تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,658 |
تعداد مقالات | 13,563 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,150,439 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,272,081 |
تبیین تاریخی مؤلفههای همگرایی از منظر امامجواد(علیهالسلام) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 2، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 49، فروردین 1400، صفحه 1-18 اصل مقاله (759.52 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.124959.2070 | ||
نویسندگان | ||
زهرا سلیمانی1؛ اصغر منتظرالقائم* 2؛ مصطفی پیرمرادیان3 | ||
1دانشجوی دکتری گروه تاربخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
2استاد گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
3دانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
ظهور و حضور اندیشههای متنوع و متعدد فکری و فرهنگی در جهان اسلام پس از رحلت رسولالله(ص) تا به امروز، چالش ﻣﺴﺌﻠﮥ همگرایی امت اسلام را رقم زده است. دورة امامت امامجواد(ع) (203تا220ق/825تا882م) نیز فصل رونق فرقهگرایی، جریانسازی فکری، قیامها، شورشهای داخلی و تعرضهای خارجی علیه خلافت اسلامی بود. فعالیت این گروهها در شبههافکنی، امت اسلامی را تهدید میکرد. یکی از تهدیدها، تفرﻗﮥ امت بود. مواﺟﻬﮥ امامجواد(ع) با عوامل تفرقهانگیز، در تقویت و ایجاد همگرایی نقش بسزایی داشت. این مقاله با پرسش چیستی مؤلفههای راهبردی همگرایی از منظر امامجواد(ع)، به شیوة توصیفیتحلیلی و با استناد به کتابهای تاریخی و حدیثی و رجالی، درصدد است با شناخت این مؤلفهها در سیرة امام در موقعیتهایی نظیر مناظرهها و مواجهه با خلفا و جریانهای فکری، الگویی از روشهای نیل به همگرایی اسلامی ارائه کند. آموزههای حضرت در قالب مؤلفههای تصحیح باورهای کلامی توأم با احترام، نداشتن تنش در مناسبات سیاسی، حُسن خُلق، تمسک به قرآن و سنت و برائت از افراطگرایی اسلامی نمود یافت. فرﺿﻴﮥ مقاله آن است که امامجواد(ع) بر مبنای اندیشههای بنیادین اسلامی، ریشههای واگرایی را در درکنکردن حقیقت دین و برتریجویی و تمایلات جداییطلبانه میدانستند. اقدامات امام در راستای همگرایی امت در قالب تدابیر صحیح در تعامل با جریانهای مختلف و زدودن شبهات و اجتناب از هرگونه اقدام واگرایانه در برابر یکپارچگی امت اسلامی بوده است. | ||
کلیدواژهها | ||
امامجواد(ع)؛ جریانهای فکری؛ راهبرد؛ همگرایی؛ واگرایی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه پس از آشکارشدن ماهیت بنیعباس، بهویژه اقدامات منصور (ح 136تا158ق/754تا775م) اوضاع سیاسی جاﻣﻌﮥ اسلامی تغییر کرد و مبانی خلافت عباسی در هماوردی با مکتب امامت رنگ باخت؛ بنابراین خلفای عباسی مجبور شدند برخلاف ادعاهای پیشین، مانند امویان دو اصل راهبردی را در تقابل با مکتب ائمه(ع) پیش گیرند: نخست ایجاد شبهه در مکتب ائمه(ع) و دوم ایجاد فرقههای انحرافی در راستای مشغولکردن این فرقهها با یکدیگر و ایجاد تفرقه میان شیعیان. در چنین فضایی، امامجواد(ع) که باید مکتب امامت و همگرایی امت را حفظ میکردند، در سنین کودکی به امامت رسیدند. سن کم امام برای عموم شیعیان مشکلساز بود؛ اما باتوجه به مرجعیت کنشگران در جامعه و تأثیر آنها در مواضع تودهها، امام در مواجهه با تردید خواص، شبهات را رفع و ﻣﺴﺌﻠﮥ امامت را تبیین کردند. این پژوهش، با بررسی سیرة امامجواد(ع) در موقعیتهایی نظیر مناظرهها و مواجهه با خلفا و جریانهای فکری، درصدد اراﺋﮥ الگویی در راستای همگرایی اسلامی است. مناظرههای امامجواد(ع) با بزرگان معتزله و اهلسنت، در قالب موضوعات فقهی و کلامی مانند طلاق زن، صید در حرم، کیفیت حلالشدن و حرامشدن یک زن در روز در چند نوبت، فضایل غالیانه دربارة شیخین، علائم امامت، مباحث مربوط به توحید، بریدن دست دزد و مجازات راهزنان انجام گرفت. در پی این مناظرهها، خلفا و امام هر کدام اهدافی را دنبال میکردند. مأمون انگیزة خود را از برپایی مناظرهها، اثبات شایستگی امام به بنیعباس در پیوند ازدواج با دختر خود بیان کرد (حرانی، 1385: 817)؛ اما درواقع، هدف همان دیدگاه او در برپایی این نوع جلسهها برای امامرضا(ع) در مرو بود؛ یعنی ایجاد چالشی فکری و سیاسی برای آن حضرت. چنانکه از ابناکثم خواست پرسشی برای امامجواد(ع) مطرح کند که ایشان از پاسخ آن فرو مانند و اینگونه، دربارة جایگاه و علم امام در حضور بزرگان تردید ایجاد کنند (حرانی، 1385: 823). بنابراین خلیفه با اهداف زیرکانهای همچون مبراکردن خود از اتهام قتل امامرضا(ع)، آرامکردن شیعیان در برابر واﻗﻌﮥ شهادت آن حضرت، به چالش کشیدن علم و مقام امامجواد(ع) در جامعه و ایجاد تردید بین شیعیان به حقانیت امامشان به برپایی مناظرهها روی آورد. البته این بهظاهر تهدید، برای امام فرصتی بود در اثبات اعلمبودن و حقانیت خود (حرانی، 1385: 815تا823). آن حضرت ورای این مناظرها، علاوهبر دفع شبههها و تنویر افکار دربارة تعالیم اسلامی در زﻣﻴﻨﮥ توحید، رسالت، امامت و قرآن (طبرسی، 1403: 2/446)، درصدد ایجاد همگرایی بودند؛ زیرا بدون هرگونه توهین و تحقیر و ایجاد حساسیت مذهبی، برخی باورهای اهلسنت را تصحیح و تبیین میکردند. بنابراین چون گزارشی مبنیبر مخالفت و مقاومت از سوی بزرگان اهلسنت و حتی عاﻣﮥ مردم در جامعه ارائه نشده است، باید این اقدام امام را در راستای همگرایی و نزدیکی مذاهب اسلامی در جامعه آن روز تبیین کرد. در زﻣﻴﻨﮥ ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش، مقاﻟﮥ «روششناسی مناظرههای امامجواد(ع)» با بیان روشهای گفتمان با استناد به مناظرههای امام، مواﺟﻬﮥ حضرت را با فقهای درباری بررسی کرده و به تأثیر این تعاملات بر همگرایی اشارهای نکرده است (مطهری، 1395: 77تا95). مقاﻟﮥ «امامجواد(ع) و وحدت اسلامی» نیز تنها با مبنا قراردادن برخی مناظرههای امام، آن هم در قالب اتکاء به برخی اخبار توصیفی، به ذکر چند نمونه از سیرة امامجواد(ع) بسنده کرده است. در این مقاله، کیفیت مواﺟﻬﮥ امام با اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه و خلفا و فقهای درباری و جریانهای افراطی درونمذهبی و برونمذهبی، با هدف مدیریت محسوس و نامحسوس چالشها به سمتوسوی همگرایی، مغفول مانده است (مطهری، 1394: 143تا152). مادلونگ (W.Madelung) در مقاﻟﮥ «امام محمدبن علیالجواد(ع)» مشخصات فردی و ازدواج و اختلاف امت پس از شهادت امامرضا(ع) بر سر امامت امامجواد(ع) را واکاوی کرده است (مادلونگ، 1385: 369تا371)؛ هرچند در این بررسیها نیز اطلاعات دقیقی ارائه نمیکند. کیفیت گفتوگوهای امام با علمای درباری، شکاکان در شایستگی حضرت در علم و فضل، مواﺟﻬﮥ امام با گروههایی مانند معتزله، واقفه، غلات و حتی شیعیانی که دچار تردید در امامت ایشان شدند، از نمونههای تغافل نویسنده است. پژوهش حاضر با استناد به منابع تاریخی و حدیثی و رجالی، این مسئله را تبیین میکند: مؤلفههای راهبردی امامجواد(ع) در زﻣﻴﻨﮥ همگرایی چه بوده است؟ بر این اساس، این فرضیه بررسی میشود که: «امامجواد(ع) بر مبنای اندیشههای بنیادین اسلامی، ریشههای واگرایی را در عدم درک حقیقت دین، برتریجویی و تمایلات جداییطلبانه میدانستند. اقدامات امام در راستای همگرایی، در قالب تدابیر صحیح در تعامل با جریانهای مختلف، زدودن شبهات و اجتناب از هرگونه اقدام واگرایانه در یکپارچگی جامعه بوده است».
مفاهیم راهبرد (Strategy) عبارت است از طرحی عملیاتی بهمنظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات برای دستیابی به هدف (دیوید، 1394: 15). همگرایی (Convergence) تبیینی است برای برخی فرایندها در روابط بینالملل و نسخهای است برای برطرفکردن ستیزهای جهانی و منطقهای (گریفیتس، 1388: 1100). همگرایی فرایندی است که به بستری منجر خواهد شد که گروهی از مردم در قلمرو جغرافیایی معین، از روی رغبت و نه زور و فشار، به احساس مشترکی در زﻣﻴﻨﮥ حقوق و رفتار متقابل دست مییابند و این امر بهصورت تدریجی حاصل میشود (آقابخشی، 1386: 321). جامعهشناسان برای تبیین همگرایی، مفاهیم تاحدودی متنوع، اما قرین به مفهوم همگرایی را در متون علمی به کار میگیرند. مفاهیمی همچون ائتلاف به معنای تراکم اجتماعیعاطفی هر گروه یا حد عالی همبستگی عاطفی اعضای آن. آنها گاه نیز مفاهیمی رقیقتر همچون همنواگرایی را به معنی تسلیمشدن به عقاید، مقررات، هنجارها و الگوهایی به کار میبرند که معرف اخلاق اجتماعی یا نظام ارزشهای هر گروه و از آنِ خودکردن این امور است. گاه واژههایی همچون وفاق و همراهی به معنای یکپارچگی گروه در شناخت عقاید یا تصمیمگیری اموری است که گروه با آنها خود را نشان میدهد. جامعهشناسان گاهی نیز به مفهومی همچون مشارکت، به معنای مداﺧﻠﮥ شخصی اعضای یک گروه در گروه یا در سازمان اجتماعی، متوسل میشوند. سطح مشارکت با درﺟﮥ همبستگی عاطفی گروه یا درﺟﮥ پیوستگی اعضای گروه، تناسب مستقیم دارد. مشارکت، کنشهای متقابل و وابستگیهای متقابل را در گروه افزایش میدهد (موکییلی، 1370، 162تا170)؛ همچنین در مطالعههای جامعهشناسی، از مفهوم واگرایی (Divergence) استفاده میشود که با همگرایی در تقابل است. مهم نیست همگرایی را معادل کدامیک از مفاهیم ذکرشده بگیریم. مهم ترکیب اضافی یا وصفی است که با این اصطلاح ایجاد میشود و ترکیب معنای مرتبط با تحلیلها را شکل میدهد؛ مانند همگرایی ملی، همگرایی منطقهای و... (موکییلی، 1370، 162تا170). بر این اساس، همگرایی مذهبی به معنای سازواری پیروان مذاهب مختلف در جامعه است. همگرایی مذهبی ناظر بر رفتار متعهداﻧﮥ متقابل مذاهب اسلامی، بهمنظور صیانت از اصول مشترک اسلامی است. در این باره، مؤلفهها و سیاست راهبردی برای مصونیت ساماﻧﮥ همگرایی شامل اصل احترام مذاهب به یکدیگر برای پوشاندن خلأهای موجود، برائت از تندروها، نهادینهکردن نظرﻳﮥ تأکید بر اشتراکها و مباحثه بر سر تفاوتها، مهار تنشها و پرهیز از دشنام پیروان مذاهب به یکدیگر باید مد نظر باشد (سارلی، 1391: 56تا62). بنابراین ادبیات حاکم بر جاﻣﻌﮥ همگرا، بر کرامت انسانها و نفی تحقیر و توهین مبتنی است. اخلاق در جاﻣﻌﮥ همگرا، طرد افراد بیاخلاق را همراه ندارد و بلکه باید جامعه را در مسیر آموزش همگرایی قرار دهد و با این ادبیات، نوعی انعطاف در آحاد ملت برای همزیستی مسالمتآمیز ایجاد کند.
اوضاع سیاسی فرهنگی عصر امامجواد(ع) دورة امامت امامجواد(ع) با خلافت مأمون (ح 198تا 218ق/813تا833م) و معتصم (ح 218تا 227ق/ 833تا842م) همزمان بود. مأمون به گفتوگوی علمی با مذاهب و ادیان گوناگون علاقهمند بود. برقراری مجالس مناظره در مرو با حضور امامرضا(ع) (م203ق/818م) و در بغداد با حضور امامجواد(ع) در راستای این علاقه صورت گرفت (دینوری،1371: 443). گرایش به معتزله و پذیرش عقیدة خلق قرآن، به مخالفتهای سوی حنابله و سختگیری حکومت به آنها منجر شد؛ تا جایی که حنابله این ایام را «دورة محنه» نامیدند (ابناثیر، 1385: 6/ 425و426، 445). مأمون با انتقال مرکز حکومت به بغداد، درصدد بازگشت به پایتخت مرکزی و کنترل تحرکهای رومیها بود. در سرزمینهای اسلامی نیز شورشهایی مانند شورش خرمیان، خلافت را به خود مشغول کرد (مقدسی، 1374: 2/973). شورشها در دوران معتصم نیز ادامه یافت. در زماﻧﮥ او، شورش بابک خرمدین (م223ق/838م) و مازیار (م226ق/841م) و خوارج مهمترین شورشهای داخلی بود و در عرﺻﮥ خارجی، لشکرکشی به روم و فتح عموریه در این زمان بود (مسعودی، 1374: 2/442و468؛ دینوری،1371: 445). در این ایام، خردسالی امام علاوهبر ایجاد شبهه در بین شیعیان، دستاویزی شد تا معتزله از مبانی عقیدتی شیعه خرده گیرند و به اصل امامت منصوصی بتازند. امامجواد(ع) در حالی که بیش از ده سال نداشتند، با بیانی مستدل به شبههای آنها پاسخ میگفتند (کلینی، 1407: 1/383و384، 496). در عصر امامجواد(ع) ناهمسازگری، امت اسلامی را دچار اختلاف گستردهای کرده بود؛ بنابراین آن حضرت به تعامل با جریانهای فکری موجود در جامعه ناگزیر بودند.
جریانهای فکری عصر امامجواد(ع) جریان فکری (Intellectual Current)تشکل و جمعیت اجتماعی است که از مبانی اندیشهای برخوردار است. مبانی اندیشهای در جریانهای شناختهشده، ممکن است رویکرد فلسفی یا کلامی و شرقی یا غربی داشته باشد (خسروپناه، 1389: 10). بر این مبنا، جریانهای فکری عصر امامجواد(ع) دو گروه عمدة جریانهای اسلامی و غیراسلامی را شامل میشد. جریانهای اسلامی عبارتاند از: جریانهای فکری شیعی مانند زیدیه، اسماعیلیه، غُلات، واقفیه و... . پیدایش این جریانها ماحصل کمظرفیتی سیاسی و گاه رقابتهایی در میان پیروان و فرزندان اهلبیت بود. این گروهها، بهویژه غالیان، حتی در مقایسه با مخالفان غیرشیعی، گرفتاریهای سختتری برای ائمه(ع) پدید میآوردند و در تضعیف جایگاه مکتب اهلبیت تأثیر بسزایی داشتند. جریانهای فکری سنی: این جریان بدﻧﮥ اصلی جامعه را تشکیل میدادند و دو گروه عمده را شامل میشدند: . جریانهای فقهی اهلسنت، شامل جریانهای شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی؛ این گروهها در کاربردهای تاریخی با اسامی خاصی نظیر «اهلحدیث» و «جماعت» و «عامه» متمایز بودند و با گذشت زمان، همگی با نام «اهلسنت» شناخته شدهاند (پاکتچی، 1372: 10/ 474و475 ذیل مدخل اهلسنت). این گروه با تأکید بر حجیت سیرة صحابه، بهویژه شیخین، به مکتب اهلبیت بیاعتنا بودند؛ بنابراین مقوﻟﮥ تقویت اقتدار نظام حاکم یکی از اصول این گروه بود. با این همه، این گروه نه با اهلبیت خصومتی داشتند و نه به مکتب آنها دلبسته بودند؛ بنابراین دغدﻏﮥ همگرایی ائمه(ع) با این گروه، از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. جریانهای کلامی اهلسنت، جریانهایی همچون خوارج، جبریه، قدریه، معتزله و ظاهریه را شامل بود. تودة مردم به آنها توجه درخور ملاحظهای نداشتند. فقها و محدثان مشهور اهلسنت خود را رقیب این گروهها میدانستند. حاکمان وقت از برخی اندیشههای گروههای مذکور، مانند معتزله، سوءاستفاده کردند؛ اما درمجموع، از آنها در جایگاه گروهی کلامی، حمایت سیاسی درخور توجهی نمیشد. ائمه(ع) نیز در مواجهه با ایشان، به تبیین موضوعهای کلامی نظیر جبر و اختیار، مسئله خلق قرآن، حقانیت و تحریفنکردن قرآن اهتمام داشتند (حرانی، 1385: 831). جریانهای غیراسلامی عبارتاند از: جریانهای دینی غیراسلامی یهود و نصارا و مجوس. اهل کتاب از دورة فتوحات اسلامی، در میان مسلمانان خبرها و قصههای خرافی و بیبنیان و شبههای گوناگونی را میپراکندند و از نظر فکری، بر مسلمانان تأثیر چشمگیری داشتند (یعقوبی، بیتا: 2/400). باوجود قاطعیت ائمه(ع) در مبارزه با رواج چنین اندیشههایی، به طور معمول برخورد با آنها با سعهصدر همراه بود و هدایتگرانه و به دور از خشونت بود (قطبالدین راوندی، 1409: 1/422). جریانهای غیردینی، دربرگیرندة گروههای زنادقه و دهریه بود که دربارة توحید شبههافکنی میکردند و برای سستکردن عقاید دینی مردم و رواج فساد در امت اسلامی، تلاش وافر میکردند (مفید، 1413(الف): 2/ 199و200). رفتار ائمه با این گروه حکیمانه و بردبارانه بود (مفید، 1413(الف): 2/201و202). بنابراین این سخن امامرضا(ع) که با اشاره به فرزند خود فرمودند: این مولودی است که بابرکتتر از او برای شیعیان ما زاده نشده است (کلینی، 1407: 1/321)، به دو مسئله مربوط میشود: یکی نبود جانشین برای امامرضا(ع) تا واپسین سالهای عمرشان و چالش ایجادشده توسط واقفیه برای آن حضرت، در دعوت شیعیان به مهدویت امامکاظم(ع) و تکذیب امامت امامرضا(ع) و وجود رقبای داخلی از میان خانوادة امام در انکار انتساب امامجواد(ع) به امامرضا(ع)؛ دیگری برخوردهای حکیماﻧﮥ امامجواد(ع) با جریانهای فکری که ایجاد و تقویت همگرایی، یکی از هدفهای راهبردی حضرت از این تعاملات بوده است. مؤلفههای همگرایی از منظر امامجواد(ع) امامجواد(ع) تلاش خویش را برای همگرایی و تقویت بنیانهای امت واحده به کار گرفتند. آموزههای ایشان در این زمینه عبارت است از:
رفتار سنجیده توأم با احترام، از مسائل مهم در ایجاد و حفظ همگرایی است. قرآن میفرماید: «مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن»1 (نحل، 125). از ویژگیهای جدال احسن این است که از کلام زشت و بیادبی اجتناب کند و به مقدسات طرف مقابل توهین نکند و او را به دشمنی و لجبازی وادار نکند (طباطبایی، 1390: 12/372). نوع مواجهه با خلفای نخستین، از موضوعاتی بود که در زمان ائمه(ع)، اسباب بهانهجویی برای واگرایی میشد. ائمه(ع) با رعایت ملاحظههای مذهبی، دربارة خلفا به اصحاب خود سفارش میکردند سنجیدهگویی کنند و بر احترام به اصحاب رسولالله(ص) تأکید میکردند (کلینی، 1407: 7/49؛ طوسی، 1414: 7/522و523). مباﺣﺜﮥ امامجواد(ع) با یحییبناکثم (م242ق/856م)2 دربارة احادیث چالشی اهلسنت در بیان فضایل شیخین، یعنی ابوبکر و عمر، ﺟﻨﺒﮥ کلامی دارد. در این مباحثه، امام ضمن رعایت احترام، با استدلالهای عقلی و عرﺿﮥ روایتهایی از قرآن و سنت، برخی روایتهای واردشده دربارة آنها را رد کردند. از امام دربارة روایت فضل خلیفه اول پرسش شد. روایتی که بر اساس آن، خداوند رضایت خود را از ابوبکر اعلام کرد و رضایت او را از خود جویا شد. امام در ابتدای پاسخگویی ضمن احترام، با بیان ﺟﻤﻠﮥ «من منکر فضل آنان نیستم»، به حدیث نبوی مبنیبر عرﺿﮥ روایتها به قرآن و سنت برای تشخیص صحت و سقم آن استناد کردند. ایشان به آﻳﮥ 16 سورة ق اشاره کردند و خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خداوند را امری محرز دانستند و براساس عقل، این روایت را محال معرفی کردند (طبرسی، 1403: 2/447). در ادامه، دربارة روایت «سکینه و آرامش بر زبان عمر سخن میگوید»، پرسش شد. امام فرمودند: «من منکر فضل عمر نیستم»؛ اما ابوبکر که از او بافضیلتتر بود، میگفت شیطانی به همراه من است و هرگاه به کژی گراییدم، مرا استوار سازید (طبرسی، 1403: 2/448؛ یعقوبی، بیتا: 2/127). ابناکثم از رجال سیاسی ماهری بود که در مناظره با امامجواد(ع) یکی از مسائل اختلافانگیز جامعه را مطرح کرد تا مجلس را به آشوب و فتنه بکشاند. پرسشهای او رﻳﺸﮥ فتنه را میان حضّاری میکاشت که به ﺧﻠﻴﻔﮥ اول و دوم عشق میورزیدند؛ اما امام با تمسک به سخنها و باورهای پذیرفتهشده نزد ابناکثم که قادر نبود منکر آنها شود، پاسخ او را میدادند. حضرت ضمن در نظر گرفتن حساسیت جامعه و احترام شیخین، فضایل ساختگی را برنتافتند و با تدبیری صحیح، مستند به اصول و باورهای طرف مقابل، آن را رد کردند؛ از طرف دیگر، ایشان با اراﺋﮥ رأی صواب خود، راه را بر هرگونه اختلاف بستند و زﻣﻴﻨﮥ همگرایی را فراهم کردند.
امامجواد(ع) از یک سوآگاهترین فرد جامعه بودند و مأمون و فقیه درباری، ابناکثم، با کلام و رفتار خود این مسئله را تأیید میکردند (مفید، 1413(الف): 2/281؛ طبرسی، 1390: 351)؛ از سوی دیگر، امام با استدلالها و پاسخهایی که در مجالس خلفا در گفتوگو با علمای دایهدار، در حکم پشتوانههای علمی و فرهنگی و مشروعبخش خلفا میدادند، برتری و حقانیت خود را برای رهبری سیاسی اسلام ثابت میکردند (طبرسی، 1390: 446تا449؛ عیاشی، 1380: 1/319). در مقابل، ایشان در برابر بعضی از حوادث هیچگاه رفتاری واگرایانه از خود نشان ندادند؛ حوادثی همچون شورش بابک و مازیار، شورش خوارج در سیستان به رهبری حمزه آذرک (تاریخ سیستان، 1366: 156تا169)، تشکیل دولتهای مستقل اسلامی در آفریقا (بغدادی، 1358: 53و63)، قیامهای غیرعلوی مانند قیام ضد ایرانی نصربنشبث، قیام صاحبالزنج در بصره (مسعودی، 1365: 338؛ یعقوبی، بیتا: 2/453و472)، ناآرامیهای سیاسی در مصر به علت سیاستهای خشونتبار استانداران عباسی (مسعودی، 1365: 2/453)، فعالیتهای جریان شعوبیه (ممتحن، 1368: 225تا264) و فشارهای بیرونی از حکومت روم (ممتحن، 1368: 151تا154). شورشها و قیامها و جریانهای ملیگرا، حتی اگر موجب تضعیف خلافت عباسی میشد، چون در پوشش مذهب و برخلاف مبانی اسلام یا مبتنیبر نژادپرستی بود و رهاوردی جز واگرایی نداشت، امام آنها را تأیید نمیکردند و از آنها بهرة سیاسی نمیبردند. خلافت غصب شده بود؛ ولی حفظ امنیت و همگرایی امت مهمتر از آن بود؛ حتی اگر این امر با ماندن خلافت غاصب تحقق میپذیرفت. اجبار امام به ازدواج با امالفضل (یعقوبی، بیتا: 2/454) و فراخواندن ایشان به بغداد برای افزایش کنترل (مفید، 1413(الف): 2/289) و برپایی جلسههای مناظره (مفید، 1413(الف): 2/281؛ طبرسی، 1390: 351)، نمونههایی از تلاش خلفا برای به چالش کشیدن علم و جایگاه امام در جامعه بود؛ اما حضرت هیچگاه برخورد تند و اقدام سیاسی یا اعتراضی نشان ندادند و همراهی و همسازی با حاکمیت را به نمایش گذاشتند که اصلیترین دستاورد آن همگرایی بود. تأملی بر گفتمان امامجواد(ع) با مأمون، از ملایمت در تعامل با او حکایت دارد. آنجا که پس از سوءقصد مأمون به جان حضرت، امام درصدد نصیحت او برآمدند: «من از این مردم حیلهگر اطمینانى نسبت به تو ندارم و حرزى دارم که مىتوانى به وسیله آن خود را از بلاها در امان بدارى چنانچه دیشب مرا از شرّ تو نگه داشت. اگر به مصاف سپاه ترک و روم بروى و تمام روى زمین با جنگ تو همداستان شوند، به قدرت خدا نمىتوانند کارى از پیش ببرند اگر علاقه داشته باشى آن حرز را برایت بفرستم» (اربلی، 1381: 2/365و366؛ قطبالدین راوندی، 1409: 1/372). علیبنعیسی اربلی(م 692ق/1293م) با بررسی ابعاد روایت، احتمال صحت آن را ضعیف میداند؛ زیرا از سویی، امام در مدینه همسر دیگر گرفت و مأمون در مدینه نبود که امالفضل از امام به پدرش شکایت کند و اگر گفته شود مأمون برای انجام حج آمده بود، در این صورت شراب نمیخورد تا مست شود. از سوی دیگر، حضرت در بغداد وفات کردند و امالفضل هم در آنجا بود که امام را مسموم کرد و حکیمه در مدینه به سر میبرد؛ پس چگونه پس از وفات امام، امالفضل را دیده است (اربلی، 1381: 2/365و366)؟ اما علامه مجلسی پس از نقل روایت و اشکالهای اربلی مینویسد: ممکن نیست خبر مشهوری را که در بسیاری از کتابها نوشته شده است، به اعتبار استبعاد، رد کرد (مجلسی، 1403: 50/69تا72). امامجواد(ع) با در نظر گرفتن ظرفیتهای زمانه با خلفا رفتار میکردند؛ بنابراین به فرض صحیحبودن روایت ذکرشده، فرستادن حرز برای مأمون از تنشنداشتن امام با خلیفه و تلاش در حفظ همگرایی و امنیت جامعه نشان دارد؛ زیرا امام میدانستند اینگونه نیست که اگر مأمون را دشمن یا اطرافیانش بکُشند، زعامتِ بر مسلمانان به حضرت برسد. گاه ممکن است بر مسند قدرت نشستن غاصبی، از خلافت غاصب دیگر، کمزیانتر باشد و به دین و مسلمانان آسیب کمتری برسد. بنابراین دادن چنین حرزی به مأمون، به معنای تأیید او نیست و امام اینگونه در تلاش بودند با جلوگیری از تنش در امور سیاسی، دشمنان از اختلافات مسلمانان سوءاستفاده نکنند و همگرایی امت حفظ شود؛ چنانکه امیرالمؤمنین(ع) نیز برای جلوگیری از وضعیت بدتر، با خلفای زمان خود بیعت و همکاری کردند (الاسکافی، 1398: 94؛ دینوری، 1388: 2/38) تا با تحقق همگرایی، امنیت استقرار یابد. در روایتی ذکر شده است امامجواد(ع) برای استقبال از مأمون، به سوی شام روانه شدند (خصیبی، 1419: 300). استقبال بر روابط دوستانه و نزدیک دلالت دارد؛ بنابراین حتی اگر این دوستی فقط ﺟﻨﺒﮥ ظاهری داشت، از تلاش امام در تنشزدایی با حاکمیت نشان دارد. تضاد حاکمیت با امام بهحدی بود که برای حذف حضرت، از افترا دریغ نمیورزید؛ اما امام باوجود ردّ این اتهامها، درصدد مهار بحرانها و حفظ تسامح ظاهری بودند. به گزارش ابناورمه،3 معتصم از وزرای خود خواست علیه امام، مبنیبر خروج ایشان، شهادت دهند که امام این اتهام را انکار کردند (ابنحمزه طوسی، 1419: 524و525)؛ اما در مقابل، به اقدامی تلافیجویانه دست نزدند. بنابراین وجود اختلاف بین امام و خلیفه، رعایت مصلحت سازش ظاهری را مانع نمیشد. سازشی که با مدیریت حضرت صورت میگرفت. نموﻧﮥ دیگری از تعامل همگرایاﻧﮥ امام با حاکمیت به ابتدای حکومت معتصم برمیگردد. ماجرا از این قرار بود که فردی از اهالی بُست و سیستان، در حضور برخی از یاران خلیفه، از امام درخواست کرد نامهای سفارشی در باب تخفیف مالیات به حاکم آن منطقه بنویسند. این درخواست به تحریر نامه از سوی امام و درنهایت، رفتار نیک حاکم در اثر این نوشتار منجر شد (کلینی، 1407: 5/111و112). حضرت در ابتدای این درخواست، هوشمندانه تقیه کردند و ادعا کردند فرماندار را نمیشناسد (کلینی، 1407: 5/111و112)؛ اما روایت از راهبرد تنشزدایی امام برای تعامل مداراگونه با حکومت نشان دارد؛ این گونه که امام با عوامل حکومتی نشست و برخاست داشتند و در مقابلِ آنها، یعنی عوامل حکومتی خلیفه، سفارش افراد را به حاکمی میکردند که به خود ایشان متمایل بود.
در تمامی جلسههای مناظره، کنش امامجواد(ع) پرهیز از درشتگویی و تخریب بود. در مناظرة امامجواد(ع) با ابناکثم، امام در پاسخ به درخواست مأمون مبنیبر طرح پرسش از ابناکثم، رو به ابناکثم فرمودند: «آیا بپرسم». این رفتار امام به علت رعایت حال او، پس از شکست در مناظرة پیشین است. ادب و وقار امام باعث شده بود ایشان در برابر همگان، حتی مخالفان و رقبا، به نرمی برخورد کنند. بنابراین برای چیرهشدن بر ادبیات رقیبان، همگرایی به نرمی و خوشگفتاری نیاز دارد. آن حضرت پس از طرح معمای فقهی خود و ناتوانی ابناکثم از پاسخگویی، بدون تحقیر و کوچکترین اشارهای به ضعف او، ابعاد مسئله را شرح دادند (مفید، 1413(الف): 2/281). در مجلس حُکم سارق و راهزنان در حضور معتصم، امام سخنان فقها را شنیدند و به حکم ادب و فروتنی، تا از ایشان پرسش نشد، دیدگاه خود را بیان نکردند (عیاشی، 1380: 1/314، 315 و319). خوشرویی و منش آرام امام در مقابل مخالفان، غیر از آنکه روشی برای مدیریت همگرایی در جامعه بود، نوعی وظﻴﻔﮥ الهی از روی لطف و شفقت بود تا مردم به کمالهای خودشان هدایت شوند؛ هرچند با ناباوری آنها همراه باشد و برای آنها سخت باشد. به طور مسلم، بازتاب حُسن خلق امام در جامعه، جذب افراد و رویش بیشتر و درنهایت ریزش کمتر را باعث میشد. امام در مواجهه با عموی خود نیز که در پاسخگویی به پرسشهای شیعیان دچار خطا شده بود، در کمال احترام و بردبارانه خطای او را گوشزد کردند. ایشان ضمن هشدار به او، پاسخ درست را برای حاضران بیان فرمودند (مسعودی، 1384: 221). همگرایی و نرمش و انعطاف در برابر کسانى که از آنها تخلفی سر زده است، از صفات مهم هر هدایتکننده است. بدیهی است شخصى که در این مقام قرار گرفته است، اگر تندخو و انعطافناپذیر و فاقد روح گذشت باشد، مردم از گرد او متفرق میشوند و از وظﻴﻔﮥ هدایت باز مىماند. تأثیر رفتار انعطافپذیر امامجواد(ع) باعث شد تعابیر ابناکثم به مرور و در جریان گفتوگو، محترمانهتر شود و دیگر از غرور و اطمینان نخستین به برتری خود، خبری نباشد.
تأکید امامجواد(ع) به قرآن و بهرهگیری از آن، در حکم یکی از مؤلفههای راهبردی، بهترین استفاده از ظرفیت اجتماعی در توجهدادن به دورنمای امت واحده بوده است. در سیرة امامجواد(ع) توجه به محوریت قرآن بهحدی است که لقب «ترجمان قرآن» به ایشان داده شد (عطاردی، 1410: 77؛ مجلسی، 1403: 99/21). بنا بر روایت ابیهاشم جعفری (م261ق/875م)،5 امام در پاسخ به پرسش فردی که از ایشان دربارة معنی ﻛﻠﻤﮥ «واحد» پرسید، فرمودند: کسی که اجتماع زبانها بر او به یگانگی است؛ چنانکه خدا میفرماید: «و اگر از آنان (مشرکان) بپرسى چه کسى آنان را خلق کرده مسلماً خواهند گفت خدا»6 (زخرف، 87) (ابنبابویه، 1398: 83). باتوجه به وجود اختلافهای کلامی در زمان حضرت، بهویژه حول محور توحید، ایشان در این روایت با استناد به قرآن، سخن خود را در کانون تأیید عموم مسلمانان قرار دادند. اعجاز قرآن در حکم محتوای اصیل اسلام و یکی از مؤلفههای راهبردی امام در همگرایی، حرکت آن حضرت را تأثیرگذار میکرد. بنابراین در تحلیل تأثیر قرآن در ایجاد و اراﺋﮥ الگوی امت واحده، توجه به ابعاد خارقالعادة حقیقت قرآن ضروری مینماید. حقیقتی که قرآن نیز بدان اشاره میکند: و آنچه از کتاب (قرآن) به سوی تو وحی کردیم، فقط حق است7 (فاطر، 31). شیعیان، امامت امامجواد(ع) را به علت سن کم ایشان به چالش کشیدند. بنابر روایت علیبنسیف،8 حضرت با استناد به قرآن، از نبوت انبیاء گذشته در کودکی خبر دادند (یوسف، 22؛ مریم، 12) و انکار منتقدان دربارة امامت خود را بیعلت اعلام کردند و با این استدلال، خود را مصداق دریافت علم و حکمت در کودکی معرفی کردند (مفید، 1413(الف): 2/ 292؛ صفار، 1404: 1/238). به این ترتیب، امام این چالش پیش روی همگرایی شیعیان را در طول تاریخ روشن کردند. رفع شبهه و ایجاد همگرایی در شیعیان، از میزان نفوذ و جلب قلوب و آرای مردم توسط محتوای قرآن و نیز ایجاد نوعی همگرایی اعتقادی و سیاسی بر محور کلام الهی حکایت داشت. استناد امام به قرآن از سویی و تأیید محتوای نطق خود با مُهر سنت رسولالله(ص) از سوی دیگر، تأثیر کلام و حرکت حضرت را دوچندان میکرد. گفتوگوی امام با ابناکثم دربارة احادیث غالیاﻧﮥ اهلسنت در موضوع شیخین، با استنادات حضرت به قرآن و احادیث نبوی مردود اعلام شد. امام در پاسخ پرسش ابناکثم دربارة رضایت خداوند از ابوبکر، به آیهای از قرآن (ق، 16) و سخن رسولالله(ص) (طبرسی، 1403: 2/447) استناد کردند و به او نشان دادند این روایت خلاف قرآن و قول نبی(ص) است. امام دربارة روایتی که ابناکثم آن را منسوب به رسولالله(ص) برشمرد، مبنی بر اینکه «اگر من به پیامبری مبعوث نمیشدم، عمر مبعوث میشد»، با استناد به آیه 7 سوره احزاب:9 هیچکدام از پیامبران حتی لحظهای به خداوند شرک نورزیدند، پس چگونه ممکن است خداوند برخلاف پیمان خود، کسی را که بیشتر عمرش مشرک بوده است، به پیامبری برگزیند؛ همچنین استناد به کلام رسول خدا(ص) که فرمودند: من به پیامبری برگزیده شدم در حالی که آدم هنوز آفریده نشده بود، ساختگیبودن روایت را اعلام کردند (طبرسی، 1403: 2/448). ابناکثم به نقل از رسولالله(ص) روایتی بیان کرد: «اگر عذاب نازل شود، فقط عمر نجات خواهد یافت» که امامجواد با اشاره به آیه 33 سوره انفال آن را بیاساس دانستند (طبرسی، 1403: 2/449). استناد حضرت به اصول و اعتقادات مشترک، بدون ایجاد اختلاف، به نزدیکی مسلمانان به یکدیگر و به تعبیری، همگرایی منجر شد. برتری و رسایی منطق از ویژگیهای مهم کارگزار فرهنگی برای نیل به همگرایی است (ودادی، 1388: 71و72) که در گفتمانهای حضرت هویداست. در مجلسی، در حضور معتصم و فقها، از حُکم قطع دستِ دزد سؤال شد. ابنابیدؤاد (م 240ق/854م)،10 قاضی معتصم، با استناد به «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُم» (نساء، 43) حکم به قطع دست از مچ را داد. برخی با اشاره به «وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِق» (مائده، 6) آرنج را محل اجرای حد دانستند. امام پس از اصرار معتصم برای اظهارنظر، محل قطع دست را از انگشتان اعلام کردند. ایشان در تبیین این رأی، به سخن رسولالله(ص) دربارة مواضع هفتگاﻧﮥ سجده یعنی پیشانی، دو دست، دو زانو و دو پا اشاره کردند و با تمسک به آﯾﮥ «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ» این مواضع را مربوط به خدا دانستند. ایشان با اداﻣﮥ آیه «فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا» (جن، 18) استدلال خود را تکمیل کردند که آنچه برای خداست، قطع نمیشود. معتصم نیز استدلال امام را پذیرفت (عیاشی،1380: 1/319و320؛ بحرانی، 1374: 2/296). اختلاف نظر در جامعه امری اجتنابناپذیر است که از آن گریزی نیست؛ بنابراین نگاه امام به اندیشههای مخالف، نگاه ضاله باطله نیست. امام با منطقی استوار، بدون متهمکردن آنها به گمراهی و جهل، نظریههای ارائهشده را با استناد به سخن رسولالله(ص) نادرست معرفی کردند؛ سپس نظر خود را که براساس سنت بود، با ادﻟﮥ قرآنی تکمیل و اثبات کردند. همین رفتار باعث پذیرش رأی امام شد. یکی از وظایف مهم رهبران دوراندیش، به وجود آوردن بستر تسهیل است؛ برای اینکه جامعه در امکان عقلی و عملی رسیدن به آرمانهای مطلوب خود، دچار تشویش خاطر نشود. امامجواد(ع) با انتخاب نیکوترین مؤلفههای همگرایی، یعنی قرآن و سنت، این مهم را دنبال میکردند. پاسخهای محکم و انکارناپذیر حضرت، ﻛﻴﻨﮥ برخی فقهای درباری را برانگیخت (عیاشی،1380: 1/319و320)؛ اما توجه به محتوای سخن و استدلالهای حضرت، تلاش ایشان را در ایجاد همگرایی با تأکید بر باورهای مشترک مسلمانان نشان میدهد. در مجلسی دیگر، معتصم دربارة چگونگی مجازات راهزنانی که به کاروان حاجیان دستبرد زده بودند، از فقها نظر خواست. آنها بهترین راهکار را این آیه دانستند: «کیفر آنها که با خدا و پیامبر به جنگ برمىخیزند و در روى زمین فساد مىکنند این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست راست و پاى چپ آنها بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند...» (مائده، 33). با اصرار خلیفه، امام استدلال به این آیه را خطا دانستند و با اشاره به ضرورت در نظر گرفتن جوانب مسئله، احکام جداگانه را بیان فرمودند: اگر دزدان فقط راه را ناامن کرده و کسی را نکشته و مالی را به غارت نبردهاند، کیفر ایشان فقط حبس است و این معنای نفیالارض است. اگر راه را ناامن کرده و افرادی را کشتهاند؛ اما به مال دیگران تجاوز نکردهاند، مجازات ایشان اعدام است. اگر باعث خوف شده و کسی را کشته و مالی را به غارت بردهاند، باید دست و پای ایشان را از خلاف برید و سپس به دار آویخته شوند. معتصم براساس نظر امام عمل کرد (عیاشی، 1380: 1/314و315؛ بحرانی، 1374: 2/289). ردّ برخی احکام گاه به معنای بطلان یک حکم است و گاه به این معنی است که حکمی کاملتر از آن وجود دارد. گاه گروهی مخالف و ضد هستند و باید با آنها جنگید؛ ولی گاه اشتباه میفهمند. امام نیز در این گفتوگو، با حضور خلیفه و فقها، در تصحیح تفسیر قرآن از استدلال بهره جستند و با ادبیات انعطافپذیری، بدون ایجاد حساسیت در مخالفان، سخن خویش را بهگونهای بیان کردند که آنها تصدیق کردند و زﻣﻴﻨﮥ همگرایی فراهم شد.
پدیدة غلوّ11 و افراطگرایى یکى از آفاتى است که در طول تاریخ، گریبانگیر تمام مذاهب و مکاتب، اعمّ از الهى و غیرالهى، شده است. این آفت در طول تاریخ اسلام نیز، همواره به خلط واقعیت و حقیقت و بدگمانی و تکفیر مسلمانان در برابر یکدیگر و درنتیجه، واگرایی امت منجر شده است. قرآن ﻣﺴﺌﻠﮥ غلوّ در دین را مطرح کرده است و با خطاب «اى اهل کتاب در دین خود غلو مکنید»12 (نساء، 171)، از یهودیان و مسیحیان مىخواهد دست از غلوّ خود بردارند و عُزیر(ع) و عیسى(ع) را از حدّ، بالاتر نبرند.13 رسول خدا(ص) غلوّ را عامل اصلی نابودی امتها و دینهای پیشین معرفی کردند و مسلمانان را از آن برحذر داشتند (ابنحنبل، 1416: 2/427). ادعای اصلی غلات مبنیبر الوهیت رسول خدا(ص) و ائمه(ع)، با آموزههای اسلام در تضاد واضح و آشکار است (کلینی، 1407: 1/11تا13). داعیان این تفکر در پوشش دوستی اهلبیت، باورهای خود را ترویج میکردند. بنابراین در جاﻣﻌﮥ اسلامی، مبارزه با عقاید غلات و روشنگری به یکی از دغدغههای مهم ائمه(ع) تبدیل شد. روش مواجهه امامجواد(ع) با غلات در دو محور کلی درخور ارزیابی است: روشنگری و برخورد قاطعانه. الف. روشنگری امام در مرﺣﻠﮥ نخست، در مواجهه با غلات از تعامل و مباحثه و مناظره بهره بردند. روشنگری در قالب معرفی غلات از روشهای امام در برخورد با این جریان است. بنابر روایت علیبنمهزیار (م 229ق/844م)،14 امامجواد(ع) در معرفی محمدبنمقلاص الاسدی، معروف به ابوالخطاب (م 143ق/760م)،15 و یارانش فرمودند: اینان، یعنی ابوالغمر، جعفربنواقد و هاشمبنابیهاشم، ما را وﺳﻴﻠﮥ غصب اموال مردم قرار میدهند و به اعتبار ما، مال مردم را میخورند؛ در حالی که مردم را به تعالیم ابوالخطاب و آنچه او مردم را به آن میخواند، دعوت میکنند (کشی، 1409: 528و529). معرفی این افراد در حکم کسانی که در خط فکری ابوالخطاباند، رسوایی بزرگی برای ایشان بود؛ زیرا پس از زمان امامصادق(ع) ائمه(ع) آنها را لعن میکردند و روش آنها غالیگری معرفی شد (حرانی، 1385: 557). بنابراین امامجواد(ع) با شناساندن افرادی در حکم اصحاب او، تکلیف مردم را روشن کردند. روشنگریهای امام در معرفی غلات به جامعه و یادآوری مرام و مسلک صاحبان این جریان در دورههای پیشین، نتایج مهمی به دنبال داشت. این اقدام تفکرات عامه را تصحیح کرد. تفکر افرادی که به طور مسلم با تبلیغات مسموم غالیان، علیه شیعه و امام شیعیان موضعگیری منفی داشتند و منجر به واگراییهایی در جامعه شده بودند. این روند درنهایت، همگرایی در جامعه را بهبود میبخشید. تبیین جایگاه رسولالله(ص) و ائمه(ع) از دیگر روشهای روشنگری امامجواد(ع) بود. در زمان امامجواد(ع)، در بحث تفویض16 اختلافاتی وجود داشت که محمدبنسنان17 آن را برای امام گزارش کرد. آن حضرت دربارة واگذاری امر دین به معصومان، استقلال و ارادة ائمه را به ارادة خداوند منوط دانستند که هرکس آن را نپذیرد، دینش نابود میشود و هرکس آن را بپذیرد، به حق ملحق شده است (کلینی، 1407: 1/441). امامجواد(ع) در این روایت عقیدة مفوضه18 مبنیبر خلق و واگذاری تمام امور به پیامبر و اهلبیت(ع) را انکار فرمودند. امام عقیدة تفویض امور یا به تعبیری، تفویض احکام را عقیدهای نادرست معرفی کردند. ایشان تأکید کردند این امر به مشیّت الهی است و خواست پروردگار به دست ایشان جاری و ساری میشود و با نام حلال و حرام اعلام میشود. لازﻣﮥ تفویض، استقلال در اراده است و امام بهصراحت چنین استقلالی را ابطال کرده است. معنای کلام امام این است که امامان خواستی به جز خواست خدا ندارند؛ از این رو، ایشان مسیر دستیابی به احکام الهیاند. روشنگری در زﻣﻴﻨﮥ حدّوحدود مقام پیامبر و امام، بسیاری از تصورهای غلط در ارتباط با ائمه(ع) را تصحیح کرد و برای نزدیکی باورها و همگرایی دربارة جایگاه ائمه، بستر مناسبی فراهم کرد. از دیگر نمونههای روشنگریهای امامجواد(ع)، رد باورهای غالیاﻧﮥ اهلسنت بود. احادیث بسیاری که راویان درباری در فضیلت ابوبکر،19 عمر،20 عثمان،21 معاویه 22 و برخی دیگر از صحابه23 و خلفای اموی24 و عباسی25 ساخته بودند، نشان میدهد پدیدة غلو به شیعه اختصاص نداشت و در بین اهلسنت، غالیان بسیاری وجود داشتند. در یکی از محافلی که امامجواد(ع) و تعدادی از بزرگان اهلسنت حضور داشتند، ابناکثم با بیان احادیث عقیدتی مربوط به مناقب شیخین، نظر امام را دربارة آن جویا شد. گفتنی است در این زمان، باور عمومی جامعه چنان از جریان اهلحدیث منقبتساز اثر میگرفت که در سال 211ق/826م شخصیتی مانند مأمون موفق نشد به باور خود که تخطئه معاویه بود، جامه عمل بپوشاند (ابنبکار، 1374: 41)؛ چه برسد به آنکه بخواهد برخی فضایل خلفای نخستین را نقد کند. بهرهگیری امام از شیوة اهلحدیث، یعنی مناقشه و نقد اسناد روایتها در بیان بطلان این روایتها، به طور مسلم به موضعگیری بزرگان و عاﻣﮥ اهلسنت علیه خود و مذهب تشیع منجر میشد. امام در تلاش بودند ضمن رد منطقی احادیث غالیانه دربارة خلفا، احترام آنها حفظ شود. در این مناظره، حضرت روایت جعلی «ابوبکر و عمر سرور پیران اهل بهشتاند» را با استدلال به این حدیث که «اهل بهشت همگی جوان هستند» (ابنبابویه،1413: 2/573)، رد کردند. ایشان فرمودند: چون رسول خدا(ص) امامحسن و امامحسین را سرور جوانان بهشت معرفی کردند، بنیامیه در مقابل آن، حدیث مذکور را روایت کردند (ابنسعد، 1374: 5/13؛ فسوی، 1401: 2/644). امامجواد(ع) در ادامه، روایت مبنیبر همانندی ابوبکر و عمر با جبرئیل و میکائیل را با این استدلال رد کردند که این دو فرﺷﺘﮥ مقرب برای لحظهای از اطاعت خدا فارغ نشدهاند؛ در حالی که ابوبکر و عمر بیشتر عمرشان مشرک بودند و پس از آن اسلام آوردند (طبرسی، 1403: 2/447). اگر مناظرهها با هدف حقطلبی و تبیین مبانی صحیح دین نباشد، به علت تعصب اعتقادی دو طرف، واگرایی و نفرت عمومی جامعه به کسی که اعتقادی برخلاف عقیدة عموم دارد، تنها ﻧﺘﻴﺠﮥ آن خواهد بود. امام با پذیرش کرامتها و فضایلی که به شیخین نسبت داده شده بود، شک شیعیان را به خود برمیانگیخت و با انکار آن، عاﻣﮥ مردم را علیه آنها میشوراند؛ اما پاسخها و استنادهای امام علاوه بر اینکه واگرایی و درگیری موافقان و مخالفان امام را در جامعه به دنبال نداشت، باعث تصحیح یا دستکم تعدیل تفکرات اهلسنت به شیخین میشد و درنهایت، زمینهساز همگرایی در جامعه بود. ب. برخورد قاطعانه امامجواد(ع) در مرﺣﻠﮥ دوم مواجهه با غالیان، قاطعانه عمل کردند. لعن غلات ازجمله این روشها بود. دستاویز قراردادن الوهیت ائمه و سوءاستفاده از نام و موقعیت آنها، باعث شد برخی از غلات بهمنظور دستیابی به مال و منال، خود را پیامبر و منصوب از طرف ائمه(ع) معرفی کنند. غلات با این بهانه، اموال مردم را به تاراج میبردند و آنها را گمراه میکردند. بنابراین لعن علنی غلات، بهمنظور منزویکردن آنها در جامعه صورت میگرفت. در روایتی از امامرضا(ع)، علت لعنها پرهیز اصحاب از غلات و واداشتن آنها به برائت بیان شده است (کشی، 1409: 554). از دیگر علتهای این لعنها، باید اعلام رسمی جدابودن خط اهلبیت و پیروانشان از جریان غلات به امت اسلام را بیان کرد. در روایتی از علیبنمهزیار، امامجواد(ع) دربارة ابوالخطاب و یارانش فرمودند: «لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسانی که دربارة لعن بر او توقف یا تردید کنند». حضرت برخی اصحاب خود مانند علیبنمهزیار را نیز به لعن این افراد ترغیب کردند (کشی، 1409: 528و529). ابراز لعن از سوی امام به این جریان فکری، از اوج انزجار امام نشان دارد که تکلیف معتقدان و پیروان این فرقه را مشخص میکرد. دستور قتل غلات از دیگر برخوردهای قاطعانه با آنها بود. حساسیت موضوع غلات و جدیّت امامجواد(ع) در مواجهه با این گروه به جایی رسید که دستور کشتن آنها را صادر کردند. در روایتی، امام با اعلام بیزاری از غلات، خون آنها را حلال دانستند و فرمودند: «دو تن از غلات به نامهای ابوالسمهری و ابنابیالزرقاء ( که گویا به ائمه(ع) دعوت میکردند) به هر طریقی باید کشته شوند» (کشی، 1409: 529). غالیان علاوهبر جعل روایت، با انتساب باورهای دروغین به امام و مخدوشکردن چهرة شیعه، مسبب انحراف و اختلاف در امت میشدند که تنها با از بین رفتن این گروه، آن انحراف و اختلاف از بین میرفت. بنابراین این شدت عمل با آنها روا داشته میشود؛ در حالی که با نواصب که دشمن اهلبیت(ع) بودند، صبر و مدارا توصیه میشد (مفید، 1413(ب): 191). به طور خلاصه، ﻧﺘﻴﺠﮥ سیاستهای متنوع امام در مواجهه با غلات، حفظ شیعیان از آثار سوء تفکرات این جریان و افشای چهرة حقیقی و انحرافی آنها نزد عاﻣﮥ مسلمانان و زمینهسازی برای نزدیکی و همگرایی مسلمانان بود. استراتژیهای متنوع امام در مقابل افراطگرایان، از ﻧﻘﺸﮥ راه و رفتار فرهنگی یک کارگزار فرهنگی و هدایتگر همگرایی حکایت دارد که در مرحلهای برخورد او روشنگری است و در مرحلهای دیگر، حکم به لعن و قتل خاطیان میدهد. آگاهی از ویژگیهای خُلقی افراطگرایان و شناخت اوضاع اجتماعی و فرهنگی امت، عامل قاطعیت در این رفتار فرهنگی اجتماعی برای دفع آفات همگرایی بود.
نتیجه امامجواد(ع) برناﻣﮥ راهبردی و سرنوشتساز ایجاد و تقویت همگرایی را از راه مناظرهها و مواجهه با خلفا و جریانهای فکری دنبال میکردند. آن حضرت کشمکشهای فرقهای و واگرایی در امت اسلامی را ماحصل احترامنگذاشتن متقابل به باورها و. مقدسات و تحریک احساسات مذهبی میدانستند و بر لزوم احترام و رعایت ادب تأکید میکردند. این ادب دینی به حفظ کرامت جاﻣﻌﮥ اسلامی، مصونیت آن از توهین و ناسزا و نیز پرهیز از ایجاد زﻣﻴﻨﮥ اختلاف و راهیابی به سوی همسازگری منجر میشد. امام مدعی زعامت منصوصی بر امت اسلام بودند؛ ولی با توجه به مقتضیات زمانه در حفظ حکومت اسلامی، به خلافت هیچگونه اقدام واگرایانهای نداشتند و از جریانها و نیروهای استقلالطلب واگرا حمایت نمیکردند و از آنها استفادة سیاسی نمیبردند. براساس آموزههای امامجواد(ع)، رفتارحکیمانه و مجادﻟﮥ علمی احسن همراه با نرمی و محبت و دوری از سخنان تند، حتی در برابر کسانی که کینه و بغض ایشان را داشتند، به همگرایی در جامعه منجر میشد. انعطاف و گذشت رهبران، بهویژه در برابر کسانى که تخلفى از آنها سر زده است، همگرایی را در پی دارد. حضرت بر اشتراک مسلمانان براساس دو منبع اصیل قرآن و سنت و ضرورت پیروی از دستورهای آن، در نیل به همگرایی، تأکید میکردند. ایشان در مواجهه با پدیدة افراطگرایی اسلامی، از دو روش روشنگری و برخورد قاطعانه بهره میبردند. روش روشنگری امام شامل برخورد هدایتی و پاسخگویی به شبهات بود و برخورد قاطعانه اعمالی مانند لعن و حکم قتل را دربرمیگرفت. امام از راه روشنگری، در بازآموزی معارف دین و هدایت تلاش میکردند. غالیان شیعی راه را برای دشمنان در تهمت و مخالفت با شیعه هموار میکردند؛ بنابراین افشاگری و لعن و درنهایت، فرمان قتل برخی از آنها در دستور کار قرار گرفت تا با شفافسازی ماهیت و اعلام مشروعیتنداشتن این جریان، ضمن رفع سوءتفاهم، زﻣﻴﻨﮥ همگرایی فراهم شود. امام در ردّ باورهای غالیاﻧﮥ اهلسنت نیز بدون ایجاد حساسیتهای مذهبی، با استنادهای محکم، به ردّ منطقی این عقاید همت گماشتند. بنابراین رفتارهای واگرایاﻧﮥ جریانهای اسلامی، از آگاهینداشتن و نبود درک درست از ماهیت دین و سیره معصومان(ع) نشان دارد. اینگونه سیرة ائمه(ع) این امکان را مییابد که در ایجاد همگرایی اسلامی، نقش مؤثری ایفا کند.
پینوشت
25. هرثمهبناعین تمام امور خلافت، بندگان و ولایتها را ودیعه خداوند به هارونالرشید میدانست (طبری، 1387: 8/332و333). | ||
مراجع | ||
الف. کتاب
ب. مقاله
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,048 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 378 |