی بیش از چهل سال، سرانجام نتیجه داد و امروز جامعۀ ادبی معتبرترین تصحیح این اثر را در اختیار دارد. البته این سخن بدان معنا نیست که این تصحیح کاملاً به نسخهای که عطار از این کتاب تدوین کرده بود، نزدیک است. مهمترین دلایل راهیافتن کاستی در این تصحیح عبارت است از: 1) شاید اصلیترین دلیلی که موجب راهیافتنِ کاستیهایی در این تصحیح شده، تحریر آن در دو فاصلۀ زمانی مختلف است که نابسامانیهایی را در کتابت نسخههای خطی آن به وجود آورده است؛ تاحدّی که نمیتوان دو بخش کتاب را براساس یک نسخۀ واحد تصحیح کرد. 2) هیچکدام از نسخههای موجود تذکرةالأولیاء، معیارهای یک نسخۀ اساس را ندارد و مصحّح ناگزیر از آن بوده است که با تأکید بر روی یک نسخه، از نسخههای اساس در تصحیح بهره برد. 3) نسخهای که نسخۀ اساس نسبی قرار گرفته است، افتادگیها و تکرارهایی دارد که به متن مصحَّح راه یافته است. در عین حال، نسخههای اساس اعتبار خود را دارد و گاه عدول از آنها و رجوع به نسخههای دیگر، مشکلاتی را در تصحیح ایجاد کرده است. 4) تصحیفهای راهیافته به متن گاهی نتیجۀ کتابت کاتب است؛ گاهی حاصل بدخوانی مصحّح و گاهی کاتب و مصحّح در شکلگیریِ آن دخیلاند. 5) گزارش نادرست، بدخوانی و تعلیقات نارسا هم در تصحیح مشاهده میشود. مجموع این عوامل موجب شده است تا نابسامانیهایی به تصحیح راه یابد.
پینوشت
| |||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||
هجویری، ابوالحسن علی (1390). کشفالمحجوب، تصحیح محمود عابدی، تهران: سروش. | |||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 800 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 351 |