تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,334 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,919,927 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,970,152 |
تحلیل درّۀ نادره برپایة رویکرد تحلیل گفتمانی فرکلاف | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 12، شماره 3 - شماره پیاپی 47، مهر 1399، صفحه 89-112 اصل مقاله (1.37 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2020.121378.1663 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نسرین خانی1؛ غلامرضا سالمیان* 2؛ عامر قیطوری3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی، ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار زبان و ادبیّات فارسی، ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار زبان و ادبیّات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحلیل گفتمان انتقادی یکی از شیوههای جدید تحلیل متن است. در این شیوه برای استخراج مناسبات قدرت و ایدئولوژی از لایههای زیرین متن، افزونبر توجه به ویژگیهای آوایی و زبانی و ادبی متن، به عوامل بیرون از متن ـ بافت موقعیّتی و فرهنگی و اجتماعی ـ نیز توجه میشود. این پژوهش با هدف یافتن راهبردهای کلامی مطرح در رویکرد فرکلاف در درّۀ نادره، تبیین نقش این راهبردها یا الگوهای گفتمانی در شکلگیری سبک خاص متن و یافتن گفتمان حاکم بر کتاب برپایة ویژگیهای تحلیل گفتمان انتقادی انجام شده است. این مقاله به روش تحلیل محتوا و با شیوۀ تلفیقی (هم کمّی و هم کیفی) صورت گرفته است. جامعۀ آماری این پژوهش متن کامل کتاب درّۀ نادره است. نمونهگیری به روش تصادفی سامانمند، انتخاب و حجم نمونه برپایۀ فرمول کوکران محاسبه شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد میتوان در لایههای زیرین درّۀ نادره به مناسبات قدرت دست یافت. بررسی درّۀ نادره ازنظر واژگان، دستور و انسجام نشان داد ویژگیهای مدّنظر رویکرد فرکلاف، در چارچوب ارزشهای گوناگون صوری در این متن وجود دارد. در سطح تفسیر و تببین نیز نمودهای بافت موقعیّتی و مناسبات قدرت و ایدئولوژی در متن درّۀ نادره کاملاً آشکار است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دورۀ افشاریه؛ تحلیل گفتمان انتقادی؛ درّۀ نادره؛ استرآبادی؛ فرکلاف | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه یکی از دورههای پُرالتهاب تاریخ ایران، واپسین سالهای عصر صفویه و سراسر دورۀ افشاریه است. مورّخان گوناگون گزارشهای آن دوره را به ما رساندهاند. یکی از نامدارترین آنها میرزا مهدیخان استرآبادی است. چند ویژگی باعث شده است آثار میرزا مهدیخان آثاری ویژه برشمرده شود: نخست آنکه او در همان عصر میزیست و در بطن رخدادها بود؛ دیگر آنکه چون او هم مُنشی رسمی و هم مورّخ رسمی درگاه نادر بود، از درونیترین وقایع عصر آگاه بود؛ سوم آنکه نثر متکلّف و فنّی میرزا مهدی ـ که باعث شده است درّۀ نادرهاش یکی از مغلقترین متنهای پارسی به شمار رود ـ جذابیّتها و ویژگیهای خاص سبکی خود را داراست. در این پژوهش بررسی کتاب یادشده مدّنظر قرار گرفت و برای رسیدن به لایههای زیرین متن از تحلیل گفتمان انتقادی، یکی از نظریّههای تحلیل متن، استفاده شد. 1ـ1 بیان مسئله تحلیل گفتمان انتقادی یکی از شیوههای جدید تحلیل متن است. در این شیوه، افزونبر توجه به ویژگیهای آوایی، زبانی و ادبی متن، به عوامل بیرون متن (بافت موقعیّتی، فرهنگی، اجتماعی) نیز توجه میشود؛ با این هدف که مناسبات قدرت و ایدئولوژی از لایههای زیرین متن استخراج شود. یکی از مطرحترین رویکردها در این باره، رویکرد فرکلاف، زبانشناس انگلیسی است. از نظر او، تحلیل گفتمان در سه سطحِ توصیف، تفسیر و تبیین بررسی میشود. به نظر میرسد هدف فرکلاف از تقسیم تحلیل گفتمان انتقادی به سه بخش، روشمندکردن مبنای نظری رویکرد مدّنظر خود بوده است؛ وگرنه در عمل شاید تمایز بین این سه مرحله چندان راهگشای رسیدن به گفتمان نهفته در متن نباشد؛ ازاینرو همانجا که پژوهشگر متن را توصیف میکند، برای روشنکردن گفتمان، ناگزیر است تفسیر و تبیین را هم در نظر بگیرد. در این پژوهش کوشش شده است، بر مبنای این نکته، در همان مرحلۀ توصیف تاحدی تفسیر و تببین نیز انجام شود و نیز برای اینکه از روش معهودِ پژوهشگران دیگر فاصله گرفته نشود، مرحلههای تفسیر و تبیین بهعنوان دو بخشِ پس از توصیف استقلال داشته باشد. 1ـ2 ضرورت و اهمیت پژوهش بررسی و تحلیل متون کهن فارسی برپایۀ نظریّههای جدید ادبی، از یکسو میزان انطباق این نظریهها را با متون سنتی ما آشکار میکند و ازسوی دیگر دریچههای جدیدی از محتوای مورد نظر نویسندگان آن متنها را به روی ما میگشاید؛ آنچنانکه در این پژوهش با کاربست رویکرد تحلیل گفتمان انتقادیِ فرکلاف، توانستیم به لایههای زیرین متن و روابط قدرت آن روزگار دست یابیم. 1ـ3 تعاریف و مبانی نظری 1ـ3ـ1 گفتمان واژة «discourse» در زبان فارسی به مباحثه، گفتمان، گفتار، گفتوگو و سخن ترجمه شده است. اجماع روشنی دربارۀ چیستی گفتمان و شیوة عملکرد و تحلیل آن و نیز توافق عامّی درباب تحلیل گفتمان وجود ندارد (رک: یورگنسن و فیلیپس، 1389: 17)؛ اما صاحبنظران تعریفهای گوناگونی از گفتمان و تحلیل گفتمان به دست دادهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم: میشل فوکو: «ما مجموعهای از احکام را تا زمانی که متعلّق به صورتبندی گفتمانی مشترکی باشند، گفتمان مینامیم» یا گفتمان «متشکّل از تعداد محدودى از احکام است که میتوان براى آنها مجموعهاى از شرایط وجودى را تعریف کرد» (سلطانی، 1384: 40). فرکلاف: «من گفتمان را مجموعۀ بههمتافتهای از سه عنصرِ عمل اجتماعی، عمل گفتمانی (تولید، توزیع و مصرف متن) و متن میدانم و تحلیل یک گفتمان خاص، تحلیل هریک از این سه بعد و روابط میان آنها را طلب میکند. فرضیۀ ما این است که پیوندی معنادار میان ویژگیهای خاص متون، شیوههایی که متون با یکدیگر پیوند مییابند و تعبیر میشوند و ماهیّت عمل اجتماعی وجود دارد» (فرکلاف، 1397: 97 و 98). یاورسکی و کاپلان: گفتمان عبارت است از کاربرد زمان و رابطه با صورتبندیهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که بازتابدهندۀ نظم اجتماعی است و در عین حال به نظم اجتماعی کنش متقابل افراد با جامعه شکل میدهد (رک: فاضلی، 1383: 83). تئون وندایک: گفتمان دارایِ سه عنصرِ: «الف. کاربرد زبان؛ ب. برقراری ارتباط میان باورها (شناخت) و ج. تعامل در موقعیّتهای اجتماعی» (وندایک، 1382: 19) است. یورگنسن و فیلیپس: گفتمان «شیوهای خاص برای سخنگفتن دربارة جهان و فهم آن (یا فهم یکی از وجوه آن) است» (یورگنسن و فیلیپس، 1389: 17). آنچه از وندایک نقل کردیم و بخش پایانی سخن فرکلافْ عناصر ثابت همۀ تعریفهایی است که از گفتمان به دست دادهاند. 1ـ3ـ2 تحلیل گفتمان اصطلاح «discourse analysis» در زبان فارسی به سخنکاوی، تحلیل کلام، تحلیل گفتار، تحلیل گفتمان و گفتمانکاوی ترجمه شده است. تحلیل گفتمان «یک گرایش مطالعاتی میانرشتهای است که از اواسط دهۀ 1960 م. تا اواسط دهۀ 1970 م. درپی تغییرات گستردۀ علمی ـ معرفتی در رشتههایی چون: انسانشناسی، قومنگاری، جامعهشناسی خُرد، روانشناسی ادراکی و اجتماعی، شعر، معانی [و] بیان، زبانشناسی، نشانهشناسی و سایر رشتههای علوم اجتماعی و علوم انسانی علاقهمند به مطالعات نظاممند ساختار و کاردکرد و فرایند تولید گفتار و نوشتار ظهور کردهاست» (فرکلاف، 1379، مقدمۀ بهرامپور: 7). 1ـ3ـ3 تحلیل گفتمان انتقادی تحلیل گفتمان در تطوّر خود به تحلیل گفتمان انتقادی منتهی شد. ریشۀ تحلیل گفتمان انتقادی را باید در زبانشناسی انتقادی (Critical Linguistics) جست. «در اواخر دهۀ 1970 گروهی از زبانشناسان پیرو مکتب نقشگرای هلیدی (فولر، هاج، کرس و ترو) در دانشگاه ایستانجلیا (East Anglia) گرد هم آمدند. ایشان در مطالعات خود دربارۀ کاربرد زبان، رویکرد زبانشناسی انتقادی را برگزیدند... هدف آنها از وضع این اصطلاح، آشکارکردن روابط قدرت پنهان و فرایندهای ایدئولوژیکی موجود در متون زبانی بود» (آقاگلزاده و غیاثیان، 1386: 39). هدف تحلیل گفتمان انتقادی «بررسی انتقادی نابرابریهای اجتماعی است، آنگونه که در زبان به کار میرود و این کاربرد مستمر، موجب شکلگیری، تثبیت و مشروعیّت آن میشود... درنهایت میتوان چنین نتیجه گرفت که سه مفهوم الزاماً در تمام رویکردهای تگفا وجود دارد: انتقاد، قدرت و ایدئولوژی» (همان: 40). 1ـ4 پیشینۀ پژوهش افزونبر پژوهشهایی انجامشدة آقاگلزاده (1381 و 1383 و 1385 و 1386)، سلطانی (1383)، محسنی (1391) و جهانگیری و بندرریگیزاده (1392) که به زبان فارسی دربارۀ مبانی نظری تحلیل گفتمان انتقادی انجام شده است، بسیاری از پژوهشگرانْ متون تاریخی و ادبی فارسی را برمبنای نظریّۀ تحلیل گفتمان بررسی کردهاند که از میان مهمترین آنها میتوان به این پژوهشها اشاره کرد: «بررسی و تحلیل گفتمان امارتمحور در ظفرنامۀ شرفالدین علی یزدی» (رستمی و فراهانی منفرد، 1391)؛ تحلیل گفتمان انتقادی بهارستان جامی (ترکی هرچگانی، 1391)؛ «گفتمان حکومتی در گلستان سعدی» (فقیه ملکمرزبان و فردوسی، 1392)؛ «بررسی و تحلیل انتقادی گفتمان رمان سگ و زمستان بلند» (بهبهانی و همکاران، 1392)؛ تحلیل گفتمانی تاریخ بیهقی (رضاپور، 1392)؛ بررسی گفتمان قدرت و زبان در تاریخ بیهقی برپایۀ رویکرد تاریخگرایی نوین (مهدیپور، 1392)؛ «بررسی متن نامۀ مسعود غزنوی به ارسلانخان در تاریخ بیهقی با روش تحلیل گفتمان انتقادی» (قدسی و همکاران، 1393)؛ سبکشناسی لایهای نامههای تاریخ بیهقی با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی (مرادپور جغدری، 1394)؛ «تحلیل گفتمان انتقادی داستان مرگ بونصر مشکان براساس رویکرد نورمن فرکلاف» (ناصری و همکاران، 1394)؛ «تحلیل انتقادی گفتمان قصیدهای از سنایی غزنوی» (حسینی سروری، 1393)؛ تحلیل انتقادی گفتمان غالب در اشعار فروغ فرخزاد براساس نظریۀ فرکلاف (عباسی، 1394)؛ «تحلیل گفتمان انتقادی داستانهای جلال آلاحمد و سیمین دانشور» (واحدی و سیدرضایی، 1395)؛ «تحلیل انتقادی گفتمان در باب اوّل بوستان سعدی» (عربزاده و همکاران، 1395)؛ «گفتمانشناسی چوبک در تنگسیر» (رشیدی و همکاران، 1396)؛ «تحلیل گفتمان انتقادی مفهوم «قدرت» در دفتر اوّل رمان روزگار سپریشدة مردم سالخورده (اقلیم باد) براساس الگوی گفتمانی نورمن فرکلاف» (میرزابیانی و همکاران، 1398). دربارۀ درّۀ نادره پژوهشهایی انجام شده است؛ از آن جمله است: تاریخنگاری میرزا مهدیخان استرآبادی و تأثیر آن بر تاریخنگاری در دورههای زندیه و متقدّم قاجاریه (حاجیزاده، 1382)؛ تحلیل زیباشناختی درّۀ نادره میرزا مهدیخان استرآبادی با توجه به نظریّۀ رومن یاکوبسن (ابراهیمی لیالکل، 1392)؛ بررسی جلوههای بلاغت در کتاب درّۀ نادره (فولادی، 1393). همانگونه که از این پیشینه برمیآید، بهرغم اهمیتی که درّۀ نادره در مطالعات تاریخی دارد، تاکنون از منظر گفتمان انتقادی تحلیل نشده است و این پژوهش نخستین گام در این راه است. 1ـ5 روششناسی پژوهش این پژوهش به روش تحلیل محتوا و با تلفیقی از رودیکردهای کمّی و کیفی انجام میشود. جامعۀ آماری این پژوهش متن کتاب درّۀ نادره است. در این پژوهش، هم به کل جامعۀ آماری نظر داشتهایم و هم بر مبنای روشهای نمونهگیری تصادفی سامانمند (سیستماتیک یا منظم) به بخشی از متن پرداختهایم. در این روش، فاصلۀ نمونهگیری (K) بهصورت زیر محاسبه میشود:
در مطالعۀ ما اندازۀ جامعۀ آماری 719 صفحه و اندازۀ نمونۀ آماری 250.5 است؛ بنابراین فاصلۀ نمونهگیری 2.87 به دست میآید. سپس بین عدد ۱ تا K یک عدد بهطور تصادفی انتخاب و بعد واحدها یا افراد بعدی با فاصلۀ K از عدد مذکور برگزیده میشود؛ بنابراین صفحات 1، 4، 7، 10...، اعضای نمونۀ این پژوهش به شمار میرود؛ اما چون در پژوهشهای ادبی، توالی و انسجام سخن برای دستیابی به مقصود اهمیت دارد و گسستن کلام به پارههای 1 صفحه از 4 صفحه، چندان معقول به نظر نمیرسد، متن 719 صفحهای کتاب به 8 بخشِ 90 صفحهای تقسیم شد؛ سپس براساس حجم نمونۀ استخراجی از فرمول کوکران که تقریباً یکسوم متن بود، یکسوم آغازین هر 90 صفحه، یعنی 32 صفحه انتخاب شد؛ بنابراین 256 صفحه از متن 719 صفحهای کتاب، حجم نمونۀ این پژوهش را تشکیل میدهد. حجم نمونۀ این پژوهش برپایۀ فرمول کوکران (cochran formula) محاسبه میشود. فرمول اصلی محاسبه حجم نمونۀ کوکران بهصورت زیر است:
اکنون سایتهایی در دسترس است که خودکار، کار محاسبه را انجام میدهد؛ چنانکه در این پژوهش محاسبه در این سایت انجام گرفت: http://toptahlil.com
2ـ تجزیه و تحلیل یافتههای پژوهش 2ـ1 سطح توصیف نخستین گام از مرحلههای سهگانۀ مدّنظر فرکلاف، توصیف است. در این مرحله، پژوهشگر توجهی به متنهای دیگر، دانش زمینهای و وضعیت اجتماعی ندارد و متن را جدا از همۀ این موارد بررسی میکند؛ ازاینرو آنچه در این مرحله اهمیت مییابد، ویژگیهای صوری متن است؛ بنابراین در این مرحله، واژگان، دستور و ساختهای متنی بررسی میشود. در ادامه عنوان بخشهای زیرمجموعۀ این سه مبحث، ذکر و برای هر کدام، یک نمونه آورده میشود. 2ـ1ـ1 عبارتبندی دگرسان (مخالفتجویانه) در این حالت نویسنده آگاهانه از عبارتهایی بهره میگیرد که بار معنایی منفی به مفاهیم مورد نظر او میدهد؛ به سخن دیگر «عبارتبندی موجودِ مسلط و طبیعیشده بهطور حسابشدهای جای خود را به عبارتبندی دیگری میدهد که در تقابل آگاهانه با آن قرار دارد» (فرکلاف، 1379: 174): «چون در حینی که رایات اژدهاپیکر به قصد تقتیر و تغریر و تعزیر فراعنۀ افاغنۀ قندهار «تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ» هزّت مییافت...» (استرآبادی، 1341: 398). نویسنده برای انتقال مفهوم سرکشی و تفرعن افغانان، آنان را به فراعنه مانند کرده است. 2ـ1ـ2 عبارتبندی افراطی عبارتبندی افراطی «کاربرد نامعمول شمار زیادی از کلمات تقریباً هممعنی در عبارتبندی» (فرکلاف، 1379: 176) است: «بعد از آنکه کار بلخ به مشیئت الهی تمشیت یافت، شاهزاده به تسخیر بخارا عنانِ ظفرعنوان بجنبانید؛ ابوالفیضخان، والی آنجا از ارادۀ شاهزادۀ آزاده، مضطرّ و مضطرب گشته، با قلب مُصطَرّ (ترنجیده) و مُضطَرِم (افروخته) از ایلبارسخان، والی خوارزم استمداد کرد» (استرآبادی، 1341: 400). نویسنده برای نشاندادن آشفتگی و اضطراب حاکم بخارا از شنیدن حملۀ شاهزاده رضاقلیمیرزا، با آوردن پیاپی واژههایی که بر این امر دلالت دارد، از عبارتبندی افراطی بهره برده است. 2ـ1ـ3 روابط معنایی واژگان در تحلیل گفتمان انتقادی، روابط معنایی بین واژهها هم ممکن است ارزش تجربی داشته باشد (رک: فرکلاف، 1379: 177): 2ـ1ـ3ـ1 هممعنایی برخی از اندیشمندان متقدّم اسلامیِ سدههای سوم و چهـارم هجـری، وجود ترادف را منکر بودند (رک: قاسمپور و همکاران، 1389: 168). فرکلاف (1379: 177) نیز معتقد بوده است که در تحلیل گفتمان باید به دنبال هممعنایی تقریبی بین واژهها بود. تفاوت هممعنایی با عبارتبندی افراطی در بسامد و فراوانی تکرار ترادف است؛ اگر ترادف در حدّ عادی باشد، هممعنایی و اگر بهگونۀ افراطی باشد، عبارتبندی افراطی شکل میگیرد: «شاهزاده قلعۀ شُلّوک را که در حوالی قَرشی واقع است، مسخّر و اهالی را مُدَمَّر (هلاک) و مُتَبَّر (هلاک) ساخته...» (استرآبادی، 1341: 402). در این نمونه نویسنده برای بیان اقتدار شاهزاده، نابودی اهالی قلعۀ شلوک را با واژههای مترادفِ مدمّر و متبّر یاد کرده است. 2ـ1ـ3ـ2 شمول معنایی شمول معنایی آن است که معنای واژهای در دل واژهای دیگر قرار دارد. واژهای که معانی چند واژۀ دیگر را دربردارد، «فراگیرنده» و واژههای زیربخش آن را «مورد شمول» یا «فراگرفته» مینامند (رک: ابومحبوب، 1387: 136 و غلامعلیزاده، 1390: 316): «سودای خیال فاسد که به دماغ والی مستولی گشته بود، از آلت سیف و سنان یلان ازالت پذیرفت» (استرآبادی، 1341: 399). سخن از جنگ با والی بلخ است و نویسنده دو ابزار جنگی مشمول آن، یعنی سیف و سنان را نام میبرد. 2ـ1ـ3ـ3 تضاد معنایی تضاد معنایی «ناسازگاری معنایی است؛ معنای یک کلمه با معنای کلمۀ دیگر ناسازگار است» (فرکلاف، 1379: 178). «چون در حینی که رایات اژدهاپیکر به قصد تقتیر (نفقه را تنگکردن) و تغریر (در خطر افکندن) و تعزیر (نکوهیدن) فراعنۀ افاغنۀ قندهار «تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ هزّت مییافت...» (استرآبادی، 1341: 398). هرچند در معنای قاموسی، اژدها و فرعون تضادی با هم ندارد، اگر به ویژگی تلمیحی آن (داستان موسی علیهالسّلام و فرعون) توجه کنیم، تضاد آن بر ما آشکار میشود. نویسنده آنجا که افغانان را به فرعون مانند میکند، آگاهانه رایت نادری را اژدهاپیکر میخواند تا تقابل دو نیروی اهورایی و اهریمنی را به خواننده القا کند. 2ـ1ـ4 حسن تعبیر یکی از زیرمجموعههای ارزش رابطهای، حسن تعبیر است که برپایۀ آن برای پرهیز از ارزشهای منفی، واژهای جانشین واژهای آشناتر میشود (رک: فرکلاف، 1379: 179): «از آنجا که دست و بازوی دولت قوی و بخت با نیرو پیرو همّت خسروی بود، به محض توجه یکرانِ آسمانخرام... صفوف ثباتشان انجزام (شکست) یافته؛... ناچار طالب گوهر امان گشته؛ رایگان، یکانیکان، به کان مرحمت خاقانی روی آوردند» (استرآبادی، 1341: 201 و 202). «خدایارخان اگرچه از هستی خود طمع برید، اما باز از بَریدِ عنایت قاآنی نوید جانبخشی شنیده، از دیوان «أحسن العفو عند القدره» منشور عِتقِ (آزادی) عُنُق (گردن) حاصل نمود... و طوق عبودیت زیور گردن کرد» (همان: 503). در دو مثال بالا نویسنده با عباراتی زیبا نظیرِ «طالب گوهر امان شدن»، «به کان مرحمت نادر رویآوردن»، «طوق عبودیت را زیور گردن کردن» و... به اسارتِ نادر درآمدن دشمنان را فخری برای آنان دانسته و از بار منفی مفهوم اسارت کاسته است. 2ـ1ـ5 رسمی یا محاورهایبودن درّۀ نادره متنی رسمی و بدون جملههای محاورهای است. اصولاً در متون کلاسیک ادب پارسی، بهندرت با زبان محاورهای روبهرو میشویم؛ ازاینرو رسمیبودنِ زبانِ درّۀ نادره، بهتنهایی نمیتواند دربردارندۀ نکتۀ گفتمانی باشد. 2ـ1ـ6 استعاره بر این پایه که واژهای جانشین واژۀ دیگر میشود، ممکن است استعارههای گوناگون وابستگیهای ایدئولوژیک گوناگونی داشته باشند. باید توجه کرد که مفهوم استعاره در اینجا عامتر و کلّیتر از مفهوم ادبی آن است: «اهالی خیوه بنابر اینکه اطراف قلعه را آب انداخته، دست تصرّف جنود را از دامن آن کوتاه میدانستند، به قلعهداری پرداختند. کارگزاران به انشعاب جداول، آب را از کنار قلعه منجذب و منحدر و از چهار طرف، قلعه را هدف توپهای قلعهگشا ساخته آثار «وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ» پدیدار کردند. قلعگیان چون بهجای آب، دریای آتش را محیط خویش و قلعه را طعمه کام نهنگ بلا و تشویش دیدند، به قُنّاحۀ (کلید) ندامت باب استیلاذ گشودند» (استرآبادی، 1341: 526). نویسنده برای ملموسکردن سوزناکی جنگ، با استعاره «دریای آتش» را بدان مفهوم به کار برده است. 2ـ1ـ7 فرایندها و مشارکان یکی از بخشهای مطالعاتی در تحلیل انتقادی هر متنی از نظر فرکلاف، انتخاب میان انواع فرایندهای دستوری و مشارکان مختلف است. اهمیت این کار در یافتن ارتباط ایدئولوژیک آن است. اگر جمله افزونبر فاعل و فعل، به مفعول (صریح یا غیرصریح) هم نیازمند باشد، کنش پدید میآید. کنش دارای دو مشارک است: کنشگر و کنشپذیر. در نمونۀ بررسیشده، از 1960 فعل بهکاررفته، 1040 فعل (معادل 53.06 درصد فعلها) به کنش اختصاص دارد. اگر جمله با دو رکن فاعل و فعل معنیدار شود، رخداد شکل میگیرد. رخداد دارای یک مشارک است. از 1960 فعل بهکاررفته در بخش مطالعهشده، 273 فعل، یعنی 13.93 درصد فعلها بهصورت رخداد به کار رفته است. اگر مفهوم جمله با فاعل، مسند و فعل تکمیل شود، با توصیف مواجهیم. توصیف دارای یک مشارک است و معمولاً با صفت همراه است. همچنین جملههایی که مفهوم مالکیّت را میرسانند و یا دارای فعلهایی نظیرِ احساسکردن و... هستند، توصیف به شمار میروند. در نمونۀ بررسیشده، از 1960 فعل بهکاررفته، 647 فعل، یعنی 33.01 درصد از فعلها به توصیف اختصاص دارد. انتظار ما این بود که چون درّۀ نادره متنی تاریخی است و هدف از نگارش متن تاریخی، وصف رخدادهاست، فرایندهای فعلی آن بیشتر در قالب توصیف یا رخداد بیان شود؛ اما آمار فوق نشان میدهد آنچه در واقعیت با آن روبهرو میشویم، غیر از آنی است که چشم میداشتیم. همانگونه که دیده میشود بیش از نیمی از فرایندهای فعلهای بهکاررفته در متن از نوع کنش است. این امر نشاندهندۀ منفعلنبودن نویسنده در بیان وقایع و جانبدارانه سخنگفتن وی است؛ زیرا اگر نویسنده میخواست همچون گزارشگری بیطرف، تنها به بیان آنچه رخ داده بپردازد، بهطور طبیعی میبایست بیشتر از فرایندهای توصیف یا رخداد بهره گیرد که دارای یک مشارک است؛ حال آنکه استرآبادی با توجهکردن به دو مشارکِ فاعل و مفعول، جایگاه خود را از راوی صرفِ حوادث به داوری ارتقا داده است که دربارۀ مشارکان قضاوت میکند. 2ـ1ـ8 کنشگر نامشخص نامشخصبودن کنشگر به روشهای گوناگونی مانند اسم غیرجاندار، اسم انتزاعی یا صورتهای اسمیشده به کار میرود و گاه فرایندی جانشین فرایند دیگر میشود (رک: فرکلاف، 1379: 189 و 190): «در حینی که رایات اژدهاپیکر به قصد... تعزیر فراعنۀ افاغنۀ قندهار هزّت مییافت...» (همان: 398). در مثال یادشده نویسنده بهجای آنکه از بازگشت نادر سخن گوید، با استفاده از ترفند اسم غیرجاندار، پرچم نادر را فاعل عمل بازگشت نشان داده است. شاید بتوان این امر را ناشی از اقتدار مشارک اصلی (شاه) در باور نویسنده دانست که خود معلول استبداد مطلقۀ موجود در تاریخ پادشاهی ایرانزمین است. برتری جایگاه پادشاه بهحدّی است که نویسنده به خود اجازه نمیدهد به هر بهانهای از او نام برد و فعلها را مستقیم بدو نسبت دهد؛ از همینروی در مواضع متعدّد، اعمال اینچنینی را به ملائمات شاه نسبت میدهد (قس. «ایهام تنزیه مسندٌالیه از زبان متکلّم» در بلاغت سنتی). 2ـ1ـ9 معلوم و مجهول درۀ نادره متنی تاریخی است و چون در گزارشهای تاریخی، معمولاً کنندۀ کار مشخص است، بهطور طبیعی انتظار میرفت تعداد جملههای معلوم بهطرز چشمگیری بیش از جملههای مجهول باشد؛ یافتههای پژوهش هم مؤیّد این امر بود؛ چنانکه از مجموع 1960 فعل بهکاررفته در بخش مطالعهشده، 1875 فعل معلوم و 85 فعل مجهول است: «دلاور دستاندستانی (داستانی) که در آوردگاه سخن، به برِ بیان، ببرِ بیان پوشد، به لباس ابلاس (نومیدی) اختصاص یابد و پهلوان پهلویزبانی که به چوگان قلم از احرار عرب و عجم احراز گوی سخنگویی کند، به عُجمۀ (گنگی) نادانی انتساب گیرد. هَبنّکی (سخنچین) که کلامش کِلام (جراحت) قلوب و حدیثش مسلوب (عاری) از اسلوب باشد، او را مالک ملک کمال انگارند و قَیِّلِ (پادشاه) مِنطیقی (زبانآور) که حسن منطقش مِنطَق (کمربند) «لاتنطق» بر میان اهل نطق بندد، انشاد انشاء او را در دایرۀ انساء (فراموشی) درآرند... لحن داود را در اسماع زبور چون حکایت حرف حق نشنوند و کارنامۀ تنگ (نگارخانۀ مانی) و ارتنگ و نگارخانۀ ارژنگ را از رنگ هنر عاری بینند» (استرآبادی، 1341: 110 و 111). بخش بالا از مقدمۀ کتاب نقل شده؛ جایی که نویسنده درباب انگیزههای نگارش کتاب سخن گفته است. در این بخش نویسنده از این گلایهمند است که اهل روزگار، قدر نویسندگان و سخنوران توانا را نمیدانند و برعکس، سخنچینان بیمایه را ارج مینهند. استرآبادی فاعل را که اهل زمانهاند، در سخن نمیآورد تا این ویژگی را ویژگی فراگیر عصر بشمرد و ازسویی بهجای تأکید بر فاعل، بر عملکرد تمرکز میکند. آری آنچه از نظر او اهمیت مییابد، مغفولماندن جایگاه هنرمندان واقعی است. ضمن اینکه این مجهولآوری کلام، زمینهای شده است که وی بهطور ضمنی و غیرمستقیم خود را هنرمند واقعی و بداندیشانش را سخنچینان عاری از هنر بشمارد. 2ـ1ـ10 مثبت و منفی در تحلیل گفتمان انتقادی، مثبت و منفیبودن جملهها نیز اهمیت دارد. «نفیْ آشکارا دارای ارزش تجربی است؛ از این حیث که اساسیترین روش برای تشخیص این مطلب است که چه چیزی واقعیّت دارد و چه چیزی واقعیّت ندارد» (فرکلاف، 1379: 191). از مجموع 1960 فعل بهکاررفته در بخش مطالعهشده، 1870 فعل مثبت و 90 فعل منفی است. «دست قضا دایماً گره از کار زمانه گشاد و ز ما نهگشاد و دوران همیشه به کام جاهل و فرزانه گشت و دمی از ما نهگشت... در این ظرف زمان هر کاسهلیس نمّامِ «انمّ من الزّجاج»، از دور کأس حدباءِ (خمیده) چرخ مینایی و دهر کاسهگردان، جز می خرّمی ننوشد و هر ذو تلبیس اخسّ من القماش ارذل من القماش، از نفایس ملابس دنیا، جز خزّ و دیبا و برد منمنم (آراسته) نپوشد... کدام جاهل نذیل (ناکس) شنیعالفعل است که در صباح و رواح (شامگاه) با خاطر ممراح (شاد) قواقیز (پیالهها) راح (شراب) راحت، بر راحه (پنجه) نمیدارد؟ و کدام فاضل نزیل (کامل) شبیعالعقل (بسیارعقل) که در ایام راخ (غم) زندگی، از عین حسرت، اشک از عین ممراح (بسیار اشک) نمیبارد؟... هرچند که حسن صنعت این نوع سخن که سخن در صفت حسنش نیست، معلوم ضمیر آگاه دل و دل آگاه ضمیر است... و دیگر نام نامه و آمه (دوات) نبرد» (استرآبادی، 1341: 107‑113). نمونۀ بالا از مقدمۀ کتاب انتخاب شده است. در این بخش نویسنده با ترکیبی از جملههای منفی و پرسشی، حسرت همیشگی هنرمندان و اندیشمندان را واگویه کرده است: روزگار و اهل آن، قدرشناس اهل و دانش و فضل نیست و زمانه زمام مراد را به مردم نامرد میدهد! 2ـ1ـ11 وجه فرکلاف از سه وجه اخباری، امری و پرسشی یاد کرده است. در کتابهای دستور زبان فارسی نیز به مسئلۀ وجه اشاره شده و غالب دستورنویسان، انواع آن را اخباری، التزامی، امری، شرطی و وصفی برشمردهاند (رک: ناتل خانلری، 1373: 29‑32؛ خیّامپور، 1375: 84؛ صادقی و ارژنگ، 1358: 7؛ وحیدیان کامیار و عمرانی، 1382: 54؛ مشکوةالدّینی، 1389: 66 و 67). ما برای اینکه بین نظر فرکلاف و دستورنویسان، سازگاری ایجاد کنیم، وجه را در شکل اِخباری، التزامی، پرسشی و امری بررسی میکنیم. افزودن وجه التزامی به سه وجه مدّنظر فرکلاف، این حسن را هم داراست که در مسئلۀ وجهیّت (مبحث بعدی) میتواند در برابر حالت قطعیّت، به ویژگی نبود قطعیّت افزوده شود. بهطور طبیعی انتظار میرود در متن تاریخی، بسامد وجه اخباری نسبتبه دیگر وجوه بیشتر باشد. مطالعۀ بخش منتخب نیز گواه این امر است. از مجموع 1960 فعل موجود در این بخش، 1797 فعل، یعنی 91.6 درصد فعلها، در وجه اخباری بهکار رفته است. نویسنده 148 فعل را در وجه التزامی، 11 فعل را در وجه پرسشی و 4 فعل را در وجه امری به کار برده است. جدول شمارة 1: بسامد ویژگیهای دستوری
جملۀ امری فاعل ندارد و با مفعول یا فعل آغاز میشود. جایگاهِ گوینده (نویسنده)، خواستن چیزی از مخاطب و جایگاه مخاطب، بازیگری مطیع و فرمانبردار است. استرآبادی در پایان بخشی که به قتل نادر و اعقاب وی اختصاص داده است، از فضای احساسی حاکم بر بخش، بهره میگیرد و به قصد تحدّی با شرفالدین عبدالله کاتب وصّافالحضره و نصرالله منشی، اندرزهایی عرضه میدارد که بیشتر بر بیاعتباری دنیا و دعوت به نیکی و خداپرستی دلالت میکند. بیشتر فعلهای امر بهکاررفته در این کتاب، در همین بخش قرار دارد؛ از آن جمله است: «به سپاس دادارِ دادآورِ عفوِّ غفور، قُوَی را قَویّ مشغول ساز!» (استرآبادی، 1341: 693). همانگونه که از توضیحات بالا برمیآید، از آنجا که در جملههای امری مخاطب، بازیگری فرمانبردار است و نویسنده در جایگاه درخواستکننده قرار دارد، اقتدار و ایدئولوژی مدّنظر نویسنده با این نوع جملات قابل انتقال و القا به مخاطب است؛ کاری که استرآبادی در این نمونهها انجام داده و مخاطب را به طاعت فراخوانده است. در جملات پرسشی، جایگاهِ گوینده (نویسنده)، خواستن چیزی (اطلاعات) از مخاطب و جایگاه مخاطب، ارائهدهندۀ اطلاعات است. باید به این نکته توجه کرد که چون در این متن مسئلۀ هممکانی و همزمانی نویسنده و مخاطب منتفی است، مخاطب پاسخ یا اطلاعات را به نویسنده ارائه نمیکند؛ بلکه پرسش نویسنده، چالشی درونی و ذهنی برای مخاطب ایجاد میکند و مخاطب با پاسخگویی به آن پرسشها درواقع به چالشهای ذهنی خود پاسخ میدهد: «کدام جاهل نذیل (ناکس) شنیعالفعل است که در صباح و رواح (شامگاه) با خاطر ممراح (شاد) قواقیز (پیالهها) راح (شراب) راحت، بر راحه (پنجه) نمیدارد؟ و کدام فاضل نزیل (کامل) شبیعالعقل (بسیارعقل) که در ایام راخ (غم) زندگی، از عین حسرت، اشک از عین ممراح (بسیار اشک) نمیبارد؟» (همان: 108 و 109). همانگونه که در این نمونهها هویداست، نویسنده جایی از جملات پرسشی بهره برده که قصد کرده مخاطب را به تأمّل در جهان و هرچه در آن است، وادارد. نویسنده انتظار ندارد مخاطب به این پرسشها پاسخی مشخص بدهد؛ بلکه بر آن بوده است که مخاطب به بیاعتباری دنیا و رنجهای هستی معترف شود؛ در این حالت ممکن است جایگاه این جملات عوض شود؛ مثلاً جملۀ خبری بهجای پرسشی یا پرسشی در جایگاه جملۀ خبری به کار رود؛ امری که هم در دانش معانی سنتی و هم در زبانشناسی در حوزۀ منظورشناسی (رک: پارسا و مهدوی، 1390: 29‑58) بررسی میشود. 2ـ1ـ12 وجهیّت وجهیّت «عبارت است از میزان قاطعیّت گوینده در بیان یک گزاره که بهطور ضمنی بهوسیلۀ عناصر دستوری نشان داده میشود و... در یک گفتوگو یا گفتمان نوع روابط میان افراد و مناسبات اجتماعی را مشخص میکند» (فتوحی، 1391: 285). دو نوع وجهیّت وجود دارد: رابطهای و بیانی. در وجهیّت رابطهای، مسئلۀ اقتدار یکی از مشارکان مطرح است. وجهیّت با افعال کمکی وجهی... و قیدهای وجهی و فعلهای واژگانی بیان میشود (رک: قدسی و همکاران، 1393: 92 و 93): «ایرانیان که او را آیۀ رحمت انگاشته و بر صفحۀ دل، نقش محبّتش را نگاشته و نهال ولایش را در زمین جان کاشته، به تمنّای اجتنای (چیدن) میوۀ مراد به دو دست دعا پیوسته از چشمهسار چشم، آبیاری ریاض دولتش کرده به انتظار بهاران گلزار نزهتآثار، شکوفهوار دیده سفید نموده بودند، آخر از احراز مدّعا حرمان گزیده به خار مغیلان برخوردند و زهرگیاه و حنظل به جای بر خوردند... لاجرم در زیر فلک از جِرم آفتاب، جُرم بر فلک اسناد میداد و لابد به ضرب چوب، درخت افترا را برای خوب و بد، به دوصدگونه شاخ و برگ میآراست» (استرآبادی، 1341: 648‑ 653). این نمونه از بخشی که به خاتمۀ کار نادر اختصاص یافته، برداشت شده است. شاید بند نخست را بتوان چکیدهای از وقایع دوران نادر برشمرد. در روزگار افول قدرت صفویان که افغانان، ازبکان، عثمانیها و روسها از جهات گوناگون به ایران حملهور شده و چیزی از ایران باقی نگذاشته بودند، قهرمانی ظهور میکند که شکوه از دسترفتۀ ایرانیان را به آنان باز میگرداند؛ اما طولی نمیکشد که خوی بد او، همه را ناامید میکند و نارضایتیهای پیدرپیای را سبب میشود. نویسنده در این بخش خصلتهای منفی نادر را برمیشمرد و به آسیبشناسی دوران پادشاهی او میپردازد. در جملههای آغازین نمونۀ نخست، امیدواری ایرانیان به نادر به تصویر کشیده شده، امری که نشاندهندۀ قطعیّتنداشتن گزاره است؛ در ادامه نویسنده آشکارا امید ایرانیان را ازدسترفته ترسیم کرده و با تأکید بر این ناامیدی، به کلام خویش قطعیّت بخشیده است. نمونۀ دوم به یکی از این آسیبها اشارت دارد؛ بهادادن نادر به افتراپیشگانی که حتی آفتاب درخشان را هم گناهکار جلوه میدهند! در اینجا نویسنده با بهرهگرفتن از قیدهای تأکید «لاجرم» و «لابد» توان وارونه جلوهدادن حقایق به دست افتراپیشگان را امری قطعی نشان داده است. 2ـ1ـ13 ضمیر ضمیر «ما» اگر در مفهوم انحصاری به کار رود، یک مفهوم دارد و اگر در مفهوم انضمامی (نویسنده/ گوینده + مخاطب) به کار رود، مفهومی دیگر مییابد و در بطن خود اقتدار را نهفته دارد. ضمیر «شما» نیز معمولاً در کاربرد گفتمانیِ خود معمولاً به دو صورت به کار میرود: گاه برای جبران شخصیشدنِ فزاینده (مانند آگهیهای تبلیغاتی) و گاه بهعنوان ضمیر نامعیّن (رک: فرکلاف، 1379: 195 و 196)؛ این نکته با مبحث «تعریف مسندالیه بهاضمار» در بلاغت سنتی سنجیدنی است (رک: رجایی، 1379: 47‑50). در زبان فارسی معاصر بین مفهوم ضمیرهای «تو» و «شما» تفاوت وجود دارد؛ درحالیکه در انگلیسی امروز، بهجای این دو ضمیر از ضمیر «you» استفاده میشود. ضمیر «شما» هرچند ویژۀ اشاره به مخاطب جمع است، برای رعایت احترام و رسمیکردن سخن، برای اشاره به مخاطب مفرد هم به کار میرود. پس کاربرد «شما» بهجای «تو» بیانگر اقتدار مخاطب و رسمیبودن کلام است؛ ازسوی دیگر گاه برای بیان همدلی و صمیمیّت و کاستن از بار رسمیّت سخن، در تخاطب رسمی، مخاطب مفرد را «تو» خطاب میکنند. «ای برادر! تو را در خلوتِ نفسِ خبیث، نقش حبیب کی میسّر آید و نوای حق را جز بینوای (درویش) حق، کی میسّر آید؟... تو شهِ جهانی؛ اگر از قناعت توشه داری و دارای زمانی؛ اگر همّت به درِ نفسِ داری (پست) بگماری» (استرآبادی، 1341: 694). این دو ضمیر «تو» تنها موارد کاربرد ضمیر گسستۀ فاعلی در سراسر متن درّۀ نادره است. نویسنده در مقام اندرز مخاطب، دو بار او را «تو» میخواند. این ضمیر در اینجا به دومشخص مفرد مشخصی دلالت ندارد؛ بلکه ضمیری است که مرجع آن عام است؛ به همۀ مخاطبان کتاب و در همۀ دورهها بازمیگردد؛ به همۀ انسانها. 2ـ1ـ14 وجهیّت در بخش ارزش رابطهای نیز با وجهیّت روبهرو شدیم. بین آن بخش از فعلهای کمکی وجهی که نشانۀ وجهیّت رابطهای است و آن بخش از فعلهایی که نشانۀ وجهیّت بیانی است، همپوشانی وجود دارد؛ چنانکه مثلاً مصدر «بایستن» هم معنای قطعیّت دارد و هم معنای اجبار. وجهیّت تنها مرتبط با فعلهای کمکی نیست؛ بلکه فعلهای اصلی ـ چه مثبت و چه منفی ـ که تعهّد مطلقی را نسبتبه صدق گزاره میرساند، هم دارای وجهیّت بیانی است. همانگونه که در مبحث قبل گفتیم در وجهیّت بیانی، مسئلۀ اقتدار گوینده (نویسنده) دربارۀ احتمال یا صدق بازنمایی واقعیّت مطرح است: «صفای انگور «اصفی من الدّمعه» گویا از پردۀ عنبی چشم حور عین پالوده گشته... عنقود ثریّا اگر به آسمان رفته که به عقود نهال رزش نمیتواند رسید و آویزهای گوهر گردنبند خوبان اگر خود را از گلو کشیده که شبیه خوشه تاکش نمیتواند گردید» (استرآبادی، 1341: 409). «الحاصل مردمان را از رؤیت عین (نقره) و ذهب (طلا)، ذهبِ عین (خیرگی چشم) طاری (پدید) گشت و اشخاص را از تلألؤ لآلی و غرر، شخوص (بازماندن) بصر حاصل آمد... گویا مفاد «أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ» جز این رنگ حقیقت نداشت» (همان: 464). نمونههای بالا مربوط به بخش تسخیر هند است؛ نمونۀ نخست در توصیف زیبایی هند و نمونۀ دوم دربارۀ غنایمی است که در این نبرد حاصل شد. ثروت افسانهای هند، بارها مشوّق جهانگشایان برای فتح آن سرزمین بوده است؛ از حملههای سلطان محمود غزنوی و نادرشاه افشار به این سرزمین تا شوق سفر هند که در سر شاعران دورۀ صفویه و افشاریه جای گرفته و آروزی دیدارش دل آنان را خون کرده است! 2ـ1ـ15 کلمات ربط در تحلیل گفتمان از میان انواع کلمات ربط (زمانی، مکانی، منطقی) تأکید بر کلمات ربط منطقی است؛ زیرا این واژهها احتمال بیشتری برای نمایش فرضهای ایدئولوژیک دارند. «چون شاه والاجاه بعد از آنکه مغلوب رومیّه گردید، در آشکار و نهفت با کوچک و بزرگ لاسیّما با خسرو بیهمال در پردۀ ناسازی به حرکات خارج آهنگ مخالفنوازی میکرد، او را در اصفهان گوشهنشین ساخته، شاهزادۀ حسینینسب «عباس میرزای» ولد او را... جالسِ چاربالشِ سلطنت نمودند» (استرآبادی، 1341: 298 و 299). در مثال بالا نویسنده از حرف ربط «چون» و مقدّمداشتن آن بر کلام بهره برده است تا برکناری طهماسب و جانشینی عباسمیرزا را در همان آغاز جمله، بیان و آن رخداد را امری موجّه نشان دهد. 2ـ2 سطح تفسیر تفسیر دومین مرحله از مرحلههای تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف است. تفسیر ترکیبی از محتوای خود متن و ذهنیّت مفسّر است. مقصود از ذهنیّت مفسّر «دانش زمینهای» است که مفسّر در تفسیر به کار میبرد (رک: فرکلاف، 1379: 215). برای دستیابی به سطح تفسیر، درّۀ نادره را از دو منظر بافت موقعیّتی و بافت بینامتنی بررسی میکنیم. استرآبادی نابسامانی وضعیّت اقتصادی، خشونت و قساوت قلب پادشاه و طبقۀ حاکم و جابهجایی قدرت از صفویه به افشاریه و از نادر به جانشینان نادر را در بافتهای خاص خود تبیین کرده است:
جدول شمارة 2: تفسیر
2ـ2ـ1 بافت موقعیّتی برای دریافت بافت موقعیّتی درّۀ نادره، باید وضعیّت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی دورۀ نگارش کتاب (دوران افشاریه) و دورۀ منتهی به آن بررسی شود. در ذیل، این امر را بهاجمال مرور میکنیم. 2ـ2ـ1ـ1 اقتصادی اقتصاد ایران در طول تاریخ و تا پیش از دوران معاصر، بر کشاورزی مبتنی بوده است. در اواخر دورۀ صفویه و پس از طیشدن دوران باشکوه میانههای آن دودمان، اندکاندک نشانههای انحطاط در همۀ امور جامعه، ازجمله اقتصاد آشکار شد. وضع مالیاتهای سنگین، توان کشاورزان را میگرفت و تبعات ناتوانی کشاورزان، گریبانگیر کل جامعه میشد. زمانی که نادر در عمل زمام امور را در دست گرفت، برای تأمین هزینههای لشکرکشیهای خود، افزونبر تکیهبر غنایم و ثروتهایی که جهانگشاییهایش برای او فراهم میآورد، افزایش مالیات را هم مطمح نظر قرار میداد و این امر روزبهروز وضعیّت اقتصادی مردم را بدتر میکرد. گفتیم یکی از راههای تأمین منابع مالی نادر گرفتن مالیات بود. روزبهروز که اوضاع کشاورزی رو به انحطاط میرفت و همزمان هزینۀ امور نظامی افزایش مییافت، نادر فشار مالیاتی را بیشتر میکرد؛ در نتیجۀ فشار مالیات، باز هم رونق اقتصادی بهسوی افول پیش میرفت و این چرخه همچنان ادامه مییافت. برای اشراف بر تنوّع مالیاتهایی که از مردم گرفته میشد، نگاهی به فهرست این مالیاتها کفایت میکند: مال وجهات، عشر، چوپانبگی، نتیجه، وجوه ضرّابخانه، سرشماری، یاساقکش و غیره (رک: اشرفیان و آرونوا، 1356: 78). در درۀ نادره آشکارا به این سختگیریها اشاره شده است: «و به مقالید اغالیطِ (سخنان غلط) ابوابِ ابواب (غایت حساب) گشاده داشت و دکّاکینِ (کوبندگان) دکّاکین تعدّیاش را رواج و رونقی در کار پدید آمد» (استرآبادی، 1341: 649). نتیجۀ این فشار عظیم اقتصادی ازدسترفتنِ درآمدهای مردم بود: «آب باریک معاششان را با ریگ آمیخت» (همان: 645). 2ـ2ـ1ـ2 اجتماعی 2ـ2ـ1ـ2ـ1 سخنچینان و افتراپیشگان یکی از ویژگیهای منفی نادر توجه به افترای سخنچینان بود. ظاهراً روزبهروز این ویژگی منفی در نادر تقویت میشد؛ بهگونهای که بسیاری از بیگناهان، آسیبهای فراوانی دیدند: «سُعاة (سخنچینان) بیسعادت در بازار مردمآزاری بارگشای متاعِ متاعِ (زبون) سِعایت و باسَدی (تار جامه) و لُحمۀ (پود) سوء نیّت و حابِل و نابِلِ (تاروپود) قُبح سریرت، نسّاج مُنَمنَمِ (آراسته) نمیمت (سخنچینی) و وَشیِ (نگار جامه) وِشایت (سعایت) شدند» (همان: 651). 2ـ2ـ1ـ2ـ2 استفاده از افراد نالایق گماردن افراد نالایق بهجای شایستگان یکی از نشانههای انحطاط هر حکومتی است. نادر در بخشهای پایانی دوران زمامداریاش به این ویژگی گراییده بود: «بعد از آنکه از سفر داغستان برگشت، برگ شئامت بر کشت احوالش پدید آمد... هر کاتب (دوزنده) زِقی (خیک) کاتب رَقّ (صحیفهنویس) شد و هر عقرب طبیعتی، مارِ (محاسب) دفتر گشت... و هر غریری (فریفته) عزیر گردید...» (همان: 643‑645). 2ـ2ـ1ـ2ـ3 خشونت نادر نادر به خشونت و قساوت قلب شهره بود. برای اینکه میزان ترس اطرافیان نادر را از رویارویی با او دریابیم، به یک نمونه از گفتههای «آبراهام کرتی»، کاتولیکوسِ (Catholicus: اسقف) کلیسای اچمیادزین (Etchmiadzin) که مورد توجه نادر بود، اشاره میکنیم: «همۀ سپاه بزرگ، متشکّل از اقوام گوناگون، همانند یک تن واحد، [در مقابل او] ساکت، مؤدّب و لرزان میایستادند... هرکسی دربارۀ امنیت خودش نگران بود و در ترس فرورفته بود» (کرتی، 1396: 89). استرآبادی دربارۀ بازتاب این خشونت مینویسد: «عاقبت خدیوِ کیفرّ، کیفر خدمت را به کفران ادا کرده، قسط را مبدّل به قسوط (جور) و از مصداق إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ، به مهبط وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ سقوط کرده، با قاطبۀ قاطنین (ساکنان) أقطار و وجوه (بزرگان) اقطاب، وجوه قاطبه (روهای ترش) پیش آورد» (استرآبادی، 1341: 640). 2ـ2ـ1ـ3 سیاسی «چون شاه والاجاه بعد از آنکه مغلوب رومیّه گردید، در آشکار و نهفت با کوچک و بزرگ لاسیّما با خسرو بیهمال در پردۀ ناسازی به حرکات خارج آهنگ مخالفنوازی میکرد، او را در اصفهان گوشهنشین ساخته، شاهزادۀ حسینینسب «عباس میرزای» ولد او را که در مهد رضاع (شیرخوارگی) و مهاد (گاهواره) صبی (کودکی) بود، به حکم وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا جالسِ چاربالشِ سلطنت نمودند» (همان: 298 و 299). چند نکته در این گزارش اهمیت دارد: 1) برخلاف دیگر توصیفات نویسنده، این گزارش که رخدادی مهم را روایت میکند، بسیار کوتاه نوشته شده است؛ 2) استرآبادی دلیل عزل طهماسب را ناسازگاریهای او با نادر (ناشی از شکست طهماسب از روم) دانسته است؛ 3) نویسنده با ذکر عبارت «گوشهنشینساختن» بهجای «عزلکردن»، با بهرهگیری از «حُسن تعبیر»، همچون سراسر متن از نکوهش مستقیم طهماسب، پرهیز کرده است؛ 4) استرآبادی با دادن صفت «حسینینسب» به عباسمیرزا، کوشیده است، انتخاب وی را موجّه نشان دهد، حال آنکه این صفت، ویژگی طهماسب نیز بوده و امری ویژۀ عبّاسمیرزا به شمار نمیرفته است؛ 5) نویسنده برای آنکه ذهن مخاطب را از توجه به خردسالی جانشین طهماسب منحرف کند، کوشیده است با ذکر آیهای از قرآن کریم، به مخاطب چنین القا کند که عباسمیرزا از حکت الهی بهرهمند است. «چون نسخۀ منسوخۀ دولت بهیّۀ صفویّه به کلک سعیِ چند ره، جَندَره (روشنکردنِ نوشتۀ محوشده) گشته، جز آیۀ حرمان از کتابۀ (کتیبۀ) طاقِ هَرَمانِ (هرمها) رواق آن خوانده نمیشد و انتقال سلطنت از آن دودمان والا به مدلول ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها به خامۀ تقدیر، تحریر یافته بود، آن حضرت که به دادار بندهپرور توکّل و بر کلّ علایق ترکّل (لگدزدن) کرده، از روی بینیازی پشت پا بر دست (مسند) زده، سر به افسر سروری فرود نمیآورد، از راه امعان نظر و مصلحتبینی وجوه اعیان و صدور سپاه و رئوس و اذناب ممالک و بادیهنشینان مسالک و أجلّاء و أخلّاء (دوستان) و امراء و احشام (چاکران) ذویالاعتلاء فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی و عقلای معاقل (پناهگاهها) و شُرفای قَواعِل (رؤسای عشایر) و اصحاب محافل و ارباب مَحاقِل (کشتزارها) و سران جَحافِل (لشکرهای بزرگ) و کافّۀ کُفات و دُهات دِهات و رُعات رعیّه و برایای (پاکان) بریّه (آفریدگان) را به دربار فلکقرین لازالت سَدَنة سُدّتهِ السّنیّة مستخدمةً للسّلاطین احضار و درباب سلطنت ایران وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ محفلآرای شورای کبری و مستقدِحِ (افروزنده) زِنادِ (آتش زند) آراء و منکشف اسرار سرایر و مستنطق اکابر و اصاغر گشته، همگی متّفقالقول و متّحدالقلب به عرض رسانیدند که از نجوم سما تا تُخوم (زیرِ زمین) ارض، اطاعتت بر همه فرض و نعمتت بر همه قرض است» (همان: 370‑368). متن بالا روایت سرنگونی حکومت صفویه و آغاز رسمی سلطنت نادرشاه است. در این نوشته چند نکته اهمیت دارد: 1) نویسنده با ذکر صفتهای «منسوخه» و «بهیّه» که در این بافت با هم تضاد دارد، از ظرفیّت «روابط معنایی واژگان» برای القای حس ضرورت تغییر حکومت صفویه، ضمن رعایت احترام برای آن سلسله، استفاده کرده است؛ 2) نویسنده دولت صفویه را به نوشتهای مانند کرده که خطهای آن پاک شده و کوششهای چندباره برای مرئیکردن نوشتههای آن، ناکام مانده است. وی از کسی که چنین کوششی کرده، نام نبرده و با نامشخصآوردن فاعل کوشیده است چنین القا کند که فاعل این امر (نادر) آنچنان آشکار است که نیازی به معرفی ندارد. هدف غایی نویسنده از این کار، مبرّاکردن دامان نادر از اتّهام براندازی است؛ بالعکس نادر بارها کوشیده است که این سلسله را نجات دهد! 3) استرآبادی با بهرهگیری از روش قصر، کوشیده است چنین القا کند که حکومت صفوی ناگزیر باید سرنگون میشد؛ 4) نویسنده بهجای اذعان به سرنگونی حکومت صفویه، عبارت «انتقال سلطنت از آن دودمان والا» را در سخن خویش آورده است؛ بدین ترتیب وی با بهرهمندی از روش «حسن تعبیر»، به تلطیف سخن خویش پرداخته است؛ 5) نویسنده کوشیده است با بهرهمندی از بینامتنیّت قرآنی، حکومتهای صفویه و افشاریه را به آیات قرآن تشبیه کند و هر دو را محترم بشمارد؛ ولی حکومت صفویه از نوع آیات منسوخه است و حکومت افشاریه از نوع آیات ناسخه. هر مخاطب باورمندی بر این پندار است که آیههای ناسخ (افشاریه) بر آیههای منسوخ (صفویه)، رجحان دارد؛ 6) استرآبادی تغییر حکومت را امری مقدّر برشمرده است؛ 7) استرآبادی کوشیده است نشان دهد نادر به هیچروی به دنبال سلطنت نبوده است؛ مثلاً وی با استفاده از استعارۀ «ترکّل» (لگدزدن)، حس اوج بیاعتنایی نادر به پادشاهی را بهگونهای تصویری به مخاطب القا کرده است؛ 8) ممکن است برای مخاطب این پرسش پیش آید که اگر نادر آنچنان از پذیرش پادشاهی گریزان بود، چرا بدان تن داد؟ نویسنده «امعان نظر و مصلحتبینیِ» نادر را برای پاسخ بدین پرسش مقدّر آورده است؛ 9) استرآبادی برای اینکه القا کند انتخاب نادر به پادشاهی، تصمیمی همگانی و مشروع است، ضمن استفاده از «عبارتبندی افراطی» در برشمردن طبقات گوناگون مشارک در این امر (وجوه اعیان، صدور سپاه و...) کوشیده است با بهرهگیری از بینامتنیّت، برگزاری جلسۀ مشورتی دشت مغان را در راستای عمل به سفارشِ قرآنیِ «وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» جلوه دهد؛ 10) در پایان این بند، نویسنده ـ آشکار و پنهان ـ فرمانبرداری از نادر را فریضه دانسته است. 2ـ2ـ2 بافت بینامتنی پیشامتنهایی که در متنهای کهن تاریخیِ فارسی کاربرد دارد، بیشتر قرآن کریم و آیات و روایات مأثوره از معصومان (ع) است. افزونبر آن، این متنها انباشته از شعرها و ضربالمثلهای فارسی و عربی است. 2ـ2ـ2ـ1 آیات قرآن کریم و احادیث صفحهای از کتاب نیست که آیهای از قرآن یا کلامی از معصومان (ع) در آن ندرخشد. هدف او از این کار افزونبر پاسخ به نیازهای معنایی و محتوایی متن، از یکسو اقناع مخاطب است؛ ازسوی دیگر هنرنمایی ادبی. در ادامه به یک نمونه از کاربرد آیات و احادیث در این کتاب اشاره میکنیم: «پس ایلبارس خان (والی خوارزم) از خوارزم رزمخواه گشته بعد از ورود موکب والا به خارج قلعۀ هزار اسب با چند هزار اسبسوار بُسل (شجاع)، بُسلاً لهم (وای بر آنان) به سَلِّ (کشیدن) سیف دلاوری پرداخته، توسن مُناقَدت (مناقشه) و مُناهَدت (جنگ) برانگیخت. از این طرف نیز مبارزان به بسمل (ذبح) نمودن اعدا بسمله (بسماللهگفتن = آغاز) کرده، هریک از جام ظفر بس مُلِ گلرنگ نوشیدند که «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» و فصلبهفصل اقامت رسم دلیری کرده به نحر اعدا کوشیدند که «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» و کرّوبیان گروهگروه مژدۀ فتح دادند که إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (استرآبادی، 1341: 520). در این نمونه، هم شاهد هنرنمایی نویسنده هستیم و هم بهرهمندی آگاهانۀ وی از متن غایب. استرآبادی بهزیبایی سورهای از قرآن کریم را با پیوندهای لفظی و معنایی در دلِ بندی از متن کتاب خویش قرار داده است: برقراری مناسبت لفظی میان بسماللهالرّحمنالرّحیم با واژههای بسل، بسلالهم، سل و بسمل؛ مناسبت معنایی بین آیۀ نخست با نوشیدن مل گلرنگ از جام ظفر؛ مناسبت لفظی میان آیۀ دوم و الفاظ فصلبهفصل و نحر و سرانجام مناسبت معنایی بین آیۀ سوم و مفهوم کلی عبارت، یعنی نابودی دشمن. 2ـ2ـ2ـ2 ضربالمثلها و شعرهای عربی «چون خداوند بیچون جلّ شأنه ماشطۀ (آرایشگر) سایۀ آن جناب را... شانهکش طرّۀ پریشانی ایام ساخت، نخست به حکمِ
برای اخماد (خاموشکردن) شرار شرار (شرها)... با فوجی موّاج روانتر از آب به آن سمت روان شد» (همان: 184). استرآبادی گاه انگیزههای پنهانی برخی از رویدادها را غیرمستقیم بازگو میکند؛ ازجمله در مثال بالا، هرچند در غالب واژهها و جملات فارسی، دفع اشرار را هدف حملۀ نادر به مشهد برمیشمرد، با بهرهگیری از بیتی عربی، به انگیزۀ اقتصادی این جنگ هم اشاره میکند: شیر از بیشۀ خود دور میشود تا شیربچگان را سیر کند! 2ـ2ـ2ـ3 ضربالمثلها و شعرهای فارسی «از راه امعان نظر و مصلحتبینی، وجوه اعیان و صدور سپاه... را به دربار... احضار و درباب سلطنت ایران... محفلآرای شورای کبری... گشته، همگی متّفقالقول و متّحدالقلب به عرض رسانیدند که از نجوم سما تا تُخوم (زیرِ زمین) ارض، اطاعتت بر همه فرض و نعمتت بر همه قرض است؛ بیت:
در این نمونه، سخن از اجتماعی است که در دشت مغان برگزار شد و در آن نادر به پادشاهی ایران انتخاب و به حکومت صفویه خاتمه داده شد. استرآبادی برای آنکه وجوب اطاعت همگان از نادر را در جان مخاطب استوار کند، شعری از خواجه را در متن خویش جای داده است. او نادر را «پیر مغان» خوانده و تلویحی، خود و دیگران را سرمستانی دانسته است که هماره خود را سرسپردۀ آن پیر میدانند. استرآبادی در پیر مغان خواندنِ نادر، افزونبر آنچه گفتیم به مفهوم ایهامی واژۀ مغان، یعنی دشت مغان، مکان تاجگذاری نادر هم توجه داشته است؛ نادر از این نظر نیز پیرِ مغان است! 2ـ3 سطح تبیین تببین سومین مرحله از مرحلههای تحلیل گفتمان انتقادی است. این سطح «به توضیح چرایی تولید چنین متنی از میان امکانات مجاز موجود در آن زبان برای تولید متن در ارتباط با عوامل جامعهشناختی، تاریخی، گفتمان، ایدئولوژی و قدرت و قراردادها و دانش فرهنگی اجتماعی میپردازد» (آقاگلزاده، 1386: 19). تلاش نادر برای بازتعریف جدیدی از مناسبات قدرت به نفع خویش و در مقابل، کوشش عوامل خارجی و داخلی برای مقاومت در برابر این بازتعریف، از لایههای پنهان کلام استرآبادی درک میشود؛ همانگونه که به بزرگترین ویژگی ایدئولوژیکی آن دوره، یعنی تغییر مذهب رسمی و دلایل آن، از همین طریق میتوان رسید: 2ـ3ـ1 روابط قدرت در حوزۀ تحلیل گفتمان دو نگاه به قدرت وجود دارد؛ یکی نگاه فوکوست که برپایۀ آن قدرتْ نیرویی فراگیر و روابط متقارنی است که همۀ سطوح اجتماع را در سیطرۀ خود میگیرد و همزمان بر فرماندار و فرمانبردار مسلط است؛ به اجتماع ساخت و نظم میبخشد و در اختیار هیچ طبقۀ اجتماعی، طیف یا گروه خاصی نیست. قدرت از دید فوکو (1370: 33) «هرگز در جایی متمرکز نمیشود؛ هرگز در دست کسی قرار نمیگیرد و هرگز بهعنوان کالا یا بخشی از دارایی به ضبط درنمیآید. قدرت به خدمت گرفته میشود و ازطریق یک سازمان شبکهوار عمل میکند و نهتنها افراد در میان شبکهها در رفتوآمد هستند، بلکه آنها همیشه در موقعیّتی هستند که بهطور همزمان قدرت را هم تحمّل و هم اعمال میکنند». فرکلاف دیدگاهی سنتیتر به قدرت دارد که برپایۀ آن، جامعه به دو قطب فرمانروا و فرمانبردار تقسیم میشود. در این دیدگاه قدرت چیزی است که در اختیار بعضی هست و در اختیار بعضی دیگر نیست (رک: آقاگلزاده و غیاثیان، 1386: 44؛ فوکو، 1370: 33؛ محسنی، 1391: 66). فرکلاف دربارۀ رابطۀ گفتمان و قدرت بر این باور است که «قدرت از یکسو دارای عملکرد است و این کنش در گفتمان تجلّی مییابد و ازسویی دیگر روابطی از قدرت در پس پردۀ گفتمان پنهان است. در هر دو حالت قدرت در مبارزات اجتماعی پیروز میشود. درخصوص نقش قدرت در گفتمان باید به این نکته اذعان داشت که گفتمان بهمثابۀ میدانی است از مبارزات قدرت» (ارجمندی، 1389: 16). ساختار حکومتی دورۀ افشاریه مبتنی بر نظام ارباب رعیّتی (فئودالی) بود. «دولت نادرشاه نمونۀ بارزی (تیپیک) از یک حکومت استبدادی نظامی ـ فئودالی بود» (اشرفیان و آرونوا، 1356: 115). در این ساختار چند طبقۀ اجتماعی اهمیت داشتند و در ساختار قدرت، نقشآفرینی میکردند. «مؤثّرترین و ممتازترین آنها اشراف نظامی ـ فئودال قبایل چادرنشین و نیمهچادرنشین بودند» (اشرفیان و آرونوا، 1356: 118‑120). دستۀ دوم حاکمان محلی بودند. نادر علیرغم نیازی که به این دو طبقه داشت، هم از بیم وامداری آنان به صفویان و هم برای تثبیت سیطرۀ خویش بر ولایات گوناگون، «میکوشید که خاندانهای حکام محلی، یعنی خوانین و نمایندگان اشراف نظامی قبایل مختلف چادرنشین و نیمهچادرنشین ایران را از بین ببرد... تقسیمکردن و کوچدادن قبایل، مصادرۀ مایملک آنها، انتصاب نمایندۀ اشراف چادرنشین یک قبیله به امیری قبیلۀ دیگر، همهوهمه تدبیرهای سیاسی بودند که نادر بهمنظور تحدید نفوذ اشراف چادرنشین در حق آن دسته از قبایلی که در اقشار بالای هیأت حاکم نفوذی همپای قبیلۀ افشار داشتند، اعمال میکرد» (همان: 128). سومین گروه مهم طبقۀ اثرگذار، قشر بالای روحانیان شیعه بود. «نادر برای اینکه به کوششهای روحانیان برای احیای سلطنت خاندان صفوی و سایر عملیات خصمانۀ آنها خاتمه دهد، لازم دانست که نفوذ آنها و موقعیّت سیاسی و اقتصادیشان را از بین ببرد» (همان: 132). طبقۀ چهارم، دیوانسالاری (بروکراسی) کشوری حکومت مرکزی و محلی بود. نادر پیش از رسیدن به پادشاهی بسیاری از دیوانیان صاحبنام گماشتۀ صفویان را از کار برکنار کرد. 2ـ3ـ2 ایدئولوژی ایدئولوژی یکی از سه کلیدواژۀ ثابت در همۀ رویکردهای تحلیل گفتمان است. نخستینبار دستوت دوتریسی اصطلاح ایدئولوژی را به معنی علم افکار یا مطالعۀ چگونگی صحبتکردن و فکرکردن به کار برد. این اصطلاح بعدها، بهویژه در نگاه مارکسیستها معنی منفیِ خودآگاه دروغین یافت. برپایۀ این کاربرد منفی، نوعی قطببندی میان «ما» و «آنها» پدید آمد؛ به این معنی که آنچه «ما» داریم، دانش حقیقی و آنچه «آنها» دارند، ایدئولوژی است (رک: آقاگلزاده و غیاثیان، 1386: 46 و 47). به باور فرکلاف ایدئولوژی هم در ساختهای زبانی و هم در رویداد زمانی (تاریخی) بازتاب دارد و جایگاه بدیل برای ایدئولوژی میتواند خودِ رویداد گفتمانی باشد. او معتقد است ایدئولوژی در متن نهفته است؛ با وجود این، گرچه ردّ پای فرایندها و ساختهای ایدئولوژیکی در صورت و محتوای متون وجود دارد، خوانش آن تنها از خود متن ممکن نیست (رک: ارجمندی، 1389: 15). به باور او ایدئولوژی عناصری اساسی در فرایند مسلطشدن گروههای اجتماعی خاص است: «به نظر فرکلاف، گروههای اجتماعی زمانی میتوانند این بهرهها را از ایدئولوژیها ببرند که آنها را «طبیعی جلوه دهند»؛ یعنی آنان را بهعنوان اموری «ناایدئولوژیک» مشخص و معرفی کنند. اینجاست که فرکلاف اعلام میکند که مقصود اصلی تحلیل گفتمانی که واجد اهداف «انتقادی» است، باید «غیرطبیعیساختن» آن چیزی باشد که طبیعی جلوه داده شده است؛ اما هر تحلیلگر یا هر محقّقی که در چارچوبۀ تحلیل گفتمان انتقادی به کار مشغول است، باید بهخوبی از این امر آگاه باشد که با نقدی که ارائه میدهد، خارج از گفتمانی که در حال تحلیل آن است، قرار نمیگیرد. اگر محقّق از این امر آگاهی نداشته باشد، برداشتی را که از تحلیل گفتمان دارد، در معرض شک و شبهه قرار میدهد. محقّق تحلیل خود را بر ارزشها، هنجارها، قوانین و حقوق مبتنی میسازد. او نباید فراموش کند که اینها خود برآیندهای تاریخی گفتمان هستند و اینکه جهتگیری او بر حقیقت مبتنی نیست؛ بلکه خود برآمده از فرایندی گفتمانی است» (جهانگیری و بندرریگیزاده، 1392: 79 و 80). وندایک دربارۀ ایدئولوژی گفته است: «ایدئولوژیها اعتقادات بنیادینی هستند که بنیان بازنماییهای اجتماعی گروه را شکل میدهند. آنها بهعنوان طرحوارۀ گروهی که هویّت این گروه را تعیین میکند، در حافظۀ اجتماعی جای میگیرند. گزارههای بنیادینی که محتوای این طرحواره را پر میکنند، بر فراگیری دانشها و نگرشهای گروهی سایه میافکنند و از این رهگذر بهصورت غیرمستقیم، بر انگارههای شخصیای که اعضای گروه درباب رویدادهای اجتماعی سامان میدهند، تأثیر میگذارند. این انگارههای ذهنی، بازنمودهایی هستند که کردار اجتماعی ازجمله تولید و درک گفتمان را کنترل میکنند؛ بنابراین بهواسطۀ یک چنین طرح نظری پیچیدهای است که میتوان ایدئولوژیها را بهعنوان صورتهایی از شناخت اجتماعی خرد با کردار اجتماعی و گفتمان در سطح خرد و همینطور تعامل از یکسو پیوند داد و ازسوی دیگر در سطح کلان این ایدئولوژیها را با گروهها، روابط گروهی، نهادها و سازمانها، قدرت و سلطه پیوند داد» (وندایک، 2000: 86؛ به نقل از ارجمندی، 1389: 14). پیشتر گفتیم که صفویان با رسمیکردن مذهب تشیّع، ایدئولوژیای سوای آنچه پیش از آنان و نیز آنچه همزمان با آنان در ممالک اسلامی رایج بود، اتخاذ کردند. هنگامی که نادر بهطور رسمی به پادشاهی رسید، در همان قوریلتا یا شورای تشکیلشده در دشت مغان، یکی از شرطهای پذیرفتن سلطنت را رسمیشدن مذهب تسنّن و الزام ایرانیان به دشنامندادن به بزرگان اهل سنّت اعلام کرد. نادر با این کار به دنبال حذف مذهب تشیّع نبود؛ بلکه میخواست با تقریب بین دو مذهب، هم اختلافات داخلی را حل کند و هم رابطۀ ایران با ممالک اسلامی، بهویژه دولت عثمانی بهبود یابد؛ بر این پایه نامهای پنج بندی برای سلطان عثمانی فرستاد: «اوّل اینکه... چون ایرانیان در فروعات... از ... احکام بارعۀ حضرت «صادق» علیهالسّلام، اختراف (میوهچیدن) مسائل کافی و از... اجتهادات آن جناب، انتشافی (برخوردارشدن) شافی میکنند، مَشعَبِ (راه) صائب او را خامس مذاهب دانند... دوم اینکه رکنی از ارکان مسجدالحرام به ائمّۀ این مذهب اختصاص یابد... سوم اینکه... گماشتگان آن دولت والا با حجّاج ایران به طریق حاجّ مصر و شام، سلوک مسلوک داشته... چهارم اینکه فرمانی از طرفین در باب تحریر (آزادی)... اُسَرا... تحریر یابد... پنجم اینکه در تختگاه دولتین، وکیلی از حضرتین... مقیم باشد» (استرآبادی، 1341: 596‑599). دو بند نخستِ درخواستهای نادر بسیار تأملبرانگیز است: نخست افزایش مذاهب رسمی از چهار به پنج با پذیرش مذهب جعفری در کنار چهار مذهب رایجِ اهل سنّت و دوم تخصیص یکی از ارکان مسجدالحرام به پیروان مذهب جعفری. تأمل در این دو بند و آنچه پیشتر وی در قوریلتای مغان، پیششرط پذیرش سلطنت قرار داده بود (دشنامندادن به خلفا و تبعیّت از خلفای راشدین)، نوع نگاه او را به مذهب کاملاً آشکار میکند؛ همین نکته است که برخی بر آن باور بودهاند که نادر درپی ایجاد مذهبی جدید بوده است. مفتیان عثمانی این دو درخواستِ چالشیِ نادر را نپذیرفتند. برپایۀ آنچه گفتیم نادرشاه، هم در ساختار قدرت و هم در ایدئولوژی حاکم تغییراتی ایجاد کرد. به نظر میرسد نادر این تغییرات را، صرفنظر از نتایج آن، هوشمندانه اعمال کرده باشد. طبقات نظامی ـ ارباب رعیّتی، حاکمان محلی، دیوانسالاران و روحانیان، در طول دوران صفویه چنان قدرتی به دست آورده بودند که هریک فراخور جایگاه خود، نقشی اساسی در امور مملکتی ایفا میکردند. نادر بهدرستی پی برده بود که بازگذاشتن دست این ارکان قدرت ممکن است برای او دردسرساز شود؛ ازاینرو محدودکردن دامنۀ نفوذ این طبقات را بهطور جدی پیگرفت. کار نادر در محدودکردن قدرت سه طبقۀ نخست، چندان دشوار نبود؛ اما کاهش دامنۀ نفوذ روحانیان با توجه به جایگاه معنوی آنان، کار آسانی نبود. نادر برای اینکه این کار را هم میسّر کند، تغییر مذهب رسمی را بهترین راهکار دانست. به همین سبب در نخستین روز تاجگذاری در کنار چند شرطی که برای پذیرش سلطنت، پیش روی انتخابکنندگان قرار داده بود، شرطهای مذهبی را که مهمترینش تغییر مذهب بود، اعلام کرد. نادر که خود «شیعه و شیعهزاده بود» (شعبانی، 1388، ج 1: 279)، هوشمندانه میدانست که با این کار به چند هدف مهم خواهد رسید: محدودکردن قدرت روحانیان، کاستن از وابستگی اعتقادی مردم به صفویان، کاهش تنشهای مذهبی داخلی، دفع خطر همسایگان سنّی و غیره.
3ـ نتیجهگیری بررسی درّۀ نادره ازنظر واژگان نشان داد که وبژگیهای مدّنظر رویکرد فرکلاف در چارچوب ارزشهای گوناگون صوری در این متن وجود دارد؛ چنانکه در این متن واژههای بسیاری بر ارزش تجربی واژگان (عبارتبندی دگرسان یا مخالفتجویانه، عبارتبندی افراطی و روابط معنایی اصلی)؛ ارزش رابطهای واژگان (حسن تعبیر) و ارزش بیانی واژگان (استعاره) دلالت دارد. در مطالعات دستوری نمونۀ بررسیشده، ازنظر فرایندهای فعلی، از 1960 فعل بهکاررفته، 1040 فعل (معادل 53.06 درصد فعلها) به کنش اختصاص یافته است. این امر نشاندهندۀ منفعلنبودن نویسنده در بیان وقایع و جانبدارانه سخنگفتن وی است. با توجه به اینکه درۀ نادره متنی تاریخی است و در گزارشهای تاریخی، معمولاً کنندۀ کار مشخص است، تعداد جملههای معلوم 1875 و شمار افعال مجهول 85 فعل است؛ همچنین با توجه به اینکه بهطور طبیعی در گفتار و نوشتار، جملههای مثبت بیش از جملههای منفی به کار میرود، در درّۀ نادره نیز وضعیت به همینگونه (1870 فعل مثبت در برابر 90 فعل منفی) است. مطالعۀ بخش نشان داد از مجموع 1960 فعل موجود در این بخش، 1797 فعل، یعنی 91.6 درصد فعلها، در وجه اخباری به کار رفته است؛ همچنین نویسنده متناسب با محتوای مدّنظر خویش، از ابزارهای احتمال و قطعیّت بهره برده و وجهیّت منظور خود را القا کرده است. اقتصاد ایران در دوران صفویه و افشاریه، بر کشاورزی مبتنی بوده است. وضع مالیاتهای سنگین توان کشاورزان را میگرفت. نادر برای تأمین هزینههای لشکرکشیهای خود، افزونبر تکیهبر غنایم، افزایش مالیات را هم مدّنظر قرار میداد و این امر، روزبهروز وضعیت اقتصادی مردم را بدتر میکرد. از ویژگیهای منفی اجتماعی دورۀ نادر و البته خود او میتوان توجه وی به افترای سخنچینان، گماردن افراد نالایق بهجای شایستگان و خشونت و قساوت قلب را ذکر کرد. پیشامتنهایی که در درّۀ نادره کاربرد دارد، بیشتر قرآن کریم و آیات و روایات مأثوره از معصومان (ع) است. افزونبر آن، این متنها انباشته از شعرها و ضربالمثلهای فارسی و عربی است. نادرشاه، هم در ساختار قدرت و هم در ایدئولوژی حاکم تغییراتی ایجاد کرد. او پی برده بود بازگذاشتن دست ارکان قدرت (طبقات نظامی ـ ارباب رعیّتی، حاکمان محلی، دیوانسالاران و روحانیان)، ممکن است برای او دردسرساز شود؛ ازاینرو محدودکردن دامنۀ نفوذ این طبقات را به جدیّت پیگرفت. کار نادر در محدودکردن قدرت سه طبقۀ نخست، چندان دشوار نبود؛ اما کاهش دامنۀ نفوذ روحانیان با توجه به جایگاه معنوی آنان، کار آسانی نبود. نادر برای اینکه این کار را هم میسّر کند، تغییر مذهب رسمی را بهترین راهکار دانست. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,260 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 542 |