
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,844 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,748,832 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,946,598 |
ماهیت و چرایی شورش سپهسالار اُنر در دوره سلطان برکیارق | |||||
پژوهش های تاریخی | |||||
مقاله 6، دوره 11، شماره 4 - شماره پیاپی 44، دی 1398، صفحه 71-88 اصل مقاله (626.6 K) | |||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.120318.1877 | |||||
نویسنده | |||||
محسن مومنی* | |||||
استادیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی ارومیه، ارومیه، ایران | |||||
چکیده | |||||
چکیده شناخت تاریخ ایران در دورﮤ سلجوقیان، به علت حضور و تأثیر نیروی جدیدی به نام قبایل تُرکمن، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا آنها در شکلگیری و سرنوشت این حکومت نقش مهمی ایفا کردهاند. از زمان تشکیل حکومت سلجوقیان، تعارض دو شیوﮤ مُلکداری موجب چالشها و منازعههایی میان آنها شد. از یک سو، دیوانسالاران ایرانی خواهان حکومت متمرکز بودند و از دیگر سو، امرای نظامی و رؤسای قبایل تُرکمن و مدعیان قدرت، طرفدار متمرکزنبودن قدرت بودند. این مسئله تشکیل جناحبندیهایی را در ساختار قدرت حاکم باعث میشد. مرگ نظامالمُلک، معمار نظرﻳﮥ حاکمیت متمرکز در حکومت سلجوقیان، مجال مناسبی برای امرای نظامی بود تا برای کسب قدرت تلاش کنند و امیر اُنر نخستین قربانی این تلاش بود. پژوهش حاضر در پی آن است تا ماهیت و علتهای شورش اُنر علیه سلطان برکیارُق را روشن کند و مشخص کند چه عواملی در اقدام اُنر تأثیرگذار بوده است. روش و رویکرد این پژوهش توصیفیتحلیلی و براساس منابع کتابخانهای است. یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد امیر اُنر نمایندﮤ گروهی از امرای نظامی بود که قصد داشتند در جناحبندیهای پس از مرگ سلطان ملکشاه و خواجه نظامالمُلک وارد شوند و قدرت خود را افزایش دهند. هرچند سرنوشت و تقدیر نیکی نصیب اُنر نشد، شورش او سرآغاز تحولات اساسی در ساختار قدرت و حاکمیت سلجوقی شد. | |||||
کلیدواژهها | |||||
واژههای کلیدی: شورش؛ اُنر؛ سلطان برکیارُق؛ ﻣﺅیدالملک؛ مجدالملک بلاسانی | |||||
اصل مقاله | |||||
مقدمه در نخستین دهههای سدﮤ پنجم قمری/یازدهم میلادی، ورود تُرکمانان سلجوقی به سرزمین ایران، در ساختار سیاسی جاﻣﻌﮥ ایران تأثیر فراوانی بر جای نهاد. مهاجمان جدید با شکستدادن غزنویان و پس از آن آلبویه و تسلط بر قلمرویی گسترده، از همان آغاز دریافتند بهتنهایی از عهدﮤ ادارﮤ این سرزمین بزرگ برنمیآیند؛ از این رو، دیوانسالارانی را که پیش از آن در تشکیلات غزنویان در خراسان و آلبویه در ایران مرکزی مسئولیتهایی داشتند، برای ادارﮤ این قلمرو برگزیدند. در اینجا، ﻣﺴﺌﻠﮥ اصلی این بود که دیوانسالاران ایرانی در پی آن بودند سلاطین سلجوقی را در بهکارگیری روش مُلکداری متمرکز با خود همراه و همرأی کنند؛ اما تُرکمانان سلجوقی مایل بودند شیوﮤ دیگری از مُلکداری را داشته باشند. آن شیوه هم تقسیم قلمرو بین خاندان حاکم بود که آن را قرنها تجربه کرده بودند. بهتدریج، تعارض بین این دو شیوه و طرفداران آن آشکار شد. در شیوﮤ جدید حکومت، نظامالملک طوسی امرای نظامی را از قدرت برکنار کرد. این موضوع واکنش امرای نظامی را در پی داشت؛ اما مرگ نظامالملک و در پی آن مرگ مَلکشاه و نزاعهای جانشینی، مجال درخوری در اختیار امرای نظامی قرار داد که برای به دست گرفتن مسند قدرت تکاپو کنند. اُنر، یکی از امرای نظامی اواخر حکومت مَلکشاه، در این دوره موفق شد جایگاه رفیعی به دست آورد؛ اما مسئلهای که پژوهش حاضر به دنبال تحلیل آن است، علتها و چرایی شورش اُنر علیه سلطان برکیارُق است؟ پرسش اصلی پژوهش این است: چه عواملی در شورش امیر اُنر علیه سلطان برکیارُق ﺗﺄثیرگذار بود؟ فرﺿﻴﮥ پژوهش حاضر این است که جدال و ستیز پیدا و پنهان در ساختار نظام دیوانسالاری سلجوقی، یعنی مجدالمُلک با ﻣﺆیدالمُلک، در شورش اُنر نقش پررنگی داشته است.
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش دربارﮤ موضوع اُنر و شورش او در زمان برکیارُق، پژوهش مستقل و جامعی صورت نگرفته است. منابعی که با موضوع حکومت سلجوقیان ﺗﺄلیف شدهاند، هیچکدام دربارﮤ این شورش بحث کامل و مستقلی ندارند. این منابع در توضیح حوادث و وقایع دوران حکومت سلطان برکیارُق، به شورش امیر سپهسالاری به نام اُنر در سال 492ق/1099م، تنها اشارهای گذرا کردهاند. آن هم بدون آنکه روند و چرایی و فرجام این شورش را بررسی کرده باشند. مقاﻟﮥ «اصلاحات و بیثباتی سیاسی در دوره سلجوقی» ﺗﺄلیف اسماعیل حسنزاده، یکی از پژوهشهای جدید دربارﮤ وضعیت امرای نظامی در ساختار حکومت سلجوقی است. در این مقاله، پژوهشگر فرآیند اصلاحات در دوران سه وزیر سلجوقی را تشریح کرده است و قسمتی که به پژوهش حاضر ارتباط دارد، درخور ﺗﺄمل است. به اعتقاد نویسنده، رویکرد اصلاحات خواجه که از تکثر قدرت به تمرکز قدرت بود، باعث شد نیروهای قبیلهای و امیران به قدرت سیاسی دسترسی نداشته باشند؛ بنابراین شورشهای متعدد شاهزادگان و ترکمانان در دوران وزارت خواجه و پس از آن را ﻧﺘﻴﺠﮥ همین سیاست خواجه میداند. میتوان گفت شورش اُنر با نظرﻳﮥ مطرحشده در این مقاله توجیهپذیر است. امیر اُنر نیز پس از مرگ خواجه، برای کسب قدرت تلاش نافرجامی داشته است؛ چون در دوران خواجه، به امیرانی مانند او چنین فرصتی داده نشد. مقاﻟﮥ دیگر با نام «ﺗﺄثیر پایگاه اجتماعیسیاسی امرای نظامی سلجوقی در گرایشهای سیاسی امرا» پژوهش شهرام یوسفیفر و اصغری است که در آن تلاش شده است از امرای نظامی دورﮤ سلجوقی دستهبندی خوبی ارائه شود؛ همچنین براساس پایگاه اجتماعی امرای سلجوقی، گرایشهای سیاسی آنها تحلیل شود. این مقاله امرای دوران سلجوقی را بهصورت جداگانه بررسی نمیکند؛ اما میتوان براساس ملاکهای تقسیمبندی آن، امیر انر را در دﺳﺘﮥ امرای درباری تُرک جای داد.
جایگاه امرای نظامی در حکومت سلجوقی تا پیش از سلطان برکیارُق تُرکمانان سلجوقی با اتکا بر نیروهای ایلی و امرای نظامی، موفق شدند در فلات ایران حکومت مقتدر و بزرگی ایجاد کنند. در ابتدا، ﺗﻜﻴﮥ اصلی قدرت سلجوقیان به نیروهای عشیرهای و امرای نظامی بود؛ اما با تشکیل حکومت و نیاز سلجوقیان برای ادارﮤ این قلمرو، آنها به دیوانسالاران ایرانی نزدیک شدند که تجربه و ساﺑﻘﮥ ادارﮤ این سرزمین را داشتند. این گروه، دیوانسالارانی بودند که بهترین شیوﮤ مُلکداری در ایران را حکومتی متمرکز بر محوریت سلطان میدانستند؛ بنابراین از همان ابتدای تشکیل حکومت سلجوقیان، چالشی به نام تضاد بین تمرکز قدرت و نیروهای مرکزگریز ایجاد شد.؛ به این معنی که: «دورﮤ اوﻟﻴﮥ حکومت سلجوقی در ایران، افراد نظامی با گرایش به عدم تمرکز مشکلاتی را برای حکومت ایجاد نمودند» (کلوزنر، 1363: 31). باید توجه کرد سلاطین نخستین و مقتدر سلجوقی، با ویژگیهای شخصیتی خود و بهرهگیری از وزرایی مانند کُندری و نظامالملک، موفق شدند مانع قدرتیابی امرا شوند و در تحکیم قدرت از آنها بهره گیرند. طُغرل، آلبارسلان، مَلکشاه و شخص نظامالملک در بسیاری از نبردها، خود بهشخصه حضور داشتند. این مسئله باعث نفوذ بیشتر سلاطین بر امرای نظامی میشد. امرایی که در خدمت سلجوقیان بودند، بیشتر غلامانی آزادشده بودند (لمبتون، 1372: 220). قدرتطلبی امرای نظامی در دورﮤ مَلکشاه نیز وجود داشت؛ همان گونه که مستوفی مینویسد: «هنگامیکه قاوُرد، عموی سلطان مَلکشاه، به جنگ او آمد، لشکر قاوُرد در نزدیکی کرج شکست خورد و خود او اسیر شد. لشکر سلطان مَلکشاه، چون چنان دشمنی را شکست داده بودند، بر سلطان ناز میکردند و زیادتی نانپاره میطلبیدند. روزی با وزیر، نظامالملک، گفتند اگر نانپارﮤ ما زیادت نخواهد بود، سعادت قاوُرد باد. نظامالملک گفت تندی نکنید تا به سلطان عرضه دارم. شایدکه خود رضای شما بجوید و حال با سلطان نمود. همان شب قاوُرد مسموم شد. بامداد که امرا پیش وزیر به تقاضا آمدند، گفت امشب با سلطان حکایتی نشایست گفت که جهت عم کوفته خاطر بود. مگر در حبس، از ضجرت زهر از نگین مکیده است و مرده. امرای لشکر از این بیم هیچ نیارستند گفتن و سر به مطاوعت نهادند» (مستوفی، 1394: 434). نظامالملک در دوران وزارت خود، در مهارکردن قدرت امرای نظامی نقش پررنگی داشت؛ چنانکه خواجه در باب 29 سیاستنامه، با نام آیین مجلس پادشاه، مینویسد: «و پادشاه را از ندیمان شایسته بهنگریزد (گریز و چاره نیست) که اگر بیشتر با بندگان نشیند ایشان را گستاخ گرداند و حشمت را زیان دارد و اگر با بزرگان و سپاهسالاران و عمیدان محتشم مخالطت کنند، شکوه پادشاه را زیان دارد و در فرمانهای او سستی کنند و دلیر شوند و بیم از میان ببرند و با وزیر در مهمات ولایت و لشکر و وجوه مال و عمارت تدبیر خصمان و مملکت در آنچه بدین ماند، واجب کند سخنگفتن و این همه آن است که از آن ملالت و اندیشه افزاید و طبع را اشکنجه (شکنجه، رخصت، اجازه) باشد، از آنکه خرد و نفس رخصت ندهد با این طایفه مزاح و گستاخی کردن، از بهر مصلحت ملک را و طبع پادشاه بهنگشاید الا از ندیم» (نظامالملک طوسی، 1377: 147). خواجه برای ایجاد آشتی میان قدرت گریز از مرکز و انحصارگرای نظامیان با دیوانسالاری و تبدیل آن به حکومت نظامی شمولگرا و با مرکزیت سلطان، تلاش خستگیناپذیری انجام داد. حکومتی که در آن وزرا و امرا در مقام صاحب تدبیر و شمشیر در کنار یکدیگر ساختار قدرت سلجوقی را استقرار میبخشیدند (ر.ک: جعفریان، 1392: 49). رویکرد اصلاحات خواجه از تکثر به تمرکز قدرت بود. این رویکرد باعث شد تمام نیروهای قبیلهای و امیران به قدرت سیاسی دسترسی نداشته باشند؛. به عبارت دیگر، اصلاحات بهنوعی روند کاهندﮤ نفوذ اعیان و اشراف قبیلهای را در ساختار ایجاد کرد. در پی انحصاریکردن قدرت، روح اعتماد متقابل نخبگان قدرت به کمترین حد ممکن تنزل یافت. شورشهای متعدد شاهزادگان و ترکمانان در دوران وزارت خواجه و پس از آن نشان میدهد اصلاحات در نزدیککردن ترکمانان به محیط ایرانی چندان موفق نبوده است (حسنزاده، 1386: 25و26). ابناثیر در گزارشی از اوضاع ﻣﻨﻄﻘﮥ عراق در سال 574ق/1179م، نشان میدهد در پایان حکومت سلجوقیان، قدرت و نفوذ تُرکمانان کاهش محسوسی یافت؛ تا جایی که تُرکمنی برای گذران زندگی ناچار گدایی میکرد. ابناثیر مینویسد: «به دلیل خشکسالی شدید، تُرکمانی را دیدم که از آثار گرسنگی به مانند انسانی بود که از قبر بیرون آمده بود و از مردم گدایی میکرد...» (ابناثیر الجزری، 1382ق: 178). این ادعا بجاست که تمام تلاشها و سیاستهای خواجه حول محور شخص خودش قرار داشت و اخلافش سیاستهای او را دنبال نکردند. آقسرایی این موضوع را اینگونه بیان میکند: «تا نظامالملک وزیر در حیات بود، تدارک مصالح مسلمانان بر وجهی میکرد که هیچ صاحب فتنه در گوشه نمیتوانست سر برآوردن» (آقسرایی، 1362: 22). در ساختار حکومت سلجوقی، وزیر دومین شخص قدرتمند بود؛ زیرا او ریاست دیوان بزرگ را بهعهده داشت که مرکز اجرایی دولت بود (Zaporozhets, 2012: 158). پس از مرگ خواجه، قدرت وزرا در نفوذ قدرت امرا قرار گرفت؛ چون در دورﮤ سلجوقی بین قدرت وزرا و قدرت نظامیان راﺑﻄﮥ معناداری وجود داشت؛ به این معنا که مردان شمشیر در مقابل مردان قلم قرار داشتند و تا زمانی که اهلقلم قدرتمند بودند، آنها قدرت چندانی نداشتند. در جایی که قدرت وزیر رو به ضعف میرفت، دخالت امرای نظامی در امور سیاسی حکومت برجستهتر میشد (کنارودی، بیتا: 63).
نقش اُنر در حوادث پس از مرگ سلطان مَلکشاه نخستین باری که در منابع سلجوقی نامی از امیر سپهسالار اُنر به میان میآید، به حوادث پس از مرگ سلطان مَلکشاه در سال 485ق/1092م و درگیریهای مدعیان قدرت بر سر تصرف اصفهان مربوط است. تا پیش از آن، در منابع نام اُنر نیامده است. پس از مرگ سلطان مَلکشاه و موضوع جانشینی، نام امیر اُنر در میان حوادث و وقایع این دوران به میان میآید. ابناثیر مینویسد: «هنگامیکه سلطان ملکشاه از دنیا رفت، ترکانخاتون مرگ او را پوشیده داشت. از بغداد حرکت کرد و جنازﮤ سلطان را بههمراه برد و پنهانى اموالى میان امراء پخش کرد و آنها را سوگند داد که نسبت به فرزندش محمود وفادار باشند. این امور را تاجالملک تصدى داشت. خاتون، قوامالدوله کربوقا را که فرمانرواى موصل شده بود، با انگشترىِ سلطان به اصفهان فرستاد و او از مستحفظ قلعه خواست که فرود آید و آن را تسلیم او کند و چنان وانمود ساخت که سلطان به او دستور داده است و نیز به خلیفه المقتدى بامراللّه پیام فرستاد و خواست به نام فرزندش خطبه خوانده شود. همین که نامه و پیام خلیفه به خاتون رسید، از پذیرفتن آن شرط خوددارى کرد؛ ولى به او گفته شد: فرزند تو صغیر است و شرعاً ولایت او جایز نشمارد. در این باره غزالى با خاتون گفتوگو داشت و خاتون گفتههاى غزالى را اذعان کرد و پذیرفت و خواست او پذیرفته شد و شرط کرد نام پادشاهى و خطبه از آن پسرش محمود باشد و در رأس لشکریان و مدبر امور آنها و رعایت شهر با امیر «اُنر» باشد و پیروى از دستور تاجالملک نماید و ترتیب کار عمال (حکام) و دریافت اموال نیز با تاجالملک بوده باشد. تاجالملک کارها در پیش روى خاتون انجام نماید. پس خطبه به نام محمود روز جمعه بیستودوم شوال این سال 485ق خوانده شد» (ابناثیر، 1385: 10/214؛ ابنخلدون، 1368 :4/39و40). درخور توجه است که نیشابوری در سلجوقنامه موضوع معاﻣﻠﮥ تَرکانخاتون با خلیفه را بهگونهای دیگر مینویسد: «تَرکانخاتون بعد از وفات مَلکشاه از خلیفه درخواست تا پسرش را سلطنت دهد و به نام او خطبه خواند. خلیفه اجابت نمیکرد و گفت، پسرش طفل است، پادشاهی را نشاید. تَرکانخاتون اموال فراوان بذل و بخشش کرد و پسری از آن خلیفه به نام جعفر که مادرش مهملکخاتون، دختر سلطان مَلکشاه، بود که او را تَرکانخاتون میپرورد و به مکان جدش مُقتدی، ترکان او را امیرالمؤمنین خطاب میکردند و مَلکشاه در اصفهان برای او دارالخلافه ساخته بود و خلیفه از این حال نگران بود. تَرکان خاتون، جعفر را برای خلیفه فرستاد و خلیفه درخواست او را اجابت کرد و به نام پسرش محمود خطبه خواند» (نیشابوری، 1332: 35). تَرکانخاتون با استفاده از ثروت، بسیاری از دولتمردان و فرماندهان بزرگ را به طرف خود جلب کرد. او علاوهبر یک واحد دوازدههزار نفری که خودش در اختیار داشت، با خالیکردن خزانه، مبلغ هنگفت بیستمیلیون دینار زر را تقسیم کرد و افراد سپاه را به طرف خود و آرمانش کشید و به سلطنت محمود راضی کرد (ابناثیر الجزری، 1385ق: 10/213و214؛ توران، 1395: 228). هنگامیکه مَلکشاه از دنیا رفت، تَرکانخاتون کربوقا را به اصفهان فرستاد تا برکیارُق را دستگیر کند. برکیارُق به کمک غلامان نظامی از اصفهان گریخت و در ری به تخت پادشاهی نشست (مستوفی، 1394: 440؛ peacock,2015:76). پس از مدتی، تَرکانخاتون از بغداد به اصفهان رفت و پسرش محمود را که چهار سال داشت، جانشین سلطان مَلکشاه کرد و در بغداد، خطبه به نام او خوانده شد. تاجالملک ابوالغنائم، مجدالملک قمی مدیر و پیشکار او، امیر سپهسالار اُنر، بیلکابک و سرمز طرفدار تَرکانخاتون بودند (نیشابوری، 1332: 36؛ ابیالفداء، بیتا: الجزالثانی/203)؛ اما سرانجامِ تَرکانخاتون و برکیارُق بهزودی به جنگ ختم شد. در ذیالحجه485ق/ژانویه1093م، لشکر تَرکانخاتون و سپاهیان برکیارُق در بروجرد برابر هم قرار گرفتند؛ اما سپاهیان تَرکانخاتون پا به فرار گذاشتند و نزد برکیارُق پناه بردند و امان خواستند. تَرکانخاتون و امرای همراه او، یعنی بَرسق و قماج و اُنر، بهطرف اصفهان گریختند. قماج، امیر حاجب مَلکشاه و محمود و بَرکیارُق بود و اُنر، اتابک سلطان محمود بود (حسینی، 1380: 94تا100؛ شبانکارهای، 1363: 106؛ تاریخ آلسلجوق در آناتولی، 1377: 57). پژوهشگری دیگر مینویسد امیر اسپهسالار بَرسق کبیر همسو با فرزندان خواجه نظامالملک، یا بهاصطلاح ابناثیر الدولهالنظامیه، همیشه هوادار برکیارُق ماند (رحمتی، 1397: 117)؛ اما بهاحتمال، موضوع همراهی بَرسق با برکیارُق به پس از مرگ محمودبنمَلکشاه و همراهی فرماندهان و امرای نظامی با برکیارُق مربوط باشد. بهدنبال شکست محمود در نبرد بروجرد و فرار امرای نظامی همراه تَرکانخاتون به اصفهان، برکیارُق اصفهان را در محاصره گرفت. در این زمان، اُنر و بیلکابک و سرمز واﺳﻄﮥ صلح و توافق میان تَرکان خاتون و برکیارُق شدند و توافق شد پانصدهزار دینار از میراث مَلکشاه به برکیارُق داده شود تا از محاصرﮤ اصفهان دست بردارد. هنگامیکه این پول پرداخت شد، برکیارُق بهطرف همدان حرکت کرد (نیشابوری، 1332: 36؛ همدانی، 1386: 41؛ مستوفی، 1394: 440). فعالیت و نقش امیر اُنر در این دوره افزایش پیدا کرد؛ همان گونه که ابناثیر مینویسد، در سال 487ق/1094م تَرکانخاتون، بهاحتمال اندکی پیش از مرگش، امیر اُنر را مأمور کرد فارس را از تصرف تورانشاه بیرون کند؛ اما امیر اُنر در این مأموریت موفقیتی به دست نیاورد و علت آن هم این بود که اهالی فارس از تورانشاه حمایت کردند (ابناثیر الجزری، 1385ق:10/239؛ فسائی، 1382: 1/235و236). باید توجه کرد افزایش قدرت اُنر باعث شد این امیر نظامی در تمام مسائل حکومت دخالت کند؛ مانند زمانیکه تَرکانخاتون برای مقابله با برکیارُق، اسماعیل یاقوتی را از آذربایجان بهسوی خود دعوت کرد و به او قول ازدواج داد. اسماعیل به اصفهان رسید و تَرکان خاتون مَقدم او را گرامی داشت و نام او را در سکه پس از نام پسر خود، محمود، نقش کرد؛ همچنین در خطبه، نام او را پس از نام محمود میآوردند و نزدیک بود ازدواج میان اسماعیل و تَرکانخاتون انجام شود؛ اما جمعی از امرا، همراه امیر اُنر که تمام امور تَرکانخاتون با او بود، از پذیرفتن این امر امتناع کردند و تصمیم گرفتند اسماعیل را به قتل رسانند. اسماعیل با اطلاع از این موضوع، از اصفهان گریخت و به زبیدهخاتون، خواهرش که مادر بَرکیارُق بود، پناهنده شد (ابناثیر الجزری، 1385ق: 10/224). تُتُش، عموی برکیارُق، در سال 487ق/1904م از شام بهطرف همدان حرکت کرد. برکیارُق که توان مقابله با او را نداشت، بهطرف اصفهان رفت و برادرش محمود به استقبال او آمد؛ البته در این زمان تَرکانخاتون از دنیا رفته بود. در زمان ورود برکیارُق به اصفهان، امیر اُنر با همراهی بیلکابک، برکیارُق را دستگیر کرد و در کوشک میدان شهر بازداشت کرد و تصمیم گرفت او را نابینا کند؛ اما در آن هنگام، محمود دچار بیماری آبله شد و امرای نظامی مصلحت دیدند تا مشخصشدن وضعیت محمود، علیه برکیارُق اقدامی نکنند؛ ولی پس از سه روز، محمود از دنیا رفت. در شوال 487ق/1094م برکیارُق نیز بیمار شد و پس از مدتی، از بیماری و مرگ نجات یافت. به دنبال این وقایع، سپاهیان و امیر اُنر به برکیارُق متمایل شدند و در زمرﮤ سپاهیان او درآمدند (نیشابوری، 1332: 36؛ ابناثیر الجزری، 1385ق: 10/234؛ همدانی، 1386: 41؛ مستوفی، 1394: 441؛ ابیالفداء، بیتا: الجزء الثانی/206). به این ترتیب، با مرگ محمود، امیر اُنر به یکی از ارکان اصلی حکومت برکیارُق تبدیل شد.
جایگاه و اقدامات اُنر در ابتدای حکومت برکیارُق امیر اُنر با تسلط بر امور فلات مرکزی ایران، یکی از امرای قدرتمند برکیارُق شده بود؛ اما از سال 487ق/1094م که برکیارُق سلطان بزرگ سلجوقیان شد، دیگر اطلاع چندانی از وضعیت امیر اُنر در منابع گزارش نشده است؛ تا اینکه در سال 492ق/1099م، زمانیکه سلطان برکیارُق رهسپار خراسان شد، حکومت تمام سرزمین فارس را به امیر اُنر واگذار کرد. اُنر حکومت تمامی سرزمین فارس را به دست آورد و میخواست شکست سال 487ق/1094م را تلافی کند. در این زمان، در فارس شبانکارهها مسلط شده بودند و از حکمران کرمان، یعنی ایرانشاه پسر قاوُرد، طلب یاری کردند. نیروهای متحد با امیر اُنر جنگیدند و اُنر از این نیروها شکست خورد و بهناچار، به اصفهان برگشت (ابناثیر الجزری، 1385ق: 10/281؛ فسائی، 1382: 1/235و236). اُنر پس از بازگشت به اصفهان، به سلطان برکیارُق که در آن زمان در خراسان بود، پیغام داد و از او برای رفتن به خراسان و ملحقشدن به سلطان کسب اجازه کرد؛ اما سلطان به او دستور داد در بلاد جبال بماند و امارت عراقعجم را به او داد؛ سپس به سپاهیان نامه نوشت و به آنها امر کرد از اُنر اطاعت کنند. اُنر در اصفهان اقامت گزید و از آنجا برای سرکشی به اقطاع خود، به آذربایجان رفت و دوباره برگشت. در آن هنگام، کار اسماعیلیه در اصفهان گسترش یافته بود؛ پس اُنر تصمیم گرفت به مبارزه با اسماعیلیان دست بزند و با این هدف، دژ کوهستانی اصفهان را محاصره کرد (ابنجوزی، 1412ق: الجزء السابع عشر/50؛ ابناثیر الجزری، 1385ق: 10/281). در بعضی از مواقع، امیرانی که از فرمانبُرداری و اطاعت خسته شده بودند، سر به طغیان برمیداشتند. آنها با این هدف، با حمله بر اسماعیلیان سر راه، قدرت خود را میآزمودند و به آنها صدمات فراوان وارد میکردند. اُنر در همان دورانی که اسماعیلیان مشغول تسخیر قلعههای اطراف اصفهان بودند، بر آنها میتاخت (هاجسن، 1346: 180). کسب اعتبار و آبرو عامل دیگری است که در علت اقدام اُنر علیه اسماعیلیان باید ذکر کرد. اُنر در جایگاه فرمانده نظامی، در مأموریت خود در مقابل ملوک شبانکاره موفقیتی کسب نکرده بود؛ بنابراین، اقدام او را میتوان تلاشی برای به دست آوردن آبرو و حیثیت نظامی دانست. او میخواست توانایی و لیاقت خود را به برکیارُق نشان دهد؛ پس حمله به قلعههای اسماعیلیان در اصفهان و چپاول این قلعهها بهترین و آسانترین راه برای این کار بود. تصور میشود عامل دیگر این اقدام مسائل مالی بود. اُنر با تصرف قلعههای اسماعیلیه، برای رسیدن به بلندپروازیهای خود، موفق میشد به منابع مالی جدیدی دست یابد. قلعههای اسماعیلیه، به علت موقعیت خاصی که داشتند، همواره از ذخایر آذوقه برخوردار بودند و برای محاصرههای طولانی، گنجینهای محسوب میشدند. برشمردن عامل سوم نیز ممکن است؛ اما پذیرش آن به پذیرفتن این نکته بستگی دارد که اُنر هنگامی علیه اسماعیلیه به اقدام نظامی روی آورد که پیش از آن عزم خود را برای طغیان علیه برکیارُق جزم کرده بود. در این دوران، در اصفهان شایعههایی مبنیبر ارتباط سلطان برکیارُق و وزرای او با اسماعیلیه مطرح شده بود؛ حتی در مواقعی، به استفادﮤ بَرکیارُق از فداییان اسماعیلی برای حذف مخالفان اشاره شده بود؛ بنابراین با پذیرفتن این پیششرط، این ادعا ممکن است که اُنر با حمله به اسماعیلیه، بهنحوی مخالفت خود را با بَرکیارُق نشان میداد. برکیارقی که مخالفان او را به همکاری با اسماعیلیه متهم میکردند. اُنر قصد داشت با این اقدام نظامی و شورش علیه سلطان، حمایت جامعه را به دست آورد.
زمینههای شورش اُنر شورش و طغیان اُنر را باید جزو شورشهای امرای تُرک قلمداد کرد؛ زیرا در منابع سلجوقی، به رﻳﺸﮥ غلامی اُنر هیچ اشارهای نشده است. تنها تتوی در تاریخ الفی، در بیان شورش اُنر، از زبان اُنر به برکیارُق نوشته است: من بنده زرخرید سلطانم... (تتوی، 1382: 4/2594). به غیر از تتوی که منبعی متأخّر است، هیچکدام از منابع دورﮤ سلجوقی به جایگاه غلامی اُنر اشارهای نکردهاند. بهاحتمال بسیار، تتوی برداشت آزدای از ابناثیر داشته است؛ زیرا ابناثیر مینویسد انر به سلطان برکیارق پیام داد و به او گفت مملوک و مطیع است، اگر مجدالملک را تحویل دهد... (ابناثیر، 1385: 10/281). با ورود غلامان به شکل انسجامیافته در ارکان حکومت سلجوقی و در پی آن شکلگیری نهاد اتابکی، عنصر غلامان نیز به نیروهای پیشین، یعنی تُرکمنها و تُرکها و نیروهای نظامی ایرانیِ ترکنژاد و ایرانینژاد و غیره، افزود شد؛ اما سازمان غلامان، نهادی بود که مانند ابزاری کارآمد، برای تثبیت و تمرکز امور در دست شخص سلطان عمل میکرد. این نهاد جدید، صورتبندی جدیدی از تشکّل غلامان، در خدمت نظامهای پیشین ارائه میکرد و در تطبیق با وضع جدید، مهمترین عامل تحکیم قدرت سلجوقیان شد (ر.ک: اشپولر، 1373: 2/283تا28 و 373؛ یوسفیفر، 1392: 114) در سال 492ق/1099م، امیر اُنر علیه برکیارُق شورش کرد؛ اما با کشتهشدن اُنر در نزدیکی ساوه به دست فداییان اسماعیلی، یا به قولی دیگر غلامان خوارزمی، این شورش بهسرعت به پایان رسید. حال پرسش اصلی این است که شورش اُنر چرا و چگونه شکل گرفت و عوامل مؤثر در شورش اُنر چه مسائلی بود. در پژوهش حاضر چهار عامل، در حکم زمینهها و علتهای ﺗﺄثیرگذار در شورش اُنر بررسی میشود؛ اما ویژگیهای شخصیتی اُنر و ﺗﺄثیر احتمالی آن بر شورش او علیه سلطان برکیارُق، یکی از مسائلی است که منابع دورﮤ سلجوقی به آن اشاره نکردهاند. اُنر در مقام امیری نظامی، ترقی خود را از سلسله مراتب پایین سپاه شروع کرد؛ پس در این زمان زندگی اُنر در گمنامی بود و منابع به او یا نقش او در حوادث دوران ملکشاه هیچ اشارهای نکردهاند؛ اما با مرگ سلطان ملکشاه، بهناگاه نام امیر اُنر در روند حوادث این دوران به میان آمد و اُنر با داشتن مقام اتابکی محمودبنملکشاه، در ساختار حکومت سلجوقی جایگاه بزرگی به دست آورد. چرخش اُنر به سمت ترکانخاتون، نشاندهندﮤ روحیات و شخصیت این امیر نظامی است؛ زیرا در جناحبندیهای قدرت پس از مرگ سلطان ملکشاه، اُنر به سمت محمود خردسال متمایل شد. این نشان میدهد اُنر بهدنبال استفاده از جایگاه متزلزل سلطان کمسن سلجوقی بود و دستیافتن به استقلال و افزایش قدرت را در سر میپروراند. هرچند مرگ محمود و قدرتیافتن سلطان برکیارُق و مجدالملک، جایگاه اُنر را تضعیف کرد و باعث شد او باز هم برای یافتن جایگاه بهتر و بهنوعی استقلالطلبی بیشتر، در ﺟﺒﻬﮥ مخالف سلطان برکیارق قرار گیرد. این ادعا به نظر درست است که بهلحاظ شخصیتی، امیر اُنر به مطیعبودن در مقابل هیچ مقامی، مگر سلطان بزرگ، تمایل نداشت. الف: سیاست مجدالمُلک در قبال امرای نظامی در ساختار قدرت سلجوقیان، تا زمان نظامالملک، نفوذ وزیر از نفوذ امرا بیشتر بود و در دیوانسالاری کشوری، عنصر نظامی نقش دومی داشت؛ اما پس از مرگ نظامالملک، این تعادل به هم خورد و نظامیان هر نوع قدرت مؤثر را از تشکیلات کشوری سلب کردند (کلوزنر، 1363: 63). پس از مرگ مَلکشاه، امرا درصدد برآمدند در امور سلطنت مداخله کنند. آنها با تصمیمگیری دربارﮤ نتایج جنگهای خانگی شاهزادگان سلجوقی، بر اهمیت خود افزودند و با اقدامات دیوانسالاری که بر فزونخواهیهای آنها و امور سلطنت نظارت داشت، مخالفت ورزیدند (کلوزنر، 1363: 111). اختلافها و درگیریهای بین وزراء و دیوانسالاران، برای احیای قدرت امرای نظامی فرصت مناسبی فراهم کرد. در سال 487ق/1094م، سلطان برکیارُق پس از درگذشت عزالملک، پسر نظامالملک، وزارت را به برادر او، مؤیدالملک، سپرد. نویسندﮤ نسائمالاسحار، مؤیدالملک را دارای کفایت و درایت سرشاری میداند (منشی کرمانی، 1364: 52). در ماجرای شکست تتش، مؤیدالملک برای برکیارُق خدمات مهمی انجام داد؛ اما پس از مدتی فخرالملک، پسر دیگر خواجه، با تقدیم هدایای ارزشمندی به برکیارُق، مقام وزارت او را به دست آورد. منابع مختلف از نقش مجدالملک در تغییر وزارت سخن گفتهاند؛ زیرا پس از شکست و قتل تُتُش، مجدالمُلک از اصفهان به ری رفت و با زبیدهخاتون، مادر برکیارُق که به مؤیدالملک نظر خوبی نداشت، متحد شد. بالاخره با رشوههایی که فخرالملک به سلطان و دشمنان مؤیدالملک داد، زبیدهخاتون و مجدالملک برکیارُق را به عزل مؤیدالملک واداشتند؛ سپس در سال 488ق/1095م فخرالملک، برادر بزرگتر او را که کفایت و لیاقت مؤید را نداشت، به وزارت برکیارُق نشاندند تا در حقیقت او وﺳﻴﻠﮥ اجرای مقاصد ایشان باشد. در تمام دوران وزارت فخرالملک، یعنی سالهای 488تا490ق/1095تا1097م، وزیر واقعی مجدالملک بود که وزارت زبیدهخاتون و ریاست استیفای سلطانی را داشت و فخرالملک اسمی بلامسما و صورتی بدون معنی بود (عماد کاتب، 1425ق: 239؛ ابنجوزی، 1434ق: 492). برکیارُق سرانجام در سال 490ق/1097م، فخرالملک را از وزارت معزول کرد و مجدالملک را سمت صدارت داد و فخرالملک به وزارت سنجر منصوب شد. وزارت مجدالملک نزدیک به دو سال طول کشید و در این مدت، با همدستی زبیدهخاتون، بر تمام امور کشور مستولی شد (اقبال، 1338: 110). قدرتگیری مجدالملک و حذف مؤیدالملک، باعث ایجاد اختلاف بین این دو دیوانسالار شد و مؤیدالملک برای حذف مجدالملک از قدرت، تلاش بسیار کرد. در این تلاشها، امرای نظامی و شخص اُنر نقش مهمی ایفا کردند؛ چون سیاستهای مجدالملک در راستای تسلط بر امرای نظامی و کاهش قدرت آنها بود. بنابراین مؤیدالملک برای حذف رقیب، اُنر را به صحنه رقابت کشاند. درواقع میتوان گفت رقابت بین دیوان سالاران، زمینه را برای نفوذ و افزایش قدرت امرای نظامی و شخص اُنر فراهم کرد. اینکه چرا در این رقابت، اُنر و امرایی مانند او جانب مؤیدالملک را گرفتند، پرسشی است که باید پاسخی مناسب به آن داده شود. شاید علت حمایت اُنر از مؤیدالملک، در عملکرد مجدالملک و راﺑﻄﮥ او با امرای نظامی در طول دوران وزارت نهفته باشد. مجدالملک پیش از مقام وزارت، مقام مستوفی را عهدهدار بود. مستوفی مقامی بود که با جمعآوری مالیاتها سروکار داشت. این فرد محاﺳﺒﮥ دخلوخرج عمومی را در دست داشت و منتقلکردن این مسائل به سلطان از کارها و وظایف وزیر محسوب میشد. نظارت مستوفی بر محاسبات، باعث نفوذ چشمگیر او میشد و بهنوعی، رقیب وزیر به شمار میرفت. مجدالملک در سال 490ق/1097م، وزیر برکیارُق شده بود. او پیش از این، در مقام مستوفی، منصب و موقعیت فخرالملکبننظامالملک را که از سال 488تا490ق/1095تا1097م وزیر بود، در نفوذ خود قرار داد (ر.ک: عماد کاتب، 1425ق: 239). در این دوران، مجدالملک درگیریهای پیدرپی و پیوستهای با امرا داشت و تلاش میکرد به صلاحیت خود، آنها را در تسلط خود آورد (کلوزنر، 1363: 63). ابنجوزی با اشاره به سختگیریهای مجدالملک به امرای نظامی و اینکه این امرا علیه او شورش کردند، اظهار میکند: «در سال 492ق سپاه برکیارُق شورش کرد و گفتند اطاعت نمیکنیم از تو مگر اینکه مستوفی را تسلیم ما کنید به خاطر روش نادرستش و اینکه ارزاق ما را پایمال کرده است» (ابنجوزی، 1434ق: 492). سختگیریهای مالی مجدالملک و کاهش بودﺟﮥ سپاه که راهکاری برای مهار قدرت روبهرشد امرای نظامی بود، یکی از علتهای اصلی شورش اُنر بود. اُنر، در مقام امیری نظامی، خواهان این بود که در ساختار قدرت سلجوقیان، قدرت و جایگاه بهتری به دست آورد. در این میان، نبود سلطانی مقتدر مانند آلبارسلان و مَلکشاه و نبود وزیری مانند نظامالملک که در این منازﻋﮥ علیه امرا کمک کند، باعث شد امرای نظامی هرگونه مانعی را از سر راه خود بردارند. اُنر نیز به همین علت، هنگام شورش علیه برکیارُق یکی از خواستههای خود را تسلیم مجدالملک قرارداد؛ اما برکیارُق با این خواسته مخالفت کرد. ستارزاده معتقد است اُنر نخستین امیری بود که در برابر سلطان سلجوقی و دیوانسالاری قد علم کرد (ستارزاده، 1392: 103). به نظر کلوزنر، مجدالملک در قتل برخی از امرای نظامی بزرگ به دست فرقههای باطنی (اسماعیلیان) دست داشته است. قتل بَرسق در سال 490ق/1097م به دست باطنیها، احساس دشمنی امرا ضد مجدالملک را تشدید کرد (کلوزنر، 1363: 63). زاپروسکی مینویسد امیر برسق کبیر به دستور مؤیدالملک به قتل رسید؛ اما بین سپاهیان شایعه شد بَرسق به دستور مجدالملک به قتل رسیده است (Zaporozhets,2012:171). درنهایت، امرای نظامی و لشکری هنگامیکه از کارهای مجدالملک به تنگ آمدند، با یکدیگر متفق شدند و قصد او کردند. در این اتحاد کسانی همچون امرا، اینانج یبغو و پسران بَرسق کبیر حضور داشتند. در پی این ماجرا، مجدالملک به حرم سلطان گریخت؛ اما امرا بر در دربار سلطان تجمع کردند. مجدالملک به سلطان گفت مرا به آنها ده تا فتنه زیاد نشود؛ ولی برکیارُق نپذیرفت و امرا حرمت سلطان را شکستند و مجدالملک را از پیش سلطان بیرون کشیدند و پاره پاره کردند؛ پس فتنه شدت گرفت و برکیارُق از آن میان فرار کرد و به اصفهان رفت (عقیلی، 1364: 217؛ شبانکارهای، 1363: 107؛ مستوفی، 1394: 442و 444؛ غفاری کاشانی، 1404ق: 151و152؛ الامین، 1403ق: 3/300). ب: نقش مؤیدالملک در شورش اُنر در سال 487ق/1094م، برکیارُق وزارت را به مؤیدالملکبننظامالملک سپرد؛ اما پس از مدتی فخرالملک، پسر دیگر خواجه، با تقدیم هدایای ارزشمند به برکیارُق مقام وزارت را به دست گرفت (نیشابوری، 1332: 36؛ فروزانی، 1393: 167). گویا در عزل مؤیدالملک، مجدالملک قمی نقش فعّالی بازی کرده بود. منشی کرمانی علت عزل مؤیدالملک را توطئهای از طرف مجدالملک میداند (منشی کرمانی، 1364: 53). زمانیکه مؤیدالملک از وزارت عزل شد، به فکر تلافی و انتقام افتاد. با این هدف، او با خروج از اصفهان، برای ایجاد جبههبندی جدید و اتحاد مخالفان برکیارُق و مجدالملک، اقدامات و کارهای بسیاری انجام داد. سه ضلع این اتحاد، سه رکن قدرت در ساختار حکومت سلجوقی بودند. ضلع نخست، مؤیدالملک بود که در جایگاه ﻃﺒﻘﮥ دیوانسالار و فرزند نظامالملک، در استحکام قدرت سلجوقیان نقش پررنگی داشت. ضلع دوم نیز سلطان محمدبنملکشاه، برادر ناتنی برکیارُق، یکی از مدعیان قدرت بود که به این اتحاد پیوست. گفتنی است به علت نظام جانشینی خاصی که در حکومت سلجوقیان وجود داشت، برای تمام فرزندان و برادران و عموزادگان سلطان سلجوقی این امکان وجود داشت که مدعی سلطنت باشند. تلاشهای دیوانسالاران ایرانی، مانند نظامالملک، برای تثبیت نظام جانشینی براساس وصیت، پس از مرگ مَلکشاه ادامه پیدا نکرد؛ بنابراین، ظهور مدعی جدیدی در قدرت برای مقابله با برکیارُق لازم بود و محمد، در مقام فرزند ملکشاه متوفی، بهترین گزینه بود. امرای نظامی یا بهاصطلاح امرای لشکر، سومین رکن از قدرت بودند که ضروری بود در این شورش، برای انتقام، حضور داشته باشد؛ از این رو بایسته مینمود که مؤیدالملک در اتحاد جدید علیه برکیارُق و مجدالملک، این گروه و فرماندهان نظامی را با خود همراه کند. به این ترتیب، این مثلث متشکل بود از امرای نظامی همچون اُنر و دیوانسالاران خراسانی همچون مؤیدالملک و ضلع نهایی آن محمد محسوب میشد که گزینهای برای رسیدن به تاجوتخت بود. حسینی مینویسد: «سلطان محمد واردشدن به این جبهه متحد را به مشورت امیر اسپهسالار اُنر کرده بود و اُنر را به ملکش طمعی بود» (حسینی، 1380: 109؛ peacock, 2015: 77). در سال 488ق/1095م، مؤیدالملک در حال مکاتبه با اَرسلانارغون برای مطیعشدن در برابر سلطان برکیارُق بود؛ اما پس از انتخاب فخرالملک به وزارت و عزل مؤیدالملک، اَرسلانارغون مکاتبه با برکیارُق را قطع کرد و گفت: نمیتوانم خود را به گفتوگو با مجدالملک راضی کنم (ابناثیرالجزری، 1385ق: 10/263). اقدام اَرسلانارغون مسائل پشت پرده در درون حکومت سلجوقی را نشان میداد. منابع سلجوقی به علتهای اختلاف ارسلانارغون با مجدالملک اشارهای نکردهاند؛ اما بهاحتمال، اَرسلان ارغون این موضوع را بنابر درخواست مؤیدالملک، با هدف در فشار گذاشتن برکیارُق، برای خلع مجدالملک از قدرت مطرح کرده باشد. این موضوع از آن حکایت دارد که مؤیدالملک برای حذف رقیب، از هر ابزاری استفاده کرده است. غیبت طولانی برکیارُق از مرکز ایران به علت شورش عموی خود، اَرسلانارغون، فرصت مناسبی در اختیار مؤیدالملک قرار داد تا نقشههای خود را اجرا کند. حضور برکیارُق در خراسان، بههمراه سنجر و مجدالملک و امیرحبشی، مرکز ایران را بیدفاع کرد. در این زمان که سال492ق/1099م بود، هنگامیکه امیر اُنر در مأموریت خود برای تسلط بر فارس ناموفق شد، به سلطان پیام فرستاد و اجازه خواست در خراسان به او ملحق شود؛ اما سلطان برکیارُق به او دستور داد در بلاد جبال بماند. مؤیدالملک به اصفهان و نزد اُنر رفت. زمانیکه آنها یک جا گرد آمدند، مؤیدالملک و دیگران اُنر را از سلطان برکیارُق و غیر ترساندند. در اینجا شاید از نظر ابناثیر منظور از غیر، مجدالملک باشد. این افراد دیدار اُنر را با برکیارُق بزرگ شمردند و دوری از سلطان برکیارُق را صلاح دانستند. این شعر از زبان مؤیدالملک است که اُنر را به شورش علیه برکیارُق تشویق میکند:
آنها به امیر اُنر مشورت دادند که با محمد در گنجه مکاتبه کند. امیر اُنر درنهایت، به مخالفت با سلطان تصمیم گرفت (راوندی، 1333: 144؛ ابناثیرالجزری، 1385ق: 10/28؛ مستوفی، 1394: 441؛ ابنخلدون، 1368: 4/50). نیشابوری با اشاره به اینکه مؤیدالملک اُنر را علیه سلطان تحریک کرد، مینویسد: «مؤیدالملک، اُنر، بندﮤ سلطان مَلکشاه را بفریفت و گفت تو از محمود پسر تَرکانخاتون بچه کمتری، پسرخوانده سلطان بودی و تو را از همه فرزندان عزیزتر داشتی و امروز وقع و شکوه تو در دلهای خاص و عام بیش از آن است که از این ملکان و از ایشان به همه هنر و فرهنگها افزونی، لشکر و رعیت همه مطیع و منقاد تواند ترا به پادشاهی نصب کنیم و چندان که یک فتح بکردی جهان ترا مسلم شود. اُنر دم این فریب خورد و غرور سودا در دماغ او آشیانه کرد و پوشی سراپرده سرخ و کتابت به نام خود بفرمود ساختن و برکیارق هنوز به خراسان بود» (نیشابوری، 1332: 37؛ ر.ک: میرخواند، 1339: 4/303). مؤیدالملک برای تحریک سلطان محمد نیز، موضوع رسیدن به سلطنت را مطرح کرد: «به سلطان محمد گفت: سلطنت در پی توست» (حسینی، 1380: 109). مؤیدالملک چند سال در وزارت سلطان محمد باقی ماند و از دشمنان خود انتقام گرفت. مؤیدالملک تشنگی انتقام از مجدالملک را با تصاحب اموال او سیراب کرد (بنداری، 1356: 100). ج: مجدالملک قمی؛ دشمن مشترک امرای نظامی و مؤیدالملک باید گواهی داد بیشترِ منابعی که به شورش اُنر اشاره کرده، موضوع مخالفت سپاه و امرای نظامی با مجدالملک قمی، وزیر برکیارُق، را عامل اصلی این شورش دانستهاند. مجدالملک، در مقام رئیس دیوان سالاری دربار برکیارُق، اقداماتی انجام داد که باعث واکنش نظامیان و تشکیل جبههای از مخالفان علیه خودش شد. لمبتون مینویسد: «ظاهراً وی تلاش کرده بود تا تسلط استواری بر امرا بیابد» (لمبتون، 1381: 5/257). مجدالملک با استفاده از سختگیریهای مالی، قصد داشت امرای نظامی و سپاه را در سیطرﮤ دیوانسالاری قرار دهد و در منابع مختلف، این موضوع با بیانهایی مانند «طرق منافع امرا و ارکان دولت را مسدود گردانید» (خواندمیر، 1355: 180)، بازتاب یافته است. بر این اساس، یکی از خواستههای اُنر هنگام شورش علیه برکیارُق، کنارنهادن مجدالملک از صدارت بود. اُنر دههزار نفر از نیروهای شجاع را گرد خود جمع کرد و از اصفهان به ری رفت و به سلطان پیام فرستاد من بندﮤ زرخرید سلطان هستم؛ اما بهشرط آنکه مجدالملک بلاسانی را که دست تعدی به سپاه و رعیت دراز کرده است، تسلیم او کند و چنانچه او را تسلیم نکند، اُنر عاصی و خارج از اطاعت سلطان است (ابناثیر الجزری،1385ق: 10/263؛ ابنخلدون، 1368: 4/50). در اینجا پرسشی به ذهن خطور میکند: آیا مخالفت امرای نظامی مانند امیر اُنر با مجدالملک علت مذهبی داشته است؟ مجدالملک و بعضی دیگر از وزرای سلجوقی شیعهمذهب بودند که در منابع، از این گروه با نام دیوانسالاران عراقی یاد شده است؛ این در حالی است که دیوانسالاران مخالف که بیشتر آنها فرزندان نظامالملک بودند و از آنها با نام دیوان سالاری خراسانی یاد شده است، پیرو تسنن بودند. ناگفته نماند در جناحبندیهای دورﮤ سلجوقی، بیشترِ امرای سپاه از اهل تسنن بودند. پس آیا نقش مذهب و اختلافات مذهبی در دشمنی امرای نظامی با مجدالملک تأثیرگذار بوده است؟ منابع سلجوقی به نقش مذهب در اختلاف بین امرای نظامی و مجدالملک هیچ اشارهای نکردهاند. حتی نویسندﮤ النقض در پاسخ به کسی که مینویسد مجدالملک و ابوسعد هندوی قمی مستوفی بودند و مجدالملک تمام دستاربندان قم و آبه و کاشان را به دیوان برد، میگوید: مجدالملک بین شیعیان و اهل سنت هیچگونه تفاوتی قائل نبود (قزوینی رازی، 1335: 56و57). د: خلاء قدرت در ایران مرکزی موضوع دوربودن سلطان برکیارُق از ایران مرکزی و خلأ قدرت ناشی از این امر در مرکز ایران، یکی از علتهایی است که اُنر به مؤیدالملک و سلطان محمد، برای ایجاد اتحادی علیه سلطان برکیارُق و مجدالملک، یاری رساند. سلطان برکیارُق در سال 490ق/1097م برادر خود، یعنی سنجربنملکشاه را حاکم خراسان کرد. شورش اَرسلانارغون، عموی سلطان برکیارُق، باعث اختلال در امور خراسان شد؛ به همین علت برکیارُق تصمیم گرفت برای سرکوب اَرسلانارغون که مدعی سلطنت بود، به خراسان لشکرکشی کند. در این زمان، اَرسلانارغون در بین خاندان حکومت طرفدارانی داشت. معزی در ابیاتی، این موضوع را بیان میکند:
معزی در بیتی و در مدح برکیارُق، به شورش در عراق هنگام حضور او در خراسان برای آرامکردن آن حدود، پس از کشتهشدن اَرسلانارغون، اشاره میکند:
در این دوره، نیروهای نظامی به مدعی قدرتی گرایش پیدا میکردند که منافع آنها را تأمین میکرد. این ادعا را این نکته تأیید میکند: در سال 492ق/1099م، هنگامیکه سپاهیان و امرای نظامی برکیارُق شورش کردند، به سلطان پیغام دادند باید مجدالملک را تسلیم ما کنی تا به قتل برسانیم؛ وگرنه به ملازمت سلطان محمد میرویم:
فرجام شورش اُنر شورش سپهسالار اُنر بهسرعت به پایان رسید. اُنر هنگامی کشته شد که خود را برای مقابله با برکیارُق و اتحاد با مؤیدالملک و محمد آماده میکرد. منابع دربارﮤ چگونگی مرگ اُنر اختلاف نظر دارند. گروهی از مورخان مانند ابناثیر، ابنجوزی، ابنخلدون و تتوی مرگ اُنر را به سه نفر از ترکان خوارزمی ارتباط میدهند. ابناثیر مینویسد هنگامیکه اُنر علیه سلطان برکیارُق شورش کرد، از اصفهان به ری آمد؛ اما در اثنای اینکه اُنر مشغول افطار بود، سه نفر از ترکان خوارزمی (به نقل از ابنخلدون، جزء سپاهیان اُنر بودند)، او را کشتند. اردوگاه او به هم ریخت و سپاه، خزاﻧﮥ اُنر را غارت کردند و پراکنده شدند. خبر کشته شدن او زمانی به سلطان برکیارُق رسید که او در خوار، از توابع ری، بود و از خراسان به عزم نبرد با او حرکت کرده بود. سلطان نهایت دوراندیشی را در پیکار با او و فرجام این کار داشت. مجدالملک بلاسانی از خبر کشتهشدن اُنر شادمان شد (ابنجوزی، 1412ق: الجزء السابع عشر/50؛ ابناثیر الجزری، 1385ق:10/282؛ ؛ ابنخلدون، 1368: 4/50). برخی از منابع موضوع کشتهشدن اُنر را به فداییان اسماعیلی ربط میدهند. مورخانی مانند حمدالله مستوفی، خواندمیر، ظهیرالدین نیشابوری، میرخواند و رشیدالدین فضلالله همدانی در اشاره به قتل اُنر، قاتلان او را فدایی اسماعیلی یا باطنی معرفی کردهاند. نیشابوری در حکم منبع قدیمیتر مینویسد در اوایل محرم 492ق/1099م، اُنر به عزم عصیان روی به ری نهاد؛ اما در ناﺣﻴﮥ ساوه انجیلاوند، باطنی او را کارد زد و کشته شد (نیشابوری، 1332: 37 ؛ همدانی، 1362: 2/308؛ مستوفی، 1394: 442؛ میرخواند، 1339: 4/302؛ خواندمیر، 1355: 179؛ خواندمیر، 1380: 2/502). اینکه فداییان اسماعیلی اُنر را کشتند به چند علت پذیرفتنیتر است: 1. اقدامات نظامی اُنر علیه اسماعیلیه اصفهان و تسخیر قلعههای آنها و قتلعام تعدادی از آنها، انگیزﮤ لازم را برای تلافی به فداییان اسماعیلی میداد. فداییان اسماعیلی به طور معمول فرماندهان و امرای نظامی را که قصد داشتند به آنها آسیبی برسانند، ترور میکردند. 2. ساﺑﻘﮥ اقدامات فداییان اسماعیلی علیه امرای نظامی سلجوقی که مخالف اسماعیلیان بودند، این فرضیه را ثابت میکند؛ چون اسماعیلیان در سال 490ق امیربرسق، نخستین ﺷﺤﻨﮥ سلجوقیان در بغداد، را کشتند. آنها در همان زمان شخصی به نام اَرغش، نظامی که در ری قدرت گرفته بود و حتی قصد داشت با دختر یاقوتی، عموی برکیارُق، ازدواج کند، به قتل رساندند (ابنالوردی، 1417ق: 2/10). 3. باتوجه به اقدامات مجدالملک در استفاده از فداییان اسماعیلی برای حذف مخالفان، احتمال ارتباط بین قاتلان اُنر با وزیر تقویت میشود؛ بهویژه اینکه درخواست اصلی اُنر از برکیارُق، تحویل مجدالملک بود؛ پس محتمل است مجدالملک در مرگ اُنر بهصورت غیرمستقیم نقش داشته است و خوشحالی مجدالملک پس از مرگ اُنر، احتمال این موضوع را بیشتر میکند.
یافتههای پژوهش دورﮤ حاکمیت سلجوقیان بر سرزمین ایران مؤلفههای خاصی دارد. ورود عناصر جدید به نام تُرکمانان سلجوقی، در ساختار اجتماعی جاﻣﻌﮥ ایران، سرآغاز تحولات بسیاری بود؛ چون تُرکمانان سلجوقی شیوههای خاص حکومتی را نیز همراه خود آوردند که متمرکزنبودن قدرت مهمترین تفاوت آن با اندﻳﺸﮥ حاکم در سرزمین ایران بود. در این ساختار قبیلهای، نقش امرا و فرماندهان نظامی پررنگ بود؛ اما مشاوران و دیوانسالاران ایرانیِ سلاطین سلجوقی خواستار حکومتی متمرکز، با مرکزیت سلطان و وزیر اعظم، بودند. حکومتی که قدرت امرای نظامی نیز باید در نفوذ مرکز قرار میگرفت. خواجه نظامالملک در جایگاه معمار چنین سیاستی، سالها موفق شد امرای نظامی و قبیلهای را از دخالت در قدرت باز دارد. به طور یقین، نظامالملک با اجرای سیاست تمرکزگرایی خود، موفق شد این امیران را که به تمرکزگرایی گرایش نداشتند، مهار کند. اما با مرگ نظامالملک و آغاز رقابت بین گروههای مختلف برای کسب قدرت، امرای سلجوقی نیز وارد عرصه شدند؛ پس بهتدریج، قدرت امرا به اندازهای افزایش یافت که رقابتهای خراسانیها با عراقیها از آن ﺗﺄثیر میگرفت؛ این گونه که هرکدام از دو گروه رقیب، برای نیل به قدرت و حذف رقیب خود، به امرای پرقدرت تمایل پیدا کردند. مرگ خواجه و نزاعهای جانشینی پس از مرگ مَلکشاه، فرصت را در اختیار امرای نظامی قرار داد که برای دستیابی به قدرت تکاپو کنند. امیر اُنر یکی از این فرماندهان نظامی بود که در جناحبندیهای قدرت وارد شد و موفق شد در سیاستهای تَرکانخاتون و پس از او برکیارُق، نقش فعالی بازی کند. بلندپروازیهای اُنر کار را به جایی رساند که با همکاری مؤیدالملکبننظام الملک، به شورش علیه سلطان برکیارُق اقدام کرد. این شورش به فرجامی منتهی نشد؛ اما از آغاز دورهای نشان داشت که امرای نظامی بازیگر اصلی سیاست و کسب قدرت در جاﻣﻌﮥ سلجوقی بودند. دورهای که قدرت دیوان سالاران و سلطان سلجوقی ساقط شد و پس از آن نقش امرای نظامی در حکومت و ساختار قدرت سلجوقی افزایش چشمگیری یافت. اُنر از قربانیان رقابت بین نخبگان خراسانی با عراقی بود؛ اما شورش او علیه سلطان و همکاری او با گروه خراسانی، سرآغاز دورانی شد که امرای سلجوقی قدرت خود را احیا کنند. | |||||
مراجع | |||||
کتابنامه الف. کتاب 1. آقسرایی، محمودبنمحمد، (1362)، تاریخ سلاجقه یا مسامرهالاخبار و مسایرهالاخیار، به اهتمام عثمان توران، تهران: اساطیر. 2. ابنالوردی، زینالدین عمربنمظفر، (1996م/1417ق)، تاریخ ابنالوردی، المجلد الثانی، بیروت: دارالکتب العلمیه. 3. ابناثیر الجزری، علیبن ابی الکرم محمدبن محمدبنعبدالکریمبنعبدالواحد الشیبانی، (1385ق/1996م)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارالمصادر. 4. --------------، (1382ق)، التاریخ الباهر فی الدوله الاتابکیه (بالموصل)، تحقیق عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره: دارالکتب الحدیثه بالقاهره. 5. ابن جوزی، ابی الفرج عبدالرحمن بنعلی بن محمد، (1412ق)، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، دراسه و تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطائ، الجزء الخامس عشر السادس عشر، بیروت: دارالکتب العلمیه. 6. ابنجوزی، سبط، (2013م/1434ق)، مراهالزمان فی تواریخالاعیان، الجزء، دمشق: دارالرسالهالعالمیه. 7. ابنخلدون، عبدالرحمن، (1368)، تاریخ ابنخلدون؛ العبر، ترجمه عبدالحمید آیتی، ج4، تهران: مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 8. ابیالفداء، عمادالدیناسماعیل (بیتا)، المختصر فی اخبارالبشر، علی تفقه السید محمد عبدالطیف الخطیب و شرکاء، الجزء الثانی، مصر: بالطبعه الحسینیه المصریه. 9. اقبال، عباس، (1338)، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، تهران: دانشگاه تهران. 10. اشپولر، برتولد، (1373)، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری و مریم میراحمدی، تهران: علمی و فرهنگی. 11. الامین، محسن، (1403ه.ق)، اعیانالشیعه، حققه و اخرجه حسنالامین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات. 12. بنداری اصفهانی، فتح بن علی بن محمد، (1356)، تاریخ سلسله سلجوقی؛ زبدهالنصر و نخبهالعصر، ترجمه محمدحسین جلیلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 13. تاریخ آلسلجوق در آناطولی، ﻣﺆلف ناشناخته، (1377)، مصحح نادره جلالی، تهران: میراث مکتوب. 14. تتوی قاضی احمد، آصفخان قزوینی، (1382)، تاریخ الفی، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمی و فرهنگی. 15. توران، عثمان، (1395)، سلجوقیان، ترجمه پرویز زارع شاهمرسی، تبریز: اختر. 16. حسینی، صدرالدین ابوالحسن علی بن ناصربن علی، (1380)، زبدهالتواریخ؛ اخبار امرا و پادشاهان سلجوقی، با مقدمه محمد نورالدین و ضیاالدین بونیاتوف و محمد اقبال، مترجم رمضانعلی روحالهی، تهران: ایل شاهسوند. 17. خواندمیر، غیاث الدین بن همامالدین، (1355)، دستورالوزراء، به تصحیح و مقدمه سعید نفیسی، چ2، تهران: شرکت نسبی اقبال و شرکاء. 18. ----------------------، (1380)، تاریخ حبیبالسیر، ج4، تهران: خیام. 19. راوندی، محمدبن علی بنسلیمان، ( 1333)، راحهالصور و آیهالسرور، به تصحیح محمد اقبال، تهران: کتابفروشی علیاکبر علمی. 20. ستارزاده، ملیحه، (1392)، سلجوقیان، تهران: سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت). 21. شبانکارهای، محمدبن علی بن محمد، (1363)، مجمعالانساب، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر. 22. عقیلی، سیفالدین حاجی بن نظام، (1364)، آثارالوزراء، به تصحیح و تعلیق میرجلاالدین حسینی ارموی، تهران: اطلاعات. 23. عماد کاتب، عمادالدین محمدبن محمدبن حامد اصفهانی، (1425ق/2004م)، تاریخ دوله آلسلجوق، مصحح یحیی مراد، بیروت: دارالعلمیه. 24. غفاری کاشانی، قاضی احمدبنمحمد، (1404ق)، تاریخ نگارستان، به تصحیح و مقدمه آقامرتضی مدرس گیلانی، تهران: کتابفروشی حافظ. 25. فسائی، میرزاحسن حسینی، (1382)، فارسنامه ناصری، به تصحیح منصور رستگار فسائی، ج1، چ3، تهران: امیرکبیر. 26. فروزانی، سیدابوالقاسم، (1393)، سلجوقیان از آغاز تا فرجام، تهران: سمت. 27. قزوینی رازی، نصیرالدین ابیالرشید عبدالجلیل ابنابیالحسینبنابیالفضل، (1331)، النقض؛ بعض مثالب النواصب فی نقض فضائح روافض، به مقدمه سیدجلالالدین حسینی ارموی معروف به محدث، تهران: چاپ میرجلالالدین محدث. 28. کلوزنر، کارلا، (1363)، دیوانسالاری در عهد سلجوقی؛ وزارت در عهد سلجوقی، ترجمه یعقوب آژند، تهران: امیرکبیر. 29. لمبتون، آن .کی. اس، (1372)، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: نی. 30. لمبتون، آن .کی. اس، (1381)، ساختار درونی امپراتوری سلجوقی، در: تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، گردآورنده جی.آ. بویل، ترجمه حسن انوشه، ج5، تهران: امیرکبیر. 31. مستوفی، حمدالله، (1394)، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، چ2، تهران: امیرکبیر. 32. معزی، محمدبنعبدالملک نیشابوری، (امیرالشعرا معزی)، (1362)، کلیات دیوان معزی، با مقدمه و تصحیح ناصر هیری، تهران: مزربان. 33. منشی کرمانی، ناصرالدین، (1364)، نسائمالاسحار من لطائمالاخبار (در تاریخ وزراء)، به تصحیح میرجلاالدین حسینی ارموی معروف به محدث، چ2، تهران: اطلاعات. 34. میرخواند، میرمحمدبنسیدبرهالدین بن خاوندشاه، (1339)، تاریخ روضهالصفا، ج4، تهران: کتابفروشی خیام. 35. نظامالملک طوسی، ابوعلی حسن بن علی، (1377)، سیاستنامه؛ سیرالملوک، به کوشش جعفر شعار، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی. 36. نیشابوری، ظهیرالدین، (1332)، سلجوقنامه، تهران: خاور. 37. هاجسن، مارشال گ .س، (1346)، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، چ2، تبریز: کتابفروشی تهران. 38. همدانی، رشیدالدینفضلالله، (1386)، جامعالتواریخ، به سعی و اهتمام احمد آتش، ج2، تهران: دنیای کتاب. ب. مقاله 1. جعفریان رسول و مریم کمالی، (1362)، «نزاع قدرت در حکومت سلجوقی به روایت سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری»، پژوهشهای علوم تاریخی، دوره5، ش2، ص39تا58. 2. حسن زاده، اسماعیل، (پاییز 1386)، «اصلاحات و بیثباتی سیاسی در دوره سلجوقی»، مجله علمیپژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره2، ش50، ص17تا43. 3. رحمتی، محسن، (بهار1397)، «خاندان برسقی و تحولات عصر سلجوقی»، فصلنامه پژوهشهای تاریخی، دانشگاه اصفهان، دوره جدید، س10، ش1 (پیاپی 37)، ص111تا127. 4. کناررودی قربانعلی و سهیلا نعمتی، (بیتا)، «نقش امرای نظامی در ثبات و بیثباتی سیاسی عهد سلجوقی»، فصلنامه علمیپژوهشی تاریخ، س4، ش13، ص58تا75. 5. یوسفیفر شهرام و بهزاد اصغری، (بهار و تابستان1392)، «بررسی ﺗﺄثیر پایگاه اجتماعیسیاسی امرای نظامی سلجوقی در گرایشهای سیاسی امرا»، پژوهشنامه تاریخ اجتماعی و اقتصادی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دوره2، ش1، ص111تا136.
ج. منابع لاتین 1. Zaporozhets.V.M, (2012), the Seljuks, Translated by K.A. Nazrerskaia, Hannover, 321pp. 2. Peacock.A.C.S, (2015), The Great Seljuk Empire. Edinburgh University press,378pp. | |||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 736 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 352 |