تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,685 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,763,743 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,554,049 |
تحلیل فرازوفرود مناسبات سیاسی اتابکان لرکوچک و دولت صفویه بین سالهای 907تا1006ق/1501تا1597م | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 2، دوره 12، شماره 2 - شماره پیاپی 46، تیر 1399، صفحه 1-18 اصل مقاله (1.51 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.120362.1879 | ||
نویسندگان | ||
علی قاسمی* 1؛ علی طاهری2 | ||
1استادیار، گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران | ||
2دانشجوی دکتری گروه تاریخ، دانشگده ادبیات، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
تاکنون جنبههایی از مناسبات سیاسی دولت صفوی و حکومتهای محلی ایران بررسی شده است؛ اما مناسبات حکومت صفوی و حکمرانان محلی مرزهای غربی ایران تا حد بسیاری نادیده گرفته شده است. بر این اساس، مقاﻟﮥ پیشرو با رویکردی تاریخی و با توصیف و تحلیل منابع، ﻣﺴﺌﻠﮥ مناسبات دولت صفوی و دودمان محلی اتابکان لر کوچک را در ساﻳﮥ عوامل مختلف داخلی و خارجی واکاوی کرده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد چند عامل موجب ترس دولت صفوی و افزایش تنش آنها با دودمان محلی اتابکان لر کوچک شد. این عوامل عبارت است از: موقعیت سرزمینی اتابکان لر کوچک و قدرت تأثیرگذاری بر نواحی مرکزی و غربی ایران؛ موقعیت مرزی و راهبردی خاندان اتابکان لر کوچک در غرب کشور؛ روابط گاهوبیگاه آشکار و پنهان آنها با حکومت عثمانی. در ساﻳﮥ همین تهدیدات، سرانجام پس از گذشت نزدیک به یک سده سیاست مماشات دولت صفوی، شاه عباس اول با در پیش گرفتن تدابیر سیاسی و نظامی ویژه دربارﮤ لرستان، دودمان محلی اتابکان لر کوچک را حذف کرد؛ همچنین با تقسیم منطقه به دو بخش و انتصاب حاکمان دستنشانده، در عمل تهدیدات همهجاﻧﺒﮥ حکومت اتابکان لر کوجک را خنثی کرد. | ||
کلیدواژهها | ||
مناسبات سیاسی؛ اتابکان لر کوچک؛ صفویه؛ عثمانی؛ لرستان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه حکومت اتابکان لر کوچک، مشهور به عباسی یا آلِِِِِخورشید، در اواسط قرن 6ق/12م ﺗﺄسیس شد؛ یعنی زمانیکه مرکزیت و اقتدار دولت سلجوقی در اثر جنگ و نزاع امراء نظامی و قبایل ترک از بین رفته بود. باوجود سکوت منابع تاریخی و نبود سنت تاریخنگاری خاندانی دربارﮤ رویدادهای تاریخی این ﺳﻠﺴﻠﮥ محلی، اتابکان لر برای قرنِها موفق شدند ناحیهای میان کوهستانهای زاگرس و مناطق منتهی به دشت دیاله و شهر بغداد را در کنترل و ادارﮤ خود داشته باشند. این خاندان محلی با بهرهبردن از کوهستانهای منطقه و تدابیر جنگی مؤثر، نفوذ و مشروعیت محلی و نیز استراتژیهای سیاسی همچون اعلان تابعیت به دولت مرکزی و ازدواجهای سیاسی، موفق شدند زمینههای حفظ حکومت و تداوم حکمرانی خود را فراهم کنند. شاه اسماعیل اول پس از تاجگذاری در سال 907ق/1501م، در همان سالهای ابتدایی حکمرانی صفویان، در مسیر تثبیت و تسلط بر سرزمین ایران، بسیاری از قدرتمندان محلی را از سر راه برداشت یا به پذیرفتن اطاعت دولت صفوی مجبور کرد. خاندان اتابکان لر کوچک ازجمله این خاندانهای محلی بودند که اطاعت و تابعیت از شاه ایران را پذیرفتند. از آنجا که آنها رقیب سیاسی و مذهبی دولت صفوی محسوب نمیشدند، دولت صفوی نیز به این اعلان تابعیت اکتفا کرد و به این ترتیب، حکومت آنها بر لرستان تداوم یافت. از این تاریخ تا مرگ آخرین خان منتسب به دودمان اتابکان لر کوچک به دست شاه عباس اول، مناسبات آنها فرازوفرودهای بسیاری به خود دید. عواملی همچون تغییر در راهبردها و استراتژیهای سیاسی دولت صفوی، نظیر تمرکزگرایی و وجود گرایش حاکمان لر به استقلال داخلی و نپذیرفتن تابعیت مطلق دولت صفوی که این رویه را در برابر دولتهای پیشین نیز در پیش گرفته بودند، بر پیچیدگی مناسبات اتابکان لر کوچک با دولت صفوی افزود؛ علاوه بر این، جنگ و ستیز دیرپای حکومت صفوی با عثمانیها و استقرار عثمانی در غرب قلمرو لر کوچک، پس از استیلای بر بغداد، روابط دو طرف را پیچیده میکرد. اکنون لرستان به بخشی از خط مقدم ﺟﺒﻬﮥ نزاع دو دولت عثمانی و صفوی تبدیل شده بود و در تأمین امنیت و کنترل نواحی غربی و جنوب غربی ایران و عراق عرب برای دو طرف نقشی مهم ایفا میکرد. حکومت عثمانی با عبور از این منطقه، در ساﻳﮥ توافقی پنهانی یا آشکار با دولت محلی، به قلب سرزمینها و پایتختهای دولت صفوی، یعنی اصفهان و قزوین، دسترسی پیدا میکرد. دولت صفویه نیز با کنترل لرستان، امکان دیدهبانی و تهدید بغداد و بینالنهرین را به دست میآورد. اکنون مقاﻟﮥ حاضر تلاش میکند در ساﻳﮥ تمامی این عوامل داخلی و خارجی، مناسبات سیاسی دولت صفوی و اتابکان لر کوچک را بررسی کند. دربارﮤ تاریخ اتابکان لر کوچک و مناسبات سیاسی آنها آثار مختلفی نگاشته شده است؛ اما دربارﮤ پیوندهای سیاسی این خاندان با دولت صفوی، این پژوهشها چارچوبی انسجامبخش ندارند؛ از این رو در این پژوهشها، ویژگیها و نکتههای مهم این مناسبات و بسترهایی که این روابط در آن جریان داشتند، چندان برجسته نشده است. آثار افرادی همچون ایزدپناه و خودگو و ساکی، ضمن ارزشی که در بافت عمومی لرستانِِِِِِِپژوهی دارند، در باب مناسبات سیاسی اتابکان لر کوچک به طور عمده بازنویسی سخن مورخانی نظیر مستوفی و بدلیسی و اسکندربیگاند و رویکردی تحلیلی و جدیدی ندارند. دربارﮤ مناسبات سیاسی اتابکان و دولت صفوی سه مقاﻟﮥ مهمتر وجود دارد: نخست پژوهش شهرام یوسفیفر با نام «اتابکان لرستان» در واکاوی تاریخ سیاسی اتابکان لر که تحلیل و جزئیات بیشتری دارد؛ دوم مقاﻟﮥ صالحی و اکبری با نام «والیگری شاهوردیخان بر لرستان و تمرکزگرایی حکومت صفوی» که مناسبات سیاسی شاهوردیخان و شاه عباس اول را بررسی کرده است؛ با این حال بیشتر بر ﻣﺴﺌﻟﮥ تمرکزگرایی و نقش آن در روابط آنها تأکید کرده است. سوم مقاﻟﮥ روحالله بهرامی با نام «اتابکان خورشیدی و دولت صفوی» که بیشتر، حوادث و گزارشهای مورخان را دربارﮤ مناسبات این دو سلسله تحلیل کرده است. در مجموع، هر سه مقاله دربارﮤ اهمیت سیاسی و اقتصادی و نظامی لرستان برای دولت صفوی و موقعیت راهبردی جدید آن سرزمین در برنامههای سیاسیدفاعی این دولت تحلیلی دقیق ندارند. بنابراین به طور معمول، زمینهها و بستر شکلِِِِِِِگیری فرازوفرودهای این مناسبات را نادیده گرفتهاند. از این رو مقاﻟﮥ حاضر تلاش میکند با برجسته کردن زمینهها و عوامل مهم داخلی و خارجی در فرازوفرود روابط دولت صفوی و اتابکان لر کوچک، دربارﮤ تحولات این دوران، تحلیلی عینیتر و درخور فهمتر ارائه کند.
موقعیت راهبردی سرزمین لر کوچک در یک نگاه خاندان اتابکان لر کوچک در قرون متمادی، از دورﮤ سلاجقه تا برآمدن صفویه، با بهرهگیری از عواملی چند موفق شدند قدرت خود را حفظ کنند. این عوامل عبارت بودند از: جغرافیای صعبِِِِِِالعبور لرستان؛ در پیش گرفتن سیاستهای زیرکانهای همچون ازدواجهای سیاسی،1 پذیرش تابعیت دولتهای نیرومندتر و سرانجام استفاده از مشروعیت محلی و حمایت مردمی (نک: قاسمی، 1398: 143تا170). درمجموع، باوجود گسترش سرزمینی که قلمرو خاندان آل خورشید در برخی دورههای تاریخی تجربه کرد، بخش اصلی سرزمین تاریخی لر کوچک در کوهستانهای زاگرس واقع شده بود. گزارش مورخان و جغرافینگاران از تغییرات تاریخی قلمرو سیاسی لر کوچک، درک ما را از تغییراتی که در موقعیت سیاسی این سرزمین به وجود آمد و موجب اهمیتیافتن آن در نگاه بازیگران تاریخی شد، به بهترین وجه افزایش میدهد. حمدالله مستوفی در جایگاه مهمترین مورخ و جغرافینویسی که در نیمه نخست سدﮤ هشتم قمری/چهاردهم میلادی، دوران آغازین حکمرانی این خاندان را گزارش کرده است، در روایتهای خود حوزﮤ اصلی قدرت این خاندان را بیان میکند. او سرزمین لر کوچک2 را بدون ذکر محدودهاش، تنها شامل سه شهر آبادِ بروجرد و خرمآباد و شاهپورخواست3 و سه شهر خرابِ کریت و لورشت و صیمره میداند (مستوفی، 1364: 561و562). همو در نزﻫﻺِِِِِِِالقلوب نیز تومان4 لر کوچک را با اندکی تفاوت، شهرهای بروجرد، خرمآباد، سمسا، صیمره، کردلاخ و کورشت نوشته است (مستوفی، 1362: 70و71). اما مورخان دورﮤ صفوی همچون اسکندربیگ و مستوفی بافقی که دربارﮤ جغرافیای قلمرو آنها مطالبی نگاشتهاند، در زمانهای نو و با برداشتی دیگر که از تحولات سیاسی و نظامی جدید ناشی بود، سرزمین آنها را محدودهای در جنوب عراق نوشتهاند. سرزمینی که عرض آن از یک طرف بهولایت همدان و قلمرو علیشکر5 متصل میشد و از طرف دیگر به خوزستان میرسید.6 براساس روایت این نویسندگان، طول این ناحیه که حدود یکصد فرسخ بود، از حوالی ﻗﺼﺒﮥ بروجرد تا حدود بغداد و سایر نواحی عراق عرب امتداد داشت (ترکمان منشی، 1382: 2/469؛ بافقی، 1390: 99). تفاوت محتوایی این دو روایت و تأکید نویسندگان دورﮤ صفوی بر جغرافیای سیاسی و هممزی لرستان با حدود بینالنهرین و بغداد7 و نیز همدان و خوزستان، و قزوین و اصفهان که در اینجا ذکر نشدهاند، نشاندهندﮤ موقعیت استراتژیکی بود که لرستان در پایان یک قرن نزاع بین دول صفویه و عثمانی به دست آورده بود. موقعیتی که در مناسبات بین دو دولت با اتابکان لر کوچک عاملی تعیینکننده بود. به این ترتیب، این ادعا ممکن است که تابعیتهای گهگاه محدود و موقتی خانهای لر از هرکدام از دو دولت8 و عقبنشینیهای موقتی به خاک عثمانی و مذاکرات پنهانی آنها با این دولت که همگی در راستای حفظ و افزایش قدرت این دودمان بود، تابعی از موقعیت استراتژیک جدید این سرزمین بود. مسائل اخیر، بسترساز ترسی فزاینده نزد دولت صفوی شده بود. ترسی که راهبرد و سیاست ناروشن و همراه با احتیاط دولت صفوی با خانهای لر تا پایان قرن دهم قمری و رویکرد تهاجمی آتی شاه عباس اول در قبال لرستان در آغازین سالهای قرن یازدهم قمری، از پیامدهای عمدﮤ آن بود.
جایگاه و اهمیت لرستان برای دولت صفوی آن گونه که مشخص است، به طور معمول مناسبات دولتهای محلی و حکومتهای مرکزی ایران حول نسبتی از تعهدات نظامی و اقتصادی دولت محلی، در قبال حکومت مرکزی تنظیم میشده است؛ از این منظر، لرستانِ در اطاعت و حکومت دودمان محلی اتابکان لر کوچک نیز، به شرط آنکه خان لر تعهدات نظامی و مالی خود را انجام میداد، برای دولت صفوی تحملکردنیتر بود. با وجود این، آنچه بیشازپیش نگاه دولت صفوی را متوجه لرستان کرد، وضعیت استراتژیک جدیدی بود که لرستان از فردای تصرف بغداد توسط دولت عثمانی، در غرب قلمرو دولت صفوی و درﻧﺘﻴﺠﮥ هممرزی با عثمانیها، پیدا کرده بود. از این پس مجموعهای از عوامل سیاسی و نظامی و اقتصادی، بستر فرازوفرود مناسبات دولت صفوی و اتابکان لر کوچک را شکل دادند و هرگونه تحلیل این مناسبات نیز، باید براساس شناخت ساختاری از این دسته عوامل استوار باشد. عواملی که این ظرفیت را داشتند که همچون شمشیر دولبه عمل کنند، گاهی به قوت خاندان لر در امتیازگیری از دول صفوی و عثمانی تبدیل میشدند و گاهی نیز همچون تهدیدی امنیتی، بهویژه برای دولت صفوی، پدیدار میشدند. بنابراین لشکرکشیهای دولت صفوی علیه اتابکان لر کوچک و ازدواجِِهای سیاسی بین دو طرف و اعطای منشور حکومتی به دودمان آل خورشید را باید ناشی از همین عوامل ارزیابی کرد. به این ترتیب در دورههای مختلف تاریخی، حفظ لرستان و مطیعکردن یا حذف حاکمان مستقل آنجا، از دو منظر زیر، به یکی از اهداف دولت صفوی تبدیل شد:
1. اهمیت استراتژیک لرستان نخست: ترس از پیشرویهای احتمالی عثمانی، یکی از علتهای تغییر پایتخت صفویه از تبریز به قزوین و سپس در سال 1006ق/1597م، از قزوین به اصفهان بود (مستوفی بافقی، 1390: 84و85)؛ اما آنچه در این باره سبب اهمیت لرستان میشد، پیوستگی جغرافیایی لرستان با نواحی قزوین و اصفهان بود. پیش از این، حاکمان لر چندینبار ناﺣﻴﮥ اصفهان را غارت کرده بودند (مستوفی قزوینی، 1364: 558)؛ بنابراین وجود حاکمی مستقل و قدرتمند در لرستان، برای پایتختهای جدید دولت صفوی خطری جدی تلقی میشد؛ بهویژه وقتی بدانیم در روابط پنهانی سال 1001ق/1592م که بین دولت عثمانِی و شاهوردیخان برقرار شده بود، طرحی با موضوع همکاری او با عثمانی برای فتح قزوین به مذاکره گذاشته شد. بر اساس این طرح، در مقابل اعطای نواحی سیلاخور و دروکرد و چابلق9 به شاهوردیخان، او در فتح قزوین با عثمانی همکاری میکرد (منجمم یزدی، 1366: 121). دوم: موقعیت جغرافیایی لرستان بهگونهای بود که در مجاورت پادگانهای نظامی عثمانی در بینالنهرین و بغداد قرار داشت؛ از این رو حضور توافقی یا اجباری عثمانی در لرستان، برای بخش مهم قلمرو صفوی و مناطقی نظیر خوزستان، نواحی غربی ایران، فارس و بهویژه اصفهان خطری جدی محسوب میشد. ابناثیر چند قرن پیش از این، کوههای لرستان را حد فاصل فارس و اصفهان و خوزستان میداند و روایت میکند چگونه «قشتمر» نامی که از فرماندهان شورشی دستگاه خلافت عباسی بود، به فرمانروایان فارس، همدان، اصفهان و ری پیغام فرستاد و آنها را از تسلط سپاه خلیفه بر لرستان ترساند (ابنِِِِِِِاثیر، 1375: 31/177تا180). پیشتر نیز، این نگاه امنیتی در نظر نویسندگان دورﮤ صفوی برجسته شد. سوم: لرستان امکانات نظامی، همچون نیروی جنگی کارآمد و فراوان، در اختیار داشت؛ از این رو وجود والی وابستهای در این ولایت، خطر توطئه و همکاری آنها با عثمانی را از میان میبرد. شاه صفوی نیز بدون بهکارگیری نیروی ارتش، از توان چشمگیر نظامی ناﺣﻴﮥ لرستان برای مقابله با مخالفان و دشمنان دولت صفوی استفاده میکرد. چنانکه براساس گزارش سانسون (sanson)، دولت صفوی در لرستان دوازدههزار نیروی جنگی داشت که از آنها برای حفاظت از مرزها در برابر عثمانی و شهر بغداد استفاده میکرد (سانسون، 1346: 142). در سرکوبهای داخلی نیز از این نیرو بهره گرفته میشد؛ چنانکه حسینخان لر، نخستین والی دستنشانده شاه عباس اول در لرستان، به فرمان شاه در یکی از لشکرکشیهای آغازین خود، به جنگ هلوخان اردلان شتافت (اردلان، 2536: 20).
2. اهمیت اقتصادی لرستان نخست: دولتها به طور عمده، برای اقدامات نظامی و خدماتی خود به منابع مالی نیاز دارند؛ از این رو، در طول تاریخ بخشی از نیازهای خود را با مالیاتگیری و باجستانی از رعایا تأمین میکردند. به دنبال این، چگونگی روابط و تعامل دولت مرکزی و ایالات و ولایت بر میزان درآمدهای دولت مرکزی تأثیر مستقیم داشت. تا پیش از شاه ِِِِِِِعباس اول حاکمان محلی، نظامهای مالیاتی خاص خود را داشتند و خراجی معین و در بیشتر مواقع ناچیزی، به نام پیشکش و هدایا، به خزاﻧﮥ سلطنتی پرداخت میکردند (ترکمان منشی، 1382: 2/471). بدیهی است که سیاست شاه عباس اول مبتنیبر تشکیل سپاه ثابت و ایجاد دیوانسالاری متمرکز، در کنار هزینهِِِِِِِهای جنگ در جبهههای شرق و غرب، بر بار مالی دولت صفوی میافزود. راهحل جبران کسری بودجه، در کاهش استقلال و تحمیل سیاستهای مالی بر حاکمان محلی بود؛ چون کاهش اقتدار و اختیارات حاکم محلی، درآمدهای شاه را از این مناطق افزایش میداد (نویدی، 1386: 73و74). در مناسبات حاکم لر با شاه صفوی، هرگونه تغییرِ به نفع دولت مرکزی بر میزان درآمد دولت میافزود و از این منظر اهمیت ویژهای داشت. دوم: جغرافیای کوهستانی و معیشت دامداری، لرستان را به مرکز پرورش دام و محصولات دامی تبدیل کرده بود. افزونبر پیشکشی که دولت محلی آن را در قالب مقداری دام به دولت مرکزی تحویل میداد (کمپفر، 1363: 160)، در متون تاریخی نقل شده است که در مذاکرات دولت محلی با صفویان، به طور معمول خان محلی خود را به تحویل تعداد بسیاری دام و اسب به دولت مرکزی متعهد میکرد (نک: بدلیسی، 1377: 1/50)؛ یا نقل شده است شاه صفوی در لشکرکشی به لرستان، برای دولت مرکزی دام مصادره میکرده است (نک: ترکمان منشی، 1382: 2/472). انتقال پایتخت به اصفهان و افزایش تدریجی جمعیت آن، نیاز روزافزون به آذوقه و چهارپایان را به دنبال داشت؛ از این منظر، لرستان اهمیت ویژهای یافته بود و بیعلت نبود که شاردن نقل میکند: «چهارپایان شهر (اصفهان) و حوالى را مردمان لرستان تأمین میکنند» (شاردن، 1372: 5/1733). سوم:وابستگی تدریجی درآمدهای اقتصادی دولت به بازرگانی داخلی و خارجی، ﻣﺴﺌﻠﮥ تأمین امنیت راههای تجاری را بیشازپیش بااهمیت کرده بود؛ به ویژه آنکه بخش مهمی از تجارت ایران با عثمانی بود (فریر، 1380: 247)؛ بنابراین از نظر دولت صفوی، وجود حاکمی وابسته و مطیع یا متحد دولت صفوی بر میزان امنیت راهها و مزایای اقتصادی آن برای دولت مرکزی میافزود. در مقابل، وجود هر حاکم مستقل و خودسر در لرستان، امنیت راههای تجاری را به خطر میانداخت؛ بهویژه تجرﺑﮥ تاریخی نشان داده بود لرها در زمان بحرنهای سیاسی و تضعیف قدرت دولت مرکزی، به کاروانهای بازرگانی حمله میکردند و مسیرهای تجاری را ناامن میکردند (نک: عالم آرای صفوی، 1350: 130). آغاز مناسبات سیاسی اتابکان لر کوچک و دولت صفوی منابع تاریخی قرن نهم قمری/پانزدهم میلادی دربارﮤ رویدادهای حکمرانی اتابکان و مناسبات آنها با جانشینان تیمور و قراقویونلوها و آققویونلوها اطلاعات چندانی ارائه نمیکنند؛ هرچند این حدس امکانپذیر است که بین آنها روابط حسنهای برقرار نبوده است؛ چنانکه «شرارت اهل آن دیار» اسباب گرفتاری جهانشاه شده بود (تهرانی، 1356: 555). حسینخان لر نیز هنگامیکه قصد غارت شهر همدان را داشت، سپاه آققویونلو او را غافلگیر کرد و کشت (تهرانی، 1356: 496). به ﮔﻔﺘﮥ بدلیسی پس از کشتهشدن حسینخان، شاهرستم به قدرت رسید (بدلیسی، 1377: 1/46) که در سال 873 ق/1468م و در زمان حکمرانی اوزونحسن، سپاه آققویونلو به خرمآباد، تختگاه شاهرستم، هجوم برد و آنجا را تصرف کرد (تهرانی، 1356: 555؛ نوایی، 2536: 574). با وجود این، آققویونلوها از پیروزی در لرستان چندان فایدهای نبردند؛ چون منابع دورﮤ صفویه تأکید میکنند در زمان بنیانگذاری دولت صفوی، ملکرستم حاکمی مستقل بود و دربارﮤ او آوردهاند: «چهلهزار خانه الوار به فرمان اوست، در این مدت باج به پادشاهان ترکمان نداده و هر سال چند مرتبه که قافلۀ عظیم از این کوه عبور میکنند، میزنند. نه حاکم بغداد ایشان را حریف شود و نه دیگری» (عالم آرای صفوی، 1350: 130). از همین رو بود که حاکمان لر لقب «شاه» و «ملک» بر خود مینهادند و خود را چندان مطیع قدرت مرکزی نشان نمیدادند و به صورت مستقیم، با خداوندگاران و سلاطین عثمانی مکاتبه و مراوده داشتند (بهرامی، 1377: 106). نخستین تماس صفویان با خاندان لر در زمانی شکل گرفت که شاه اسماعیل اول با لشکر خود به گوشه و کنار سرزمین ایران رفت و با از میان برداشتن و مطیع کردن رقبای سیاسی و مذهبی، در تلاش بود در تمام سرزمین ایران حکومتی یکپارچه ایجاد کند (رویمر، 1380: 49). همزمان با لشکرکشیِِِِِِِ او به بغداد و سپس خوزستان، نگاه شاه صفوی متوجه لرستان و خاندان محلی حاکم بر آنجا شد. مؤلف عالم آرای صفوی نوشته است شاه در آغاز نامهای برای شاهرستم فرستاد و به او اعلام کرد نمیخواهد با کسی بجنگد که شیعه فطری است؛ بنابراین حال که مذهب امامیه رواج یافته است، باید او خودسری را کنار گذارد و به خدمت او بیاید (عالم آرای صفوی، 1350: 130). گزارشی از جواب خان لر به شاه صفوی در دست نیست؛ اما باتوجه به اعزام دههزار لشگر به فرماندهی امیرنجمالدینمسعود زرگر و حسینبیک ﻟﻠﻪ و بیرامبیک قرامانی به سوی لرستان (القمی، 1383 1/94؛ جنابدی، 1378: 216)، این حدس ممکن است که خان لر از در صلح و آشتی درنیامده است. این استراتژی خان لر در مقابل شاه صفوی، در کنار عوامل داخلی مانند توان نظامی و موقعیت کوهستانی لرستان،10 به طور عمده باید ناظر بر همان استقلال نسبی در سالیان متمادی و ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ روابط آنها با حاکمان پیشاصفوی بوده باشد (نک: عالم آرای صفوی، 1350: 130و135). از مقاﻳﺴﮥ روایتهای منابع، میتوان استدلال کرد حاکم لر ابتدا در برابر سپاه صفوی مقاومت کرده است؛ سپس چون عرصه را بر خود تنگ دیده، به روش جنگی قدیم خاندان آل خورشید روی آورده11 و همراه ملازمان خود، به کوههای لرستان پناه برده است (عالم آرای صفوی، 1350: 130تا135؛ عالمآرای شاه اسماعیل، 1384: 170تا175؛ خواندمیر، 1380: 4/498؛ امینی هروی، 1383: 311)؛ اما سرانجام به پذیرش اطاعت شاه صفوی و تابعیت از دولت او ناچار شده است (بدلیسی، 1377: 1/46). شاهاسماعیل نیز «انعام تاج عالم ِخراج و خلعت خاص» به او اعطاء کرده و «ایالت ولایت لرستان» را به او تفویض کرده است (خواندمیر، 1380: 4/498و499). شاه صفوی باتوجه به قدرت نظامی و مشروعیت سیاسی و ریشهداربودن حکمرانی خاندان لر، تنها به پذیرش اطاعت و تابعیت ملکرستم اکتفا کرد؛ چون نه خان لر را مانعی بر سر راه بلندپروازی خود دید و نه مایل بود خود را درگیر سیاست و ادارﮤ ﻣﻨﻄﻘﮥ کوهستانی لرستان کند؛ همچنین نمیخواست با عملی نسنجیده، بستر را برای اغتشاش در منطقه و ناامنکردن مسیرهای تجاری و به خطر انداختن دستاوردهای خود در تسلط بر بینالنهرین و خوزستان و غرب ایران فراهم کند. این نکته را نیز نباید از یاد برد که به طور معمول، این سنتی سیاسی بود که حکمرانی خاندانهای محلی، در صورت همراهی و تابعیت دولت مرکزی، تأیید میشد. از سوی دیگر در میان خاندان لر، سیاست پذیرش تابعیت دولتهای قدرتمندتر مجاور سرزمین لرستان امری مسبوق به سابقه بود؛ به گونهای که پیش از این نیز حکام لر بارها به سلسلههای دیگر اعلان تبعیت کرده ِِِِِِِبودند و با چنین سیاستی، منطقه را از تاختوتاز نیروهای قویتر و انتصاب حاکمی غیربومی محفوظ میداشتند (نک: قاسمی، 1398: 143تا170). افزون بر این، نباید ناگفته گذاشت که خان لر باتوجه به قدرت و سرعت شاه اسماعیل اول در تصرف مناطق مختلف و شکست دشمنان خود، بهخوبی دریافته بود قدرت نظامی او بسیار مهیبتر و بزرگتر از حاکمان پیشاصفوی است؛ باتوجه به موفقیت شاه در تصرف بسیاری از سرزمینهای اطراف لرستان یعنی اصفهان، همدان، خوزستان و بغداد خان لر میدانست هرگونه مخالف و مقاومت بیشتر او حکمرانی محلی آنها را با خطری بزرگ مواجه میکند؛ بنابراین منطقی بود در قبال حفظ موقعیت و جایگاه خود، تابعیت دولت صفوی را بپذیرد.12
تغییر در موقعیت راهبردی لرستان و افزایش تنش بین دولت صفوی و اتابکان لر کوچک ملکرستم مدتی را در اردوی شاه صفوی گذراند؛ اما چگونگی تعامل و روابط آتی او و شاهاسماعیل در منابع مسکوت مانده است. با این حال، همراهینکردن ملکرستم با شاه صفوی در جنگهای آتی، از تلاش خان لر برای حفظ استقلال نسبی و دورماندن از آتش تنشِِِِهای آینده بین دول عثمانی و صفوی نشان دارد؛ بهویژه آنکه میدانیم خان لر در عمل، ناﻣﮥ سلطان عثمانی و درخواست او برای اقدام علیه دولت صفوی را بیجواب گذاشت. ناﻣﮥ مذکور نخستین نشاﻧﮥ تأثیر عثمانیها بر آیندﮤ مناسبات دولت صفوی و خاندان لر است. در آن نامه که تاریخ آن پس از جنگ چالدران است، سلطان سلیم شاهرستم را همانند حاکمی مستقل: «جناب امارتمآب ایالتنصاب دولتانتساب سعادتاکتساب ملکیِِِِِِِالجلال ملکیالخصال، المؤید بتأیید الله المللی المتعال، امیر مکرم ِِِِِِِکبیر مفخم ذوالقدر الاتم و الفخرالامم، شاهِِِِِِِرستم بیلک دامت معالیه» خطاب کرده است (فریدونبیک، 1274: 1/392؛ نوایی، 1368: 177). او پس از شرح چگونگی شکست شاه اسماعیل اول، از خان لر میخواهد علیه شاه صفوی و پیروانش اقدام کند و تأکید میکند: «هر مؤمن و موحد را اهانت آن مخذول واجب است و لازم، باید که شما نیز از سد طریق و منع زاد و عناد و قتل کسانش هرچه در وسع و مکنت دارید به ظهور آرید. این خدمت پسندیده را موجب عنایات شاهی و مستوجب التفات پادشاهی دانید» (فریدونبیک، 1265تا1274: 1/392؛ نوایی، 1368: 177تا178). منابع صفوی گزارشی از اقدام یا اقدامات احتمالی ملکرستم علیه دولت صفوی اراﺋﮥ نمیکنند. باتوجه به اینکه سلطان سلیم مدت طولانی در ایران نماند و موفق نشد از پیروزی خود بهرﮤ کامل ببرد، منطقی نیز نبود خان لر اقدامی علیه دولت صفوی و شاه اسماعیل انجام دهد و خود را در ﻣﻬﻠﻜﮥ خطرناک رقابت دو دولت بیندازد. علاوهبر تلاش برای حفظ بیِِِِِِِطرفی، نباید از یاد برد بسیاری از نواحی مجاور لرستان یعنی عراق عرب، خوزستان، کردستان و همدان همچنان در اختیار دولت صفوی باقی مانده بود؛ پس هرگونه اقدامی ممکن بود با واکنش سخت دولت صفوی و حاکمان منصوب آن دولت همراه شود. با وجود این، محتمل است شکست صفویان در چالدران و حضور دولت عثمانی در منطقه و ناﻣﮥ سلطانسلیم به خان لر، موجبات تردید و دودلی را در میان بزرگان لر فراهم کرده بود. این تردید در وابستگی به یکی از این دو قدرت و تلاش برای حفظ استقلال نسبی منطقه بود. ﻣﺴﺌﻠﻪای که تا سقوط خاندان اتابکان لر کوچک، در مناسبات آنها با دولت صفوی عاملی تعیینکننده محسوب میشد. در منابع، به تاریخ مرگ ملکرستم اشارهای نشده است؛ اما باتوجه به تاریخ ناﻣﮥ سلطان سلیم، بهاحتمال در زمان جنگ چالدران، یعنی سال 920ق/1514م، زنده بوده است (نوایی، 1368: 178). پس از ملکرستم جانشین او، اغور، به دربار صفوی نزدیکتر شد و او واﺑﺴﺘﮥ سیاسی و تابع دربار شاهتهماسب محسوب میشد؛ حضور او در لشکرکشی شاه صفوی علیه ازبکان و شرکت در نبرد جام در سال 935ق/1528م را باید بر این اساس و در حکم یکی از وظایفی تعبیر کرد که حکام محلی در قبال دولت مرکزی داشتند (بدلیسی، 1377: 1/46)؛ اما این نزدیکی، با مخالفت جدی در لرستان روبهرو بود. اغور در زمان حضورش در اردوی شاه صفوی، به نیابت از خود، برادر دیگرش جهانگیر را به حکومت لرستان گماشته بود؛ اما در بازگشت متوجه شد برادرش «سرداران الوسات و احشامات» را با خود همراه کرده و با عصیان، حاکم لرستان شده است (بدلیسی، 1377: 1/46). به این ترتیب، اغور به نبرد با برادرش ناچار شد. به روایت مورخان، باوجود حمایت برخی اوباش و فروِمایگان، رؤسای اقوام و پیشوایان ایلات و طوایف در دوستی با جهانگیر ثابتقدم بودند و به اغور توجهی نکردند. از این رو، در جنگی که در سال 940ق/1533م روی داد، اغور کشته شد و جهانگیر حاکم لرستان شد (بدلیسی، 1377: 1/46و47). در معانی واژههای «سرداران»، «رؤساء قوم» و «پیشوایان و قایدان» که دربارﮤ حامیان جهانگیر به کار رفته است، در مقابل اصطلاحاتی مانند «اجامره و اجلاف» و «رجاله» که برای هواداران اغور استفاده شده است، تفاوت آشکاری وجود دارد. بدلیسی در زمان نگارش تاریخ شرفنامه به قلمرو خاندانی خود در بدلیس بازگشته بود که در استیلای عثمانی بود. حال اگر او را به سازوکارهای سیاست در جهان آن روز آگاه بدانیم و متن او را آمیخته به واقعیات سیاسی نهان و آشکار در نظر بگیریم، این واژهها از ناخشنودی عمدﮤ لرها از اغور نشان دارد. علت این ناخشنودی نیز بهاحتمال، از نزدیکی بیش از حد به دربار صفوی و خطر از دست رفتن استقلال نسبی ﻣﻨﻄﻘﮥ لرستان ناشی بود. پیامد قدرتگیری جهانگیر سستترشدن ﺣﻠﻘﮥ ارتباطی نهچندان محکم بین حاکم لر و دولت صفوی بود. جهانگیرخان «حاکم باستقلال لرستان شده مدت نه سال در حکومت کامرانى و فرمانروایى نمود» (بدلیسی، 1377: 1/47). دربار شاه تهماسب در آغاز به قتل یکی از حکام واﺑﺴﺘﮥ خود واکنش تندی نشان نداد و حتی جهانگیرخان از «دیوان اعلی» لقب سلطانی گرفت (ِِِِِِِشیرازی، 1369: 143). چنین سطحی از واکنش، با اوضاع آﺷﻔﺘﮥ داخلی و اخبار لشکرکشی قریبالوقوع سلطان سلیمان به ایران بیارتباط نبود. انگار دولت صفوی تمایل نداشت دلمشغول لرستان باشد و در حکم عاملی در راستای نزدیکی بیشتر حاکم لر و عثمانی عمل کند. از این رو صفویان حکومت جهانگیرخان را تأیید کردند و حتی گاهی رفتارهای خصماﻧﮥ او را نیز نادیده میگرفتند؛ اما شاه تهماسب تنبیه و تأدیب در برابر دستدرازی و عصیان و بیِِِِِِِاعتدالیهای جهانگیرخان را هرگز فراموش نکرده بود (نک: ترکمان مننشی، 1382: 2/469). بنابراین در فاﺻﻠﮥ بین جنگهای دوم و سوم با عثمانی، هنگامیکه فرصت را برای سروساماندادن به اوضاع داخلی کشور مناسب دید، پس از بازگشت از لشکرکشی علیه علاءالدوله رعناشی، والی دزفول، حکم دستگیری و اعدام جهانگیر را صادر کرد (زکیبیگ، 1381: 2/209). منابع علت گرفتاری جهانگیرخان را بیِِِِِِِاعتدالی و تاختوتازهای او یا «قصاص» مرگ اغور نوشتهاند (ترکمان منشی، 1382: 2/469؛ بدلیسی، 1377: 1/47)؛ اما باتوجه به منازعات خارجی و اوضاع آﺷﻔﺘﮥ داخلی دولت صفوی، عبارت بوداقمنشی که قتل جهانگیر را ﻧﺘﻴﺠﮥ «عدم اخلاص» او دانسته است (بوداقمنشی، 1387: 192)، بار سیاسی بیشتری به خود میگیرد. عبارت بوداق بیانکنندﮤ ترس دولت صفوی از خان لر و موقعیت تازﮤ سرزمین لرستان است که درﻧﺘﻴﺠﮥ همجواری و هممرزبودن با قلمرو عثمانی به دست آمده بود. این مطلب وقتی رنگ واقعیت به خود میگیرد که اسکندربیگ روایت میکند حاکمان لر از زمان پس از ملکرستم اول، بعضی اوقات در اطاعت دولت صفوی بودند و گهگاهی سرپیچی و طغیان میکردند (ترکمان منشی، 1382: 2/469). همچنین روایتها دربارﮤ رویدادهای پس از کشتهشدن جهانگیرخان، بهخوبی بیانکنندﮤ درک بازیگران تاریخی از وضعیت جدید سیاسی و موقعیت راهبردی لرستان است. براساس روایت بدلیسی، پس از کشتهشدن جهانگیرخان و زندانیشدن پسر بزرگ او، یعنی شاهرستم دوم در قلعه الموت، لرها فرزند دیگر او، یعنی محمدی، را در ﻣﻨﻄﻘﮥ چَنگُلِه،13 در نزدیکی بغداد، پنهان کردند (بدلیسی، 1377: 1/47). براساس روایت اسکندربیگ، پس از مرگ پدر، دو برادر به بغداد گریخته بودند (ترکمان منشی، 1382: 2/470). به طور حتم، هرکدام از این روایتها را درست در نظر بگیریم، خللی در این استدلال ایجاد نمیکند که بازیگران تاریخیِ خاندان اتابکان لر کوچک به موقعیت راهبردی و استراتژیک لرستان در مرز عثمانی و همجواری با شهر بغداد وقوف یافته بودند. آنها میدانستند باتوجه به گرفتاریهای شاه تهماسب، او به هیچ وجه در بغداد و اطراف آن اقدامی علیه آنها نمیکند که موجب تحریک عثمانی شود. براساس روایت مورخان، اغتشاش و آشفتگی لرستان و ظهور مدعی دروغینی به نام شاهرستم، شاه صفوی را به بازنگری در تصمیم خود مجبور کرد؛ از این رو براساس روایتی، شاهرستم را آزاد کرد و به لرستان اعزام کرد؛ براساس روایت دیگر، با وساطت یکی از سادات محلی به نام امیرشاهقاسم، دو برادر را به حکومت بازگرداند و ملک موروثی را بین آنها تقسیم کرد (بدلیسی، 1377: 46و47؛ ترکمان منشی، 1382: 2/470). واقعیت تاریخی هرچه بوده باشد، نباید نگرانیهای امنیتی شاه صفوی را دربارﮤ حضور یکی از پسران جهانگیرخان یا هر دوی آنها در بغداد و مذاکرات احتمالی با عثمانی، در زﻣﻴﻨﮥ همکاری و بازپسگیری ملک موروثی، نادیده گرفت. از این رو، میتوان سیاست دولت صفوی دربارﮤ تقسیم لرستان به دو بخش و سپردن آن به دو برادر را مبتنیبر نگرانی اخیر و تلاش در راستای اختلافِِِِِِِافکنی و زمینهسازی برای دخالت بیشتر در منطقه و وابستگی هرچه بیشتر برادران به دربار صفوی تحلیل کرد. درنتیجه، آنها به قدرت بازمیگردند و در کانون توجه دولت صفوی نیز قرار میگیرند و هر دو برادر صاحب «طبل و عَلَم» میشوند (وحید قزوینی، 1383: 74). اما ترس دولت صفوی از محمدی، بهاحتمال به علتهایی مانند حمایت رؤسا و متنفذان لرستان از او (یوسفیفر، 1394: 236و237) و نزدیکی بیشتر محمدی به عثمانی که مدتی را در آنجا گذرانده بود، به دستگیری او انجامید. شاهپرور، همسر شاهرستم و دختر اغوربنشاهرستم ِاول، موفق شد با اعمال نفوذ در دربار صفوی، حکمی برای دستگیری محمدی به نام امیرخان موصلو، حاکم همدان، بگیرد. محمدی در جریان ضیافتی که امیرخان در خرمآباد ترتیب داد، دستگیر شد و با فرمان شاه تهماسب در ﻗﻠﻌﮥ الموت زندانی شد (بدلیسی، 1377: 1/48و49). در این مدت، شاهرستم دوم به «رستمخان» ملقب شد و للگی نواب شاهزاده شهربانوخانم به او سپرده شد (شیرازی، 1369: 143و144). محمدی حدود ده سال در حبس باقی ماند؛ اما سرانجام در ﻧﺘﻴﺠﮥ تاختوتاز پسران او علیخان، اسلمز، جهانگیر و شاهوردى و ناتوانی شاهرستم دوم و امرای قزلباش در جلوگیری از یورشهای آنها به همدان و جرپادقان (گلپایگان) و نواحی اصفهان، شاه صفوی ناچار شد و پذیرفت او در قبال دادن سیهزار اسب و استر و گوسفند و گروگانی پسرانش در دربار صفوی آزاد شود (بدلیسی، 1377: 1/50). اما در روز موعود، محمدی و پسرانش از دست مأموران دولتی فرار کردند و تلاشها برای دستگیری آنها به نتیجه نرسید. همراه با بازگشت محمدی به لرستان، شاهرستم از روی ترس به قزوین گریخت و تا پایان عمر با لقب خان لر در آنجا باقی ماند (بدلیسی، 1377: 1/50تا52). محمدی پس از ورود به لرستان، از در دوستی با دولت مرکزی درآمد و به شاه تهماسب اظهار بندگی کرد (ترکمان منشی، 1382: 2/470). شاید ﻣﺴﺌﻠﮥ توافق صلح صفویها و عثمانیها و ناتوانی دولت صفوی در اعمال کامل قدرت در لرستان به علتهایی همچون صعبالعبوری منطقه، خستگی ناشی از جنگهای متعدد، تاختوتاز پسران محمدی در لرستان و نواحی اطراف آن (نک: بدلیسی، 1377: 1/49و50) و خطر تحریک محمدی برای نزدیکی به دولت عثمانی دو طرف را به چنین مصاﻟﺤﮥ نانوشتهای کشانده باشد. با وجود این، دولت صفوی از ترس حاکمی مستقل در لرستان رهایی نیافت و تمایل به اعمال قدرت سیاسی در این منطقه را همچنان دنبال میکرد؛ چنانکه حسنبیگ روملو در زیر حوادث سال 984ق/1576م، از حضور شاهرستم، در مقام حاکم لرستان، در دربار صفوی و اظهار عبودیت او به شاه جدید، یعنی شاه اسماعیل دوم، سخن گفته است. حال آنکه سالها بود که او از لرستان گریخته بود و در قزوین زندگی سختی را سپری میکرد (روملو، 1384: 3/1523). البته محمدی نیز به دولت صفوی اعتماد نداشت و حضورنیافتن او در دربار برای عرض تبریک و اظهار اطاعت به شاه جدید، از همین ترس ناشی میشد. در کنار آشفتگی سیاسی دولت صفوی و ضعف و فتوری که در حکومت سلطان محمدخدابنده روی داد، یورش دولت عثمانی بر ضد صفویان حلقههای پیوستگی نهچندان محکم دولت صفوی و خان لر را بار دیگر گسست. با تصرف بخشهایی از غرب ایران توسط سلطان مرادسوم، محمدی به منظور «حفظ قبایل و عشایر الوار» و دورنگهداشتن لرستان از تاختوتاز عثمانی، به سلطان مرادسوم اظهار اطاعت کرد (ترکمان منشی، 1382: 2/470). مادامی که او در تابعیت دولت عثمانی میماند، مزایای چنین اظهار اطاعتی برای او بسیار فراوان بود؛ به گونهای که معادل دوازده خروار زر عثمانى که ششصد تومان رایج عراق میشد، به همراه درآمدهای نواحی مندلی، چسان، بادرانى و ترساق14 به او بخشیده میشد و منشور ایالت لرستان همراه با خلعت فاخره و کمرشمشیر طلا برای او ارسال میشد. در مقابل، محمدی نیز در راستای وفای به عهد، باید دو تن از پسرانش را در حکم گروگان به بغداد میفرستاد (بدلیسی، 1377: 1/52و53). با این حال، مشکلاتی که محمدی با حاکم بغداد داشت و نارضایتی بیگلربیگیان منصوب عثمانی در مناطق ذکرشده، باعث شد حکم دستگیری او صادر شود. از این رو، دربار صفوی بار دیگر از فرصت تیرگی روابط او با دولت عثمانی استفاده کرد و طرح نزدیکی روابط با حاکم لر را با ازدواجی مهم محقق کرد. پیوند دوبارﮤ محمدی با دربار صفوی، با ازدواج یکی از دختران او با حمزهمیرزای ولیعهد مستحکم شد؛ به این ترتیب «تکرار ملازمت قزلباش اختیار نمود» (بدلیسی، 1377: 1/52و53). به نظر میرسد در نگاه دولت صفوی که گرفتار مشکلات داخلی و خارجی عدیده بود، ازدواج دختر حاکمی عصیانگر با ولیعهد دولت مرکزی، تلاشی در راستای دورکردن محمدی از دولت عثمانی بود. هرچند محمدی نیز باتوجه به بدعهدیاش با سلطان عثمانی، لرستان را در خطر یورش این دولت قرار داده بود. با درگذشت محمدی، در فاﺻﻠﮥ بین مرگ حمزهمیرزا (994ق/1586م) و جلوس شاه عباس اول (996ق/1588)، فرزندش شاهوردیخان به حکومت لرستان رسید و دیوان شاه محمد خدابنده منشور حکومت لرستان را برای او صادر کرد (بدلیسی، 1377: 1/53؛ ترکمان منشی، 1382: 2/470). با جلوس شاهوردیخان، پردﮤ آخر مناسبات دولت صفوی و اتابکان لر کوچک رقم خورد؛ چون از نگاه شاه جدید صفوی، یک قرن پذیرش وضعیت لرستان و استقلال نسبی حاکم لر، با سیاست تمرکزگرایی مدنظر او همخوانی نداشت. اسکندربیگ دربارﮤ وضعیت سیاسی لرستان مینویسد از تاریخ اظهار اطاعت شاهرستم اول به شاه اسماعیل «اولاد او نسبت بدین خاندان ولایت نشان بعضى اوقات طریق اطاعت سپرده آثار اخلاص و بندگى به ظهور میآوردهاند و بعضى اوقات عصیان و طغیان ورزیده دستدرازى بحواشى قلمرو علیشکر مینمودهاند» (ترکمان منشی، 1382: 2/496). به نظر میرسد علت اصلی تداوم چنین وضعیتی در طول یک سده در لرستان، ضعف دولت صفوی یا قدرت و امکانات فراوان حاکمان لر نبود؛ بلکه بیشتر ﻧﺘﻴﺠﮥ موقعیت سیاسی و راهبردی جدیدی بود که حضور عثمانی در مرزهای قلمرو سیاسی لرستان ایجاد کرده بود و امکان در پیش گرفتن سیاستهایی همچون مذاکرات پنهان و آشکار و اظهار اطاعت و تابعیتهای گهگاهی به دولت عثمانی را برای اتابکان لر به وجود آورده بود.
فصل آخر مناسبات دودمان اتابکان لر کوچک و دولت صفوی شاهوردیخان پس از رسیدن به قدرت، «طریقی مخالف» و سیاست حضورنیافتن در دربار صفوی را در پیش گرفت (افوشتههای نطنزی، 1373: 485). با وجود این، از آنجایی که پدرش خطر عثمانیِ را جدی میدانست و توافق با این دولت را نادیده گرفته بود، شاهوردیخان نیز پس از مدتی، در کنار سپاه صفوی، علیه عثمانی در همدان حضور یافت؛ هرچند به علت آنکه جنگیدن با نیروی کم را دور از احتیاط میِِِِِِِدانست، از جنگ کناره گرفت. او بهمحض شکست و اسارت قورخمسخان، فرمانده سپاه صفوی، به سوی لرستان عقب نشست. با تسلط لشکر عثمانی بر نهاوند که یک طرف آن به لرستان متصل بود، خطر استیلای آنها بر «الکاء لرستان» نیز افزایش یافت (ترکمان منشی، 1382: 2/407). در چنین موقعیتی، شاهوردیخان خود را مجبور به اظهار اطاعت و انقیاد از بیگلربیگی بغداد دید؛ اما پس از آنکه بین دولتهای صفوی و عثمانی مصالحه شد، به اقتضای وقت و بنابر مصلحت سیاسی، براساس نیاز وقت «تاج شاهى و مجوزه رومیانه» هر دو بر سر میگذاشت و با در پیش گرفتن سیاست و تاکتیکهای مختلف و نگهداشتن هر دو جانب، برای حفظ استقلال سیاسی خود و دورماندن از منازعه تلاش میکرد (ترکمان منشی، 1382: 2/470). با گسترش اقتدار شاه عباس و افزایش تمرکز قدرت در ساختار دولت صفوی، شاهوردیخان که تا پیش از سال 1000ق/1592م، برای حفظ موضع مستقل خود در نزاع بین دولت عثمانی و صفوی تلاش کرده بود، مانند بسیاری از امرای اطراف و اکناف، به صورتی روشمند، تابعیت و فرمانبرداری خود را به شاه قدرتمند صفوی نشان داد. او «نظرات خیر» خود را توسط مقربان درگاه شاه به او ابلاغ میکرد. پس از آنکه فرستادﮤ شاه عباس اول برای اطمینان دادن به حاکم لر به دارالملک خرمآباد رفت، شاهوردیخان نیز لوازم دولتخواهی و اخلاص را تقدیم کرد و با فرستادن مادر و پسر و جمعی از عقلای قوم به درگاه شاه، اظهار اطاعت و انقیاد کرد (افوشتهای طنزی، 1373: 485تا487). افزون بر این، میان دو خاندان، با هدف «کمال خصوصیت و اتحاد»، دو وصلت سیاسی انجام گرفت. شاه عباس خواهر شاهوردیخان را که پیش از این همسر حمزهمیرزا، برادرش، بود به همسری پذیرفت و دختر عمهزادهاش را که نبیرﮤ بهراممیرزا بود، به ازدواج شاهوریخان درآورد (بدلیسی، 1377: 1/53). درنهایت نیز، نشان حکومت ایالت لرستان که از حوالى همدان تا نواحى دارالسلام بغداد بود، به نام شاهوردیخان زده شد (افوشتهای نطنزی، 1373: 487). با این حال، سال بعد راﺑﻄﮥ دو طرف به وخامت گرایید. ﺣﻤﻠﮥ شاهوردیخان به ﻗﺒﻴﻠﮥ بیات و مرگ اغورلوسلطان حاکم منصوب شاه، اختلاف شاه وردیخان و دیوان مرکزی بر سر ادارﮤ بروجرد و سرانجام خلف وعدﮤ شاهوردیخان در پرداخت مالیات به دولت از عواملی است که برای تیرگی روابط دو طرف روایت شده است (نک: ترکمان منشی، 1382: 2/471). اما در واقع باید روابط پنهانی شاهوریدیخان با عثمانیها و شک و تردیدها در اعلان تابعیت صوریاش را مهمترین عامل خصومت جدید دانست. ملاجلال منجم در حوادث سال 1001ق/1593م، از مذاکرات پنهانی خان لر و عثمانی گزارش میدهد. او میگوید: «مقارن این حال آثار عصیان و مخالفت شاهوردیخان لر عباسی شیوعی پیدا کرد و تحقیق پیوست که او با رومیه شومیه طرح دوستی انداخته و ابواب آمدوشد گشوده و مذکور شد که جمعی از رومیان پیش او بودهاند و مذکور میساختهاند که ترا پیش میباید افتاد که ما لشکر متعدد برداشته به قزوین رویم و قلعه بسازیم و به جایزه آن الکاء سلاخور و دروکرد و چابلق بتو دهیم چون خبر شیوعی پیدا کرد و به تحقق پیوست روز پنجشنبه بیستوسُیم شعبان متوجه لرستان شدند» (منجمم یزدی، 1366: 121). چنین خبری باید موثق باشد؛ چون پس از مدتی خان لر پیش از رسیدن شاه صفوی به کوهستان کبیرکوه (کِوِر)15 بدون هیچ ترس و واهمهای از رفتارهای گذﺷﺘﮥ خود و پدرش، به خاک عثمانی عقب نشست. نیروهای دولت صفوی نیز به علت قرارداد صلح با عثمانی، امکان تعقیب و دستگیری او را نداشتند (وحید قزوینی، 1383: 121). شاه عباس اول در موضوع لرستان چند اقدام مهم انجام داد: نخست، چند تن از امرای بزرگ را مأمور کرد «اولوسات و احشامات قرا الوس» را به قلمرو علیشکر بازگردانند؛ دوم، دویست خانوار لر را که زبدﮤ آن قوم بودند، به خوار و ری کوچانید و نزدیک سیچهلهزار تومان از اموال ایشان را نظیر اسب، شتر، گاو و گوسفند مصادره کرد؛ سوم، سلطانحسین، پسر شاهرستم دوم را به حکومت لرستان، به استثنای ناﺣﻴﮥ خرمآباد و توابع آن که به مهدیقلیخانِِِ شاملو سپرده بود، گماشت و جمیع رؤسا و بزرگان و ریشسفیدان لرستان را به ملازمت سلطانحسین مأمور کرد (ترکمان منشی، 1382: 2/472). اقدام شاه به طور کامل ﺟﻨﺒﮥ احتیاطی داشت. شاه مایل بود بین قزوین و بغداد منطقهای حائل ایجاد کند و یکی از امرای قزلباش آن را اداره کند تا خطرات احتمالی از پایتخت دور شود. منابع نزدیک به دربار صفوی روایت کردهاند که شاهوردیخان پس از مراجعت به منطقه و کشتن سلطانحسین، با میانجیگری دو تن از امرای شاه ِِِِِِِعباس، به شرط خوردن «قسم معظمه» و پذیرش تابعیت شاه و دادن پیشکشی بالغ بر یکهزار تومان به دولت صفوی، به ملک موروثی خود بازگشته است (وحید قزوینی، 1383: 129و130؛ افوشتهای نطنزی، 1373: 505تا507؛ ترکمان منشی، 1382: 2/501). به نظر میرسد گزارش بدلیسی از ترس شاه عباس از پناهندگی شاهوردیخان به بغدادو اقداماتش در مقام اطاعت از سلاطین عثمانی، به واقعیت نزدیکتر است؛ چون ارسال منشور ایالت خرمآباد و حکومت موروثی لرستان همراه با «کمر شمشیر مرصع و خلعت پادشاهانه بینِِِِِِِالاقران» برای شاهوردیخان از سوی شاه صفوی، باتوجه به خیانت و اقدامات خان لر، توجیه چندانی ندارد؛ جز آنکه بپذیریم در این زمان، شاه عباس اول باتوجه به مشکلات داخلی و جنگ در مرزهای شرقی قلمروش، تلاش میکرد بهنحوی و به طور موقت از نزدیکی خان لر به دولت عثمانیِِِِِِِ جلوگیری کند و زمینههای اطمینان خاطربخشیدن بیشتر به شاهوردیخان را فراهم کند (بدلیسی، 1377: 1/55). با وجود این اقدامات، ایجاد اعتماد کامل بین شاه صفوی و شاهوردیخان ممکن نبود؛ شاه عباس اول که با ساماندادن اوضاع داخلی، خود را در موضع قویتر میدید، حال در پی بیرونراندن عثمانی از سرزمینهای اشغالی بود و گام نخست را کنارزدن حاکم نیمهمستقل و اعتمادناپذیر لرستان میدانست که به نوشته اسکندربیگ «دشمن خانگی» محسوب میشد (ترکمان منشی، 1382: 2/465). در سوی دیگر، شاهوردیخان نیز به شاه صفوی اعتماد نداشت. تعیین جاسوسانی برای رصدکردن حرکات شاه و لشکرکشی احتمالی او به لرستان و نزدیکنشدن به خرمآباد با در نظر گرفتن اصل احتیاط، چون خرمآباد نزدیک بروجرد و سلاخور بود و آمادگی همیشگی برای فرار به سوی سرزمین عثمانی همه از اعتمادنداشتن خان لر به شاه عباس نشان داشت (ترکمان منشی، 1382: 2/ 537-536). با این حال، در سال 1006ق/1598م خان لر مرتکب دو اشتباه عمده شد: ابتدا با اصرار رؤسای قبایل و با این استدلال که هوا گرم است، احتمال لشکرکشی را بعید دانست؛ پس در خرمآباد اردو زد؛ اما شاه با اطلاع از این وضعیت و بدون توجه به گرمای هوا در تابستان، به لرستان لشکر کشید. در ادامه، شاهوردیخان بنا به تجارب پیشین، به خاک عثمانی عقبنشینی کرد و با این تصور که نیروهای صفوی به علت صلح وارد خاک عثمانی نمیشوند، مرتکب اشتباه دوم شد و به قلعه چنگله، نزدیک مرز با عثمانی، پناه برد؛ اما جریان امور به میل شاهوردیخان پیش نمیرفت. اکنون شاه صفوی باتوجه به سروساماندادن به اوضاع داخلی کشور، خود را در موضع قدرت میدید و بدون توجه به واکنش احتمالی دولت عثمانی، نیروهایی برای تعقیب و دستگیری خان لر روانه کرد. سپاهیان اعزامی شاه صفوی پس از دستگیری خان لر، او را به خرمآباد منتقل کردند و سرانجام نیز، او را به دستور شاه عباس اعدام کردند (وحید قزوینی، 1383: 140). شاه عباس باتوجه به ﻣﺴﺌﻠﮥ حضور دولت عثمانی در مرزهای غربی ایران و به منظور جلوگیری از تکرار وضعیتی که به مدت یک قرن در لرستان تداوم داشت، چند اقدام مهم انجام داد: نخست، حسینخان لر از طاﻳﻔﮥ سلویزی را برای والیگری لرستان تعیین کرد. یکی از علتهای چنین اقدامی بهاحتمال، ممانعت از تداوم استقلال نسبی و روابط خاندان اتابکان لر با عثمانیها بود. در این باره، ملاجلال منجم بهروشنی بیان میکند پس از دستگیری شاهوردیخان، جمعی ازجمله جهانگیر، ولد شاههرستم، پس از نافرمانی از حسینخان لر، با عثمانیها «زبان یکی» داشته بودند (منجم یزدی، 1366: 159). بنابراین، شاه عباس مجبور شد آنها را سرکوب کند و در این راستا، دو فرزند شاهوردیخان را به ﻗﻠﻌﮥ الموت فرستاد و چشمان جهانگیر، فرزند شاهرستم دوم که مدعی اصلی قدرت خاندان اتابکان لر بود، به میل کشیده شد (منجم یزدی، 1366: 159؛ ترکمان منشی، 1382: 2/540و541؛ ایزدپناه، 1384: 130). دوم، شاه عباس اول به منظور ممانعت از هرگونه روابط احتمالی حاکم دستنشاندﮤ لر و دولت عثمانی، نواحی «صدمره، هندمى و محالّ قریبه بغداد»16 را به تهماسبقلیخان اینانلو، از امرای قزلباش، سپرد (وحید قزوینی، 1383: 140). شاه با این اقدام، راه هرگونه بازیگری و توافق احتمالی میان حاکم لر و دولت عثمانی و تهدید نواحی غربی و مرکزی ایران را مسدود کرد؛ همچنین مانند دوران ابتدایی ﺳﻠﺴﻠﮥ صفوی، از راه مناطقی که در ادارﮤ حاکمان منسوب و مطیع دولت صفوی بودند، سرزمین لرستان را محاصره کرد. به این ترتیب امکان هرگونه خودسری و شورش و عقبنشینی حاکم لر به خاک عثمانی، به کمترین حد ممکن رسید. افزون بر این، شاه صفوی با کمک امیر قزلباش لرستان قادر بود حرکات سپاه عثمانیِ در بغداد را زیر نظر بگیرد و اقدامات احتمالی آنها را رصد کند.
نتیجه در تاریخ ایران، مناسبات دولتهای محلی و حکومتهای مرکزی براساس مجموعهای از تعهدات و انتظارات دو سویه تنظیم میشد: از یک سو، دودمانهای محلی مجموعهای از تعهدات سیاسی و مالی و نظامی را در برابر دولتهای مرکزی انجام میدادند؛ از سوی دیگر نیز این انتظار وجود داشت که دولتهای مرکزی ضمن تأیید مشروعیت حکومت محلی، در امور داخلی ایالات و ولایات دخالتی نداشته باشند. با وجود این، ساختار قدرت و سیاستها دولتهای مرکزی و نیز نوع گرایشهای سیاسی دودمانهای محلی، این مناسبات را دچار فرازوفرود میکرد. گزارشهای محدود تاریخی از منازﻋﮥ بین اتابکان لر کوچک و حکام پیشاصفوی و گرایش آنها به استقلال داخلی یا بهنحوی وابستگینداشتن حکایت دارد. پس از برآمدن قدرت دولت صفوی، تا ﻧﻴﻤﮥ قرن دهم قمری، مناسبات اتابکان لر کوچک و دولت صفوی بر همان مدار قدیمی تعهدات و انتظارات دوسوﻳﮥ ذکرشده میچرخید. ﺗﺄثیر عوامل ذکرشده در روابط دو طرف، تا ﻧﻴﻤﮥ قرن دهم قمری نیز ادامه یافت. گزارشها از حضور خان لر در لشکرکشیهای دولت صفوی و اهدای پیشکشی به شاه صفوی نشان دارند. با وجود این در این دورﮤ تاریخی، استیلای دولت عثمانی بر بغداد و هممرزشدن جغرافیای سیاسی لر کوچک با مرزهای سیاسی دولت عثمانی، نوع مناسبات دوسویه خاندان اتابکان لر کوچک و دولت صفویه را متحول کرد. این مرزبندیهای جدید به ﻣﻨﻄﻘﮥ لرستان موقعیتی راهبردی بخشید و حاکمان لر را قادر کرد باتوجه به استقلال نسبی پیشین و خودبسندگی اقتصادی و نیز کوهستانی و صعبالعبوربودن منطقه، برای حفظ قدرت و استقلال بیشتر داخلی و کسب بیشترین امتیازات سیاسی و اقتصادی عمل کنند. دولت صفوی نیز باتوجه به موقعیت استراتژیک لرستان و تهدید دولت عثمانی از این ناحیه، با بهرهگیری از ابزارها و تاکتیکهایی مانند تهدید و ارعاب یا اعطای امتیازات سیاسی، تلاش میکرد با وابستهکردن بیشتر این خاندان محلی به خود، آنها را از دولت عثمانی دور نگه دارد.درنتیجه، هرکدام از این بازیگران تاریخیِ فعال در این برﻫﮥ زمانی، یعنی دولتهای صفوی و عثمانی و حاکمان لر، با آگاهی کامل از موقعیت ویژهای که لرستان یافته بود، کوشیدند تا بیشترین منافع را به دست آوردند و تا حد ممکن، خطرها را از مقابل خود دور کنند. به نظر میرسد این عامل خارجی در سلب اعتماد دولت مرکزی از حاکمان لر و در پیگیری سیاست دولت صفوی در راستای برانداختن خاندان قدیمی و ریشهدار اتابکان لر کوچک، نقش عمدهای ایفا کرده است. از این رو وضعیت پیشگفتهشده، به صورت ناخواستهای، باعث برافتادن دودمان محلی اتابکان لر کوچک شد؛ همچنین موجبات تغییرات اساسی در جغرافیای سیاسی لر کوچک و تقسیم آن به دو ﻣﻨﻄﻘﮥ پیشکوه و پشتکوه را فراهم کرد. پینوشت 1. همچنان که ملکعزالدین از سر اجبار، دو تن از دخترانش را به عقد سلطاناحمد جلایری و شجاعبن محمدبنمظفر درآورد (نک: نطنزی، 1383: 57و58). 2. استانهای لرستان و ایلام کنونی. 3. بهاحتمال منطبق است با خرمآباد امروزی. 3. بهاحتمال ریشه استفاده از این واژه به دوره مغول و ایلخانی باز میگردد و بر معانی و مفاهیمی نظیر واحد تقسیمات کشوری در دوره ایلخانی دلالت دارد. قصبهای که چند شهر و صد روستا دارد و قشونی متشکل از دههزار سپاهی دارد. در اینجا گویا با ویژگیهای سیاسی و اداری لرستان این دوره مطابقت دارد. 5. محدودﮤ امروزی ملایر در استان همدان. 6. گفتنی است محل امروزی بسیاری از این اسامی جغرافیایی به طور دقیق مشخص نیست و نظرها برپایه حدس و گمان است. 7. شهر بغداد پس از جنگهای طولانی میان ایران و عثمانی، مطابق معاهده صلح آماسیه، بخشی از قلمرو عثمانی محسوب شد. 8. این مسئله با عنایت به برنامههای دولت عثمانی، دستکم از زمان سلیم اول، برای تصرف بینالنهرین حائز اهمیت است. 9. نواحی شرقی و شمال شرقی لرستان و شهر خرمآباد منتهی به اصفهان و اراک و همدان. 10. ملکرستم پس از تندادن به مصالحه، در جواب شاه صفوی که چرا اینگونه آمدهای؟ پاسخ داده بود که «به این کوه خاطرم جمع بود» (نک: عالمآرای صفوی، 1350: 135). 11. منظور جنگوگریز و پناهگرفتن در حصار طبیعی کوهستانهای لرستان. 12. درباره سرعت تصرف مناطق اطراف لرستان توسط شاه اسماعیل اول: (ر.ک: امینی هروی، 1383: 286تا317). 13. ناحیهای میان شهرستانهای مهران و دهلران کنونی در استان ایلام. 14. چهار ناحیه ذکرشده، در شرق کشور عراق کنونی و هممرز با استان ایلام واقع شدهاند. 15. نام رشتهکوهی در مرز استانهای ایلام و لرستان کنونی. 16. بهاحتمال این نواحی با محدوده شهرستان درهشهر کنونی در استان ایلام منطبقاند. | ||
مراجع | ||
پینوشت 1. همچنان که ملکعزالدین از سر اجبار، دو تن از دخترانش را به عقد سلطاناحمد جلایری و شجاعبن محمدبنمظفر درآورد (نک: نطنزی، 1383: 57و58). 2. استانهای لرستان و ایلام کنونی. 3. بهاحتمال منطبق است با خرمآباد امروزی. 3. بهاحتمال ریشه استفاده از این واژه به دوره مغول و ایلخانی باز میگردد و بر معانی و مفاهیمی نظیر واحد تقسیمات کشوری در دوره ایلخانی دلالت دارد. قصبهای که چند شهر و صد روستا دارد و قشونی متشکل از دههزار سپاهی دارد. در اینجا گویا با ویژگیهای سیاسی و اداری لرستان این دوره مطابقت دارد. 5. محدودﮤ امروزی ملایر در استان همدان. 6. گفتنی است محل امروزی بسیاری از این اسامی جغرافیایی به طور دقیق مشخص نیست و نظرها برپایه حدس و گمان است. 7. شهر بغداد پس از جنگهای طولانی میان ایران و عثمانی، مطابق معاهده صلح آماسیه، بخشی از قلمرو عثمانی محسوب شد. 8. این مسئله با عنایت به برنامههای دولت عثمانی، دستکم از زمان سلیم اول، برای تصرف بینالنهرین حائز اهمیت است. 9. نواحی شرقی و شمال شرقی لرستان و شهر خرمآباد منتهی به اصفهان و اراک و همدان. 10. ملکرستم پس از تندادن به مصالحه، در جواب شاه صفوی که چرا اینگونه آمدهای؟ پاسخ داده بود که «به این کوه خاطرم جمع بود» (نک: عالمآرای صفوی، 1350: 135). 11. منظور جنگوگریز و پناهگرفتن در حصار طبیعی کوهستانهای لرستان. 12. درباره سرعت تصرف مناطق اطراف لرستان توسط شاه اسماعیل اول: (ر.ک: امینی هروی، 1383: 286تا317). 13. ناحیهای میان شهرستانهای مهران و دهلران کنونی در استان ایلام. 14. چهار ناحیه ذکرشده، در شرق کشور عراق کنونی و هممرز با استان ایلام واقع شدهاند. 15. نام رشتهکوهی در مرز استانهای ایلام و لرستان کنونی. 16. بهاحتمال این نواحی با محدوده شهرستان درهشهر کنونی در استان ایلام منطبقاند.
کتابنامه الف. کتاب 1. ابناثیر، (1371)، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج31، تهران: مطبوعات علمی. 2. اردلان، خسروبنمحمدبنمنوچهر، (2536)، بالتواریخ؛ تاریخ اردلان، تهران: کانون انتشارات خانوادگی اردلان. 3. افوشتهای نطنزى، محمودبنهدایتِِِِِِِالله، (1373)،نقاوة الآثار فی ذکرالاخیار فی تاریخالصفویه، به تصحیح احسان اشراقى، تهران: علمى و فرهنگى. 4. امینی هروی، امیرصدرالدین، (1383)، فتوحات شاهی، به تصحیح محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 5. القمى، قاضى احمدبن شرفالدین الحسینالحسینى، (1383)، خلاصةالتواریخ، محقق و مصحح: احسان اشراقى، تهران: دانشگاه تهران. 6. ایزدپناه، حمید، (1384)، لرستان در گذر زمان و تاریخ، تهران: اساطیر. 7. بدلیسی، شرفخان، (1377)، شرفنامه، به تصحیح ولادیمیر ولییامینوف، ج1، تهران: اساطیر. 8. ترکمان منشی، اسکندربیگ، (1382). تاریخ عالمآراى عباسى، ج2، تصحیح ایرج افشار، تهران: امیرکبیر. 9. تهرانی، ابوبکر، (1356)، تاریخ دیاربکریه، به تصحیح و اهتمام نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران: طهوری. 10. جنابدی، میرزابیگ، (1378)، روضةالصفویه، به تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. 11. خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدین، (1380)، تاریخ حبیبالسیر، ج4، تهران: خیام. 12. خودگو، سعادت، (1378)، اتابکان لر کوچک؛ تاریخ سیاسی و اجتماعی لرستان و ایلام در عهد اتابکان لر کوچک،خرمآباد: افلاک. 13. روملو، حسنبیگ، (1384)، احسنالتواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، ج3، تهران: اساطیر. 14. زکیبیگ، امین، (1381)، زبده تاریخ کرد و کردستان، ترجمه یدالله روشن اردلان، ج2، تهران: توس. 15. سانسون، (1346)، سفرنامه سانسون: وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان، به اهتمام و ترجمه تقی تفضلی، تهران: ابنسینا. 16. شاردن، ژان، (1372)، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایى، ج5، تهران: توس. 17. شیرازی، عبدیبیک، (1369)، تکملةالاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نی. 18. فریدونبیک، (1274)، مجموعه منشآتالسلاطین فریدونبیک، استانبول: بینا. 19. کمپفر، انگلبرت، (1363)، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، ج3، تهران: خوارزمی. 20. مستوفی ِِِِِِِبافقی، محمدمفیدبنمحمود، (1390)، مختصر مفید، به کوشش ایرج افشار و همکاری محمدرضا ابوئیِ مهریزی، تهران: انتشارات مرحوم دکتر افشار یزدی. 21. مستوفی قزوینی، حمدالله، (1364)، تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوایى، تهران: امیرکبیر. 22. ----------، (1362)، نزهةالقلوب، اهتمام و تصحیح گای لسترنج، تهران: دنیای کتاب. 23. منجم ِِیزدی، ملاجلالالدین، (1366)، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، به کوشش سیفالله وحیدنیا. بیجا: وحیدنیا. 24. منشی قزوینى، بوداق، (1387)، جواهرالاخبار، تصحیح محسن بهراممنژاد، تهران: میراث مکتوب. 25. مؤلف مجهول (1384)، عالم آرای شاه اسماعیل، تصحیح اصغر منتظرصاحب، تهران: علمى و فرهنگى. 26. مؤلف مجهول، (1350)، عالمآرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 27. نطنزی، معینالدین، (1383)، منتخبالتواریخ معینی، به تصحیح پروین استخرى، تهران: اساطیر. 28. نوایی، عبدالحسین، (1368)، شاه اسماعیل صفوی: اسناد و مکاتبات تاریخىهمراه با یادداشتهای تفضیلی، تهران: ارغوان. 29. نویدی، داریوش، (1386)، تغییرات اجتماعی- اقتصادی در ایران عصر صفوی (قرن شانزدهم و هفدهم میلادی)، ترجمه هاشم آقاجری، تهران: نی. 30. وحید قزوینى، میرزامحمدطاهر، (1383)، تاریخ جهانآرای عباسى، به تصحیح سیدسعید میرمحمدصادق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى. ب. مقاله 31. بهرامی، روِحِالله، (1377)، «اتابکان خورشیدی و دولت صفوی»، لرستانپژوهی، س۱، ش۱ و۲، ص104تا119. 32 . رویمر، ه. ر، (1380)، «دوره صفویان». تاریخ ایران کمبریج (دوره صفویان). پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران: جامی، ص7تا160. 33. فریر، رانلد، (1380)، «تجارت در دوره صفویان»، تاریخ ایران کمبریج (دوره صفویان)، پژوهش دانشگاه کمبریج. ترجمه یعقوب آژند، تهران: جامی، ص219تا280. 34. قاسمی، علی و علی طاهری، (زمستان1398)، «زمینههای دیرپایی حکومت دودمانهای محلی اتابکان لر کوچک و اردلان». تاریخنامه ایران بعد از اسلام، س10، ش21، تبریز، ص143تا170. 35. یوسفیفر، شهرام، (1394)، «اتابکان لرستان»، تاریخ جامع ایران، ج9، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ص105تا290. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,303 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 493 |