تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,720,194 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,121,310 |
کارکرد کنایه در غزلیات شمس | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 11، شماره 2 - شماره پیاپی 33، مرداد 1396، صفحه 95-118 اصل مقاله (684.1 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2017.83256.0 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سید محسن زکی نژادیان* 1؛ محمد رضا صالحی مازندرانی2؛ پروین گلی زاده3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کنایه بیانی غیرمستقیم و تأملبرانگیز از موضوعهای گوناگون است که جنبة هنری و خیالپردازی سخن ادبی را نیز رشد میدهد؛ همچنین شاعر و نویسنده میتواند با کاربرد آن، معانی و مضامین دشوار را با بیانی آشنا و فشرده و هنرمندانه به ذهن مخاطب منتقل و آن را نهادینه کند. در این جستار ابتدا بهطور گزیده دیدگاههای ارائهشده دربارة کنایه و ارزش هنری و کارکردهای ادبی آن در شعر بررسی میشود؛ سپس کنایه در دو جنبة کیفی و کمی در غزلیات شمس تحلیل و ارزیابی میشود. باتوجهبه این بررسی میتوان دریافت مولانا از کنایة قریب در شعر خود بسیار استفاده میکند؛ یکی از علتهای این موضوع، سادهگویی و استفادة بیتکلّف شاعر از تصویر شعری است؛ همچنین شعر مولانا بهجای لفظ، بر معنا تکیه دارد و مخاطبان آن نیز عام است؛ این موضوعات باعث شده است تا مفاهیم بلند عرفانی در بیانی ساده جلوهگر شود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مولوی؛ غزلیات شمس؛ تصویر؛ کنایه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه کنایه یکی از عناصر تصویرساز در شعر و ادب فارسی است. سخنوران از این عنصر بیانی از گذشته تاکنون استفاده کردهاند و همواره شاعران برای هنریترکردن شعر خود از کنایه بهره بردهاند. کنایه در ادبیات کارکردهای متفاوتی دارد؛ یکی از آنها استفاده از کنایه در ادبیات عرفانی بهویژه غزل عارفانه است. بیشک عارفان برای انتقال معانی و گفتن ناگفتنیها از ظرفیتهای زبانی استفاده میکردند و عنصر کنایه یکی از این ظرفیتهای زبانی است. مولانا، بزرگترین عارف شاعر ادبیات پارسی، در غزلیات شمس، بسیار از این عنصر بیانی بهره برده است. در این پژوهش بعد از اشاره به کنایه و تحلیل کارکردهای هنری و ادبی آن، کاربرد کمی و کیفی کنایه در غزلیات مولانا بهشکل گسترده با ارائة جدولهای آماری تحلیل میشود. گفتنی است تاکنون هیچ پژوهش مستقلی در این باره صورت نگرفته است و تنها بهصورت پراکنده در برخی متون مانند تصویرگری در دیوان شمس از حسین فاطمی و فرهنگنامة رمزهای مولانا از رحمان مشتاقمهر اشارههایی بیان شده است.
2ـ کنایه قدیمیترین تعریف فارسی کنایه از محمد بن عمر رادویانی در ترجمانالبلاغه است که بدون هیچ شرح و توضیحی میگوید: «...و یکی از بلاغتها کنایتگفتن است و آن چنان بود کی (که) شاعر بیتی گوید به کنایت چنانکه عنصری گوید:
زمخشری نیز در اساسالبلاغه دربارة ریشة این کلمه میگوید: این کلمه در اصل مصدر ثلاثی مجرد از باب «نصر/ ینصر» یعنی «کنی/ یکنو» یا «ضرب/ یضرب» یعنی «کنی/ یکنی» است و ازنظر واژگانی «پوشیدهگویی و صراحتنداشتن در گفتار معنی میدهد و با دو حرف جر«ب» و «عن» متعدی میشود؛ یعنی میگویند «کنی عن الشئ» یا «کنی بالشئ کنایة» (زمخشری، 1385: 552). عبدالرحمن سیوطی پس از بیان این دو مطلب که مجاز بلیغتر از حقیقت و کنایه رساتر از تصریح است، میگوید: «کنایه لفظی است که لازم معنایش از آن اراده شده است» (سیوطی، 1380: 155). معاصران نیز در تعریف کنایه همین مفهوم را با زبانی سادهتر و بیانی لطیفتر بیان کردهاند. جلالالدین همایی در تعریف کنایه مینویسد: «در اصطلاح سخنی است که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند، پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد» (همایی، 1383: 255). میرجلالالدین کزازی در کتاب بیان، کنایه را اینگونه شرح میدهد: «سخنور اگر بایسته (لازم) چیزی را در سخن بیاورد و از آن بایسته، خود آن چیز را بخواهد کنایهای را به کار گرفته است. در کنایه معنای بایسته یا به سخنی دیگر، معنی راستین کنایه نیز پذیرفتنی و رواست» (کزازی، 1389: 157). محمدرضا شفیعی کدکنی در صورخیال در شعر فارسی پس از بررسی نظرهای مختلف دربارة کنایه چنین مینویسد: «کنایه یکی از صورتهای بیان پوشیده و اسلوب هنری گفتار است... متقدمین از علمای بلاغت حوزة مفهومی کنایه را وسیعتر از متأخرین میدیدهاند. ازنظر ابوعبیده صاحب مجازالقرآن هر نوع عدم تصریحی از مقولة کنایه است» (شفیعی کدکنی، 1380: 141ـ140). همانطور که اشاره شد، متقدمان مرز دقیق و روشنی بین کنایه و مجاز و استعاره مشخص نکردهاند و مانند صاحب کتاب مجازالقرآن، هر نوع تصریحنکردنی را از نوع کنایه پنداشتهاند. «میتوان ادعا کرد که تا قبل از تفتازانی (صاحب کتابهای مطول و مختصرالمعانی) میان مجاز، استعاره و کنایه مرز دقیق و روشنی نمیتوان یافت» (آقاحسینی، 1394: 257). یک ملاک مهم برای تشخیص کنایه از موضوعاتی مانند مجاز آن است که در کنایه ارادة معنای ظاهری ممکن است؛ اما در مجاز این موضوع ممکن نیست. «یک نکتة بسیار مهم که باید در کنایه به آن توجه شود تا مرز نسبتاً روشنی بین کنایه و مجاز باشد جواز ارادة معنی ظاهر است» (همان: 259)؛ برای نمونه در عبارت کنایی «آب در هاون کوبیدن» افزونبر معنای کنایه یعنی عمل بیهوده انجامدادن، عمل ظاهری آب در هاون کوبیدن را نیز میتوان تصور کرد. «اینجاست که تفاوت بین کنایه و مجاز مشخص میشود؛ زیرا در مجاز ارادة معنی حقیقی ممکن نیست و حتماً قرینة صارفهای ما را از معنی اصلی دور میکند تا معنی مجازی را دریابیم؛ اما در کنایه چنین قرینهای نیست و ارادة معنای حقیقی ممکن است» (همان: 259). نباید این نکته را از نظر دور داشت که کنایه در اصل به علومی مانند معناشناسی و زبانشناسی مربوط میشود و کمتر در حوزة علم بیان قرار میگیرد؛ اما چون برخی کنایهها ساخت تشبیهی و استعاری دارند آن را جزو مباحث بیان قرار دادهاند؛ برای نمونه عبارت «گل نامة غم به دست گیرد» استعارهای است که حاصل معنی آن، کنایه از پژمردگی گل است. با وجود این از دیرباز کنایه در متون بلاغی در جایگاه یک عنصر بلاغی بررسی شده است و آن را از دیدگاههای مختلف تقسیمبندی کردهاند. علمای بلاغت کنایه را از سه دیدگاه تقسیمبندی کردهاند؛ در اینجا برای پرهیز از طولانیشدن کلام، بدون اشاره به تعریفها، فقط به انواع این تقسیمبندی اشاره میشود. کنایه را ازنظر معنای کنایی، یعنی دلالت مکنیبه به مکنیعنه، به سه دسته میتوان تقسیم کرد؛ هرگاه مکنیعنه صفت باشد، کنایه از صفت است؛ هرگاه مکنیعنه اسم باشد، کنایه از موصوف است و هرگاه مکنیعنه عبارتی فعلی یا جمله باشد، کنایه از فعل است. در این نوع تقسیمبندی، کاربرد کنایه از فعل در ادب فارسی بیشتر و رایجتر است. کنایه ازنظر انتقال معنی به دو نوع قریب و بعید تقسیم میشود. تقسیمبندی دیگر کنایه بر مبنای وضوح و خفا و قلّت و کثرت وسایط و سرعت یا کندی انتقال از مکنیبه، به مکنیعنه است. کنایه از این دیدگاه به چهار نوع تقسیم میشود: ایما، رمز، تلویح، تعریض. تعریفهای جدید و قدیم تقریباً یکساناند؛ بعضی کلیتر و بعضی به جزئیات نیز پرداختهاند. در تعریفی کوتاه و جامع از کنایه باید گفت، کنایه دوری از تصریح است و سخنی است که افزونبر معنای حقیقی زبانی، معنای مجازی هنری نیز دارد. دربارة تقسیمبندی کنایه از دیدگاههای مختلف نیز باید گفت که گسترة کنایه در زبان بسیار وسیع است و گاه این تقسیمبندیها جامع نیستند. شفیعی کدکنی در این باره چنین میگوید: «کنایه از طبیعیترین راههای بیان است که در گفتار عامة مردم و امثال و حکم رایج در زبان ایشان فراوان میتوان یافت؛ تقسیمبندیهای علمای بلاغت هیچگاه نمیتواند جدولی برای حدود آن (کنایه) تعیین کند. جستوجو در امثال و نکتههای رایج در زبان مردم، این موضوع را بهخوبی روشن میکند» (شفیعی کدکنی، 1380: 148). افزونبر تقسیمبندی و تعریفهای کنایه، کارکردهای کنایه در زبان و شعر بسیار مهم است. نویسندة کتاب صورخیال در شعر فارسی تقسیمبندیهای قدما دربارة کنایه را بیبهره از ارزش ادبی و هنری میداند و در ادامه چنین میگوید: «توجه به آن تقسیمات هیچگونه توسعهای در حوزة امکانات خلق کنایهها به وجود نمیآورد و اگر دقت شود میبینیم در بعضی موارد، بسیار محدود و دور از مرزهای زیبایی و بیان هنری است» (همان: 143). در ادامه به ارزش هنری و کارکردهای کنایه در شعر پرداخته میشود. 3ـ ارزش هنری و کارکردهای کنایه شاعران همواره به شیوهای غیرمستقیم اندیشة خود را بیان میکنند و ذهن مخاطب را به کنکاش وامیدارند؛ «باتوجهبه تعریف کنایه که همان پوشیده سخن گفتن است، این نوع بیان هنری نیز میتواند به شاعر در انتقال معنا و مقصود به شیوة غیرمستقیم یاری رساند؛ اصولاً آنچه باعث لذت خواننده از یک اثر ادبی، بهویژه شعر، میشود، تلاش ذهنی او برای دریافت مقصود گوینده است» (همان: 90). اگر سرایندة یک شعر سخن خود را روشن و دور از هرگونه بیان هنری عرضه کند، باید بر اثرش نام نظم نهاد؛ زیرا شعر بیان هنری کلمات است. شاعر باید برای تأثیر بیشتر اجازة کشف روابط پنهان میان واژهها و لذتبردن از این کشف را به مخاطب خود ببخشد. کنایه ویژگیهایی دارد که به زیباترکردن و هنریکردن شعر میانجامد؛ از آن جمله «دو بُعدیبودن، نقاشی زبان، عینیّتبخشیدن به ذهنیّت، ابهام، جزء و ارادة کل، ایجاز، مبالغه، غرابت و آشناییزدایی را میتوان نام برد» (وحیدیان کامیار، 1383: 142). از سوی دیگر ارزش ادبی یک کنایه را در کاربرد آن به اقتضای حال موضوع شعر و مخاطبانش میتوان ارزیابی کرد: «شاعر بهوسیلة کنایه عواطف و احساسات خود را هنرمندانه و مؤثّر بیان میکند» (سنچولی، 1392: 118). در برخی کنایهها ربط بین لازم و ملزوم دیریابتر است و این امکان وجود دارد که این نوع کنایه نزد اهل فن جالبتر و هنریتر باشد؛ اما گاه همین دیریابی، خواننده را از شنیدن و خواندن شعر بازمیدارد و چهبسا تعقید کلام را نیز به همراه داشته باشد. ازاینرو سخنوران بزرگ مانند مولانا در کاربرد عناصر بلاغی به مسائل مختلفی ازجمله نوع مخاطبان و موضوع سخن توجه داشتهاند. کنایه ممکن است زمینة فرهنگی یا باورهای اسطورهای داشته باشد؛ یکی از علتهای زیبایی کنایه همین تلاش ذهنی برای دریافت پیشینة کنایه است. «برای دریافت معنای مجازی کنایهها واسطههایی را باید پشت سر گذاشت یعنی بسیاری از کنایههای فارسی، ژرفایی دارند که به گذشته برمیگردند و کنکاش در آنها خالی از لطف نیست؛ همچنانکه بیشتر ضربالمثلها برگرفته از حکایتهایی است که کموبیش به آنها اشاره شده است. اگر با دقت به اصل و ریشة کنایهها دقت شود و ریشهیابی گردد، میتوان دریافت که سررشتة بیشتر آنها در آیات قرآنی، اعتقادات پیشینیان، آداب و رسوم اجتماعی، باورهای اساطیری، بینشهای مذهبی و غیره یافت میشود» (میرزانیا، 1373: 54). یکی از تفاوتهای کنایه با صور خیال دیگر همین پشتوانة عظیم فکری و فرهنگی است که با خود به همراه دارد. شاعران بزرگی مانند مولانا باتوجهبه این ظرفیت خاص و کارکردهای متفاوت کنایه، از این عنصر بیانی در شعر بهره بردهاند. مهمترین کارکردها و علتهای استفاده از کنایه در این نکتهها خلاصه میشود: «رسایی و گویایی در ایجاز کلام، تصویرسازی، دوگانگی در معنا و ابهام، اغراق، عظمت و بزرگی، کراهت و ترس از ذکر نام، رعایت ادب و بیان معمّا» (آقاحسینی، 1394: 261). هر سخنور باتوجهبه اقتضای حال مخاطب و در نظر داشتن یکی از این اهداف، از کنایه بهره میبرد؛ برای نمونه کراهت از ذکر نام، هنگامی است که «نامبردن از کسی یا چیزی برای گوینده یا شنونده ناخوشایند است، پس از ذکر مستقیم نام او پرهیز میکنند این امر ممکن است دلایل گوناگونی داشته باشد» (همان: 267). یکی از نمونههای آن کاربرد کنایه در هجو است. شاعرانی که رقیبان یا دشمنان خود را بهنوعی هجو میگفتند با این هدف، از کنایه بسیار بهره بردهاند؛ زیرا کلمات و عباراتی که انسان از شنیدن آنها کراهت دارد، در قالب کنایه میتواند بیان شود؛ چنانکه شفیعی کدکنی دربارة منجیک میگوید: «نباید فراموش کرد که وی (منجیک) در کنایه یکی از قویترین شاعران عصر خویش و از تواناترین گویندگان شعر پارسی است که در چند نمونة موجود از شعر او، بلیغترین کنایات را میتوان یافت. در حوزة هجو، عنصر اصلی بیان کنایه است که محور اصلی به شمار میرود و اغراق در مرحلة دوم قرار دارد» (شفیعی کدکنی، 1380: 437). زرینکوب نیز ارزش هنری و ظرافت کنایه را اینگونه بیان میکند: «استعمال کنایه از باب ظرافت است در فکر یا بیان و گویی به کلام عادی رنگی از شعر میدهد و تیزهوشی و ظرافت را به چالش میخواند. باری کنایه در غزل، تقاضا، انتقاد و در هجو خدمت بسیار به شاعران میکند» (زرینکوب، 1356: 76)؛ چنانکه سخنور بزرگی مانند حافظ از این ظرفیت هنری کنایه در تعریض بسیار سود میبرد. رعایت ادب از دیگر کارکردهای کنایه است که حسین آقاحسینی به آن اشاره میکند. این رعایت ادب مفهوم گستردهای دارد؛ گاه گوینده برای حفظ شخصیّت و بزرگواری خود از آن استفاده میکند؛ یکی از این نمونههای کاربرد کنایه برای رعایت ادب، هنگام تقاضا و یا بهنوعی حسن طلب است؛ شاعر به علتهای مختلفی حسن طلب خود را در پوشش کنایه بیان میکند تا با حفظ همت والای خویش، صله درخواست کند؛ برای نمونه عبید زاکانی برای دریافت مرسوم خود، با پادشاه اینگونه سخن میگوید:
«قلم بر سر زدن» کنایه از نادیدهگرفتن و حذفکردن است. شاعر با کاربرد کنایهای لطیف، خواستار برقراری دوبارة صلهاش است. برای پرهیز از طولانیشدن کلام، همة تعریفهای کارکرد کنایه بیان نمیشود و به همین مقدار بسنده میگردد. در ادامه با ذکر شاهد و مثالهایی از غزلیات مولانا، کارکردهای آن نیز بیان خواهد شد. همانگونه که بیان شد، هر شاعری باتوجهبه قالب شعری و موضوع سخن و مخاطب شعرش، از کنایه بهره میبرد و به جنبة هنری اثرش میافزاید. گفتنی است شاعران همیشه کنایه را از فرهنگ عامه برنمیگیرند و گاه خود آفرینندة آن هستند؛ چنانکه دربارة شاعران بزرگی مانند فردوسی و سعدی و مولانا و حافظ اینچنین است.
4ـ کنایه از دیدگاه مولانا همانگونه که از آثار مولانا برمیآید، وی معنا را بر لفظ برتر میداند و شعر را امری خارج از ارادة شاعر میداند؛ «خون چو میجوشد مَنَش از شعر رنگی میزنم». «مولانا هم با دیدگاهی افلاطونی به فرایند آفرینش، شاعر را هنگام سرایش شعر خارج از ارادة خویش میبیند:
شاید بهتر است چنین گفته شود که نگرش مولانا به لفظ و معنی با نگرش دیگران متفاوت است. «قدر مسلّم این است که او به مسئلة صورت و معنی و یا لفظ و معنی از همان منظری نمینگرد که مثلاً عبدالقاهر جرجانی یا صورتگرایان روسی بدان مینگریستهاند؛ مولانا معنی را امری روحانی و برخاسته از صدقِ تجربة عاطفی میشناسد و به همین سبب وقتی میگوید:
از معنی چیزی اراده کرده است جز آنچه جرجانی و صورتگرایان روسی میفهمیدهاند؛ زیرا اگر حرف صورتگرایان روسی ملاک باشد، در «حرف کژ»، «معنیِ راست» امکان تحقق ندارد... مولانا در همه حال حق را به جانب معنی میدهد» (شفیعی کدکنی، 1387: 73). مولانا با وجود این بیتوجهی به لفظپردازی و تمایل به معنا، باز در تصویرهایش نوآوریهایی داشته است که ویژة اوست. «مولانا جلالالدین به زبان حال میگوید: من این دانم که باده را به «چوبدست» و«جامه» کسی در عرب و عجم تشبیه نکرده است، همه گفتهاند: آب آتشین، دختر رز، آتش آبگون و...؛ اما من میگویم عصا و اطلس قبا.
در این بیت مولانا در تشبیهی بدیع شراب را به اطلس قبا و عصا تشبیه میکند. مولانا در کنایه نیز مانند سایر صور خیال در دیوان شمس نوآوریهایی دارد و از این ظرفیت تصویری در سخن خود استفاده کرده است:
«بادهتر» کنایه از مستتر است؛ گویا این ترکیب کنایی ساختة خود مولاناست که ازنظر تقسیمبندی کنایات، در قالب کنایه از صفت قرار میگیرد.مولانا در این کاربرد کنایی با هدف اغراق، نهایت مستی و سکر عارفانة خود را نشان میدهد و خود را در قالب کنایه، از شراب، مظهر و سبب مستی، بادهتر و مستتر میخواند. «یکی از ویژگیهای مهم زبان ادبی برای پیامرسانی و تأثیرگذاری اغراق و مبالغه است؛ اغراق برای تأثیر بیشتر بر مخاطب است» (آقاحسینی، 1394: 264). گفتنی است مولانا در تصویرسازی افزونبر خلق تصاویر نو و بدیع، تصاویر شاعران پیشین را نیز با رنگ و جلوهای دیگرگون در شعر خویش آورده است؛ چنانکه گفتهاند: «مولوی با صور خیال سنتی به مهارت بازی میکند و بیشتر آنها را بهطور شگفتانگیزی به کار میبرد» (شیمل، 1386: 274). «نوآوری شاعر در تصویرسازی بهحدّی است که حتی شامل تصویرهایی میشود که دیگران مکرر در شعر آوردهاند؛ یعنی شاعر از همان چیزی که دیگران بارها آن را مادة تصویرسازی در مضامین مختلف قرار دادهاند، باز تصاویری زیبا و متفاوت با آنچه دیگران گفتهاند، ساخته است» (فاطمی، 1364: 22). یکی از کاربردهای مهم مولانا از کنایه تبیین و تفهیم نکات اخلاقی، اجتماعی، دینی، عرفانی است. بهطورکلی برای روشنکردن رابطة جهان غیب با هستی و نیز کیفیت ارتباط خدا و انسان و درمجموع برای کاملکردن و فهماندن مسائل معنوی و گفتن ناگفتنیها، از این ظرفیت بیانی استفاده میکند. گاه بیان مفهوم و نکتهای عرفانی در قالب الفاظ نمیگنجد و کلمات از بیان آن لطیفة معنوی عاجز است؛ «چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت...»؛ برای مثال هنگامی میخواهد به کُنه و ذات معشوق خود، خداوند، اشاره کند از ساختار خاصی بهره میبرد و با آوردن مضاف و مضافالیه «جانِ جان» به حقیقت او اشاره میکند، «جانِ جان» کنایه از کنه و ذات معشوق است و گویی جز با کنایه نمیتوان کُنه و ذات خداوند و بهطورکلی مسائل معنوی و ناگفتنی را به زنجیر الفاظ و کلمات کشاند. «در این گونه تصویرها ذهن از ابعاد حسی و جهات ششگانه فراتر میرود و روی به سوی بیجانبی دارد و در باطن قطره صد جوی روان میجوید. در این شگرد شاعر در پی کشف باطن اشیاست و به ماهیت شیء نظر دارد نه صورت آن؛ پس برای هر ظاهری باطنی در نظر میگیرد و از هر ذره پیامی میشنود. این نوع تصویرپردازی، ذهن را از سطح به عمق و از ماده به جوهر سوق میدهد» (فتوحی، 1389: 234)؛ «در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری». شاعر برای بیان ذوب و فنای خود در معشوق و یکیشدن با او از ترکیب «از من منتری» استفاده میکند و آن کنایه از وحدت و کنایه در ساختار فعل، جمله، است. کاربرد این نوع ترکیبات و رمزها و کنایات با روح عرفان و رازآلودگی این مکتب سازگار است؛ همچنین با کاربرد آن، مفاهیم سخت و پیچیدة عرفانی را میتوان بیان کرد. «ضرورت سمبول، چنانکه نیما یوشیج میگوید، به تکامل دنیای واژگان و نابسندگی آن مربوط است و دقیقاً به حالات جدید شاعر و نویسنده ازنظر کمبود مصالح خلاقیت در محدودة زبان مربوط است» (ثروت، 1390: 192). همانطور که بیان شد، کنایه در شعر، کاربردهای فراوانی دارد و شاعران همواره از آن بهرهها بردهاند. افزونبر شعر همة ما در مکالمات روزمره برای بیان مقاصد خود از کنایه استفاده میکنیم. کنایه مانند ضربالمثل در تاریخ و فرهنگ مردم یک قوم ریشه دارد و گویی با ذهن و روح مردم گره خورده است. در قسمت بعد بهطور گسترده کاربرد کنایه در دیوان غزلیات مولانا بررسی میشود.
5ـ کنایه در غزلیات شمس هدفغزلیات مولانا بیان عشق و سرّ و حالات درونی است و زبان آن ساده و عامهپسند است. این غزلیات وزنهایی دوری دارد که مناسب سماع است؛ زیرا سماع موسیقی خاص خود را میطلبد. مخاطبان آن نیز بیشتر افرادی هستند که دانش کافی ندارند و تنها به سبب پیمودن مسیر معنوی معتبر هستند. برخلاف «مثنوی مولانا که هدف، ارشاد و تعلیم و تربیت معنوی مخاطب است، اسلوب بیان هنری از بیشترین و بالاترین بسامد نسبتبه سایر اسلوبها و قالبها برخوردار است» (گلچین، 1389: 97). چنانکه پیشتر بیان شد؛ مولانا در غزلیات از کنایه برای انتقال و درک بهتر حالات روحی خود بهره میبرد. این کنایات بیشتر از معقولات (لازم) به محسوسات (ملزوم) التزام داده میشود. تقریباً نیمی از کنایههای غزلیات ازنظر شکل و ساختار نحوی بهصورت ترکیبات و جملات کامل است. ازنظر سادگی و دشواری فهم نیز تعداد بسیاری از کنایهها قریب و تعداد اندکی بعید است و این نشاندهندة سادگی و فهمپذیربودن این کنایهها و به دنبال آن غزل مولاناست. مولوی از اندک شاعرانی است که مشاهدة طبیعت به بهترین صورت در اشعارش تجلی کرده است. موضوع غزل مولوی، معانی عرفانی و ظریفترین حالات و تجربههای روحی است. به همین سبب استفاده از اشیای پدیدههای طبیعی به او یاری میکند تا با قدرت بیمانند شاعریاش، آن را به انجام رساند. «مولانا در جایگاه شاعر معنیگرا که سبک و سیاق کلام او سخت متأثر از قرآن است، از کاربرد عناصر زندگی عامیانه و مسائل زندگی روزمره و محیط پیرامون خویش در شعر هیچ پروایی نداشت. کیمیاگری بود که به رمز و راز نحوة تبدیل مس به کیمیا دست یافته بود» (حسین پورجافی، 1386: 184). عبارات و جملات و تصاویر هر شاعر به نوعی بیانگر حالات روحی و درونی او و حتی متأثر از شرایط محیطی آن شاعر است. «تصویرهای حاصل از انواع خیال، در دیوان هر شاعری، کموبیش گزارشگر لحظههایی است که با درون و جهان درونی او سروکار دارد آن که حیاتش در زمینة مادی و معنوی در حرکت است و آن که زندگی ایستا و بیجنبشی دارد شعرشان یکسان نیست» (فتوحی، 1389: 250). شفیعی کدکنی نیز همین موضوع را بهگونهای دیگر بیان میکند: «از آنجا که هر کسی در زندگی خود تجربههای ویژة خویش دارد، طبعاً صور خیال او نیز دارای مشخصاتی است و شیوة خاصی دارد که ویژة خود اوست» (شفیعی کدکنی، 1387: 21). مولانا نیز مانند شاعران دیگر، از محیط پیرامون خویش متأثر بوده است؛ «خیالبندی در اشعار مولوی از رویدادهای محیط پیرامون او الهام میگیرد» (شیمل، 1386: 84 ). در بررسی تصاویر شعری مولانا، بهویژه کنایه این نکته درخور توجه است که وی بعد از ملاقات با شمس و تحول روحیاش، دعوتکننده به سکوت و پوشاندن سرّ است؛ ازاینرو درصد کنایههایی با محتوای دعوت به سکوت، در غزلیات شمس بسیار است؛ کنایههایی مانند دهانبربستن و دمنزدن و دهاندوختن، همگی نشان از سکوت و خموشی است؛ البته این موضوع با تخلّص مولانا، خاموش، نیز در ارتباط است؛ زیرا وی بعد از ملاقات با شمس بهسوی علم حال رفت و از علم قال روی گردانید. بدیعالزمان فروزانفر دربارة تحوّل روحی او بعد از ملاقات با شمس چنین مینویسد: «مولانا بعد از این خلوت روش خود را بدل ساخت و بهجای اقامة نماز و مجلس وعظ به سماع نشست و به جای قیل و قال مدرسه و اهل بحث گوش به نغمة جانسوز نی و دلنواز رباب داد» (فروزانفر، 1384: 90). مولانا در غزلیات بارها به ارزش خاموشی و پوشاندن سرّ اشاره کرده است. «یکی از شگفتیهای زندگی شاعرانة مولانا این است که درعینحال که «خاموش» را برای تخلص برگزیده است و در بیت پایانی غزلها، خود را به سکوت وامیدارد و گفتار را مایة نابودی حلاوتِ حال میداند، یکی از پرسخنترین و پرشعرترین شاعران ادب فارسی است» (مشتاقمهر، 1392: 18).
در ادامه کنایات غزلیات شمس از دیدگاه بیانی بررسی میشود و استفادة مولانا از انواع کنایه در قالب جدولهای آماری ارائه میگردد. 5ـ1 کنایههای مولانا ازنظر ساختار بیانی کنایه ازجمله تصاویر پرکاربرد در شعر و نثر است. همانگونه که اشاره شد، کنایهها افزونبر نقش کنایه، در ساختار بیانی دیگری نیز نقش دارند. در غزلیات مولانا گاه کنایه در وجهشبه تشبیهی یا لوازم مشبهبه محذوف استعارة مکنیه میآید:
در بیت بالا من، مشبه و اشتر، مشبهبه است؛ به عبارتی شاعر خودش را به شتری بدسرشت و بدنهاد مانند کرده است. کژنهاد، به معنی بدسرشت و بدنهاد، کنایه در قالب صفت است که در جایگاه وجهشبه به کار رفته است.
در بیت بالا نیز آب و روغن مشبهبه است. شاعر خود را به آب و روغن تشبیه کرده است و کنایه را در قالب وجهشبه بیان میکند؛ زیرا آب هیچگاه با روغن ترکیب نمیشود و روغن بر سطح آب میماند؛ بنابراین «آب و روغن» کنایه از وجود دو چیز متضاد و ناسازگار در کنار هم است و این تعبیر و معنای کنایی، کنایه در قالب موصوف، در این بیت نقش وجهشبه دارد. همچنین تنیدن در بیت بالا، کنایه در ساختار جمع است. تنیدن کار کرم ابریشم است که در اینجا مشبهبه محذوف است؛ بنابراین افزونبر زمینة استعاری، استعاره مکنیه، کنایة بعید نیز هست و در معنای کنایی «دور و بر چیزی یا کسی گشتن، اظهار علاقه و توجهکردن به کسی یا چیزی» به کار رفته است. در برخی تشبیهات غزلیات مولانا هدف نهایی تشبیه، صورت کنایی دارد و معمولاً این موضوع در تصاویر هدفمندی دیده میشود که برای بیان و انتقال معنی و نه ایجاد زیبایی به کار میرود:
تشبیه بیت بالا عبارت است از: «جان مانند طوطی شکر میخاید». «شکرخاییدن» کنایه از شیرینزبانی و سخن شیرین گفتن است. هدف غایی این تشبیه نیز صورت کنایی دارد. 5ـ2 کنایهها در قالب جمله هرگاه مکنیبه و مکنیعنه، هر دو، جمله، مصدر، فعل و یا عبارت باشد، به آن کنایة فعل گفته میشود. به بیان سادهتر کنایة فعل عبارت است از «فعلی یا مصدری یا جملهای یا اصطلاحی (مکنیبه) در معنای فعل یا مصدر یا جمله یا اصطلاح دیگر (مکنیعنه)» (شمیسا، 1387: 238). این نوع کنایه بیشترین کاربرد را در زبان گفتار امروز دارد. در غزلیات مولانا نیز پرکاربردترین نوع کنایه است؛ از کل کنایات غزلیات مولانا، 7563 کنایه، 3042 کنایة آن از نوع کنایه در قالب جمله است که به عبارتی 40 درصد کنایات را در بر میگیرد. این موضوع نشان میدهد که مولانا در غزلیات خود، بهویژه در کاربرد کنایات از هنجارهای زبانی خارج نشده است و در سرودن اشعار از زبان روزمره و معیار خود، فهمپذیربودن، بهره میگیرد. در جدولهای شماره یک و دو، میزان و درصد کاربرد هر یک از انواع کنایات بهطور جداگانه ذکر شده است. در ادامه از این نوع کنایه شواهدی آورده میشود.
«دستافشانشدن» کنایه از رقصیدن و شروع سماع است؛ این رقص و سماع مولانا در یک حالت بیخویشی صورت میگرفته است: «مولانا به این رقص آگنده از شور و هیجان، نه به چشم مجرد یک نمایش رمزی، بلکه به دیدة تزکیة روحانی و یک عبادت عاری از ترتیب و عادات مینگریست... رقص یک دعای مجسم و یک نماز بیخودانه بود» (زرینکوب، 1387: 176):
یکی دیگر از کاربردهای کنایه در شعر، بیان معماست. «در شعر فارسی گاهی بهجای اینکه آشکارا نامی را ذکر کنند نشانی آن را بهصورت غیرمستقیم میآورند تا مخاطب را به تأمل وادارند تا خود آن را دریابد» (آقاحسینی، 1394: 269). در عبارت کنایی «ستارهها بشمرده گیر» شاعر بهجای کاربرد عبارت «تا صبح بیدارماندن»، از این کنایه بهره برده است؛ زیرا ستارهها در آسمان شب میدرخشند و کسانی ستارهها را میتوانند ببیند و بشمارند که شب بیدار باشند. با این واسطه مکنیبه، ستارهشمردن و مکنیعنه، بیداربودن و شبزندهداری است.
در این بیت عاشقان شب بیدارند و به معشوق میاندیشند؛ پس ستارهشمردن کنایه از شبزندهداری و انتظار برای دیدن معشوق است. «ستاره شمردن: بیداربودن، شبزندهداریکردن» (ثروت، 1374: 288).
بیماری خطرناک، آدمی را در بستر مینشاند. با این واسطه «سر از بالین برداشتن» کنایه از بهبودی و دورشدن بیماری و سرحالشدن است. یکی از انگیزههای استفاده از کنایه، ایجاز است. گاه بیان حالات و جملات بسیاری با کاربرد یک عبارت کنایی به ایجاز میرسد. «یکی از دلایل مهم کاربرد کنایه در هر زبان، بهویژه در زبان فارسی گویایی و رسایی آن است. این ویژگی، زیبایی دیگری را با خود به همراه دارد و آن ایجاز است؛ زیرا رسایی، گوینده را از شرح و توضیح بازمیدارد» (آقاحسینی، 1394: 261). در بیت بالا نیز سلامتیافتن و بهبودی در عبارت کنایی«سر از بالین برداشتن» به ایجاز کامل بیان شده است. 5ـ3 کنایههای در قالب صفت گاهی صفتی به کنایه، صفتی دیگر را بیان کند. به بیان دیگر «مکنیبه صفتی است که باید از آن متوجه صفت دیگری (مکنیعنه) شد؛ مثلاً از بینمک، بیمزه و از سرافکنده، خجل و از سیاهکاسه، کثیف و بخیل و از سیهگلیم، بدبخت را فهمید» (شمیسا، 1387: 237). در غزلیات مولانا این نوع کنایه بسیار است. کنایه از صفت در دیوان شمس کاربردی تکراری و ساده دارد؛ به این معنی که صفتهایی که به کنایه از صفت دیگر میآید، قریب و دریافتنی است و ازنظر کمیّت نیز بیش از کنایة موصوف است. در غزلیات مولانا، تعداد کنایه در قالب صفت، 2868 عدد است که معادل 38 درصد کنایات غزلیات شمس را تشکیل میدهد. در ادامه نمونههایی از این نوع کنایه بررسی میشود.
در گذشته فرد زندانی و اسیر را با طناب به تخته میبستند و یا ابزاری تختهای، پالهنگ، به گردنش مینهادند تا نشانة اسارتش باشد. شاعر تختهبند را کنایه از اسیر آورده است. در فرهنگ کنایات نیز ذیل این واژه آمد است: «اسیر، گرفتار مجس» (انوری، 1383: 235). بنابراین تختهبند در معنای اسیر و گرفتار زمینة فرهنگی دارد. این نو ع کنایه ازنظر قریب و بعیدبودن از نوع بعید یا تلویح دانسته میشود.
در این بیت «بستهکیسه» کنایه از خسیس و ممسک است. درواقع در این نوع کنایه از صفت، صفت دیگری دریافته میشود.
پاکدامن در بیت بالا کنایه در قالب صفت است. حسن انوری در فرهنگ کنایات چنین آورده است: «پاکدامن: آن که از بدی وگناه دوری کند، متّقی، پاکیزه دامن مقـ: تردامن» (انوری، 1383: 191). گفتنی است در این بیت کنایة پاکدامن بهسبب تعظیم و بزرگی برای جان بیان شده است. 5ـ4 کنایه در قالب موصوف هرگاه وصف و صفتی بیان شود و مقصود از آن موصوف باشد، کنایه از موصوف است. در این کنایات مکنیعنه، اسم (موصوف) است؛ به بیان دیگر «مکنیبه صفت یا مجموعة چند صفت یا جمله و عبارتی وصفی (صفت و موصوف، مضاف و مضاف الیه) یا بدلی (مضاف و مضاف الیه) است که باید از آن متوجه موصوفی شد؛ یعنی بهطور خلاصه وصف و صفتی را میگوییم و از آن موصوف را اراده میکنیم؛ مثلاً از بیتالرب (خانة خدا) متوجه دل میشویم» (شمیسا، 1387: 236). در شعر مولانا، کاربرد کنایه از موصوف بیش از انواع دیگر کنایه جنبة شخصی مییابد؛ به این معنی که اگر مولانا آب را در معنی رونق و آبرو میداند، این کاربرد ویژة اوست و ممکن است شاعر دیگری این واژه را در کاربرد کنایی دیگری به کار برد؛ این نکته در بررسیهای سبکشناسانه نیز اهمیت دارد. از میان کنایههای استفادهشدة مولانا در غزلیات، سهم کنایه از موصوف 1653 کنایه است؛ به عبارتی دیگر 22 درصد کل کنایات غزلیات، کنایه از موصوف است. در ادامه نمونههایی از این نوع کنایه در دیوان شمس بررسی میشود.
در این بیت «امیر خاص اِقرا» کنایه از پیامبر اکرم (ص) است. گاه هدف از کنایاتِ در ساختار موصوف، بیان عظمت و بزرگی است؛ چنانکه در این کنایه نیز پیامبر برای تکریم و عظمت، امیر خاص اِقرا خوانده شده است. «در این کنایه معمولاً یکی از صفات موصوف را بهجای اسم او به کار میبرند؛ این صفت خاص همان موصوف است و مصداق دیگری ندارد؛ البته موصوف بدان صفت شهرت یافته است؛ این صفت از بزرگی موصوف حکایت میکند» (آقاحسینی، 1394: 256). همانگونه که بیان شد، فقط پیامبر اکرم (ص) نمونة امیر خاص اِقرا است و این کاربرد کنایی برای عظمت و بزرگی است؛ زیرا خداوند در نخستین آیة سورة علق ایشان را با «اِقرا بِاسم ربّک اَلذی خَلَق» خطاب میکند.
در ابیات بالا نیز «پادشاه لمیزل» و «پادشه بیچون» کنایه از خداوند متعال است. گوینده در این کنایات نیز با هدف تعظیم و بزرگی موصوف، از این ساختار بهره جسته است. 5ـ5 کنایه ازنظر قریب یا بعید کنایه تقسیمبندی دیگری نیز دارد؛ گاه کنایه را ازنظر انتقال معنی به دو نوع قریب و بعید تقسیم میکنند. شاید مرز کاملاً مشخص و دقیقی برای تشخیص کنایههای قریب و بعید وجود نداشته باشد؛ زیرا ممکن است کنایهای برای اهل ادب قریب باشد اما همان کنایه برای فرد دیگری بعید به شمار رود؛ بنابراین جداکردن کنایات قریب و بعید تاحدّ بسیاری قراردادی و نسبی است. ازاینرو در این پژوهش کنایات دارای زمینة فرهنگی، بعید به شمار آمد؛ زیرا این زمینة فرهنگی در گذر زمان اعتبار خود را از دست داده و اکنون برای خوانندگان مبهم است؛ «آستینافشاندن» در معنای بخشندگی یا «نعل باژگونه» که برای فریب و گمراهی دشمن نعل اسبها را برعکس میزدند، از این نوع است. افزونبر آن برخی از کنایههای امروزی که زمینة فرهنگی ندارد و بین لازم و ملزوم نیز نمیتوان ارتباطی یافت، از این گونه است؛ مثل «دندانگرد» در معنای طماع. گفتنی است که گاه کنایهای با وجود داشتن زمینة فرهنگی به سبب کاربرد بسیار به کنایة قریب تبدیل میشود؛ مانند «یار غار» که به داستان پیامبر(ص) و ابوبکر اشاره دارد. همچنین کنایههایی که در آنها رسیدن از لازم به ملزوم نیازمند واسطههایی است، کنایة بعید به شمار آمده است؛ مانند «در خانة کسی به روی مردم بازبودن» در معنای بخشندگی که خواننده و شنونده برای دریافت این معنا لازم است از چند واسطة معنایی مانند «مهمان به خانه آمدن»، «پذیرای مهمان شدن» و... عبور کند. 5ـ6 کنایة قریب در غزلیات مولانا کنایههای قریب در غزلیات شمس بسیار است و یکی از علتهای آن این میتواند باشد که مولانا شاعر درباری نیست؛ بلکه مخاطب او مردم عادی و شوریدهحال هستند؛ بنابراین از کنایات قریب و دریافتنی، استفادة بیشتری میبرد. درمقابل شاعرانی مانند انوری و خاقانی، درباری هستند و زبانی پیچیدهای دارند. در نتیجة بررسی کنایات روشن شد که مولانا از میان 7563 کنایة استفادهشده در غزلیات، از 5521 کنایة قریب بهره برده است که معادل 73 درصد کل کنایات است. در ادامه نمونههایی از این نوع کنایات در غزلیات مولانا بررسی میشود.
پردهبرانداختن یا برداشتن، کنایه از آشکارکردن و جلوهگرشدن است. چنانکه بیان شد مولانا در غزلیات برای فهماندن نکتههای عرفانی و رعایت حال مخاطبان، بیشتر از کنایات قریب بهره میبرد.
«پنبه درگوش کردن یا نهادن: کنایه از نشنیدن یا نشنیدهگرفتن سخن دیگران» (انوری، 1383: 299).
معنی کنایی عنانکشیدن، از حرکت ایستادن است. برای متوقفکردن چهارپایان بند افسار یا عنان را میکشیدند؛ بنابراین عنانکشیدن معنای به حرکت درآوردن را به ذهن میرساند.
«چشمبند»: آن که چشمبندی میکند و کارهای عجیب انجام میدهد، افسونگر [است]» (انوری، 1383: 414)؛ در بیت بالا نیز مولانا «چشمبندکردن» را در کنایه از افسونگری معشوق به کار برده است که باتوجهبه عمل چشمبند معنای آن در بیت بهآسانی دریافت میشود. 5ـ7 کنایة بعید در غزلیات مولانا مولانا در غزلیات خود به سبب روشنی بیان و رعایت حال مخاطبان کمتر از کنایات بعید استفاده میکند؛ زیرا شعرش را برای مردم سروده است. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که ممکن است کنایاتی که امروزه جزو کنایات بعید به شمار میرود، در زمان مولانا آشنا بوده است و زمینههای فرهنگی آن را میدانستند. درمجموع در غزلیات مولانا از میان 7563 کنایه، فقط از 2042 کنایه بعید استفاده شده است؛ به عبارتی دیگر 27 درصد کنایات غزلیات مولانا، کنایه از نوع بعید است. در ادامه به چند شاهد از کنایات بعید اشاره میشود.
معنای کنایة زیر گلیم کاری کردن، «مخفیکاریکردن و پنهانکاری» است. صدای طبل حتی در زیر گلیم، از مسافت دور شنیده میشود؛ به این ترتیب با دو واسطه از معنای مکنیبه به مکنیعنه میتوان رسید. پس طبلزدن زیر گلیم کنایة بعید از پنهانکردن امری آشکار است.
قاضی حکم را با قلم مینوشت و حکم قاضی، حکم شرع و دین بود. با این واسطهها، قلم بر کسی نبودن کنایة بعید و در معنای بازخواستنشدن است. در فرهنگ کنایات ذیل این کنایه آمده است: «حکم شرعی شامل حال او نشدن، مورد بازخواست قرارنگرفتن» (انوری، 1383: 1159).
نعلین، کفش و پایافزار است. انسان با ورود به جایی، کفش را از پا درمیآورد و در هنگام ماندگارشدن در مکانی کفشها استفاده نمیشود؛ بنابراین نعلین برونانداختن کنایة بعید از ماندگارشدن در جایی است. در فرهنگ کنایات ذیل این عبارت آمده است: «ماندگارشدن در جایی» (انوری، 1383: 1613).
در گذشته برای فریب دشمن، نعل اسبان را برعکس میزدند تا دشمنِ درپی آنان، فریب خورد و در مسیر وارونه حرکت کند. به این ترتیب نعل واژگونه، کنایة بعید از فریبدادن است. در فرهنگ کنایات در ذیل این عبارت آمده است: «وسیلة فریب، مکر و خدعه» (انوری، 1383: 1612).
خاریدن کف دست در فرهنگ عامه نشانة پولدارشدن است؛ یعنی کسی که کف دستش میخارد پول به دست میآورد؛ بنابراین این خرافه، ذهن خواننده را از مکنیبهِ کفخاران به مکنیعنهِ صاحب پول و نعمت شدن میرساند. البته وجود واژههایی مانند مال و نعمت به انتقال معنی کنایی از لازم به ملزوم کمک میکند و به یاری خواننده میآید. «کفخار: آن که کف دستش میخارد، عوام گویند خاریدن کف دست نشانة آن است که صاحب دست پول خواهد یافت» (انوری، 1383: 1245).
گردران قسمت نازک، مرغوب و بدون استخوان گوشت است. گردن استخوانهای ریز و گوشت کم دارد؛ بنابراین قصابان گردن را همراه گوشت ران میفروشند و قسمت مرغوب گوشت و استخوانهای آن را مخلوط میکنند. با این واسطه گردران با گردن آمیختن کنایه از بودن خوبی و بدی در کنار هم است. در پایان باید به این نکته اشاره کرد که مولانا در غزلیات، از کنایه برای انتقال و درک بهتر حالات روحی خود بهره میبرد. این کنایات بیشتر از معقولات (لازم) به محسوسات (ملزوم) التزام داده میشود. در غزلیات تقریباً نیمی از کنایات ازنظر شکل و ساختار نحوی بهصورت ترکیبات و جملات کامل است و ازنظر سادگی و دشواری فهم، تعداد بسیاری از کنایهها قریب و تعداد اندکی بعید است.
جدول شمارة 1: کنایه ازنظر قریب و بعید در غزلیات مولانا
جدول شمارة 2: کنایه ازنظر ساختار مکنیعنه (موصوف، صفت، فعل) در غزلیات مولانا
6ـ نتیجهگیری زیبایی در شعر مولانا ذاتی است؛ یکی از عوامل زیبایی در غزل مولانا کاربرد تصویرهای طبیعی است که پیوندی ناگسستنی با معنا دارد. غزلهای مولانا جلوهگاه انواع آرایه و تصاویر شعری است؛ البته کاربرد این آرایهها و تصاویر چنان هنرمندانه و دور از صنعتپردازیهای شاعرانه است که گویی کلام در جان و روح مولانا آراسته و پیراسته میشود و از دهان او میتراود. آرایهها و تصاویر در شعر مولانا در عین سادگی، زیبا و بسیار خلاقانه است. مولانا از کنایه برای آفرینش اشعار دلنشین خود بهرة بسیاری برده است. بررسی کنایه در غزلیات دیوان شمس نشان میدهد که مولانا از کنایة قریب در شعر خود بسیار استفاده میکند؛ علت این موضوع در سادهگویی و استفادة بیتکلّف از تصویر شعری است؛ همچنین برخاسته از این علت است که شعر مولانا بهجای لفظ بر معنا تکیه دارد و مخاطبان مولانا اهل عام هستند؛ این عوامل باعث میشود تا مفاهیم بلند عرفانی در بیانی ساده جلوهگر شود. کنایههای بعید نیز به زیبایی کلام در شعر مولانا میافزاید. تعداد کنایههای قریب در غزلیات مولانا باتوجهبه جدول شمارة 1، 5521 عدد، 73 درصد کل کنایهها، است. کنایة بعید نیز باتوجهبه همین جدول 2042 عدد، 27 درصد کل کنایهها، است. این موضوع برخاسته از گرایش مولانا به سادهگویی است. برپایة آمار جدول شمارة 2، از سه نوع کنایه براساس ساختار (کنایه از صفت، موصوف، فعل) از میان 7563 کنایه، تعداد 3042، کنایه از فعل یا جمله است و تعداد 2868، کنایه از صفت و 1653، کنایه از موصوف است. درصد این کنایهها را به این شکل میتوان نشان داد: کنایه از فعل 40 درصد، کنایه از صفت 38 درصد، کنایه از موصوف 22درصد. به عقیدة نگارنده اینکه میگویند مولانا غزلیات را در حالت سماع و سکر سروده است درست است؛ اما در باطن و ضمیر خود به آنچه بر زبان میآورد، آگاهی کامل دارد و همین، تأثیر کلام او را بر خوانندگان صدچندان کرده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- قرآن کریم(1389). ترجمه الهی قمشهای، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی. 2- آقاحسینی، حسین؛ همتیان، محبوبه (1394). نگاهی تحلیلی به علم بیان، تهران: سمت. 3- اخوان ثالث، مهدی (م. امید) (1376). عطا و لقای نیما یوشیج، تهران: زمستان، چاپ سوم. 4- انوری، حسن (1383). فرهنگ کنایات سخن، دوره دو جلدی، تهران: سخن 5- ثروت، منصور (1390). آشنایی با مکتبهای ادبی، تهران: سخن، چاپ سوم. 6- --------- (1374). فرهنگ کنایات، تهران: سخن، چاپ سوم. 7- حسین پورجافی، علی (1386). بررسی و تحلیل سبکشناسی شخصی مولانا، تهران: سمت، چاپ دوم. 8- رادویانی، محمد بن عمر (1380). ترجمان البلاغه، به اهتمام و تصحیح و حواشی و توضیحات احمد آتش، ترجمه و مقدمه و توضیحات به کوشش توفیق سبحانی و اسماعیل حاکمی، تهران: انجمن آقار و مفاخر فرهنگی. 9- زرینکوب، عبدالحسین (1356). شعر بیدروغ شعر بینقاب، تهران: جاویدان. 10- -------------- (1387). پلهپله تا ملاقات خدا (دربارة زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلالالدین رومی)، تهران: انتشارات علمی، چاپ هشتم. 11- زمخشری، جارالله ابی قاسم (1385). اساس البلاغه، به کوشش م. ر. جویباری و جمعی از نویسندگان، قم: نسیم فردوس. 12- سنچولی، احمد (1392). «کنایه در شعر نیما یوشیج»، مجلة تاریخ ادبیات، شماره3/71، 117 ـ 130. 13- سیوطی، عبدالرحمن (1380). الاتقان فی علوم القرآن جلد دو، ترجمه سیّد هادی حائری، تهران: امیرکبیر. 14- شفیعی کدکنی، محمدرضا (1380). صور خیال در شعر فارسی، تهران: آگاه، چاپ دوازدهم. 15- ---------------- (1387). غزلیات شمس تبریز، تهران: سخن، چاپ سوم. 16- شمیسا، سیروس(1387). بیان، تهران: میترا، چاپ سوم. 17- شیمل، آنه ماری (1386). شکوه شمس (سیری در افکار و آثار مولانا)، ترجمة حسن لاهوتی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ پنجم. 18- صالحی مازندرانی، محمدرضا (1381)، «شعر به روایت شاعران»، نقد ادبی، سال اول، شماره چهار، 125 ـ 107. 19- عبید زاکانی (1384). کلیات، تصحیح پرویز اتابکی، تهران: زوار، چاپ چهارم. 20- فاطمی، سیّد حسین (1364)، تصویرگری در غزلیات شمس، تهران: امیرکبیر. 21- فتوحی، محمود (1389). بلاغت تصویر، تهران: سخن، چاپ دوم. 22- فروزانفر، بدیعالزمان (1384). شرح زندگانی مولوی، تهران: تیرگان، چاپ سوم. 23- کزازی، میرجلالالدین (1389). زیباشناسی سخن پارسی 1 (بیان)، تهران: کتاب ماد، چاپ نهم. 24- گلچین، میترا (1389). «جایگاه کنایه در مثنوی مولانا»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره 56، ش3، 114ـ 95. 25- مشتاقمهر، رحمان (1392). فرهنگنامة رمزهای غزلیات مولانا، تهران: خانه کتاب. 26- مولوی، جلالالدین محمد (1389). کلیات شمس تبریزی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، دو جلد، تهران: فرهنگسرای میردشتی. 27- میرزانیا، منصور (1373). «سخن در پرده میگویم»، ادبستان (دانشکدة علوم و ادبیات شهرکرد)، سال پنجم، شماره 53، 57-54. 28- وحیدیان کامیار، تقی (1383). «ویژگیهای شگفتانگیز اوزان شعر فارسی»، فصلنامة تخصصی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، ش 1 و 2، 34 ـ 19. 29- همایی، جلالالدین (1383). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: مرکز نشر هما، چاپ بیست و دوم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 18,235 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,087 |