تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,422,212 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,801,847 |
بررسی ساخت نحوی خردهجمله در کردی (گونۀ موکریانی) رویکردی کمینهگرا | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 12، شماره 1 - شماره پیاپی 22، اردیبهشت 1399، صفحه 43-64 اصل مقاله (1.62 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2020.119452.1413 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رؤیا تابعی1؛ شجاع تفکری رضایی* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری،گروه زبان و ادبیات انگلیسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار، گروه زبان و ادبیات انگلیسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش پیش رو با هدف بررسی مقولۀ نحوی خردهجمله و شیوۀ اعطای حالت به گروههای اسمی درون آن در زبان کردی، گونۀ موکریانی، در چارچوب برنامۀ کمینهگرا صورت گرفته است. در این مقاله، به بررسی سه فرضیه در باب مقولۀ نحوی خردهجمله پرداختهایم که مطابق آنها سازۀ مذکور فرافکنی واژگانی از محمول آن، گروه تصریف و گروه زمان در نظر گرفته شده است. تحلیلهای ارائهشده در این مقاله نشان میدهند که فرضیۀ اول سبب بروز مشکلاتی در اصل فرافکنی گسترده، شیوۀ اعطای حالت و نظریۀ ایکس تیره میشود. در فرضیۀ دوم، بهمنظور برآورده شدن الزامات گروه تصریف، قائل به وجود فرافکنهایی فاقد تجلی آوایی شدیم. در نظرگرفتن عناصر تهی در ساختهای زبانی همسو با ماهیت اصلی برنامۀ کمینهگرا مبنی بر بهینه بودن ساختهای زبانی نیست و با اصل اقتصاد مغایرت دارد. در تحلیل آخر، با استناد به «مطابقۀ چندگانه» هیرایوا (2001) و «وراثت مشخصه» چامسکی (2005; 2006)، مقولۀ نحوی خردهجمله در این گونه، گروه زمان در نظر گرفته میشود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گونۀ موکریانی؛ برنامۀ کمینهگرا؛ خردهجمله؛ مطابقۀ چندگانه؛ حالت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
. مقدمه فعلها و به طورکلی محمولها بهعنوان بخشی از ساختار جمله، تعداد موضوعها و نقشهای معنایی هریک از آنها را درون جمله تعیینمیکنند. موضوعهای فعل در یک تقسیمبندی مقولهای به موضوعهای درونی[1] و بیرونی[2] تقسیم میشوند. به عقیدۀ (Haegeman, 1994:59) تفاوت این دو نوع موضوع در این است که موضوعهای درونی نقش معنایی خود را مستقیماً از فعل دریافت میکنند، در حالی که نقش معنایی موضوعهای بیرونی حاصل تعامل میان محمول و موضوع درونی است. موضوعهای درونی بهصورت گروههای واژگانی مختلف از جمله گروه اسمی و گاه بهصورت بند در گروه فعلی ظاهر میشوند. بندهایی که موضوع درونی فعل جمله واقع میشوند خود سه گونه هستند. نوع اول جملۀ (1)، بندهایی خودایستا[3] هستند که فعل در این بندها صرف میشود و حاوی مطابقه نیز هستند. این بندها با متممسازها[4] آغاز میشوند که تظاهر آن گاه آشکار و گاه غیرآشکار است. نوع دوم، جملۀ (2)، بندهای ناخودایستا[5] هستند که در آنها فعل بهصورت ناخودایستا حضور دارد؛ به این مفهوم که این افعال بهصورت مصدر و فاقد مطابقه هستند و در نهایت، نوع سومِ بندها، جملۀ (3)، خردهجملهها[6] فاقد هرنوع فعل هستند. 1. Maigreti believes [that the taxi driver is innocent]j. 2. Maigreti believes [the taxi driver to be innocent]j. 3. Maigreti believes [the taxi driver innocent]j. هگمن (1994:57) تعاریف متعدد و مشابه فراوانی از خردهجمله ارائه شده است. کاردینالتی[7] و گائوستی[8] (1995:1) بحث دربارۀ خردهجمله را همچنان زنده و فعّال میدانند. به عقیدۀ آنان خردهجمله به سازههایی اشاره میکند که رابطۀ نهاد و محمول را نشان میدهند. محمول این سازهها برخلاف دیگر بندها فعل صرفشده ندارد و ساختار آنها [NP XP]است که متمم دستهای محدود از افعال همچون پنداشتن، دانستن (پنداشتن)، فرض کردن، نامیدن و دیگر افعال هممعناواقع میشود. مصدر، صفت مفعولی، گروه صفتی، گروه حرف اضافهای و گروه اسمی سازههای ممکن در جایگاه محمول،(XP) ، هستند. هگمن و گوئیرون[9] (1999) خردهجملهها را بندهایی دارای فعل ناخودایستا و بدون نشانۀ مصدر میدانند. از این روست که خردهجمله، «بند بدون فعل» نیز خوانده میشود. هگمن و گوئیرون (1999) معتقد هستند که خردهجملهها جملات همزادی دارند که در آن بند پیرو دیگر خردهجمله نیست، بلکه دارای فعل زماندار و یا فعل با نشانۀ مصدری است. به این ترتیب، جملۀ (4)، جملۀ همزاد خردهجمله در جملۀ (3) است. 4. The taxi driver is innocent. چامسکی[10] (1981) آن را بندی بدون فعل کمکی، فعل اصلی و یا فعل ربطی میداند. هگمن (1994:59) خردهجملهها را بهلحاظ معنایی بندهایی دارای معنای گزارهای بیان میکند که معنای یک جملۀ کامل را در خود دارند. آنگونه که پیداست آنچه در همۀ این تعاریف مشترک است عدم حضور فعل خودایستا در بند کوچک است، اگرچه به گفتۀ آرتس[11] (2001:90) این بندها ممکن است بهطور ضمنی فعل داشته باشند. به جرئت میتوان گفت خردهجملهها یکی از سازههای بحثبرانگیز در نحو هستند، کما اینکه با تعدیل نظریۀ اصول و پارامترهای چامسکی در چند دهۀ گذشته و ظهور برنامۀ کمینهگرایی چامسکی (1993) و مطالعات متعدد انجامگرفته از جمله استوول[12] (1981;1983)، کیتاگاوا[13] (1985)، چانگ[14] و مککلاسکی[15] (1987)، هورنشتین[16] و لایتفوت[17] (1987) و آرتس (1992) وضعیت و ساختار خردهجمله هنوز موضوعی حلنشده باقی مانده است. زبان کردی یکی از زبانهای ایرانی غربی متعلق به خانوادۀ هندواروپایی است (McCarus, 1959; Abdulla, 1997; Fattah, 1997; Thackston, 2006). دبیرمقدم (1392: 601) گویشهای زبان کردی را در سه گروه کردی شمالی، کردی مرکزی و کردی جنوبی جای داده است. کانون جمعیتی کردی شمالی ترکیه، عراق، سوریه و آذربایجان غربی در ایران است و به کردی کُرمانجی یا بادینانی شهرت دارد. کردی مرکزی گویشی است که در کردستان ایران، بخشهایی از استانهای خراسان، مازندران و سیستان و بلوچستان به آن تکلّم میکنند و به سورانی یا مُکری مشهور است. این گویش شامل گونههای متعددی است که مهمترین آنها موکریانی، اردلانی، بابانی، جافی و سورانی هستند. کردی جنوبی نیز گویشی است که در بخشهایی از استان کرمانشاه و ایلام به آن تکلّم میشود. به عقیدۀ تفکری رضایی و تابعی (1397)، زنجیرۀ [NP XP]، در گونۀ موکریانی سازهای با عنوان «خردهجمله» تشکیل میدهد که متمم افعالی مانند “færz kǝrdǝn” (فرض کردن)، “za:nin” (دانستن)، “bæ ħǝsew hena:n” (به حساب آوردن) و “bæ næzær ha:tǝn” (به نظر آمدن) واقع میشود. بنابراین، در پژوهش حاضر، این دسته از موضوعهای فعل، ازلحاظ مقولۀ نحوی و شیوۀ اعطای حالت به گروههای اسمی درون آن، بررسی خواهند شد. دادههای پژوهش بهصورت میدانی از گویشهای روزمرۀ مردم در شهرستانهای اشنویه و بانه گردآوری شده است. در تحلیل دادهها نیز از شمّ زبانی نگارندگان بهعنوان گویشوران سورانی و دیگر گویشوران این گونه از زبان کردی استفاده شده است. در این راستا، سه فرضیه در باب مقولۀ نحوی خردهجمله مطرح میشود که به موجب آنها، خردهجمله فرافکنی واژگانی از محمول خود، گروه تصریف و گروه زمان در نظر گرفته میشود. در بخش دوم، به بررسی فرضیههای موجود در باب خردهجمله میپردازیم. در بخش سوم، «مطابقۀ چندگانه»[18] در برنامۀ کمینهگرا معرفی خواهد شد و بهدنبال آن دادهها در این بخش تحلیل خواهند شد. در نهایت، در بخش چهارم، نتیجهگیری از بحث حاضر بیان خواهد شد.
2. مقولۀ نحوی خردهجمله در گونۀ موکریانی از زمان وضع اصطلاح خردهجمله در زبانشناسی از سوی ویلیامز[19] (1975) توجهات فراوانی به آن معطوف شده است. به عقیدۀ یوکوگوشی[20] (2007) اکثر مطالعات به دنبال یافتن ساختاری یکسان[21] برای خردهجملهها هستند، بهطوری که نشان دهند فعل در انتخاب آنها نقشی ندارد. در ادامۀ این بخش، فرضیههای موجود در باب نوع مقولۀ دستوری این سازه با ارائۀ شواهدی از گونۀ موکریانی بررسی خواهند شد.
2-1. خردهجملهدر مقام فرافکنی از یک هستۀ واژگانی چامسکی (1981) و سفیر[22] (1983) معتقد هستند که خردهجمله سازهای واحد و گروه نحوی مجزایی است که نقش معنایی واحدی را از فعل میگیرد. استوول (1981; 1983) ازجمله اولین کسانی است که به بررسی ساختار درونی خردهجمله و مقولۀ نحوی آن پرداخته است. به عقیدۀ او مقولۀ نحوی این سازه، فرافکن بیشینۀ محمول درونی خردهجمله است. از نظر او همۀ خردهجملهها باید فرافکن مقولۀ نحوی هستۀ خود که همان محمول خردهجمله است، باشند. خردهجملۀ [Mary intelligent] در جملۀ (5) گروه صفتی با ساختار[AP Mary [A’intelligent] است. در این جمله در جایگاه هستۀ (XP) خردهجملۀ مدنظر، صفت “intelligent” حضور دارد. این صفت به منزلۀ هستۀ خردهجمله محسوب میشود که با گروه اسمی “Mary” بهعنوان فاعل خردهجمله و مشخصگر آن ترکیب شده و فرافکن بیشینهای با مقولۀ نحوی گروه صفتی تشکیل میدهد. 5. I consider [Mary intelligent]. استوول(1981:259) حال با این فرض که مقولۀ خردهجمله فرافکنی از مقولۀ نحوی محمول آن است، به بررسی مقولۀ نحوی این سازه در گونۀ موکریانی میپردازیم. طبق این فرضیه، در جملۀ (6) مقولۀ نحوی سازۀ خردهجمله که درون قلاب آمده است، فرافکنی بیشینه از فرافکن میانی محمول خردهجمله خواهد بود. بنابراین، در جملۀ (6) خردهجمله گروه صفتی با ساختار [AP ži:na: [A a:qǝƚ] است. در این خردهجمله، جایگاه محمول با گروه صفتی “a:qǝƚ”، «عاقل»، پر شده است. این گروه فرافکنی بیشینه است که با گروه اسمی “ži:na:” گروهی صفتی تشکیل میدهد و در نهایت، مقولۀ نحوی این گروه فرافکنی بیشینه از محمول آن، گروه صفتی، است. اما در واقع، این فرضیه دربارۀ مقولۀ نحوی خردهجمله در موکریانی، حاوی نارساییهای آشکاری است. «من ژینا را عاقل میپندارم».
2-1-1. مشکلات تلقی خردهجمله در مقام فرافکنی از یک هستۀ واژگانیاگر فرض بر این باشد که این مقوله فرافکنی بیشینه از محمول خردهجمله است، در این صورت پیشبینی میشود محمول خردهجمله نتواند خود فرافکنی بیشینه باشد. به عبارت دیگر، اگر محمول خردهجمله خود فرافکنی بیشینه باشد، نمیتواند با فرافکن بیشینۀ دیگر، مانند فاعل خردهجمله، در جایگاه مشخصگر ترکیب شود و فرافکن بیشینۀ دیگری تشکیل دهد؛ چراکه چنین وضعیتی مغایر با این اصل در نظریۀ ایکس تیره است که به موجب آن دو فرافکن بیشینه نمیتوانند در رابطۀ خواهری با هم قرار بگیرند (Haegeman, 1994:124). اما برخلاف پیشبینیهای این فرضیه، دادههایی همچون جملۀ (7) در گونۀ موکریانی وجود دارند که در آن هستۀ محمول خود فرافکنی بیشینه تشکیل میدهد. در این جمله همان طور که نمودار (1) نشان میدهد ابتدا اسم “ha:wre”، «دوست»، با صفت “ča:k”، «خوب»، ترکیب میشود و گره میانی (N’) را تشکیل میدهد. در مرحلۀ نهایی این فرافکن میانی با مشخصگر (-ki) ، «یک»، در جایگاه مشخصگر ترکیب میشود و فرافکن بیشینۀ (NP) را تشکیل میدهد. به عقیدۀ ردفورد[25] (1988) نقش اصلی این مشخصگرها ترکیب با فرافکن میانی و ساخت فرافکن بیشینه است. در هر صورت محمول مدنظر چه بهصورت گروه اسمی و چه بهصورت هر گروه نحوی دیگر، فرافکنی بیشینه تشکیل میدهد. حال اگر این فرافکن بیشینه بخواهد با گروهاسمی “na:ri:n” ترکیب شود، نظریۀ ایکس تیره نقض خواهد شد.
«وینا نارین را دوستی خوب میپندارد».
نمودار 1. نمودار درختی خردهجملۀ حاوی گروه صفتی Chart 1. The tree diagram of the small clause containing an AP
مشکل دوم در این فرضیه مربوط به حالتنمایی است. براساس فرض مذکور خردهجملۀ مشخصشده درون قلاب در جملۀ (7) گروه اسمی آشکار و فرافکنی بیشینه از محمول خود است. به عقیدۀ هگمن (1994:167) در نظریۀ حاکمیت و مرجعگزینی، طبق صافی حالت تمامی گروههای اسمی آشکار باید حالت داشته باشند. فعل و حرف اضافه حالتدهندههای مفعولی و گروه تصریف زماندار حالتدهندۀ فاعلی هستند. در جملۀ (8) مقولۀ نحوی خردهجمله، طبق فرضیۀ مطرحشده، گروه اسمی است. از آنجا که این گروه اسمی تحت حاکمیت فعل جمله، “dæza:n- et”، «میپندارد»، قرار دارد و بهطور همزمان شرط مجاورت و آشکار بودن را نیز برآورده ساخته است، درنتیجه، تمامی شروط لازم برای پذیرفتن حالت مفعولی از جانب فعل وجود دارد و پیشبینی میشود حالت مفعولی از جانب فعل دریافت شود. اما طبق فرضیۀ ما، درون این خردهجمله، که گروه اسمی است، گروه اسمی دیگری، “žia:r”، وجود دارد. خوشساختی جمله حالتدار بودن این گروه اسمی آشکار را نشان میدهد. اما مسئلۀ اصلی این است که حالتدهندۀ این گروه اسمی کدام عنصر است. در جملۀ (8) فعل عنصر مناسب برای اعطای حالت مفعولی است. چنانچه شروط لازم برای اعطای حالت برآورده شود، میتوان نتیجه گرفت که فعل اعطاکنندۀ حالت مفعولی به این گروه اسمی است. اولین شرط اعطای حالت حاکمیت است. در این جمله فعل “daza:n- et”، «میپندارد»، بر گروه اسمی مذکور نمیتواند حاکمیت داشته باشد؛ زیرا اگر فرض کنیم خردهجمله در این جمله گروه اسمی است، در نتیجه، این گروه اسمی بهعنوان فرافکنی بیشینه مانع از حاکمیت عنصر خارجی و اعطای حالت است. از طرفی درون این سازه حالتدهندۀ دیگری وجود ندارد.
«او ژیار را فردی شجاع میداند». چنین وضعیتی برای جملۀ (6) که در اینجا برای سهولت بهصورت (9) تکرار شدهاست، نیز صادق است. در این مقولۀ نحوی، خردهجمله فرافکن بیشینۀ محمول خود، گروه صفتی، محسوب میشود. این گروه نیز بهعنوان فرافکنی بیشینه مانع از حاکمیت فعل برای اعطای حالت به گروه اسمی “ži:na:” میشود. بنابراین، همچنان نمیتوان مقولۀ نحوی خردهجمله را فرافکنی بیشینه از محمول آن در نظر گرفت.
«من ژینا را عاقل میپندارم».
2-2. خردهجمله در مقام گروه تصریفدر بخش قبل ملاحظه شد که خردهجمله را نمیتوان فرافکنی واژگانی با هستۀ اسمی، صفتی و حرف اضافهای دانست. به عقیدۀ کرپس[29] (1994)، ماهیت خردهجمله بهصورت گروه تصریف، گزینۀ ممکن دیگر برای ماهیت مقولۀ نحوی این سازه است. با این فرض، خردهجملۀ [narin (bæ) bašterin hawre] در جملۀ (7) گروه تصریف ناخودایستایی انگاشته میشود که فعل بند اصلی، “dæza:ni:n”، «میدانیم»، به گروه اسمی در جایگاه فاعل خردهجمله دسترسی دارد و به آن سازهفرمانی میکند. درنتیجه، قادر است به آن حالت مفعولی و نقش معنایی دهد. براساس این فرض ساختار خردهجملۀ موجود در جملۀ (10) بهصورت نمودار (2) خواهد بود.
«ما نارین را بهترین دوست میدانیم».
نمودار 2. نمودار درختی خردهجمله در مقام گروه تصریف Chart 2. The tree diagram of a small clause as an IP به این ترتیب پیرو تلقی سازۀ [NP XP] بهعنوان گروه تصریف، در بخش بعد وضعیت این سازه محک زده خواهد شد. اگر خردهجملهها را گروه تصریف در نظر بگیریم، باید الزامات ساختاری گروههای تصریف در آن رعایت شود. به عقیدۀ گلفام (1389: 92) گروه تصریف دو مختصۀ زمان و مطابقه دارد. بنابراین، اگر خردهجملهها را گروه تصریف در نظر بگیریم، باید قائل به وجود گره تصریف[31] برای آنها باشیم. به عقیدۀ کرپس (1994) نظریۀ اصول و پارامترها و برنامۀ کمینهگرا مملو از مقولههایی هستند که تظاهر آوایی ندارند و تهی هستند. همچنین، استوول (1981:254) معتقد است نبود عناصر واژگانی در جملهها و گروههای نحوی ضرورتاً به این معنا نیست که این عناصر در آن جایگاه وجود ندارند. بنابراین، با استناد به این استدلالها میتوان قائل به وجود گره تصریف تهی در خردهجملهها بود که فاقد تجلّی آوایی است و صرفاً برای برآوردن ویژگیهای لازم برای گروه تصریف به کار میرود، اگرچه دلیل تهی بودن این گره بر ما روشن نیست. بهطور کلی، گروه زمان میتواند ارزش منفی یا مثبت داشته باشد. به عقیدۀ آرتس (1992:180) اگر بندی فاقد تظاهر آشکار فعل باشد، نمیتوان آن بند را زماندار در نظر گرفت. بنابراین، به پیروی از آرتس این گروه تصریف که جایگاه آن بین فاعل خردهجمله در [Spec- IP] و محمول آن (XP) است، بدون زمان، [-زمان] در نظر گرفته میشود. ویژگی دیگر گروههای تصریف وجود «مطابقه» است. بررسی دادههایی از زبانهای با مطابقۀ آشکار حاکی از آن است که این مطابقه بهوضوح روی عناصری از خردهجمله متجلّی میشود، در حالی که در زبانهای با مطابقۀ غیرآشکار این تجلّی وجود ندارد. هگمن و گوئیرون (1999:110) با ارائۀ جملاتی از زبان فرانسه که ازجمله زبانهای با مطابقۀ آشکار است، نشان میدهند که این گروه تصریف علاوه بر ویژگی زمان، مطابقۀ بین فاعل خردهجمله و محمول آن را نیز در خود دارد. در جملۀ (11) از زبان فرانسه سازۀ مشخصشده در میان قلاب خردهجملهای است که در آن صفت مفرد مذکر “intelligent” با گروه اسمی مذکر “Jean” در جایگاه فاعل خردهجمله در مطابقه است. همچنین، در جملۀ (12) صفت مفرد مؤنث “intelligente” با گروه اسمی مفرد مؤنث “Marie” در جایگاه فاعل خردهجمله در مطابقه است. در این نمونه نشانۀ مؤنث بهصورت پسوند “-e” روی صفت متجلّی شدهاست. 11. Je considère [Jean [AP très intelligent]. I consider Jean very intelligent “I consider Jean very intelligent.” 12. Je considère [Marie [AP très intelligente]. I consider Mary very intelligent “I consider Mary very intelligent.” هگمن و گوئیرون (1999:110) بهعلاوه در زبان فارسی نیز، بهعنوان یکی از زبانهای نزدیک به کردی (McCarus, 1959:69 & Gharib, 2011)، نمونهای از مطابقه در ساختهای مشابه خردهجمله دیده میشود که در آن گروه اسمی در جایگاه محمول خردهجمله با فاعل خود ازلحاظ شمار مطابقه دارد. در جملات (13) و (14) از زبان فارسی، سازۀ مشخصشده در میان قلاب سازهای است که مطابق تحلیل درزی (2006) خردهجمله است. در جملۀ (13) اسم مفرد «دوست» بهعنوان هستۀ گروه اسمی در جایگاه محمول خردهجمله با فاعل خردهجمله، علی، ازلحاظ شمار مطابقه دارد؛ هر دو مفرد هستند. در جملۀ (14) با جمع شدن فاعل خردهجمله، «علی و امین»، اسم مفرد «دوست» بهعنوان هستۀ گروه اسمی در جایگاه محمول خردهجمله به «دوستان» تغییر میکند؛ به عبارتی هستۀ گروه اسمی در جایگاه محمول خردهجمله با فاعل آن ازلحاظ شمار در مطابقه است. در صورتی که این تغییر رخ ندهد، جملۀ غیردستوری (15) حاصل خواهد شد. 13. او [علی را بهترین دوست من] میپندارد. 14. او [علی و امین را بهترین دوستان من] میپندارد. 15. * او [علی و امین را بهترین دوست من] میپندارد. بنابراین، با استناد به دادههایی از زبانهای با مطابقۀ آشکار، درمییابیم که این سازه در گونۀ موکریانی نیز میتواند حاوی مطابقه باشد؛ با این تفاوت که تظاهر آشکار ندارد. همان طور که جملۀ (16) نشان میدهد، علیرغم جمع بودن هسته، محمول همیشه بهصورت مفرد ظاهر میشود.
«من ژیار و علی را بهترین دوستان خود میدانم». یکی دیگر از ویژگیهای لاینفک گروههای تصریف حضور گروه فعلی در آن است. به عقیدۀ کرپس (1994) گروه فعلی از جمله گروههایی است که حضور آن در بند الزامی است. در گونۀ موکریانی بهطور کلی، دو نوع گروه فعلی وجود دارد. به عقیدۀ غریب (2011) گروه فعلی اول شامل افعال خودایستا است که ازلحاظ ساختاری به ساده، پیشوندی و مرکب تقسیم میشوند. گلفام (1389: 36) این دسته از افعال را حامل عناصر تصریفی شخص و زمان معرفی میکند. به عقیدۀ او این افعال باید نشان دهند که وقوع آنها به چه کسی برمیگردد و در چه زمانی حادث شدهاند. هستۀ این گروهها افعالی هستند که کنش اصلی جمله را توصیف میکنند. دستۀ دوم، گروههای فعلیِ حاوی فعل ربطی است. به عقیدۀ نشاطآسی[33] (2011) فعل ربطی در زبان کردی، گونۀ موکریانی، “bu:n”، معادل “to be” در زبان انگلیسی است. فعل “bu:n” ، «بودن» عنصری چندبنیانی[34] است که در جایگاههای مختلف نحوی و در نقشهای گوناگون ظاهر میشود (Amin, 1979:97). فعل “bu:n” در زمان حال بهصورت وند یا واژهبست “(h)a” نشان داده میشود. این فعل در زمان گذشته از وضوح بیشتری برخوردار است و بهصورت “bu:” به کار میرود (Fattah, 1997:285-291). افعال ربطی در زبان کردی، در تمامی گونهها، هیچ تغییری در معنای جملۀ مدنظر ایجاد نمیکنند و فقط بهمنظور برآورده شدن نیازهای نحوی به کار میروند و نقش ربطدهنده دارند. چنانچه در توصیف فعل ربطی “is” در زبان انگلیسی، نپالی[35] (1989:9) معتقد است حضور این فعل در جمله فقط برای برآورده شدن الزامات نحوی است و تأثیری در معنای جمله ندارد، بهطوری که هیچگاه محمول جمله نمیشود. دادههای حاوی خردهجمله در گونۀ موکریانی نشان میدهند فقط گروههای اسمی، صفتی و حرف اضافهای اجازۀ حضور در جایگاه محمول خردهجمله را دارند. از طرفی، اگر گروههای اسمی، صفتی و حرف اضافهای تنها محمولهای ممکن در این جایگاه هستند، در نتیجه، این گروهها باید درون گروهی فعلی حاوی فعل ربطی باشند تا بتوانند در مقام محمول اصلی عمل کنند. به عبارتی دیگر، اگر این گروهها بخواهند نقش محمول جمله را داشته باشند، باید درون گروه فعلی با فعل ربطی باشند که فقط نقش ربطدهنده دارد. بهعلاوه، به عقیدۀ کرپس (1994) فقط درصورت حضور فعل ربطی است که این گروهها میتوانند به موضوع بیرونی، فاعل خردهجمله، مرتبط شوند. همچنین، در صورتی که محمول سازۀ مدنظر، محمول خردهجمله، میتواند با موضوع بیرونی، فاعل خردهجمله، ارتباط برقرار کند که گروه فعلی از نظر معنایی تهی باشد و فقط نقش ربطدهنده داشته باشد. علاوه بر آنچه در اثبات ماهیت این فعل بهعنوان فعل ربطی گفته شد، بهازای هر سازۀ [NP XP] گروه تصریف همتایی وجود دارد که تنها وجه تمایز آن با زنجیرۀ مدنظر حضور فعل ربطی آشکار است. همان طور که ذکر شد افعال ربطی معنای کنشی ندارند، در نتیجه، اگر قرار باشد قائل به وجود گروه فعلی تهی باشیم، گروه فعلی با فعل ربطی بهترین گزینه است. با فرض خردهجمله بهعنوان گروه تصریف، بسیاری از مشکلات خردهجمله در مقام گرهای واژگانی رفع شد. از مزیتهای چنین تحلیلی این است که با این فرض، اعطای حالت به گروه اسمی حاضر در جایگاه فاعل خردهجمله باموفقیت صورت میپذیرد. در واقع، این بندهای ناخودایستا مانع از حاکمیت عنصر خارجی و اعطای حالت به عناصر درون آن نمیشوند. بهعلاوه با این فرض قادر خواهیم بود برای تمامی خردهجملهها ساختاری یکسان در نظر بگیریم که علاوه بر اقتصاد و به حداقل رساندن استثنائات زبانی، تلاشی در راستای تحقق اهداف مطالعات صورتگرفته است که به گفتۀ یوکوگوشی (2007) همگی به دنبال یافتن ساختاری یکسان برای خردهجملهها هستند؛ بهگونهای که فعل در انتخاب آنها نقشی ندارد.
2-2-1. مشکلات فرض خردهجمله بهعنوان گروه تصریف علیرغم مزیتهایی که فرض خردهجمله بهعنوان گروه تصریف در مقایسه با فرض آن بهعنوان گروه واژگانی دارد، این فرضیه نیز به نوبۀ خود سبب بروز مشکلاتی میشود، که فرضیۀ مذکور را با چالش روبهرو میکند. دو عنصر تهی زمان و گروه فعلی که در این سازه تهی تلقی شدند، ازجمله عناصر اصلی بندهای تصریف محسوب میشوند، بهطوری که بدون حضور آنها تلقّی سازه بهعنوان گروه تصریف امکانپذیر نخواهد بود. در این تحلیل بنا به ضرورت قائل به وجود گروه زمان تهی شدیم؛ اما در واقع دلیل حذف این عنصر همچنان مبهم است. بهعلاوه، شواهدی متقن دال بر فرایند «حذف فعل ربطی» در زبان کردی، گونۀ موکریانی وجود ندارد. همچنین، قائل شدن به وجود دو گره تهی در یک بند اقتصادی و بهصرفه نیست؛ لذا، به تحلیلی دیگر نیاز است که عاری از مشکلات مذکور باشد.
2-3. خردهجمله در مقام گروه زمان در این بخش، خردهجمله را گروه زمان در نظر میگیریم و در چارچوب برنامۀ کمینهگرا به بررسی مقولۀ نحوی و شیوۀ اعطای حالت به گروههای اسمی درون آن میپردازیم. چنانچه خردهجمله را بند تلقّی کنیم، باید بتوان ویژگیهای بند را در آن یافت. مشخصۀ «زمان» [36] اصلیترین ویژگی هر بند است. بنابراین، باید شواهدی مبنی بر حضور زمان در خردهجمله ارائه داد، در غیر اینصورت همان طور که ذکر شد، با بندی مواجه هستیم که نه خودایستا است و نه ناخودایستا. چنین وضعیتی با ویژگی اصلی بندها مغایرت دارد. همان طور که جملاتی از زبان فرانسه و فارسی، (11-15) نشان دادند، محمول خردهجمله ازلحاظ شمار و جنس با فاعل خود مطابقت دارد. به عقیدۀ الهرایس[37] (2013) این تطابق بهطور ضمنی بیانگر حضور گروه زمان در خردهجمله است که مطابقۀ فاعل و محمول را در این بندها کدگذاری[38] میکند. به پیروی از استوول (1982:563) که زمان را در بندهای ناخودایستا وابسته به زمان بند اصلی میداند، ما نیز فرض میکنیم زمان در خردهجملهها توسط گروه زمان در بند اصلی سازهفرمانی میشود. در نتیجه، زمان خردهجملهها تابع گروه زمان در بند اصلی است. با اثبات حضور زمان در خردهجملهها به یقین میتوان وضعیت مقولهای آنها را گروه زمان در نظر گرفت. طبق آنچه تا به حال مطرح شد، خردهجمله گروه زمان با هستۀ (T) است که از نظر زمانی فاقد ارزش و در نتیجه وابسته به (T) در بند اصلی است. لاندا[39](2004) این نوع (T) را ارجاعی[40] نامگذاری میکند. در این بخش در تلاش هستیم تا مطابقه و اعطای حالت در خردهجمله را در گروه زمان و در چارچوب برنامۀ کمینهگرا بررسی کنیم. در رابطۀ مطابقه در جملۀ (17) که حاوی خردهجملۀ [žia:r (bæ) ensa:n-ek bæʤærg]است، نوعی رابطۀ تعبیرپذیری مستقیم وجود دارد که در آن مشخصۀ تعبیرناپذیر محمول اسمی “ensa:n-ek bæʤærg” ، «انسانی شجاع»، توسط مشخصۀ تعبیرپذیر اسم در جایگاه فاعل خردهجمله تعبیر میشود. این رابطه بعد از ادغام “žiar” با “ens:an-ek bæʤærg” برقرار میشود. در این مرحله مشخصۀ حالت فاعل و گروه اسمی موجود در خردهجمله تعبیر نشدهاند و درصورت تعبیر نشدن اشتقاق فرومیریزد. تعبیرپذیری این مشخصه مشروط به این است که کل آن گروه زمانی که بر خردهجمله تسلط دارد، با بند اصلی، (V) و (v*) ادغام شود. بعد از ادغامِ دو عنصر “žiar” و “ensa:n-ek bæʤærg”، «انسانی شجاع»، درون خردهجمله، برونداد آن، گروه اسمی، قادر است با هستۀ (T) ادغام شود و گروه زمان تشکیل دهد. در مرحلۀ بعد گروه زمان حاصل بهترتیب با (V) و (v*) ادغام میشود. درنتیجۀ این ادغام، (T) باید قادر باشد نوعی مطابقۀ همزمان با عناصر درون خردهجمله، فاعل و محمول خردهجمله، برقرار کند.
«من ژیار را فردی شجاع میدانم».
3. مطابقۀ چندگانه در برنامۀ کمینهگرا در برنامۀ کمینهگرا، «مطابقه» یکی از عملیاتهای اصلی نحوی محسوب میشود که به عقیدۀ کرمرس[41] (2003:6) میان دو عنصر رابطه برقرار میکند، مشروط به اینکه عناصر یکی از عملیاتهای مذکور حاوی مشخصههای نحوی همتا[42] باشند. چامسکی (1995) ایندست مشخصههای نحوی را به دو دستۀ تعبیرپذیر[43] و تعبیرناپذیر[44] تقسیم میکند و میان آنها تمایز قائل میشود. به عقیدۀ ایشان، مشخصههایی نظیر مشخصههای فای[45] اسم یا ضمیر، مانند شخص، شمار و جنس در دستۀ مشخصههای تعبیرپذیر قرار دارند؛ زیرا در تعبیر معنایی آن اسم یا ضمیر تأثیرگذار هستند. از طرفی، مشخصههای تعبیرناپذیر فاقد ارزش معنایی هستند و باید در حین اشتقاق حذف شوند. حذف مشخصههای تعبیرناپذیر درصورت برقراری مطابقه بین عنصر حاوی مشخصۀ تعبیرناپذیر و عنصری با مشخصۀ تعبیرپذیر همتا میسر میشود و رابطهای دوسویه شکل میگیرد. برای مثال، در رابطۀ مطابقه میان فاعل و فعل، فاعل با مجموعهای از مشخصههای تعبیرپذیر و مشخصۀ تعبیرناپذیر حالت وارد اشتقاق میشود. از طرفی، فعل نیز ضمن دارا بودن مشخصههای تعبیرناپذیر و مشخصۀ تعبیرپذیر حالت وارد اشتقاق میشود و زمینه را برای مطابقۀ دوسویه فراهم میکنند. چنانچه مطابقه با موفقیت صورت گیرد، مشخصۀ تعبیرناپذیر حذف میشود و اشتقاقی همگرا حاصل خواهد شد. به عقیدۀ چامسکی (2000:122) عملیات مطابقه در هر اشتقاق در نتیجۀ تطابق دو عنصر «کاوشگر»[46] و «هدف»[47] به وجود میآید. شرط حضور هسته در عملیات مطابقه دارا بودن مشخصۀ تعبیرناپذیر است؛ زیرا حضور این مشخصه موجب فعال شدن هسته بهمنظور شروع عملیات مطابقه میشود. در حقیقت، هستۀ فعال مانند کاوشگر شروع به جستجوی هدف که همانا مشخصههای همتا در محدودۀ سازهفرمانی خود است، میکند تا بتواند مشخصههای تعبیرناپذیر خود را تعبیر کند. اگر چنین هدفی در نزدیکترین فاصله یافت شد، مشخصههای تعبیرناپذیر هسته با مشخصههای همتای هدف مطابقت میکند و اشتقاق در محدودۀ سازهفرمانی به وقوع میپیوندد. چامسکی (2000:122) مطابقه را بهصورت زیر معرفی میکند: α و β با هم مطابقه دارند اگر α بر β سازهفرمانی داشته باشد، α و β ویژگی همتا داشته باشند. هیچγ ای با ویژگی همتای آنها وجود نداشته باشد که در آن α بر γ سازهفرمانی کند و γ بر β. در رابطۀ (18) (α) و (β) در نتیجۀ عملیات مطابقه، بازبینی و حذف میشوند. در این رابطه، (α) کاوشگر، (β) هدف همتا و (<) رابطۀ سازهفرمانی است. چنانچه هدف فعال نباشد، مطابقهای صورت نمیگیرد. 18. هیرایوا[48] (2001) رابطۀ (19) واضع اشتقاقی است که در آن عملیات مطابقه بهموجب «اصل مداخلۀ ناقص»[49] رخ نمیدهد. براساس این اصل چنانچه عنصری مداخلهگر همچون (γ) ظاهر شودکه حاوی مشخصههای (α) همتا است، آنگاه (α) نمیتواند با (β) وارد عملیات مطابقه شود. بنابراین، مشخصۀ تعبیرنشدۀ کاوشگر همچنان تعبیرنشده باقی میماند و اشتقاق فرومیریزد.
19. هیرایوا (2001) عملیات مطابقه با حضور دو عنصر «کاوشگر» و «هدف» موجب برآورده شدن اصل اقتصاد میشود؛ زیرا در این عملیات حالتدهی و مطابقه بدون هیچگونه حرکت اضافهای امکانپذیر میشود. هیرایوا (2001) مطابقۀ مذکور را به «مطابقۀ چندگانه» بسط میدهد. در این مطابقه یک هسته قادر است بهطور همزمان به جستجوی بیش از یک هدف در اشتقاق بپردازد. مطابقۀ چندگانه شکل تصحیحشدۀ «بازبینی چندگانه» (Hornstain et al., 2005:280) است. هیرایوا (2001) مطابقۀ چندگانه را بهصورت زیر معرفی میکند: در مطابقۀ چندگانه، کاوشگر تک[50]عملیاتی همزمان است؛ مطابقه به همۀ هدفهای همتا در یک نقطه از اشتقاق بهطور همزمان اعمال میشود. این مطابقه بهصورت رابطۀ (20) است که در آن (α) کاوشگر است، (β) و (γ) هر دو هدفهای همتا برای (α) هستند.
20.
هیرایوا (2001) براساس مطابقۀ چندگانه، در نقطهای از اشتقاق که کاوشگر (α) ادغام میشود، مشخصۀ تعبیرناپذیر آن، در مقام «کاوشگر»، شروع به جستجو برای نزدیکترین مشخصۀ همتا، در مقام «هدف»، درون حوزۀ سازهفرمانی خود میکند و در نهایت، با نزدیکترین هدف خود، (β) ، جفت میشود. ازآنجا که کاوشگر [+چندگانه] است، جستجوی خود را برای نزدیکترین هدف بعدی ادامه میدهد و در نهایت، با (γ) نیز جفت میشود. کاوش برای هدفهای موجود در قلمرو حاکمیت آنقدر ادامه دارد تا کاوشگر همۀ اهداف همتا در قلمرو خود را پیدا کند. در این مرحله مطابقه به همۀ هدفها بهطور همزمان اعمال میشود. مطابقۀ مذکور در این مطالعه نقشی اساسی در تحلیل مقولۀ نحوی خردهجمله و شیوۀ اعطای حالت به گروههای اسمی درون آن ایفا میکند. این ادغام شرایط را برای برقراری مطابقۀ چندگانه بین (T) و عناصر درون خردهجمله، فاعل و محمول خردهجمله، مهیا میکند. در نتیجه، (T) «کاوشگر» و فاعل و محمول اسمی خردهجمله «هدف»های واجدالشرایط هستند که مشخصۀ حالتِ آنها تعبیرناپذیر است و نیاز به تعبیر دارد.
3-1. تحلیل دادهها براساس مطابقۀ چندگانه در پژوهش حاضر، همان طور که ذکر شد، هستۀ زمان در خردهجمله، (T)، فاقد مشخصۀ تعبیرپذیر «زمان» است؛ بنابراین، قادر به اعطای مشخصۀ حالت یا حتی داشتن مشخصۀ تعبیرناپذیر نخواهد بود. درواقع، از طرفی، (T) خردهجمله کاوشگر واجدالشرایط است و از طرف دیگر، نیز مشخصۀ حالت و مشخصههای تعبیرناپذیر ندارد. بهمنظور رفع این تناقض از «وراثت مشخصه»[51] چامسکی (2005; 2006) کمک میگیریم. چامسکی معتقد است که هستههای فاز[52] مشخصههای خود را به هستههای پایینتر منتقل میکنند. فاز محدودهای نحوی است که چامسکی (1988) برای اولینبار مطرح کرد. یک جملۀ ساده مشتمل بر دو فاز (CP) و (vP) است. حرکت سازهها به خارج از این مرحله فقط در صورتی امکانپذیر است که سازۀ مذکور قبلاً به حاشیۀ[53] چپ آن فاز حرکت کرده باشد. (vP) مجهول، افعال غیرکنایی[54] و گروه زمان فاز نیستند. بهطور کلی، فازها شامل گروه فعلی (vP) (حاوی نقشهای معنایی) و بند کامل (CP) (حاوی زمان) هستند. اشتقاق مرحلهبهمرحله[55] پیش میرود. وراثت مشخصه در نمودار (3) بهخوبی نمایش داده شده است.
نمودار 3. وراثت مشخصه (Al-Horis, 2013:338) Chart 3. Feature Inheritance
طبق آنچه دراین نظریه مطرح شده است، (T) خردهجمله حالت مفعولی و مشخصههای فای تعبیرناپذیر خود را از (v*) میگیرد؛ زیرا (T) خردهجمله در محدودۀ سازهفرمانی (v*) قرار دارد. حال در چنین شرایطی (T) خردهجمله به کاوشگری واجدالشرایط تبدیل میشود که بهوسیلۀ مشخصۀ حالت ارزشدار شده است و همچنین مشخصههای تعبیرناپذیری دارد که باید در حین اشتقاق تعبیر شوند. در جملۀ (17) کاوشگر (T) در خردهجمله در جستجوی دو هدف است. این هدفها همان فاعل خردهجمله، “žiar”، و محمول خردهجمله، “ensa:n-ek bæʤærg” ، «انسانی شجاع»، هستند. مشخصۀ کاوشگر شروع به جستجو برای نزدیکترین هدف با مشخصۀ همتا در دامنۀ سازهفرمانی خود میکند. اولین هدف با مشخصۀ همتا گروه اسمی “žiar” در جایگاه فاعل خردهجمله است. از آنجا که کاوشگر مشخصۀ [+چندگانه][56] دارد به جستجوی خود ادامه میدهد و نزدیکترین هدف بعدی در همان دامنه، اسم آشکار “ensa:n”، «انسان»، در محمول “ensa:n-ek bæʤærg” ، را انتخاب میکند. در نهایت، هر دو هدف مشخصۀ حالت مفعولی خود را از کاوشگر دریافت میکنند. اعطای حالت به فاعل و محمول خردهجمله بهطور همزمان صورت میگیرد. در پایان وقتی مشخصههای تعبیرناپذیر کاوشگر و مشخصۀ حالت هر دو هدف تعبیر شد، از اشتقاق حذف میشوند. بعد از اینکه مطابقۀ چندگانه باموفقیت صورت گرفت، فاعل خردهجمله، “žiar”، باید به جایگاه مشخصگر گروه زمان خردهجمله حرکت کند تا اصل فرافکنی گسترده[57] برآورده شود.
نمودار 4. نمودار درختی خردهجمله در تحلیل جدید برمبنای مطابقۀ چندگانه Chart 1. The tree diagram of a small clause based on multiple agreement
ماهیت خردهجمله بهعنوان گروه زمان، در گونۀ موکریانی، نسبت به دیگر فرضیههای بررسیشده در این پژوهش قویتر به نظر میرسد و کاستیهای استدلالهای پیشین رفع میشود. در واقع، با پذیرش خردهجمله در مقام گروه زمان قادر خواهیم بود برای خردهجمله در این گونه ساختاری یکسان قائل شویم که همسو با هدف دیگرمطالعات مبنی بر ارائۀ ساختاری یکسان از خردهجملهها (Yokogoshi, 2007)، است. همچنین، با این فرض نیازی به حضور گرههای تهی نیست که این نیز در راستای رکن اصلی نظریۀ کمینهگرایی، اقتصاد، است. بهعلاوه، بازبینی حالت اسمهای این بند نیز بدون هیچ مانع و بهصورت همزمان صورت میگیرد.
4. نتیجهگیری پژوهشی که از نظر گذشت با هدف بررسی وضعیت مقولهای و چگونگی اعطای حالت به گروههای اسمی درون خردهجمله در زبان کردی، گونۀ موکریانی و درچارچوب برنامۀ کمینهگرا انجام شد. در این راستا، فرضیههایی مطرح و بررسی شدند. در ابتدا، این زنجیره فرافکنی بیشینه از محمول خود فرض شد. این فرض منجر به بروز نارساییهایی شد که در آن اصولی چون اصل فرافکنی، حالتدهی و نظریۀ ایکس تیره نقض شدند. پس از آن، این سازه گروه تصریف در نظر گرفته شد که بهمنظور برآورده شدن الزامات آن، قائل به وجود گروههایی تهی شدیم. فرض این سازه بهعنوان گروه تصریف، نارساییهای فرضیۀ پیشین را رفع کرد؛ اما در نظر گرفتن گروههای تهی با ماهیت اصلی برنامۀ کمینهگرا مبنی بر اقتصاد سازههای زبانی مغایرت داشت. همچنین، علت تهی بودن این گروهها نیز روشن نبود. در پایان، با حفظ این سازه بهعنوان گروهی نقشی، سازۀ مذکورگروه زمان فرض شد که در آن ضمن رفع نارساییهای پیشین، نهایت اقتصاد به کار گرفته شد. در این تحلیل حالتدهی به عناصر درون این سازه با استناد به «مطابقۀ چندگانه» هیرایوا (2001) و «وراثت مشخصه» چامسکی (2005; 2006) در چارچوب برنامۀ کمینهگرا صورت پذیرفت. بنابراین، مقولۀ خردهجمله در زبان کردی، گونۀ موکریانی گروه زمان است و حالت گروههای نحوی درون آن به کمک «وراثت مشخصه» اعطا میشود. [1]. internal arguments [2]. external arguments [3]. finite clause [4]. complementizer [5]. non-finite clause [6]. small clause [7]. A. Cardinalti [8]. M.T. Guastis [9]. J. Guèron [10]. N.Chomsky [11]. B. Arts [12]. T. Stowell [13]. Y. Kitagawa [14]. S. Chung [15]. J. McCLoskey [16]. N. Hornstain [17]. D. Lightfoot [18]. multiple agreement [19]. E. Williams [20]. A. Yokogoshi [21]. unified [22]. K. Safir [23] . اول شخص مفرد 1. به کارگیری عنصر /bæ/در جملاتی اینچنین اختیاری است. در این پژوهش، زنجیرۀ مدنظر بدون عنصر /bæ/ در نظر گرفته شده است. همچنین، ماهیت این عنصر «حرف اضافه» درنظر گرفته شده است ، اگرچه بهطور قطع نمیتوان ماهیت آن را حرف اضافه دانست. [25]. A. Radford [29]. C. Kreps [31]. I-node [32] . کسرۀ حرف اضافه [33]. R. Nashaat Assi [34]. multivalent [35]. D. J. Napoli [36]. (T) [37]. N. Alhorais [38]. encoding [39]. I. Landau [40]. anaphoric [41]. J. M. Kremers [42]. matching [43]. interpretable [44]. uninterpretable [45]. phi features [46]. probe [47]. goal [48]. K. Hiraiwa [49]. Defective Intervention Constraint (DIC) [50].single [51]. Feature Inheritance [52]. phase [53]. edge [54]. unaccusative [55]. phase by phase [56]. multiple [57]. Extended Projection Principle (EPP) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تفکری رضایی، شجاع و رؤیا تابعی (1397). وضعیت سازهبودگی زنجیرههای شبهخردهجمله در گونۀ موکریانی. مطالعات زبانها و گویشهای غرب ایران 6 (20): 43-23. دبیرمقدم، محمد (1392). زبانشناسی نظری، پیدایش و تکوین دستور زایشی (ویراست دوم). تهران: سمت. گلفام، ارسلان (1389). اصول دستور زبان. تهران: سمت.
Abdulla, J. J. (1967). Kurdish Basic Course: Dialect of Sulaimania, Iraq. Ann Arbor: University of Michigan Press.
Al-Horis, N. (2013). A minimalist approach to the internal structure of SC. The Linguistics Journal 7(1), 320- 347.
Amin, W. O. (1979). Aspects of the Verbal Construction in Kurdish. Unpublished M.A. thesis. London: University of London.
Arts, B. (1992). Small Clauses in English: the Nonverbal Types, Topics in English Linguistics 8, Berlin and New York: Mpoton du Gruyter.
Arts, B. (2001). English Syntax and Argumentation, 2nd ed. Hampshire: Palgrave.
Cardinaletti, A. & M. T. Guastis. (1995). Syntax and Semantics: Small Clauses, Vol. 28.London: London Academic Press.
Chomsky, N. (1981). Lectures on Government and Binding. Dordrectit: Foris
Chomsky, N. (1993). A Minimalist Program for Linguistic Theory, MIT Occasional Paper in Linguistics 1,1-52.
Chomsky, N. (1995). Categories and Transformations, the Minimalist Program Cambridge, M. A: MIT Press.
Chomsky, N. (2000). Minimalist Inquiries, In Step by Step: Essays on Minimalism in Honor of Lasnik Howard, edited by R. Martin, D. Michaeles, and J. Urigereka. 83- 155. Cambridge, MA: MIT Press.
Chomsky, N. (2005). On Phases. Cambridge, Mass: MIT press.
Chomsky, N. (2006). Approaching UG from Below. Cambridge, Mass: MIT.
Chung, S. and J. McCloskey (1987). Government, barriers, and small clauses in modern irish. Linguistic Inquiry 18, 173-237.
Darzi, A. (2006). Small clauses in persian. Journal of Humanities 13 (1), 13-30.
Fattah, M. M. (1997). A Generative Grammar of Kurdish. Unpublished Ph.D. Dissertation. Amsterdam: University of Amsterdam.
Gharib, H. (2011). Transivity Alternation in Sorani Kurdish. MA Thesis. Kansas: University of Kansas.
Haegeman, L. (1994). Introduction to Government and Binding Theory,2nd ed.Cambridge Mass: Blackwell.
Haegeman, L. & J. Guèron. (1999). English Grammar, a Generative Perspective. Oxford: Blackwell.
Hiraiwa, K. (2001). Multiple agree and the defective intervention constraint in japanese. MIT Working Paper in Linguistics 40, 67- 80.
Hornstain, N., & D. Lightfoot (1987). Predication and PRO. Language 63, 23-52.
Hornstain, N., J. Nunes, & K. K. Grohmann (2005). Understanding Minimalism. Cambridge, MA: Cambridge University Press.
Kitagawa, Y. (1985). Small but clausal. Papers from Regional Meeting of the Chicago Linguistic Society 21, 210- 220.
Kremers, J. M. (2003). The Noun Phrase in Arabic: a Minimalist Approach. Ph.D. thesis. Nijmegen: University of Nijmegen.
Kreps, C. (1994). Another look at small clause. UCL Working Papers in Linguistics 6, 149-177.
Landau, I. (2004). The scale of finiteness and calculus of control. Natural Language and Linguistic Theory 22, 811- 877.
McCarus, E. N. (1959). A Kurdish Grammar. Washington: Washington Plandograph Company.
Napoli, D., J. (1989). Predication Theory: A Case Study for Indexing Theory. Cambridge: New York Cambridge University Press.
Nashaat Assi, R. (2011). The copula verb be in modern english with reference to sourani- dialect in modern kurdish. Humanity Studies 6 (2), 1- 14.
Radford, A. (1988). Transformational Grammar: A first Course. Cambridge: Cambridge University Press.
Safir, K. (1983). On small clauses as constituents, Linguistic Review 2 (3), 285-312.
Stowell, T. (1981). Origins of Phrase Structure. Ph.D. thesis. Cambridge, MA: MIT Press.
Stowell, T. (1982). The tense of infinitive. Linguistic Inquiry 13, 561- 570.
Stowell, T. (1983). Subject across categories. Linguistic Review 2 (3), 285-312.
Thackston, W. M. (2006) Sorani Kurdish: A Reference Grammar with Selected Readings. Harvard: Harvard University press.
Williams, E. (1975). Small Clauses in English. In Syntax and Semantics (Vol. 4), edited by J. Kimball. 249-273. New York: Academic Press.
Yokogoshi, A. (2007). The Structure of Small Clauses in English. M.A. thesis. Nagoya: University of Nagoya.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 548 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 394 |