تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,775 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,282,910 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,767,814 |
ترکیب، اینهمانی و خسّت هستیشناختی | ||||||||||||||||||||||
متافیزیک | ||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 12، شماره 29، فروردین 1399، صفحه 63-78 اصل مقاله (853.04 K) | ||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/mph.2020.122843.1219 | ||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||
لطف الله نبوی* ؛ محسن شعبانی صمغ آبادی | ||||||||||||||||||||||
گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||
ربطونسبت کلها به اجزائشان یکی از درونمایههای بنیادینِ متافیزیک ترکیب است: آیا کلها اموری زائد بر اجزای خود هستند؟ و آیا کلها با اجزای خود (بهنحوِ جمعی) اینهمانی دارند؟ تز موسوم به ترکیب-بهمثابۀ-اینهمانی پاسخی مثبت به این دو پرسشِ همارز اخیر است؛ اما از این تز دو روایت وجود دارد: تز ضعیف و قوی. براساس تز ضعیف، نسبت کلها با اجزای خود اینهمانی، بهمعنای دقیق و منطقی این کلمه نیست؛ بلکه نسبتی است که به اینهمانی شباهت دارد. براساس تز قوی، کلها با اجزای خود، بهمعنای دقیق و منطقی کلمه، اینهمان هستند. در این نوشتار، ابتدا به تقریر و صورتبندی منطقی این دو روایت پرداخته میشود. سپس استدلالهای مبتنیبر معیار خسّت هستیشناختی نقد میشود. هر دو روایت ضعیف و قوی از تز ترکیب-بهمثابۀ-اینهمانی مدعیاند از تز رقیب خود ـ این ایده که کل با اجزای خود نااینهمان است ـ خسّت هستیشناختی بیشتری دارند و درنتیجه، بهشرطِ اینکه قدرت تبیینی تزهای رقیب برابر باشد، عَقلا بر رقیب خود مرجّحاند. در نوشتار حاضر نشان داده شده است که هر دو روایت قوی و ضعیفِ تز ترکیبـبهمثابۀـاینهمانی به دشواریهای سمنتیکی و متافیزیکی معتنابهی دچارند. | ||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||
متافیزیک ترکیب؛ تز ترکیب-بهمثابۀ-اینهمانی؛ خسّت هستیشناختی؛ ضرورت اینهمانی؛ منطق جمعی | ||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||
. مقدمه نیمۀ دوم قرن بیستم، شاهد افول تفکر پوزیتویستی، اصالتبخشیِ دوباره به مباحث هستیشناختی، رونقگرفتن منطق و متافیزیک وجهی[1] و برجستهشدن پارهای از مباحث متافیزیکی در فلسفۀ ذهن بود. بدینسان زمینه برای احیای متافیزیک در سنّت فلسفۀ تحلیلی مساعد شد. پرسشهای کهن اکنون در چهارچوبی نوین پدیدار شدند و ابزارهای تحلیل منطقی و زبانی در خدمت صورتبندی و حل یا منحلکردن مسئلههای متافیزیکی قرار گرفتند[1]. موضوع یکی از حوزههای مطرحشده در متافیزیک تحلیلی سرشت ترکیب[2] و اشیای مرکب[3] است. پرسش محوری این حوزه این است که آیا کلها اموری زائد بر اجزای خود هستند؟ بهدیگرسخن، چه نسبتی میان ترکیب، بهمثابۀ رابطهای میان اجزا و کل و اینهمانی وجود دارد؟ از ایدۀ موسوم به «ترکیبـبهمثابۀـاینهمانی»[4] (زینپس بهاختصار اینایده «تز اینهمانی» نامیده میشود) دو روایت ضعیف[5] و قوی[6] وجود دارد. براساس تز اینهمانی ضعیف، یک شیءِ مرکب منطقاً و بهمعنای واقعی کلمه[7] با اجزای خود اینهمان نیست؛ اما با اجزای خود رابطهای شبیه به اینهمانی دارد: (1) تز اینهمانی ضعیف: رابطۀ میان اجزا و کل رابطهای شبیه به اینهمانی است (Cotnoir & Baxter, 2014: 9) اینک پرسش این خواهد بود که ترکیب و اینهمانی از چه روی به هم شباهت دارند؟ دیوید لوئیس در کتاب اجزای کلاسها[8] پنج شباهت را برشمرده است (Lewis, 1991: 85-87): 1) ترکیب و اینهمانی هردو عاری از تعهد هستیشناختیاند. بهعبارت دیگر، اگر یک فهرست فرضی از همۀ اشیای عالم تهیه کنیم و یک کل را در فهرست اشیای عالم قرار بدهیم، نیازی به گنجاندن اجزای آن کل در فهرست یادشده نیست[2]. بههمینقیاس، اگر یک شیء را در فهرست فرض اشیای عالم قرار بدهیم، نیازی نیست اشیای اینهمان با آن را مجدداً در فهرست فرضی یادشده قرار بدهیم. 2) ترکیب و اینهمانی هردو نامشروط[9] هستند. اگر اشیای x, y, z, … موجود باشند، ترکیب حاصل از آنها نیز موجود خواهد بود. هیچ شرطی دربارۀ اینکه x, y, z, … چه باشند و یا این اشیا در چه شرایطی میتوانند ترکیب ایجادکنند، وجود ندارد.[3] بههمینقیاس، اگر x موجود باشد، چیزی وجود دارد که x با آن اینهمان است[4]. 3) هم ترکیب و هم اینهمانی رابطههایی متعدّیاند[10]. اگر x y را ترکیب کند و y z را، چون z چیزی فرا و ورای[11] y نیست (براساسِ ایدۀ ترکیب-بهمثابۀ-اینهمانی که لوئیس به آن باور دارد) و y نیز ترکیب منحصربهفردی از x است، پس لازم میآید y و z اینهمان باشند و بنابراین x ترکیبکنندۀ z است. تعدّی رابطۀ اینهمانی نیز بهسهولت در منطق محمولات مرتبۀ اول بهاضافۀ اینهمانی اثباتشدنی است (آشکار است که اگر x=y و y=z باشد، آنگاه x=z است). 4) اگر شیء xای را توصیف کنیم، گویی هرچه را که با آن اینهمان است، توصیف کردهایم. بههمینقیاس، اگر اجزای یک ترکیب را توصیف کنیم، گویی که خود ترکیب یا کل را توصیف کردهایم. این خصلت را لوئیس سهولت در توصیف[12] مینامد. 5) هر شیء ضرورتاً با هرچه که اینهمان باشد، هممکان[13] نیز هست. اجزا و کلها نیز ضرورتاً هممکان هستند. اما براساسِ روایت قوی از تز اینهمانی، کل بهمعنای دقیق و منطقی کلمه با اجزای خود اینهمان است؛ بنابراین، کل و اجزا صرفاً در لفظ و مفهوم با هم مغایرت دارند؛ نه در مصداق: (2) تز اینهمانی قوی: رابطۀ میان اجزا و کل، رابطۀ اینهمانی بهمعنای دقیق و منطقی کلمه است (Cotnoir & Baxter, 2014: 9). دیوید آرمسترانگ[14] نسبت جزء به کل را «اینهمانی جزئی»[15] قلمداد کرده است. برای مثال، منطقۀ نیوساوثولز[16] که جزئی از سرزمین استرالیا محسوب میشود، در نظر او، با سرزمین استرالیا اینهمانی جزئی دارد. حال اگر همۀ اجزای تشکیلدهندۀ سرزمین استرالیا را در نظر آوریم، جمع آنها با سرزمین استرالیا اینهمانی دارد. بهتعبیری، استرالیا چیزی زائد بر جمع سرزمینهای شکلدهندۀ خود نیست[5] (Armstrong, 1978). در نوشتار حاضر نخست به ایضاح و تنقیح مفاهیم تعهد وجودی[17] و خسّت هستیشناختی[18] پرداخته میشود. تحلیل این دو مفهوم هم در ادبیات بحث و هم در نوشتار حاضر بر یک رویّه و سنّت کواینی (Quine, 1948) اتّکا دارد. سپس، همچنانکه این رویّه و سنّت ایجاب میکند، به صورتبندی منطقی هر دو روایت قوی و ضعیف تز اینهمانی و نیز تز رقیب ـکه نااینهمانی یا تغایر یک کل و اجزای خود استـ همت گماشته میشود. صورتبندی روایت قوی از تز اینهمانی نیازمند ابزار منطقی ویژهای است. ایدۀ اینهمانبودن یک کل با اجزای خود به یک تلقی جمعی از اینهمانی نیاز دارد. منطق کلاسیک دربردارندۀ چنین معنایی از اینهمانی نیست؛ اما نظام منطق جمعی چنین ابزاری را در اختیار ما قرار میدهد. در گام بعد، به این بحث پرداخته میشود که حامیان تز اینهمانی ضعیف و قوی هریک چگونه میکوشند ترجیح نظریۀ خود را بر نظریۀ رقیب، ازحیث خسّت هستیشناختی نشان بدهند. آکیله ورزی[19]، متافیزیکدان صاحبنفوذ در این حوزه، با پیوندی که میان مفاهیم شمارش و تعهد وجودی برقرار میکند، میکوشد ثابت کند که تز اینهمانی بر رقیب خود رجحان دارد. این پژوهش با تأمل در راهبرد ورزی نشان خواهد داد که شیوۀ وی با تز اینهمانی قوی سازگاری ندارد؛ راهبرد وی تنها درصورتی مؤثر واقع خواهد شد که او اینهمانی بهمعنای دقیق کلمه میان کل و اجزا، یا همان تز اینهمانی قوی را بپذیرد. اما تز اینهمانی قوی، خودْ مصون از اشکال نیست. اگر کل و اجزا بهمعنای واقعی کلمه اینهمان باشند، بنابر قانون جایگزینی عبارتهای هممصداق[20]، میتوان واژگان حاکی از کل و واژگان حاکی از اجزا را در یک جمله با هم جایگزین کرد؛ بیآنکه ارزش صدق جمله دگرگون شود. در اینجا مثالهای نقضی ارائه خواهد شد که نشان از تغییر صدق جملهها و درنتیجه نامقبولبودن ایدۀ اینهمانی کل با اجزا دارد. افزونبر این دشواری سمنتیکی، نشان داده میشود که تز اینهمانی قوی به قسمی ذاتگرایی[21] افراطگونه منتهی خواهد شد: از تز اینهمانی قوی و قانون ضرورت اینهمانی این نتیجۀ نامقبول برمیآید که همۀ اجزای یک شیءْ ذاتیِ آن شیء هستند؛ نتیجهای که با واقعیت اشیا ناهمخوان است. درنهایت، بر تکثر معانی مفهوم «جزء و کل» در زبان طبیعی نظری افکنده میشود و بهتأسی از مورتون ای. وینستون[22]، شش دسته از این معانی بررسی میشود. مشاهده میشود که تز اینهمانی قوی و پیامدهایش قادر نیستند گوناگونی معانیای را که در ذیل مفهوم «جزء و کل» قرار میگیرند، پوشش دهند. این اقسام گوناگون واجد خصایصی هستند که تز اینهمانی قوی از تبیین آنها عاجز است.
2. استدلال مبتنیبر خسّت هستیشناختی استدلالی که حامی تز اینهمانی است، بر مفهوم خسّت هستیشناختی استوار است. براساس معیار خسّت هستیشناختی، اگر قدرت تبیین دو نظریۀ برابر باشد، نظریهای که تعهدات هستیشناختی کمتری دارد، مرجّح خواهد بود. حامیان تز اینهمانی هم مدعیاند که قدرت تبیینی این تز برابر تزهای رقیب است و هم تصدیق میکنند که این تز بهلحاظ هستیشناختی مقتصدانهتر و بهصرفهتر است. با این اوصاف، کامیابی استدلال فوق در گروِ قدرت تبیینی تز رقیب خواهد بود؛ اما رقیبِ تز اینهمانی، تز نااینهمانیِ کل و اجزا (زینپس بهاختصار تز «نااینهمانی» نامیده میشود) است: کلها اموری فرا و ورای اجزای خود هستند و بههیچوجه با آنها اینهمان نیستند[6]؛ بنابراین، اگر شیء مرکب X از اجزای x1, …,xn ساخته شده باشد، X امری مغایر و نااینهمان با x1, …,xn خواهد بود. در نوشتار حاضر فرض میشود تزهای اینهمانی و نااینهمانی بهلحاظ تبیینی در یک سطح هستند. در اینجا قصد بر نشاندادن این مطلب است که حتی بهفرضِ برابربودن قدرت تبیینی دو تز اینهمانی و نااینهمانی، شیوهای که برای اثبات ترجیح تز اینهمانی ازحیث معیار خسّت هستیشناختی به کار گرفته شده است، دچار اشکال است. برای رسیدن به این هدف، هر دو روایت ضعیف و قوی تز اینهمانی بررسی میشود. در بخش بعد به این مطلب پرداخته میشود که دو روایت ضعیف و قوی چگونه میکوشند هستیشناسی مقتصدانهتری را عرضه کنند.
1.2 معیار خسّت هستیشناختی مقصود از خسّت هستیشناختی چیست؟ پیش از پاسخدادن به این پرسش، لازم است قدری در مفهوم «تعهد وجودی» تأمل شود؛ زیرا تعهد وجودی پیشنیاز مفهومی خسّت هستیشناختی است. تعهد وجودیِ یک نظریه، اشیا یا گونههایی از اشیا هستند که ناگزیرند وجود داشته باشند تا آن نظریه بتواند صادق شود (Bricker, 2014). کواین در مقالۀ مشهور «درباب آنچه هست»[23] میگوید: «یک نظریه تنها و تنها به اشیائی متعهد است که متغیرهای پابند نظریه قادر باشند بهجهت صادقگردانیدن مدعیات نظریه، به آن اشیا ارجاع بدهند» (Quine, 1948: 33). پس اگر برای مثال، نظریهای حاوی جملۀ ($x)Elephant(x) («فیل وجود دارد») باشد، برای اینکه این نظریه صادق باشد، متغیر پابند x بهناگزیر باید به فیلها اشاره کند و بدینسان به وجود فیلها متعهد خواهد شد. بهطور کلی، در شیوۀ کواینی، برای تعیین اینکه یک نظریه به چه اشیائی متعهد است، لازم است سه گام برداشته شود: 1) تعیین شود که کدام جملههای یک نظریه صادقاند. 2) جملۀ صادقفرضشده به زبان معیار[24] منطقی ـکه ازنظر کواین، زبان منطق مرتبۀ اول کلاسیک استـ ترجمه شوند. 3) اشیائی که لازم است به متغیرهای پابند جملهها نسبت داده شوند تا صدق آنها برقرار شود، بهمثابۀ تعهدات وجودی جمله قلمداد میشوند (Ney, 2014: 44). اینک با مشخصشدن مفهوم «تعهد وجودی» میتوان به ایضاحِ مفهوم «خسّت هستیشناختی» پرداخت. خسّت هستیشناختی بهواقع معیاری است برای سنجیدن میزان نسبی تعهد هستیشناختی دو نظریه: معیار خسّت هستیشناختی: اگر دو نظریۀ T1 و T2 در همۀ موارد تعهدهای هستیشناختی برابری داشته باشند، به جز اینکه T2 به Fها تعهد داشته باشد، اما T1 چنین تعهدی نداشته باشد، T1 نسبت به T2 خسّت هستیشناختی بیشتری دارد. اما اینکه کدام نظریه ازمنظر خسّت هستیشناختی مرجّح است، موضوع اصل روششناختی تیغ اُکام[25] است. اگر دو نظریۀ T1 و T2 قوّت یکسانی در تبیین یا پیشبینی داشته باشند، نظریهای که خسّت هستیشناختی کمتری داشته باشد، مرجّح خواهد بود: تیغ اُکام: بهشرط یکسانبودن همۀ شرایط، اگر T1 نسبت به T2 خسّت هستیشناختی بیشتری داشته باشد، معقول است کهT1 بر T2 مرجّح باشد (Baker,2016). اکنون که مقصود از مفاهیم «تعهد وجودی» و «خسّت هستیشناختی» مشخص شد، میتوان معیار خسّت را در مبحث نسبت کل و اجزا به کار بست.
3. تز اینهمانی، تعهد وجودی و خسّت هستیشناختی مثال مشهوری از دونالد بَکستِر[26] وجود دارد که بیانگر وضعیت تعهد وجودی کلهاست. او میگوید: «فردی را در نظر بیاورید که مالک یک زمین است. او این زمین را به شش قطعه تقسیم میکند و هر شش قطعه را میفروشد؛ اما مالکیت خود بر زمین را حفظ میکند. بدینطریق، او میزانی پول کسب کرده است؛ درحالیکه زمینش را نیز حفظ کرده است. اما فرض کنید که خریداران شش قطعه زمین استدلال کنند که آنها مشاعاً مالک کل زمین هستند و مالک بدوی اینک دیگر مالک هیچ چیزی نیست. دراینصورت، استدلال آنها صحیح مینماید؛ اما به نظر میآید که کل در اینجا یک شیء هفتمینی نبوده است» (Baxter, 1988: 85). از مثال بکستر میتوان دو برداشت انجام داد. میتوان تصور کرد که کل قطعهزمین از همان ابتدا بهنحوِ جمعی با شش قطعه اینهمان بوده است؛ بنابراین بعد از فروختهشدن زمین، مالکیت کل زمین از مالک بدوی به مالکان جدید بهنحو جمعی واگذار شده است. این برداشت با روایت قوی از تز اینهمانی همخوان است. همچنین، میتوان موافق با روایت ضعیف از تز اینهمانی، فرض کرد که کل زمین از ابتدا بهمعنای واقعی کلمه با شش قطعه اینهمان نبوده است؛ اما رابطهای شبیه به اینهمانی را با اجزای خود داشته است. یکی از وجوه شباهت، طبق سخن لوئیس، هممکانی کل با اجزای خود است. پس قطعهزمین اصلی با اجزای خود (یعنی شش قطعهزمین) هممکان بوده است. اکنون بعد از فروش زمین، این مکانِ مشترک میان کل و اجزا، به خریداران منتقل شده است؛ پس مثال بکستر با هر دو روایت ضعیف و قوی از تز اینهمانی همخوانی دارد. او با طرح این مثال سرمشقگون[27] سعی در موافق نشاندادن تز اینهمانی با درک عرفی[28] دارد. اکنون باید دید حامیان هرکدام از روایتهای ضعیف و قوی چگونه مرجّحبودن دیدگاه خود ازحیث خسّت هستیشناختی را نشان میدهند.
4. صورتبندی تز اینهمانی چنانکه از تحلیلهای فوق برمیآید، بهکارگیری معیار خسّت برای مقایسۀ دو نظریه، مستلزم تعیین تعهدات وجودی نظریههای یادشده است. تعیین تعهدات وجودی یک نظریه نیز همچنانکه از رویّۀ کواینی برمیآید، نیازمند صورتبندی منطقی نظریههاست؛ اما تز اینهمانی دربردارندۀ مفهوم اینهمانی جمعی است و صورتبندی اینهمانی جمعی به ابزار منطقی ویژهای نیاز دارد. در بخش بعدی این ابزار ویژه عرضه خواهد شد.
1.4 تز اینهمانی و منطق جمعی در سمنتیک منطق محمولات، ازحیث نحوۀ تعبیر، دو رویکرد وجود دارد: مفردگرایی[29] و جمعگرایی[30]. رویکرد مفردگرایانه همان سمنتیک متعارف تارسکی برای منطق کلاسیک فرگهایـراسلی است که در آن تابع تعبیر[31] به هر عبارت[32] ـثابت[33] یا متغیر[34]ـ هربار فقط یک شیء را از دامنۀ تعبیر اسناد میدهد. برای مثال، در عبارت ("x)Fx تابع تعبیر همۀ اعضای دامنۀ تعبیر را بهنوبت ـیعنی هربار یک شیءـ به متغیر x و بههمین منوال یک شیء را به محمول نشانۀ F نسبت میدهد. حال اگر بنا باشد فرمول a=b تعبیر شود، تابع تعبیر یک شیء را به a و یک شیء را به b نسبت میدهد. بنابراین اینهمانی رابطهای میان دو شیء خواهد بود و نه میان یک شیء با چند شیء، یا چند شیء با چند شیء. در نقطۀ مقابل، در رویکرد جمعگرا، تابع تعبیر قادر است هربار بیش از یک شیء را به هر عبارت ـثابت یا متغیرـ نسبت دهد. پس این رویکرد در تعبیر فرمول a=b میتواند چندین شیء را به a یا b نسبت دهد. برایناساس، صورتهایی از اینهمانی وجود دارد که در آن یک شیء واحد میتواند با چند شیء اینهمان باشد. بهدیگرسخن، بدینسان یک مفهوم اینهمانی جمعی به دست میآید. منطق جمعی[35]، که بر رویکرد جمعگرا استوار است، از متغیرهای جمعی بهصورت xx, yy, … (که بهترتیب خوانده میشود: xها و yها) و سورهای جمعی بهصورت ("xx), ($xx), … (که بهترتیب خوانده میشود: بهازای همۀ xها و وجود دارند xهایی به قسمی که...) علاوهبر متغیرها و سورهای متعارف فردی بهره میبرد (Oliver & Smiley, 2006; Mckay, 2006). روایت قوی از تز اینهمانی همین معنای جدید جمعگرایانه را برای صورتبندی خود به کار میگیرد. یک کل میتواند با اجزای خود، به این معنای جمعگرایانه، اینهمان باشد.
2.4 صورتبندی تزهای رقیب اکنون ابزار منطقی لازم برای صورتبندی تز اینهمانی در اختیار است. همچنانکه در مقدمه گفته شد، روایت ضعیف از تز اینهمانی، منطقاً کل را از اجزای خود متمایز میداند. تز نااینهمانی نیز همین ایده را تصدیق میکند. اختلاف این دو تز در شباهتهایی است که تز اینهمانی ضعیف میان رابطۀ اجزا با کل و اینهمانی قائل است. پس صورتبندی منطقی آن با تز اینهمانی تفاوتی نخواهد داشت و جملۀ (3) صورتبندی منطقی هردوی این تزها خواهد بود: (3) ("xx)("y)[(CxxyÉxx¹y)] جملۀ (3) خوانده میشود: بهازای همۀ xها و بهازای هر yای، اگر اشیای x (بهمنزلۀ اجزا) شیء y (بهمنزلۀ کل) را ترکیب کرده باشند، اشیای x با شیء y اینهمان نیستند. صورتبندی تز اینهمانی قوی نیز عبارت است از: (4) ("xx)("y)[CxxyÉ(xx=y)] جملۀ (4) خوانده میشود: بهازای همۀ xها و بهازای هر yای، اگر اشیای x (بهمنزلۀ اجزا) شیء y (بهمنزلۀ کل) را ترکیب کرده باشند، اشیای x با شیء y اینهماناند.
5. تز اینهمانی ضعیف و خسّت هستیشناختی طبق رویّۀ کواینیِ تعهد وجودی، پابندبودن متغیر y در جملۀ (3) ایجاب میکند که شیء اسناددادهشده به این متغیر موجود باشد. بنابراین از صورتبندی تز اینهمانی، بهشکلِ جملۀ (3)، لازم میآید که متغیر y، که از کلها حکایت دارد، وجود داشته باشند (وناینوگن هم بر این موضوع تأکید داشته است، رجوع شود به (Van Inwagen, 1994: 213))؛ اما آکیله ورزی، یکی از حامیان تز اینهمانی ضعیف، کوشیده است معنایی از تعهد وجودی عرضه کند که براساس آن، تز اینهمانیِ ضعیف بتواند از تز رقیب مقتصدتر باشد. در این بخش به تقریر رأی او پرداخته میشود. ورزی میگوید: «... میان یک کل و اجزائش تمایز وجود دارد؛ اما یک کل و اجزائش دربردارندۀ میزان یکسانی از واقعیت هستند و بنابراین لازم نیست جداگانه در سیاهۀ]اشیای[ عالم فهرست گردند» (Varzi, 2000: 6). در نگاه ورزی، تعهد وجودی با شمارش[36] در ارتباط است. بهعقیدۀ او، تعیین تعهد وجودیِ یک نظریه، گامی افزونبر مراحل کواینی را نیز طلب میکند. پس از اینکه فهرست اشیای لازم برای صادقشدن یک نظریه تدوین شد، باید مشخص شود که اشیای حاضر در این فهرست چگونه در شمار میآیند. ورزی، به تأسی از فرگه، شمارش را امری نسبی میداند: ... در نزد فرگه، شمارشِ بیقیدوشرط چیزها معنا ندارد. اِسناد یک عدد اصلی[37] همواره دایرمدار یک مفهوم[38] یا یک ممیّز[39] است که شمارش برحسب آن انجام میشود [همواره پرسیده میشود] چند F وجود دارد؟ چند G وجود دارد؟ ...فرگه در مبانی حساب (Frege, 1980: §22) میگوید «آیا ایلیاد را باید یک شعر پنداشت، یا بیستوچهار کتاب، یا چندین بیت شعر؟» (Varzi, 2014). بنابراین وقتی با یک کل و اجزائش روبهرو میشویم، نحوۀ شمارش آنها به این بستگی دارد که چه مفهومی را میشماریم. میتوانیم یک اتومبیل را بهمثابۀ یک کل بشماریم یا قطعات سازندۀ آن را بهمثابۀ اجزا. ورزی بر این عقیده است که لزومی ندارد کلها و اجزای مجزا از هم شمارش شوند. او قاعدهای وضع میکند بدینمنظور که از شمارش مضاعف اجزا افزونبر شمارش کل جلوگیری کند: قاعدۀ شمارش حداقلی[40]: فهرست اشیای عالمْ شیء x را دربرمیگیرد، اگر و تنها اگر x با هیچ هستندۀ دیگرِ yای که خودْ در فهرست قرار داده شده است، همپوشانی نداشته باشد (Ibid: 7). ورزی در این قاعده از مفهوم همپوشانی[41] استفاده کرده است که تعریف آن بهشرحِ زیر است: همپوشانی: x با y همپوشان است، اگر و تنها اگر دستِکم یک شیءِ zای وجود داشته باشد که هم جزء x باشد و هم جزء y. اگر دو شیء که با هم همپوشان هستند، هردو شمرده شوند، شیء z که جزء مشترک هردوی آنهاست، دو بار شمرده میشود. قاعدۀ حداقلی که از شمردن دو شیءِ همپوشان جلوگیری میکند، مانع شمردهشدن این z مشترک میشود. ازآنروکه کل و اجزا با هم همپوشان هستند، از قاعدۀ حداقلی شمارش نتیجه میشود که لازم است فقط یکی از ایندو (کل یا اجزا) شمرده شوند. ورزی معتقد است که کافی است کلها را در فهرست اشیای عالم بگنجانیم و نیازی به شمردن اجزای کلها نیست. بدینسان اتومبیل فرضی یادشده را در فهرست میگذاریم و نه اجزای آن را. خلاصۀ شیوۀ ورزی برای تعیین تعهد وجودی یک نظریه چنین است که او نخست بهسیاق کواینی فهرستی از اشیای لازم برای صادقگردانیدن مدعیات یک نظریه را گردآوری میکند. سپس با اِعمال قاعدۀ حداقلی روی آن فهرست جدیدی به دست میآورد که ازنظر وی، فهرست تعهدات وجودی آن نظریه است. 1.5 نقد تز اینهمانی ضعیف مطابق ایدۀ اینهمانی ضعیف، کلها منطقاً اموری افزونبر اجزای خود هستند؛ اما تعهد وجودیای زائد و افزونبر اجزای خود ایجاد نمیکنند. اگر بر وفق این ایده قرار باشد فهرستی از اشیای عالم تدوین شود، گویا فقط اجزا باید در این فهرست گنجانیده شوند؛ زیرا اجزا نمایانگر تعهد وجودی هستند؛ اما همچنانکه مشاهده شد، مساعی ورزی کاملاً در مسیری مخالف پیش رفت. طبق قاعدۀ حداقلی، او مختار بود میان کلها و اجزا یکی را انتخاب کند. ورزی کلها را در فهرست فرضی متشکل از همۀ اشیای عالم گنجاند. قراردادن کلها در فهرست مذکور بیتردید با معیار خسّت هستیشناختی همخوانی دارد. چنانکه اشاره شد، فهرستِ حاویِ یک اتومبیل از فهرست حاوی اجزای اتومبیل مقتصدانهتر است. اساس رویکرد ورزی تمایزی است که او میان شمارش و تعهد وجودی قائل است. در نگاه ورزی، آن اموری برای یک نظریه تعهد وجودی ایجاد میکنند که شمرده شوند. همچنین، اشاره شد که او در نسبیبودن شمارش با فرگه همنظر است. اکنون فرض کنید برخی مفاهیم در یک نظریه بهجهت شمارش بر برخی دیگر مرجّح دانسته شوند ـبهواسطۀ وضع یک قاعدۀ شمارش (نظیر قاعدۀ حداقلی)ـ یعنی طبق قاعدۀ فرضی مذکور، برای مثال به جای اینکه Fها شمرده شوند Gها شمرده شوند، پرسش این است که آیا نظریۀ مذکور فقط به Fها و نه به Gها، تعهد وجودی دارد؟ فرگه خودش در کتاب مبانی حساب[42] میگوید: اگر من در نگاه به یک پدیدۀ خارجیِ واحد بتوانم بیآنکه صدق تغییر کند، به جای «این یک بوستان کوچک است» بگویم «اینها پنج درخت هستند»، یا به جای «اینها چهار گروهان هستند» بگویم «اینها پانصد نفر هستند»، در اینجا آنچه تغییر میکند، نه فرد است و نه کل یا مجموع؛ بلکه این واژگانِ من است که تغییر میکند Frege, 1980: §46)). همچنانکه از سخن فرگه پیداست، (شیء یا) اشیای واحدی وجود دارند که هم F هستند و هم G؛ بنابراین شمارش Fها، و بهتبعِ آن، گنجاندن آنها در فهرست اشیای عالم، ما را از شمردن و گنجاندن Gها بینیاز میکند. اگر مصادیق Fها و Gها متفاوت باشند، اشیائی باقی میمانند که G هستند؛ اما در فهرست مذکور گنجانیده نشدهاند؛ پس نظریۀ حاوی F و G به هر تقدیر به وجود Gها نیز متعهد خواهد بود؛ ولو اینکه طبق قاعدهای فرضی، F بهجهت شمارش بر G مرجّح دانسته شده باشد. طبق موضعی که ورزی اتخاذ کرده است، کل و اجزا بهمعنای دقیق و منطقی کلمه اینهمان نیستند؛ بنابراین، شیء واحدی وجود ندارد که هم مصداق کل باشد و هم مصداق اجزا؛ پس بهفرضِ مرجّحدانستهشدن شمارش کلها بر اجزا ـطبق قاعدۀ حداقلیـ و گنجاندن آنها در فهرست فرض اشیای عالم، باز هم اجزائی هستند که بهاذعانِ خود ورزی با کلها مغایرند. وجود این اجزا، بهمعنای متعهدشدن نظریه به وجود آنهاست. برای مثال، اگر زنجیری ساختهشده از هفت حلقه را در نظر بیاوریم، طبق موضع اینهمانی ضعیف که ورزی نیز بدان معتقد است، زنجیر بهمثابۀ یک کل با هفت حلقه بهمثابۀ اجزا بهمعنای دقیق و منطقی کلمه اینهمان نیست. حال فرض کنید که بهتأسی از قاعدۀ حداقلی ورزی، زنجیر را در فهرست اشیای عالم بگنجانیم، همچنان حلقهها همچون اشیائی نااینهمان با زنجیر بهمثابۀ یک کل وجود خواهند داشت. این وجودداشتنِ اجزای مغایر با کل، بهمعنیِ تعهد وجودی است. پس راهبرد توسل به شمارش و وضع قاعدۀ حداقلی ازسوی ورزی مانع از ایجاد تعهد وجودی نخواهد بود. 6. تز اینهمانی قوی و خسّت هستیشناختی برای سنجش تز اینهمانی قوی با ملاک خسّت هستیشناختی، رویّۀ کواینی را برای جملۀ (4) که صورتبندی منطقی تز اینهمانی قوی است، به کار میگیریم. همچون در جملۀ (3) متغیر y بهسبب پابندبودن، وجود کلها یا ترکیبها را ایجاب میکند؛ اما حضور رابطۀ اینهمانی در این جمله و در هیئت عبارت “xx=y” اوضاع را تغییر میدهد. چون y، بهمثابۀ کل، با xها، بهمثابۀ اجزا بهمعنای منطقی و دقیق کلمه اینهمان است، تعهدی افزونبر وجود xها ایجاد نمیکند. تز نااینهمانی به کلها و اجزا، تعهدی جداگانه دارد؛ اما تز اینهمانی قوی صرفاً به وجود اجزا تعهد دارد؛ پس تعهد وجودیِ تز اینهمانی قوی از تعهدِ وجودیِ تز نااینهمانی کمتر است؛ ازاینرو، خسّت هستیشناختی تز اینهمانی قوی از تز ناهمانی بیشتر و درنتیجه طبق اصل اُکام، عقلا بر آن مرجّح است. بدینترتیب، احراز برتری تز اینهمانی قوی ازحیث خسّت هستیشناختی نسبت به تز اینهمانی ضعیف با صراحت و سهولت بیشتری انجام میشود؛ اما این کامیابی مرهون شیوهای است که تز اینهمانی قوی صورتبندی شده است. در بخشهای بعدی نشان داده میشود که این نحوۀ صورتبندی و این دگرگونی در معنای اینهمانی پیامدهای مشکلآفرینی دارد.
1.6 نقد تز اینهمانی قوی در این بخش سه نقد به تز اینهمانی قوی مطرح میشود. نقد نخست برآمده از دشواریهای سمنتیکی است و دو نقد دیگر ناشی از دشواریهای متافیزیکی. هر سه نقدْ ناظر به پیامدهای نحوۀ صورتبندی تز اینهمانی قوی است؛ زیرا اکنون بار شیوۀ استدلال مبتنیبر خسّت هستیشناختی، بر شانۀ صورتبندی تز اینهمانی قوی قرار گرفته است.
1.1.6 معضل سمنتیکی برای درک معضل سمنتیکیای که تز اینهمانی قوی دچارش است، جملههای زیر را در نظر بیاورید: (5) a تجزیه شد (فرض کنید که “a” نام یک مولکول آب باشد). (6) b مُرد (فرض کنید که “b” نام یک طوطی باشد). براساسِ تز اینهمانی قوی، a چیزی جز جمع دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن نیست و b نیز انبوههای از مولکولها/اتمها است. پس براساس قانون جایگزینی عبارتهای هممصداق ـکه بهموجب آن میتوان عبارتهای هممصداق را دستِکم در بافتهای نامکدّرِ[43] عاری از عملگرهای وجهی[44] جایگزین کرد، بیآنکه ارزش صدق جمله تغییری کندـ به جای عبارتهای “a”و “b” میتوان عبارتهای هممصداق «اتمهای a» (یعنی دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن) و «مولکولهای/اتمهای b» را نهاد، بیآنکه ارزش صدق جملههای (5) و (6) تغییر کند: (¢5) اتمهای a تجزیه شدند. (¢6) مولکولها/اتمهای b مُردند. اما آشکار است که صدق جملههای (5) و (6) تغییر کرده است. در رخداد تجزیه، مولکول آب (H2O) به مؤلفههای سازندۀ خود تجزیه میشود؛ بهطوریکه پس از تجزیه دیگر مولکول آب (H2O) وجود ندارد؛ اما مؤلفههای هیدروژن و اکسیژن همچنان موجودند[7]. اما جملۀ (¢5) حکایت از این دارد که اتمهای سازندۀ مولکول آب (دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن) تجزیه شدهاند. بدینمعنی که هریک از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن تجزیه شدند. اساساً تجزیۀ شیمیایی آب واکنشی است که در آن یک مولکول، و نه اتمها، به چند مولکول سادهتر تجزیه میشود. پس جملۀ (¢5) جملهای کاذب است. رخدادِ مُردن که در جملۀ (6) به آن اشاره شده است، بهمعنیِ توقف کارکردهای حیاتی در ارگانیسم است. حیات یا کارکردهای حیاتی منجمله سلسلهفرایندهایی همچون همایستایی[45]، سوختوساز[46]، رشد[47] و...، در سطح اندامها/بافتها/سلولها/ارگانیسم جریان دارند. پس حیاتداشتن خصلتی مربوط به این سطوح است. اتمها از ابتدا جان نداشتهاند که اینک بخواهند جان بسپارند. پس جملۀ (¢6) کاذب است. در موارد فوق، اگر فرض شود عبارتهای جایگزینشده در بافتهای نامکدّر جملههای (5) و (6) هممصداق بودهاند، آنگاه ـطبق قانون جایگزینی عبارتهای هممصداقـ ارزش صدق جملهها نباید دگرگون شده باشند؛ اما ارزش صدق جملههای (¢5) و (¢6) تغییر کرده است؛ پس (با قاعدۀ رفع تالی) این نتیجه برمیآید که عبارتهای مذکور بهواقع هممصداق نبودهاند و این برخلاف تز اینهمانی قوی است.
2.1.6 معضل ناشی از ذاتگرایی معضل دومی که ایدۀ اینهمانی قوی با آن روبهرو است، از قانون ضرورت اینهمانی[48] ناشی میشود. براساس این قانون، اگر دو شیء اینهمان باشند، ضرورتاً اینهمان هستند[8]. بهتعبیر دیگر، اگر دو شیء اینهمان باشند، در همۀ جهانها یا وضعیتهای ممکن، این اینهمانی برقرار است. این حکم را کریپکی در نخستین نظام منطق موجهات محمولی خود اثبات کرد (نبوی، 1383: 125)؛ اما شالودۀ فلسفی آن ایدۀ تصلّب[49] در ارجاع است. در نگاه او یک اسم خاص در همۀ جهانهای ممکن به شیء مشخصی ارجاع دارد؛ اما در سوی مقابل، وصف خاصی همچون «نگارندۀ اساسالاقتباس» گزینگری[50] غیرصلب[51] است؛ میتوان جهان ممکنی را تصور کرد که در آن نگارندۀ اساسالاقتباس قطبالدین شیرازی باشد و نه خواجهنصیرالدین طوسی. پیش از کریپکی تصور میشد برخی جملههای دربردارندۀ اینهمانی، بالامکان صادقاند. جملۀ مشهور «هِسپروس[52] همان فُسفروس[53] است» از این دست جملهها بود. دانستن اینکه ستارۀ شامگاهی یا هسپروس، همان ستارۀ صبحگاهی یا فسفروس است، بهتجربه آشکار میشود؛ بنابراین معرفت به این گزاره امری است پسینی. بنابه میراثی که از کانت و پوزیتویسم منطقی بر جای مانده بود، تصور میشد تناظری میان احکام پسینی و امکانی وجود دارد؛ براساس این میراث، همۀ احکام پسینی امور امکانی بودند. کریپکی برپایۀ ایدۀ تصلّب در ارجاع خود، در این رأی شک روا داشت. هر دو نام «هسپروس» و «فسفروس» گزینگرهای صلب هستند. هردو در همۀ جهانهای ممکن مدلول مشخص دارند. پس اگر اینهمانیای میان مدلولها برقرار باشد، بهضرورت چنین است. اینک بر بنیاد ایدۀ ضرورتِ اینهمانی، نقدی به ایدۀ اینهمانیـبهمثابۀـترکیب معطوف میشود. بدینمنظور، فرض کنید گربهای را “A” بنامیم. براساس تز اینهمانی قوی، A بهمثابۀ یک کل با اجزای خود بهنحو جمعی اینهمانی دارد. برای مثال، A با جمع همۀ سلولهای خود که آن را “B” مینامیم، بهنحو جمعی اینهمانی دارد. با چنین مفروضاتی میتوان استدلال سادۀ زیر را ترتیب داد: (7) ضرورتاً A با A اینهمان است (قانون ضرورت اینهمانی). (8) A با B اینهمان است (براساس تز اینهمانی قوی). نتیجه: ضرورتاً A با B اینهمان است (براساسِ قاعدۀ حذف اینهمانی از 7 و 8). بدینسان نتیجهای حاصل میشود که صدقش خلاف بروندادهای علمی است. بههیچوجه ضروری نیست که گربۀ A با جمع سلولهای خود اینهمان باشد. گربۀ A، بهمثابۀ یک ارگانیسم، ممکن است در برخی جهانهای ممکن از سلولهای دیگری ساخته شده باشد. همچنانکه این موجود در گذر زمان نیز مدام دگرگون میشود؛ سلولهای بسیاری را از دست میدهد و سلولهای بسیاری به دست میآورد. نتیجهای که در استدلال بالا حاصل شد، نمونهای از تز موسوم به ذاتگرایی پارشناختی [54]است. براساس این تز، همۀ اجزای یک شیء، ذاتیِ آن شیء هستند؛ بنابراین همۀ اجزا در تعیین هویت شیء دخیل هستند. این حکم در برخی اشیا صادق است ـ برای مثال، در برخی اشیا ریاضی همچون مجموعهها و ماتریسها همۀ اعضا و عناصر یک ماتریس در تعیین هویتش دخالت دارندـ اما حکم مذکور بههیچوجه عمومیت ندارد. در ارگانیسمها، همچنانکه در گربۀ فرضی فوق مشاهده شد، آرایش ژنتیکی است که هویت ارگانیسم را تثبیت میکند و نه دگرگونی در یک اتم/مولکول یا حتی یک سلول. در برخی مصنوعات هویت شیء ممکن است توسط برخی اجزای آن مشخص شود؛ همچون اتومبیلی که بدنه، موتور و شاسی قطعات اصلی آن و نشاندهندۀ هویت آن هستند. در بعضی اشیا چهبسا هیچ جزئی ذاتیِ شیء نباشد. بدینسان تز ذاتگرایی میتواند برای تز اینهمانی قوی یک تالی فاسد تلقی شود.
3.1.6 ایدۀ اینهمانی قوی و تکثر در معانی مختلف ترکیب در این بخش قدری انضمامیتر به موضوع پرداخته میشود. واژگانی همچون «جزء»، «کل» یا «ترکیب» در زبان طبیعی به معانی متعددی استعمال میشوند. براساس تز اینهمانی قوی، کل یا شیء مرکب بهمعنای دقیق و منطقی کلمه با اجزای خود اینهمان است؛ اما آیا اگر به همۀ معانی «جزء و کل» در زبان طبیعی نظر شود، آیا تز اینهمانی میتواند در همۀ این مصادیق چهرهای موجه و مقبول از خود بنمایاند؟ مورتون ای. وینستون و همکاران در مقالهای مشهور (Winston et al, 1987) ردهبندیای از معانی متکثر رابطۀ جزء و کل در زبانهای طبیعی ارائه کردهاند. این پژوهش معناشناسانه میتواند در بحث کنونی راهگشا باشد. ردهبندی وینستون و همکارانش شش معنا برای رابطۀ جزءـکل برشمردهاند. بهواقع در نظر آنها، شش نسبت در زبانهای طبیعی هست که ازحیث معنا در ذیل نسبت جزءـکل قرار میگیرند:
جدول 1. معانی مختلف نسبت جزءـکل در زبانهای طبیعی از نگاه وینستون و همکاران
ردۀ نخست در جدول بالا از نسبت یک مؤلفه به یک کلِ تودهوار، ناساختارمند و فاقد ترتیب و نظمونسق حکایت دارند. این ایده که کُپهای متشکل از دانههای گندم، هویتی افزونبر دانههای گندم نیست، گویا چندان سخن نامقبولی نیست. دانههای گندم برای اینکه یک خرمن را تشکیل بدهند، نیاز ندارند ترتیبی میانشان برقرار باشد یا واجد ساختاری باشند. وضع برای ردۀ دوم که به نسبت شمول مکانی اختصاص دارد، نیز بر همین منوال است. میتوان گفت سرزمین اروپا حاصلجمعِ صرفِ سرزمین فرانسه بهانضمام چندین سرزمین دیگر است[ix]؛ بیآنکه ترتیب یا ساختاری میان پارهسرزمینها وجود داشته باشد؛ اما آیا حامیان تز اینهمانی قوی، چنین انگارۀ سادهای از نسبت جزء به کل را به همۀ اقسام غامضتر معانی بالا تعمیم ندادهاند؟ اگر تز اینهمانی قویْ یک اصل موضوع تصور شود، میتوان نتیجهای موسوم به قضیۀ مصداقمندی را از آن استنتاج کرد. براساس این قضیه، دو شیء x و y اینهمان هستند، اگر و تنها اگر همۀ zهایی که x را ترکیب میکنند y را نیز ترکیب کنند: (9) ("x)("y)[(x=y)≡("zz)(Czzx≡Czzy)] طبق اینهمانی قوی، zz=x و zz=y است (یعنی کل بهمعنای دقیق و منطقی کلمه با اجزای خود اینهمان است)، صرفاً با چند بار جایگذاری این عبارتهای اینهمان بهآسانی میتوان ادعای بالا را اثبات کرد؛ پس این پژوهش از اثبات آن میگذرد. مطلب مهم این است که قضیۀ مصداقمندی بهصراحت شرط لازم و کافی تعیینکنندۀ هویت اشیا را اجزای تشکیلدهندۀ آنها قلمداد میکند. افزونبراین، قضیۀ مصداقمندی تصریح دارد که همۀ اجزا بهنحو یکسانی در تکوین هویت شیء دخالت دارند. هیچکدام از اجزا ترجیحی ازاینحیث ندارند. اما آیا انگارهای مبتنیبر تز اینهمانی قوی و قضیۀ مصداقمندی میتواند بر گسترۀ وسیعی از گونههای رابطۀ جزءـکل صدق کند؟ آیا ایدۀ اینهمانی قوی صرفاً تعمیمی از خصلت ناساختارمندی مصادیق ردۀ اول و دومِ طبقهبندیِ وینستون نیست؟ ردههای دیگر جدول وینستون، برخلاف ردۀ نخست، هویاتی ساختارمند و واجد نظمونسق هستند و در برخی از آنها بعضی اجزا سهم بیشتری در تعیین هویت اشیا دارند (یا صرفاً برخی اجزا در تعیین هویت شیء دخالت دارند). این قبیل ویژگیها با انگارهای که تز اینهمانی تصویر میکند سازگار نیستند؛ زیرا که قیودی افزونبر شرط همسانی اجزا را به اینهمانی تحمیل میکنند. دو کلاس درس (بهمثابۀ نمونۀ یک رابطۀ عضوـمجموعه[x] در جدول بالا) را تصور کنید که از استاد و شاگردان همسان تشکیل شده است. طبق اینهمانی قوی، دو کلاس مذکور باید اینهمان باشند. شاید گفته شود این دو کلاس غیر از استاد و شاگرد واجد مؤلفههای دیگری نیز هستند که تعیینکنندۀ هویت کلاس درس هستند؛ برای مثال، محتوای درسی، منابع آموزشی یا مهمتر از آن جایگاه نهادی و سازمانی کلاس درس در یک مؤسسۀ مشخص. ازسوی دیگر، ممکن است برخی شاگردان از کلاس درس انصراف بدهند؛ اما این تغییر در برخی مؤلفهها موجب دگرگونی هویت کلاس نمیشود. گویا مؤلفهای همچون جایگاه نهادی و سازمانی کلاس در یک مؤسسۀ مشخص است که حافظ ثبات کلاس است؛ پس برخلاف تز اینهمانی قوی و موافق با یک تز ذاتگرایانه، برخی مؤلفهها و نه همۀ آنها، در تعیین هویت یک کلاس دخیلاند. فعالیتها (ردۀ سوم جدول وینستون) نیز ترکیبی صرف از انبوههای از فعالیتها نیستند؛ بلکه ترتیب میان فعالیتها واجد اهمیت است. برای مثال، نمیتوان نخست بیعنامه را امضا کرد، سپس با فروشنده مذاکره کرد. نسبت مادهـشیء دچار معضلاتی است که در بخشهای پیشین به آن پرداخته شد. بهواقع صفات وجهی مادۀ تشکیلدهندۀ یک شیء با صفات وجهی شیء متفاوت است. چنانکه در بخش مربوطه مشاهده شد، مجسمه بالضروره مجسمه است؛ اما مادۀ تشکیلدهندۀ مجسمه بالامکان مجسمه را شکل میدهد. از چنین تغایری در صفات وجهی نمیتوان به اینهمانی مجسمه، بهمثابۀ یک کل و مادۀ تشکیلدهنده، بهمثابۀ جزء نائل شد؛ امری که تز اینهمانی مبیّن و پشتیبان آن است. اما مقصود وینستون از شیء مجتمع، یک کلِ متشکل از اجزاست که کارکرد مشخصی دارد. برای مثال، یک ساعت چیدمان مشخصی از چندین قطعه است یا بهعبارتی، ساعت واجد یک ساختار است. همین ساختار است که کارکردی معیّن را به اجرا درمیآورد. تودهای انباشته از قطعات نمیتواند هدف مشخصشده را برآورده کند. پس برخلاف تز اینهمانی قوی، شیءِ مجتمع جمعِ صرف اجزا نیست. بدینسان گمان تعمیم ناموجه تز اینهمانی قوی از دو دستۀ اول جدول وینستون به چهار دستۀ بعدی ـو حتی دستههای ممکن دیگری که در ردهبندی وینستون احصا نشدهاندـ تقویت میشود.
7. نتیجهگیری هر دو روایت ضعیف و قوی از تز اینهمانی کوشیدند بهنحوی نشان دهند که بر تز رقیب خود ـتز نااینهمانی و مغایرت کل با اجزای خودـ ازحیث خسّت هستیشناختی تفوّق دارند. حامیان تز اینهمانی ضعیف، کوشیدند اثبات کنند که یک شیء مرکب هرچند بهمعنای دقیق و منطقی کلمه با اجزای خود اینهمانی ندارد، تعهد وجودیای افزونبر اجزای خود ندارد. در میان قائلینِ به تز اینهمانی ضعیف، آکیله ورزی بهشیوهای متفاوت سعی کرد با برقراری پیوندی میان تعهد وجودی و شمارش، برتری تز اینهمانی ضعیف بر رقیب را نشان بدهد. در نظر او ـطبق قاعدۀ «حداقلی»ای که وضع کردـ اگر یک فهرست فرضی از اجزای عالم تشکیل شود، فقط اشیائی در این فهرست قرار میگیرند که با دیگر اشیا اینهمانی نداشته باشند. ورزی در این نکته که ترکیب با اینهمانی شباهت دارد، با سایر حامیان تز اینهمانی ضعیف توافق دارد؛ اما او برخلاف مشی هممسلکان خود، کلها را در فهرست فرضی متشکل از اشیای عالم گنجاند و نه اجزا را. درهرصورت، فهرست فرضیای که او تشکیل داد، از فهرست فرضیِ تشکیلشده براساس تز نااینهمانی کوچکتر است؛ زیرا او فقط کلها در این فهرست قرار داد؛ اما حامیان تز نااینهمانی هم کلها و هم اجزا را در فهرست قرار میدهند؛ بنابراین، تز اینهمانی بههرروی بر تز نااینهمانی رجحان دارد؛ اما در اینجا با تأمل در مفاهیم شمارش و تعهد وجودی نشان داده شد که موفقیتِ این راهبردِ آکیله ورزی در گروِ این است که کل با اجزای خود بهمعنای دقیق و منطقی کلمه اینهمان باشد. پس در نظر پژوهشِ حاضر، راهبردی که ورزی برگزیده است با تز اینهمانی ضعیف وی ناسازگار است. اما تز اینهمانی قوی برای اثبات رجحان خود بر رقیب، ازحیث خسّت هستشناختی، کار آسانتری داشت. اگر کلها با اجزای خود بهمعنای منطقی و دقیق کلمه اینهمان باشند، افزونبر اجزا تعهد وجودی دیگری ندارند؛ اما ملاحظه شد که صورتبندی تز اینهمانی قوی با این روایت و تغییر در معنای اینهمانی بدینشیوه، پیامدهای نامقبولی دارد. نخست اینکه طبق قانون جایگزینی عبارتهای هممصداق، اگر کلها با اجزای خود اینهمان باشند، واژگان دالّ بر آنها قابلجایگزینی هستند؛ بیآنکه صدق جملههای دربردارندۀ آنها دگرگون شود؛ اما همچنانکه مشاهده شد، جایگزینی کل و اجزا، دستِکم در برخی موارد، موجب دگرگونی در ارزش صدقِ جمله خواهد شد. پس فرض اینهمانبودن کل و اجزا دستِکم در حالت کلی ناصحیح است. دوم اینکه تز اینهمانی قوی به نتیجهای افراطگونه منتهی میشود. این نتیجه حاکی از این است که همۀ اجزای یک کل ذاتی آن کل هستند یا بهدیگرسخن همۀ اجزای یک شیء در تعیین هویت آن دخیلاند. نشان داده شد که دستِکم در بسیاری موارد واقعیت اشیا چنین نتیجهای را برنمیتابد؛ پس شالودۀ این ایده که تز اینهمانی قوی است، در حالت کلی نمیتواند صادق باشد. درنهایت، با مروری که بر پراکندگی معنای رابطۀ «جزءـکل» در زبانهای طبیعی شد، سرشت ناهمسان و گوناگون اشیا، خود را نمایاند. چهبسا تز اینهمانی قوی تعمیمی از سرشت اشیای فاقد ترتیب، ساختار و نظمونسقْ به اشیای واجد این ویژگیها باشد. کل در اشیای دستۀ اول و دوم جدول وینستون چیزی جز جمع صرف اجزا نبود؛ اما چنین انگارهای در گونههای دیگر اشیا به دشواریهای پیشگفتۀ سمنتیکی و متافیزیکی دچار میشد. لبّ کلام مباحث بالا این است که تز اینهمانی ضعیف در اثبات دعوی برتری خود بر رقیب، ازحیث خسّت هستیشناختی، گرفتار دشواریهای مفهومی و فراهستیشناسانه است. ازسوی دیگر، تز اینهمانی قوی نیز به دشواریهای سمنتیکی و متافیزیکی جدیای دچار است. ارائۀ پاسخی ایجابی به پرسش نسبت کل و اجزا از حوصلۀ نوشتار کنونی خارج است؛ اما بهمنزلۀ نتیجهای فرعی میتوان به این نکته اشاره کرد که تنوع و گوناگونی اشیا نه فقط کلیت و عمومیت تز اینهمانی را متزلزل میکند، بلکه موضع هر تز جایگزین دیگری را نیز میتواند ناپایدار و بیثبات کند؛ پس بنیاد و سرآغاز نظریهپردازی در این حوزه توجه به این کثرت و گوناگونی سرشت اشیاست. [1] برای مرور این تحولات و مشاهدۀ ابواب این جریان نو در متافیزیک، رجوع شود به مدخل «متافیزیک» بهقلم وناینوگن و سالیواندر دانشنامۀ فلسفی استنفورد: van Inwagen, Peter and Sullivan, Meghan, "Metaphysics", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Spring 2020 Edition), Edward N. Zalta (ed.), forthcoming . URL=<https://plato.stanford.edu/archives/spr2020/entries/metaphysics/>. [2] این خصلت عاریبودن از تعهد هستیشناختی درواقع ادعای اساسیای است که در نوشتار کنونی به بررسی آن پرداخته میشود. [3] این خصلت بهواقع ایدهای است موسوم به «جهانشمولیت پارشناختی» (“mereological universalism”) که دیوید لوئیس و برخی متافیزیکدانان معاصر همچون خودِ ورزی به آن قائلاند؛ اما بررسی و سنجش آن از حوصلۀ مقالۀ حاضر خارج است (Lewis, 1991). [4] بهبیان صوری ("x)($y)y=x، که قضیهای است در منطق محمولات مرتبۀ اول. [5] «...استرالیا و نیوساوثولز (New South Wales) اینهمان نیستند؛ اما بهکلی نیز از هم متمایز نیستند. آنها بهطور جزئی با هم اینهماناند و این اینهمانیِ جزئی صورتی از «رابطه» جزء و کل است... اینهمانی جزئی امری است که شدت و ضعف را روا میدارد. [اینهمانی جزئی] از نیوساوثولز آغاز میشود و اجزای بزرگ و بزرگتری از استرالیا را دربرمیگیرد، نزدیک و نزدیکتر میرود تا به اینهمانی کلی با استرالیا برسد» (Armstrong, 1978: 37). [6] البته تز اینهمانی رقیب دیگری هم دارد. این رقیب دیگر تز نفی ترکیب (mereological nihilism) است. براساس این تز، هیچ شیء مرکبی در جهان وجود ندارد؛ تنها اتمها در جهان وجود دارند. بهدیگرسخن، جملۀ «xها F را ترکیب کردهاند» بهصورتِ «yها Fگون در فضا آراسته شدهاند» قابل بازنویسی است که در آن y اتمهای x هستند. برای مثال، جملۀ «چهار پایه و یک صفحۀ چوبی میز را ترکیب کردهاند» بهصورتِ جملۀ «yها میزگون در فضا آراسته شدهاند» قابل بازنویسی است که در آن yها اتمهای متعلق به چهار پایه و یک صفحۀ چوبی هستند. بدیهی است که خسّت هستیشناختی چنین تزی با خسّت تز اینهمانی برابر است (با این فرض که تز اینهمانی در استدلال خود کامیاب شود)؛ بنابراین، اگر تز اینهمانی بخواهد بر تز نفی ترکیب مرجّح باشد، ناگزیر است قدرت تبیینی بیشتری داشته باشد؛ اما تمرکز نوشتار کنونی بر ارتباط میان ترکیب، اینهمانی و خسّت هستیشناختی است؛ پس در اینجا بحث بررسی دو تز اینهمانی و نااینهمانی محدود شده است. [7] معادلۀ تجزیۀ آب به این شکل است:2 H2 + O2 2 H2O ¾® (رجوع شود به https://en.wikipedia.org/wiki/Water_splitting). [8] به زبان صوریِ منطق موجهات ("x)("y)[(x=y)É□(x=y)]. [ix] در اینجا مقصود از فرانسه و اروپا نواحی جغرافیایی هستند و نه هویات اجتماعیـسیاسی؛ بنابراین، تأکید بر استفاده از عبارتهای «سرزمین فرانسه» و «سرزمین اروپا» بود. [x] «مجموعه» در اینجا لزوماً بهمعنای ریاضی آن مراد نیست؛ بلکه درکی شهودی از گردایهای متشکل از اشیا کفایت میکند.
| ||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||
منابع نبوی، لطفالله. (1383)، مبانی منطق موجهات، تهران: دانشگاه تربیت مدرس. Aaron J. Cotnoir and Donald L. M. Baxter (eds.). (2014), Composition as Identity, Oxford: Oxford University Press.
Armstrong, D. M. (1978), Universals and Scientific Reasoning, Cambridge: Cambridge University Press, ii.
Baker, Alan. (2016), "Simplicity", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Winter 2016 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <https://plato.stanford.edu/archives/win2016/entries/simplicity/>.
Baxter, D. L. M. (1988), “Identity in the Loose and Popular Sense.” Mind, 97, 576–82.
Bricker, Phillip. (2016), "Ontological Commitment", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Winter 2016 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL= <https://plato.stanford.edu/archives/win2016/entries/ontological-commitment/>.
Cameron, Ross. (2011), “Mereological Essentialism”, in The Handbook of Mereology, edited by Hans Burkhard, Guido Imaguire.
Frege, G. (1980), The Foundations of Arithmetic: A Logico-Mathematical Enquiry into the Concept of Number, ed. J. L. Austin. 2nd edn. Evanston, IL: Northwestern University Press.
Lewis, D. K. (1991), Parts of Classes, Oxford: Blackwell.
McKay, Thomas. (2006), Plural Predication, Oxford: Oxford University Press.
Ney, Alissa. (2014), Metaphysics: An Introduction, Routledge.
Oliver, Alex and Timothy Smiley. (2013), Plural Logic, Oxford: Oxford University Press.
Quine, W. V. (1948), “On What There Is”, The Review of Metaphysics, 2(1), 21–38.
van Inwagen, Peter. (1994), ”Composition as identity”, Philosophical Perspectives, 8, Logic and Language.
van Inwagen, Peter and Sullivan, Meghan. (2020), "Metaphysics", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Spring 2020 Edition), Edward N. Zalta (ed.), forthcoming URL = <https://plato.stanford.edu/archives/spr2020/entries/metaphysics/>.
Varzi , Achille C. (2000), “Mereological Commitments”, Dialectica 54, 283–305.
Winston, E, Morton (and et al). (1987), “A Taxonomy of Part-Whole Relations”, COGNITIVE SCIENCE, 11 , 417-444. | ||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 607 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 271 |