تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,393,373 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,794,419 |
روششناسی تاریخی قرآن و مصادیق آن در اخبارالطوال و تاریخ یعقوبی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 8، دوره 12، شماره 1 - شماره پیاپی 45، فروردین 1399، صفحه 109-122 اصل مقاله (1.17 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.121890.1944 | ||
نویسندگان | ||
عبدالرفیع رحیمی* 1؛ اشکان غلامی2 | ||
1استادیار گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران | ||
2دانشجوی دکتری گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران | ||
چکیده | ||
قرآن ماهیت و رسالت هدایتگری دارد؛ اما در باب تاریخ، با نگاهی خاص، طرحی جامع عرضه کرده است که از ﻓﻠﺴﻔﮥ تاریخ و غایت نگرش تاریخی تا مؤلفهها و قواعد صوری علم تاریخ را شامل میشود. طرح و چارچوب تاریخی بازنماییشده در قرآن، از جوانب مختلف بر جهانبینی و روش تاریخنگاری مورخان مسلمان اثر گذاشته است. برای بازشناسی چنین طرحی، مقاﻟﮥ حاضر به روش توصیفیتحلیلی، در پی بررسی تأثیر روش تاریخی قرآن و چگونگی اثرگذاری آن بر دو اثر قدیمی متون تاریخی اسلام، یعنی اخبارالطوال ابوحنیفه دینوری و تاریخ یعقوبی، است. از ﻧﺘﻴﺠﮥ پژوهش برمیآید که در چند مبحث، یعقوبی در مقایسه با ابوحنیفه از اسلوب قرآنی، بیشتر اثر پذیرفته است. این مباحث عباتاند از: استفاده از ساختار و بهرهمندی از اصطلاحات قرآنی در اشاره به تاریخ و فواید و اهداف تاریخگرایی؛ علتهای انحطاط تمدنها؛ توجه به ﺗﺄثیر فرد و جامعه در فرایند حوادث. با وجود این، باید در نظر گرفت در بخش مربوط به ابزارهای ضروری در تاریخپژوهی، همچون مشاهدﮤ آثار برجایمانده و البته شکل و بیان وقایع تاریخی، مانند قاعدﮤ تاریخ در تاریخ و تمهید مقدمات، ابوحنیفه در مقایسه با یعقوبی از قرآن تأثیر بیشتری پذیرفته است. | ||
کلیدواژهها | ||
روششناسی تاریخی قرآن؛ ابوحنیفه دینوری؛ اخبارالطوال؛ یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه دین اسلام در حکم مکتبی که داعیه جهانی دارد، در زمینههای مختلف حیات بشری، طرح و برنامهای مشخص ارائه کرده است. باید توجه کرد هریک از این زمینهها این ظرفیت را دارد که به تنهایی، موضوع پژوهش قرار گیرد. در این میان، آنچه محور اصلی پژوهش حاضر قرار گرفت، بررسی نگاه قرآن به تاریخ و مسائل آن است. این مسئله در تاریخنگاری اسلامی ﺗﺄثیرهای شگرفی بر جای نهاده است. بر این اساس تلاش شده است بهصورت تطبیقی، بین دو اثر تاریخی قدیمی جهان اسلام، یعنی اخبارالطوال ابوحنیفه دینوری و تاریخ یعقوبی، میزان ﺗﺄثیرگذاری روششناسی تاریخی قرآن بررسی شود. دغدﻏﮥ اصلی که موجب انتخاب موضوع پژوهش شد، به دو حوزه تقسیم میشود: 1. شناسایی کیفیت روش تاریخشناسی از دید قرآن؛ 2. کشف مصادیق این طرح در گزارشها و تاریخنگاری دینوری و یعقوبی و مقاﻳﺴﮥ آن. در باب ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش، باید متذکر شد پژوهش خاص و مستقلی یافت نشد که به طور مشخص، از این زاویه گزارشهای اخبارالطوال یا تاریخ یعقوبی را بررسی کرده باشد. دربارﮤ این آثار کهن تاریخی مقالههایی موجود است؛ ولی اهداف و روش کار نویسندگان آنها به طور کامل با چارچوب اصلی پژوهش حاضر متفاوت است.
مختصری از زندگیناﻣﮥ ابوحنیفه و یعقوبی احمدبنداوودبنونند، معروف به ابوحنیفه دینوری، از دانشمندان و مورخان قرن سوم قمری/نهم میلادی است. تاریخ دقیق تولد او روشن نیست؛ اما به احتمال بسیار، در نیمه نخست قرن سوم قمری متولد شد. قرﻳﻨﮥ این مطلب، سفر ابوحنیفه دینوری به سال 235ق/850م به اصفهان است (ابنعماد، 1406: 28). پس از چندین سال ابوحنیفه به بغداد سفر کرد. درست زمانی که متوکل عباسی بهشدت به شیعیان سختگیری میکرد و ﻛﻴﻨﮥ آنها را بر دل داشت (طبری، 1375: 14/6036). دینوری در مکتب تاریخنگاری عراق کسب علم کرد (ابنندیم، 1381: 132). در این بین برای مدتی طولانی، شاگردی ابنسکیت، معلم خصوصی فرزندان خلیفه، را کرد که شیعهمذهب بود (نجاشی، 1416: 449). ابوحنیفه دینوری غیر از تاریخ، در علوم مختلفی همچون ریاضی و نجوم و حکمت فلسفی مهارت بسیار و مقامی رفیع داشت (حموی، 1993: 259؛ مسعودی، 1374: 1/568؛ زرینکوب، 1383: 24). در باب جایگاه علمی ابوحنیفه باید گفت بنابر نظر پژوهشگران و مورخان، او مقام علمی رفیعی داشت (مسعودی، 1374: 1/568) و در شاخههای علمی همچون حکمت، ریاضی، نجوم، بلاغت عربی و درنهایت تاریخ مهارت بسیاری داشت (زرینکوب، 1383: 24؛ جعفریان، 1393: 217). کتاب اخبار الطوال، در جایگاه اثری ایرانیشیعی (اشپولر، 1377: 28)، از منابع بسیار کهن (سجادی، 1375: 117) است. ارزش این اثر در ذکر جریانهایی همچون تاریخ روابط ایرانیان و اعراب پیش از اسلام (روزنتال، 1365: 155؛ زرینکوب، 1383: 24؛ آئینهوند، 1387: 97) و فتوحات اسلامی برای پژوهشگران امری پذیرفتهشده است (زرینکوب، 1383: 24). احمدبنابییعقوب اسحاق بنجعفربنوهببن واضح (حموی، 1993: 2/557) در کتاب البلدان، کنیه خود را ابنواضح بیان میکند (یعقوبی، 1422: 5). اخباری از لقبهای یعقوبی بود (حموی، 1993: 2/557) که به شغل دبیری او در دربار خلافت عباسی اشاره میکرد. یعقوبی از مورخان و جغرافىشناسان بزرگ اسلامى بود که در عصر عباسى میزیست. او در جغرافیا اثر معروف خود البلدان را نگاشت و در جغرافیا همان بزرگى و تقدم را دارد که در تاریخ دارد. یعقوبی علاوهبر تاریخ و جغرافیا، بر علم نجوم و گیاهشناسی نیز تسلط کافى داشت؛ همچنین شعر را نیز نیک مىسرود و ثعالبى نام او را بهصورت «احمدبنواضح» در زمرﮤ شعراى اصفهان آورده است (ثعالبی، 1983م: 3/349). یعقوبی در کتاب البلدان اشار میکند نیاکانش در بغداد میزیستهاند (یعقوبی، 1422: 5). بنابر برخی روایتها، او مدت بسیاری در ارمنستان اقامت کرد و در دستگاه سلاطین آن دیار شغل کتابت داشت (ابنفقیه، 1416: 586). سال وفات او را ۲۸۴ق/897م (حموی، 1993: 2/557) دانستهاند؛ اما چون یعقوبی در کتاب البلدان به سال 292ق/905م، سال سقوط حکومت طولونیان اشاره کرده است، این امکان وجود ندارد که تاریخ فوت او قدیمیتر از این سال باشد. زرینکوب دربارﮤ یعقوبی و در اشاره به کتاب البلدان مینویسد: نویسنده مورخ مشهوری بوده است (زرینکوب، 1394: 94)؛ همچنین دربارﮤ کتاب تاریخ یعقوبی مینویسد: این کتاب درواقع تاحدی دایرةالمعارف تاریخی آن عصر محسوب میشود (زرینکوب، 1394: 24). رسول جعفریان نیز دربارﮤ تاریخ یعقوبی میگوید: یعقوبی به علت دسترسی به برخی منابع، اخبار بسیار بدیعی را در کتاب خود آورده که در کتابهای دیگر نیامده است (جعفریان، 1393: 226). کراچکوفسکی (krachofsky) نیز در توصیف یعقوبی میگوید: گروهی از پژوهشگران امانت علمی یعقوبی و اطلاعات اختصاصی و دقیق او را ستودهاند. یعقوبی در آثار خود اطلاعاتی آورده است که در منابع دیگر نیست (کراچکوفسکی، 1384: 126). مذهب ابوحنیفه و یعقوبی باورهای دینی بر افکار و اعمال آدمی و نظرها و هدفهای او ﺗﺄثیر میگذارد. وقتی شناخت شیوﮤ تاریخنگاری و اعتقادات مورخ، هدف اصلی پژوهش باشد، تحلیل و شناسایی کیفیت اعتقادات دینی او به پژوهشگر یاری میرساند. دربارﮤ مذهب ابوحنیفه دینوری دو نظرﻳﮥ مشهور وجود دارد: 1. ابوحنیفه اهل سنت حنفی بود. این گروه برای اثبات عقیدﮤ خود، علتهایی مطرح میکنند؛ مانند اینکه ابوحنیفه برای سه خلیفه راشدین از لقب رضی اللهعنه استفاده میکرد (ابوحنیفه، 1371: 113و140). 2. ابوحنیفه شیعهمذهب بود (تهرانی، 1403: 338؛ اشپولر، 1377: 29). این گروه نیز علتهای خود را مطرح کردهاند؛ برای مثال ابوحنیفه دوران خلافت امامعلی(ع) را مفصل گزارش کرده و در این بین اخباری نقل کرده است، حتی از زبان دشمنان امامعلی(ع)، که حق را به ایشان میدهند (دینوری، 1377: 196، 211، 244 )؛ همچنین قضیه عاشورا را مفصل گزارش کرده و برای ائمه تشیع، از ﻛﻠﻤﮥ امام استفاده کرده است (دینوری، 1377: 299). جدا از این نمونهها، در گزارشهای اخبارالطوال نکتههای دیگری نیز وجود دارد که احتمال شیعهبودن نویسنده را تقویت میکند؛ برای مثال ابوحنیفه در جایی از کتاب خود چنین گزارش داده است: «گویند ﻣﺄمون میگفته است، هارونالرشید همه اموری را که میان ما (من و امین) اتفاق افتاد از موسیبنجعفربن محمد شنیده بود...» (دینوری، 1377: 430). علتهای ذکرشده کافی نیست بر اینکه ابوحنیفه شیعهمذهب بوده است. با این حال از دید پژوهشگران، او را میتوان اهل سنتی دانست که به شیعه تمایلاتی داشته است. در هر صورت ابوحنیفه چه شیعه بوده و چه اهل سنت، نزد اهل تشیع (تهرانی، 1403: 338) و اهل تسنن (ابنندیم، 1381: 132؛ حموی، 1993: 258) به راستگویی مشهور بوده است. در پایان بخش زندگیناﻣﮥ ابوحنیفه باید متذکر شد تاریخ دقیق مرگ او مشخص نیست؛ با این حال میتوان چنین استنباط کرد که فوت ابوحنیفه پس از سال 280ق/894م اتفاق افتاده است (حموی، 1993: 258؛ حاجیخلیفه، بیتا: 1/280). دربارﮤ یعقوبی، در شیعهبودن او تردیدی وجود ندارد. او برخلاف مورخان معاصر، به واﻗﻌﮥ غدیر و حدیث ثقلین تصریح کرده است و از امامان شیعه، به تفصیلی که در دیگر تواریخ عمومی وجود ندارد، سخن گفته و با تجلیل از آن بزرگواران، احادیثی از ایشان نقل کرده است. یعقوبی همچنین گزارشهایی در کتاب خود آورده است که همگی بر حقانیت امامعلی(ع) در منصب حاکمیت دلالت دارد؛ برای مثال یعقوبی در شرح جریان سقیفه، از زبان شخصی نقل کرده که گفته است: «بهراستی مردی وجود دارد که اگر امر خلافت را درخواست میکرد، کسی با او مخالفت نمیکرد» و یعقوبی تصریح کرده منظور فلانی علیبن ابیطالب بوده است (یعقوبی، 1382: ج2/123). در ادامه، یعقوبی به طور صریح نوشته است مهاجران و انصار شک نداشتند علیبنابیطالب به خلافت میرسد (یعقوبی، 1382: 2/124)؛ همچنین یعقوبی نقل کرده است وقتی خبر بیعتکردن حاضران سقیفه با ابوبکر به گوش بنیهاشم رسید، عتبةبنابی لهب در دفاع از امامعلی(ع) و صلاحیت او در امر خلافت شعری سرود (یعقوبی، 1382: 2/124). یعقوبی در ادامه، همچنان اخبار دیگری دال بر دفاع افراد مختلف از علیبنابیطالب در امر خلافت نقل کرده است؛ سپس ماجرای ﺣﻤﻠﮥ نیروهای حکومت به خاﻧﮥ فاطمه زهرا(س) را بیان کرده است (یعقوبی، 1382: 2/125و126). در ادامه، یعقوبی در شرح حوادث ایام خلافت عمر نقل کرده است یکبار عباس، عموی پیامبر، از خلیفه دوم پرسید چرا مایل نیست علی(ع) پس از او به خلافت برسد. خلیفه دوم معایبی دربارﮤ علی(ع) بیان کرد و عموی پیامبر با شجاعت تمام، به تکتک آنها پاسخ داد (یعقوبی، بیتا، 2/159). همچنین یعقوبی سخنان آتشین ابوذر را در دفاع از علیبنابی طالب، در امر حکومت و بیوفایی مردم در کنارگذاشتن ایشان، نقل کرده است (یعقوبی، بیتا: 2/171تا173). برای نتیجهگیری باید گفت تردیدی نیست که یعقوبی ﺷﻴﻌﮥ امامی بوده است.
کلیات ساختار کتاب اخبارالطوال و تاریخ یعقوبی کتاب اخبارالطوال شامل سه بخش است: بخش نخست تاریخ انبیاء که البته به پیامبران بزرگی همچون حضرت موسی(ع) اشارههای اندکی شده است؛ بخش دوم در باب پادشاهان ایران در دورﮤ باستان؛ بخش سوم حوادث ایران پس از اسلام. بخش نخست و دوم تفکیک نشده و دینوری به طور ترکیبی، در همان حال که زندگی پیامبران را ذکر کرده، به دوران فرمانروایان ایران باستان هم اشاره کرده است. در بخش دوم در کنار ذکر فرمانروایان ایران باستان، سرگذشت برخی از ملوک با محوریت شاهان یمن بیان شده است. بخش سوم تاریخ اسلام است که از دوران خلافت ابوبکر شروع شده و فتوحات زمان عمر را مفصل گزارش داده است. دوران خلافت عثمان را بسیار کوتاه آورده است؛ ولی در مقابل، حواث ایام خلافت امامعلی(ع) را مفصل گزارش کرده است. پایان کتاب یعقوبی همزمان با پایان دوران خلافت معتصم عباسی است. تاریخ یعقوبی از دو بخش تشکیل شده است: بخش نخست تاریخ پیش از اسلام و بخش دوم تاریخ اسلام. بخش نخست کتاب با داستان آفرینش آغاز شده و سرگذشت پیامبران از آدم(ع) تا عیسی(ع) بیان شده است؛ پس از آن، نویسنده تاریخچهای از پادشاهان و ملتها و سرزمینهای جهان ازجمله هند، چین، مصر و البته یونانروم آورده است. در قسمت دیگر بخش نخست، یعنی در فصل «ملوک فارس»، یعقوبی فرهنگ اساطیری و تاریخ ایران باستان را بررسی کرده و دربارﮤ نظام کشورداری و سلسلهمراتب دولتی ساسانیان اطلاعات ارزشمندی داده است. در بخش دوم کتاب، ابتدا شرح اخبار مربوط به اعراب پیش از پیامبر اسلام آمده و سپس حوادث ایام زندگی پیامبر بیان شده است. در این بخش در باب ولادت تا بعثت، هجرت، غزوات، سفیران عرب، کاتبان و همسران پیامبر(ص) مطالبی آمده است. شرح رویدادهای روزگار نخستین جانشینان پیامبر(ص)، یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و امام علی و امامحسن، مبحث بعدی یعقوبی است. او به مناسبت ذکر وفات ائمه، خلاصهای از سرگذشت و سخنان ایشان را تا امامعلیالنقی آورده است. در همین حین، دوران حکومت خلفای اموی و عباسی، به ترتیب تاریخ به حکومت رسیدن آنها تا حوادث سال ۲۵۹ق/873م را بررسی کرده است.
روششناسی تاریخی در قرآن و مصادیق آن در اخبارالطوال ابوحنیفه دینوری و تاریخ یعقوبی 1. اصطلاحات مربوط به تاریخ در قرآن کریم، برای موضوعات تاریخی اصطلاحات خاصی استفاده شده است که در گزارشهای اخبارالطوال دینوری نیز مشاهده میکنیم. قصص یکی از اصطلاحاتی است که قرآن در بحث تاریخ استفاده میکند؛ چنانکه میفرماید: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ههذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ: ما به بهترین روش به وحی این قرآن بر تو حکایت میکنیم و تو پیش از این وحی هیچ از آن آگاه نبودی» (یوسف، 2). راغب اصفهانی در معنای لغت قصص مینویسد قصص به معنای دنباله چیزی رفتن است (راغب اصفهانی، 1412: 671). همچنین قصص به معنای داستان و حکایت نیز آمده است؛ چنانکه چنین ذکر شده است: «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ: این داستان به حقیقت سخن حق است و جز آن خدای یکتا خدایی نیست و همانا خداست که توانا و داناست» (آلعمران، 62). در تفسیر المیزان، در ترجمه آیه سوم سوره یوسف آمده است که قصص به معنای قصه است و چه به معنای اسم مصدر (داستان) و چه به معنای مصدر (داستانسرایی)باشد، هر دو صحیح است. نباء اصطلاح دیگری است که قرآن در بحث تاریخ بیان میکند؛ چنانکه چنین آمده است: «یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ و َعَادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وَ أَصْحَابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ: آیا اخبار پیشینیانشان مانند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اهل مَدْیَن و مُؤْتَفِکات به آنها نرسید که رسولان الهی آیات و معجزات آشکار بر آنها آوردند. خدا هیچ ستمی بر آنها نکرد بلکه آنها خود در حق خویش ستم میکردند» (توبه، 70). راغب اصفهانی در کتاب المفردات و ابنمنظور در لسانالعب واژﮤ نباء را به معنای خبر آوردهاند (راغب، 1412: 789؛ ابنمنظور، 1414: 1/162). در المیزان نیز، در ترﺟﻤﮥ همین آیه، اصطلاح نباء به داستان معنا شده است. با مطاﻟﻌﮥ دقیق گزارشهای ابوحنیفه دینوری در کتاب اخبارالطوال و تاریخ یعقوبی، بهخوبی مشاهده میکنیم هر دو به طور دقیق، از اصطلاحات قرآنی در بحث تاریخ استفاده کردهاند. ابوحنیفه در بخش مربوط به لشکرکشی اسکندر به مصر از هر دو اصطلاح قصص و انباء استفاده کرده است: «... فَکانَت لَه وَ لها قَصص و أنباء» (دینوری، 1373: 35). در شرح اخبار مربوط به مسلمبنعقیل در کوفه نیز بار دیگر از اصطلاح قصص استفاده کرده است: «فأخبَرَه بِجَمیعِ قَصصهم ...» (دینوری، 1373: 236). البته یعقوبی، در مقایسه با ایوحنیفه، از این دو اصطلاح بیشتر استفاده کرده است که در ادامه به آن اشاره میکنیم. او در ذکر انجیل لوقا از اصطلاح قصص استفاده کرده است: «... أن یَکتَبوا القَصص» (یعقوبی، بیتا: 1/72). در شرح گزارشی مربوط به اوصاف و رفتار امامحسن(ع)، به سخن ایشان که نقل قولی از قرآن بود، اشاره کرده است: «قال الله عَزوجَل: فَاقصُص القَصَص» (یعقوبی، بیتا: 1/227). در ذکر ایام حاکمان منطقه موصل نیز بار دیگر از اصطلاح قصص استفاده کرده است: «ثُم مَلِک خَمسة عَشر مَلِکا لا تاریخَ لهم وَ ئ لا قَصص» (یعقوبی، بیتا: 1/81). در ذکر رفتارهای مهتدی، خلیفه عباسی، در اشاره به اینکه او خود گزارشهای اخبار را مینوشت، برای گزارش از اصطلاح قصص استفاده کرده است: «وَ وَقَع فی القَصص بِخَطه» (یعقوبی، بیتا: 1/505). یعقوبی از اصطلاح نباء نیز بیشتر از ابوحنیفه استفاده کرده است؛ برای مثال در ذکر خطبه کعببن لوی، در نقل از سخنان او، این کلمه را به کار برده است: «فَسَیأتی نَبأَ عَظیم» (یعقوبی، بیتا، 1/236)؛ همچنین در خبری مربوط به ازدواج پیامبر اسلام(ص) و حضرت خدیجه، خطبهای از ابوطالب نقل کرده که این اصطلاح در بخشی از صحبتهای ایشان به کار رفته است: «وَ اللهُ خَطب عَظیم وَ نَبأ شائع» (یعقوبی، بیتا: 2/20). البته در اینجا این نکته ذکرکردنی است که گویا یعقوبی در حکم روش شخصی خود، از این اصطلاح استفاده نکرده است و افراد مختلف این اصلاح را در سخنان خود به کار بردهاند و یعقوبی نقلقول کرده است. اصطلاح ذکر یا یذکر از کلماتی است که در قرآن، در بحث گذشتگان استفاده شده است و به معنای یادآوری است؛ چنانکه میفرماید: «ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا» (مریم، 2). این اصطلاح نیز در گزارشهای اخبارالطوال، به همان معنای یادآوری از گذشته استفاده شده است؛ برای مثال در بخش مربوط به حوادث ایام زندگی خسروپرویز، آنجایی که بندویه از مکر و فریب خاندان ساسانیان یاد میکند، این کلمه استفاده شده است: «فَجعَل بَندویة یَشتم کسرى، وَ یََشتم أباه، وَ یَذکُر غَدرَ آلَ ساسان» (دینوری، 1373: 102). البته یعقوبی در مقایسه با ابوحنیفه، به مراتب بیشتر از این کلمه استفاده کرده است؛ برای مثال: «یَذکُر فیها بَنیأُمَیة وَ جورَهُم وَ عَداوتَهُم» (یعقوبی، بیتا: 2/356)، «وَ یَذکُر أمرَ بَنیإسرائیل وَ الأنبیاء» (یعقوبی، بیتا، 1/80)، «وَ کتُب أکثَرَهُم یَذکُر أنَهُ لَم یَزَل فی الطاعَة» (یعقوبی، بیتا: 2/481» و «وَ یَعِظُه بِذِکر المُلوک المُتُقَدِمین» (یعقوبی، بیتا: 1/213).
2. اهداف توجه و تفحص در تاریخ تفکر با هدف عبرتگیری در قرآن، هدف اصلی نقل اخبار تاریخی وادارکردن مردم به تفکر است تا با تفکر در سرگذشت اقوام مختلف عبرت بگیرند؛ چنانکه در قرآن بارها به آن اشاره شده است: «... بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (اعراف، 176). «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ: در حکایت آنان برای صاحبان اندیشه عبرتها وجود دارد» (یوسف، 111)؛ همچنین «... فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ» (حشر، 2). این مسئله را البته در کتاب اخبارالطوال ابوحنیفه دینوری نیز مشاهده میکنیم. به عبارتی دیگر، ابوحنیفه در لابهلای نقلقول از سخنان شخصیتهای تاریخی، بحث عبرتگیری از گذشتگان را بیان کرده است؛ برای مثال، جایی نوشته است ارسطو خطاب به اسکندر توصیه کرد از گذشتگان عبرت بگیرد: «... وَ لا تعتبر بالجبابرة الذین کانوا قَبلک» (دینوری، 1373: 30)؛ همچنین از داریوش سوم خطاب به اسکندر نقل کرده است که به او سفارش کرد از گذشته شاه ایران عبرت بگیرد «اَعتبر بی کَیفَ کُنتَ أمس...» (دینوری، 1373: 32). در مقایسه با دینوری، یعقوبی به مراتب بیشتر از این مسئله اثر گرفته است؛ زیرا در تاریخ او، نمونههای بیشتری مییابیم که موضوع عبرتگیری از گذشتگان را مطرح کرده است؛ برای مثال یعقوبی در ذکر ایام آغازین رسالت پیامبر اسلام(ص) ذکر کرده است که ایشان برای قریش، اخبار هلاکت پیشینیانشان را بیان میکردند، با هدف عبرتگیری از آنها: «ذِکر هَلاک آبائهم الذینَ ماتوا کُفاراً» (یعقوبی، 1373: 2/24)؛ همچنین یعقوبی در ذکر ایام خلافت عمربنعبدالعزیز شرح داده است که روزی یکی از عاملان خلیفه نامهای فرستاد و برای حل مسئلهای کمک خواست. یکی از مشاوران خلیفه گفت در ایام خلافت حضرت علی(ع)، همین موضوع اتفاق افتاد و علی(ع) چنان جوابی داد. عمربنعبدالعزیز با شنیدن سخنان مشاور، همان جواب حضرت علی(ع) را به عامل خود داد (عبرتگیری از گذشته) (یعقوبی، بیتا: 2/306). یعقوبی در ذکر ایام خلافت هارونالرشید و سقوط خاندان برامکه نیز سخنی از خلیفه خطاب به یکی از نزدیکانش، به صورت نقلقول آورده است. مضمون سخن این است که قصد دارد خاندان برامکه را طوری مجازات کند که داستان آنها تا ابد عبرت دیگران شود (یعقوبی، بیتا: 2/422). 3. ابزارهای تفحص در تاریخ الف. گوش شنیدن یکی از ابزارهای توجه و تفحص در تاریخ است؛ چنانکه در سورﮤ اعراف آیه 176، پس از نقل حادثهای در گذشته، خطاب به پیامبر اسلام(ص) دستور داده میشود این خبر را به مردم بگو تا بشنوند. بحث شنیدن اخبار گذشته را در گزارشهای ابوحنیفه بهوفور میبینیم؛ برای مثال در بخش مربوط به شورش بهرام چوبین، پس از نقل سخنان او در باب خیانتهای خسروپرویز در گذشته، بزرگان کشور با شنیدن آن صحبتها تصمیم گرفتند شورش کنند (دینوری، 1373: 86). در این زمینه، یعقوبی در نمونههای بیشتری، البته در بخش مربوط به تاریخ اسلام، به این قضیه اشاره کرده است؛ برای مثال او گزارشی نقل کرده است، دربارﮤ صحبتهای بین ابنعباس و خلیفه دوم. براساس این گزارش، ابنعباس در جواب برخی نظرهای عمر در باب علیبنابیطالب، خاطراتی از گذشته دربارﮤ شجاعت و دلاوری علی(ع) به زبان آورد (یعقوبی، بیتا، 2/159). همچنین ماجرایی بین عثمانبنعفان و عبدالرحمنبنعوف را شرح داده است که در آن، عبدالرحمن مسائلی از گذشته را برای مذمت عثمان به او یادآور شد و عثمان پاسخ گفت (یعقوبی، بیتا: 2/169). ب. چشم یکی دیگر از ابزارهای تفحص در تاریخ، مشاهدﮤ نزدیک آثار برجایمانده از تمدنهای گذشته است. این مطلب بارها در قرآن به دو صورت بیان شده است: نخست اظهار تعجب از غیر مسلمانانی که در زمین گردش نمیکنند تا آثار پیشینیان را ببینند و دوم سفارش به خود مسلمانها که چنین کاری را انجام دهند. در اینجا به برخی از این نمونهها اشاره میکنیم: 1. «أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ ۖ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ: آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند که عاقبت کار پیشینیانشان چه شد؟ در صورتی که از اینها بسیار تواناتر بودند و بیش از اینها در زمین کشتزار ساختند و کاخ و عمارت برافراشتند و پیامبرانشان با آیات و معجزات برای آنها آمدند و خدا درباره آنها هیچ ستم نکرد بلکه آنها خود در حق خویش ستم میکردند» (روم، 9). 2. «أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ فِی السَّمَاوَاتِ و َلَا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیمًا قَدِیرًا: آیا این مردم روی زمین سیر نکردند تا عاقبت کار ستمکاران پیش از خود را که اقتدارشان هم بسیار بیش از اینان بود، بنگرند که چگونه شد؟ و هیچ موجودی در آسمانها و زمین از قدرت خدا نتواند کاست که همانا خدا در ازل و ابد عالم قادر مطلق است» (فاطر، 44). 3. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ: پیش از شما ملتهایی بودند و رفتند. پس در اطراف زمین گردش کنید تا ببینید چگونه تکذیبکنندگانِ هلاک شدند» (آلعمران، 137). 4. «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُو االلَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ: و همانا ما در میان هر امتی پیغمبری فرستادیم که خدای یکتا را پرستید و از بتان و فرعونان دوری کنید. پس بعضی مردم را خدا هدایت کرد و بعضی دیگر ضلالت و گمراهی بر آنان حتمی شد. اکنون در روی زمین گردش کنید تا بنگرید عاقبت آنان که تکذیب کردند به کجا رسید» (نحل، 36). در گزارشهای اخبارالطوال نمونههایی مییابیم که نشاندهندﮤ توجه ابوحنیفه به آثار برجایمانده از گذشته است؛ برای مثال، در بحث حوادث ایام خلافت علیبنابیطالب ذکر کرده است اشعثبن قیس، حاکم آذربایجان، در این منطقه آثاری از خود بر جای گذاشته است (دینوری، 1373: 156). همین طور به خرابکردن بنای کعبه و اقدام حجاجبنیوسف در تعمیر دوبارﮤ آن اشاره کرده و ذکر کرده این اثر تا زماﻧﮥ او باقی مانده است (دینوری، 1373: 316). در تاریخ یعقوبی هیچگونه گزارشی مشاهده نکردیم که بر این مسئله دلالت کند.
4. شکل و قالب بیان وقایع تاریخی در قرآن الف. توجه به نکات اخلاقی قرآن در بیان وقایع تاریخی، به ویژگیهای برﺟﺴﺘﮥ اخلاقی شخصیتها توجه میکند و دربارﮤ نوع جنسیت یا سن و سال بحث نمیکند؛ برای مثال در آیهای چنین آمده است: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى: ما قصه آنان را بر تو بهدرستی حکایت خواهیم کرد. آنها جوانمردانی بودند که به خدای خود ایمان آوردند و ما بر مقام (ایمان و) هدایتشان بیفزودیم» (کهف، 13)؛ یا دربارﮤ یوسف پیامبر (یوسف، 24) چنین آمده است: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ: او از بندگان مخلص ما بود». دینوری در برخی گزارشهای خود، به ویژگیهای اخلاقی شخصیتهای تاریخی توجه خاصی نشان داده است؛ برای مثال ابوحنیفه دربارﮤ ساسان، جد سلسله ساسانیان، چنین نوشته است: «وَ کانَ ساسانُ بنَ بهمن یَومَئذ رِجلاً ذا رواء و عَقل و أدَب و فَضل: ... ساسان پسر بهمن مردی بود خردمند و ادیب و بافضیلت» (دینوری، 1373: 27). دربارﮤ انوشیروان چنین گفته است: «وَ لَم یَکُن فی مُلوک العَجَم مَلک کانَ أجمَع لِفُنون الأدَب وا لحِکَم: ... کسی از شاهان ایران نبود به غیر او که جمیع فنون بداند در ادب و حکمت» (دینوری، 1373: 72). یعقوبی در مقایسه با ابوحنیفه، به مراتب بیشتر به ویژگیهای اخلاقی شخصیتهای تاریخی اشاره کرده است؛ برای مثال نوشته است که بهران گور ساسانی با مردم با عدالت رفتار کرد و در آبادکردن کشور تلاش کرد (یعقوبی، بیتا: 1/163). دربارﮤ قباد ساسانی هم نوشته است شهرها ساخت و در آبادانی کشور تلاش کرد (یعقوبی، بیتا: 1/164). دربارﮤ انوشیروان نیز بهصراحت نوشته است مردی بود دادگر و جوانمرد (یعقوبی، بیتا: 1/165). ب. تاریخ در تاریخ یکی دیگر از ویژگیهای بیشترِ داستانهای تاریخی قرآن این است که گاهی داستانی شروع میشود؛ ولی در اواسط آیات، داستان دیگری بیان میشود و سپس، اداﻣﮥ ماجرای پیشین دنبال میشود؛ برای مثال به سورﮤ قصص آیه 7تا46 اشاره میکنیم که داستان زندگی موسی پیامبر شرح داده شده است؛ اما از آیه 47تا75 مباحثی دربارﮤ انحراف گروهی از مردم از مسیر حق بازگو شده و سپس از آیه 76، ماجراهای زندگی موسی پیامبر از سر گرفته شده است. این ویژگی را در تاریخنگاری ابوحنیفه دینوری بهخوبی مشاهده میکنیم. به عبارتی دیگر، یکی از روشهای ابوحنیفه در نقل گزارشهای تاریخی این بوده که گاه در ذکر تاریخ شخصیتهای سرزمین ایران، دربارﮤ حوادث رخداده در سایر سرزمینها، همچون یمن، نیز سخن گفته است؛ سپس به حوادث دوران زندگی شخصیتهای تاریخ ایران برگشته و ماجرا را دنبال کرده است؛ برای مثال در این نمونه، در بخش مربوط به سلسله ساسانیان، حوادث ایام سلطنت یزگرد اول را شروع کرده است؛ اما در میاﻧﮥ کار، به تاریخ یمن توجه کرده و حوادثی همچون کشتهشدن عمروبنتبع و حاکمیت ربیعبننصر را بیان کرده است. در ادامه، به دوران زندگی یزگرد برگشته و ماجرای قتل او و به قدرت رسیدن بهرام گور را شرح داده است. یعقوبی در تاریخنگاری خود چنین روشی ندارد. به عبارتی، او وقتی دربارﮤ حکومتی یا سرزمینی شروع به صحبت کرده، به طور کامل از ابتدا تا انتهای آن را ذکر کرده و سپس، سراغ حکومت یا تاریخ سرزمین دیگری رفته است. ج. مقدمهچینی گاهی قرآن برای آغازکردن داستانی تاریخی مقدمهچینی میکند. به این صورت که در ابتدا، از قضیهای که قرار است در اداﻣﮥ آیات بهصورت مفصل بیان کند، چارچوبی کلی ارائه میکند؛ برای مثال در سورﮤ آلعمران آیه 103، رفتن حضرت موسی نزد فرعون برای هدایت او و مقاومت فرعون در پذیرش دلایل ایشان را بیان میکند و سپس در آیات بعدی، جزئیات بیشتری از این ماجرا را ذکر میکند. این نوع مقدمهچینی را در گزارشهای اخبارالطوال نیز میبینیم؛ برای مثال در ابتدای بخش سلطنت بهرام گور، ابوحنیفه نوشته است که او خوشگذرانی را بر کارهای دیگر مقدم داشت و این مسئله موجب شد از یک سو رعیت او را سرزنش کند و از سوی دیگر، دشمنان در خاک کشور طمع کنند. پس از این مقدمه، در ادامه وارد جزئیات بیشتر شده است (دینوری، 1373: 56). در بیان حوادث زمان خلافت علیبنابیطالب، ابوحنیفه نوشته است که به دستور خلیفه، حکومت شام به سهلبنحنیف سپرده شد؛ ولی معاویه او را برگرداند و خلیفه متوجه شد معاویه با او مخالفت خواهد کرد. ابوحنیفه سپس وارد جزئیات شده و مخالفتهای معاویه با علیبنابیطالب را مفصل شرح داده است. در تاریخنگاری یعقوبی این روش را مشاهده نمیکنیم.
5. علتهای انحطاط تمدنها قرآن کریم در ذکر تاریخ اقوام و ملتهای گذشته، به زیبایی به علتهای سقوط و نابودی آنها اشاره کرده است که در ادامه، برخی از آنها را برای مثال ذکر میکنیم: الف. ظلم و ستم در ضعف و سقوط تمدنها و سلسلهها و خاندانها، ظلم و ستمِ بیش از حد و خارج از تحمل سردمداران و طبقه حاکمه یکی از عوامل کلیدی است. چنانکه در جمله معروفی نقل شده است: «المَلک یبقی مَع الکُفر وَ لایَبقی مَع الظُلم: حکومت کافر باقی میماند؛ اما حکومت ظالم نه». در آیات قرآن به این حقیقت بهخوبی اشاره شده است؛ برای مثال: «َقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ: قطع شد ریشه ستمگران و ستایش خدای را که پروردگان جهانیان است» (انعام، 45). «وَ کَذَالِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَ هِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ: اینگونه است سختگیری خداوند هرگاه بخواهد دیار ستمکاران را ویران کند؛ پس بدانید که انتقام خدا بسیار دردناک است» (هود، 102). «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ: و کسانی که ظلم کردند بهزودی خواهند دید که چگونه بر خواهند گشت» (شعراء، 227). ابوحنیفه یکی از عوامل سقوط تمدنها را ستمگری حاکمانشان دانسته است؛ برای مثال این قضیه را در گزارشهای او دربارﮤ سقوط قوم عاد بهخوبی مشاهده میکنیم (دینوری، 1373: 5). اما یعقوبی به مراتب بیشتر ازا بوحنیفه از قرآن ﺗﺄثیر گرفته است. او در ذکر حوادث ایام فرمانروایان، بارهاوبارها به ظلم و ستم برخی از آنها اشاره کرده است؛ مانند اشاره به ستم اردشیر دوم ساسانی: «فَساءت سَیرتَه وَ قَتل الأشراف وَ العُظماء مِنهُم، فَخلَع بَعدَ أن ملک أربع سِنین» (یعقوبی، بیتا: 1/162)؛ همچنین ظلم یزگرد اول ساسانی: «یَزدجِردبنسابور وَ کانَ فَظا، غَلیظاً، مستطیلاَ، سیئ السیرَةً، قَلیل الخَیر، کَثیر الشَر، فَسامَهم سوءَ العَذاب» (یعقوبی، بیتا: 1/162). یا ستم شهربراز، یکی از بزرگان کشور که بر پایتخت یورش برد و تعداد بسیاری از مردم را به قتل رساند و حکومت را به دست گرفت؛ اما درنهایت دستگیر شد و کشته شد (یعقوبی، بیتا: 1/172). ب. خشونت «وَ إِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ: چون دست گشایید خشونت ورزید» (شعراء، 130). دینوری با ﺗﺄثیرگرفتن از قرآن، برخی مواقع یکی از علتهای انحطاط و سقوط حکومتها را خشونت بیش از حد حاکمان دانسته است؛ برای مثال نوشته است: «آنگاه پوران، دختر خسرو را به پادشاهی برگزیدند و این بدان سبب بود که شیرویه هیچیک از برادران خود، غیر از جوانشیر را که کودک بود، زنده نگذاشته بود و در این هنگام، شهریاری ایرانیان به سستی گرایید و کارشان به ناتوانی کشید» (دینوری، 1373: 111). اما یعقوبی در مقایسه با ابوحنیفه، از قرآن ﺗﺄثیر بیشتری گرفته است و در نمونههای چشمگیری، به بحث خشونت و ﺗﺄثیر آن در ضعف و سقوط حکومتها اشاره کرده است؛ مانند دستور معاویه به کشتن حجربنعدی (یعقوبی، بیتا: 2/230تا232)، کشتن شیعیان علی به دستور زیاد (یعقوبی، بیتا: 2/235) و قتلعام هفتهزار نفر از کسانی که به مختار خیانت کردند و مصعببنزبیر ابتدا به آنها امان نامه داده بود؛ ولی درنهایت عهدشکنی کرد و همگی را قتلعام کرد. ج. فساد اخلاقی یکی دیگر از عوامل کلیدی و محوری در ضعف درونی و درنهایت، سقوط حاکمیتها و تمدنها عبور از مرزهای اخلاقیات همگانی جامعه و هنجارهای پذیرفتهشدﮤ مردم است. قرآن کریم بارها به این حقیقت اشاره کرده است: «وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ: و لوط را به قوم خود گفت: آیا عمل زشتی که پیش از شما هیچکس بدان مبادرت نکرده به جا میآوری» (اعراف، 80). «أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ و َتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنْکَرَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ: شما به سراغ مردها مىروید و راه (طبیعى زناشویى) را قطع مىکنید و در مجالس خود اعمال ناپسند انجام مىدهید؟ پس قومش پاسخى ندادند جز اینکه گفتند: اگر تو از راستگویانى، عذاب خدا را براى ما بیاور» (عنکبوت، 29). دینوری به فساد اخلاقی آخرین خلفای اموی، ازجمله ولیدبنیزید، اشاره کرده است (دینوری، 1373: 249). یعقوبی در مقایسه با ابوحنیفه، از قرآن ﺗﺄثیر بیشتری پذیرفته و بارها به فساد اخلاقی شخصیتهای تاریخی اشاره کرده است؛ برای مثال بهرام اول ساسانی «لَکَ بَهرامِ بن هُرمُز وَ کانَ مَشغوفاً بِالعَبید وَ المَلاهی» (یعقوبی، بیتا، 1/161) و بهرام دوم ساسانی «وَ کانَ بَهرام رَجُلاً مُؤثراً للَهو، مُتُشاغِلاً عَن الرَعیة» (یعقوبی، بیتا: 1/163). همچنین یعقوبی به فساد اخلاقی لخیعة، از حاکمان یمن، اشاره کرده و درنهایت، کشتهشدن او را بیان کرده است (یعقوبی، بیتا: 2/199). عوامل محرک در تغییر و تحول حوادث تاریخی قرآن کریم بحث عوامل محرک در تغییر حوادث تاریخی را با محوریت انسان مطرح میکند که به صورت کلی، به دو بخش فرد و جماعت تقسیم میشود؛ یعنی ﺗﺄثیرگذاری عنصر فرد و ﺗﺄثیرگذاری جامعه بر حوادث تاریخ. این زاوﻳﮥ دید را در گزارشهای اخبارالطوال دینوری نیز مشاهده میکنیم؛ اما پیش از ورود به بحث اصلی، ذکر نکتهای لازم است. از برخی آیات قرآن پی میبریم که آدمی صاحب قدرت اراده است؛ برای مثال: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا...: ما راه را به او نشان دادیم حال خواهد شکر کند یا کفر ورزد» (انسان، 3) و همین طور «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ...: بگو حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، حال هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هرکس میخواهد بدان کافر شود» (کهف، 29). در سورﮤ زخرف آﻳﮥ 20، خداوند بهصراحت از دیدگاه جبرگرایاﻧﮥ عدهای انتقاد میکند: «و َقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ...: و گویند اگر خدا میخواست ما آنها را نمیپرستیدیم. گفتار آنها از روی علم نیست و به وهم و پندار باطل خویش میگویند». بنابراین از دید قرآن، اصل اینکه انسان صاحب قدرت اراده است، امری مسلم است. الف.– فرد برخی از آیات قرآن حول محور ﺗﺄثیرگذاری افرادی مشخص بر روند حوادث تاریخی است؛ البته برخی از شخصیتهای مطرحشده در قرآن در محور حق و عدهای در سوی باطل قرار داشته و هر گروه اثرهای مثبت و منفی بر جای گذاشتهاند. در ادامه برای هر گروه مثالهایی آمده است: 1. انبیاء: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ...: همانا ابراهیم امتی بود مطیع و یکتاپرست و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورد» (نحل، 120). 2. پادشاهان: «قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَ کَذَٰلِکَ یَفْعَلُونَ...: پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیلترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود» (نمل، 35). در اخبارالطوال ابوحنیفه دینوری، نقش افراد را در روند حوادث تاریخی، در گزارشهای او حول محور زندگی اسکندر، از کودکی تا فتوحات او، و همچنین سیرﮤ شاهان ایران بهخوبی مشاهده میکنیم؛ برای مثال در تاجگذاری شاهان ساسانی، همچون هرمزد چهارم و خسروپرویز، ابوحنیفه متنی از نخستین سخنرانی آنها ارائه کرده است که کیفیت سیاست آیندﮤ شاه را به نمایش میگذارد. در گزارشهای یعقوبی نیز گاهی برخی افراد به تنهایی، در روند حوادث اثرگذارند؛ برای مثال، یعقوبی به مخالفتهای شدید ابوذر با سیاستهای خلیفه سوم اشاره کرده و نوشته است: اقدامات ابوذر بهحدی گسترش یافت که عثمان مجبور شد او را به شام تبعید کند؛ اما ابوذر همچنان به موضعگیریهای خود ادامه داد؛ به طوری که معاویه خطاب به عثمان نوشت با تبعید ابوذر به شام، این ناحیه را از بین برده است. عثمان نیز مجبور شد ابوذر را بازگرداند و این بار او را به محلی دور از دسترس مردم تبعید کند (یعقوبی، بیتا: 2/170تا172). همچنین یعقوبی به یکسری اقدامات معاویه اشاره کرده است که به قول او، نخستینبار بود این اعمال در اسلام اتفاق میافتاد. اعمالی از قبیل استخدامکردن منشیان نصرانی، بر تخت نشستن، ﺗﺄسیسکردن دیوان خاتم، مجبورکردن مردم به بیحقوق کارکردن و مصادرهکردن اموال افراد. ب. جامعه در قرآن، اصطلاحاتی که به معنای جامعه است، فراوان استفاده شده است. اصطلاحاتی مثل قوم (حجرات، 11، بقره، 118، هود، 89 ) و قریه (یوسف، 82 ، نحل، 112، محمد، 13) قرن (مریم، 74، نسا، 17) . در باب ﺗﺄثیرگذاری اجتماع بر حوادث تاریخی نیز آیات متعددی وجود دارد که برای مثال به برخی از آنها اشاره میکنیم: «أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَ جَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأ َنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ: آیا ندیدند پیش از ایشان چه بسیار گروهی را هلاک کردیم و حال آنکه در زمین به آنها قدرت و تمکّنی داده بودیم که شما را ندادهایم؟ و از آسمان بر آنها پیوسته باران فرستادیم و نهرها در زمین جاری کردیم؛ پس چون نافرمانی کردند، آنها را هلاک کردیم و پس از آنها گروهی دیگر پدید آوردیم» (انعام،6). «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: این از آن نظر است که خدا بر آن نیست نعمتی را که به قومی عطا کرد، تغییر دهد تا وقتی که آن قوم حال خود را تغییر دهند و خدا شنوا و داناست» (لنفال، 53). «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ: خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند» (رعد، 11). در گزارشهای اخبارالطوال نیز، در برخی مواقع، توجه ابوحنیفه را به اجتماع و ﺗﺄثیر آن را بر روند حوادث بهخوبی مشاهده میکنیم؛ برای مثال در بخش مربوط به ایام حوادث سلطنت شاپور دوم نوشته است یکبار امپراتور روم تا نزدیک تیسفون، پایتخت ساسانیان، رسید؛ ولی مردم گرد شاپور جمع شدند و به او کمک کردند تا رومیان را شکست دهد (دینوری، 1373: 50). همچنین در متنی که ابوحنیفه از نخستین سخنرانی شاهان ساسانی، پس از جلوس بر تخت نقل کرده است، شاه ایران بارهاوبارها از اصطلاح مردم استفاده کرده است (دینوری، 1373: 75 و76). در بخش تاریخ اسلام نیز، ابوحنیفه در باب مسائلی همچون فتوحات اعراب و جمعآوری لشکر و همچنین انتخاب خلیفه جدید، بارهاوبارها از اصطلاح الناس (مردم) استفاده کرده است (دینوری، 1373: 2/114 ، 121 ، 140). یعقوبی نیز در بخش مربوط به تاریخ اسلام، در مسائلی همچون فتوحات، پایهگذاری خلافت عباسی، دعوت مبلغان عباسی و جریان بیعتگیری برای ولیعهد جدید، بارها اصطلاح الناس را به کار برده است (یعقوبی، بیتا: 2/133، 147، 356 ، 415). نمونههایی که او در آنها به مردم اشاره کرده است، بیشتر نشاندهندﮤ ﺗﺄثیرگذاری سیاسی جماعت در حوادث ایام است.
نتیجه قرآن در زﻣﻴﻨﮥ دانش تاریخ، چه به لحاظ فلسفه تاریخ و مباحثی مانند غایتشناسی و چه از نظر قواعد صوری علم تاریخ و موضوعاتی همچون روش تفحص در تاریخ مانند دیدن و شنیدن و ابزارهای پژوهش مانند سیر و گردش روی زمین و عوامل محرک در تغییرات حوادث تاریخی، یعنی فرد و اجتماع، طرحی جامع و دقیق ارائه کرده است. این طرح به درجات مختلف، بر نوع اندیشه و تاریخنگاری مورخان مسلمان ﺗﺄثیر بسیار گذاشته است. در چارچوب پژوهش حاضر مشخص شد ابوحنیفه دینوری، صاحب کتاب اخبارالطوال، و یعقوبی، صاحب تاریخ یعقوبی، که از قدیمیترین متون تاریخیاسلامی محسوب میشوند، از روششناسی تاریخی قرآن اثرهای چشمگیری پذیرفتهاند؛ البته با بررسی تطبیقی این دو اثر، در میزان ﺗﺄثیرپذیری آن دو نیز تفاوتهایی مشاهده میکنیم. ابوحنیفه دینوری در قواعد صوری علم تاریخ، نمونههایی همچون ابزارهای ضروری برای پژوهش تاریخی و برخی چارچوبهای بیان وقایع تاریخی، مثل قاعدﮤ تاریخ در تاریخ و مقدمهچینی، در مقایسه با یعقوبی، از قرآن اثرهای بیشتری دریافت کرده است؛ به گونهای که در گزارشهای تاریخی او، بهخوبی مصادیق نمونههای ذکرشده را مشاهده میکنیم. اما تاریخ یعقوبی بیشتر از فلسفه تاریخ در نگاه قرآن ﺗﺄثیر پذیرفته است. او در نمونههایی مانند اصطلاحاتی که در قرآن برای اشاره به تاریخ به کار برده شده همچون قصص و نباء، اهداف توجه به تاریخ، علتهای انحطاط تمدنها مانند عامل خشونت و فساد اخلاقی و نیز بحث ﺗﺄثیرگذاری فرد و جامعه در فرآیند حوادث، در مقایسه با ابوحنیفه، از قرآن ﺗﺄثیر بیشتری گرفته است. | ||
مراجع | ||
کتابنامه 1. قرآن کریم، بیتا، ترجمه مهدی الهی قمشهای، تهران: جاویدان. 2. آئینهوند، صادق، (1387)، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 3. اشپولر، برتولد، (1377)، ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، ج1، تهران: علمی فرهنگی. 4 . ابنعماد، حنبلی، عبدالحیبناحمد، (1406)، شذراتالذهب فی اخبار من ذهب، پژوهش محمود ارناووط، لبنان: دار ابنکثیر. 5. ابنفقیه، احمدبنمحمد، (1416)، البلدان، پژوهش یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتاب. 6. ابنمنظور، محمدبنمکرمبنعلى، (1414)، لسانالعرب، چ2، بیروت: دار صادر. 7. ابنندیم، محمدبناسحاق، (1381)، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، تهران: اساطیر. 8. تهرانی، شیخآقابزرگ، (1403 – 1983)، الذریعه الی تصانیفالشیعه، ج1، بیروت: دار صاد. 9. ثعالبی، عبدالملکبنمحمد، (1983م)، یتیمهالدهر فی محاسن اهلالمصر، با تحقیق مفید محمد قمحیة، بیروت: دار کتب علمیه. 10. جعفریان، رسول، (1393)، منابع تاریخ اسلام، تهران: علم. 11. حاجیخلیفه، مصطفی، (بیتا)، کشفالظنون، مقدمة للعلامة الحجة آیةالله العظمى السیدشهابالدین النجفی المرعشی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی. 12. حموی، یاقوتبنعبدالله، (1993)، معجمالادباء ارشادالاریب الی معفرةالادیب با تحقیق احسان عباس، ج1، بیجا: دار المغرب اسلامی. 13. دینوری، ابوحنیفه، (1373)، اخبارالطوال، قم: منشورات الشریف الرضی. 14. راغب اصفهانی، أبوالقاسمالحسینبنمحمد، (1412)، المفردات فی غریبالقرآن، المحقق صفوان عدنان الداودی، دمشق: دارالقلم، الدارالشامیة. 15. روزنتال، فرانتس، (1365)، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، اسدالله آزاد ، مشهد: آستان قدس رضوی 16. زرینکوب، عبدالحسین، (1383)، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر. 17. سجادی، سیدصادق، (1375)، تاریخنگاری در اسلام، تهران : سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت). 18. طبری، محمدبنجریر، (1375)، تاریخ الرسلالملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر. 19. کراچکوفسکی، ایگناتییولیانوویچ، (1384)، تاریخنوشتههای جغرافیایی در جهان اسلامی، مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی.. مسعودی، علیبنالحسین، (1374)، مروجالذهب، مترجم ابوالقاسم پاینده، ج1 ، تهران: علمی فرهنگی. 20. نجاشی ابوالعباس احمدبنعلی، (1416)، رجال النجاشی، تحقیق موسی الشبیری الزنجانی، قم: جماع المدرسین فی الحوزه العلمیه. 21. یعقوبی، احمدبن اسحاق بنجعفربنوهب بنواضح، (1422)، البلدان، بیروت: دارالکتب العلمیة. 22. ---------------------، (بیتا)، تاریخ یعقوبی، بیروت: دار الصادر.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,076 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 468 |