تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,640 |
تعداد مقالات | 13,343 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,979,634 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,001,355 |
سبکسازی نظاممند فعل در زبان فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 10، دوره 11، شماره 2 - شماره پیاپی 21، مهر 1398، صفحه 157-186 اصل مقاله (1.13 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2019.117641.1360 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غلامحسین کریمیدوستان* 1؛ مهدیه اسحاقی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1گروه زبانشناسی، دانشگده ی ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2گروه زبانشناسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در روند تحولات زبان فارسی دستهای از فعلها بخشی از بار معنایی خود را از دست دادهاند و بهاصطلاح سبک شدهاند. از اینرو، در بیان مفاهیم ایستا و رویدادی با عنصر دیگری از مقولۀ اسم، صفت یا حرفاضافه همنشین شده و ساختهای فعل سبک را ایجاد کردهاند. مطالعۀ نحوی و معنایی این ساختها از چالشبرانگیزترین مسائل مورد بررسی زبانشناسی امروز است. در زبان فارسی ساختهای فعل سبک پربسامدترین ساختهای فعلی بهشمار میروند و این امر اهمیت پرداختن به آنها را دو چندان میسازد. پژوهش حاضر میکوشد تا از منظر صرف توزیعی (هله و مرنتز، 1993 ؛ 2013) به پرسشی اساسی در رابطه با این فعلها پاسخ بدهد؛ اینکه، چرا تنها دستهای از فعلها (نه تمامی آنها) به فعل سبک تبدیل شدهاند و آیا این انتخاب تصادفی بوده است یا نظاممند. پرسشی که علیرغم اهمیت از توجه محققان دور ماندهاست. پژوهش حاضر با ارائۀ تحلیلی نشان میدهد که این انتخاب نظاممند است و شواهدی در تأیید این نظاممندی با توجه به ویژگی زیرتخصیصیافتگی و اصل زیرمجموعه صرفتوزیعی ارائه میدهد. از جمله این شواهد تعیین ماهیت و جایگاه 21 فعل سبک زبان فارسی در طبقهبندی لوین (1993)، استفاده از روشی مبتنی بر الگوریتم لسک (1986) و پیشنهاد طبقهبندی جدید فعلهای سبک بر پایۀ نخستیهای معنایی است که در آن ابتدا فعلها به ایستا و رویدادی و سپس فعلهای رویدادی به 4 طبقۀ کارکردی، تغییر مالکیت، تغییر حالت و تغییر مکان تقسیم شدهاند. این شواهد بیانگر این واقعیتند که ماهیت ویژۀ معنایی این فعلهاست که آنها را مستعد تبدیل شدن به فعل سبک کردهاست. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فعلسبک؛ نظاممندی معنایی؛ صرف توزیعی؛ طبقهبندی لوین؛ الگوریتم لسک | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
. مقدمه زبان در طراحی خود برای بیان مفاهیم مختلف واژههایی با مقولههای متفاوت را درنظر گرفته است. در این میان وظیفۀ بیان مفهوم رویدادهای ایستا و پویا برعهدۀ فعل است. نظام فعل تعدادی از زبانها، دستهای از فعلها را در خود دارد که درکنار کاربرد واژگانی یا سنگین خود، در کاربردی دیگر فعل سبک محسوب میشوند؛ بدین معنی که، بخشی از بار معنایی را در روند فرایندی به نام سبکسازی ازدست دادهاند و به اصطلاح سبک شدهاند؛ باوجود این، دارای نشانگرهای شخص، شمار و زمان هستند و ازاینروی فعل نامیده میشوند. اصطلاح فعل سبک را اولین بار یسپرسن (1965) برای اشاره به این دسته از فعلها در زبان انگلیسی بهکار برد و پس از آن مطالعۀ گریمشاو و مستر (1988) بر روی فعل سبک در زبان ژاپنی، آغازگر بررسیهای ساخت فعل سبک در زبانهای مختلف در زبانشناسی نوین شد. در تعدادی از این مطالعات از جمله رزن (1989)، کریمی (1992) و مهانن (1994) به پیروی از گریمشاو و مستر (1988) فعل سبک تهی از محتوای معنایی درنظر گرفته شده است؛ درحالیکه، عدهای دیگر از محققان از جمله کریمی (1997)، واحدی لنگرودی (1996)، گلدبرگ (1996)، کریمیدوستان (1997)، مگردومیان (2001)، دیمیگل[1] (2008)، گردس[2] (2008) و بات (2010) معتقد به وجود اندک محتوای معنایی در این فعلها هستند. فرضیاتی نیز در رابطه با منشأ تحول فعلهای واژگانی به سبک وجود دارد؛ برای مثال رابرتز و راسو (2003) فرضیۀ دستوریشدگی هاپر و تراگوت (1993) را پذیرفته و این دسته از فعلها را حاصل مرحلهای از فرایند دستوریشدگی تبدیل فعل واژگانی به وند میدانند. درصورتیکه طبق تعریف بات و گودر (2001) نمیتوان این فعلها را حاصل فرایند دستوریشدگی دانست؛ به این دلیل که در فرایند دستوریشدگی با کاهش بار معنایی عنصر زبانی بر نقش دستوری آن افزوده میشود؛ تحولی که در رابطه با فعل سبک قابل مشاهده نیست. عدهای از جمله میرعمادی و واعظی (1386) نیز فعل سبک را همان فعل کمکی دانستهاند، اما کریمیدوستان (1997) تفاوت میان فعل سبک و فعل کمکی را تبیین کردهاست. بونالی (2014) انگیزۀ ایجاد ساختهای فعل سبک را در دورههای مختلف در زبان انگلیسی، آسانتر بودن توصیف و تغییر این ساختها نسبت به معادل واژگانی آنها میداند. با این همه در بحث حاضر مجال آن نیست که بهطورکامل به علت تحول فعل واژگانی به فعل سبک و بررسی میزان بار معنایی موجود در این فعلها بپردازیم[3]، بنابراین بحث را به سوی مبحث اصلی پژوهش پیش میگیریم. در نظام فعل زبان فارسی، مفاهیم فعلی عمدتاً بوسیلۀ ساختهای فعلسبک بیان میشوند. ساخت فعل سبک در زبان فارسی از همنشینی یک فعل سبک با یک پیشفعل، که جزء غیرفعلی است و میتواند عنصری از مقولۀ اسم، صفت یا عبارت حرفاضافهای باشد، ایجاد میگردد. بسامد کاربرد این ساختها در زبان تا آنجاست که اغلب فعلهای جدیدی که به واژگان زبان فارسی افزوده میشوند، نیز از الگوی ساختهای فعل سبک تبعیت میکنند، مانند ریاستارت کردن و توئیت کردن. در مقابل تعداد فعلهای سادۀ واژگانی در این زبان اندک است و از بسامد بسیار کمتری نسبت به ساختهای فعل سبک برخوردارند. مشاهدۀ چنین رفتاری در نظام فعل زبان فارسی این پرسش را در ذهن ایجاد میکند، که چرا فرایند سبکسازی بر تمامی فعلهای واژگانی زبان فارسی عمل نکرده است و تنها تعدادی از فعلهای زبان فارسی در این روند تحول صورت سبک یافتهاند، کدام ویژگی یا ویژگیها آنها را مستعد این انتخاب کردهاست و این در واقع پرسش پیش روی پژوهش حاضر است. پیش از این نیز محققان بسیاری به بررسی ساختهای فعل سبک زبان فارسی از جنبههای مختلف و در چارچوبهای نظری متفاوت پرداختهاند، که از آن میان میتوان به فرشیدورد (1351،1373) ، وحیدیانکامیار (1351) و ناتل خانلری (1373) در حیطۀ دستورنویسی سنتی و دبیرمقدم (1384)، کریمی (1997)، کریمیدوستان ( 1997، 2005 ،2008 ، 2011)، مگردومیان (2001)، فولی، هارلی و کریمی (2005)، فامیلی (2006، 2008)، سمولیان و فقیری (2013) درحیطۀ زبانشناسی نوین اشاره کرد. نتایج حاصل از این بررسیها پرسشهای بسیاری را در خصوص این ساختها پاسخ دادهاند و روشنگر راه محققان بعدی قرارگرفتهاند، امّا، هنوز پرسشهایی پیش روی محققان این حوزه قرار دارد و از آن جمله پرسش مورد نظر پژوهش حاضر که تا کنون از توجه دور مانده است. پژوهش حاضر در چارچوب انگارۀ صرف توزیعی[4] و با استناد به ویژگی زیرتخصیصیافتگی [5] و اصل زیرمجموعه[6] با ارائۀ شواهد به این پرسش پاسخ میدهد. در واقع استدلال میکند که نظاممندی معنایی در انتخاب این دسته از فعلها در کار بودهاست. بر این اساس پس از مقدمۀ حاضر در بخش دوم در قالب دو زیربخش به معرفی ویژگیها و سازوکارهای صرفی انگارۀ صرف توزیعی میپردازیم. در بخش سوم پرسش مورد بررسی در پژوهش حاضر را در چارچوب انگارۀ دستوری صرف توزیعی تحلیل میکنیم و در بخش چهارم که در چهار زیربخش تنظیم شدهاست، نظاممندی معنایی انتخاب فعل سبک در زبان فارسی را با ارائۀ شواهدی تبیین میکنیم؛ در 4-1 به عنوان اولین شاهد جایگاه این دسته از فعلها را در طبقهبندی لوین[7] (1993) تعیین میکنیم، در 4-2 جایگاه سایر فعلهای سادۀ واژگانی زبان فارسی که دستخوش فرایند سبکسازی نشدهاند را در طبقهبندی لوین مورد بررسی قرار میدهیم تا از مقایسۀ جایگاه فعلهای سبک شده و فعلهای واژگانی زبان فارسی به تبیین تفاوت رفتاری آنها دست یابیم، در 4-3 با استفاده از روشی مبتنی بر الگوریتم لسک[8](1986) نظاممندی معنایی حاکم بر انتخاب این دسته از فعلها را نشان میدهیم و در 4-4 طبقهبندی جدیدی را براساس نخستیهای[9] معنایی فعل برای افعال سبک زبان فارسی ارائه میدهیم، قرارگرفتن فعلهای سبک زبان فارسی دراین طبقهبندی نیز نمایانگر وجود نظاممندی معنایی در انتخاب آنهاست و سرانجام در بخش پنجم به بحث در رابطه با نتایج میپردازیم. 2. نظریۀ صرف توزیعی صرف توزیعی چارچوبی نظری است که در دهۀ 90 ظهور یافت، از منادیان این نحلۀ نظری میتوان به هله (1990)، بونت (1991)، نویر (1997) و پستسکی (1991) اشارهکرد، اما اولین بار هله و مرنتز (1993،1994) عنوان صرف توزیعی را برای این انگارۀ دستوری مطرح کردند (بوبالجیک[10]،2015). صرف توزیعی آنچنانکه از عنوانش بر میآید، نظریهای مختص صرف نیست و این نام از این روی برآن نهاده شدهاست که وظیفۀ ساختواژه بین بخشهای مختلف انگارۀ دستوری توزیع شدهاست. این رویکرد مبتنی بر تعامل میان بخشهای مختلف دستور ازجمله صرف، نحو و واجشناسی است. تنها یک بخش زایا در آن مفروض است و آن نحو است؛ از اینرو ساختار واژهها نیز مانند ساختار گروه و جمله در نحو شکل میگیرد. در این رویکرد اشتقاق با عملکرد فرایندهای نحوی بر مجموعهای از مشخصههای صرفینحوی و ریشهها[11] در حوزۀ نحو آغاز میشود و سپس در سطح بازنمون[12] که کار نحو پایان یافتهاست اشتقاق در دو مسیر صورتآوایی[13] و صورتمنطقی[14] ادامه مییابد. در فاصلۀ میان سطح بازنمون و سطح صورتآوایی فرایندهای صرفی بر اشتقاق عمل میکنند تا جرح و تعدیلهای لازم را برای درج واژه در ساختار ایجاد کنند. سپس در سطح صورتآوایی واحدهای واژگانی از بخشی به نام واژگاه[15] انتخاب میشوند و در گرههای پایانی قرارمیگیرند. در دو زیربخش بعدی ابتدا به معرفی ویژگیهای صرف توزیعی و سپس به سازوکارهای صرفی این انگارۀ دستوری میپردازیم. 2-1. ویژگیهای بنیادین انگارۀ صرف توزیعی عملکرد انگارۀ صرف توزیعی در چارچوب سه ویژگی بنیادین درج مؤخر، تجزیۀ صرفی- نحوی و زیرتخصیصیافتگی صورت میگیرد. گفته شد که صرف توزیعی بر خلاف نظریههای واژگانگرا، که در آنها درونداد نحو واژههای از پیشساخته هستند، مجموعهای از مشخصههای صوری از جمله مشخصۀ جمع و یا مشخصۀ زمان و ریشهها را به عنوان درونداد بخش نحو در اختیار دارد و ساخت سازهای را با استفاده از آنها میسازد. از اینرو تظاهر واجی پس از پایان اشتقاق و در بخش صورتآوایی به ساختار افزوده میشود، این ویژگی صرف توزیعی درجمؤخر نام دارد. ویژگی دیگر صرف توزیعی تناظر ساختهای صرفی و نحوی است. از آنجا که در صرف توزیعی درونداد دستور مشخصههای نحوی هستند ، ساختار واژه به همان شیوهای به وجود میآید که ساختار جمله یا گروه به وجود میآید. به این ویژگی تجزیه صرفینحوی گفته میشود. بنابراین، اینکه یک سازۀ نحوی مرکب تظاهر واژه، گروه و یا جمله داشتهباشد تنها به ماهیت واحدهای واژگانی[16] موجود در زبان بستگی دارد. انوشه (1397) برای روشن شدن موضوع این مثال را ارائه داده است؛ زبان گسسته چینی واژۀ «دستوریشدگی» را به دلیل ماهیت زبانیاش با گروه نحوی متشکل از سه واژه بیان میکند، در حالیکه در فارسی «دستور- ی- شو – ده – (گ) ی» به یک واژه بدل میشود؛ امّا، بر طبق ویژگی تجزیۀ صرفی- نحوی در نظریۀ صرف توزیعی در هردو زبان این سازهها در نحو شکل میگیرند. سومین ویژگی صرف توزیعی، زیرتخصیصیافتگی است. بر اساس این ویژگی بر خلاف فرضیههای واژگانگرا، درج واژه از اصل زیرمجموعه تبعیت میکند. در فرضیههای واژگانگرا در هنگام درج باید تمامی مشخصههای گره نحوی برآورده شود و در غیر اینصورت اشتقاق ساقط میشود. در حالیکه، در صرف توزیعی اصل زیرمجموعه مجوز درج را به دو دسته از واحدهای واژگانی میدهد؛ یک دسته، عناصری که تمام مشخصههای صوری یک گره را دارا باشند و دستۀ دیگر، عناصری که زیرمجموعهای از مشخصههای گره هدف را داشته باشند، یا به عبارتی، زیرتخصیصیافته باشند. بنابراین، در این رویکرد میان واژهها برای درج رقابت وجود دارد. دو نگاه متفاوت به رقابت برای درج واژه در چارچوب صرف توزیعی وجود دارد. در آثار متقدم این رویکرد نظری، از جمله هله[17] (1997)، مرنتز[18] (1997) و هارلی و نویر[19] (1999 ،2000) اعتقاد بر این است که این رقابت تنها در میان عناصر نقشی صورت میگیرد و ریشههای یا عناصر مفهومی تنها یک گونه دارند و نحو به بازنماییهای مختلف آنها حساس نیست. آنها این تمایز میان صورت و معنای دایرهالمعارفی را از نقاط قوت صرف توزیعی میدانستند. اما فاو (2000) در توضیح مواردی از خطاهای گفتاری زبان مانند لغزشهای زبانی که در آنها یک واژه جایگزین واژۀ دیگر میشود، پیشنهاد داد که ریشهها نیز از آغاز محاسبات نحوی هویت مشخص دارند یعنی به جای ریشههای بدون محتوای مفهومی] √[، قائل به ریشههای دارای هویت مفهومی شد برای مثال] گربه √[ و به تبع آن قائل به رقابت میان ریشهها برای درج شد. این نگاه تحولی به شدت مورد تأیید قرار گرفت؛ برای مثال، ایمبیک و مرنتز (2006) ریشهها را به عنوان واحدهایی مورد تحلیل قرار دادند که هر یک به مفهومی خاص ارجاع دارند. بنابراین در رویکرد فاو، برشماری[20] علاوه بر مشخصههایصوری[21] که در نحو تعبیر میشوند، دارای مفاهیمصوری[22] است که در دایرهالمعارف[23] تعبیر میشوند. بر اساس این فرض واژۀ «گربه» برای بازنمایی مفهوم صوری «گربه بودن» به کار میرود و تنها در گره قرار میگیرد که ریشۀ ]گربه√[ در آن باشد. همانطور که واحد نقشی زمان گذشته نمیتواند در گره که زمان حال را نشان میدهد درج شود، واحد مفهومی «گربه» هم نمیتواند در گره که ریشه ]سگ√[ در آن دیده میشود درج گردد؛ بدین ترتیب، واحدهای واژگانی مفهومی یا همان ریشهها نیز برای درج با یکدیگر به رقابت میپردازند (صدیقی، 31:2009).
2-2. سازوکارهای صرفی در انگارۀ صرف توزیعی ادغامصرفی[24]، همجوشی[25] و شکافت[26]، سه سازوکاری هستند که بر برونداد بخش نحو، که انگارۀ صرف توزیعی در بازنمون بهدست میدهد، اعمال میشوند تا ساختار صرفی را ایجاد و آمادۀ ارائه در سطح صورتآوایی بنمایند. مرنتز (1984) ادغام صرفی را به عنوان روشی برای بازنمایی سازههای نحوی به صورت سازههای صرفی غیربسیط پیشنهاد داد، که برطبق آن دو گره نحوی مجاور میتوانند با هم ادغام شوند و یک گره را ایجاد کنند؛ برای مثال، پیوستن هستۀ فعلی و گره زمان به یکدیگر و قرار گرفتن آنها تحت یک گره (صدیقی،2009: 23-24). بوبالجیک (1994، به نقل از انوشه، 1397) اینگونه بیان میدارد که گرچه این فرایند نام ادغام را بر خود دارد از نوع اتصال اداتگونه است و عناصر نحوی را پس از بازنمون به صورت ادات به یکدیگر میافزاید و چون از نوع اتصال است، در انضمام به چپ یا راست محدودیتی ایجاد نمیکند؛ به همین دلیل، در ترتیب خطی عناصری که بدین شکل ایجاد میشوند، آزادی توالی مشاهده میشود. همجوشی یکی دیگر از فرایندهای پسانحوی است که اولین بار در صرف توزیعی برای توضیح مواردی طراحی شد که در آنها عدم تطابق صرفی- نحوی مشاهده میشد؛ یعنی مواردی که درآنها تعداد عناصر تظاهریافته درسطح صورتآوایی کمتر از تعداد گرههای نحوی موجود درسطح نحو بود؛ برای مثال، تظاهر سه گره شخص، شمار و زمان با یک عنصر واژگانی در سطح صورت آوایی ( مرنتز،1984؛ 1988 و بوبالجیک، 1994). فرایند شکافت در مقابل فرایند همجوشی، اولین بار توسط نویر (1997) برای توضیح مواردی مطرح شد که در آنها یک گره پایانی به صورت چند عنصر واژگانی در صورتآوایی تظاهر مییابد؛ مانند، گسستن هستۀ زمان به دو هستۀ زمان و مطابقه (صدیقی،24:2009-23 ).
3. صرفتوزیعی و انتخاب فعل سبک پس از معرفی مختصر مبانی مرتبط با نظریۀ صرفتوزیعی، در بخش حاضر برآنیم که بر مبنای ویژگیهای صرف توزیعی و با تمرکز بر ساختهای فعل سبک در زبان فارسی به تحلیل پرسش پیش روی پژوهش بپردازیم. ساختهای فعل سبک در زبان فارسی حاصل همنشینی پیشفعل و فعل سبک هستند، پیشفعل موجود در این ساختها میتواند اسم، صفت یا عبارت حرف اضافه باشد. اسم صفت + فعل سبک = ساخت فعل سبک عبارت حرف اضافه هریک از فعلهای سبک در جریان ایجاد ساختهای فعل سبک در همنشینی با پیشفعلهای متعدد، چه به لحاظ دستوری و چه به لحاظ معنایی، قرار میگیرند. در زیر مثالهایی از این تنوع و گستردگی در معنی و مقولۀ دستوری پیشفعل ارائه میگردد: مثال (1) تنوع در مقولۀ دستوری پیشفعلهای همنشین با فعل سبک «کردن» را نشان میدهد. در (1. الف) پیشفعل از مقولۀ اسم، در (ا .ب) از مقولۀ صفت و در ( ا .ج) از مقولۀ عبارت حرفاضافه است. (1) «کردن» (ا. الف) شبکه خبر با مسئول ستاد بحران مصاحبه کرد. (1.ب) بانک مرکزی علت گرانی ارز را شفاف کرد. (ا.ج) کتابخانه دانشگاه امکانات جستجوی کتاب را به روزرسانی کرد. برای نشان دادن تنوع معنایی در پیشفعلها اساس توصیف را برپایۀ سازههای مفهومی جکندوف (1990) میگذاریم. جکندوف در راستای معرفی این واحدهای سازندۀ ساخت مفهومی به مقولههای هستیشناختی استناد کردهاست و 8 واحد را بهعنوان واحدهای سازندۀ ساخت مفهومی برگزیدهاست که عبارتند از: شیء، رویداد، حالت، عمل، مکان، مسیر، ویژگی و مقدار[27]. مثال(2) تنوع معنایی پیشفعلهای همنشین فعل سبک «افتادن» را نشان میدهد. در (2.الف) پیشفعلی با معنی رویداد، در ( 2.ب) پیشفعلی با معنی حالت و در ( 2 .ج) پیشفعلی با معنی مسیر بهکار رفتهاست. (2) «افتادن» (2. الف) چرخ تولید این کارگاه بالاخره بهکار افتاد. (رویداد) (2.ب) دانشآموزان به دلیل عدم آگاهی بهشک افتادند. (حالت) (2.ج) بالاخره به سمت کلبه راه افتادم. (مسیر) ویژگی رفتاری خاص فعلهای سبک در اعطای مجوز همنشینی به گسترهای متنوع از پیشفعلها میتواند ناشی از ویژگیهای نحوی و معنایی خاص در این دسته از فعلها باشد. پژوهش حاضر با استناد به ویژگی زیرتخصیصیافتگی رویکرد صرف توزیعی تلاشمیکند این رفتار خاص را در فعلهای سبک تحلیل کند.
3-1 زیرتخصیصیافتگی و انتخاب فعل سبک در روند شکلگیری ساختهای فعل سبک به تبعیت از مرنتز (2013) پیشفعلها را ریشههایی در نظر میگیریم که پیش از این در ساختار نشستهاند و آمادۀ ایجاد ساخت فعل سبک هستند: ] فعل سبک[ + = ساخت فعل سبک اکنون زمان آن است که فعل سبک مناسب در ساختار جایگیرد و ساخت فعل سبک را ایجاد کند. بنابراین، واحدهای واژگانی موجود در واژگاه برای درج به رقابت با یکدیگر میپردازند. همانطور که گفته شد اصل زیرمجموعه بر رقابت واحدهای واژگانی برای درج نظارت دارد. بر اساس این اصل، تنها دو دسته از واحدهای واژگانی امکان درج در یک گره را پیدا میکنند: دستۀ اول، عناصری که تمام مشخصههای آن گره را دارا باشند که در اینجا عنوان برابر تخصیصیافته را برای آنها بهکار می بریم و دستۀ دوم، واحدهای واژگانی که زیرمجموعهای از مشخصههای گره مورد نظر را در خود داشته باشند که در اینجا عنوان زیر تخصیصیافته را برای آنها بهکار می بریم. شکل (1) رقابت واحدهای واژگانی برای درج را شبیهسازی کردهاست.
فرا تخصیصیافته ×
برابر تخصیصیافته √
زیر تخصیصیافته√
شکل 1) رقابت واحدهای واژگانی برای درج در این شکل یک گره پایانی نحوی با سه مشخصه وجود دارد و 3 واحد واژگانی برای درج در این گره با یکدیگر در رقابتند. اصل زیرمجموعه به عنوان ناظر این رقابت به اولین عنصر واژگانی به دلیل وجود یک مشخصۀ اضافی اجازه درج نمیدهد؛ امّا، دو عنصر واژگانی دیگر که یکی برابرتخصیصیافته است و دیگری نسبت به گره موجود زیرتخصیصیافته است، مجوز درج را از اصل زیرمجموعه دریافت میکنند. اینک، اگر رفتار رقابتی فعلهای سبک برای درج را تصور نماییم، پر واضح است که فعلهای فراتخصیصیافته به هیچوجه مجوز درج دریافت نمیکنند و از میان فعلهای برابرتخصیصیافته و زیرتخصیصیافته، فعل زیرتخصیصیافته نسبت به فعل برابرتخصیصیافته گزینۀ مناسبتری برای درج در تعداد بیشتری گره میباشد. این در واقع، همان ویژگی است که دستهای از فعلها را مناسب تحول به فعل سبک میسازد. زبان برای ایجاد ساختهای فعلسبک که در آنها دستهای از فعلها در همنشینی با گسترهای از پیشفعلها قرار میگیرند، نیازمند انتخاب فعلهایی است که از تخصیصیافتگی معنایی کمتری برخوردار باشند. بنابراین، تا بدینجا فرض را بر این گذاشتیم که فعلهایی که دستخوش فرایند سبکسازی معنایی قرار گرفتهاند با معیار زیرتخصیصیافتگی به صورت نظاممند از میان ذخیرۀ فعلی زبان انتخاب شدهاند. سؤالی که ممکن است مطرح شود این است که مشخصههای گره هدف چگونه تعریف میشوند. پاسخ به این پرسش با نظر به رویکرد فاو در صرف توزیعی قابل دستیابی است. فاو از رقابت ریشهها و تعبیر ریشه در دایرهالمعارف سخن میگوید و بوبالجیک (25:2015) به این نکته اشاره میکند که ریشهها در دایرهالمعارف علاوه بر محتوای معنایی با اطلاعاتی از جمله ساختار موضوعی قابل تعبیر میشوند. بررسی ساختهای فعل سبک بیانگر این است ریشهها (پیشفعلها) درتعریف مشخصههای گره هدف دخیل هستند. از اینرو فرض را براین گذاشتیم که ریشهها در دایرهالمعارف با اطلاعات بنیادی در رابطه با تجربههای بنیادین سخنگویان زبان قابل تعبیرند و بر اساس آن مشخصههای مورد نیاز گره هدف را تعریف میکنند و در نهایت، به فعل سبکی که به بهترین شکل مشخصههای منطبق بر گره هدف داشته باشد مجوز درج میدهند. در ادامه به ارائۀ شواهدی میپردازیم که تأییدکنندۀ زیرتخصیصیافتگی معنایی دستهای از فعلها ی زبان فارسی است که به فعل سبک تبدیل شدهاند.
4 . نظاممندی معنایی انتخاب فعل سبک در این بخش به ارائة شواهدی در تأییدِ فرض پیشنهاد شده در بخش پیشین مبتنی بر نظاممندی انتخاب فعل سبک در زبان فارسی بر پایۀ زیرتخصیصیافتگی میپردازیم. بدین منظور 4 شاهد در 4 زیربخش به طور جداگانه بیان میگردد.
4-1. جایگاه فعلهای سبک زبان فارسی در طبقهبندی لوین به عنوان اولین شاهد در تأییدِ نظاممندی معنایی انتخاب فعل سبک در زبان فارسی به بررسی جایگاه این دسته از فعلها در طبقهبندی لوین (1993) میپردازیم. طبقهبندی معنایی فعلها از جمله مباحثی بودهاست که از دیرباز توجه محققان بسیاری را به خود جلب کردهاست و مطالعات فراوانی در این حوزه انجام شدهاست که همگی یک هدف مشترک را دنبال کردهاند و آن پیشرفت نظریۀ دانش واژگانی است. عدهای از محققان به هدف دستیابی به فرهنگ لغت فعل به مسئلۀ طبقهبندی معنایی فعل پرداختهاند؛ از جمله فیلمور (1970) که به بررسی دو دسته فعلهای «شکستن» و «زدن» پرداخته است و هدف آن را دستیابی به الگوهای مشترک رفتاری برای فعلها معرفی کردهاست. فیلمور این دو دسته از فعلها را به عنوان نمایندۀ دو طبقۀ فعلی بزرگتر درنظر گرفته بود؛ «شکستن» نمایندۀ طبقۀ فعلها ی تغییر حالت و «زدن» نمایندۀ فعلهای طبقۀ برخورد با سطح بدون تغییر حالت. پس از فیلمور، عدهای از محققان به بحث و بررسیهای مشابه پرداختند؛ از آن جمله میتوان به گروبر[28] (1976)، بائورمن[29] (1982)، فولی و ون ولین[30] (1984)، کالیکور و ویلکینز[31] (1984، 1986)، جکندوف (1990)، دیکسون [32](1991)، کرافت (1991)، دوتی[33] (1991) و تنی[34] (1992) اشاره کرد. لوین (1993) این تلاشها برای پیشرفت نظریۀ دانش واژگانی را انسجام بخشید و طبقهبندی مشروحی را بر مبنای آثار متخصصان پیشین بنا نهاد. در این طبقهبندی 3024 فعل زبان انگلیسی را به 50 طبقه و 192 زیرطبقه تقسیمبندی کرد. او فعلها را در طبقاتی قرار دادهاست که به لحاظ معنایی دارای انسجام هستند و در کنار آن الگوی رفتار نحوی آنها در رابطه با تناوبهای دوگانه یکسان است. به عبارت دیگر، فعلهای هر طبقه را میتوان مترادفهای نحوی دانست. در هر طبقه یک فعل نماینده[35] وجود دارد که ویژگیهای خاص اعضای طبقه از جمله ویژگیهای مرتبط با ساختار موضوعی و رفتار فعل در رابطه با تناوبهای دوگانه را به نمایش میگذارد. این ویژگیها منعکسکنندۀ مؤلفههای معنایی مشترک اعضای هر طبقه است[36]. هریک از این طبقههای فعلی دارای زیرطبقههایی هستند که حاصل ترکیب هستۀ معنایی مشترک با تعدادی مؤلفههای معنایی دیگراست؛ مثال (3) طبقۀ فعلهای «گذاشتن» با فعل نماینده یا هستۀ معنایی مشترک «گذاشتن» را نشان میدهد. در( 3.الف) هستۀ معنایی مشترک «گذاشتن» در کنار یک مؤلفۀ معنایی دیگر یعنی «ترکیببندی فضایی خاص»، یکی از زیرطبقههای این طبقهبندی را بازنمایی میکند و در(3.ب) هستۀ معنایی مشترک «گذاشتن» در کنار یک جز معنایی دیگر، «درجهت خاص»، یکی دیگر از این زیرطبقههارا به نمایش میگذارد. (3) طبقه: فعلهای «گذاشتن» (3 .الف) زیرطبقه: گذاشتن + یک ترکیببندی فضایی خاص (3. ب) زیرطبقه: گذاشتن + در یک جهت خاص لوین طبقهبندی فعلهای زبان انگلیسی را بر دو مبنا قرار داد؛ 1. محتوای معنایی فعلها برای مثال فعلهای حالت حرکت، فعلهای ادراکی، فعلهای ایما و اشاره، فعلهای مرتبط با آب و هوا و غیره 2. شرکت کردن فعلها در تناوبهای مختلف برای مثال تناوب سببی، تناوب مفعولی، تناوب مکانی و غیره. در واقع، لوین فرضیۀ تأثیر معنا بر رفتار نحوی فعلها را به عنوان ابزاری قدرتمند برای مطالعۀ فعلهای موجود در واژگان زبان انگلیسی مدنظر قرار داده بود. براساس این فرضیه، انتظار میرود فعلهایی که اجزای معنایی مشترک دارند دارای رفتار نحوی مشترکی نیز باشند. چنین ویژگیای این امکان را ایجاد میکند که اصولی شناسایی شود که براساس آن اطلاعات رفتاری فعل با توجه به معنای آن قابل دستیابی باشد. اجزای معنایی فعل در دو دسته از مطالعات مورد بررسی قرار گرفتهاند؛ یکی، مطالعات مبتنی بر رفتار نحوی معنایی فعل مانند طبقهبندی لوین و دیگری، مطالعات مربوط به حوزۀ شناخت و اکتساب زبان از جمله مطالعات انجام شده توسط میلر و جانسون[37] (1976)، جکندوف (1990،1983) و پینکر (1989). لوین و پینکر[38] (1991) به وجود همپوشانی معنایی میان نتایج حاصل از این دو دسته از مطالعات اشاره کردهاند. وجود چنین همپوشانیهایی میتواند به ما این اطمینان را بدهد که طبقهبندیهایی از جمله طبقهبندی لوین را میتوان در زمرۀ جهانیهای معنای فعل به شمار آورد و اساس بررسی فعل در سایر زبانها نیز قرار داد. لوین (2013) نیز در باب اهمیت طبقهبندی خود بیان میدارد که شاید نتوان این طبقههای فعلی را دقیقاً همان نخستیهای معنای فعل بدانیم. اما، میتوان گفت، این طبقهبندی بر مبنای محتوای معنایی بنیادین فعلها شکل گرفتهاست. طبقهبندی ارائه شده توسط لوین از طبقهبندیهای شاخص و مورد ارجاع و استناد در بررسی رفتارهای نحوی و معنایی فعلها در زبانهای مختلف و در حوزههای مختلف بودهاست. در حوزۀ زبانشناسی پیکرهای، روانشناسی زبان، علومشناختی و مطالعات آموزش زبان، بررسیهایی بر پایۀ این طبقهبندی انجام شدهاست. در بخش 3-1 به این فرض دست یافتیم که زبان فارسی برای ایجاد ساختهای فعل سبک، نیازمند سبکسازی دستهای از فعلهاست که از مشخصههای معنایی کمتری برخوردار باشند و به اصطلاح صرفتوزیعی زیرتخصیصیافته باشند. در این بخش به بررسی جایگاه فعلهای سبکشدۀ زبان فارسی در طبقهبندی لوین میپردازیم. انتظار میرود که فعلهای سبک زبان فارسی را در جایگاه سرنمون در این طبقهبندی بیابیم و از این طریق، زیرتخصیصیافتگی را در آنها تأیید کنیم. در جدول (1)، که در پیوست (1) ارائه شدهاست، جایگاه فعلهای سبک زبان فارسی در طبقهبندی لوین نشان داده شده است. در این جدول جایگاه هریک از 21 فعل زبان فارسی که دستخوش سبکسازی شدهاند به این شرح است. فعل سبک «داشتن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای حالت، «کردن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای کردن، « شدن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای تغییر وتبدیلشدن، «گشتن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای تغییر و دگرگونشدن[39]، «گذاشتن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای گذاشتن، «کشیدن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای اعمال نیرو، «دیدن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای ادراکی، «زدن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای برخورد با تأثیر، « دادن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای تغییر مالکیت، « بخشیدن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای تغییر مالکیت، « گرفتن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای بهدست آوردن، «یافتن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای بهدست آوردن، «بستن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای بستن، «آمدن، رفتن، رسیدن، آوردن، افتادن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای تغییر مکان، «انداختن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای انداختن، «بردن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای فرستادن و«خوردن» به عنوان سرنمون طبقۀ فعلهای برخورد. نتایج حاصل از این بررسی تمامی فعلهای سبک زبان فارسی را در جایگاه سرنمونهای طبقهبندی لوین نشان میدهد. جایگاهی که زیرتخصیصیافتهترین[40] عضو این طبقهها در آن قرار میگیرد. از آنجا که، فرض ما بر این بود که زیرتخصیصیافتهترین اعضای هریک از طبقات به عنوان فعل سبک انتخاب شدهاند، میتوانیم این نتایج را شاهد و دلیلی معتبر بر چرایی انتخاب و تحول این دسته از فعلها به فعل سبک بدانیم. امّا، برای قطعیت بخشیدن به این نتیجه مقتضی است که در بخش 4-2 جایگاه آن دسته از فعلهای سادۀ زبان فارسی که دستخوش فرایند سبکسازی نشدهاند را نیز مورد بررسی قرار میدهیم و سپس از مقایسۀ جایگاه فعلهایی که تحت فرایند سبکسازی قرار گرفتهاند با جایگاه عناصری که تحت این فرایند قرار نگرفتهاند، شاهدی دیگر بر نظاممندی معنایی این انتخاب ارائه میدهیم.
4-2.جایگاه فعلهای واژگانی ساده زبان فارسی در طبقهبندی لوین در کنار ساختهای فعل سبک در زبان فارسی که پرکاربردترین ساختهای فعلی بهشمار میروند دستهای از فعلهای سادۀ واژگانی نیز یافت میشوند. ناتل خانلری (1365) به وجود حدود 279 فعل سادۀ واژگانی در زبان فارسی اشاره کردهاست[41]. کریمی (1997) به وجود 115 فعل سادۀ واژگانی و کریمیدوستان (1997) به وجود 150 فعل سادۀ واژگانی سبکنشده اشاره کردهاند. در این بخش به بررسی جایگاه این فعلها در طبقهبندی لوین میپردازیم . جدول (2)، که در پیوست (2) ارائه شدهاست جایگاه فعلهای سادۀ واژگانی زبان فارسی، براساس فهرست ناتل خانلری، را در طبقهبندی لوین نشان میدهد؛ اگرچه، تعدادی از این فعلها در فارسی امروز مورد استفاده قرار نمیگیرند و تنها میتوان کاربردهای ادبی خاص برای آنها در نظر گرفت. ضرورت بررسی جایگاه این دسته از فعلهای زبان فارسی که دستخوش فرایند سبکسازی نشدهاند، از جهت مقایسۀ جایگاه آنها با جایگاه فعلهای سبکشدۀ این زبان است. مقایسۀ جدولهای (1) و (2) را میتوان شاهدی بر این ادعا دانست که فعلهای سبک زبان فارسی در واقع فعلهای زیرتخصیصیافتۀ این زبان به لحاظ معنایی هستند. همانطور که در جدول (2) قابل مشاهده است، فعلهای که به صورت فعل سادۀ واژگانی در زبان کاربرد دارند و در معرض سبکسازی قرار نگرفتهاند، در زیرطبقات طبقهبندی لوین یافت میشوند؛ برای مثال: (4) « آرامیدن» (31.1) طبقه: تغییر وضعیت زیرطبقه: تغییر وضعیت روحی و روانی 2) (5) «جهیدن» (51.3.2) طبقه: فعلهای حرکت زیرطبقه1. حالت حرکت زیرطبقه 2. حرکت به شیوهای خاص همراه با دویدن قرارگرفتن این دسته از فعلها در این جایگاهها در واقع مبین وجود عناصر معنایی تخصیصیافتهتر در آنهاست و این تخصیصیافتگی معنایی بیشتر، علت نامناسب بودن این فعلها به عنوان فعلهای انتخابی درونداد فرایند سبکسازی به شمار میرود. وجود مشخصههای معنایی تخصیص یافته در این فعلها سبب میشود که در رقابت برای درج در گرههای پایانی نحو جز در مواردی معدود موفق به دریافت مجوز نشوند، برای مثال:
×
مدیرعامل رئیس سابق را از مسئولیت کنار √
×
شکل 2) رقابت واحدهای واژگانی برای درج در شکل (2) یک گره پایانی در مجاورت پیش فعل «کنار» برای ایجاد یک ساخت فعلی سبک دیده میشود که سه عنصر واژگانی برای درج در آن با هم رقابت میکنند. هر سه این عناصر از یک طبقۀ فعلی «گذاشتن» هستند، اولین عنصر واژگانی فعل سادۀ «کاشتن» است از طبقۀ «گذاشتن» و متعلق به زیرطبقۀ «گذاشتن همراه با مفهوم پرکردن و جادادن»، دومین عنصر واژگانی فعل سادۀ «گذاشتن» است که سرنمون طبقۀ «گذاشتن» محسوب میشود و سومین عنصر واژگانی فعل سادۀ «ریختن» است از طبقۀ «گذاشتن» و متعلق به زیرطبقۀ «گذاشتن مایعات به روشی خاص و در محلی خاص». از آنجا که رقابت برای درج تحت نظارت اصل زیرمجموعه انجام میگیرد، مجوز درج تنها به عنصری داده میشود که از تخصیصیافتگی معنایی کمتری برخوردار باشد. از اینرو، تنها عنصر واژگانی «گذاشتن» است که مجوز درج را دریافت میکند و دو عنصر دیگر به دلیل فراتخصیصیافتگی مجوز درج نمییابند. مقایسۀ نتایج جدولهای (1) و (2) تأییدکنندۀ این ادعاست که زیرتخصیصیافتگی معنایی ویژگیای است که زبان آن را معیار انتخاب دستهای از فعلها به عنوان درونداد فرایند سبکسازی قرار دادهاست. 4-3. الگوریتم لسک و همپوشانی معنایی سومین شاهد زیرتخصیصیافتگی معنایی فعلهای سبک زبان فارسی را با تکیه بر الگوریتم لسک بیان مینماییم. لسک (1986) الگوریتمی را برای حل مسئلۀ ابهامزدایی معنی کلمات[42] با استفاده از همپوشانیهای معنایی ارائه داد که به طور گسترده در بررسیهای پیکرهای زبانی مورد استفاده قرارگرفتهاست. تعدادی از محققان نیز الگوریتم لسک را با ایجاد تغییراتی بهکار بستهاند؛ از جمله پوک وکتلت[43] (1988)، ویلکس و استیونسن[44] (1998، 1999)، یاروسکی[45] (1992)، کوونگ[46] (2001)، گلبوخ و سیدورو[47] (2004) و راجان[48] (2015). از این میان روشی مبتنی بر الگوریتم لسک را که راجان (2015) برای شناسایی نخستیهای معنایی فعل در زبان سنسکریت استفاده کرد، در پژوهش حاضر برای نشان دادن زیرتخصیصیافتگی معنایی فعلهای سبک به کار میبندیم. این روش چند مرحله را شامل میشود : مرحله اول: یک فعل واژگانی ساده از یک زبان انتخاب میشود و معانی مختلف آن در فرهنگ لغت همان زبان جستجو میشود. مرحله دوم: یکی از معانی فعل انتخاب میشود. مرحله سوم: یک جملۀ ساده، که در آن فعل با معنی مورد نظر به کار رفته است، نوشته میشود. مرحله چهارم: معنای فعل جایگزین خود فعل در جمله میشود و از این طریق نخستیهای معنای فعل استخراج میگردد. در این روش نخستیهای معنایی فعل در یک زبان خاص در واقع فعلهایی هستند که در تأویل و تفسیر معنای فعلهای واژگانی آن زبان بهکار رفتهاند. این فعلها به عنوان عناصر معنایی دارای همپوشانی در معانی سایر فعلهای زبان یافت میشوند. اینک بهمنظور دست یافتن به نخستیهای معنایی فعل در زبان فارسی، روش مبتنی بر الگوریتم لسک راجان را بر فعلهای واژگانی سادۀ زبان فارسی اعمال میکنیم. ابتدا به جستجوی معنای این فعلها بر اساس فهرست ناتل خانلری (1373)، در سه فرهنگ جامع زبان فارسی یعنی لغتنامۀ بزرگ دهخدا (1334)، معین (1350) و عمید (1350) میپردازیم. جدول (3)، که در پیوست (3) ارائه شدهاست، نتایج حاصل از این جستجوی لغتنامهای را نشان میدهد. در دومین مرحله، یکی از معانی فعل را انتخاب میکنیم و سپس یک جملۀ ساده، که در آن فعل با معنی مورد نظر به کار رفته است را به عنوان نمونه مینویسیم و در آخرین مرحله، معنای فعل جایگزین خود فعل در جمله میشود و از این طریق نخستیهای معنای فعل استخراج میشود. مثالهای زیر مراحل روش مبتنی بر الگوریتم لسک را بر روی تعدادی از فعلهای واژگانی سادۀ زبان فارسی نشان میدهد. 3) (6) آراستن: زینت دادن (6.الف) شاه دیگر روز باغ آراست خوب (رودکی) شاه دیگر روز باغ زینت داد خوب (7) نکوهیدن: سرزنش کردن (7.الف) یکی را نکوهید و دیگر ستود (فردوسی) یکی را سرزنش کرد و دیگر ستود. (8) جَستن: رها شدن (8.الف) ز بد دست ضحاک تازی ببست، به مردی زدست زمانه بجست (فردوسی) ز بد دست ضحاک تازی ببست، به مردی زدست زمانه رها شد. همانطور که از نتایج ارائه شده در جدول(3) بر میآید فعلهای سبک زبان فارسی در تأویل و تفسیر معنای فعلهای سادۀ واژگانی در این زبان بهکار رفتهاند، بنابراین فعلهای ساده واژگانی زبان فارسی حاصل ترکیب یک ریشه با یک فعل سبک هستند. این نتیجهگیری در مورد ماهیت فعلهای ساده واژگانی زبان فارسی میتواند تأیید رویکردی باشد که هیل و کایزر (2002) در رابطه با فعل اتخاذ کردند. آنها قائل به وجود یک ریشه و یک هستۀ فعلی در همۀ فعلهای زبان شدند و نمونههایی را از زبانهای مختلف ارائه دادند که در آنها هستۀ فعلی دارای تظاهر آشکار (فعلهای مرکب) و یا پنهان (فعلهای ساده) است. هیل و کایزر مثالهایی از زبان باسک ارائه دادند که در آنها هستۀ فعلی تظاهر آشکار یک فعل سبک را دارد: (9). Negar / eztul / barre / jolas egin. Cry / cough / laugh/ play do. ( 2002: 63)
و در زبان انگلیسی مواردی را مثال زدند از جمله فعلهای مشتق از اسم که هستۀ فعلی در آنها تظاهر غیرآشکار دارد: (10). √cough + v cough ( 2002:63)
مواردی مانند مثال (10) که در آنها هستۀ فعلی تظاهر آشکار ندارد یا به عبارتی تهی است، به اصطلاح هیل و کایزر محصول پروسۀ تلفیق[49] و به اصطلاح انگارۀ صرف توزیعی محصول همجوشی هستند. بدینترتیب، روش مبتنی بر الگوریتم لسک نیز ما را در اثبات زیرتخصیصیافتگی معنایی فعلهای سبک زبان فارسی یاری میرساند. جستجوی حدود 270 فعل واژگانی زبان فارسی در سه فرهنگ لغت جامع این زبان بیانگر این واقعیت است که فعلهای سبک در تأویل و تفسیر معنای فعلهای واژگانی این زبان به کار رفتهاند. در نتیجه، از نخستیهای معنایی فعل در زبان فارسی به شمار میروند. هر یک از این عناصر دارای همپوشانی، در کنار مشخصههای معنایی دیگر، سازندۀ یک فعل واژگانی ساده در این زبان میباشند. نمودار (1) میزان کاربرد هریک از فعلهای سبک را به عنوان نخستیهای معنایی در ساخت فعلهای واژگانی زبان فارسی نشان میدهد.
نمودار 1) میزان کاربرد فعلهای سبک زبان فارسی در تأویل معنایی فعلهای واژگانی ساده زبان فارسی همانطور که از نمودار بر میآید، فعل سبک «کردن» در تأویل و تفسیر 103 فعل از حدود 270 فعل سادۀ زبان فارسی، فعل سبک «شدن» در 21 فعل، فعل سبک «دادن» در 16 فعل، فعل سبک «داشتن» در 9 فعل، فعل سبک «گرفتن» در 9 فعل، فعل سبک «رفتن» در 4 فعل، فعل سبک «بردن» در 4 فعل، فعل سبک «آوردن» در 4 فعل، فعل سبک «گذاشتن» در 4 فعل، فعل سبک «خوردن» در 3 فعل، فعل سبک «آمدن» در 3 فعل، فعل سبک «کشیدن» در 3 فعل، فعل سبک «زدن» در 3 فعل، فعل سبک «یافتن» در 2 فعل، فعل سبک «گشتن» در 2 فعل، فعل سبک «بستن» در 2 فعل، فعل سبک «انداختن» در 1 فعل، فعل سبک «رسیدن» در 1 فعل، فعل سبک «بخشیدن» در 1 فعل و فعل سبک «افتادن» در 1 فعل به کار رفتهاند. نتایج حاصل از اعمال روش لسک بر فعلهای ساد ۀ زبان فارسی علاوه بر اینکه زیرتخصیصیافتگی فعلهای سبک را به اثبات میرساند، فهرستی از نخستیهای فعل در زبان فارسی را نیز به ما ارائه میدهد؛ مبحثی که علیرغم اهمیت پیش از این در زبان فارسی بررسی نشده است. در بخش 4-4 طبقهبندی جدیدی بر مبنای نخستیهای جهانی فعل برای فعلهای سبک زبان فارسی پیشنهاد میدهیم و به این ترتیب شاهدی دیگر بر زیرتخصیصیافتگی فعل سبک در زبان فارسی میآوریم.
4-4. طبقهبندی فعلهای سبک زبان فارسی بر اساس نخستیهای معنایی فعل آخرین شاهد بر نظاممندی معنایی انتخاب فعل سبک در زبان فارسی را با قرار دادن فعلهای سبک در یک طبقهبندی جدید بر پایۀ نخستیهای معنایی فعل ارائه میدهیم. مبحث تعیین نخستیهای معنایی فعل حوزهای از بررسیهای زبانی است که از دیرباز توجه محققان زیادی را به خود جلب کردهاست. از جمله مطالعات پیشین این حوزه میتوان به معنیشناسی مفهومی جکندوف (1983)، معنیشناسی: نخستیها و جهانیهای ویرزبیکا (1996) اشارهکرد. جکندوف (1975) نظریهای معنایی برای بازنمایی فعل بر پایۀ ملاحظات گروبر (1965) مطرح کرد. گروبر سه مفهوم مکان، تغییر و سببیت [50]را نخستیهای معنایی فعل در نظر گرفت. رویکرد جکندوف رویکردی صورتگرا به معنی در زبانهای طبیعی بود و بازنمایی معنای یک جمله را توصیف صوری اطلاعات موجود در آن جمله میدانست. سه نخستی معنایی فعل در نظریۀ وی عبارتند از؛ بودن ، ماندن و رفتن[51] با مفهوم مشترک حرکت[52] درتمامی آنها. این سه نخستی در ترکیب با سه نشانگر مالکیتی، موقعیتی و هویتی[53] اجزای سازندۀ طبقات مختلف فعلی به شمار میروند. جکندوف (1990) دو نخستی اجازه و سبب[54] را نیز به نخستیهای بازنمایی فعلی افزود. علاوه بر این پینکر (1989) و پستیوسکی (1991) نیز به بررسیهایی در حوزۀ معنیشناسی مفهومی بر اساس نخستیهای معنایی پرداختهاند. نخستیهای مفهومی و جهانیهای معنایی سنگ بنای نظریۀ معنایی ویرزبیکا (1996) نیز هستند. ویرزبیکا (1996: 122) مجموعهای کامل از مفاهیم جهانی را ارائه دادهاست که حاصل بررسی گسترده در تعدادی از زبانهاست. نخستیهای مربوط به حوزۀ فعل از دیدگاه وی عبارتند از کردن، واقع شدن و حرکت[55] . راجان (2015) هم به معرفی مجموعهای جدید از نخستیهای معنایی بر اساس مفاهیم مشترک و دارای همپوشانی در فعلهای زبان سنسکریت پرداخته است و از این طریق طبقهبندی هستیشناختی جدیدی از فعلها را ارائه داده است. وی معتقد است، 7 مفهوم اصلی که هریک به مجموعهای از ویژگیهای خاص اشاره دارند عناصر اولیه تشکیلدهندۀ مفهوم فعل هستند. راجان پر وقوعترین مفهوم فعلی مشترک در بررسی فعلها را مفهوم «واقع شدن/ اتفاق افتادن»[56] یافتهاست و آن را به ساختار «تغییر حالت در یک بافت خاص»[57] تعبیر کردهاست، نخستیهای وی عبارتند از: پوشاندن، بریدن، داشتن، دانستن، بودن، حرکت وکردن[58] . ویرزبیکا (1996) در مقدمۀ کتاب خود به این نکته اشاره کردهاست که توصیف معنی بدون مجموعهای از نخستیهای معنایی امکانپذیر نیست. وی پرداختن به معنا بدون در نظرگرفتن نخستیهای معنایی را ترجمۀ ناشناخته به ناشناخته میداند، مانند مثال (11) که در آن برای توصیف معنی یک واژه از واژۀ ناشناختۀ دیگری استفاده شده که جز دور تسلسل بر چیزی دلالت نمیکند و اطلاعاتی در جهت ابهام زدایی معنایی حداقل برای فردی که معنای هر دو واژه برایش ناشناخته است در پی نخواهد داشت. (11). Demand: request firmly Request: demand gently بر این اساس ویرزبیکا معتقد است برای یک معنیشناس چیزی مهمتر از پیروی و بهکارگرفتن مجموعهای بهینه از نخستیها نیست. با توجه به اهمیت موضوع نخستیهای معنایی، از یک سو، و برای ارائۀ دلیلی محکم بر زیرتخصیصیافتگی فعلهای سبک از سوی دیگر، به ارائۀ طبقهبندی جدیدی از فعلهای سبک بر مبنای نخستیها و جهانیهای معنایی فعل میپردازیم. نمودار (2) یک طبقهبندی جدید از فعلهای سبک زبان فارسی را بر پایۀ نخستیهای معنایی فعل پیشنهاد میدهد. در این طبقهبندی ابتدا به تبعیت از کریمیدوستان (1997) فعلها را به دو دستۀ رویدادی و ایستا طبقهبندی کردهایم. برای طبقۀ ایستا زیرطبقهای در نظر نگرفتیم چون تنها 1 فعل سبک ایستا در زبان فارسی دیده میشود. طبقهبندی 20 فعل سبک دیگر را بر پایۀ نخستیهای معنایی برشمرده برای فعل در مطالعات مرجع پیشین بنیان نهادیم. بدینسبب ابتدا نخستی «تغییر» را از گروبر (1965) وام گرفته و آن را به عنوان اساس سه زیرطبقه به کار بردیم؛ سپس، درهر یک از این سه زیرطبقه تغییراتی از انواع مختلف را مفروض دانستیم. از این جهت، اولین طبقه از این زیرطبقات را از نوع «تغییر مکان» در نظرگرفتیم که در برشماری گروبر از نخستیها، مستقیماً به عنوان یک نخستی و در برشماری جکندوف و راجان در نخستی «حرکت» مستتر میباشد. در دومین زیر طبقه، تغییر را از نوع «تغییر حالت» فرض کردیم که از نوع تغییر در ایستایی است و شاید بتوان آن را ابتداییترین مفهوم پیشانگاشتۀ تغییر دانست و علاوه بر آن این نوع تغییر میتواند نخستیهایی از نوع «اجازه» و «سبب» جکندوف را نیز در خود داشته باشد و سومین طبقۀ تغییرات، از نوع «تغییر مالکیت» است که جکندوف آن را به عنوان یک نشانگر در ساخت طبقات فعلی مطرح کرد. آخرین زیرطبقه برای طبقۀ رویدادیها، «کارکردیها» هستند، که منطبق بر زیرطبقه «کردن» ویرزبیکاست. جدول (4) جایگاه فعلهای سبک زبان فارسی را به تفکیک در هریک از این طبقات نشان میدهد.
نمودار 2) طبقهبندی فعلهای سبک زبان فارسی بر اساس نخستیهای معنایی فعل
جدول 4: فعلهای سبک زبان فارسی در طبقهبندی بر اساس نخستیهای معنای
قرار گرفتن فعلهای سبک زبان فارسی در طبقهبندی مبتنی بر نخستیهای معنایی فعل تأییدکنندۀ این واقعیت است که فرایند سبکسازی از میان فعلهای سادۀ زبان، زیرتخصیصیافتهترین فعلها را بهعنوان درونداد برگزیده است. اکنون برآنیم تا برای روشنتر شدن تصویر طبقهبندی پیشنهادی مثالهایی از هریک از این زیر طبقهها پیش نهیم: (12) پروژه به دلیل مشکلات اقتصادی بهناچار تعطیل شد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر حالت) (13) تیم مس در مسابقات عنوان پنجم را کسب کرد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: کارکردی) (14) انگلیس در لیگ برتر شکست خورد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر حالت) (15) تغییر قیمت نفت شاخصهای جهانی را بالا برد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر مکان) (16) بسیاری از کشورها به همکاری با آمریکا روی آوردند. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر مکان) (17) دولت بیشترین منابع مالی را به پروژههای عمرانی اختصاص داد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر مالکیت)
در مثال (12) فعل سبک «شدن» از زیرطبقۀ فعلهای سبک تغییر حالت در ساخت «تعطیل شدن» بهکار رفته و ساخت فعل سبک تغییر حالت را به دست دادهاست. در مثال (13) فعل سبک «کردن» از زیرطبقۀ فعلهای سبک کارکردی در ساخت «کسب کردن» بهکار رفته و فعل سبک کارکردی را ساخته است. در مثال (14) فعل سبک «خوردن» از زیرطبقۀ فعلهای سبک تغییر حالت در ساخت «شکست خوردن» بهکار رفته و ساخت فعل سبک تغییر حالت را به دست دادهاست. در مثال (15) فعل سبک «بردن» از زیرطبقۀ فعلهای سبک تغییر مکان در ساخت « بالا بردن» بهکار رفته و فعل سبک تغییر مکان را ساخته است. در مثال (16) فعل سبک «آوردن» از زیرطبقۀ فعلهای سبک تغییر مکان در ساخت «روی آوردن» بهکار رفته و ساخت فعل سبک تغییر مکان را به دست دادهاست و در مثال (17) فعل سبک «دادن» از زیرطبقۀ فعلهای سبک تغییر مالکیت در ساخت «اختصاص دادن» بهکار رفته و فعل سبک تغییر مالکیت را ساخته است. بررسی دادههای پیکرۀ طبقهبندی پیشنهادی را تأیید میکند.
5. نتیجهگیری پژوهش حاضر با این پرسش آغاز شد که چرا تنها تعدادی از فعلهای واژگانی زبان فارسی به فعل سبک تبدیل شدهاند و اینکه این انتخاب تصادفی بوده یا نظاممند. برای یافتن پاسخ این پرسش انگارۀ صرف توزیعی را برگزیدیم. در چارچوب صرف توزیعی و با مشاهدۀ ماهیت رفتاری فعلهای سبک، این فرض را مطرح کردیم که انتخاب فعلهای سبک در زبان فارسی انتخابی نظاممند است و نه تصادفی؛ بدین معنی که، در فرایند سبکسازی زبان از میان فعلهای واژگانی دست به انتخاب دستهای از فعلها زدهاست که به لحاظ معنایی زیرتخصیصیافته هستند و این زیرتخصیصیافتگی این امکان را برای آنها ایجاد میکند که در رقابت برای درج، گوی سبقت را از عناصر برابر تخصیصیافته و فراتخصیصیافته بربایند و مجوز درج در گرههای بیشتری را دریافت کنند. سپس، برای اثبات این فرض شواهدی دال بر زیرتخصیصیافتگی معنایی فعلهای سبک در زبان فارسی ارائه دادیم. شاهد اول، در اثبات زیرتخصیصیافتگی معنایی فعلهای سبک، یافتن فعلهای سبک زبان فارسی در جایگاه سرنمونهای طبقات اصلی طبقهبندی لوین (1993) بود، شاهد دوم در اثبات این زیرتخصیصیافتگی معنایی از طریق بررسی جایگاه فعلها ی سادۀ زبان فارسی، که دستخوش فرایند سبکسازی نشدهاند. در طبقهبندی لوین بود که نتایج حاصل از این بررسی حکایت از این داشت که بر خلاف فعلهای سبک زبان فارسی، این دسته از فعلها در زیرطبقات طبقهبندی لوین قرار دارند به عبارتی فراتخصیصیافتهاند. شاهد سوم را با استفاده از روشی مبتنی بر الگوریتم لسک (1986) ارائه دادیم که فعلهای سبک را در تأویل و تفسیر معنایی سایر فعلها نشان داد و از این طریق زیرتخصیصیافتگی معنایی این دسته از فعلها را آشکار ساخت و آخرین شاهد در اثبات این نظاممندی معنایی را با پیشنهاد یک طبقهبندی جدید برای فعلهای سبک زبان فارسی به نمایش گذاشتیم. بدین ترتیب نتایج حاصل از این پژوهش وجود نظاممندی معنایی در روند انتخاب و تحول دستهای از فعلها به فعل سبک را نشانداد. [1] .M. De Miguel [2] K.Geredes [3] . پژوهش حاضر فعلهای سبک را دستهای از فعلها میداند که بخشی از بار معنایی خود را طی فرایند سبکسازی معنایی از دست دادهاند؛ امّا، این میزان سبکشدگی در تمامی این فعلها به یک اندازه نیست و میتوان پیوستاری از میزان سبکشدگی این فعلها را را بر اساس دادههای پیکرهای ارائه داد. ساختهای فعل سبک در واقع ساختهایی هستند که در آنها یک مفهوم فعلی اعم از یک حالت و یا یک رویداد با همکاری یک پیشفعل و یک فعل سبک بیان میشود، به عبارت دیگر، از کاربرد هیچیک از این دو جز به تنهایی چنین مفهومی مستفاد نمیگردد. از سوی دیگر، در بهشمار آوردن یک فعل در زمرۀ فعلهای سبک زبان میزان شرکت فعل در ایجاد ساختهای فعل سبک را مدنظر قرار دادهایم. انتخاب فعلهای سبک در اثر حاضر بر مبنای روش سنجش زایایی بر اساس قابلیت جایگزینی استیونسن، فضلی و نرث (2004) صورت گرفتهاست و حداقل میزان زایایی از این روش 30 بوده است. این میزان در فعلهای پربسامدی مانند «کردن» به بیش از 1000 میرسد. نتایج حاصل بررسی پیکرۀ پژوهشگاه ارتباطات و فناوری اطلاعات شامل 950 هزار فایل متنی است. قرار دادن این معیار از این روست که شبهاتی را که ممکن است با مشاهدۀ یک یا دو نمونۀ استعاری فعل در ذهن ایجاد شود و وسوسۀ قرار دادن آن فعل در زمرۀ فعلهای سبک را ایجاد کند از بین ببریم. برای مثال با مشاهدۀ مواردی چون «دل بریدن» در پی این نباشیم که فعلی مانند «بریدن» را در زمرۀ فعلهای سبک در نظر بگیریم. به این دلیل که تصور بر این است که در مواردی محدود فعلهایی از این دست به قیاس از ساختهای فعل سبک در زبان ایجاد شدهاند و حداقل تا زمان نوشتن این مقاله نمیتوان آنها را در میان فعلهای سبک شدۀ زبان جای داد. 5. M. E. Lesk [17] .M. Halle [18]. A. Marantz [19] . H. Harley & R. Noyer [28] . J.S. Gruber [29] . M. Bowermann [30] . W. Foley & R. Van Valin [31]. P. Culicover & W. Wilkins [32] . R. Dixon [33]. D.R. Dowty [34] . C. Tenny [36]. از اینجا به بعد فعل نمایندۀ هر طبقه را سرنمون آن طبقه مینامیم. [37] . G.A.Miller & P.N. Jhonson [38] . B, Levin & S. Pinker [39]. لوین (1993: 21) این نکته را متذکر میشود که فعلهای هر طبقه در چهارچوبهای نحوی یکسان قابل جایگزینیاند؛ امّا، الزامی بر این قابلیت جایگزینی در بافتهای معنایی کاملاٌ یکسان وجود ندارد. فعلهای «شدن» و « گشتن» در زبان فارسی به لحاظ نحوی در گروه فعلهایی قرار میگیرند که بدون توجه به کنشگر به بیان و توصیف یک رویداد تغییر و دگرگونی میپردازند. از این رو، در یک طبقه قرار میگیرند. امّا، در بافتهای معنایی متفاوت قرار میگیرند. برای مثال فعل «گشتن» در بافتهای رسمیتر کاربرد مییابد و بسامد کاربرد آن نسبت به «شدن» بسیار کمتر است. [40]. ذکر این نکته لازم است که معیار تعیین زیرتخصیصیافتگی در اینجا مؤلفههای معنایی و نحوی سازندۀ فعلهای هر طبقه است و میزان تخصیصیافتگی هر فعل با سایر فعلهای همطبقه با آن فعل سنجیده میشود؛ بنابراین، بدیهی است که عضو سرنمون هر طبقه زیرتخصیصیافتهترین عضو باشد. این زیرتخصیصیافتگی است که فعل را مستعد سبک شدن مینماید. آنجا که از میزان زیرتخصیصیافتگی فعلها برای رقابت در درج سخن میگوییم تخصیصیافتگی فعلها با توجه به گره مورد نظر و فعلهایی که در رقابت با یکدیگرند سنجیده میشود و بر مبنای آن ما از زیرتخصیصیافتگی، برابر تخصیصیافتگی و فراتخصیصیافتگی فعل سخن میگوییم. [41] . لازم به ذکر است که ناتل خانلری در این فهرست تمامی فعلهای سادۀ واژگانی زبان فارسی را آورده است اعم از آنها که دستخوش سبکسازی شدهاند و آنها که صورت واژگانی را حفظ کردهاند. [43]. S.L. Pook & J. Catlett [44] . Y. Wilks & M. Stevenson [45] . D. Yarowsky [46] . Y. Kwong [47] . A. Gelbukh & G. Sidorov | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
انوشه، مزدک (1397). بازنگری در تصریف زمان گذشته در زبان فارسی بر پایۀ نظریۀ صرف توزیعی. جستارهایزبانی، شماره1، پیاپی43، 57-80. ناتلخانلری، پرویز (1365). تاریخ زبان فارسی، جلد 2. تهران: نشر نو. دبیرمقدم، محمد (1384). فعل مرکب در زبان فارسی. پژوهشهای زبانشناختی فارسی. مجموعه مقالات. تهران: مرکز نشر دانشگاه. دهخدا، علیاکبر ( 1334). لغتنامه بزرگ دهخدا. تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران. عمید، حسن (1350). فرهنگ عمید. تهران: انتشارات امیرکبیر. فرشیدورد، خسرو (1373). فعل مرکب و ساختمان آن. تهران: آشنا. معین، محمد (1350). فرهنگ فارسی معین. تهران: انتشارات امیرکبیر. میرعمادی، سیدعلی و واعظی، هنگامه (1386). نحوۀ ترکیب افعال مرکب فارسی بر پایۀ واژگانی بر مبنای دیدگاه کمینهگرا. زبان و زبانشناسی، شماره35، 137-147. وحیدیان کامیار، تقی (1351). در زبان فارسی فعل مرکب نیست. مجموعه سخنرانیهای دومین کنگرۀ تحقیقات ایرانی. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
Bobaljik, J. (2015). Distributed Morphology. ReVEL, 13, 24.University of Connecticut.
Bobaljik, J. (1994). What does adjacency do? In: The morphology syntax connection. The MITworking papers in Linguistics, 22, 1-32.
Bonali, C. (2014). Take a look at this! form, function and productivity of english light verb constructions. Linguistics Graduate Theses & Dissertations. University of Colorado at Boulder.
Butt, M. (2010). The Light Verb Jungle: Still Hacking Away. In M. Amberber, H. Harvey and B. Baker. 5-21 Cambridge: Cambridge University Press.
Butt, M. & Geuder, W. (2001). On the (semi) lexical status of light verbs. Semi-lexicalCategories: The Function of Content Words and the Content of Function Words. Eds. N .Corver and H. Riemsdijk. 323-370. Berlin:Walter de Gruyter.
Embick, A. & Marantz, D. (2006). Architecture and blocking. Ms, University of Pennsylvania and MIT.
Embick, D. & Noyer, R. (2001). Movement operations after syntax. Linguistic Inquiry 2:555-595.
Fillmore, C.J. (1970). The Grammar of Hitting and Breaking. In: Readings in English Transformational Grammar. Eds. R.A. Jacobs and P.S. Rosenbaum.120-133. Waltham: MA Ginn.
Fodor, J. (1975). Language of Thought. Harvard University Press.
Folli, R. Harley, H. & Karimi. S. (2005). Determinant of event type in Persian complex predicates.Lingua, 115, 10:1365-1401.
Grimshaw, Jane & Mester, A. (1988). Light verbs and q-theory. Linguistic Inquiry 19:205-232.
Gruber, J.S. (1965). Studies in Lexical Relations. Ph.D. dissertation, MIT.
Hale, K. & Keyser, S. (2002). Prolegomenon to a Theory of Argument Structure. The MIT Press.
Halle, M. & Marantz, A. (1993). Distributed Morphology and the pieces of Inflection. In: The View from Building. Ed. K., Hale and S. J. Keyser. 117-176. Cambridge: MIT Press.
Harley, H. & Noyer. R. (2000). Formal versus encyclopedic properties of Vocabulary: Evidence from nominalizations. In: Lexicon-Encyclopedic Interface. Ed. B. Peeters.349-374.
Hopper, P. &. Traugott, E. ( 2003). Grammaticalization. Cambridge: MIT Press.
Jackendoff, R. (1983). Semantics and Cognition. Cambridge: MIT Press.
Jackendoff, R. (1990). Semantic Structure. Cambridge: MIT Press.
Jespersen, O. (1965). A Modern English Grammar on Historical Principles (5). London: George Allen and Unwin Ltd.
Karimi, S. (1997). Persian Complex Verbs: Idiomatic or Compositional. Lexicology 3, 273–318.
Karimi-Doostan, G. (1997). Light verb constructions in Persian. Doctoral dissertation, University of Essex.
Lesk, M. (1986). Automatic sense disambiguation using machine readable dictionaries: how to tell a pine cone from an ice cream cone.Proceedings of the 5th annual international conference on systems documentation. 24-26.
Levin, Beth. (1993). English verb classes and alternations: A preliminary investigation. Chicago, Illinois: Chicago University Press.
Marantz, A. (2013). Verbal argument structure: Events and participants. Lingua 130,152–168.
Marantz, A. (1988). Clitics, Morphological merger and the mapping to phonological structure. New York: Academic Press.
Marantz, A. (1984). On the Nature of Grammatical Relations. Cambridge: The MIT Press.
Pfau, R. (2009). Grammar as Processor. Amsterdam: John Benjamins Publishing.
Pustejovsky, J. (1991). The Syntax of Event Structure. In: lexical and Conceptual Semantics Eds. B. Levin and S. Pinker. 47-87. Cambridge: Blackwell.
Rajan, K. (2015). Ontological classification of verbs based on overlapping verb Senses. Doctoral dissertation, International Institute of Information Technology.
Roberts, I. & Rossou, A. (2003). Syntactic changes: A minimalist approach to grammaticalization. Cambridge: Cambridge university Press.
Siddiqi, D. (2009). Syntax Within word: economy, allomorphy, and argument selection in Distributed Morphology. Amesterdom:John Benjamins.
Stevenson, S. & Fazly, A. & North, R. (2004). Statistical measure of semi-productivity of light verb constructions. In: Proceedings of ACL’04 workshop on multiword expressions 1-8.
Wierzbicka, A. (1996). Semantics: Primes and Universals. New York: Oxford University Press. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,440 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 371 |