
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,849 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,847,115 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,985,430 |
بررسی نقش سیاسی و نظامی پهلوانان درحکومت آل مظفر | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 12، شماره 1 - شماره پیاپی 45، فروردین 1399، صفحه 21-40 اصل مقاله (6.3 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.119566.1837 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جمشید نوروزی* 1؛ مژگان صادقی فرد2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار گروه تاریخ دانشگاه پیام نور، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دکترای تخصصی تاریخ ایران بعد از اسلام، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در اوضاع آﺷﻔﺘﮥ سیاسیاجتماعی پس از ﺣﻤﻠﮥ مغول و بهویژه پس از زوال ایلخانان (651تا736ق/ 1256تا1335م)، فضا برای ایفای نقش و کنشگری پهلوانان در عرصههای مختلف، در برخی مناطق ایران و قلمرو حکومتهای محلی فراهم شد. در دورﮤ آلمظفر، همچون دوران ایلخانان مغول، پهلوانان نقشهای گوناگونی ایفا کردند. پژوهش حاضر نقش سیاسی و نظامی پهلوانان را در حکومت آلمظفر (713تا795ق/1314تا1393م) واکاوی میکند. حکومتی که با سنتهای پهلوانی پیوند نزدیک و نگاه مهربانانه داشتند. این پژوهش با روش توصیفیتحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، درصدد بررسی چگونگی ایفای نقش پهلوانان در زمینههای سیاسی و نظامی حکومت آلمظفر است. برخی از پهلوانان، فرماندهان نظامی قدرتمندی بودند که در رویدادهای داخلی و خارجی حکومت آلمظفر ایفای نقش میکردند. بعضی از این پهلوانان که مدتی در جایگاه فرمانده نظامی بودند، به حکومت شهرها رسیدند و گاه به چنان اقتداری دست یافتند که مدعی حکومت شدند و رویاروی آلمظفر قرار گرفتند. این قبیل نافرمانیها از یک سو ضعف تشکیلاتی مظفریان را نمایان میکند و از سوی دیگر، نشان میدهد این پهلوانان با تأثیرگرفتن از فضای حاکم بر جامعه در قرن هشتم قمری/چهاردهم میلادی به رفتارهایی همچون تمرد علیه حاکمان، ریاکاری، خیانت و فریبکاری روی آوردند. عدهای از پهلوانان نیز، در کنار دیگر گروههای مهم اجتماعی، برای تأمین امنیت سیاسی و اقتصادی حکومت آلمظفر تلاش کردند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پهلوانان؛ آلمظفر؛ قرن هشتم قمری؛ امنیت؛ حکام ولایتها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه در مقاطع مختلف تاریخ برخی سرزمینها، پهلوانان بهواﺳﻄﮥ داشتن ویژگیهایی همچون شجاعت و نترسی، زور بازو و قدرت بدنی چشمگیر و نیز داشتن تبحر در جنگ و رویارویی نظامی، در کانون توجه سلاطین و حکام بودند؛ چون آنها برای تثبیت حکومت و غلبه بر مشکلات داخلی و خارجی خود، در جستوجوی نیروی نظامی بودند. از سوی دیگر، پهلوانان به علت داشتن ویژگیهای اخلاقی، معروف به «اخلاق پهلوانی»، در بین مردم محبوبیت داشتنند و از آنها انتظار میرفت در برابر اوضاع جامعه بیتفاوت نباشند. در ایران که از گذشتههای دور به داشتن مردان دلیر و پهلوانان نامی شهره بود، برخی پهلوانان به پایهگذاری یا تصاحب حکومت موفق شدند و سپس خود در رأس آن قرار گرفتند. افزون بر این، در فرازوفرودهای سیاسی پرشمار تاریخ ایران، مردم از پهلوانان توقع داشتنند در قبال آشفتگیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و نیز هرجومرجها، ناامنیها، ظلمها و بیعدالتیهای منطقه یا کشور خود بیتفاوت نباشند. آنها خواهان این بودند که پهلوانان برای کاهش آلام مردم و تغییر وضعیت موجود اقدامی انجام دهند. در مقطع تاریخی موضوع بحث، فضا برای ایفای نقش سیاسی و نظامی و اجتماعی پهلوانان مهیاتر شد. پیدایی بیش از سی حکومت محلی در قلمرو ایران زمین، در فاصله زمانی انقراض ایلخانان تا ﺣﻤﻠﮥ تیمور گورکانی، شاهد بارز آشفتگی سیاسی ایران در این ایام و به تبع آن، فراهمشدن بستر برای ایفای نقش پهلوانان است. آلمظفر که خود رﻳﺸﮥ پهلوانی داشتند، در ایام حکومت (713تا795ق/1314تا1393م) افزونبر رویارویی با مشکلات خارجی، همچون جنگ با همسایگان برای دفاع از قلمرو یا گسترش آن، با مشکلات مختلف داخلی نیز دستوپنجه نرم کردند. مشکلاتی مانند استقلالطلبی و شورش برخی فرماندهان و حکام و مدعیان قدرت. در عهد حکومت هفت تن از حکام آلمظفر که به طور عمده بر کرمان و فارس و اصفهان حکمرانی داشتند، شماری از پهلوانانِ برخاسته از میان قشرهای مختلف جامعه، در عرصههای سیاسی و نظامی ایفای نقش کردند. حال پژوهش حاضر بر آن است تا نقش و کارکردهای سیاسی و نظامی پهلوانان را در دورﮤ آلمظفر بررسی کند؛ همچنین چگونگی ایفای نقش آنها در رویدادهای خارجی و داخلی این حکومت و نیز تأثیرگذاری آنها بر اوضاع سیاسی و نظامی این حکومت را تبیین و تحلیل کند. سنت پهلوانی و کارکردهای سیاسی و نظامی پهلوانان، ازجمله مقولههای مهم تاریخ ایران است که بهصورت کلی یا در برخی از دورهها، تاحدی توجه گروهی از پژوهشگران را جلب کرده است. کتاب فتوتنامه سلطانی تألیف مولانا حسین واعظ کاشفی ازجمله منابع اصلی و مهم در این زمینه است که در اواخر عهد تیموریان نوشته شده است. از بین آثار پژوهشی خاورشناسان میتوان به کتاب آیین جوانمردی (1363) ﺗﺄلیف هانری کربن Henry) Korban (اشاره کرد. قرن 8ق/14م که برخی کارکردهای سیاسی و نظامی و اجتماعی سنت پهلوانی و پهلوانان در حکومت سربداران ظهور یافت، یکی از مقاطعی است که توجه پژوهشگران علاقهمند به تاریخ پهلوانی را جلب کرده است. ازجمله مقالههای منتشرشده با موضوع نقش پهلوانان در این دوره، باید به «نقش عبدالرزاق و آیین پهلوانی در ظلمستیزی و پیشروی نهضت سربداران» (1394) از جوادیان و مشکاتی و «نقش فقها و پهلوانان در جنبش سربداران» (بیتا) از ﻣﺆمنی و دیگران اشاره کرد. از بین آثار پژوهشی منتشرشده که گوشههایی از نقش پهلوانان را در دورﮤ آلمظفر بررسی کردهاند، باید از مقاﻟﮥ «نهضت پهلواناسد خراسانی»(1346ش) از سیدکاظم روحانی و مقاﻟﮥ «پهلواناسد خراسانی» (1379ش) از علیرضا علاءالدینی در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی نام برد. آثار ذکرشده به طور عمده، به نقش تنی چند از پهلوانان در برخی حادثهها و جنگها اشاره کرده و از بیان جامع و دقیق نقش سیاسی و نظامی پهلوانان در عهد آلمظفر غافل شدهاند. از مشکلات انجام این پژوهش، غالببودن سهم اطلاعات سیاسی و نظامی در منابع عهد آلمظفر و اندکبودن اطلاعات منابع در موضوعات مرتبط با تاریخ اجتماعی، مانند چگونگی ارتباط پهلوانان و جوانمردان با پیشهوران و اهل خانقاه، بود.
واژه و اصطلاح پهلوان و ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ آن به نوﺷﺘﮥ دهخدا، واژﮤ پهلوان منسوب به پَهلَو (پارت) با الف و نون علامتِ نسبت نه صیغه جمع، در کنایه به معنای سخت توانا و دلیر و زورمند، به مناسبت دلیری قوم پارت (دهخدا، 1324: 5830). به مردم دلاور، قویجثه، بزرگ، ضابط، درشتاندام و درشتگوی، پهلوان میگفتند. کاشفی سبزواری در کتاب فتوتنامه سلطانی، در پاسخ به این پرسش که پهلوان کیست، دوازده صفت را برمیشمارد: «1. ترس از خدا؛ 2. متابعت از شرع؛ 3. تن قوی؛ 4. زبان خوش؛ 5. دل دلیر؛ 6. مرد کامل؛ 7. صبری تمام؛ 8. علم به کمال؛ 9. تلاش و کوشش دائم؛ 10. خلق پسندیده؛ 11. دوری از حرام و پوشاندن خویش از محرمات و ستر عورات؛ 12. نعمتی بر دوام (مهماننوازی)» (کاشفی سبزواری، 1350: 105تا107). به این ترتیب، مشخصاتی همچون قوی جثهبودن و شجاعت ازجمله ویژگیهای مشترک اشارهشده در فرهنگهای لغت و کتابهای فتوتنامه است. در فرهنگ و تاریخ ایران، پهلوانی با جوانمردی1 و عیاری پیوندی نزدیک و ناگسستنی و ساختاری دارد. به عبارت دیگر اگر پهلوان، جوانمرد نباشد پهلوان نیست. این ویژگی از ویژگیهای بنیادین است که در اندیشه و منش ایرانی، «پهلوان» را از «قهرمان» جدا میکند (کزازی، 1381: 20). هانری کربن ازجمله اصول اخلاقیِ پهلوانی و جوانمردی در فرهنگ ایران را اینگونه ذکر میکند: رازداری؛ راستگویی؛ یاری درماندگان؛ عفت؛ خدمت و فداکاری به یاران؛ بینیازی و دلبستگینداشتن به جاه و مال؛ دوستِ دوستبودن و دشمنِ دشمنبودن (کربن، 1363: 173). از دیرباز، فرمانروایان ایرانی گاهی از پهلوانان در حکم سپاهی و داروغه بهره میجستند که این امر، وﻇﻴﻔﮥ پهلوانان را در منظومههای حماسی فارسی تداعی میکرد. چنانکه در حماسههای پهلوانی کهن، پهلوانانی مانند گرشاسب و رستم از ﻃﺒﻘﮥ جنگاوران بودند و وظیفه داشتند از قوم حراست کنند یا سرزمین خود را گسترش دهند (بهار، 1377: 161؛ اجلالی، 1350: 26). گاه نیز فرمانروایان، رزم پهلوانان را در کشتی گرفتن به نظاره مینشستند. پهلوانان به ورزش کشتی (کستی) علاقهمند بودند. کشتی، شالی بود که ایرانیان باستان بر کمر خود میبستند. در کشتیگیری، هر پهلوان تلاش میکرد شال (کشتی) حریف خود را بگیرد و او را به زمین زند. ﻣﺆلف فتوتنامه سلطانی دربارﮤ فن کشتی مینویسد: «کشتیگرفتن، هنری است مقبول و پسندیده ملوک و سلاطین و هرکه بدین کار مشغول میباشد، اغلب آن است که به پاکی و راستی میگذراند» (کاشفی سبزواری، 1350: 306). کشتیگیری دو پهلوان در حضور پادشاه و درباریان، از تفریحهای سلاطین بود و در ایران، این رسمی کهن بود؛ بنابراین همیشه جمعی از پهلوانان به دربار و شاهان اختصاص داشتند و در موقع جشن و سرور، برای سرگرمی آنها کشتی میگرفتند؛ با این حال، همیشه در اینگونه مسابقهها تنها به کشتیگیری بسنده نمیشد و گهگاه، پهلوانان باید با گُرز و نیزه با یکدیگر میجنگیدند و یکدیگر را از پای درمیآورند. در کتاب فتوتنامه سلطانی از این رسم با نام «مغیرگیری» یاد شده است (کاشفی سبزواری، 1350: 325). برای قرنها، اخلاق و ادب پهلوانی و جوانمردی در تاریخ ایران ارزش و اهمیت بسیاری داشت. در متون ادبی و تاریخی قرون مختلف، دربارﮤ اخلاق و آداب نیک پهلوانان و حمایت آنها از مردم و آرمانهای انسانی مطالبی وجود دارد. بهواﺳﻄﮥ پایگاه اجتماعی و اعتبار پهلوانان در جاﻣﻌﮥ ایران، در مقاطعی ازجمله عهد پساایلخانی، شماری از آنها از وضع زندگی طاقتفرسای مردم برای رسیدن به مسند قدرت و حکمرانی بهره بردند. در این دوران، مسائلی همچون کشتارهای بیامان، شکنجهها و آزارها، تعدی به نوامیس مردم، دزدی و غارت، ترویج انواع فساد و معایب، دروغ و تزویر و نیز مخالفت با شرع و اخلاق (نک: مستوفی، 1361: 573). زندگی را برای مردم بسیار سخت و تلخ کرده بود. همچنین در اثر عواملی همچون استثمار اقتصادی مغولان، غارتگری گستردﮤ عوامل حکومتی، تشدید ناامنی، منازعات مدعیان قدرت در مناطق مختلف، تخریب شهرهای آباد و مراکز تولیدی و نیز نابودی بسیاری از منابع ابتدایی تولید (نک: یزدی، 1336: 1/441؛ خیراندیش، 1395: 197)، فقر عمومی و فاﺻﻠﮥ طبقاتی شدت یافته بود. در این اوضاع نابسامان اجتماعی که مردم به دنبال راه رهایی از مصیبتها و رنجها بودند، برخی از مردم به پهلوانان توجه کردند. بخشی از عوامل ایجاد زمینه برای قدرتیابی پهلوانان، از توجه تشکیلات سیاسینظامی مغولان برای بهکارگیری کشتیگیران و نیزهگذاران و پهلوانان هر منطقه اثر میگرفت (رشیدالدین فضلالله، 1372: 1/585). در حکومتهای محلی مقارن ایلخانان و همچنین حکومتهای دوران فترت، همچون سربداران، نیز حضور پهلوانان در کنار حکام عالیرتبه چندین بار گزارش شده است (برای نمونه، نک: راقم سمرقندی، 1380: 5).
پهلوانان در منصب امارت و حکومت قرن هشتم قمری/14م، از حیث گسترش نقش پهلوانان در زمینههای مختلف، یکی از دورههای مهم تاریخ ایران است. با توجه به ﺣﻤﻠﮥ سهمگین و خونین چنگیزخان مغول به ایران در ابتدای قرن هفتم قمری/13م و پیامدهای ناشی از آن، همچون آشفتگی اوضاع سیاسی و هرجومرج و ناامنی حاکم بر مناطق مختلف، نهادهای اجتماعی و مذهبی برای مدتی کارکرد و اهمیت پیشین خود را از دست دادند؛ اما در اوضاع آﺷﻔﺘﮥ سیاسی و اجتماعی پس از ﺣﻤﻠﮥ مغول، پهلوانان به حیات خود ادامه دادند و حتی زمینه برای افزایش حضور آنها در عرصههای سیاسی و اجتماعی، بیشتر از گذشته فراهم شد. به حکومت رسیدن پهلوانان در قرن هشتم قمری/14م، از تحولات مهم تاریخ اجتماعی ایران در سدههای میانه به شمار میرود؛ زیرا پس از گذشت چند قرن از حکومت عیاران سیستان در سده سوم قمری/9م، بار دیگر در قرن هشتم قمری/14م تنی چند از پهلوانان به تخت حکومت نشستند. در حکومت سربداران چند نفر از پهلوانان سربدار در خراسان به قدرت رسیدند که با سنتهای پهلوانی پیوند عمیقتری داشتند؛ اما جدای از سربداران، باید ﺳﻠﺴﻠﮥ آلمظفر را که مردمانی از خواف خراسان با ریشههای پهلوانی بودند، در شمار حکومتهایی قلمداد کرد که با سنتهای پهلوانی و پهلوانان پیوند نزدیک داشتند. به نوﺷﺘﮥ منابع، غیاثالدین حاجیخراسانی، نخستین فرد از خاندان آلمظفر، مردی تنومند و پهلوانی چست و چالاک بود. او پس از سرازیرشدن سیل بنیانافکن مغول به خراسان، خاندان خود را از خواف خراسان برداشت و به یکی از مناطق امن آن روز، یعنی ناﺣﻴﮥ خشک یزد، برد. وسایل شخصی غیاثالدین شامل زره و شمشیر و کفش او بهقدری بزرگ و غیرطبیعی بود که تا سالها پس از مرگش، در مدرﺳﮥ مظفریه در معرض دید عموم گذاشته شده بود (معلم یزدی، 1326: 27؛ مستوفی بافقی، 1385: 1/94). ﻣﺆلف کتاب مواهب الهی دربارﮤ او مینویسد: «غیاثالدین به مکارم اخلاقی متجلی و به غایت مردی قویهیکل و بلندقامت بود. چنانکه آوردهاند که در یزد موزهای که به پای او راست آید، یافت نمیشد. قالبی نو ترتیب کردند و شمشیر او به سنگ یزد، سه من و نیم بود» (معلم یزدی، 1326: 27). منابع از شرفالدین مظفر، نوﮤ غیاثالدین حاجی، در حکم پهلوانی دولتیار و نیکاعتقاد و خوشپندار یاد میکنند که در خدمت اتابکان یزد به مرتبه امارت رسید. به نوﺷﺘﮥ جامع مفیدی، این پهلوان «به علو همت از همه بزرگتر و مردی به غایت پاکسیرت بود و بهواسطه خوابی که دیده بود، مستظهر و امیدوار گشته» (مستوفی بافقی، 1342: 1/95). همچنین گفته شده است امیرشرفالدین در جوانی، بهواسطه اعمال شجاعانه در جنگ با جمعی از راهزنان فارس که اطراف یزد را غارت میکردند، به شهرت رسید (معلم یزدی، 1326: 32تا34). ﻣﺆسس ﺳﻠﺴﻠﮥ آلمظفر، یعنی امیرمبارزالدینمحمد مظفری، نیز از پهلوانان روزگار خود بود. بیشترِ منابع، امیرمحمد را پهلوانی کشتیگیر، تیراندازی قوی، صاحب نیروی جسمانی فوقالعاده و مسلط به شمشیربازی و نیزهگذاری معرفی میکنند (معلم یزدی، 1326: 13و14؛ کتبی، 1364: 36). امیر مبارزالدین بازوانی توانا و قدرت بدنی کمنظیری داشت؛ چنانکه آوردهاند در 18سالگی، در حضور سلطان ابوسعید ایلخان (716تا736ق/1316تا1335م)، رجال و برتری قدرت و زور بازوی خویش را در دو روز پیاپی در برابر پهلوان پایتخت، یعنی ابومسلم خراسانی، نشان داد؛ همچنین نوشتهاند شجاعت و دلاوری خیرهکنندهای داشت و در هیچ میدانی، ضعف و زبونی نشان نمیداد. او میداندیده و کارآزموده بود (معلم یزدی، 1326: 13). منابع دربارﮤ شجاعت و قدرت شمشیر سایر حاکمان مظفری بهویژه شاهمنصور، آخرین حاکم آلمظفر، نیز اطلاعات بسیاری ارائه میکنند؛ ازجمله برخی منابع عصر تیموری شرح رشادتها و قدرت نظامی شاهمنصور را در جنگ با امیرتیمور گورکانی به تفصیل بیان کردهاند (یزدی، 1336: 1/433تا436؛ ابنعربشاه، 1356: 2/141). صاحب کتاب تذکرةالشعراء دربارﮤ واکنش امیرتیمور هنگام شنیدن خبر کشتهشدن شاهمنصور مینویسد: «گفتی که چهل سال مصاف کردم و با دلیران و جنگاوران نبرد آزمودم، به مردانگی و شجاعت شاهمنصور، دیگری ندیدهام» (دولتشاه سمرقندی، 1338: 232). علاوهبر پیوند اعضای خاندان آلمظفر با سنتهای پهلوانی که بهصورت گذرا اشاره کردیم، در دستگاه این حکومت، شماری از پهلوانان و عیاران در کنار امراء حضور داشتند که در ادامه، نقش سیاسی اجتماعی آنها را بررسی میکنیم. 1. پهلوانان، در جایگاه حاکم شهرها و ولایتها با جستوجو در منابع دورﮤ آلمظفر، به نام تنی چند از پهلوانان برمیخوریم که سه نقش و کارکرد عمده را برعهده داشتند (ر.ک: جدول شماره1). تصدی حکومت در شهرهای مختلف قلمرو آلمظفر یکی از نقشهای مؤثر این پهلوانان بود. از بررسی وضعیت ایالتهای زیر ﺳﻠﻄﮥ آلمظفر مشخص میشود حاکمان ولایتها را حکام مظفری انتخاب میکردند. این حکام ایالتی باید خطبه و سکه به نام سلطان ضرب میکردند و هنگام جنگ، با سپاهی به مدد سلطان مظفری میشتافتند. این حکام ایالتی که درباری کوچکتر از دربار مظفری داشتند، خزانه و تشکیلات مخصوص خود را داشتند؛ ازجمله پهلوانانی که نام آنها در حکم حاکم شهرها در منابع ثبت شده است، باید به نمونههای زیر اشاره کرد: اخیشجاعالدین حاکم بم در زمان امیرمبارزالدین محمد؛ پهلواناسدبنطغانشاه حاکم کرمان در دورﮤ شاهشجاع؛ پهلوانخرم والی اصفهان و والی ابرقوه در زمان شاهشجاع؛ پهلوانمحمدبنزینالدین که پس از فوت پهلوانخرم به ولایت اصفهان رسید؛ پهلوان مهذب، والی ابرقوه، در عصر شاهشجاع و سلطان زینالعابدین؛ پهلوانزنگیشاه از ملازمان شاهشجاع و کوتوال قلعه سیرجان (شبانکارهای، 1363: 344؛ کتبی، 1364: 126؛ سمرقندی، 1372: 1/358؛ ابنشهاب یزدی، نسخه خطی: 504تا510). قرارداشتن دستکم پنج نفر از پهلوانان در منصب حکومت شهرهای مهم آلمظفر، از پیوند نزدیک این حکومت با سنتهای پهلوانی و پهلوانان نشان دارد. سهم درخور توجه و موقعیتهای ویژﮤ پهلوانان در مناصب حکومتی آلمظفر، به آنها این امکان را میداد که در برخی مواقع، علیه حاکمان مظفری طغیان کنند و شانس خود را برای حکمرانی مستقل بیازمایند. در بررسی علتهای شورش برخی از این پهلوانان مستقر در حکومت شهرها، باید از یک سو به قدرت فراوان این پهلوانان در این مقطع تاریخی توجه کرد؛ از سوی دیگر، باید این امر را ناشی از این دانست که نظارت آلمظفر بر عملکرد حکام ولایتها چندان مناسب و کافی نبود. باوجود تلاش شاهان مظفری در منصوبکردن افراد مطمئن به حکومت ولایتها، نمونههای متعددی از سرکشی و تمرد حاکمان دیده میشود. امری که بهاحتمال، از ناهماهنگی و ضعف دیوانسالاری آلمظفر ناشی بود. بیشترِ این شورشها درنهایت، با صرف وقت و هزﻳﻨﮥ بسیار سرکوب میشد؛ ولی این قبیل نافرمانیها از یک سو ضعف تشکیلاتی مظفریان را نمایان میکند و از سوی دیگر، نشان میدهد این پهلوانان با تأثیرگرفتن از فضای حاکم بر جامعه در قرن 8ق/14م، به رفتارهایی همچون سرپیچی از حاکمان، ریاکاری، خیانت و فریبکاری روی میآوردند. رﻳﺸﮥ فسادهای اخلاقیاجتماعی برخی شخصیتهای متنفذ این عهد، ازجمله تغییر رفتار و منش پهلوانان را باید در عوامل مختلفی همچون عملکرد بزرگان و حکمرانان جستوجو کرد. عبید زاکانی که عهد آلمظفر را درک کرد، فساد اخلاقی رایج در جاﻣﻌﮥ مظفری را محصول ویژگیهای رفتاری اشراف میداند و فساد اخلاقی عمومی را فرزند ناخلف عملکرد بزرگان میخواند. عبید در رساﻟﮥ دلگشا، به طعن و کنایه در این باره مینویسد: «زن طلحک فرزندی زایید، سلطانمحمود او را پرسید که چه زاده است؟ گفت از درویشان چه زاید، پسری یا دختری. گفت مگر از بزرگان چه زاید؟ گفت ای خداوند، چیزی زاید بیهنجارگوی و خانهبرانداز» (عبید زاکانی، 1343: 289). ﻣﺆلف ظفرنامه دربارﮤ فساد حاکمان آلمظفر، بهویژه پس از امیرمبارزالدین مینویسد: «باوجود قرابت نزدیک، اقارب چون عقارب پیشین زهرآلود تیز کرده قصد خون و مال یکدیگر داشتند و در خرابی مواضع یکدیگر هیچ دقیقه فرو نمیگذاشتند و هر که از ایشان بر یکی از خویشان دست مییافت، اگر خونش بخشید، البته میل کشید و پسر با پدر و پدر با پسر، همین طریق میورزیدند و بدین واسطه در زمان ایشان، رعایای بیچاره همواره دستخوش رنج و عناد و لگدکوب هرگونه محنت و بلا بودند» (یزدی، 1336: 1/441و442). با این همه فساد آشکار صاحبان قدرت، چگونه میشد امیدوار بود سایر طبقات و عموم مردم، راه فساد را در پیش نگیرند. در این دوران، مردم با چشم خود میدیدند حاصل سالها رنج و ﻏﺼﮥ آنها در راه کسب فضایل و تمرین اخلاقیات، به علت ناپرهیزگاری و فساد حاکمان و سایر طبقات مرفه، در حال نابودی است. در اوضاعی که حکمرانان قدر تلاش و هنر و کمال مردم را نمیدانستند و اجازه نمیدادند آنها برای اداﻣﮥ حیات به لقمه نان آبرومندانهای دست یابند، مردم به تمام شئون زندگانی انسانی به دیدﮤ کماعتباری مینگریستند (عبید زاکانی، 1343: مقدمه38). به نوﺷﺘﮥ عبید زاکانی: «شخصی از مولانا عضدالدین پرسید که چون است که در زمان خلفاء مردم دعوی خدایی و پیغمبری میکردند و اکنون نمیکنند؟ گفتند: مردم این روزگار، چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد میآید و نه پیامبر» (عبید زاکانی، 1343: 270). به این ترتیب، فقر و تنگدستی یکی از علتهای اصلی فساد و انحرافهای اخلاقی مردمان این عصر بود. در دوران حکومت مظفریان، اخلاقیات عامه نیز بهسرعت به سراشیبی و فساد گراییده بود. از مندرجات آثار نقاداﻧﮥ عبید زاکانی و خواجهحافظ شیراز، فهم اوضاع نابسامان اخلاقی عهد آلمظفر چندان سخت نیست. عبید در آثار خود، علاوهبر ذکر برخی ستمکاریها و فساد درباریان، قاضیان، شاعران، مفتیان، سپاهیان و پهلوانان این دوره، تأثر خود را از پریشانی اوضاع و احوال روزگار، جنگهای داخلی و خارجی مظفریان و سایر فتنهها و آشوبهای آن ایام بیان میکند. عبید فضایل عمدﮤ اخلاقی را شامل حکمت، شجاعت، عفت، عدالت، سخاوت، صبر و وفا و «حیا، صدق، رحمت و شفقت» میدانست و در هفت باب آنها را مطرح کرد؛ همچنین او اعتقاد گذشتگان را به مراعات اصول این فضایل یادآور میشد و خاطرنشان میکرد که «ابناء زمان به عنوان امری کهنه و قاعدهای منسوخ به این اصول مینگرند و خود، روشی دیگر که از هر حیث خلاف آن است، برگزیدهاند و در مذهب مختار، تمام فضایل جای خود را به رذایل دادهاند و بدیها جانشین نیکیها شده است» (عبید زاکانی، 1343: مقدمه19). حافظ نیز که در این ایام پرآشوب میزیست، با زبان تمثیل و استعاره، به برخی از مسائل اجتماعی و اخلاقی عهد آلمظفر اشاره کرده است. از این رو، مضامین و مفاهیم برخی از زیباترین غزلهای او اختصاص دارد به اعتراض و انتقاد از اوضاع جامعهای که در آن زندگی میکرد (حافظ، 1385: 372و373). در چنین هنگاﻣﮥ اجتماعی که مملو از فساد، تزویر و خیانت بود، بسیاری از ارزشهای پذیرفتهشده دچار دگردیسی شده بود و عمده گروههای اجتماعی، از الگوهای متعالی و آرمانی خویش دور افتاده بودند. در این اوضاع، پهلوانان یکی از گروههای مشهور اجتماعی بودندکه تغییر رفتار دادند و بهجای جوانمردی و کارسازی انتظارات ستمدیدگان و عامه مردم، به تعدی و منفعتطلبی روی آوردند. نزدیک شدن پهلوانان این دوره به صاحبان قدرت، درگیرشدن آنها در مسائل سیاسی و به امارت رسیدن آنها در برخی ولایتها، گروهی از پهلوانان را تا گرداب خیانت، فساد، تزویر و حتی رویارویی با همصنفهای خود پیش برد. براساس اطلاعات مندرج در منابع، در عهد آلمظفر، پهلوانان حاکم بر شهرهای مختلف دستکم سه بار شورش کردند که در ادامه آنها را بررسی میکنیم: الف. شورش اخیشجاعالدین خراسانی2 والی بم نخستین این شورشها، طغیان اخیشجاعالدین3 خراسانی بود که در عهد امیرمبارزالدینمحمد مظفری حکومت بم را در اختیار داشت. اخیشجاعالدین بهواﺳﻄﮥ قرابتی که با پهلوان ابومسلم، پهلوان پایتخت ایلخانان و از مقربان سلطان ابوسعید، داشت به حکومت و کوتوالی قلعه بم رسید. چون سلطان ابوسعید وفات یافت(736ق/1335م)، «اخی شجاعالدین به استحکام قلعه مستظهر گشته، علم استقلال برافراشت و از تحت اطاعت حکام کرمان بیرون آمد و به فرمان امیرمبارزالدینمحمد نیز گردن ننهاد» (سمرقندی، 1372: 1/323). امیرمحمد پس از سه بار محاصره، موفق شد بم را تصرف کند؛ با این حال اخیشجاعالدین را بخشید و او را جزو مقربان درگاهش قرار داد (وزیری کرمانی، 1340: 182و183). امیرمبارزالدین سپس او را مأمور فتح جزیرﮤ هرمز کرد. اخیشجاعالدین پس از موفقیت در این مأموریت، با اموال بسیار باز آمد؛ ولی پس از چندی، آثار خیانت به امیر مظفری در او مشاهده شد (نایب فریومدی، 1363: 342). به نقل از صاحب مواهب الهی: «عاقبت وخیم غدر، ریسمان عمر او را به اندک مدتی منصرم گردانید» (معلم یزدی، 1326: 132). دربارﮤ صحت گزارشهای چرایی صدور حکم اعدام اخیشجاعالدین از جانب آلمظفر، باید کمی تامل کرد. شاید حاکم مظفری به علت اعتمادنداشتن به اخیشجاعالدین و نگرانی از طغیان او، به بهانهای او را از هستی ساقط کرده باشد. ب. شورش پهلواناسدبنطغانشاه خراسانی والی کرمان از دیگر شورشهای پهلوانان والی و حاکم، باید به شورش پهلواناسدبنطغانشاه خراسانی در کرمان اشاره کرد. پهلواناسد را شاهشجاع در سال 767ق/1366م حاکم کرمان کرد. به ادعای نویسندﮤ تاریخ آلمظفر: «بنیاد دعوت لشکر کرد. از خراسان و اطراف، لشکری بر وی جمع شدند، سودای سلطنتی در دماغ محکم گردانید» (کتبی، 1364: 99). سپاهیان خراسانی پهلواناسدبنطغانشاه به طور عمده از قلمرو سربداران به او پیوسته بودند (نک: ادامه مقاله). با توجه به اطلاعات منابع، پهلوان خراسانی به چند علت شورش کرد: نخست به علت تحرکات قطبالدینسلیمانشاه از وزرای شاهشجاع و شاه محمود که پسرش، غیاثالدینمحمود، را شاهشجاع کور کرده بود؛ دوم، در اثر تحریکها و فتنه انگیزیهای شاهیحیی حاکم یزد و امیرسیورغتمش اوغانی برادرزن شاهشجاع؛ سوم به علت دخالت مخدومشاه، مادر شاهشجاع، در امور کرمان (کتبی، 1364: 86تا99). با بررسی اقدامات پهلواناسد خراسانی، همچون مصادرﮤ زمینهای مالکان بزرگ محلی و ضبط اموال مادر شاهشجاع و عمال دربار، علتها و ماهیت انقلابی طغیان او روشنتر میشود. شاید به همین علت است که با واکنش و اقدام سخت حکومت وقت مواجه شد. مطالب کتاب مطلعالسعدین بهخوبی گویای بسیاری از مطالب و چگونگی وقایع است: «پهلواناسد، بنیاد استحکام قلاع و عمارت بارو کرد و از اطراف خراسان و نواحی کرمان، لشکری جمع ساخت و از متمولان کرمان و متعلقان مادر شاه، مال بسیار گرفت و داعیه شد که قرین خواجهعلیمؤید در خراسان، او نیز در کرمان سربدار شد» (سمرقندی، 1372: 1/461). پهلواناسد که همیشه گروهی از پهلوانان خراسانی را در اطراف خود داشت، درصدد یافتن موقعیت و زمان مناسب برای در اختیار گرفتن کرمان و حکمرانی مستقل این ولایت بود. مساﺑﻘﮥ دو کشتیگیر یکی خراسانی، پهلوانشمس چلچک، و دیگری کرمانی، پهلوانرئیس، فرصت لازم را برای اجرای نقشه به پهلواناسد داد. پس از شکست کشتیگیر خراسانی، به دستور مخدومشاه، مادر شاهشجاع، که طرفدار کشتیگیر کرمانی بود، بازنده را به همراه پهلواناسد و هوادارانش در شهر گرداندند و با این حرکت، خراسانیها را خشمگین کردند (کتبی، 1364: 99). پهلواناسد برای فرونشاندن خشم خراسانیها ، دستور داد پهلوانشمس چلچک را با هدف اعزاز و اکرام در شهر بگردانند. در آن روز، بهدنبال دودستگی میان پهلوانان کرمانی و خراسانی، بین کرمانیها و خراسانیها نیز زدوخوردی درگرفت و چند نفر کشته و زخمی شدند (روحانی، 1346: 879). این اتفاقها باعث شد مخدومشاه شکواییهای از رفتارهای اسد بنویسد و به دربار شاهشجاع در شیراز بفرستد. او همزمان نیزکرمان را به قصد سیرجان ترک کرد و با این کار، فضا را برای قیام پهلواناسد محیا کرد (سمرقندی، 1372: 2/461؛ میرخواند، 1339: 4/539). شاهشجاع با اطلاع از شورش پهلواناسد، به کرمان لشکر کشید و تسلیم بیقیدوشرط او را خواستار شد (کتبی، 1364: 99تا101)؛ سپس برای اداﻣﮥ محاصره، برادر خود، سلطاناحمد، را در کرمان گذاشت و به شیراز بازگشت (کتبی، 1364: 101). چون هشتماه از محاصره گذشت، شاهشجاع سلطاناحمد را به شیراز فراخواند و پهلوانخرم و پهلوانعلیشاه را به منظور محاصرﮤ کرمان فرستاد (وزیری کرمانی، 1340: 219). پس از گذشت مدتی از محاصرﮤ کرمان، اوضاع چنان سخت شد که در اثر قحطی دویست نفر از مردم جان خود را از دست دادند. با سختشدن اوضاع، برای پهلواناسد چارهای جز صلح باقی نماند. براساس پیمان صلح قرار شد برادر اسد، یعنی پهلوان محمد طغانشاه و یکی از پسرانش به دربار شیراز روند و ﻗﻠﻌﮥ شهر کرمان به پهلوانعلیشاه تحویل داده شود. سقوط اسد نزدیک بود؛ اما پهلوانعلیشاه درصدد برآمد او را از میان بردارد (کتبی، 1364: 101و102). برای این منظور، زن پهلواناسد، بیگی، را با وعدﮤ ازدواج با شاه شجاع فریب داد. براساس قرار و به راهنمایی همسر پهلواناسد، عدهای از کسان پهلوانعلیشاه از راه تونل حمام قلعه به درون آمدند و پهلواناسد را که خیال حمامرفتن داشت، دستگیر کردند و به قتل رساندند. این واقعه در 15رمضان776 ق/1344م اتفاق افتاد (کتبی، 1364: 102). در مطلعالسعدین و مجمعالبحرین دربارﮤ واکنش مردم آمده است که: «رعیت که از جهت اسد به انواع بلیت مبتلا بودند، شاد شدند و گوشت او را قطعهقطعه بردند. چنانکه گویند قصابی شوشتری، مبلغ دویست دینار از بهای گوشت او حاصل کرد» (سمرقندی، 1372: 2/468). البته واضح است منظور از مردم کرمان و رعیت، «اکثر مردم اراذل و فرومایه بودند» (حافظابرو، 1375: 3/169). آنها به تحریک مالکان و اشرافی که در جریان اقدامات پهلواناسد و هوادارانش موقعیت سابق خود را از دست داده بودند، به محلههای شهر ریختند و مردم را غارت کردند و به قتل رساندند (قراگوزلو، 1377: 4). بیان این حدس ممکن است که مردم کرمان در ابتدای قیام پهلواناسد او را همراهی کردند؛ ولی به علت محاصرﮤ شدید و اوضاع سخت، کمکم از حمایت پهلواناسد منصرف شدند. چنانکه در جغرافیای حافظابرو آمده است در جریان محاصرﮤ کرمان توسط پهلوانخرم: «قحط و غلای کرمان به درجهای رسید که مردم مغز پنبهدانه و تخم سهپستان و سواران اسبانی را که از گرسنگی میمردند، میخوردند» (حافظابرو، 1375: 3/162). از سخنان شاهشجاع در وصیتنامهاش خطاب به حاکم کرمان، سلطاناحمد، اوضاع نابسامان کرمان را در قرن هشتم قمری/چهارده میلادی، بهخوبی درک میکنیم. شاهشجاع اشاره میکند: «اینجا که من نشستهام فتنه بسیار میبینم... خانه ما آن گوشه مسکینان و شهر فقیر کرمان است... مردم کرمان، فقیر و مظلوماند با ایشان بهنوعی رفتار کن که به کرم و عدالت و مرحمت قرین باشد» (کتبی، 1364: 113). از این سخنان، بهروشنی به ماهیت قیام پهلواناسد و هوادارانش پی میبریم. همچنین این روایت از یک سو روشنکنندﮤ تقابل پهلوانان در عرﺻﮥ جنگهای داخلی آلمظفر و نیز استفادﮤ مدعیان قدرت و حکام مظفری از پهلوانان در منازعات داخلی است؛ از سوی دیگر، نشان از آن دارد که معیارهایی همچون جوانمردی و راستی و... را که در کتابهای فتوتنامه در وصف ویژگیهای پهلوانان آمده است، برخی از پهلوانان عهد آلمظفر نادیده میگرفتند. نموﻧﮥ دیگر، خیانت پهلوانمحمدبنزینالدین خراسانی، سردار شاهمنصور، بود. محمدبنزینالدین خراسانی، براساس قرار پیشین با تیمور، بیشترِ لشکریان شیراز را با خود همراه کرد و به دشمن پیوست (ابنعربشاه، 1356: 42). این خیانت که موجب تقلیل نیروی دفاعی شاهمنصور شد، بیانکنندﮤ اُفت اخلاق پهلوانی در اوضاع نابسامان قرن هشتم قمری/چهاردهم میلادی است. بهاحتمال فراوان، این پهلوانان از اخلاق حاکمان وقت تأثیر میگرفتند و به ریاکاری و خیانت و فریبکاری روی میآوردند. ج. پهلوانمهذب والی ابرقو نموﻧﮥ سوم، سرپیچی پهلوانمهذب، والی ابرقوه،4 از تسلیم حکومت ابرقوه به سلطانبایزید، شاهزاده مظفری، است. در آغاز سلطنت سلطانزینالعابدین، پسر شاهشجاع، خواهرزادﮤ پدرش، شاهیحیی، به سمت شیراز لشکرکشی کرد؛ ولی به علت قدرت سپاه مقابل، سرانجام از این امر منصرف شد و با سلطان جدید مصالحه کرد. به دنبال این اقدام و بنا به استدعای شاهیحیی، سلطانزینالعابدین فرمان حکومت ابرقوه را به نام عمویاش، سلطانبایزید، صادر کرد؛ اما پهلوانمهذب، حکمران آن ناحیه، از تسلیم شهر به بایزید خودداری کرد و سلطانبایزید بهناچار راهی اصفهان شد (خواندمیر، 1362: 3/317). پس از مدتی، شاهیحیی به پهلوانمهذب اظهار دوستی کرد و او را به بهاﻧﮥ آمدن دستور امیرتیمور گورکان فریفت و به یزد دعوت کرد. با آمدن پهلوان مهذب به یزد، شاهیحیی او را کشت و خزاینی که او در طول سالها در ابرقوه جمع کرده بود، به شاهیحیی رسید (کتبی، 1364: 127). تمرد پهلوانمهذب چندان به طول نینجامید؛ اما بهروشنی، نمونهای دیگر از روﺣﻴﮥ مرکزگریزی برخی از پهلوانان این دوره و تلاش آنها برای دستیابی به منصب و حکومت را نشان میدهد.
براساس برخی اشارهها و گزارشهای منابع تاریخی، مشارکت یا عهدهداری وﻇﻴﻔﮥ سنگین تأمین امنیت از مسئولیتهای اصلی پهلوانان در عهد آلمظفر بود. آنها از یک سو در تأمین امنیت راههای تجاری فعال بودند و از سوی دیگر، به برقراری امنیت در شهرها و بهویژه امنیت بازار و محلهها کمک میکردند (نک: ادامه مقاله). در همین دوران پرآشوب قرن هشتم قمری/چهاردهم میلادی بود که نقش نظامی پهلوانان در تأمین امنیت راهها تثبیت شد. امیرشرفالدین مظفر، جد آلمظفر، مدتها پیش از آنکه فرزندانش در جایگاه قدرت و حکمرانی مستقل قرار گیرند، در حفظ امنیت پیرامون یزد و سرکوب راهزنان فارس که برای غارت به آنجا میآمدند، نقش مهمی داشت (راقم سمرقندی،1380: 5). شرفالدینمظفر که در سال 717ق/1318م اتابکحاجیشاه، اتابک یزد، حکومت میبد و ندوشن را به او واگذار کرد، مأمور حفظ و نگهداری راههای اطراف شد (معلم یزدی، 1326: 34) (ر.ک: نقشه شماره1). زمانیکه پسر شرفالدین مظفر، یعنی امیرمبارزالدینمحمد، در سال 718ق/1319م در حکومت یزد مستقر شد، گرفتار جنگ با طاﻳﻔﮥ راهزن مغولان نَکودری5 شد. مغولان نکودری یاغیانی بودند که از سمت شرق به فارس و کرمان و گاهی به یزد حمله میکردند. جنگ مظفریان با مغولان نکودری چهارده سال، از سال 718تا732ق/1318تا1332م، به طول انجامید. سرانجام مظفریان موفق شدند آنها را بهکلی مغلوب کنند و به هلاکت رسانند (معلم یزدی، 1326: 58تا65؛ کتبی، 1364: 37). با توجه به این قبیل خدمات بود که سلطان آخر ایلخانان، مسئولیت ﺗﺄمین امنیت راههای مناطق بسیاری از نواحی مرکزی ایران را به مظفریان سپرد. اوضاع آﺷﻔﺘﮥ ایران در سدﮤ هشتم قمری/چهارده میلادی بهگونهای بود که ساختارهای قدیم را مغولان ویران کرده بودند و ساختارهای تحمیلی مغولی نیز، به علت همخوانینداشتن با تمدن ایرانی، نهادینه نشده بود. با سقوط حکومت ایلخانان و نبود قدرت متمرکز، اوضاع نامساعدتر از پیش شد (زرینکوب، 1387: 544). همان گونه که ذکر شد، هنگامیکه آلمظفر بر بخشهای مرکزی و جنوبی ایران حکمرانی یافتند، در این مناطق، همانند دیگر نواحی ایران، ساختارهای اجتماع کموبیش دچار گسیختگی شد. کرمان در معرض هجوم طوایف صحراگرد بود و یزد و فارس نیز در اثر رقابتهای آلمظفر و آلاینجو (725تا754ق/1335تا1357م) و اتابکان یزد (536تا718ق/1142تا1318م)، دچار آشوبهای سیاسی شدند. افزون بر این، راههای تجاری جنوب ایران که به خلیجفارس و دریای مکران میرسیدند یا از راه مکران و سیستان به شرق منتهی میشدند، عرﺻﮥ تاختوتازهای گوناگون شدند و کارآیی پیشین خود را از دست دادند. در چنین اوضاعی، آلمظفر تاحدی موفق شدند نظم و امنیت را برقرار کنند و با این موفقیت، بر اعتبار و نقش نظام پهلوانی و پهلوانان در تأمین امنیت راههای تجاری بیفزایند. پهلوانان مظفری که این امر مهم را به انجام رساندند، بهتدریج به یکی از ارکان مهم سیاسی و نظامی در ﻣﻨﻄﻘﮥ نفوذ خود تبدیل شدند. گذشته از تأمین امنیت راهها، کمک به برقراری امنیت در شهرهای این دوران نیز از وظایف مهم و سنگین پهلوانان بود. در شهرهای زیر ﺳﻠﻄﮥ حکومت آلمظفر، افزونبر قضات و سادات که بزرگانشان در رأس هرم جامعه قرار داشتند، پیشوایان تشکیلات محلهها در ادارﮤ شهر نقش کلیدی داشتند. در این عصر، به رؤسای اصناف و رهبران تشکیلات محلهها «کلو» میگفتند. مؤلف فارسناﻣﮥ ناصری کلو را «کلانتر بازار و ریشسفید محله» معرفی میکند (حسینی فسایی، 1367: 1/301). کلوها در انجام وﻇﻴﻔﮥ سنگین تأمین امنیت بازار و محلههای شیراز، پایتخت آلمظفر، و شهرهای دیگر مثل اصفهان، از حمایت و همکاری پهلوانانی برخوردار بودند که مدام در کنارشان قرار داشتند. در هنگام بروز جنگ، مسئولیت پهلوانان در شهرها حساستر و سنگینتر میشد. برخی پهلوانان در هنگام محاصرﮤ شهر، مأمور فرماندهی دفاع از حصار شهر و آن دروازههایی بودند که در محله آنها واقع شده بود (لیمبرت، 1387: 111و112). در سالهای دربهدری شاهشجاع و دوری دوساﻟﮥ او از حکومت که از سال 765تا767ق/1364تا1366م به طول انجامید (فصیحی خوافی، 1386: 2/936)، تنها قدرتی که موفق شد از حقوق عامه در مقابل مهاجمان ایلکانی دفاع کند، موقعیت و قدرت کلوها و پهلوانان بود. این دو گروه در زمینهسازی مقدمات بازگشت شاه شجاع به قدرت نیز نقش بسزایی داشتند. پهلوانان که در بیشتر مواقع رندان و عیاران محلهها نیز سرسپردﮤ آنها بودند، از رهگذر انجام کارهایی همچون عهدهداری مأموریتهای مهم نظامی، در دستگاه شاه مظفری به نفوذ و اعتبار چشمگیری دست یافتند. ناگفته نماند زمینهسازی افزایش نفوذ و نقش کلوها و پهلوانان در عهد شاهشجاع، به سالها پیش از حکومت او برمیگشت؛ یعنی زمانیکه شاهشجاع و برادرانش به اتکاء پشتیبانی نظامی کلوها و پهلوانان، بر پدر خود شوریدند و با یاری آنها، بر تخت حکمرانی نشستند (کتبی، 1364: 79؛ خواندمیر، 1362: 3/293). در هر حال، تداوم نسبی فضای منازعات داخلی در بخش درخور توجهی از ایام حکومت مظفریان و نیز استمرار نسبی رقابتهای آلمظفر با همسایگان بر سر قلمرو، باعث تداوم نیازمندی مظفریان به پهلوانان میشد. در سدﮤ هشتم قمری/چهارده میلادی، به علت تداوم و تشدید تلاش و رقابت میان اینجوها و مظفریان و چوپانیان برای تصرف شیراز، ناامنی و خشونت در شهر شیراز گسترش یافت. در این اوضاع، حاکمان و نجبای شهر به علت وحشت از قدرت کلوها و پهلوانان، تلاش میکردند با نرمی یا با زور این دو گروه را مهار کنند یا به سمت خود بکِشند؛ برای نمونه، در ﺣﻤﻠﮥ امیرمبارزالدین مظفر به شیراز در سال 754ق/1353م، رئیسناصرالدینعمر به اتکاء پشتیبانی پهلوانان، از آلاینجو رویگردان شد و به استقبال مظفریان رفت. او که از بزرگان شیراز و کلوی ﻣﺤﻠﮥ موردستان بود، بههمراه پهلوانان و به علت آنچه برخی از اعمال شاهشیخابواسحق نامیده میشد، از حمایت ابواسحق دست برداشت و دستور داد دروازﮤ ﻣﺤﻠﮥ موردستان را روی سپاه مظفری بگشایند (سمرقندی، 1372 : 1/288). به علت مشارکت پهلوانان در این قبیل اقدامات و نیز نیازمندی اهل قدرت به حفظ پشتیبانی آنها، پهلوانان به مناصب مهمی نیز دست مییافتند. از پهلوانان ملازم شاهان و شاهزادگان مظفری باید به پهلوانمحمد سرخاب، ملازم همیشگی امیرمبارزالدین، و پهلوانخرم و پهلوانطالب، از ملازمان شاهشجاع، اشاره کرد؛ البته همیشه اوضاع بر وفق مراد پهلوانان نبود و گاه به علتهایی همچون سخنچینی رقیبان و دشمنان، موقعیت و حیات آنها تهدید میشد و اهالی قدرت علیه آنها اقدامات خونین انجام میدادند؛ برای نمونه، پهلوان قطبالدینحیدر در کرمان که برکشیدﮤ سلطاناحمد بود، پس از مدتی به علت سخنچینی جمعی از حاسدان و به بهاﻧﮥ رابطه با سلطانابواسحق، به دستور سلطاناحمد کشته شد (کتبی، 1364: 95و102و132).
3. پهلوانان در جایگاه فرماندهان نظامی به علت ویژگیهای جسمی و روحی ویژهای که پهلوانان و عیاران داشتند، هم حاکمان وقت به آنها اعتماد میکردند و هم مردم از آنها تمجید میکردند؛ از این رو، در دورﮤ آلمظفر بسیاری از پهلوانان را در منصب فرماندهی سپاه یا ملازم سلطان مظفری میبینیم. سلاطین آلمظفر در میدانهای نبرد، از پهلوانان در مقام فرماندهان جنگی در کنار خود استفاده میکردند. در مواقعی که جنگ خارجی در کار نبود، سلاطین مظفری این پهلوانان را برای تثبیت حکومت خود و مقابله با سرکشان داخلی میفرستادند. از مشهورترین این گروه پهلوانان، باید از تاجالدینعلیشاه بمی نام ببریم که به ﮔﻔﺘﮥ معلم یزدی (1326: 185و186)، «از پهلوانان وفادار امیرمبارزالدین» بود که در نجات جان سطان مظفری، در جنگ با قبایل اوغان و جرماء،6 رشادتهای فراوان نشان داد. پهلوانمحمد سرخاب از دیگر نمونههاست که در جنگها همیشه در کنار امیرمبارزالدینمحمد، ﻣﺆسس ﺳﻠﺴﻠﮥ آلمظفر، بود (میرخواند، 1339: 4/472). در زمان شاهشجاع نیز پهلوانخرم از فرماندهان دلیر سپاه او بود. هنگامیکه شاهشجاع پس از فترت دوساله به شیراز بازمیگشت، برای مقابله با شاه محمود، پهلوانخرم را با پانصد سوار به جنگ امیرغیاثالدینمنصور شول فریستاد. امیر غیاثالدینمنصور حاکم شولستان و داماد شیخ ابواسحاق اینجو بود و در این زمان از سپاهیان شاه محمود بود (کتبی، 1364: 65و87و90). پهلوانخرم به علت کمبودن تعداد افراد، جنگ را به مصلحت ندانست؛ اما فرار را نیز ننگ دانست و به سمت دشمن رفت. درنهایت، با کمک شاهشجاع، امیرغیاثالدین فرار کرد و راه برای ورود به شیراز هموار شد (سمرقندی، 1372: 1/367). علاوه بر این، در سال 787ق/1385م سلطاناحمد مظفری، حاکم کرمان، چون از تجهیز سپاه امیرسیورغتمش اوغانی مطلع شد، این بار بنا به صلاحدید امرای خود، در کرمان ماند. او در عوض، پهلوانعلی قورچی7 و امیرمحمد جرمایی را با سپاهی به مقابله با او فرستاد. بین آنها جنگ سختی درگرفت. در این هنگام اختاجی8 که ازگروه پهلوانعلی قورچی بود، از اسب فرود آمد و سر حاکم اوغانیان را برید؛ پس از آن لشکر کرمان به گرفتن غنائم مشغول شد (کتبی، 1364: 121و122). با رشادت دو فرمانده لشکر مظفری در جنگ، امیرسیورغتمش به ضرب عمودی از اسب افتاد و سرش را بریدند و به کرمان فرستادند. به این ترتیب، ﻓﺘﻨﮥ اوغانیان فرو نشست (میرخواند، 1339: 4/577). از دیگر نمونههای انتخاب پهلوانان برای مسئولیتهای نظامی، اقدام سلطانزینالعابدین (786تا789ق/1384تا1387م) در فرستادن پهلوان زینالدین شهر بابکی با جمعی از سپاهیان به کمک امیرسیورغتمش اوغانی بود. هدف سلطان از فرستادن این گروه، تقویت سپاه امیرسیورغتمش اوغانی در ﻣﺄموریت مقابله با لشکر کرمان و سلطاناحمد، حاکم کرمان (786تا795ق/1387تا1393م)، بود همچنین زمانیکه اسلام نامی، حاکم شوشتر، برای مقابله با شاهمنصور مظفری به کمک نیاز داشت، شاه شجاع لشکری را به فرماندهی پهلوانعلیشاه مزینانی، به یاری حاکم شوشتر فرستاد. در این لشکرکشی، پهلوانعلیشاه به علت طمع در تصرف شوشتر، جان خود را از دست داد (کتبی، 1364: 108و121). استفاده از پهلوانان برای دفع برخی رقیبان و مخالفان شاه مظفری یا حفاظت از جان سلطان مظفری در موقعیتهای سخت و خطرناک، همچون هجوم خارجی یا محاصرﮤ دربار مظفری، از دیگر ﻣﺄموریتهای نظامی محوله به پهلوانان بود؛ برای نمونه، زمانیکه پسران امیرمحمد قصد کردند به پدر حمله کنند و او را از سلطنت خلع کنند، از این گروه کمک گرفتند؛ این گونه که با تشویق و تحریک این پسران، پهلوانطالب همراه چهار نفر دیگر به اندرون امیرمبارزالدینمحمد مظفری هجوم برد و او را به بند کشید (سمرقندی، 1372: 1/303). علاوه بر این، در مدت یازده ماهی که شیراز در محاصرﮤ شاهمحمود و جلایریان بود، جز پهلوانطالب و چند تن از امراء، در اطراف شاهشجاع کسی باقی نماند. در این وضع دشوار، پهلوانان و کلویان محلهها آنچه «وظیفه جانسپاری» ذکر شده است، به جای آوردند (سمرقندی، 1372: 1/355). این قبیل ماجراها نشاندهندﮤ ایفای نقش یا تأثیرگذاری درخور توجه پهلوانان در رویدادهای سیاسی و نظامی این دوران پرآشوب است.
نتیجه در تاریخ طولانی ایرانزمین، اخلاق و ادب پهلوانی و جوانمردی ارزش و اهمیت بسیاری داشت. در متون ادبی و تاریخی قرون مختلف، دربارﮤ اخلاق و آداب نیک پهلوانان و حمایت آنها از مردم و آرمانهای انسانی مطالبی وجود دارد. بهواﺳﻄﮥ اعتبار پهلوانان در جاﻣﻌﮥ ایران، شماری از آنها موفق شدند در عهد پساایلخانی، به قدرت و حکمرانی دست یابند. قرن هشتم قمری/چهاردهم میلادی از فساد حاکمان و عوامل حکومتی، زور و تزویر، خیانت، فقر و فاقه و تباهی رفتارها و ارزشها آکنده بود؛ بنابراین این عوامل زمینه را برای فعالیت پهلوانان و ایفای نقش آنها در عرصههای گوناگون سیاسی و اجتماعی ایران فراهم کرد. خراسان از مراکز عمدﮤ پهلوانان و آیین فتوت بود؛ ولی در این قرون، ایفای نقش پهلوانان را در دیگر مناطق نیز شاهدیم. این امر تاحدی از اثرگذاری سنتهای پهلوانی خراسان در دیگر مناطق و حضور پهلوانان خراسانی در شهرهای مختلف ایران متأثر بود. از شواهد بارز صحت این ادعا، مهاجرت خاندان آلمظفر، با رﻳﺸﮥ پهلوانی، از خواف خراسان به میبد یزد و سپس ایفای نقش آنها در مناطق مرکزی است. افزون بر این، تعدادی از پهلوانان حاضر در قلمرو آلمظفر در یزد و کرمان و فارس و عراقعجم، از خراسان بودند. حضور و ایفای نقش سیاسی نظامی پهلوانان، در جایگاه گروه اجتماعی مهمی در حکومت آلمظفر، از پیوند این خاندان حکومتی با سنتهای پهلوانی و نیز اوضاع سیاسیاجتماعی آن روزگار متأثر بود. تنی چند از حکام مظفری خود از پهلوانان و شمشیرزنان قهار بودند؛ اما در امور حکمرانی به پشتیبانی شماری از پهلوانان متکی بودند. این پهلوانان به علت ویژگیهای جسمی و روحی و تواناییهای نظامی، برای مناصبی همچون فرماندهی سپاه انتخاب میشدند. سراسر دوران حکومت آلمظفر مملو از جنگهای بیشمار خارجی و داخلی بود؛ بنابراین نیاز به حضور پهلوانان در همراهی مظفریان و ایفای نقش پهلوانان در جنگها، پررنگ و حیاتی بود. انتخاب پهلوانان برای حکومت شهرهای مختلف، دیگر نقش مهم واگذارشده به پهلوانان در عهد آلمظفر بود. مظفریان به طور عمده، حکام ولایتها را از شاهزادگان انتخاب میکردند؛ اما برخی مواقع، به علتهای احتمالی همچون داشتن اعتماد یا نیاز به شجاعت و تبحر نظامی پهلوانان، بعضی از آنها را برای حکومت شهرها یا ولایتها انتخاب میکردند. بیشترِ پهلوانان حاکم بر ولایتها در نقش خدمتگزاران وفادار آلمظفر ظاهر شدند. پهلوانان باوجود داشتن استقلال نسبی و خزانه و دربار، همچنان تابع مظفریان ماندند و در تنگناها به یاری آنها شتافتند. اما تنی چند از این پهلوانان حاکم بر شهرها و ولایتها، با تأثیرگرفتن از اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی زمانه، به طغیان علیه سلطان مظفری دست زدند. برخی پهلوانان این دوره با ارتکاب رفتارهایی همچون خیانت، اغوای زنان، مشارکت در کودتا علیه حاکمان، شرارت، غارت، آدمکشی و عهدشکنی شدت افول فرهنگ و منش پهلوانی را نشان دادند؛ همچنین پهلوانان با تأثیر از اوضاع زمانه، بسیاری از صفات اخلاقی و ﻣﺆلفههای مهم دینی و فرهنگی و اجتماعی نهفته در فرهنگ پهلوانی مانند شجاعت، عفت، نجابت، پاکدامنی، پارسایی، انصاف، دادگری، بخشندگی، سخاوت، ازخودگذشتگی، تعهد، ظلمستیزی و وفای به عهد را به فراموشی سپردند. با وجود این، به امارت رسیدن این پهلوانان در قرن هشتم قمری/چهاردهم میلادی تحولی مهم در تاریخ ایران به شمار میرود. ایفای نقش مستقل یا مشارکتی پهلوانان در زﻣﻴﻨﮥ برقراری امنیت در راههای تجاری و شهرها که از لحاظ سیاسی و اجتماعی حائز اهمیت است، نقش مهم دیگری است که در عهد آلمظفر به پهلوانان واگذار شد. حکام آلمظفر با مسئولیت راهداری اطراف میبد و یزد، مسیر پرفرازونشیب خود را در قدرتیابی شروع کردند؛ سپس برای برقراری امنیت در قلمرو خود، به یاری پهلوانان چشم دوختند. گذشته از امنیت راهها، پهلوانان در کنار دیگر گروههای حاضر در پایتخت آلمظفر، همچون کلوها، در تثبیت اوضاع سیاسی حکومت و برقراری امنیت تختگاه و دربار مظفری نقش عمدهای ایفا کردند. از نمونههای مهم این کارکرد پهلوانان، رویگردانی پهلوانان و کلویان از شیخابواسحاق اینجو و بازکردن دروازههای شیراز به روی امیرمبارزالدینمحمد مظفری بود. اینگونه ایفای نقش پهلوانان، بار دیگر در اواخر آلمظفر تکرار شد و شاهشجاع پس از دو سال دوری از حکومت، با حمایت پهلوانان و دیگر گروهها بر تخت سلطنت شیراز نشست. پینوشت 1. جوانمردی در زبان عربی «فتوت» است، مشتق از کلمه «فتی» به معنای «تازهجوان». فتوت در اصطلاح عبارت است از راه و رسم و آیینی خاص که از قرنها پیش، حتی پیش از اسلام، در میان ایرانیان طرفدار داشته و برای حمایت و ترویج آن، نهادهای اجتماعی خاصی پدید آمده است (لویزن، 1384: 291).
4. بعضی ابرقویه نوشتهاند. اهل فارس ابرکوه مینامند که به معنی بالای کوه است (یاقوت حموی، 1380: 1/81). 5. راهزنان مغول نکودری در محدودﮤ بین کرمان و سیستان ساکن بودند. در زمان ﺣﻤﻠﮥ هلاکوخان به ایران، فرمانده آنها نکودر نام داشت (میرخواند، 1339: 4/453و454). 6. طایفهای از مغولاند و در زمان سیمورغتمش قراختایی، به التماس او، ارغونخان با هدف محافظت، آنها را به کرمان فرستاده بود (قزوینی، 1386: 192). 7. قورچی، لغتی است مغولی. در فرهنگ اصطلاحات دیوانی دورﮤ مغول به معنای سلاح و قورچیباشی، سلاحدار و شمشیردار آمده است ( شریکامین، 1357: 191و192). 8. اختاجی کلمهای است مغولی به معنی اسبدار سلطنتی و سازمانی که اختاچیان در آن کار میکردند، اختاچیخانه یا اختاخانه نام داشت که در آن زین و لگام و سایر آلات نیز ساخته میشد (شریکامین، 1357: 15). در دو حکومت آلاینجو و آلمظفر که از ایلخانان تأثیر گرفته بودند، منصب اختاجی را مشاهده میکنیم (کتبی، 1364: 51).
پیوست شکل1، جدول شماره1 : مناصب و مشاغل برخی پهلوانان دورﮤ آلمظفر
شکل2، نقشه شماره1: راههای اطراف میبد و ندوشن. (www.google.images)
شکل3، نقشه شماره2: وسعت قلمرو حکومت آلمظفر (اطلس تاریخی ایران، 1356: نقشه شماره18).
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کتابنامه الف. کتاب 1. اطلس تاریخی ایران، (1350)، به مناسبت جشنهای دوهزار و پانصدساله، تهران: دانشگاه تهران. 2. ابنشهاب یزدی، تاج الدینحسن بن شهابالدین حسین، (802ق)، جامعالتواریخ حسنی، نسخه خطی، محل نگهداری: کتابخانه ملی. 3. ابنعربشاه، (1356)، عجایبالمقدور فی اخبار تیمور؛ زندگانی شگفتآور تیمور، ترجمه محمدعلی نجاتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 4. اجلالی، امینپاشا، (1350)، پهلو، پهلوان در شاهنامه فردوسی، تبریز: دانشگاه تبریز. 5. بهار، مهرداد، (1377)، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: چشمه. 6. حافظ، شمسالدینمحمد، (1385)، دیوان حافظ، از نسخه محمد قزوینی و قاسم غنی، چ4، تهران: علی. 7. حافظابرو، عبداللهبنلطفالله، (1375)، جغرافیای حافظابرو، مقدمه و تصحیح و تحقیق صادق سجادی، تهران: میراث مکتوب. 8. حسینی فسایی، میرزاحسن، (1367)، فارسنامه ناصری، تصحیح منصور رستگار فسایی، 2ج، تهران: امیرکبیر. 9. خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدین، (1362)، حبیبالسیر اخبار افراد بشر، زیر نظر محمد دبیرسیاقی، ج3، چ3، تهران: کتابفروشی خیام. 10. خیراندیش، عبدالرسول، (1395)، فارسیان در برابر مغولان، تهران: آبادبوم. 11. دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، (1377)، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج7، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. 12. دولتشاه سمرقندی، (1338)، تذکرةالشعراء، به همت محمدرضا رمضانی، تهران: چاپخانه خاور. 13. دهخدا، علیاکبر، (1324). لغتنامه. تهران: بینا. 14. راقم سمرقندی، میرسیدشریف، (1380)، تاریخ راقم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران: بنیاد موقوفات محمد افشار. 15. رشیدالدینفضلالله، (1373)، جامعالتواریخ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی،تهران: بینا. 16. زرینکوب، عبدالحسین، (1394)، از کوچه رندان، تهران: سخن. 17. سمرقندی، کمالالدینعبدالرزاق، (1372)، مطلعالسعدین و مجمعالبحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، ج1(دفتر اول و دوم)، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 18. شبانکارهای، محمدبنعلیبنمحمد، (1363)، مجمعالانساب شبانکارهای، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر. 19. فصیحی خوافی، احمدبنجلالالدین، (1386)، مجمل فصیحی، مقدمه و تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، ج2و3، تهران: اساطیر. 20. قزوینی، یحییعبدالطیف، (1386)، لبالتواریخ، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: انجمن آثار مفاخر فرهنگی. 21. عبید زاکانی، (1343)، کلیات عبید زاکانی، مصحح عباس اقبال، شرح پرویز اتابکی، نهران: کتابفروشی زوار. 22. کاشفی سبزواری، مولاناحسینواعظ، (1350)، فتوتنامه سلطانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 23. کتبی، محمود، (1364)، تاریخ آلمظفر، محقق و مصحح عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر. 24. کربن، هانری، (1363)، آیین جوانمردی، ترجمه احسان نراقی، تهران: نو. 25. کزازی، میرجلالالدین، (1381)، رویا، حماسه، اسطوره، تهران: اساطیر. 26. لویزن، لئونارد، (1384)، میراث تصوف، ترجمه مجدالدین کیوانی، تهران: مرکز. 27. لیمبرت، جان، (1387)، شیراز در روزگار حافظ؛ شکوهمندی شهر ایرانی در قرون وسطی، ترجمه همایون صنعتیزاده، شیراز: دانشنامه فارس. 28. مستوفی، حمدالله، (1361)، تاریخ گزیده، تهران: دنیای کتاب. 29. مستوفی بافقی، محمدمفید، (1385)، جامع مفیدی، محقق و مصحح ایرج افشار، 3ج، تهران: اساطیر. 30. معلم یزدی، معینالدینبنجلالالدین، (1326)، مواهب الهی، تصحیح و مقدمه سعید نفیسی، تهران: اقبال. 31. میرخواند، محمدبنسیدبرهانالدینخاوندشاه، (1339)، روضهالصفاء فی سیرتالانبیاء، ج4، تهران: خیام. 32. نایب فریومدی، غیاثالدینبنعلی، (1363)، ذیل مجمعالانساب، به تصحیح میر هاشم محدث، تهران: امیرکبیر. 33. نخجوانی، محمدبنهندوشاه، (1976)، دستورالکاتب فی تعیینالمراتب، مصحح عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، ج1، مسکو: فرهنگستان علوم جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان. 34. وزیری کرمانی، احمدعلیخان، (1340)، تاریخ کرمان (سالاریه)، تصحیح و تحشیه و مقدمه باستانی پاریزی، تهران: کتابخانه خاندان فرمانفرماییان. 35. یاقوت حموی، شهابالدینبنعبدالله، (1380)، معجمالبلدان، ترجمان علینقی منزوی، ویراستار محمد جوزی، ج1و2، تهران: میراث فرهنگی کشور. 36. یزدی، شرفالدینعلی، (1336)، ظفرنامه؛ تاریخ عمومی مفصل ایران در دوره تیموریان، به تصحیح محمد عباسی، تهران: امیرکبیر. ب. مقاله 37. روحانی، سیدکاظم،(1346)، «نهضت پهلواناسد خراسانی»، مجله وحید، ش46و47، ص877تا879 و 1001تا1012. 38. قراگوزلو، محمد، (1377). «قیام سربداران کرمان». مجله کیهان فرهنگی. ش149، ص1تا4. ج. سایت سایت: 39. www.google.images | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,567 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 596 |