
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,970 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,520,194 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,279,199 |
مسئولیت یزید در واﻗﻌﮥ کربلا و شهادت امامحسین(ع) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 9، شماره 4 - شماره پیاپی 36، دی 1396، صفحه 33-49 اصل مقاله (325.7 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.76163 | ||
نویسندگان | ||
عبدالرحیم قنوات* 1؛ مصطفی گوهری فخرآباد2 | ||
1دانشیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشکده الهیات، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران | ||
2استادیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشکده الهیات، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران | ||
چکیده | ||
موضوع دخالتکردن یا دخالتنکردن یزید در شهادت امامحسین(ع) و پدیدآوردن واﻗﻌﮥ کربلا از همان آغاز، محل اختلاف بود. تبرئهجستن یزید از قتل امام(ع) به این اختلاف دامن زد و در طول زمان، بر شدت آن افزوده شد. شماری از علمای سنی ضمن تأیید نقشداشتن یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، او را به علتهای متعدد مستوجب لعن و حتی تکفیر دانستهاند؛ اما گروهی دیگر در دفاع از عقیدﮤ مشروعیت خلفا، او را از این اتهام مبرّا کردهاند و ابنزیاد را عامل این واقعه دانستهاند. این پژوهش در پی آن است تا مسئولیت یزید را در پدیدآمدن واﻗﻌﮥ کربلا واکاوی کند. به همین منظور، نخست علتهای کسانی را بررسی میکند که قائل به تبرئه یزید هستند و سپس علتهای خود را مبنیبر نقشداشتن مستقیم یزید در شهادت امامحسین(ع) و رخدادن فاﺟﻌﮥ کربلا مطرح خواهد کرد. | ||
کلیدواژهها | ||
واﻗﻌﮥ کربلا؛ تبرئهنگاری یزید؛ مسئولیت یزید | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه ترس یزید و طرفداران دستگاه خلافت از نتایج فاﺟﻌﮥ کربلا، موجب شد که از همان آغاز، هریک درصدد انکار نقش خود در واﻗﻌﮥ کربلا برآیند. شخص یزید در رﺃس تبرئهکنندگان قرار داشت که کوشید گناه این کار را بر گردن عامل خود در عراق، یعنی عبیداللهبنزیاد، افکند. این موضوع بهمرور دستاویز عدهای از طرفداران دستگاه خلافت، با انگیزههای مختلف، شد تا بهشیوههای مختلف، با مبهمکردن مسئله، پای یزید را در جایگاه خلیفه مسلمانان و فرزند معاویه از این ماجرا کنار بکشند. این تبرئهنگاران برای رسیدن به مقصود خود به علتها و توجیههایی مستمسک شدهاند. این پژوهش در پی آن است که در خلال بررسی ساﺑﻘﮥ تبرئهنگاری یزید در بین اهلسنت و تأمل در علتهای ایشان، ﻣﺴﺌﻠﮥ خود یعنی علتهای نقشداشتن مستقیم یزید در واﻗﻌﮥ کربلا و قتل امامحسین(ع) را اثبات کند.
پیشینه دربارﮤ نقش یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، میان شیعیان بهطور معمول فرض بر این بوده است که این مسئله امری بدیهی است و به اثبات نیازی ندارد. دربارﮤ نگاه اهلسنت به قیام امامحسین(ع)، کتاب مستقلی باعنوان انقلاب کربلا از دیدگاه اهلسنت وجود دارد1 که در قسمتی از آن، مؤلف از دیدگاه اهلسنت دربارﮤ مسئولیت یزید در این واقعه سخن گفته است که البته بررسی کاملی صورت نگرفته است. همین مؤلف مقالهای باعنوان «مشروعیت یزید از دیدگاه اهل سنت» دارد2 که تاحدودی چکیدهای از کتاب مذکور است. مقاﻟﮥ دیگری باعنوان «احیاءالعلوم و تطهیر یزید» وجود دارد3 که در آن، مؤلف ضمن بررسی دیدگاه غزالی درصدد برآمده است تا نظریههای معارض وی را از زبان علمای اهلسنت پیدا کند. درآنسو، یکی از مؤلفان سَلَفی در کتابی باعنوان مواقفالمعارضه فی عهد یزیدبنمعاویه4 کوشیده است با گردآوری نظریههای علمای موافق یزید، او را از این اتهام مبرّا کند. ازجمله افرادی که وی نام میبرد: ابنتیمیه (الوصیهالکبری، 45)، ابنطولون (القیدالشرید، ق13أ)، یوسفالعش (الدولهالامویه، 69) و الطیبالنجار (الدولهالامویه، 103) هستند (الشیبانی، 1429ق: 380و381).. ازسویدیگر، عدهای از نویسندگان عرب معاصر به جای خطاگیری از یزید، تلاش کردهاند با نامشروع نشاندادن عمل امام در قالب شورشی علیه خلیفه، عمل یزید را مشروع نشان دهند. به باور اینان، چون مردم با یزید بیعت کرده بودند وی ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع و پذیرفتهشدﮤ همگان بود و حسینبنعلی(ع) نباید علیه او قیام میکرد. ازجمله این افراد که باید به آنها کرد: محمدالخصرمی در کتاب تاریخالاممالاسلامیه، محمدعزت دروزه در تاریخالاممالعربی و ابراهیمعلی الشعوط در کتاب اباطیل یجب ان تمحی منالتاریخ هستند (ناصری، 1382ش: 252و253). نویسندگان شیعی برای اثبات مسئولیت یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، تاکنون بیشتر به سراغ آراء علمای سنی رفتهاند و کوشیدهاند ازطریق علتآوردن از دشمن به موافقان یزید پاسخ گویند. شیوﮤ ناکارآمدی که بهطور معمول، در مناظرات و مجادلات کلامی شیوﮤ غالب است؛ برای نمونه اصغرینژاد در مقاﻟﮥ خود، نظریههای شماری از این افراد را گرد آورده است: ﻣﺄمون در بخشی از نامهای که آن را برای رسواسازی بنیامیه نوشت (اصغرینژاد، 1390: 279و280 به نقل از طبری، 8/188؛ محمدبنحبیب بغدادی در کتاب المحبّر، 490؛ ابواسحاق اسفراینی در نورالعینفیمشهدالحسین، 21؛ ابنابیالحدید، 14/279و280؛ شبلنجی در نورالابصار، 129و130). ناصری نیز در کتاب خود، فهرست بلندبالایی از این افراد به دست داده است: (ناصری، 1385: 305تا319؛ به نقل از جاحظ در رساﻟﮥ بنیامیه، 1تا3؛ طبرانی در مقتلالحسینبنابیطالب، 36؛ سیوطی در تاریخالخلفاء، 1/183،185؛ ابنجوزی در الردعلیالمتعصبالعنید، 68و69؛ شمسالدین ذهبی در شذراتالذهب، 1/10 و...).
1. تبرﺋﮥ یزید در بین اهلسنت پس از شهادت امامحسین(ع)، یزید نخستین کسی بود که موضوع تبرﺋﮥ خود را از این کار مطرح کرد. او پس از ملاقات با اسرا و دیدن وضعیت آنها، در مجلس شامِ از کردﮤ خود ابراز پشیمانی کرد. او این پشیمانی را با گریستن بر امامحسین(ع) (سبط بنجوزی، 1418: 234)، اظهار ملاطفت با امامسجاد(ع) (دینوری، 1368: 261؛ طبرسی، 1417: 1/475)، دادن اجازﮤ سوگواری برای امام(ع) به خانوادﮤ خود (بلاذری، 1998: 222؛ طبری، بیتا: 5/464؛ ابنکثیر، 1413: 8/112)، لعن ابنزیاد و افکندن مسئولیت این کار بر دوش او و متهمکردن او به تعجیل در کار امامحسین(ع) (بلاذری، 1998: 222، 233؛ دینوری، 1368: 261؛ ابنقتیبه، بیتا: 2/7؛ طبری، بیتا: 5/461، 465؛ مسکویه، 1379: 2/74و75؛ شیخمفید، 1399: 237، 246) و رسیدگی به وضعیت اسرا (دینوری، 1368: 261؛ بلاذری، 1998: 199؛ طبری، بیتا: 5/464) نشان داد. در این خصوص باید به چند نکته توجه کرد: نخست آنکه پشیمانی وی اولیه نبود؛ به این معنا که وی با دیدن سر بریدﮤ امام و وضعیت اسرا، نخست ابراز شادمانی و رجزخوانی کرد (خوارزمی، 1948: 2/58و59؛ سبطبنجوزی، 1418: 235؛ ابنکثیر، 1413: 8/211) و سپس که با اعتراضهای حضرت زینب(س)، امامسجاد(ع)، خانوادﮤ خود و شماری از حاضران در مجلس روبهرو شد، ابراز پشیمانی کرد (طبری، بیتا: 5/461و462؛ شیخمفید، 1399: 246؛ ابناعثم، 1406: 3/152تا154). نکته دوم توجه به این مطلب است که پشیمانی از واقعهای همواره بهمعنای انکار نقش و رد مسئولیت در آن نیست و این موضوع آنچنان که عدﮤ بسیاری از موافقان یزید بدان تمسک جستهاند، نباید علت بیگناهی وی تلقی شود؛ بلکه برعکس ابراز پشیمانی از واقعهای بهمنزﻟﮥ پذیرش مسئولیت خود در آن واقعه است.. سوم فرض ما براین است که حتی همین ابراز پشیمانی ثانویه نیز با صداقت همراه نبوده است؛ چراکه وی پس از این ماجرا، برای مجازات قاتلان امامحسین(ع) و در رﺃس آنها ابنزیاد، اقدام عملی انجام نداد؛ بلکه آنها را تشویق هم کرد و همراه ابنزیاد روزهای متمادی به بادهگساری و شعرسرایی مشغول بود (مسعودی، 1970: 5/156و157؛ سبطبنجوزی، 1418: 260). البته اینکه چرا ابنزیاد برخلاف یزید خود را از قتل امامحسین(ع) مبرا نکرد، شاید به این موضوع بازگردد که بههرحال یک نفر باید مسئولیت این ماجرا را برعهده میگرفت و درصورت انکار ابنزیاد، تمام نگاهها متوجه یزید و عمل او میشد و دیگر جایی برای تبرئه او باقی نمیماند. شاید باتوجه به کماهمیت جلوهکردن این موضوع نزد ابنزیاد یا برای کشیدن جور مسئولیت یزید دراینباره، ابنزیاد بهطور عمد سکوت اختیار کرد. چهارم توجه به انگیزﮤ یزید از این اظهار پشیمانی اهمیت دارد. بهنظر میرسد وی هنگامیکه به مقصود خود، از نظر او دفع ﻓﺘﻨﮥ امام، رسید درصدد برآمد که تاحد ممکن از عواقب سوء آن بکاهد؛ چراکه تردید نداشت کشتن نوﮤ پیغمبر(ص) آن هم بهاینصورت را عراقیان که دل در گرو محبت آلعلی(ع) داشتند، بیپاسخ نخواهد گذاشت؛ چنانکه اگر اجل به او مهلت میداد، بروز قیامهای متعدد و خونینی را شاهد بود که برخی از آنها، مانند نهضت توابین و قیام مختار، دستکم در ظاهر در لباس خونخواهی امامحسین(ع) آشکار شد. بهنظر میرسد که در بین شماری از علمای اهلسنت، تبرﺋﮥ یزید به عواملی چند بازمیگردد که ازجمله آنها اعتقاد به عدالت صحابه است.5 براساس این دیدگاه چون یزید فرزند معاویه، از صحابه پیغمبر(ص)، است باید حرمتش تاحد امکان حفظ شود. عامل مهمتر، اندﻳﺸﮥ مشروعیت خلفا در میان اهلسنت است که از باب اطاعت از اولیالامر، مشروعیت خلفا و سلاطین تضمین میشود؛ ازاینرو، تعدادی از علمای سنی برای حفظ این اندیشه از گزند انتقادها و حفظ جایگاه خلافت در دورﮤ یزید، دست به دامن توجیههایی شدند. بهطور معمول، نویسندگان ساﺑﻘﮥ تبرئهنگاری یزید را به غزالی و کتاب معروف او، احیاءعلومالدین، بازمیگردانند که در آن از لعن یزید خودداری کرده است و در نقشداشتن او در فاﺟﻌﮥ کربلا تردید کرده است. بااینحال، بهنظر میرسد که ساﺑﻘﮥ این اندیشه به مدتها پیش از غزالی بازمیگردد و ریشههای آن را دستکم باید نزد شماری از اهلحدیث یافت.6 ابنقتیبه (درگذشت276ق/889م) در گزارشی ارزشمند دربارﮤ دشمنی اهلحدیث با خاندان پیامبر(ص) در سدﮤ سوم قمری، به موضوع متهمکردن امامحسین(ع) به شورش علیه ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع اشاره کرده است: «آنان... حسینبنعلی(ع) را خارجی میدانند که وحدت مسلمین را درهم شکسته و خونش مباح است؛ زیرا از پیامبر(ص) نقل شده که هرکس از امت من خروج کند و مردم با یکدیگر متحد بودند، پس هر کجا او را یافتید بکشید» (ابنقتیبه، 1412ق: 54). از نگاه اهلسنت، هرکس علیه ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع شورش کند، مصداق اهل بغی است؛ درحالیکه از نگاه شیعه، هرکس علیه یکی از دوازده امام بشورد مصداق اهل بغی است (Kohlberg, 1976: 69). درواقع به باور آنها، اقدام یزید بهطور کامل درست بود و به توجیه نیازی نداشت و در این واقعه، فرد متهم امام حسین(ع) بود. همزمان با ابنقتیبه، جاحظ (درگذشت255ق/868م) در رسالهای باعنوان «رسالة فیالنابته الی ابیالولیدمحمدبناحمدبنداود» از عقاید این جماعت پرده برداشته است. این رساله پاسخ به عقاید گروهی است که سرسختانه مدافع یزید بودند و او را از اعمال شنیعی که به او منسوب بود، مبرّا میکردند. جاحظ از این افراد باعنوان نابته یاد کرده است. در این مسئله محل تریدید است که آیا این نام، عنوان فرقهای خاص در تاریخ بوده است یا فقط نامگذاری ازسوی جاحظ بوده است. جعفریان احتمال داده است که شاید آنها همان سفیانیه باشند که عثمانیهای افراطی بودند و همان فرقهای که شیعیان باعنوان ناصبیها از آنان یاد میکنند (جعفریان، 1379: 148). ﻛﻠﻤﮥ نابته بهمعنای تازهبهدورانرسیده است، از ریشه نَبَتَ بهمعنای روییدن. باتوجه به گزارش ابنقتیبه از اهلحدیث، درمییابیم که اینان گروهی از اهلحدیث بودند که به علی(ع) و آل او بغض و عناد میورزیدند و از طرفداران سرسخت خاندان اموی بودند. بهگزارش جاحظ، آنان میپندارند که قتل امامحسین(ع) و واﻗﻌﮥ حرّه و سنگباران مکه سبب کفر یزید نمیشود (جاحظ، 1384ق: 2/12). سبّ و لعن والیان ستمکار، فتنه و بدعت است؛ اگرچه هر کاری انجام دهند (جاحظ، 1384ق: 2/ 14). اهلحدیث اجماع دارند که قاتل مؤمن، ملعون است؛ ولی اگر همین شخص، سلطان جائر یا امیر گنهکار باشد، سبّ و خلع و نفی و عیبکردنش را روا نمیدانند؛ هرچندکه صلحا را بترساند، فقها را بکشد، فقیر را گرسنه نگه دارد، شراب بنوشد و حدود را تعطیل کند (جاحظ، 1384ق: 2/15).. البته باید توجه کرد که چنین اظهارنظرهایی ازسوی محدثان و سایر علمای سنی، تنها از اندیشههای دینی آنها نشئت نگرفته است و سنیبودن حکومتها و ارتباط عمیق و گستردﮤ این گروه از علما با حکومتهای وقت، ضرورت ابراز چنین اظهارنظرهایی را فراهم میکرد. بنابراین باید گفت اینگونه اظهارنظرها معلول علتهای سیاسی بوده است و با خلافت و حکومت مرتبط بوده است. باید توجه کرد که از دید مردم آن روزگار، بهویژه علویان، امویان غاصب خلافت و فاقد هرگونه مشروعیتی برای خلافت بودند؛ چراکه آنها از خاندان پیامبر(ص) نبودند. در منابع دورﮤ عباسی هم، از آنها نه در جایگاه خلفای پیغمبر بلکه در حکم ملوک یاد میشد؛ ضمن آنکه از دید اکثر مردم، آنها فاقد دینداری و غیرمعتقد به باورهای اسلامی شناخته میشدند؛ بنابراین حسب و نسب عصر جاهلی را برای بهدستگیری رهبری و حکومت نداشتند. در چنین اوضاعی، امویان هم با هرگونه شورش و حتی اعتراض، با قساوت و خشونت بسیار رفتار میکردند؛ برای نمونه باید به اعدام حجربنعدی و گروهی از یارانش بهعلت اعتراض به والی کوفه در دورﮤ معاویه و به دست او، شهادت امامحسین(ع) و یارانش در کربلا و کشتار مردم مدینه و تعدی و تجاوز به اموال و نوامیس آنان در جریان واﻗﻌﮥ حرّه در دورﮤ یزید (Fred M. Donner, 2010:187-188) اشاره کرد. ازاینرو، عالمان وابسته به حکومتهای سنی، از مشروعیت آنان در لباس توجیه اعمال و رفتار حاکمان دفاع میکردند. ابوبکر ابنالعربی (درگذشت543ق/1148م)، قاضی و محدّث مالکی که به یزیددوستی شهرت دارد، از این حیث تاحدودی یک استثناست. وی در کتاب خود، العواصم من القواصم، با استناد به مطلبی از کتاب الزهد احمدبنحنبل، یزید را در زمرﮤ زهّاد عالم قرار داده است (ابنالعربی، 1419: 233)! ازسویدیگر، وی با مقدمهچینیهای متعدد درصدد محکومکردن قیام حسینبنعلی(ع) و تبرئه یزید است. او در نهایت به این نتیجه میرسد که قیام حسینبنعلی(ع) خطایی در محاسبه بود و ازبینرفتن وحدت جامعه اسلامی را باعث شد. وی برای رسیدن به این مقصود، ضمن ابراز همدردی با امامحسین(ع)، احادیثی را در منع شکستن وحدت اسلامی نقل میکند؛ ازجمله اینکه پیامبر(ص) فرمود: «بهزودی اتفاقاتی خواهد افتاد، پس هرکس خواست در بین امت تفرقه افکند، درحالیکه امت همگی با هم اتفاق دارند، او را با شمشیر بزنند، هرگونه که میخواهد باشد». وی سپس نتیجه میگیرد که حتی اگر شریفترین کس، حسینبنعلی(ع)، نیز چنین کند باز مشمول این حدیث خواهد شد؛ بهویژه که بزرگان اصحاب، همچون ابنعباس و عبداللهبنعمر، او را از این کار برحذر کردند (ابنالعربی ، 1419: 232). بهعقیدﮤ ابنعربی اگر قیام وجهی داشت، ابنعباس به انجام آن اولی بود (ابنالعربی، 1419: 233). در ادامه، او در مقام دفاع از یزید برمیآید و با ادعای اینکه او از صحابه بوده است7 و امتیازات صحابه را نیز برای او قائل است، از متهمشدن او به شرب خمر و سایر فسق و فجور بهشدت انتقاد میکند و آنها را از اکاذیب مورخان میداند (ابنالعربی، 1419: 233). عبدالمغیث حنبلی فرد دیگری بود که حدود نیمقرن بعد، بار دیگر این ادعاها را مطرح کرد و بستر را برای واکنش علمای اهلسنت فراهم کرد. او کتابی در فضائل یزید ﺗﺄلیف کرد. عبدالمغیثبنزهیربنعلوی الحربیالبغدادی از علمای نهچندان مطرح حنبلی بود که ابنجوزی و ذهبی بر کمی دانش و اشتباههای حدیثی او انگشت نهادهاند (ابنجوزی، 1426: 34تا39؛ ذهبی، 1405: 12/159). وی در حدود سال 500ق/1106م زاده شد و در سال 583ق/1183م در حربیه (بغداد) درگذشت (ابنجوزی، 1426: 34تا39). از کتاب او خبری نیست. شاید بهعلت محتوای آن که با استقبال جاﻣﻌﮥ سنی روبهرو نشد؛ ولی ابنجوزی حنبلیمذهب با ﺗﺄلیف کتاب الرّدّ علیالمتعصّبالعنیدالمانع من ذمّالیزید بدان پاسخ داد؛ هرچند بهجای نقل سخنان عبدالمغیث و سپس پاسخ بدانها، حوادث دورﮤ خلافت یزید را بررسی کرد تا اینگونه نامشروعبودن اعمال او را معلوم کند. از کتاب فضائل یزید نسخهای در دست نیست؛ اما قضاوت دانشمندان اهلسنت دربارﮤ آن منفی است. بهﮔﻔﺘﮥ ابناثیر، مطالبی عجیب در آن وجود دارد (ابناثیر، 1415: 10/165). ابنکثیر هم در خلال ﺗﺄیید سخن ابناثیر، پاسخ ابنجوزی را به آن پذیرفته است (ابنکثیر، 1413: 12/ 401). ذهبی هم معتقد است برای او بهتر بود هرگز چنین کتابی نمینوشت (ذهبی، 1405: 12/160)... ازجمله علتهایی که این افراد و گروهها برای تبرئه یزید ذکر میکنند: اظهار ناراحتی یزید از عمل ابنزیاد به هنگام مشاهدﮤ وضعیت اسرا در کاخ خود و پس از مجادلهاش با امکلثوم یا حضرت زینب(س) (طبری، بیتا: 5/461و462؛ شیخمفید، 1399: 246؛ ابناعثم، 1406: 3/152تا154)؛ غیرمشروعبودن عمل امام در خروج بر ﺧﻠﻴﻔﮥ قانونی و در کانون اجماع مسلمانان؛ ثابتنشدن نقش یزید در شهادت امام (غزالی، بیتا: 3/125)؛ گناهکاربودن ابنزیاد (ابنصلاح، 1406: 216)؛ دروغبودن بیحرمتیهای یزید به امامحسین(ع) (ابنتیمیه، 1406: 8/141و142؛ ابنحجر هیتمی، 1417: 193). برخی از گزارشهای مربوط به یزید که دستاویزی برای تبرﺋﮥ یزید است، در منابع شیعی آمده است. شاید علت این امر آن باشد که نویسندگان شیعی هرگز گمان نمیکردند که این گزارشها بعدها دستاویزی برای تبرﺋﮥ یزید شود. آنها در جایگاه مورخ، خود را موظف میدانستند تمام اخباری را که صحیح تشخیص میدادند، ذکر کنند؛ بیآنکه در بند استفاده یا سوءاستفاده از این اخبار باشند. در دورﮤ اخیر که اندیشههای سلفی در حال اوجگیری است، موج دفاع از یزید و ابراز ارادت به او نیز در حال فزونی است.8 درمجموع، باید گفت این جریان بیشتر در بین اهلحدیث طرفدار داشته است و همین اندیشهها بعدها و در دورﮤ اخیر، آبشخور آراء سَلَفی و وهّابی شده است.
2. علتهای مسئولیتداشتن یزید در قتل امام حسین(ع) در کنار تعداد چشمگیری از شخصیتها و علمای برﺟﺴﺘﮥ سنی که نقش یزید را در فاﺟﻌﮥ کربلا انکارناپذیر دانستهاند و مستندی محکم برای صدق مدعای این مقاله است، ﺗﺄمل در وقایعی که از مرگ معاویه تا پس از شهادت امامحسین(ع) رخ دادند، بهوضوح نقش اصلی یزید را در این ماجرا ﺗﺄیید میکنند. این وقایع و اتفاقها بهترتیب وقوع تاریخی از این قرار است: .الف. زمینهچینی یزید برای برخورد و جنگ با عراقیان: بنابر گزارشی که در الفتوح ابناعثم کوفی و مقتل خوارزمی آمده است که منابعی شیعی یا با گرایشهای قوی شیعی هستند، یزید در نخستین روز خلافت خود آنگاه که شامیان برای تهنیت خلافت او و تعزیت مرگ معاویه به نزدش آمدند، از خوابی سخن گفت که از درگیری نزدیک با عراقیان خبر میداد. یزید گفت که در خواب دید که در میان او و عراقیان نهری از خون جاری است که وی امکان عبور از آن را ندارد تا اینکه ابنزیاد آمد و او را از نهر عبور داد (ابناعثم، 1406: 3/6؛ خوارزمی، 1948: 1/179). وی خواب خود را چنین تعبیر کرد که بین شامیان و عراقیان بهزودی «ملحمه»ای رخ خواهد داد. هرچند صحت این گزارش محل تردید است، این مسئله تاحدودی روشن است که وی از همان آغاز احتمال بروز خطر را ازجانب عراقیان که دل در گرو محبت خاندان علی(ع) داشتند، احساس میکرد و پیشاپیش مردم شام را برای جنگ با عراقیان مهیا میکرد؛ چنانکه در پایان همین روایت از اعلام آمادگی شامیان برای جنگیدن با آنان سخن به میان آمده است (ابناعثم، 1406: 3/6).
ب. ارسال نامهای تند ازسوی یزید به فرماندار مدینه برای گرفتن بیعت از امامحسین(ع) یا قتل ایشان: بنابر گزارشهای معتبر تاریخی، یزید بلافاصله پس از برتختنشستن نامهای برای کارگزار خود در مدینه، ولیدبنعتبه، نوشت و به او دستور داد تا از حسینبنعلی(ع) و عبداللهبنزبیر بیعت بگیرد. محتوای این نامه را منابع گوناگون ذکر کردهاند؛ درحالیکه در شماری از منابع، تنها از دستور یزید برای سختگیری در امر بیعت سخن گفته شده است (ابنقتیبه، بیتا: 1/174و175؛ بلاذری، 1998: 4/332و333؛ طبری، بیتا: 5/338؛ شیخمفید، 1399: 200). عدهای دیگر از دستور اکید یزید مبنیبر بیعتگرفتن از این دو تن یا فرستادن سرهای آنان سخن به میان آوردهاند (یعقوبی، 1413: 2/154؛ ابناعثم، 1406: 3/9، 19). اینکه یزید در ناﻣﮥ کوتاهی، آن هم بهجای اعلام عام بهطور مخفیانه، از حاکم خود در مدینه چنین خواستهای دارد، نشان از آن دارد که یزید بهدنبال آن بود که درصورت انجام چنین عملی، یعنی گردنزدن آنها، گناه این کار بر دوش والی مدینه بیفتد (Ahmad, 2006: 118-119). ولید پس از دریافت این نامه، بهدنبال امام و ابنزبیر فرستاد، بیآنکه از مقصود خود به آنها سخنی بگوید. گویا این پیشنهاد را مروان داد تا از مقاومت احتمالی آنها برای بیعت یا گریزشان جلوگیری کند (ابناعثم، 1406: 3/9؛ بلاذری، 1998: 4/333)؛ اما آن دو بهفراست از ماجرا باخبر شدند؛ ابنزبیر از رفتن خودداری ورزید و امام با عدهای از همراهان خود نزد ولیدبنعتبه، حاکم مدینه، رفت (ابناعثم، 1406: 3/12؛ دینوری، 1368: 227). شاید امکان این نباشد که بهطور کامل از محتوای ناﻣﮥ یزید آگاه شد؛ اما شواهد تاریخی تاحدودی از دستور یزید برای کشتن امام(ع) و ابنزبیر درصورت امتناع از بیعت خبر میدهند؛ ازجمله عملکرد مروانبنحکم در این ماجرا که هنگامیکه امام(ع) در دارالعماره از بیعت خودداری ورزید و کار بیعت را به فردا و در حضور مردم موکول کرد، مروان به ولید پیشنهاد کرد که او را بدون بیعت رها نسازد و درصورت امتناع، وی را بکشد؛ چراکه بهعقیدﮤ او، رهاکردن امام و ابنزبیر باعث گریختن ایشان و افزایش خونریزی در جامعه میشد و «فتنهای را روشن خواهد ساخت که بهسادگی خاموش نخواهد شد» (خلیفةبنخیاط، 1968: 1/282و283؛ دینوری، 1368: 227؛ بلاذری، 1998: 4/333، 336؛ ابناعثم، 1406: 3/9و10، 14). شدت عمل مروان بهاحتمال از دستور یزید برای بهکاربردن خشونت علیه امام(ع) و احساس خطر او ازجانب امام(ع) ناشی بود. بنابراین امکان این تصور وجود دارد که یزید نیز همین طرح و نقشه را در سر داشت. عزل ولید ازسوی یزید از امارت مدینه پس از اهمال وی در کار امام(ع) (بلاذری، 1998: 4/341) ناخرسندی یزید از عمل ولید و یکیبودن اندﻳﺸﮥ او و مروان را تأیید میکند. ازسویدیگر، امام در حالی در مجلس فرماندار مدینه حاضر شد که از جان خود بیمناک بود و احتمال میداد در صورت بیعتنکردن، کشته شود؛ ازاینرو شماری از بنیهاشم را همراه خود برد (دینوری، 1368: 227؛ ابناعثم، 1406: 3/13). بیشک اگر امام احساس امنیت میکرد، هرگز سی تن را برای محافظت از جان خود، به خاﻧﮥ فرماندار نمیبرد.
ج. بیم امام بر جان خود و خانوادهاش و خروج از مدینه: امام پس از خودداری از بیعت، دریافت که ماندن در مدینه دیگر به صلاح نیست؛ ازاینرو شبانه شهر را ترک کرد و بهطرف مکه رفت که حرم بود. ایشان به هنگام خروج از شهر، به این آیه از قرآن متوسل شد: «پس ترسان و نگران از شهر خارج شد، گفت خدایا مرا از ستمکاران رهایی بخش» (قصص، 21؛9 طبری، بیتا: 5/343؛ شیخمفید، 1399: 202). توسل به این آیه بهخوبی وضعیت اضطراری ایشان را نشان میدهد. بیم از کشتهشدن، عامل این خروج اضطراری بود. ایشان در پاسخ به ابوهُره اسدی که علت خارجشدن ایشان را از مدینه پرسید، پاسخ داد: «بنیامیه مالم را بردند و آبرویم را ریختند، صبر کردم و حال بهدنبال ریختن خونم بودند که گریختم» (ابننما، 1406: 46). ایشان پس از رسیدن به مکه به شعری متوسل شد که انگیزﮤ این خروج را بهخوبی نشان میدهد: «من از اینکه چوپانان صبحگاهان بر من هجوم آرند و محاصرهام کنند باکی ندارم. آنگاه که از ترس مرگ دست ذلت به ظالم دهم تا خود را از خطرهایی که مرا هدف گرفتهاند کنار کشم، مرا نشاید که آزادمرد خوانند» (بلاذری، 1998: 4/337). هنگامیکه یزید به ابنعباس در مکه نامه نوشت و از او خواست که حسین(ع) را از قیام علیه وی بازدارد، ابنعباس پاسخ داد حسین (ع) به من خبر داده است که علت آمدنش به اینجا، رفتار سوء عامل اموی در مدینه و تعجیل در کار ایشان با ابراز سخنانی تند بوده است (سبطبنجوزی، 1418: 215و216).
د. عزل فرماندار مسامحهکنندﮤ مدینه: یزید در رمضان سال 60ق/679م، ولیدبنعتبه را از فرمانداری مدینه عزل کرد و عمروبنسعید اَشدق را با حفظ سمت در امارت مکه، به ولایت مدینه نیز منصوب کرد (طبری، بیتا: 5/343؛ سبطبنجوزی، 1418: 214؛ ابنکثیر، 1413: 8/158). گویا علت عزل ولید نامهای بود که مروانبنحکم به یزید نوشت و در آن از چاپلوسی و سستی ولید در کار امامحسین(ع) و ابنزبیر انتقاد کرد (بلاذری، 1998: 4/341). هنگامیکه عمروبنسعید به مدینه رسید به منبر رفت و تصمیم خود را مبنیبر جنگیدن با ابنزبیر که از همان آغاز هدف او شورش علیه امویان و بهدستگرفتن قدرت بود، اعلام کرد (خلیفةبنخیاط، 1968: 1/283). عزل فرماندار مدینه ﻧﺘﻴﺠﮥ مستقیم خودداری او از کشتن امام بود؛ چنانکه پس از آگاهی از ناﻣﮥ یزید گفت: «نه بهخدا سوگند من قاتل حسینبنعلی(ع)، نوﮤ پیغمبر(ص)، نخواهم بود؛ حتی اگر همه دنیا را به من دهند» (بلاذری، 1998: 4/336؛ ابنکثیر، 1413: 8/157). همچنین هنگامیکه مروان از او خواست امام(ع) را درصورت اجتناب از بیعت بکشد، آرزو کرد ای کاش پیش از این مرده بود و چنین روزی را نمیدید (ابناعثم، 1406: 3/10). به همین علت بلافاصله پس از شنیدن وعدﮤ امام مبنیبر بیعت در حضور جمع، ایشان را رها کرد (ابناعثم، 1406: 3/12؛ ابنکثیر، 1413: 8/158). ولید سپس عبداللهبنزبیر را که از بیراهه به مکه رفته بود، تعقیب کرد؛ اما در پی تعقیب امامحسین(ع) که ازطریق اصلی راهی مکه شد، برنیامد (بلاذری، 1998: 4/334) و بهاینصورت، بهعمد از دنبالکردن امام خودداری ورزید.
ر. اقدام یزید برای دستگیری یا قتل امامحسین(ع) در مکه: یزید پس از آنکه موفق نشد در مدینه از امام بیعت بگیرد، در تلاش بود این کار را در مکه صورت دهد. ازهمینرو نامهای ملاطفتآمیز به ابنعباس نوشت که در مکه به سر میبرد و از او خواست امام را از خروج علیه خود باز دارد و به راه بیعت وا دارد. ابنعباس هم ضمن وعدهدادن به یزید (سبطبنجوزی، 1418: 215و216) درصدد برآمد امام(ع) را از رفتن به کوفه باز دارد و ایشان را به ماندن در مکه، تا پایان مراسم حج، تشویق کند تا ایشان مردم را در ایام حج دیدار کند و نظر آنها را دربارﮤ تصمیم خود بداند؛ سپس اقدام کند و درصورت تصمیم برای خروج از مکه، به محل دیگری غیر از عراق، برای مثال به یمن، برود (مسعودی، 1970: 5/129تا131). اما امام ضمن ﺗﺄیید خیرخواهی ابنعباس، تصمیم خود را به دو علت بازگشتناپذیر عنوان کرد: نخست ناﻣﮥ مسلمبنعقیل مبنیبر آمادگی کامل کوفیان برای همراهی با ایشان و دوم «ترس از دستگیری یا کشتهشدن در مکه و شکستهشدن حرمت حرم امن الهی» (طبرسی، 1417: 1/445؛ ابنکثیر، 1413: 8/177و178). تعجیل امام برای پایاندادن به اعمال حج خود، ازطریق تبدیل حجّ واجب به عمرﮤ مفرده و رهسپارشدن بیدرنگ بههمراه خانواده بهسوی عراق، این احتمال را قوت میبخشد که یزید قصد دستگیری و بهزور بیعتستاندن از ایشان و درصورت اجتناب، ترور اایشان را داشت (ابننما، 1406: 46؛ مجلسی، 1385: 45/99)؛ اما امام(ع) قصد نداشت با کشتنشدن ایشان حرمت خانه خدا بشکند.10
ز. گماردن ابنزیاد بهجای نعمانبنبشیر در کوفه: انتصاب ابنزیاد به امارت کوفه به اشارﮤ سَرجون، مولای معاویه، از اقداماتی است که نشاندهندﮤ شدت عمل یزید در قبال امامحسین(ع) است. پیش از آمدن ابنزیاد به کوفه، نعمانبنبشیر والی شهر بود که بهلحاظ سیاسی، شخص نرمخویی بود. به همین علت، بیشتر مردم شهر به گرد فرستادﮤ امام، یعنی مسلمبنعقیل، جمع شدند؛ بهطوریکه بیم آن میرفت کار از دست بنیامیه خارج شود (سبطبنجوزی، 1418: 221). یزید با آگاهی از اوضاع کوفه، نعمان را عزل کرد و عبیداللهبنزیاد را با حفظ سمتش در جایگاه والی بصره، به امارت کوفه برگزید و به او دستور داد به کوفه رود و اوضاع را تغییر دهد (طبری، بیتا: 5/348؛ مسکویه، 1379: 2/42). ابنزیاد فردی سرسپرده و درعینحال بسیار قدرتطلب و خونریز بود که برای رضای خاطر امیر خود، از هیچ کاری ابا نداشت. بهعقیدﮤ مادلونگ (Madelung)، یزید ازآنرو که حسینبنعلی(ع) را تهدیدی همیشگی برای حکومت خود تلقی میکرد، در آرزوی کشتهشدن او بود؛ اما نمیخواست در چشم مردم در حکم قاتل حسین(ع) جلوه کند؛ ازاینرو ابنزیاد را برای این کار برگزید که بسیار علاقه داشت حسین(ع) را تحقیر کند و بکشد. رفتاری که وی در قبال کشتههای لشکر امام(ع) انجام داد و دستوردادن به پایمالکردن آنها با اسبان، نشانی از این تمایل بود.11 س. نحوﮤ مواجهه با حضور مسلمبنعقیل در کوفه: ﻣﺄموریت اصلی ابنزیاد در کوفه تعقیب و دستگیری مسلمبنعقیل بود؛ چنانکه در همان ناﻣﮥ انتصاب او، به این امر تصریح شده بود که مسلم را دستگیر کند و سپس تبعید یا مقتول کند (دینوری، 1368: 231؛ طبری، بیتا: 5/348، 357؛ ابناعثم، 1406: 3/41و42). ابنزیاد پس از رسیدن به شهر و بهدستگرفتن اوضاع، موفق شد مسلم را دستگیر کند و همراه هانیبنعروه به قتل رساند و اینگونه کار دعوت امام(ع) را در کوفه یکسره کند. او همچنین سلیمان یا سلمان که فرستادﮤ امام(ع) در بصره بود (دینوری، 1368: 231و232؛ ابناعثم، 1406: 3/42و43؛ سیدبنطاووس، بیتا: 44) و عبداللهبنیقطین، قاصد مسلمبنعقیل بهطرف امام(ع) را به قتل رساند (ابناعثم کوفی، 1406: 3/50و51). یزید با شنیدن این اخبار، زبان به تحسین ابنزیاد گشود (دینوری، 1368: 242) و از او خواست مراقب عراق باشد و به هرکس بدگمان شد، دستگیرش کند و به تهمت بکُشد (طبری، بیتا: 5/380و381؛ خوارزمی، 1948: 1/215). یزید سپس دستور داد سرهای کشتگان، یعنی هانی و مسلم را که ابنزیاد فرستاده بود، بر دروازﮤ دمشق بیاویزند (ابناعثم کوفی، 1406: 3/70؛ ابنشهرآشوب، بیتا: 4/94).
ش. دستور یزید به ابنزیاد برای سختگیری و قتل امام(ع): پس از خاﺗﻤﮥ کار مسلم، یزید به ابنزیاد دستور داد که کار را بر حسینبنعلی(ع) سخت گیرد و غائله را خاتمه دهد یا اینکه او را مانند بردهای نزد یزید بازگرداند (یعقوبی، 1413: 2/155؛ بلاذری، 1998: 163). محتوای ناﻣﮥ یزید به ابنزیاد را منابع بهصورت متفاوت ذکر کردهاند. در شماری از آنها تنها از ابنزیاد خواسته شده است که حسینبنعلی(ع) را رها نسازد و حتی در اخبارالطوال چنین آمده است که تنها با کسی بجنگد که وی آغازکنندﮤ جنگ باشد (غیرَ اَلّاتُقاتِلَ اِلّا مَن قاتَلَک) (دینوری، 1368: 242؛ ابنکثیر، 1413: 8/179)؛ اما در شمار دیگری از منابع، از دستور یزید به جنگ با امام(ع) درصورت خودداری از بیعت، بهصراحت سخن به میان آمده است (یعقوبی، 1413: 2/155؛ ابنعساکر، 1415: 14/213). چنانکه این مطلب را خود ابنزیاد نیز در نامهاش به امامحسین(ع)، هنگامیکه در کربلا نزول کرده بود، عنوان کرد: «امیرالمومنین مرا فرمان داده که بالش بر زیر سر ننهم و شکم را از نان پر نسازم تا اینکه تو را به فرمان او آرم یا تو را به سوی خدای لطیف خبیر فرستم» (ابناعثم کوفی، 1406: 3/95؛ خوارزمی، 1948م: 1/239).
ص. سختگیری شدید ابنزیاد بر امام(ع): سختگیریهای ابنزیاد بر امام(ع)، باوجود تمایلنداشتن کوفیان و فرماندهان آنان برای جنگ،12 خود علت دیگری بر تحت فشار قرارداشتن ابنزیاد است. فرماندهان او در این ماجرا، یعنی حرّبنیزید ریاحی و عمبنسعد، هیچ تمایلی به جنگ نداشتند و امام(ع) (بلاذری، 1998: 4/188؛ طبری، بیتا: 5/401)، یاران ایشان (ابناعثم، کوفی 1406: 3/112؛ طبری، بیتا: 5/426) یا خود این فرماندهان پیشنهادهایی مطرح کردند (طبری، بیتا: 5/402و403؛ شیخمفید، 1399: 225؛ مقدسی، 1962: 6/10). بیم اصلی ابنزیاد از نافرمانی در قبال دستور یزید مبنیبر گرفتن بیعت از امام(ع) یا قتل ایشان بود؛ چنانکه وی در ناﻣﮥ خود به امام(ع) بهصراحت این دو پیشنهاد را مطرح کرد.
ض. عملکرد یزید بعد از واﻗﻌﮥ عاشورا: یزید پس از آگاهی از واﻗﻌﮥ کربلا به ابنزیاد دستور داد تا سرها را بههمراه اموال و کاروان اسرا به دمشق بفرستد (سیدبنطاووس، بیتا: 171). به دستور یزید، سرهای شهدا و کاروان اسرا را برای عبرت سایران، در شهرهای بین راه گرداندند که البته با عکسالعمل یکسانی ازسوی مردم مواجه نشد.13 امکان ندارد که این رفتار عمل کسی باشد که از کردﮤ خود پشیمان است. یزید سپس دستور داد سر امام(ع) را بر در مسجد جامع دمشق (مجلسی، 1385: 45/155و156) یا کاخ خود (خوارزمی، 1948: 2/73و74؛ مجلسی، 1385ق: 45/142) بیاویزند تا ماﻳﮥ عبرت سایران شود. شامیان نیز دستهدسته به نزد یزید میآمدند و پیروزیاش را بر این خارجی، امامحسین(ع)، تبریک میگفتند (ابننما، 1406: 100). برناﻣﮥ استقبال باشکوهی از کاروان اسرا ترتیب داده شد. شهر بهگونهای آذین بسته شد که سهلبنسعد، از صحاﺑﮥ پیامبر(ص)، گمان کرد عیدی فرا رسیده است که او از آن بیخبر است. کاروان را سه روز در نزدیکی شهر نگه داشتند تا شهر را بیارایند و مردمان شهر رقصکنان و دفزنان با دستوپای خضابشده و چشمان سرمهکشیده به استقبال کاروان اسرا آمدند (خوارزمی، 1948: 2/60و61). امکان ندارد که تمام این جریانها بدون اطلاع و رضایت یزید صورت گرفته باشد.
ط. اظهار شادی اولیه یزید از قتل امام(ع): بهاستثنای یکی دو گزارش شاذّ،14 تاحدودی تمامی منابع بر این نکته متفقاند که یزید بهمحض دیدن سر مبارک امامحسین(ع) دستور داد آن را در تشتی زر قرار دهند؛ سپس با چوبدستی شروع به ضربهزدن به دندانهای امام(ع) کرد؛ درحالیکه شعری از ابنزَبعری، با موضوع انتقام از مسلمانان، یا شعری دیگر را زمزمه میکرد (یعقوبی، 1413: 2/159؛ اصفهانی، بیتا: 119؛ طبری، بیتا: 5/390، 465؛ ابناعثم کوفی، 1406: 3/149تا151؛ مسعودی، 1970: 5/144). این عمل یزید چنان زننده بود که ابوبُرزه اسلمی، از صحاﺑﮥ پیامبر(ص)، بدان اعتراض کرد (بلاذری، 1998: 222؛ مسعودی، 1970: 5/144)؛ اما یزید بدان توجهی نکرد و حتی وی را تهدید کرد که اگر از صحاﺑﮥ پیغمبر(ص) نبود، گردنش را میزد. پس از این ماجرا نیز تا چند روز در کنار سر امامحسین(ع) مجالس بزم و میگساری برگزار کرد (خوارزمی، 1948: 2/72؛ سیدبنطاووس، بیتا: 190)؛ حتی بهنقل از منابع شیعی، به خطیبی دستور داد بر منبر رود و در مذمّت حسین(ع) و پدرش علی(ع) سخن بگوید (ابننما، 1406: 102؛ سیدبنطاووس، بیتا): 187و188). وی همچنین در آغاز اهانتهای متعددی به اسرا کرد. نخست آنکه دستور داد آنها را بهسرعت و با وضعیتی نامطلوب، بسته با غلوزنجیر بر پشت شتران، از کوفه به شام بیاورند (سبطبنجوزی، 1418: 237، 260)؛ بهطوریکه بدنهای اسرا مجروح شد و سپس آنها را در جایی نامناسب جای داد (سیدبنطاووس، بیتا: 188). آنگاه که اسرا به مجلس یزید رسیدند و او امامسجاد(ع) را مقیّد و دستبسته دید، گفت: ای علیبنحسین(ع) خدا را شکر که پدرت را کشت... (مجلسی، 1385ق: 45/168). وی همچنین تصمیم داشت فاطمه دختر امامحسین(ع) را به مردی شامی بدهد (سبطبنجوزی، 1418: 260) که با مقاومت سرسختاﻧﮥ حضرت زینب(س) از این کار منصرف شد.
ظ. برخورد ملاطفتآمیز با ابنزیاد پس از واﻗﻌﮥ کربلا: یکی از علتهای مهمی که از پشیماننبودن واقعی یزید و بلکه ﺗﺄیید عمل قاتلان امامحسین(ع) نشان دارد، انجامندادن کوچکترین تنبیهی در حق آنها بود؛ حتی وی بیشترین هدایا و جوایز را به مسئول اصلی این واقعه، یعنی عبیداللهبنزیاد، بخشید (سبطبنجوزی، 1418: 260). پس از این ماجرا، یزید عراق عرب و جبال را به او سپرد و مبلغ یکمیلیون درهم هم به او جایزه داد (ابناعثم کوفی، 1406: 3/156)؛ سپس او را از کوفه به نزد خود فراخواند و شبنشینیهای متعددی با او ترتیب داد. در یکی از این مجالس، در تعریف از عمل ابنزیاد چنین سرود: «پیالهای از شراب به من بده که تا مغز سرم نفوذ کند و مانند آن را هم به ابن زیاد بنوشان که همراز و امانتدار من است و مرا در لشکرکشیهایم به پیروزی میرساند. همان که قاتل خروجکننده بر من، یعنی حسین بود و نابودکنندﮤ دشمنان و حسودان است» (مسعودی، 1970: 5/156و157؛ سبطبنجوزی، 1418: 260). وی همچنین هنگامیکه نعمانبنبشیر، والی معزول کوفه، را دید بهطعنه از او پرسید نظرت دربارﮤ کار ابنزیاد چیست؟ و نعمان بهکوتاهی پاسخ داد: «الحربُ دُوَلٌ» «و اگر پدرت معاویه زنده بود چنین نمیکرد» (خوارزمی، 1948: 2/59و60). اشارﮤ نعمان به سفارشی بود که معاویه به هنگام مرگ خود به یزید کرده بود که کار عبداللهبنزبیر را یکسره کند؛ اما با حسینبنعلی(ع) مدارا کند (دینوری، 1368: 226). بهگزارش شعبی، وی از مروانبنحکم نیز بهعلت اقداماتش در این ماجرا تشکر کرد (سبطبنجوزی، 1418: 260). . ع. مواضع صحابه و بزرگان دربارﮤ واﻗﻌﮥ عاشورا: اعلام نظر ابنعباس دربارﮤ دخالت صریح یزید در قتل امام(ع)، یکی از وقایعی است که مدتی پس از ماجرای کربلا رخ داد. هنگامیکه امامحسین(ع) به شهادت رسید، عبداللهبنزبیر کسی را نزد ابنعباس فرستاد و از او خواست تا با وی بیعت کند؛ ولی ابنعباس با این بهانه که هنوز فتنه پابرجاست و احتمال خونریزی وجود دارد، از پذیرش بیعت او خودداری ورزید. چون خبر این واقعه به گوش یزید رسید، نامهای به ابنعباس نوشت و اقدام او را ستود. در پاسخ به این نامه، ابنعباس ناﻣﮥ تندی به او نوشت و آن را چنین آغاز کرد: «تو در نامهات از اینکه من با ابنزبیر بیعت نکردهام یاد کردی، بهخدا سوگند قصدم از این کار حمد و ستایش تو نبود و من یادم نرفته است که تو بودی که حسینبنعلی(ع) و جوانان بنیالمطلب را کشتی و پیکرهایشان را در بیابان رها کردی. تو بودی که حسین(ع) را از حرم امن الهی (مکه) و حرم رسولش (مدینه) بیرون راندی، به ابنمرجانه نامه نوشتی و در آن دستور قتل او را صادر کردی و من امیدوارم که خداوند بهزودی انتقام خود را از تو بگیرد...» (یعقوبی، 1413: 2/162و163؛ بلاذری، 1998: 4/341). زیدبنارقم، از دیگر صحاﺑﮥ قدیمی پیامبر(ص)، به هنگام آمدن اسرا در مجلس ابنزیاد حاضر بود. وی هنگامیکه بیاحترامی ابنزیاد را به سر مبارک امامحسین(ع) دید، سخت برآشفت و گفت: چوبت را از روی دندانهای حسین(ع) بردار. بهخدا سوگند، دیدم که پیامبر(ص) این لبها را میبوسید. آنگاه شروع به گریستن کرد. ابنزیاد به او گفت: اگر پیر و خرفت نبودی، دستور میدادم گردنت را بزنند؛ سپس زید از مجلس ابنزیاد خارج شد (طبری، بیتا: 5/456). در جایی دیگر، هنگامیکه عبیداللهبنزیاد در مسجد کوفه برای مردم به منبر رفت و گفت: «حمد خدای را که حق و اهل آن را غلبه داد و امیرمؤمنان یزیدبنمعاویه و گروه وی را یاری کرد و دروغگو پسر دروغگو، حسینبنعلی(ع) و شیعه وی را بکشت». عبداللهبنعفیف ازدی که از شیعیان علی(ع) بود، از جای برخاست و گفت: «ای پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو، تو و پدر توست و آن که تو را ولایت داد و پدرش. ای پسر مرجانه فرزندان انبیا را میکشید و سخن صدیقان را میگویید». ابنزیاد دستور داد او را دستگیر کنند و در شورهزار نزدیک کوفه به دار آویزند (طبری، بیتا: 5/459و460).
غ. سخنرانی معاویهبنیزید علیه پدر خویش: شاید نخستین کسی که انزجار خود را به رفتار یزید نشان داد فرزندش، معاویهبنیزید، بود. بهگزارش ابنحجر هیتمی (درگذشت974ق/1566م)، وی جوانی ظاهرالصلاح بود و زمانیکه به خلافت رسید، بر منبر رفت و چنین گفت: «این خلافت ریسمان الهی است و همانا جدّم معاویه با کسی که شایستهتر، یعنی علیبنابیطالب(ع) درافتاد و با شما چنان رفتار کرد که خود میدانید تا اینکه مرگ او را دریافت و در قبر شد درحالیکه در گرو گناهانش بود. آنگاه کار را به پدرم وانهاد؛ درحالیکه وی برای این کار شایسته نبود و او با پسر دختر رسول خدا(ص) منازعه کرد تا اینکه عمرش کوتاه شد و دنبالهاش قطع گردید و به قبر وارد شد؛ درحالیکه از گناهانش هراسان بود». معاویه سپس گریست و چنین ادامه داد: «از کارهایی که سخت بر ما سنگینی میکند، آگاهی ما از سوءعاقبت و بدفرجامی اوست؛ چراکه او نوﮤ پیغمبر(ص) را کشت و حرم (شهر مدینه) را مباح اعلام کرد و کعبه را خراب کرد و از شیرینی خلافت نچشید...» (ابنحجر هیتمی، 1417: 2/641).
نتیجه شهادتامامحسین(ع) و پدیدآمدن واﻗﻌﮥ کربلا یکی از جرایم بزرگی است که یزید در دوران حکومت سهساﻟﮥ خود انجام داد. باوجود محرزبودن نقش مستقیم او در این واقعه، بیم از عواقب ناگوار پذیرش مسئولیت آن موجب شد خود او و عدهای از طرفدارانِ اندﻳﺸﮥ «مشروعیت خلفا»، برای توجیه آن تلاش کنند و او را از این اتهام مبرّا سازند. حتی عدهای پا را از این فراتر نهادند و بهجای محکومکردن یزید، امامحسین(ع) را سرزنش کردند و او را بهعلت بیعتنکردن با یزید به اتهام ایجاد تفرقه و «شقّ عصای مسلمین»، قدرتطلبی و ماجراجویی مستوجب نکوهش دانستند و با جعل روایاتی، او را سزاوار مرگ شمردند و غیرمستقیم عمل یزید را تأیید کردند. اکثر علمای سنّی باوجود اعتقاد به مشروعیت خلفا، یزید را در این موضوع مقصر معرفی کردهاند و امام(ع) را نیز خطاکار ندانستهاند؛ ازاینرو عدهای از آنان درصدد برآمدند پای یزید را از این ماجرا کنار بکشند و با انکار واقعیات تاریخی، مسئولیت این واقعه را بر دوش ابنزیاد افکنند. علتهای آنها نیز ابراز پشیمانی یزید از قتل امام(ع) که البته خود علتی علیه آنهاست، افکندن گناه آن بر گردن ابنزیاد و خوشرفتاری و دلجویی او با اسراست. فارغ از گفتههای شماری از علمای اهلسنت مبنیبر محکومکردن یزید و لعن او، علتها و شواهد متعددی در خود واﻗﻌﮥ کربلا وجود دارد که مسئولیت یزید را در قبال شهادت امام(ع)، در قالب مسئله این پژوهش به اثبات میرساند. مجموع این علت که در متن مقاله به تفصیل بیان شد، نشان از آن دارد که در واﻗﻌﮥ کربلا یزید مسئولیت اصلی را داشت و در دل به این کار راضی بود و اظهار ندامت او هم امری ظاهری و غیرواقعی بود. کارناﻣﮥ سهساﻟﮥ حکومت او نشان میدهد که وی تدبیر لازم را برای حکمرانی بر چنین امپراتوری بزرگی نداشت و امتناعکنندگان از بیعت او نیز بهدرستی این نکته را دریافته بودند؛ هرچندکه به جز امامحسین(ع) و عبداللهبنزبیر کسی جرئت ابراز آن را پیدا نکرد.. اصرار معاویه برای سپردن امور جهان اسلام به جوانی که نه صلاحیت اخلاقی لازم را داشت و نه از عصبیت قبیلهای گستردهای برخوردار بود و نه کارآمدی لازم را داشت، اشتباهی هولناک بود که نتایجی ناگوار برای جامعه اسلامی به ارمغان آورد. پاسخ به حوادثی تلخ مانند واﻗﻌﮥ کربلا، واﻗﻌﮥ حرهّ و حمله به کعبه برعهدﮤ کسانی است که سرسختانه سنگ دفاع از این خلیفه سبکسر را به سینه میزدند.
پینوشت 1. ناصری داوودی، عبدالمجید، (1385)، انقلاب کربلا از دیدگاه اهلسنت، تهران: موسسه آموزشی امام خمینی. 2. ناصری داوودی، عبدالمجید، (1382)، «مشروعیت خلافت یزید از دیدگاه اهلسنت»، تاریخ در آیینه پژوهش، ش2. 3. اصغرینژاد، محمد، (1390)، «احیاءالعلوم و تطهیر یزید»، کوثر معارف، ش19. 4. الشیبانی، محمد عبدالهادی، (1429)، مواقف المعارضة فی عهد یزیدبنمعاویه، ریاض: دار طیبه للنشر و التوزیع. 5. علتهای آنان برای این موضوع، شماری از آیات قرآن مانند سوره توبه آیه 100 و سوره بقره آیه 143 و شماری از احادیث و نیز اجماع مسلمانان، منظور اهلسنت، است. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: (ابنحجر عسقلانی، 1328ق: 1/10و11. برای نقد این دیدگاه یعقوب، احمد حسین، 1374، پژوهشی در عدالت صحابه، ترجمه محمد قاضیزاده، تهران: مجمع جهانی اهلبیت. 6. برای آگاهی بیشتر از ﺗﺄثیر اندیشههای اهلحدیث دربارﮤ حوادث تاریخ صدر اسلام، ر.ک. کاظمبیکی، گوهری، 1393: «نگاه اهلحدیثی ابنسعد به تاریخ صدر اسلام»، تاریخ و فرهنگ، ش92؛ جعفریان، 1379: 150، 165؛ Crone, 2000: 10/952-954.. 7. این ادعا صحت ندارد؛ چراکه بنابر اخبار موثق تاریخی وی به هنگام مرگ 38 سال داشته است؛ بنابراین در سال 25ق، یعنی 14 سال پس از رحلت پیامبر(ص)، زاده شده است (طبری، بیتا، 5/499؛ بلاذری، 1998، 4/393). 8. چندی پیش یکی از این افراد در اینترنت، از تصمیم خود برای ﺗﺄلیف کتابی دربارﮤ «امیرالمؤمنین یزید»! خبر داده است: (http://www.dd-sunnah.net/forum/showthread.phpt=80015). کتابهایی نیز با موضوع دفاع از یزید به رشته ﺗﺄلیف درآمدهاند؛ ازجمله کتاب «برائة یزیدبنمعاویه من دم الحسین»: (محمودابراهیمابراهیم، محمود، بیتا، ،برائة یزیدبنمعاویه من دمالحسین، کویت: کلیة الآداب،) و «مواقف المعارضه فی عهد یزید بن معاویه» (الشیبانی، محمد عبدالهادیبنرزّان، 1429، مواقف المعارضة فی عهد یزیدبنمعاویه، 60تا64ق، ریاض: دار طیبة للنشر و التوزیع). عجیب است که طرفداری از یزید ازسوی سلفیان مسلمان درحالی صورت میگیرد که حتی خاورشناسان بزرگی همچون نولدکه نیز به بیدینبودن او تصریح کردهاند (Noldeke, 1892: 82)! 9. فَخَرَجَ مِنها خائفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبّ نجَّنی مِنَ القَومِ الظالمین. 10. این موضوع در ناﻣﮥ ابنعباس به یزید که پس از شهادت امام نگاشته شد آمده است: «لکن کَرِهَ اَن یَکونَ هو الذی یَستَحِلُّ حُرمَةَ البیتِ و حرمةَ رسولِالله» (یعقوبی، 1413: 2/163). 11.http://www.iranicaonline.org/articles/hosayn-b-ali-i. 12. عمربنسعد پس از واقعه کربلا در مشاجرهای که با ابنزیاد داشت، وی را بهعلت اینکه نصیحت او را دربارﮤ مدارا با حسینبنعلی(ع) نپذیرفته بود، سرزنش کرد (طبری، بیتا: 5/467). 13. به گزارش سنداوی، مردم شهرهای تکریت، موصل، حمص، بعلبک و دمشق با دیدن این صحنهها ابراز شادی کردند؛ اما در مقابل مردم شهرهای قنّسرین، شیزر، کفرطاب، سیبور و حماه دروازهها را بستند و برای امامحسین(ع) عزاداری کردند و بهسوی لشکر حامل اسرا سنگ پرتاب کردند (Sindawi, 2003: 246). 14. برپایه این گزارش یزید بهمحض مشاهدﮤ سر بریدﮤ امام(ع) شروع به گریستن کرد (طبری، بیتا: 5/393؛ بلاذری، 1998: 233؛ خوارزمی، 1948: 2/56تا58). جالب توجه است که راوی این خبر در انسابالاشراف یکی از موالی یزید است! باتوجه به گزارشهای متعدد دیگری که حاکی از ابراز شادی یزید در این هنگام است به این روایات نباید اعتماد کرد. | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف. کتاب . ابناثیرالجزری، ابوالحسنعلیبنابیالکرم، (1415)، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله قاضی، بیروت: دارالکتب العلمیّه. . ابناعثم کوفی، ابومحمداحمد، (1406)، الفتوح، بیروت: دارالکتبالعلمیه. . ابنتیمیه، تقیالدین ابوالعباس احمد، (1406)، منهاجالسنّةالنبویّه فی نقض کلامالشیعةالقدریّه، ریاض: جامعةالامام محمدبنسعودالاسلامیّه. . ابنجوزی، جمالالدین ابوالفرج عبدالرحمانبنعلی، (1426)، الردّ علیالمتعصبالعنیدالمانع من ذمّالیزید، بیروت: دارالکتبالعلمیه. . ابنحجر عسقلانی، احمدبنعلی، (1328ق)، الاصابه فی تمییزالصحابه، بیروت: دار صادر. . ابنحجر هیتمی، احمدبنمحمد، (1417)، الصواعقالمحرقه علی اهلالرفض والضلالة والزندقه، لبنان: الرساله. . ابنشهرآشوب، ابوجعفررشیدالدینمحمدبنعلی، (بیتا)، مناقب آلابیطالب، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: مکتبة الطباطبائی و الصحفی. . ابنصلاح، (1406)، فتاوی و مسائل ابنصلاح، بیروت: دارالمعرفه. . ابنالعربی، ابوبکرمحمدبنعبدالله، (1419)، العواصم منالقواصم فی تحقیق مواقفالصحابة بعد وفاةالنبی صلّیاللهعلیهوسلّم، ریاض: وزارة الشوونالاسلامیه والاوقاف. . ابنعساکر، ابوالقاسمعلیبنحسن، (1415)، تاریخ مدینة دمشق، بیروت: دارالفکر. . ابنقتیبه دینوری، (1368): ابومحمدعبداللهبنمسلم، (بیتا)، الامامه و السیاسه، تحقیق طهمحمد الزینی، قاهره: موسسة الحلبی و شرکاء للنشر و التوزیع. . ------ ، (1412)، الاختلاف فیاللفظ و الردّ علیالجهمیه والمشبهه، بیجا: دارالرایه. . ابنکثیر دمشقی، ابیالفداءاسماعیل، (1413)، البدایه و النهایه، بیروت: دار احیاءالتراث العربی، موسسة التاریخ العربی.. . ابننما الحلی، (1406)، مثیرالاحزان، قم: الامامالمهدی. . اصفهانی، ابوالفرجعلیبنحسین، (بیتا)، مقاتلالطالبیّین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت: دارالمعرفه. . بلاذری، احمدبنیحیی، (1998م)، انسابالاشراف، تحقیق محمودالفردوسالعظم، دمشق: دارالیقظة العربیة. . جاحظ، ابوعثمانعمروبنبحر، (1384ق)، الرسائل، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قاهره: مکتبة الخانجی. . خلیفةبنخیاط العصفری، (1968)، تاریخ خلیفةبنخیاط، تحقیق سهیل زکّار، دمشق: منشورات وزارة الثقافه والسیاحه والارشادالقومی. . خوارزمی، ابوالمویدموفقبناحمد، (1948)، مقتلالحسین، تحقیق شیخمحمد سماوی، نجف: مطبعةالزهراء. . دینوری، ابوحنیفه احمدبنداوود، (1368)، الاخبارالطوال، قم: منشوراتالرضی. . ذهبی، شمسالدین ابوعبداللهمحمدبناحمد، (1405)، سیر اعلامالنبلاء، بیجا: الرساله. . سبطبنجوزی، (1418)، تذکرةالخواص، قم: الشریفالرضی. . سیدبنطاووس، (بیتا)، اللهوف علی قتلیالطفوف، ترجمه سیداحمد فهری زنجانی، تهران: بوذرجمهری. . سیوطی، جلالالدینعبدالرحمانبنابوبکر، (1378ق)، تاریخالخلفاء، تحقیق محمدمحییالدین عبدالحمید، مصر: المکتبة التجاریة الکبری. . الشیبانی، محمدعبدالهادی، (1429)، مواقفالمعارضه فی عهد یزیدبنمعاویه، ریاض: دارطیبه للنشر و التوزیع. . شیخمفید، محمدبنمحمدبننعمان، (1399)، الارشاد، بیروت: الاعلمی للمطبوعات. . -------------- ----- - - ، (1374)، الجمل، قم: کنگره شیخمفید. . طبرسی، فضلبنحسن، (1417)، اعلامالوری باعلامالهدی، قم: آلالبیت. . طبری، محمدبنجریر، (بیتا)، تاریخالطبری، تحقیق محمدابوالفضلابراهیم، بیروت: روائع التراث العربی. . غزالی، ابوحامدمحمد، (بیتا)، احیاء علومالدین، بیروت: دارالمعرفه. . مجلسی، محمدباقر، (1385ق)، بحارالانوار، ، تهران: مکتبةالاسلامیه. . مسعودی، ابوالحسنعلیبنحسین، (1970)، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقیق باربیه دمینر، پاوه دکورتل، تهران: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان (افست). . مسکویه رازی، ابوعلی، (1379)، تجاربالامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران: سروش. . مقدسی، مطهّربنطاهر، (1962)، البدء و التاریخ، تهران: مکتبةالاسدی. . ناصری داوودی، عبدالمجید، (1385)، انقلاب کربلا از دیدگاه اهلسنت، تهران، مؤسسه آموزشی امامخمینی. . یعقوبی، احمدبنیعقوبابنواضح، (1413)، تاریخالیعقوبی، تحقیق عبدالامیر مهنّا، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
ب. مقاله . اصغرینژاد، محمد، (1390)، «احیاءالعلوم و تطهیر یزید»، کوثر معارف، ش19، 271تا296. . بهرامیان، علی، (1376)، «اصحاب حدیث و مسئله تاریخ نیم سده اول هجری»، نامه پژوهش، ش4، ص331 تا340. . جعفریان، رسول، (1379)، «نقش احمدبنحنبل در تعدیل مذهب اهلسنت»، هفت آسمان، ش5، ص145تا176. . ناصری، عبدالمجید، (1382)، «مشروعیت خلافت یزید از دیدگاه اهلسنت»، تاریخ در آیینه پژوهش، ش2، ص249تا282. ج. منابع لاتین . Ahmad, Riadh, (2006), Al-Ḫusayn Ibn ʻAlī: Astudy of his uprising and death based on classical Arabic sources, Institute ofIslamic Studies, Mc Gill University, Montreal.
. Crone, Patricia, (2000), UTHMÂNIYYA, EI2, Leiden, Brill.
. Donner, Fred M., (2010), "Umayyad Efforts atLegitimation: The Umayyads’ Silent Heritage": Umayyad LegaciesMedieval Memories from Syria to Spain Edited by AntoineBorrutPaul M. Cobb, LEIDEN • BOSTON:BRILL.
. Kohlbeg, E, (1976), the development of Imāmī Shīʻī Doctorine of jihād, ZDMG, p64-86.
. Madelung, Wilferd "ḤOSAYN B. ʿALI", IRANICA,http://www.iranicaonline.org/articles/hosayn-b-ali-i
. Noldeke, Theodor, Sketches from eastern history, Translated by John Sutherland, London and Edinburgh, Adam and Charles Black
. Shacht,J, (1986), AHl AL ḪADīTH, EI2, Leiden, Brill.
. Sindawi, Khalid, (2003), “The head of Husayn Ibn ‘Ali from decapitation to burial, Its various places of burial and the miracles that it performed”, ANES 40, 245-258. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 11,249 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,705 |