تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,638 |
تعداد مقالات | 13,319 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,877,312 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,946,994 |
بحثی در باب چپنشانیِ1 فارسی و چالشهای نظری آن برای دستور نقش و ارجاع | ||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||
مقاله 4، دوره 11، شماره 2 - شماره پیاپی 21، مهر 1398، صفحه 45-64 اصل مقاله (850.09 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2019.115388.1308 | ||
نویسنده | ||
فرهاد معزی پور* | ||
استادیار، گروه دروس عمومی، دانشگاه صنعتی شاهرود، ایران | ||
چکیده | ||
در این مقاله ابتدا به معرفی چپنشانی و پیامدهای ساخت اطلاعی آن در زبان فارسی میپردازیم. چپنشانی در زبان فارسی از منظر ساخت اطلاع در قالب دو ساخت چپنشان مبتداساز و تقابلساز تحقّق مییابد. ساخت ملکی بیرونی دوگانه به عنوان یک ساخت چپنشان مبتداساز میزبان دو سازۀ گسستۀ چپنشان در حاشیۀ بند میشود. دو ویژگی درون بندی بودن و کانونی بودن سازۀ چپنشان ساخت چپنشان تقابلساز را از ساخت مبتداساز جدا میکند. هر یک از این دو ساخت ویژگیهای نحوی و ساخت اطلاعی ویژهای دارند که ساخت لایهای بند در دستور نقش و ارجاع به عنوان چارچوب نظری این پژوهش از تبیین آنها باز میماند. نگارنده در این مقاله میکوشد تا با الحاق مؤلفههای ساخت اطلاعی چون برجستگی گفتمانی و تقابل به معنی گزینش از میان مجموعهای با اعضای مشخص به واژگان ساخت اطلاعی در این الگوی دستوری، دو جایگاه نحوی زبان- ویژه را به حاشیۀ چپ مرکز در ساخت لایهای بند معرفی کرده تا بر کفایت ردهشناختی ساخت لایهای بند بیفزاید. | ||
کلیدواژهها | ||
چپنشانی؛ فارسی؛ دستور نقش و ارجاع؛ ساخت اطلاع؛ حاشیۀ چپ؛ برجستگی گفتمانی؛ تقابل | ||
اصل مقاله | ||
1. مقدمه: چپنشانی در فارسی از منظر آرایش واژگانی چپنشانی[1] از جمله ساختهای نحویِ نشاندار در زبان فارسی است که به واسطۀ آن مفعول متممی یا مالک در ساخت اضافی به دلایل کاربردشناختی از جایگاه اصلی خود در درون بند خارج شده و جایگاه اصلی خود را به یک واژهبست ضمیری که بازیافت نقش نحویِ آن سازۀ چپنشان را بر عهده میگیرد، واگذار میکند. این جابهجایی در زبان فارسی با حضور پساضافۀ «را» به دنبال سازۀ چپنشان همراه میشود.[2] با توجه به پیوند ناگسستنی را- نشانی در زبان فارسی و مفهوم مبتدابودگی، تنها انگیزۀ چپنشانی در زبان فارسی، مبتداسازی سازۀ چپنشان برشمرده شده است (دبیرمقدم، 1384). در مثالهای (1) و (2) به ترتیب میتوان چپنشانی مالک در ساخت اضافی و مفعول متممی را مشاهده کرد. (1) غزلُ، شمارهشُ پیدا کردم. (2) بچهرو، چاقورُ ازش بگیر.
لمبرکت[3] (2001) از چهار ویژگیِ ردهشناختی برای تشخیص ساخت چپنشان نام میبرد: 1. برونبندی بودنِ سازۀ چپنشان، 2. امکان درونبندی شدنِ سازۀ چپنشان یعنی برگشت به همان شکل بینشان پیش از اعمال چپنشانی، 3. همنمایگی ضمیری و 4. مشخصۀ آوایی ویژه. با استناد به این چهار ویژگی میتوان دریافت که چپنشانی در زبان فارسی از معیارهای چهارگانۀ لمبرکت پیروی میکند. با در نظر گرفتن مثالهای (1) و (2) برونبندی بودن سازۀ چپنشان از طریق ویرگول نشان داده شده است، امکان درونبندی شدنِ سازۀ چپنشان مهیّا است (به عنوان مثال شمارۀ غزلُ پیدا کردم، چاقورُ از بچه بگیر)، واژهبست ضمیری از همنمایگی آن با سازۀ چپنشان حکایت دارد و نحوۀ ادای جمله در ساخت چپنشان به گونهای است که گوینده با نهادن تکیۀ فعال سازی[4] (لمبرکت، 1994: 259( و ایجاد مکث، مرز میان بند و جمله را تعیین میکند. ذکر این نکته در اینجا لازم است که ویژگیهای چهارگانۀ فوق از منظر کاربردشناختی به خوانش مبتدابودگیِ سازۀ چپنشان منجر میشود، همان تعبیری که دبیرمقدم (1384) از این فرایند نحوی دارد و از آن ذیل عنوان مبتداسازی ضمیرگذار یاد میکند. به باور نگارنده علاوه بر برخورداری از ویژگیهای فوق، چپنشانی در زبان فارسی از مشخصههای نحوی و ساخت اطلاعی دیگری برخوردار است که کمتر در ادبیات پژوهشی این فرایند نحوی به چشم میخورد. در اینجا به این مشخصهها اشاره میکنیم و در بخش 4 به پیامدهای آنها و نحوۀ رویارویی با آنها در دستور نقش و ارجاع میپردازیم. به باور نگارنده چپنشانی در زبان فارسی صرفاً به منظور مبتداسازی انجام نمیگیرد. یکی دیگر از نقشهای چپنشانی در زبان فارسی ایجاد نقش کانون تقابلی برای مفعول متممیِ چپنشان است. بافت پرسش و پاسخ در مثال (3) را در نظر بگیرید. (3) الف. دیشب تو عروسی با کی رقصیدی، فرزاد یا مهرداد؟ ب. مهردادُ باهاش رقصیدم. در مثال (3.ب) سازۀ مهرداد یک مفعول متممی چپنشان است که البته با سازۀ چپنشان بچه در مثال (2) تفاوتهایی دارد. وجوه اشتراک این دو سازه به شرح ذیل است:
اما سازۀ مهرداد در مثال (3.ب) از منظر ساخت اطلاعی نقش کانون تقابلی دارد، به عبارتی دیگر، پرسش (3.الف) تداعیکنندۀ پیشانگارۀ گوینده با x رقصید میباشد و مصداق مهرداد به عنوان ارزش صحیح، گزارۀ باز حاضر را به تصریح تبدیل میکند، لذا در وهلۀ نخست در ساخت اطلاع جمله نقش کانون را بر عهده دارد و از آن جهت که در رقابت/تقابل با عضو دیگری (فرزاد) از یک مجموعۀ تشخیصپذیر ({فرزاد، مهرداد}) به عنوان ارزش صحیح انتخاب میشود، تقابلی تفسیر میشود. اعطای نقش کانونی تقابلی به سازۀ چپنشان در مثال (3.ب) برآمده از مشخصههای نحوی و آوایی متفاوت با سازۀ چپنشان در مثال (2) است که ذیلاً فهرست میشوند:
بنابراین چپنشانی از حیث ساخت اطلاع مبیّن دو ساخت نحوی مجزا است: ساخت چپنشان مبتداساز[9] و ساخت چپنشان تقابلساز[10]. نکتۀ دیگری که در باب چپنشانی باید به آن اشاره کرد، امکان چپنشانیِ دو مالک به طور همزمان از یک ساخت اضافی است. پیشتر نمونۀ چپنشانیِ مالک را در مثال (1) نمایش دادهایم. این ساخت نحوی را به پیروی از پِین و بَرشی[11] (1999) ساخت مالک ِ بیرونی[12] مینامیم. از آنجایی که فارسی امکان چپنشانی همزمان دو مالک را مهیا میسازد، ساختی که در آن دو مالک بیرونی وجود دارد را ساخت ملکی بیرونی دوگانه[13] مینامیم. این ساخت نخستینبار در دبیرمقدم (1384) معرفی شد که نمونۀ آن را میتوان در مثال (4) مشاهده کرد. در این مثال سازههای بچه و دگمه دو مالک بیرونی قلمداد میشوند که هر دو با پساضافۀ «را» همراه شدهاند. در مثال (5) نیز ساخت ملکی بیرونی دوگانه مشهود است با این تفاوت که مالکهای برونی شامل فرزاد و خانم بدون «را» ظاهر شدهاند چراکه مملوک در این ساخت در حالت فاعلی قرار دارد. شایان ذکر است که هر دو مالک بیرونی در ساخت ملکی بیرونی دوگانه مبتداهای جمله هستند ولی با توجه به برجستگی گفتمانیِ بیشتر مالکِ نخست (نسبت به مالک دوم) که از منظر نحوی با استقرار آن در جایگاه نخستینِ خارج از بند متبلور میشود، آن مالک به عنوان مبتدای اولیه و مالک دوم به عنوان مبتدای ثانویۀ جمله در نظر گرفته میشوند. سازههایی که بعد از ویرگول دوم قرار میگیرند همگی بخش کانون جمله را تشکیل میدهند.
(4) بچهرو، پیرهنشُ، دگمهشُ بدوز. (دبیرمقدم، 1384: 129) (5) فرزاد، خانمش، کلیهش از کار افتاده.
بعد از معرفی چپنشانی و نمونههای آن در زبان فارسی شامل ساخت چپنشان مبتداساز (مثالهای 1، 2، 4 و 5) و ساخت چپنشان تقابلساز (مثال 3.ب) به پرسش اصلی این پژوهش میپردازیم. نگارنده معتقد است که ساخت لایهای بند در دستور نقش و ارجاع در وضعیت کنونی خود به دلایلی که متعاقباً ذکر خواهند شد، قادر به میزبانی سازۀ چپنشان تقابلی مانند سازۀ مهرداد در مثال (3.ب) نیست. ساخت ملکی بیرونی دوگانه نیز به دلیل حضور دو سازۀ نحوی گسسته از بند از یک طرف و وجود تنها یک جایگاه نحوی گسسته در ساخت لایهای بند چالشبرانگیز است. با عنایت به اینکه ساخت لایهای بند در دستور نقش و ارجاع مدعی این است که از کفایت ردهشناختی برای بازنمایی ساختار بند برخوردار است (ونولین، 2005: 3)، باید دید که این مدل دستوری چگونه امکان میزبانی سازۀ چپنشان تقابلی و دو مالک بیرونی را آنچنان که دادههای فوق نشان میدهد، مییابد. پاسخ این پرسشها را پس از مرور مختصر بر ادبیات چپنشانی در فارسی در بخش 2 و معرفی ساخت لایهای بند در دستور نقش و ارجاع در بخش 3، با ارائۀ راهکارهایی نوین در بخش 4 مییابیم.
2. نگاهی مختصر بر پیشینۀ چپنشانی در زبان فارسی چپنشانی در زبان فارسی از هر دو منظر نقشگرایی و صورتگرایی (مشخصاً نحو زایشی) مورد بررسی قرار گرفته است. با مروری بر پیشینۀ تحقیق درمییابیم که این ساخت نحوی- همانگونه که پیشتر اشاره شد- اهمیت خود را مدیون پساضافۀ «را» و نقش آن در زبان فارسی و به خصوص در جملاتی با نحو چپنشان میباشد. کریمی (1989) نقش «را» در زبان فارسی و نیز جملات چپنشان را نمایش مؤلّفههای مشخصبودگی[14] و غیرفاعلی بودن[15] گروه اسمی همراه آن میداند. منظور آن است که اگر یک گروه اسمی چون سازۀ چپنشان یک عضو برجسته از یک مجموعه مرکب باشد، حالت فاعلی نداشته باشد و تحت حاکمیت حرف اضافه نباشد، حضور «را» در کنار آن اجباری میشود. قمشی (1997) «را» در زبان فارسی را نشانهای برای نمایاندن گذرایی[16] بالای یک گروه اسمی میداند به این معنی که یک گروه اسمی را- نشان قابلیت بیشتری برای نمایاندن مؤلّفههای معرفگی، جانداری و نتیجتاً واقع شدن در مقام مبتدای جمله/گفتمان را دارد. از نگاه فرمالیستی ایشان، گروههای اسمی را- نشان همگی مبتداهایی هستند که به صورت افزودههای فعلی توسط این پساضافه حالت غیرفاعلی میپذیرند. گنجوی (2007) را- نشانی در زبان فارسی را ابزاری برای نمایش کهنگی گروههای اسمیای میداند که مصادیق آنها از مفروضات گفتمان پیشین در بافت گفتگو میباشند. به اعتقاد ایشان سازۀ چپنشان به صورت افزودگی به گروه تصریف/زمان ملحق شده و به دلیل برخورداری از یک جایگاه نحوی مجزا از گروههای اسمی را- نشانِ موضوعی (همان مفعولهای مستقیم به تعبیر عام)، تفسیر مبتدابودگی میپذیرند. از میان رویکردهای نقشگرا به دبیرمقدم (1384)، شهیدی (1379) و رابرتس و همکاران (2009) اشاره میکنیم. دبیرمقدم (1384) نقش «را» در زبان فارسی را چه زمانی که مفعولهای معرفه و نکرۀ مشخص و چه زمانی که قیود زمان و مکان و سازههای چپنشان را مشایعت کند، نمایاندن مبتدای ثانویۀ جمله میپندارد به گونهای که توالی رخدادهای این پساضافه در جملاتی چون (4) به تلقی مبتدای ثانویه به عنوان مؤلّفهای پیوستاری میانجامد. معزی پور (1397) پیشتر به نواقص این فرضیه پرداخته و معتقد است که وقوع یک مالک چپنشان در جایگاه خارج از بند به منزلۀ آن است که این سازه تنها مبتدای جمله میباشد چراکه انگیزش کاربردشناختی در به کارگیری ساخت چپنشانِ مبتداساز، انتقال موضوعیتِ یک پارهگفتار از یک مصداق گفتمانی به یک مصداق گفتمانی دیگر است. به عنوان مثال، منظور گوینده از ادای جملاتی چون مثالهای (1) و (2) موضوعیتبخشی به مصادیق غزل و بچه می باشد فارغ از اینکه در گفتمان پیشین چه مصداق یا مصادیقی مورد بحث بودهاند، از این حیث فرضیۀ مبتدای ثانویه بودن هر اسم را- نشان و پیوستاری بودن مبتدای ثانویه ابطال میشود. شهیدی (1379) به پیروی از دبیرمقدم (1384) پساضافۀ «را» را یک نقشنمای مفعولی در سطح نحو و نشانۀ مبتدای ثانویه میداند. ایشان بر این باورند که سیر تحول تاریخی این پساضافه شامل دو دورۀ تغییر است، ابتدا زمانی که «را» به عنوان یک نشانۀ دستوری نقطۀ تلاقی نحو و کابردشناسی شده و برای نمایاندن مفعولی که مبتدای ثانویۀ جمله است دستوری میشود که البته این کارکرد خود در فارسی محاوره برای چپنشانی مفعول متممی و مالک در ساخت اضافی برای ایفای نقش مبتدای ثانویه بسط مییابد. در دورۀ دوم تغییر، برخی از قیود زمان و مکان که عمدتاً افزودههای کانونی هستند و نحو فارسی امکان را- نشانی از آنها را سلب میکند، صرفاً برای مبتدای ثانویه شدن با «را» ظاهر میشوند. نکتۀ دیگری که در این اثر مورد بررسی قرار میگیرد وضعیت شناختی یک سازۀ چپنشان است که باید برای شنونده، کهنه باشد ولو اینکه در گفتمان پیشین ذکر آن نرفته باشد. رابرتس و همکاران (2009) در بخش چهار کتاب خود به بررسی نمونههایی از جملات نشاندار زبان فارسی که در آنها آرایش واژگان از حالت کانونی خود خارج شده و دستخوش فرایندهایی چون مبتداسازی و کانونیسازی شدهاند، پرداختهاند. گرچه در این بخش، هیچ جملهای با نحو چپ نشان بررسی نشده است، اما آنچه که نگارنده را وا میدارد تا اثر مذکور را در پیشینۀ تحقیق خود جای دهد، جملاتی هستند که در آنها مفعول مستقیمِ را- نشان بدون تأثیرپذیری از فرایند چپنشانی و تنها با اعمال پیشایندسازی[17] در جایگاه نخست جمله و مشخصاً در جایگاه پیشین ِمرکز به عنوان یکی از جایگاههای زبانویژه در ساخت لایهای بند در دستور نقش و ارجاع-که در بخش سه به آن خواهیم پرداخت- قرار میگیرد. پیامد ساخت اطلاعی این پیشایندسازی، با در نظر گرفتن جایگاه تکیه، ایفای نقش کانون تقابلی و مبتدای تقابلی توسط مفعول پیشایندشده است. خوانش کانون تقابلی و مبتدای تقابلی برای مفعول پیشایندشده در مثال (6)، به تأسی از نگارندگان به ترتیب در (7.a) و (7.b) قید شده است.
(6) این کتاب داستانُ کیمیا اغلب برای بچهها میخونه. (رابرتس و همکاران، 2009: 143) (7) a. Kimia reads THIS STORYBOOK often for children. b. As for this storybook, Kimia often reads (it) for children.
آنچه که توجه نگارنده را به خود جلب میکند این حقیقت انکارنشدنی است که مفعول مستقیم را- نشان در مثال (6) میتواند پذیرای هر دو نقش کانون و مبتدای تقابلی باشد که تلویحاً مُبیّن این حقیقت در دستور زبان فارسی است که گرچه نمیتوان ارتباط تنگاتنگ میان را- نشانی و مبتدابودگی را انکار کرد، اما تلقّی محضِ «را» به عنوان نشانۀ مبتدا یا مبتدای ثانویه نادرست است چراکه این پساضافه قابلیت همراهی با کانون جمله را نیز داراست. این مشاهده همسو است با دیدگاه گوینده مبنی بر تقسیم چپنشانی به چپنشانی مبتداساز و چپنشانی تقابل ساز؛ به سخنی دیگر، امکان همراهی «را» با سازۀ چپنشان هم در نقش مبتدا و هم در نقش کانون تقابلی مؤیّد این ادعاست که «را» الزاماً، مبتدانشان نیست. توضیحات بیشتر را به بخش چهار مقاله موکول میکنیم. باید توجه داشت که فرایند پیشایندسازی که در نحو زایشی از آن ذیل عنوان قلب نحوی چپرو[18] یاد میشود (ن.ک. کریمی، 2005)، متمایز از فرایند چپنشانی است چراکه چپنشانی در زبان فارسی بر مالک در ساخت اضافی و مفعول متممی اعمال می شود و حضور واژهبست ضمیری در جایگاه کانونی آن سازه ضروری است (مثالهای 2-1). بالعکس در مثال (6)، مفعول مستقیم به همراه نشانۀ دستوری خود یعنی «را» به جایگاه نخست و بدون حضور واژهبست ضمیری در جایگاه اصلی خود پیشایند میشود. شایان ذکر است که لازار (1992: 190-189 ) و قمشی (1997: 157) تلویحاً از چپنشانی مفعول مستقیم نیز یاد کردهاند. به باور ایشان، مفعول مستقیم تنها در صورتی که را- نشان باشد، میتواند دستخوش فرایند چپنشانی شده و در جایگاه نخست جمله قرار بگیرد که البته این جابهجایی حضور یک واژهبست ضمیری را میطلبد. نمونۀ چپنشانی مفعول مستقیم در مثال (8) آمده است. (8) سیبُ، خوردمش. (قمشی،1997: 157)
3. مبانی نظری دستور نقش و ارجاع یک مدل دستوری ساختگرا- نقشگرا است. در این مدل دستوری، چون مدلهای رقیب خود مانند دستور نظاممند- نقشگرا[19] (هلیدی و متیسن[20]، 2014) و دستور گفتماننقشی[21] (هِنگوِلد و مَکنزی[22]، 2008)، زبان نظامی ساختمدار برای خلق ارتباطات انسانی است. در این تئوری نقشگرا، سخنوران زبانها در خلاء قادر به گفتگو نمیباشند بلکه این فرایند در قالب فعالیتها و محیطهای فرهنگی- اجتماعی تعریفشده که سخنوران در آنها نقشها و موقعیتهای اجتماعی مشخصی دارند، شکل میگیرد (فولی و ونولین[23]، 1984: 8). آنچه که دستور نقش و ارجاع را از نظریههای صورتگرا چون نحو زایشی متمایز میسازد، عدم وجود لایههای انتزاعی مانند ژ- ساخت، ر- ساخت، ساخت منطقی، باز نمون، ادغام و همچنین گشتارها است. لازم به ذکر است که بر خلاف نحو زایشی، ساختهای دستوری بر اساس نقشهای معنایی و ارتباطی آنها تبیین میشوند (فولی و ونولین: 14)، از اینروست که تعامل میان حوزههای نحو، معناشناسی و کاربردشناسی (مشخصاً ساخت اطلاع)، قلب این نظریۀ دستوری را تشکیل میدهد. شاکلۀ دستور نقش و ارجاع را عمدتاً میتوان در آثاری چون ونولین و لاپولا[24] (1997) و ونولین (2005) یافت. لازم به ذکر است از آنجایی که چپنشانی یک راهکار نحوی- ساخت اطلاعی نه تنها در زبان فارسی بلکه در دیگر زبانها قلمداد میشود، در زیربخش 3-1 تنها به معرفی ساخت لایهای بند و ساخت اطلاع در این مدل دستوری میپردازیم و از معرفی حوزۀ معناشناسی در آن چشمپوشی میکنیم. در زیربخش 3-2 بر حاشیۀ چپ مرکز و مشخصههای نحوی- کاربردشناختی آن در ساخت لایهای بند تمرکز میکنیم.
3-1. ساخت لایهای بند و ساخت اطلاع در دستور نقش و ارجاع ساخت لایهای بند[25] در این مدل از جمله مفاهیم اصلی و جهانشمول در حوزۀ نحو ِ دستور نقش و ارجاع است که در صدد آن است که ویژگی ساختاری مشترک بند در زبانهای مختلف را به تصویر کشد، از این رو است که ساخت لایهای بند به جای تکیه بر مفاهیم نحوی بر مفاهیم معناشناختی استوار میشود. ساخت لایهای بند ساختاری سلسلهمراتبی دارد. از ترکیب هسته[26] (محمول) و موضوع(ها) مرکز[27] ساخته میشود و حاصل ترکیب مرکز با غیرموضوعها چون افزودههای زمانی و مکانی، بند میباشد. سازههای نحوی در ساخت لایهای بند در شکل (1) نمایش داده میشود. در ساخت لایهای بند چهار جایگاه نحوی دیگر نیز متصور است که زبانویژه هستند و انگیزشهای ساخت اطلاعی چون مفاهیم مبتدا و کانون موجبات پیدایش آنها را در زبانهای مختلف فراهم میآورد. این جایگاهها همگی خارج از مرکز قرار دارند و به جایگاههای برونمرکزی[28] شهرت دارند. در سمت چپ مرکز، جایگاه پیشین مرکز[29] و جایگاه گسستۀ چپ[30] وجود دارند. جایگاه پیشین مرکز یک جایگاه درونبندی است در حالی که جایگاه گسستۀ چپ یک جایگاه برونبندی و درونجملهای است. در سمت راست مرکز نیز جایگاه پسین مرکز و جایگاه گسستۀ راست واقع هستند که ویژگیهای نحوی آنها به ترتیب مانند جایگاه پیشین مرکز و جایگاه گسستۀ چپ میباشد.[31] این ویژگیهای نحوی، پیامدهای ساختاطلاعی ویژهای را برای این جایگاهها به همراه دارد که در زیر بخش بعدی به آن خواهیم پرداخت.
شکل 1) ساخت لایهای بند در دستور نقش و ارجاع
در زبانشناسی امروز نقش ساخت اطلاع در شکل دادن به دستور جمله از اصولی است که در هر دو نحلۀ زبانشناسی صورتگرا و نقشگرا بدیهی پنداشته میشود. ونولین و لاپولا (1997) نظریۀ ساخت اطلاع مطرحشده توسط لمبرکت[32] (1994) را به این مدل میافزایند. ساخت اطلاع جمله در این چارچوب از سه بخش تشکیل میشود که به ترتیب عبارتند از پیشانگاره دربرابر تصریح، تشخیصپذیری[33] و وضعیت فعالسازی مصادیق گفتمان در ذهن شنونده و سرانجام مبتدا در برابر کانون. پیشانگارۀ کاربردشناختی[34] مجموعه گزارههایی است که گوینده، آگاهی شنوندۀ خود را نسبت به آنها مفروض میداند و تصریح کاربردشناختی[35] آن گزارهای است که شنونده از محتوای آن حین مکالمه مطلع میشود. ازآنجاییکه ذهن انسان انبارهای از هستارها و گزارهها است، نمیتوان انتظار داشت که بازنماییهای ذهنی متعلق به آنها در زمان گفتگو شرایط یکسانی داشته باشند. برای تعیین وضعیت شناختی مصادیق و گزارهها، لمبرکت از معیارهای چِیف (1987) بهره میگیرد. اگر در زمان گفتگو شنونده بازنمایی ذهنی برای یک مصداق گفتمانی نداشته باشد آن مصداق تشخیصناپذیر است. اما اگر حضور یک بازنمایی ذهنی برای یک مصداق در ذهن شنونده از جانب گوینده پیشنگاشتهانانگاشته تلقی شود (یعنی پیشانگارۀ تشخیصپذیری برقرار باشد)، آن بازنمایی ذهنی میتواند یکی از سه وضعیت فعال، نیمهفعال و غیرفعال را داشته باشد. بازنمایی مربوط به مصداق فعال در زمان گفتگو کاملاً در ذهن مخاطب برجسته است و در کانون آگاهی او قراردارد. بازنمایی مربوط به مصداق نیمهفعال در حاشیۀ ذهن مخاطب قرار داشته و شنونده در زمان گفتگو بر آن متمرکز نیست. بازنمایی مربوط به یک مصداق غیرفعال نه در کانون آگاهی و نه در حاشیۀ ذهن شنونده قراردارد، البته آن بازنمایی در حافظه بلندمدت او حضور دارد. مبتدا در نظریۀ ساخت اطلاع لمبرکت یک رابطۀ کاربردشناختی، و نه نحوی، است و بر خلاف مفهوم آغازگر هلیدی بر پایۀ جایگاه نخست یک سازۀ نحوی در درون بند تعریف نمیشود. لمبرکت، به پیروی از گوندل (1988)، در تعریف مبتدا چنین مینویسد: یک واحد زبانی(E) مبتدای جمله است اگر و تنها اگر هدف گوینده از بهکارگیری آن در جمله، افزایش آگاهی مخاطب، مطالبۀ اطلاعات، یا ایجاد واکنش از جانب شنونده نسبت به آن واحد زبانی باشد. یک گزاره (P) خبر جمله است اگر و تنها اگر هدف گوینده، برقراری ارتباط میان آن گزاره و مبتدای جمله باشد (ص. 210).
نحوۀ ارتباط مبتدا با دیگر مؤلفههای ساخت اطلاعی چنین است که اگر یک مصداق گفتمانی در دایرۀ مفروضات مشارکین کلام قرار داشته باشد، وضعیت شناختی آن در ذهن مخاطب فعال باشد و گوینده در باب آن به خبررسانی بپردازد، آنگاه آن مصداق به عنوان مبتدای جمله در نظر گرفته میشود. از دیگر مؤلفههای ساخت اطلاع لمبرکت طبقهبندی انواع کانون است که شامل کانون محمولی[36]، کانون محدود[37] و کانون جملهای[38] میشود. در ساخت کانون محمولی، فاعل در نقش مبتدا ظاهر شده و محمول جمله که میتواند فعل به تنهایی یا فعل به همراه مفعول باشد کانون جمله است. در ساخت کانون محدود یکی از موضوعها یا غیرموضوعها یا حتی خود محمول/فعل به تنهایی حوزۀ کانون[39] جمله را تشکیل میدهد. در ساخت کانون جملهای فاعل به همراه محمول کانون جمله را میسازد. بازنمایی صوری ساخت اطلاع در دستور نقش و ارجاع تنها شامل بازنمایی ساخت کانون میشود. بازنمایی صوری ساخت کانون نیز شامل محدودۀ کانون بالقوّه[40] و محدودۀ کانون بالفعل[41] میشود. محدودۀ کانون بالقوّه در فارسی تمامیِ بند میباشد چراکه هر سازهای در این محدوده میتواند کانونِ بالفعل آن باشد. محدودۀ کانون بالقوّه به صورت خطچین و محدودۀ کانون بالفعل به صورت مثلثی که رئوس آن با خطوط پیوسته به هم متصل شدهاند نمایش داده میشوند. ون ولین (2005) از قرارداد دیگری در بازنمایی ساخت کانون محدود پرده برمیدارد که به موجب آن کانون محدود بینشان با خطوط افقی و کانون محدود نشاندار- که خارج از جایگاه کانونی خود قراد دارد- با خطوط عمودی در درون مثلث بازنمایی میشوند. 3-2. حاشیۀ چپ مرکز و ویژگیهای نحوی- ساخت اطلاعی آن در دستور نقش و ارجاع در ساخت لایهای بند علاوه بر این عناصر جهانشمول جایگاههای نحوی دیگری را میتوان دید که برآمده از نقشهای گفتمانی بوده و زبانویژه هستند. همانگونه که پیشتر اشاره شد، در سمت چپ مرکز دو جایگاه پیشین مرکز و جایگاه گسستۀ چپ وجود دارند که هریک از مشخصات نحوی- ساخت اطلاعی ویژهای برخوردار هستند. این مشخصات برای جایگاه پیشین مرکز و جایگاه گسستۀ چپ ذیلاً بیان میشود: جایگاه پیشین مرکز:
جایگاه گسستۀ چپ:
آنچه که تحت عنوان حاشیۀ چپ مرکز در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد، در حقیقت تجمیع دو جایگاه پیشین مرکز و جایگاه گسستۀ چپ میباشد که علت حضور آنها مؤلّفههای ساخت اطلاعی چون مبتدا و کانون است. یادآوری دو نکتۀ دیگر ضروری مینماید. نخست آنکه هر دو جایگاه فوقالذکر برونمرکزی هستند با این تفاوت که جایگاه پیشین مرکز خارج از مرکز ولی در درون بند واقع شده است در حالی که جایگاه گسستۀ چپ خارج از مرکز ولی بیرون از بند و در درون جمله مستقر میشود. درونبندی بودن جایگاه پیشین مرکز این امکان را فراهم میسازد که سازۀ مستقر در این جایگاه در سیطرۀ عملکرد نیروی منظوری قرار گرفته و از خوانشی کانونی برخوردار شود. بالعکس سازههای مستقر در جایگاه گسستۀ چپ به دلیل برونبندی بودن از سیطرۀ عملکرد نیروی منظوری مصون مانده و همیشه مبتدا قلمداد میشوند. نکتۀ دیگر آن است که اصطلاح حاشیۀ[42] مرکز و حاشیۀ چپ مرکز را نباید خلط کنیم؛ حاشیۀ مرکز محل قرار گرفتن همان افزودههای مکانی و زمانی است. و سرانجام باید اشاره کرد که گاه یک افزودۀ زمانی یا مکانی در نقش یک مبتدای چارچوبهنما[43] به جایگاه گسستۀ چپ منتقل میشود که در این حالت مرکزِ بند پذیرای یک ضمیر بازیافتی در جایگاه پیشین این عناصر نمی باشد چراکه استقرار یک ضمیر بازیافتی نیازمند موضوع بودن و نه افزوده بودن است. حال به مثالهای زیر توجه کنید. (9) دیروز، از سامان من (...) پول گرفتم. (10) سامانُ، از(ش) پول گرفتم. (11) مشهدُ، با هواپیما برو. در مثال (9) دیروز یک مبتدای چارچوبهنما و گروه حرف اضافۀ از سامان کانونی پیشایندشده میباشند که به ترتیب در جایگاه گسستۀ چپ و جایگاه پیشین مرکز قرار میگیرند. دیروز به دلیل ماهیت غیرموضوعی خود در درون مرکز بازیافت نمیشود و فقدان سازۀ از سامان به دلیل قرار گرفتن در جایگاه پیشین مرکز در درون مرکز حس میشود که با سه نقطه نمایش داده شده است. در مثال (10) سامان یک مبتدای دربارگی[44] و مستقر در جایگاه گسستۀ چپ است که توسط واژهبست ضمیری همنمایه با آن در درون مرکز بازیافت شده است. در مثال (11) مشهد یک مبتدای چارچوبهنما است که بر خلاف دیروز در مثال (9) با پساضافۀ «را» همراه شده است. با توجه به مثالهای فوق درمییابیم که حاشیۀ چپ مرکزِ بندِ فارسی میزبان عناصری با نقشهای ساخت اطلاعی مشخص است که بیش از پیش اهمیت گفتمانی فرایندهایی چون پیشایندسازی و چپنشانی در زبان فارسی را که به موجب آنها سازهای (به تعبیر عام و نه با در نظر گرفتن ساخت لایهای بند در دستور نقش و ارجاع) در جایگاه نخست جمله قرار میگیرد، آشکار میسازد. با توجه به اینکه تمرکز این پژوهش بر حاشیۀ چپ مرکز میباشد از پرداختن به حاشیۀ راست مرکز و جایگاههای نحوی مستقر در آن صرف نظر میکنیم. وضعیت کنونی حاشیۀ چپ مرکز در دستور نقش و ارجاع در شکل (2) به تصویر کشیده شده است. خطوط نقطهچین محدودۀ کانون بالقوه در بند فارسی را نمایش میدهند.
شکل 2) وضعیت کنونی حاشیۀ چپ مرکز در دستور نقش و ارجاع (متناسب با بند فارسی)
4. گامی به سوی توسیع حاشیۀ چپ مرکز با استناد بر چپنشانی در فارسی در این بخش نشان خواهیم داد که چالشهای چپنشانی در زبان فارسی برای نحو در دستور نقش و ارجاع چیست و برای رفع این چالشها چه باید کرد. نخست به چالشهای موجود در ساخت ملکی بیرونی دوگانه به عنوان نمونهای از ساخت چپنشان مبتداساز میپردازیم. سپس ساخت چپنشان تقابلساز را مورد بررسی قرار میدهیم.
4-1. ساخت ملکی بیرونی دوگانه ابتدا لازم به تأکید است که هر دو مالک بیرونی در این ساخت-که در (12) تکرار میشود-دو سازۀ گسستۀ چپنشان هستند. هر دو سازه از حوزۀ بند که در برگیرندۀ مفعول مستقیم و فعل یعنی دگمه + بدوز میباشد، جدا شدهاند و در حاشیۀ چپ مرکز واقع شدهاند. هر دو سازه جداگانه با پساضافۀ «را» که از وظایف آن همراهیِ سازۀ چپنشان مبتداشده میباشد، ظاهر شده و هریک با یک واژهبست ضمیری همنمایه شده است. نیز باید اشاره کرد که مصادیق هر دو سازۀ چپنشان بایستی برای مبتداشدگی، برای مخاطب تشخیصپذیر باشند که این مهم را پساضافۀ «را» به عنوان نشانۀ تشخیصپذیری بهجا میآورد. طبیعتاً تشخیصپذیری تنها شرط لازم و نه کافی برای مبتداشدگی است. این دو مصداق برای نیل به این مقصود باید در کانون آگاهی شنونده نیز قرار داشته باشند که البته استفاده از تکیۀ فعالسازی و نوای خیزان که منجر به انفکاک این دو سازه از بند و فعالسازی کامل آنها در کانون آگاهی شنونده میشود، گوینده را در این امر یاری میرساند. (12) بچهرو، پیرهنشُ، دگمهشُ بدوز. (دبیرمقدم، 1384: 129)
چالشهای ساخت ملکی بیرونی دوگانه از منظر نحوی و ساخت اطلاعی به شرح زیرند:
(13) [doˊ (DanaACT, ø) CAUSE BECOME haveˊ (PatACS, penINA)][45]
برای رفع این چالش نگارنده برای نخستینبار پیشنهاد میکند که به جای جایگاه گسستۀ چپ در ساخت لایهای بند از جایگاه گسستۀ چپرو[46] استفاده کنیم. این جایگاه مانند همان جایگاه گسستۀ چپ، برونبندی و درونجملهای است، لذا از سیطرۀ عملکرد نیروی منظوری به دور است و تنها میزبان سازههای چپنشانِ مبتداشده میباشد. این جایگاه خود گرهِ مافوقِ دو جایگاه گسستۀ چپِ نخستین و جایگاه گسستۀ چپ دومین است، بنابراین میتوان دو مالک بیرونی در ساخت ملکی بیرونی دوگانه را به ترتیب در جایگاه گسستۀ چپ نخستین و دومین قرار داد که در شکل (3) نمایش داده میشود. لازم به تأکید است که در ذهن مخاطب و به هنگام ادای جمله، سازۀ مستقر در جایگاه گسستۀ چپ نخستین از میزان دسترسیپذیری بالاتری نسبت به سازۀ مستقر در جایگاه گسستۀ چپ دومین برخوردار است، لذا جایگزینی جایگاه گسستۀ چپ با جایگاه گسستۀ چپرو بیانگر نابرابری وضعیت شناختی یا پویایی جریان اطلاعات در این دو جایگاه نحویِ درونجملهای است به سخنی دیگر، هرچه یک سازۀ نحوی گرایش بیشتری را برای چپنشانی در نتیجۀ برخورداری از میزان دسترسپذیری بیشتر در ذهن مخاطب نشان دهد، امکان تلقّی آن سازه بهعنوان مبتدای اولیه و قرارگرفتن در جایگاه گسستۀ چپِ نخستین افزایش مییابد.
شکل 3) جایگاه گسستۀ چپرو، میزبان دو مالک بیرونی
جایگاه گسستۀ چپرو میتواند میزبان دو سازۀ چپنشان متوالی در ساختهایی دستوری از زبانهای دیگر نیز باشد. به عنوان مثال حاشیۀ چپ در زبان فرانسه نیز امکان وقوع دو سازۀ چپنشان را فراهم میسازد. سازههای mon fre`re و sa voiture به ترتیب در جایگاه گسستۀ چپ نخست و دومین قرار میگیرند.
(14) Mon fre`rei sai voiturej, ellej est comple`tement foutue. my brother his car.F 3SG.F be.PRS.3SG completely broken. 'My brother's car is totally wrecked.' (لمبرکت، 2001: 1060) در زبان کاتالان نیز امکان حضور دو مبتدای چپنشان در حاشیۀ بند وجود دارد. در مثال (15) مفعول و گروه حرف اضافۀ مکانی دو سازۀ چپنشان هستند که در درون مرکز توسط واژهبست بازیافت شدهاند. (15) El ganiveti al calaixj, li’hij ficarem. the knife in.the drawer object-LOC we.will.put '(In) the drawer, we'll put the knife there.' (والدُوی[47]،1995: 128) حتی زبان انگلیسی از این قاعده مستثنی نیست. در این زبان نیز میتوان جملاتی با نحو چپنشان یافت. در مثال (16) as for و as far as نشانگر مبتداهای چپنشان هستند که هر یک توسط یک ضمیر در درون مرکز بازیافت شده است. (16) As for Johni, as far as this bookj is concerned, hei will definitely have to read itj. (چامسکی،1977: 91) با ارائۀ این شواهد از زبانهای مختلف میتوان مدعی شد که جایگاه گسستۀ چپرو صرفاً به دلیل حضور ساخت ملکی بیرونی دوگانه در زبان فارسی بر ساخت لایهای بند در دستور نقش و ارجاع تحمیل و اعمال نشده است، بلکه امکان حضور دو سازۀ چپنشان از منظر بینازبانی ممکن میباشد. البته تعداد مبتداهای چپنشان در مثالهای فوق از دو تجاوز نمیکند؛ در صورت وقوع چنین پدیدهای یعنی وقوع بیشتر از دو مبتدای چپنشان در هر یک از زبانهای دنیا جایگاه گسستۀ چپرو قابلیت تکرارپذیری دارد. در خصوص نمایش پویای وضعیت شناختی مصادیق گفتمان در دستور نقش و ارجاع نگارنده استفاده از نظریۀ مرکزها[48] (گِرِش، جُشی و واینستاین[49]، 1983) را پیشنهاد میکند. این مدل گفتمانی چارچوبی شناختی و محاسباتی برای نمایش برجستگی مصادیق گفتمان در ذهن شنونده و چگونگی چینش آنها در گفتمان فراهم میکند. مصادیق گفتمان که به آنها در این مدل مرکز[50] گفته میشود بر پایۀ میزان برجستگی خود در درون فهرستِ مرکزهای پیشرو[51] قرارمیگیرند بهگونهای که چپترین مرکز در این فهرست از بالاترین برجستگی برخوردار است و مرکزهای دیگر در صورت حضور در این فهرست به تدریج از میزان برجستگیشان کاستهمیشود. پرداختن به جزئیات این مدلِ گفتمانی نیازمند فضا و قلمفرسایی است که از حوصلۀ این مقاله خارج است. از اینرو در شکل (4) تنها به نمایش فهرست مرکزهای پیشرو در مثال (12) میپردازیم. وضعیت شناختی هر سه مصداق بچه، پیرهن و دگمه در درجۀ اول تشخیصپذیر و در درجۀ دوم دسترسپذیر است در صورتی که میزان دسترسپذیری مصداق بچه نسبت به پیرهن و پیرهن نسبت به دگمه در ذهن شنونده بیشتر است که باعث میشود این مصادیق در ساخت اطلاع جمله به ترتیب مبتدای اولیه، مبتدای ثانویه و بخشی از کانون جمله واقع شوند.
شکل 4) نمایش صوری پویایی جریان اطلاعات در ساخت گفتمان و ایستایی آن در ساخت منطقی
جملۀ (12) سه مرکز/مصداق را که در فهرست مرکزهای پیشرو قرارمیگیرند به گفتمان معرفی میکند. هریک از این مرکزها میتوانند متناسب با بافت گفتگو در پارهگفتارهای بعدی مورد ارجاع قرار گیرند. منظور از مرکز پسرو[52] در شکل (4) آن مرکزی است که در پارهگفتار قبلی مبتدا بوده است و با ارزش آلفا نمایش داده شده است. توجه کنیم که استفاده از ساخت چپنشان مبتداساز منجر به تعویض مبتدا در گفتمان میشود (گیوُن، 1983؛ گلوکنز، 1993؛ لمبرکت، 2001؛ گرگوری و مایکلیس، 2001)، این بدان معنی است که با قراردادن سازۀ چپنشان در جایگاه بیرون از بند به عنوان مبتدا، گوینده تصمیم به تغییر موضوع از پارهگفتار قبلی به پارهگفتار فعلی میگیرد. این تغییر موضوع که از تغییر مبتدا نشأت میگیرد به صورت نمادینِ ≠CONTINUE در ساخت گفتمانی در شکل (4) نمایش داده میشود. با دو راه حل پیشنهادشده شامل جایگزینی جایگاه گسستۀ چپ با جایگاه گسستۀ چپرو و نیز گنجاندن فهرست مرکزهای پیشرو از نظریۀ مرکزها به دستور نقش و ارجاع، دو چالش نحوی و ساخت اطلاعی پیشآمده توسط ساخت ملکی بیرونی دوگانه مرتفع میشود. تعامل نحو، معناشناسی و ساخت اطلاع در مثال (12) در شکل (5) نمایش داده میشود.
4-2. ساخت چپنشان تقابلساز در این زیربخش به چالشهای ایجاد شده برای ساخت لایهای بند توسط ساخت چپنشان تقابلساز میپردازیم. برای سهولت در انتقال مطالب مثال (3) در (17) تکرار میشود. (17) الف. دیشب تو عروسی با کی رقصیدی، فرزاد یا مهرداد؟ ب. مهردادُباهاش رقصیدم. سازۀ مهرداد در مثال فوق یک کانون تقابلی چپنشان است. دو استدلال نحوی قانعکننده برای این ادعا، همنمایگی سازۀ چپنشان با واژهبست و همراهی پساضافۀ «را» میباشد. همچنین این جمله در حالت بنیادی خود به صورت با مهرداد رقصیدم بیان میشود. چالش مطرحشده توسط ساخت چپنشان تقابلساز این است که جایگاه نحوی این سازه در حاشیۀ چپ مرکز کجا است:
شکل 5) تعامل نحو، معناشناسی و ساخت اطلاع در ساخت ملکی دوگانه
نگارنده برای رفع این چالش جایگاه نحوی دیگری را به ساخت لایهای بند میافزاید که انگیزش کابردشناختی در پیدایش آن مفهوم تقابل است. برای تعریف این مفهوم ابتدا باید به معرفی انواع کانون در زبان فارسی پرداخت. مثالهای (19) و (20) را در نظر بگیرید که در پاسخ به پرسش (18) ادا شدهاند.
(18) دیشب تو مهمونی با کی رقصیدی؟ (19) با مهرداد رقصیدم. (20) با مهرداد من (...) رقصیدم.
در جملۀ (19) گروه حرف اضافۀ با مهرداد به پیروی از ردهشناسی انواع کانون در ایکیس[53] (1998) یک کانون اطلاعی[54] است. کانون اطلاعی بخش نو و پیشناانگاشتۀ یک گزاره است که از منظر نحوی توسط سازههایی که در جایگاههای بنیادی خود قرار دارند، بیان میشود، مانند پرسشواژهها و سازههایی که جای آنها را پر میکنند. ونولین (2005: 72) از این نوع کانون ذیل عنوان کانون تکمیلی[55] یاد میکند. اما این گروه حرف اضافه در (20) از جایگاه بنیادی خود در درون مرکز به جایگاه پیشین مرکز پیشایند شده است. از آنجایی که این سازه در جواب پرسشواژه آمده است، پس کانون است اما بار ساخت اطلاعی دیگری که در نتیجۀ این جابهجایی به جمله تحمیل میشود، خوانش تقابلی برای این سازه است. در اینجا لازم است به تدقیق مفهوم تقابل بپردازیم. مهمترین مشخصۀ بارز در تعریف تقابل به پیروی از ایکیس (1998)، ونولین (2005) و چیف (1976) گزینش از میان مجموعهای با اعضای مشخص میباشد. طبق این تعریف در مثال (20) با مجموعهای متشکل از اعضای مشخص روبهرو نیستیم، لذا اطلاق کانون تقابلی به مصداق مهرداد با مشکل مواجه میشود گرچه گوینده با پیشایندسازی این سازه حامل این تضمّن پیامی برای مخاطب است که از میان افراد حاضر در مهمانی که بالقوه میتوانسته با برخی از آنها برقصد، ˊتنهاˊ با مهرداد رقصیده است. پس انتخاب مهرداد به عنوان ارزش صحیح برای تکمیل گزارۀ باز تداعی شده در پرسش (18) در نتیجۀ منحصربهفرد بودن[56] آن است؛ این نوع از کانون محدود را نگارنده کانون انحصاری[57] مینامدکه برای نمایش نمادین آن از خطکشی استفاده میکند. حال دوباره به مثال (17) توجه کنیم. در این جمله مصداق مهرداد نه تنها ارزش منحصربه فردی است که گزارۀ باز را تکمیل میکند بلکه در نتیجۀ رقابت از میان مجموعهای با اعضای مشخص انتخاب شده است. نگارنده این نوع کانون محدودِ منحصربهفرد را که مصداق آن از میان مجموعهای با اعضای مشخص انتخاب میشود، کانون تقابلی میخواند. برای نمایش نمادین این کانون به طور همزمان از قلم برجسته و خطکشی استفاده میشود. با توجه به توضیحات فوق میتوان یک طبقهبندی سهگانه از انواع کانون محدود در زبان فارسی ارائه داد که بر مشخصههای معنایی منحصربهفرد بودن ([+ منحصربهفرد]) و مشخص بودن اعضای مجموعه ([+ تقابلی]) استوار میشود:
حال میتوان چنین جمعبندی کرد که مصداق مهرداد در جملات (19)، (20) و (17) به ترتیب کانون اطلاعی، کانون انحصاری و کانون تقابلی میباشد که هر یک از طریق یک راهکار نحوی مجزا بیان شده است: کانون اطلاعی از طریق قرار گرفتن در جایگاه بنیادی (در درون مرکز)، کانون انحصاری از طریق پیشایندسازی به جایگاه پیشین مرکز و کانون تقابلی از طریق چپنشانی. اکنون باید به این پرسش پاسخ داد: حال که جایگاه گسستۀ چپ و جایگاه پیشین مرکز به دلایل فوقالذکر نمیتوانند سازۀ چپنشان با خوانش تقابلی را میزبانی کنند، راه چاره چیست؟ اکنون با توجه به مفهوم دقیق کانون تقابلی نگارنده به پیروی از مونلَر[58] (224 :2006)، پیشنهاد میکند که در حاشیۀ چپ بند فارسی میتوان جایگاهی را تصورکرد که تنها برای بیان تقابل میان اعضای یک مجموعه که مصادیق آنها پیشتر در گفتمان ذکرشده است و یا در موقعیت گفتگو برای شنونده کاملاً برجسته هستند، مورد استفاده قرار میگیرد. این جایگاه نحوی در حاشیۀ چپ مرکز، جایگاه تقابل[59] خوانده میشود. از آنجایی که انگیزۀ گفتمان- نقشی در پیدایش جایگاه تقابل در ساخت لایهای بند، حضور مجموعهای تشخیصپذیر با اعضای مشخص است، بهکارگیری ساختهای بازنمایی گفتمان[60] (ونولین، 2005: 174-171) در ترسیم تعامل میان ساخت نحوی، اطلاع و گفتمان در مثال (17.ب) اجتنابناپذیر است. به این منظور، ساختهای بازنمایی گفتمان در بافت (17.الف) در شکل 6 ترسیم میشود. شکل (6) نشانمیدهد که مصادیق مهرداد و فرزاد-که با ارزشهای t و u در ساخت پیشانگاره نمایشدادهشدهاند- از طریق پیوند تقابلی با یکدیگر برای تکمیل گزارۀ باز تداعیشده به رقابت مینشینند که در نتیجۀ این رقابت، با کنار رفتن مصداق فرزاد در بخش تصریح، مصداق مهرداد به عنوان ارزش صحیح انتخابمیشود. بیان صوری رابطۀ تقابل بین دو ساخت بازنمایی گفتمان از طریق کمان خطچین در شکل (6) از ابداعات شیموجو[61] (2009: 130) میباشد. حال که سازۀ چپنشان در جایگاه تقابل قرارگرفته و وجود یک مجموعۀ تشخیصپذیر با اعضای مشخص از طریق ساختهای بازنمایی گفتمان در شکل (6) ترسیم شده، میتوان تعامل نحو، معناشناسی، ساخت اطلاع و گفتمان در مثال (17.ب) را در شکل (7) به نمایشگذاشت. در اینجا از پرداختن به جزئیات ساخت منطقی در مثال (17.ب) صرفنظر میشود. تنها به ذکر این نکته اکتفا میکنیم که ساخت منطقی جملۀ مذکور به صورت beˊ (x , y) میباشد. این ساخت منطقی در ونولین (2005: 48) برای ساختهای تخصیصی[62] استفاده شده است. موضوع اول محمول beˊ یعنی x خود شامل نمایش ساخت منطقی پیشانگاره است و موضوع دوم یعنی y همان تنها ارزش موردنظر از میان آن مجموعۀ تشخیصپذیر است که برای کاملکردن پیشانگاره انتخاب میشود.
شکل 6) ساختهای بازنمایی گفتمان در اشتقاق سازۀ گسستۀ تقابلی 5. نتیجهگیری در این مقاله به بررسی چالشهای ساخت ملکی بیرونی دوگانه و ساخت چپنشان تقابلساز برای ساخت لایهای بند پرداخیتم و نشان دادیم که حاشیۀ چپ مرکز در وضعیت کنونی خود نمیتواند میزبان دو مالک بیرونی و سازۀ چپنشان تقابلساز باشد. از این رو نگارنده با معرفی دو جایگاه برونمرکزی دیگر تحت عنوان جایگاه گسستۀ چپرو و جایگاه تقابل، حاشیۀ چپ مرکز در ساخت لایهای بند را وسعت بخشید. همانگونه که میدانیم، جایگاههای برونمرکزی در ساخت لایهای بند زبان- ویژه هستند و انگیزشهای گفتمان- نقشی منجر به پیدایش آنها میشود. انگیزش گفتمان- نقشی در پیدایش جایگاه گسستۀ چپرو مفهوم برجستگی گفتمانی میباشد. برای نمایش پویایی توزیع اطلاع یعنی برجستگی بیشتر یک مصداق نسبت به مصداقی دیگر در سطح گفتمان نظریۀ مرکزها را به دستور نقش و ارجاع افزودیم. انگیزش گفتمان- نقشی دیگر که در پیدایش جایگاه تقابل مؤثر است، گزینش از میان اعضای مشخص یک مجموعۀ تشخیصپذیر میباشد. برای نمایش مشخصبودگی اعضا از نظریۀ بازنمایی گفتمان- که پیشتر در ونولین (2005) به کار گرفته شد- بهره گرفتیم. در مجموع با معرفی این دو جایگاه جدید به ساخت لایهای بند، حاشیۀ چپ مرکز وسعت مییابد که در شکل (8) نمایش داده میشود.
شکل 7) تعامل نحو، معناشناسی و ساخت اطلاع در ساخت چپنشان تقابلساز
شکل 8) حاشیۀ چپ توسعهیافته در ساخت لایهای بند با استناد بر چپنشانی در فارسی [1] left-dislocation [2] باید خاطر نشان کرد که حضور «را» در مواردی غیرممکن و در مواردی اختیاری مینماید. به نقل از دبیرمقدم (1384) اگر قبل از چپنشانی ساخت اضافی در حالت فاعلی باشد، بعد از چپنشانی حضور «را» به دنبال مالک چپنشان منتفی است، مانند مثال (i). (i) الف. پدر فرهاد اومد. ب. فرهاد (رو*)، پدرش اومد. در مواردی حضور یا عدم حضور «را» به دنبال سازۀ چپنشان عملاً دستوری بودن جمله را تحت تأثیر قرار نمیدهد، مانند مثال (ii). (ii) الف. مقالۀ دکتر کریمی رو خوندم. ب. دکتر کریمی(رُ)، مقالهشُ خوندم. (معزی پور، 1397: 79) [3] K. Lambrecht [4] activation accent [5] core left-periphery [6] منظور نگارنده از حاشیۀ چپ مرکز در بخش 3 ارائه خواهد شد. [7] R. Geluykens [8] M. Gregory and L. Michaelis [9] topical left-dislocation construction [10] contrastive left-dislocation construction [11] D. Payne & I. Barshi [12] external possession construction [13] double external possession construction [14] specificity [15] obliqueness [16] transitivity [17] preposing [18] leftward scrambling [19] systemic-functional grammar [20] Ch. Matthiessen [21] functional discourse grammar [22] K. Hengeveld, K. & L. Mackenzie [23] W. Foley & R. Van Valin [24] R. LaPolla [25] layered structure of the clause [26] nucleus [27] core arguments [28] core-external positions [29] pre-core slot (PrCS) [30] left-detached position (LDP) [31] برگردان انگلیسی این جایگاهها متناسب با خط لاتین است. [32] K. Lambrecht [33] identifiability [34] pragmatic presupposition [35] pragmatic assertion [36] predicate focus [37] narrow focus [38] sentence focus [39] focus domain [40] potential focus domain (PFD) [41] actual focus domain (AFD) [42] periphery [43] frame-setting topic [44] aboutness topic [45] ACT: active, ACS: accessible, INA: inactive [46] leftward detached position (LWDP) [47] E. Vallduvi [48] centering theory [49] B. Grosz, A. Joshi & S. Weinstein [50] center [51] forward-looking centers list (Cf list) [52] در شکل (4)، مرکز پسرو به صورت Cb نمایش داده شده است که مخفف back-ward looking center میباشد. [53] K. É. Kiss [54] information focus [55] completive focus [56] exhaustiveness [57] exhaustive focus [58] V. Monlár [59] kontrast position (KP) [60] discourse representation structures [61] M. Shimojo [62] specificational constructions | ||
مراجع | ||
دبیرمقدم، محمد (1384). پیرامون «را» در زبان فارسی. تجدید چاپشده در دبیرمقدم، م، پژوهشهای زبانشناختی فارسی، صص.83-146، مرکز نشر دانشگاهی. شهیدی، نوشین (1379). مبتداسازی در زبان فارسی با نگاهی نقشگرا، رسالۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی. معزیپور، فرهاد (1397). «را» نشانه مبتدای ثانویه؟». دستور، شماره 14، 75-127. Chafe, W. (1976). Givenness, contrastiveness, definiteness, subjects, topics, and point of view. Subject and Topic. In Ch. Li (ed), 25-55. New York: Academic Press.
Chafe, W. (1987). Cognitive constraints on information flow. Coherence and Grounding in Discourse, R. Tomlin (ed), 21-51. Amsterdam: John Benjamins.
Chomsky, N. (1977). On Wh-movement. In Formal Syntax, P. Culicover, Th. Wasow & A. Akmajian (eds), 71-132. New York: Academic Press.
É. Kiss, K. (1998). Identificational focus versus information focus. Language 74 (2), 245-274.
Ganjavi, Sh. (2007). Direct Objects in Persian. PhD dissertation, University of Southern California.
Foley, W. & Van Valin, R. (1984). Functional Syntax and Universal Grammar. Cambridge: Cambridge University Press.
Geluykens, R. (1993). Syntactic, semantic and interactional prototypes: The case of left-dislocation. In Conceptualizations and Mental Processing in Language, R. Geiger & B. Rudzka-Ostyn (eds), 709-730. Berlin: Mouton de Gruyter.
Ghomeshi, J. (1997). Topics in Persian VPs. Lingua 102 (2-3): 133-167.
Givón, T. (1983). Topic continuity in discourse: An introduction. Topic Continuity in Discourse: A Quantitative Cross-language Study, T. Givón (ed), 1-43. Amsterdam: John Benjamins.
Gregory, M. & Michaelis, L. (2001). Topicalisation and left-dislocation: A functional opposition revisited. Journal of Pragmatics 33 (11), 1665-1706.
Grosz, B., Joshi, A. & Weistein, S. (1983). Providing a unified account of definite noun phrases in discourse. In Proceedings for the 21st Annual Meeting of the Association for Computational Linguistics, Cambridge, Mass., 44-50.
Gundel, J. (1988). Universals of topic-comment structure. In Studies in Syntactic Typology, M. Hammond, E. Moravcsik & J. Wirth (eds), 209-239, Amsterdam: John Benjamins.
Halliday, M. & Matthiessen, C. (2014). Halliday's Introduction to Functional Grammar, 4th edition, London:Routledge.
Hengeveld, K. & Mackenzie, L. (2008). Functional Discourse Grammar: A Typologically-Based Theory of Language Structure. OUP.
Karimi, S. (1989). Aspects of Persian Syntax, Specificity, and the Theory of Grammar. PhD dissertation, University of Washington.
Karimi, S. (2005). A Minimalist Approach to Scrambling: Evidence from Persian. Berlin: Mouton de Gruyter.
Lambrecht, K. (1994). Information Structure and Sentence Form: Topic, Focus, and the Mental Representation of Discourse Referents. Cambridge: Cambridge University Press.
Lambrecht, K. (2001). Dislocation. In Language Universals and Language Typology: An International Handbook, M. Haspelmath, E. Konig, W. Osterreicher & W. Raible (eds), 1050-1078. Berlin: Mouton de Gruyter.
Lazard, G. (1992). A Grammar of Contemporary Persian. Mazda Publisher.
Monlár, V. (2006). On different kinds of contrast. In Architecture of Focus, V. Molnár & S. Winkler (eds), 197-233. Berlin: Mouton de Gruyter.
Payne, D. & Barshi, I. (1999). External possession: What, where, how, and why. External Possession, D. Payne & I. Barshi, 1-31. Amsterdam: John Benjamins.
Roberts, J., Delforooz, B. & Jahani, C. (2009). A Study of Persian Discourse Structure. Acta Universitatis Upsaliensis.
Shimojo, M. (2009). Focus structure and beyond: Discourse-pragmatics in RRG. In Studies in Role and Reference Grammar, L. Guerrero Valenzuela, S. Ibanez, & V. Belloro (eds), 113-141. Mexico: Universidad Nacional Autonoma de Mexico.
Vallduví, E. (1995). Structural properties of information packaging in Catalan. In Discourse Configurational Languages, K. É. Kiss (ed), 122-152.
Van Valin, R. (2005). Exploring the Syntax-Semantics Interface. Cambridge: Cambridge University Press.
Van Valin, R. & LaPolla, R. (1997). Syntax: Structure, Meaning and Function. Cambridge: Cambridge University Press. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,101 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 400 |