تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,308,329 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,095,576 |
انجمن ملی اصفهان و فداییان مجلس در مشروﻃﮥ اول (1324تا1326ق/1906تا1908م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 13، دوره 9، شماره 3 - شماره پیاپی 35، مهر 1396، صفحه 189-205 اصل مقاله (268.08 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.21790 | ||
نویسندگان | ||
محمدعلی رنجبر1؛ نوراله عبداللهی* 2 | ||
1دانشیار تاریخ، دانشگاه شیراز، ایران | ||
2دانشجوی دکتری تاریخ اسلام، دانشگاه شیراز، ایران | ||
چکیده | ||
در درگیریهای محمدعلیشاه با مجلس، در سالهای 1324تا1327ق/1906تا1909م، انجمن ملی اصفهان بارها حمایت قاطع خود را از مجلس اعلام کرد. انجمن با این هشدار که در صورت حمله به مجلس با اعزام پنجاههزار نفر فدایی از مجلس دفاع میکند، شاه را تهدید کرد؛ اما وقتی در 23جمادیالاول1326/23ژوئن1908، به فرمان محمدعلیشاه مجلس به توپ بسته شد، انجمن اصفهان در مرﺣﻠﮥ عمل هیچ نیرویی برای نجات مجلس اعزام نکرد و نقش تاریخی خود را در همسویی با مشروطهخواهی ایفا نکرد. این مسئله باعث شد که در منابع تاریخی مشروطیت، به انجمن ملی اصفهان و مشروطهطلبان اصفهان بدبینیهایی ایجاد شود. این مقاله بهمنظور واکاوی موضوع براساس منابع اصلی مشروطیت، بهویژه روزناﻣﮥ انجمن مقدس ملی اصفهان، به چگونگی ساماندهی نیروهای فدایی مجلس توسط انجمن و علل ناکارآمدی آن در دفاع از مجلس بهصورت تحلیلی پرداخته است. | ||
کلیدواژهها | ||
فداییان؛ انجمن ملی؛ مشروطیت؛ ظلالسلطان؛ اصفهان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه. مظفرالدینشاه (1313تا1324/1986تا1906م) با پذیرش حکومت مشروطه در 14جمادیالثانی1324/5آگوست1906، برای اولین بار در تاریخ ایران نقشی برای مردم در نظر گرفت؛ اما پذیرش حکومت مشروطه به این معنا نبود که خاندان قاجار و بهویژه جانشین او، محمدعلیشاه (1324تا1327ق/1906تا1909م)، نیز با این دستاورد کنار بیاید و به شرکای جدید در حکومت، دست اتحاد دهد. محمدعلیشاه بنابه ضرورت اجتماعی در ابتدا مشروطه را پذیرفت؛ اما برای برچیدن اساس رقیب تلاش خود را به کار بست و از هر فرصتی استفاده کرد. او در چالش با مجلس، در محدوده زمانی کمتر از دو سال که به سلطنت رسیده بود، در 23جمادیالاول1326/23ژوئن1908 آن را به توپ بست و در مدت کوتاهی، حکومت استبدادی سنتی را دوباره در این سرزمین جاری کرد. در انقلاب مشروطه، اصفهان ازجمله شهرهای فعال بود که با داشتن روحانیان متنفذ همچون آقانورالله نجفی اصفهانی، معروف به ثقةالاسلام (1287تا1346ق/1870تا1927م) و برادر بزرگتر او شیخمحمدتقی، معروف به آقانجفی (1262تا1332ق/1846تا1914م) و محمدحسن مدرس (1287تا1356ق/1870تا1937م) با فعالیتهای گسترده در قالب انجمن مقدس ملی، در مهار قدرت خودکامه شاه و پشتیبانی از مجلس نقش ویژهای ایفا کرد؛ اما با توجه به وعدههایی که اصفهانیها پیشتر در اعزام نیرو به تهران داده بودند، در آستاﻧﮥ به توپ بستن مجلس، ضعف اصفهان در حمایت از مشروطیت نقطه مبهمی بر عملکرد مشروطهطلبی اصفهان شد. مورخان نیز هر کدام فراخور حال و دیدگاه سیاسی خود در ذمّ اهالی، علما و مشروطهخواهان اصفهان سخنسرایی کردند که نسبتهای کسروی همچون «نمایشهای بیپای»، «نویدهای دروغی»، «جلفکاری اسپهانیان»، «رویه ملابازی»، «نمایشهای خنک» و «کارهای بیهوده» (کسروی، 1390: 99، 397، 600، 579، 580) و عبارات تندتر ناظمالاسلام (ناظمالاسلام، 1361: 164) ازجمله آنهاست.. دراینباره، ملکزاده عنوان کرده است که اصفهانیها هنگامیکه از مخالفت شاه با مجلس اطلاع یافتند، پیش از بقیه شهرستانها در برابر شاه ایستادند و عزل شاه را خواستند و اعلام کردند اگر شاه مجلس را تهدید کند، «پنجاههزار نفر سرباز ملی مسلح جان بر کف برای یاری مجلس حاضر و به طرف تهران حرکت خواهد کرد». ملکزاده پس از لاف و گزاف خواندن ادعای اصفهانیها مینویسد: «بهمان نشانی وقتی که جنگ میان مجلس و شاه درگرفت آن پنجاههزار نفر اصفهانی فدایی مشروطه به یاری مجلس نیامدند حتی پنج نفر از آن پنجاههزار نفر هم در تهران دیده نشدند» (ملکزاده، 1363: 5/1085). دراینمیان، برخی از مشروطهپژوهان معاصر اصفهان نیز با عبارت «معلوم نیست چه شد» (رجایی، 1385: 385) یا از کنار این مسئله بهراحتی عبور کردهاند یا این نمونهها را قضاوتهای غیرمنصفانهای دانستهاند که تنها با انجام پژوهشهای جامع روشمند و آکادمیک درخور ارزیابی است (چلونگر، مقدمه (دهقاننیری)، 1385: هجده). به توپ بستن مجلس واقعهای آنی و بدون پیشزﻣﻴﻨﮥ قبلی نبود؛ بلکه در مدت ششماه، چندین بار مجلس را به حمله تهدید کردند. انجمن ملی اصفهان شاه را به اعزام پنجاههزار نفر فدایی در حمایت از مجلس تهدید کرد (ر.ا.م.م.ا، 22ذیقعده1325ق: 1تا4). این حرکت انجمن اصفهان مؤثر واقع شد و محمدعلیشاه را به عقبنشینی وادار کرد و او پس از اعلام سوگند و مُهرکردن قرآن به همکاری با مجلس پرداخت (ر.ا.م.م.ا، 29ذیقعده1325ق: 6). دیگر بار، ده روز بعد از سوگند قرآن و در 22ذیقعده، در دهاقان خوانین شایعه کردند که مجلس به توپ بسته شده است (ر.ا.م.م.ا، 6ذیحجه1325ق: 1). بیتردید انجمن ملی با تهدید شاه، در مقطعی عقبنشینی محمدعلیشاه و نجات مجلس را موجب شد و در مقطعی دیگر، اعتماد بیش از حد مجلسیان و بیاعتنایی شاه به آن و حمله به مجلس را باعث شد؛ به عبارت دیگر، در مرﺣﻠﮥ اول به نفع مشروطه بود و در مرﺣﻠﮥ دوم به زیان مجلس تمام شد و به برچیدهشدن آن انجامید و بهعلت حمایتنشدن، بدنامی مشروطه اصفهان را باعث شد.. اعزام فداییان اصفهان، در صورت عملیشدن، شاید در نجات مجلس و مشروطه مثمرثمر میشد و چهبسا روند تاریخ مشروطیت را دگرگون میکرد و حاجآقانورالله و دیگر مشروطهطلبان اصفهان، در کنار ستارخان و باقرخان و علمایی همچون طباطبایی و بهبهانی، برای مشروطه تصمیمگیری میکردند. درهرحال آنچه روی داد، عملینشدن قولهای انجمن مبنیبر اعزام هزاران نفر به تهران و نگاه تردیدآمیز به شخصیت سران مشروطه اصفهان بود که در تاریخ برجای ماند. ﻣﺴﺌﻠﮥ اصلی این مقاله، راﺑﻂﮥ انجمن اصفهان و فداییان مجلس و بررسی و مطالعه علل اعزامنکردن سپاه فدایی از اصفهان به تهران برای دفاع از مجلس و مشروطیت است. فرض اصلی در این پژوهش، وجود عوامل ساختاری در ماهیت نیروهای فدایی مجلس و ناهماهنگی و ناسازگاری آن با اهداف نوین جنبش مشروطهخواهی است؛ بهویژه اینکه انجمن ملی اصفهان نیز بهلحاظ ترکیب اعضا و رویکردها، اجازه نداشت نماینده اندیشهها و اهداف جریان مشروطهخواهی باشد. در چنین وضعی، اصفهان امکان نیافت که همچون تبریز نقش تاریخی خود را در همسویی با مشروطهخواهی ایفا کند. در این مقاله، معرفی و بررسی همهجاﻧﺒﮥ انجمن ملی مدنظر نیست و فقط عملکرد انجمن در راستای موضوع «فداییان» مدنظر قرار گرفته است. مآخذ استفادهشده در این مقاله منابع دوره مشروطیت است؛ اما محور اصلی مقاله بررسی عملکرد انجمن ملی در مواجهه با فداییان براساس «روزنامه انجمن مقدس ملی» و با روش تحلیل محتواست.
1. انجمن ولایتی اصفهان براساس اصول قانون اساسی، قانون تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی از نخستین قوانینی بود که مجلس اول تصویب کرد. براین مبنا، انجمن ولایتی اصفهان نیز در 6ذیقعده1324/22دسامبر1906 با حضور ظلالسلطان، حاکم اصفهان، در عمارت چهلستون افتتاح شد. در جلسات اولیه نیز ریاست انجمن را خود ظلالسلطان برعهده داشت (ر.ا.م.م.ا، 21ذیقعده1324ق: 3). اعضای این انجمن را «ایالت جلیله»، یعنی ظلالسلطان و بدون برگزاری انتخابات تعیین کرد (الجناب، 1324ق: 2). در روز سهشنبه 14ذیالحجه1324/29ژانویه1907 نیز مردم بسیاری جمع شدند و علمای انتخابشده را با سلام و تشریفات به انجمن بردند. ازجمله اعضای انجمن حاجآقانورالله، سیدابوالقاسم دهکردی، آخوندملاعبدالکریم جزی و آقانجفی بودند (ر.ا.م.م.ا، 21ذیقعده1324ق: 4). انجمن بهنوعی شعبهای از مجلس در ولایات محسوب میشد و تعداد اعضا اصلی حداقل هیجده و حداکثر بیستوچهار تن در نظر گرفته شده بودند (کوهستانینژاد، 1390: بیستوهفت و سیوهفت). با تصویب قانون تقسیمبندی کشوری به ایالت و ولایت، اصفهان باوجود داشتن شرایط ایالتی، یعنی هم داشتن حکومت مرکزی و هم ولایات حاکمنشین، ولایت دانسته شد و اعضای انجمن آن به شش نفر اصلی تقلیل پیدا کرد و جزو ایالت فارس محسوب شد. این اقدام با هدف محدودکردن قدرت انجمن اصفهان صورت گرفت (ر.ا.م.م.ا، 8ربیعالثانی1326ق :5). بیتردید بخش عمدهای از کامیابی و ناکامی مشروطه در اصفهان به تصمیمات انجمن مرتبط بود. آقانجفی و برادرش آقانورالله که به آقایان مسجدشاهی معروف بودند، با دوستان و شاگردان خود، همچون آقایان مدرس و جابری انصاری و...، پیش از مشروطیت نیز در میان تودههای مردم نفوذ گستردهای داشتند؛ اما پس از مشروطیت و با قانونشدن انجمن در مجلس، در قالب اعضای انجمن ولایتی بهصورت قانونی رهبری مشروطهطلبان را برعهده گرفتند و در نظارت بر مدیریت جامعه و شرعیات نقش مؤثری یافتند. ازاینرو در نگرشی انتقادی بهنظر میرسد ویژگیهای درونی و ساختاری انجمن بیشترین ﺗﺄثیر را بر رویکرد آن گذاشت.
2. فداییان مجلس در مشروطه اول و تعارضات ساختاری آن در دورﮤ مشروطیت، واژﮤ فدایی به معنی فداکنندﮤ جان در راه آرمان مشروطیت و مجلس، دارای بار اعتقادیسیاسی بود. این واژه الهامیافته از فرهنگ اسلامی و الگوگرفته از شخصیت مجاهدان مسلمان در تاریخ صدر اسلام بود (ر.ا.م.م.ا، 18جمادیالاول1325ق: 2). بر همین اساس سران مشروطه، بهویژه روحانیان که درصدد بسیج نیروهای مردمی برای دفاع از مشروطه در برابر مستبدان بودند، در ترویج فرهنگ شهادت و فداییگری در منابر مساجد و صفحات روزنامهها تبلیغات گستردهای میکردند. در همین راستا اعضای انجمن و بهویژه روزنامه، در حکم زبان گویای انجمن، در ترویج فرهنگ فدایی و تبلیغ و جذب نیرو تلاش بسیاری میکردند. بنابراین واژة فدایی توأمان دربردارندة دو مفهوم اسلامی و ملی بود که رسالت آن در دفاع از مشروطیت و نماد آن، یعنی مجلس و انجمن، تجلی مییافت (ر.ا.م.م.ا، 24جمادیالثانی1325ق: 7و8). رهبران انجمن برای استحکامبخشی تشکیلات فدائیان نشانهایی از جنس فلز نقره، برنج یا حلب مهیا کرده بودند که بر سینه فدائیان میآویختند و روی آن نوشته شده بود «سرباز فدوی مجلس مقدس» و نشان فرمانده هر پنجاه نفر فدایی عبارت: «فدایی مجلس ملی و حکم نورالله/اقول اشهد ان لااله الا الله» بود. جملههای مذکور و شعارهای «مابندة خدائیم/مشروطه را فدائیم» و «ما امت موسائیم/مشروطه را فدائیم» بیانگر رنگ مذهبی و جایگاه فرماندهی حاجآقانورالله در راس جنبش فداییان بود (جابری انصاری، 1321: 355و356؛ کسروی، 1390: 296و297).. با تشویق روحانیان و روزنامهها و دیگر متنفذان مشروطهطلب، بر تعداد فداییان مجلس، روزبهروز افزوده شد و در دستههای مختلف شهری و روستایی دستهبندی شدند. محلهها، اصناف و طبقات هر کدام یک فوج فدایی داشتند که فداییان محلههای چهارسوق شیرازیها، احمدآباد، یزدآباد، پاقلعه، مسجدحکیم، لرهای استکی، درب کوشک، بابالدشت، فداییان سادات اصفهان، اصناف، فداییان سهده، نجفآباد و ایزدخواست ازجمله آنها بودند. ارقام متعددی دربارﮤ تعداد افراد فداییها ذکر شده است که از سیهزار نفر تا صدوپنجاههزار نفر متناوب است (جابری انصاری، 1321: 355؛ ر.ا.م.م.ا، 1325ق: 4).. البته باید افزود که در دو واقعه و به فرمان انجمن، فداییان بسیاری گردهم آمدند: اولی مربوط به تجاوز خارجی عثمانی در رمضان1325/اکتبر1907 به خاک ارومیه بود که صدوپنجاههزار نفر فدایی مسلمان، ارمنی، یهودی و زرتشتی از شهر اصفهان و ولایات با تیغ و کفن در ضلع جنوبی کوه صفه اجتماع کردند (ر.ا.م.م.ا، 5رمضان1325ق: 3و4)؛ دومی اجتماع عظیم فداییان برای رفع استبداد داخلی و دفاع از مشروطه بود؛ به این ترتیب که در ذیقعده1325ق/دسامبر1907 وقتی خبر کودتای محمدعلیشاه برای برچیدن اساس مجلس به اصفهان رسید و پس از اعلام فراخوان عمومی، فداییان مجلس با علم و شیپور در چهلستون حاضر شدند. جمعیت چشمگیری بهصورت مسلح از روستاها آمدند و کفنپوشان اعلام کردند که با خانوادههای خود وداع کردهاند و انتظار فرمان حرکت به سمت تهران را دارند (ر.ا.م.م.ا، 22ذیقعده1325ق: 2تا8). در این زمینه، ابتدا چند نفر از علما به سمت تهران حرکت کردند؛ اما با خبر رفع فتنه، علما برگشتند (ر.ا.م.م.ا، 29ذیقعده1325ق: 1). این گردهمایی فداییها تاحدودی آخرین تجمع و اعلام ازجانگذشتگی برای نجات مجلس بود. پس از آن، موج فداییگری روبه افول نهاد و روزبهروز از تعداد آن کاسته شد؛ حتی در منابع و روزنامهها نیز نام واژﮤ فدایی به فراموشی سپرده شد و ازسویدیگر، بدبینی به اعضای انجمن و دیگر روحانیان مشروطهطلب و تبلیغات علیه مشروطیت در گوشه و کنار و برخی محافل بهتدریج رواج یافت (ر.ا.م.م.ا، 22ربیعالثانی1326ق: 4). جهتگیری اعلامیه و شبنامهها نخست دربارة خانوادة آقانجفی بود (کتاب نارنجی، 1367: 1/123) و کمکم به سمتوسویی رفت که در ماه به توپ بستن مجلس، اعضای انجمن بر این باور بودند که در مشروطهخواهی دیگر «شرافتی» برای آنها باقی نگذاشتهاند (ر.ا.م.م.ا، 6جمادیالاول1325ق: 6). بهنحویکه در جمادیالاول، وقتی مجلس در آستاﻧﮥ ﺣﻤﻠﮥ مستبدان قرار گرفت، دیگر سپاه فدایی در کار نبود و وقتی از تهران ندا رسید که در خطر هستیم و «همراهی و حرکت شما معجلاً لازم و واجب است»، بخش کوچکی از آنها در چهلستون جمع شدند و درواقع، دست انجمن از نیروی واقعی و معتقد به آرمان مشروطیت خالی بود ) ر.ا.م.م.ا، 27جمادیالاول1325ق: 5). انجمن جلسات متعددی برگزار کرد؛ اما درنهایت، «چاره{ای} فعلاً ندیدند» که نیرویی به سمت تهران حرکت کند جز اینکه اردوی ملی در شمال شهر مستقر شود (ر.ا.م.م.ا، 27جمادیالاول1325ق: 6 ). البته در این اثنا خبر به توپ بستن مجلس آب سردی بر پیکره معدود افرادی بود که در چهلستون جمع شده بودند و در حرکت به سمت تهران مردّد بودند. در بین مردم، حیدرکبابی و میرزاخیاط از ثمرات رفتن به تهران میگفتند که خبر سقوط مجلس رسید. «مردم به حیدرکبابی گفتند: مشهدی حیدر برو از شهر بیرون که الان گرفتار و کشته میشوی!» (جابری انصاری، 1378: 322). جابری انصاری در تحلیل وضعیت، اِشکال را در خلقوخوی مردم اصفهان میداند که زود تغییر رنگ میدهند. اینکه وقتی آقانورالله به نام مشروطه علم برپا کرد همه فدایی و مشروطهطلب شدند و وقتی صدای توپ پوسیده محمدعلیشاه بلند شد و اقبال کاشی حاکم اصفهان و معدّل شیرازی معاون او شد، مردم کاشی و شیرازی شدند و اگر بختیاری میآمد همه کر و لر میشدند (جابری انصاری، 1378: 273). بیتردید بدینگونهکه جابری انصاری وصف کرده است، در هر جامعهای قشر خاکستری و بخشی از تودة مردم خود را همرنگ جماعت میکنند؛ اما مسئله عمیقتر از آن است که به خلقوخوی عمومی نسبت داده شود و بدون بررسی عملکرد اعضای انجمن و فداییان به آن پی برد. بهراستی ساختار فداییان و انسجام درونی آنها در طی دستکم یک سال، رو به اضمحلال بود. الف. ناهماهنگی فکری در انجمن: یکی از علتهای این وضعیت را باید در ناهماهنگی و تشتت آراء و افکار اعضای انجمن یافت. حاجآقانورالله در جایگاه رئیس انجمن رهبری جریان مشروطیت را برعهده داشت و دیگر اعضا هم از وی تبعیت میکردند و در میان آنها اختلافات آراء به مانند روحانیان تهران عمیق نبود؛ اما بهواقع با بررسی جنبههای شخصیتی و لایههای فکری آنها مشخص میشود که برخی از اعضا اختلاف فکری آشکاری با حاجآقانورالله داشتند؛ برای نمونه برادر بزرگتر وی، آقانجفی، که از نفوذ و اعتبار بیشتری برخوردار بود، برای حفظ اتحاد با برادر تلاش میکرد؛ اما به مانند آقانورالله انقلابی نبود و روحیه مسالمتآمیز و فرصتجویانهای داشت. وی از سالها پیش از مشروطه ارتباطات قوی با ظلالسلطان داشت و منافع مشترکی را با او دنبال میکرد (hairi, 1987:178-180 ؛ مهدوی، 1367: 1/490). چنانکه در اسناد انگلیس آمده است که: «ظاهراً آقانجفی برای شاه کار میکند» (کتاب آبی، 1362: 496). ابوالحسن ترقی در پژوهش خود، دیگر عضو اثرگذار انجمن، یعنی میرزاحسنخان جابری انصاری (1287تا1376ق) را مشروطهطلب معرفی کرده است (ابوالحسنی ترقی، 1385: 72)؛ اما با توجه به عملکرد جابری انصاری که در اوج کشمکشهای مشروطهطلبان با شاه از انجمن استعفا داد و همچنین مواضع صریح او مشخص میشود که در مسیر مشروطهخواهی، مخالفت با شاه برای او خط قرمز بود. او علت اصلی کنارهگیری از انجمن را نیز مخالفت مجلس با شاه و بیاحترامی جراید تهران و ولایات به شاه عنوان کرده است. جابری انصاری با طعنه به فداییهای اسفیدواجان، رضوانشهر کنونی و بخشی از شهرستان تیران و کرون که در آن زمان روستای کوچکی بود، اشاره کرده است: اما مُهری به اندازة نعلبکی و با نام «مجلس مقدس دارالشورای ملی اسفیدواجان کرون» ساختهاند و در امور دخالت میکنند (جابری انصاری، 1378: 252و253). جابری انصاری که از اعضای اصلی و مؤثر انجمن بود وضع پیش رو را برنتافت و پس از استعفا، قلم در دست در جبهه مقابل قرار گرفت و مقاله «شیخ و شیوخ» را در مخالفت با مشروطیت نگاشت؛ اما با خواهش آقانجفی از مخالفت دست برداشت و به احترام استاد به سکوت بسنده کرد. وی در این باره میگوید: «آقای نجفی فرمودند انصار، از شما که انصار علمایی خواهش دارم ننویسی، من هم ننوشتم» (جابری انصاری، 1378: 252و253). این رویکرد انفعالی همچنین در سالهای بعد و در جنگجهانیاول که روس ایران را اشغال کرد، خود را نشان داد؛ بهنحویکه وقتی آقانورالله سیصد نفر مجاهد را به همدان اعزام کرد، نکوهش جابری انصاری را بهدنبال داشت؛ چون آن را اشتباه و موجب کشتهشدن و زخمیشدن اکثریت آنها میدانست (ابوالحسنی ترقی، 1385: 54). بررسی افکار دیگر اعضای انجمن بر تطویل بحث میانجامد. اما وضعیت بهگونهای بود که در روایت اسناد انگلیس که در این مقطع حسّاس با تیزبینی وقایع را دنبال میکردند، از بیفرجامی جلسات بسیاری یاد شده است. جلساتی که برای بررسی اوضاع و کسب نتیجه در اعزام نیرو به تهران تشکیل میشد (کتاب آبی، 1362: 465و466). بهنظر میرسد فکر مشروطهخواهی در مفهوم اصیل خود که مبتنیبر تغییر ساختاری بود، با افکار و منافع چهرههای مؤثر رهبری انجمن سازگاری نداشت؛ ازاینرو در مواقع حیاتی، به اقدام همسو با مشروطهخواهی منجر نمیشد. ب. گریز از مالیات، انگیزة فداییشدن: در دورههای پیش از مشروطیت، حاکم در اعمال قدرت و گرفتن مالیات از رعیت با انواع روشها آزاد بود. در این باره فلور به نقل از پرکینز مینویسد: «طبقات پایین بیاغراق و جداً بهصورت گوسفندانی هستند که فقط برای پشمشان نگهداری میشوند و معمولاً آنچنان از ته پشمشان را میچینند و آنقدر به دقت و زیاد این کار را میکنند که ارزش آنها و بهره مالک را تقلیل میدهند» (فلور، 1366: 1/20و21). در چنین وضعی، طلوع مشروطیت روزنه امیدی در دل رعیت جامعة قاجاری ایجاد کرد و آنها طرفداران مشروطه شدند و به قول جابری انصاری، «استعداد عموم به تغییر اوضاع [به حدّی رسیده بود] که روساء هر محله گمان میبردند، افسر را از سر سلطان برداشته بر سر آنها میگذارند» (جابری انصاری، 1378: 331). در ایالات نیز اوضاع بدینگونه بود و روزبهروز بر تعداد فداییان افزوده میشد و افراد بسیاری به امید فرار از مالیات و رهایی از یوغ اربابها که بهطور معمول از شاهزادههای قاجار یا خوانین محلی بودند، از روستاها فرار میکردند و به نیروهای فدایی در شهر میپیوستند (کتاب آبی، 1362: 166). این رویه ایجاد بینظمی در ولایات و کنترلناپذیرشدن اوضاع را باعث شد. حاکمان نیز از انجمن درخواست کردند که به اوضاع پیش رو پایان دهد. حاجآقانورالله در جلسة انجمن به تاریخ 26شوال چنین گفت: «اهالی چنان توهم کردهاند که انجمن ملی مخالفت دارد با دولت و نوکر حاکم هرجا میرود اطاعت نمیکنند در کرون ﻣﺄمور حکومت رفته، گفتهاند ما فدایی هستیم و اطاعت نمیکنیم. عجب اشتباه بزرگی است و حال آنکه انجمن با حکومت باید متحد باشند و این اشتباه بزرگ را باید جداً از ذهن مردم خارج نمود. ازاینرو مقرر گردید که مجازاتی به این افراد داده شود که در جای دیگر نیز تکرار نگردد و از طرفی نیز اطلاعیهای برای ولایات و مردم صادر شد و در اماکن عمومی نصب گردید» (ر.ا.م.م.ا، 2ذیقعده1325ق: 6). در نجفآباد نیز انجمن باز مداخله کرد و اعلام کرد که مردم نباید تصور کنند که بین دولت و ملت اختلاف افتاده است، بلکه باید با حاکم همکاری کنند و مالیات بپردازند (ر.ا.م.م.ا، 8رجب1325ق: 3). بیتردید تصور نادرست مردم از مشروطیت که آن را مقابله با هر نوع اعمال حاکمیتی، بهویژه در موضوع مالیاتها میدیدند، به حمایت بیحدّوحصر از مشروطهطلبها در برابر شاه و مستبدان و حاکمان منجر شد و فداییشدن جمعیت بسیاری از مردم را باعث شد. اما از رجب1325ق/آگوست1907 به بعد که انجمن در برابر رفتارهای فداییها و رؤیای آنها قد علم کرد و فضای احساسی کنار رفت، از تعداد فداییان بهتدریج کاسته شد. در این روند اهالی سده که بیشترین فدایی را داشتند، اعتماد خود را به انجمن از دست دادند و برای حل مشکلات در کنسولخانه انگلیس تحصن کردند (ر.ا.م.م.ا، 18صفر1326ق: 5و6). ج. نبود آموزش صحیح: آشنانبودن با فنون جنگی از علتهای دیگری بود که سپاه فدایی به سمت تهران حرکت نکرد. در طی ششماه پیش از به توپ بستن مجلس، مجلس و دولت چندین بار دچار اختلافات عمیقی شدند که به تهدید مجلس انجامید؛ اما در این مدت، تلاشی برای افزایش مهارت نظامی صورت نگرفت و به محض شروع درگیریها بود که تعداد محدودی داوطلب، در حدود هزار نفر، در میدان شاه تمرین نظامی کردند و همزمان با کوتاهآمدن شاه نیز بشارت حل مشکلات و تبدیلشدن خار به گلشن سر دادند و آموزش نظامی را به یکباره کنار نهادندند و ساز دوستی دولت و ملت را کوک کردند (ر.ا.م.م.ا، 29ذیقعده1325: 6). روزناﻣﮥ انجمن نیز چهار روز بعد از واقعه مجلس، در شمارﮤ آخر خود، ایراد را در مسلحنشدن مردم دانست و از بیتوجهی علما و بزرگان و گوشندادن مردم گلهمند شد (ر.ا.م.م.ا، 27جمادیالاول1326: 1). مجلس شورای ملی در این رویه سهمی درخور ملاحظه داشت و با کوتاهآمدن موقتی شاه در ذیقعده1325ق/دسامبر1907، در نامهای به انجمن نگاشت که «مجلس شورای ملی از انجمن محترم و اهالی غیرتمند ایران قویاً انتظار دارد که هیجان و تعطیلی امور را موقوف» دارند (ر.ا.م.م.ا، 22ذیقعده1325: 8)؛ اما بیتردید، سهم انجمن نیز در جایگاه رهبر مشروطیت در اصفهان شایان توجه است؛ زیرا اگر انجمن بدون فرصتسوزی در آموزش و سازماندهی نظامی فداییان کوشیده بود، ممکن بود که در دفاع از مجلس اثرگذار شود؛ اما انجمن علاقهای به واکاوی وقایع اصفهان و دیگر مناطق کشور نداشت و برای نمونه، صحنة نبرد تبریز با مستبدان را در محرم 1326/فوریه1908 درگیریهای خیابانی دانست و روزنامه انجمن این هیجان را با ولنگاری و درگیری اوباش شهر برای دفاع از فاحشهای در سطح اصفهان مقایسه کرد (ر.ا.م.م.ا، 19محرم1326: 1).. همچنین چند ماه پس از جنگِ مشروطهطلبان تبریز با حکومت و در ایام نزدیک به توپ بستن مجلس، حاجآقانورالله تازه اعلام کرد که «باز چنانچه از تلگراف طهران استنباط میکنم از اعلیحضرت شاه بوی نفاق و خلاف استشمام میشود کما آنکه از جاهای دیگر هم خبر رسیده ولی هنوز رسمانه نیست» (ر.ا.م.م.ا، 20جمادیالاول1326: 3). به این ترتیب، هنوز هم آنقدر واضح با مردم سخن نمیگویند و روزنامه عبارت «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز» را میآورد و به جای راهکار عملیتر، مینویسد: «امید بر این است که دست غیبی مدد کند و کارها اصلاح گردد» (ر.ا.م.م.ا، 2ربیعالاول1326: 3 .( البته اگر توصیههای روزنامه و رهبران انجمن از ابتدای مشروطه بهصورت پیوسته بود و از همان زمان که بهگفته کسروی «اسپهانیها کارهای بیهوده» میکردند، انجمن ملی فداییان را که با شور و نشاط در مراسم حاضر میشدند، آموزش نظامی میداد و بهتدریج مسلح میکرد، روند انقلاب مسیر دیگری را طی میکرد. در یک جمعبندی، روزناﻣﮥ زایندهرود دو سال پس از به توپ بسته شدن مجلس در شرح فعالیتهای حاجآقانورالله در مشروطیت نوشت: «به جهت تقویت و محافظت این اساس مقدس از شرور معاندین قشون داوطلب را در اصفهان موسس و بانی شده، بالغ بر چندین هزار نفر لباس مجاهدی پوشیده، در جزو فداییان مجلس مقدس داخل شدند. لکن این قشون به واسطة آنکه در طی نظام صحیحی درنیامد موجب مفاسد شد که ایشان را از آن مقصد منصرف داشت» (زایندهرود، 17رمضان1328).
3. ناسازگاری دولت با انجمن در انتظام فوجها. فوجها نیروهای نظامی دولتی بودند که دولت قاجار پس از شکستهای پیاپی ایران در جنگهای ایران و روس و بستن معاهدههای گلستان و ترکمنچای تشکیل داد. از فوجهای مذکور، در اصفهان سه فوج مستقل به نامهای فوج جلالی، فوج چهارمحالی و فوج فریدن بود. حقوق فوجها را دولت میپرداخت؛ اما یکی از اقدامات انجمن نیز نظارت بر کار فوجها و تلاش در راستای ایجاد انسجام و انتظام آنها بود تا در مواقع لزوم از آنها بهرهبرداری کند. در دوران مشروطیت اول (1324 تا 1326ق /1906تا1908م)، فوج فریدن سومین سال متوالی را در فارس میگذرانید. فرماندهان فوج در نامههایی به انجمن، شرحی از آشفتگی فوج را به تصویر میکشیدند که «فوج در آستانه شورش است» و اصرار میکردند هرچه سریعتر فوجی جایگزین آنان شود تا برای مرخصی به شهر و روستاهای خود بازگردند (ر.ا.م.م.ا، 10شوال1325: 5؛ ر.ا.م.م.ا، 27ذیحجه1325: 5و6). از طرفی انجمن با دادن وعدههایی به فوج فریدن، در فرستادن فوج چهارمحال در نقش جایگزین تلاش میکرد؛ اما در این کار توفیقی نمییافت. علت آن نیز ناسازگاری دولت با انجمن، در راستای جلوگیری از انتظام فوجها بود. در این باره دولت که به قدرت انجمنها پی برده بود، به روشهای زیر متوسل میشد: الف. نپرداختن حقوق فوجها: انجمن بر تجهیز قشون به لباس، تفنگ و پرداخت مواجب اصرار میکرد؛ اما دولت هر دفعه به بهانهای از پرداخت آن طفره میرفت و به انجمن اعمال فشار میکرد. یک بار به بهانه اینکه وزیر دستور داده است (ر.ا.م.م.ا، 26محرم1326: 2)، مواجب را به جاهایی حواله میکردند که سخت وصول میشد (ر.ا.م.م.ا، 18صفر1326ق: 2) و بار دیگر میگفتند صبر کنید تا مالیات بگیریم (ر.ا.م.م.ا، 25صفر1326ق: 4). روزناﻣﮥ انجمن در شمارة شانزده به تاریخ دوم ربیعالاول، از رؤسای دولتی انتقاد کرد که حقوق سربازان را نمیدهند و سرباز را به فلاکت و بیچارگی میاندازند و اینکه «هرچه کردند رؤسای دولتی کردند» (ر.ا.م.م.ا، 2ربیعالاول1326ق: 7). ب. تمایل فوجها به مستبدان: در طول دورﮤ قاجار، فوجها نمکپروردﮤ دولت قاجار بودند و با شیوﮤ ملکداری و نظامیگری پیش از مشروطیت ﻣﺄنوس بودند و گرفتن جیره و مواجب آنها نظم خاصی داشت که با آمدن مشروطیت، دچار چالشهایی شد. مهمتر از آن، نظارت مستمر انجمن بر جیره و مواجب سپاهیان دولتی، بهویژه دخلوخرج فرماندهان فوج بود که باعث میشد در ارتباطات فوجها با انجمن شکاف بیشتری ایجاد شود و فوجها در مقابل انجمن صفآرایی کنند. بنابراین به محض تنش میان شاه و مجلس و در موقعیت حساس داخلی که مشروطیت بدانها نیاز داشت، در برابر انجمن و مجلس سلاح برداشتند و نهال نوپای مشروطیت را آماج تیرهای کین خود کردند. ازجمله مشغولیتهای پیش روی انجمن، مشخصکردن تعداد افراد فوج فریدن بود که چندین بار نامهنگاری صورت گرفت و هر بار انجمن تأکید کرد که لیست افراد و صورت خانواری خود را دقیق اعلام کنند؛ ولی هر بار به بهانهای، از اراﺋﮥ آمار دقیق طفره رفتند (ر.ا.م.م.ا، 10شوال1325: 7و8) و در ماجرای ترور محمدعلیشاه و بهمحض شلوغشدن تهران احمدقلیخان، سرهنگ فوج فریدن که در این مقطع نایبالحکومه فریدن نیز بود، در چادگان سیوسه نفر از فداییها را قتلعام کرد (ر.ا.م.م.ا، 11صفر1326: 4؛ جهاد اکبر، 9صفر1326: 8). بنابراین فوجها از نظارت انجمن و کمشدن حقوق و مستمری خود دلِ خوشی نداشتند و به هر بهانهای، در جبهه مقابل انجمن و مشروطیت قرار میگرفتند. ج. بیاعتمادی انجمن به فوجها: انجمن در ابتدا رویکرد حمایت از افواج را دنبال میکرد؛ چنانکه حاجآقانورالله در برابر حساسیت مردم به این مسئله گفت: «بعضی توهّم کردهاند که اینها مخالف با ملت هستند، اینطور نیست اینها با ملت هستند»؛ سپس این مطلب را در اطلاعیههایی به همة مردم اعلام کردند (ر.ا.م.م.ا، 22ذیقعده1325: 5). بیشتر دلمشغولی انجمن به پرداخت بهموقع مواجب فوجها، تهیه لباس، ساخت سربازخانه و غیره مربوط میشد؛ اما بهتدریج که فوجها کارشکنیهای بسیاری کردند و همراهی با شاه و مخالفت با مجلس در محوریت اعمال آنها بود، انجمن اعتماد خود را به فوجها از دست داد. این مطلب در سخنان نگران مدرس در انجمن مشهود است. وی تصدیق کرد «فوج چهارمحال ﻣﺄمور شیراز هستند باید صاحبمنصبان آنها را خواسته و سفارش نمود که در آنجا برخلاف مشروطیت حرکتی ننمایند. اگر چنانچه برخلاف، رفتار کرده مورد مواخذه سخت خواهند شد و اموال آنها ضبط خواهد شد» (ر.ا.م.م.ا، 25صفر1326: 6). بنابراین تمام نیروها را در چهلستون جمع کردند و آنها را به قرآن قسم دادند که «قوانین مشروطیت را مطیع و منقاد باشم و اجراء احکام مجلس دارالشوری کبری و انجمن مقدس ملی اصفهان را بر خود لازم و واجب دانم و هیچ نوع خیانتی به وکلاء محترم و اعضاء انجمن ملی و ملت ایران ننمایم» (ر.ا.م.م.ا، 18صفر1326: 1). انجمن مخالفت استبداد محمدعلیشاهی را با مشروطه بهوضوح میدید؛ اما درصدد استحکامبخشیدن به پایههای قدرت مشروطه و تربیت نیروهای جدید نبود و به جای آموزش و سازماندهی فداییها که بهطور معمول لاف آن را میزد، بخش عمدهای از فرصت خود را به تجهیز نیروهای نظامی افواج قاجاری نهاد که نمکپروردﮤ قاجاریان بودند و در انتخاب بین استبداد و مشروطه، محمدعلیشاه را ترجیح دادند.
4. ناتوانی انجمن در تأمین امنیت شهر و راهها تصور عمومی بر این بود که با آمدن مشروطه، مشکلات مردم حل خواهد شد؛ اما مردم دیدند که مشکلات بیشتری به وجود آمد. امنیت در شهر برقرار نبود و تنها دزدی را که دستگیر کردند، کسی بود که دامادش معرفی کرد. آن هم چون سهم داماد را نداده بود و همین دزد هم از زندان فرار کرد. انجمن معتقد بود که در پشت همة دزدیهای شهر، داروغه قرار دارد و وقتی انجمن ملی اعتبارناﻣﮥ داروغه را درخواست کرد، انجمن بلدیه تحویل نداد (ر.ا.م.م.ا، 20ذیحجه1325: 3). ازطرفی، در راههای مواصلاتی نیز امنیت مردم برقرار نبود. بختیاریها که در ناامنکردن راهها نقش محوری داشتند با بستن قراردادی با دولت و در ازای گرفتن حقوق، از جادهها محافظت میکردند (ر.ا.م.م.ا، 13جمادیالاول1326: 6و7)؛ اما با نرسیدن حقوق، آنها نیز از ایجاد امنیت شانه خالی کردند (ر.ا.م.م.ا، 25صفر1326: 3). حاجآقانورالله که برای تأمین امنیت راهها ازطرف مردم زیر فشار بود و دولت نیز در این باره همکاری نمیکرد، به تعطیلی انجمن تهدید کرد؛ اما باز هم مشکلات حل نشد (ر.ا.م.م.ا، 5محرم1326: 1). در 15صفر1326/19مارس1908، بیستودو انجمن شهر در نامهای به انجمن ملی اصفهان خواهان امنیت شدند (ر.ا.م.م.ا، 25صفر1326: 3). حاجآقانورالله که نقش دولت را در ناامنکردن شهر و جادهها پررنگ میدید، اعلام کرد که: «باید تجار را خبر داد که دولت در صدد خرابی میباشد» (ر.ا.م.م.ا، 6ربیعالاول1326: 5). دولت با تغییر رئیس عدلیه به ناامنی در شهر دامن زد. دولت به جای مترجمالملک که اهالی از وی راضی بودند، اعتصامالملک را از تهران فرستاد و وی نیز حکم کرد که «اهالی همراه خود حربه [سلاح] نداشته باشند». حاجآقانورالله پاسخ داد این زمانی مُیسر خواهد شد که جان و مال مردم در امان باشد (ر.ا.م.م.ا، 6ربیعالاول1326: 2). به این ترتیب، وقتی مردم از فشار به انجمن طرفهای نبستند خود دست به کار شدند و تلگرافخانه اصفهان را بستند تا «حکومت را به تأمین راههایی که دزدها اشغال کردهاند مجبور دارند» (کتاب آبی، 1362: 102و193). بنابراین ناامنی از مجموعه عواملی بود که مردم را که حامی نیروهای پیشتاز فدایی بودند از مدیریت انجمن و مشروطیت دلسرد کرد و باورمندی آنها را به فداکردن جان خود در راه آرمان مشروطیت تضعیف کرد.
5. انجمن ، فداییان و ظلالسلطان ظلالسلطان یا مسعودمیرزا یمینالدوله، پسر بزرگ ناصرالدینشاه، از مادر غیرعقدی بود؛ اما همیشه آرزوی پادشاهی داشت. بیشتر زندگی او با حکمرانی اصفهان و گاه نیز فارس و گرگان و جاهای دیگر گذشت و از نظر دارایی یکی از توانگران ایران شد (کتاب نارنجی، 1367: 1/19و20). او در سال 1324ق/1906م که انقلاب مشروطه به پیروزی رسید، سیوچهارمین سال حکومت خود را بر اصفهان و مناطق مرکزی کشور میگذراند؛ اما با اعتراضهای مردمی برخاسته از مشروطیت و تمایل مجلس شورای ملی اول برکنار شد. دربارة زندگی ظلالسلطان و شخصیت و رابطه او با مشروطه نظرهای متفاوتی بیان شده است. عدهای او را مشروطهطلب و عدهای ضدّ مشروطه معرفی کردهاند؛ بهنحویکه میخواست از فضای پیشآمده به رؤیای دیرینه خود، یعنی پادشاهی، دست یابد؛ اما آنچه در این بحث اهمیت دارد، مشروطهطلببودن یا نبودن او نیست، بلکه نقش او در نهضت فداییان است. به بیان دیگر، سؤالی که مطرح میشود این است که در روند نهضت مشروطیت، استفادﮤ انجمن از او به نفع جریان مشروطیت و فداییان بود و به قول جابری انصاری، «گاو شیرده» بود یا اینکه در عمل به پسزدن فداییان مجلس و خالیشدن میدان برای نابودی مجلس منجر شد. تنفر مردم از ظلالسلطان بهعلت اجحافاتی بود که او و حامیانش در طی سیوچهار سال حاکمیت بر مرکز کشور و در دورة پیش از مشروطه، بر رعایا و مردم عادی وارد کردند (انصاری، 1378: 96). جابری انصاری که بههمراه پدرش از نزدیکان ظلالسلطان بود و از روش حکمرانی وی اطلاع دقیقی داشت، در کتاب تاریخ اصفهان دربارﮤ فروختن املاک اربابی مینویسد: «بزرگترین جهت دیگر فرمانروایی بلکه سلطنت چهلسالة ظلالسلطان، [این بود که] نطفه اسپهانی را به خوف بسته [بود]؛ دانای به این رموز جرئت رفتن طهران و افشای اسرار دفتر دیوان را نداشتند» (انصاری، 1378: 42). یحیی دولتآبادی در این باره مینگارد: «ظلالسلطان با اعمال انواع تعدی به مالک و رعیت و آزار و شکنجه مردم، محصولاتشان را به آتش میکشید و حیواناتشان را میکشت تا رعیت از او بترسند» (دولتآبادی، 1336: 1/41و42). ازاینرو، مردم رؤیای خروج از ستم ظلالسلطان را داشتند که بیش از سه دهه، سنگینی استبدادش را تحمل کرده بودند. مشروطیت روزﻧﮥ امید به زندگی بدون ترس را برای مردم اصفهان ایجاد کرد. در اولین فرصتی که با رفتن ظلالسلطان به تهران پیش آمد، مردم اصفهان برای ممانعت از بازگشت او با همراهی دولتآبادی، حاجمیرزاسیدعلی، حاجمیرزا آقاجناب، آقاسیدمحمد اسفه، سیدحسن قمشه، سیدکاشی و پول حاجمحمد کازرونی دکانها را بستند و در سفارت انگلیس تحصن کردند (جابری انصاری، 1321 :351؛ کتاب آبی، 1362: 167و168). مجلس نیز که برکنارکردن یکی از مهرههای قدیمی استبداد را به نفع مشروطه دید، با تحصنکنندگان همراهی کرد و به برداشتن و عزل او از حکومت اصفهان رأی داد (کسروی، 1390: 266). به این ترتیب در اواخر سال 1324ق/1906م، مشروطیت با عزل ظلالسلطان شعله مهر و امید به آزادی و رهاشدن از قیود استبداد را در قلوب مردم بیچاره و رعایای خطه اصفهان روشن کرد و با تشویق سران مشروطه، مردم کمکم خود را فداییان مجلس نامیدند؛ اما این رفتن و آسودگی خیال مردم دیری نپایید و ظلالسلطان که به شاهی نرسیده بود، دل در گرو تخت و کاخ نصف جهان، بهدنبال فراهمکردن زمینههای بازگشت شد. علمای مسجدشاهی در برداشتن او از حکومت اصفهان و در همراهی با مشروطه، سهم درخور توجهی داشتند؛ اما چند ماه پس از رفتن او، تمایل به بازگشتش کردند که علتهای آن عبارت بود از: 1. پیوندهای بنیادی که ظلالسلطان در سالهای قبل از مشروطه با آقایان نجفی، بهویژه آقامحمدتقی نجفی، داشت. این موجب شد که احترام خاصی برای او قائل باشد و در همه حال، حرمت وی را نگه دارد؛ چنانکه به احترام وی، در ماه رمضان افواج نظامی را به شرکت در نماز جماعت مجبور میکرد (رجایی، 1383: 65)؛ همچنین به اراضی ایشان و حتی روستاهایی که آقایان در آنجا تملک داشتند، دست تعدّی دراز نمیکرد و خرید برخی از املاک مرغوب و پردرآمد را به نظر علمای مذکور میرسانید که در صورت تمایل خریداری کنند (جابری انصاری، 1378: 96). 2. ظلالسلطان خود دیگر در اصفهان نبود؛ اما در طی سیواندی سال، حامیان بسیاری در اصفهان داشت که برای بازگرداندن مجدّد او و تغییر اوضاع به نفع او تلاش وافری میکردند. یکی از این افراد میرزاحسنخان جابری انصاری بود که برای تغییر نظر حاجآقانورالله و همسوکردن او با آقامحمّدتقی نجفی کوشش بسیار کرد. او در این باره میگوید: «چو مکرر در خلوت به آقای حاجآقانورالله گفتم اساسی که چیده شده با شخص محمدعلیشاه طرف خواهید شد عاقبت وجود ظلالسلطان را لازم دارید و آقایان سنواتی که ظلالسلطان شاخزن بود شاخ او را تند کردند و امروز که شیرده شده همه نوع استفاده از ثروت و ابهت و تجربیاتش میبرند، خطاست او را از میان بردارند و این مطلب را از روی حقیقت و عقیده میگفتم» (جابری انصاری، 1321: 351). این گفتنها بالاخره به بار نشست و آقایان رضایت خود را مبنیبر آمدن ظلالسلطان اعلام کردند و قرار شد که آقانجفی و تعدادی از متنفذان شهر به استقبال بروند و او را به شهر آورند. جابری انصاری که در این مسئله نقش محوری داشت، متن مکتوبی در این زمینه نگاشت و میخواست به امضا آقایان نجفی برساند؛ اما واقعة قتل مونسالدوله، همسر ظلالسلطان، به دست پسرش اکبرمیرزای صارمالدوله در خانه حاجآقانورالله پیش آمد و با شلیک گلوله پسر بر مادر، همة تلاشهای ظلالسلطان در جلب نظر شاه و مجلس و مخالفان بر باد رفت (جابری انصاری، 1321: 351؛ دانشور علوی، 1330: 11و12). بیتردید این تلاشها برای آمدن و ماندن یک روی سکه بود و مخالفت مردم، بهویژه فداییان در بستن بازارها و تحصن در مسجدشاه و سفارت انگلیس و روسیه، روی دیگر سکه. در اسناد انگلیس گزارش شده است: «هرکس اقدام به بازکردن دکان خود مینمود «فداییان» او را با زنجیر میزدند.... یک زدوخوردی مابین «فداییان» و کسان ظلالسلطان در چهارسو بازار اتفاق افتاد و از «فداییان» هشت نفر مجروح گردید و مدعی بودند که دو نفر از آنها به قتل رسیده و اجسادشان را که سراپا آغشته به خون بود به طرف میدان به قصد اینکه خشم و غضب مردم را به هیجان آورند حمل نمودند» (کتاب آبی، 1362: 167و168). پس از آن، فداییان به تلگرافخانه حمله کردند و آنجا را پلمب کردند تا دولت به خواستههای آنان که ممانعت از آمدن ظلالسلطان به اصفهان بود، جامع عمل بپوشاند (کتاب آبی، 1362: 167و168). در مجلس نیز بحث میان نمایندگان داغ بود. در تاریخ شنبه 7رجب، نامهای از اصفهان در صحن خوانده شد مبنیبراینکه «به مجرد شنیدن حرکت ظلالسلطان به اصفهان شهر در تزلزل، جمعی سوارهای شخصی ظلالسلطان، جمعی فداییان را مفقود [کردند...] گویا از حرکتنکردن ظلالسلطان فساد رفع بشود. اگرچه از اینکه استدعا شود ظلالسلطان نیاید مخالف قانون است؛ ولی گمانم این است از قانون اساسی همین یک ماده به صحه رسیده باشد». سیدمحمدتقی تعداد مخالفان ظلالسلطان را دههزار نفر دانست و میرزامحمود تاجر با احتساب ساکنان اطراف اصفهان، این رقم را هزار نفر اعلام کرد (مذاکرات مجلس، س1، 1325ق: 248تا250). بالاخره پس از بالاگرفتن آشوب در شهر، حاکم اصفهان دوازده نفر را به نمایندگی مردم انتخاب کرد و آنها نظرهای مردم را برای ظلالسلطان ارسال کردند. ظلالسلطان نیز در پاسخ اعلام کرد که: «حال که این طور است اهل اصفهان ما را نمیخواهند ما نیز چنانیم، تو نخواهی ما نخواهیم ای برادر جنگ نیست» (ر.ا.م.م.ا، 22رجب1325: 3(.
6. ناتوانی انجمن در ساماندهی فوجها و رویکرد نزدیکی به ظلالسلطان. همانگونهکه ذکر شد برخی از اعضای انجمن با ظلالسلطان همراهی و همدلی میکردند و برای جلبنظر حاجآقانورالله نیز کوششهایی کردند؛ اما به نقل از اسناد وزارت خارجه انگلیس، «آقانورالله مخالف این منظور بود» (کتاب آبی، 1362: 311و312). بنابراین دیگر اعضای انجمن، همانند جابری انصاری، برای جلبنظر حاجآقانورالله در جایگاه رئیس انجمن و مؤثرترین عضو کوششهایی کردند؛ ولی واقعه قتل مونسالدوله باز مانع این همدلی شد. چندماه پس از آن، قطع امید انجمن از فداییان که نظم جامعه را برهم میزدند و همچنین ناتوانی حاجآقانورالله در ساماندهی فوجها، باعث شد که حاجآقانورالله دست در دست ظلالسلطان قرار دهد و با هم در یک مسیر قرار گیرند. انجمن که پس از چندین ماه تلاش و فعالیت، در نظمبخشی به فوجها پیشرفت چندانی نداشت، به این نتیجه رسید که کار را به دست ظلالسلطان بسپارد که سالها فوجهای اصفهان را مدیریت کرده بود. به این ترتیب حاجآقانورالله در اواخر سال 1325ق/1907م، با ذکر دو علت تمایل خود را به همسویی با ظلالسلطان اعلام کرد؛ اما دو علت یکی استفاده از ظرفیت ظلالسلطان در ساماندهی فوج چهارمحال و اعزام آن به شیراز بود و دیگری مشروطهطلببودن او بود که رئیس مجلس نیز عنوان کرد: «میخواهم پای مبارکش را ببوسم». حاجآقانورالله این امر را دلیل بر روسفیدی او دانست و اعلام کرد: «هرکه امروز خدمت کرد محترم است و... کار به زمان استبداد نداریم» (ر.ا.م.م.ا، 6ذیحجه1325: 3). به این صورت حاجآقانورالله مابین نیروهای داوطلب فدایی مجلس و نیروهای دولتی افواج ثلاثه، فوجهای نظامی را برگزید و امید داشت ظلالسلطان آنها را ساماندهی کند و در مواقع لزوم از آنها استفاده کنند. از 6ذیالحجه1325/10ژانویه1908 تا واقعه به توپ بستن مجلس، این روند شیب تندتری به خود گرفت؛ به این معنی که نامههای بسیاری بین انجمن و ظلالسلطان ردّوبدل شد. در این نامهها، انجمن ابراز رضایت خاطر و تشکر خود را از تلاشهای ظلالسلطان در ساماندهی فوج نظامی چهارمحال اعلام کرد. ظلّ السلطان نیز پاسخ تشکر داد و رضایت از انجمن را بیان کرد (ر.ا.م.م.ا، 20ذیالحجه1325، 27ذیالحجه1325، 4صفر1326). با این نزدیکی، نظرﻳﮥ جابری انصاری که عنوان میکرد: «ستونهای مسجدشاه و باغنو به هم پیوسته یکی را بخواهید بشکنید آن دیگری زودتر شکسته میشود» (جابری انصاری، 1321: 350)، دوباره تحقق یافت و دو ستون مذکور در کنارهم قرار گرفت؛ اما ستون نوبنیان دیگری که از آن فداییها بود، شکست. به این شکل که ترمیم دو ستون مذکور، کمکم از تعداد و انگیزة فداییها کاست؛ چون آنان دیدند آنچه قرار بود بابت آن جان خود را فدا کنند، رنگ خود را از دست داده است و انقلاب از آرمانهای اولیه خود دور شده است. فردی که در آن سالها «شاخش تیز بود» و مردم طبقه پایین از شاخهای او در امان نبودند و پس از رفتن او شادی و جشن و سرورهایی برپا کردند، حال با نام مشروطه برگشته بود. در اصل، بخش چشمگیری از مردم عادی، مشروطه را رفتن ظلالسلطان و کمشدن استبداد او از سرشان تعریف میکردند. یک سال زمان چندانی نبود که رفتارهای او و پسران و اطرافیانش فراموش شده باشد. بنابراین از این زمان به بعد، در روزنامه و نامهنگاریها و تهدید شاه و غیره، دیگر صحبتی از واژة فدایی به میان نمیآید و بهنظر میرسید که فداییگری به خط پایان رسیده است.. انجمن گام پایانی «پیشنهاد نایبالسلطنگی ظلالسلطان» را هم برداشت و در اصفهان هواداران او شعار سر دادند: «شکرالله ظلالسلطان شاه شد/ظلالسلطان بود ظلالله شد» (جابری انصاری، 1321: 356). انجمن این پیشنهاد را به مجلس و انجمن شهرهای دیگر اعلام کرد؛ اما از آن استقبالی نشد (ر.ا.م.م.ا، 20جمادیالاول1326: 7و8). زمانیکه تهران اعلام خطر کرد و درخواست کمک کرد، اصفهان اعلام پیششرط پذیرش نایبالسلطنگی ظلالسلطان را مطرح کرد: «آن وقت تمام ولایات تمام قوای خود را به او [ظلالسلطان] تفویض میکنیم پول میدهیم قشون میدهیم تا کار مملکت صحیح شود والّا قشون ملی اصفهان حاضر پول حاضر ولی تمام خیالات ماها متوجه است که به ترتیب صحیح داخل شویم» (ر.ا.م.م.ا، 27جمادیالاول1326: 5). در این نامه دوباره به قشون ملی اشاره شده است؛ اما نامی از نیروی فدایی، مردمی یا هر نام دیگری با این محتوا نیست. البته انجمن تلاش بسیاری کرد که ظلالسلطان را فدایی، «مشروطهدان و مشوطهخواه» و فرزندانش را خانهزاد مجلس معرفی کند و او را مرهم تمام دردهای فداییان بشناساند؛ اما در عمل، مردم برای شنیدن آن گوش شنوایی نداشتند (ر.ا.م.م.ا، 27جمادیالاول1326: 5). بیتردید رهاکردن فداییان و اعتماد روزافزون انجمن به ظلالسلطان ازطرفی دستکشیدن از ستون قوی فداییانی بود که استحکام آن به خون هزاران نفری پیوند خورده بود که اعلام کرده بودند، در راه آرمان مشروطیت، حاضرند تا آخرین قطره بایستند؛ ازطرفدیگر ترمیم اتصال ستونهای مسجدشاه که رهبری مشروطیت اصفهان را برعهده داشت به باغنو، فرجامی جز شکست نداشت؛ چراکه ستون باغنو خود ریشه محکمی نداشت و چشم به کنسولخانههای روس و انگلیس دوخته بود و «موافقت نامة روس و انگلیس در مورد توارث سلطنت»، مانع از آن بود که ولایتعهدی را از احمدشاه بگیرند و در کف ظلالسلطان قرار دهند. بنابراین روسها انگلیس را نیز با خود همراه کردند و به شاهزاده اولتیماتوم دادند که در صورت قرارگرفتن در برابر شاه، از او حمایت نخواهند کرد (کتاب نارنجی، 1367: 1/208؛ کتاب آبی، 1362 :268و292). حمایتنکردن و تهدید آنها، شاهزاده را در موضع تسلیم قرار داد و با گرفتن ﺗﺄمین جانی برای خود، همراهان و حفظ اموالش به خروج از کشور رضایت داد و عازم اروپا شد (کتاب نارنجی، 1367: 1/230و231و277). با خروج ظلالسلطان از کشور و بمباران مجلس و از همپاشیدگی نهضت فداییان در استبداد محمدعلیشاهی، حاجآقانورالله و همراهان نیز فهمیدند که ظلالسلطان «خیبرگیر نیست و نقشه بختیاری و غیره را کشیدند» (جابری انصاری، 1321: 360). اگر ظلالسلطان نیز در این مقطع حسّاس که نیروهای وطنی دل در گرو فرماندهی او داشتند، به آنها اعتماد میکرد و با تهدید دولتهای خارجی پا عقب نمینهاد، شاید سرنوشتش به سرداراسعدبختیاری شبیهتر میشد. سرداراسعدی که بهطور تقریبی یک سال پس از آن واقعه، در برابر سفرای روس و انگلیس ایستاد و با قاطعیت تهدیدشان را به پشیزی نخرید و در برابر پیشنهاد ضمانت آنها گفت: «چیزی را که مایل نیستم عبارت از ضمانت خارجه است» (کتابهای آبی، 1377: 258)
نتیجه در دورﮤ مشروطه اول، انجمنهای ملی مهمترین نهادهایی بودند که در استقرار مشروطیت نقش اساسی ایفا کردند. بخش عمدهای از تأثیرگذاری آنها بر مبنای کارآیی اعضا و نحوه انتخابشان بود. انجمن ملی اصفهان با عضویت آقایان مسجدشاهی و علمای برجسته دیگر، همچون مدرس، ازجمله انجمنهای قوی بود که در مقاطعی قدرت محمدعلیشاه را به چالش کشاند؛ اما نقش ظلالسلطان در انتخاب اعضای انجمن و همراهی بعضی از اعضا با او و سپس برکناریاش از حکمرانی اصفهان و تلاش برای بازگشت مجدد، بر سر راه انجمن در حمایت از ظلالسلطان و گروه مخالف او، یعنی مشروطهطلبان فدایی مجلس، تعارضهای ساختاری پدید آورد. فداییان مجلس از نیروهای خودجوش مردمی تشکیل شده بودند. آنان ازطرفی خواهان حمایت از مجلس شورای ملی و انجمنهای ملی بودند و ازطرفدیگر، مخالف ظلالسلطان و دیگر حاکمان مستبد محلی بودند و در برخی مناطق، در درگیری با خوانین و حاکمان محلی، تندرویهایی کردند و از پرداخت مالیات نیز طفره میرفتند. انجمن ملی ابتدا برای ساماندهی فداییان و بهرهبرداری از قدرت آنها در حفظ امنیت داخلی و خارجی تلاش میکرد؛ اما وقتی اقدامات ساختارشکنانه برخی از فداییان در برقراری امنیت مشکلاتی برای انجمن ایجاد کرد و ازسوییدیگر، با کارشکنی دولت قاجار تلاش انجمن در انتظام فوجهای نظامی اصفهان ناکام ماند، انجمن به ظلالسلطان متمایل شد؛ چون از دیرباز با بسیاری از اعضای انجمن ارتباطات نزدیک داشت و همچنین در مدیریت فوجهای اصفهان سابقه و تجربه دیرینهای داشت. در این مقطع حساس که نهال نوپای مجلس نیاز به مراقبت داشت، انجمن آن را در برابر مستبدان که از ابتدای مشروطیت درصدد برهمزدن قواعد بازی بودند، تنها گذاشت و توجه خود را به ناامنی راهها و همچنین حفظ امنیت شهرها با نیروی فوجها معطوف کرد و از حفظ مجلس و ساماندهی فداییان بازماند. فداییانی که با آمدن ظلالسلطان و دیگر ایادی استبداد پیشین از حمایت مشروطه و مجلس دلسرد شده بودند. بنابراین انجمن ملی اصفهان و در رأس آن حاجآقانورالله، به جای نزدیکشدن به فوجها که شکل ساختاری آن به سیستم استبدادی شبیهتر بود و همچنین قرابت با ظلالسلطان که مردم رفتن او را شکل واقعی مشروطیت میدانستند، باید به نیروهای فدایی مردمی متکی میشد. نیروهایی که حاضر بودند جان خود را برای مشروطیت و مجلس فدا کنند. آنگاه در حساسترین مرحلة تنش میان استبداد و مشروطه، با برخورداری از حمایت قاطع فداییان، قادر بود که مانند تبریز گامی بلند در حفظ مشروطیت بردارد.
پینوشت 1. در این مقاله برای اختصارنویسی، روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، سال، شماره بهصورت (ر.ا.م. م.ا، س، ش،) ارجاع داده شده است. | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف. کتاب . جابری انصاری میرزاحسنخان، (1378)، تاریخ اصفهان، تصحیح و تعلیق جمشید مظاهری (سروشیار)، اصفهان: مشعل با همکاری شرکت سهی. . ----------------------، (1321)، تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، اصفهان: حسین عمادزاده. . چلونگر، محمدعلی، (1385)، روزنامه انجمن مقدس ملّی اصفهان، با مقدمه لقمان دهقاننیّری، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. . دانشور علوی (مجاهدالسلطان)، نورالله، (1330)، تاریخ مشروطه ایران و جنبش وطنپرستان اصفهان و بختیاری، به قلم حسین سعادت نوری، تهران: کتابخانه دانش. . دولتآبادی، یحیی، (1336)، حیات یحیی، ج1، تهران: کتابفروشی ابنسینا. . رجایی، عبدالمهدی، (1385)، تاریخ مشروطیت اصفهان، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. . ---------------، (1383)، تاریخ اجتماعی اصفهان در عصر ظلالسلطان، اصفهان: دانشگاه اصفهان. . فلور، ویلیم، (1366)، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمه ابوالقاسم سری، ج1، تهران: توس. . کتابهای آبی؛ تاریخ مشروطه ایران به روایت اسناد وزارت امور خارجه انگلیس، (1377)، به اهتمام رحیم رضازادهملک، تهران: مازیار و معین. . کتاب آبی، (1362)، ترجمه سرداراسعد بختیاری و میرزاحسنخان اصفهانی، به کوشش و ویراستاری احمد بشیری، ج1، تهران: نو. . کتاب نارنجی، (1367)، به کوشش احمد بشیری، ج1، چ2، تهران: نور. . کرمانی، ناظمالاسلام، (1361)، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی، چ3، تهران: آگاه. . کسروی، احمد، (1390)، تاریخ مشروطة ایران، چ6، تهران: صدای معاصر. . کوهستانینژاد، مسعود، (1390)، گزیده اسناد انجمنهای ایالتی و ولایتی، تهران: مجلس شورای اسلامی. . ملکزاده، مهدی، (1363)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج4و5، چ2، تهران: علمی. . مهدوی، سیدمصلحالدین، (1367)، بیان سبلالهدایه فی ذکر اعقاب صاحبالهدایه؛ تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج1، قم: الهدایه, . hairi, abdul hadi, aqa najafi.shaykh mohammad taqi esfahani, (1987), encyclopaedia iranica, II, London and new York.
ب. روزنامه . انجمن مقدس ملّی اصفهان، س1، ش1، 21ذیقعده1324ق سال اول س ملّی اصفهان، ش1، (ر,به فداییان بگوید او مرهم دردهاست؟. . ــــــــــــــــــــ ، س1، ش26، 18جمادیالاول 1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س1، ش31، 24جمادیالثانی1325ق. .ــــــــــــــــــــ، س1، ش33، 8رجب1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س1، ش35، 22رجب1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س1، ش41، 5رمضان1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س1، ش46، 10شوال1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س1، ش49، 2ذیقعده1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش2، 22ذیقعده1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش3، 29ذیقعده1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش4، 6 ذیالحجه1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش6، 20ذیالحجه1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش7، 27ذیالحجه1325ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش8، 5محرم1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش11، 26محرم1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش14، 18صفر1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش15، 25صفر1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش16، 2ربیعالاول1326ق. . ــــــــــــــــــــ، ش18، 16ربیعالاول1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش21، 8ربیعالثانی1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش25، 6جمادیالاول 1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش26، 13جمادیالاول1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش27، 20جمادیالاول1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش28، 27جمادیالاول1326ق. . ــــــــــــــــــــ، س2، ش28، 27جمادیالاول1326ق. . الجناب، س1، ش4، 19ذیقعده1324. . زایندهرود، س2، ش31، 17رمضان1328ق. . جهاد اکبر، س1، ش41، 9صفر1326ق. . مذاکرات مجلس دوره اول تقنینیه مدیر سیدمحمدهاشمی، س1، 1325ق.
ج. مقاله . ابوالحسنی ترقی، مهدی، (1385)، زندگی، آثار و اندیشههای میرزاحسنخان جابری انصاری (صدرالادباء)، همایش اصفهان مشروطه اصیل ایرانی، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,134 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 464 |