
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,704 |
تعداد مقالات | 13,948 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,446,667 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,265,234 |
مطالعۀ روزمرهشدن نظارت در میان دانشجویان دانشگاه تبریز: یک نظریۀ زمینهای | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 9، شماره 4 - شماره پیاپی 31، دی 1399، صفحه 1-18 اصل مقاله (1.07 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2020.124389.1595 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد عباس زاده* 1؛ سجاد مسگرزاده2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد جامعهشناسی گروه علوم اجتماعی، دانشکدۀ حقوق و علوم اجتماعی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری جامعهشناسی گروه علوم اجتماعی، دانشکدۀ حقوق و علوم اجتماعی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عصر امروز، عصر چرخشها و یا به عبارتی، عصر گذارهاست. یکی از این گذارها، گذار از نظارت مدرن به نظارت پستمدرن است؛ موردی که فرامکانی و فرازمانی بودن از ویژگیهای اصلی آن به شمار میرود و در ادبیات پستمدرن با نام پساسراسربین شناخته میشود. پساسراسربین به روزمرهشدن نظارت دلالت دارد. در مطالعۀ حاضر برای دستیابی به معانی ذهنی مشارکتکنندگان دربارۀ روزمرهشدن نظارت و شناسایی عوامل زمینهساز آن، از رویکرد کیفی و روش نظریه زمینهای تعدیلیافته استفاده شده است. نمونۀ مورد مطالعه، 16 نفر از دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه تبریز؛ راهبرد نمونهگیری، نظری و شیوۀ نمونهگیری، هدفمند با لحاظکردن قاعدۀ بیشترین تنوع بوده است. براساس رویکرد تعدیلیافته، دادههای مصاحبه در دو مرحلۀ کدگذاری (کدگذاری باز و کدگذاری انتخابی) تحلیل و درنهایت، خط داستانی پژوهش پس از برآورد اعتمادپذیری یافتهها با کاربرد تکنیک ریگور ارائه شد. یافتهها نشان داد براساس معنای ذهنی مشارکتکنندگان، محتوای نظارت روزمره، هم در شکل عمودی و هم در شکل افقی آن تا حد زیادی در ارتباط با الگوی مصرف (خوردن، پوشیدن، تماشاکردن، تفریحکردن...و بهطور کلی چگونگی هزینهکردن) رخ میدهد که با اینترنت و فضای مجازی، حالتی فرامکانی، فرازمانی و درونی پیدا کرده است؛ موضوعی که در قالب مقولۀ مرکزی سرمایهداری سیال، زوایای جدیدی از نظارت سیال را به نمایش میگذارد و بینشهای عمیقی را همسو با تقویت بدنۀ دانشی در حوزۀ نظارت، فرا روی جویندگان این حوزه قرار دهد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نظریۀ زمینهای تعدیلشده؛ پساسراسربین؛ روزمرهشدن نظارت؛ اقتصاد سیاسی نظارت؛ سرمایهداری سیال | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و طرح مسئله در دوران معاصر با پیشرفتهای فنّاوری، موارد نظارت فرامکانی، افقی و درونی (برخلاف گذشته که بیشتر مکانی، عمودی و بیرونی بود) افزایش یافته و حضور سلسلهمراتب قدرت در زندگی روزمره گستردهتر شده است. بدون شک، نظارت، یکی از ابعاد اساسی دنیای مدرن است و در بیشتر کشورها مردم، کموبیش آگاه هستند که نظارت چگونه بر آنها تأثیر میگذارد. مسافران در فرودگاه، عابران در پیادهرو، خریداران در فروشگاهها، رانندگان پشت چراغ قرمز، کاربران فضای مجازی در شبکههای اجتماعی و وبسایتها، ارباب رجوع در ادارهها و غیره...، همگی بهنوعی از این موضوع آگاهی دارند که در حال نظارتشدن هستند. بخشی از این نظارت میتواند به امنیت مربوط باشد؛ اما بیشتر آنها به جریان عادی زندگی روزمره مربوط است که بهطور فزایندهای در حال گسترش است و به بخشی جداییناپذیر زندگی روزمره تبدیل شده است و به دنبال آن، مسائل و نگرانیهای اخلاقی و سیاسی مرتبط با آن را ایجاد میکند؛ برای مثال، امروزه در بیشتر کشورهای جهان، دوربینهای مداربسته، ابژهای آشنا در اماکن عمومی است. از ورود و خروج به ساختمان تا هنگام خرید برخط، باید اطلاعاتی را در قالب کد ملی یا پسورد وارد کنیم. هر روز، گوگل جستوجوهای ما را یادآوری و ذخیره میکند یا صفحۀ اول یاهو، مطالبی (ازقبیل اخبار، تبلیغات، سرگرمیها...) را در مرورگر رایانۀ ما به نمایش میگذارد که قبلاً بیشتر آنها را جستوجو و مشاهده کردهایم. دادههایی که عاملان دیجیتال و مجازی (مانند شبکههای اجتماعی، فروشگاههای برخط، شبکههای تلفن همراه، ارائهدهندگان اینترنت، شرکتهای بیمه، کارفرمایان شرکتها و غیره...) جمعآوری کردهاند، ممکن است بهراحتی در دست بازیگران بخش دولتی، مانند سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی قرار بگیرد. برعکس، دادههای جمعآوریشده توسط مؤسسات بخش دولتی، ممکن است به فعالان بخش خصوصی تحویل داده شود یا حتی به آنها فروخته شود؛ بهعنوان مثال، بیمارستانهای دولتی، دادههای مربوط به داروهای مصرفی بیماران را به شرکتهای دارویی میفروشند یا پلیس، دادهها را به شرکتهای بیمه و غیره میدهد (Manokha, 2018: 226-234). امروزه، شبکههای مجازی پرطرفدار، مانند توییتر، فیسبوک، اینستاگرام و غیره...، به کاربران خود این امکان را میدهند که به تولیدکنندۀ محتوا و اطلاعات تبدیل شوند؛ اما این محتوا بیشتر با عمومیکردن حوزههای خصوصی (مانند خوردن، خوابیدن، بیان احساسات و حالات روحی، نمایش بدن، گرایشهای فکری، و غیره...) انجام میشود؛ بنابراین، افراد در نقش خود بهعنوان تولیدکنندۀ محتوا و اطلاعات، در حال انتشار مقدار زیادی از اطلاعات شخصی و دادههای مبادلهپذیر هستند که علاوه بر اینکه سایر کاربران (مانند افراد و سازمانها) از آنها استفاده میکنند، سرمایهای برای بخشهای دیگر، ازجمله سایتها و سیستم عاملهایی به شمار میآید که اطلاعات در آنها تولید میشود (Adams, 2013: 218-230). همچنین، این فنّاوریها با کاهش حریم خصوصی، حضور همزمان در چندین بستر اجتماعی و قرارگرفتن در معرض عقاید ناهمگن، بر میزان انگیزۀ کاربران برای انطباق اجتماعی و لزوم خودسانسوری تأثیر میگذارد (Kwon, 2015: 1417-1435).[1] به این مسئله، نظریهپردازان پستمدرن، توجه بیشتری کردهاند که با نام پساسراسربین[2] مطرح میشود؛ برای نمونه، به ایدۀ قلمروزدایی قدرت و انباشت نظارت در آرای دلوز و گاتاری، نظارت سیال1 در آرای باومن، ایدۀ چشم الکترونیکی در آرای لایون، ایدۀ جامعۀ مراقب در آرای ماتیسن[3] و یا بردگی داوطلبانه در آرای رومل میتوان اشاره کرد. تمامی این نظریهها نشاندهندۀ روزمرهشدن نظارت است؛ نظارتی که اکنون با استفاده از فنّاوری، همهجاییبودن، همهکسیبودن و دائمیبودن، ویژگی اصلی آن است و فراتر از مرزهای جغرافیایی و ایدئولوژیکی عمل میکند. با وجود این، مطالعات تجربی دربارۀ این مسئله، اندک است. به این مسئله که افراد تا چه حد، چنین نظارتی را احساس میکنند و از وجود آن آگاهی دارند و برداشت افراد از چنین نظارتی به چه صورت است، تاکنون بهطور تجربی توجه زیادی نشده است. در این مطالعه برای بسطدادن و شفافسازی مفهوم روزمرهشدن نظارت، ابتدا مطالعۀ نظری مختصری دربارۀ چرخش در شیوههای نظارت انجام شده است؛ سپس با انجامدادن مطالعهای تجربی در بین دانشجویان دانشگاه تبریز، برداشتها و محتوای روزمرهشدن نظارت براساس معنای ذهنی مشارکتکنندگان شناسایی شد. واضح است، تجربۀ روزمرهشدن نظارت، شامل گروه خاصی نمیشود؛ بلکه جریانی است که بیشتر افراد جامعه را از طبقات مختلف جنسی، سنی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره... دربرمیگیرد. با وجود این، دانشجویان (هم با توجه به شرایط سنی و هم با توجه به شرایط در حال تحصیل بودن) بهطور معمول، در هر جامعهای، جزء افرادی هستند که به استفاده از فنّاوریهای جدید و فضای مجازی، تمایل زیادی دارند و در طول روز، ارتباط بیشتری با آنها برقرار میکنند و با ابعاد آنها آشنایی بیشتری دارند (آمار دقیقی در این مورد وجود ندارد؛ ولی براساس مشاهدات میتوان اذعان کرد که بیشترین کاربران فنّاوری فضای مجازی را افراد تحصیلکرده و جوانان تشکیل میدهند)؛ بنابراین، نمونۀ پژوهش از میان آنها انتخاب شد. پرسشهای پژوهش، دربردارندۀ موارد ذیل است: - آیا دانشجویان احساس میکنند بر فعالیتهای روزمرۀ آنها نظارت میشود؟ - برداشت و معنای ذهنی دانشجویان از «نظارت روزمره» چیست؟ - عوامل زمینهساز روزمرهشدن نظارت کدام است؟ - چرا چنین نظارتی شکل میگیرد یا به عبارت دیگر، «محتوای قدرت نظارت» چیست؟
چهارچوب مفهومی قبل از نیمۀ دوم قرن هجدهم، نظارت بهطور سنتی، دربردارندۀ اشکال عمودی و بیرونی بود که در آن، بازیگران قدرتمندتر بهطور مستقیم بر بازیگران ضعیفتر کنترل داشتند (Nemorin, 2017: 239)؛ اما از نیمۀ دوم قرن هجدهم به بعد، نظریهها و نگرشهای جدیدی دربارۀ نظارت شکل گرفت که به دگرگونی اساسی در شیوههای نظارتی و شکلگیری ایدۀ سراسربین منجر شد. مالکیت فکری ایدۀ سراسربین[4]، متعلق به ساموئل بنتام[5] است؛ اما برادر وی، جرمی بنتام[6] در سال 1786 در سلسلهمقالههایی دربارۀ سراسربین شروع به نظریهپردازی کرد و پنجسال بعد با ارائۀ طرحی قصد داشت دولت لندن را ترغیب کند که ایدۀ او پروژۀ باارزشی برای سرمایهگذاری است. نظریۀ بنتام به شکلی از معماری در زندان مربوط بود که در آن، زندانیان بهعلت اینکه همیشه در معرض نظارت بودند و نگهبانان دیده نمیشدند، خود به نگهبان خود تبدیل میشدند؛ پس، سراسربین، یک رصدخانه بود و منطق عملیاتی آن، بازرسی فعالیت افراد در محیط از مرکز اصلی بود. درحقیقت، سراسربین بنتام به تغییر در سیستمهای منظم اعمال قدرت اجتماعی اشاره دارد که در جریان آن، قدرت- که پیشتر، حاکمیت (پادشاه)، آن را بهعنوان دستوری بالفعل یا بالقوه و بهطور مستقیم تجویز میکرد- به موضوع عمومی تودهای تبدیل شد که در چهارچوب غیرشخصی یک سیستم انتزاعی شکل میگیرد و تثبیت میشود. در سراسربین، تودۀ بیرونی نمیتواند ناظران خود را ببیند و باید فرض کند که ممکن است کسی تماموقت مراقب آنها باشد. بنتام چنین سیستمی را خانۀ کنترل[7] نامید (Boyen, 2000: 288). پس از بنتام، دو رویکرد متمایز در نظریۀ اجتماعی دربارۀ نظارت به وجود آمد: 1. رویکردهای نظارت خنثی که آن را مجموعهای منظم از گردآوری دادهها دربارۀ انسان یا غیرانسان تعریف میکند و 2. رویکردهای منفی نظارت که نظارت را نوعی گردآوری اطلاعاتی نظاممند میداند که به سلطه، اجبار، تهدید به استفاده از خشونت یا استفاده واقعی از خشونت منجر میشود و نگرش غالب در حوزۀ مطالعات جامعهشناختی است. شناختهشدهترین رویکرد منفی دربارۀ نظارت، رویکرد میشل فوکو[8] (1926-1984) است که علوم (دانش) را فرمول کلی سلطه، محصورسازی، نرمالسازی، تنبیه، طبقهبندی و طرد در نظر میگرفت (Romele et al., 2017: 5). فوکو در دوران مدرن، تغییری اساسی در سلطه به قدرت را دید. در سلطۀ سنتی، نمایش تسلط بر بدنها با مجازات اعدام، امری ضروری بود؛ اما تمرکز قدرت، بر زنده نگهداشتن بدنهاست. در حالی که سلطه، توانایی خود را با شکنجه و مرگ نشان میداد، قدرت با سازماندهی فضاها، روابط و بدنها، تأثیر خود را نشان میداد؛ بنابراین، قدرت به جای تخریب بدن به دنبال ایجاد بدنهای مطیع و کنترلپذیر است. درحقیقت، سراسربین فوکو، فرایندی است که در جریان آن، بدن بهعنوان ابژهای تحت نظارت مدیریت میشود و این، همان نقطۀ استاندارسازی سوژه است. این استاندارسازی به فعالیتهای مناسب و تأییدشدهای اشاره دارد که افراد باید خود را با آن سازگار کنند؛ بنابراین، سراسربین به شبکۀ پیچیدهای از کسب هنجار، گفتمان، بدن و فضا مربوط میشود. برای فوکو، سراسربین به کنترل همبستگی سوژه و گفتمان، وابسته است و روابط قدرت، که بدنهای مطیع ایجاد میکند، گفتمان سرمایهداری اولیه است که به بدنهای مفید نیازمند است (Basturk, 2017: 3-4). شباهت نظریۀ فوکو و بنتام در این است که نظارت به مکان و فضای خاصی محدود است. این فضا در نظریۀ بنتام به زندان محدود میشد؛ اما فوکو با فراتررفتن از نظریۀ سراسربین بنتام گفت در جوامع مدرن کنونی، بسیاری از مکانها مانند بیمارستانهای روانی، مدارس، سازمانهای دولتی و غیره...، خصلت سراسربین و زندانگونه دارند و قدرت، نظارت خود را بر بدنها در بیشتر این مکانها اعمال میکند. علاوه بر فوکو، دلوز و گاتاری با تحلیلی عمیقتر، نگرشی فراتر از سراسربین ارائه دادند. آنها ایدۀ فوکو را مبنی بر بیرونی و استعلاییبودن قدرت نسبت به سوژه رد کردند. درمقابل، معتقد بودند قدرت نسبت به سوژه، بیرونی نیست؛ بلکه قدرت در مسیرهای درون ماندگار[9] ریشه دارد (Deleuze and Guattari, 2005: 111-149). در نظر دلوز و گاتاری، دستگاه سرمایهداری با تسخیر میل[10] [پتانسیلبودن] و سرکوب، عمل و آن را در صحنههای متفاوت بازتعریف میکند. ازنظر آنان، قدرت با قراردادن و برانگیختن خود در عناصر اصلی بدن عمل میکند؛ یعنی قدرت از بیرون اعمال نمیشود؛ درعوض، خود را در فرایندهای اصلی بدن و آگاهی میآفریند؛ بنابراین، آنان میل را بهعنوان پایه و اساس قدرت بررسی کردند. این قدرت، امیال را به اشکال جدید تغییر میدهد که آن را سرمایهداری مینامند که با شکلدادن به نیروهای خلاق بالقوۀ بدن (که مفید و جذبشدنی برای روابط قدرت است)، عمل میکند (Basturk, 2017: 6-8)؛ پس نظارت در قدرت سرمایهداری، نیروی سرکوبگر خشنی نیست؛ بلکه بهطور کلی به اقتصاد جنسی[11] وابسته است. این اقتصاد جنسی، بدنها را با حاکمیت و تسخیر امیال، کنترل و مدیریت میکند؛ بهگونهای که به نظر میرسد، نیروی خلاق درونی است که بیرون و خارج از رژیم قدرت است (Deleuze and Guattari, 2005: 322). با درونیشدن قدرت، برخلاف سراسربین، نظارت، دیگر به مکان وابسته نیست و وضعیتی ایجاد میشود که دلوز، آن را جامعه کنترل مینامد. نظارت در جامعه کنترل با کدگذاری امیال و فعالیتها همیشه در حال جریان و حرکت است و فرایندی بیپایان و نامحدود است (Deleuze, 1992: 3-7). بر همین اساس، دلوز و گاتاری، استدلال فوکو را ناکافی میدانند؛ زیرا بهعقیدۀ آنان، قدرت فقط به دنبال ایجاد بدنهای بارورشده و مطیع نیست؛ بلکه به دنبال هدایت امیال به سمت کدهای تعریفشده و درنتیجه، کنترل همهجانبۀ بدن، علاوه بر یک مکان معین، سیال نیز است (Basturk, 2017: 8-12). بویان در مبانی معاصر نظارت با الهام از دلوز و گاتاری مطرح میکند که نظارت به دو شکل بررسی شده است: 1. ظرفیتهای تکنیکی-تکنولوژیکی مرتبط با نظارت پیشرفت کردهاند و 2. خود نظارت به امری رایج در زندگی روزمرۀ افراد تبدیل شده است؛ یعنی نظارت، دیگر فقط تکنیک قدرت نیست؛ بلکه ابزاری فرهنگی است که خود افراد، آن را استفاده میکنند. بویان با مطرحکردن پنجعلت استدلال میکند که نظارت در سراسربین، جای خود را به پساسراسربین داده است: 1. تغییر ایدۀ کنترل بیرونی در سراسربین در پساسراسربین بهعلت سازوکار اغوا (یعنی ایجاد تمایل درونی در خود افراد)؛ 2. تداوم اثر سراسربین با پایایی عملکردهای خود نظارتی که به نرمالسازی، اجتماعیکردن و غربیشدن منجر میشود؛ 3. کاهش تعداد حوزه و موارد نظارت سراسربین با سازوکار شبیهسازی، پیشبینیپذیرکردن و اقدام قبل از وقوع؛ یعنی برخلاف سراسربین، نظارت روزمره یا جامعه کنترل، دربردارندۀ پیشبینی احتمالات برای مدیریت آینده نیز میشود؛ اما سراسربین فقط به زمان حال و اهداف از پیش تعیینشده تمرکز دارد؛ درنتیجه، نظارت در پساسراسربین بر قدرتی دلالت دارد که گرایش نامحدودی در تصرف و رمزگذاری واقعیتهای حال و آینده در قالب گفتمان قدرت دارد؛ 4. تکمیل سراسربین با افزایش سینوپتیک (نظارت از پایین) و 5. شکست سراسربین در تولید سوژههای قابل اعتماد و مطیع (Boyen, 2000: 299-302). ازنظر باشتورک نیز تغییر از سراسربین به پساسراسربین فقط پیشرفتهای تکنیکی در ظرفیتهای نظارتی را نشان نمیدهد؛ بلکه نشاندهندۀ فرارفتن یا سرریزشدن قدرت نظارت از فضاهای سراسربین [یعنی عنصر مکان] است. همچنانکه فوکو استدلال میکند، سراسربین بر روابط قدرت، در ایجاد سوژههای فردی در یک مکان خاص دلالت دارد؛ برای نمونه، دانشآموزبودن در مدرسه، نشانۀ روابط قدرت خاص ناظر بر وابستگی سوژه و فرم گفتمان است. برای فوکو، قدرت سراسربین، سوژه را در فرایندی گفتمانی محصور میکند که در جریان آن، سوژه به فردیتی پیشبینیپذیر تبدیل میشود. این فرایند، نیازمند فضای خاصی برای قدرت است که در آن، قدرت، خود را مستقر و ثابت میکند. این امر، همان منطق محصورسازی[12] است. قدرت، نقش خود را در محصورسازی با اعمال دستورالعملهای گفتمان، که سوژه را احاطه کرده است، جاودانه میکند و سازگاری سوژه را با هنجارهای گفتمان کنترل میکند. در سراسربین، سوژهها بهطور کلی کنترلی ندارند. درمقابل، آنها با چشم سراسربین[13] کنترل میشوند. درحقیقت، منطق چشم سراسربین، برای عادیسازی روابط قدرت، عناصر نامرتبط با یکدیگر را قرین و همبسته میکند؛ از اینرو، هدف از نظارت سراسربین، کنترل همبستگی عناصر نامربوط با یکدیگر در فضاهای خاص است؛ در حالی که در پساسراسربین، تغییر معناداری دربارۀ کنارگذاشتن ضرورت وجود فضای معین انجام شده است، نظارت در پساسراسربین، نیازمند محصورسازی در فضا نیست؛ زیرا بدون وجود فضا نیز عمل میکند؛ یعنی قدرت نظارت، نیاز زیادی به استقرار در مکان معینی ندارد. درمقابل، مانند یک رودخانه جریان دارد و عمل میکند. این نکته، موضوع اصلی و بسیار مهم در تغییر ایده از سراسربین به پساسراسربین است. پساسراسربین، جریان قدرتی است که سوژه را بهصورت بیرونی محدود نمیکند؛ بلکه همواره بهصورت درونی در بین فضا و سوژه در حال عبور و انتقال است. این اتفاق با از میان رفتن جدول زمانی (محدودیت زمانی) سراسربین رخ میدهد. در سراسربین، جانشینی بین فضاها وجود دارد (یعنی تغییر و جایگزینی فضایی رخ میدهد) و فرایند محدودسازی در فضاهای مختلف بهطور همزمان بر سوژه اعمال نمیشود؛ بلکه یکی پس از دیگری اعمال میشود. در طرح فوکو، مسیری بیرونی وجود دارد که فضاهای محصورکننده، شامل آن نمیشود و یک راه ممکن برای مقاومت در برابر روابط قدرت وجود دارد؛ در حالی که در نظریۀ پساسراسربین بهعلت اینکه عملکرد قدرت در بین فضاها بهطور همزمان در جریان است، به امکان وجود مسیر خارجی، توجه نمیشود (Basturk, 2017: 2-6). لایون در کتاب چشم الکترونیک[14]، از بین رفتن ضرورت فضای و زمانی در پساسراسربین را نتیجۀ کاربرد فنّاوری میداند. وی بیان میکند، در سراسربین، نظارت مبتنی بر فنّاوری محدود بود؛ درنتیجه، فقط به کنترل رابطۀ سوژه و هنجارها تمرکز داشت؛ در حالی که در پساسراسربین، فنّاوری دیجیتال و کامپیوتر، این امکان را میدهد که وسعت نظارت و مراقبت، فراتر از فضا رود؛ به عبارت دیگر، با فنّاوری، مراقبت به فرایندی تبدیل میشود که هم سریعتر و هم در ابعاد گستردهتر رخ میدهد؛ درنتیجه، مراقبت و کنترل میتواند در هر جا و هر زمان وجود داشته باشد (Lyon, 1994: 9). سراسری و هر زمانی بودن نظارت، امکان انباشت نظارت را فراهم میکند؛ مفهومی که نخستین بار، دلوز و گاتاری به آن اشاره کردهاند. هاگرتی و اریکسون با تأکید بر این مفهوم استدلال میکنند که انباشت نظارت[15] به فنّاوری (ماشینها) برای ثبت و ساخت دادههای مجزا و گسسته متکی است و نظارت بیشتر به سمت مشاهدۀ روزمرۀ انسان متمایل شده است. سازوکار انباشت نظارت با جداکردن بدن انسان از قواعد محلی خود و بازجمعآوری مجدد آنها در مکانها و موقعیتهای متفاوت بهعنوان دادههای دوبرابرشدۀ مجزا و مجازی عمل میکند؛ به عبارت دیگر، انباشت نظارت با تمایل به جمعآوری سیستمها، ترکیب اعمال و فنّاوریها و ادغام آنان با یکدیگر در یک کل بزرگ خارج از محدودۀ کشور و دولت عمل میکند. در چنین حالتی، سلسلهمراتب نظارت و نهاد حفظ حریم خصوصی، دگرگونی اساسی مییابد. ازنظر هاگرتی و اریکسون، انباشت نظارت با فنّاوری، نشانۀ پیشرفت «ناپدیدشدن ناپدیدشدن»[16] است؛ فرایندی که به موجب آن، برای افراد، بهطور فزایندهای، حفظ ناشناسبودن و حریم خصوصی یا فرار از نظارت نهادهای اجتماعی دشوار است (Haggerty and Ericsson, 2000: 605-620).
روش پژوهش در این مطالعه، برای بررسی مسئلۀ پژوهش و پاسخگویی به پرسشها از رویکرد کیفی و روش نظریۀ زمینهای تعدیلشده (M-GTA)[17] استفاده شده است. این رویکرد که کینوشیتا آن را توسعه داده است، با پیروی از رویکرد تکاملیاستراس و کوربین، مبتنی بر کنش متقابل و تفسیرگرایی است و نقش پژوهشگر، تفسیرکردن فرایند شکلگیری و طبقهبندی دادههاست (Kinoshita, 2003 in Okura, 2019: 230)؛ اما تفاوت این رویکرد با رویکرد تکاملی استراس و کوربین در روش کدگذاری است. در رویکرد تعدیلشده، کدگذاری نظاممند و سختگیرانۀ رویکرد تکاملی کنار گذاشته میشود و به جای آن، یک روش کدگذاری نرم به کار میرود که در جریان آن، مرحلۀ کدگذاری محوری حذف میشود. این روش، دربردارندۀ دو مرحله کدگذاری است که عبارت است از: 1. کدگذاری باز و 2. کدگذاری انتخابی. درنهایت، خط داستانی ارائه میشود که موضوع را براساس کلمات، مفاهیم، طبقهبندیها و طبقهبندی مرکزی روایت میکند. براساس رویکرد تعدیلیافته، ابتدا مبانی نظری و سپس، مسئلۀ پژوهش پیش از اجرای مصاحبهها تعریف شد. همچنین، اشباع نظری در رویکرد تعدیلیافته براساس حوزۀ پرسش پژوهش، زمان و منابع دردسترس برای پژوهش تعیین شد (Kambaru, 2018: 53-56). مشارکتکنندگان این پژوهش، 16 نفر از دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه تبریز (کارشناسی ارشد و دکتری) بودند. بهعلت شیوع ویروس کرونا و قرنطینۀ خودخواسته، مصاحبهها با نرمافزارهای مجازی و در قالب فایل صوتی ضبط و جمعآوری شد. راهبرد نمونهگیری، نظری و شیوۀ نمونهگیری، هدفمند با لحاظکردن قاعدۀ حداکثر تنوع بود. نمونهگیری نظری تا اشباع دادهها ادامه یافت. برای جمعآوری دادههای تجربی، ابزار مصاحبۀ میدانی و برای اعتباریابی و پایایی پژوهش، رویکرد ریگور[18] به کار رفت. رویکرد ریگور، دربردارندۀ رویکردی نظاممند دربارۀ طرح پژوهش، تحلیل، تفسیر و ارائۀ دادههاست. در رویکرد ریگور مشخص میشود چقدر بین ویژگیهای پژوهشگر، چهارچوب مفهومی، عاملهای زمینهای، پارادایم و سنت پژوهش، اهداف و پرسشهای پژوهش، روش گردآوری و تولید دادهها و کدگذاری و فرایند مدیریت دادهها انسجام وجود دارد (Danica et al., 2016: 173-174). اقدامات انجامشده در این مطالعه برای دستیابی به ریگور شامل این موارد میشود: 1. بیان علتی منطقی برای مطالعه با برجستهکردن ابعاد موضوع با ارائۀ بررسی جامع مبانی نظری دربارۀ موضوع؛ 2. بیان دقیق پرسشهای پژوهش؛ 3. ارائۀ علل منطقی دربارۀ تصمیمگیریهای روششناختی؛ 4. کنترل اعضا؛ 5. مقایسۀ یافتههای پژوهش با مطالعات پیشین و 6. کسب اطلاعات دقیقاً موازی.
یافتهها 15 نفر از این دانشجویان، مجرد و یک نفر متأهل بود. میانگین سنی مشارکتکنندگان، تقریباً 29 سال بود و بیشترین سن، 38 و کمترین سن، 24 گزارش شد. دربارۀ میزان تحصیلات، 31 درصد پاسخگویان، دانشجوی دکتری و 69 درصد، دانشجوی کارشناسی ارشد بودند. 78 درصد پاسخگویان، محل سکونت خود را شهر و 22 درصد روستا اعلام کردند. رشتۀ تحصیلی 38 درصد (6 نفر) دانشجویان، جامعهشناسی؛ 19 درصد (3نفر)، مکانیک؛ 12 درصد (2نفر)، اقتصاد؛ 6 درصد (1نفر)، ادبیات فارسی؛ 19 درصد، روانشناسی و 6 درصد، ریاضی بود. همانگونه که گفته شد، هدف این مطالعۀ کیفی، کشف معنای ذهنی مشارکتکنندگان دربارۀ سازۀ روزمرهشدن نظارت است. درادامه، برداشتهای ذهنی مرتبط با مفهوم روزمرهشدن نظارت همراه با مثالها بررسی شده است.
برداشتهای ذهنی روزمرهشدن نظارت برهنهسازی هویت: همانگونه که در کاربرگ تحلیلی شمارۀ 1 مشاهده میشود، این مقوله بر آشکارشدن حوزۀ خصوصی و نظارتشدن بر آن اشاره دارد؛ به عبارت دیگر، براساس معنای ذهنی مشارکتکنندگان، روزمرهشدن نظارت، کوششی برای دستیابی و نفوذ به حریم خصوصی افراد تلقی میشود و عامل دخیل در شکلگیری چنین نظارتی ازنظر مشارکتکنندگان، اینترنت و فضای مجازی است. براساس چنین برداشتی، به روزمرهشدن نظارت، نگرش منفی وجود دارد و کارکرد چنین نظارتی، بیشتر، رصد علایق و تمایلات افراد برای پیشبینی و کنترلکردن هویت آنان است.
جدول 1- کاربرگ تحلیلی مقولۀ برهنهسازی هویت Table1-Analytical worksheet of identity stripping
استاندارسازی مصرفمحور: مطابق این مفهوم، یافتهها نشان میدهد براساس معنای ذهنی مشارکتکنندگان، روزمرهشدن نظارت با تحمیل کدهای رفتاری و هنجاری اعمال میشود که پیامد چنین نظارتی، شکلگیری هویتهای همشکل و مطیع است. اصلیترین کد رفتاری و هنجاری مستخرج از معنای ذهنی مشارکتکنندگان، نمایش الگوی مصرف و سبک زندگی است که براساس نیروی همگانیشدن جریان نمایش الگو مصرف و سبک زندگی شکل میگیرد. در این وضعیت، نمایش الگوی مصرف و سبک زندگی، معیاری برای کسب مقبولیت اجتماعی محسوب میشود؛ موضوعی که در آرای باومن و لایون، رسیدن به نقطۀ استاندارد تعبیر شده است. ازنظر باومن و لایون، نظارت، امروزه نوعی فرایند آماری نشاندادن نقطۀ استاندارد است؛ اما نرمهای استانداردشده، امروزه به ناهنجاری اشاره ندارند؛ بلکه به موضوع و الگوی مصرف اشاره دارد. در نظارت روزمره (پساسرارسربین)، هدف قدرت، بسیجکردن افراد تحت یک گفتمان هنجاری (الگوی مصرف) است و ارتباط افراد با یکدیگر را براساس این هنجار مطلق تنظیم میکند؛ یعنی پساسراسربین با کدهای تحمیلی، افراد را به سوژههای یکشکل تبدیل میکند که این کدها را خود سوژهها بازآفرینی [بازنمایش] میکنند و نظارت، معمولاً برای کنترل و ایجاد منابع اطلاعاتی دربارۀ فعالیتهای اقتصادی، مانند آنچه مردم هزینه میکنند، میخورند، میپوشند، تماشا میکنند و غیره... به کار گرفته میشود. عامل اصلی در ایجاد این منابع اطلاعاتی، فنّاوریهای پیشرفته (مانند فنّاوریهای بیومتریک و تشخیص چهره) و رشد شبکههای اجتماعی متشکل از صدها میلیون کاربر است که حجم وسیعی از دادههای مربوط به اشخاص را در اختیار بخشهای دولتی و بهویژه، نهادهای تجاری غولپیکر قرار میدهد. این فنّاوریها به شکلگیری نظارت «همهگیر» یا «سیال» منجر میشود. ازنظر باومن و لایون، نظارت سیال از ویژگیهای مدرنیتۀ سیال است که در آن، ابژۀ نظارت، موضوعی نرمال و سوبژکتیو (سوژهمحور) است که بیشتر در الگوی مصرف و فعالیتهای اقتصادی دیده میخورد (Bauman and Lyon, 2013: 106-110). ساملووا[19] نیز مانند باومن بر سیالیت نظارت در عصر حاضر تأکید میکند و نتیجه میگیرد که فنّاوری، بهویژه رسانههای جمعی، ویژگی سیالیت را به سراسربین فوکو افزوده و حالت پساسراسربین ایجاد شده است. وی استدلال میکند که رسانههای جمعی با روح ویرایشگر[20] و روتینسازی،[21] سوژههای رسانهای مطیع را میآفریند. هدف روح ویرایشگر و روتینسازی، این است که افراد بدون تأمل فقط انجامدهنده، یعنی عملکننده باشند. همۀ تولیدکنندگان رسانههای جمعی، «قدرت» دارند سیستم انتخاب روزانه را ایجاد کنند، شکل دهند و تغییر دهند. روح ویرایشگر، همانند سازوکاری که زندگی رسانهای را تنظیم و کنترل میکند، محصولات خود (سوژههای تولیدشده) را در جزئیترین موضوعات، کنترل و تنظیم میکند. روح ویرایشگر بهصورت نظاممند، مداوم و پایدار، سوژههای مطیع رسانهای را تولید میکند که اتفاقاً احساس آزادی نیز میکنند (Samelova, 2014: 474-478)؛ بنابراین، اینستاگرام و نرمافزارهای مشابه، با افزودن امکانات بیشتر، مانند امکان اعلام موقعیت مکانی، پخش زنده، اشتراکگذاری عکس و فیلم همراه با متن و امکان اظهار نظر (کامنتگذاشتن) هم امکان جمعآوری اطلاعات دربارۀ افراد را در حجم گسترده برای تنظیم و کنترل بیشتر و هم همگانیشدن و بازتولید گفتمان هنجاری مبتنی بر نمایش الگوی مصرف را فراهم میکند.
جدول 2- کاربرگ تحلیلی مقولۀ استاندارسازی مصرفمحور Table 2- Analytical worksheet of consumption- centered standardization
نظارت اجتماعمحور: براساس یافتههای مطالعه، این مفهوم به وضعیتی اشاره دارد که در آن، نظارت بهواسطۀ فنّاوری، خود را مشروع و اجتماعمحور جلوه میکند. براساس معنای ذهنی مشارکتکنندگان، این مشروعسازی با سه گفتمان رخ میدهد: 1. گفتمان امنیت: مشارکتکنندگان اعلام کردند که با دیدن دوربینهای مداربسته در اماکن عمومی، مانند پارکها و مراکز خرید احساس امنیت میکنند؛ زیرا در صورت بروز هر گونه مشکل، مانند سرقت، ابزار ناظر و پیگیر، همین دوربینهای مداربسته تلقی میشود؛ یا بهطور مثال، جیپیاس و دریافت اطلاعات از کاربران و رصد فعالیتهای افراد در محیطهای مجازی، عامل مهمی در پیگیری جرائم، دستگیری مجرمان و نجات جان انسانهاست؛ 2. پیشبینی و کنترل مخاطرات آینده: ازنظر مشارکتکنندگان، ذخیرۀ فعالیتها بهویژه، جستوجوهای افراد در محیط مجازی، عامل مهمی در پیشبینی مشکلات و نیازهای آیندۀ انسانهاست و 3. کاربرمحوربودن: ازنظر مشارکتکنندگان، چنین نظارتی، نقش تسهیلکننده برای کاربران دارد و نوعی احساس ارزش و اهمیت قائلشدن به کاربر را در افراد ایجاد میکند؛ بهگونهای که رصد علایق و سلیقهها بهطور کلی، حوزۀ خصوصی بد نیست؛ بلکه نوعی احساس ارزشمندبودن را به افراد منتقل میکند. براساس یافتههای مستخرج از مصاحبهها گفتنی است این سه گفتمان، نوعی تکنیکهای اغواسازی است که با کمک فنّاوری عمل میکند؛ پس نظارت در جریان نوعی اغواسازی فنّاوریمحور رخ میدهد که درنهایت، به شکلگیری نظارت اجتماعمحور منجر میشود.
جدول 3- کاربرگ تحلیلی مقولۀ نظارت اجتماعمحور Table 3- Analytical worksheet of Community-based surveillance
نظارت فردمحور: براساس یافتههای مطالعه، این مفهوم به وضعیتی اشاره دارد که در آن، افراد بهطور دائم، ناظر یکدیگر هستند و افراد، خود به محور نظارت تبدیل میشوند. در این حالت، ابژۀ نظارت قدرت و یا ساختار خاصی نیست؛ بلکه تکتک افراد، ناظر و کنترلکنندۀ یکدیگر هستند. در این ارتباط، ماتیسن با طرح مفهوم جامعه مراقب [22]استدلال میکند، نظارت، دیگر تکنیک قدرت وابسته به علل حاکمیتی و دولتی نیست؛ واقعیت نظارهگر (مراقب) به عملی فردی و همهجایی در زندگی روزمره تبدیل شده است. این حالت ازنظر ماتیسن، نظارت سینوپتیکون[23] است که با پیشرفت و افزایش استفاده از فنّاوری رسانهای در مدرنیتۀ متأخر، نظارت از پایین، افزایش زیادی داشته است؛ یعنی هر کس، ناظر و مشاهدهگر دیگری است و عموم افراد بر یکدیگر نظارت دارند. ازنظر ماتیسن، امروز، مردم بر یکدیگر نظارت و مراقبت مستمر دارند؛ یعنی نظارت، عملی فرهنگی است که افراد، روابط اجتماعی خود را با آن تنظیم میکنند؛ پس در استدلال ماتیسن، تکنیکهای قدرت مرتبط با نظارت، امروزه با سازگارکردن خود با فعالیتهای فرهنگی و تکنیکهای فردی (نظارت از پایین)، سازوکار کنترل را درونی و نرمالسازی کردهاند و آن را به فراتر از مکان محدود گسترش دادهاند (Mathiesen, 1997: 228-231)؛ برای مثال، به پدیدۀ اشتراکگذاری زندگی خصوصی در فضای مجازی میتوان اشاره کرد که در آن، نظارت به فرهنگ و تکنیکی فردی تبدیل شده است. زمانی که فرد، تصویر یا ویدئو خصوصی از خود را در صفحۀ مجازی به اشتراک میگذارد، خود را در معرض نظارت دیگران قرار میدهد و این عمل به خودتنظیمی هم برای فرد و هم برای دیگران منجر میشود؛ اما نکتۀ مهم در مصاحبهها این است که قدرت مرتبط با نظارت، که بهصورت سینوپتیک رخ میدهد، همان استاندارسازی مصرفمحور است؛ یعنی براساس معنای ذهنی مشارکتکنندگان، افراد بیشتر ناظر الگوی مصرف و فعالیتهای اقتصادی (خوردن، پوشیدن، تفریحکردن...) یکدیگر هستند؛ به عبارت دیگر، قدرت نظارت مبتنی بر الگوی مصرف اکنون درونی شده است و از پایین و براساس تکنیکهای فردی رخ میدهد.
خط داستانی: سرمایهداری سیال براساس یافتههای پژوهش، برداشتهای ذهنی از نظارت روزمره در قالب چهار مقولۀ اصلی طبقهبندی شد. این مقولات عبارت است از: برهنهسازی هویت (دسترسی به حریم خصوصی)، استاندارسازی مصرفمحور (تعریف سوژۀ استاندارد براساس الگوی مصرف)، نظارت اجتماعمحور (تأمین امنیت، پیشبینی مخاطرات و کاربرمحوربودن نظارت) و نظارت فردمحور (نظارت درونی همهگیر از پایین). همچنین، مشخص شد نظارت روزمره تا حد بسیار زیادی با فنّاوری، بهویژه فنّاوریهای اینترنتی و ماهوارهای در حال وقوع است؛ اما پرسشی که هنوز بیپاسخ مانده است، این است که چرا چنین نظارتی شکل میگیرد یا به عبارت دیگر، محتوای قدرت نظارت چیست. برای پاسخگویی به این پرسش، با کدگذاری انتخابی مشخص شد گفتمان سرمایهداری مصرفکننده یا اقتصاد مصرفکننده، عامل اصلی چنین نظارتی است؛ گفتمانی که اکنون با فنّاوری سیالبودن به ویژگی اصلی آن تبدیل شده است؛ یعنی سرمایهداری مصرفکننده با اینترنت و فضای مجازی، حالتی فرامکانی، فرازمانی و درونی پیدا کرده است. بر همین اساس، مقولۀ سرمایهداری سیال بهعنوان مقولۀ مرکزی مطالعه استخراج شد. درحقیقت، برهنهسازی هویت، استانداردسازی مصرفمحور، نظارت اجتماعمحور و نظارت فردمحور، تکنیکهای نظارت در سرمایهداری مصرفکننده است که با فنّاوری، حالت سیال به خود گرفته است. این تکنیکها بهصورت یک سازوکار عمل میکند. در جریان این سازوکار، برهنهسازی هویت (با هدف دسترسی و نفوذ به حریم خصوصی) برای تنظیم و کنترل بیشتر انجام میشود. هدف اصلی تنظیم، کنترل و شکلگیری سوژههای استاندار و همشکل براساس کدهای هنجاری مصرفمحور است؛ اما برهنهسازی هویت و استانداردسازی مصرفمحور بهصورت نیروی بیرونی یا ساختاری انجام نمیشود؛ بلکه در جریان درونیسازی و تبدیلشدن نظارت به فرهنگ بهصورت تکنیکی فردی و درونی رخ میدهد. نرمافزارهای شبکههای مجازی، بهویژه اینستاگرام با قابلیتهایی که دارد (اعلام موقعیت مکانی، پخش زنده، اشتراکگذاری عکس و فیلم همراه با متن و امکان اظهار نظر)، مهمترین ابزار بهکارگیری تکنیکهای فردی نظارت مبتنی بر مصرف است. نمایش زندگی روزمره و حریم خصوصی در اینستاگرام، نمونهای از تکنیکهای فردی است که بارها مشارکتکنندگان در مصاحبهها به آن اشاره کردند. همچنین، برهنهسازی هویت با اجتماعمحورکردن نظارت مشروع میشود. عوامل دخیل در این مشروعسازی گفتمانهای تأمین امنیت، پیشبینی و کنترل مخاطرات آینده و کاربرمحوربودن است. درحقیقت، نظارت در سرمایهداری مصرفکننده با بهکارگیری تکنیکهای مبتنی بر نظارت فردمحور و اجتماعمحور، افراد را با میل و ارادۀ خود به سوژۀ نظارت تبدیل میکند. درنهایت، سرمایهداری مصرفکننده با سازوکار نظارت مبتنی بر الگوی مصرف بازتولید میشود. شکل شمارۀ 1، برداشتها از نظارت روزمره و سازوکار نظارت مبتنی بر الگوی مصرف در سرمایهداری سیال را نشان میدهد.
جدول 4- کاربرگ تحلیلی مقولۀ نظارت فردمحور Table 4- Analytical worksheet of individualization of surveillance
شکل 1- برداشتها از نظارت روزمره و سازوکار نظارت مبتنی بر الگوی مصرف Fig 1- Perceptions of everyday life surveillance and mechanism of consumption- centered surveillance
بحث و نتیجه در این مطالعه، ابتدا با مرور مبانی نظری، نظارت و شیوههای آن در دورههای مختلف تاریخی بررسی شد. در این بررسی مشخص شد شیوههای نظارت سنتی، حالت عمودی و بیرونی داشت و بیشتر با مجازات بدن در قالب شکنجه و مرگ اعمال میشد تا بدنهای غیرنرمال را از بین ببرد. از قرن هجدهم به بعد، شیوههای مدرن نظارت با نام سراسربین ظهور کرد. شیوۀ نظارت سراسربین، ویژگی سرمایهداری اولیه است که برخلاف نظارت سنتی، با اعمال هنجارهای مطلق بهصورت درونی اعمال میشود و به جای مرگ و نابودی سعی در ایجاد بدنهای مطیع دارد که بهلحاظ اقتصادی، سودمند و مفید باشد. فوکو چرخش در شیوۀ مجازات در اروپا و امریکای شمالی را بین سالهای 1971 تا 1810 براساس همین روابط قدرت اقتصادی تبیین میکند. با وجود این، در دهههای اخیر (از اواخر قرن گذشته تاکنون)، همانگونه که مطرح شد، بسیاری از اندیشمندان (باومن، لایون، ماتیسن، دلوز، گاتاری) بر این باورند که نظارت، شکل جدیدی به خود گرفته است و از حالت سراسربین فراتر رفته است. شکل جدید نظارت، همانگونه که در مبانی نظری مطرح شد، با نام پساسراسربین مطرح است. تفاوت اصلی پساسراسربین با سراسربین در همهجایی، همهزمانی و افقیبودن آن است. پساسراسربین سیال، قابل حرکت و قابل انتقال است؛ یعنی برخلاف سراسربین به مکان خاص وابسته نیست. پساسراسربین فقط به منشأ قدرت وابسته نیست؛ بلکه همانگونه که ماتیسن مطرح میکند، عملی است فردی که اعضای جامعه دربارۀ هم انجام میدهند و هرکس ناظر دیگری است. در این مطالعه، شیوۀ نظارت پساسراسربین با نام روزمرهشدن نظارت، مفهومپردازی شد و هدف اصلی، بررسی برداشت و معنای ذهنی دانشجویان از نظارت روزمره و عوامل دخیل و زمینهساز آن بود. براساس معنای ذهنی مشارکتکنندگان، محتوای نظارت روزمره (هم در شکل عمودی و هم در شکل افقی) تا حد زیادی در ارتباط با الگوی مصرف رخ میدهد و فنّاوری و بهویژه نرمافزارهای شبکههای اجتماعی، ابزار اصلی شکلگیری آن است. شبکههای اجتماعی مجازی، بهویژه اینستاگرام، برهنهسازی هویت، نظارت فردمحور، استانداردسازی مصرفمحور و نظارت اجتماعمحور را، بهعنوان تکنیکهای نظارت در سرمایهداری مصرفکننده ممکن میکند؛ درنتیجه، نظارت مبتنی بر الگوی مصرف بهصورت خودخواسته و همیشگی در حال وقوع است. مطابق یافتههای این مطالعه، رومل[24] با بررسی رابطۀ نظارت و پساسراسربین در رسانههای اجتماعی بیان میکند که در فنّاوری رسانههای اجتماعی، نظارت و پساسراسربین فقط مسائل قدرت و کنترل بر افراد نیست؛ بلکه به همین ترتیب، خود افراد، آنها را شکل میدهند؛ یعنی در رسانههای اجتماعی، قدرت همیشه توسط کاربران، خود را پیکربندی و تنظیم مجدد میکند و این موضوع برخلاف ادعاهای مطرحشده است که اعتقاد دارد محیطهای مجازی، افراد را از محدودیتهای جسمی و اجتماعی آزاد میکند. رومل چنین وضعیتی را بردگی داوطلبانه[25] توصیف میکند (موضوعی که در این مطالعه با نام نظارت فردمحور مقولهبندی شد). بردگی داوطلبانه، مفهومی سیاسی است که برای نخستینبار، ایتین دو لا بوتی[26] در قرن شانزدهم ابداع کرد و ازنظر رومل، ابزاری نظری برای درک نظارت و کنترل در رسانههای اجتماعی است. بردگی داوطلبانه، مفهومی متناقضنماست؛ زیرا نشاندهندۀ کوشش برای ترکیب دو واقعیت متضاد است: ارادۀ انسان به آزادی و تسلیم مجدد آن. بردگی داوطلبانه میتواند در زمینههایی اعمال شود که رابطۀ قدرت، بین گروهی از افراد از یکسو و نیرویی سیاسی، اقتصادی یا فنی از سوی دیگر وجود دارد. این نکته، دقیقاً دربارۀ رسانههای اجتماعی صادق است که اتفاقاً در تقاطع این سه حوزه قرار دارد. رومل با استناد به کارهای تجربی گورگس[27] بیان میکند که هویتهای دیجیتال در رسانههای اجتماعی، سه ویژگی دارد: اعلانیبودن[28]، فعالبودن[29] و قابل محاسبه و پیشبینیبودن[30]. اعلانیبودن به این موضوع اشاره دارد که افراد، اطلاعات و دادههای مرتبط با خود را بهصورت داوطلبانه هنگام ثبت نام در رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک وارد میکنند (جنسیت، مذهب، تاریخ تولد، شمارۀ تلفن، سطح تحصیلات، شغل، محل سکونت و غیره). فعالبودن به روابط و فعالیتهای افراد در فضای مجازی اشاره دارد؛ مثلاً آقای x و خانم y دوست هستند یا خانم y عکس خانم x را اشتراکگذاری یا لایک کرد. درنهایت، قابل محاسبه و پیشبینیبودن، امروزه عنصر کلیدی رسانههای اجتماعی در فضای مجازی است؛ بهگونهای که نظارت دائم و خودخواستۀ فعالیتها، این قابلیت را به بنگاههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میدهد تا تمایلات و خواستههای کاربران را پیشبینی و محاسبه کنند. انتشار داوطلبانۀ حریم خصوصی در رسانههای اجتماعی، که به نظر میرسد امروزه امری رایج است، بیشتر به این واقعیت توجه دارد که بازاریابان، سازمانهای دولتی و خود رسانهها در حال جمعآوری و استفاده از دادههای مربوط به ما هستند (Romele et al., 2017: 4-17). گرلیتز و هلموند،موضوع «اقتصاد لایککردن[31]» را بهعنوان فرایند کلی تمرکز مجدد فضای وب مطرح کردهاند؛ بهگونهای که وجود دکمۀ «لایک»، این قابلیت را به فیسبوک داده است که فراتر از سکوی خود گسترش یابد. دکمۀ «لایک» و «اشتراکگذاری» به فیسبوک اجازه میدهد از جریان دادهها و پیوندهای ایجادشده استفاده کند؛ زیرا این دو دکمه، واکنشهای مختلف عاطفی کاربران مختلف را دربارۀ محتوای وب نشان میدهد؛ سپس انواع این واکنشها به دادههای اندازهگیریشدنی تبدیل میشود. پس از آن، دادههای حاصلشده برای تبلیغات (متناسب با هر شخص) به کار میرود و یا در قالب پیشنهادها (براساس آنچه مخاطبان دوست دارند و درگیر آن شدهاند)، به کاربران ارائه میشود (Gerlitz and Helmond, 2013: 1348-1365). بر همین اساس، آدامز بر اقتصاد سیاسی نظارت و اهمیت آن تأکید میکند؛ بهویژه در درک چگونگی سرمایهگذاری بنگاههای تجاری بر اطلاعاتی که خود کاربران ایجاد کردهاند (Adams, 2013: 219). یافتههای این مطالعۀ کیفی نیز تا حد زیادی، نقش اقتصاد سیاسی را در پیدایش شکل جدید نظارت نشان داد. گفتمان سرمایهداری مصرفکننده، محتوای اصلی نظارت روزمره را شکل میدهد. اگر نظارت سراسربین، ویژگی اصلی سرمایهداری اولیه بود، روزمرهشدن نظارت (پساسراسربین)، ویژگی اصلی سرمایهداری سیال است؛ شکلی از سرمایهداری، که در درون اتاق خواب و توسط خود فرد بدون اینکه از وجود آن خبر داشته باشد، همواره در حال بازتولید شدن است. [2] Post-panoptic [3] Mathiesen [4]Panopticon [5] Samuel Bentham [6] Jeremy Bentham [7]Inspection House [8] Michel Foucault [9]immanence [10] desire [11]Libidinal economy [12]confinement [13]Panoptic eye [14]The Electronic Eye [15]surveillant assemblage [16]disappearance of disappearance [17]modified grounded theory approach [18]Rigor [19]Anna Samelova [20]Editor’s Spirit [21]Routinization [22]Viewer Society [23]Synopticon [24]Alberto Romele [25]voluntary servitude [26]Étienne de La Boétie [27]Georges [28]declarative [29]active [30]calculated [31]Like economy | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Adams, S. (2013) Post-panoptic surveillance through healthcare rating sites, Information, Communication and Society, 16(2), 215-235.
Basrurk, E. (2017) A brief analyse on post panoptic surveillance: Deleuze and Guattari approach, International Journal of Social Sciences, 2(2), 1-17.
Bauman, Z., and Lyon, D. (2013) Liquid Surveillance a Conversation, Cambridge: Polity Press
Boyen, R. (2000) Post-Panopticis, Economy and Society, 29(2), 285-307.
Danica, H.G., Wood, C., Dahl, H., and Kirk-Jenkins, A. (2016) Methodological rigor in journal of counseling and development qualitative research articles: A 15-year review, Journal of Counseling and Development, 94, 172-183.
Deleuze, G. (1992) Postscript on the societies of control, October, 59, 3-7.
Deleuze, G., and Guattari, F. (2005) A Thousand Plateaus, Capitalism and Schizophrenia, tr.B. Massumi, London: University of Minnesota Press.
Gerlitz, C., and Helmond, A. (2013) The like economy: Social buttons and the dataintensive web. New Media and Society. 15(8), 1348-1365.
Haggerty, K.D., and Ericson, R.V. (2000) The surveillant assemblag, British Journal of Sociology, 51(4), 605-622.
Kambaru, A. (2018) Qualitative research and a modified grounded theory approach. Tsuru university review, 88, 47-58.
Kwon, H., Shin-Il, M., and Stefanone, M. (2015) Unspeaking on facebook? Testing network effects on self-censorship of political expressions in social network sites. Qual Quant, 49, 1417-1435.
Lyon, D. (1994) The Electronic Eye The Rise of Surveillance Society, Minneapolis: University of Minnesota Press.
Manokha, I. (2018) Surveillance, panopticism, and self-discipline in the digital age. Surveillance and Society. 16(2), 219-237
Mathiesen, T. (1997) The viewer society: Michel Foucault's `panopticon' revisite, Theoretical Criminology, 1(2), 215-234.
Nemorin, S. (2017) Post-panoptic pedagogies: The changing nature of school surveillance in the digital age, Surveillance and Society. 15(2), 239-253.
Okura, M. (2019) The process of structuring community health needs by public health nurses through Daily practice: A modified grounded theory study, Asian Nursing Research, 13, 229-235.
Romele, A., Francesco, G., Camilla, E., and Daniele, G. (2017) Panopticism is not enough: Social media as technologies of voluntary servitude, Serveillance and Society, 15(2): 204-221.
Samelova, A. (2014) Post-panoptic panopticism in docile mass media, human affairs, 24, 470-480. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,155 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 700 |