تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,681 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,715,200 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,532,041 |
کارکردهای وصف درروایت با تکیه بر یوسف و زلیخای جامی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 11، شماره 2 - شماره پیاپی 42، تیر 1398، صفحه 43-58 اصل مقاله (863.27 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2018.110174.1291 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هاجر فتحی نجف آبادی1؛ اسحاق طغیانی* 2؛ زهره نجفی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
وصف ابزار برجستهسازی در متن ادبی و محرک عواطف و احساسات مخاطب است. از آغاز شعر فارسی تاکنون، شاعران این عنصر مهم را در همة قالبهای شعری و منظومههای روایی به کار بردهاند. روایت، شیوة ارائة رخداد یا رخدادهاست و در تحلیل روایت عوامل دخیل در روایت، زمان و اجزای روایت، بررسی میشود. در این پژوهش کارکردهای وصف در روایت باتکیهبر منظومة یوسف و زلیخای جامی تحلیل میشود. ابتدا وصفهای موجود در منظومه مشخص شد. سپس نگارندگان باتوجهبه دیدگاه توماشفسکی و ژنت، کارکرد این وصفها را در روایت یوسف و زلیخا بررسی و تحلیل کردند. منظومة یوسف و زلیخای جامی، متنی روایی است که در آن دو سازة مهم روایتگری و وصف را میتوان تشخیص داد. روایتگری، دو بُعد زمانِ داستان و زمانِ سخن را داراست؛ اما وصف تنها زمانِ سخن را در بر دارد. وصفهای این منظومه در دستة بنمایههای آزاد و ایستا قرار میگیرد و به همین سبب، کارکرد وصف باتوجهبه بُعد روایتگری متن به شتاب منفی در روایت میانجامد. ازسوی دیگر، هر روایت اجزایی دارد. وصف ابزاری برای پروراندن و برجستهکردن این اجزاست و در روایت، کارکرد شخصیتپردازی و فضاسازی دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
وصف؛ روایت؛ ساختارگرایی؛ یوسف و زلیخا؛ جامی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ـ مقدمه تشبیه، استعاره، کنایه، وزن، قافیه و آرایههای دیگر، از اجزای شعر است که در حوزة بلاغت سنتی بررسی میشود. منظومههای روایی جنبة روایتمندی دارد که در بررسی بلاغت سنتی کمتر به آن توجه شده است. روایتشناسی مجموعهای از احکام حاکم بر گونههای روایی، نظامهای حاکم بر روایت و ساختار پیرنگ است. خاستگاه روایتشناسی، کتاب بوطیقای ارسطوست. در فصل سوم این اثر میان بازنمایی یک ابژه (سرگذشت) از زبان راوی و بازنمایی آن از زبان شخصیتها تمایز گذاشته شده است. «روایتشناسی ازنظر تاریخی به سه دوره تقسیم میشود: اول پیش از ساختارگرایی (تا ۱۹۶۰) با کتاب بوطیقا، دوم دورة ساختارگرایی (از ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰) با آرای بارت، برمون، گرماس، تودوروف که مدل پراپ را اصلاح کردند و سوم دورة پساساختارگرایی با آرای ژرارژنت و تألیف کتاب آرایهها دربارة روایتشناسی» (حیدری، ۱۳۸۹: ۱۹). در پژوهشهای ادبی معاصر، انواع روایت و سازههای ترکیب آنها بررسی شده است. دو سازة مهم، روایتگری و وصف است. وصف نوعی بیانِ گوینده برای تجسم و عینیتبخشیدن به یک تجربة انسانی است که با واژهها و نسبتبه شخص، صحنه یا بیان احساس انجام میشود. وصف یکی از لوازم برجستهسازی ادبی و موجب تشخص کلام است. درواقع «وصف، تصویر، خیال، عاطفه و احساس از عناصر بنیادین و سازندة شعر است» (ذوالفقاری و دهرامی، ۱۳۸۹: ۳۷). وصف در بیان و توضیح و روشنکردن مفاهیم مختلف نقش اساسی دارد؛ بنابراین متون روایی از آن بینیاز نیست و قسمت حذفناپذیر متون حماسی و غنایی است. وصف عنصر ثانوی متنِ روایی است که در توضیح و معرفی شخصیتها، مکان، زمان، اشیاء و فضای داستان کارکرد مییابد. وصف در متن روایی کارکردی ارجاعی دارد. شاعر با ابزار وصف، خواننده را به امری حقیقی ارجاع و مطالب منظور خود را واقعی جلوه میدهد؛ درنتیجه اینگونه وانمود میکند که جهان ارائهشده در متن همان جهان واقعی است. پدیدآورندگان آثار ادبی با وصف توانستهاند مکانها و اشیا و جنبههای ایستای شخصیتها را بازنمایی کنند. وصف درواقع همان بنمایة آزاد است. برپایة نظریة ژرار ژنت و ازنظر دیرش زمانی، وصف اغلب عامل ایجاد درنگ در روایت است. «این حالت هنگامی اتفاق میافتد که زمان سخن در زمان داستانی قرینهای ندارد» (تودوروف، ۱۳۸۲: ۶۰). درنگ (Pause) زمانی است که رویداد داستانی میایستد و هیچ عملی اتفاق نمیافتد (بامشکی، ۱۳۹۱: ۳۸۲). درنگ، عامل ایجاد شتاب منفی است و عواملی مانند گسترش رویدادها، گفتن جزئیات، درنگ، مکث توصیفی و توضیحی و تفسیرها، عوامل مؤثر در ایجاد شتاب منفی است. البته حذف اوصاف از متون روایی، آنها را به نوشتهای بیروح و فقط نقلکنندة اتفاقات و کنشها تبدیل میکند؛ بنابراین وصف، با وجود ایجاد شتاب منفی در روایت، بیهوده و غیرضروری نیست و حتی مفاهیمی ویژه به متن میافزاید. نگارندگان برای تشخیص کارکرد وصف در منظومة یوسف و زلیخای جامی و تعیین نوع ارتباط اوصاف با زمان روایت ازنظر سرعت روایت، ابتدا آنها را از متن جدا و سپس کارکرد آن را تبیین و تحلیل کردند. سرانجام اوصافی که با کارکرد فضاسازی و شخصیتپردازی در یوسف و زلیخای جامی به کار رفته است، ازنظر ارتباط با سرعت روایت بررسی شد.منظومة یوسف و زلیخا، روایت عاشقانهای است که با تولد یوسف آغاز میشود. ازسوی دیگر زلیخا که شاهزادهای زیباست خواب یوسف را میبیند و در خواب به عشق او گرفتار میشود؛ اما او را نمییابد و به ازدواج با عزیز مصر مجبور میشود. برادران یوسف به او حسادت میکنند و او را به مالک میفروشند. عزیز مصر، یوسف را میخرد و زلیخا که با یوسف همجوار شده است، عاشق او میشود؛ اما یوسف خویشتنداری میکند و زلیخا او را به زندان میاندازد. یوسف در زندان خواب زندانیان را تعبیر میکند و آزاد میشود. سپس عزیز مصر میشود. زلیخا که از دوری یوسف پیر شده و به عشق حقیقی دست یافته است، با دعای یوسف جوان میشود و با هم ازدواج میکنند؛ در پایان یوسف میمیرد و زلیخا نیز پس از او از دنیا میرود. در این روایت، داستان عشق بازغه به یوسف نیز گنجانده شده است. بازغه هم مانند زلیخا با عشق به یوسف، به حقیقیت دست مییابد. ۱ـ۱ پیشینة پژوهش دربارة روایت و نظریههای روایت، پژوهشهایی بهصورت کتاب و مقاله و پایان نامه وجود دارد. در این پژوهشها باتوجهبه متن بررسیشده یکی از نظریهها انتخاب شده است. در مقالة «تقابل عنصر روایتگری و توصیف در هفتپیکر نظامی» (امامی و قاسمیپور، 1387) نویسندگان با استفاده از نظریههای توماشفسکی، بارت، ژنت و هامان جنبههای ایستا و پویای متن را در هفت پیکر نظامی بررسی کردهاند؛ همچنین تفاوت گزارههای به کار رفته در وصف و دیگر قسمتهای روایت را تحلیل کردهاند و ارتباط این گزارهها با ایستایی و پویایی وصف ارائه شده است. پایاننامه و کتاب روایتشناسیداستانهایمثنوی تألیف سمیرا بامشکی (1391) است که نویسنده در آن به تحلیل روایی داستانهای مثنوی پرداخته است. در این پژوهش همة جنبههای روایت ازجمله روایت، سطوح روایت، راوی، روایتشنو، زمان، کانونسازی، پیرنگ و زاویة دید در این اثر تحلیل شده است. در مقالة «بررسی بنمایههای پیوسته و آزاد در روایت گنبد سیاه و گنبد مشکین» (پیغمبرزاده و میرهاشمی، 1394) نویسندگان یک روایت از هفت پیکر نظامی را باتوجهبه نظریة توماشفسکی بررسی و بنمایههای پویا و ایستای روایت را ارائه کردهاند. پایاننامة بررسی تحلیل شتاب روایت در رمانهای فارسی جریان سیال ذهن از ناهید دهقانی (1392) است. نویسنده در این پایاننامه تنها به نظریة شتاب روایت ازنظر ژرار ژنت پرداخته است. برتری این اثر در بخش کلیات و شرح و تبیین نظریة روایت ژرار ژنت است. نویسنده برای به دست آوردن مبانی تحقیق خود از منابع زبان اصلی بهره گرفته است.
۲ـ وصف و روایتگری مسئلة مهم در متون روایی، ارتباط وصف با روایتگری و کارکرد وصف در متن روایی است. این مسئله در نظریة فرمالیستها تا ساختگرایان فرانسوی بیان و بررسی شده است. بوریس توماشفسکی، رولان بارت، ژرار ژنت، سیمور چتمن و فیلیپ هامان به این مطلب توجه ویژه داشتهاند. در این میان بحث ساختگرایان علمیتر است؛ زیرا «ساختگرایان رهیافت انتقادی خود را از علم زبانشناسی فردینان دو سوسور به وام گرفتهاند» (امامی و قاسمیپور، ۱۳۸۷: ۱۴۸). ۲ـ۱ وصف، بنمایة آزاد و همبسته بوریس توماشفسکی نخستین کسی است که به گونهشناسی خبرهای روایی همت گمارد. «توماشفسکی بر ضرورت طبقهبندی بنمایهها بسته به کنش عینیای که هرکدام ترسیم میکند، تأکید کرده است» (تودوروف، ۱۳۸۸: ۱۵۹). او در جستاری به نام «درون مایگان» بر این باور است که اصل وحدتبخش در یک اثر ادبی یک فکر کلی است که درونمایه نام دارد. درونمایة اصلی هر اثر ادبی از واحدهای درونمایهای کوچکتر ساخته شده است؛ اگر این واحدها را به اندازهای کوچک کنیم که دیگر تجزیه نشود، بنمایه یا نقشمایه به دست میآید (رک: اسکولز، ۱۳۸۳: ۱۱۶ و ۱۱۵). توماشفسکی کوچکترین واحد بنیادی روایت را نقشمایه یا بنمایه (Motif) مینامد. این واحد بنیادی به آزاد (Free motif) و همبسته یا پیوسته (Bound motif) تقسیم میشود. واحد همبسته به آن دسته از نقشمایهها گفته میشود که در بازگویی حذفشدنی نیست. در مقابل واحد آزاد، واحدهایی وجود دارد که میتوان آنها را حذف کرد و برای پیرنگ ضروری به نظر نمیرسد. ازسوی دیگر بنمایهها بر مبنای کنش عینیای که توصیف میکند به دو دسته تقسیم میشود. «بنمایههایی که موجب تغییر موقعیت میشود، بنمایههای پویا (Dynamic motf) و بنمایههایی که باعث تغییر موقعیت نمیشود، بنمایههای ایستا (Static motif) به شمار میآید. معمولاً بنمایههای آزاد، ایستاست اما همة بنمایههای ایستا، آزاد نیست» (تودوروف، ۱۳۸۸: ۳۰۳). «درواقع بنمایههای ایستا از متن قابل حذف است و رابطة زمانی و علّی ندارد؛ اما در مقابل بنمایههای پویا با یکدیگر رابطة زمانی و علّی دارد و بنابراین از متن قابل حذف نیست» (رک: اخوت، ۱۳۷۱: ۵۱). بنمایههای همبسته به پیرنگ وابسته است؛ اما بنمایههای آزاد با پیرنگ وابستگی ندارد. «بنمایههای پیوسته، عناصر ساختاری اصلی، ثابت و تغییرناپذیر قصهها از نوع شخصیت و عمل داستانی و کنش گفتارها که موجب تغییر موقعیت در داستان میشود، به شمار میرود و بنمایههای ایستا عناصر ساختاری فرعی و متغیّر داستانها از نوع راوی، گزارههای روایی، وصف زمان و مکان و اشخاص و برخی موقعیّتها، برخی گفتگوها، تکگوییها، حادثههای فرعی و نتیجهگیریهایی است که باعث تغییر در موقعیّتها نمیشود» (پیغمبرزاده، ۱۳۹۴: ۱۱۰). توصیفهای مربوط به طبیعت، رنگ اقلیمی، اسباب و اثاثیة منزل، ویژگیهای ساکن شخصیتها و نمونههایی از این دست، بهطورکلی بنمایههای ایستا را تشکیل میدهد. «بنمایههای آزاد به دلیل ساخت هنری اثر و تحت تأثیر سنت ادبی به کار میرود» (تودوروف، ۱۳۹۲: ۳۰۰). کنشها و رفتارهای شخصیتهای اصلی، بنمایههای پویاست که برای داستان اهمیت اساسی دارد و باعث حرکت آن میشود. برای تشخیص بنمایههای متن روایی، ابتدا اثر برپایة درونمایهها تجزیه میشود؛ سپس اجزا و مادة اولیة درونمایه (گزاره) تعیین خواهد شد و پس از آن بنمایة هر گزاره مشخص میشود؛ سرانجام نیز باید نوع بنمایه را تعیین کرد؛ بنابر این شیوه، روایت یوسف و زلیخا به این اجزا تجزیه میشود: تولد یوسف، آگاهی زلیخا از یوسف در خواب، حسادت برادران یوسف، فروختن یوسف به عزیز مصر، به زندان افتادن یوسف، عابدشدن زلیخا، مرگ یوسف و زلیخا. هرکدام از این اجزا، بنمایههایی دارد. بر این پایه در این روایت بنمایههای همبسته (پیوسته) عبارت است از: تولد یوسف، خوابدیدن زلیخا و عاشقشدن بر یوسف در خواب، تلاش برای یافتن یوسف، پیدانکردن یوسف و ازدواج اجباری با عزیز مصر، حسادت برادران یوسف و به چاه انداختن او، فروختن یوسف به مالک، فروختهشدن یوسف به عزیز مصر، بزرگشدن یوسف نزد زلیخا، عاشقشدن زلیخا بر یوسف، عرضة عشق به یوسف و پرهیز او از پذیرش این گناه، به زندان انداختن یوسف، تعبیر خواب زندانیان در زندان، آزادشدن یوسف بهسبب تعبیر خواب، عزیز مصر شدن یوسف، رسیدن به عشق حقیقی و عابدشدن زلیخا، ازدواج یوسف و زلیخا بهسبب دگرگونی روحی زلیخا و سرانجام مرگ یوسف و به دنبال آن مرگ زلیخا. به همراه هریک از بنمایههای همبسته شمار بسیاری از وصف وجود دارد. اوصافی که بنمایهها را به نقش میکشد از دسته بنمایههای آزاد و بنمایة ایستا به شمار میآید و وظیفة نقاشی و تصویرسازی در داستان بر عهدة آنهاست. «لسینگ معتقد است توصیف، مستعد نقاشی است» (بیتنز، ۱۳۹۱: ۲۹)؛ بنابراین همة اوصافی که کارکرد شخصیتپردازی و فضاسازی دارد در دستة بنمایههای آزاد و ایستا قرار میگیرد؛ برای مثال در بخش تولد یوسف، بنمایههای ایستایی از وصفِ ویژگی معنوی و جسمانی یوسف و وصف عصای یوسف وجود دارد. بخش آگاهی زلیخا به وجود یوسف در خواب، سرشار از اوصاف جسمانی زلیخا، یوسف، نسب زلیخا، طیموس شاه، روز، شب، عاشقی و نومیدی زلیخا، وصف بند پای زلیخا، وصف خواستگاران، وصف غلامان و کنیزان جهاز زلیخا، وصف حال زلیخا در قصر عزیز مصر و... است. همچنین در بخش حسادت برادران یوسف، سه بنمایة همبسته ـ زلیخا یوسف را بزرگ میکند، زلیخا عاشق یوسف میشود، زلیخا عشق خود را عرضه میکند؛ اما یوسف نمیپذیرد ـ وجود دارد که بنمایههای آزاد و ایستای وصف چاه، وصف یوسف، آبتنی یوسف در نیل، شادی عزیز از خریدن یوسف و... آنها را پرورش میدهد. بخش «عزیز مصر یوسف را میخرد» بنمایههای ایستایی دارد که وصف جسمانی یوسف و زلیخا، وصف عاشقی زلیخا، وصف گوسفند و باغ، وصف بیقراری زلیخا در عاشقی، آرایشکردن زلیخا برای یوسف و... را در بر میگیرد. در بخشهای بعدی، به زندان افتادن یوسف، عابدشدن زلیخا و مرگ یوسف و زلیخا نیز شمار بسیاری از این نوع وصفها و بنمایههای ایستا وجود دارد. نکتة مهم در تشخیص بنمایهها این است که هر بنمایه باتوجهبه متنی که در آن قرار گرفته است تبیین و تحلیل میشود؛ بنابراین ممکن است یک بنمایه در اثری خاص، بنمایة پویا و همبسته باشد، اما در اثری دیگر این بنمایه در دستة بنمایههای آزاد و ایستا قرار گیرد؛ برای مثال بنمایة آبتنیکردن در دو منظومة خسرو و شیرین نظامی و یوسف و زلیخای جامی، به دو شکل متفاوت استفاده شده است. آبتنیکردن شیرین در چشمه در منظومة خسرو و شیرین نظامی یک بنمایة پیوسته و پویاست؛ زیرا این کنش موجب میشود خسرو، شیرین را ببیند و این دیدن روند داستان را تغییر میدهد. درواقع این بخش از متن در پیرنگ تأثیرگذار است؛ اما نظامی همزمان با روایت، هوشمندانه این بنمایه و کنشهای شیرین را با وصفهای بسیار آرایش میدهد. درواقع بُعد روایتگری و وصف را ترکیب میکند؛ اما در منظومة یوسف و زلیخای جامی بنمایة آبتنی یوسف در نیل بهگونة دیگری بیان میشود. کنش آبتنیکردن در یوسف و زلیخا به دستور مالک انجام میشود تا یوسفِ تمیزشده را به بارگاه پادشاه مصر برند. در این بخش از متن، شستوشوی یوسف در آب، یک بنمایة آزاد است که با بنمایة ایستا (وصف) آرایش شده است. بودن یا نبودن این کنش در پیرنگ داستان تأثیری ندارد؛ بنابراین بنمایة آزاد به شمار میآید. ۲ـ۲ وصف، تحلیل زمان اهمیت ژرار ژنت در نظریة او دربارة زمان و روایت خلاصه میشود. مطالة ارتباط میان زمان داستان و زمان متن را تحلیل زمان مینامند. یکی از مسائل مهم ازنظر ساختگرایان، ارتباط زمان و چگونگی تبلور آن در روایت است. درواقع زمان، عامل سازندة داستان و روایت به شمار میآید. بهطورکلی «هر متن روایی دارای دو زمان است: یکی زمان دال روایت یعنی مقدار زمان خوانش متن روایی و دیگر زمان مدلول یعنی مقدار زمان رخدادهای داستان» (قاسمیپور، ۱۳۸۷: ۱۲۳). نویسندگان برای ارائة داستان میتوانند در سه حوزة نظم روایت، سرعت روایت و بسامد رویدادها تغییر ایجاد کنند. سرعت روایت عبارت است از ارتباط میان مدت زمانی که رویداد واقعاً به طول میانجامد و مدت زمانی که متن آن را بیان میکند. ژنت بین طول مدت زمان وقوع رخدادی در داستان و مدت ارائة آن در متن و به عبارتی حجم ارائهشدة متن نسبت یکسانی قائل میشود در این حالت داستان با روند ثابت و معیار پیش میرود. این نوع در روایتهای نمایشی و بهصورت دیالوگ دیده میشود. ژنت در مقایسه با روند ثابت، روند مثبت و منفی را ارائه میدهد. درواقع روند مثبت و منفی نوعی عدم توازن بین زمان متن و حجم متن است. هنگامیکه روایت، قطعهای را حذف یا خلاصه میکند، داستان روند مثبت دارد. اگر نویسنده بهصورت گذرا و فهرستوار مطالب را بیان کند داستان خلاصه و چکیده میشود و حجم مطلب نسبتبه زمان وقوع حادثه در متن کمتر میشود، این چکیدهای است که چندین سال کامل را در یک جمله خلاصه میکند. «اگر روایت، قطعهای را بسط دهد و درنگ کند درواقع داستان روند منفی خواهد داشت» (رک: هاشمی سلیمی، ۱۳۸۹: ۵)؛ یعنی زمان بیان رخداد طولانیتر از زمان داستان میشود. گفتن جزئیات، درنگ، مکث توضیحی و توصیفی و تفسیرها عوامل ایجاد شتاب منفی در روایت است. در این حالت، خالق اثر با ارائة وصفهای کوتاه یا طولانی در میان متن، روایت را متوقف میکند و به هنرنمایی میپردازد. همة وصفهایی که کارکرد شخصیتپردازی و فضاسازی دارد به ایجاد شتاب منفی در منظومة یوسف و زلیخا انجامیده و البته تصاویر ارائهشده در باورپذیرکردن مفاهیم مؤثر بوده است. ابتدای داستان با اوصاف بسیار طولانیِ نسب زلیخا و بیان زیباییهای جسمانی او شروع میشود. همة این تصویرگریها در هفتاد و چهار بیت اتفاق میافتد. در بخشی از روایت بیان میشود که زلیخا یوسف را در خواب میبیند؛ اما بیدرنگ عمل روایتگری متوقف میشود و هفده بیت از متن ویژگیهای جسمانی و روحانی یوسف را توصیف میکند. در جای دیگر میگوید زلیخا برای فراموشکردن یوسف در باغ و بوستان گردش میکند؛ اما ناگهان روایتگری با وصف طولانی باغ در سی بیت متوقف میشود. در پایان داستان جایی که یوسف از دنیا میرود و زلیخا بر جنازة او به سوگواری میپردازد، شاعر با سرودن بیست و سه بیت، تصویر زیبایی از این کنش ایجاد میکند. ۲ـ۲ـ۱ دیدگاه ژنت در کارکرد وصف ژرار ژنت کارکردهای تزیینی، نمادین و توضیحی را در روایت برای وصف برمیشمرد. «در کارکرد تزیینی، بلاغت سنتی وصف و دیگر ویژگیهای سبکشناختی را زیر عنوان آرایههای کلامی ردهبندی کرده است. وصف مفصل و گسترده، درنگ یا امری سرگرمکننده در روایت نمایان میشود و دارای نقشی صرفاً زیباییشناختی است. دومین کارکرد عمدة وصف که در نگاه روزگار ما بر رمان بالزاکی حاکم شده است، کارکرد توضیحی و نمادین است. در این دوره وصف یکی از عناصر زمینهچینی است» (امامی و قاسمیپور، ۱۳۸۷: ۱۵۴). در روایت یوسف و زلیخا، بیشتر اوصافِ مربوط به شخصیتپردازی و فضاسازی، کارکردی تزیینی یا نمادین دارد؛ برای مثال آنجا که جامی در بیان چوپانی یوسف، گوسفندان را توصیف میکند، تصویر ارائهشده از گوسفندان کاملاً تزیینی است. همة اوصاف تزیینی با هدف غناییشدن متن و باورپذیرکردن مفهوم منظور یا تصویرسازی گنجانده میشود. در این منظومه دو مورد از کارکرد نمادین وصف وجود دارد. وصف عصا و اسب یوسف، با هدف اضافهشدن مفهومی نمادین از تقدس و عظمت یوسف، به کار رفته است و در دستة ابزارهای شخصیتپردازی بررسی و تحلیل میشود.
۳ـ کارکرد وصف در اجزای روایت منتقدان ادبی برای بررسی و تحلیل روایت، ابتدا به تعیین اجزای آن میپردازند و سپس جایگاه و کارکرد هریک از این اجزا و تأثیر آنها بر پیشبرد روایت مشخص میشود. در منظومة یوسف و زلیخای جامی، دستهای از اوصاف، کارکرد شخصیتپردازی و دستة دیگر، کارکرد فضاسازی دارد. 3ـ1 شخصیت و شخصیتپردازی شخصیتهای داستان (Character) انسان، حیوان، شیء یا چیزهای دیگر است؛ به عبارت دیگر «رماننویس تعداد یا گروهی از کلمات را میسازد و به یاری آنها شخصاً چیزها را به طور کلی وصف میکند، نامهای معینی را بر آنها مینهد، به آنها جنسیت میدهد و حرکات و سکنات قابل قبولی را بدیشان تحمیل میکند و وادارشان میکند از طریق جملات و عباراتی که بین دو ابرو جا میدهد سخن بگویند. این دسته کلمات شخصیتهای داستان است» (رک: فورستر، ۱۳۸۴: ۶۴). دو شیوة اصلی شخصیتپردازی (Characterization) عبارت است از: الف) شخصیتپردازی مستقیم، ب) شخصیتپردازی غیرمستقیم. در شخصیتپردازی مستقیم دانستههای خواننده از شخصیت، همان چیزی است که نویسنده ارائه میکند. راوی در این شیوه ـ که در آثار کلاسیک دیده میشود ـ دانای کل است و نویسنده با کلیگویی و تعمیمدادن و تیپسازی، فرد منظور را به خواننده معرفی میکند. شخصیتپردازی مستقیم بهصورت وصف با صفت یا وصف با تشبیه صورت میگیرد. «در تعریف مستقیم، خصلت شخصیت با یک صفت، اسم معنی، برخی دیگر از انواع اسم یا اجزای کلام معرفی میشود» (ریمون کنان، ۱۳۸۷: ۸۴). نویسنده در شخصیتپردازی غیرمستقیم جزئیات را بیان میکند و خواننده خود، به ویژگیهای شخصیت پی میبرد. «شخصیتپردازی غیرمستقیم از طریق کنش، گفتار، نام، محیط و وضعیت ظاهری شخصیت صورت میگیرد» (اخوت، ۱۳۷۱: ۱۴۱). 3ـ1ـ1 ابزارها و عناصر شخصیتپردازی ابزار مهم پرداخت و ارائة مستقیم یا غیرمستقیم شخصیتها در روایت، «وصف، گفتگو و نامگذاری» (اخلاقی، ۱۳۷۶: ۱۸۴) است. نویسنده بهطور مستقیم و بدون واسطه با وصف، حالات و اندیشه و صفات شخصیت را بیان میکند. در روش غیرمستقیم، با وصف کنش و محیط و وضعیت ظاهری، ویژگیهای بیرونی و درونی شخصیت نشان داده میشود. در شیوة گفتگو شخصیت، خود ویژگیهایش را به زبان میآورد. ممکن است گفتگو بهصورت صحبت بین دو شخصیت یا صحبت شخصیت با خودش (خطاب به نفس) و یا مخاطب خیالی (مثلاً معشوق غایب از نظر) شکل گیرد. در نامگذاری، نویسنده نامی برای شخصیت برمیگزیند و با بهرهبردن از ویژگیهای آوایی و معنایی آن نام، به انتقال مفاهیم خاص و درنتیجه به شخصیتپردازی دست مییابد. جامی از شیوهها و ابزارهای شخصیتپردازی به شکلهای گوناگون بهره برده است که در ادامه بیان میشود. ۳ـ۱ـ۱ـ۱ شخصیتپردازی مستقیم الف) وصف مستقیم از زبان شاعر: جامی در نخستین وصف از یوسف، در روایت ویژگیهای ظاهری و معنوی، یوسف را در ده بیت چنین وصف میکند:
در این منظومه شاعر افزونبر وصف شخصیتهای اصلی گاه اشیاء یا حیوانات مربوط به این شخصیتها را وصف میکند که بهتنهایی در روند داستان و پیرنگ تأثیری ندارد؛ اما برای ایجاد حس قداست یا عظمت شخصیت در ذهن خواننده و همچنین برای شخصیتپردازی کاربرد دارد؛ زیرا مفهومی نمادین به شخصیت میافزاید. درواقع این نوع اوصاف در روایت، کارکردی نمادین مییابد؛ برای مثال جامی میگوید در خانة یعقوب درختی وجود داشت که از آن برای فرزندانش عصا درست میکرد؛ اما عصای یوسف را پیک سرمد بعد از درخواست و دعای یعقوب از عالم ملکوت آورد:
شاید این وصف، نمادین نیز باشد؛ به این معنا که بر جنبة تکیهگاه بودن عصا تأکید شده است؛ بنابراین نمادی از آن است که یوسف از همان کودکی بر عنصری سرمدی و ملکوتی تکیه زده است. در این صورت جزو بنمایههای ایستا به شمار میرود و همانگونه که با درونمایة اصلی اثر ارتباط دارد، میتوان آن را حذف کرد. شاعر در این وصف نیز با استفاده از تشبیه و وصف با صفت، تصویری ماورایی از عصا ارائه میدهد و بلندی مقام یوسف را نزد خداوند مجسم میکند. در جایی دیگر بعد از اینکه یوسف به مقام عزیزی مصر میرسد، شاعر در بیست و پنج بیت، اسب یوسف را وصف میکند. برپایة سنت داستانپردازی در داستانهای ایرانی، داشتن اسب تیزگام و شجاع و وفادار یکی از ملزومات شاهی و پهلوانی است؛ چنانکه در شاهنامه اوصاف و قهرمانیهای رخش بسیار نمود دارد و در خسرو و شیرین نیز وصف شبدیز مشاهده میشود که نیای خسرو در خواب به پاس نیکرفتاری وی به او وعده میدهد. در مقابل باتوجهبه تغییر جغرافیای داستان در منظومة لیلی و مجنون، در این اثر وصف شتر مجنون گنجانده شده است که باتوجهبه اهمیت این حیوان در میان قوم عرب، بیانگر ثروتمندی و بزرگزادهبودن مجنون است. شاعر در منظومة یوسف و زلیخا نیز با پردازش تصویری از اسب یوسف، بلندی مقام و مرتبت یوسف را در پوشش عزیزی مصر تداعی میکند. ب) وصف مستقیم در میان گفتگوها: در این شیوه، شخصیتها هنگام گفتگو با یکدیگر اوصافی را بیان میکنند؛ برای مثال در ابتدای روایت، پدر زلیخا در برابر خواستگاران، دخترش را در چهارده بیت وصف میکند. شاعر از زبان طیموس شاه چنین وصف میکند که دخترش تاکنون ازدواج نکرده و کسی نگاهش به جمال او نیفتاده است؛ تن و بدنی زیبا دارد؛ فقط آیینه روی او را دیده و دست مشّاطه به صورت او نرسیده است و همة شاهان خواستگاران او هستند:
ـ گفتگوی دو شخصیت با یکدیگر: در این حالت، شخصیتها رو در روی یکدیگر قرار میگیرند و با هم سخن میگویند. در این میان، یکدیگر را نیز توصیف میکنند؛ برای مثال در ابتدای داستان زمانیکه زلیخا یوسف را در خواب میبیند، او را مخاطب قرار میدهد و در یازده بیت یوسف را چنین وصف میکند:
ـ گفتگو به صورت یک عمل ذهنی، مونولوگ (monologue) یا حدیث نفس: در این حالت، شخصیت در ذهن و اندیشة خود با مخاطب فرضی، همان معشوق یا شخصیت اصلی داستان است، گفتگوی یکسویه دارد. بهطورکلی شخصیت، مشکلات برخاسته از فراق را بیان میکند و ظاهر و حالات درونی برخاسته از دوری در خود را وصف میکند؛ همچنین عوامل ایجادکنندة عشق را یکبهیک بر میشمرد که همان اوصاف ظاهری و خلقی معشوق است. در این نوع وصف، استفاده از آرایههای ادبی بسیار کم است و بهجای آن جملههای خبری و انشایی کاربرد مییابد. در نوعی دیگر از این عمل ذهنی، شخصیت با خود صحبت میکند. در این شیوه، شخصیت اوصاف معشوق یا شخصیت اصلی را برای خود بازگو میکند. اگر گوینده همان عاشق باشد در این روش بر آتش عشق و فراق خود میافزاید و بهسبب دوری از معشوق شکوه میکند. در این حالت نیز گوینده وضعیت ظاهری و ویژگیهای بیرونی و درونی خود و معشوق را توصیف میکند. در این نوع وصف، وقتی گوینده همان عاشق باشد، معمولاً وصفکننده به توصیف شخصیتِ دیگر میپردازد؛ اما در میان آن با چند بیت پیدرپی اوصاف احوال خود را بیان میکند و به این سبب وحدت کلام از بین میرود. گاه وصف گوینده از خود و وصف شخصیتِ دیگر چنان در یک بیت تنیده میشود که دیگر ابیات جداپذیر نیست و در آمارگیری باید با هم شمرده شود. در بیتهای زیر که از زبان زلیخا بیان شده، وصف یوسف و وصف احوال زلیخا در هم تنیده شده است:
در مثالی دیگر عزیز مصر بعد از خریدن یوسف با خود اینگونه سخن میگوید و در این میان یوسف را وصف میکند:
بهطورکلی در این منظومه وصفهایی که به صورت گفتگو ارائه شده است در دو دسته جای میگیرد: الف) اوصافی که در آنها گوینده خطاب به خود یا مخاطب خیالی، احوال خود را بیان میکند. درواقع این قسمت از متن به اوصاف درونی شخصیت و عواطف و احساسات گوینده ارتباط دارد. آنچه این اوصاف بیان میکند، عبارت است از: احوال گوینده در عاشقی، دوری از دلدار، شکوه از دربند بودن، شکایت از ناشناسبودن معشوق و اظهار پشیمانی از به اشتباه افتادن در شناختن معشوق. در این نوع گفتگو تأکید بر گوینده است. معمولاً در این دسته، اوصاف بیرونی یعنی ظاهری اشخاص بهطور تکبیت، لابهلای وصفهای درونی گنجانده میشود. ب) اوصافی که در آن گوینده جمال و کمال طرف مقابل را شرح و توصیف میکند. این وصفها در منظومة یوسف و زلیخا به شکلهای مختلف دیده کیشود: وصف زلیخا از زبان طیموس شاه برای خواستگاران، وصف یوسف از زبان زلیخا، وصف زلیخا از زبان دایه، وصف زلیخا از زبان یوسف، وصف یوسف از زبان عزیز مصر، وصف یوسف از زبان بازغه. در این ابیات تأکید بر مخاطب است و هدف، ارائة تصویر از شکل مخاطب یعنی بیان اوصاف ظاهری است. ازنظر کمّی، در منظومه از اوصاف نوع دوم بیشتر استفاده شده است؛ اما این تفاوت در کمیّت درخور توجه نیست. 3ـ1ـ1ـ2 شخصیتپردازی غیرمستقیم شاعر در این شیوه با وصفِ وجهِ عینی شخصیت، یعنی عمل و کنش، شخصیتها را به خواننده نشان میدهد و میشناساند. در شیوة غیرمستقیم بهجای بیان اینکه چه کنش یا واکنشی اتفاق افتاده است، راوی آن کنش و واکنش را نشان میدهد؛ برای مثال ناراحتشدن زلیخا بعد از شنیدن داستان به چاه افتادن یوسف به این شکل بیان میشود:
راوی نمیگوید زلیخا ناراحت شد؛ بلکه با استفاده از یک تشبیه، تصویری از ناراحتی ارائه میدهد. جامی در سوگواری زلیخا بر جنازة یوسف نیز عزاداری زلیخا را در بیست و یک بیت بهطور گسترده به تصویر میکشد. در این ابیات زلیخا از روزگار شکوه میکند؛ گریبان چاک میزند؛ آه میکشد؛ خاک بر سر میپاشد؛ صورت را با ناخن خراش میدهد؛ با مشت بر سینه میکوبد و سرانجام خود را بر گور یوسف میاندازد و جان میدهد:
یا در جای دیگر، زلیخا دستور میدهد یوسف زندانی شود؛ اما بهجای احساس آرامش به مویه میپردازد؛ خاک بر سر میریزد؛ صورت را خراش میدهد و... . شاعر با وصف این کنشها جنبة عاشقی و پشیمانی شخصیت را در پنجاه بیت به نمایش میگذارد:
شاعر در این برش از متن نیز کنش شخصیت را وصف کرده است. این بخش از متن، ترکیب روایتگری و وصف است؛ زیرا «اگر راوی به بازنمایی کنشها و رفتارهای شخصیت بپردازد، این مقطع از متن در زمرة بعد روایتگری متن است و نه فقط توصیف» (امامی و قاسمیپور، ۱۳۸۷: ۱۵۱). جامی بهجای اینکه بگوید زلیخا عزاداری کرد، با شگردهای بلاغی مانند تشبیه، استعارة مصرحه، تناسب، کنایه و... سوگواری زلیخا را وصف میکند و در برابر دیدگان خواننده به تصویر میکشد. استفاده از طرفین حسی به حسی در تشبیه و استعاره در تجسّم بهتر بسیار مؤثر واقع شده و کنش مربوط را ملموستر کرده است. 3ـ2 فضا و رنگ، فضاسازی مفهوم فضا و رنگ (Atmosphere) به روح مسلط و حاکم بر داستان گفته میشود. درواقع فضا «سایهای است که داستان در اثر ترکیب عناصرش بر ذهن خواننده میافکند. این سایه در بافت و جوهره یکدست و بدون تغییر است» (مستور، ۱۳۷۹: ۴۹). هر داستان فضایی دارد که خواننده انتظار دارد وقایع بر اساس آن اتفاق افتد و شخصیتها براساس آن فضا عمل کنند. به گفتة هاری شا (Harry Shaw) «اصطلاح فضا و رنگ از علم هواشناسی به وام گرفته شده، برای توصیف تأثیر فراگیر اثر خلاقهای از ادبیات یا نمونههای دیگری از هنر به کار برده میشود. فضا و رنگ با حالت مسلطِ مجموعهای که از صحنه، وصف و گفتگو آفریده میشود سروکار دارد» (میرصادقی، ۱۳۸۵: ۵۳۱). هرگاه نویسنده از عواملی مانند صحنه، گفتگو، لحن و وصف برای القای مفهومی ویژه بهره برد، به این کار فضاسازی میگویند. در آثار ادبی که با متن سروکار داریم فضا و رنگ با جملات منتقل میشود؛ در روایت نوشتاری، این مفهوم با درک عناصر بنیادین روایت و عناصر داستان و در دو محور افقی و عمودی (در شعر و نظم) بررسی میشود. بهطور خلاصه شیوههای فضاسازی عبارت است از: وصف، گفتگو، لحن، صحنهپردازی (بیان زمان و مکان). در داستانها و روایات کهن همة شخصیتها با یک لحن سخن میگویند. در منظومة یوسف و زلیخا نیز این ویژگی وجود دارد؛ یعنی همة شخصیتها با یک نوع بیان صحبت میکنند و شیوة سخنگفتن آنها در تعیین شخصیت آنان تأثیری ندارد. عوامل فضاسازی در منظومة یوسف و زلیخا در ادامه بیان میشود. 3ـ2ـ1 صحنه (زمان و مکان) برای تفهیم بهتر مفاهیم داستانی و پرورش موقعیت و ویژگی شخصیتها در ذهن خواننده، نویسنده ناگزیر به تعیین زمان و مکان برای داستان است. زمان تعیینکنندة سال، روز، ساعت، دورة تاریخی و... و مکان تعیینکنندة کشور، شهر، خانه، محله و... است. به بیان دیگر، داستان در محدودة زمانی و موقعیت جغرافی اتفاق میافتد. «این موقعیت مکانی و زمانی وقوع حوادث داستان، صحنه را تشکیل می دهد» (مستور، ۱۳۷۹: ۴۶). صحنه (setting) در ادبیات داستانی بسیار مؤثر است. «نویسنده باید رویدادهای جالب و مهم در سرنوشت شخصیتهای داستان را بهطور کامل و با شرح و توصیف جزئیات طوری صحنهپردازی کند که خواننده در برابر منظرة کامل و ملموس قرار گیرد» (ایرانی، ۱۳۶۴: ۸۴)؛ زیرا توصیف نویسنده، صحنه را برای خواننده مجسم میکند. مهمترین وظیفة صحنه آفریدن محیطی است که اگر رفتار شخصیتها را تعیین نکند و موجب رخداد وقایع نشود، دستکم در نتیجهای دخیل باشد که آنها به بار میآورند. درواقع صحنه سه وظیفة اساسی دارد: ایجاد محلی برای زندگی شخصیتها و جریان وقایع داستان، ایجاد فضا و رنگ یا حال و هوای داستان یعنی حالت شادمانی یا غمانگیزی یا شومی یا شاعرانهای که خواننده همزمان با ورود به داستان حس میکند، ایجاد محیطی برای تأثیر بر رفتار شخصیتها یا مؤثربودن بر نتیجة حوادث و مؤثربودن بر رفتار شخصیتها (رک: میرصادقی، ۱۳۸۵: ۳۰۱ و ۲۹۷)؛ زیرا محیط در شکلدادن شخصیت فرد عامل بسیار مهم و نیرومندی است. ازنظر منتقدین، اشخاص داستان ممکن است با محیط داستان سازگار و یا با آن در تضاد باشند. برای انتقال محیط داستان سه شیوه وجود دارد: «وصف مستقیم، وصف آمیخته به گفتگو، وصف به یاری گفتگو» (یونسی، ۱۳۶۵: ۳۹۰). داستاننویس میتواند از این سه شیوه بهتنهایی یا بهطور ترکیبی بهره برد. در ادبیات داستانی کلاسیک منظور از صحنه همان موقعیت زمانی و مکانی رویدادهاست که معمولاً کلی و کلیشهای است. در منظومة یوسف و زلیخا نیز این مسئله وجود دارد. برای مثال همة وصفهایی که دربارة زمان ارائه شده دربارة وصف شب و سحر و صبح است. این وصفها فقط برای بیان انتقال زمان وقایع از شب به صبح یا بهعکس استفاده میشود که سیزده بیت از منظومه را در بر میگیرد. دربارة مکان نیز همین مسئله صادق است. وصفهایی که از مکانها وجود دارد فقط جنبة تزیینی دارد؛ مثلاً در وصف عبادتخانة زلیخا چنین آمده است:
3ـ2ـ2 گفتگو گفتگو (Dialog) جزء مهم زندگی انسانهاست و بنابراین جزء مهم روایت و ابزاری برای روایتکردن نیز هست. انسانها با گفتگو افکار و احساسات و خواستههای خود را بیان میکنند و سه ویژگی جسمانی، روانی (شخصیت) و اجتماعی (تیپ، طبقه اجتماعی، نژاد، شغل) خود را آشکار میکنند. با گفتگو آهنگ داستان منتقل میشود. «شش وظیفة مهم برای گفتگو برشمردهاند: اول مکشوفساختن کاراکتر. دوم پیشبردن آکسیون. سوم کاستن از سنگینی کار. چهارم واردکردن حوادث در داستان. پنجم دادن اطلاعات لازم به خواننده و ششم ارائة صحنه» (رک: یونسی، ۱۳۶۵: ۳۱۶)؛ اما در ادبیات کهن آنچه بیشتر اهمیت دارد مطلبی است که گفته میشود نه کسی که میگوید؛ بنابراین لحن در شخصیتهای مختلف یکسان است و تفکرِ پنهان در میان جملات اهمیت دارد. استفاده از گفتگو شخصیتها را واقعیتر و فضای داستان را باورپذیرتر میکند. در منظومة یوسف و زلیخا هنگامیکه شخصیت، خود یا دیگری را مخاطب قرار میدهد و احوال خود را بیان میکند، نوعی فضای امیدواری یا ناامیدی، عشق، شکایت از فراق و... بر متن حاکم میشود؛ برای مثال وقتی زلیخا، در خواب عاشق یوسف میشود؛ بعد از بیداری با یار غایب از نظر به گفتگوی خیالی میپردازد و از او شکوِه میکند که چرا هیچ نشانی از خود بر جای نگذاشته است:
در این قسمت از داستان زلیخا بعد از دیدن یوسف در خواب به عشقی آتشین دچار میشود؛ اما نمیتواند دربارة این احساس با کسی صحبت کند و چون هیچ نشان یا نامی از یوسف در دست نیست به یافتن او امیدی ندارد؛ بنابراین این دوازده بیت نومیدی و بیقراری و شِکوه را تداعی میکند. 3ـ2ـ3 وصف وصف (Description) ابزار دیگر فضاسازی است. «سه شیوة وصف عبارتند از: اول وصف به شکل مستقیم: یعنی وصف از زبان خالق اثر یا شخصیت. دوم وصف از طریق گفتگو: یعنی وصف از راه گفتگو. سوم وصف به وسیله آکسیون یعنی شخصیتها با اعمال خود، وصف میکنند. توصیف مستقیم ازآنجاکه خواننده را مستقیماً در جریان صحنه و عکسالعملهای اشخاص آن داستان قرار میدهد، ارزشی خاص دارد. توصیف، حافظه و تخیل ابزار کار نویسنده است» (رک: یونسی، ۱۳۶۵: ۲۷۱ و ۳۹۵). نویسنده در وصف (مکان، زمان و...) باید عناصری اساسی را انتخاب کند. در منظومة یوسف و زلیخا، اوصاف موجود از بعضی اشیاء، وصف حالتی خاص از شخصیتها و وصف صحنه یا نما درواقع برای القای حس و حالی ویژه و درنتیجه فضاسازی به کار میرود؛ همة این وصفها بهطور مستقیم از زبان شاعر یا شخصیت ارائه میشود؛ برای مثال زلیخا بعد از دیدن خواب، عاشق میشود و به دستور پدرش و با ترس از دیوانگی، او را به بند میکشند. جامی در این قسمت از روایت با وصف بند پای زلیخا، فضایی آکنده از نومیدی، درماندگی و ناتوانایی را در تلاش برای رسیدن به معشوق به تصویر میکشد:
این وصفها در منظومة یوسف و زلیخا، وصف درخت، اسب، گوسفند و عصا را در بر میگیرد. در مبانی ادبیات داستانی، شخصیتپردازی، وصف شخصیتهای اصلی و فرعی است؛ اما گویا در این منظومه نوع دیگر فضاسازی، وصف شخصیتهای فرعی روایت باشد. ارائه و وصف این شخصیتها بیشتر برای ایجاد فضای احترامآمیز برای بیان بزرگی مقام شخصیتهای اصلی است؛ برای مثال شاعر برای بیان بزرگزادگی و ثروت طیموس شاه و نشاندادن بلندی مقام زلیخا، در سی و هشت بیت بهطور گسترده کنیزان و غلامان جهاز وی را توصیف میکند؛ کنیزانی زیبارو و غلامانی که همه لباس حریر با کمربند زر بر تن دارند. روی کنیزان مانند گل تازه است؛ اسبهای راهوار با پوششهایی از طلا دارند و شترهایشان بار طلا و فرشهای گرانبها به دوش میکشند:
وصفهایی از این دست شامل وصف خواستگاران زلیخا، وصف غلامان و کنیزان جهاز زلیخا، وصف غلامان و کنیزان عزیز مصر، وصف همراهان زلیخا، وصف پیشوازان عروس و داماد، وصف جوانمردان و وصف برادران یوسف است. نوع دیگر فضاسازی در این منظومه بیان و وصف یک صحنه یا نما از روایت است. زمانیکه یوسف از زندان آزاد میشود و هنگام ورود به قصر شاه، شاعر در پانزده بیت مردمی را وصف میکند که به استقبال آمدهاند و با این کار فضای شکوه، عظمت، احترام و مقام یوسف را میآفریند:
در این صحنه تهیدستان برای جمعآوری نثارها گرد آمدهاند. یوسف سوار بر اسبی راهوار از راه میرسد و حاضرین بر او پول، طلا، خز و اطلس میپاشند. در جای دیگر تصویرپردازی شاعرانه از پیشواز و اکرام عزیز مصر و تهیة اسباب تجمل ـ مانند غلامان و کنیزان، اسبهایی با زین و لگام طلااندود، لباسها و پارچههای ابریشمی، شربتهای خوشگوار و... برای زلیخا ـ فضایی اشرافی را در ذهن خواننده تداعی میکند. نوع دیگر از فضاسازی با وصف احوال شخصیتهای داستان شکل میگیرد. با این روش فضای نومیدی، عاشقی، خویشتنداری و... بر داستان سایه میاندازد. زلیخای دور از یوسف به ویرانهها رو میکند، آه میکشد، گریه میکند و گونه را خراش میدهد. شاعر این حالت را در سی و پنج بیت اینگونه به تصویر درمیآورد:
وصفهایی از این دست شامل وصف عاشقی زلیخا، عاشقی بازغه، دوری از یوسف و بیان اشتیاق زلیخا به دیدار با یوسف است. نوع دیگر فضاسازی در این منظومه، وصفی است که از روزگار، دنیا، آسمان و فلک ارائه میشود. اینگونه اوصاف که معمولاً در ابتدای هر قسمت از روایت و بعد از عنوان ارائه میشود، نوعی القای فضای جبری و گونهای پیشگویی و براعت استهلال است. مضمون این ابیات بیوفایی دنیا و نیرنگبازی فلک است. تعداد ابیات این مضامین اندک است و معمولاً در هر قسمت از ده بیت تجاوز نمیکند. این مضامین در این منظومه شش بیت را در بر میگیرد. شاعر جهانبینی خود را ـ اینکه روزگار برخلاف میل عشاق عمل میکند ـ شرح میدهد و ذهن مخاطب را برای وقایع پیشآمده، آماده میکند تا باورپذیری را بیفزاید؛ برای مثال زلیخا برای نخستینبار عزیز مصر را از شکاف پرده میبیند و میفهمد که او یوسف نیست:
همچنین نوع دیگری از براعت استهلال در این منظومه وجود دارد؛ شاعر در ابتدای بعضی بخشها و پس از عنوان، وصف صبح، شب یا سحر را بیان میکند. درواقع منظور از گنجاندن این ابیات، انتقال زمانی است؛ اما در این قسمتها شاعر از واژههایی استفاده کرده است که با عنوان قسمت منظور سازگاری دارد و گویی خالق اثر میکوشد در قالب استفاده از واژههای مرتبط با اتفاق بعدی، ذهن مخاطب را از پیش آماده کند؛ برای مثال قسمتی از متن با عنوان «درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر» است. در آن بخش بیدرنگ این ابیات گنجانده شده است:
موضوع متن، کوچ و حرکت زلیخا در عماری از جایی به جای دیگر است و شاعر در سه بیت اول برای بیان «شب رفت و روز شد» از واژههای کوس و رحلت و محمل استفاده کرده است که با عنوان متن قرابت و با واژة عماری مراعاتالنظیر دارد؛ یعنی پیش از اینکه بگوید «زلیخا در عماری نشست» ذهن را آماده کرده است؛ در این منظومه دوازده بیت اینچنین است.
۴ـ نتیجهگیری وصف سازهای مهم در روایت است که کارکرد آن باتوجهبه زمان روایت و اجزای روایت بررسی میشود. اوصاف در نظریة توماشفسکی، بنمایههای آزاد و ایستاست که از منظر روایتشناسی این بنمایهها، بهسبب درنگی که در روایت ایجاد میکند، به ایجاد شتاب منفی در روایت میانجامد. عواملی که شتاب منفی ایجاد میکند درواقع برای نزدیکشدن متن به شناسههای سازندة وجه غنایی است و ارتباط مستقیم با روایت ندارد؛ اما کارکرد این بنمایهها در ارتباط با اجزای روایت، در شخصیتپردازی و فضاسازی نمود مییابد. جامی در منظومة یوسف و زلیخا با کاربرد وصفهای ماهرانه، شخصیتها را شکل داده است؛ همچنین اوصاف بهجا و شاعرانه، روح عاشقانه در متن دمیده و فضایی غنایی و روحانی بر منظومه حاکم کرده است. وصف در این منظومه ابزار مهم شخصیتپردازی است که بهطور مستقیم از زبان شاعر و شخصیتها و یا بهصورت گفتگوی بین شخصیتها یا تکگویی ذهنی آشکار میشود. حالت دیگر، شخصیتپردازی غیرمستقیم است که در آن، وصفْ کنشها و واکنشهای شخصیتها را بیان میکند. در دو شیوة شخصیتپردازی مستقیم و غیرمستقیم، وصف با ارائة ویژگیهای جسمانی و روانی افراد، تصویری پررنگ و ملموس از آنها ارائه میدهد. کارکرد دیگر وصف در منظومة یوسف و زلیخا، فضاسازی است. شاعر بهگونهای خاص از وصف برای این جزء از روایت بهره برده است. جامی با استفاده از وصف در ارائة اشیاء، شخصیتهای فرعی و اصلی، صحنه یا نما، بیان نیرنگ روزگار و فلک، فضایی میآفریند که مقدس، باعظمت و شکوهآمیز و گاهی جبری است. او برای آمادهکردن ذهن مخاطب از شکلهای مختلف براعت استهلال در روایت استفاده میکند و اینگونه به پیشگویی میپردازد تا رخدادهای بعدی در روایت را باورپذیر کند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
- اخلاقی، اکبر (۱۳۷۶). تحلیل ساختاری منطقالطیر عطار، اصفهان: فردا. 2- اسکولز، رابرت (۱۳۸۳). ساختارگرایی در ادبیات، ترجمة فرزانه طاهری، تهران: آگه. 3- امامی، نصرالله؛ قاسمیپور، قدرت (۱۳۸۷). «تقابل عنصر روایتگری و توصیف در هفتپیکر نظامی»، نقدادبی، شمارة ۱، ۱۴۵‑۱۶۲. 4- اخوت، احمد (۱۳۷۱). دستور زبان داستان، اصفهان: فردا. 5- ایرانی، ناصر (۱۳۶۴). داستان: تعاریف، ابزارها و عناصر، تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. 6- بامشکی، سمیرا (۱۳۹۱). روایتشناسی داستانهای مثنوی، تهران: هرمس. 7- بیتنز، یان (۱۳۹۱). «تصویر و روایت»، دانشنامه روایتشناسی، گردآورنده: دیوید هرمن، تهران: علم، ۲۹‑۳۳. 8- پیغمبرزاده، لیلا سادات؛ میرهاشمی، مرتضی (١٣٩٤). «بررسی بنمایههای پیوسته و آزاد در روایت گنبد سیاه و گنبد مشکین»، پژوهشهای ادبی، سال دوازدهم، شمارة ٩، ١٢٤‑١٠۹. 9- تودوروف، تزوتان (۱۳۸۲). بوطیقای ساختگرا، ترجمة محمد نبوی، تهران: آگه، چاپ دوم. 10- ----------- (۱۳۸۸). بوطیقای نثر، ترجمة انوشیروان گنجیپور، تهران: نی. 11- ----------- (۱۳۹۲). نظریه ادبیات، ترجمة عاطفه طاهایی، تهران: دات. 12- جامی، نورالدین عبدالرحمن (١٣٧٨). هفت اورنگ، جابلقا دادعلیشاه و...، تهران: میراث مکتوب. 13- دهقانی، ناهید (١٣٩٢). بررسی تحلیل شتاب روایت در رمانهای فارسی جریان سیال ذهن، پایاننامة دکتری، دانشگاه شیراز، دانشکده زبان و ادبیات فارسی. 14- ذوالفقاری، محسن؛ دهرامی، مهدی (۱۳۸۹). «وصف وجایگاه زیبایی شناخت آن در شعر خاقانی»، ادبیات تعلیمی، شمارة ۸، ۱۳۷‑۱۶۱. 15- حیدری، فهیمه (۱۳۸۹). تحلیل ساختاری و محتوایی رمان سووشون اثر سیمین دانشور، پایاننامه کارشناسیارشد، اصفهان: دانشگاه اصفهان. 16- ریمون کنان، شلومیث (۱۳۸۷). روایت داستانی ـ بوطیقای معاصر، ترجمة ابوالفضل حری، تهران: نیلوفر. 17- فورستر، ادوارد مورگان (۱۳۸۴). جنبههای رمان، ترجمة ابراهیم یونسی، تهران: نگاه. 18- قاسمیپور، قدرت (۱۳۸۷). «زمان و روایت»، نقدادبی، شمارة ۲، ۱۲۳‑۱۴۴. 19- مستور، مصطفی (۱۳۷۹). مبانی داستان کوتاه، تهران: مرکز. 20- میرصادقی، جمال (۱۳۸۵). عناصر داستان، تهران: سخن. 21- هاشمی سلیمی، سیده ملیحه (۱۳۸۹). بررسی روایت در مثنوی براساس نظریة ژرار ژنت، پایاننامه کارشناسیارشد، مازندران: دانشگاه مازندران. 22- یونسی، ابراهیم (۱۳۶۵). هنر داستاننویسی، تهران: سهروردی. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,011 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 616 |