
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,837 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,736,522 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,939,930 |
تحلیل ساختاری و معنایی برخی اعلام ترکی تاریخ جهانگشای جوینی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 12، شماره 3 - شماره پیاپی 47، مهر 1399، صفحه 113-127 اصل مقاله (1 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2020.120911.1643 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سمانه جعفری* 1؛ محمد عالی زاده2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فرهنگیان، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجو کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تاریخ جهانگشای جوینی کتابی ارزشمند در تاریخ مغول، خوارزمشاهیان و اسماعیلیان الموت از عطاملک جوینی (متوفی 681 ق) است. بهسبب پرداختن به دقایق تاریخی و اجتماعی آن دوره، در این اثر اسمهای بسیاری از پادشاهان، وزرا و بزرگان عصر یاد شده است که بسیاری از آنها به زبان ترکی و مغولی است. متأسفانه بهسبب ناآشنایی با زبان ترکی، تلفظ نادرست بسیاری از این اعلام حتی در میان صاحبنظران تاریخ و ادبیات رواج یافته و در بسیاری از اوقات موجب درک نادرست معنای آن اسامی شده است. با توجه به اهمیت تلفظ اعلام در خوانش صحیح متن و درک معنای درست آنها، پژوهندگان این مقاله کوشیدهاند در تحقیقی کتابخانهای و میدانی با استناد به فرهنگ لغتهای ترکی و استفاده از دلایل منطقی زبانی مانند وارسی ریشة کلمات، ارجاع به همخانوادهها، جانشینی در ترکیبات و جملات دیگر و مصاحبه با سالمندان مناطق مختلف ترکزبان بتوانند خوانش صحیح برخی از اعلام این کتاب و معنای نزدیک به واقع آنها را تبیین کنند. بدین منظور بیست و پنج اسم خاص از اعلام این کتاب که در سایر شروح و مقالات، اشتباهاتی در خوانش یا توضیح معنای آنها وجود داشت، همراه با مواردی مشتمل بر نکات زبانی انتخاب و شرح شد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تاریخ جهانگشا؛ عطاملک جوینی؛ شرح تاریخ جهانگشا؛ اعلام ترکی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه فرهنگها و زبانها به دلایل مختلف ازجمله مناسبات تاریخی و اجتماعی که نتیجة همسایگی، تجارت و البته جنگ است، از یکدیگر وام میگیرند؛ گاه آداب و رسومی از قومی به قوم دیگر منتقل و گاه واژههایی از یک زبان به دایرة واژگان زبانی دیگر وارد میشود. فرهنگ و زبان فارسی نیز از این امر مستثنا نیست؛ واژههای دخیل در زبانهای ایرانیِ پیش از اسلام بیشتر از زبانهای آرامی، یونانی و هندی بوده است. درحالیکه در دورة پس از اسلام واژههای فراوانی از زبانهای عربی، مغولی، ترکی و زبانهای اروپایی به زبان فارسی داخل شده است (باقری، 1378: 40). ورود لغات زبان عربی به زبان فارسی دری همزمان با ورود اسلام شدت یافت. در سالهای اخیر نیز برخی کلمات و اصطلاحات روسی، فرانسوی و انگلیسی به دایرة واژگان زبان فارسی راه یافته است. ورود لغات زبان ترکی به زبان فارسی نیز سابقهای دیرینه دارد. اغلب معتقدند از زمان ظهور اقوام و قبایل ترک در قرن ششم میلادی و درپی کشورگشاییهای آنها در اوراسیا، از آسیای میانه تا شرق اروپا، زبان ترکی در سه دورة ترکی کهن، میانه و نو با زبانهای مختلف این مناطق روابط و دادوستدهای متنوعی داشت (رضایی باغبیدی، 1387: 194). سجاد آیدنلو با اشاره به چند نمونه از لغات دخیل ترکی نشان میدهد پیشینۀ ورود واژههای ترکی به زبان و متون فارسی به پیش از عصر غزنویان و تاریخ بیهقی و مربوط به روزگار سامانیان است (آیدنلو، 1396: 14 و 15). بدیهی است برای درک بهتر متون این ادوار، از شناخت کلمات دخیل ناگزیریم. اعلام یا اسمهای خاص یکی از انواع این کلمات دخیل است که شاید علم به معانی آنها تأثیر مستقیمی در دریافت معنای متن نداشته باشد، اما چهبسا درک صحیح معانی آنها به شناخت عمیقتر فرهنگ و خاستگاه آن اسامی بینجامد و ضمن فراهمکردن زمینة درستخوانی متن، ارتباط مخاطب با متن را قویتر کند. تعداد متنهای تاریخی، علمی و ادبی فارسی که در آنها اسمهای خاص غیرفارسی وجود دارد، کم نیست. خوانش صحیح اعلام موجود در متنهای ادبی از یکسو باعث حفظ اصالت و ادای دین به نویسنده و متن میشود و ازسوی دیگر با خوانش صحیح، تحریف و زوال معنی کمتر اتفاق میافتد. بدیهی است اشرافنداشتن به زبانهای یادشده، دامنگیر شمار بسیاری از مدرسان و استادان رشتة زبان و ادبیات فارسی است که باعث خوانش نادرست متن میشود. یکی از دلایل عمدة این اشتباهات رسمالخط برگرفته از عربی است که بهدلیل محدودیت و نداشتن توانایی در حمل مصوتها تلفظ صحیح و حصول معنی درست را با مشکل روبهرو میکند؛ بهویژه در زبان ترکی که تعداد مصوتهای آن بیشتر از زبان فارسی است؛ برای مثال یکی از شخصیتهای مهم تاریخ بیهقی سبکتگین است که در اغلب کلاسهای درس، آن را به غلط sæboktækin میخوانند؛ درحالیکه این اسمْ مرکب از سه تکواژ سو ـ بای ـ تکین است. سو به معنای لشکر و سرباز است. سو: الجُند. فی المثل اُتاقا اُبکَلاب سوکا سوزلامدُک؛ Otaqa opkalop suka sözlamaduk: به اتاق (مقر فرماندهی) خشم گرفت و با لشگریان سخن نگفت (کاشغری، 1333). بای به معنای بزرگ و تِکین از القاب درباری است. مصوت بلند «و» در تکواژ «سو» (su) هنگام ورود به زبان فارسی به «_ ُ» و «بای» هم بهسبب داشتن مصوت بلند «ا» که به فتحه متمایل است، به تکواژ «بَی» تبدیل میشود؛ همانطور که «آتابای» به «اتابَی» و سپس «اتابک» تبدیل شده است. پس تلفظ درست سوبایتکین (subaj tegin) به سیاق فارسی سُبَکتِکین (sobæktegin) است. البته دو نکتة مهم در این باب وجود دارد؛ نخست آنکه امروزه به پسر جوان مجرد نیز «سوبای» میگویند؛ اما این یک کلمة بسیط نیست و به مرور زمان و مهجورشدن جنگ و اصطلاحات جنگی بهنوعی تغییر کاربرد داده است؛ در جنگها مبارزان پیشرو لشکر و طلایهداران را از میان جوانان رشید و البته مجرد انتخاب میکردند تا هنگام جنگ وابستگی کمی داشته باشند و متهورانه جان خود را فدای لشکر و حکومت کنند. کمکم این اصلاح یعنی «سو+ بای» (قدرتمند و بزرگ لشکر) که ویژگیهای مشترکی با یک جوان آمادة ازدواج داشت، در معنای دوم کاربرد یافت. دربارة «تکین» نیز باید توجه داشت که این کلمه در ترکی آذربایجانی امروز، پسوند شباهت است؛ اما چون غیر از ترکیای که در فلات ایران تکلم میشود، تقریباً هیچجای دیگر برای تشبیه از آن استفاده نمیکنند شاید بتوان گفت تکین در ترکهای آسیای میانه نیز پسوند شباهت بوده و ازآنجاکه با این معنا در ساخت القاب و نامها بسیار به کار میرفته کمکم معنای حقیقی خود را از دست داده است. دلایل این فرضیه هم وجود نامهایی مانند انوشتکین است که با توجه به جایگاه و خوشنامی انوشیروان، نام فرزند متولدشده را انوشتکین (کسی که مانند انوشیروان است) گذاشتهاند؛ اما چون در متون و اشعار قدیمی ترکیِ مناطق ترکنشین آسیای میانه شواهد تأملبرانگیزی بر این فرضیه وجود ندارد، تنها به معنای دیگر «تگین» که در لغاتالترک هم بهروشنی به آن اشاره شده است، بسنده کردیم. به هر تقدیر کتاب تاریخ جهانگشای جوینی یکی از گنجینههای ارزشمند ادب فارسی است که افزونبر اهمیت تاریخی، اهمیت ادبی ویژهای دارد. این اثر ازنظر مسائل زبانشناختی و موضوعاتی مانند زبانشناسی تطبیقی و بررسی تأثیر زبانها بر یکدیگر قابل اعتناست؛ همچنین درستخوانی کلمات و اعلام ترکی و درک معنای نزدیک به واقع آنها تأثیر بسیاری بر درک کلی متن و فرهنگ مبدأ دارد، به همین سبب این موضوع دارای اهمیت است؛ برای مثال ترکها در انتخاب نام بیشتر، از عوامل طبیعی و آنچه در محیط زندگیشان است، استفاده میکنند و آگاهی از معنای نامهایی مانند چنگیز، تیمور، اوکتای و غیره مخاطب را بیشازپیش در فضای فرهنگی و در جریان باورها و نگاههای جامعة یادشده قرار میدهد. با توجه به مسائل یادشده هدف از این پژوهش، تبیین تلفظ صحیح و معنای برخی از اعلام ترکی کتاب تاریخ جهانگشای جوینی است. نگارندگان این مقاله بهسبب آشنایی با زبان ترکی میکوشند با استناد به فرهنگ لغتهای ترکی و استفاده از دلایل منطقی زبانی مانند وارسی ریشة کلمات، ارجاع به همخانوادهها، جانشینی در جملات دیگر و غیره خوانش صحیح این اسامی و معنای نزدیک به واقع آنها را تبیین کنند. 1ـ1 پیشینه پژوهش اغلب پژوهشگران در حوزة تاریخ جهانگشا بیشتر به محتوای تاریخی و مختصات بلاغی این کتاب ارزشمند پرداختهاند و کمتر بر مباحث زبانی و بهویژه شرح لغات و اصطلاحات آن متمرکز شدهاند و کار مستقلی بر اعلام این کتاب صورت نگرفته است. پژوهشهای انگشتشمار موجود در زمینة لغات و اصطلاحات این اثر ارزشمند عبارت است از: مقالهای با عنوان «واژگان ترکی و مغولی تاریخ جهانگشای جوینی» (موسوی، 1384) که در آینه میراث به چاپ رسیده است. نویسنده در این مقاله به شرح بخش کوچکی از اصطلاحات و واژههای ترکی این کتاب پرداخته است و به گفتة خود ایشان محدود به «توصیف نام مردمان» نیست. با وجود ارزش بالای کوشش صورتگرفتة نویسنده، برخی از معناهای ارائهشده درخور بحث و نقد جدی است که در مقالة کنونی به برخی از آن موارد اشاره شده است. نویسندة مقالة «تأملی در چند واژة مبهم تاریخ جهانگشای جوینی» (محمودی، 1384) بیشتر در حوزة تصحیح متن وارد شده و با بازخوانی نسخه یا حدس عبارت صحیح با توجه به محور همنشینی کوشیده است متن درستتری از این اثر به دست دهد و در این رهگذر به برخی از لغات ترکی نیز اشاره دارد. 1ـ2 روش پژوهش این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی برپایة مطالعات کتابخانهای و نیز میدانی صورت گرفته است. بدین منظور پس از بررسی اعلام تاریخ جهانگشا و توضیحات نوشتهشده بر برخی از آنها در شروح و مقالات مرتبط، تعدادی از اعلام بحثبرانگیز انتخاب شد. در این گزینش اولویت با اسمهایی بود که سایر منابع معنای درستی از آنها به دست نداده بودند. در مرحلة بعد علاوهبر استفاده از فرهنگهای لغت، در موارد لازم با تحقیق میدانی و استفاده از دانستههای سالمندانی که زبان مادری آنان ترکی و ترکمنی بود و با توجه به دستور ساخت واژه، اعلام منظور شرح داده شد. برای سهولت در تلفظ اعلام نیز از خط فونتیک IPA و مثالهای انگلیسی و فارسی استفاده شده است؛ مگر در مواردی چون مصوتö در کلمة Göz که در این دو زبان نمونهای ندارد. جدول شمارة 1: شیوة نگارش فونتیک
2ـ شرح اعلام ترکی تاریخ جهانگشای جوینی آرغاسون (ArƔasun) کلاوسن در فرهنگ خود ذیل مدخل «tutu»، آرکا را در معنی «پشت» دانسته و در ترجمة «Süsguni arkasi tutuşur » آورده است: «his back, grips him painfully» (Clauson, 1972). به عبارتی این نام میتواند با تلفظ «آرکاسون» به معنی تکیهگاه و پشتوانه، ترکیبی از آرکا:destek, jardim ؛ یاور، کمک و تکیهگاه (Çağatay Türkçesi Sözlüğü) و «سون» ضمیر دوم شخص مفرد و جمع باشد. با تلفظ و برداشتی دیگر، ارغ/ق به معنی نهر است (استرآبادی، 1384) که امروزه بهصورت «آرخ» تلفظ میشود (ارشادیفر، 1379) و در کنار «سون»، معنای رودخانه را به فرزند متولدشده اطلاق میکند؛ درواقع ریشة این امر در توجه فرهنگ ترکی به طبیعت برای نامگذاری است.
آلبارسلان (Alb Ӕrsælan) این اسم از دو جزء «آلپ» به معنای شجاع و «ارسلان» به معنای شیر، اسد (نصیری و نصیری، 1393) تشکیل شده و به معنی «شیر شجاع» است که در اغلب شروح و کتابهای لغت بدان اشاره شده است؛ اما در نگاهی دقیقتر، خود کلمة «ارسلان» نیز متشکل از دو جزء «ار» به معنی مرد و «سلان» به معنی اندازنده است که در کنار هم معنای «مرد افکن» را به دست میدهد (نائبی، 1380: 32).
آلتون بارس (Alton bars) این اسم از دو بخش ساخته شده است؛ «آلتون» به معنای طلایی و زرین است؛ اصل آن «آلتان» لغتی مغولی است (رضایی، 1398: 14) و در آسیای صغیر و مناطق مختلف آذربایجان اغلب آلتین تلفظ میشود. آل:Kirmizi, kizil ؛ طلا، سرخ (Çağatay Türkçesi Sözlüğü). در لغاتالترک نیز «بارس»، «الفهد» معنا شده (کاشغری، 1333) و اینچنین است که «بَرس یلی» یعنی سال یوزپلنگ (ارشادیفر، 1379)؛ بنابراین معنای ترکیبی آلتون بارس «یوز پلنگ طلایی» است.
آیتُغمیش (Ajdoɤmәʃ) این اسم از تکواژ «آی» به معنای ماه و صفت مفعولی «تُغمیش» به معنای زاییدهشده، ساخته شده است. در ترکی به زاییدن دوغماق (doɤmak) میگویند. این همان فعلی است که در ساختار «دوقلو» به معنای همزاد به کار رفته است و فارسیزبانان با فرایند پسینسازی «سهقلو» و «چهار قلو» را از آن ساختهاند؛ مانند پسینساختهای «سوبل» و «چوبل» از واژة انگلیسی «دوبل». Aj: ماه/ doɤmәʃ: زاده (اولغون ابراهیم، 1374). تبدیل واجهای «ت» و «د» در گویشهای مختلف ترکی وجود دارد؛ چنانکه محمود کاشغری در صفحة 70 جلد اول لغاتالترک ذیل اُغل مینویسد: «بو اُغُل ناتِیر» معناهُ هذا الصَّبیُ ماذا یَقولُ؛ یعنی این بچه چه میگوید؟ همین جمله در ترکی آذربایجان و ترکی استانبول بهترتیب اینگونه است: Az: Bu oɤul næ deır/Tur: Bu oɤul ne deıor این اشتقاق از فعل «دوغماق» و «تُغماق» در بگتغدی هم به همین معناست. بگتُغدی واژهای ترکی و به معنای بیگزاده و امیرزاده است (دایرةالمعارف بزرگ اسلامی). ویقالُ «گون تغدی» ای طَلعَت الشمس (کاشغری، 1333) و یقالُ «اُغُل تُغدی» ای وُلِدَ الوَلدُ (همان). در پاورقی صفحة 409 محمد قزوینی به نقل از ترجمان ترکی و عربی هوتسما (Houtsma) ذیل آیتُغمیش نوشته است: آیتغمیش یا آیدغمیش از اعلام ترکی است به معنی «ماه طلوعکرده»؛ یعنی ایشان «تغمیش» را صفت مفعولی و در معنی «طلوعکرده» گرفتهاند. آیتغمش ممکن است به معنای «کسی که در شب طلوع ماه به دنیا آمده است» باشد، آن هم با تغییر و تخفیف «آیدادوغولمیش» به «آیدوغمیش» که امری بعید نیست؛ اما در تعبیر سادهتر میتوان آن را «ماهزاد» معنا کرد. تعبیر زبان ترکی قشقایی از آیدغمش به «طلوع ماه» هم تأییدکنندة فاعلیبودن «آی» در این ترکیب است؛ همچون تعبیر فاعلی ترکی آذربایجانی از «گون» در «گونتغمش» که به باد صبحگاهی گفته میشود که از شرق یعنی جانب خورشید میوزد و ژرفساخت آن بیانگر مولدبودن (فاعلبودن) خورشید است. با این توضیحات، طبق قواعد ساخت کلمات در زبان ترکی معنای ماه طلوعکرده برای «آیتُغمیش» صحیح نیست؛ زیرا ماه طلوعکرده بر سیاق ساخت کلمه در زبان ترکی «تُغمیش آی» است؛ بنابراین «آیتغمیش» یعنی «ماهزاد» (ارشادیفر، 1379)؛ کسی که ماه او را زاده و به دنیا آورده است؛ مثل «مهرزاد» در معنی کسی که زادة خورشید است.
اغول قایمش (Oɤul qajmәʃ)این اسم از دو بخش «اغول» به معنای پسر، فرزند (گلکاریان، 1370) و «قایمیش» به معنای برگشته، ساخته شده است. «قایماق» فعلی قدیمی به معنای برگشتن و روینمودن است. «قایمیش» صفت مفعولی از قایماق به معنای برگشته است. اطلاق این نام بر همسر کیوکخان را از دو منظر میتوان بررسی کرد: الف) شاید وی مدتها پسردار یا فرزنددار نمیشده است و این لقب را برای باروری بر او گذاشتهاند که در باورهای یورتنشینان ریشه دارد. ب) مادر او پیاپی صاحب فرزند دختر میشده؛ وقتی او هم دختر به دنیا آمده است، نامش را «اغول قایمیش» گذاشتهاند. از اینگونه نامها با چنین تفکراتی در فرهنگهای مختلف کم نیست؛ مانند «قیز قئیت» در ترکی و «دختربس» در فارسی.
الاجی بیک/ لاجین بیک(Laʤin beıg) آلاجی یا آلاجه ترکیبی ترکی از فعل «آلماک» به معنای گرفتن و پسوند اسمساز «جه/ جی» است که میتواند به معنی پرندهای باشد که شکارش را بهزور از صاحبش میگیرد و به پرندگان شکاری مانند عقاب گفته میشود. مهری باقری معتقد است اصل این کلمه (آلاچی/ آلاچه/ آلاجی/ الجه) مغولی و در معنی کشنده است و از تاریخ رشیدی نقل میکند که «الاچهخان» لقب سلطان احمد بوده است (باقری، 1378: 49)؛ اما بهدلیل مؤنثبودن این شخصیت، ضبط نسخة دیگر که از قدیم تا امروز نامی دخترانه است صوابتر به نظر میرسد. تلفظ این کلمه در اصل «لاچین» است و لاچین شاهین باشد (استرآبادی، 1384) که با توجه به فضای عربیمآب ایران دورة عباسی چون در خط عربی نشانة «چ» وجود نداشته، برای نگارش آن از «ج» استفاده میشده است و این موضوع در تألیف کتاب لغاتالترک که برای آموزش عربزبانها بوده نیز تأثیر گذاشته است. «چین» در ترکی «پسوندی پرندهساز» است؛ برای مثال «وُشم» و «کبوتر» در ترکی «بیلدیرچین» و «گوئرچین» نام دارد. اُلُغ نوین (Oloɤ novin) «الغ» به معنای بزرگ و مهتر است. آُلُغ: الکبیرُ من کل شیء (کاشغری، 1333)؛ و اینچنین است که «اُلُغ اُغلاق آی» یعنی ماه بزغاله بزرگ. «نوین» و صورتهای دیگر آن (نویان/ نویین/ نوئین) نیز در زبان مغولی به معنای شاهزاده، سرور، رئیس، نجیبزاده، فرمانده سپاه و میر دههزار است (باقری، 1378: 54) و در کنار هم «نجیبزادة بزرگ» معنا میشود.
اوتکین (Otkin) «اوتمک» فعلی قدیمی به معنای گذردادن است که در ساختار معنایی و لفظی اوتورمک به معنای «بدرقهکردن» باقی مانده است. با توجه به این ریشه، میتوان اوتکین را «کلام تأثیرگذار» و «سخن نافذ» معنا کرد. از منظری دیگر چهبسا «اوتکین» ترکیبی از «اوت» به معنای آتش و «کین» صورت تغییریافتة «کیمین» باشد که پسوند شباهت است. اُوت: النّارُ و فیالمثل «اُوت تیسا آغیز کُیماس»؛ با آتش گفتن دهان نمیسوزد؛ من قال «النارُ» لایتحرق به الفم (کاشغری، 1333). دکتر احمد خاتمی در شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی ذیل اوتکین به نقل از محمد قزوینی نوشته است: «برادر چنگیز خان است و در جوامعالتواریخ همهجا به لفظ اوتچَکین ]خداوند آتش[ مذکور است» (خاتمی، 1373: 210). «اوتکین (otgin – otkin) شکل دیگری است از اصطلاح مغولی اوتچگین؛ به معنای کوچکترین پسر که در آیین مغولان وارث خانة پدری بود و میبایست اجاق خانة پدر را روشن نگاه دارد» (رشیدالدین فضلالله همدانی، 1338، ج 2: 784). اوتچگین به معنای خداوند آتش صحیح نیست؛ اما «اوت» به معنای آتش و «چکین» که از فعل «چکمک» به معنای کشیدن و آوردن در کنار هم یعنی کسی که آتش را به اجاق میکشد، تأملبرانگیز است.
اوکتای (Oktaj) پسر چنگیزخان که بعد از پدر پادشاه شد که تختگاهش خطا و شیوهاش عطا [بوده است] (استرآبادی، 1384). این اسم از دو تکواژ ساخته شده است؛ اُق: السَّهمُ (کاشغری، 1333) یا اُک (ok): سهم، تیرکمان (اولغون ابراهیم، 1374) و تای (taj): برابر، عین (هادی، 1379). این پسوند در ترکی آذربایجانی بسیار رواج دارد و در ترکی استانبولی در کلماتی مانند tajdaʃ (دو رفیق همسن و سال) کاربرد دارد. همین عبارت در ترکی آذربایجان به شکل «تای توش» استعمال میشود؛ بنابراین «اوک + تای» در معنای تیرسان و تیرگون است؛ یعنی کسی که همچون تیر اثرگذار و شکافنده است.
ایلچی (Eltʃi) این اسم از دو تکواژ «ایل» و «چی» ساخته شده که به معنای رسول (فرستاده) است (نصیری و نصیری، 1393). در لغاتالترک کاشغری دربارة ایل که به این اسم مربوط میشود، دو مدخل وجود دارد. 1) ایل: الولایهُ. یُقالُ منهُ «بک ایلی»، اَی ولایَهُ الامیرِ؛ که به معنای ولایت و ملت تحت فرمانروایی امیر است. 2) ایل: اسم یَقَعُ علی الخیل. لانّ التُرکَ جناحهم الخیل و منه سمّی السائس «ایل بشی» ای رأس الولایه و یعنی بها سائس الخیل (کاشغری، 1333). ترکیب «ایل» به معنای اسب و «چی» پسوندی فاعلی است و اشتقاقی در حوزة معنایی شغل و وظیفه ایجاد میکند؛ این ترکیب میتواند با مفهوم فرستاده و پیک متناسب باشد. ایلچیلک: سفارت، رسالت (سامی، 1317). در ترکی استانبولی و ترکی قرقیزی به سفیر Eltʃi میگویند که در این حوزة معنایی است. باید توجه داشت که در ترکی امروز هم «الچی» در معنای خواستگار، عمومیت بیشتری دارد؛ اما خود این کلمه هم برآمده از الچی در معنای سفیر و یا بهطور دقیقتر «فرستاده» است؛ زیرا در گذشته برای خواستگاری ابتدا ریشسفید یا بزرگی را از خانواده و ایل پسر به خانة دختر میفرستادند؛ در قوم مغول و ترکان ترکستان که بهصورت اوبا و قبیلهای زندگی میکردند فرستادن ریشسفید و سفیر برای خواستگاری و ازدواج از یک ایل و قبیله به ایلی دیگر تأییدکنندة این مسئله است. کاشغری در مدخلی دیگر از ایل می نویسد: ایل: الصلحُ بین الملِکینِ. یُقالُ «ایکی بَک بیرلا اِیل بُلدی»؛ یعنی دو امیر با هم ایل شدند. از سیاق جملة ترکی برمیآید که دو امیر همایل شدند. پس میتوان گفت ایل به معنای صلح اصیل نیست و برداشتی استعاری از همگروهشدن است که به این معنا استعمال میشود. دوئرفر (Doerfer) مینویسد: ایلچی مرکب است از واژة «ایل» به معنی صلح و آشتی و «چی» که پسوند فاعلی ترکی و به معنای سفیر و پیامگوی و پیامرسان است (دوئرفر، 1975‑1963: 67). با این تفاسیر «ایل» در معنای خیل (اسب) در ترکیب با «چی» که معنای پیک و فرستاده و سفیر میدهد متناسبتر به نظر میرسد.
بالاخان (Balaxan) «بالا» در ترکی اغوز به معنای فرزند است و «بالام» را فرزند خُرد دانستهاند (نصیری و نصیری، 1393) که در کنار «خان» که لقب پادشاه و والیان است، معنای شاهزاده و امیرزاده را به دست میدهد. ازسوی دیگر با توجه به معنای بَلا (هُوَ اعوان الرَجُلِ فی اموره) در لغاتالترک، معاونِ خان نیز معنی میدهد.
بَرکا اغول (Bærka oɣul) این اسم از دو بخش ساخته شده است. در لغاتالترک کاشغری ذیل برکا آمده است: السَوطُ الّذی یُضرَبُ بهِ اللِصُّ و یُزجَرُبِهِ الحِمارُ؛ یعنی تازیانهای که با آن دزد را بزنند و خر را دور کنند و نتیجة این ترکیب معنای پسری همچون تازیانه باشد (کاشغری، 1333) ازسوی دیگر این اسم میتواند ترکیب «برک» به معنای محکم و استوار با «اغول» به معنای پسر باشد و الف زائد پس از «برک» هم طبق توضیحی که ذیل «کوکا ایلکای» آمده، بدان افزوده شده است. «برک نانک» ای الشیء المحکم (همان).
برکیاریق (Bærkjariɣ) این کلمه در معنی «قوی جوشن» است و مرکب از دو بخش است: «برک» امروزه هم پرکاربردترین واژه برای رساندن مفهوم استحکام در زبان ترکی است. برکتمک: پکتمک، تقویم و تحکیم (سامی، 1317). برک نانک: ای شیء المحکم و اصله «بک» و راء زائده (کاشغری، 1333) و «یارق» که با تلفظهای مختلف میتوان معانی متفاوتی برای آن در نظر گرفت؛ یک معنای «یارق» درخشندگی و روشنایی است؛ اما با توجه به ترکیب آن با «برک» معنای معقول و قریبی به دست نمیآید. در کتاب لغاتالترک «یارق» معنای زره و درع میدهد که با توجه به ساخت ترکیب وصفی در زبان ترکی این معنی درست است. کُبا یارق: الدرعُ من الحدید (همان). احمد خاتمی برکیارق را بُرکیارق (Borkjariɣ) خوانده و آن را اینگونه معنی میکند: بورکی یاروق آن که کلاهش پاره و شکسته است (خاتمی، 1373: 219) که برداشتی ناصواب به نظر میرسد.
بلا بیتکچی (Bæla bitæktʃi) این اسم از سه تکواژ «بلا»، «بتک» و «چی» تشکیل شده است. بلا: هُوَ اعوان الرَجُلِ فی اموره و اکثر ما یستعملُ فی اُمور یتعلّقُ بالزراعه (کاشغری، 1333). بتک: الکتابُ، الکتابة. یُقالُ «بتک اُقِندی» ای قُرنی الکتاب. بِتی: الکتابُ مِن الکتب المُنزَلَهِ من السماء. بِتیکو: دوات ترکی و چیزهایی دیگر مانند آن. اَی بتکی: اسم طومار یُکتَبُ فیه اَرزاقُ الجندِ و اسماءُهُم (همان). در ترکی محاوره مردم آذربایجان به کتاب و نوشته و نیز پارة کاغذی که دعا روی آن نوشته میشود «پِتک» میگویند. بتک: العُوذَهُ، بالغُزّیّه (همان) و بیتیک: نوشته (استرآبادی، 1384). بنابر این توضیحات «بلابیتکچی» نویسنده و گزارشنویس است.
بوقاتیمور (boqa teımur) این ترکیب از دو بخش «بوقا» به معنای گاو نر و «تیمور» به معنای آهن ساختهشده است. بُقا: فحل البقره (کاشغری، 1333) تَمُر: الحدید و فی المثل (کوک تَمُر کرِو تُرماس) معناهُ انّ الحدید الازرق لایَستَقِرُّ من غیر عمل یَعنی انّهُ یجرحُ متی ما اُصیب بشیء و لَهُ مَعنَی آخَرُ و ذلکَ اَنَّ «قرِقز» و «یباقو» و «قفجاق» و غیرهم اذا حَلّفوا اِنساناً او اَخذوا عنهُ میثاقاً یَضَعون السَیفَ مخترطاً مُعترضاً قُدّامهُ و یقولون «کوک کِرسون قزل جِقسون» معناهُ لیَدخُل هذا الحدیدُ ازرَق و لیخرُج احَمَر؛ یعنیبه دامیاً إن خالفتَ و نَقَضتَ هذا العَهدَ یَعنی انَّهُ یُقتلُ بالحدید حَتّی ینتقِم الحدیدُ منهُ لِأنَّهُم یُعظّمونَ الحدیدَ. جملات یادشده، هم معنای کلمة «تمور» را روشن میکند و هم میزان و دلیل اهمیت آهن نزد قوم مغول و ترک را تبیین میکند. این کلمه بهصورت «دمور» نیز نام یکی از پهلوانان تورانی شاهنامه و به معنای آهن است (اوزبکی البخاری، 1392).
تب تنگری (Tæb taŋri) از دو بخش «تب» به معنای پرستش و «تنگری/ تانگری» به معنای خدا و آسمان ساخته شده است (Clauson, 1972). «قل تنکری کا تبدی» ای عبد العبد لله تعالی. «اُل خانقا تبدی» ای انّه خدم الملک و غیره (کاشغری، 1333) که در این مثال «تبدی» از «تب» و «دی» که نشانة سوم شخص ماضی است، تشکیل شده است؛ بنابراین «تب» در کنار «تنگری» یعنی آن که خداوند را پرستش میکند. موسوی در مقالة خود در شرح این اسم، آن را از مقولة تأکید صفت در زبان ترکی (مانند قپ قره، ساب ساری و...) دانسته و «الهی محض یا آسمانی محض» معنی کرده است (موسوی، 1384: 72) که نادرست به نظر میرسد؛ زیرا چنانکه از مثالهای ایشان پیداست چنین تأکیدی در اسم وجود ندارد و کاشغری نیز آن را خاص تأکید در رنگ میداند. أب: حرف التأکید فی اللون (کاشغری، 1333). آنچنانکه Kap kara: Pitch black و Kip kizil: Deep red (Clauson, 1972).
تکین (Tekin/Tegin) در اغلب متون و شروح مربوط به تاریخ جهانگشای جوینی و تاریخ مغولان، این واژه را به فتح «ت» تلفظ کردهاند که صحیح نیست. تکین: بِردانه، یکتا (سامی، 1317). تِکین: العبد فی اصل اللغه... ثمّ جُعل هذا الاسم لابناء الخاقانیه سِمَهً محضهً... و انّما نُقل هذا الاسم من الموالی الی ابناء افراسیاب. لأنّهم کانوا یعظّمون آبائهم (کاشغری، 1333). وی ذیل کلمه «اُکا» نیز میآورد: لَقَبُ من کانَ ذاعقلِ و سنِّ مُجرَّباً فی الامورِ من السُوقَهِ بعد التِکین بِدَرَجَهٍ (همان). موسوی در مقالة «واژگان ترکی و مغولی تاریخ جهانگشای جوینی» ذیل تکین هر دو تلفظ Tagin و Teginرا به لاتین نوشته است (موسوی، 1384: 73). درواقع تگیناز القاب باستانی ترکی و به معنای شاهزاده است که در اصل به پسر یا نوة خاقان بزرگ گفته میشد. این لقب در سنگنوشتههای اُرخُن یا اورخون هم به کار رفته است. با گذشت زمان تگین در اصطلاح تنزل معنایی یافت و برای هر سردار ترک غیر شاهزاده نیز به کار رفت (باسورث، 1383: 76). تگین علاوهبر معنی بنده معانی امیر، رئیس و بزرگ را نیز میرساند. البته قیامالدین راعی «تگین» را تنها در معنای پهلوان دانسته است و جواد هیأت نیز معنای بنده را برای تگین اصیل نمیشمرد و آن را فقط در معنی شاهزاده میداند (هیأت، 1371: 188). بههرحال «تگین» در کتابهای این دوره، هم در ترکیب با نام حیوانات، هم بهعنوان سمتی در دربار در کنار اسامی خاص و هم در معنی شجاع و امیر به کار رفته است (آرمین، 1389: 22).
توتار اغول (Tutar oɤul) این واژه از دو بخش «توتار» به معنای گیرا/ گیرنده و «اغول» به معنای پسر تشکیل شده است. توتار صفت فاعلی است و از مصدر توتماق (Tutmak) به معنای گرفتن ساخته شده که در معنی درگرفتن و اثرکردن نیز به کار رفته است؛ «توتاشیب»: آتش درگرفته، آدمی یکدیگر را دریافته (نصیری و نصیری، 1393). این واژه در ترکیب با اغول به معنای پسر گیرا و پسری است که دیگران را به اسیری میگیرد.
تولی (Toli) تولی یا دُولی به معنای تگرگ (همان)، مظهر خشونت و حمله است. تگرگ در ترکی استانبولی Dolu و در میان ترکهای آذربایجان Doli تلفظ میشود؛ اما ترکهای خراسان به تگرگ، «تولی» میگویند. در کتاب نظام اجتماعی مغول (ترجمه شیرین بیانی) آمده است: تولی به مغولی به معنای آینه است. در اینجا به اتیمولوژی عامیانهای برمیخوریم که نام Tulul را با کلمة Toli نزدیک دانستهاند. درحالیکه بین آن دو هیچ نوع ارتباطی دیده نمیشود (تسوف، 1382: 89). در رد این ادعا همین بس که ترکان و مغولان برای نامگذاری به اشیاء طبیعی و محیط اطراف توجه داشتند و عناصر مربوط به آسمان همچون ماه، خورشید، ستاره، ابر، تگرگ و باد و عوارض و موجودات زمین همچون کوه، دریا و حیوانات مختلف برایشان قابل احترام بود.
جوجی (ʤuʤi) «جوجی» فرزند ارشد چنگیزخان است. در حلالزادگی فرزند اول «بُرته» شک وجود داشت؛ زیرا این کودک وقتی بُرته از مرکیتها نجات یافت، در بین راه متولد شد؛ اما با وجود چنین مسئلة مهمی چنگیز این پسر را پذیرفت (بیرگانی قربانی، 1396: 102). به جوجی نواحی متصرفة روسیه جنوبی و امتداد آن در اروپا تا حد بلغار، دشت قبچاق و قفقاز را داد (بیانی، 1384: 265). برخی از مورخین دلیل این انتخاب برای الوس جوجی را همان شک در حلالزادگی او میدانند (بیرگانی قربانی، 1396: 104). در بعضی منابع جوجی را به معنای مهمان ناخوانده گرفتهاند که این برداشتی استعاری است. نگارندگان این پژوهش بر آناند تا با تحلیل این اسم و پرداختن به ریشه و همخانوادههای آن، معنای دقیق آن را تبیین کنند. در ترکی آذربایجانی «جوجَلمک» به معنای جوانهزدن است. در ترکی استانبولی نیز «جوجوک» (ʤüʤük) به بافت سبزرنگ پنهان در گیاهان لایهلایه مانند پیاز اطلاق میشود که سر بر میآورد. در زبانهای ترکی استانبولی، قرقیزی و چینی به «جوجه» بهترتیب «جیوجی»، «جوجو» و «شاوجی» (ʃaʊʤi–ʤoʤo–ʤivʤiv) میگویند. جوجه هم مانند جوانه از تخم سر بر میآورد و انتخاب این اسم برای فرزند چنگیز کنایهای به شیوة به وجود آمدن و تولد او دارد و به همان معنی اصلی جوجه و جوجلمک بازمیگردد.
چنگیزخان (ʦaŋiz xan) احمد خاتمی در شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی، چنگیز را مرادف با قوی و محکم میداند (خاتمی، 1373: 235). اگر در منبع یا منابعی چنگیز را به این معنی گرفته باشند، به احتمال قوی معنای استعاری آن را نوشتهاند که از نام اصلی او «تیمور»، به معنای آهن و شخصیت چنگیز برمیآید. ترکمانان و ترکهای آسیای میانه حرف «ت» را در آغاز واژه با چسباندن زبان به زیر دندانهای پیشین تلفظ میکنند و این عمل صدایی بین «ت» و «چ» ایجاد میکند. در ترکی استانبولی، ازبکی و قرقیزی دریا را بهترتیب Deniz ،Deŋiz وTeniz میگویند. حذف واج «گ» و یا ادغام و ابدال آن در ترکی نیز اتفاقی معمول است؛ برای مثال فعل «نیست» در جمهوری آذربایجان و ترکیه Dægil و Degilدر آذربایجان ایران Dæjir است و یا به فعل «برخورد» در جمهوری آذربایجان Dægdiو در آذربایجان ایران Dæjdi میگویند. با این توضیحات چنگیز میتواند تلفظی دیگر از تنیز و دنگیز به معنی دریا باشد. البته چنگیز لقبی است که بعدها بر تموچین یا تمورچی (آهنگر) نهاده شده است. کاهن بزرگ که کوکچو نام داشت و او را تبتنگری میخواندند (رشیدالدین فضلالله همدانی، 1338، ج 1: 421) شایع کرده بود که بر اسبی خاکستری رنگ و خالدار سوار میشود؛ به آسمان میرود و در آنجا با ارواح صحبت میکند. همین کوکچو در قوریلتای اظهار داشت که آسمان آبی جاویدان، چنگیزخان را «خاقان جهان» اعلام میدارد (گروسه، 1365: 356) و عامدانه معنای استعاری پسر آسمان را به تموچین اطلاق کرد؛ زیرا معنای دیگر تنگری در هر دو زبان ترکی و مغولی، خدا، بهشت و آسمان است (موسوی، 1384: 71). کلاوسن نیز ذیل مدخل «Kök» عبارت «Kök tengri de gün a:y» آورده است: «the sun and moon in the blue sky» (Clauson, 1972). پس با این اطلاق، قصد نفوذ و چیرگی بر چنگیزخان را داشت؛ اما درنهایت بهسبب اقداماتش، چنگیز بر او بدبین شد و با موافقت ضمنی چنگیز بدون آنکه خونی بر زمین ریخته شود ستون فقرات او را شکستند (گروسه، 1365: 358). به عبارت دیگر «چنگیز» طبق دلایل آوایی و زبانشناسی مخصوصاً تلفظ «ت» در ابتدای هجاها که صدایی شبیه به «چ» ایجاد میکند و در بین ترکمنهای ایران نیز رایج و شایع است، همان «تنگیز» است که در همة گویشهای زبان ترکی با اندک تفاوتهایی به معنی دریاست و این لقب را کوکچو (تبتنگری) به او داده بود که با پیشگویی خود میخواست راه نفوذ به قلب چنگیز را باز کند.
سولامیش (Sulamәʃ) «Su» به معنای آب است (اولغون ابراهیم، 1374) و «Sulamak» یعنی آبیاریکردن و «Sulamәʃ» صفت مفعولی به معنی غسلدادهشده است. قاعدة نحوی ساخت این ترکیب همانند قاعدة ساخت Ajtoɣmәʃ و Aɣlamәʃ است. فرض دیگر میتواند به این صورت باشد که sol در ترکی معنی غایت و تمام و کامل را میدهد و Sulamәʃ به معنی تکاملیافته یا انسان کامل است که برپایة فرهنگ نامگذاری ترکان و مغولها فرض نخست صحیحتر به نظر میرسد.
قربقا/ قوربقای (Qurbağaj) اگر تلفظ این نام قَرَبُقا (Qæræ boqa) باشد به معنای گاو نر سیاه است؛ همانند قزل بقا به معنای گاو نر سرخ و در ترکیباتی مانندGilæ Qæræ (مردمک سیاه) و Qæræ Gözi (چشم سیاه) نیز کاربرد دارد؛ اما اگر قوربقا (Qurbaɣa) باشد، به معنای قورباغه است و این در فرهنگ نامگذاری ترکی مسئلة عجیبی نیست؛ زیرا حیوانات را پست نمیشمرند و برای نامیدن انسانها، ولایتها و سال و ماه از نام حیوانات استفاده میکنند؛ مانند سیچقان یلی (Siʦɣan jeli) در معنی سال موش یا اولاغخان (Olaɣ xan) از اتراک سلطانی در سمرقند که مغولان او را در سال 618 قمری در سمرقند کشتند (خاتمی، 1373: 212). کوکا ایلکای (Köka Ilkaj) این اسم به معنی ماه نوی آسمان، از سه تکواژ «کوک» + «ایلک» + «آی» تشکیل شده است. کوک: بالکاف الصُلبه: السماءُ. ایلک: به معنای اولین است؛ اِلک: اول کلّ شیء (کاشغری، 1333) و آی، ماه است. در درستی معنای دادهشده برای ایلکای شکی نیست؛ زیرا این ترکیب امروزه هم بسیار کاربرد دارد و ترکها این نام را بر فرزندانشان میگذارند. در پایانِ لفظ «کوک» مصوت «ا» اضافه شده و این اتفاق در زبان ترکی رایج است؛ به این شکل که در ترکیبهایی که پارة دوم با مصوت «ا» آغاز میشود به پایان پارة نخست هم «ا» افزوده میشود؛ مانند: برک + اغول = برکا اغول و آند + ایچتیم = آندا ایچتیم. در زبان ترکی به سوگند، «آند» And میگویند و یورتها و قبایل ترک و مغول همقسمشدن را «آندا» Anda میگفتند؛ مصوت «ا» انتهای کلمه نیز بهسبب فعل محذوف این جمله است که در اصل آندایچتیم بوده است. آندایچماق ← آندا ایچماق. هرچند این برداشت هم ممکن است وارد باشد با این شرح که «کوک» در ترکی به معنای اصل و ریشه و تبار است. کُک = هُوَ الاصل و یقال منه «کُکنُک کِم؟»: ممن اصلک؟ «ایلکا»، «اولکا» و «اُلکه» نیز در زبان ترکی به معنای سرزمین و میهن است (ارشادیفر، 1379). بنابر این توضیحات، «کوکا ایلکای» درمجموع علاوهبر معنای صحیح «ماه نوی آسمان»، میتواند به معنای «سرزمین اصیل» نیز باشد.
کوکجه (Kökʤe) صورت صحیح آن با «گ» بهشکل «گوگ» است. آیدغمیش، شمسالدین غازیبیک، از ممالیک جهانپهلوان ایلدکز از اتابکان آذربایجان بود. در سال 600 بر مخدوم خود گوکجه ]نورالدین گوگچه[ والی بلاد جبل خروج نمود (خاتمی، 1373: 198). گوگ به معنای آبی و در مواردی با توجه به کاربرد، به معنی سبز است. کوک تلفظهای مختلف اما نزدیک به هم در جمعیتهای زبانی و محدودههای زمانی داشته است و همچون Göj-Gök-Gög به معنای رنگ آبی و گاهی سبز است. در ترکی استانبولی و ترکی آذربایجانی نیز معنای دیگر «کوک»، ریشه (اصل) است که احتمالاً از همان معنای گیاه سبز گرفته شده است: «In the Türki yaşil is green but green grass is kök» (Clauson, 1972) و شاید به همین علت است که در ترکی به عطار «کوکچه» میگویند. (اولغون ابراهیم، 1374). محمد قزوینی به نقل از هوتسما «کوکجه» را از اعلام ترکی منقول از الوان به معنی «کبود رنگ» میداند که مصغر کوک به معنی کبود، از جنس آقجه (سفید رنگ) و قراجه (سیاه رنگ) است (قزوینی، 1382: 402). این نظر نقدپذیر است. حذف یا ابدال «گ» و «ی» در ترکی توضیح داده شد. خلط رنگ آبی و سبز در زبان فارسی نیز سابقه دارد؛ برای مثال در این شعر حافظ: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشتة خویش آمد و هنگام درو» (حافظ شیرازی، 1362: 814) آسمان به سبزی توصیف شده است. در زبان ترکی این مسئله با قوّت بیشتری دنبال شده و در زبان عامه نیز نمود یافته است؛ بهطوریکه ترکهای آذربایجان به سبزی خوراکی، گوی (göj) و به فعل مربوط به روییدن و نیز کبودی منبعث از بیماری یا ضربه در بدن گویَرمک (Göjarmak) میگویند. این در حالی است که سبز در ترکی، یاشیل (jaʃil) و آبی، گوی (göj) است. در ترکی به آسمان که آبی است نیز گوی اطلاق میشود. «چه» یا «جه» در ترکی پسوند اسمساز ازطریق اسناد و نسبت است و البته گاه به رنگها نیز اضافه میشود؛ برای مثال در ترکی به دستکش «الجه» (әlʤæ) و به گوجه، گویجه (göjʤæ) یعنی سبزک یا میوة سبز میگویند که این اصطلاح در فارسی بهصورت گوجه وارد شده است؛ زیرا گوجه ابتدا سبز چیده و به مراکز و انبارهای میوه فرستاده میشود. پس کوکجه میتواند به فردی با پوست تیره گفته شود؛ تعبیری که شبیه به آن در فارسی هم وجود دارد و به آدم تیرهرنگ، سبزه گفته میشود. در شمال افغانستان جمعیت قابلتوجهی ترک و ازبک زندگی میکنند و سابقاً تحت فرمانروایی ترکان بودند؛ در آنجا رودی بزرگ به نام «کوکچه» جریان دارد که دلیلی دیگر بر اثبات معنای ادعایی ماست. پس در ترکی پسوند تصغیر «جه» یا «چه» وجود دارد؛ اما آنچنانکه محمد قزوینی از هوتسما نقل کرده است، در این مورد، «جه» پسوند تصغیر نیست.
3ـ نتیجهگیری تلفظ صحیح لغات دخیل در متنهای برخی ادوار تاریخی مانند تاریخ جهانگشا که شامل تعداد بسیاری از لغات، اصطلاحات، تعبیرات و اعلام غیرفارسی است، اهمیت بسیاری دارد؛ اما متأسفانه پژوهشهای صورتگرفته آنچنان که باید به این مهم نپرداخته است. یکی از محدودیتهای موجود در این زمینه ناآشنایی محققان با زبان وامدهنده است. نبودِ چنین پژوهشهایی موجب راهیافتن اشتباهات بسیار در تلفظ و درک معنای لغات دخیل و درنهایت متن شده است؛ برخی از این اشتباهات چنان رواج یافته است که در شرحها نیز دیده میشود. نویسندگان این پژوهش با شرح بیست و پنج مدخل از اعلام ترکی موجود در این اثر ارزشمند به تبیین تلفظ و معنای صحیح حدود سی اسم خاص و رفع اشتباهات احتمالی در خوانش و درک معنای متن پرداختهاند. امید است با پژوهشهای بیشترِ محققان آشنا به ظرایف دو زبان فارسی و ترکی دربارة شرح سایر اعلام این کتاب، کوشش آغازشده به انجام رسد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,954 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 498 |