
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,972 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,578,857 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,313,463 |
نقد جامعهشناختی داستان سهتار جلال آلاحمد با رویکردی به خلاقیت نویسنده و شگردهای زیباییشناختی داستان | ||
فنون ادبی | ||
مقاله 6، دوره 10، شماره 3 - شماره پیاپی 24، مهر 1397، صفحه 65-78 اصل مقاله (799.13 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2018.94130.0 | ||
نویسندگان | ||
اشرف خسروی* 1؛ فخری زارعی2 | ||
1دانشآموخته دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان | ||
2دانشآموخته کارشناسارشد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهرکرد | ||
چکیده | ||
آثار ادبی دورة بیداری و بعد از مشروطه جنبة اجتماعی و سیاسی فراوانی دارند و میتوان آنها را از دیدگاه جامعهشناختی نقد و بررسی کرد. سهتار جلال آلاحمد ازجملۀ این آثار است. در این مقاله، روش نقد داستان، تلفیقی و ترکیبی و با تحلیل محتوای اجتماعی اثر و بررسی جنبههای فنی و زیباییشناختی آن همراه بوده است تا نشان دهد نویسنده چگونه عناصر فنی داستاننویسی و شگردهای زیباییشناختی ادبی را به کار گرفته است تا اندیشههای اجتماعی و موضوعاتی مانند افراطیگری، تضاد طبقاتی، باورها و سنتهای غلط و علایق انسانی را بیان کند. آلاحمد از عناصری مانند شخصیتپردازی، کشمکش و توصیف و شگردهای ادبی چون بیان طنزآمیز، تکرار، پارادوکس و تشبیه کمک گرفته و اندیشههای خود را با هنر آمیخته است تا داستان خود را اثرگذار و جذاب کند. امید است این نوع پژوهشها بتوانند نقدهای تلفیقی و چندجانبه را که نسبت به نقدهای تکبعدی کاملتر و جامعترند، گسترش دهند و جایگاه خود را در پژوهشهای ادبی بیابند. | ||
کلیدواژهها | ||
نقد جامعهشناختی؛ جلال آلاحمد؛ سهتار؛ عناصر داستان؛ شگردهای زیباییشناختی | ||
اصل مقاله | ||
- مقدمه ادبیات ذاتاً پدیدهای اجتماعی است و پیوند ادبیات و جامعه پیوندی متقابل، دیرینه و انکارناشدنی است. نویسندگان و شاعران از دیرباز اندیشههای اجتماعی خود را با عناصر هنری آمیختهاند و در قالب شعر و نثر بیان کردهاند. ازسوی دیگر، از شرایط و محیط اجتماعی خود تأثیر گرفتهاند و گاهی نیز بر آن تأثیر گذاردهاند. این تأثیر متقابل و دیرینه موجب شکلگیری شاخهای مستقل به نام جامعهشناسی ادبیات شده است که خود بسیار وسیع و گسترده است. در همین زمینه در حوزة نقد ادبی، نقد جامعهشناختی شکل گرفته است که خود گسترۀ وسیعی دارد و زیرشاخههای متعددی را در بر میگیرد که نتیجة ظهور صاحبنظران و پژوهشگران متعدد با آرا و دیدگاههای متفاوت است. امروزه جامعهشناسی ادبیات از پژوهشهای میانرشتهای مهم در سراسر دنیا محسوب میشود و آثار ارزندهای در این زمینه چاپ و منتشر شده است. اگرچه مادام دواستال[1] از پیشروان جامعهشناسی ادبیات محسوب میشود، هیبولیت تن[2] را بنیانگذار آن و کسانی چون لوکاچ [3]و لوسین گلدمن[4] را از صاحبنظران برجستة این حوزه میدانند. آنان تأثیرگذاری جامعه بر فرم و محتوای آثار ادبی و تأثیرپذیری جامعه از این آثار را بررسی کردهاند (ولک، 1377: 47). صاحبنظران دیگر نیز از دیدگاههای مختلف به رابطة ادبیات و اجتماع نگریستهاند. مارکسیستها با رویکردی خاص و با نگاهی جبرگرایانه، ادبیات را گزارشگر واقعیتهای اجتماعی دانستهاند. عدهای نیز با رویکردی اقتصادی به ادبیات نگریستهاند و آثار ادبی را مانند کالایی در نظر گرفتهاند و موضوعات تولید، توزیع و مصرف را دربارۀ این آثار بررسی کردهاند. برخی نیز به تعریف و تحلیل اصطلاحاتی چون «جامعهشناسی ادبی»، «جامعهشناسی ادبیات» و بیان تفاوت آنها پرداختهاند و معتقدند جامعهشناسی ادبی دربارۀ ساختار اثر و ارتباط آن با جامعه بحث میکند و مربوط به علم ادبیات است و جامعهشناسی محتواها زیرمجموعۀ آن است؛ ولی جامعهشناسی ادبیات به بررسی تجربی گرایش دارد و از رشتههای فرعی جامعهشناسی است (عسگری، 1389: 69-68). در ایران بخش مهمی از این پژوهشها به بررسی محتوای آثار ادبی اختصاص مییابد و ذیل عنوان نقد جامعهشناختی قرار میگیرد؛ درواقع، این پژوهشها نوعی جامعهشناسی محتوا محسوب میشوند. «جامعهشناسی محتوا درحقیقت اثر ادبی را بهعنوان سندی اجتماعی بررسی میکند» (همان: 70). معمولاً در این پژوهشها آثار ادبی مولود و محصول اجتماع دانسته شدهاند. اگرچه نقدهای جامعهشناختی که در بالا به آنها اشاره شد، بسیار ارزنده و سودمندند، به محتوا محدودند و متأسفانه از جنبههای زیباییشناختی و خلاقیت فردی نویسندگان آثار ادبی که بسیار اهمیت دارد غافل ماندهاند و در آنها به رابطة محتوا و شکل و نقش مهم و تأثیر فراوان آن توجه نشده است. در حالی که آنچه موجب تأثیرگذاری، مقبولیت، شهرت و ماندگاری آثار برجسته میشود همین پیوند و همراهی هنر و اندیشه است. این غفلت موجب نارضایتی برخی از صاحبنظران و خوانندگان اهل ادب و هنر شده است؛ «ازنظر آنان اعتراضی که بر روش نقد اجتماعی وارد است همین نکته است که وجود فردی به کلی فراموش شده است؛ در حالی که سهم ابتکار فردی در آثار ادبی اگر از سهم عوامل اجتماعی بیشتر نباشد، کمتر نیست» (زرینکوب، 1373: 48). آنان انتظار دارند در این نوع نقد به ارزیابی شگردهای هنری، ذوق، احساسات و عواطف، خلاقیت و ابتکار نویسنده و شاعر در بیان افکار و اندیشههای اجتماعی نیز پرداخته شود؛ زیرا ادبیات از اقسام هنر محسوب میشود و زیبایی از عناصر مهم آثار ادبی و ویژگی جدانشدنی آن است و آنچه اثر ادبی را از آثار غیرادبی متمایز میکند، همین عنصر است. 1-2- روش نقد در این پژوهش و اهمیت آن آثار ادبی عرصة پیوند هنر و اندیشهاند و اگر نقد جامعهشناختی آثار ادبی بتواند غفلت و کاستی ذکرشده را جبران کند و جنبههای ادبی را در کنار جنبههای جامعهشناختی بررسی کند، بسیار جامعتر و کاملتر است و خوانندگان اهل ادب و هنر را اقناع میکند؛ زیرا وقتی کسی مدعی «نقد جامعهشناختی آثار ادبی» است به حکم عنوان این ادعا که دو واژة جامعهشناسی و ادب را در کنار هم آورده است، باید این همراهی را پیگیری و تحلیل کند. همچنین این نقدهای تلفیقی، برتری برخی آثار ادبی، هنرمندی نویسندگان و راز جذابیت و ماندگاری این آثار را نشان میدهند و از تنزل آثار ادبی - که نتیجة نادیدهگرفتن جنبههای ادبی و لذتآفرینی موجود در آنهاست - جلوگیری میکنند و تفاوت آثار هنری برتر را با آثار غیرهنری و گاهی کوچهبازاری نشان میدهند. این پژوهشهای چندجانبه میتوانند یاریگر نویسندگان و شاعران علاقهمند به آفرینش آثار ادبی با محتوای اجتماعی باشند و آنان را در خلق آثاری یاری کنند که هر دو جنبه را دارند. این مقاله ترکیبی از نقد جامعهشناختی و زیباییشناسی و فنی داستان کوتاه «سهتار» آلاحمد است و از این نظر جدید و ابتکاری به نظر میرسد. امید است بابی جدید برای پژوهشگران و علاقهمندان این حوزه بگشاید. 1-3- سؤالات و فرضیهها برخی از سؤالات این پژوهش عبارتاند از: آیا میتوان در یک روش نقد ابتکاری، محدودیت و یکجانبهنگری نقدهای رایج را برطرف کرد؟ در صورت یافتن روش جدید، کدام دسته از آثار را میتوان ذیل آن بررسی کرد؟ آیا داستان سهتار آلاحمد ظرفیت چنین نقدی را دارد؟ در داستان سهتار، بهکارگیری عناصر فنی و زیباییشناسی چه تأثیری در انتقال پیام و اندیشه دارد؟ فرضیههای این پژوهش نیز از این قرارند: با یک ابتکار میتوان دو یا چند نوع نقد را تلفیق و ترکیب کرد و تکبعدیبودن آنها را اصلاح کرد؛ نقد جامعهشناختی را میتوان با نقد فنی و زیباییشناختی آمیخت؛ آثار ادبی با درونمایۀ اجتماعی، در این حوزه قابلبررسیاند؛ داستان سهتار آلاحمد نمونۀ مناسبی است که در این حوزه قابلبررسی است. آلاحمد عناصر داستاننویسی و شگردهای زیباییشناسی ادبی را بهخوبی به کار گرفته است تا اندیشههای اجتماعی خود را بیان کند؛ نویسندۀ داستان سهتار در پیوند اندیشه و هنر موفق بوده است. در این مقاله سعی میشود به این سؤالات و اثبات این فرضیهها پرداخته شود. 1-4- پیشینۀ پژوهش در حوزۀ نقد جامعهشناسی بهطور عام و نقد اجتماعی آثار جلال آلاحمد بهطور خاص پژوهشهایی در قالب کتاب، مقاله و پایاننامه انجام شده و به چاپ رسیده است؛ ازجمله در زمینة تحلیل آثار آلاحمد میتوان به کتاب نشانهشناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر؛ نقد آثار ابراهیم گلستان و جلال آلاحمد اشاره کرد؛ همچنین میتوان از رسالهای با عنوان نقد واقعگرایی اجتماعی در داستانهای کوتاه جلال آلاحمد براساس نظریههای لوکاچ و باختین نام برد. مقالهای نیز با عنوان «آرمانگرایی در واقعگرایی جلال آلاحمد» به چاپ رسیده است. آثار مذکور همان گونه که اشاره شد به بررسی جنبههای اجتماعی آثار آلاحمد پرداختهاند و بسیار سودمند و ارزشمندند؛ ولی جنبههای فنی و ادبی آن را بررسی نکردهاند. این مقاله از این جهت که روش نقدی ترکیبی و التقاطی دارد، جدید و ابتکاری است.
2- سهتار، آیینة پیوند هنر و اندیشه در دنیای امروز، داستان از قالبهای ادبی بسیار پرطرفدار و جذاب و ابزاری کارآمد و مناسب برای بیان افکار و اندیشههای مختلف است. «داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمان» (فورستر، 1353: 36). زندگی صنعتی و مدرن که کمبود وقت و لزوم مدیریت زمان از دغدغههای مهم آن است، موجب شده است گرایش به داستان کوتاه نسبت به سایر قالبها بیشتر باشد. در تعریف این شکل ادبی پرطرفدار آمده است: «داستانی است که در آن به قصد بیان پیامی واحد، شخصیت یا شخصیتهای اصلی در واقعهای واحد نشان داده میشوند» (مستور، 1387: 12). در ایران نیز نویسندگان و هنرمندان زیادی از داستان کوتاه برای بیان افکار، انتقادات و اندیشههای خود استفاده کردهاند. برخی از این آثار بسیار هنرمندانهتر به رشتۀ تحریر درآمدهاند و در رسیدن به مقصود موفقیت بیشتری کسب کردهاند. آثار آلاحمد از این گروهاند. جلال آلاحمد (1302-1348) نویسندهای توانا و اثرگذار در حوزة ادبیات داستانی معاصر است و آثار متنوعی در قالب رمان، داستان کوتاه، ترجمه، مقاله، سفرنامه و تکنگاری دارد. مهمترین آثار آلاحمد، داستانهای اویند که با نثری ساده، صریح، توصیفی، طنزگونه و نزدیک به زبان گفتار نوشته شدهاند. این داستانها بیانگر افکار و اندیشههای اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی نویسندهاند. آلاحمد در بیان داستان از شیوهای خاص استفاده میکند. این شیوه، گرفتن فردیت از حوادث، محیط، زمان و سایر عناصر داستانی است؛ بهگونهای که هرکدام از این عناصر حکایت از نوعی کلی داشته باشند (شیخرضایی، 1382: 74-73). او میکوشد شخصیتها را بهسمت تیپهای کلی سوق دهد تا بتوانند نمایندة یک طبقة اجتماعی باشند؛ درواقع، قهرمانهای داستانهای آلاحمد اغلب در همهجا دیده میشوند و همه آنها را میشناسند. مواد خام نوشتههای او مردماند (دانشور، 1371: 10-9)؛ ازاینرو، آثار او ظرفیت مناسبی برای نقد و تحلیل جامعهشناختی دارند و بهلحاظ توانمندیهای خاص نویسنده در تلفیق زیبایی و هنر با فکر و اندیشه میتوانند همزمان از منظر زیباییشناختی نیز بررسی شوند؛ درواقع، این دو جریان همراه و هماهنگ با هم در این داستانها پیش رفتهاند و به مقصود رسیدهاند. در این میان داستان کوتاه «سهتار» از گونهای دیگر است. «نویسندگان رئالیسم معمولاً داستانهایشان را زمانمند میکنند. رئالیستها بیشتر به روح زمانة معاصر خود توجه دارند و میکوشند مسائل و مشکلات اجتماعی زمانة خود را بکاوند» (شهریاری، 1390: 62). سهتار در نمایی گستردهتر گزارشگر برههای از زمان است که در آن پسری سهتارزن، سرشار از احساس و دور از واقعیت، با شخصیتی تکبعدی و در نوع خود افراطی در مقابل پسری به ظاهر متدین و متعصب و او نیز در نوع خود افراطگرا که دین را ابزاری برای کسب منفعت خود کرده بود، قرار میگیرد. ماجرا از این قرار است که پسر سهتارزن پس از سالها تحمل رنج فقر و تهیدستی توانسته است پولی به دست آورد و سهتاری بخرد و به آرزوی بزرگ خود دست یابد. او که هنرمندی تهیدست است، مدتها از دیگران سهتار کرایه میکند، به مجالس مردم میرود، سهتار مینوازد و از این راه سهتاری نو میخرد و مست از این خوشبختی به آستانة مسجد میرسد. پسرکی که دم در مسجد عطر میفروشد، مانع ورود او به مسجد میشود و با این اعتقاد که سهتار از آلات کفر است و نباید وارد مسجد شود، شروع به بددهنی و فحاشی میکند. درگیری رخ میدهد و بالا میگیرد و در این بین سهتار شکسته میشود؛ درواقع، شکستن سهتار انتقادی پنهان از ریاکاری و تظاهر دینی است. موضوع این اثر اجتماع و آسیبهای اجتماعی است. نویسنده با پرهیز از مستقیمگویی، اهداف خود را از بیان این داستان به تصویر میکشد. آلاحمد در داستان سهتار جهان را بهصورت سیاه و سفید تصویر نمیکند؛ او جهانی را به تصویر میکشد که هم سیاه است و هم سفید و نمیتوان مرز مشخصی میان آن قرار داد. او در داستانش نه اندرز میگوید و نه تبلیغ میکند؛ بلکه تنها نشان میدهد و وظیفة خواننده است که ارزشها و ضدارزشهای پنهان را در طرح، شخصیتپردازی، نگرش و لحن داستان دریابد. او اندیشههای اجتماعی خود را به کمک عناصر فنی داستاننویسی و شگردهای ادبی بهگونهای غیرمستقیم ولی بسیار اثرگذار و عمیق به رشتة تحریر درمیآورد و خواننده متناسب با سطح آگاهی، دقت و ریزبینی خود آنها را درمییابد. در این بخش به تحلیل بخشی از این هنرمندی پرداخته میشود.
3- نقد محتوایی و جامعهشناختی داستان آلاحمد نویسندهای درونگرا نیست که به درون خود فرورفته باشد و نسبت به آنچه در جامعه میگذرد بیتوجه باشد. او شخصیتی اجتماعی و واقعگراست. آثارش آیینة اندیشههای اجتماعی اویند. سهتار نشاندهندة بخشی از اندیشههای نویسنده و انتقاد او از برخی آسیبهای اجتماعی، البته بهشکل غیرمستقیم و همراه با چاشنی اثرگذار طنز است. افراطیگری و تکبعدینگری، تقابل و کشمکش گروههای مختلف اجتماعی، فقر و تهیدستی و تضاد طبقاتی، سنتشکنی، علایق انسانی و مانند آن از موضوعات اجتماعی قابلبررسی در این داستاناند. این موضوعات که محسوسات و مشهودات اجتماعی نویسندهاند، با هنر و خلاقیت او آمیخته شدهاند و داستان زیبای سهتار محصول این آمیختگی است. در این بخش این موضوعات بررسی میشوند. 3-1- نفی افراطیگری نویسندۀ داستان سهتار کشمکش و تقابل گروهی از دینداران افراطی و ظاهربینان متعصب و ناآگاه را با گروهی از هنرمندان که آنان نیز به نوعی تکبعدیاند، به تصویر میکشد و البته داستان را بهگونهای هدایت میکند که لبة تیز شمشیر انتقاد، دینداران ناآگاه، دنیادوست و متعصب را نشانه میگیرد و خوانندگان را به همدردی با پسر سهتارزن وادار میکند. درحقیقت نویسنده از تعصب دینی و استفادة ابزاری از دین شکایت بیشتری دارد و نتایج و عوارض سوء آن را بیشتر میداند. آنچه نویسنده بیان میکند موضوعی اجتماعی و فرهنگی است که خاص دورهای مشخص نیست و همواره جوامع بشری از آن رنج میبرند و آسیب میبینند. نویسنده بهشکلی هنرمندانه یک بار دیگر این موضوع را احیا و به خوانندگان گوشزد میکند. «در داستان سهتار، قهرمان داستان و شخصیت مقابل او ناخواسته دچار حادثهای میشوند که از پیش معین نیست. احساسات جای عقل را میگیرد و افراط و تندروی جلوه میکند» (شهریاری، 1390: 33). در نگاهی سطحی به داستان چنین به نظر میآید که هدف نویسنده تنها بیان افراطیگری در تعصبات دینی است که در رفتار پسرک عطرفروش نمود مییابد. در حالی که موضوع اصلی داستان افراطیگری در تمام امور است. توجه به رفتارهای سهتارزن نشاندهندۀ افراطیگری این شخصیت است. نویسنده با بیان افکار او در طول مسیر حرکتش این ویژگی را بیان میکند. وقتی سهتارزن میاندیشد که زمانی سر حال خواهد آمد که زخمه را با قدرت بنوازد در حالی که دیگر از پارهشدن سیمها ترسی ندارد، نوعی افراطیگری نشان داده میشود. بیمحابابودن او در ضربهزدن به سیمها و برپاکردن چنان شوری که حتی خودش هم تاب نیاورد تا جایی که به گریه افتد، حتی در لحظهای که یقین دارد وقتی به گریه بیفتد بیشک خوب نواخته است، تفکر افراطگرایانه را بیان میکند. او در نواختن هم افراطی عمل میکند. «وقتی تار زیر دستش بود... چنان در بیخبری فرومیرفت و چنان آسوده میشد که هرگز دلش نمیخواست تار را زمین بگذارد» (آلاحمد، 1389: 10). آلاحمد افراطیگری شخصیت اصلی را با هنر شخصیتپردازی خود نشان میدهد. میخانه، ترک مدرسه، لباس نامرتب و نوازندگی هریک نشانگر نوعی افراطیگری است که یکی از مهمترین اهداف آلاحمد از بیان این داستان است. او همچنین با توصیف فحاشی و توهین و بیادبی عطرفروش اوج افراطیگری را به تصویر درمیآورد. افراطیگری سهتارزن هم پس از خریدن سهتار در افکارش دیده میشود هم پیش از خرید سهتار به چشم میخورد. «خودِ او از ترس اینکه مبادا سیمها پاره شود، زخمه را خیلی ملایمتر و آهستهتر از آنچه میتوانست بالا وپایین میبرد. این را هم حتم داشت؛ حتم داشت که تا به حال خیلی ملایمتر و خیلی بااحتیاطتر از آنچه میتوانسته تار زده و آواز خوانده» (همان: 9). رفتار افراطی سهتارزن تا جایی است که مدرسه را بهدلیل آوازخوانی رها میکند. زیادهروی در کار آوازخوانی سبب شببیداری، خواب طولانی تا نیمروز و خوابیدن سر کلاس میشود. او در راه بازگشت از مجالس شبنشینی مردم هم بهحدی از خود بیخود میشود که «چه بسا شبها که تا صبح در گوشة میخانهها به روز آورده بود» (همان: 11). نداشتن واکنش مناسب در مقابل پسرک عطرفروش هم بهگونهای زننده به چشم میخورد. «پسرک عطرفروشی که روی سکوی کنار در مسجد دکّان خود را میپایید، ... از پشت بساط خود پایین جست و مچ دست او را گرفت. ... او [سهتارزن] چیزی نگفت. کوشش کرد که مچ خود را رها کند و به راه خود ادامه بدهد» (همان: 11). سکوت او در برابر دشنامهای پسرک نیز نوعی افراطیگری است. آنجا که محق است و میتواند از خود دفاع کند بهگونهای افراطی سکوت میکند، بهشکلی افراطی عنان خود را از دست میدهد و درنهایت سیلی محکمی زیر گوش پسرک میزند که این رفتاری افراطی است. به تصویر درآوردن افراطیگری که هدف اصلی نویسنده است در رفتار معلم حساب نیز دیده میشود. او معلمی سختگیر و عصبانی معرفی میشود که چندبار بهدلیل زمزمههای سهتارزن که دانشآموز اوست، قهر کرده و بهجای برخورد مناسب، کلاس را ترک کرده است (همان: 9). در داستان، پسرک عطرفروش نیز نمایندة افراطگرایان است. ممانعت او از رفتن سهتارزن به داخل مسجد، نسبت لامذهبیدادن به او بهدلیل داشتن آلت موسیقی و نامبردن از آلت کفر به جای سهتار از نشانههای افراطیگری اوست. پسرک عطرفروش پس از مانعشدن و تهمت بیدینی زدن به سهتارزن، به رفتار افراطی خود ادامه میدهد. «پسرک عطرفروش ولکن نبود. مچ دست او را گرفته بود و پشت سر هم لعنت میفرستاد و دادوبیداد میکرد» (همان: 12-11). لعنتکردنها و هیاهو بهپاکردن پسرک، بسیار افراطی شکل میگیرد و تا جایی پیش میرود که خود را در این معرکه نمایندة خدا نشان میدهد. «مرتیکة بیدین، از خدا خجالت نمیکشی؟» «پسرک هنوز فریاد میکرد، فحش میداد و به بیدینها لعن میفرستاد و از اهانتی که به آستانة در خانة خدا وارد آمده بود جوش میخورد و مسلمانان را به کمک میخواست» (همان: 12). انتهای همۀ این رفتارهای افراطیگرایانة پسرک عطرفروش شکستن سهتار است. حتی پس از شکستن سهتار نیز رفتار افراطی پسرک در داستان محو نمیشود. «پسرک عطرفروش که حتم داشت وظیفة دینی خود را خوب انجام داده است، آسودهخاطر شد، از ته دل شکری کرد... و تسبیحبهدست مشغول ذکرگفتن شد» (همان: 13). جدا از دو شخصیت داستان که نمایندة روح افراطگرایانة جامعهاند، در مواردی نویسنده هم به پیروی از شخصیتهای داستانش فردی افراطی است. او در روایت داستان بیشتر به نشاندادن درون شخصیت اصلی میپردازد و بهجز صحنهای که میخواهد پسرک عطرفروش را وارد داستان کند، هیچ صحنهای را برای خواننده به تصویر درنمیآورد. آلاحمد در داستان سهتار یک تیپ شخصیتی را به تصویر درمیآورد: تیپ افراد افراطی. سرآمد این تیپ، جوان سهتارزن است. نویسنده در ظاهر برای مخاطب، پسرک عطرفروش را نمایندة این نوعِ شخصیتی معرفی میکند که در تعصبات دینی افراطی عمل میکنند؛ اما با کنکاش در داستان نمایندة اصلی، جوان سهتارزن معرفی میشود. نویسنده اتفاقی ساده را وسیلة بیان حرف خود قرار میدهد و در قالب داستانی کوتاه با پایانی فشرده به هدف خود دست مییابد. شخصیت سهتارزن نمایندة مردمی است که درگیر نداشتههای خود هستند و همة زندگیشان در دستیافتن به آنها خلاصه میشود. با دقت در انتخاب نوع ساز میتوان به یکی از درونمایههای داستان پی برد. سهتار سازی است که زخمه میخورد. میتوان اینگونه در نظر گرفت که آنچه زخمه میخورد تارهای سهتار نیست؛ بلکه تار وجود شخصیت اصلی است. شکستن سهتار درواقع بهشکلی نمادین بیانگر ازهمگسستگی و شکستن شخصیت قهرمان داستان است. در آخرین صحنة داستان با تشبیه افکار سهتارزن به سیمهای تار و امید او به کاسة این ساز، رمزگشایی میشود و غیرمستقیم سهتار در این داستان وسیلهای نمادین معرفی میشود. «تمام افکار او همچون سیمهای سهتارش درهمپیچیده و لولهشده... و پیالة امیدش همچون کاسة این سازِ نویافته سهپاره شده بود و پارههای آن انگار قلب او را چاک میزند» (همان: 13). 3-2- انتقاد از اختلاف طبقاتی داستان سهتار داستان نمایش توانگری و رفاه عدهای از مردم و تهیدستی و فقر گروه دیگری است که سهتارزن نمایندة آنان است. در این داستان نمیتوان نگاه نقادانة آلاحمد را به وضعیت اقتصادی مردم نادیده گرفت. او با ترسیم مهمانیهای شبانة گروه مرفه و عروسیهای بهاصطلاح آبرومند و شاباشهای آنها از یک سو و توصیف سر و لباس، وضع زندگی، چگونگی تهیۀ پول برای خرید سهتار و خستگی سهتارزن که دراثر نوازندگی در این مجالس ایجاد میشود، اختلاف طبقاتی در جامعه و رنج طبقة تهیدست و بیدردی طبقة مرفه را نشان میدهد و غیرمستقیم از آن انتقاد میکند. داستان سهتار تنها تقابل گروهی از هنرمندان با گروهی از مذهبیان تندرو نیست؛ بلکه نمایش رنج فقر و تهیدستی و انتقاد از تضاد طبقاتی نیز هست. 3-3- انتقاد از باورها و سنتهای غلط آلاحمد در داستان سهتار، مسجد و تار را در تقابل یکدیگر قرار میدهد. ورود سهتارزن به مسجد را میتوان رفتاری نمادین در نظر گرفت. رفتن سهتارزن به مسجد ازنظر برخی نوعی سنتشکنی است؛ شکستن حریم مقدسات است که تابوی برخی مردم مذهبی است. درحقیقت آلاحمد در این داستان از باورها و تعصباتی انتقاد میکند که به نام دین وارد جامعه شدهاند و باید شکسته و تعدیل شوند. در اینجا لازم است نیمنگاهی به زندگی خود نویسنده نیز داشت. در ژرفساخت داستان میتوان به سنتشکنی خود نویسنده رسید. از آنجا که آلاحمد از خانوادهای مذهبی است، ظاهراً نمیتوان از او انتظار انتقاد از تعصبات مذهبی را داشت؛ ولی او با این داستان، سنتشکنی میکند و وارد محدودة دین میشود. «به نظر میرسد حمله به اعتقادات دینی نادرست و مبارزه با افکار واپسگرایی از مواردی است که از دیدگاه جلال برای رسیدن به آرمان واقعی ضروری است. بهطور کلی دین و مذهب مطلوبِ آلاحمد، دینی است خارج از تعصب، مقدسمآبی و تحجراندیشی» (حاتمی، 1392: 30). داستان سهتار اعتراض آلاحمد به افراطیگری و باورها و تعصباتی است که خود در جامعه شاهد بوده است و در ناآگاهی و شناخت نادرست و ناقص از دین ریشه دارد. این نگاه در داستانهای دیگر او مانند زیارت نیز دیده میشود. گاه در آثار دیگر نیز که موضوع و درونمایهای غیر از دین و باورهای غلط دارند، فرصتی مناسب فراهم میکند و گریزی به این مسائل میزند؛ برای مثال، در داستان گلدستهها و فلک که درونمایۀ آن آرمانگرایی و کمالطلبی است، در فرصتی مناسب و در قالب بیان یک خاطره، از معلمی انتقاد میکند که دانشآموز را بهدلیل اینکه نام خدا را با دست چپ نوشته، بهشدت تنبیه کرده و با چوب کتک زده است (آلاحمد، 1374: 176). 3-4- اهمیت علایق انسانی و لزوم تعدیل آن علایق انسانی موضوعی اجتماعی است که در داستان کوتاه نقش و اهمیت ویژهای دارد. این عامل داستان کوتاه را که شکلی ادبی با ویژگیهایی فنی است، به موضوعات اجتماعی پیوند میدهد. این موضوع اجتماعی آنقدر در داستان کوتاه اهمیت دارد که صاحبنظران آن را نخستین عامل مهم و نخستین وظیفة داستان کوتاه میدانند. «بیگمان علاقة انسانی در درجة اول اهمیت است و چون نخستین خصیصه و وظیفة داستان کوتاه سروکارداشتن با علایق انسانی و به دیگر سخن، مردمی است که زندگی میکنند و معایب و محاسن مردمان زنده را دارند، لذا وجود این کیفیت را بدیهی انگاشتیم» (یونسی، 1388: 16). آلاحمد در داستان سهتار این نقش مهم را دریافته و وظیفة اجتماعی داستان کوتاه را به بهترین شکل ایفا کرده است. او بیتوجهی جامعه و نظام آموزشی به علایق انسانی و تضاد و ناسازگاری، حساب و حسابگریهای امروزی را با آن در صحنهای نشان داده است که مدرسه، کلاس و معلم حساب را توصیف میکند. «معلم حسابشان خیلی سختگیر بود و از زمزمة او چنان بدش میآمد که عصبانی میشد و از کلاس قهر میکرد» (آلاحمد، 1389: 9)؛ البته آلاحمد دربارۀ این موضوع نیز مانند سایر موضوعات، خواهان تعادل و واقعیتنگری است. نه عواطف و احساسات یکجانبه و افراطی نوازنده را تأیید میکند و نه سختگیری و عصبانیت معلم حساب را میپسندد. او خواهان سازگاری مفید این دو و همراهی و همیاری احساس و عاطفه با عقل و اندیشه است.
4 - هنرمندی نویسنده در بهرهگیری از عناصر داستان برای بیان اندیشههای اجتماعی شخصیتپردازی، لحن، فضاسازی، توصیف، کشمکش، تعلیق، گرهگشایی، چگونگی شروع و پایان داستان و سایر فنون داستاننویسی در کنار شگردهای ادبی، جلوهای خاص به داستان میدهد و آن را ازنظر صورت و محتوا جذاب و نظرگیر میکند و ویژگی «انتظار» را که ازنظر اهل فن ویژگی مهم داستان است، به بالاترین حد میرساند. در اینجا به چند عنصر اشاره میشود. 4-1- شخصیتپردازی شخصیتپردازی در داستان بسیار هنرمندانه است و نویسنده با استفاده از آن بخش مهم اندیشههای اجتماعی خود را بیان میکند. بعضی معتقدند داستان کوتاه هیچگاه قهرمان ندارد، در عوض گروهی آدمهای لهشده دارد که از نویسندهای به نویسندة دیگر و از نسلی به نسل دیگر تفاوت میکند؛ مانند کارمند، رعیت، معلم و...؛ از این دیدگاه خواننده نمیتواند با شخصیتهای داستان همذاتپنداری کند (اوکانر، 1381: 10-8)؛ در حالی که در داستان سهتار اینگونه نیست. هر یک از دو شخصیت اصلی داستان نمایندة یک گروه اجتماعیاند که خواننده با خواندن داستان میتواند خود را در قالب آنها قرار دهد و با راوی همراه شود. نویسنده برای واردکردن خواننده به داستان، سهتار و جوان نوازندة آن را توصیف میکند. توصیف سهتار بیانگر وضعیت مالی شخصیت اصلی است و بیان ویژگی سهتارزن، به نوعی نشاندهندة انتهای داستان به خواننده است. اینگونه موجز سخنگفتن از ویژگیهای خاص آلاحمد است؛ ازسوی دیگر، واژههای «نو» و «بیروپوش» نشان میدهند نوازنده وضعیت مالی مناسبی ندارد؛ زیرا داشتن روپوش برای هر سازی بهویژه سازهای زهی امری ضروری است و این بیروپوشی ساز نشاندهندۀ نداشتن توان مالی نوازنده است. سهتار بدون پوشش سهتارزن، میتواند رهیافتی به درون او باشد که راوی آشکارا در برابر خواننده نمایش میدهد. از جنبة شخصیتپردازی باید گفت آنقدر احساسات و تمایلات شخصیت اصلی دقیق طراحی و بیان شده است که از همان ابتدا خواننده با شخصیت رابطة تنگانگی برقرار میکند و این گمان ایجاد میشود که همة ویژگیهای ظاهری نیز بیان شدهاند؛ درواقع، آنقدر بر درون شخصیت تأکید شده است که خواننده از چگونگی ظاهر او غافل میشود. هدف داستان سهتار از جنبة شخصیتپردازی طراحی درون است نه بیرون. نویسنده از توصیف ظاهر شخصیت اصلی داستان تنها به چند ویژگی بسنده میکند؛ «موهایش آشفته بود و روی پیشانیاش میریخت و جلوی چشم راستش را میگرفت. گونههایش گود افتاده بود و قیافهاش زرد بود» (همان: 7). این مختصرگویی به مقتضای قالب داستان، یعنی داستان کوتاه است؛ اما آلاحمد با زیرکی و کمکگرفتن از توصیف صحنه، تصویر روشنتری از شخصیت اصلی به خواننده ارائه میکند. شخصیت داستان، شخصیتی سرگردان و آشفته است. این آشفتگی در طول داستان از زبان راوی در جایجای داستان به تصویر درمیآید. آلاحمد در ابتدای داستان بیهوا راهرفتن سهتارزن را توصیف میکند و در کنار آن با توصیف مردمی که در صحنه حضور دارند، این ویژگی را در ذهن خواننده بارزتر میکند. «مردمی که در میان بساط گستردة آنان دنبال چیزهایی که خودشان هم نمیدانستند، میگشتند» (همان: 7). سرگشتگی مردم برای یافتن چیزهایی که خودشان هم نمیدانند چیست، نشاندهندۀ سرگشتگی سهتارزن است. توصیف موهای آشفتة نوازنده این آشفتگی را برجستهتر میکند. اطلاعاتی که قرار است خواننده دربارۀ شخصیت اصلی بداند در همان ابتدای داستان بهطور فشرده و با کلماتی کلیدی به او انتقال مییابد. موهای آشفتة سهتارزن خط سیری برای رسیدن به افکار آشفتۀ او نیز هست که در ادامه راوی به بیان آن میپردازد. 4-2- توصیف صحنه از آنجا که در داستان کوتاه مجالی برای شرح جزئیات و دقایق صفات و خصوصیات اشخاص نیست، توصیفهای طولانی و مفصل جای خود را به شیوههای سریعتر و موجزتر میدهند. آلاحمد در این داستان از شیوة وصف سریع استفاده کرده است تا هم حق مطلب را ادا کرده باشد و هم سرعت که لازمة داستان کوتاه است، آسیب نبیند. «شیوة سریع وصف را که در نسل دورة قاجار ریشه دارد، آلاحمد صیقل داده و برنده و درخشانش ساخته است، در قصههایش نیز میتوان یافت» (سپانلو، 1387: 111). حذف بسیاری از بخشهای جملات سبب میشود نثر آلاحمد ضربآهنگی تند و شتابزده بیابد. او توصیفات و صحنههایی را که هر کدام بهطور معمول به جملهای احتیاج دارند با چند کلمه به خواننده منتقل میکند و خواننده با خواندن صحنهای از نثر او احساس میکند در معرض رگباری از کلمات و تصاویر قرار دارد. تنها صحنة توصیفشده که بسیار مختصر و گذرا بیان میشود، صحنة ورود سهتارزن به آستانة مسجد است. «با این افکارِ خود دم در بزرگ مسجد شاه رسیده بود و روی سنگ صاف آستانة آن پا گذاشته بود» (آلاحمد، 1389: 7). ورود پسرک به صحنة داستان نیز در چند جملة کوتاه به تصویر کشیده میشود؛ «پسرک عطرفروش که روی سکوی کنار در مسجد، دکان خود را میپایید و به انتظار مشتری تسبیح میگرداند، از پشت بساط خود پایین جست» (همان: 11). این، همۀ آن چیزی است که آلاحمد در صحنهپردازی به کار گرفته است. 4-3- کشمکش یکی دیگر از عناصر مهم داستان کشمکش است. سهتار بر محور کشمکش میچرخد؛ بهطوری که کشمکش گروهها و طبقات، اساسیترین موضوع اجتماعی داستان است و این هماهنگی و سازگاری در داستان بسیار بر دل مینشیند. چنانچه داستانپرداز شخصیتهای داستان را بهشکلی واقعی به تصویر درآورد، در مواردی ناگزیر باید آنها را در مقابل یکدیگر قرار دهد تا از این رویارویی عنصر کشمکش به وجود آید. «کشمکش مقابلة دو نیرو یا دو شخصیت است که بنیاد حوادث را میریزد» (میرصادقی، 1380: 72). با توجه به این مطلب میتوان کشمکش را تقابل و درگیری ذهن، لفظ، عمل، عاطفه و اخلاق دو یا چند شخصیت با یکدیگر یا با خود تعریف کرد. کشمکش سبب ایجاد تنش میشود. این تنشها سبب پویایی و جذابیت داستان میشوند. بدین وسیله داستانپرداز خواننده را تا پایان با خود همراه میکند. وجود جدال در هر داستان پیرنگ را محکمتر میکند و بستر مناسبی را برای رسیدن حوادث به نقطة اوج آماده میکند. جانپک در اهمیت عنصر کشمکش میگوید: «در یک اثر ادبی همواره باید نوعی کشمکش وجود داشته باشد؛ وگرنه داستانی وجود نخواهد داشت. تشخیص تضاد اصلی یکی از سریعترین راههای درک داستان است» (پک، 1366: 16). اگر در داستان تضادی نباشد، جدالی نیز رخ نمیدهد و داستان بیتحرک پیش میرود. در داستان سهتار دو نوع کشمکش موجود است. کشمکش درونی و جسمانی. کشمکش سهتارزن با درون خود بهوسیلة راوی و ازطریق مرور افکار شخصیت بیان میشود. کشمکش جسمانی داستان نیز در صحنة درگیری پسرک عطرفروش و سهتارزن دیده میشود. این عنصر بیانگر انواع کشمکش و تضادهای موجود اجتماعی است که بخشی از آن بیرونی و ملموس و بخش عمدة آن درونی و ناملموس است. 4-4- فضاسازی هر داستان فضایی کلی دارد که از ابتدای آن احساس میشود و در انتقال احساسات شخصیتها، بیان درونمایه و القای آن مؤثر است. داستان سهتار تنها در یک صحنه اتفاق میافتد که چندان گسترده نیست و از دو سه حادثه تشکیل میشود؛ ازاینرو، مجالی برای فضاسازی وجود ندارد. از آنجا که نویسنده برای واردکردن مخاطب خود به داستان به فضاسازی نیاز دارد، در شروع داستان از اصل غافلگیری که هنرمندانه و قابلتأمل است، استفاده میکند. داستان بدون مقدمه آغاز میشود. «یک سهتار نو و بیروپوش در دست داشت و یخهباز و بیهوا راه میآمد» (آلاحمد، 1389: 7)؛ همچنان که گروههای افراطی بیمقدمه، بیهوا و دور از انتظار عمل میکنند و آسیبهای ناگهانی به جامعه وارد میکنند، واژههای «بیروپوش» و «بیهوا» درحقیقت براعت استهلالی برای پایان داستاناند. هر دو واژه بیمحابابودن شخصیت اصلی را نشان میدهند و این فکر را تقویت میکنند که بیشک حادثهای ناخوشایند رخ خواهد داد. در این میان واژة «یخهباز» این فکر را در ذهن خواننده پررنگتر میکند. در پایان داستان هنر نویسندگی آلاحمد به اوج میرسد. صدای یک شکست در پایان داستان شنیده میشود. نتیجة افراط، تعصب، تکبعدیبودن و بیاخلاقی جز شکست نیست. نویسنده این مهم را با شکستهشدن تار گوشزد میکند. شکستی که قلبها و امیدها را نیز میشکند و مادی و معنوی و عاطفی است. «پیالة امیدش همچون کاسۀ این ساز نویافته سهپاره شده بود و پارههای آن انگار قلب او را چاک میزدند» (همان: 13). 4-5- لحن «مراد از لحن شیوة ادای واژهها و جملهها و فشار بر کلمات در موقعیتهای مختلف بیانی و داستانی است» (محبتی، 1381: 82). لحن ایجاد فضا در کلام است و شخصیتها خود را بهوسیلۀ آن معرفی میکنند و به خواننده میشناسانند. با اینکه سهتار داستانی کوتاه است و عرصۀ محدودی دارد، آلاحمد از هر عنصری برای بیان فکر و اندیشۀ خود بهگونهای سنجیده بهره میگیرد. لحن داستان سهتار جدی و در عین حال تند است. این لحن ناشی از نارضایتی او از فضای جامعه است و در برخی جملات بهخوبی احساس میشود؛ برای نمونه میتوان به این موارد اشاره کرد: «لامذهب با این آلت کفر توی مسجد؟ توی خانۀ خدا؟» (آلاحمد 1389: 11) یا «مرتیکۀ بیدین، از خدا خجالت نمیکشی؟ آخه شرمی ...حیایی» (همان: 12). همچنین «دیگر احتیاج نداشت وقتی به مجلسی میخواهد برود از دیگران تار بگیرد و به قیمت خون پدرشان کرایه بدهد و تازه بار منتشان را هم بکشد» (همان: 7). در جملات فوق استفاده از واژههای مناسب، در شکلگیری لحن نقش زیادی دارد. آلاحمد که گویی از مردم دل پری دارد، با لحنی متناسب این احساس را نشان میدهد. در جملۀ «حالا میان مردمی که معلوم نبود به چه کاری در آن اطراف میلولیدند، جز اینکه بدود و خود را زودتر به جایی برساند چه میتوانست بکند؟» (همان: 8). نویسنده تنها با آوردن واژۀ «لولیدن» نوع نگاه خود به مردم اطرافش را به خواننده نشان میدهد. نمونۀ دیگر تکرار واژة «چنان» است. تکرار این واژه در چند جملة متوالی، در کنار افعالی مانند «داد خود را گرفتن» و «شوربرآوردن»، تند و خشنبودن لحن را برجستهتر میکند. «فکر میکرد که از این پس چنان هنرنمایی خواهد کرد، چنان داد خود را از تار خواهد گرفت و چنان شوری از آن به پا خواهد کرد که خودش هم تاب نیاورد» (همان: 8). نویسنده به کمک لحن نشان میدهد شخصیت اصلی میخواهد عقدهها و ناکامیهای خود را جبران کند. 4-6- گرهافکنی و گرهگشایی گرهافکنیها باعث جذابیت داستان، ایجاد کشمکشها، ایجاد بحران و تعلیق میگردند. گرهافکنی موقعیت پیچیدهای است که در داستان ایجاد میشود و شخصیتهای داستان بــا آن روبـهرو میشوند. «گرهافکنی ادامه دارد تا حوادث اوج خود را بهطور مشخصی پیدا کنند» (براهنی، 1348: 65). این عنصر در داستان سهتار به دو نوع فرعی و اصلی تقسیم میشود. گرهافکنیهای فرعی اعم از آرزوی سهتارزن برای داشتن سهتار، خستگیها و شببیداریهای شبانه، ترک مدرسه و... که با خرید سهتار گرهگشایی میگردد. از میان دو سه حادثة اصلی داستان گرهافکنی اصلی زمانی است که پسرک عطرفروش سد راه سهتارزن و مانع ورود او به مسجد میشود. در لحظاتی داستان دچار این تعلیق میگردد که این رویارویی به کجا میانجامد؟ بهدلیل کوتاهبودن داستان، بیدرنگ با خوردن سهتار بر زمین و شکستهشدن آن گرهگشایی اتفاق میافتد و نقطة اوج داستان شکل میگیرد. گرهافکنی و گرهگشایی در داستان بسیار هنرمندانه و جذاب است.
5- شگردهای زیباییشناختی داستان در تحلیل زیباییشناختی داستان سهتار آنچه مهم است نحوۀ بیان موضوع و میزان اثرگذاری آن است. «بیشک مطالعة واژگان، راهبردهای تلمیحی بازی با کلمات و ساختار جملهها برای تکمیل تحلیل جامعهشناختی اثر و افشای هنر آلاحمد نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است» (صادقی، 1392: 399)؛ ازاینرو، لازم است به برخی شگردهای هنری که نویسنده از آنها مدد جسته است، اشاره شود. بیان طنزآمیز، تشبیه، تکرار و پارادوکس از مهمترین شگردهای هنری بهکاررفته در این داستاناند. 5-1- بیان طنزآمیز طنز تلخ و گزندهای که نویسنده برای بیان مسائل اجتماعی به کار برده است، داستان را بسیار جذاب و اثرگذار کرده است؛ ازجمله در موارد زیر: ـ «دنبال چیزهایی که خودشان هم نمیدانستند، میگشتند» (آلاحمد، 1389: 7). این جمله که در داستان به شکلهای مختلف تکرار شده است، وضعیت مردم یک جامعه را بیان و از سردرگمی و نادانی آنها انتقاد میکند. - «دیگر احتیاج نداشت وقتی به مجلسی میخواهد برود از دیگران تار بگیرد و به قیمت خون پدرشان کرایه بدهد» (همان: 7). با این جملة گزنده، نویسنده از سوءِاستفادة گروهی از مردم از نیازمندی دیگران و استثمار آنها انتقاد میکند. - «توانسته بود با این پولهای بهقولخودش «بیبرکت» سازی بخرد» (همان: 9). نگاه گروهی از مردم جامعه به نوازندگی و درآمد ناشی از آن را نشان میدهد. - «پسرک عطرفروش که روی سکوی کنار در مسجد، دکّان خود را میپایید و به انتظار مشتری تسبیح میگرداند از پشت بساط خود پایین جست» (همان: 11). طنزی بسیار ظریف ولی گزنده در این جمله دیده میشود. پسرکی که تسبیح میگرداند در حالت حضور در محضر خدا نیست؛ بلکه در انتظار مشتری است. او خلوص نیتی را ندارد که شرط اصلی مقبولیت عبادات است؛ ازاینرو، تسبیح او معنای متعالی مدنظر دین را ندارد. نویسنده با آوردن واژههای عطرفروش، دکّان، مشتری و بساط در کنار در مسجد، از موضوع اجتماعی مسئلهساز و یکی از آسیبهای بزرگ جامعۀ دینی یعنی استفادۀ ابزاری از دین برای کسب دنیا انتقاد میکند. - «فقط این اواخر با شاباشهایی که در یک عروسی آبرومند به او رسیده بود توانسته بود چیزی کنار بگذارد و یک سهتار بخرد» (همان: 10). در این جملات تضاد طبقاتی را که یک مسئلة اجتماعی گسترده در جوامع اجتماعی است به باد انتقاد میگیرد. آنچه در یک عروسی بهاصطلاح آبرومند، تنها بهمنزلۀ شاباش به یک نفر پرداخته میشود، آنقدر هست که آرزوی دیرینة او را برآورده میکند. طنز دیگر جمله در این است که در جامعه آبرومندی ملازم ثروتمندی است و ثروتمندان پایگاه اجتماعی بالاتری دارند. - «پسرک عطرفروش به این آسانیها راضی نبود و گویا میخواست تلافی کسادی بازار خود را سر او در بیاورد» (همان: 12). نویسنده با این جملات به خواننده گوشزد میکند که اخلاص دینی در کار نبوده و آنچه عطرفروش را به خشم آورده، کسادی بازار بوده است نه اهانت به مقدسات. دنیاطلبی، ریاکاری و نفاق پسرک از این جملات دریافت میشود. - «پسرک عطرفروش که حتم داشت وظیفة دینی خود را خوب انجام داده است، آسودهخاطر شد. از ته دل شکری کرد... و تسبیحبهدست مشغول ذکرگفتن شد» (همان: 13). در این جملات از غرور و خودپسندی و رضایت خاطری انتقاد شده است که این گروه از افراد دارند. 5-2- تکرار «تکرار» شگرد ادبی دیگر نویسنده در داستان سهتار است. تکرار یکی از صنایع بدیعی است که شاعران و نویسندگان از دیرباز از آن استفاده کردهاند و اگر بهجا و درست از آن استفاده شود، در القای معنا و مقصود بسیار سودمند است. اگرچه داستان کوتاه گنجایش چندانی برای استفاده از تکرار و سایر عوامل اطنابساز ندارد، آلاحمد برای اینکه بتواند آنچه را در ذهن دارد بهخوبی بیان کند و بر خواننده اثر گذارد، چند بار از آن بهره گرفته و آن را بهگونهای به کار برده است که طبیعی، لازم و غیرتصنعی به نظر میرسد و خواننده بدون تأمل و درنگ ادبی متوجه آن نمیشود. این در حالی است که کاربرد این فن تأثیر لازمی را که مدنظر نویسنده بوده است، بر خواننده میگذارد و این بهترین شکل کاربرد صنایع بدیعی است. آلاحمد برای اینکه اوج دلبستگی به سهتار و آرمان خرید آن، نوع دلبستگی، عواطف و احساسات ناشاد پسر سهتارزن و مانند آن را نشان دهد، آگاهانه چند بار جملهای را تکرار میکند. تکرار به انواع مختلف تکرار صامت، مصوت، کلمه و... تقسیم شده است (فشارکی، 1385: 69)؛ اما آنچه در اینجا جالبتوجه است تکرار جملات است. به نمونههایی اشاره میشود: ــ فکر میکرد که از این پس چنان هنرنمایی خواهد کرد و چنان داد خود را از تار خواهد گرفت و چنان شوری از آن برخواهد آورد که خودش هم تابش را نیاورد و بیاختیار به گریه بیفتد (آلاحمد: 8). ــ نمیدانست که چرا به گریه بیفتد. ولی ته دلش آرزو میکرد که آنقدر خوب بتواند بنوازد که به گریه بیفتد (همان: 8). ــ حتم داشت فقط وقتی از صدای ساز خودش به گریه بیفتد، خوب نواخته (همان: 8). ــ حتم داشت این همه شبها نتوانسته بود از صدای ساز خودش به گریه بیفتد (همان: 8). ــ حتم داشت نتوانسته بود چنان ساز بزند که خودش را به گریه بیندازد (همان: 8). ــ حالامی توانست چنان تار بزند که خودش به گریه بیفتد (همان: 9). با بهکاربردن تکرار، نویسنده توانسته است اوج احساسات و عواطف درونی پسر سهتارزن را نشان دهد و دلبستگی افراطی و افسردهکنندة او را به نمایش گذارد. آلاحمد در نقل داستان نیز افراطگرایانه عمل میکند و در بسیاری از موارد هنگام بیان افکار شخصیت اصلی، تکرار در کلامش دیده میشود. او بهنوعی تابع افراطیگریهای شخصیتهای داستانش شده است. در سبک نگارش داستان سهتار دیده میشود که وقتی راوی وارد ذهن شخصیت اصلی میشود، از کلماتی استفاده میکند که غیرمستقیم، دانسته یا نادانسته در پی تلقین و تثبیت مطالبی در ذهن خواننده است. «فکر میکرد که از این پس چنان هنرنمایی خواهد کرد و چنان داد خود را از تار خواهد گرفت و چنان شوری از آن برخواهد آورد که خودش هم تابش را نیاورد» (همان: 8) یا «فقط در فکر این بود که تاری داشته باشد و بتواند با تاری که مال خودش باشد، آن طوری که دلش میخواهد تار بزند» (همان: 10). 5-3- تشبیه از دیگر عناصری که جلال آلاحمد بهمنزلۀ ابزاری هنری از آن بهره جسته است، تشبیهات زیبا و پرمعنای داستان اوست. این تشبیهات نیز که آگاهانه و هنرمندانه به کار رفتهاند، تأثیر سخن او را گستردهتر میکنند؛ مثال: ــ تمام افکار او همچون سیمهای سهتارش در هم پیچید و لوله شد (همان: 13). ــ پیالۀ امیدش همچون کاسۀ این ساز نویافته سهپاره شده بود و پارههای آن انگار قلب او را چاک میزدند (همان: 13) 5-4- پارادوکس پارادوکسهای زیبا و پرمعنای موجود در داستان، شگرد هنری دیگر نویسنده است که بسیار متناسب با موضوع است. ساز در این داستان وسیلهای است که حزن و اندوه نوازنده و شادی مردم را منعکس میکند. «همهاش برای مردم تار زده بود. برای مردمی که شادمانیهای گمشده و گریختة خود را در صدای تار او و در ته آواز حزین او میجستند». جستن شادمانی از آوازی حزین، پارادوکسی معنادار است. نویسندة هنرمند با این پارادوکس زیبا تناقض، تضاد و ناسازگاریها را در جامعه به تصویر میکشد. نکتة ظریف شخصیتپردازی آلاحمد، حرفة شخصیت اصلی است. او نوازندة سهتار است. نوازندگی حرفهای پرنشاط و روحبخش است؛ اما نوازندة ساز برخلاف آنچه انتظار میرود فردی غمگین و سرخورده است. پارادوکس ایجادشده بین حرفة شخصیت اصلی و روحیات او از قوتهای شخصیتپردازی آلاحمد است. آلاحمد انسان تنهایی را به تصویر میکشد که در تنهایی غرق شده است. حضور مداوم سهتارزن در مجالس شادی مردم به همراه حس تنهایی و غم که همواره با فرد است، پارادوکسی میسازد که این غم و تنهایی را برجستهتر میکند. آلاحمد شخصیتی را ارائه میکند که با وجود آنکه زندگیاش از نشاط خالی است، منشأ شادی برای دیگران میشود و این مطلب تعارض موجود را بارزتر میکند.
نتیجه ترکیب نقد جامعهشناختی با نقد زیباییشناختی و فنی داستان سهتار، نشاندهندة نگاه نقادانة آلاحمد به مسائل اجتماعی همراه با بیان هنرمندانه و ادبی اوست. نویسنده در قالب داستان کوتاه به بخشی از موضوعات عمیق اجتماعی مانند تعصب و افراطیگری، اختلاف طبقاتی، سنتهای نادرست، سطحینگری و مانند آن میپردازد. آلاحمد با انتخاب قالب داستان کوتاه، اولین خوشسلیقگی و هنرمندی خود را نشان میدهد. در زمینة شخصیتپردازی بسیار قوی عمل میکند. چندان به توصیف ظاهر قهرمان داستان نمیپردازد؛ زیرا هدفش بیان افکار است و خواننده نیز از ظاهر غافل میشود و مانند نویسنده، به درون و ویژگیهای اخلاقی شخصیت توجه میکند. همان ابتدای داستان خواننده را غافلگیر میکند و داستان را بیمقدمه آغاز میکند و با استفاده از بیان ویژگیهای شخصیت وارد زمینة اصلی داستان میشود. وجود کشمش درونی و بیرونی از دیگر نکات چشمگیر داستانپردازی آلاحمد است. در این میان به کشمکش درونی شخصیت اصلی داستان بیشتر پرداخته میشود و پیدرپی در طول داستان میتوان شاهد این نوع کشمکش بود. لحن تند او نیز متناسب با محتوا و موضوع داستان است. بهکارگیری ابزارهای زیبایی سخن از شگردهای آلاحمد است. انتخاب نوع بیان طنز، میزان اثرگذاری سخن او را دوچندان کرده است. او با استفاده از صنعت ادبی تکرار و تشبیهات ادبی میکوشد آنچه را در ذهن دارد بیان کند، بدون اینکه موجب دلزدگی خواننده شود. استفاده از پارادوکس شگرد دیگر او در بیان اهداف داستان است. او با بهرهگیری از صنعت پارادوکس، تضاد طبقاتی و رفتاری گروههای مختلف جامعه را نشان میدهد. آلاحمد در سهتار بهگونهای مختصر، اندیشههایی را بیان کرده است که حجم مفصل و گستردهای از نوشتههای اجتماعی به آن اختصاص دارد و حتی ممکن است در اثرگذاری و ماندگاری در ذهن خواننده، به پای سهتار نرسد. امید است این مقاله بتواند الگویی هرچند ناقص، برای موارد مشابه باشد و پژوهشگران فرهیختۀ بعدی آن را تکمیل و تصحیح کنند تا زمینۀ ارتباط و تعامل بیشتری بین پژوهشگران حوزههای ادبیات و جامعهشناسی فراهم شود. | ||
مراجع | ||
2. ـــــــ، ــــــــ (1389). سهتار، چ 2، قم: خرم. 3. ای. ام. فورستر (1353). جنبههای رمان، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران: امیرکبیر. 4. اوکانر، فرانک (1381). صدای تنها (مطالعه و تحلیل ساختاری داستان کوتاه)، چ 1، ترجمة شهلا فیلسوفی، تهران: اشاره. 5. براهنی، رضا (1384). قصهنویسی، چ 1، تهران: اشرفی. 6. پک، جان (1366). شیوة تحلیل رمان، چ 1، ترجمة احمد صدارتی، تهران: مرکز. 7. حاتمی، حافظ، و خدیجه، ناظم، «آرمانگرایی در واقعگرایی جلال آلاحمد»، فصلنامۀ تخصصی مطالعات داستانی، سال دوم، شمارۀ اول، پاییز 92، ص 16 تا 30. 8. دانشور، سیمین (1371). غروب جلال، چ 4، قم: خرم. 9. زرینکوب، عبدالحسین (1373). نقد ادبی، ج 1 و 2، چ 5، تهران: امیرکبیر. 10. سپانلو، محمدعلی (1387). نویسندگان پیشرو ایران، چ 7، تهران: نگاه. 11. شهریاری، فاطمه (1390). نقد واقعگرایی اجتماعی در داستان کوتاه جلال آلاحمد براساس نظریههای لوکاچ و باختین (پایاننامه) اصفهان، دانشگاه اصفهان. 12. شیخرضایی، حسین (1382). نقد و تحلیل و گزیدة داستانهای جلال آلاحمد، چ 2، تهران: روزگار. 13. صادقی، لیلا (1392). نشانهشناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر (نقد آثار ابراهیم گلستان و جلال آلاحمد، مجموعه مقالات نقدهای ادبی-هنری)، چ 1، تهران: سخن. 14. عسگری، عسگر (1389). نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی، چ 2، تهران: فروزان. 15. فشارکی، محمد (1385). نقد بدیع، چ 2، تهران: سمت. 16. محبتی، مهدی (1381). پهلوان در بنبست، چ 1، تهران: سخن. 17. مستور، مصطفی (1387). مبانی داستان کوتاه، چ 4، تهران: مرکز. 18. میرصادقی، جمال (1380). عناصر داستان، 4، تهران: سخن. 19. ولک، رنه (1377). تاریخ نقد جدید، ج 4، بخش 1، ترجمۀ سعید اربابشیرانی، چ 1، تهران: نیلوفر. 20. یونسی، ابراهیم (1388). هنر داستاننویسی، چ 10، تهران: نگاه. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 14,669 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 859 |