تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,637 |
تعداد مقالات | 13,311 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,868,103 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,943,916 |
Theory of Holism in interpretation of the verse “…clear explanation for all things...” | ||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||
مقاله 12، دوره 8، شماره 2 - شماره پیاپی 16، آذر 2019، صفحه 191-204 اصل مقاله (1.02 M) | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2017.100873.1007 | ||
نویسندگان | ||
Amirhossein Bankipoorfard* ؛ Saeid Ghafarallahi | ||
Faculty of Ahl Al-Bayt, University of Isfahan, Isfahan, Iran | ||
چکیده | ||
Quran is a book which its revelations and truths are limitless. It considers itself, “TIBYANAN LI-KULLI SHAY-IN”; a clear explanation of everything. But the question is, how can a limited book explain everything? This study puts forward a new perspective based on Holism Theory in interpreting TIBYANAN LI-KULLI SHAY-IN, using a descriptive-analytical approach and electronic resources. Holism Theory generally refers to the idea that the whole is greater than the sum of its parts. Therefore, a thorough understanding of individual elements in this universe is only possible after one has understood the whole universe. This holistic understanding is what enables one to see the true role of individual elements of the universe. Science is responsible to give us understanding regarding individual elements and the Quran gives us the holistic picture which tells us what is the true role of these individual elements concerning one another. Therefore, the Quran is the ultimate source of explanation for everything. | ||
کلیدواژهها | ||
Holism؛ Interpretation؛ Explanation؛ Quran | ||
اصل مقاله | ||
طرح مسألهقرآن کریم کتابی است که حقایق آن پایان نمیپذیرد، دریایی است که ژرفایش به ادراک درنمیآید و کتابی است که چشمههای بیپایان دانش از آن سرچشمه میگیرد. به درستی که قرآن، هدایتگری است که گمراه نمیسازد و سخنگویی است که از هدایتگری باز نمیایستد1. تا کنون دانشمندان بسیاری در راه شناسایی معارف قرآن تلاش کردهاند. بیش از آنچه دیگران در شناساندن این کتاب الهی گام برداشتهاند و مسبوق بر کار ایشان، قرآن کریم به شناساندن خصوصیات خویش پرداخته است. ازجمله عباراتی که در قرآن کریم بدین مهم میپردازد، «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» (النحل/ ۸۹) است. خداوند متعال در این آیۀ شریفه، قرآن کریم را «تبیان و روشنگر هر چیز» معرفی میکند. این عمومیتِ معنای آیه موجب شده است محققان بسیاری تفاسیر گوناگونی در شرح این آیه بیان کنند و هر کدام قلمرویی محدود یا نامحدود برای «کلّ شیء» قائل شوند که در خلال مقاله به آن اشاره میشود.
پیشینه پژوهش علاوه بر نظریات مفسران ذیل این آیه، اندیشمندانی بهطور خاص در این زمینه تحقیق کردهاند که در این میان، مقالۀ دکتر ابراهیم روشنضمیر با عنوان بررسی دلالت عبارت «تبیان کلّ شیء» و مقالۀ دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی با عنوان قلمرو قرآن و علوم هستند. با همۀ این تلاشها، پژوهش حاضر به دنبال تفسیری جدید از این عبارت براساس دیدگاه «هولیزم» یا «کلانگاری» است که در هیچیک از تفاسیر و تحقیقهای مذکور بدان اشاره نشده است. از دیدگاه کلانگاری، تعیینکنندۀ رفتار یک سیستم، کل آن است، نه تکتک اجزای آن. «کلانگاری» با ورود در هر یک از شاخههای علم، تحولی بینشی در آن ایجاد کرده است. در زیستشناسی نظریۀ ارگانیسم، در روانشناسی نظریۀ گشتالت، در الکترونیک نظریۀ سیستمها و در فیزیک نظریۀ کوانتوم با تحلیل بوهم براساس این تبیین شدهاند (گلشنی، بیتا، ص ۹۷) این پژوهش با روش تحلیلیتوصیفی و بهرهگیری از ابزار کتابخانهای، ابتدا گزیدهای از روایات مربوط به «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» و دیدگاههای محققان در این باره را بیان میکند. پس از آن، با شناسایی مفهوم کلانگاری و سیر تحول آن در علم فیزیک، به تفسیری جدید از «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» براساس دیدگاه کلانگاری میانجامد.
مفهومشناسی آیه کتاب: اصل این واژه که الکَتْب است، به معنای ضمیمه کردن چیزی به چیزی است (ابندرید، ۱۹۸۸م، ۱/۲۵۵) و به معنای دوختن چرمی به چرم دیگر نیز آمده است؛ اما در سخن معمولی مردم، یعنی متصلکردن بعضی از حروف به بعضی دیگر با نوشتن. گاهی نیز به اتصال بعضی از حروف به بعضی دیگر با سخن گفتن، «کتاب» گفته میشود. بدین خاطر است که کلام الهی، کتاب خوانده میشود (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ق، ۶۹۹). واژۀ کتاب در قرآن معانی متفاوتی دارد؛ بهطورکلی در جمعبندی نظرات لغویان و مفسران، پنج معنا وجود دارد: شریعت (مانند: البقرة/ ۱۷۷)، نوشتار مانند: (العنکبوت/ ۳)، علم ازلی خداوند (مانند: هود/ ۶)، تقدیر (مانند: الانعام/ ۳۸) و قرآن (مانند: البقرة/ ۲) (معرفت، ۱۳۸۷: ۲/ ۳۴۸- ۳۵۶). نسبت به آیۀ 89 سورۀ نحل، در استقصای اولیه، میان مفسران اتفاقنظر وجود دارد که «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» در باب قلمرو بیانات قرآن است (طبرسی، ۱۳۷۲، ۶/ ۵۸۶). تبیان: این کلمه مصدر است، آنگونه که عرب میگوید: «بَیَّنْتُ الشَّیْءَ تَبْیِینًا و تِبْیَانًا» (ازهری، ۱۴۲۱ق، ۱۵/ ۳۵۶). البته باید گفت مصدر بر وزن «تِفعال» مصدری شاذ و برخلاف قاعده است؛ زیرا مصادر «تفعال» بر وزن «تَفعال» به فتح تاء میآیند، نه «تِفعال» به کسر تاء؛ مانند تَذکار و تَکرار. در لغت عرب، از این قاعده دو مورد مستثنی شدهاند: یکی «تِبیان» است و دیگری «تِلقاء» (مرتضی زبیدی، ۱۴۱۴ق، ۱۸/ ۷۹). «تبیان» مصدری است که بر مبالغه و شدت دلالت میکند و مراد آن، کمال انکشاف از مجهولات است (مصطفوی، ۱۴۳۰ق، ۱/ ۳۹۶). بدین ترتیب «تبیان شیء»، رافع ابهام از آن شیء است. نصب «تبیان» یا بدان دلیل است که «مفعولٌ لأجله» است (ابن عاشور، بیتا، ۱۳/ ۲۰۳) و معنای آن چنین میشود: قرآن را بدین خاطر بر تو نازل کردیم که تبیان برای هر چیز باشد، و یا حال است (آلوسی، ۱۴۱۵ق، ۷/ ۴۵۴) که معنای آن چنین میشود: قرآن را درحالی بر تو نازل کردیم که تبیینکنندۀ هر چیز است. به نظر میآید «مفعولٌ لأجله»بودن «تبیان» انتخاب بهتری باشد؛ زیرا با توجه به این نکته که «تبیان» مصدر و جامد است، برای «حال»بودن آن باید مؤوّل به مشتق شود و بدین ترتیب استعمال آن در این مقام، مجازی میشود؛ این درحالی است که «مفعول لأجله» مصدر است و بدین ترتیب با «تبیان» که آن هم مصدر است، همخوانی بیشتری دارد. کُلّ: این لفظ مفرد است و معنای جمع دارد (جوهری، ۱۳۷۶ق، ۵/ ۱۸۱۲)؛ و برای پیوستن اجزای چیزی به یکدیگر است که دو گونه است: نخست، پیوستن به ذات چیزی و حالات مخصوص آن که افادۀ معنی تمامشدن دارد؛ مثل آیۀ «وَلَا تَبسُطهَا کُلَّ البَسطِ» (الإسراء/ ۲۹) که به معنای بازکردن و گشودن دست بهطور کامل است. دوم، پیوستن اشخاص و ذوات به یکدیگر؛ مثل آیۀ «فَسَجَدَ المَلَائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُونَ» (ص/ ۷۳) که به معنای همۀ ملائکه است (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ق، ۷۱۹). ترکیب «کُلّ شیء» در دستۀ دوم جای میگیرد و معنای آن «هر چیز» است؛ اما در بیان مراد آن، مفسران اختلافنظر دارند. شیء: آن چیزی است که شناخته میشود و از آن آگاهی و خبر میدهند و در نظر بیشتر متکلمان، واژۀ «شیء» زمانی که دربارۀ خدای تعالی و غیر از او بهکار میرود، اسمی است که معنی مشترکی دارد و بر پدیدههای موجود و معدوم واقع میشود (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ق، ۴۷۱). بدین ترتیب «شیء» واژهای است که دلالت بر عموم دارد و بر هر چیزی اطلاق میشود.
جامعیت قرآن کریم در روایات در این بخش روایاتی بیان میشود که در باب جامعیت قرآن کریم آمده است: روایت اول: این روایت، جامعیت قرآن را در آنچه مردم بدان نیاز دارند، میداند. در اصول کافی با سند صحیح وارد شده است: محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد بن عیسى عن على بن حدید عن مرازم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ان الله تبارک و تعالى أنزل فی القرآن تبیان کل شیء حتى و الله ما ترک شیئا تحتاج الیه العباد حتى لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا انزل فی القرآن الا و قد أنزله الله فیه (کلینی، ۱۴۰۷ ق: ۱/ ۵۹). امام صادق علیه السلام میفرماید: خداوند تبارک و تعالی، قرآن را بیانکنندۀ هر چیزی قرار داده است. حتی به خدا سوگند، چیزی را که بندگان خدا بدان احتیاج داشته باشند، رها نکرده است. کسی نمیتواند بگوید: ای کاش فلان موضوع در قرآن بود! و قطعاً خداوند همان موضوع را در قرآن کریم نازل کرده است. روایت دوم: این روایت به گونهای جامعیت قرآن را مربوط به مخاطب اصلی آن، یعنی پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام میداند: محمد بن یحیى عن محمد بن الحسین عن محمد بن عیسى عن أبی عبد الله المؤمن عن عبد الأعلى مولى آل سام قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: و الله انى لأعلم کتاب الله من أوله الى آخره کأنه فی کفّی، فیه خبر السماء و خبر الأرض، و خبر ما کان و خبر ما هو کائن قال الله عز و جل فیه تبیان کل شیء (کلینی، ۱۴۰۷ق، ۱/ ۲۲۹). عبدالاعلی میگوید که از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: من به کتاب خدا از اول تا به آخر، علم و آگاهی دارم؛ بهگونهایکه گویی قرآن در کف دستم قرار دارد. در قرآن کریم خبر آسمان و زمین و هر آنچه پیش از این بوده است و پس از این به وجود میآید، آمده است؛ در این باره خداوند متعال فرموده است: «تبیانُ کلّ شیء» در قرآن آمده است. روایت سوم: این روایت، بیان میکند که قرآن، جامع اخبار گذشتگان و آیندگان است و این جامعیت را انحصاراً مربوط به مخاطب اصلی قرآن نمیداند: على عن أبیه عن عبد الله بن المغیرة عن سماعة بن مهران قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: ان العزیز الجبار انزل علیکم کتابه و هو الصادق البار، فیه خبرکم و خبر من قبلکم و خبر من بعد کم و خبر السماء و الأرض، و لو أتا کم من یخبر کم عن ذلک لتعجبتم. (کلینی، ۱۴۰۷ق، ۲/ ۵۹۹) امام صادق علیه السلام میفرماید: خداوند عزیز و جبار، کتاب راستگو و صحیحش را بر شما فرو فرستاد. در آن کتاب، اخبار پیشینیان و آیندگان و اخبار آسمان و زمین آمده است. اگر کسی شما را از آنها باخبر سازد، شگفتزده میشوید. روایت چهارم: در این روایت صحیح السند، راوی با تعجب از امام راجع به بودن همه چیز در قرآن و سنت میپرسد: سیف بن عمیرة عن أبی المغرا عن سماعة عن أبی الحسن موسى علیه السلام قال: قلت له: أکل شیء فی کتاب الله و سنة نبیه صلى الله علیه و آله أو یقولون فیه؟ قال: بل کل شیء فی کتاب الله و سنة نبیه صلى الله علیه و آله (فیض کاشانی، ۱۴۰۶ق، ۱/ ۲۷۴). سماعة میگوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: آیا همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبرش صلی الله علیه و آله آمده است یا اینکه مردم چنین درآوردهاند. امام کاظم علیه السلام پاسخ داد: آری، همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبرش آمده است. روایت پنجم: در این روایت، امام باقر علیه السلام بیان میکند که جایگاه هر شیء در قرآن کریم بیان شده است: على بن إبراهیم عن محمد بن عیسى عن یونس عن حسین بن المنذر عن عمر بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام قال: سمعته یقول: ان الله تبارک و تعالى لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الا أنزله فی کتابه و بینه لرسوله صلى الله علیه و آله، و جعل لکل شیء حدا و جعل علیه دلیلا یدل علیه، و جعل على من تعدى ذلک الحد حدا (کلینی، ۱۴۰۷ق، ۱/ ۵۹). عمر بن قیس از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرمود: خداوند تبارک و تعالی از هیچ امری که مورد نیاز مردم باشد، فروگذار نکرد و آن را در کتابش نازل و برای پیامبرش تبیین کرد. خداوند متعال در این کتاب برای هر شیء حد و جایگاهی مقرر فرمود و راهنمایی قرار داد که بر آن دلالت کند و برای تعدیکننده از آن مجازاتی تعیین کرد. روایت ششم: این روایت در خطبۀ ۱۹۸ نهجالبلاغه آمده است و در استقصای اولیه از کتب تفسیری، مفسران تا کنون به آن استناد نکردهاند: ثم أنزل علیه الکتاب... فهو... ینابیع العلم و بُحُورُه (شریف الرضی، ۱۴۱۴ق، ۳۱۵). امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید: خداوند متعال قرآن را بر پیامبرش نازل فرمود... این قرآن... سرچشمههای دانش و دریاهای آن است. روایت هفتم: این روایت در خطبۀ 176 نهج البلاغه آمده است و در استقصای اولیه از کتب تفسیری، تا کنون به آن استناد نشده است: ان الله سبحانه لم یعظ أحداً بمثل هذا القرآن... فیه ربیع القلب و ینابیع العلم (شریف الرضی، ۱۴۱۴ق، ۲۵۴). امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید: خدای سبحان، هیچکس را به چیزی مانند قرآن اندرز نداده است... بهار دل و چشمههای دانش در قرآن است.
مراد از «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» در بیان مفسران ظهور عرفی آیه، تبیانبودن قرآن کریم را برای هر چیزی اثبات میکند؛ اما نبودن بسیاری از مسائل بیانتهای علوم در ظاهر قرآن کریم را چه باید کرد. اگر در «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» ظهور عرفی مهم است، در دریافت گزارههای علمی در قرآن کریم نیز جایگاه ظهور عرفی باید محفوظ بماند. همین نکته محل نزاع مفسران است و برداشتهای چندگانه از این آیه را با رویکردهای حدّاکثری و حدّاقلی موجب شده است. در این مجال به سه دیدگاه در بیان «روشنگری قرآن کریم برای هر چیز» اشاره میشود: دیدگاه اول: دیدگاه کمینهای؛ این دیدگاه بیان میکند که در قرآن کریم، تنها مباحثی وارد شده که در دینداری و جهانبینی آدمی ضروری است. چه بسا علومی که مورد نیاز آدمیان است، ولی چون سازگاری با دینداری ایشان و قدسیت دین ندارند، در قرآن کریم نه نامی از آنها برده شده است و نه مطلبی دال بر گزارههای این علوم به چشم میآید. در کل، قرآن و علوم جدای از یکدیگرند. ابواسحاق الشاطبی (نقل از رضایی اصفهانی، بیتا، ۱۰۷)، محمد عزه دروزه و عبدالکریم سروش چنین معتقدند (نقل از روشنضمیر، ۱۳۹۳، ۴۷). دیدگاه دوم: دیدگاه میانه؛ این دیدگاه بیان میکند: مراد از «تبیانبودن قرآن کریم برای هر چیز»، آن است که خداوند متعال تمام آنچه برای هدایت آدمی ضروری است، به اجمال یا تفصیل در قرآن بیان کرده و راه هدایت آدمی را هموار فرموده است. در مقام تمثیل میتوان گفت: اگر فردی با در دست داشتن کتاب فیزیک هالیدی ادعا کند که هرچه بخواهید در این کتاب هست، مرادش آن است که تمام مباحث علم فیزیک در این کتاب آمده است، نه مباحث مربوط به هر چیز. قرآن کریم نیز در آیاتی، ویژگی خود را هدایتگری معرفی کرده است (مانند: النحل/ ۸۹)؛ از این قرینه میتوان دریافت که مراد از «کُلّ شیء»، هر آن چیزی است که با هدایتیابی انسان پیوند دارد، نه تمام آنچه از نوع دانستنی است. آیت الله مکارم شیرازی از مبیّنان این دیدگاه است. وی میفرماید: با ملاحظۀ شأن نزول و مخاطبان مدّنظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه، بهخوبی روشن است که مقصود از «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» همان فراگیری و جامعیت احکام شرع است. اصولاً شعاع دایرۀ مفهوم هر کلام با ملاحظۀ جایگاهی مشخص میشود که گوینده در آن قرار گرفته است. قرآن کتاب هدایت و انسانسازی است که برای تکامل فرد و جامعه در همۀ جنبههای معنوی و مادی نازل شده است و هدف اصلی آن، جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به اوست؛ بدین ترتیب روشن میشود که منظور از همه چیز، تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ۱۱/ ۳۶۲). دیدگاه سوم: دیدگاه بیشینهای؛ این دیدگاه، همگام با روایات، بر جامعیت مطلق قرآن کریم تأکید میکند؛ بدین معنا که در قرآن کریم از هیچ نکته و مسألهای غفلت نشده است. ابنمسعود، سیوطی، فیض کاشانی، غزالی، زرکشی، محیی الدین عربی، اسکندرانی، طنطاوی و حسن البناء از طرفداران این بیانند (نقل از روشنضمیر، ۱۳۹۳، ۳۹- ۴۰). این دیدگاه مبنای نظری این مقاله است و به طُرُقی تأیید و تبیین میشود. ازجملۀ این طرق عبارتند از: - نقش انحصاری دادن به مخاطب معصوم در فهم «تبیاناً لکلّ شیء»بودن قرآن براساس آیۀ شریفۀ «لَا یَمَسُّهُ الّا المُطَهَّرُونَ» (الواقعة، ۷۹) و روایت «انما یعرف القرآن من خوطب به» (کلینی، ۱۴۰۷ق، ۸/ ۳۱۲). - جامعیت با بطنداشتن قرآن (نقل از رضایی اصفهانی، بیتا، ۱۱۲) و عبور از معنای ظاهر به معنای غیرِظاهر. - ارتباط جامعیت با اشارات قرآنی (طباطبائی، بیتا، ۱۲/ ۳۲۵). - جامعیت از لحاظ اینکه قرآن سرچشمۀ علوم است؛ آنگونه که در روایت ششم بدان اشاره رفت. - جامعیت با ذکر اصول و مبادی تمام علوم در قرآن کریم (غزالی، بیتا، 1/ 289). - جامعیت در بیان همۀ آنچه نیاز به تبیین دارد بهصورت اجمال یا تفصیل یا ارجاع قرآن به مبیّن دیگر (روشنضمیر، ۱۳۹۳، ۵۸). - جامعیت قرآن در بیان همۀ آنچه مردم بِدان نیاز دارند (جوادی آملی، 1386، 1/ 35)، آنگونه که در روایت اول بیان شد. - جامعیت با حمل بر «قابلیت تبیان لکل شیءبودن» نه بر «فعلیت تبیان لکل شیءبودن» آن (شکرانی، ۱۳۸۷، ۲۳۹- ۲۴۰). - جامعیت با عمومیتبخشی به مفهوم هدایت (جوادی آملی، ۱۵/۰۴/۱۳۹۰). - جامعیت مطلق قرآن با ذکر عِلَل هستیبخش؛ این طریق، جامعیت مطلق قرآن کریم نسبت به همۀ علوم را اینگونه تبیین میکند که علم به اجزاء، مسبَّبات و مرکّبات جز با علم به کلیات و اسباب و بسائط ممکن نیست و هیچ امری نیست، مگر آنکه یا خودش یا اسباب و مبادی و غایاتش در قرآن کریم ذکر شده است و از این راه، علم بدان حاصل میشود (فیض کاشانی، ۱۴۱۵ق، ۱/ ۵۷- ۵۸).
مفهومشناسی کلانگاری «کلانگاری» یا «هولیزم»2 نظریهایست که بیان میدارد سیستمها اعم از فیزیکی، زیستی، شیمیایی، اجتماعی، اقتصادی، ذهنی، زبانی و... ویژگیهای آنها باید به مثابۀ یک کل نگریسته شوند، نه تکههای مجزا و بدین ترتیب شناخت این سیستمها ممکن میشود. در مقابل، نظریۀ «تحویلگرایی»3 یا «تقلیلگرایی»4، شناخت یک موضوع را جز با شناخت تفصیلیِ اجزای آن موضوع میسر نمیداند (باربور، ۱۳۸۳، 78). دکترین فلسفی مفهومشناسی هولیزم بیان میکند تمام دانستهها یک شبکه است که اعتقادات را نیز دربرمیگیرد و باید به مثابۀ یک کل در نظر گرفته شود (Auyang, 1999: 68). جان اسموتس5 در کتاب «هولیزم و تکامل زیستی»6 اصطلاح «هولیزم» را برای اولین بار مطرح کرد. در بیان وی، کلانگاری به زیستشناسی محدود نمیشود و مفهومی است که تمام کلها (اعم از زیستی، مادی، ذهنی و روحی) را در جهان هستی شامل میشود و همین کلها هستند که نقش اصلی را در آفرینش ایفا میکنند. هولیزم یک ویژگی مؤثر و واقعی است و کلها در جهان، ساختارهایی ساختگی و خیالهایی ذهنی نیستند؛ بلکه واقعاً وجود دارند و به واقعیتهایی در جهان هستی اشاره میکنند(Smuts, 1936: 85). بدین ترتیب، کلانگاری، هویت خلاق و در حالِ تکاملِ اجزاء را معنا میبخشد. کلانگاری، وجودشناسی اصیل و وحدتبخش از یک موضوع است و تنها این وجودشناسی توحیدی است که نظریۀ شناخت را توجیهپذیر و خلل در آن قطعاً شناخت را مختل میکند. محققْ خارج از این نگاه کلانگارانه، هرچند به ظاهر به حقایقی از ساختارها دست مییابد و نتیجۀ عملی میگیرد، اما هیچگاه به شناخت آنها دست نمییابد؛ زیرا در تحویلگرایی، هر موضوع، جزئی دارد و هر جزء نیز اجزای دیگر که تشکیلیافته از اجزای نامحدودی است و دسترسی بدانها برای بشر امکان ندارد. برای تبیین این اجزای نامحدود و شناختناپذیری آنها میتوان از علم فیزیک بهره گرفت. بهطور مثال، در شناخت یک درخت با دید جزئی چنین مراحلی صورت میپذیرد: درخت از اجزای گوناگونی همچون تنۀ اصلی، ریشه، شاخه و برگ ساخته شده است. هر کدام از این اجزاء، اجزای دیگری دارند؛ بهطور مثال، تنۀ اصلی از دو لایۀ سطحی و عمیق چوبی شکل یافته است و این لایهها از اجزای کوچکتری چون مولکول و مولکولها از اتم و اتمها از الکترون، پروتون و نوترون و اینها از ذرههای بنیادین و ریزتر تشکیل یافتهاند و این ذرهها نیز طبق نظریۀ ابر ریسمان از ریسمانهای بسیار ریزی ساخته شدهاند؛ بنابراین، این فرایند جزءپذیری بدون شک انتهاناپذیر است و همانگونه که فلسفۀ نظری، وجود جزء لایتجزی را باطل میداند، تجربه نیز به بیانتهابودن تحویلپذیری اجزای گوناگون ماده، حکم میراند. حال باید پرسید آیا در این فرایند، شناخت تحققیافته است. آنان که بنا بر نظریۀ تحویلپذیری، شناخت کل را منوط به شناخت اجزاء میدانند، تنها این فرایند را شناخت میدانند؛ درحالیکه حقیقت، خلاف آن است و در این فرایندِ جزءنگر، شناختی صورت نگرفته است؛ زیرا اجزای نامحدود سیستم شناساییپذیر نیست و بنا بر فرض آنکه شناختِ کل، منوط به شناخت اجزاء است، از انتفای شناخت اجزاء، شناخت کل منتفی میشود. علم فیزیک داعیهدار شناخت طبیعت است؛ بنابراین در این مجال برای وسعتبخشی به فهم مخاطب، به جایگاه کلانگاری در فیزیک اشاره میشود.
کلانگاری در فیزیک «کلانگاری» جایگاه ویژهای نزد دانشمندان فیزیک کوانتوم یافته است. نگاه کلاسیک در علم فیزیک، تحویلگرایی بود که بررسی اجزاء یک سیستم را برای تعیین وضعیت آن کافی میدانست. در قرن بیستم، مکانیک کوانتوم این دیدگاه را دگرگون ساخت و بهروشنی نشان داد که کل، سر جمع اجزاء نیست و هویتی مستقل و جداگانه است که شناخت آن، مقدم بر شناخت اجزاء و متفاوت از آن است. دیوید بوهم7 ازجملۀ فیزیکدانانی است که بر کلانگاری تأکید بسیار ورزید. وی در تحقیقات کوانتومی خویش، برنامۀ مکانیک کوانتومی را راهنمایی برای تصویر جدیدی از نظم در فیزیک در نظر گرفت که بر طبق آن، تجزیۀ جهان به اجزای مستقل و مجزا باید جای خود را به یک کلیّت بدهد که در آن، ناظر یا وسیلۀ اندازهگیری، از شیء مدّنظر جدا نیست. به عقیدۀ بوهم، مکانیک کوانتومی به ما میآموزد که ایدۀ کلاسیک تجزیۀ جهان به اجزای مستقل باید کنار گذاشته شود. او میگوید «همبستگیِ جداییناپذیرِ کلِّ جهان، واقعیت بنیادی است.» بوهم با آزمایشهای خود، چنین نتیجه میگیرد: ما به عکس ایدۀ تحویلگرایی رسیدهایم که میگوید اجزای بنیادیِ مستقل جهان، واقعیت دارند و سیستمهای مختلف، آرایشهای مختلفی از این اجزا هستند. همچنین همبستگیِ کوانتومیِ تجزیهناپذیرِ کلِّ جهان، واقعیت اساسی است (گلشنی، بیتا، ۱۰۳). کلانگاری، معرفت به جهان را معنا میبخشد. کلانگاری، فیزیک را از معرفت سطحی میرهاند و او را به سطحی والاتر و عمیقتر رهنمون میکند. معرفت سطحی همان روابط و فرمولهایی است که سیستمها بدان توصیف میشوند؛ این توصیف، توصیف بیشعور و بیمعناست. کلانگاری بدین روابط معنا میبخشد: در زیر سطح معمولیِ توصیفشده با مکانیک کوانتومی، نظم نهانی وجود دارد که منشأ نظم مشاهدهشده در سطح معمولی است. این نظم درونی، بینهایت لایه دارد. جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، چند لایهای است. آشکارترین و سطحیترین لایۀ جهان، لایۀ سهبعدی اشیاء، فضا و زمان است که آن را نظم برونی مینامیم. این سطح با توسل به خودش توصیف میشود؛ اما نمیتوان آن را به این وسیله فهمید یا توضیح داد. فیزیک امروزی در این سطح عمل میکند و یافتههایش را در معادلاتی بیان میکند که معانی آنها آشکار نیست. فهم قضیه وقتی میسر میشود که به سطحی عمیقتر برویم؛ یعنی به سطحی که زمینۀ فراگیر تجارب فیزیکی، روانشناختی و روحی است. نظم درونی حاکی از واقعیتی است فراتر از چیزی که ما ماده مینامیم. این نظم درونی، خود ریشه در لایهای عمیقتر دارد که بوهم آن را اَبَر نظم درونی مینامد و فراتر از آن، سطوح بیشماری در نظر گرفته میشود. منبع نهایی، اندازهگیری نمیشود و با دانش ما درکپذیر نیست (گلشنی، بیتا، ۱۰۵- ۱۰۶). فیزیک نیوتنی، دنیا را مکانیکی و متشکل از ذرات منفصل میدانست؛ درحالیکه دنیای بوهمی یک کل تجزیهناپذیر است (گلشنی، بیتا، ۱۰۳). نیوتن معتقد بود که جهان از ذرات متحرک تشکیل میشود و این دیدگاه در طول قرن هجدهم مقبولیت گستردهای یافت. نگرش نیوتنی تقلیلگرایانه8 بود؛ یعنی بیان میداشت که رفتار کوچکترین «اجزاء» یعنی ذارت سازنده، تعیینکنندۀ رفتار «کل» است. این فرض از ناحیۀ فیزیک کوانتوم در قرن بیستم مورد معارضه قرار گرفت (باربور، ۱۳۸۳، ۷۸). در فیزیک کوانتوم، «کل»های جدید به عنوان «سیستم»ها، دارای اصول متمایز و مشخص از سازمانبندی و نظماند. بنابراین، خواص و فعالیتهایی را به نمایش میگذارند که در اجزای سازندۀ آنها یافت نمیشود (باربور، ۱۳۸۳، ۱۰۱). دانشمندان فیزیک کوانتوم برای اثبات سخن خویش، مبنی بر سازگاری بیشتر کلانگاری در مقایسه با تحویلپذیری، به آزمایشهای خود روی اتم هلیوم اشاره میکنند و نتیجه را کاملاً مخالف با تحویلپذیری گزارش میدهند: اتم هلیوم را در نظر بگیرید. در مدلی که پیش از ارائۀ نظریۀ کوانتوم مطرح بود، اتم هلیوم بهصورت هستهای تصویر میشد که پیرامون دو الکترون مجزا میچرخیدند. اجزای اتم بهوضوح مشخص و متمایز بودند و قوانین حاکم بر رفتار آن از تحلیل رفتار اجزای تشکیلدهندۀ آن به دست میآمد؛ اما در نظریۀ کوانتوم، اتم هلیوم الگوی تام و کامل است که هیچ جزء تمایزپذیری ندارد. «تابع موجِ» آن به هیچوجه، سر جمع توابع موج دو الکترون منفرد و جدا نیست. ما دیگر، الکترون A و الکترون B نداریم؛ بلکه صرفاً یک الگوی دو الکترونی داریم که در آن، تمام هویتهای جداگانه محو شدهاند. یک الکترون محصور در داخل اتم، باید حالتی از کل اتم شمرده شود، نه یک هویت جداگانه و مستقل. در استدلال کوانتومی، از کوشش برای توضیح رفتار الکترونهای تشکیلدهندۀ اتم، کاملاً صرفنظر میشود. خواص اتم بهعنوان یک «کل» با قوانین جدیدی تحلیل میشوند که به قوانین حاکم بر «اجزاء» جداگانه، که اکنون هویت خود را از دست دادهاند، ربطی ندارد (باربور، ۱۳۸۳، ۱۰۱- ۱۰۳). در نتیجه تنها با دیدگاه کلانگارانه میتوان یک سیستم را فهمید و توضیح داد و با نگاه تحویلپذیری، تنها میتوان به فرمولها و روابطی دست یافت که هیچگونه شناختی از سیستم به دست نمیدهد؛ مگر شناختی جزئی و توصیفی بیشعور. «کلانگاری» بدین روابط معنا میدهد و علم کنونی را متحول میسازد. کلانگاری سطحی از واقعیت را اثبات میکند که فارغ از زمان، فضا، انرژی و ماده است؛ اما در عین حال، تأثیری علّی بر سطح مادی واقعیت بر جای میگذارد (باربور، ۱۳۸۳، ۱۰۵). کلانگاری هر سیستم را به دیدۀ یک کل مینگرد و شناختش را به شناخت آن کل منوط میداند و علاوه بر آن، بیان میکند که هر کل، جزئی از کلّ بزرگتر است. کلانگاری هرچند از لحاظ واژگانی، واژهای جدید و اصطلاحی کمکاربرد است، در همۀ زمانها و مکانها، مدّنظر همۀ آدمیان بوده است. مگر یک کشاورز بدون کلانگاری میتواند زمین کشاورزی، بذر کاشت، زمان کاشت، میزان و روش کاشت، میزان و روش آبدهی، زمان برداشت محصول و بهرۀ حاصل از آن را تعیین کند. مگر بدون در نظر گرفتن این فرایند بهمثابۀ یک کل، شناخت این مراحل جزئی امکانپذیر است. پاسخ قطعاً منفی است. کلانگاری، گزارهای علمی نیست که اثبات یا نفی پذیرد؛ بلکه یک بینش است که سطح معرفت را ارتقا میبخشد. کلانگاری، گزارۀ فرا علمی است که وارد علم شده، مسیر آن را تغییر داده و از نقص علم کنونی پرده برداشته است؛ آنگونه که جین استان معتقد است: علم با فیزیک کوانتوم، این نکته را به دست میدهد که خود علم به تنهایی تصویری کامل از واقعیت را ارائه نمیکند (باربور، ۱۳۸۳، ۱۰۵)؛ و مراد وی از این گزاره آن است که علم محدود آدمی هیچگاه توانایی آن را نخواهد داشت که بینشی از کل واقعیت خارجی یا به عبارت دیگر، کل جهان هستی ارائه دهد. آیا در مقابل، قرآن کریم عهدهدار بیان چنین بینشی به آدمیان است. همین مسئله است که «کلانگاری» در تفسیر «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» را موجب میشود. «کلانگاری» در منطق قرآن کریم کاربَری دارد و بیان روشن آن در عبارت «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» آشکار میشود. با توجه به آنچه گفته شد روشن میشود که این پژوهش، درصدد تبیین آیات قرآنی با یک نظریۀ علمی نیست؛ بلکه درصدد بیان تفسیری جدید از «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» براساس دیدگاهی است که مقبول همگان از گذشته تا کنون بوده است؛ هرچند بدان توجهی نداشتهاند.
کلانگاری و «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» آنگونه که از روایات ائمۀ اطهار علیهم السلام برمیآید، تبیانبودن قرآن کریم حیطۀ بسیار گستردهای دارد که این حیطۀ گسترده از مراد جدی و ظهور عرفی آیۀ تبیانا لکل شیء نیز برداشت میشود؛ بنابراین قرآن کریم، به حق تبیان برای هر چیز است؛ یعنی هر آنچه که نام شیء بر آن اطلاق میشود. قرآن کریم نیز شیء است؛ بنابراین تبیان برای خود نیز هست و مجهولات آن با خود قرآن منکشف میشود. البته این بدان معنا نیست که هرکسی را توانایی انکشاف از مجهولات قرآنی باشد. بعد از بیان طُرُق مختلف در تفسیر این آیه، اکنون براساس مبنای کلانگاری بررسی میشود. در دیدگاه کلانگاری، تا کل شناخته نشود، اجزاءْ روشن نمیگردند و شناخت اجزاء، منهای شناخت کل، شناختی مغشوش و ناقص است و نظام کاملی از حقیقت را به دست نمیدهد. همچنین هر کل، جزئی از کل بزرگتر است که تا آن شناخته نشود، شناخت کلّ کوچکتر میسر نخواهد بود. سیر کلهای بزرگتر به کل جهان هستی منتهی میشود و بنا بر «هولیزم» تا شناخت آدمی از جهان هستی و به عبارت دیگر، تا جهانبینی وی شکل نپذیرد، آنچه گزارههای علمی بدان دست یافته است، هویتی مجهول و جایگاهی ناشناخته دارند. قرآن کریم، ارائۀ جهانبینی نسبت به کل هستی را جایگاه خویش میداند و آدمی برای شناخت جهان هستی راهی جز قرآن ندارد؛ زیرا انسان احاطهای به کل هستی ندارد و کسی کل هستی را نمودار میسازد که بِدان احاطه داشته باشد و او کسی نیست جز خداوند متعال که خود میفرماید: «وَ کَانَ اللهُ بِکُلِّ شَیءٍ مُحِیطًا» (النساء/ ۱۲۶). قرآن که سخن خداست، به دنبال ارائۀ کلّ جهان هستی به آدمیان است و کلّیّت جهان هستی و حقایق آن و جایگاه خدا و انسان و سایر موجودات را به دست میدهد، مسیر هستی را مشخص میسازد و ابتدا و انتهای آن را میشناساند و براساس این، روشنگر بقیۀ اطلاعاتی است که از اجزای هستی به روشهای گوناگون به دست میآید. بهطور نمونه، دانشمندی میتواند مطالعات انسانشناسی داشته باشد و در مورد تکتک اجزای بدن آدمی تحقیق کند که بداند انسان برای چه خلق شده است و مسیر زندگیاش به کجا منتهی میشود و جایگاهش در هستی چیست. آن اطلاعات جزئی که از مطالعۀ حسی به دست میآورد، تصویر روشنی از انسان به دست وی نمیدهد؛ و همچنین مطالعات کیهانشناسی نیز از این نمونه است. میتوان راجع به چگونگی بارش باران یا حرکت زمین به دور خورشید و رخداد کسوف و خسوف و بسیاری دیگر از رخدادهای علمی و کیهانشناسی مطالعه کرد؛ اما تا فلسفۀ خلقت در دستان آدمی نباشد و نگاه کامل از خلقت در اختیار وی نباشد، منطق این گونه روابط، میان اشیاء و اینگونه رفتارکردن به دست نمیآید. همانگونه که گفته شد «کلانگاری» گزارهای علمی همچون گزارههای علوم نیست. کلانگاری نگاهی است از بالا به پایین به جهان هستی؛ درست مانند نگاه فردی که در بالگردی در بالای شهر پرواز میکند و تمام شهر و کوچه پس کوچههای آن را از بالا دید میزند و روابط میان این کوچه و آن کوچه، این خیابان و آن خیابان، این محله و آن محله را درمییابد. اکنون باید گفت: قرآن کریم براساس این دیدگاه، تبیینکنندۀ هر چیز است. قرآن کریم بیانکنندۀ کل جهان هستی است؛ درنتیجه شناخت جهان هستی در همۀ ابعاد امکانپذیر میشود و بدین ترتیب، تبیانبودن قرآن برای هر چیز، معنا مییابد. قرآن «تبیانٌ لکل شیء» است و بنا بر کلانگاری تا کل شناخته نشود، شناخت وافی از اجزاء به دست نخواهد آمد. قرآن کریم کلها را در جهان هستی ارائه میدهد و آدمی با این تعلیم قرآنی، کل جهانی هستی را درمییابد و به شناخت اجزای جهان میرسد. این کلها همان نقشهای است که جایگاه هر شیء را در جهان هستی نمایان میکند. آنچه باید بدان توجه کرد آن است که «تِبْیَانُ کلِّ شیء» نباید به «إِرَائَةُ کلِّ شیء» مبدل شود. توضیح آنکه فهم یک شی دو مرحله دارد. مرحلۀ نخست، یافتن اوّلی و فیالجملۀ شیء ارائهشده است؛ این یافتن با هر ابزاری اعم از چشم و گوش و… صورت میپذیرد. مرحلۀ دوم، دریافت جایگاه شیء نسبت به اشیاء دیگر است. نکته آنجاست که درواقع، دریافت بالجملۀ جایگاه شیء، شناخت حقیقی شیء است، نه آن یافتن اولیه و این دریافت است که ابهام شیء را برطرف میکند، نه آن یافتۀ ابتدایی و بیمعنا. آن یافتۀ اولیه درست به منزلۀ همان یافتن فیل مثنوی مولانا در تاریکیست؛ یکی پای فیل را ستونی مییابد و دیگری گوش آن را بادبزنی. درحالیکه اگر یابندهای در آن شب، درصدد بررسی ارتباط اجزاء با یکدیگر برمیآمد، درمییافت که آن شیء عمودی، نه ستون بلکه پای فیل است. حال باید گفت ظاهر آیه نمیفرماید که قرآن کریم هر چیزی را ارائه میدهد؛ بلکه بیان میکند که قرآن کریم روشنگر هر چیز است و از آن رفع ابهام میکند؛ این بدین معناست که قرآن کریم جایگاه اشیاء را در جهان هستی نمودار میسازد و بدین ترتیب از آنها رفع ابهام میکند. قرآن کریم در آیۀ شریفۀ «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» بر مرحلۀ دوم از مراحل شناخت تأکید کرده است، نه بر مرحلۀ اول. قرآن نفرموده است که تکتک اجزای نظام آفرینش در قرآن کریم ارائه شده است؛ بلکه بیان میکند از تکتک اجزای نظام آفرینش رفع ابهام شده است و رفع ابهام، چیزی جز به دست آمدن جایگاه شیء در خلقت نیست. قرآن کریم همچون پازلی است که مرتبه و مقام تکتک اجزای آفرینش و نظام تکوینی در خانههای آن ترسیم و تدوین شده است. کسی که ناظر این پازل تکمیل شده است، جایگاه درست هر جزء را درمییابد و برای چینش بههمریختۀ اجزای آن پازل آمادگی دارد تا با توجه به کل پازل، هر جزء را در جای خود گذارد و بدین ترتیب، اشیاء را از حد خویش فراتر نَنَهد. این مطلب همان مضمون روایت پنجم است که بدان اشاره شد. درمورد علوم نیز باید گفت: علم چیزی غیر از روابط و فرمولهای علمی است و این همان نکتهایست که در بحث کلانگاری در فیزیک بدان اشاره شد. علم، عصارهای دارد و تفالهای. عصارۀ علم، بینش و حقیقتی است که برای شناخت بهتر جهان هستی به دانشمند ارائه میشود. فرمولهای یک علم، تفالههای علمند نه خود علم. علم فیزیک، آن بینش است که دانشمند فیزیک راجع به جهان پیدا میکند. بدیهی است که پیشفرضهایی غلط، نگرشی ناصواب از جهان به دست میدهند و مقدماتی صحیح، فیزیکدان را به نتیجهای منطقی و عقلانی سوق میدهند. اگر در یک علم نتیجهای عملی و اثرگذار با روشها و روابط و فرمولهایی به دست آید، لزوماً به معنای صحیحبودن آن روشها و روابط نیست. بهطور مثال در ستارهشناسی به روش بطلمیوسی، به همان اندازه پیشبینیهای خسوف و کسوف درست از آب درمیآمد که در ستارهشناسی کپرنیکی. این درحالی است که امروزه باطلبودن نظام بطلمیوسی و روابط و فرمولهایش بر همگان روشن شده است. از همین جا میتوان نتیجه گرفت علم نجوم که دریافت حقایق آسمانی جهان هستی است، چیزی جز روابطی است که بدان نتایج میانجامد. نتیجه آنکه قرآن کریم با «کلانگاری»، بینش حاصل از علوم گوناگون را به آدمی ارائه میدهد و روابط میان علوم را معنا میبخشد و جایگاه هر علم را مشخص میکند. هرچند روش و طریق رسیدن به آن بینش در قرآن کریم و علوم امروزی تفاوت دارد و این خللی در تبیاناً لکل شیءبودن قرآن کریم وارد نمیآورد. علوم گوناگون بهخودیخود بهمثابۀ پازلی بههمریخته هستند و این قرآن کریم است که با کلانگاری و ارائۀ کل، جایگاه تکتک علوم را معنا میبخشد و علوم را هدفمند میسازد و تصویری جامع از جهان ارائه میدهد. این دیدگاه به جای آنکه به جدایی علم و دین حکم کند، حتی خیال جدایی علم و دین را بیهوده میانگارد. در تبیین «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» با دیدگاه کلانگاری، تعارض علم و دین اصلاً مطرح نمیشود. در این دیدگاه، قرآن هم نقش تعیینی مییابد و هم نقش تبیینی؛ بدین معنا که جایگاه و هدف هر علم را در عالم تعیین میکند و بدین ترتیب مبیِّن تام اجزاء هستی معرفی میشود.
نتیجه اندیشمندان حوزۀ تفسیر، در تبیین «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» از حیث جامعیت قرآن، سه دیدگاه کمینهای، میانه و بیشینهای را مطرح کردهاند. این نوشتار، جامعیت مطلق قرآن را بر مبنای دیدگاه «هولیزم» یا «کلانگاری» ارائه میدهد. هولیزم یا کلانگاری از اصول جدید حاکم بر شاخههای مختلف علم است که در صد سال اخیر به تدریج در حوزههای معرفت علمی به جای اصل تحویلپذیری قرار گرفته است و اکنون بر بیشتر حوزههای دانش سیطره دارد. در دیدگاه کلانگاری، تا کل شناخته نشود، اجزاء روشن نمیشوند و شناخت اجزاء، منهای شناخت کل، شناختی ناقص است و نظامی کامل از حقیقت را به دست نمیدهد. همچنین هر کل، جزئی از کل بزرگتر است که تا آن شناخته نشود، شناخت کل کوچکتر میسر نخواهد بود. سیر کلهای بزرگتر به کل جهان هستی منتهی میشود و بنا بر «هولیزم»، تا شناخت آدمی از کل جهان هستی شکل نپذیرد، گزارههای علمی بهدستآمده هویتی مجهول و جایگاهی ناشناخته دارند. آدمی برای شناخت کامل جهان هستی و به عبارت دیگر، شکلدهی جهانبینی خویش راهی جز قرآن ندارد؛ چه انسان احاطهای به کل هستی ندارد و کسی میتواند کل هستی را نمودار سازد که بدان احاطه داشته باشد و او کسی نیست جز خداوند متعال که کلام خویش، یعنی قرآن کریم را متکفّل این امر کرده است. بدین ترتیب، قرآن کریم با ارائۀ جهانبینی نسبت به کل هستی، تبیان و روشنگر هر چیز است.
پینوشتها 1- برگرفته از: (شریف الرضی، ۱۴۱۴ق، ۳۱۵) 2- Holism 3- Atomism 4- Reductionism 5- J. Smuts 6- Holism and Evolution 7- D. Bohm 8- Reductionistic | ||
مراجع | ||
al-Alusi, Mahmud (1415AH/1994), Rūh al-Ma'ānī fī Tafsīri-l-Qur'āni-l-'Aẓīm, Beirut: Dar al-Kotob al,Ilmiyah. Auyang, Sunny Y (1999), Foundations of Complex-system Theories: in Economics, Evolutionary Biology, and Statistical Physics, Cambridge University Press. Azhari, Muhammad ibn Ahmad (1421AH/2000), Tahzib al-Loghah, Beirut: Dar Ihia al-Turath al-Arabi. ibn Ashur, Muhammad al-Tahir (undated), Tafsir al-Tahrir wa'l-Tanwir, Beirut: Muassisah at-Tarikh. Barbour, Ian (1383SH/2004), When Science Meets Religion, translator: Pirouz Fotourchi, Science and Religion, No25-28, Pp 77- 120. ibn Duraid, Muhammad ibn al-Ḥasan (1988), Jamhara fi 'l-lugha, Beirut: DarAl Malayin. Fayz Kashani, Mohsen (1406AH/1985), Al-wafi, Isfahan: Amir al-Mo'menin Library. Fayz Kashani, Mohsen (1415AH/1994), Tafsir al-Safi, Tehran: Al-Sadr. Al-Ghazali, Abu Hamed Mohammad (undated), The Revival of Religious Sciences (Ihya' Ulum al-Din), Beirut: Dar al-Ma'rifah. Golshani, Mahdi (undated), Holism in Bohr's Quantum Physics, Farhangestan Oloum, No4, Pp 97- 110: [www.noormags.ir]. Javadi Amoli, Abdollah (undated), Interpretation of Surah An'nahl, part96: [http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=MzI1Mg%3d%3d-ELV57Uztn08%3d]. al-Jawhari, Isma'il ibn Hammad (1376AH/1955), Taj al-Lugha wa Sihah al-Arabiya, Beirut: DarAl Malayin. al-Kulayni, Muhammad ibn Ya'qub (1407AH/1986), al-Kafi, Tehran: Dar al-Kotob al-Islamiyah. Makarem Shirazi, Naser (1374SH/1991), Commentary on the Quran (Tafsir Nemooneh), Tehran: Dar al-Kotob al-Islamiyah. Ma'refat, Mohammad-Hadi (1387SH/2008), Quranic Studies (English translation of Ma'refat Qurani), Tehran: Entesharat Farhangi wa Andishe Eslami. Mortaza Zobeydi, Muhammad ibn Muhammad (1414AH/1993), Taj al-Arus Min Jawahir al-Qamus, Beirut: Dar al-Fikr. Mustafawi, Hassan (1430AH/2009), Al-Tahghigh fi Kalamat al-Quran al-Karim, Beirut: Dar al-Kotob al,Ilmiyah. Al-Raghib al-Isfahani, Hussein bin Muhammad (1412AH/1991), Al-Mufradat fi Gharib al-Quran, Beirut: Dar al-Ghalam. Rezaei Isfahani, Muhammadali (undated), Ghalamro Quran wa Hadis, Lisan Sidgh, Pp 105- 120: [www.sid.ir]. Roshanzamir, Muhammad Ebrahim (1393SH/2014), The Examination of the Indication of «تبیان کل شیء» (The Exposition of Everything( to the Comprehensiveness of the Noble Quran, Specialized Journal of Razavi University of Islamic Sciences, No19, Pp 35- 60. Sharif al-Razi, Muhammad bin Hussein (1414AH/1993), Nahj al-Balaghah, Qom: Hijrat. Shokrani, Reza (1387SH/2008), Engineering Islamic Culture in Elements and Characteristics of Urbanism, Papers Collection for 1st National Conference of the Islamic Utopia, Isfahan University, Pp 237- 262. Smuts, Jan Christiaan (1936), Holism and Evolution, Third Edition, Macmillan and Co. Tabataba'i, Sayyid Muhammad Husayn (undated), Al-Mizan fi Tafsir al-Quran, Qom: Daftar Entesharat Eslami. Tabresi, Fadhl ibn Hasan (1372SH/1993), Majma‘ al-Bayan fi-Tafsir al-Quran, Tehran: Naser Khosro. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,652 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 341 |