تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,647 |
تعداد مقالات | 13,387 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,130,794 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,066,527 |
بررسی جایگاه ایل قراچورلو در درگیریهای نظامی و چالشهای سیاسی عصر نادرشاه | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 3، دوره 11، شماره 4 - شماره پیاپی 44، دی 1398، صفحه 17-36 اصل مقاله (1.45 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.117863.1758 | ||
نویسندگان | ||
علی رحمتی1؛ شکوه السادات اعرابی هاشمی* 2؛ سهیلا ترابی فارسانی3 | ||
1دانشجوی گروه تاریخ،دانشکده علوم انسانی،واحد نجف آباد،دانشگاه آزاد اسلامی،نجف آباد، ایران | ||
2استادیار گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی ، نجف آباد، ایران | ||
3گروه تاریخ ،دانشکده علوم انسانی ،واحد نجف آباد،انشگاه آزاد اسلامی، نجف اباد،ایران | ||
چکیده | ||
دوران حکومت نادرشاه افشار، در عرصههای خارجی، با موفقیتهای نظامی و سیاسی همراه بود؛ اما در درون کشور، این دوران مملو از کنشها و واکنشهای ایلات و طوایف مختلف، در قالب درگیریهای نظامی و چالشهای سیاسی بود. ایل قراچورلو یکی از ایلاتی است که به نظر میرسد در درگیریها و چالشهای عصر نادر، حضوری جدی و اثرگذار داشته است. بررسی نقش و جایگاه این ایل در تحولات نظامی و سیاسی ایران و نتایج منتج از آن، مسئلۀ اصلی این پژوهش است. این ایل که از ایلات نیرومند کُرد خراسان شمرده میشد، با مجموعۀ کوششهای رهبران خود، موفق شد برخی از معادلات سیاسی و نظامی را در مخالفت و سپس در موافقت با حکومت نادرشاه به هم ریزد؛ درنهایت نیز، در لشکرکشیهای نادر، ایل قراچورلو به یکی از متحدان اصلی او تبدیل شد. باوجود نقش پررنگ این ایل در تحولات عصر نادری، شاید تاکنون در این باره پژوهشی درخور انجام نگرفته است. در پژوهش حاضر تلاش میشود با استفاده از روش توصیفیتحلیلی و با جستوجو در متون تاریخی و اسناد گوناگون، این نقش بررسی و تحلیل شود. نتیجۀ بررسیهای گوناگون در این باره، نشان میدهد طوایف مختلف وابسته به این ایل در مقام پیشقراولان سپاه نادر، بهویژه در نبرد با افغانها و عثمانیها و سایر نبردهای خارجی، حضوری فعال داشتهاند؛ علاوه بر این، کردهای قراچورلو در سرکوبی شورشهای داخلی همواره در کنار حکومت نادرشاه بودهاند. | ||
کلیدواژهها | ||
واژه های کلیدی: افشار؛ ایل قراچورلو؛ درگیریهای نظامی و چالشها؛ کردها؛ نادرشاه | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه تشکیل دولت افشار، بهدنبال هرج و مرجهای ناشی از سقوط سلسلۀ صفویه، از تحولات مهم تاریخ ایران شمرده میشود. در نتیجۀ قدرتیابی نادرشاه افشار، ایران دوباره اتحاد خود را به دست آورد و انسجام و یکپارچگی خود را حفظ کرد. ایلات مختلف و بهویژه ایلات ساکن در خراسان، بازوی اصلی نادرشاه در به دست آوردن موفقیتهای مختلف داخلی و خارجی بودند. ایل1 قراچورلو و طوایف2 مختلف وابسته به آن از ایلاتی بود که در تحولات سیاسی و نظامی عصر نادری نقش بسزایی داشت. بهدنبال تحولات سالهای پایانی حکومت صفویه، قراچورلوها در گسترۀ کوهپایههای آلاداغ خراسان مستقر شدند. در سالهای ابتدایی حرکت نادر، نخست مخالفتهایی با او کردند؛ اما باتوجه به تمهیداتی که نادر در تعامل با ایلات و طوایف اندیشیده بود، بهزودی به یکی از متحدان اصلی او تبدیل شدند. در پژوهش حاضر، مسئلۀ اصلی این است که نقش و جایگاه این ایل و کوشش رهبران آن در تحولات عصر نادری تجزیه و تحلیل شود. شاید تاکنون دربارﮤ نقش ایل قراچورلو در تحولات این دوره از تاریخ ایران، پژوهشی مستقل و همهسویه صورت نگرفته باشد. منابع عصر نادری ازجمله عالمآرای نادری اثر محمدکاظم مروی، جهانگشای نادری نوشتۀ میرزامهدیخان استرآبادی و نیز پژوهشهای جدید و از آن میان، جلد نخست کتاب حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران اثر کلیمالله توحدی و کتاب ایلها و طایفههای عشایری خراسان ﺗﺄلیف سیدعلی میرنیا، بهصورت کلی به نقش کُردهای خراسان در تحولات سیاسینظامی عصر نادری توجه کردهاند؛ با این حال، تاکنون پژوهشی انجام نشده است که به صورت اختصاصی، کوششهای سیاسی و نظامی این ایل را در درگیریهای نظامی و سیاسی آن دوره نمایان کند. در پژوهش حاضر کوشش میشود با بررسی منابع اصلی و پژوهشهای جدید و بهویژه با استفاده از اسناد گوناگون، شامل فرمانها و قبالهها و مکاتبههای تاریخی، این نقش بررسی و تحلیل شود.
ایل قراچورلو از کردستان تا استقرار در خراسان ایل قراچورلو از ایلات مهم و معتبر کُرد در خراسان است. در خراسان، این ایل پس از ایلات زعفرانلو و شادلو و کیوانلو اهمیت فراوانی دارد (رحمتی، 1396: 2/239). در منابع تاریخی، سرزمین آنها را شمال دیاربکر، واقع در شرق دریاچه وان، ذکر کردهاند. قلعۀ قرهچولان از قلعههای معتبر آنها بوده است (قدوسی، 1339: 91). محمدکاظم از حضور سیصدساﻟﮥ آنها در خراسان خبر میدهد (مروی، 1369: 1/107). باتوجه به منابع و اسناد تاریخی عصر صفویه و افشاریه، تاریخ حضور آنها در خراسان به عصر صفویه باز میگردد. طایفۀ مامیانلو را که زیرمجموﻋﮥ ایل قراچورلو بود (توحدی، 1384: 206)، شاه اسماعیل اول در سال 916ق/1510م به خراسان کوچاند و در شهرهای مرو و درگز اسکان داد تا او را در جنگ با شیبکخان ازبک یاری کنند (میرنیا، 1369: 135؛ رحمتی، 1396: 2/239). در سال 916ق، با حمایت طوایف کرد و دیگر طوایف ایرانی، خان ازبک شکست خورد و به قتل رسید. این امر باعث شد حملات ازبکان به خراسان تا مدتی متوقف شود (متولی حقیقی، 1387: 133). در سال 920ق/1514م، بهدنبال پیروزی عثمانیها در جنگ چالدران و تصرف مناطق کردنشین، ایلات چمشگزک (Chameshgazak)و شادلو و قراچورلو که در این جنگ از صفویه حمایت کرده بودند، در اثر رفتارهای بیرحمانۀ عثمانیها، به مهاجرت به مناطق داخلی ایران ناگزیر شدند. گروههای بسیاری از این کردها در مناطقی از آذربایجان، اطراف ارومیه، سلطانیه و همدان مستقر شدند. آنها بهاتفاق سایر طوایف کُرد کوچانیدهشده به داخل ایران ازجمله کُردهای سیاهمنصوری، پازوکی، مکری و مانفلکی مجتمع بزرگی را تشکیل دادند (روشنی زعفرانلو، 1381: 145) و به کردهای چمشگزک معروف شدند (متولی حقیقی، 1390: 43). کوچ دوم قراچورلوها به شمال خراسان، در دهۀ نخست سدۀ یازدهم قمری/شانزدهم میلادی بود که شاه عباس چهلهزار خانوار کُرد را از مرزهای غربی به این ناحیه کوچاند (D'ALLEMAGNE,1911: 54-55)؛ سپس آنها را در نواحی مرزی شمال خراسان، موسوم به درۀ آخال، اسکان داده شدند (ییت، 1365: 339). کرزن دربارﮤ اقدام شاه عباس اول در کوچاندن کردها به خراسان چنین نوشته است: «از مشخصات آن پادشاه بزرگ [شاه عباس اول] این بود که وقتی دید ایرانیان مقیم این ایالت [خراسان] نمیتوانند در جلوی مهاجمین ایستادگی کنند، برای حفاظت مرزهای مملکت و پادگان مرزی [گروهی از کردها را] به ناحیه خراسان کوچ داد و در نواحی مرزی کوهستانی مستقر کرد و با این اقدام مدبرانه، دو مقصود حاصل شد: اول آنکه موقعیت خود را در سمت شرق مملکت مستحکم کرد؛ دوم آنکه از عدم امنیت که در اثر خصومت و نزاع بین قبایل کرد در سمت مغرب روی میداد تا حدودی جلوگیری به عمل آورد» (کرزن، 1373: 1/97و98). شاه عباس اول صفوی به پشتیبانی ایلات و طوایف کُرد، خراسان را از وجود عبدالمؤمنخان نجات داد (لکهارت، 1364: 12) و شهرهای هرات، مرو، مهنه، چهچهه، باورد، نسا و غیره را که در خط آخال قرار داشتند، از تصرف ازبکان خارج کرد (متولی حقیقی، 1387: 69). حضور کُردها در درﮤ آخال، تاحد چشمگیری باعث فروکشکردن حملات ازبکان شد؛ اما در اواخر عصر صفوی و بهویژه در دوران سلطنت شاه سلطان حسین، به علت ضعف دولت صفویه، امور کشور مختل شد و حملات ازبکان و ترکمنان اورگنجی و بخارایی به خراسان شدت گرفت (اعتمادالسلطنه، 1373: 1/157) که در اثر آن، کُردهای آخالنشین در امان نبودند (متولی حقیقی، 1387: 135). بنا به نوشتۀ اعتمادالسلطنه، کردهای آخالنشین: «روی به کوه و معقلهای سخت گذاشتند و تمام چهلهزار خانواده اکراد چمشگزک را که زعفرانلو و شادلو و کاوانلو و عمارلو و قراچورلو باشند، در یورتهای قوچان و شیروان و بجنورد و مضافات ساکن شدند» (اعتمادالسلطنه، 1373: 1/157). در چنین وضعیتی، طوایف بیستوهشتگانۀ3 ایل قراچورلو در دشتهای سملقان، مانه، گرمخان، شوقان، میانکوه، کسبایر، بجنورد و قوشخانه مستقر شدند که این مکانها محل سکونت اقوام گرایلی بودند (رحمتی، 1396: 2/240؛ پیوست: سند شماره1). تعداد کُردها و قدرت آنها در شمال خراسان چنان مهم شد که در دورهای طولانی، از اواخر صفویه و دورﮤ نادری و...، بسیاری از جهانگردان و برخی از نویسندگان ایران شمال خراسان کنونی، یعنی قوچان و شیروان و بجنورد را کردستان یا کردستان شمال شرقی نام نهادند (FRASER, 1825: 42-44).
ایل قراچورلو از سقوط اصفهان تا ظهور نادرقلی افشار (1135تا1139ق/1722تا1726م) با ﺣﻤﻠﮥ افغانها به اصفهان و سقوط سلطنت شاه سلطان حسین صفوی در سال 1135ق/1722م، فرزند او پس از فرار از اصفهان، با نام شاه تهماسب دوم مدعی سلطنت ایران شد. شاه تهماسب در سال 1139ق/1726م، بهمنظور جمعآوری سپاه، رواﻧﮥ شرق ایران شد و پس از گردآوری نیروهایی از گیلان و مازندران و استرآباد، روی به جانب خراسان نهاد (مروی، 1369: 1/66). در استرآباد فتحعلیخان قاجار با نیروی خود به او پیوست و به مقام سپهسالاری سپاه رسید (متولی حقیقی، 1387: 137). حسنعلیبیگ معیرالممالک نیز از استرآباد به خراسان آمد و با کُردها در خبوشان و با نادر در ابیورد تماس گرفت و پیامهای شاه تهماسب را به آنها ابلاغ کرد (توحدی، 1384: 273). شاه تهماسب هنگام ورود به بجنورد و گرمخان با استقبال نجفقلی خان شادلو و نجفسلطان قراچورلو روبهرو شد. این خانهای کُرد با نیروهای خود به او پیوستند (رحمتی، 1379: 72). براساس گزارش استرآبادی: «کردهای شادلو و قراچورلو در سپاه شاه تهماسب به مردان شمشیر و بهادران صفشکن معروف بودند» (استرآبادی، 1368: 94). حضور چشمگیر این گروه در سپاه تهماسب، باعث حسادت فتحعلیخان شد و او از حضور کُردها نگران شد (اوری، 1391: 7/45و46). این حسادت و نگرانی به قتل نجفقلیخان شادلو، خان ایل شادلو، منجر شد و اینگونه، کُردها از آن زمان به شاه تهماسب بدبین شدند (بامداد، 1371: 6/280). با ظهور نادر و رقابت او با فتحعلیخان، کُردها بهسوی نادر متمایل شدند. این امر درنهایت، موجب تقویت نادر شد و به سود او تمام شد. نادر با درایتی که داشت، از این رقابتها بهنفع خود بهرهبرداری کرد. او از کُردهای شادلو و قراچورلو دلجویی کرد. کُردها و از آن میان نجفسلطان قراچورلو، در سلطۀ نادر بر مشهد نقش اساسی داشتند. به دنبال این پیروزی بود که تهماسب «منصب حاکم خراسان» را به نادر داد (قدوسی، 1339: 83). نادر پس از شکست ملکمحمود و تسلیمشدن او، فتحعلیخان را در مشهد به قتل رساند (توحدی، 1384: 284و285). براساس نوشتۀ لکهارت: «شاه تهماسب دوم... نام خود را بر روی نادر گذاشت: تهماسبقلیخان، یعنی چاکر تهماسب و این در عرف پادشاهان، مرحمت بزرگی بود؛ علاوه بر آن حدود سیصد نفر از سران سپاه او نیز خلعتهای گرانبها گرفتند» (لکهارت، 1357: 357). در جنگ اول نادر با افغانهای ابدالی، در اواخر سال 1140ق/1728م و به سرداری اللهیارخان افغان، احمدخان کُرد مروی در میسرۀ سپاه ایران قرار داشت و در میمنۀ سپاه، یکهزار نفر از کُردهای قراچورلو حضور داشتند (مروی، 1369: 1/86). توجهنکردن شاه تهماسب و نادر به خدمات نجفسلطان قراچورلو و ایل او که در جنگهای مشهد و هرات در رکاب آنها جنگیده بودند، باعث رنجیدهخاطرشدن آنها شد. به همین علت، نجفسلطان به میان ایل خود در گرمخان بازگشت و با نادر بنای مخالفت گذاشت. نادر برادرش، ابراهیمخان را برای سرکوبی نجف سلطان فرستاد. قراچورلوها به ابراهیمخان حمله کردند و او را شکست دادند و بیش از یکهزار تن از سربازان او را کشتند. در چنین موقعیتی ابراهیمخان مجبور شد به قلعۀ یوزباشی پناهنده شود (قدوسی، 1339: 91و92). نادر بهمحض اطلاع از شکست برادر، به کمک او شتافت (مروی، 1369: 1/103تا108) و با کمکگرفتن از قشون مروی که در قوشخانه مشغول جنگ با کُردهای رشوانلو بودند و همچنین، با همراهی اردوی شاه تهماسب که در شیروان مستقر بودند، به جنگ قراچورلوها رفت. نادر پس از جنگی سخت آنها را شکست داد و نجفسلطان مجبور به تسلیم شد (مروی، 1369: 1/108). براساس نوشتۀ مروی، وقتی نادر از نجفسلطان علت طغیانش را پرسید، او در پاسخ نادر گفت: «در کل ممالک ایران اشتهار تمام دارد که [دشمنان] سفر و حضر همیشه از ضرب و شمشیر جماعت قراچورلو در رعب و وحشت بودهاند... در آن موقع که کسی با تو [نبود] تو را یاری رسانیدیم از تو انتظار داشتیم مانند سایر سرداران و سران طوایف که به هر یک مقام و منصب دادی، به ما هم التفاتی میکردی. شما همه را مورد توجه قرار دادی جز ما که در نزد طایفه خود خجل و شرمنده شدیم. نادر از این حقیقتگویی آنها خوشش آمد و مورد بخشش قرار داد» (مروی، 1369: 1/108تا110). در نتیجۀ این جنگ، نادر موفق شد طوایف قراچورلو را با خود متحد کند و هزاران نیروی رزمی آنها را به سپاه خود محلق کند (مروی، 1369: 1/108؛ استرآبادی، 1368: 112). نادر برای رونقدادن مشهد، دوهزار خانوار را از طایفۀ بیزکی (پازوکی)، یکی از طوایف قراچورلو، به مشهد کوچاند و آنها را در بلوکات تبادکان، اخلمد، رادکان و بالا ولایت اسکان داد (رحمتی، 1396: 2/239تا245).
اتحاد قراچورلوها با نادرقلی افشار (1139تا1160ق/1726تا1747م) همان گونه که پیشتر به آن اشاره شد، در رسیدن نادر به سپهسالاری و فرمانروایی خراسان، نجفسلطان قراچورلو و ایلش از حامیان اصلی او بودند. نجفسلطان پس از درگیریهای نخستین و سپس دلجویی نادر از او، با دوهزار تن از سپاهش به نادر پیوست و پس از نشاندادن لیاقتهای خود، به مقام امیرالامرایی ایل قراچورلو منصوب شد. آقاسی بیگ معروف به رستم، ساروخان تاشکانلو (داشکانلو)، اماموردی خان سرورلو، علی رضاقلیبیگ سرورلو، سردار محمدعلی خان سرورلو، شهبازبیگ قراچورلو، الیاسبیگ مامیانلو، پهلوان بیگ مامیانلو و سلیمبیگ مامیانلو از دیگر سرداران قراچورلو بودند که به نادر ملحق شدند (رحمتی، 1396: 2/239تا265). در سال 1141ق/1729م، نادر در دومین لشکرکشی به هرات، با بیستهزار نفر از سپاهیان کُرد و تُرک و دیگر ایلات خراسانی بهسوی هرات حرکت کرد. مروی در کتاب خود، بارها از نقش سرداران و طوایف ایل قراچورلو در این قشونکشی خبر میدهد (مروی، 1369: 1/93). کوششهای ایلات خراسان، ازجمله ایل قراچورلو، به سقوط هرات و تسلیمشدن اللهیارخان و عقد قرارداد مصالحه با نادر منجر شد (لکهارت، 1357: 47). در سال 1142ق/1730م، در جنگ نخست نادر با اشرف افغان در مهماندوست در نزدیکی دامغان، قراچورلوها جزو پیشقراولان سپاه ایران بودند. پس از پیروزی ایرانیان، نادر از امرا و خوانین قراچورلو ازجمله نجفسلطان، محمدخان، احمدسلطان، محمدبیگ، سلیم بیگ و پهلوان قلیبیگ دلجویی کرد. نادر پس از آن، محمدبیگ مروی و نجفسلطان قراچورلو را مأمور تعقیب افغانها کرد. در جنگ دوم سپاه ایران با اشرف افغان که در حوالی خوار ورامین4 روی داد، افغانها شکست سختی خوردند (مروی، 1369: 1/112و113). پس از شکست افغانها، نادر محمدبیگ و نجفسلطان را که پیشاپیش سپاه او حرکت میکردند، راهی اصفهان کرد. قدوسی در این باره مینویسد: «هنگام ورود اشرف به مورچهخورت، نادر تا این قصبه بیش از 12 کیلومتر فاصله نداشت، ابتدا فوجی از اکراد قراچورلو را مأمور ﺣﻤﻠﮥ مقدﻣﮥ نیروی افغان نمود» (قدوسی، 1339: 101). در تعقیب و شکست افغانها در نزدیکی شیراز نیز، قراچورلوها به ریاست نجفسلطان از خود رشادت فراوانی نشان دادند؛ تا آنجا که بسیاری از افغانها را به اسارت گرفتند (توحدی، 1371: 1/97). استرآبادی در شرح این نبرد مینویسد: «از اتفاقات حسنۀ اکراد قراچورلو که مقدمةالجیش ساخته از موکب نصرت کیش نیم فرسخی همهجا در پیش بودند. در سرپل فسا از عقب افغان رسیده اشرف، اول از رودخانه عبور و پیرمحمدخان مشهور به میاچو که پیرو مرشد محمود و اشرف و در میان افغان صاحب عز و شرف بود، با جمعی از سربازان و فداییان افغان قراولان ]قراچورلو[ را به جنگ مشغول ساخته که افاغنه جمعی از پل بگذرند. با وجود آن، افاغنه از بیم جان متهاجم، جمعی از غلبه خوف در آب غرق گشته، متاع هستی را به باد فنا داده، دوسه هزار نفر از اطفال خردسال و شیرخواره با بسیاری از زنان در آن ظلمت لیل که روزنامه «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ و وَأُمِّهِ وَأَبِیهِوَصَاحِبَتِهِ وَ ابَیهِ» انداخته، راه نورد طریق ابنالمفر گردیدند و قراولان سرو زنده و اخترمه بسیار به دست آورند» (استرآبادی، 1368: 149و150). نادر پس از تمامکردن کار اشرف، از شیراز عازم اصفهان شد و پس از چندی، در سال 1143ق/1730م، با سپاه خود که به طور عمده خراسانی بودند، بهسوی غرب شتافت. در جنگی که بین سپاه نادر و عثمانی در دشت ملایر روی داد، علی قلیبیگ سرورلو و محمدبیگ مروی، از امرای قراچورلو، در میمنه و میسرۀ ارتش ایران قرار داشتند (مروی، 1369: 1/130؛ استرآبادی، 1368: 162). این جنگ به شکست عثمانیها و تصرف همدان منجر شد. نادر پس از پیروزی، سلیمبیگ مروی و نجفسلطان قراچورلو را مأمور قراولی ارتش ایران کرد. آنها پس از مصاف با عثمانیها، 500 نفر از آنها را کشتند و 22 نفر را اسیر کردند و نزد نادر آوردند. در سومین جنگ نادر با سپاه ترک به سرداری تیمورپاشا، نادر با فوجی از کُردهای قراچورلو به بالای تپهای رفت تا جنگ سپاهیان را زیر نظر داشته باشد. در این جنگ، سردار ترک کشته شد و در 27محرم1143ق/1730م تبریز به دست ایرانیان افتاد (مروی، 1369: 1/149و150). رسیدن خبر طغیان ابدالیها در هرات، ﻧﻘﺸﮥ نادر را در غرب ایران بهکلی به هم زد و او بهناچار، باعجله از راه قزوین و تهران عازم خراسان شد (مروی، 1369: 1/169). نادر به پشتیبانی ایلات خراسان، ازجمله طوایف ایل قراچورلو، موفق شد به هرات لشکرکشی کند. در این باره، محمدکاظم مینویسد: «سرکردگان و خوانین خراسان را با لشکرهای بسیار به رکاب ظفر انتساب احضار فرمود، سیوششهزار نفر غازیان و بهادران افشار و اکراد مروی و قراچورلو و قاجار و بیات و بغایری و قرائی و اعراب و غیره در حرکت آمد. چون دریای در جوشوخروش به عزم قلعوقمع و تسخیر دارالسلطنه هرات روانه گردید» (مروی، 1369: 1/142و143). پس از آن، نادر محمدبیگ مروی مامویی را با فوجی از غازیان رواﻧﮥ قائنات کرد (مروی، 1369: 1/169) و نجفسلطان قراچورلو را مأمور پیشقراولی ارتش ایران در هرات کرد. استرآبادی دربارﮤ کوششهای کردهای قراچورلو در این نبرد نوشته است: «اکراد قراچورلو که به قراولی لشکر و قراولی طلیعه نصرت اثر مأمور بودند، به مقدﻣﮥ تلافی و شاهد مشکینی کلاله تیغ و سنان پیمانه عمر دلیران ساقی گشته، اول کار را چون آخر کار بد مستان ساختند و به یک گردش میدان، سرخصمین از باده ناب آب شمشیر تابناک گرم شده، چهارصد تن از ایشان سرمست به خاک افتادند» (استرآبادی، 1368: 138و139). در این جنگ، پیشقراولان و سرداران ایل قراچورلو متشکل از سه طاﻳﻔﮥ مامیانلو و کرگرلو و سرورلو بودند و در رأس آنها محمدخان قراچورلو قرار داشت (مروی، 1369: 1/171). نجفسلطان قراچورلو نیز طلایهدار لشکر ایران بود و از طرف نادر، با سههزار نفر از طوایف قراچورلوئی و مروی، به سپاه افغان حمله کرد. ذوالفقارخان و عمراصلان خان و اماناللهخان و... که از سرداران افغان بودند، وقتی چنین دیدند، همگی راه فرار پیش گرفتند و به دارالسلطنه هرات رفتند و از آن طایفه، نزدیک بیست هزار نفر به قتل رسیدند (مروی، 1369: 1/171). در اداﻣﮥ محاصرۀ هرات، در اثر ﺣﻤﻠﮥ افغانها به سپاه ایران، سلیمبیگ مروی کشته شد و نادر نجف سلطان را مؤاخذه کرد و فرماندهی سپاه را به محمدخان قراچورلو، یکی از بیگزادههای ایل، سپرد. پس از آن، نادر محمدخان قراچورلو و پهلوانبیگ مروی را با سیصد نفر کُرد قراچورلو، بهسرعت ﻣﺄمر محاصرﮤ قلعۀ هرات کرد (مروی، 1369: 1/176). سرانجام، مردم هرات ذوالفقارخان را از شهر راندند و در برابر حکومت اللهیارخان، دستنشاندﮤ نادر، تسلیم شدند. نادر در سال 1144ق/1731م، نجفسلطان و امام وردیخان سرورلو و علیقلیخان سرورلو را مأمور فتح فراه کرد. آنها در فراه، قوای حسین غلجائی را شکست سختی دادند و او را به سرحدات هند و افغان متواری کردند (استرآبادی، 1368: 203تا207). نادر در همین سال، علیرضابیگ سرورلو را به نیابت ایشیکآقاسی دیوان منصوب کرد. نادر پس از فارغ شدن از شورش طوایف ابدالی در هرات و غلجایی در فراه، در سال 1145ق/1732م دوباره به جانب مغرب حرکت کرد. قصد نادر آن بود که بهسرعت، بغداد را محاصره کند و ارتباط احمدپاشا را با دربار عثمانی از جانب شمال، یعنی راه کرکوک و سلیمانیه و جنوب، یعنی راه بصره، قطع کند (شمیم، 1373: 33و34). در محرم1146ق/1733م، نادر بغداد را محاصره کرد. محاصرﮤ بغداد طولانیمدت شد و ارتش عثمانی به فرماندهی توپالپاشا بهسوی کرکوک پیش آمد. نادر از شنیدن این خبر یکه خورد؛ سپس دوازدههزار نفر از جنگجویان قراچورلو و کردهای مروی و ترک افشار را به سرکردگی محمدخان قراچورلو، شاهقلی بیگ قاجار، اماموردیخان افشار، خانعلیخان گوگلان و غیره روانۀ جنگ با ترکان کرد (مروی، 1369: 1/287). پیادهنظام کارآزمودﮤ عثمانی در آغاز کار موفق شد به ایرانیان شکست سختی دهد و اینگونه، وضع نادر و قوای او را به مخاطره افکند (قدوسی، 1339: 231). به همین علت نادر بهسوی همدان عقبنشینی کرد. نادر پس از سازماندهی مجدد سپاه خود، برای گرفتن انتقام از توپالعثمانپاشا، سردار عثمانی، در 22ربیعالاول1146ق/1733م از همدان حرکت کرد. او در 16جمادیالاول در ﻗﻠﻌﮥ علمداران، در سه فرسنگی کرکوک، فرود آمد. به فرمان نادر، نخست کردهای خراسانی با عثمانیها وارد جنگ شدند و صف آنها را درهم شکستند و داخل سنگر آنها شدند (گمنام، بیتا: 172). استرآبادی نیز در این باره نوشته است: «اکراد قراچورلو... که دست به شمشیر تقلب آن گروه تازند و در آن خاک پرمغاک که از کثرت چاه و سوراخ حکم خانه زنبور داشت، به نیش سنان، لذت شهد زندگی را در کام ایشان تلخ سازند» (استرآبادی، 1368: 260). مروی نیز در وصف این جنگ چنین گفته است: «غازیان قراچورلو با بیستهزار کس از جنگجویان عثمانی کارزاری نمودند که بهرام خونآشام در فلک نیلگونفام، زبان تحسین و آفرین گشوده، مرحبامرحبا میگفت و صاحبقران زمان نیز از بالا و تپهای مرتفع به آن دو سپاه مینمود و چند نفر یساولان به نزد سرکردگان فرستاد و هجوم غازیان قزلباش اضافه میگردید و جمعیت سپاه شصت نفر با آن باقی نمانده بود که جمعی از نامداران قراچورلو رسیده، آن قد و قلیل را متفرقه ساخته و پراکنده گردانیدند» (مروی، 1369: 1/331). در این نبرد، یکی از سپاهیان ترک گرایلی توپال عثمانپاشا را اسیر کرد و کشت. این شکست باعث شد احمدپاشا، با اختیارات ظاهری که دولت عثمانی به او داده بود، در باب واگذاری ولایات غربی و شمالغربی ایران، با نادر قراردادی موقتی امضاء کند (شمیم، 1373: 35و36). در سال 1147ق/1734م، در دشت بغاوند، سپاه نادر و عبداللهپاشا در برابر هم صفآرایی کردند که به شکست عثمانیها انجامید. محمدکاظم در گزارش این نبرد، از نجفسلطان قراچورلو در رأس ایل قراچورلو نام میبرد (مروی، 1361: 1/401). استرآبادی نیز کوششهای آقاسیبیگ قراچورلو، ملقب به رستم ارتش ایران که عبداللهپاشا، سردار ترک، را اسیر کرد، این گونه توصیف میکند: «چند نفر او را شناخته، چنانکه عادت اوباش سپاه است به او درآویختند. پاشای ناتوان به هجوم کشاکش ایشان از اسب در غلطیده، سرِ سرکشش به سنگ آمده، نیمجان گشت. قراچورلو چون صید خود را نیمسمبل دید او را ذبح کرده، سرش را به نظر ]نادر[ رسانید و چون طالعاش در محافظت آن بزرگ ناسازگاری کرده بود، به نوازش کامل سرافرازی نیافت» (استرآبادی، 1368: 331). در تاریخ 17صفر1147ق/1735م، برای گزارش چگونگی تسخیر ایروان و گنجه در زمستان 1147ق/1735م، از اردوی نادر نامهای برای خوانین کُرد خراسان ازجمله شیدقلیخان شادلو (شهیدقلی خان)، حاکم ولایت آلاداغ، ارسال شد. در این نامه، کشتهشدن عبداللهپاشا را به شخصی از جماعت قراچورلو ساکن در قراچهداغ آذربایجان نسبت دادهاند (پیوست: سند شماره2). با کشتهشدن سردار عثمانی، در میان عثمانیها شکست قطعی افتاد و جنگ به پایان رسید و همگی تسلیم شدند. نیروهای عثمانی احمدپاشا را برای مذاکرﮤ صلح، نزد نادر فرستادند و عاقبت قرار شد در قفقازیه فقط قارص در تصرف عثمانی بماند. ایروان نیز تسلیم قوای ایران شد و تمام حکام و امرای داغستان فرمان نادر را گردن نهادند و فقط سرخای خان، در حوالی دربند، به حال عصیان باقی ماند (شمیم، 1373: 41). در همین سال، احمدسلطان کرگرلو مروی به حاکمیت فارس منصوب شد (استرآبادی، 1368: 277). او هنگام شورش اعراب و مشایخ خوزستان و جنوب، با فوجی از قشون فارس و کردهای خراسانی که سههزار کس بودند، آنها را شکست داد (استرآبادی، 1368: 286). نادر پس از بیرونراندن ترکها و روسها از سراسر ایران، سرکوبکردن شورشهای داخلی افغانهای غلجائی و ابدالی و قاجارهای استرآباد و نیز برگرداندن آرامش و امنیت به مردم مملکت، در حالی که مرزهای قطعی کشور به جز قندهار به حال طبیعی خود درآمده بود (شعبانی، 1369: 1/85)، در فکر دستیابی کامل به تاجوتخت بود؛ اما این هدف را حتی به بهترین و نزدیکترین دوستان خود هم بروز نداد. نادر در 8رمضان1148ق/1736م وارد صحرای مغان شد. به فرمان نادر، بهسرعت اعیان و اشراف و جمعی از روحانیان و حکام و رﺅسای لشکر، از تمام ایالتها و ولایتهای ایران، به صحرای مغان احضار شدند (ملکم، 1362: 156). نادر با بهرهمندی از سرداران جنگجو و سلاح و پول (اوری، 1391: 7/59) و وفاداری کسانی که به طور عمده از ایلات و طوایف خراسان بودند، بر آن شد به نیت اساسی خود، یعنی شناسایی حکومتش در حکم تنها نمایندﮤ حقیقی مردم ایران، عمل کند (شعبانی، 1369: 1/85). محمدکاظم مروی از نیت باطنی نادر ذکری به میان نمیآورد؛ اما مجموعۀ عوامل موجود و اقدامات آینده نشان میدهد چنین تصمیمی با طبع پرماجرای نادر سازگار نیست و در عرف سیاسی هم نمیتواند پذیرفتهشده باشد. نادر بهخوبی میدید سلاﻟﮥ صفوی قدرت واقعی را از دست داده است و در میان بیشترِ بزرگان فئودال نیز اعتبار و حیثیتی ندارد (پیکو لوسکایا، 1353: 600). آنگاه که نمایندگان تمام طبقهها و گروههای اجتماعی در دشت مغان حضور یافتند، نادر به وسیله سه تن از معتمدان خود، به نامهای تهماسبقلیخان جلایر و احمدخان کرد مروی از ایل قراچورلو و حسنعلیخان معیرالممالک، پیام فرستاد: «صاحبقران زمان میفرماید که ارادۀ آن داریم که به خراسان رفته در کلات سکنی نموده و دست از شورش و لشکرکشی برداشته، به عبادت درگاه صمدیت اشتغال داریم و پادشاه تهماسب است و هرکس خواهش سلطنت آن دارد، عرض نماید که از آن قرار معمول و مرعی داریم و آن را هم نخواسته باشید. هر کس از اولاد و احفاد صفویه را خواسته، بگویید که آن را پادشاه نماییم» (مروی، 1369: 2/453). از حق نگذریم، تا اینجا آنها سخنان مطابق به واقع بر زبان میراندند و اقدامات آنها در بیدارکردن و جدال مردم ﺗﺄثیری بسزا داشت (شعبانی، 1369: 1/86). نادر زمینه را چنان آماده کرده بود که به قول لکهارت: «... تمامی عرض کردند که مارا پادشاهی و صاحباختیاری بدون آن حضرت نمیشاید» (لکهارت، 1357: 144). اینکه شرکتکنندگان در شورای دشت مغان چارهای جز انتخاب نادر نداشتند، موضوعی است که بیشترِ تاریخنویسان معاصر نادر به آن اشاره کردهاند. مروی مینویسد: «سرکردگان عظام زبان به مدح و ثنای آن خسروی عالمگیر گشوده، میگفتند ما را قبله و کعبهای به جز تو نمیباشد و به غیر از تو پیروی دیگری نخواهیم کرد و در خدمت تو جانبازیها کردهایم و مال و دولت خود را فدای شاهراه تو نمودهایم و اراده آن نیز داریم که بعدالیوم سربلندیها نموده، رتبه امتیاز حاصل نماییم» (مروی، 1369: 2/455). سرانجام با پافشاری نمایندگان ایران در مجلس مغان، در این باره عهدنامهای مفصل5 تنظیم شد و سپس مهر و امضا شد که پادشاهی از این پس به نادرشاه و فرزندان او پشتبهپشت برسد و مردم از آن رویگردان نشوند (توحدی، 1384: 656). قسمتی از این سند بسیار گرانبها را که به عهدناﻣﮥ دشت مغان نیز معروف است، موریانه خورده و از بین رفته است؛ اما علاوهبر لکهارت، قدوسی، فلسفی، میرنیا و... آن را چاپ کردهاند.6 در متن سند، نام 46 تن از امرا و بزرگان ایران به چشم میخورد که به طور عمده از کُردها و ترکهای خراسان بودند: مُهر حسنبیگ، وکیل قراچورلو، و میرزاغلام، کلانتر آشخانه، در زیر این عهدنامه، موقعیت و حمایت ایل قراچورلو را از ﺗﺄسیس سلسلۀ افشاریه نشان میدهد (قدوسی، 1339: 302تا307؛ میرنیا، 1369: 83تا88 ؛ توحدی، 1384: 658تا661). در سال 1149ق/1736م، لزگیها در داغستان شورش کردند و مهدیخان افشار، حاکم آنجا، را کشتند (قدوسی، 1339: 259). نادرشاه نجفسلطان قراچورلو را به حکومت دربند تعیین کرد تا شورش را بخواباند (آقاباکیخانوف، 1383: 171). او در جنگی که با لزگیها کرد، آنها را شکست داد و مرادسلطان، رهبر شورشیان، را دستگیر کرد و نزد نادر فرستاد (قدوسی، 1339: 259). در همین سال، نادرشاه پیش از حمله به هند علی قلیخان سرورلو، بیگلربیگی شیروان، را مأمور دربند کرد (استرآبادی، 1368: 340). در 9ذیحجه نیز محمدعلیبیگ سرورلو، نایب ایشکآقاسی، را با جمعی برای تنبیه اشرار بلوچ و بلوچیه شورابیک روانه کرد؛ چون این اشرار درصدد شورش بودند. محمدعلیبیگ سرورلو پس از کشتن پیرمحمدخان و فرستادن سرش نزد نادرشاه، به اردوی او ملحق شد (مروی، 1369: 2/529). در سال 1151ق/1739م در جنگ کرنال، بین سپاه ایران و هندوستان، آرایش جنگی ارتش ایران در چهار ستون بود که ستون چهارم، گارد شاهی و کوهستانیهای کلات و کُردهای خراسان بودند (قدوسی، 1339: 143و144). در این جنگ، کُردهای قراچورلو باعث پیروزی ارتش ایران در برابر هندیان شدند. مروی در این باره مینویسد: «شهبازبیگ قراچورلو، به یک تیر نیزه از بالای فیل [سعادتخان فرمانده ارتش هند] سرنگونش ساخته و میخواسته که به نیزه دیگر کارش را تمام کند که شخصی از هندویان گفت که این سعادتخان است» (مروی، 1339: 2/726). سعادتخان به ضرب نیزﮤ شهبازبیگ قراچورلو از پای درآمد و دستوپابسته به خدمت نادرشاه آورده شد. پس از این رخدادها، تکلیف عرصۀ رزم مشخص شده و نادر پیروزی کامل به دست آورده بود (گمنام، بیتا: 201و202). پس از ورود سپاه ایران به دهلی، نادرشاه در فتحناﻣﮥ هندوستان که از هند برای پسرش رضاقلیمیرزا نایبالسلطنه فرستاد، از نقش شهبازبیگ و دیگر سرداران خراسانی و ایرانی در پیروزی ارتش ایران نام برد (گمنام، بیتا: 111). نادرشاه در سال 1153ق/1740م، امامقلیبیگ سرورلو را مأمور دفع سپاه ایلبارسخان ازبک کرد (مروی، 1369: 2/634) و اماموردیخان سرورلو نیز با سههزار سپاه خراسانی مأمور سرکوبی بلوچهای بنادر جنوبی شد و در مقام فرمانده میمنۀ ارتش ایران نقشآفرینی کرد (مروی، 1369: 2، 684و685). در همین سال، محمدرضاخان کرگرلو، حاکم شهر مرو، از مقام خود عزل شد (قدوسی، 1339: 197). در نبرد سال 1158ق/1745م، بین ایران و عثمانی در شمال غربی ایران، یکی از سرداران قراچورلو نیز عبداللهپاشا چتهجی را کشت (مروی، 1369: 3/1066). همین امر باعث شد دربار عثمانی که آخرین قوای خود را به مقاﺑﻠﮥ نادر فرستاده و فایدهای از آن نبرده بود به عقد مصالحه راضی شود (شمیم، 1373: 86تا89). در سال 1159ق/1746م، پس از ورود مالیات بگیران به ایالت فارس، هرجومرج بر این ایالت حکم فرما شد (اشرافیان، 1356: 211). نادر پس از اطلاع از این موضوع، محمدخان قراچورلو را که در نواحی کرمانشاهان سردار و صاحباختیار عربستان بود، مأمور کرد با دوازدههزار نفر از سپاهش عازم فارس شود و قلیچخان گنجلو، سردستۀ شورشیان، را گوشمالی دهد (مروی، 1369: 3/1175). به ﮔﻔﺘﮥ محمدکاظم: «عساکر فارس متفرق گشتند و حسبالعمر، حکومت شیراز را بهعهدۀ محمدخان قراچورلو مقرر [فرمود]» (مروی، 1369: 3/1178). با مرگ نادرشاه در سال 1160ق/1747م، اقبال قراچورلوها بهجای درخشش، به خاموشی گرایید. از نظر سیاسی، آنها رفتهرفته موقعیت خود را از دست دادند و دیگر موفق نشدند موجودیت و موقعیت خود را حفظ کنند؛ پس در ولایتهای خراسان و ایران پراکنده شدند (قراچورلو، 1368: 2).
نتیجه بررسی مجموعۀ منابع، پژوهشها و نیز اسناد تاریخی عصر افشاریه نشاندهندﮤ این واقعیت است که ایلات و طوایف متعدد خراسان در تشکیل و سپس تحکیم حکومت افشاریه نقشاساسی داشتهاند. در میان این ایلات و طوایف، ایل قراچورلو در حکم یکی از ایلات پنجگاﻧﮥ کُردهای خراسان، در زمرۀ متحدان اصلی نادرشاه بود و همواره در لشکرکشیها و جنگهای او با عثمانی، هندوستان و قفقازیه نقش پیشقراول داشت. کردهای قراچورلو در شکست ملکمحمود سیستانی در مشهد، افغانهای ابدالی در هرات و نبردهای چهارگانۀ نادر با اشرف افغان، جنگهای سه گانه با عثمانیها و نیز در لشکرکشی نادر به هندوستان و داغستان با همراهی هزاران نفر نیروی آمادۀ خود، حضور فعال داشتند. علاوه بر این، ایل قراچورلو در سرکوبی محمدتقیخان شیرازی در فارس، لزگیها در داغستان و پیرمحمدخان در بلوچستان، نقش نمایانی ایفا کرد. نجفسلطان، محمدخان، محمدرضاخان، آقاسیبیگ، شهبازبیگ، احمدخان، سلیمبیگ، پهلونبیگ، علیرضابیگ، علی قلیبیگ و امامقلیبیگ که همگی در زمرۀ مهمترین صاحبمنصبان و متحدان نادر بودند، از ایل قراچورلو بودند. نادر نیز در برابر این همکاریهای ایل قراچورلو، حکومت مناطقی را به آنها واگذار کرد. نادر دربند قفقاز را به نجفسلطان قراچورلو، سرداری و صاحباختیارات عربستان را به محمدخان قراچورلو، وکیلی ایل را به حسنبیگ قراچورلو، نایب ایشیکآقاسی دیوان را به علیرضابیگ سرورلو، بیگلربیگیشیروان را به علیقلیخان سرورلو و حاکمیت فارس را به احمدسلطان کرگرلو، از سران این ایل، سپرد. امروزه گروههایی از کُردهای قراچورلو در مناطقی همچون گرجستان و آذربایجان حضور دارند که در نتیجۀ سیاستهای نادر، در این مناطق اسکان داده شده بودند.
پینوشت 1. ایل (:(Clan در جامعۀ عشایری ایران، ایل عبارت است از اتحادیهای سیاسی متشکل از تیرهها و طایفههای عشایری که به اتکای وابستگیهای خویشاوندی، نسبی، سببی و آرمانی یا در برهۀ زمانی خاص، بنا به مصالح و ضرورتهای سیاسی و اجتماعی با هم متحد میشوند و تشکیل یک ایل را میدهند. به طور معمول، ایلات سرزمین و قلمرو ایلی خاص خود را دارند و با رهبری و مدیریت شخصی در سمت ایلخان یا ایلبیگی اداره میشوند (آشتی، 1366: 13و14). 2. طایفه ((Tribe: در جامعۀ عشایری ایران، طایفه عبارت از یک واحد اجتماعیسیاسی متشکل از چند تیره عشایر (در عربی حموله). در سلسلهمراتب ردههای ایلی، طایفه مهمترین و مشخصترین رده به شمار میرود. در سلسلهمراتب اجتماعی عشایر ایران، بیشترِِ طوایف بین ایل و تیره (حموله) قرار میگیرند؛ اما طوایفی نیز وجود دارند که به هیچ ایلی وابسته نیستند و طایفه مستقل نامیده میشوند. طایفه یک سازمان اجتماعیسیاسی دارای ساختار ردهبندی است. آنان ممکن است یکجانشین، کوچندۀ کامل یا نیمه کوچنده باشند. هر طایفه چنانچه سازمان سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کند، کوچنده یا ساکن باشد، فرقی نمیکند و باز هم «طایفه» محسوب میشود. طایفه در اصل زیرمجموعۀ ایل است که اعضای آن در بیشتر مواقع با هم خویشاوندی دور یا نزدیک دارند و در چند نسل پیش به نیای مشترک میرسند (تکمیل همایون، 1388: 8تا15). 3. طایفههای بیستوهشتگانۀ ایل قراچورلو عبارت بودند از: «آتمیانلو، آنکیچکلو، برازانلو، بکرانلو، جانبوداغی، جوزک، چخماقلو، حسینکلو، خانبوداغی، داشکانلو، دوگورانلو، زیانلو، سرورلو، سورکانلو، شاهبازلو، شیرو، قارصانلو، قرهموصلو، قوروچانلو، کرگرلو، کاشانکی، مامیانلو، ملورانلو، موصللو، مهمانکی و هورانلو» (رحمتی، 1396: 2/237). 4. گرمسار امروزی (توحدی ، 1384: 379). 5. پس از آنکه ارادۀ جمع بر انتخاب نادر تعلق گرفت، او به شرط تحققیافتن اصول زیر این مسئولیت را پذیرفت: 1. اینکه ایرانیها اعمال ربّ و رفض را که اسماعیل اول اعلام کرده بود، ترک کنند؛ 2. اینکه ایرانیها با پیروی از تعالیم امام جعفرصادق(ع) آیین جعفری را در حکم رکن پنجم اسلام بپذیرند؛ 3. ایرانیها از طرفداری خاندان صفوی دست بردارند و هیچیک از فرزندان آن خاندان را پناه ندهند والا مال و جان آنها در اختیار سلطان خواهد بود؛ 4. سلطنت در خاندان نادر موروثی باشد (استرآبادی، 1368: 348تا350؛ شعبانی، 1369: 1/87و88). 7. این سند متعلق به محمد دانشبزرگنیا بود که به موجب تصویب هیئت دولت، آن را از ایشان خریدند و به موزه ایران باستان تحویل دادند و در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری میشود (توحدی، 1384: 658). پیوست الف. شکلها
شکل1: فهرست خانها، سرداران، امرا و فرمانداران ایل قراچورلو شکل2: قلمرو ایران در عصر نادرشاه
شکل3: موقعیت و پراکندگی ایل قراچورلو در خراسان عصر افشار
ب. سندها سند شماره1: موقعیت و استقرار کردهای قراچورلو در ولایت گرایلی (آلاداغ بعدی) در اواخر عصر صفویه
برگرفته از کتاب فرهنگ قومی و جغرافیایی شهرها و آبادیهای خراسان شمالی (رحمتی، 1394: 406). «بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ]سه کلمه ناخوانا[ المتقین بعد از صلوات و سلام علی خیر خلقه محمد و آل اجمعین و عترته المعصومین اما بعد باعث بر تحریر این کلمات شرعیه الاسلامیه این است که بفروخت بیع شرط لازم جازم صحیح صریح شرعی جناب عفت مآبان سلطانحسین ولد محمدقاضی حیدر فیروزی، میرزاولد میرحسین حیدرفیروزی، کمالالدین، صفر، جهانگیر ولدان رستم حیدر فیروزی به خدمت رفعت پناهان بوداق آقای قراچورلو و آقابیگ ولد مصطفیبیگ قراچورلو همگی و تمامی مقدار صدوپنجاه من زمین تخمکار آنچه واقع در قریه رهین (رئین)[1] من اعمال ولایت گرایلی شرقیاً پیوسته [به] ملکحسین قراچورلو جنوباً پیوسته [به] ملک آل خان قراچورلو من القلیل و الکثیر و اخلافیها و خارجاً عنها به سمن معین معلومالقدر مبلغ یک تومان پنجهزار دینار عراقی النصف فی هفتهزاروپانصد دینار بوده که بابع مذکور بفروخت به مشتری مذکور بخرید موصوف مستجع شرایط عقد بیع و لزوم [یک کلمه ناخوانا [از جانب مشمول قبض و اقباض تسلیم و تسلم و معرفه ورد [یک کلمه ناخوانا] کامله در سمن مسمن و بقایض در بدین بنها به شرط اسقاط بیع سیما خیا و عین فاحش بل افحش از طرفین [یک کلمه ناخوانا] پیوسته و ضامن درک مذکور شد مقرر است اتکان واقعاً بنا علیذلک بیع مذکور حق تصرف ملک طلق مشتری مذکور تصرف مالکانه در آن بخواهد، خواهد اراده نماید که تصرفالملک فی الاملاک این چند جهه قباله نامه قلمی شد.شهرمعرفی اسناد ششم صفر ماه سنه 1111 [قمری] در روی سند چهار مهر کوچک بیضیشکل وجود دارد که خوانا نیست و نامهای سلطان حسین فیروزی، کمالالدین، صفر، جهانگیر فیروزی، نظر قراچورلو و تمورتاش[2] که بهاحتمال به نویسندۀ قباله ذکرشده مربوط است، نوشته شده است». سند شماره2: نامهای از نقش آقاسیبیگ کُرد قراچورلو در قتل عبداللهپاشا، سردار عثمانی، به شیدقلیسلطان شادلو و حسینخانبیگ و فتحعلیخان در صفر 1147قمری.
برگرفته از کتاب نادر صاحبقران، نادرشاه بر مبنای اسناد خطی (توحدی، 1384: 1052). «علیقدر، رفیع مقداری عالیشان شهدقلی (شیدقلی) سلطان و حسین خان بیگ و فتحعلی بیگ را حفظه الله تعالی و نمودار آفتاب بلا نهایات (؟) همیشه بر مسند دولت مستحکم بوده... و آله، لهذا بر... مخفی نماند که چون الی حال تحریر که هفدهم شهر صفرالمظفر است. سلامتی حاصل است و کدورتی واقع و سانح نیست و حضرت ربالعالمین (را) مسالت دارد که دیدار بزودیها از پرده... گردد. امین یا ربّالعالمین و احوالات اردوی معلی بای نحوی اینست که چون در دویم شهر جاری در نزدیکی قلعه ایروان [نادر] با خود عبداللهپاشا مجادله نمود و عثمانلو را شکست داده شده و عبداللهپاشه را شخصی از جماعت قراچورلو ساکن قراچهداغ محال ولایت آذربایجان به قتل رساند و سر عبداللهپاشا را به خدمت نواب عالی آورد و مبلغ بیست تومان زر نقد و موازی یک رأس اسب سواری با همه زین و یراق و یک رأس استر انعام در وجهه مشارٌالیه شفقت و عنایت فرمود و الحال در دهم شهر جاری گنجعلی پاشه عثمانلو با خود چند نفر سرکرده، عثمانلو از قلعه گنجه به خدمت نواب عالی آورده و نواب عالی ایشان را به قلعه ایروان روانه نمود و دو شب گنجعلیپاشه در قلعه توقف نمود و بعد از آن نیز گنجعلیپاشا با چند نفر سرکرده معتبر از عثمانلوی ایروان وارد خدمت عالی شدن و حرف عثمانلو ایروان چنین بود که هر گاه نواب عالی صاحب مروت و شفقت این است که گنجعلیپاشه عثمانلو و باقی عثمانلوئی که در قلعه گنجه میباشند، ایشان را مرخص نموده و از آب آرپه چای که به طرف شهر قارص بگذرند سالماً و غانماً که روانه قارص شوند و بعد از آن عثمانلو ایروان و تفلیس قلعه را ترک خواهیم نمود و نواب عالی بنا گذاشته است که عثمانلو گنجه را مرخص نموده و نیز ایروان و تفلیس را عثمانلو ترک نموده و روانه قارص شوند. ثانیاً... مدت مدید است که از طرف ملازمان هیچ کتابتی نرسیده است. برسیدند... بر یوماً فی یوماً قلمی و ارسالی دارند که... خاطر گردد. باقی... بکام...». در پشت سند دو مهر کوچک مربع وجود دارد که خوانا نیست و بهاحتمال به نویسنده و شخص صاحب مقام دیگری مربوط است. در گوشه سند نوشته شده است، هر چقدر بفرستید گله نباشد. | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف. کتابهای فارسی 1. آشتی، نصرالله، (1366)، ساختار سازمان ایلات و شیوۀ معیشت عشایر آذربایجان غربی، ارومیه: انزلی. 2. آقاباکیخانوف، عباسقلی، (1383)، گلستان ارم، ویراستاری عبدالکریم علیزاده، تهران: ققنوس. 3. استرآبادی، میرزامهدیخان، (1368)، جهانگشای نادری، تهران: دنیای کتاب. 4. اشرافیان، ک. ز و آرونوا، م. ر، (1356)، دولت نادرشاه افشار، ترجمۀ حمید امین، تهران: شبگیر. 5. اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، (1373)، مطلعالشمس، به اهتمام تیمور برهان لیمودهی، ج1، تهران: بنیاد موقوفات افشار. 6. اوری، پیتر، گاوین هامبلی و چارلز ملویل، (1391)، تاریخ ایران کمبریج از نادرشاه تا زندیه، ترجمۀ تیمور قادری، ج7، تهران: مهتاب. 7. بامداد، مهدی، (1371)، شرححال رجال ایران در قرون 12و13و14هجری، ج1و6، تهران: زوار. 8. پیکولوسکایا، ن.و و دیگران، (1353)، تاریخ ایران، از دوران باستان تا سدۀ هیجدهم میلادی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران: پیام. 9. توحدی، کلیمالله، (1371)، حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران، ج1، مشهد: دانشگاه مشهد. 10. ----------، (1384)، نادر صاحبقران، سنندج: ژیار. 11. رحمتی، علی، (1394)، فرهنگ قومی و جغرافیایی شهرها و آبادیهای خراسان شمالی، بجنورد: بیژن یورد. 12. ----------، (1396)، بررسی و شناخت ایلات و طوایف تات، ترک، ترکمن و متفرقه در خراسان شمالی، ج1، بجنورد: بیژن یورد. 13. روشنی زعفرانلو، قدرتالله، (1381)، مجموعه مقالات تاریخی، اجتماعی، ادبی، جغرافیایی: «طوایف کرد خراسان»، زیرنظر سیدمحمد دبیرسیاقی، اشراقینامه، قزوین: حدیث امروز. 14. --------، (1396)، بررسی و شناخت ایلات و طوایف کرد در خراسان، ج2، بجنورد: بیژن یورد. 15. شعبانی، رضا، (1369)، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، ج1، تهران: نوین. 16. شمیم، علیاصغر، ( 1373)، از نادر تا کودتای رضاخان میرپنج، تهران: مدبر. 17. قدوسی، محمدحسین، (1339)، نادرنامه، مشهد: چاپخانه مشهد. 18. کرزن، جرج. ن، (1373)، ایران و قضیه ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، ج1، تهران: علمی و فرهنگی. 19. گمنام، (بیتا)، حدیث نادرشاهی، تصحیح، تحشیه و تعلیقات از رضا شعبانی، تهران: دانشگاه ملی ایران. 20. لکهارت، لارنس، (1357)، تاریخ نادرشاه، ترجمۀمشفق همدانی، تهران: امیرکبیر. 21. -----------، (1364)، انقراض سلسلۀ صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ترجمۀ مصطفیقلی عماد، تهران: مروارید. 22. متولی حقیقی، یوسف، (1387)، خراسان شمالی، مشهد: آهنگ قلم. 23. مروی، محمدکاظم، (1369)، عالمآرای نادری، تصحیح محمدامین ریاحی، ج1و3، تهران: علم. 24. ملکم، سرجان، (1362)، تاریخ ایران، ترجمۀ میرزااسماعیل حیرت، تهران: فرهنگسرا. 25. میرنیا، سیدعلی، (1369)، ایلها و طایفههای عشایری خراسان، مشهد: نسل دانش. 26. ییت چارلز ادوارد، (1365)، سفرنامه خراسان و سیستان، ترجمۀ قدرتالله روشنی و مهرداد رهبری، تهران: یزدان. ب. مقاله 27. متولی حقیقی، یوسف، (1390)، «ﺗﺄملی پیرامون علل و چگونگی مهاجرت کردها به خراسان»، ماهنامۀ مهاباد، س11، ش124، ص43. 28. تکمیل همایون، ناصر و علی بلوکباشی، (1388)، «تاریخنگاری ایلات و عشایر»، مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش142، ص8تا15. ج. پایاننامه 29. رحمتی، علی، (1379)، «نقش ایلات و طوایف بجنورد در دفاع از استقلال ایران»، پایاننامۀ کارشناسیارشد، رشته تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی. د. نسخه خطی 30. قراچورلو، خانلرخان، (1368)، «ایل من قراچورلو»، چاپنشده، کتابخانۀ شخصی خانلرخان قراچورلو. ه. اسناد 31. سند ش1، سال1111ق، کتابخانۀ شخصی علی رحمتی. 32. سند ش2، س1147ق، کتابخانۀ شخصی کلیمالله توحدی. و. منابع لاتین 33. D'ALLEMAGNE, H. R, (1911), Du Khorassan au pays des BackhtiarisTroismoisdevoyageenperse, Paris: Hachette. 34. FRASER, J. B, (1825), Narrative of a Journey into Khorassanin the year 1821 and 1822, London. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,523 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 641 |