تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,384 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,122,284 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,064,422 |
مفهومشناسی و تحلیل جامعهشناختی زمینههای شکلگیری پدیدة تمارض اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 9، شماره 4 - شماره پیاپی 31، دی 1399، صفحه 19-50 اصل مقاله (2.09 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2020.122952.1551 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امیر عیسی ملکی1؛ سید صمد بهشتی* 2؛ آرمان حیدری2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران، دانشکده علوم انسانی دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار، گروه علوم اجتماعی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پرسش محوری این پژوهش، بررسی چرایی و چگونگی شانه خالیکردن از انجامدادن وظایف قانونی و اخلاقی با ارجاع به عوامل بیرونی و ناموجه در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره است. به این معنا در آغاز پژوهش با ابزار مفهومی تمارض اجتماعی توجه شده است. از آنجا که این مفهوم را نگارندگان این پژوهش ابداع کردهاند و درنتیجه، چارچوب مفهومی آن مشخص نیست، ابتدا به درک و دریافت متخصصان علوم اجتماعی از پدیدة تمارض اجتماعی رجوع کردهایم؛ بنابراین، هدف اصلی پژوهش، تدقیق معنایی و مفهومشناسی پدیدة تمارض اجتماعی و تحلیل جامعهشناختی زمینههای شکلگیری آن در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره است. برای این منظور با روش کیفی و انجامدادن مصاحبههای مسئلهمحور به سمت نظریهای زمینهای برای توضیح تمارض اجتماعی در جامعة خودمان حرکت کردهایم. این مسیر مبتنی بر طرح جیتیام نظاممند (SY-GTM) یعنی الگوی پارادایمی استراوس و کربین در رویکرد نظاممندِ روش نظریة زمینهای پیگیری شده است؛ به این ترتیب که با نمونهگیری نظری، 15 نفر از خبرگان و متخصصان علوم اجتماعی برای انجامدادن مصاحبة عمیق انتخاب شدهاند و دادههای حاصل از گفتوگو با مشارکتکنندگان با استفاده از فرایند کدگذاری سه مرحلهای در طرح جیتیام نظاممند تحلیل و مقولهبندی شده است. این پژوهش به کشف پدیدة محوری اعتراض انجامید؛ اعتراض به شرایط فرهنگی و اجتماعی و نبود امنیت هستیشناختی، که همراه با شرایط علّی، شرایط زمینهای و مداخلهگرِ مرتبط با آن، همگی به کاربست راهبرد تمارض اجتماعی از طرف افراد جامعه میانجامد؛ به بیان دیگر، در جامعۀ بدون امنیت هستیشناختی و با حکمرانی بد، اخلاقگرایی ایدئولوژیک، کیش فردیت، تضعیف اخلاق و ناهنجاری افراد و گروههای مرجع، افراد جامعه اعتراض دارند و تمارض اجتماعی میکنند. نتیجة چنین زیستجهانی نیز کاهش سرمایة اجتماعی و پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی است. بنا بر یافتههای این پژوهش، تمارض اجتماعی شامل کنش و برهمکنشهای خاصی است که تداعیگر مسئولیتگریزی، دلیلتراشی و توریه است. این کنش اجتماعی به شکلهای گوناگون در تعاملات روزمره ظهور و بروز میکند و نباید آن را فقط به یکی از وجوه آن سادهسازی کرد؛ بهعلاوه، تمارض اجتماعی در نموداری از شرایط علّی، زمینهای و مداخلهگرِ آن و در شبکهای میان آن شرایط و تمارض اجتماعی بهمثابه راهبردی برای مواجهه با آنها و پیامدهایشان، درک و دریافت میشود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تمارض اجتماعی؛ زندگی روزمره؛ نظریة زمینهای؛ مدل پارادایمی استراوس و کربین | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله بیستم اردیبهشتماه 1397، زمینلرزهای به قدرت 3/4 ریشتر در ساعت 11 و 42 دقیقه و 3 ثانیه یاسوج را لرزاند (خبرگزاری صداوسیما: 20/ 2/ 1397). پیشتر، زلزلهای با قدرت 2/5 ریشتر با پسلرزة 8/4 ریشتر به وقوع پیوسته بود؛ به همین علت، عدهای از کارکنان دولت در برخی ادارهها و مؤسسهها برای چند روز از حضور در اتاقهای کار خود امتناع کردند و در محوطة باز و غیرمسقف گرد هم آمدند. زلزله، حادثهای طبیعی و پیشبینینشدنی است و در صورت وقوع، خطر جانی دارد؛ اما با وجود این، متقاضیان خدمات اداری، کمتر با کارمندان همدلی داشتند و تلقی آنها این بود که ترس از زلزله بهانهای برای فرار از کار و وظایف شغلی است. گویا این باور عمومی وجود دارد که کارمندان به شکلهای گوناگون برای فرار از انجامدادن مسئولیت، تمارض[1] میکنند و این باور به اختلاف میان مراجعان و کارمندان میانجامد، که بارها نیز دیده شده است، و بعضاً به زدوخورد و درگیریهای لفظی و فیزیکی منجر میشود. البته این موضوع، مختص کارکنان شهر یاسوج نیست و بنا بر شواهد بهطور فراگیر در کشور وجود دارد. معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار گلستان و دبیر ستاد احیای امربهمعروف و نهی از منکر استان میگوید: «تمارض کارکنان و ... بخشی از مهمترین منکراتی هستند که در دستگاههای اجرایی وجود دارد» (طهماسبی، 1394). تمارض به معنای ایجاد عمدی علایم جسمانی و روانی بهصورت تحریفی یا اغراقآمیز برای کسب یک موقعیت، همچون رهایی از وظیفة سربازی، کار یا به دست آوردن کمک اقتصادی، طفرهرفتن از تعقیب جنایی یا به دست آوردن دارو (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1994، به نقل از خرمرودی، 1383: 102) و همچنین به معنای شانه خالیکردن از مسئولیتهای خویشتن با بهانهتراشی است. تمارض، جستاری چشمگیر در پزشکی، بهویژه در زندانها، سربازخانهها و برخی ادارهها و سازمانهای دولتی و خصوصی است (رهبر طارمسری و همکاران، 1396: 46)؛ اما فقط به حوزة بهداشت و سلامت و حوزة اخلاق اجتماعی مربوط نمیشود و به گفتة متخصصان، تمارض، مشکلی فردی نیست؛ بلکه برخاسته از یک مشکل بزرگ فرهنگی و روانی در جامعه است (داوودی، 1394). با توجه به مطالب پیشگفته، این معنا، بخشی از همان موضوعی است که در اخبار و گزارشهای متعدد بهنحوی از انحا، خودش را در زندگی روزمره نشان میدهد و هدف این پژوهش جامعهشناختی است. با این توضیحات، تمارض اجتماعی[2] در معنای مدنظر این پژوهش، در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره شواهدی دارد؛ شواهدی که نشاندهندۀ اختلالات کارکردی در نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی است. گویا ما دوست داریم دلایل و عواملی غیر از عملکرد یا بیعملی خودمان برای امور پیدا کنیم و مسئولیت بروز حوادث را به عهدة دیگران بگذاریم؛ برای نمونه: ـ در ایران، بهطور میانگین در هر ساعت، دو نفر در تصادفات جادهای کشته میشوند (هادیانفر، 1398) و این در حالی است که به تخلفات رانندگی و بیاحتیاطی سرنشینان بهعنوان عامل اصلی اشاره میشود؛ چیزی که رانندگان اغلب آن را نمیپذیرند. ـ در ایران، خطاهای پزشکی، زیاد و در حال افزایش است. افزایش پروندههای ارجاعی شکایت مردم از پزشکان به نظام پزشکی، نشاندهندة این ادعاست (داداشپور، 1392: 2)؛ در حالی که پرستاران و پزشکان، امکانات کم، حقوق و مزایای ناکافی و عواملی ازایندست را عامل اصلی خطاها میدانند. ـ نگاهی به گروههای متعدد و مخالف سیاسی نشان میدهد، تقریباً هیچیک از آنها مسئولیت رفتار خود را نمیپذیرند. همة آنها تقصیر انجامنشدن برخی برنامهها و پیشآمدن برخی نقایص و ناهنجاریها را به گردن کس دیگری میاندازند (اباذری، 1381: 37). اکنون، خیل عظیمی از روشنفکران وجود دارند که در عمل به سیاست پشت کردهاند و به زندگی مردم نیز توجهی نمیکنند (کاظمی، 1394: 38) و کسانی نیز که خطی و ساده نگاه میکنند، میگویند علتالعلل مشکلات ما استبداد بوده و این امر سبب شده است دروغ بگوییم، تملق کنیم و مسئولیتناپذیر و خودمدار شویم (فراستخواه، 1394: 164). به نظر میرسد در تمارض اجتماعی، اهمالکاری، مسئولیتگریزی و دلیلتراشی، آگاهانه، عمدی و همراه با مظلومنمایی برای موجه جلوهدادن خود انجام میشود و این مشکل، یعنی تمارض اجتماعی، اگر ویژگیای فرهنگی و امری اجتماعی باشد، میتواند زندگی اجتماعی را مختل و روابط اجتماعی را همراه با بیاعتمادی و سوءظن کند. در این پژوهش، این پرسش مطرح است که آیا میتوان این مصداقها را ذیل مفهومی به نام تمارض اجتماعی جای داد؟ اگر پاسخ، مثبت باشد، زمینههای مداخلهگر، شرایط علّی[3] و زمینهای[4] در بروز آن کداماند؟ و مردم چه استراتژیهایی را برای مواجهه با آن به کار میبرند؟ اغلب پژوهشهای روانپزشکی و روانشناسی دربارة تمارض در پی تشخیص و گاه، درمان آن از نظرگاهی روانشناختی هستند (خرمرودی، 1383؛ رهبر طارمسری، 1396 وAmerican Psychiatric Association, 1994 ). این پژوهش با کاربست مفهوم تمارض اجتماعی در بستری جامعهشناختی، در پی تدقیق معنایی، مفهومشناسی و تحلیل زمینههای شکلگیری آن در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره است. در مطالعاتی که به مفاهیم نزدیک به این موضوع توجه کردهاند، بهطور عمده، واژة مسئولیتپذیری به کار رفته و عوامل مرتبط با آن بررسی شده است. پیشینة تجربی دربارۀ مسئولیتپذیری، پژوهشهایی وجود دارد که بهطور عمده با پیمایش یا روش آزمایشی و از چشماندازی روانشناختی، آن را مطالعة کردهاند. با بررسی پژوهشهای انجامشده دربارۀ این موضوع، هیچ منبعی یافت نمیشود که بهطور مستقیم به این موضوع توجه کرده باشد. هدف این پژوهش، تدقیق معنایی و مفهومشناسی پدیدة تمارض اجتماعی است که با رجوع به اندیشه و تجربههای فردی متخصصان علوم اجتماعی و با استفاده از راهبرد نظریة زمینهای[5] انجام شده است.
چارچوب مفهومی براساس نظریة انصاف، تفکرات افراد و صلاحدید آنها میزان مسئولیتپذیری آنها را تعیین میکند (Robbins, 2000). سرتو[6] (1989) مسئولیتپذیری را الزام و تعهد درونی فرد برای انجامدادن مطلوب همة فعالیتهای گذاشتهشده بر عهدة او تعریف میکند. به اعتقاد ماتزا[7]، یکی از راههای توجیه عملکرد، فن انکار مسئولیت است. شخص از این طریق اثبات میکند عملش نتیجة نیروهایی است که خارج از ارادة اوست. این شیوه مانع آن میشود که فرد، خود را بهعلت شکستن هنجارهای اجتماعی و داشتن برخی خصیصههای شخصیتی سرزنش کند (براندن[8]، 1387، به نقل از آدینه، 1394: 45ـ41). از منظر روانشناختی، پذیرش، اسناد و انکار مسئولیت ممکن است بهموازات یکدیگر پیش برود. گاهی شخص وسوسه میشود برای کاستن از بار کنترل نفس، مسئولیت را انکار کند (حشمتی، 1394: 39). این موضوع در چشماندازی جامعهشناختی، در آثار اروینگ گافمن[9]، به شکلهای گوناگون بررسی شده است. وی تعاملات در زندگی اجتماعی را مانند اجرای نقشها روی صحنههای متعدد میپندارد که در آنها چگونگی اجرا و کنشهای متقابل افراد به نقشهایی بستگی دارد که در هر زمان معین آنها را بر عهده میگیرد. ازنظر گافمن (1959)، نقشها نحوة عملکرد و قواعدی است که افراد در همة کنشهای متقابل از یکدیگر انتظار دارند. آنها بهصورت اجتماعی تعریف میشوند و در صورت پیروینکردن از آنها، دیگران ما را مجازات میکنند. به احتمال زیاد، افراد در تعاملات خویش، یک نقش اجتماعی را که در آن مرتبهای فرودست دارند، با فاصلهگیری از آن انجام میدهند (Goffman, 1961: 107). فاصلة نقش، یعنی ایفای آن با دلسردی و بیمیلی و هر موقعیتی که از روی زور به کسی تحمیل شود، این پدیده را به بار میآورد (برگر[10]، 1393: 158). افراد با این فاصلهگیری، از تنش مواجهه با نقش دون شأن خود رها میشوند، وجههای فراتر از نقش مدنظر از خود نشان میدهند و به این ترتیب از مشقت ایفای کامل نقش، شانه خالی میکنند (Goffman, 1961: 113). ترنر[11] (2002) در این زمینه، نیازهای تراکنشی را نیروی مهمی در کنشهای دوسویة انسانها ارزیابی میکند. به اعتقاد وی، انسانها نیازهای متعددی دارند که کمابیش در کنش دوسویه فعال است. این نیازها به دو معنا تراکنشی هستند: نخست اینکه، آنها در فرایند کنش دوسویه فعال هستند؛ دوم، شکست یا پیروزی در تأمین این نیازها آثار زیادی بر جریان کنش دوسویه دارد. به اعتقاد ترنر، نیاز به تأیید «خود» و هویتهایی که «خود» را میسازند، جزء مهمترین نیازهاست؛ هویتهایی شامل «هویت مرکزی»، «هویت اجتماعی»، «هویت گروهی» و «هویت نقش». مردم رفتارهایشان را در کوشش برای تأیید هر یک یا همة این چهار هویت در موقعیت سازماندهی میکنند و اگر هویت تأیید نشود، افراد دچار احساسات منفی، مانند خشم، ترس، خجالت، شرمساری، گناه و بسیاری احساسات منفی دیگر میشوند و ناگزیر، راهبردهای دفاعی مختلفی را برای حراست از «خود» در برابر این سرنوشت در پیش میگیرند. به اعتقاد ترنر، یکی از این سازوکارهای دفاعی، فرافکنی و نسبتدادن احساسات منفیِ سرکوبشده به دیگران است (ترنر، 1394: 434ـ433). نویسندگان این مقاله نیز به این موضوع، ذیل اصطلاح امنیت هستیشناختی در رویکرد نظری گیدنز[12] (1991) توجه کردهاند و دریافت مناسبی از ذخایر نظری جامعهشناسی برای ایجاد حساسیت نظری[13] دربارۀ مسئولیتگریزی، توجیه، دلیلتراشی، مظلومنمایی، فریبکاری و پیامدهای آن بهصورت کاهش سرمایة اجتماعی و پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی به نظر میرسد. به اعتقاد گیدنز، امنیت هستیشناختی، نوعی امنیت معنایی، گفتمانی و هویتی است؛ نوعی اطمینان به اینکه جهان آنگونه است که باید باشد. او معتقد است امنیت هستیشناختی، زمانی حاصل میشود که انسانها دریابند که میتوانند به یک هنجار اجتماعی تکیه کنند (ترنر، 1394: 37)؛ نوعی پیشبینیپذیری که به انسان این اطمینان و اعتماد را میدهد که میتواند بر همة انواع نگرانیهای احتمالی فائق شود. نیاز به تأمین امنیت هستیشناختی، ناشی از نیاز به اطمینان از پایداری هویت خود و محیط اجتماعی است. برخورداری از امنیت هستیشناختی موجب میشود افراد در جامعه، اعتماد بیشتری به دیگران داشته باشند. ازنظر گیدنز، اینگونه استنباط میشود که تهدید امنیت هستیشناختی در جامعه به تحدید اعتماد متقابل در تعاملات اجتماعی میانجامد و بنا بر دریافتهای این پژوهش، تأثیر زیادی در تمارض اجتماعی در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره دارد. اکسل هونت[14] در نظریة شناسایی به وجهی دیگر از این موضوع توجه میکند. در این نظریه، در صورت طرد و انکار حقوق برابر فرد در جامعه، خودمختاری اخلاقی افراد در جامعه از دست میرود و آنها به مرتبة شهروند درجة دوم تقلیل مییابند (Honneth, 1996: 133). از دیدگاه هونت، اینچنین استنباط میشود که افراد در این شرایط در مواجهه با حوادث و رخدادهای مختلف، خود را مسئول و موظف به اتخاذ قضاوت اخلاقی نمیدانند؛ زیرا توانایی انجامدادن آن را در خود نمیبینند؛ بنابراین، توجه به این موضوع، حداقل بهعنوان منبعی برای ایجاد حساسیت نظری دربارۀ تمارض اجتماعی، شایستۀ توجه است. دربارۀ چارچوب مفهومی مذکور، گفتنی است در یک مطالعة کیفی، بهویژه با راهبرد نظریة زمینهای که در این پژوهش به کار رفته است، مسیر پژوهش با داده پیش میرود، نه با نظریه؛ یعنی به جای به کار بستن نظریهها دربارۀ واقعیتهای خاص، به خود واقعیتهای ملموس مراجعه میشود تا نظریهای مناسب و متناسب با شرایط علّی، زمینهای و مداخلهگر آنها دریافت شود؛ بنابراین، مرور نظریات و منابع پیشین برای ایجاد حساسیت نظری انجام میشود. حساسیت نظری کمک میکند پژوهشگر، تماس ذهنی متفکرانهای با یک موقعیت واقعی و محلی داشته باشد، خوب و عمیق مشاهده بکند و بداند که چه چیزهایی را بررسی بکند، چه پرسشهایی از مردم و مطلعان بکند، شواهد را از سر تأمل ببیند و مرور کند، معناهای عمیقی در دادهها بکاود، از درک عامیانه و عمومی فراتر برود و نکات ظریف و مختلف امور و وجوه بیشتری از دادهها و سطوح عمیقتری از گفتهها و شنیدهها در آن موقعیت را پیجویی کند (Glaser: 1978 and 2002، به نقل از فراستخواه، 1398: 126).
روششناسی پژوهش این پژوهش به روش کیفی و با راهبرد نظریة زمینهای انجام شده است. به اعتقاد دانشمندان علوم اجتماعی، نظیر استرن[15] (1981) و استراوس[16] و کربین[17] (1990) در روشهای کیفی و بهویژه، روش نظریة زمینهای، کشف عرصههایی از زندگی که از آنها چیزی نمیدانیم یا عرصههایی که از آنها بسیار میدانیم؛ اما میخواهیم فهم تازه به دست آوریم، هدف اصلی و بنیادی است. پرسش محوری این پژوهش، بررسی چرایی و چگونگی شانه خالیکردن از وظایف قانونی و اخلاقی با ارجاع به عوامل بیرونی و ناموجه در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره است. این معنا که در آغاز پژوهش با ابزار مفهومی تمارض اجتماعی به آن توجه شده است، نیازمند بررسی دقیق است. از آنجا که این مفهوم را نگارندگان این پژوهش ابداع کردهاند و درنتیجه، چارچوب مفهومی آن بهطور کامل مشخص نیست، در این پژوهش به درک و دریافت متخصصان علوم اجتماعی از پدیدة تمارض اجتماعی توجه میشود؛ بنابراین، هدف اصلی پژوهش، تدقیق معنایی و مفهومشناسی پدیدة تمارض اجتماعی و تحلیل جامعهشناختی زمینههای شکلگیری آن در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره است. برای این منظور، با روش کیفی و انجامدادن مصاحبههای مسئلهمحور به سمت نظریهای زمینهای برای توضیح تمارض اجتماعی در جامعة خودمان حرکت کردهایم. این مسیر، مبتنی بر طرح جیتیام نظاممند (SY-GTM)، یعنی الگوی پارادایمی استراوس و کربین در رویکرد نظاممند روش نظریة زمینهای پیگیری شده است؛ به این ترتیب که با نمونهگیری نظری، 15 نفر از خبرگان و متخصصان علوم اجتماعی برای مصاحبة عمیق انتخاب شدهاند و دادههای حاصل از گفتوگو با مشارکتکنندگان با استفاده از فرایند کدگذاری سه مرحلهای در طرح جیتیام نظاممند، تحلیل و مقولهبندی شده است. روش نمونهگیری نظری بر مبنای مفاهیم در حال ظهورِ برگرفته از دادههاست (محمدپور، 1392: 325). از این روش نمونهگیری برای گردآوری و تحلیل دادهها بهطور همزمان استفاده میشود که مبتنی بر تمها و مقولههای برگرفته از دادههاست و بهویژه، مشارکتکنندگان براساس آن بنا بر اهداف چندگانة تشریح، تفسیر، فهم و ... با قضاوت خود پژوهشگران انتخاب میشوند (Glesen and Peshkin, 1967: 27). منطق نمونهگیری نظری این است که انتخاب محیطها، افراد یا رخدادهای ویژه برای گردآوری دادهها مهم است و دسترسی به اطلاعات مهم ازطریق سایر انتخابها میسر نیست؛ به این ترتیب، نمونهگیری نظری کمک میکند اطلاعات و دادههای مرتبط، جمعآوری و خلأهای موجود در نظریة در حال تکوین پر شود (Creswell: 2013؛ Glaser and Holton, 2005: 1-29). در این زمینه، پژوهشگران ضمن کاوش در مضامین مرتبط با تمارض اجتماعی در اسناد و نظریات گوناگون، به آثار و تألیفات، دیدگاهها و سخنرانیهای مشارکتکنندگان در پژوهش نیز توجه داشتهاند. معیار قضاوت دربارۀ حجم نمونه و زمان متوقفکردن نمونهبرداری نظری، اشباع نظری یا کفایت نظری مقولههاست. در این حالت، هیچ دادة بیشتری یافت نمیشود تا با آن، ویژگیهای مقولهها و نظریة در حال تکوین را گسترش دهیم. در این پژوهش برای رسیدن به کفایت نظری مقولهها با 15 نفر از متخصصان علوم اجتماعی گفتوگو شده است. مقولههای دریافتی، بهویژه، مقولة «اعتراض به شرایط فرهنگی و اجتماعی و تهدید امنیت هستیشناختی» بهعنوان پدیدة محوری در مصاحبة دوازدهم به اشباع رسید و برای اطمینان، سه مصاحبة دیگر نیز به گفتوگوها افزوده شد.
1.2. جدول 1- اطلاعات مربوط به متخصصان و خبرگان علوم اجتماعیTable 1- The Social scientists and expert’s Information
جدول شمارۀ 1، اطلاعات مربوط به متخصصان شرکتکننده در پژوهش را نشان میدهد؛ البته بنا بر اقتضائات اخلاق پژوهش در روش نظریة دادهبنیاد، از ذکر اسامی مشارکتکنندگان، خودداری و به هر یک از متخصصان، یک کد اختصاص داده شده است. در بخش یافتههای پژوهش دربارة فراوانی کدهای بازِ دریافتی از هر مصاحبه توضیح داده میشود. منطق انتخاب مدل پارادایمی استراوس و کربین یا همان طرح جیتیام نظاممند (SY-GTM) در راهبرد نظریة زمینهای در این پژوهش، مشارکتکنندگان در پژوهش بودند. گفتوگو با متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی و استفاده از مفاهیم مشترکی که تداعیگر مفاهیم و اصطلاحات جامعهشناختی بود، ابتدا بهطور ناخودآگاه و در ادامة پژوهش به شکلی آگاهانه، دغدغة دقت، مشی علمی و ساختاریبودن پژوهش را تقویت و همة این موارد، مسیر پژوهش را در مدل پارادایمی استراوس و کربین ریلگذاری کرد. بهطور طبیعی، رجوع به اندیشه و تجربیات فردی متخصصان علوم اجتماعی، روالهای نظاممند و دقیق علمی را تقویت میکند که استراوس و کربین در طرح جیتیام نظاممند بر آنها تأکید میکنند. همچنین، از الگوی پارادایمی استراوس و کربین در داخل ایران نیز در رشتهها و گرایشهای مختلف علوم انسانی استقبال شده است و پژوهشگران از این چشمانداز، مطالب غنی و مهمی را در روش پژوهش کیفی گرد آوردهاند. همة این موارد به همراه تکنیکهای عملی استراوس و کربین (1990) در فرایند کدگذاری سه مرحلهای برای پرورش نظریه، پژوهشگران را متقاعد کرد که طرح جیتیام نظاممند برای پیگیری اهداف این پژوهش مناسب است. واحد تحلیل در فرایند کدگذاری، مفهوم است و براساس روش نظریة زمینهای در تحلیلِ دادهها با فرایند کدگذاری، دادهها به بخشهای کوچکتر تبدیل، سپس مقولهبندی و بررسی و سرانجام، در راههای جدید مفهومپردازی میشود. نکتة مهم در این زمینه آن است که این فرایند، مستلزم گردآوری و تحلیل همزمان و متوالی دادههاست و به روش تجزیهوتحلیل مقایسهای مداوم انجام میشود؛ یعنی فرایند پیشگفته به محض حضور در میدان مطالعه آغاز میشود و ضمن نمونهگیری نظری، پژوهشگر در فرایند کدگذاری، بهطور مداوم میان مراحل مختلف، حرکتی رفت و برگشتی دارد، به مراحل قبل بازمیگردد، آنها را بازنگری میکند و به این ترتیب، فرایند گردآوری و تحلیل دادهها را همزمان و بهطور متوالی پیش میبرد. این رفتوبرگشت میان مراحل مختلف کدگذاری به قدری اهمیت دارد که مبدعان نظریة دادهبنیاد، مقایسة مستمر را با نظریة زمینهای مترادف میدانند (Glaser and Strauss, 1967: 230). در این زمینه، در طرح جیتیام نظاممند بر روش و ابزار پژوهش تأکید شده است و پژوهشگر باید ضمن اینکه فنون مشخصی را برای تحلیل در پیش میگیرد، کدگذاریهای مرحلهمندی را اجرا و درنهایت، محصول نظریهپردازی خود را در الگوی پارادایمی یکسانی ارائه کند. برای ارزیابی نظریة زمینهای، معیارهای متعددی ازجمله سازگاری، قابلیت فهم، قابلیت تعمیم، کنترل، ارتباط، کارایی و اصلاحپذیری وجود دارد. این معیارها ناظر بر پرسشهایی از این قبیل است: آیا میان مقولهها و دادههای خام سازگاری هست؟ یا آیا الگوی ارائهشده با میدان واقعی که در آن استفاده میشود، تطبیق دارد؟ آیا افراد غیرمتخصص، الگوی مفهومی حاصلشده از نظریة زمینهای را درک میکنند؟ آیا تدوین الگوی مفهومی بهگونهای بوده است که موقعیتهای مختلف را پوشش دهد؟ آیا نظریه، امکان کنترل بر ساختارها و فرایندهای روزمره را فراهم میکند؟ آیا نظریه به دلنگرانیها و دغدغة اصلی مشارکتکنندگان در پژوهش توجه کرده است؟ و با شواهد واقعی ارتباط دارد؟ آیا نظریه بهعنوان یک تبیین مفهومی برای فرایند مورد مطالعه مفید است؟ به عبارت دیگر، آیا نظریه نافع است؟ آیا این امکان وجود دارد که با تغییر شرایط یا جمعآوری دادههای بیشتر، نظریه را اصلاح کرد؟ (Glaser and Strauss, 1967؛ Strauss and Corbin, 1990؛ Parker and Roffey, 1997: 234). معیارهای پیشگفته برای ارزیابی صحت و قابلیت اعتماد بر نظریة زمینهای به همان اندازه که بر ارزیابی نظریه تکیه دارد، به فرایند تولید نظریه نیز بستگی دارد (Creswell, 2002: 414)؛ بهعلاوه، در اعتبارسنجیِ نظریة زمینهای همراه با پرسشهای پیشگفته راجع به نظریه و فرایند تولید، این پرسش نیز مطرح است که آیا مطالعه نشان میدهد که پژوهشگر، نظریة درحالتوسعه را به یکی از روشهای ذیل اثبات کرده است: 1ـ مقایسة آن با دادهها؛ 2ـ بررسی اینکه نظریة زمینهای، نظریة موجود در پیشینة تخصصیاش را پشتیبانی یا رد میکند و 3ـ بررسی نظریه بهوسیلة مشارکتکنندگان (Creswell, 2002: 414). در این زمینه، برای دستیابی به دقت علمی و اعتباربخشی به پژوهش، در این پژوهش دو تکنیک تطبیق توسط اعضا[19] و بررسی همکار[20] (Creswell and Miller, 2000: 125-127) اتخاذ شده است؛ یعنی فرایند تحلیل و مقولههای بهدستآمده به اطلاع تعدادی از مشارکتکنندگان رسیده و پیشنهادهای آنها در کدگذاری باز[21] و محوری[22] لحاظ شده است. همچنین، ارزیابی دو نفر از متخصصان علوم اجتماعی، که در میان مشارکتکنندگان در پژوهش نبودهاند، در بازبینی فرایند کدگذاری[23]، تحلیل و تدوین مدل به کار رفته است. بهعلاوه، سعی کردیم از دو تکنیک توصیف غنی و پرمایه[24] و ممیزی پژوهشی[25] نیز برای اعتباربخشی به پژوهش استفاده کنیم. در توصیف غنی و پرمایه، پژوهشگر میکوشد دادههایی ارائه بدهد که به اندازة کافی و با جزئیات کامل به دست آمده باشد. برای این منظور، باید مصاحبهها ضبط و بهطور کامل پیادهسازی شود. اکتفاکردن به یادداشت تکههایی از مصاحبه، با توصیف غنی و پرمایه منافات دارد (Becker, 1970: 39-62). در ممیزی پژوهشی نیز پژوهشگران، مجموعهای از راهبردهای پژوهشی را برای تضمین تدریجی روایی و پایایی و درنتیجه، دقت علمی پژوهش در فرایند انجامدادن آن به کار میگیرند؛ به این ترتیب، روایی و پایایی به جای اینکه فقط از طرف داوران خارجی تأیید یا رد شود، بهطور فعال به دست میآید (Foss and Pedersen, 2016: 22; Mason: 1996). حساسیت پژوهشگر، انسجام روششناختی، متناسببودن نمونه و گردآوری و تحلیل همزمان دادهها ازجمله مهمترین راهبردهای تکنیک ممیزی پژوهشی برای تضمین صحت و قابلیت اعتماد پژوهش است. به این ترتیب که بهکارگیری این راهبردها در طول پژوهش، باعث شناسایی و اصلاح خطاهای احتمالی در تحلیل میشود؛ به بیان دیگر، بهکارگیری تکنیک ممیزی پژوهشی، موجب خوداصلاحی تحلیل، ممانعت از نفوذ خطا در مدل و اعتبار یافتههای پژوهشی میشود. در این پژوهش برای رسیدن به یک مدل نظری، که تمارض اجتماعی را در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره توجیه و تبیین کند، از نرمافزار MAXQDA نیز استفاده شد. از قابلیتهای این نرمافزار، ترسیم مدل است که درنهایت، برای توضیح نظریة زمینهای حاصل از پژوهش بسیار مفید خواهد بود.
یافتههای پژوهش از اندیشه و تجربیات فردی 13 نفر از مجموع 15 متخصصی که در این پژوهش به دیدگاههای ایشان رجوع شد، اینگونه استنباط شد که تمارض اجتماعی، ابزار مفهومی مناسبی برای مطالعة مسئولیتگریزی، توجیه و دلیلتراشی، مظلومنمایی و فریبکاری عامدانه و آگاهانه در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره است. البته سه نفر از میان این 13 نفر، هر یک فقط بر وجهی از وجوه متعدد تمارض اجتماعی تأکید داشتند. حاصل گفتوگوها، دریافت درمجموع، 335 طیف مفهومی یا کد باز است که از میان آنها 159 کد غیرتکراری و از طیفهای مفهومی غیرتکراری نیز درمجموع، 17 مقوله به دست آمد. درادامه، بهعلت مرکزیت و اهمیت مقولة تمارض اجتماعی، ابتدا فرایند دستیابی و مفهومشناسی آن از منظر متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی تشریح و سپس فرایند کدگذاری سه مرحلهای برای تحلیل زمینههای شکلگیری تمارض اجتماعی در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره توضیح داده میشود.
مفهومشناسی پدیدة تمارض اجتماعی از منظر متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی همانگونه که در بیان مسئلة پژوهش توضیح داده شد، پرسش محوری این پژوهش، بررسی چرایی و چگونگی شانه خالیکردن از انجامدادن وظایف قانونی و اخلاقی با ارجاع به عوامل بیرونی و دلایل ناموجه، در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره است. به این معنا در آغاز پژوهش با ابزار مفهومی تمارض اجتماعی توجه شده است. از آنجا که این مفهوم را نگارندگان این پژوهش ابداع کردهاند و درنتیجه، چارچوب مفهومی آن مشخص نیست، درابتدا، درک و دریافت متخصصان علوم اجتماعی از پدیدة تمارض اجتماعی بررسی شده است. گزارشهای جدول شمارۀ 1 و 2 نشان میدهد چگونه عمل/ تعاملهای پیشگفته با عنوان تمارض اجتماعی مقولهبندی[26] شدهاند. در ساخت مقولة تمارض اجتماعی، بیشترین تأکید بر «مسئولیتگریزی»، «توجیه» و «رفتارهای وانمودی» است. در مصاحبههای عمیق با کارشناسان و خبرگان علوم اجتماعی، مقولة سطح اولِ مسئولیتگریزی در 9 طیف مفهومی درمجموع، 19 بار تکرار شده است. در این زمینه به اعتقاد متخصص شمارة 13: «تمارض درواقع، یعنی طفرهرفتن. یعنی از زیر بار مسئولیت شانه خالیکردن؛ به عبارتی، یعنی احساس بیمسئولیتی»؛ اما تأکید متخصص شمارة 4 در این مورد بر توجیه است و میگوید: «وقتی مسئولان خطا میکنند، میپذیرند؟ هزار توجیه برای آن درست میکنند؛ یعنی به من آموزش میدهند و ما از حکومت خط میگیریم». مقولة سطح اولِ توجیه و دلیلتراشی نیز در 12 طیف مفهومی درمجموع، 33 بار در مصاحبهها تکرار شده است. پس از طیفهای مفهومی راجع به مقولات سطح اول مسئولیتگریزی و توجیه و دلیلتراشی، 17 طیف مفهومی، نظیر «ریاکاری»، «فریبکاری»، «مظلومنمایی»، «نفاق»، «رفتارهای وانمودی» و ... درمجموع، با فراوانی 35 تکرار، مقولة سطح اولی «توریه» را میسازند که ضلع سوم تمارض اجتماعی است. دربارة این موضوع، متخصص6 در پاسخ به این پرسش که شما تمارض اجتماعی را در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره در کجا برجستهتر میبینید؟، میگوید: «در این خصوص من بیشتر به دورویی نظر دارم» و بهعنوان علتی برای تمارض، به اعتقاد متخصص شمارۀ 8: «مثلاً شخص در محیط کار تمارض اجتماعی میکند؛ چون مطابق با فرهنگ عمومی، افراد با انسان درمانده همدلی و همنوایی میکنند؛ اما برای شخصی که سر حال است، ممکن است گرفتاری نیز ایجاد کنند. اینکه شخص در مؤسسه، سازمان، شرکت و بهطور کلی در اجتماع اظهار کند که حالش خوب نیست تا دستش را بگیرند، این میشود تمارض اجتماعی. یا اینکه در برخی مجموعهها شخص برای مراعات آنچه به آن اشاره کردم، خودش را گرفتار نشان میدهد و مثلاً در محیط کار با ماشین مدلبالای خود حضور نمییابد، این تمارض اجتماعی است و ربط پیدا میکند به بحث نفاق در فرهنگ عمومی و تاریخ گذشتة ما». مقولهبندی تمارض اجتماعی با طیفهای مفهومیِ راجع به مسئولیتگریزی و توجیه و دلیلتراشی، کمتر مناقشهبرانگیز است؛ بهگونهای که به اعتقاد متخصص شمارۀ 10: «تمارض اجتماعی، بهنوعی مسئولیتگریزی است؛ یعنی شخص مسئولیت خود را انجام نمیدهد و در عین اینکه وظایفش را انجام نمیدهد، دائماً نق میزند و طلبکار هم است». در این زمینه، متخصص 2 نیز معتقد است: «میتوان تمارض را با مسئولیتگریزی و دلیلتراشی یکی دانست و تمارض یعنی همینها». اما ضلع سوم تمارض اجتماعی، تصویر دقیقتری از آن ارائه میکند که دیگر صرفاً مصداق مسئولیتگریزی و دلیلتراشی نیست. در این زمینه، به اعتقاد متخصص شمارۀ 7: «تمارض اجتماعی را نباید فقط به شکل کنارهگیری از کار در نظر بگیریم. همین که شخص بدون داشتن صلاحیت در یک سیستم اجتماعی جای میگیرد و برای این منظور حتی بخشی از سرمایهاش را صرف کسانی میکند که این موقعیت را به وی بخشیدهاند، تمارض است و نتیجه این میشود که کسانی که ذیحق هستند، به حق خود نرسند».
مقولهبندی تمارض اجتماعی با طیفهای مفهومیِ راجع به مسئولیتگریزی و توجیه و دلیلتراشی، کمتر مناقشهبرانگیز است؛ بهگونهای که به اعتقاد متخصص شمارۀ 10: «تمارض اجتماعی، بهنوعی مسئولیتگریزی است؛ یعنی شخص مسئولیت خود را انجام نمیدهد و در عین اینکه وظایفش را انجام نمیدهد، دائماً نق میزند و طلبکار هم است». در این زمینه، متخصص 2 نیز معتقد است: «میتوان تمارض را با مسئولیتگریزی و دلیلتراشی یکی دانست و تمارض یعنی همینها». اما ضلع سوم تمارض اجتماعی، تصویر دقیقتری از آن ارائه میکند که دیگر صرفاً مصداق مسئولیتگریزی و دلیلتراشی نیست. در این زمینه، به اعتقاد متخصص شمارۀ 7: «تمارض اجتماعی را نباید فقط به شکل کنارهگیری از کار در نظر بگیریم. همین که شخص بدون داشتن صلاحیت در یک سیستم اجتماعی جای میگیرد و برای این منظور حتی بخشی از سرمایهاش را صرف کسانی میکند که این موقعیت را به وی بخشیدهاند، تمارض است و نتیجه این میشود که کسانی که ذیحق هستند، به حق خود نرسند».
3. جدول 2- کدهای باز و مقولههای مرتبط با تمارض اجتماعیTable 2- The open codes and categories related to social Malingering
در این زمینه، متخصص شمارۀ 14 دربارۀ مصداقهای تمارض اجتماعی بر مفهوم صداقت تأکید دارد و میگوید: «در همة این شکلهای مختلف کنش، یک عنصر مفقود وجود دارد و آن صداقت است». توریه بهعنوان ضلع سوم تمارض اجتماعی در گفتوگو با متخصص شمارۀ 3 نیز استنباط شده است. بهعقیدة وی: «فرض کنید در مملکتی که همیشه ما فکر میکنیم دیگران حقوق ما را برداشتهاند و به حقوق ما احترام نمیگذارند، افتقار[28] جای فقر را میگیرد؛ یعنی ما بیشتر نمایش فقر داریم تا خود فقر. نه اینکه فقر نداریم، فقر داریم و خیلی زیاد هم داریم؛ ولی نمایش فقر کمک میکند تا من از دست دارایی در بروم، از دست شهرداری در بروم و ...، و گذشته از این کمکاری خودم را نیز توجیه کنم». متخصص شمارۀ 3 در پاسخ به این پرسش که شما خود، تمارض اجتماعی را در زندگی روزمره بیشتر در کجا میبینید، میگوید: «مثلاً نمایش غم در برابر نمایشندادن شادی، نمایش ورشکستگی در برابر نمایشندادن موفقیت؛ یعنی مثلاً اگر کسی ورشکست شود، ما زیاد خبر آن را میشنویم؛ ولی اگر کسی پولش دو برابر شود، فقط امکان دارد که در دادگاه ببینیمش ؛ البته در حیطة اعتقادات نیز من فکر میکنم نفاق اجتماعی با این تمارض اجتماعی، تنهبهتنه جلو میرود؛ یعنی یکی است. نفاق میشود عرصة اعتقادی آن و تمارض میشود عرصة زندگی؛ یعنی ما در عرصة اعتقادات نیز داریم آدمهای منافقی بار میآییم. نمیدانم، شاید الان من دارم قدری تند میگویم ... بهنظر من، تمارض اجتماعی با نفاق در حوزة اعتقادی یک نسبت دارند یا یکشکل هستند». براساس یافتههای این پژوهش، متأثر از مقولة محوری[29] اعتراض، کنشها و برهمکنشهای خاصی حاصل میشود که واجد این ویژگیهاست: 1ـ مصداق مسئولیتگریزی است؛ 2ـ همراه با توجیه و دلیلتراشی است و 3ـ همراه با مظلومنمایی و فریبکاری است؛ یعنی عامدانه و آگاهانه انجام میشود. بنابراین، تمارض اجتماعی که فهم و ادراک چیستی، چگونگی و چرایی آن از اهداف این پژوهش است، راهبردی است که افراد معترض در مواجهه با تهدید امنیت هستیشناختیشان، بهعنوان شرایط علّی اعتراض در پیش میگیرند و در ارتباط با زمینههای اجتماعی شکلگیری آن بهتر و دقیقتر فهم و ادراک میشود. به این ترتیب، با توجه به آنچه تاکنون شرح داده شد، نمودار شمارۀ 1، ابعاد مختلف تمارض اجتماعی را ازنظر خبرگان علوم اجتماعی تصویر میکند.
4. نمودار 1- ابعاد مختلف تمارض اجتماعی (منبع: یافتههای پژوهش)Fig 1- The different dimensions of social malingering in this research
همانگونه که نمودار شمارۀ 1 نشان میدهد، تمارض اجتماعی، رفتار پیچیدهای است که در چرخة معیوب مسئولیتگریزی، توجیه و دلیلتراشی و توریه تشخیص داده میشود. افراد، تمارض اجتماعی را بهمثابه راهبردی برای مواجهه با شرایط خاصی به کار میگیرند که در مبانی جامعهشناسی از آن به تهدید امنیت هستیشناختی یاد میشود (جزئیات این دریافت در بخشهای بعدی مقاله تشریح خواهد شد). تمارض اجتماعی به صورتهای گوناگون در تعاملات اجتماعی دیده میشود و نباید آن را فقط به یکی از وجوه آن سادهسازی کرد. تمارض اجتماعی، پدیدة خمیریشکلی است که ممکن است به مسئولیتگریزی، دلیلتراشی، تنبلی، اهمالکاری و یا بیمارنمایی در مبانی روانشناختی تقلیل داده شود؛ در حالی که در تمارض به معنای روانشناختی و متداول در روانشناسی و روانپزشکی، تأکید بر نشانههای جسمی و روانی راجع به خود شخص متمارض است. در تمارض اجتماعی بر عوامل بیرونی و علل ناموجه تأکید میشود؛ مثلاً پزشک یا پرستاری که علت خطای خویش را نه سردرد یا مشکل روحی خود، بلکه کمبود امکانات، رفتار نامناسب رؤسا، حقوق کم، رفتار نامناسب بیماران و مواردی ازایندست گزارش میکند. در تنبلی و اهمالکاری نیز پیداکردن راهی و یا توجیهی برای شانه خالیکردن از مسئولیت قانونی و اخلاقی مطرح نیست. تمارض اجتماعی، بیشترین اشتراک معنایی را با مفاهیم مسئولیتگریزی و دلیلتراشی دارد؛ با این تفاوت که تمارض اجتماعی رفتاری کاملاً عمدی و آگاهانه است و برخلاف مسئولیتگریزی و دلیلتراشی، هیچگاه شخصِ عامل را متأسف نمیکند. در مسئولیتگریزی و دلیلتراشی، شخص، خودش را نیز فریب میدهد؛ اما در تمارض اجتماعی، دیگران را فریب میدهد. در مسئولیتگریزی و دلیلتراشی، شخص میکوشد خود را نزد دیگران و بیشتر نزد خویشتن موجه جلوه دهد؛ در حالی که در تمارض اجتماعی، شخص درصدد توجیه عملکرد خود برای دیگران است و خودش از بیمسئولیتی، دلیلتراشی و نداشتن صداقت در کنشهای اجتماعیاش آگاهی و رضایت دارد.
کدگذاری باز کدگذاری باز، فرایندی تحلیلی است که با آن مفهومها شناسایی و ویژگیها و ابعاد آنها در دادهها کشف میشود؛ سپس با کمک مفاهیم، بنای نظریه شکل میگیرد (استراوس و کربین، 1395: 123). در کدگذاری باز ممکن است یک کلمه یا یک جملة کوچک و یا حتی یک یا چند بند از کل محتوای یک مصاحبه یا یک سند و محتوای متنی بهعنوان واحد معنادار به کار رود؛ به این ترتیب کوشش میشود منظور تولیدکنندة سند، اعم از مصاحبهشونده، گوینده، نویسنده، شاعر و ... از تکتک کلمات، جملات، عبارات و بخشهای مختلف سند، دریافت و مفاهیم اولیه استخراج شود؛ یعنی در مرحلة کدگذاری باز، پژوهشگر، خود را جای تولیدکنندة سند میگذارد و به این فکر میکند که منظور او از بیان چنین عبارتهایی چه بوده است؟ و با اختصاصدادن برچسبی مفهومی به آنها، نامگذاری مفاهیم مختلف و طبقهبندی و کشف ویژگیها و ابعاد آنها را دنبال میکند. در فرایند کدگذاری باز، انتزاع مفاهیم اولیه از دادهها با وفاداری به جهان اجتماعیای که دادههای آن بررسی و مطالعه میشود، صورت میپذیرد؛ یعنی مفاهیم استخراجشده از مصاحبهها در اندیشه و تجربیات فردی مشارکتکنندگان در پژوهش ریشه دارد. در جدول شمارۀ 3، سایر کدهای باز و مقولههای مرتبط با آنها گزارش شده است. 5.کدگذاری محوری پس از استخراج مفاهیم اولیه در کدگذاری باز، مقولات عمده در کدگذاری محوری دریافت میشود؛ به این ترتیب، وجه اشتراک مفاهیم استخراجشده در کدگذاری باز را پیدا میکنیم. در این مرحله میخواهیم دریابیم مفاهیم استخراجشده در کدگذاری باز به چند دستة مشابه تقسیم میشود. ازنظر استراوس (1987)، تحلیلگر به این صورت، شبکۀ متراکمی از روابط را پیرامون محور مقولهای میسازد که در مرکز توجه او قرار دارد. با کدگذاری محوری، پراکندگی مقولات جمع میشود و خوشههای مقولهای، حول محور پدیدة اصلی خلاصه و مرتب میشود. کشف این پدیدة محوری یا مقولة هسته، مهمترین لازمة موفقیت در این مرحله از پژوهش، یعنی مرحلة کدگذاری محوری است. الگوی پارادایمی استراوس و کربین (1990) برای مقولهبندی دادههای خام، شامل شش جعبه یا محور است که عبارتند از: 1ـ پدیدة محوری، 2ـ شرایط علّی، 3ـ شرایط زمینهای، 4ـ شرایط مداخلهگر، 5ـ راهبردها[30] و 6ـ پیامدها[31]. جدول شمارۀ 4، ضمن گزارش این شش محور نشان میدهد، یافتههای حاصل از استخراج دادهها در این پژوهش، در فرایند مرتبطکردن مقولهها به مقولههای فرعی، به کشف پدیدة «اعتراض» بهعنوان مقولة محوری و استنباط تمارض اجتماعی بهمثابه راهبردی برای مواجهه با مقولة اصلی یا همان شرایط اعتراض تحت تأثیر شرایط علّی و همچنین در مواجهه با شرایط زمینهای و عوامل مداخلهگر منجر شده است. نکتۀ مهم در فرایند مقولهایکردن کدهای باز یا طیفهای مفهومی اولیه این است که پژوهشگر، بهطور مداوم میان کدگذاری باز و کدگذاری محوری و همچنین کدگذاری انتخابی[32]، حرکتی رفتوبرگشتی دارد و در صورت نیاز، طیفهای مفهومی را مرور و بازاندیشی میکند. نکتة مهم دوم این است که مقولهبندی برحسب نیاز در چند سطح انجام میشود؛ به همین علت در این پژوهش پیش از رسیدن به خوشة مقولهای «پیامدها» فقط یک سطح مقولهای با مقولات «پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی» و «کاهش سرمایة اجتماعی» وجود دارد؛ اما در خوشة مقولهای «راهبردها» در سطح اول، کدهای «مسئولیتگریزی»، «توجیه و دلیلتراشی» و «توریه» مقولهای شده است و سپس در سطحی انتزاعیتر از آنها، مقولة «تمارض اجتماعی» وجود دارد که درنهایت، جزء خوشة مقولهای راهبردها طبقهبندی شده است. درحقیقت، این موضوع، فرایندی مداوم، تکوینی و انباشتی است و در کل پژوهش برحسب موضوع، مسئله، هدف و پرسشهای پژوهش و شواهد میدانی و موقعیتی پیش میرود. درادامه، جزئیات این فرایند توضیح داده میشود.
پدیدة محوری پدیدة محوری یا اصلی و به بیان دیگر، مقولة مرکزی، قدرت تحلیل دارد. آنچه این قدرت را به آن میدهد، توانایی به هم نزدیک کردن مقولهها برای توضیح کل مطلب است. همچنین، مقولة مرکزی باید گوناگونیهای درون مقولهها را نیز در بر بگیرد (استراوس و کربین، 1395: 168). در این پژوهش در پی تحلیلی جامعهشناختی دربارة زمینههای شکلگیری تمارض اجتماعی در زندگی روزمره، مضمون «اعتراض به شرایط فرهنگی و اجتماعی و نبود امنیت هستیشناختی» به شکلهای گوناگون پدیدار میشود و درنهایت، چنین به نظر میرسد که سایر مقولههای عمده در این پژوهش به آن ربط دارد؛ بنابراین در بازاندیشی مکرر میان کدگذاری باز و محوری، درنهایت، اعتراض بهمثابه پدیدة محوری پژوهش کشف شده است. از میان این مصاحبهها به اعتقاد متخصص شمارة 1: «اگر تاکتیک تمارض اجتماعی نبود، مردم مضمحل میشدند و آدم ایرانی گم میشد ... این ویژگی جامعة ایران است. در سایر کشورها هزینه را ساختارها، جریانهای اجتماعی و احزاب میدهند. در ایران، هزینه را اشخاص میدهند؛ بنابراین، تمارض اجتماعی به این علت شایع میشود که شما ساختارهای لازم تقبل هزینهها را ندارید و در چنین شرایطی، اشخاص میگویند: چرا چنان کنم؟ چنین میکنم». همچنین به اعتقاد متخصص شمارۀ 12: «اصلاً فرهنگ، یک خصیصة اعتراضی دارد. این موضوع [تمارض اجتماعی] نیز همین خصیصة اعتراضی فرهنگ است. شخص نشان میدهد که من میخواهم اعتراض کنم. حتی در این حد که میگوید رفتار من در این اعتراض، دهنکجی به سیستم است». حتی اعتراض در بیان متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی نیز وجود دارد. متخصص شمارۀ 7 در بخشی از پاسخ خود به این پرسش که آیا ما تمارض اجتماعی میکنیم، چون برای ما هزینه ندارد، میگوید: «اشکالی که من بهعنوان یک جامعهشناسِ طبقات اجتماعی در جامعة ایران میبینم، این است که ما مثلاً کسی را که قالپاقدزدی کرده، با اسم و فامیل و مشخصات کامل معرفی میکنیم؛ ولی کسی که از یک بانک دزدی کرده است، با حروف اختصاری اسمش. مبارزة با فساد به این شکل، اصلاً مسخرهبازی است ... ما در جامعة خودمان هنوز نمیدانیم که دکل نفتی را چه کسی دزدیده است. ما هنوز نمیدانیم اتفاقی که واقعاً در بانک سرمایه یا مؤسسة ثامنالائمه افتاده است، چیست؟» بنا بر مطالب پیشگفته، اینگونه به نظر میرسد که افراد در جامعه در مواجهه با شرایطی که جزئیات آن در ادامه تشریح خواهد شد، اعتراض دارند و این اعتراض را به شکلهای گوناگون، ازجمله تمارض اجتماعی نشان میدهند. درادامه، توضیح داده میشود که چه شرایطی موجب اعتراض افراد میشود و از نظرگاه خبرگان علوم اجتماعی در ایران (استادانی که در این پژوهش به ایشان رجوع شده است) افراد در مواجهه با آن شرایط و وضعیت اعتراضآمیز، چه راهبردهایی را به کار میگیرند.
6. جدول 3- کدهای باز و مقولههای مرتبط با آنها
Table 2- The open codes and categories associated with them
7.8. جدول 4- کدهای محوریTable 4- The axial codes
شرایط علّی شرایط علّی یا سببساز، معمولاً آن دسته رویدادها و وقایع است که بر پدیدهها اثر میگذارد (استراوس و کربین، 1395: 153)؛ علل و موجبات اصلی که پدیدة مورد اکتشاف (مقولة اصلی) از آنها ناشی میشود (فراستخواه، 1398: 100). ازنظر متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی، که در این پژوهش به آرای آنها رجوع شده است، اینگونه استنباط میشود که رویدادها و وقایعی که در پدیدة محوری این پژوهش، یعنی اعتراض تأثیرگذار است، تداعیگر نوعی وضعیت ترومایی[34] و تهدید امنیت هستیشناختی است که در آن، افراد جامعه، احساس شکست، احساس طردشدن، احساس ناامنی، انقیاد و ترس، استیصال، ناکامی و ... میکنند. متخصص شمارة 13 دربارة این موضوع معتقد است: «یک وضعیت نفرینشدگیای که احساس میکنیم گرفتارش هستیم و از جهاتی شاید بتوان گفت که دربارهاش به قدر کافی صحبت شده است ... مردم احساس میکنند قربانی شرایطی هستند و در یک وضعیت قرار دارند که هر چیزی را به این شرایط ربط میدهند. قصة قربانیشدن، خیلی برای آنها زمینهساز است. اینکه درواقع، مسائل شخصی برایشان کمرنگ میشود. احساس میکنند بازی خوردهاند. یک استیصال است». متخصص شمارۀ 7 در این زمینه میگوید: «من از نسل دانشجویان قبل از انقلاب هستم و ما ایدئالهای بسیاری داشتیم. یکی از ایدئالهای ما این بود که در این جامعه، سیستمهای اداری، سیستمهایی کاملاً بهینه و کارآمد خواهد بود و به دور از هرگونه رشوهخواری و ارتشا کار خواهند کرد. امید داشتیم سیستمهای آموزشی نیروهایی را تربیت کنند که هم بهلحاظ اخلاقی و هم بهلحاظ کارایی حرفهای بتوانند جامعه را در صنعت و کشاورزی پیش ببرند. همة آنچه ما فکر میکردیم، یکییکی به نومیدی انجامید». بنابراین، وضعیت ترومایی و تهدید امنیت هستیشناختی، باعث تراکم اعتراض در جامعه میشود و بغض و کینه به دیگری، جامعه، شرایط و حکومت را در جامعه افزایش میدهد و در چنین شرایطی، امنیت هستیشناختی افراد بیش از هر موقعیتی تهدید میشود. احساس ناکامی، شکست و طردشدن نیز به انباشت اعتراض میانجامد و در چنین شرایطی، طبیعی است که افراد از انجامدادن مسئولیتهای قانونی و اخلاقی خود سرباز میزنند، دلیلتراشی میکنند و با توریه و سبک زندگی متظاهرانه، روزگار را سپری میکنند؛ بنابراین، مسئولیتگریزیها و دلیلتراشی برای آنها و توریه و سبک زندگی متظاهرانه، واکنش به شرایط اعتراضآمیزی است که در این پژوهش با عنوان وضعیت ترومایی و تهدید امنیت هستیشناختی مقولهبندی شده و در خوشة مقولهای شرایط علّی قرار گرفته است. همانگونه که جدول شمارۀ 3 و 4 نشان میدهد، تهدید امنیت هستیشناختی با 23 طیف مفهومی و فراوانی 44 بار تکرار در مصاحبه با متخصصان، در میان 17 مقولة سطحِ اولی، در مرتبة دوم فراوانی و تکرار در گفتوگوها قرار دارد.
راهبردها (تمارض اجتماعی) در مدل پارادایمی استراوس و کربین، راهبردها نشان میدهد کنشگران بر اثر موجبات علّی، چه راهبردهای رفتاری و تاکتیکهایی انجام میدهند، به چه اعمال و شیوههایی مبادرت میکنند و چه تدابیری را به اقتضای زمینهها و شرایط موجود در پیش میگیرند (فراستخواه، 1398: 100). در نمودار شمارۀ 2 و 3، در مدل پارادایمی و مدل نظریِ پدیدة اعتراض و راهبرد تمارض اجتماعی دیده میشود که توجه به این ساختار و فرایند تا چه اندازه در مفهومشناسی پدیدة تمارض اجتماعی و تحلیل زمینههای شکلگیری آن در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره ضروری است. درحقیقت، همانگونه که پیشتر نیز بر آن تأکید شد، افراد، تمارض اجتماعی را بهصورت راهبردی برای مواجهه با تهدید امنیت هستیشناختیشان به کار میگیرند. تمارض اجتماعی به شکلهای گوناگون در تعاملات اجتماعی دیده میشود و نباید آن را فقط به یکی از وجوه آن سادهسازی کرد. درنهایت، درک تمارض اجتماعی در نموداری از شرایط علّی، زمینهای و مداخلهگر آن و در شبکهای میان آن شرایط و تمارض اجتماعی بهمثابه راهبردی برای مواجهه با آنها و همچنین در دیالکتیکی میان همة آنها با پیامدهایشان و پیامدهای تمارض اجتماعی، درکی نزدیکتر به واقع و متمایز از مفاهیم نزدیک به آن است. پیشتر در بخش «مفهومشناسی پدیدة تمارض اجتماعی از منظر متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی»، جزئیات مربوط به نحوة مقولهبندی تمارض اجتماعی، بهتفصیل بیان شد. اکنون برای یادآوری به بیان این نکته بسنده میشود که در ساخت مقولة تمارض اجتماعی، بیشترین تأکید بر «مسئولیتگریزی»، «توجیه» و «رفتارهای وانمودی» است. در مصاحبههای عمیق با متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی در این پژوهش، مقولة سطح اولیِ مسئولیتگریزی در 9 طیف مفهومی درمجموع، 19 بار و مقولة سطح اولیِ توجیه و دلیلتراشی در 12 طیف مفهومی درمجموع، 33 بار در مصاحبهها تکرار شده است. 17 طیف مفهومی نیز نظیر «ریاکاری»، «فریبکاری»، «مظلومنمایی»، «نفاق»، «رفتارهای وانمودی» و ... درمجموع با فراوانی 35 تکرار، مقولة سطح اولی «توریه» را میسازد که ضلع سوم تمارض اجتماعی بهمثابه راهبردی برای اعتراض در مواجهه با تهدید امنیت هستیشناختی در جامعه است.
شرایط زمینهای شرایط زمینهای، موقعیتهای خاص و ویژهای است که بر راهبردها و تعاملات اثر میگذارد (Corbin and Strauss, 2008: 89; Creswell, 2013: 115). شرایط زمینهای در یک زمان و مکان خاص جمع میآید تا مجموعة اوضاع و احوال یا مسائلی را به وجود آورد که اشخاص با عمل/ تعاملهای خود به آنها پاسخ میدهند (استراوس و کربین، 1395: 154). همانگونه که جدول شمارۀ 4 نشان میدهد، خوشة مقولهایِ شرایط زمینهای از انتزاع دو مقولة سطح دومی «حکمرانی بد» و «اخلاقگرایی ایدئولوژیک» تشکیل شده است و گزارش جدول شمارۀ 3 نشان میدهد که مقولة سطح اولی «ناکارآمدی نهادهای اجتماعی و سیاسی» با 17 طیف مفهومی، بیشترین فراوانی را در مصاحبهها داشته است. مشکلات ساختاری، عملکرد نادرست مسئولان، ناکارآمدی دستگاههای اداری، ناتوانی سازوکارهای نظارتی، اقتصاد دولتی و ناکارآمدی نظام تأمین اجتماعی از طیفهای مفهومی پربسامد در مضامین گفتوگوهاست. بعد از مقولة ناکارآمدی نهادهای اجتماعی و سیاسی، مقولة «تضاد منافع» با فراوانی 14، بیشترین تأثیر را در ساخت مقولة حکمرانی بد داشته است. ذیل این مقوله، طیفهای مفهومی سیاستگذاریها و برنامهریزیهای ضد توسعه، ضعف برنامهریزی مبتنی بر منافع مشترک در تعاملات اجتماعی، ناتوانی نهادهای مسئول در مشارکتجویی و اجماعمداری، شکاف میان جامعه و حاکمیت و ... وجود دارد. متخصص شمارة 13 در این زمینه میگوید: «من همیشه میگویم ایرانیجماعت که اینقدر نامسئول است، اینقدر بیقانون است و ...، این فرد وقتی در موقعیتی دیگر قرار میگیرد که همه چیز سر جای خودش است، خوب عمل میکند. الان ایرانیها در همه جای دنیا خوب هستند؛ شهروندانی کاملاً سالم، کاملاً مسئول و کاملاً بهنجار هستند. شما هر جایی که بروید، ایرانیها درواقع، آدمهای بسیار خوبی هستند؛ اما چه میشود که در این موقعیت اینطور عمل میکنند؟ برای اینکه این موقعیت مشکل دارد». بنابراین، اینگونه به نظر میرسد که ارتباطی محکم میان نوعی رفتار و میدان آن وجود دارد. در این زمینه، متخصص شمارۀ 2 میگوید: «نحوة حکمرانی در جامعه، در بروز و ظهوریافتن یا نیافتن این پدیده، بسیار مؤثر است. باید دید در کلان جامعه و در برنامهریزیهای کلان، مدیران، سیاستگذاران و برنامهریزان چگونه عمل و رفتار کردهاند و چه بستر و زمینهای را برای زندگی شرافتمندانه و سالم برای مردم فراهم کردهاند». و به اعتقاد متخصص شمارۀ 4: «نهی از منکر متوجه حکومتیهاست؛ نه در درجة اول، متوجه خانمی که زلفش بیرون است. اگر عدل باشد و رفتار درست حاکمیت با مردم وجود داشته باشد، اصلاً خیلی چیزها درست میشود ... اگر من ببینم که چیزها از طرف صاحب قدرت، سر جای خودش نیست، به خودم حق میدهم که سر جای خود قرار نگیرم. وقتی مسئولان خطا میکنند، میپذیرند؟ هزارتا توجیه برای آن درست میکنند؛ یعنی به من آموزش میدهند و ما از حکومت خط میگیریم». اخلاقگرایی ایدئولوژیک نیز با فراوانی هفت تکرار در خوشة مقولهای شرایط زمینهای قرار میگیرد. «تفوق نگاه روانشناختی و قضایی بر چشمانداز جامعهشناختی» از طیفهای مفهومی مورد توجه خبرگان علوم اجتماعی دربارة این موضوع است. در این زمینه، متخصص شمارة 9 میگوید: «ما در جامعهشناسی، اینگونه به پدیدهها نگاه میکنیم؛ یعنی فکر میکنیم که چطور بسترها را فراهم کنیم برای کاهش مشکل و اگر خودمان را در دام اخلاق، دام وجدان و دام فرهنگ بیندازیم، مثلاً بگوییم ما باید فرهنگسازی کنیم تا تماشاگران وقتی به ورزشگاه میروند فحش ندهند و ...، نتیجهای نمیگیریم». متخصص شمارۀ 2 نیز معتقد است: «راهکار اصلی، تغییر در ساختار حکمرانی و انگارههای ذهنی مدیران و تأثیرگذاران جامعه است؛ زیرا تا زمانی که جامعه توسعه نیابد زیرا توسعه، شاخصها و معیارهای خودش را دارد که اجازه نمیدهد جامعه به سمت دیکتاتوری و استبداد پیش برود)، نمیتوان انتظار داشت که در سطح خرد یا میانی، تمارض وجود نداشته باشد». از مجموع دیدگاههای کارشناسان و خبرگان علوم اجتماعی، اینگونه استنباط میشود که آنچه در ذیل خوشة مقولهای شرایط زمینهای در این پژوهش طبقهبندی شده است، با مقولة محوری، یعنی اعتراض و شرایط علّی، یعنی تهدید امنیت هستیشناختی ارتباط دارد؛ به این ترتیب که مواجهه با تهدید امنیت هستیشناختی در شرایط زمینهای، موجب تشدید اعتراض میان افراد جامعه میشود و با تمارض اجتماعی، خودش را بیشازپیش نشان میدهد.
شرایط مداخلهگر شرایط مداخلهای، شرایطی است که شرایط علّی را تخفیف یا بهنحوی تغییر میدهد (استراوس و کربین، 1395: 153). بررسی شرایط زمینهای، ناظر بر این پرسش است که تأثیر موجبات علّی و زمینهای خاص، با چه عوامل عمومی محیطی تعدیل میشود (فراستخواه، 1398: 100). جدولهای شمارۀ 3 و 4 نشان میدهد، خوشة مقولهایِ شرایط مداخلهگر با مقولههای سطح اولی «کیش فردیت»، «ناهنجاری افراد و گروههای مرجع» و «تضعیف اخلاق» مقولهبندی شده است. همانگونه که پیشتر توضیح داده شد، مقولهبندی برحسب نیاز ممکن است در چند سطح انجام شود و این نیاز در طول پژوهش برحسب موضوع، مسئله، هدف و پرسشهای پژوهش و شواهد میدانی و موقعیتی تشخیص داده میشود. در این پژوهش، شرایط مداخلهگر فقط در یک سطح مقولهبندی شده است. مقولة کیش فردیت، شامل کدهای بازی، مانند فردگرایی، خودخواهی، منفعتطلبی، مرگ آرمانخواهی، برتری دغدغة معاش نسبت به اخلاق، زیست رقابتی، نبود موازنه میان حق و مسئولیت، ظهور و بروز نهیلیسم و ... است. این مقوله در این پژوهش با 22 طیف مفهومی، که در جدول شمارۀ 8 گزارش شده است، ازنظر رتبة فراوانی در میان مقولات سطح اولی در رتبة سوم قرار دارد. متخصص شمارة 5 دربارۀ برتری دغدغة معاش نسبت به اخلاق میگوید: «ما شاهد آن هستیم که کارمند، چند سال اول را منظم و مسئولانه کار میکند و وقتی که رسمی شد، طور دیگری عمل میکند». به اعتقاد متخصص شمارۀ 10: «ما در یک مسابقة اعلامنشدة نامشخصی با همة آدمها هستیم؛ با برادرمان، با دوستان گذشتهمان، با همکلاسیها، همکاران، با همسایه و همه در حال مسابقه هستیم. نه یک مسابقه، بلکه در حین یک مسابقه، درگیر مسابقهای دیگر هستم. این ولولة مسابقهای در جامعة ما وجود دارد ... وقتی شما همیشه و با همه در حال مسابقه باشید، طبعاً در همة موارد نمیتوانید توفیق داشته باشید و سپس متوسل میشوید به انواع سازوکارهایی که با آنها خود را در عین شکستخوردن، سربلند نیز نشان دهید. ما شکستخوردههای همیشه پیروزیم». متخصص شمارۀ 11، فهم و ادراک تمارض اجتماعی را نیازمند دیدن آن درون شبکهای از مرگ خدا، نبود معنا، نبود متافیزیک، از بین رفتن امر فرا محسوس، فردگرایی، نبود آرمانشهر و روزمرگی میداند. این موارد، ویژگیهایی است که وی از آنها به جهان نیچهای تعبیر میکند. شاید نبود تعهد هنجاری در میان افراد و گروههای مرجع نیز نتیجة زیستن در چنین جهانی باشد. در چنین جهانی، گفتار و کردار متناقض افراد و گروههای مرجع و حتی گاهی تحریف ارزشهای اخلاقی و احکام دینی دیده میشود. به اعتقاد وی: «در چنین جهانی، فرد هیچ اتوپیایی ندارد؛ یعنی به دیگری فکر نمیکند. نه میخواهد پرولتاریا را نجات دهد، نه میخواهد جامعة بیطبقة توحیدی بسازد و نه حکومت عدل علی بسازد. اصلاً اتوپیایی ندارد». این مسائل، مواردی است که به اعتقاد خبرگان علوم اجتماعی و متخصصان، ارتباط محکمی با تهدید امنیت هستیشناختی، حکمرانی بد و همچنین تمارض اجتماعی بهمثابه راهبردی برای مواجهه با آنها دارد.
پیامدها آخرین اصطلاح پارادایمی در مدل استراوس و کربین، پیامد است. پیامدها یا تبعات به ما میگوید که در نتیجة اعمال و تعاملهایی که افراد و گروهها در چنان شرایطی انجام دادهاند یا نتوانستهاند در پاسخ به موقعیت خاص انجام دهند، چه اتفاقی پیش آمده یا پیش میآید (استراوس و کربین، 1395: 150)؛ به بیان دیگر، مجموع موجبات علّی و راهبردهای اتخاذشده به چه آثار و نتایجی منتهی میشود (فراستخواه، 1398: 101). در این پژوهش، خوشة مقولهای پیامدها، مانند خوشة مقولهای شرایط مداخلهای در یک سطح مقولهبندی شده است. از منظر خبرگان علوم اجتماعی و متخصصانی که در این پژوهش به آرای آنها رجوع شده است، بهطور خلاصه، نتیجة تمارض اجتماعی، بهمثابه راهبردی برای مواجهه با تهدید امنیت هستیشناختی و شرایط زمینهای و میانجی که وضعیتی اعتراضآمیز را در جامعه به وجود میآورد، کاهش سرمایة اجتماعی و پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی است. البته ذیل مقولة کاهش سرمایة اجتماعی و پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی طیفهای مفهومی «کاهش اعتماد اجتماعی»، «کاهش انسجام اجتماعی»، «اخلال در فرایند توسعه»، «ترجیح منافع فردی به منافع جمعی» و «افزایش نیاز به نظام کنترل بیرونی»، «کاهش هنجارپذیری»، «ضعف سازوکار کنترل درونی» و ... وجود دارند که در جدولهای شمارۀ 3 و 4 گزارش شده است. به اعتقاد متخصص شمارة 14: «امروز در جامعة ایران، سرمایة اجتماعی دارد کم میشود. یکی از چیزهایی که به سرمایة اجتماعی آسیب میزند، تمارض یا نداشتن صداقت است». متخصص شمارۀ 2 نیز رابطهای دیالکتیکی میان تمارض اجتماعی و کاهش اعتماد اجتماعی میبیند و معتقد است: «هرچه سطح اعتماد اجتماعی، زیاد و شبکة روابط از نوع گرم باشد (در تمام سطوح) تمارض اجتماعی کاهش خواهد یافت؛ ولی به موازاتی که اعتماد اجتماعی کاهش یابد و شبکة روابط از نوع سرد شکل گیرد، بستر و زمینة بروز و ظهور تمارض اجتماعی افزایش مییابد». به اعتقاد متخصص شمارۀ 7 نیز: «در جامعهای که تمارض اجتماعی زیاد است، اعتماد اجتماعی کاهش پیدا میکند. همچنین، انسجام اجتماعی نیز کاهش پیدا میکند. ما هر چقدر در جامعه، اعتماد اجتماعی بیشتری داشته باشیم، انسجام اجتماعیمان نیز بیشتر میشود. به این ترتیب، فردیت ما در جمع حل میشود؛ اما در حال حاضر، ما فردگراتر شدهایم و منافع فردی را به منافع جمعی ترجیح میدهیم». از پیامدهای دیگر تمارض اجتماعی و شرایط علّی، زمینهای و دخیل در آن، پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی است. متخصصان به این مقوله با 10 طیف مفهومی و درمجموع، فراوانی 27 تکرار توجه کردهاند. به اعتقاد متخصص شمارة 15: «در کشورهای جهان سومی، مثل ما، علت اینکه رفتارها پیشبینیپذیر نیست، این است که وجهههای وانمودی، بیشتر از وجهههای واقعی است ... در جامعهای که رفتارهای وانمودی آن بیشتر از رفتارهای حقیقی و آرمانی است، پیشبینی رفتار سخت است؛ به همین علت، آقای «خاوری»، که تا دیروز در صف اول نماز جمعه چفیه به گردن داشت، الان در کاناداست. جامعهای را که نتوان رفتارهای آن را پیشبینی کرد، یکمرتبه در آن اتفاقی میافتد که اصلاً پیشبینیپذیر نیست». از نشانههای پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی میتوان به آشفتگی اجتماعی، کاهش هنجارپذیری و افزایش نیاز به نظام کنترل بیرونی اشاره کرد. متخصص شمارۀ 6 معتقد است آشفتگی اجتماعی و بیاعتمادی ممکن است بهصورت نرم، زندگی را ناامن کند و میگوید: «من دربارة این بحثها مهمترین نهاد را خانوادهها و بعد آموزشوپرورش میدانم. صداوسیما خیلی مهم است. رسانههای عمومی، یعنی جاهایی که فرهنگ عمومی را میسازد. در آنجاها باید آموزش شهروند آگاه، اخلاقی و ماهر صورت بگیرد. اگر در این نهادها برای 30ـ20 سال یا 40 سال، چنین هدفگیریای انجام شود، شاید این نارساییهای فرهنگی یا این نارساییها در روابط اجتماعی برطرف شود. من برای آن تعبیر آشفتگی اجتماعی را به کار میبرم که همة جوامع با آن روبرو هستند و به این ترتیب، شاید مهار شود؛ البته ریشهکن نمیشود».
کدگذاری انتخابی کدگذاری انتخابی، فرایند یکپارچهسازی و بهبود مقولههاست (Lee, 2001: 50). یافتههای حاصل از استخراج دادهها در این پژوهش، مدلی را ارائه میدهد که در نمودار شمارۀ 2 تصویر شده است. این نمودار، ارتباط مرحلة کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی را در الگوی پارادایمی و نظاممند استراوس و کربین نشان میدهد. به این ترتیب، براساس آرای خبرگان علوم اجتماعی و متخصصانی که در این پژوهش با آنها مصاحبه شده است، مدل ترسیمی مبتنی بر الگوی کدگذاری محوری در مدل پارادایمی در رویکرد نظاممند (GTMـSY)، برای نمایش تمارض اجتماعی بهمثابه راهبردی در موقعیت اعتراض و شرایط علّی، زمینهای و دخیل در آن به نمودار 2 است. کدگذاری انتخابی، فرایند یکپارچهسازی و بهبود مقولههاست (Lee, 2001: 50). یافتههای حاصل از استخراج دادهها در این پژوهش، مدلی را ارائه میدهد که در نمودار شمارۀ 2 تصویر شده است. این نمودار، ارتباط مرحلة کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی را در الگوی پارادایمی و نظاممند استراوس و کربین نشان میدهد. به این ترتیب، براساس آرای خبرگان علوم اجتماعی و متخصصانی که در این پژوهش با آنها مصاحبه شده است، مدل ترسیمی مبتنی بر الگوی کدگذاری محوری در مدل پارادایمی در رویکرد نظاممند (GTMـSY)، برای نمایش تمارض اجتماعی بهمثابه راهبردی در موقعیت اعتراض و شرایط علّی، زمینهای و دخیل در آن به شکل ذیل است. نمودار شمارۀ 3، خروجی نرمافزار MAXQDA را دربارۀ پروژة مفهومشناسی پدیدة تمارض اجتماعی از منظر متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی نشان میدهد که در پی تحلیل جامعهشناختی زمینههای شکلگیری تمارض اجتماعی در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره با راهبرد نظریة زمینهای به دست آمده است. مدل نظری خروجی از نرمافزار MAXQDA، رابطهای دیالکتیکی را میان همة اجزای مدل پارادایمی استراوس و کربین در نمودار شمارۀ 2 گزارش میکند. براساس این مدل نظری، به نظر میرسد تهدید امنیت هستیشناختی، که موجب اعتراض افراد در جامعه است، خود، نتیجة حکمرانی بد، کیش فردیت و تضعیف اخلاق است و در عین حال، موجب آنها نیز است و نمادها و نمودهای اعتراض نیز وضعیت امنیت هستیشناختی را بغرنجتر میکند. این مدل نظری نشان میدهد در چنین شرایط پیچیدهای، افراد به تمارض اجتماعی روی میآورند و این راهبرد در دیالکتیکی میان همة عوامل و شرایط پیشگفته به کاهش سرمایة اجتماعی و پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی میانجامد و این پیامدها خود، شرایط و عوامل پیشگفته را تداوم میبخشد و تثبیت و تقویت میکند.
9.10.11.12.13.14.15.16.17.18.19.20.21.22.23.24.25.26.27.28. نمودار 2- مدل پارادایمی پدیدة اعتراض و راهبرد تمارض اجتماعی (منبع: یافتههای پژوهش)مبتنی بر الگوی پارادایمی استراوس و کربین در رویکرد نظاممند (SY-GTM) (فراستخواه، 1398: 99) Fig 2- The paradigm model of protest phenomenon and strategy of social malingering in this research
29. نمودار 3- مدل نظری پدیدة اعتراض و راهبرد تمارض اجتماعیFig 3- The theoretical model of protest phenomenon and strategy of social malingering
مدل خروجی از دیدگاههای متخصصان و خبرگان علوم اجتماعی در این پژوهش نیز پدیدههای اعتراض، تمارض اجتماعی، کیش فردیت، حکمرانی بد، کاهش سرمایة اجتماعی و ... را چندعلتی و چندجانبه نشان میدهد و این مدل، بازتاب تفکری دیالکتیکی و ناظر بر پویاییهای میان روابط اجتماعی است.
نتیجه و جمعبندی یافتههای این پژوهش نشان میدهد تمارض اجتماعی، راهبردی است که افرادی که احساس ناامنی هستیشناختی میکنند و به شرایط فرهنگی و اجتماعی اعتراض دارند، در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره به کار میبرند تا به این ترتیب، بقای خویش را در جامعه تضمین کنند. این استراتژی، شامل کنش و برهمکنشهای خاصی است که تداعیگر مسئولیتگریزی، دلیلتراشی و توریه است. این کنش اجتماعی به صورتهای گوناگون در تعاملات روزمره ظهور و بروز میکند و نباید آن را فقط به یکی از وجوه آن سادهسازی کرد. یکی از پرسشهای کلیدی در مصاحبه با خبرگان و متخصصان این بود که آیا ممکن است تمارض اجتماعی به ویژگیای فرهنگی ـ اجتماعی تبدیل شود؛ مثلاً ممکن است تمارض اجتماعی، یک خصلت یا عادتواره[35] در جامعة امروزی ما باشد؟ دیدگاه متخصصان دربارة این موضوع متفاوت بود. به اعتقاد متخصص شمارة 6، اصلاً نمیتوان دربارة عادتوارهبودن یا نبودن موضوعی در یک جامعه نظر کلی داد؛ اما ازنظر بیشتر کارشناسان، تمارض اجتماعی، موضوعی بحثبرانگیز[36] در جامعة ماست و اکنون به خصلتی فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده است. مدل پارادایمی دریافتشده، روند تعاملی تمارض اجتماعی را با مقولههایی، همچون تهدید امنیت هستیشناختی، اعتراض، حکمرانی بد، اخلاقگرایی ایدئولوژیک، ناهنجاری افراد و گروههای مرجع، پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی و تضعیف اخلاق نشان میدهد. براساس دریافتهای پژوهش، تهدید امنیت هستیشناختی و وضعیت ترومایی، بستری است که در آن، تراکم اعتراض افراد به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه دیده میشود. این وجه از دریافتهای پژوهش از یکسو، یادآور این نظر گیدنز است که نبود امنیت هستیشناختی و تهدید آن در جامعه موجب تحدید اعتماد متقابل در تعاملات اجتماعی است و از سویی دیگر، جامعهای را تصویر میکند که در آن، افراد احساس میکنند که دچار ضایعهای جمعی شدهاند و از یک روانزخم فرهنگی رنج میبرند و به تعبیر جفری الکساندر، این رنج، بخشی از هویت آنها شده است. ازنظر متخصصانی که در این پژوهش به آرای آنها رجوع شده است، در جامعهای که افراد احساس میکنند که در تعاملات اجتماعی فریب خورده و بهنحوی نادیده گرفته شدهاند، تمارض اجتماعی، سیستمی دفاعی برای مواجهه با ناامیدی، سرخوردگی اجتماعی، استیصال، احساس شکست، احساس طردشدن، خشم، احساس نفرینشدگی، احساس قربانیشدن و بهطور کلی، تهدید امنیت هستیشناختیشان است که به ظهور و بروز اعتراض به شرایط پیشگفته میانجامد و حتی نوعی دهنکجی به سیستم اجتماعی است. همچنین، این دریافت با دیدگاه ترنر دربارۀ نیازهای تراکنشی، همسویی دارد و مؤید آن است که نیاز به تأیید خود و هویتهایی که خود را میسازند، از مهمترین نیازهای فردی و اجتماعی است. در مدل پارادایمی استراوس و کربین، میزان تأثیرپذیری افراد از شرایط علّی و درنتیجة آن، چگونگی ظاهرشدن پدیدهها، به شرایط زمینهای، شرایط مداخلهگر و حتی راهبردهای کنش/ کنش متقابل آنها بستگی دارد. براساس دریافتهای این پژوهش، ناکارآمدی نهادهای سیاسی و اجتماعی، بیعدالتی، نبود شفافیت در نظام سیاسی و اجتماعی، فساد، ضعف قانون، ضعف دموکراسی و اخلاقگرایی ایدئولوژیک، بهعنوان شرایط زمینهای، موقعیتهای ویژهای است که از یکسو، موجب اتخاذ راهبردهای عمل/ تعامل، یعنی تمارض اجتماعی میشود و از سویی دیگر، تهدید امنیت هستیشناختی افراد در این شرایط به تراکم اعتراض در جامعه میانجامد. این دریافت با خصوصیات و شاخصهایی که برنامة توسعة سازمان ملل متحد[37] برای حکمرانی خوب معرفی میکند و نتایج آن همخوانی دارد؛ یعنی عواملی چون پاسخگویی، اجماعمحوری، مشارکت، قانونمحوری، کارایی، عدالت، مسئولیتپذیری، شفافیت و ... در حکمرانی است که درنهایت، موجب توسعة پایدار میشود (UN ESCAP, 2002، به نقل از شریفزاده و قلیپور، 1382: 100ـ101) و از نشانههای آن، مسئولیتپذیری اجتماعی شهروندان است که در مبانی جامعهشناسی فساد، ارتباط محکمی با مسئولیتپذیری حاکمان و حکمرانی خوب دارد (فراهانی، 1384: 22). همچنین، همانگونه که هونت در نظریة شناسایی مطرح میکند، در صورت طرد و انکار حقوق برابر فرد در جامعه، خودمختاری اخلاقی افراد در جامعه از دست میرود و آنها به مرتبة شهروند درجة دوم تقلیل مییابند و در این شرایط در مواجهه با حوادث و رخدادهای مختلف، خود را مسئول و موظف به اتخاذ قضاوت اخلاقی نمیدانند. در شرایط زمینهای، مانند بیعدالتی در نظام تخصیص منابع، تبعیض و تفاوت در امکانات، نبود شایستهسالاری، تبعیض و سهلانگاری در مواجهه با فساد، قانونگریزی صاحبان قدرت و مسئولیت، نبود حق اظهار نظر و پاسخگویی، ضعف برنامهریزی مبتنی بر منافع مشترک در تعاملات اجتماعی و ... تمارض اجتماعی شهروندان، عمل/ تعاملِ دور از انتظاری نیست. شرایط مداخلهگر، پدیدهها را تعدیل یا تشدید میکند. براساس نتایج این پژوهش، نوع عملکرد افراد و گروههای مرجع، موازنة میان حق و مسئولیت، نظام اخلاقی در جامعه و مواردی از این قبیل، تأثیر زیادی هم در شرایط علّی و زمینهای و هم دربارۀ پدیدة محوری و راهبردهای مواجهه با آنها دارد. فردگرایی، مرگ آرمانخواهی، منفعتطلبی، تفوق عقلانیت ابزاری بر عقلانیت تفهمی، زیست رقابتی، نبود موازنة میان حق و مسئولیت، ناهنجاری افراد و گروههای مرجع، تضعیف اخلاق در جامعه و پیروی اخلاق از محرکهای شخصی و غرایز، علاوه بر اینکه بهطور مستقیم میتواند موجب تمارض اجتماعی شود، بهطور غیرمستقیم نیز با افزایش اعتراض و ناامنی هستیشناختی و همچنین حکمرانی بد میتواند به مسئولیتگریزی، دلیلتراشی و تظاهر و فریبکاری دامن بزند. در چنین شرایطی، افراد به فاصلهگیری از نقشهای خود، تمایل بیشتری دارند و به تعبیر گافمن میکوشند از مشقت ایفای کامل نقش خود شانه خالی کنند؛ بنابراین، با تمارض اجتماعی، نقشهای خود را با بیمیلی و دلسردی ایفا میکنند و این امر باعث اخلال در فرایند توسعه، کاهش مشارکت اجتماعی و سیاسی، پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی و ... میشود. با توضیحات پیشگفته، روشن است که تهدید امنیت هستیشناختی، حکمرانی بد، کیش فردیت و منفعتطلبی و درمجموع، همة عوامل و شرایط مذکور، به تراکم اعتراض در جامعه میانجامد و چنین وضعیتی به اتخاذ راهبردهای خاصی منجر میشود. نوع خاصی از کنش/ کنش متقابل در تعاملات اجتماعی که با مسئولیتگریزی، توجیه و دلیلتراشی، و مظلومنمایی و فریبکاری همراه است، شیوة خاصی از عمل/ تعامل که در آن، افراد در عین شانه خالیکردن از مسئولیتهای قانونی و اخلاقی همچنان به تداوم تعاملات اجتماعی خود علاقهمند هستند و به این ترتیب، بقای خود را در جایگاهی که در آن حضور دارند، تضمین میکنند، سبک خاصی از زندگی و رفتار که اگرچه خود موجب اعتراض و نارضایتی عمومی است، اقبال عمومی نیز دارد و به نظر میرسد در تعاملات اجتماعی تولید و بازتولید میشود. فلسفة تمارض اجتماعی از این نظرگاه، دستکم از این حیث که تمارض اجتماعی هم جهان اجتماعی را میسازد و هم محصول آن است، تداعیگر نوعی خصلت اجتماعی و عادتواره است. در این زمینه در نظریۀ بوردیو با یک فلسفة کنش روبرو هستیم که در آن، عاملان اجتماعی مبتنی بر رابطة دوسویة میان ساختارهای عینی (یعنی ساختارهای حوزة اجتماعی) و ساختارهای ذهنیشده (یعنی عادتوارهها) عمل میکنند. در این میان، خصلت یا عادتواره بهمثابه نوعی تربیت غیرمستقیم موجب میشود عاملان اجتماعی، بیتکلف و بدون نیاز به تأمل، فضایل یا رذایل پذیرفتهشده در جامعه را انجام دهند؛ به بیان دیگر، عادتواره، دیالکتیک درونیشدن احوال ظاهری و بیرونیشدن احوال درونی است (Bourdieu, 1977: 72) و عمل را بهصورت ضرورتی منطقی پیش میبرد (بوردیو، 1380: 300)؛ بنابراین، عادتوارهها هم دنیای اجتماعی را میسازد و هم محصول آن است. فلسفة کنش مدنظر بوردیو، به فاصلهگرفتن از تضادهای اجتماعی قوی، نظیر فرد/ جامعه، فردی/ جمعی، آگاهانه/ ناآگاهانه، ذیمنفعت/ بیمنفعت و عینی/ ذهنی، تأکید بسیار دارد (بوردیو، 1380: 22) و دریافتهای این پژوهش نیز این موضوع مهم را دربارۀ فلسفة تمارض اجتماعی صادق یافته است. یکی از نتایج محوری و مهم پژوهش، این است که تمارض اجتماعی بهمثابه کنش اجتماعی در نموداری از شرایط علّی، زمینهای و مداخلهگر آن و در شبکهای میان آن شرایط و تمارض اجتماعی بهمثابه راهبردی برای مواجهه با آنها و همچنین در دیالکتیکی میان همة آنها با پیامدهایشان و پیامدهای تمارض اجتماعی، درک و دریافت میشود. این دیدگاه در نمودار شمارۀ 3 ترسیم شده است. در این پژوهش، حرکت به سمت نظریهای دادهبنیاد- که مبتنی بر اندیشه و تجربیات فردی خبرگان علوم اجتماعی و الگوی پارادایمی استراوس و کربین، چرایی و چگونگی تمارض اجتماعی را در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره مشخص کند- به کشف پدیدة محوری اعتراض انجامید که با شرایط علّی، شرایط زمینهای و مداخلهگر مرتبط با آن، همگی به راهبرد تمارض اجتماعی از طرف افراد در جامعهای مواجه با ناامنی هستیشناختی، حکمرانی بد، اخلاقگرایی ایدئولوژیک، کیش فردیت، تضعیف اخلاق و ناهنجاری افراد و گروههای مرجع میانجامد؛ به بیان سادهتر، افرادی که دچار چنین زیستجهانی هستند و اعتراض دارند، تمارض اجتماعی میکنند و نتیجة آن نیز کاهش سرمایة اجتماعی، ترجیح منافع فردی به منافع جمعی، کاهش مشارکت اجتماعی و سیاسی، اخلال در فرایند توسعه، ضعف سازوکار کنترل درونی، افزایش نیاز به نظام کنترل بیرونی و پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی است. دربارۀ این موضوع که راهبرد تمارض اجتماعی به یک خصلت فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده است یا خیر، مناقشاتی میان متخصصان وجود دارد؛ اما بیشتر متخصصان به بحثبرانگیزبودن این موضوع قائل هستند. از فحوای کلام خبرگان علوم اجتماعی اینگونه دریافت میشود که اکنون میان شرایط علّی، زمینهای و مداخلهگر و راهبردهای مواجهه با اعتراض، روابطی دیالکتیکی برقرار است. درمجموع، نتایج این پژوهش، مدلی نظری را نشان میدهد که در آن، میان اعتراض، تمارض اجتماعی، حکمرانی بد، کیش فردیت، تضعیف اخلاق، کاهش سرمایة اجتماعی و پیشبینیناپذیری رفتارهای اجتماعی، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. 1 تمارض (Malingering) به معنای بیمارنمایی و خود را به بیماری زدن برای فرار از انجامدادن مسئولیت است. در این پژوهش، تمارض اجتماعی معنای وسیعتری دارد که در کلیت و تمامیت پژوهش دریافت میشود. [2] Social Malingering [3] Causal Conditions [4] Contextual Conditions [5] Grounded Theory [6] Serto [7] Matza [8]NathanielBranden [9] Erving Goffman [10] Berger [11] Turner [12] Giddens [13] Theoretical Sensitivity [14] Axel Honneth [15]Stern [16] Strauss [17] Corbin [18] فراوانی کدهای دریافتی از هر مصاحبه بدون تکرار نشان میدهد از گفتوگو با هر متخصص، چه تعداد طیف مفهومی یا کد باز استخراج شده است و مقایسة آن با فراوانی کدهای دریافتیِ با تکرار نشان میدهد که در گفتوگو با وی، چه تعداد از طیفهای مفهومی در مطالب ایشان تکراری است؛ بنابراین، براساس اطلاعات جدول شمارۀ 1، از گفتوگو با متخصص شمارة یک، 23 کد غیرتکرای استخراج شده و در مصاحبه با وی، یک کد، سه بار یا دو کد، هر کدام دو بار تکرار شده است. [19] Member Checking [20] Peer Debriefing [21] Open Coding [22] Axial Coding [23] Coding Process [24] Rick and Thick Description [25] Verification [26] Categorizing [27] توریه به معنای پوشانیدن و پنهانکردن حقیقت است؛ امری را برخلاف حقیقت نشاندادن، حقیقت را نهفتن و طور دیگری وانمودکردن. توریه آن است که متکلم خلاف ظاهر کلام خود را اراده کند یا تظاهرکردن به چیزی خلاف حقیقت (دهخدا، 1343: 1111؛ معین، 1391: 1164 و انوری، 1390: 685). در مبانی فقهی، توریه نوعی حرفزدن است که در آن نه دروغ گفته میشود و نه راست. این روش، نوعی پنهانکاری است که برای خلاصشدن از دروغ به کار گرفته میشود (بهجت، 1379: بخش ضمائم، 12). در مبانی فقهی دربارة توریه اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی توریه را دروغ میدانند؛ بنابراین، به کار بردن آن را تنها در مواردی که دروغ جایز است، مجاز میشمارند. برخی دیگر، توریه را مطلقاً جایز میشمارند (اترک، 1389: 94ـ75). در تعاملات اجتماعی ـ برخلاف احکام فقهی که قصد آن از توریه، رد ظلم و مفسده است ـ توریه برای منفعتطلبی، سلب مسئولیت، فرار از مجازات قانون و ...دیده میشود. [30] Strategies [31] Consequences [32] Selective Coding [33] کیش فردیت (Individuality Cult) راجع به چشماندازی است که اشخاص در آن، روابط اجتماعی را فقط فرصتی برای رفع نیازها و وابستگیهای خود میبینند و در آن، تمایلات شخصی بر هر چیز دیگری برتری دارد. [34] ترومای فرهنگی (Cultural Trauma) یا روانزخمِ جمعی، زمانی رخ میدهد که اعضای یک گروه یا جامعه حس میکنند گرفتار واقعة فاجعهباری شدهاند (Alexander, 2004: 1). تروما زمانی مسئلة اجتماعی میشود که درد و رنج یک گروه اجتماعی با بحرانهای عظیم فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی همدستی میکند و آن درد، و رنج بخشی از هویت آن گروه میشود (Alexander, 2012، به نقل از جانعلیزاده و همکاران، 1396: 53). [35] Habitus [36] problematic [37] UNDP | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آدینه، ص. (1394). پیشبینی مسئولیتپذیری بر اساس سبکهای فرزندپروری و پذیرش اجتماعی در دختران دبیرستانی. پایاننامة کارشناسی ارشد رشتة روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد اراک، استاد راهنما: داوود تقوایی. اباذری، ی. (1381). «فروپاشی اجتماعی»، گفتوگو با یوسف اباذری، ماهنامة آفتاب، ش 19، ص 32-41. اترک، ح. (1389). «ماهیت و حکم اخلاقی توریه». نشریة معرفت اخلاقی، س 1، ش 4، ص 75-94. استراوس، ا. و کربین، ج. (1395). مبانی پژوهش کیفی: فنون و مراحل تولید نظریة زمینهای. ترجمة: ابراهیم افشار، چاپ پنجم، تهران: نشر نی. انوری، ح. (1390). فرهنگ فشردة سخن. جلد اول، چاپ دوازدهم، تهران: انتشارات سخن. براندن، ن. (1387). مسئولیتپذیری. ترجمة: مهدی قراچهداغی، تهران: شباهنگ. برگر، پ. (1393) دعوت به جامعهشناسی: نگاهی انسانگرایانه. ترجمة: رضا فاضل، تهران: نشر ثالث. بوردیو، پ. (1380) نظریة کنش: دلایل عملی و انتخاب عقلانی. ترجمة: مرتضی مردیها، تهران: نقش و نگار. بهجت، م.ت. (1379). رسالة توضیحالمسائل حضرت آیتاللهالعظمی محمدتقی بهجت. چاپ بیستوپنجم، قم: شفق. طهماسبی، ع.ا. (1394). برخی از دستگاههای دولتی به باشگاههای سیاسی تبدیل شدهاند، siasigolestanp.ir/news/447 (2/11/1397). ترنر، ج. (1394). نظریههای نوین جامعهشناسی. ترجمة: علیاصغر مقدس و مریم سروش، تهران: جامعهشناسان. جانعلیزاده، ح.؛ علیوردینیا، ا. و فرزبد، م.م. (1396). «جامعهشناسی حافظة جمعی: حوزة مطالعاتی پارادایمیک یا ناپارادایمیک»، فصلنامة راهبرد فرهنگ، ش 40، ص 37-70. حشمتی، س. (1394). نقش مهارتهای مقابلهای و مسئولیتپذیری در پیشبینی سلامت عمومی دانشجویان. پایاننامة کارشناسی ارشد روانشناسی گرایش روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد کرمانشاه، استاد راهنما: کریم افشارنیا. خبرگزاری صداوسیما. (1397). زلزله در یاسوج، www.iribnews.ir/fa/news/2124286 (2/11/1397). خرمرودی، م. (1383). هنجاریابی تست تمارض SIRS، پایاننامة دکترای تخصصی رشتة روانپزشکی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی. استاد راهنما: ناصر مهاجرانی، استادان مشاور: پوراعتمادی، ربابه مزینانی و حسن پاشا شریفی. داداشپور، ن. (1392) بررسی فراوانی موارد خطای پزشکی در بیمارستان پور سینای رشت در سال 1391. پایاننامة دکترای پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی گیلان، دانشکدة پزشکی، استاد راهنما: پیمان اسدی، استاد مشاور: بهزاد زهرهوندی. داوودی، ع. (1394) «روایت یک پزشک از تمارض عجیب یک بیمار»، www.tabnak.ir/fa/news/564669 (2/11/1397). دهخدا، ع.ا. (1343) لغتنامۀ دهخدا. جلد پانزدهم (ترک ـ تشبیه)، زیر نظر دکتر محمد معین، تهران: دانشگاه تهران، سازمان لغتنامه. رهبر طارمسری، م.؛ مهدوی برمچی، آ.؛ تقیلو، ص.، عطارچی، م.س.؛ بادسار، ع. و محمدی کجیدی، ح. (1396). «مقایسة نیمرخ روانی افراد متمارض با افراد عادی در مراجعان به پزشکی قانونی»، مجلة دانشگاه علوم پزشکی گیلان، د 26، ش 103، ص 46-52. شریفزاده، ف. و قلیپور، ر. (1382). «حکمرانی خوب و نقش دولت»، مجلة فرهنگ مدیریت، س 1، ش 4، ص 93-109. فراستخواه، م. (1394). ما ایرانیان: زمینهکاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی. چاپ پنجم، تهران: نشر نی. ---------. (1398) روش تحقیق کیفی در علوم اجتماعی با تأکید بر «نظریة برپایه» (گراندد تئوری، GTM). چاپ ششم، تهران: نشر آگاه. فراهانی، م. (۱۳۸۴). فساد و امنیت. چاپ سوم، تهران: پرسمان. کاظمی، ع. (1394). «نیازمند روشنفکران عملگرا هستیم»، گفتوگو با عباس کاظمی، روزنامة صدا، 7/9/1394، ص 38. محمدپور، ا. (1392). روش تحقیق کیفی، ضد روش. تهران: انتشارات جامعهشناسان. معین، م. (1391). فرهنگ فارسی. جلد اول، چاپ بیستوهفتم، تهران: انتشارات سخن. هادیانفر، س.ک. (1398). ساعتی 2 نفر در تصادفات کشور کشته میشوند، http://pana.ir/news/946816 (24/5/1398). Alexander, J.C. (2004) Toward a theory of cultural trauma. In Alexander, J.C., Eyerman, R., Giesen, B., Smelser, N., and Sztompka, Piotr. (Eds.). Cultural Trauma and Collective Identity. Berkely, Los Angeles, London: University of Colifornia Press. PP. 1-30.
Alexander, J.C. (2012) Trauma: A social theory. Cambridge: Polity Press.
American Psychiatric Association. (1994) Diagnostic and statistical manual, mental disorders, 4rd, Washington D.C: American Psychiatric Association.
Becker, H.S. (1970) Field work evidence. In Becker H.S. (Ed.) Sociological Work: Method and Substance. Chicago: Aldine. PP. 39-62.
Bourdieo, P. (1977) Outline of theory of practice. London: Cambridge University Press.
Corbin, J., and Strauss, A. (2008) Basics of qualitative research: Techniques and procedures for developing grounded theory (3th Ed). Thousand Oaks, CA: Sage.
Creswell, J.W. (2002) Educational research: Planning, conducting, and evaluating quantitative and qualitative research. New Jersy:Pearson Education.
Creswell, J.W. (2013) Qualitative Inquiry and Research Design: Choosing Among Five Approaches (3rd Ed.). Thousand Oaks, California: Sage.
Creswell, J.W., and Miller, D.L. (2000) Determining validity in qualitative. Theory into Practice, 39(3), 24-130.
Foss, N.J., and Pedersen, T. (2016) Microfoundation in strategy research. in Strategic management Journal, 37(13), 22-34.
Giddens, A. (1991) Modernity and self-identity: Self and society in the late modern age. Cambridge: Polity.
Glaser, B.G. (1978) Theoretical Sensitivity: Advances in the Methodology of Grounded Theory. California: The Sociology Press.
Glaser, B.G. (2002) Conceptualization: On theory and theorizing using grounded theory. International Journal of Qualitative Method, 1(2), 23-38.
Glaser, B.G., and Strauss, A. (1967) The discovery of grounded theory: Strategies for qualitative research. New Brunswick and London: Aldine Publishing Company.
Glaser, B.G., and Holton, J. (2005) Basic social processes. In Grounded Theory Review, 4(3), 1-29.
Glesne, J., and Peshkin, A. (1967) Becoming qualitative researchs. white plains, New York: Longman.
Goffman, E. (1959) The Presentation of self in everyday life. New York: Doubleday (Anchor).
Goffman, E. (1961) Encounters: Two studies in the sociology of interaction. Indianapolis: Boobs-Merrill.
Honneth, A. (1996) The struggle for recognition: the moral grammar of social conflicts. Translated by Joel Anderson, Cambridge: Polity Press.
Lee, J. (2001) A Grounded Theory: Integration and Internalization in ERP Adoption and Use. Unpublished Doctoral Dissertation, University of Nebraska,In Proquest UMI Database.
Mason, J. (1996) QualitativeResearching. London: Sage.
Parker, L.D., and Roffey, B.H. (1997) Methodological themes: back to the drawing board: revisitting grounded theory and the everyday accountants and managers reality. in Accounting, Auditing and Accountability Journal, 10(2), 212-247.
Rabbins, S.P. (2000) Essentials of Organizational Behavior (6th Ed.). New Jersy: Prentice-Hall.
Serto, L.A. (1989) The Anxiety and Depressive Disorder: Descriptive Psychopathology and Differential Diagnosis. in Anxiety and Depression, Distinctive and Overlapping Features. Edited by Kendall PC. and D. Watson. Sandiego: Academic Press.
Stern, P.N. (1981) Grounded Theory Methodology: its Uses and Processes. Image, 12(1), 20-23.
Strauss, A. (1987) Qualitative Analysis for social Scientists. Cambridge, UK: University of Cambridge Press.
Strauss, A., and Corbin, J. (1990) Basics of Qualitative Research: Techniques and Procedures for Developing Grounded Theory. Newbury Park, CA: Sage.
Turner, J.H. (2002) Face-to-face: Toward a Sociological Theory of Interpersonal Behavior. Stanford, CA: Stanford University Press.
UN ESCAP (2000) What Is Good Governance, at PAPP List of Projects Contact US, Online at http://www.Papp.Undp.Org.governance/about.Htm (11/8/2016). | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,359 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 718 |