تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,673 |
تعداد مقالات | 13,658 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,601,786 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,487,424 |
Study of Radial Meanings of Context-Dependent Elements in Koranic Discourse | ||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||
مقاله 12، دوره 6، شماره 2، بهمن 2017، صفحه 199-218 اصل مقاله (674.72 K) | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2017.101708.1034 | ||
نویسندگان | ||
Sayedeh Fateme Salimi* 1؛ Cobra Rastgoo2 | ||
1Department of Quran and hadith Science, University of Science and education of Quran karim, Amol, Amol, Iran | ||
2Department of Quran and hadith Science, University of Science and education of Quran karim, masshad, Iran | ||
چکیده | ||
Radial meaning is a set of lateral lines including meaning shades which are the outcome of context-dependent elements as well as expressive perceptions in an applicable context. The study of context-dependent elements in the Holy Quran in the two intra-textual and extra-textual structures has provided us with radial as well as meta-situational meanings, opening a new way toward the literary miracle of Quran. Hence, the present article aims to imply the effective role of radial meanings in making the Koranic text responsible for affecting the body and soul of readers as well as the better understanding of the intentions of its signs by the use of semantics and descriptive-analytic method. It also aims to answer such an important question: what kind of context-dependent elements do the radial meanings of Quran do produce? Studies showed that anomaly mechanisms, word order, the compatibility of voiced and voiceless sounds, repetition, metaphor as well as synecdoche as the most important context-dependent elements play a role in producing radial meanings. Likewise, in non-linguistic contexts, observing theological and psychological situations as well as social tableaus has created some prominent radial meanings. | ||
کلیدواژهها | ||
linguistic and non-linguistic context؛ radial meanings؛ The Holy Quran | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه با تحول اندیشۀ بشری و گسترش مسائل اجتماعی، روانی، دینی و تفاوت تراوشهای ذهنی مخاطب تحولات گستردهای در ساختار معنا پدیدار شد. این مسئله سبب پیدایش معانی شعاعی یا ضمنی در میان کاربران زبان شد. درواقع معانی شعاعی1 این امکان را برای خوانندۀ خوشذوق فراهم میآورد که با توجه به عناصر زبانی متن و پیوند آن با عناصر غیرزبانی (دریافتهای عاطفی و روانی) و همچنین درجۀ مهارتهای فردی به شبکههای معنایی موجود در متن دست یابد و از این رهگذر به پتانسیل موجود در متن و فهم دقیق معنا و مراد اصلی خالق آن پی ببرد. این پتانسیل همان درک میزان نوآوری متن و ویژگی تعدد معنایی در آنست. حال اگر این پردازش معنایی در متن قرآن صورت گیرد، اعجاز ادبی متن مقدس و قابلیت چندمعنایی آن نمود مییابد و ادعا میشود که قرآن کریم برخلاف سایر متون، متن بستهای به شمار نمیرود و تنها در یک قالب معنایی محدود نمیشود؛ بلکه تأمل در بافتهای زبانی و غیرزبانی آن خوانندۀ متن را به معانی جدیدی میرساند که نشاندهندۀ زبان پویا و عجز بشر در فهم کامل آن است. در پژوهش حاضر کوشش شده است تا با بررسی ساختارهای مختلف زبانی قرآن همچون ساختار واژگانی، آوایی، نحوی، صرفی، بلاغی و ساختارهای غیر زبانی آن مانند درنظرگیری موقعیتهای اجتماعی، روانی و دینی، معانی شعاعی برخی از آنها ارائه و به پرسشهای ذیل پاسخ داده شود: 1. معانی شعاعی قرآن کریم محصول چه ابعادی از عناصر بافت درونمتنی و برونمتنی است؟ 2. اهمیت معانی شعاعی در قرآن کریم چگونه ارزیابی میشود؟ براین اساس فرضیههای پژوهش به شرح زیر است: - بافت زبانی در سطوح مختلف آوایی، واژگانی، صرفی، نحوی و بلاغی در فرایند تولید معنای شعاعی موثر است. همچنانکه در بافت غیر زبانی، موقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، روانی و دینی و همچنین تابوهای برآمده از آن نقش بسزایی در زایش معانی شعاعی ایفا میکنند. - معانی شعاعی اهتمامپذیر است زیرا نقش مؤثری در وظیفهمند ساختن متن قرآن برای اثربخشی بر روح و جان مخاطب دارد و زمینۀ درک بهتر از مقاصد آیات و فهم ظرافتهای ممیزانۀ آنها فراهم میآورد. گفتنی است رویکرد این پژوهش رویکردی معناشناختی با تکیه بر عناصر بافتبنیان است که ضمن روش توصیفی-تحلیلی بررسی میشود.
پیشینۀ پژوهش از جمله پژوهشهای صورتگرفته در حوزۀ معانی شعاعی و ساختارهای مختلف زبانی و غیرزبانی به نمونههای زیر اشاره میشود: محمد یونس علی در کتاب «المعنی وظلال المعنی» کاربردشناسی میان علمای پیشین عرب و زبانشناسان جدید را مقایسه کرده و تقسیمات معنایی مانند معنای مرکزی و شعاعی و نیز مبحث قرینهها در نحو را بیان کرده است. همچنانکه عواطف کنوش المصطفی در کتاب «الدلالة السیاقیة عند اللغویین» عناصر بافتبنیان را در دو سطح زبانی و غیرزبانی برمیشمارد و در صفحاتی چند به معنای شعاعی اشاره میکند. رنا طه رؤوف نیز در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «الدلالة المرکزیة والدلالة الهامشیة بین اللغویین والبلاغیین» تحقیق بسیار مفصلی دربارۀ انواع معنا اعم از مرکزی و شعاعی از نگاه علمای نحو و بلاغت انجام داده و برای هریک از این معانی شواهدی از حوزۀ ادبیات آورده است؛ اما ادعا میشود که وی در دستهبندی صحیح معانی توفیق چندانی نداشته است. برایناساس پردازش بافت در دو ساختار زبانی و غیرزبانی به شکل بحثی علمی و روشمند و تطبیق آن بر آیات قرآن موضوعی است که از دید پژوهشگران حوزۀ زبانشناختی تا حدودی فراموش شده، همچنانکه معانی شعاعی حاصل از کاربست این سازهها در گفتمان قرآنی بررسی نشده است. حال آنکه فهم کامل متن و دریافت مراد اصلی مؤلف به میزان زیادی در گرو فهم معانی شعاعی (فرامرکزی) موجود در متن است.
1- چیستی معنای شعاعی در پژوهشهای معناشناختی معنای شعاعی پیش از آنکه یک مبحث معناشناسی نوین باشد و جایگاه بحث قرار گیرد، از منظر زبانشناسان و علمای سلف مسلمان بارها نقد و چالش شده است. معنای شعاعی با اصطلاحاتی مانند «معنای معنا»، «معنای ثانوی»، «معنای مجازی»، «معنای ضمنی»، «معنای پیرو» و «معانی مبتکر و نو» در آثار علمای عرب پیشین همچون عسکری، علوی، ابنقیم و جرجانی و... جسته میشود. برای مثال «معنای معنا» اصطلاحی است که «عبدالقاهر جرجانی» واضع آنست. او معنا را به دو شکل «معنا» و «معنای معنا» نامگذاری کرد، البته اصطلاحاتی مانند «معنای اولیه» و «ثانویه» و همچنین «معنای منطقی» و «بلاغی» را نیز به ترتیب بر این دو نوع از معنا اطلاق کرد (الجرجانی، 2005، ص272، 386). این در حالی است که معناشناسان معاصر در تقسیمبندی معنا، آراء متعددی بیان داشتهاند که از این میان تقسیم معنا به دو قسم معنای مرکزی2 و معنای شعاعی صحیحتر به نظر میرسد. از معنای مرکزی با اصطلاحاتی همانند معنای اساسی، مفهومی، صریح، موضوعی و معجمی یاد میشود. همچنانکه معنای ایحایی، ثانوی، اضافی، تضمنی، پراگماتی، شعری، باطنی، معنای معنا، معنای عاطفی فردی و... همان معنای شعاعی به شمار میآید. مقصود از معنای مرکزی، معنای ثابتی است که کلمه بهطور مستقیم به آن اشاره دارد؛ اما معنای شعاعی با توجه به تفاوت سلیقهها، تمایلات و تجربهها متفاوت است. در میان غربیان «جان لاینز3» معنای شعاعی را معنای غیروصفی، انفعالی و تأثیرگذار نام مینهد؛ زیرا نویسنده با آن، اعتقادات، شرایط و احساسات خود را بیان میدارد، بیآنکه آن را توصیف کند (لاینز، 1976، ص35). «لیچ4» نیز از این معنا با نام «معنای انعکاسی5» یاد میکند. کاربست این معنا نسبت به واژگانی است که لایههای معنایی دارد و در موقعیتهای خاص و با بیان احساساتی سنگین به شکل کنایه یا مجاز انعکاس مییابد (زوین، 2000، ص3). تابوها6 یا حرامواژهها جزء معانی انعکاسی به شمار میآید؛ زیرا هنگام کاربرد الفاظ در این موقعیتها لفظ به شکلی غیرصریح به معنایی دیگر اشاره دارد (زوین، 2000، ص25). «اولمان7» در تعریف خود از معنای شعاعی به اصطلاح «معانی عاطفی» اشاره دارد و بر این باور است که این نوع معنا سبب زایش احساسات خاصی در انسان میشود و وی را به کشف معانی جدیدی از لفظ در درون بافت وامیدارد. معنای عاطفی اساساً برای ایفای نقش تأثیرگذاری بین طرفین گفتگو وضع شده است. این نقش همان گمشدۀ علاقمندان حوزۀ ادبی در نوآوری یا دریافت پیام است. متمایزشدن معانی عاطفی در میان افراد سبب تعدد تفسیرات میشود و این مسئله ابهاماتی را در حیطۀ یک واژه در داخل بافت ایجاد میکند. البته ابهام معنایی موجود در چنین واژگانی در اینجا پسندیده است؛ زیرا زائیدۀ تفاوت تأثیرپذیری انسان از اثر است و زیباییهای نهفته در اثر را کشف میکند (اولمان، 1975، ص105، 177). نیز در میان زبانشناسان معاصر عرب «ابراهیم انیس» نخستین فردی است که دو اصطلاح دلالت مرکزی و شعاعی را با همین نامها بیان میدارد. او بر این باور است که یک جامعۀ زبانی واحد در زندگی خود به درجۀ مشترکی از دلالت بسنده میکند و این همان دلالت مرکزی است که افراد یک جامعه گاه این معنای متداول را در فرهنگ لغت خود وارد میکنند؛ اما معنای شعاعی همان هالههای معنایی است که با توجه به تفاوت افراد، جنسیت، تجربهها، مزاجها، تعلّقات قومی، نژادی و میراث آباء و اجدادی نزد آنها متفاوت میشود. درواقع معنای شعاعی، همان دلالتهای فرامرکزی کلمه یا عبارت است که گویشوران زبان در آن اتفاقنظر ندارند، چنین معنایی با نیروهای عاطفی استنتاج میشود (أنیس، 1984، ص107، 173). «محمد سعران» -دیگر زبانشناس معاصر عرب- نیز به این مسئله اعتقاد دارد که «هریک از کلمات، مضمونی منطقی و مضمونی روانشناختی دارد، پس اشتراک در فهم محتوای منطقی همان دلالتهای مرکزی موجود در فرهنگ لغت است؛ اما مضمون یا ارتباط روانشناختی از گویندهای به گویندۀ دیگر بسیار متفاوت میشود (السعران، 1997، ص302 و 303). نکتۀ شایستۀ ذکر اینکه تعدد تقسیمات معنایی و تنوع آنها نشاندهندۀ تضاد میان این معانی نیست؛ بلکه تنها نوعی اختلاف سلیقه در نامگذاری است که آن هم نتیجۀ تفاوت در گرایشهای فکری پژوهشگران این حوزه است.
2- جایگاه معنای شعاعی در فهم متن معانی شعاعی بخش مهمی از وظیفهمند ساختن زبان را برعهده دارد؛ زیرا نقش اثرگذاری زبان و لذت و انس با متن با این معنا محقق میشود و از لابهلای آن، خواننده به نبوغ هنری نویسنده و خلاقیت او در تولید معنای هنری پی میبرد که این معنا از هرگونه تقلید به دور است. بهدیگرسخن معنای شعاعی بازتاب نشانههاست که از طریق بار عاطفی دریافت میشود، درنتیجه دریافتکننده با معنای مستقیم نشانهها سروکار ندارد؛ بلکه از بازتابِ آن، معانی جدیدی میآفریند (علی، 2007، ص180).
3- بافت: تعریف، انواع و تاریخچۀ آن مقولۀ «بافت» یا «سیاق» (Context) «مفهومی کلی است که اجزای سخن را به مفاهیم مقصود و غرض صاحب سخن پیش میبرد... و آنگاه آن معانی برای انتقال به مخاطب در قالب «آوا، واژه، جمله و عبارات» شفاهی یا نوشتاری ظهور مییابد» (کنعانی، 1384، ص29). بهبیاندیگر معنا به شکلی پویا در نتیجۀ بیناکنش عوامل گوناگونی چون متن، ذهنیت خواننده یا شنونده، بافت متنی، بافت موقعیتی و بافت فرهنگی- اجتماعی هر بار تولید و درک میشود؛ در نتیجه معنا برآیند همۀ این نیروهاست که به شکل تفسیر فهمندۀ متن بروز میکند. از آنچه گفته شد دریافت میشود که از لفظ بافت هم در اشاره به متن همراه تکهای خاص از زبان استفاده میشود -که گاه هممتن یا بافت کلان نامیده میشود- و هم در اشاره به بافت غیرزبانی موقعیتی که متن بخشی از آن است. در ارتباط با تاریخچۀ بافت باید گفت این مقوله یک اصطلاح فنی زاییدۀ ذهن پژوهشگران معاصر نیست؛ بلکه در پژوهشهای زبانی کهن با اصطلاحاتی همچون «سیاق الکلام»، «الحال»، «المقام» و «الحال المشاهدة» و... به آن توجه میشده است و در زمرۀ پیشگامان از سیبویه (1988، ج1، ص275-272)، ابنجنی (1913، ج1، ص33) و عبدالقاهر جرجانی (2005، ص235) و... یاد میشود. قدما از این مقوله در دو سطح لغوی/زبانی و غیرلغوی/غیرزبانی برای ارزیابی سطوح بلاغی کلام، تحلیل معناشناختی متن و شناسایی بافت موقعیتی کلام از زاویۀ بافت زبانی بهره میجستند. اما در پژوهشهای زبانشناختی-معناشناختی نوین مقولۀ بافت، نظریهای نو است که فرث8 با بهرهگیری از اندیشههای مالینوفسکی9 -انسانشناس برجستۀ قرن بیستم- آن را مطرح کرده است و هدف از کاربست آن فهم معنا است (بالمر، 1985، ص63-62). بعدها اندیشمندانی همچون هالیدی10 و لاینز مبانی این نظریه را بسط دادند.
1-3- بافت زبانی و مؤلّفههای آن بافت زبانی متن با ایجاد هماهنگی میان واژگان، گاه معانی شعاعی خاصی را با توجه به ساختار آوایی، صرفی، نحوی، ادبی و واژگانی ایجاد میکند (خلف، 2006، ص76). پدیدۀ بافت در کنار شبکۀ شعاعی معنا موجب میشود که معنا انعطافپذیر باشد و در سیاقهای مختلف بخش خاصی از اطلاعات مرتبط برجسته شود. زبانشناسان شناختی برای نشاندادن این ویژگی معنا اصطلاح «شعاعیت» را به کار میبرند. برایناساس سیر مطالعاتی زبانشناسان حاکی از آن است که معنا پدیدهای ثابت و ایستا نیست؛ بلکه امری نسبی و متغیر است که همواره در حال بازسازی است و این زایش معنایی به شکل تدریجی در پی ساختهای مختلف زبانی و غیرزبانی صورت میپذیرد. شناسایی بافتهای مرتبط با متن، مکمّلهای معنایی را برجسته ساخته و تمامی تراوشهای ذهنی گوینده متن را کدگشایی میکند. این ظرافتهای نهفته در متن، زبان زیبا و بلاغت والای آن را آشکار میسازد (جابالله، 2009، ص56). مؤلّفههای زبانی موجود در متن به پنج نوع تقسیم میشود که مفهومشناسی آن در تحلیل بافت زبانی متن ضرورت دارد:
1-1-3- مؤلّفۀ آوایی آواشناسی11، بخش مرتبط با خصوصیات فیزیکی اصوات در دانش زبانشناسی و علوم مرتبط با آن مانند معناشناسی است. در لایۀ آوایی نحوۀ کاربرد واحدهای آوایی در یک موقعیت زبانی و تأثیرات زیباشناسانۀ آواها و ایجاد نظامهای صوتی در ساخت آرایههای لفظی و بدیعی نظیر سجع، جناس، واجآرایی و واژهآرایی و... بررسی میشود (مقیاسی و فراهانی، 1393، ص44). ساختار آوایی و ضربآهنگها با دو نوع از معانی سروکار دارند: گاهی در فهم این ساختار تمامی افراد یک محیط زبانی مشترکند؛ اما گاهی این ساختار به لایههای پنهانی معنا اشاره دارد که تنها از طریق استنباطهای فردی و حالتهای درونی ذاتی دریافت میشود (القاسمی، 2009، ص4). از نگاه آواشناسی، موسیقی در درون بافت به دو شکل موسیقی درونی و موسیقی بیرونی بررسی میشود. نوع نخست آن به برخی از آرایهها مانند تکرار، تجنیس، تضاد و مقابله و... اشاره دارد که هریک از این عناصر در موقعیت بافتی خود بر تجربههای فردی نویسنده یا مخاطب تأثیرگذار است. نوع دوم (موسیقی بیرونی) نیز با نوع مخارج آواها، حرکات آن، چگونگی تلفیق حروف و اصوات در کنار هم ارتباط دارد و از این رهگذر معانی شعاعی را ارائه میکند.
2-1-3- مؤلّفۀ واژگانی از جمله سطوحی که معناشناسان برحسب آن معنا را مطالعه میکنند، سطح واژگان نظام زبان است. در این سطح، معنا از دید روابط معنایی-واژگانی بررسی میشود؛ بهبیاندیگر در این مؤلّفه رابطه واحدهای واژگانی زبان بهلحاظ محتوای معناییشان بررسی میشود. هممعنایی، تقابل معنایی، شمول معنایی، همآیی و... از شناختهترین روابط معنایی واژگانی به شمار میآید. دراینمیان جایگزینی واژگانی یکی از مقولههای ساختاری متن به شمار میرود که روابط واژگانی فوقالذکر براساس آن سنجیده میشود. جایگزینی واژگانی خطایی دستور زبانی نیست؛ بلکه نوعی استفادۀ خلاقانه و بدیع از زبان در دو محور همنشینی و جانشینی است. این مؤلّفه با درهم شکستن روال معمول کلام، موجب آشناییزدایی و برجستهسازی و درنتیجه افزایش توجه شنونده (ربابعة، 2003، ص49) و حتی زایش معانی فرامرکزی میشود.
3-1-3- مؤلّفۀ صرفی تکواژشناسی یا صرف یا ساختِواژه12 بخشی از دستور زبان است که ساختـ (ـارِ) واژه را تحلیل میکند. بهسخندیگر ساختِواژه تکواژها و راههایِ همنشینی آنها با یکدیگر در قالبهای نحوی و نیز در واژهسازی را شناسایی میکند. در این مؤلّفه همسانی ساختواژی و صیغ کلمات، مشتقات آن، ساختار صیغهها از نظر عددی، جنسیتی، نوعی، تصغیر، پسوندها و پیشوندها مدّنظر قرار میگیرد که به تناسب بافت موقعیتی کلام در زایش معانی شعاعی دخیل است.
4-1-3- مؤلّفۀ نحوی (ترکیبى) معنا برآمده از ساختار، چینش، همنشینی و روابط نحوی سازههای جملهها است. بهویژه تکنیکهای نحوی موثرترین شیوههای معناآفرینی به شمار میآید (باقری خلیلی و محمودی نوسر، 1392، ص43). آرایش سازهها، جابجایی آنها به راست یا چپ، ذکر و حذف آنها و بهطورکلی ساختمان کلام و روابط عناصر جمله با یکدیگر در علم نحو یا دانش جملهشناسی، نقش بسزا و انکارناپذیری در میزان برجستگی و مقبولیت یک متن و نیز تولید معانی شعاعی آن دارد.
5-1-3- مؤلّفۀ بلاغی بیشک عناصر ادبی و بلاغی نقش بسزایی در ادبیبودن متن و پیدایی سبک خالق متن ایفا میکند. چنانکه گفتهاند یک سبک بلاغی در استفاده از ظرفیتهای زبانی و توانمندیهای هنری و آرایههای ادبی از روش یکنواختی استفاده نمیکند؛ بلکه آمیزهای از روشهای مختلف کاربست زبان است (Fairelough, 2000, p96). تشبیه، مجاز، استعاره، کنایه، حسآمیزی، جاندارپنداری و... از جمله سازوکارهای بلاغی زبان هستند که از زبان معیار فاصله میگیرند و موجب برجستگی و ابهام هنری متن و در نتیجه تشدید تلاش ذهنی مخاطب و زایش معانی فرامرکزی میشود؛ زیرا این معانی دارای بار عاطفی فراوانی است و از احساسات درونی گویندۀ متن و تمایلات فردی وی نشأت میگیرد، حتی خواننده نیز در واکاوی متن از تمایلات فردی و حالات عاطفی مدد میگیرد، چه این مفاهیم با بعد روانی بیش از بعد منطقی و قراردادی در ارتباط است (الجرجانی، 2002، ص245).
2-3- بافت غیرزبانی (بافت موقعیت) بافت مقام یا موقعیت جزء مرکزیترین مسائلی است که در ارائۀ معنا با آن ارتباط برقرار میشود. سیاق یا بافت موقعیت، دایرۀ گستردهای از موقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، روانی و دینی و... را در برمیگیرد و هریک نیز سبب ایجاد سبکی خاص در ساختار متن میشود؛ بنابراین گفته میشود، بافتهای بیرونی متن در بافت درونی آن تأثیرگذار است (الملاح، 1994، ص160 و161). ازسوییدیگر سیاق همیشه با معانی شعاعی سروکار ندارد؛ بلکه گاه از سبک و ساختاری عام استفاده میکند و در خود معانی مرکزی را دربردارد و گاه موقعیت موجود فضایی را میطلبد که در آن معانی شعاعی خلق میشود؛ بنابراین بافت موقعیت با هر دو نوع معنا در ارتباط است.
4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت زبانی قرآن کریم در بافت زبانی همانطور که پیشتر گفته شد، روابط ارجاعی به عبارات زبانی در درون متن محدود میشود. این روابط در سطوح مختلفی مانند سطح آوایی، واژگانی، صرفی، نحوی و بلاغی گفتمان قرآنی جستجو و با توجه به نحوۀ کاربست هریک معانی شعاعی حاصل از آنها بررسی میشود.
1-4- معنای شعاعی در گسترة بافتآوایی قرآن کریم نخستین ساختار قرآنی که گوشها را نوازش میکند و بر دلها تأثیر عمیقی میگذارد، زیبایی موسیقی درونی و بیرونی آیات است. این ساختار ازجمله نمونههای تصویرسازی معناست که در اثر ایجاد همآوایی میان معانی و آواها به وجود میآید. گفتنی است زایش معنایی حاصل از ساختار آوایی به شکلی مستقل از بافت موقعیتی صورت نمیپذیرد. در ادامه به دو نمونه از شاخصهای آواشناختی در دو مقولۀ جناس در فواصل و تکرار از نوع واجآرایی اشاره میشود.
1-1-4- معانی شعاعی در فواصل متوازن یا مماثل13 فاصله14 به کلمة پایانی در آیات قرآن کریم گفته میشود و جایگاه آن در آیات همچون جایگاه قافیه در بیت شعری است. فواصل براساس نوع حرف رویّ و وزن انواعی دارد. تکرار آوایی که براساس اوزان فواصل به وجود میآید، در کنار تکرار حرف رویّ، ضربآهنگ خاصی ایجاد میکند که بنابر بافت آوایی متن به معانی شعاعی و دریافتهای عاطفی و روانی میانجامد (الفاضـلی، 2011، ص74). رمّانی در زیباییشناسی فواصل میگوید: «فواصل قرآنی سراسر بلاغت و حکمت است و روشی برای فهم معناست» (الرمانی، 1976، ص10). ازجملۀ انواع فواصل، فاصلۀ متوازن است که مقصود از آن تشابه حرف رویّ در پایان آیات است. در اینجا برای نمونه به فواصل موجود در سورۀ أعلی اشاره خواهد شد. تمامی کلمات پایانی آیات در این سوره به حرف روی «الف» ختم شدهاند، این ضربآهنگ به فراخور بافت موقعیتی کلام تأثیر بسزایی در زایش معانی شعاعی داشته است: (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى* الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى* وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدى* وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى* فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى* سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى* إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَما یَخْفى* وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى* فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى* سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى* وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى* الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى* ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَلا یَحْیى* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى* وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى* بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا* وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقى* إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الأُولى* صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَمُوسى) (اعلی: 1-19). در تمامی نوزده آیة فوق فواصل به حرف روی «الف» پایان یافته است. این توازن در فواصل از توازنی حکایت دارد که در بافت موقعیتی آیات وجود دارد؛ زیرا آیات با تسبیح الهی و ذکر صفات والای خداوند شروع میشود و با ذکر نشانههای او در عالم از خلقت اشیاء گرفته تا هدایت انسان و ذکر مقدّرات الهی ادامه یافته است. تمامی این مفاهیم به ثبات امور آفرینش و مقدّرات الهی در دنیا و آخرت اشاره دارد. ساختار زبانی متن که در قالب فواصل متوازن برجسته شده، به شکل کامل گویای چنین معانی ثبوتی و توازن در این امور است. ازسوییدیگر گزینش حرف مدّ الف به جای سایر حروف نیز معانی شعاعی دیگری همچون رفعت و والایی خداوندی را که متصف به چنین صفاتی است، در روح و جان مخاطب تداعی میکند. برهمیناساس تلفیق زبانی تساوی فواصل در نوزده آیه و نوع حرف گزینشی (الف) توأمان نشاندهندۀ معانی شعاعی بدیعی همچون ثبات افعال الهی و رفعت و والایی مقام او است که هیچگاه حالت تزلزل و تنزل در آن راه ندارد.
2-1-4- معانی شعاعی در واجآرایی15 واجآرایی به معنای تکرار واجها و واکههاست که به دو شکل «همحروفی» و «همآوایی» پدیدار میشود. همحروفی از تکرار یک صامت در بسامدی زیاد سخن میگوید و تأثیر فراوانی در القای مفهوم مدّنظر خالق متن دارد (شفیعی کدکنی، 1359، ص103). همآوایی نیز با تکرار مصوت در کلام بر ارزش موسیقایی کلام میافزاید (شمیسا، 1381، ص79) و در برانگیختن احساسات و عواطف خواننده و شنونده سهم شایانی ایفا و رابطة او را با متن عمیقتر میکند. از نمونههای بارز واجآرایی در گفتمان قرآنی که به زیبایی میان آوا و محتوا ارتباط برقرار کرده است، واژۀ «صرصر» در آیۀ (وَأَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ) (حاقه: 6) «و اما عاد با تندبادى سرکش هلاک شدند» است. این آیه چگونگی از بین رفتن قوم عاد را تصویر میکند. «صرصر» از واژۀ « صَّر» به معنى باد سرد و سخت است؛ زیرا در باد سرد انقباض و بستگى هست» (الاصفهانی، 1961، ص482). همچنین در تفسیر جوامع الجامع آمده است: «صرصر بادى است که بسیار صدا دارد و نعره مىکشد. برخی نیز گفتهاند: مقصود باد سرد و از ریشه «صرّ» است و گویى بادى است که سردى در آن تکرار شده و بسیار است و از شدت سردى سوز دارد» (طبرسی، 1412، ج4، ص349). ابنجنی از این فزونی معنا بر پایة فزونی لفظ با نام «قوّةُ المعنى لقوّةِ اللّفظِ» یاد میکند (ابنالجنی، 1913، ج3، ص264). واج «صاد» به دلیل داشتن صفت صفیر (ابنالجزری، 1376، ص128) بر صدای باد و سوزش آن دلالت دارد که بنابر عقیدة نگارندگان فزونی مضاعف حرف صاد نشاندهندۀ شدت انفجاری این باد و عظمت آن و درنتیجه خسارتهای جبرانناپذیر آن است. واج «راء» نیز به دلیل داشتن صفت تکریر و جهر موجود در آن (ابنالجزری، 1376، ص123) بر عملی دارای لرزش دلالت میکند که همواره تکرار میشود و آرام نمیگیرد. ازسویی معنای شعاعی دیگری هنگام خوانش لفظ در قرائت ترسیم میشود و آن اینکه به دلیل وجود حرف سایشی صاد و حرف تکریری راء هنگام تلفظ واژه نوعی سایش و تماس میان دندانها و حرکات فک (المصطفی، 1995، ص46-44) صورت میگیرد که گویای حالات ظاهری فرد گرفتار در سرمای شدید است، بهگونهای که در اثر سرمای شدید دندانهای آن فرد با هم برخورد میکنند. بنابراین گفته میشود، ساختار آوایی موجود در واژۀ مذکور در این بافت موقعیتی کاملاً تصویرگر صحنههای مختلفی از سرمای شدید، گرفتاری شدید انسان در آن و عواقب ناگوار است. درحقیقت ساختار آوایی موجود در واجهای «صرصر» که تلفیقی از حرف انفجاری (صاد) و حرف تکریری (راء) است، بر بار عاطفی کلام در این بافت میافزاید؛ زیرا هلاکت قوم عاد در اثر این باد بسیار توفنده، گویای سایهگستراندن عذاب الهی و تصویرگر صحنههای دهشتناک و خفقانآور است (حسان، 1413، ص355) که با ضربآهنگهای شدید ساختار زبانی متن سازگار میشود و بدین امر مهم اشاره دارد که موسیقی برخاسته از تکرار در گسترة واج، واژه و جمله امری تصادفی نبوده است؛ بلکه در زیر و بم واژه معانی شعاعی افزون بر معانی مرکزی جلوهگری میکند و در پی این تجلی زیباییهای ساختاری و معنایی متن قرآن برجسته میشود.
2-4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت واژگانی قرآن کریم از مهمترین ویژگیهای واژگان در قرآن کریم آنکه هر واژه در جایگاه مناسب خود قرار گرفته است و وظیفۀ خود را در ادای معنای خاص بهخوبی ایفا میکند. در تعابیر عربی زبان قرآن گاه واژگان از یکدیگر وام گرفته و جایگزین یکدیگر میشوند. بیشک موقعیت (مقام) در گزینش واژگان و تغییر آنها در سیاق مشابه تأثیرگذار است. یکی از روابط واژگانی در قرآن کریم مقولۀ هممعنایی است که ضمن مبحث جایگزینی واژگانی بررسی میشود. طبق این مبحث مقولۀ هممعنایی چندان جایگاهی در گفتمان قرآنی ندارد. در برخی آیات این مسئله رمزگشایی میشود و این سبک خواننده را به معانی شعاعی در بافت سوق میدهد، چنانچه در آیة ذیل آمده است: (حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر) (التکاثر:2) واژة «زرتم» در فرهنگ لغت مترادفاتی همچون سکنتم، أقمتم، قبرتم و... دارد؛ اما در این واژه مسئلهای یافت میشود که بافت را از پذیرش دیگر الفاظ باز میدارد. واژة زرتم در خود دارای نوعی تقابل معانی است (ابنعاشور، 1984، ج30، ص458)؛ زیرا زائر شخصی است که سکونت او در جایی دائمی نیست (أبوحیان الأندلسی، 1420، ج8، ص507(؛ بلکه ناگزیر از رجوع و بازگشت به جایگاه اصلی خود است. این نوع تقابل معنایی در دیگر واژههای هممعنا وجود ندارد. بنابراین گزینش چنین واژهای با مؤلّفۀ معنایی خاص خود، الهامبخش معانی شعاعی در ذهن مخاطب است. خداوند بلندمرتبه با کاربرد این واژه یادآور میشود که انسان بسان زائری قبر را دیدار میکند. برایناساس قبر منزلگاه جاوید انسان نیست؛ بلکه این زیارت رجوعی به منزلگه اصلی پیشگاه الهی است (عبدالرحمن، 1990، ص206). نتیجه آنکه گزینش واژهای اینچنین در این بافت موقعیتی حالت تصادفی و بیهدف ندارد؛ بلکه در زیر و بم واژه معانی شعاعی افزون بر معنای مرکزی آن جلوهگری میکند و از این آرایش واژگانی، زیبایی متن قرآن و وجه اعجاز آن بیان میشود.
3-4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت صرفی قرآن کریم یکی دیگر از عوامل مؤثر در زایش معانی شعاعی در زبان قرآن کاربرد واژگان منتخب با ساختار صرفی خاص است. بهبیان دیگر نمونه واژگانی منتخب، دگرگونی معنایی را از طریق اشکال معنیدار ساختواژی بیان میکند. صیغههای مبالغه یکی از این اشکال معنیدار ساختواژی بهشمار میروند که تناسب آنها با نظام آوایی و سیاق و پیوند عمیق اوزان آنها با معانی از مهمترین رویکردهای زبان قرآن در کاربرد این صیغهها است. همانگونه که در سورۀ همزه این مسئله در همسانی شکل ساختواژی دو واژۀ «هُمَزة» و «لُمَزة» با واژۀ «حُطَمَة» مشاهده میشود: (وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ* الَّذِی جَمَعَ مالاً وَعَدَّدَهُ* یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ* کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ)م (همزه:1-5) واژة «حُطَمَة» بر وزن فُعَلة یکی از اوزان مبالغه است که «بسیار در هم شکننده» معنا میدهد و از آنجا که آتش جهنم اعضای کافران را بسیار درهم شکسته، خرد میکند، بر جهنم اطلاق شده است (الشریف الرضی، 1406، ص240). این واژه به مجازات دو گروه از افراد بر وزن «هُمزة» و «لُمزة»، اشاره دارد. بنابراین بین این سه واژه (حطمة، همزة و لمزة) از نظر بافت صرفی، همسانی شکل ساختواژی وجود دارد. علت گزینش چنین بافت صرفی با معانی شعاعی خاصی همراه میشود. در این عبارات واژۀ حُطمة به نوع جزایی اشاره دارد که گریبانگیر صاحبان جزاء یعنی هُمزة و لُمزة (بسیار عیبجو و مسخرهکننده) خواهد شد. درحقیقت همسانی شکل ساختواژی میان جزاء و نوع عمل افزون بر آنکه تساوی نوع گناه با نوع عذاب را به تصویر میکشد، به صفت عدالت الهی و حسابرسی عادلانة وی اشاره دارد.
4-4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت نحوی قرآن کریم بافت نحوی، شاخۀ مهم دستور هر زبان، نظاممندی و خلاقیت فراوانی را طلب میکند. در این سازه کارکرد بافت در سطح روابط همنشینی آشکار و ارتباط کلمه با دیگر کلمات مجاور سنجیده میشود؛3 بنابراین مسائلی نظیر قرارگرفتن واژهای گزینشی در مجاورت واحدهای دیگر در جمله، نحوۀ چینش واژهها و یا ذکر و حذف آنها و... معنایی خاص و افزون بر معنای مرکزی را به دست میدهد (عمر، 1998، ص68).
1-4-4- معانی شعاعی در چینش واژگانی قرآن آرایـش یا چینش واژگانی از ارتبـاط واژگان در محور همنـشینی به وجود میآید. گـاه این آرایش بـا تقدیم و تأخیرهای خاصی همراه است که کدگشایی بافت نحوی آن از معانی جدیدی پرده برمیدارد، چنانچه خداوند بلندمرتبه در توصیف روز قیامت میفرماید: (یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ* وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ* وَصاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ) (عبس:34-36) در آیۀ فوق آرایش واژگانی در میان معطوفات موجود دیده میشود که به ترتیب از واژۀ «أخیه» آغاز شده و تا «بنیه» ادامه دارد. نوع تقدیم و تأخیر در چینش واژگانی فوق از معانی شعاعی خاصی حکایت دارد که بیانگر شدت ترس، وحشت، اضطراب و خفقان در آن روز است و این امر کاملاً با بافت موقعیتی کلام سازگار است. در این آیه، خداوند از گریز انسان از حوادث سهمگین روز قیامت حکایت دارد، گریزی که پای قرار را حتی از بودن در کنار محبوبترین افراد زندگیاش یعنی برادر، مادر، پدر، همسر و فرزند میگیرد. واژگان نامبرده در یک شبکۀ معنایی با نام «خانواده» قرار دارند که همآیی آنها نه تنها طبق نظر هلیدی در نظریۀ انسجام او -البته از نوع واژگانی- موجب پیوستگی و پیدایش ارتباط بین واژگان این آیه و آیات قبل و بعد آن میشود که به زایش معنایی فراتر از معنای مرکزی در آیه میانجامد. مسلّم است که کاربست این واژگان خویشاوند که بهدلیل حضور مشترک در یک بافت یکسان همدیگر را تداعی میکنند و نیز نحوۀ چینش آنها تحت تأثیر بافت موقعیت سوره قرار دارد. بافت موقعیت این سوره دربارۀ واقعۀ قیامت است که واقعهای بس عظیم و دهشتناک است و شدت آن روز بحدى است که اقرباى انسان و نزدیکانش که یک روز طاقت فراقشان را نداشت و آنها را یاور و بازوى خود در زندگى مىپنداشت، در آن روز از آنان مىگریزد؛ براى اینکه شدت آن، چنان آدمی را احاطه مىکند که نمىگذارد به یاد چیزى و کسى بیفتد و اعتنایى به غیر خود کند، حال غیر خودش هرکه مىخواهد باشد. اما همانطور که پیشتر اشاره شد، وجود برخی واژهها در آیۀ بحث شده سبب پیشی گرفتن و یا مؤخر شدن این واژگان خویشاوند شده است. دربارۀ پیشیگرفتن واژۀ «أخیه» بر دیگر واژگان برخی از مفسرین (ابنعاشور، 1984، ج30، ص119؛ الآلوسی، 1415، ج15، ص251؛ الزمخشری، 1407، ج4، ص705) بر این باورند که بهدلیل وجود واژۀ «یفرّ» چینش این گروههای خویشاوندی براساس سیر صعودی و پلکانی صورت گرفته است؛ زیرا انسان در دوران کودکی با برادر خود روابط نزدیکتری دارد، سپس به والدین اشاره میکند؛ زیرا والدین بیش از هر فرد دیگری به فرزند خود عشق میورزند. در همین مرحله نیز ذکر «أم» بر «أب» پیشی گرفته است؛ چون عشق و مهر مادر به فرزندش بیشتر از پدر است. از سوی دیگر فرار انسان از پدر بیشتر بر ترس و تنشهای فکری مخاطب میافزاید؛ زیرا پدر در سختیها و مشکلات تکیهگاه محکمی خواهد بود و فرار از چنین تکیهگاه محکمی نیز پیامی جز شدت حوادث و سختیهای آن روز ندارد. در نهایت امر، رابطۀ انسان با همسر و فرزندانش مستحکمتر و شدیدتر از گروههای پیشین است. بنابراین اضطراب و ترس و وحشت روز قیامت بهاندازهای است که انسان هرچه پیشتر میرود و این قرابت را بیشتر احساس میکند، به دنبال آن بر ترسش افزوده میشود. نتیجۀ سخن اینکه کاربست چنین چینش واژگانی در معطوفات موجود در آیه، آبستن معانی شعاعی خاصی مانند شدت حوادث، ترس مهارناشدنی، خفقان و ناامنی مفرط در روز واقعه است که خداوند حکیم برای به تصویرکشیدن آن از نزدیکترین، ملموسترین و گویاترین روابط انسانی سود جسته است. نگارندگان پژوهش حاضر بر این باورند که معنای شعاعی برگرفته در آیۀ فوق تداعیگر آیۀ 2 سورۀ حج است که خداوند در آن جنون و دیوانگی انسان را در صحرای محشر به تصویر میکشد و اعمال غیرارادی، جنونآمیز و اضطراب پدیدار در تمام وجود آنها را در ذهن ترسیم میکند: (یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَى النَّاسَ سُکارى وَما هُمْ بِسُکارى وَلکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ) (حج: 2). در آیة فوق، خداوند در ترسیم صحنۀ قیامت از صفت مست برای انسانها استفاده میکند؛ زیرا بیآنکه شرابی نوشیده باشند، از سختی حوادث آن روز بسان افرادی مست، رفتاری دیوانهوار و غیرارادی انجام میدهند. افزون بر ساختار زبانی یادشده، به گزینش واژة «الصاخة» نیز در این آیه اشاره میشود. با نگاهی بر ساختار آوایی واژه که دربردارندۀ حرف صفیری صاد مشدّد در کنار حرف مدّ الف و حرف خشن خاء است، بار دیگر معانی شعاعی صحنههای هولناک، احساس غم و ترس فراوان تجسم مییابد و کاملاً با بافت موقعیتی کلام همراه میشود.
2-4-4- معانی شعاعی در هنجارگریزی از ضمیر به اسم ظاهر علم نحو در کلام اصول و معیاری را حاکم میسازد که در نظم کلام استفاده میشود؛ اما گاه در یک ساختار نحوی نظم موجود در کلام به هم ریخته و آرایش و نظم جدیدی برجسته میشود (الرافعی، 2000، ج2، ص258). برخورد موشکافانه با شیوة جدید ساختار نحوی با مقولۀ «هنجارگریزی»، «آشناییزدایی» یا «انحراف از نُرم16» تحقق مییابد که در پس خود معانی شعاعی برخاسته از حالات عاطفی و روانی را میآفریند (شمیسا، 1380، ص36). در پی چنین آشناییزدایی، زایش فکری و تعبیری جدید صورت میپذیرد. گفتنی است استفاده از هنر برجستهسازی یا آشناییزدایی که در قالب هنجارافزایی یا فراهنجاری رخ مینماید، اگر دارای انسجام با بافت موقعیتی کلام باشد، از عیب مبرا است و خلاقیتی هنری به شمار میآید و بر عناصر زیباییشناختی کلام میافزاید. دراینمیان فرایند هنجارگریزی در زبان قرآن کریم سهم گستردهای در زایش معانی شعاعی به خود اختصاص داده است. نکتۀ مهم آنکه تبلور سازوکار هنجارگریزی در ساختار زبانی قرآن کاملاً هدفمند صورت گرفته است؛ بهطوریکه این برجستهسازی کلامی با توجه به زبان معیار نوعی بازسازی و بازآفرینی زبان معیار در نظر گرفته میشود که از بسیاری لایههای معنایی متن واعجاز ادبی آن پرده برمیدارد (شبایک، 2016، ص6). هنجارگریزی برآمده از چرخش ضمیر به اسم ظاهر یکی از انواع هنجارگریزی در زبان قرآن است که موجب زایش فکر و معنای جدید میشود. همچنانکه در سورۀ یوسف مشاهده میشود: (اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ * قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ) (یوسف:9-10). علمای علم نحو در بحث از اسم ظاهر و ضمیر معتقدند ضمیر بهمنظور تکرار نکردن اسم ظاهر میآید. در چنین جایگاهی تکرار اسم ظاهر به جای ضمیر جایز نیست؛ اما در این آیه واژة یوسف در مرتبۀ دوم به جای ضمیر برجسته شده که فراهنجاری نحوی را ایجاد کرده است. در واکاوی چنین بازآفرینیِ کلامی گفته میشود، این چرخش از ضمیر به اسم ظاهر درنهایت هدفمندی صورت میگیرد و معانی حاشیهای و دریافتهای عاطفی خاصی را به همراه دارد که برخی از مفسرین به رگههایی از این معانی اشاره داشتهاند. هنگامی که یکی از برادران یوسف برادران دیگر را مخاطب قرار میدهد و از آنها میخواهد که یا یوسف را بکشند و یا او را در جایی رها کنند، برادری دیگر آنها را از کشتن یوسف منع میکند و لفظ یوسف را بار دیگر در عبارت خود «لاتقتلوا یوسف» به شکل اسم ظاهر میآورد. درحالی که در جملة پیشین اسم ظاهر در عبارت «اقتلوا یوسف» بیان شده بود. آلوسی در کتاب روحالمعانی بر این باور است که گویندة عبارت «لاتقتلوا یوسف» در نظر داشته تا با برجستهسازی موجود در اسم ظاهر آنها را از کشتن کسی که برادر آنهاست برحذر دارد و حس شفقت را نسبت به برادر و همخونشان ایجاد کند؛ زیرا قتل از جمله گناهان کبیره است (الآلوسی، 1415، ج6، ص384) و اگر این قتل، قتل برادر به دست برادر باشد، در نهایت سنگدلی است. در کتاب «محاسن التأویل» نیز در واکاوی معنایی این عبارت به ساختار زبانی کلام در قالب فراهنجاری فوق اشاره میشود که کاربست چنین سازوکاری در این آیه بر بار عاطفی کلام میافزاید و حس برادری را به شکلی برجسته به تصویر میکشد. حال آنکه وجود ضمیر، معانی شعاعی همچون ایجاد حس شفقت و ترحم و منع از قتل که از گناهان کبیره است را در شکلی برجسته تداعی نمیکند: «...القتل من الکبائر التی یخاف معها سدّ باب الصلاح وإنما أظهره فی مکان الإضمار استجلابا لشفقتهم علیه، أو استعظاما لقتله» (قاسمی، 1418، ج6، ص156).
5-4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت بلاغی قرآنکریم مجاز عقلی از جمله ساختارهای بلاغی است که بر اسناد فعل یا آنچه در معنای فعل است، به غیر فاعل حقیقی اطلاق میشود. اسناد مجازی، مجاز اسنادی یا مجاز حکمی از جمله اصطلاحاتی است که از این نوع مجاز حکایت دارد؛ زیرا به رابطۀ نسبت یا حکم بین کلمات اشاره دارد که عقل بشر به داوری در چنین امری برمیخیزد (نجاریان، 1385، ص133). دکتر شمیسا معتقد است، اسناد مجازی نوعی اغتشاش در محور ترکیبی یا همنشینی زبان ایجاد میکند و این نوع اسناد به مسندالیه شکلی نامتعارف دارد (شمیسا، 1380، ص292 و293). خداوند بلندمرتبه در سورة قمر آورده است: (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ) (قمر:1) در این آیه فعل اقترب و انشقّ به جای اسناد به فاعل حقیقی به ساعت و ماه نسبت داده شده است. دکتر عایشه عبدالرحمن در کتاب خود به تفسیری بلاغی از این مجاز اشاره دارد که با استنباطات فردی در این بافت به معانی شعاعی دست یافته است. از نگاه عایشه عبدالرحمن نسبت فعل به فاعل غیرحقیقی در این عبارت الهامبخش این معنای شعاعی است که تمامی مخلوقات عالم برای زمان برپایی روز قیامت بهطور خودکار آماده هستند. بهطوریکه همه تحت سیطرة این واقعه قرار گرفتهاند و بهایندلیل نیاز به فرماندهای برای امرکردن به اقتراب یا انشقاق نیست؛ بلکه تمامی ابزارها برای رخداد این واقعه به شکلی خودکار دست به عمل میزنند و تمامی انفجارها و متلاشیشدنها به شکل ناگهانی و خودکار صورت میپذیرد (عبدالرحمن، 1990، ج1، ص68). با توجه به این زایش معنایی در آیه به اصالت تعبیر در قرآن اشاره و آن مجاز نوعی حقیقت قلمداد میشود؛ زیرا یکی از مهمترین نکاتی که دانش نوین «زبانشناسی شناختی» بر آن تأکید دارد، این اصل پربار است که هر تعبیری بر مفهومسازی خاصی مبتنی است. انسان از یک موقعیت، تعابیر زبانی مختلفی دارد. این تعابیر هرچند یک موقعیت را نشان میدهد؛ اما تفاوتهای مهمی میان آنها وجود دارد. بهبیاندیگر اصل پیشگفته بر این باور است که هر تعبیری دارای اصالتی است که باید از برگرداندن آن به تعابیری دیگر خودداری کرد و به همان معانی نهفته در یک متن بدون هیچ تغییری دست یافت (قائمینیا، 1390، ص129-130). درنتیجه این مفهوم سازی ذهنی یعنی اسناد اقتراب و انشقاق به ساعت و ماه نه تنها مجاز نیست؛ بلکه یک حقیقت نوزایش در اینگونه نسبتسازی به شمار میآید که معانی شعاعی موجود در آن تنها با همان تعامل امر ذهنی با امر عینی فهمیده میشود. پس کاربرد چنین فضاهای آمیخته در موقعیتهای خاص تنها تعبیر اصلی به شمار میآید که هیچ کاربست دیگری قادر به تجلی چنین معنای نوپدیدی نیست.
5- معانی شعاعی در گسترۀ بافت غیر زبانی/بافت موقعیت قرآن کریم بافت موقعیت - همانطور که پیشتر گفته شد- عاملی تعیینکننده و بسیار مؤثر در تحلیل متن است؛ چراکه معانی و تفسیر متن در بافت موقعیت دستیافتنی است. این بافت دارای ابعاد و گسترۀ مختلفی است. در کنار موقعیتهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و روانی، «تابو» از جمله تحولات معنایی است که از آن با عناوینی مانند «ملاحن» و «توریه» یاد میشود (زوین، 2000، ص15). در این مقوله حرامواژهها به دلیل ترس از ضرر و زیان یا به دلیل کراهت امر از بیان صریح بازداشته میشوند و به جای آن از ساختار کنایهای و «تلطیفکلام» استفاده میشود. اینگونه تابوها در موقعیتهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، دینی و روانی مطرح میشوند (اولمان، 1975، ص174) و به زایش معانی شعاعی میانجامند.
1-5- معانی شعاعی در موقعیت دینی گفتمان پیامبران با خداوند زبان قرآن در تمامی ابعاد زندگی همچنین در حوزۀ طرح مسائل دینی، جنسی، اجتماعی و... با نام زبانیمعیار مدّنظر قرار میگیرد؛ زیرا قرآن در این زمینه از صراحتگویی در کلام و بیان الفاظ تحریکآمیز و دور از ادب سرباز میزند. یکی از نمونههای حفظ حریم خداوند و دوری از تابوهای موجود در موقعیت دینی، سخنی است که از زبان حضرت عیسی(ع) در گفتگو با خداوند صورت گرفته است. وی در پاسخ به خداوند دربارۀ دروغی که نصاری به او و مادرش بستهاند، اینگونه پاسخ میدهد: (وَإِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَلا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ* ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ* إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (مائده:116-118) حضرت عیسی(ع) در گفتمان با خداوند نهایت ادب و نزاکت را در مقابل مقام والای ذات اقدسش به نمایش میگذارد. با وجود آنکه سؤال خداوند در مقام توبیخ است، حضرت عیسی(ع) با توجه به موقعیت رفیع خداوند کلام خود را با عبارت «سبحانک» شروع میکند که این واژه الهامبخش نهایت ادب و اظهار خواری در برابر عظمت الهی است. همچنین آن جناب با این عبارت مبرا بودن خود را از اعتقاد به شریک برای خداوند ترسیم میکند (البغدادی، 1415، ج2، ص94). ابنکثیر در تفسیر خود علت گزینش چنین پاسخی را نشانگر ادب و عفت گفتمانی عیسی(ع) در برابر خداوند میداند که نوع گزینش واژگانی بدان اشاره دارد. چنانچه میگوید: «هذا توفیق للتأدب فی الجواب الکامل» (الدمشقی، 1419، ج2، ص121) چنین معنای ذکرشده از جانب ابنکثیر معنای شعاعی و فراوضعی برگرفته از واژه است. در ادامة آیه نیز حضرت عیسی(ع) به اقتضای موقعیت دینی موجود از عبارتی به شکل (إن کنتُ قلتُه فقد علمتَه) استفاده کرده است که این عبارت هم تأکیدی بر رعایت ادب وعفت کلامی ایشان است؛ زیرا بهجای پاسخی بدین شکل که (من آن را نگفتهام) علم کامل را نزد خداوند میداند و اشاره دارد که خداوند به احوال بندگان و اسرار و نهان آنها آگاه است. بنابراین در نهایت ادب به مقام شامخ الهی نیز اعتراف میکند (ابنقیم، 2003، ج2، ص378). درحقیقت تابوهای دینی در گفتمان با خداوند ساختار زبانی و گزینش واژگانی خاصی را در آیات مدّ نظر ایجاب میکند. در عبارت بعدی یعنی (مَاقلتُ إلاّ مَا أَمَرتَنی) خواننده درمییابد که حضرت عیسی(ع) از یکسانسازی در عمل خود و خداوند پرهیز میکند؛ زیرا برای دستور خود به نصاری از فعل (قلتُ) و برای دستور خداوند به خود از فعل (أمرتَ) استفاده کرده است. این مسئله الهامبخش اعتقاد قلبی حضرت عیسی(ع) به انحصار امر و دستور حقیقی به خداوند است (الآلوسی، 1415، ج2، ص413). این بیان نهایت ادب، خشوع، تسلیم و خواری حضرت عیسی(ع) در برابر معبود را به تصویر میکشد؛ زیرا مقام شامخ الهی تنها سزاوار چنین ساختار زبانی است.
2-5- معانی شعاعی تابوهای اجتماعی در گسترة مسائل جنسی قرآنکریم طرح مسائل جنسی را در ردیف تابوهای اجتماعی جای میدهد و در این راه از عباراتی کنایهوار مدد میگیرد. (الصغیر،1420، ص15)؛ زیرا تعبیر صریح و بیپرده از این مسائل در موقعیتهای اجتماعی و فرهنگی شایستة فطرت پاک انسان نیست و باید در این زمینه از متانت گفتاری همراه با بیان کنایی و غیرصریح استفاده کرد. بهدیگرسخن استفاده از زبان رمز، ایما و کنایه در این بافتهای موقعیتی، تصویرگر معانی شعاعی همچون ادب، عفت و متانت رفتاری و گفتاری است (وافی، 1973، ص263). چنانچه در این آیه آمده است: (نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُم...) (بقره: 223) واژة حرث در لغت به معنای آماده و هموارکردن زمین برای کشت است و به اولین کاشت و پاشیدن بذر در زمین اطلاق میشود (الجوزی، 1979، ص91). بهکارگیری واژة حرث در آیه مبتنی بر سازوکار تشبیه است که در آن، باروری زن به باروری زمین برای تولید همانند شده است و این به سبب ارتباطی است که میان نتیجۀ جماع (آمیزش) و نتیجۀ حرث (کاشت زمین) وجود دارد. مقصود از «حرث» در اینجا همان اشاره به مقاربت جنسی است که در این آیه از صراحتگویی به دور است و از تشبیه و کنایه برای این منظور استفاده شده است. از تشبیه موجود در آیه که به شکل کنایی به عمل جنسی اشاره دارد، اینگونه استنباط میشود که انسان باید در صحبت از مسائل زناشویی و مقاربت جنسی متانت گفتاری داشته باشد و از صراحت در این امر بپرهیزد. درواقع قرآن با این ساختار کلامی معانی شعاعی وزینی همچون ادب و مراعات حریم فردی و اجتماعی را برای انسان به تصویر میکشد. زمخشری کنایات و عبارات غیرصریح در اینگونه آیات را دارای حکمتهای نهفتۀ الهی میداند؛ زیرا در باور وی ساختار زبانی این آیات، تعلیم و تربیـتی قرآنی را متبلور میسازد و انسان کامل را به چنین ادب گفتاری و رفتاری ملزم میکند: «من الکنایات اللطیفة والتعریضات المستحسنة وهذه وأشباهها فی کلام الله آداب حسنة على المؤمنین أن یتعلموها ویتأدبوا بها ویتکلفوا مثلها فی محاورتهم ومکاتبتهم» (الزمخشری، 1407، ج1، ص265و266). کنایة موجود در این آیه از واژة حرث است که زن را در بحث تولید نسل و محافظت از آن به زمینی حاصلخیز تشبیه میکند تا نهال را درون خود پرورش دهد و از آن تا زمان برداشت محافظت کند. نکتة شایانذکر آنکه خداوند حکیم با آوردن واژة «حرث» بهجای «جماع» علاوه بر متانت در گفتار وآموزش ادب جنسی به لایههای معنایی دیگر نیز اشاره دارد و آن اینکه در بحث زناشویی مسئلة مهم تنها لذت جنسی و مادی نیست. درواقع باید گفت این مسئله هدف اصلی محسوب نمیشود؛ بلکه با آوردن بحث حرث مسئلة تولید نسل و حفظ آرامشی که در تولد و خلقت انسانی به وجود میآید، مهمترین معانی شعاعی در این کنایه است و بر ارزش وجودی زن میافزاید و مرد را از نگاه کالاگونه و شهوانی به زن باز میدارد. گزیدة کلام آنکه معانی شعاعی در بافتهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، روانی و دینی در این آیات خلاصه نمیشود و این بافتها ساختارهای مختلف زبانی از آوا و حروف گرفته تا کلمه و جمله را شامل میشود و شبکههای شعاعی معنا را ایجاد کند که در نمود اعجاز ادبی قرآن مهم تلقی میشود.
6- رهیافتهای پژوهش در صفحات پیشینِ این جستار معانی شعاعی حاصل از عناصر بافتبنیان در گفتمان قرآنی تحلیل معناشناسانه شد و ضمن پارهای از آیات قرآن کریم نشان داده شد که: - معانی شعاعی متن قرآن کریم از لابهلای ساختارهای زبانی و غیرزبانی دریافت میشود. با این ویژگی که این ساختارها نزد خوانندهای خاص معنایی را به شکلی آزاد تداعی می کند که آن معنا به ذهن دیگر افراد آن محیط زبانی خطور نکرده است. علت این امر همان تفاوت تجربیات و حالات درونی است. در این میان ساختارهای زبانی همچون ساختار آوایی، واژگانی، صرفی، نحوی و بلاغی در واکاوی معانی پنهان متن از اهمیت برخوردار هستند. بافت غیرزبانی نیز با رویکردی تحلیلی در مسائل روانی، دینی، اجتماعی در گزینش سبکهای مختلف قرآن تأثیرگذار است. گفتنی است تغییر روساختها در تحول زیرساختها و درنتیجه تحول معنایی ساختارهای زبانی قرآن تأثیر بسزایی دارد. - همخوانی واکها و همخوانها در ساختار آوایی قرآن کریم معانی شعاعی خاصی را آفریده است. استفاده از حروف نرم یا خشن کاملاً با بافت موقعیتی کلام هماهنگی دارد. در ساختار صرفی نیز توجه به ساختار واژهها از نظر همسانی شکل ساختواژی، تعریف و تنکیر در زایش معانی شعاعی تأثیر گذار بوده است. همچنانکه در ساختار نحوی زیباییشناسی تقدیم و تأخیر و فراهنجارهای موجود در آن در زایش معانی شعاعی نقشآفرینی میکند. در ساختار ادبی فراهنجارهای موجود در محور جانشینی و در قالب استعارات بدیع، کنایات و مجاز، معانی شعاعی متمیزانهای را به وجود میآورد. - در فهم معنا توجه به ساختارهای زبانی متن بدون توجه به اسباب نزول یا همان موقعیت موجود آن ساختار زبانی معنای کامل و دقیق را به وجود نمیآورد؛ بنابراین از آنجا که متن به مقتضای موقعیت زبان نوشتاری خود را میپروراند، توجه توأمان به هر دو ساختار در شناخت معانی شعاعی دخیل است. - در بافت موقعیتی شبکههای شعاعی معانیای همچون ترس، حس بدبینی وحقارت و... به فراخور موقعیتهای مختلف اجتماعی، دینی و فرهنگی و...تولید میشود و در تابوهای مرتبط با این موقعیتها نیز ادب قرآنی و حفظ حریم فردی و اجتماعی به تصویر کشیده میشود که کاملاً با ساختار زبانی کنایه یا مجاز همخوانی دارد. - در پژوهشهای قرآنی چه در باب تفسیر و تحلیل متن و چه در باب ترجمه به معانی شعاعی کمتر توجه میشود. حال آنکه توجه به چنین معنایی در تصویرسازی تمامی مکملهای معنایی متن و تبلور حکمتهای نهفتۀ آن مهم تلقی میشود. | ||
مراجع | ||
4. ابنقیم الجوزیة، محمد بن أبیبکر (2003)، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تصحیح محمد المعتصم بالله البغدادی، بیروت: دارا الکتاب العربی، طالسابعة.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,002 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 3,501 |