تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,757 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,150,442 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,728,309 |
ظهور و سقوط طغرل کافرنعمت | |||||
پژوهش های تاریخی | |||||
مقاله 7، دوره 11، شماره 1 - شماره پیاپی 41، فروردین 1398، صفحه 93-109 اصل مقاله (483.65 K) | |||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2019.114377.1593 | |||||
نویسنده | |||||
محسن مومنی* | |||||
استادیار، گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ارومیه، ایران | |||||
چکیده | |||||
سلطان عبدالرشیدبنمحمود یکی از سلاطین غزنوی است که در سال 441ق/1050م در غزنه بر اریکه قدرت تکیه زد؛ اما از آنجا که برای ادارﮤ قلمرو امپراتوری غزنوی قدرت لازم را نداشت، در مدت زمان اندکی با بحران و مشکلات عدیدهای مواجه شد و پس از دو سال، با شورش طغرل کافرنعمت، دوران حکومت او به پایان رسید. نگارنده در این جستار میکوشد تا حد امکان از زوایای تاریکِ قتلِ عبدالرشیدبنمحمود به دست غلامسپهسالارش، به نام طغرل، پرده برگیرد. در منابع و پژوهشهای دوران غزنوی از طغرل با نامهایی همچون کافرنعمت، مخذول و غاصب یاد شده است؛ اما ماهیت اصلی این غلامسپهسالار همچنان پوشیده مانده و در هالهای از ابهام فرو رفته است؛ همچنین علتهای شورش او علیه ولینعمتش نیز روشن نشده است. پژوهش حاضر با روش توصیفیتحلیلی و با استناد به منابع کتابخانهای در پی یافتن پاسخهایی مناسب برای این پرسشهاست که طغرل غلام کدام سلطان غزنوی بوده است؛ همچنین حکومت طغرل چند سال طول کشیده است. یافتههای پژوهش حاکی از این نکته است که برخلاف تصور برخی از منابع، طغرل غلام سلطان محمود بوده و بعدها در دوران جانشینان سلطان مسعود هم در دربار غزنویان حضور داشته است. افزون بر این، براساس دادههای تاریخی، دوران حکومت او بیش از آن مدتی است که منابع ذکر کردهاند. | |||||
کلیدواژهها | |||||
غزنویان؛ عبدالرشید؛ طغرل کافرنعمت؛ سلجوقیان | |||||
اصل مقاله | |||||
مقدمه دورﮤ غزنویان از دورانهای مهم و تأثیرگذار بر روند حوادث تاریخ میاﻧﮥ ایران، از سدﮤ چهارم تا اواخر سدﮤ ششم قمری/سدﮤ دهم تا اواخر سدﮤ دوازدهم میلادی است. سلاطین دورﮤ نخست حکومت غزنویان تا زمان قتل سلطانمسعود، در بسیاری از قلمروهای اسلامی شناختهشده بودند و در حکم غازیان اسلام، در بسیاری از منبرها نامشان در کنار نام خلیفه ذکر میشد؛ اما ورود سلجوقیان و شکست غزنویان از این نیروی تازهنفس، قلمرو غزنویان را به غزنه و شمال هندوستان و قسمتهایی از پاکستان امروز محدود کرد. سلاطین دورﮤ دوم غزنوی بیشترِ توجه خود را به گسترش قلمرو خویش در شمال هندوستان معطوف کردند؛ از این رو حوادث دوران حکومت غزنویان در این برهه، توجه مورخان اسلامی را چندان به خود جلب نکرده و قسمتهایی از حکومت این سلاطین برای پژوهشگران تاریخ ناشناخته مانده است.
مسئله و پرسش پژوهش شورش طغرل کافرنعمت علیه سلطان عبدالرشیدبنمحمود غزنوی از موضوعهای درخور تأمل دورﮤ دوم حکومت غزنویان است. مسئلهای که پژوهش حاضر در پی تبیین آن و پاسخدادن به این پرسشهاست: طغرل غلام کدام سلطان غزنوی بود و دوران حکومت او چند سال به طول انجامید؟ فرﺿﻴﮥ مهم در باب طغرل این است که برخلاف دیدگاه باسورث، او غلام سلطان محمود بود که بعدها در دربار سلطان مودود مناصب حکومتی به دست آورد. دربارﮤ مدت حکومت طغرل نیز باید گفت، باتوجه به استدلالهای علم گاهشماری، طغرل در حدود یک سال و شاید کمی بیش از آن بر غزنه حکمرانی کرده است. ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش در باب ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش حاضر باید گفت دربارﮤ طغرل کافرنعمت تا به امروز پژوهش مستقل و جامعی انجام نگرفته است؛ از این رو تنها میتوان به کتاب تاریخ غزنویان تألیف کلیفورد ادموند باسورث (Clifford Edmund Bosworth) اشاره کرد. باسورث در بیان حوادث کشتهشدن سلطان عبدالرشید غزنوی تلاش کرده است ماهیت طغرل و دوران شورش او را بیان کند. وجه تمایز پژوهش حاضر با اثر باسورث را باید در تفاوت دیدگاهها دانست؛ زیرا باسورث به دو شخصیت مجزا با نام مشترک طغرل در دورﮤ غزنوی معتقد است و پژوهش حاضر در پی اثبات نظریه مخالف دیدگاه باسورث است. از دیگر پژوهشهایی که به صورت پراکنده به موضوع طغرل توجه کردهاند، مقاﻟﮥ روابط غزنویان و قراخانیان تألیف سیّدابوالقاسم فروزانی و مقاله حدیث دیگران تألیف ابوالفضل وزیرنژاد است که به طور گذرا به طغرل کافرنعمت اشارهای کردهاند.
بحث و تحلیل وجهﺗﺴﻤﻴﮥ نام طغرل دربارﮤ لقب طغرل و اینکه چرا به او لقب کافرنعمت یا القاب دیگری همچون بُزان یا نزان دادهاند، میان پژوهشگران و مورخان اختلافنظر وجود دارد. باسورث مینویسد: طغرل غلامسپهسالار ترک غزنویان است که در منابع، بیشتر از او با صفاتی همچون کافرنعمت، ملعون نامبارک یا مغرور مخذول یاد شده است؛ همچنین اضافه میکند: «اخبارالدوله السلجوقیه و تاریخ بیهق تنها منابعی هستند که نام دیگری نیز به طغرل نسبت میدهند و محمد اقبال، مصحح متن نخست، کلمه درست بُزان را که در متن دستنویس آمده نزان میخواند که غیر محتمل است. بزان به کلمۀ ترکی (بوزان، بزان، ویرانگر، نابودکننده) بیشتر شباهت دارد تا نزان و کلمههای بدان یا برآن1 که در متن دوم آمده، ظاهراً «ب» بودن حرف نخست این نام را تأیید میکند» (باسورث، 1378: 333). کاشغری واژﮤ بُزدی را بهمعنی ویرانکرد و مترادف بُزار- بزماق آورده است (کاشغری، 1384: 300). بهاحتمال اسم فاعل آن بُزان است بهمعنی ویرانگر و خرابکننده؛ اما واژﮤ کافرنعمت یا ملعون و نامبارک چگونه در منابع بازتاب یافته است. بیهقی در جایگاه نخستین مورخی که از طغرل و اقدامات او سخن گفته، این نام را برای او استفاده کرده است و منابع دیگر با استناد به بیهقی، واژﮤ کافرنعمت را برای طغرل به کار بردهاند. بیهقی واژﮤ کافرنعمت را دو بار برای طغرل آورده است: بار نخست در ماجرای جاسوسی طغرل از یوسفبنسبکتگین مینویسد: «در سال 422ق سلطان مسعود، عمویش را که بهطرف قصدار فرستاده بود جاسوسانی برای او گماشت. یکی از آن جاسوسان، حاجبِ یوسف، طغرل بود که یوسف او را عزیزتر از فرزندش میداشت» و بهقول بیهقی، طغرل «به دنبال آن بود که ثمرات این خدمت به پایگاهی بزرگ رسد و طغرل از قصدار قاصدان را بهسوی سلطان میفرستاد و اخبار دروغی به سلطان میداد و یوسف نمیدانست که معشوقهاش، طغرل بر او مشرف است و جاسوسی او را میکند». این مسئلهها باعث شد سلطان، عموی خود را بهطرف غزنین بخواند و پس از ملاقات او با سلطان مسعود، سلطان او را به خیانت متهم کرد و به دژ سگاوند فرستاد که پس از یک سال، یعنی در سال 423ق/1032م، از دنیا رفت. ﺟﻤﻠﮥ یوسف به طغرل این بود: «شادباش ای کافرنعمت از بهر این تو را پروردم و از فرزند عزیزتر داشتم تا بر من چنین ساختی بعشویی که خریدی؟ برسد به تو آنچه سزاوار آنی» (بیهقی، 1381: 2/339تا402). بیهقی بار دیگر در ماجرای مرگ هارونبنآلتونتاش، واژههای مخذول و مغرور را برای طغرل میآورد: «اما بزرگ خطایی کرد که بر تخت خداوند نشست و گنجشک را آشیانه باز طلبکردن محال است2 و از وقت آدم(علیهالسلام) الی یومِناً هذا قانون بر این رفته است که هر بنده که قصد خداوند کرده است جان شیرین بداده است و اگر یکچندی بادی خیزد از دست شود و بنشیند و در تواریخ تأمل باید کرد تا مقرر گردد که از این نسخت بسیار بوده است در هر وقتی و هر دولتی و حال طغرل مغرور مخذول نگاه باید کرد که قصد این خاندان کرد و بر تخت امیران محمود و مسعود و مودود بنشست، چون شد و سرهنگ طغرلکُش با او و پیوستگان او چه کرد». (بیهقی، 1381: 3/1118). استرآبادی مینویسد: طغرل با کشتن عبدالرشید و دیگر اولاد سلطان محمود و ازدواجِِ با جبر با دختر سلطان مسعود به طغرل کافرنعمت مشهور شد (هندوشاه استرآبادی، 1378: 168). بر پاﻳﮥ گزارش حمدالله مستوفی، غزنویان طغرل را کافرنعمت خواندند (مستوفی، 1394: 399). این مطلب نشان از آن دارد که مورخان دربار غزنوی، ازجمله بیهقی، بهعلت اینکه طغرل ولینعمتهای آنها را قتلعام میکرد این لقب را به او داده و بعدها، مورخان دیگر هم از این لقب برای طغرل استفاده کردهاند.
گزارشهای مختلف دربارﮤ طغرل در باب طغرل و اینکه او به کدام یک از سلاطین غزنوی وابسته بوده است در منابع تناقضهای فراوانی وجود دارد. بعضی از منابع تاریخی همچون جامعالتواریخ، به شورش طغرل علیه غزنویان و حکومت او اشاره نکردهاند (رک: همدانی، 1386: 179)؛ همچنین برخی از کتابهایی که در سرزمینهای غربی خلافت عباسی تألیف شدهاند، مانند المنتظم ابنجوزی و البدایه و النهایه ابنکثیر و مراةالزمان سبط ابنجوزی از قتل عبدالرشید و شورش طغرل کافر یاد نکردهاند؛ چنانکه سبط ابنجوزی در مراةالزمان در زیر حوادث سال 442ق/1051م، از مرگ مودودبنمسعود و به قدرت رسیدن عموی او، عبدالرشیدبنمحمود، سخن گفته است؛ اما به شورش طغرل هیچ اشارهای نکرده است (سبط ابنجوزی، بیتا: 18/479). از دیگر تناقضهای موجود دربارﮤ طغرل، مدت حکومت اوست. منابع مختلف زمانهای متفاوتی را ذکر کردهاند؛ برای مثال، ابنفندق مدت حکومت او را پنجاهوهفت روز ذکر کرده است (ابنفندق، بیتا: 178). جوزجانی در طبقات ناصری چهل روز نوشته است (جوزجانی، 1363: 236). ابناثیر موضوع شورش طغرل و قتل او را در حوادث سال 444ق/1053م ذکر کرده است؛ ولی هیچ اشارهای به مدت زمان حکومت او نکرده است (ابناثیر، 1368: 6/285). فخر مدبر نیز آغاز پادشاهی طغرل را سال 444ق/1053م ثبت کرده است (فخر مدبر، 1346: 268). در بعضی از منابع، مانند تاریخ فرشته و تجاربالسلف، این زمان چهل روز ذکر شده است و بعضی از پژوهشگران متأخر، تاریخها و عددهای متفاوتی ارائه کردهاند. باسورث با استناد به سکههایی که از دوران طغرل باقیمانده است مینویسد: از دوران طغرل سه عدد سکه باقیمانده است و تاریخ این سکهها سال 443ق/1052م را به ما نشان میدهد. یکی از سکهها دینار است تاریخ 443ق/1052م را دارد و دو سکه دیگر درهماند و بدون تاریخ (باسورث، 1378: 337). باسورث براساس دادههای سکهشناسی که در زمان تدوین اثر خود در اختیار داشته است بر این نظر است که دوران حکومت طغرل نباید بیشتر از شش ماه طول کشیده باشد (باسورث، 1378: 60). در سالهای اخیر سکههای باقیمانده از دوران حکومت طغرل بررسی شده و روی آنها موشکافی شده است. براساس بررسی دادههای این سکهها دو عدد سکه دینار به تاریخهای 443و444ق/1052و1053م در غزنه ضرب شده و لقب طغرل را قوامالدوله ابوسعید معرفی کرده است و نام خلیفه القائم بامرالله روی این سکهها به چشم میخورد؛ همچنین دو ﺳﻜﮥ دیگر مربوط به دوران طغرل از جنس درهم پیدا شده که روی این سکهها نیز تاریخ 443و444ق/1052و1053م ضرب شده است3 (رضایی باغبیدی، 1393: 608؛ www.chiefacoins.com/Database/Countries/Afghanistan). نویسندﮤ تاریخ سیستان دربارﮤ تسلط طغرل بر غزنه زمان دقیقتری ذکر میکند: «روز آدینه سیزدهم شعبان به غزنین شد و غزنین بگرفت» (تاریخ سیستان، 1366 :371)؛ اما در تاریخ سیستان تاریخ کشتهشدن طغرل نیامده است. تنها یک منبع به تاریخ قتل طغرل و به تخت نشستن فرخزادبنمسعود اشاره میکند و آن غفاری قزوینی است که مینویسد: پس از قتل طغرل کافرنعمت در شنبه 9ذیالقعده444ق فرخزاد به حکومت نشست (غفاری قزوینی، 1343 :103). استفاده از تبدیل تقویم هجری قمری به هجری شمسی تنها ابزار در دسترس است که در تخمین مدت زمان حکومت طغرل ما را یاری میکند؛ زیرا در بیشترِ منابعی که دربارﮤ فرجام کار طغرل سخن گفتهاند، آمده است: طغرل در روز نوروز سلطانی به هنگام بار عام کشته شد. ابتدا تاریخ ذکرشده در تاریخ سیستان که نشاندهندﮤ تسلط طغرل بر غزنه است به تاریخ هجری شمسی تبدیل میشود. 13شعبان443ق 809675/429=970225/0*443 تعداد روزهای سپریشده از سال 443ق تا 13شعبان 220=13+207 165275/430=3556/0+809675/429 325375/60=365*165275/0 325375/280=220+325375/60 4=276-280 4/10/429شمسی بر این اساس طغرل در دیماه 429 شمسی به قدرت دست یافت. سکههای ضربشده بهوﺳﻴﻠﮥ طغرل دو تاریخ 443ق و 444ق را نشان میدهد. منابع، مرگ طغرل را در روز بارعام نوروز سلطانی ذکر کردهاند. پس بهناگزیر باید از رهگذر تبدیل تقویم دریابیم نوروز سلطانی در تقویم 444ق، چه روز و ماهی در تقویم هجری شمسی بوده است. غفاری قزوینی منبع دیگری است که زمان تقریبی قتل طغرل و به تخت نشستن فرخزاد را نشان داده و 9ذیالقعده444ق را ذکر کرده است. 7799/430=970225/0*444 تعداد روزهای سپریشده از سال 444 تا 9ذیالقعده 304 =9+295 1355/431=3556/0+7799/430 4575/49=365*1355/0 4575/353=304+4575/49 11=336-353 11/12/430شمسی با این محاسبه، مدت زمان حکومت طغرل در حدود چهارده ماه بوده است؛ یعنی از دیماه 429ش شروع شده و در اسفندماه 430ش به پایان رسیده است. براساس گزارشهای تاریخ سیستان، اگر تاریخ ماه شعبان از سال 443قمری را زمان تسلط طغرل بر غزنه بدانیم و پایان عمر حکومت طغرل را ماه ذیالقعده از سال 444قمری در نظر بگیریم، طول دوران حکومت طغرل در حدود چهارده ماه بوده است. درخور ذکر است در دوران اسلامی، بهعلت نبود کبیسهگیری منظم، نوروز یک جا ثابت نمیماند و با امروزه مطابقت نمیکرد که نوروز در اول بهار است و با سال طبیعی یکی است؛ چنانکه در عهد ملکشاه نوروز به اواسط برج دلو، بهمنماه، رسیده بود (رک: نبئی، 1385: 128). با این توضیحات، ممکن است در سال 430شمسی نوروز در اوایل اسفندماه بوده باشد که بعدها با اصلاح تقویم در زمان ملکشاه سلجوقی، در اول برج حمل ثابت شد.
معمای ماهیت طغرل با مطاﻟﻌﮥ منابعی که به قتل عبدالرشید و روی کار آمدن طغرل اشاره کردهاند این گواهی ممکن است که دربارﮤ طغرل دو دیدگاه وجود دارد که به طور کامل متفاوتاند. دیدگاه نخست، طغرل را از غلامان سلطان محمود غزنوی معرفی میکند که سالها در دربار غزنویان حضور داشت و بعدها به تصاحب تاجوتخت غزنویان موفق شد؛ دیدگاه دوم، طغرل را از غلامان مودود میداند که از زمان مودود، مدارج ترقی و رسیدن به مقام سپهسالاری را طی کرد و بعدها با قتل عبدالرشید بر تخت غزنه تکیه زد؛ اما پرسش اصلی و مسئله کلیدی پژوهش حاضر این است که طغرل بُزان یا طغرل کافرنعمت چه کسی بود و کدام دیدگاه به حقیقت نزدیک است. دیدگاه دوم، طغرل شورشی یا کافرنعمت و غاصب حکومت را با طغرلی که بیهقی در حوادث سال 421ق/1030م از او در حکم کافرنعمت یاد کرده است، دو شخصیت مجزا میداند. باسورث در جایگاه پژوهشگر دورﮤ غزنویان، بر این باور است که میان طغرل غلام یوسف و طغرل کافرنعمت غلام مودود تفاوت وجود دارد. او مینویسد: «قول شبانکارهای که طغرل شاید از غلامان امیر یوسف مغضوب بوده احیاناً جالب است. اما این قول کلاً میتواند خاطرﮤ پریشان و درآمیختهای از این حقیقت باشد که یوسف، غلامحاجبی به نام طغرل داشت که در نزد وی بسیار عزیز و مقرب بود... بیهقی صریحاً یادآور میشود این طغرل که او نیز به کافرنعمت معروف بوده، در جوانی درگذشت؛ بنابراین نمیتواند همان طغرلی باشد که تاجوتخت غزنوی را غصب کرده است» (باسورث، 1378: 334). باسورث معتقد است طغرل شهرت و اعتبار خود را در مقام سرداری نیرومند و دلیر در ایام پادشاهی مودود به دست آورد و مودود او را با دادن خلعتها و امتیازهای ویژه بر دیگران مقدم داشت و حتی خواهر خویش را به نکاح او درآورد و عبدالرشید او را به مقام حاجبالحجاب منصوب کرد (باسورث، 1378: 335). شمیسا به داستانی از شاهدبازی امیر یوسف، برادر سلطان محمود غزنوی، با غلام سلطان محمود اشاره میکند و آن غلام را با نام طغرل کافرنعمت ذکر میکند؛ اما همچون باسورث بین این طغرل با طغرل کافرنعمت و غاصب قدرت غزنه در زمان عبدالرشید تمایز قائل میشود (شمیسا، 1381: 52). منابع مختلف به طور معمول از تاریخ بیهقی در حکم منبع اصلی دربارﮤ طغرل کافرنعمت استفاده کردهاند. بیهقی دربارﮤ ریشه و چگونگی راهیافتن طغرل به دربار غزنوی مینویسد: خاتون همسر بغراتگین، پسر قدرخان، هر سال در حکم هدیه یک غلام زیبا و یک دوشیزه برای سلطان محمود میفرستاد و امیر نیز هدایای ویژهای برای او میفرستاد. طغرل را خاتون برای سلطان محمود فرستاد و سلطان محمود از او خوشش آمد و دستور داد او جزء غلامان و ساقیان باشد. امیر یوسف، برادر سلطان محمود، روزی در مهمانی شاه چشمش به یکی از غلامان برادر موسوم به طغرل افتاد و سخت عاشق او شد. سلطان محمود وقتی متوجه نظربازی برادر شده بود رنجید. اما سرانجام طغرل را به برادر بخشید (بیهقی، 1388: 2/402و403). سلطان مسعود پس از استقرار فرمانروایی خود، بهدنبال ایجاد اتحاد با قراخانیان و حتی انجام ازدواجهای سیاسی بود و تلاش میکرد با قراخانیان روابط خوبی برقرار کند؛ همچنین سفرایی نزد قدرخان فرستاد و در کنار این تمهیدات نیز طغرل، غلام امیر یوسف، را برای جاسوسی از قدرخان گماشت؛ زیرا از خیانت یوسف و کمکگرفتن از قراخانیان میترسید (رک: بیهقی، 1388: 1/57 و 257 و 266 و 2/400 و 402 و 650 و 750). سلطان مسعود در سال 421ق/1030م عموی خود، یعنی امیر عضدالدوله یوسف را برای سرکوب والی یاغی قصدار و گرفتن خراج دوساله مأمور کرد. سلطان مسعود به او خلعت داد و هفتهشت سرهنگ سلطانی با پانصد سوار با او همراه کرد و سلطان مخفیانه به این سرهنگها دستور داد اقدامات یوسف را زیر نظر گیرند. بیهقی مینویسد: «و شنودم که طغرل حاجبش را بر وی نهان مشرف کرده بود تا انفاس یوسف میشمرد (او را بهصورت شدید زیر نظر داشت) و هر چه رود باز مینماید و آن ناجوانمرد این ضمان بکرد که او را چون فرزندی داشت بلکه عزیزتر و یوسف را بدان بهانه فرستادند که گفتند باد سالاری در سر وی شده است و لشکر چشم سوی او کشیده تا یکچندی از درگاه غایب باشد» (بیهقی، 1388: 1/57). طغرل گزارشهایی برای سلطان مسعود ارسال کرد و گزارش داد که «میسازد یوسف که خویشتن را به ترکستان افکند و با خانیان مکاتبتکردن گرفته است» (بیهقی، 1381: 2/399تا402). بیهقی که در کتاب خود فضای ناامن و جو خدعه، نیرنگ و توطئه را با ذکر جاسوسگماریهای درباریان بر کارهای یکدیگر نشان میدهد دربارﮤ جاسوسی طغرل از یوسف مینویسد: «یوسف چه دانست که دل و جگر معشوقش بر وی مشرف است» و ادامه میدهد: «این ترک ابله چُربَک4 بخورد و ندانست که کفران نعمت شوم باشد...» (بیهقی، 1388: 2/402؛ اسدی، 1387: 30). بیهقی از زبان امیر یوسف مینویسد: «امیر یوسف، طغرل را گفت: شادباش ای کافرنعمت، از بهر این تو را پروردم و از فرزند عزیزتر داشتم تا بر من چنین ساختی» (بیهقی، 1388: 2/402). اما باسورث، با استناد به بخشی از تاریخ بیهقی که در ادامه ذکر میشود، مرگ غلام یوسف را تأیید میکند و معتقد است طغرل، غلام یوسف، در زمان مسعود از دنیا رفته است و طغرل کافرنعمت و غاصب حکومت با او فرق دارد. بیهقی مینویسد: «چنانکه گروهی از خردمندان پسند نداشتند (توجه یوسف به طغرل و بالاکشیدن او) و جزا و مکافات آن مهتر آن آمد که باز نمودم. پس از گذشتن خداوندش چون درجه گونهای یافت و نواختی از سلطان مسعود، اما ممقوت شد5 هم نزدیک وی و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادبار در وی پیچید6 و گذشته شد به جوانی روزگارش در ناکامی و عاقبت کفران نعمت همین است» (بیهقی، 1388: 2/403). دربارﮤ این موضوع و نوﺷﺘﮥ بیهقی ﻧﻜﺘﮥ مهم این است که بیهقی اشاره نمیکند طغرل چه زمانی از دنیا رفت و منظور از جوانی او چه بازه سنی است؟ دیگر اینکه واژﮤ «گذشته شد به جوانی روزگارش در ناکامی» بهمعنای مرگ او در جوانی نیست بلکه به این معناست که دوران جوانی او در ناکامی سپری شده است. اما دیدگاه دوم، براساس این دیدگاه، طغرل غلام و حاجب امیر یوسفبنسبکتگین همان طغرل کافرنعمت غاصب قدرت غزنویان در سال 443و444ق/1052و1053م است. از منابعی که بر این موضوع تأکید میکنند باید به مجملالتواریخ و القصص، مجمل فصیحی، زبدةالتواریخ حسینی، مجمعالانساب شبانکارهای، طبقات ناصری جوزجانی، تاریخ گزیده حمدالله مستوفی و تاریخ فرشته هندوشاه استرآبادی اشاره کرد. نویسندﮤ تاریخ بیهق مینویسد: «طغرل برار غلام گریخته محمودیان بود که ملک غزنی به دست گرفت...» (ابنفندق، بیتا: 177). مجملالتواریخ، طغرل را غلام مسعود میداند (مجملالتواریخ و القصص، 1383: 406). شبانکارهای طغرل را غلام یوسفبنسبکتگین میداند که بعدها عبدالرشید را از قدرت خلع کرد (شبانکارهای، 1381: 2/85). جوزجانی، طغرل را غلام سلطان محمود میداند که بسیار شجاع بود «و در زمان سلطان مودود از غزنین به خراسان رفته بود و به خدمت سلجوقیان پیوسته و مدتی آنجا بود و مزاج جنگهای ایشان را دریافته و در وقت عبدالرشید به غزنین بازآمد...» (جوزجانی، 1363: 1/236). فصیح خوافی نیز طغرل را از غلامان سلطان محمود میداند (فصیح خوافی، 1386 : 2/170). در این روایتها، ﻧﻜﺘﮥ مهم انتساب طغرل به محمود و یوسف است و نکتهای که ابنفندق و جوزجانی به آن اشاره کردهاند جای تأمل دارد: فرار و اقامت طغرل در خراسان و نزد سلجوقیان است؛ اما آیا این روایت واقعیت دارد؟ این پناهندگی یا گریختن چه زمانی اتفاق افتاده و چه زمانی طغرل دوباره به غزنه بازگشته است؟ گفتنی است با شکست مسعود در دندانقان، در سال 431ق/1040م و سقوط خراسان به دست سلجوقیان، گروهی از دیوانسالاران و مقامات غزنوی که حاکمان محلی خراسان بودند با سلجوقیان همکاری کردند و برخی هم به آنان پیوستند؛ بنابراین این تصور ممکن است که طغرل در جایگاه یکی از حاجبان دربار غزنه مدتی در خراسان به سلجوقیان خدمت کرده است. با پذیرفتن گریختن طغرل بهسوی سلجوقیان، این پرسش پیش میآید که این اتفاق چه زمانی روی داده است. جوزجانی مینویسد: طغرل از غلامان بسیار شجاع سلطان محمود بود و در زمان سلطان مودود از غزنین به خراسان رفته بود و به خدمت سلجوقیان پیوسته بود و مدتی آنجا بود... و در زمان عبدالرشید به غزنین بازگشت (جوزجانی، 1362: 1/236). اما نویسندﮤ تاریخ سیستان مینویسد: در سال 434ق/1042م امیر بانصر منصوربناحمد که برادر صاحب سیستان بود هنگام بازگشت از خراسان دستگیر شد. «طغرل حاجب مودود جاسوس بر وی داشت، از بُست با دو هزار سوار جریده تاختن آورد و او را بدره هندقانان بگرفت و اندر جمادیالاخر هم اندرین سال بیامدند... و امیر بانصر را ببردند به غزنین و آنجا محبوس کردند» (تاریخ سیستان، 1366: 368). باتوجه به آنچه تاریخ سیستان دربارﮤ نقش طغرل در تحرکات سیستان در سال 434ق/1042م بیان میکند، درستبودن قول جوزجانی ممکن نیست که مینویسد طغرل در زمان عبدالرشید به غزنین آمد. پژوهشگران متأخر نیز بهگونهای طغرل را حاجب امیر یوسف معرفی کردهاند؛ به طوری که حسنزاده مینویسد ازجمله سپهسالاران بزرگ دورﮤ غزنوی باید به امیر نصر و امیر یوسف، یعنی پسران سبکتگین، علیقریب و علیدایه، سباشیحاجب و سپهسالار طغرل «غاصب یا کافرنعمت» در دورﮤ عبدالرشید اشاره کرد. او در ادامه میافزاید: هر سپهسالاری حاجبی داشت که طغرل حاجب امیر یوسف بود (حسنزاده، 1385: 120). راﺑﻄﮥ غزنویان با سلجوقیان پس از دندانقان پس از نبرد دندانقان، سلجوقیان بیشترِ قلمرو غزنویان در خراسان را تصرف کردند و ایالاتی مانند گیلان، مازندران، پارس، کرمان و آذربایجان را گرفتند (آقسرایی، 1362: 14). پس از دندانقان، سلجوقیان قلمرو تصرفی را بین خود تقسیم کردند و با سلطان مسعود نیز به صلح رسیدند که سیستان، غزنین، دیار سند و هند برای سلطان مسعود باشد و سلطان مسعود به خراسان و بقیه قلمرو غربی غزنویان کاری نداشته باشد (آقسرایی، 1362: 14و15). اما سران سلجوقی بعدها با ارسال نامه و اظهار اطاعت از خلیفه عباسی، به قلمرو غزنویان نیز که پیشتر برای سلطان مسعود در نظر گرفته بودند طمع کردند. «چون ناﻣﮥ خلیفه فرستادند، ولایت قسمت کردند و هر یکی از مقدمان به طرفی نامزد شد. چغریبک برادر بزرگتر مرو را دارالملک ساخت و بیشتر خراسان را در اختیار خود گرفت، موسییبغو به ولایت بُست و زمین خاور و حدود هرات، اسفزار، سیستان و خاننشین چندان که تواند داشت نامزد شد و...» (راوندی، 1386: 104؛ نیشابوری، 1332: 17و18؛ عماد کاتب، 1425ق: 186؛ بنداری، 1356: 9؛ همدانی، 1386: 14؛ Zaporozhets,2012:122-123). باسورث مینویسد: «این حقیقت که سلجوقیان از آشفتگیهای ناشی از شورش طغرل در سال 444ق بهرهبرداری زیادی نکردند، نشان میدهد که آنها به مرزهای جغرافیای طبیعی توسعهطلبی خود در مشرق رسیده بودند» (باسورث، 1381: 5/59).
زمینههای شورش طغرل الف: جنگ با سلجوقیان بر سر سیستان تاحدودی تمام منابعی که شورش طغرل علیه عبدالرشید و تصاحب تاجوتخت غزنویان را بررسی کرده، سرآغاز اقدام طغرل را در اداﻣﮥ حوادث فرماندهی طغرل برای لشکرکشی به سیستان نوشتهاند؛ به گونهای که قدرتطلبی طغرل را ﻧﺘﻴﺠﮥ پیروزیهای او در برابر سلجوقیان و مطرحشدن او و به دنبال آن، طمع در تخت سلطنت غزنویان میدانند. طغرل در زمان مودود جایگاه ویژهای یافت و تا آنجا پیش رفت که مودود خواهر خود را به همسری او داد (هندوشاه استرآبادی، 1378: 167؛ ابناثیر، 1368: 6/285). طغرل مقام حاجبی مودود را داشت و پس از مرگ مودود و حکومتیافتن عبدالرشید، طغرل در رأس حاجبان او قرار گرفت (میرخواند، 1375: 4/607). منابع از درگیری غزنویان با سلجوقیان، در این برﻫﮥ زمانی، بر سر تصرف سیستان سخن گفته و این درگیری را میان طغرل در مقام سپهسالار عبدالرشید و یبغوچغریبک دانستهاند. منابع استنادشده در این پژوهش علت اقدامات غزنویان در سیستان را تحریک و تشویق طغرل در واداشتن عبدالرشید به اعزام نیرو میدانند. ابناثیر، میرخواند و ابنخلدون مینویسند: طغرل پس از به دست آوردن مقام حاجبالحجابی در دربار عبدالرشید، سلطان غزنوی را برانگیخت تا علیه سلجوقیان و غزها در خراسان اقدام کند (ابناثیر، 1368: 6/285؛ ابنخلدون، 1383: 4/642؛ میرخواند، 1375: 4/607). سیستان سهم یبغو، برادر طغرلبیک سلجوقی، شد و او از طرف خود امیر ابوالفضل، از بازماندگان صفاریان در سیستان را به امارت سیستان منصوب کرد. عبدالرشید درنهایت، به اصرار طغرل، هزار سوار در اختیار طغرل قرار داد و او روز یکشنبه سوم رجب443ق/1052م به حصار طاق فرود آمد و آنجا را محاصره کرد؛ سپس به ابوالفضل پیام داد و او را به اطاعت از عبدالرشید دعوت کرد. طغرل قلعه را چهل روز محاصره کرد؛ اما به فتح آن موفق نشد. ابوالفضل به یبغو نامه نوشت و او را از احوال طغرل آگاه کرد و یبغو بهطرف سیستان حرکت کرد که مانع طغرل شود. به هنگام آمدن یبغو به سیستان، طغرل با او درگیر شد و موفق شد یبغو و ابوالفضل را شکست دهد و آن دو بهسوی هرات فرار کردند. طغرل با پیروزی بر سیستان تسلط پیدا کرد (تاریخ سیستان، 1366: 371؛ ابناثیر، 1368: 6/285؛ ابنخلدون، 1383: 3/642؛ میرخواند، 1375: 4/607). کتاب طبقات ناصری تنها منبعی است که به جنگ طغرل با آلبارسلان اشاره میکند (نک: جوزجانی، 1363: 1/235). بهاحتمال این گزارش اشتباه است؛ زیرا در دیگر منابع مربوط به سلجوقیان و حتی در تاریخ بیهقی، در حکم منبع اصلی پژوهش دربارﮤ طغرل کافرنعمت، به این موضوع اشارهای نشده است. طغرل پس از پیروزی، نامهای به عبدالرشید نوشت و از او نیروی امدادی طلب کرد که به خراسان اعزام کند. با رسیدن نیروهای اعزامی عبدالرشید به طغرل، او قدرتمندتر شد. مدتی در سیستان بود؛ ولی پس از آن با خود اندیشید که به غزنه بازگردد و آنجا را زیر فرمان خود درآورد. یاران خویشتن را از نیت خود آگاه کرد و به آنها نیکی کرد و بهسوی غزنه رهسپار شد؛ اما این موضوع را از سلطان عبدالرشید پنهان کرد. هنگامیکه به پنج فرسنگی غزنه رسید از روی نیرنگ به عبدالرشید پیام فرستاد که لشکریان با قصد او مخالفت کرده و طلب فزونی در عطایای خویش کرده و اکنون با دلهای متغیر و بیمناک برگشتهاند. معتمدان عبدالرشید به او گفتند جز رفتن به دژ ﻗﻠﻌﮥ غزنه چارهای نیست. فردای آن روز، طغرل وارد شهر شد و در دارالاماره فرود آمد و به کسانی که در قلعه بودند نامهای نوشت مبنیبر تسلیم عبدالرشید و به آنها نوید داد هرگاه چنان کنند به آنچه وعده داده است عمل خواهد کرد؛ سپس تهدیدشان کرد در صورتی که خلاف آن عمل کنند مجازات خواهند شد. همراهان، عبدالرشید را تسلیم کردند و طغرل او را کُشت و بر شهر تسلط پیدا کرد (ابناثیر، 1368: 6/286و287؛ ابنبابا کاشانی، 1421ق: 390؛ خواندمیر، 1380: 2/395؛ میرخواند، 1375: 4/607).
اما در اقدام طغرل در شورش علیه عبدالرشید چه عامل یا عواملی تأثیرگذار بوده است؟ 1. ضعف عبدالرشید در حکومتداری؛ بیشتر منابع، شخصیت عبدالرشید را بسیار ضعیف و سست توصیف کردهاند. جوزجانی روایتی جالب از انگیزﮤ طغرل آورده است: «او را گفتند که تو را طمع ملک از کجا افتاد؟ گفت وقتیکه عبدالرشید مرا به جنگ آلبارسلان میفرستاد با من عهد کرد و دست در دست من داده بود خوف جان بر وی چنان غالب شده بود که آواز لرزه از استخوانهای او به گوش من میرسید. دانستم که از این مرد بددل هرگز کاری و پادشاهی نیاید مرا طمع ملک افتاد» (جوزجانی، 1363: 1/236). 2. داشتن راﺑﻄﮥ خویشاوندی با غزنویان؛ طغرل گمان میکرد او نیز میتواند به علت آنکه کمتر کسی در دوران غزنویان به آن نائل شده بود، به قدرت دست یابد و بر تخت سلطنت غزنه تکیه زند؛ همچنانکه پس از تسلط بر غزنه، بهزور با دختر سلطان مسعود ازدواج کرد تا از این راه به مقام خود مشروعیت بخشد و جایگاه خود را از غلامسپهسالار به سلطان تغییر دهد. 3. داشتن توان و قدرت نظامی؛ بیشک این مسئله یکی از عوامل مؤثر کسب تاجوتخت غزنویان و تصاحب آن توسط طغرل بوده است. هرچند بیشترِ منابع بهعلت اقدام علیه مخدوم خویش، او را نقد کرده و تنها جوزجانی و ابنبابا شجاعت او را ستودهاند. اقدامات طغرل در سیستان و شکستدادن یبغو و ابوالفضل با نیرویِ محدود هزارنفری از توان نظامی طغرل نشان دارد و او به پشتواﻧﮥ این قدرت موفق شد بر تخت غزنه تکیه زند. 4. موضوع نیستهمتایی؛ در دورﮤ غزنوی برای آنکه جایگاه سلاطین غزنوی که پایگاهی غلامی داشتند برتر از مردم و صاحبمنصبان نشان داده شود، بهشدت تبلیغ میشد. شاید طغرل نیز تصور میکرد او با سبکتگین که از جایگاه غلامی به حکومت رسید چندان تفاوتی ندارد و او نیز قادر است به این جایگاه دست یابد.
حکومت طغرل در غزنه نخستین اقدام طغرل پس از تسلط بر غزنه، قتل سلطان عبدالرشیدبنمحمود بود. در آن زمان نُه تن از شاهزادگان محمودی به نامهای حسین، نصر، ایرانشاه، خالد، عبدالرحمن، منصور، عبدالرحیم و اسماعیل در قلعه دهک زندانی بودند و طغرل آنها را به قتل رساند. سه شاهزادﮤ دیگر، یعنی فرخزاد و ابراهیم و شجاع، در ﻗﻠﻌﮥ عبید محبوس بودند که با کشتهشدن طغرل از مرگ رهایی یافتند (مستوفی، 1394: 399؛ ابنالوردی، 1417ق: الجزءالاول/342؛ حسینی، 1380: 52). ابنالوردی قتلعام تعدادی از بزرگان را نیز گزارش میکند (ابنالوردی، 1417ق: الجزء الاول/342). دومین اقدام طغرل، زندانیکردن تعدادی از مخالفان خود یا بهنوعی طرفداران حکومت غزنویان در غزنه بود. ابوالفضل بیهقی پیش از اقدامات طغرل، بهعلت سعایت غلامی سرکش به نام تومان نزد عبدالرشید، در زندان بود (وزیرنژاد، 1385: 121). ابنفندق مینویسد: «بیهقی را بهدلیل مهرزنی، قاضی به زندان فرستاد به دستور طغرل، بیهقی از زندان قاضی به حبس قلعه فرستاده شد» (ابنفندق، بیتا: 177). بعدها، پس از کشتهشدن طغرل، بیهقی از زندان رهایی یافت؛ اما دیگر هیچگاه شغلی رسمی را نپذیرفت (وزیرنژاد، 1385: 121) و بهقولی دیگر، پس از مرگ طغرل و قدرتیافتن فرخزادبنمسعود دو سالِ خدمت دیوانی کرده است (رضازاده، 1336: 100). اقدام دیگر طغرل، ازدواج با دختر سلطان مسعود بود. هرچند تمام منابع اشاره کردهاند که دختر سلطان مسعود بهاکراه با غاصب تخت غزنویان ازدواج کرد (ابنالوردی، 1417ق: الجزء الاول/342؛ ابیالفداء: 2/171؛ هندوشاه استرآبادی، 1378: 168). ازدواج با دختر سلطان مسعود بهنوعی برای به دست آوردن مشروعیت سیاسی و ایجاد محبوبیت بود تا از این راه خود را در حکم جانشین غزنویان نشان دهد که با تبار غزنویان نیز وصلت کرده است. منابع به همسر نخست طغرل که خواهر مودود بود هیچ اشارهای نکردهاند. بهاحتمال بسیار همسر نخست طغرل به هنگام شورش او علیه غزنویان در قید حیات نبوده است؛ زیرا اگر همسر نخست طغرل در قید حیات بود، چون دختر سلطان مسعود غزنوی بود، قادر بود ماﻳﮥ اتصال و ارتباط طغرل با خاندان غزنویان شود. بنابر این علت، باید گفت همسر نخست طغرل در زمان طغیان او زنده نبوده و طغرل بهناچار، با استفاده از جبر، یکی دیگر از دختران سلطان مسعود را به عقد خود درآورده است؛ زیرا بهلحاظ فقه و حقوق اسلامی طغرل اجازه نداشت در یک زمان با دو خواهر ازدواج کند. در منابع دورﮤ غزنوی به این موضوع اشاره نشده است که مردم غزنه در برابر غاصب تاجوتخت غزنویان چه واکنشی نشان دادهاند. تنها ابنبابا مینویسد مردم او را بهخاطر کارهایی که انجام داده بود نکوهش کردند (ابنبابا کاشانی، 1421ق: 391). یکی از پرسشهای مهم دربارﮤ حکومت کوتاهمدت طغرل بر غزنه، موضوع وزارت طغرل است. در زمان سلطان عبدالرشید، مقام وزارت دربار غزنه در اختیار عبدالرزاق میمندی بود. درواقع، عبدالرشید با کمک عبدالرزاق میمندی به تخت نشست (غفاری قزوینی، 1343: 103). عبدالرزاقبناحمدبنحسن میمندی در زمان سلطان مودود به مقام وزارت منصوب شد. او وزارت سلطان مودود را به مدت هفت سال و وزارت سلطان عبدالرشیدبنمحمود را به مدت چهار سال دارا بود؛ اما زمانیکه سلطان فرخزادبنمسعود وارث ملک غزنویان شد، در سال 444ق/1053م وزارت به خواجهحسن مهران داده شد (منشی کرمانی، بیتا: 45؛ فصیح خوافی، 1386: 2/170). باتوجه به زمان وزارت عبدالرزاق میمندی و پایان آن، باید گفت وزارت دوران حکومت طغرل در اختیار عبدالرزاق میمندی بوده است و شاید به همین علت، فرخزاد پس از دستیابی به قدرت، او را از وزارت عزل کرده است. مجدی نویسندﮤ زینتالمجالس در اوایل قرن یازدهم قمری/هفدهم میلادی، در ذکر روایتی از شخصی به نام ابوعمر که در زمان سلطان مسعود کاتب دیوان رسالت بود، وزیر طغرل را ابوسهل زوزنی معرفی میکند (نک. مجدی، 1342: 656) که احتمال درستی این روایت بسیار کم است؛ زیرا تنها در یک منبع سدﮤ یازدهم ذکر شده است.
طغرل کافرنعمت طغرل پس از تسلط بر غزنه و حذف شاهزادگان غزنوی، برای آنکه رقیبی در قدرت نداشته باشد، ناگزیر بود همراهی امرای مختلف قلمرو غزنویان را در راستای کارها و اقدامات خود داشته باشد؛ بهویژه همراهی امیرالامرایی که از طرف غزنویان در شمال هند صاحب قدرت بود و قادر بود باعث تحکیم سلطنت طغرل در غزنه شود. منابع از حاکمی به نام خرخیز یاد کردهاند که در این زمان از طرف غزنویان، یعنی عبدالرشید، بر شمال هند به مرکزیت لاهور فرمان میراند. ماهیت خرخیز و اینکه آیا نام او خرخیز بوده یا این واژه یک لقب بوده است، جای بحث دارد. هندوشاه استرآبادی در باب قدرتیافتن خرخیز اینگونه مینویسد: «عبدالرشید به فرمان مودود در قلعهای که میان بُست و اسفزار است محبوس بود. عبدالرزاقبناحمد میمندی در اثنای راه خبر فوت مودود را شنیده فسخ عزیمت سیستان نمود و به قلعه تکینآباد درآمده چندگاه در آنجا مقام کرد و بهاتفاق خواجهابوالفضل و رشیدبنآلتونتاش حاجب و نوشتگین حاجب خرخیز... عبدالرشید را از حبس برآورده و به پادشاهی برداشت و کوچ بر کوچ روانه غزنین گردید. سلطان عبدالرشید، علیبنربیع را که در هندوستان تسلط تمام پیدا کرده بود به انواع تدبیر پیش خود آورد و نوشتگین حاجب خرخیز را که از غلامان ترک وفادار بود، امیرالامرایی هندوستان ساخته با امرا و سپاه خوب به حکومت بلدﮤ لاهور فرستاد و او بدان حدود رفته و قلعه نگرکوت را که در فترات سابق کفار متصرف شده بودند در مدت پنج شش روز از دست ایشان برآورد» (هندوشاه استرآبادی، 1378: 167؛ فدایی، بیتا: 2/166و167). با استناد به این مطلب، بیان این گفته ممکن است که نام این امیر نوشتگین بوده و لقب خرخیز داشته است و شاید بهعلت همنامبودنِ امیر هند با نام کسی که طغرل را به قتل رساند، منابع از لقب خرخیز برای او استفاده کردهاند؛ زیرا کسی که در سال 444ق/1053م طغرل کافرنعمت را در مراسم بارعام به قتل رساند، نوشتگین شرابی بود که بیهقی از او با نام سرهنگ طغرلکُش یاد میکند (بیهقی، 1381: 3/1118). مسعود سعدسلمان در ابیاتی وصف بارگاه خرخیز را در زمان مسعودبنابراهیم آورده است:
با این توصیف، بهاحتمال بسیار لقب یا نام خرخیز به امیرانی اطلاق میشده است که سلاطین غزنه آنها را به حکومت لاهور میگماشتند و اینگونه هندوستان را اداره میکردند. پس از تسلط طغرل بر غزنه، او نامهای به خرخیز نوشت. در این نامه طغرل او را به موافقت و مساعدت با خویش دعوت کرد که بهاتفاق ولایات در تصرف غزها را بازگردانند و به او وعدﮤ واگذاری آن ولایات را داد و بذل و بخشش بسیار کرد؛ اما خرخیز به کار او رضایت نداد و به کارش ابراز تنفر کرد و پاسخ تندی به طغرل داد. سپس مخفیانه نامهای برای دختر سلطان مسعود، همسر طغرل، نوشت و او را بر قتل طغرل ترغیب کرد؛ همچنین برای بزرگانی که در خدمت طغرل بودند نامههایی فرستاد و آنها را از همراهی با طغرل منع کرد و نکوهش کرد چرا اجازه دادهاند طغرل، پادشاه و پادشاهزادگان آنها را بکشد و همه را به خونخواهی برانگیخت (ابناثیر، 1368: 6/286؛ ابنبابا کاشانی، 1421ق: 391؛ هندوشاه استرآبادی، 1378: 168؛ خواندمیر، 1380: 2/396). با اقدامات خرخیز، بزرگان در غزنه علیه طغرل توطئهای ترتیب دادند و در روز نوروز سلطانی که طغرل بر تخت سلطان محمود نشسته بود و بارعام میداد تعدادی از غلامان و حاجبهای دربار غزنوی او را به قتل رساندند.7 از کسی که طغرل را به قتل رساند با نام نوشتگین یاد شده است (ابنبابا کاشانی، 1421ق: 391). تاریخ گزیده تنها منبعی است که دربارﮤ نوشتگین، در حکم قاتل طغرل، اطلاعاتی به ما میدهد. در این منبع آمده است نوشتگین شرابی حاجب عبدالرشید بود و هنگامیکه طغرل عبدالرشید را به قتل رساند و برای قتلعام شاهزادگان غزنوی اقدام کرد، تعدادی از این شاهزادگان به نوشتگین شرابی پناه بردند؛ اما نوشتگین با بیانصافی آنها را به طغرل تحویل داد و طغرل آنها را به قتل رساند (مستوفی، 1394: 399). شاید نوشتگین یکی از بزرگانی باشد که خرخیز بهعلت همکاری با طفرل او را در کانون طعن و نکوهش قرار داد؛ پس نوشتگین برای آنکه خود را از اتهام همکاری با طغرل مبرا کند در قتل او مشارکت کرد. پس از قتل طغرل سه شاهزادﮤ دیگر یعنی فرخزاد، ابراهیم و شجاع که در ﻗﻠﻌﮥ عبید زندانی بودند و طغرل قصد داشت آنها را به قتل رساند از مرگ رهایی یافتند و از زندان آزاد شدند (ابیالفداء، بیتا: 2/171؛ هندوشاه استرآبادی، 1378: 168؛ نظامی عروضی، 1368: 138). نویسندﮤ طبقات ناصری تعداد شاهزادگان باقیمانده از قتلعام طغرل را دو تن میداند که در قلعه برغند زندانی بودهاند و یکی از آنها ابراهیم بود و دیگری فرخزاد. طغرل برای کشتن آنها گروهی را به قلعه فرستاده بود که کوتوال قلعه در این باره یکیدو روز صبر کرد و آن گروه را بر در قلعه نگه داشت که ناگهان خبر کشتهشدن طغرل رسید. چون طغرل در غزنین کشته شد بزرگان حکومت غزنوی دربارﮤ پادشاهی تدبیر کردند و معلوم شد دو تن در قلعه برغند باقیماندهاند و آنها بهطرف قلعه برغند حرکت کردند تا ابراهیم را به سلطانی برسانند؛ اما بهعلت ضعف جسمانی ابراهیم، بهناچار فرخزاد را در جایگاه سلطان انتخاب کردند (جوزجانی، 1363: 1/236). ابنبابا مینویسد: «مردم بر امیر فرخزادبنمسعود جمع شدند و خرخیز از هند بعد از سه روز آمد و کارها را به فرخزاد سپرد و این حوادث گویند در سال 443ق و بعضی گویند در سال 444ق بوده است» (ابنبابا کاشانی، 1421ق: 391). ابناثیر از اقدامات خرخیز پس از مرگ طغرل اینگونه یاد میکند: «پنج روز بعد از کشتهشدن طغرل، امیر خرخیز وارد غزنه شد و غمخواری و اندوه بر قتل عبدالرشید و سرزنش و نکوهش از کردار طغرل آشکار ساخت و وجوه فرماندهان را گرد آورد و اعیان بلاد را با آنان جمع و به ایشان گفت بدانستید که فرجام آنچه خلاف دین و امانت بود، چه بود و اینک من تابع هستم و ناگزیر باید سیاستمداری در رأس امور باشد بگویید در این باره چه دارید؟ آنان مشورت به فرمانروایی فرخزادبنمسعود به وی دادند که در یکی از قلاع زندانی بود. او را آوردند و در دارالاماره جلوس کرد و خرخیز در پیشگاه او به تدبیر امور ملک به پا خواست و کسانی را که در کشتن عبدالرشید یاری کرده بودند، دستگیر کرد و بکشت» (ابناثیر، 1368: 6/288). در منابعی مانند ابناثیر، میرخواند و خواندمیر دربارﮤ واکنش سلجوقیان به حوادث غزنه مطالبی آمده است. همزمان با به تخت نشستن فرخزاد و قدرتگرفتن خرخیز، داود سلجوقی از انقلاب دولت غزنویان خبر یافت و بهطرف غزنین لشکرکشی کرد. خرخیز با سپاهی به مقاﺑﻠﮥ سلجوقیان رفت و آنها را شکست داد و فرخزاد با سپاهی بزرگ بهطرف خراسان حرکت کرد. کُلسارغ، امیر خراسان از جانب سلجوقیان بود و در این جنگ، سپاه سلجوقیان شکست خورد و کُلسارغ با عدهای از امرای خراسان اسیر شد. چغریبک به همراه آلبارسلان بهطرف سپاه غزنویان لشکرکشی کرد و سپاه غزنوی دچار شکست شد و تعدادی از بزرگان لشکر غزنویان اسیر شدند. فرخزاد برای آزادی امرای خود، کُلسارغ را خلعت پوشانید و آزاد کرد و سلجوقیان نیز اسرای غزنوی را آزاد کردند (خواندمیر، 1380: 2/396؛ میرخواند، 1375: 4/608). ابناثیر جنگ بین غزنویان و سلجوقیان را در حوادث سال 444ق/1053م ذکر کرده است (ابناثیر، 1368: 6/288). بهاحتمال بسیار، سلجوقیان قصد داشتند از آشفتگیهای دربار غزنویان و قتل طغرل بهرهبرداری کنند و قلمرو غزنویان را تابع خویش کنند؛ اما قدرتگیری خرخیز مانع از این اقدام شد.
یافتههای پژوهش طغرل کافرنعمت نامی است که بیشترِ منابع به طغرل، این غلامسپهسالار شورشی دربار غزنویان، دادهاند. تمام منابع به تبعیت از بیهقی، از طغرل بهعلت طغیان علیه ولینعمت خود، بهزشتی یاد کردهاند؛ اما این غلامسپهسالار از فرماندهان بزرگ غزنویان بود و در پی این بود که از ضعف غزنویان برای رسیدن به تاجوتخت استفاده کند. همان راهی که زمانی الپتگین و بعدها سبکتگین برای رسیدن به قدرت در آن گام نهادند. از مهمترین برآیندهای این جستار باید به نمونههای زیر اشاره کرد: .1. دربارﮤ ماهیت و زمان ورود طغرل به ساختار قدرت غزنویان باید گفت طغرل غلام سلطان محمود بود و از همان زمان در دربار غزنویان ترقی کرد؛ 2. با عنایت به سکههایی که تاریخ آنها سال 443و444ق/1052و1053م را نشان میدهد و همچنین باتوجه به تطبیق سالهای قمری با سالهای شمسی، برای استخراج نوروز سلطانی که در بیشتر منابع کشتهشدن طغرل را در روز بارعام نوروز سلطانی ذکر کردهاند، مدت حکومت او در حدود چهارده ماه بوده است؛ 3. طغرل با سلجوقیان ارتباطی نداشته و از آنها تبعیت نمیکرده و تنها دورانی پس از شکست دندانقان بهاحتمال در خراسان و در قلمرو سلجوقیان، حضور داشته است؛ 4. در یک جمعبندی کلی، علت قیام طغرل را باید در ضعف سلطان عبدالرشیدبنمحمود و قدرت و جسارت طغرل جست.
پینوشت 1. در متن تاریخ بیهق لقب طغرل برار آمده است (ابنفندق، بیتا: 177). 2. در دربار غزنوی نظارتهای دقیقی اعمال میشد تا اتباع سلطان، بهویژه رجال دیوانی و لشکری، از هرگونه عملکردی که نشانی از همتایی و مانندگیجستن به سلطان را تداعی میکرد بازداشته شوند. التزام همگان به رعایت تمام و کمال آداب درباری همچون زمینبوسی، دستبوسی، پابوس، آداب پرتکلف سخنگفتن با سلطان و تعیین مرتبه یا درجه نشستن و ایستادن اشخاص در سمت راست و چپ یا مقابل سلطان که بیهقی با دقت نظر فوقالعاده و بیمانندی همواره از آن یاد میکند موجب میشد بیهمتا یا نیستهمتابودن سلطان امری مسلم به شمار آید و خودبهخود، آحاد رعایا از هرگونه اقدامی پرهیز کنند که رنگوبویی از مانندگی به سلطان را پدیدار میکرد (دلریش، بیتا: 42تا44). 3.
4.. چربک [ چ ُ ب َ ] خوردن، سخن دروغ راستمانند را باورکردن، دروغی راستمانند را باورکردن و پذیرفتن (دهخدا، 1338: 20/146). 5. ممقوت شد: دشمن گرفت، اسم مفعول است. دشمن داشتهشده و دشمن گرفته، دشمن گرفتهشده و مبغوض. آنکه هرکسی او را دشمن دارند. آنکه همه او را دشمندارند (دهخدا، 1336: 53/1148). 6. ادبار در وی پیچید: دچار بدبختی شد. 7. ابنبابا کاشانی مینویسد طغرل در حالت مستی بود که کشته شد. | |||||
مراجع | |||||
الف. کتاب . آقسرایی، محمودبنمحمد، (1362)، تاریخ سلاجقه؛ مسامرةالاخبار و مسایرةالاخیار، بهاهتمام عثمان توران، تهران: اساطیر. . ابناثیر، عزالدینعلیبنالاثیر، (1368)، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه علی هاشمی حائری و ابوالقاسم حالت، تهران: موسسه مطبوعاتی علمی. . ابنالوردی، زینالدینعمربنمظفر، (1417ق/1996م)، تاریخ ابنالوردی، بیروت: دارالکتب العلمیه. . ابنبابا کاشانی، ابوالعباساحمدبنعلیبنبابه، (1421ق/2001م)، راس مالالندیم فی تواریخ اعیان اهلالاسلام، دراسه و التحقیق محمد عبدالقادر خریات، الامارات العربیه المتحده، العین: مرکز زاید للتراث و التاریخ. . ابنخلدون، ابوزیدعبدالرحمانبنمحمد، (1383)، العبر؛ تاریخ ابنخلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج3، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. . ابنفندق، ابوالحسنعلیبنزید بیهقی، (بیتا)، تاریخ بیهق، به تصحیح احمد بهمنیار، تهران: کتابفروشی فروغی (چاپخانه اسلامیه). . ابیالفداء، عمادالدیناسماعیل، (بیتا)، المختصر فی اخبار البشر، علیتفقهالسیدمحمدعبدالطیفالخطیب و شرکا، الجزء الثانی، مصر: بالطبعه الحسینیه المصریه. . اقبال، عباس، (1395)، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، بهکوشش محمدتقی دانشپژوه و یحیی ذکاء، تهران: دانشگاه تهران. . باسورث، کلیفورد ادموند، (1378)، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر. . ______________، (1381)، «تاریخ سیاسی و دودمانی ایران» در: تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، گردآورنده جی.آ. بویل، ترجمه حسن انوشه، ج5، تهران: امیرکبیر. . بنداری، ابوابراهیم قوامالدین فتحبنعلیبنمحمد، (1356)، تاریخ سلسله سلجوقی، ترجمه محمدحسین جلیلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . بیهقی، ابوالفضلمحمدبنحسین، (1388)، تاریخ بیهقی، بهکوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: مهتاب. . تاریخ سیستان، (1366)، مصحح و محقق ملکالشعراء بهار، تهران: پدیده خاور. . جوزجانی، منهاج سراج، (1363)، طبقات ناصری، به تصحیح و مقابله و تشحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. . حسینی، صدرالدینابوالحسنعلیبنناصربنعلی، (1380)، زبدةالتواریخ؛ اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی، با مقدمه محمد نورالدین ضیاالدین بونتایف و محمد اقبال، مترجم رمضانعلی روحاللهی، تهران: ایل شاهسون بغدادی. . خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدین، (1380)، تاریخ حبیبالسیر، تهران: خیام. . دهخدا، علیاکبر، (1336تا1338)، لغتنامه دهخدا، زیر نظر دکتر محمد معین، تهران: چاپ سیروس. . راوندی، محمدبنعلیبنسلیمان، (1386)، راحهالصدور و آیهالسرور در تاریخ آلسلجوق، بهتصحیح محمد اقبال، تهران: اساطیر. . رضایی باغبیدی، حسن، (1393)، سکههای ایران در دوره اسلامی (از آغاز تا برآمدن سلجوقیان)، تهران: سمت. . سبط ابنجوزی، (1434ق/2013م)، مراةالزمان فی تواریخالاعیان، الجزء الثامنعشر، دمشق: دارالرساله العالمیه. . شبانکارهای، محمدبنعلیبنمحمد، (1381)، مجمعالانساب، مصحح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر. . شمیسا، سیروس، (1381)، شاهدبازی در ادبیات فارسی، تهران: فردوس. . عماد کاتب، عمادالدینمحمدبنمحمدبنحامد اصفهانی، (1425ق/2004م)، تاریخ دوله آلسلجوق، مصحح یحیی مراد، بیروت: دارالعلمیه. . غفاری قزوینی، قاضی احمد، (1343)، تاریخ جهانآرا، تهران: کتابفروشی حافظ. . فخر مدبر، محمدبنمنصوربنسعید، (1346)، آدابالحرب و الشجاعه، به تصحیح و اهتمام احمد سهیلی خوانساری، تهران: شرکت نسبی اقبال و شرکا. . فدایی، میرزانصراللهخان، (بیتا)، داستان ترکتازان هند، ج2، چاپ سنگی، بیجا: چاپخانه نواب نامهنگار و بنگراتی. . فصیح خوافی، احمدبنمحمد، (1386)، مجمل فصیحی، به تصحیح و تحقیق سیدمحسن ناجی نصرآبادی، تهران: اساطیر. . کاشغری، محمودبنالحسین، (1384)، دیوان لغات ترک الکاشغری، برگردان به فارسی دکتر حسین محمدزاده صدیق، تبریز: اختر. . مجدی، مجدالدینمحمدبنابیطالب حسینیالحائری، (1342)، زینتالمجالس، تهران: کتابفروشی سنایی. . مجملالتواریخ و القصص، (1383)، به تصحیح ملکالشعراء بهار، تهران: دنیای کتاب. . مسعود سعدسلمان، (1362)، دیوان مسعود سعدسلمان، مقدمه ناصر همیری، تهران: گلشائی. . مستوفی، حمدالله، (1394)، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر. . منشی کرمانی، ناصرالدین، (بیتا)، نسائمالاسحار من لطائمالاخبار در تاریخ وزرا، بهتصحیح میرجلالالدین حسینی ارموی محدث، تهران: دانشگاه تهران. . میرخواند، محمدبنخاوندشاه بلخی، (1375)، روضهالصفا، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران: علمی. . نبئی، ابوالفضل، (1385)، گاهشماری در تاریخ، تهران: سمت. . نظامی عروضی سمرقندی، احمدبنعمربنعلی، (1368)، کلیات چهارمقاله، به سعی و اهتمام محمدبنعبدالوهاب قزوینی، تهران: کتابفروشی اشراقی. . نیشابوری، ظهیرالدین، (1332)، سلجوقنامه، تهران: خاور. . همدانی، رشیدالدینفضلالله، (1386)، جامعالتواریخ (قسمت تاریخ آلسلجوق)، بهتصحیح محمد روشن، تهران: میراث مکتوب. . هندوشاه استرآبادی، محمدقاسم، (1378)، تاریخ فرشته از آغاز تا بابر، مصحح محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. ب. مقاله . اسدی، فهیمه (بهمن و اسفند1387)، «بررسی تاریخ بیهقی با رویکرد جامعهشناسی ادبیات»، مجله حافظ، ش58، ص27تا34. . حسنزاده، اسماعیل، (زمستان 1385)، «ساختار و عملکرد سپاه غزنویان»، مجله فلسفه کلام شناخت، ش52، ص115تا152. . دلریش، بشری، (پاییز و زمستان 1388)، «روانشناسی قدرت در عصر غزنوی با تکیهبر اصل «نیست همتایی» در تاریخ بیهقی»، مجله پژوهشهای علوم تاریخی، ش، دوره1، ص41تا54. . رضازاده، شفق، (خردادماه 1336)، «ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی»، مجله ارمغان، دوره26، ش3، ص97تا102. . وزیرنژاد، ابوالفضل، (بهار 1385)، «حدیث دیگران»، فصلنامه تخصصی ادبیات فارسی، ش9، ص120تا141.
ج. لاتین . Zaporozhets.V.M, (2012), the Seljuks, Transleted by K.A.Nazarerskaia, Hannover, 321pp.
د. سایت http://www.chiefacoins.com/Database/Countries/Afghanistan.htm | |||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 19,884 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 491 |