
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,830 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,694,933 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,920,008 |
فراز و فرود حزب سوسیالیست و عملکرد آن در مجالس چهارم و پنجم | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 10، دوره 9، شماره 3 - شماره پیاپی 35، مهر 1396، صفحه 131-149 اصل مقاله (254.75 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.21787 | ||
نویسندگان | ||
ایرج ورفی نژاد* 1؛ سجاد دادفر2؛ روح الله بهرامی3 | ||
1دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه اصفهان، ایران | ||
2استادیار تاریخ اسلام، دانشگاه رازی، ایران | ||
3دانشیار تاریخ اسلام، دانشگاه رازی، ایران | ||
چکیده | ||
سلیمانمیرزا اسکندری و سیدمحمدصادق طباطبایی حزب سوسیالیست را در قالب حزبی چپگرا تشکیل دادند. در مجالس چهارم و پنجم این حزب اغلب در اقلیت بود؛ اما روند حوادث نشان میدهد که در حیات پارلمانی خود، در جایگاه حزبی مؤثر عرضاندام کرده است. مخالفتها با کاﺑﻴﻨﮥ قوامالسلطنه بهویژه بر سر ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت شمال و قانون هیئت منصفان، حمایت از کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک و نیز همراهی با رضاخان سردارسپه و نقشآفرینی در تحول نظام سیاسی از قاجاریه به پهلوی گوشههایی از حیات سیاسی این حزب را به نمایش میگذارد که تاکنون در کانون پژوهش و ارزیابی قرار نگرفته است و درواقع، پژوهش حاضر پاسخ به این نیاز است. | ||
کلیدواژهها | ||
مجلس شورای ملی؛ حزب سوسیالیست؛ سلیمانمیرزا؛ رضاخان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه سرانجام در اول تیرماه1300/1921م و پس از شش سال فترت ناشی از جنگجهانیاول، مجلس چهارم در زمان کاﺑﻴﻨﮥ احمد قوام و با نطق احمدشاه افتتاح شد. برخلاف مجالس پیشین که دو حزب عمدﺓ آن حزب دمکرات و حزب اعتدال بودند، در مجلس چهارم احزاب جدیدی شکل گرفتند که تاحد چشمگیری محتوا و درونماﻳﮥ همان احزاب سابق را حفظ کرده بودند؛ اما از پارهای جهات نیز متفاوت از آنها بودند. «جمعیت اصلاحطلبان» که درواقع بقایای احزاب قدیم مثل دمکرات، اعتدال و بیطرفها بود، بزرگترین تشکل سیاسی مجلس چهارم بود (بهار، 1379: 1/134و135). این حزب مشی محافظهکارانه و سنتی داشت و از تغییرات و اصلاحات تدریجی و آرام دفاع میکرد. جمعیت اصلاحطلبان باوجود فراوانی اعضا، بههیچوجه مؤلفههای حزبی سیاسی را نداشت؛ زیرا صرفنظر از فقدان اساسنامه و مرامنامه، اعضای آن نظمِ ثابتی نداشتند و متأثر از اوضاع سیاسی، مشی سیاسی آنان تغییر میکرد. حزب دمکرات که سازمانیافتهترین حزب مجلس دوم و سوم بود و در انتخابات مجلس چهارم نیز اکثریت آراء را به دست آورد، در پی اختلافات درونی، به دو جریان «تشکیلی» و «ضدتشکیلی» تبدیل شد و در عمل از بین رفت. بهﮔﻔﺘﮥ بهار، به دست خودش خفه شد و دفن شد (بهار، 1379: 1/130). در مجلس چهارم ظهور حزب جدیدی به نام حزب سوسیالیست که سلیمانمیرزا اسکندری و محمدصادق طباطبایی آن را تشکیل دادند، پدیدهای بود که به این مجلس سیمایی مجزا از مجالس پیشین داد. بازخوانی حوادث تاریخی آن دوره نشان میدهد که این حزب بر روند تحولات سیاسی تأثیر درخور توجهی گذاشت. ازآنجاکه منابع تاریخی و به پیروی از آن، پژوهشهای تاریخی بهصورتی بسیار مختصر و نارسا به حیات این حزب پرداختهاند، این پژوهش با تکیه بر مذاکرات مجلس شورای ملی درصدد پرتوافکنی به عملکرد سیاسی این حزب است.
گشایش مجلس چهارم: تشکیل حزب سوسیالیست و برنامههای آن همانگونهکه گفته شد شالودﺓ حزب سوسیالیست در جریان مهاجرت و درﻧﺘﻴﺠﮥ همفکری و همراهی سلیمانمیرزا اسکندری و سیدمحمدصادق طباطبایی شکل گرفت. سلیمانمیرزا در جایگاه رهبر واقعی این حزب، بهعلت سه سال اسارت در بغداد و بصره و هندوستان و نیز اقداماتش علیه متفقین و سوابقش در مشروطهخواهی، در این زمان از احترام و اعتبار چشمگیری برخوردار بود؛ بهگونهایکه در انتخابات مجلس چهارم با کسب 6هزار و 483 رأی، از مجموع 11هزار و 803 رأی، بعد از مستوفیالممالک حائز بیشترین آراء در تهران و در تمام ایران شد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت اول: 52). سیدمحمدصادق طباطبایی، فرزند مجتهد معروف سیدمحمد طباطبایی، در مجلس سوم رهبر اعتدالیون بود و از احترام خاصی برخوردار بود. مهاجرت باعث شد تا این دو رهبر برﺟﺴﺘﮥ سیاسی، به دور از هیاهوی مجلس و متأثر از فضای سیاسی آن زمان، از نظر فکری به هم نزدیک شوند. این امر و بروز انقلاب سوسیال دمکراسی در آلمان و نیز انقلاب شوروی موجب شد که حزب سوسیالیست بهطور رسمی پا به عرصه وجود گذارد (سنجابی، 1381: 59: بهار، 1379: 1/130). سلیمانمیرزا و طباطبایی را پدیدآورندگان حزب سوسیالیست به شمار آوردهاند؛ اما پیدایش احزابی با تفکرات چپ نه در تاریخ ایران بیسابقه بود و نه برای اندیشمندان ایرانی امری بیگانه بود. افکار سوسیالدمکراسی که ابتدا در آلمان، انگلیس، فرانسه و سپس روسیه به وجود آمده بود، در سالهای قبل از مشروطه در افکار متفکرانی همچون میرزاآقاخان کرمانی و عبدالرحیم طالبوف یافت میشد. بااینحال، اندیشههای کرمانی بیشتر از سوسیالیسم غرب متأثر بود؛ درحالیکه طالبوف بهواﺳﻂﮥ اقامت در قفقاز، بیشتر وامدار سوسیالیست روسی بود (آدمیت، 2535: 6). در سالهای نزدیک به مشروطیت، اندﻳﺸﮥ سوسیالدمکراسی گسترش بیشتری یافت و از طریق چندین ﺣﻠﻘﮥ ایرانی، نظیر سوسیالدموکراتهای تبریز و سوسیالدموکراتهای قفقاز، در مجلس دوم به حزب دمکرات رسید. بروز جنگجهانیاول و بهدنبال آن شکلگیری انقلاب اکتبر 1917م/1335ق، تقویت اندیشههای چپ را باعث شد؛ زیرا شکلگیری حکومتی بر بنیاد اندیشههای چپ رادیکال که از قضا به انترناسیونالیسم1 (Internationalism) معتقد بود، ممکن بود که برای احزاب چپ در دنیا پشتوانه و تکیهگاه مناسبی باشد. در چنین فضایی بود که حزب سوسیالیست ایران پا به عرﺻﮥ وجود گذاشت. همانگونهکه رهبران حزب ترکیبی از عناصر دمکرات و اعتدالی بودند، بدﻧﮥ حزب نیز ترکیبی از عناصر احزاب اعتدالی قدیم و دمکراتهای ضدتشکیلی بود. البته حزب از پذیرش افراد جریانهای دیگر و نیز افراد مستقل ابایی نداشت. از اعضای برجسته حزب، جدا از سلیمانمیرزا و محمدصادق طباطبایی، باید از عزالممالک اردلان، دهخدا، ناصرالاسلام، میرزاشهاب کرمانی، ابوالقاسمخان کحالزاده، قاسمخان صوراسرافیل، شرفالملک، نیرالسلطان، سعیدالعلماء، ضیاءالواعظین، گیوهچی و رضا روستا نام برد (ملاییتوانی، 1381: 88) محل تجمع حزب در بیرون از مجلس و محلی در بهارستان به نام کلوب سوسیالیست بود که عدهای از دانشآموزان پرشور آن زمان، نظیر شهاب خسروانی و محمود محمود، در آن عضویت داشتند (صفایی، 1349: 17و18). سوسیالیستها در خارج از مجلس به رایزنی دربارﺓ مسائل مهم سیاسی و اجتماعی میپرداختند و سپس رهبران حزب این مسائل را در قالب دغدغههای حزب در مجلس مطرح میکردند. اعضای کمیسیون خارج از مجلس عبارت بودند از: علیاصغر سرتیپزاده، نیکبین، حسن کریماف، باقرزاده و جاوید. بارها اتفاق میافتاد که مسائل مطروحشده در کمیسیون که سلیمانمیرزا به مجلس پیشنهاد میکرد، تأیید و تصویب میشد. و روی همین اصل بود که باقرزاده گفت: «باید واقعاً شاد و مسرور بود، چون حالا دیگر نظرات ما در مقدرات کشور مؤثر است» (الموتی، 1370: 252و253). حزب سوسیالیست، به مانند تمام احزاب دیگر، اصول و قواعدی داشت که مبنای رفتار اعضای این حزب بود. سوسیالیستها در اصول سیاست خارجی خود خواستار مناسبات دوستانه با شوروی بودند. حزب سوسیالیست امپریالیسم را نادرست میشمرد و کاپیتالیسم را بهعلت اجحاف به کارگران سرزنش میکرد؛ اما نگاه این حزب به نظام سرمایهداری بسی معتدلتر از شورویها بود. در زﻣﻴﻨﮥ داخلی، حزب بر مسائل زیر تکیه میکرد: استقرار جامعهای برابر، تبدیل تملکات خصوصی به عمومی، ملیکردن ابزارهای تولید ازجمله زمینهای کشاورزی، انجام طرحهای آبرسانی، تشکیل انجمنهای ایالتی، عدل بالسویه برای تمام شهروندان «بدون توجه به نژاد و ملیت، آزادی بیان، اندیشه، مطبوعات، اجتماعات و حق تشکیل اتحادیهها و اعتصاب، انتخابات آزاد، عمومی، برابر، مخفی و مستقیم، آموزش اجباری برای همه کودکان ابتدایی، استفاده از زبان مادری در مدارس، آموزش زنان، ممنوعیت کار کودکان، هشت ساعت کار روزانه، پرداخت حقوق برای روزهای تعطیل و جمعه و اجرای طرحهای دولتی برای ازبینبردن بیکاری در روستاها و شهرها» (اسکندری، 1368: 29؛ آبراهامیان، 1381: 160). این حزب همچنین به تأسیس انجمنهای سیاسی، انتشار مجلات ادبی، برگزاری کلاسهای سوادآموزی و تئاتر و ایجاد سازمانهای زنان همت گماشت (ملاییتوانی، 1381: 88). حزب سوسیالیست همچنین با بقایای حزب کمونیست ائتلاف کرد. حزب کمونیستی که پس از سرکوبی جمهوری سوسیالیستی گیلان متحول شد و از قیام مسلحانه روی برگرداند و روش معتدلی اتخاذ کرد و تقویت دولت مرکزی و بنیادهای آن را وﺟﻬﮥ همت خویش قرار داد. شاخههای حزبی و دفاتر حزب سوسیالیست علاوهبر پایتخت در شهرهای مهمی همچون تبریز، رشت، کرمانشاه، کرمان، قزوین و انزلی دایر شد و در مجموع، تلاش حزب برآن بود تا بهصورت جریانی ملی و فراگیر عمل کند (ملاییتوانی، 1381: 88).
عملکرد حزب سوسیالیست در مجلس چهارم الف. چالش با شخصیتهای سیاسی: حزب سوسیالیست موجودیت خود را در مجلس چهارم، با مخالفتکردن با اعتبارنامههای جنجالبرانگیز نصرتالدوله فیروز و مخبرالسلطنه هدایت اعلام کرد. نصرتالدوله از رجال سرشناس آن عصر و منسوب به خاندان قاجاریه که به فروش ایران در جریان قرارداد 1919م/1337ق متهم بود؛ همچنین محمدصادق طباطبایی فیروز را به دخالت در انتخابات متهم کرد. ازاینرو سوسیالیستها با اعتبارناﻣﮥ وی مخالفت کردند (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت اول، 1339: 27و28)؛ اما مدرس که حمایت از نصرتالدوله را برای مقابله با حزب سوسیالیست لازم میدید، به دفاع از وی پرداخت (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت اول، 1339: 30و31).. پس از دفاع مدرس، سلیمانمیرزا شدیدترین حملات را به نصرتالدوله فیروز کرد. وی کاﺑﻴﻨﮥ وثوقالدوله را «کاﺑﻴﻨﮥ سیاه» نامید و نصرتالدوله را نیز بهعلت شرکتکردن در آن کابینه و دخالتدادن کشوری خارجی در مقدارت کشور به باد انتقاد گرفت (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت اول، 1339: 33). نصرتالدوله نیز در دفاع از خود، نطق سلیمانمیرزا را «کشکمکشهای شخصی» و «آنتریکهای سیاسی» خواند و آن را به مانند پرتاب «نیشهای زهرآلود» دانست و به تکذیب آنان پرداخت (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت اول، 1339: 37). باوجود تمام تلاشهای سلیمانمیرزا و مخالفت محافل آزادیخواهی با فیروز، در نقش یکی از بانیان قرارداد، سرانجام مجلس با چهلوهفت رأی مثبت در مقابل پنج رأی ممتنع و دو رأی مخالفِ سلیمانمیرزا و صادق طباطبایی، اعتبارنامه فیروز را به تصویب رساند (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت اول، 1339: 49). ﻧﺘﻴﺠﮥ رأیگیری، شکست سیاست حزب سوسیالیست را در مقابل افرادی همچون مدرس نشان میداد. تلاش حزب سوسیالیست برای رد اعتبارناﻣﮥ مخبرالدوله که به قتل خیابانی متهم بود، موفقیتآمیزتر بود. بااینحال، پس از مطرحشدن دیدگاه مخالفان و موافقان، اعتبارناﻣﮥ مخبرالدوله با چهلونه رأی موافق، هجده رأی مخالف و پنج رأی ممتنع تصویب شد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت دوم، 1340: 183). چالش دیگر سوسیالیستها در مجلس چهارم با قوامالسلطنه بود. قوام که به اعتقاد مدرس شمشیر روزهای رزم بود (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1725)، پس از سیدضیاءالدین طباطبایی به قدرت رسید. دولت وی که از فعالترین دولتهای عصر مشروطه تا آن زمان بود، موفق شد قیام محمدتقیخان پسیان را در خراسان سرکوب کند، با دولت جوان شوروی عهدناﻣﮥ مودت را به امضا رساند و دست به اصلاحات مالی زند. اما کاﺑﻴﻨﮥ قوامالسلطنه از همان آغاز با مخالفتهای سوسیالیستها روبهرو شد. سلیمانمیرزا جدا از اینکه اختلافات دیرینهای با قوامالسلطنه داشت و وی را سیاستمداری اعتمادناپذیر میدانست، بهعلت تمایلات آشکار قوام به دنیای سرمایهداری نیز با وی سر ستیز داشت؛ اما قوام از حمایت قوی مدرس برخوردار بود. در دورﺓ اول زمامداری قوام، مخالفت سوسیالیستها با دولت قوام بهطور عمده خود را در قالب مخالفت با محمد مصدق بر سر اوضاع مالیه نشان داد؛ اما در دورﺓ دوم صدارت قوام، اختلافات میان سلیمانمیرزا و قوام به رویارویی تمامعیار آنان انجامید. در این دوره، در پی لاﻳﺤﮥ دولت به مجلس مبنیبر تقاضای 680هزار تومان اعتبار برای پرداخت شهریهها و مستمریها، نخستین مخالفتهای سوسیالیستها با کاﺑﻴﻨﮥ قوام صورت گرفت و بر سر تصویب قوانینی همچون قانون هیئت منصفان و نیز ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت شمال، تنشهای میان سوسیالیستها و قوامالسلطنه به اوج خود رسید. دولت طبق تفسیر خود از اصل 79 قانون اساسی، حضور هیئت منصفه را «در موقع محاکمه مطبوعات بهطور عام» رد کرد و مدعی بود که هیئت منصفه باید در بعضی «تقصیرات» حضور داشته باشد. سوسیالیستها با این تفسیر دولت به مخالفت برخاستند و آن را محدودیتی برای روزنامهها و آزادی مطبوعات دانستند. بهعقیدﺓ سوسیالیستها، بنابر اصل 79، هیئت منصفه باید در «کلیه تقصیرات» مطبوعات حضور داشته باشد؛ زیرا در غیر این صورت، دولت در محاکم نفوذ خواهد کرد (سازمان اسناد، ش سند0293004680). روزنامهها نیز قانون هیئت منصفه را اقدام مرتجعاﻧﮥ دولت خواندند و آن را «بریدن زبان و شکستن قلم» دانستند (روزنامه اقتصاد ایران، 1301، ش34: 1) به هرصورت قوام باوجود پیشبینی تمام این مخالفتها، قانون هیئت منصفه را با قید فوریت تقدیم مجلس کرد؛ اما همانگونهکه انتظار میرفت، این لایحه با مقاومت سرسختاﻧﮥ سوسیالیستها روبهرو شد. رهبر حزب لایحه را غیرقانونی خواند و مجلس را به ترک و انسداد باب مذاکرات تهدید کرد و این قضیه به مشاجرﺓ وی و مدرس انجامید (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1192). باوجود تمام تلاشهایی که قوام و جناح مدرس کردند، سرانجام سوسیالیستها موفق شدند تا فضای مجلس را به سود خود تغییر دهند و فوریت لایحه را رد کنند. رد فوریت لایحه صرفنظر از پیامدهای آن که تکفیر رهبر حزب را منجر شد، نشان میداد که روند تأثیرگذاری حزب سوسیالیست بر تصمیمات مجلس چهارم رو به افزایش است. زورآزمایی دیگر سوسیالیستها و قوام در جریان مطرحشدن امتیاز نفت شمال بود که در ادامه به آن میپردازیم. ب. سوسیالیستها و نفت شمال: در زمان ناصرالدینشاه برای نخستین بار امتیاز نفت شمال مطرح شد. وی طی فرمانی در سال 1274ش/1313ق، امتیاز استخراج نفت را در محال ثلاﺛﮥ تنکابن، کجور و کلارستان (مازندران) به محمدولیخان خلعتبری (سپهدار و سپهسالار آینده) واگذار کرد (فاتح، 1335: 326). محمدولیخان خلعتبری در تاریخ 6بهمن1294/1916م، طی قراردادی این امتیاز را به آخاکی مددویچ خوشتاریا (Akhaky mededievitch khostaria) واگذار کرد (فاتح، 1335: 326). پس از جنگجهانیاول و لغو امتیازها و قراردادهایی که در زمان حکومت تزارها بسته شده بود، خوشتاریا درصدد فروش آن برآمد و درنهایت، آن را به انگلیسیها پیشنهاد کرد؛ اما در این مقطع زمانی، دولت وقت به زعامت قوامالسلطنه بهدنبال جلب شرکتهای آمریکایی برای سرمایهگذاری در میدان نفتی شمال بود (اسنادی از امتیاز نفت شمال، 1379: پنجوشش). دولت قوام نیز بهمنظور رسمیتبخشیدن به این مذاکرات، لاﻳﺤﮥ اعطای امتیاز نفت شمال را به استاندارد اویل (Standard oil) تقدیم مجلس کرد. مجلس چهارم در آبان1300/1921م، در اندک زمانی به اتفاق آراء امتیاز استخراج نفت را در آذربایجان، خراسان، گیلان، مازندران و استرآباد با شرایطی به کمپانی استاندارد اویل واگذار کرد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت اول، 1340: 263تا267). اعطای این امتیاز واکنش شدید انگلیسیها را باعث شد. آنها مدعی بودند که چون انگلیس امتیاز را از خوشتاریا خریده است، دولت ایران حق واگذاری آن را به هیچ کمپانی آمریکایی نخواهد داشت (فاتح، 1335: 334). دولت ایران این ادعا را یکسره بیاساس خواند و امتیاز خوشتاریا را فاقد اعتبار و وجاهت قانونی دانست (اسنادی از امتیاز نفت شمال: 8). این جوابِ صریح، انگلیسیها را ناچار کرد که با کمپانی استاندارد اویل وارد مصالحه شوند. آمریکاییها حامی سیاست «درهای باز» بودند و به اهمیت انگلیس و نفوذ این کشور در ایران، بهویژه در حوزه نفت، واقف بودند؛ بنابراین پیشنهاد انگلیسیها را قبول کردند و در دی1300/1922م به موجب قراردادی، شرکت جدیدی تشکیل دادند (اسنادی از امتیاز نفت شمال: 54تا56؛ فاتح، 1335: 335). اما دولت قوام قبل از آنکه جواب درخوری به نقض عهد کمپانی بدهد، در بهمن1300/1922م، جای خود را به مشیرالدوله داد. قوامالسلطنه پس از ششماه دوری از قدرت، در خرداد1301/1922م دوباره روی کار آمد. او این بار راه ورود کمپانیهای مستقل آمریکایی را به عرﺻﮥ نفتی ایران هموار کرد و این سیاست با استقبال هواداران وی در مجلس به رهبری نصرتالدوله فیروز مواجه شد. از این زمان به بعد کمپانی سینکلر (sinkler) در نقش رقیب کمپانی استاندارد اویل مطرح شد. بااینحال، ابتکار دولت قوام در واردکردن کمپانی سینکلر و حمایت نصرتالدوله فیروز از آن سرآغاز رشته مجادلاتی بود که تا سال 1302ش/1923م، مجلس را به مرکز تحولات مربوط به نفت شمال تبدیل کرد. از این پس، چالش اساسیِ نفت در مجلس مطرح بود. جایی که سوسیالیستها بهسرعت به مخالفان اصلی این قرارداد تبدیل شدند. سوسیالیستها در مخالفت با طرح قوام و فیروز، در جایگاه منفورترین افراد مدنظر حزب، چنان لجاجت و سرسختی نشان دادند که گویا فراموش کرده بودند که کمپانی سینکلر از حمایت ضمنی شوروی بهره میبرد (بهار، 1379: 1/220و221؛ فاتح، 1335: 336). پیشرفت مذاکرات با کمپانی سینکلر که پیروزی بزرگی برای نصرتالدوله فیروز و قوامالسلطنه بود، سوسیالیستها را به کارشکنی در جریان نفت شمال واداشت. سوسیالیستها ازیکسو اتباع داخلی را برای کسب امتیاز نفت شمال مستحقتر میدانستند و ازسویدیگر، با جنجالآفرینی دربارﺓ زمان قرارداد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1321و1322) و پیشکشیدن مسائل روزمره و فرعی، مثل ﻣﺴﺌﻠﮥ تنباکو و لاﻳﺤﮥ کبریتسازی آذربایجان و نیز موضوعاتی نظیر امتیاز چراغ برق، قصد داشتند پیشرفت مذاکرات نفتی را مختل سازند (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1507تا1509). این اقدام از نگاه افرادی همچون ملکالشعرا بهار و سیدحسن مدرس پنهان نماند. بهار هرگونه عقبانداختن این مسئله را به زیان کشور دانست. او سپس با انتقاد از اقلیت مجلس اظهار کرد که برای اقلیت مقدور است که ﻣﺴﺌﻠﮥ امتیاز را به تعویق بیاندازد؛ اما این مسئله «هم بیانصافی است و هم بیاحتیاطی» (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1507و1508). مدرس نیز از اقدامات حزب سوسیالیست و شخص سلیمانمیرزا در راه امتیاز نفت انتقاد کرد و در تحلیلی منطقی، اذعان کـــرد که: «قضیه امتیاز نفت بدبختانه رنگ اقلیت و اکثریت به خودش گرفته است و حال آن که هیچ مناسبت ندارد. اگر نفع دارد برای مملکت و برای همه است و ضرر هم اگر دارد ضررش برای همه است... . ما میفهمیم آقایان رفقا میل ندارند که مسئله نفت به این کابینه بگذرد ما هم همچون عشقی نداریم که حتماً به این کابینه بگذرد» (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1508). اینگونه مشاجرات میان سوسیالیستها با اکثریت مجلس و نیز قوامالسلطنه مدتها بدون نتیجه ادامه یافت و فضای مجلس را متشنج و ملتهب کرد. میرزامحمد نجات، یکی از نمایندگان مجلس، در ﻧﺘﻴﺠﮥ جبههگیریهای سرسختاﻧﮥ سوسیالیستها بهدرستی پی برده بود که باوجود کارشکنیهای گسترده ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت به سامان نمیرسد؛ ازاینرو در اظهارنظری درست اذعان کرد که «نظر به یک اشکالاتی که راجع به کابینه پیش آمده است و آن مسئله عدم اعتماد است این قانون در این کابینه نخواهد گذشت» (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1532). رهبر حزب سوسیالیست که بنابه گفته میرزامحمد نجات انگیزهای جز تصویبنشدن لایحه نفت در دولت قوامالسلطنه نداشت، در اظهاراتی جنجالبرانگیز مجلس را به افراط در کار نفت متهم کرد و عنوان کرد که مجلس مسائل مهم مملکتی را به پای ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت قربانی کرده است. آنگاه از دولت بهعلت توقیف بدون محاﻛﻤﮥ روزنامههای «شفق سرخ»، «اقدام»، «گلشن»، «سروش» و «کردار» انتقاد کرد و رسیدگی به اینگونه مسائل را بسیار مهمتر از ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت ارزیابی کرد. سلیمانمیرزا بهمنظور بحرانیترکردن اوضاع، با مطرحکردن این نکته که دولت از بابت ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت 150هزار دلار رشوه میگیرد، به جنجال بزرگی در مجلس دامن زد (شوستر، 1351: 43و44؛ بهار، 1379: 1/292و293). قوامالسلطنه بهشدت به این قضیه واکنش نشان داد و ضمن رد آن، از پیشرفت ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت باوجود مخالفتهای گسترده در مجلس ابراز ناامیدی کرد. دولت قوام که در پی استیضاح سوسیالیستها و افرادی نظیر داور و تدین از وحیدالملک، وزیر پست و تلگراف وی، رو به ضعف نهاده بود و مذاکرات نفت نیز آن را متزلزلتر کرده بود، سرانجام در 5بهمن1301/1923م سقوط کرد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1361؛ بهار، 1379: 1/290و291). با سقوط کاﺑﻴﻨﮥ قوامالسلطنه، لاﻳﺤﮥ امتیاز نفت از تبوتاب دوران وی فاصله گرفت. سوسیالیستها که تا قبل از این از مخالفان سرسخت لایحه بودند و در دوران صدارت قوام کارشکنیهای همهجانبهای را در راه تصویب آن اعمال میکردند، اکنون با تبدیل اقلیت خود به اکثریت و نظر به انتخاب مستوفیالممالک به جای قوامالسلطنه، در چرخشی آشکار مواضع خود را در قبال ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت شمال تغییر دادند و از لایحه حمایت کردند. مقایسه این موافقت با جبههگیریهای خصمانه علیه لاﻳﺤﮥ نفت در کابینه قوامالسلطنه که حتی در جلسات کمیسیون نفت حاضر نمیشدند (سازمان اسناد، ش سند293004680)، بهخوبی نشان میدهد که از نظر سوسیالیستها، ﻣﺴﺌﻠﮥ اساسی کلیت و موجودیت لاﻳﺤﮥ نفت شمال نبود؛ بلکه از نظر آنان مشکل اساسی مجریان این قرارداد بودند. نگارندگان معتقدند که مخالفت حزب سوسیالیست ارتباط مؤثری با سیاست شوروی در قبال ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت شمال نداشته است. اگر بنا بود که سوسیالیستها طبق مرامناﻣﮥ خود و موازی با سیاست شوروی در این امر جبههگیری کنند: اول میبایست از کمپانی سینکلر حمایت میکردند نه استاندارد اویل؛2 دوم میبایست در فرایند مطرحشدن ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت شمال مواضع واحد و ثابتی اتخاذ میکردند و آمدوشد کابینهها تغییری در مواضع آنان در قبال ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت ایجاد نمیکرد؛ سوم میبایست بهصورت پیوسته با اعطای این امتیاز به آمریکا، به حکم اینکه کشور سرمایهداری است، مخالفت میکردند؛ اما در حقیقت امر، هیچگاه چنین روندی مشاهده نشد. بنابراین باید مدعی شد که مواضع حزب سوسیالیست درواقع تابعی از آمدوشد کابینهها بود.در زمان قوامالسلطنه و به حکم مخالفت با دولت وی، سوسیالیستها بارها مجلس را بر سر مذاکرات نفتی با چالشهای گسترده مواجه کردند؛ برای مثال هر زمان که نامی از اعطای پنجاهساله امتیاز به میان میآمد، سلیمانمیرزا در جایگاه رهبر حزب بهسختی با آن مخالفت میکرد؛ درحالیکه در کابینه مستوفیالممالک، زمانیکه نمایندگان بحثهای مفصلی را بر سر مدت زمان قرارداد برگزار میکردند، رهبر سوسیالیستها هرگز اظهار نظری نکرد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1953و1954). به هرصورت، با موافقت سوسیالیستها لاﻳﺤﮥ اعطای امتیاز نفت شمال که مقدمات تصویب آن در کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک مهیا شده بود، درست چهار روز پس از استعفای مستوفیالممالک و در 32 ماده به تصویب رسید (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1998). تصویب امتیاز نفت شمال درواقع آخرین و برجستهترین رسالت نفتی مجلس چهارم بود. دولت مشیرالدوله که جانشین کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک شده بود، بهزودی جای خود را به کاﺑﻴﻨﮥ سردارسپه داد. رضاخان سردارسپه بهطور جد مایل بود تا قرارداد نفت شمال هرچه سریعتر در مرﺣﻠﮥ بهرهبرداری قرار گیرد. وی در 29شهریور1301/1922م و بهدنبال تصویب لاﻳﺤﮥ امتیاز نفت شمال، قراردادی دربارﺓ امتیاز نفت شمال با کمپانی سینکلر امضا کرد (اسنادی از امتیاز نفت شمال، 1379: چهارده) و قرار شد این امتیاز برای تصویب نهایی به مجلس بیاید. دولت نیز در فروردینماه تقاضای تصویب امتیاز را کرد (فاتح، 1335: 339)؛ اما درحالیکه مجلس آخرین رایزنیها را دربارﺓ امتیاز نفت شمال انجام میداد، ماجرای قتل ماژور ایمبری (Imbrie major)، کنسول امریکا در تهران، اتفاق افتاد. این قضیه و نیز شکست سیاست نفتی سینکلر در شوروی و مخالفت دولتهای انگلیس و شوروی و نیز کمپانی استاندارد اویل باعث شد تا امتیاز نفت شمال در عمل به شکست بیانجامد. به این ترتیب با کارشکنیها و مخالفتها و مواضع متناقض حزب سوسیالیست در قبال ﻣﺴﺌﻠﮥ نفت شمال، این امتیاز به سامان نرسید و بنابراین فصلی از حیات جنجالی حزب سوسیالیست به سر رسید. ج. دوران اقتدار سوسیالیستها در مجلس، روی کار آوردن کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک و چالش با جناحهای دیگر: یکی از اهداف سوسیالیستها از همان روزهای آغازین افتتاح مجلس چهارم، روی کار آوردن کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک بود. واقعیت این است که از آغاز مشروطه به بعد، میان رهبری حزب و مستوفیالممالک روابط نزدیک و مستحکمی برقرار بود. مستوفیالممالک چهرهای وجیهالمله داشت و در مجلس دوم و سوم همواره در کانون اعتماد دمکراتها بود. وی که دارای تمایلات چپ بود، در مجلس چهارم کماکان از حمایت حزب سوسیالیست بهره میبرد. سوسیالیستها از نخستین روزهای مجلس چهارم تلاش کردند تا مستوفیالممالک را به جای قوامالسلطنه روی کار آوردند؛ اما بهعلت در اقلیتبودن و نیز چربش جناح مدرس این امر عملی نشد. تزلزل کاﺑﻴﻨﮥ دوم قوام بر سر ماجرای نفت و عوامل دیگر و نیز تبدیل اقلیت سوسیالیست به اکثریت (روزنامه نوبهار، 1301: ش91)، برای این حزب فرصتی مناسب فراهم کرد تا کاﺑﻴﻨﮥ مطلوب خود را روی کار آورد. بههرصورت با استعفای قطعی قوامالسلطنه، باوجود مخالفتهای مدرس و هوادارانش، کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک روی کار آمد. زمامداری مستوفیالممالک پایانی بود بر رشتهای از مجادلات سخت و دامنهدار سوسیالیستها در مجلس چهارم و آغاز دورهای از تعامل میان آنان و دولت. دولت مستوفیالممالک گذشته از آنکه از حمایت جدی سوسیالیستها بهره میگرفت، در کانون حمایت همسایه شمالی نیز بود؛ زیرا در کاﺑﻴﻨﮥ مستوفی مذاکرات تجاری میان ایران و شوروی که در کاﺑﻴﻨﮥ قوام قطع شده بود، دوباره برقرار شد و در پی ملاقات مستوفی با شومیاتسکی (shumyatsky)، سفیر شوروی، روابط دو طرف تا حد چشمگیری بهبود یافت (مستوفی، 1371: 3/552؛ مکی، 1374: 2/243و244). اما مدرس از همان آغاز، مستوفیالممالک را فاقد قدرت لازم برای کنترل اوضاع میدانست. وی مستوفیالممالک را خوب و صالح، اما فاقد سیاست لازم میدانست و در استدلالی معروف، مستوفی را شمشیر جواهرنشان و مختص روزهای بزم معرفی کرد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1725). جناح رضاخان نیز به کاﺑﻴﻨﮥ مستوفی بهعلت نرمخوییاش به دیدﺓ مثبت مینگریستند و حتی برای روی کار آوردن کاﺑﻴﻨﮥ وی به همکاری با حزب سوسیالیست پرداختند (بهار، 1379: 1/302)؛ اما بهمنظور هموارکردن ریاستوزرایی رضاخان، از هیچ تلاشی برای سرنگونکردن حکومتهای وقت فروگذار نمیکردند. علیاکبرخان داور، از حامیان جدی رضاخان، حتی کاﺑﻴﻨﮥ رضاخان را ناکارآمدتر از کاﺑﻴﻨﮥ سیاه سیدضیاء ارزیابی کرد (روزنامه مرد آزاد، 1301: ش5و6) و آن را تهدیدی برای حیات فرهنگی ایران و رواج بلشویسم دانست و دربارﺓ خطرات این کابینه به مردم هشدار داد (روزنامه مرد آزاد، 1302: ش72). سوسیالیستها نیز از داور برای چنین نوشتهجاتی انتقاد کردند و در مجلس با وی خصومت علنی پیدا کردند و در مجلس و جراید به داور تهمت زدند و بهصورت علنی وی را عامل سیاست انگلیس نامیدند (صدیق، 1338: 243). زمامداری مستوفی فرصتی مناسب برای قدرتنمایی سوسیالیستها فراهم کرده بود. به نوﺷﺘﮥ بهار که البته لحن بسیار نقادانهای به کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک دارد، حزب سوسیالیست در مقام اکثریت برای نادرستشماری اقلیت به روشهای غیرمعمول دست میزد و برای اسکات اقلیت حتی از «تهدید» و «ترور» ابایی نداشت (بهار، 1379: 1/300). اما کابینه مستوفی چند ماه بیشتر دوام نیاورد. دولت وی هنوز بهطور جدی فعالیتهای خود را آغاز نکرده بود که زمزﻣﮥ مخالفتها شروع شد. بعضی مسائل داخلی، بهویژه پافشاری سرسختانه حزب سوسیالیست برای حفظ کابینه و هجوم سخت به مخالفان و زدن تهمت و افترا بر آنان، مخالفان دولت را خشمناکتر کرد؛ بهگونهایکه حتی عدهای از اعضای اکثریت به اقلیت پیوستند و مقدمات تزلزل کاﺑﻴﻨﮥ مستوفی را فراهم آوردند (بهار، 1379: 1/308و315).. درحالیکه کاﺑﻴﻨﮥ مستوفی سرگرم کار انتخابات مجلس پنجم بود، جناح مدرس به پشتواﻧﮥ افراد جدیدی که به دست آورده بود، در اوایل خرداد با انتشار ورقهای که به امضای 45 نفر رسیده بود، اعتمادنداشتن خود را به مستوفیالممالک اعلام کردند. همیشه رسم بر این بود که در اینگونه مواقع، رئیس دولت با مشاهدﺓ نبود اکثریت استعفا میداد و کمتر کار به استیضاح کشید میشد؛ اما مستوفی باوجود نرمخویی و انعطافش و برخلاف دورههای قبلی زمامداریاش این بار استعفا نداد و در برابر ارادﺓ مجلس مقاومت کرد. عبدالله مستوفی ریشه تمام این جریانها را حزب سوسیالیست و بهطور مشخص سلیمانمیرزا دانسته است. رهبری حزب حتی پا را از این فراتر نهاد و با مشاهده تحرکات مدرس، عدهای را از کلوب سوسیالیست و در نقش تماشاچی به جلسات مجلس فرستاد تا طرفداری ملت را از کابینه به رخ حریف بکشد (مستوفی، 1371: 3/553؛ مکی، 1374: 2/320). جناح مدرس با مشاهدﺓ تمایلنداشتن مستوفی به کنارهگیری از قدرت، بر حملات خود افزودند. تدین که از سوسیالیستها بریده بود و به جناح مدرس پیوسته بود (بهار، 1379: 1/323)، به دولت مستوفی حمله آورد. سیدیعقوب انوار دولت مستوفی را فاقد اکثریت دانست و یادآور شد که دولت بدون اکثریت، خودبهخود عزل شده است (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1965و1966)؛ اما سوسیالیستها همچنان سرسختانه به دفاع از کابینه پرداختند. آنان حتی از تعطیلکردن مجلس نیز برای حفظ کابینه غافل نبودند. بهطور نمونه، جلسه 281 مجلس بهعلت خروج سوسیالیستها از اکثریت افتاد و تعطیل شد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1972). هر اندازه اصرار حزب سوسیالیست به حفظ کاﺑﻴﻨﮥ مستوفی بیشتر میشد، عزم مخالفان نیز برای سقوط دولت جدیتر میشد. تا اینکه مدرس در 19خرداد1302/1923م، بهطور رسمی دولت مستوفیالممالک را استیضاح کرد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1974). دولت در 21خرداد، در مجلس حاضر شد و بار دیگر مجلس به میدان منازعه سلیمانمیرزا و مدرس تبدیل شد: یکی برای نگاهداشتن کابینه و دیگری برای به سقوطکشاندن آن. مدرس از دولت مستوفی بهعلت رویهاش در سیاست خارجی انتقاد کرد و با لحنی ملایم، دولت را از عزم اکثریت باخبر کرد. استیضاح مستوفیالممالک با واکنش سوسیالیستها و دیگر محافل خارج از مجلس روبهرو شد؛ اما درنهایت، سقوط دولتِ محبوب سوسیالیستها را باعث شد. سقوط کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک پایانی بر دورﺓ کوتاه اقتدار سوسیالیستها بود. چند روز پس از سقوط کابینه، مجلس نیز به روزهای پایانی خود رسید.
مجلس پنجم و نقش سوسیالیستها در تحول نظام سیاسی ایران. باید کارناﻣﮥ حزب سوسیالیست را در مجلس پنجم، در تعامل این حزب با رضاخان سردارسپه خلاصه کرد. رضاخان که بهﮔﻔﺘﮥ بهار زیرکانه و بدون توجه به جنجال و کشاکش میان اقلیت و اکثریت، تنها برای خودش کار میکرد (بهار، 1379: 1/299و300)، از مدتها قبل مقدمات ریاستوزرایی خود را آماده کرده بود. روی کار آمدن دولتهای مستوفیالممالک و مشیرالدوله و نیز نزدیکشدن به حزب سوسیالیست عزم وی را برای کسب این مقام جدیتر کرد. سوسیالیستها که از همان آغاز جذب شعارهای ناسیونالیستی و تمرکزگرایاﻧﮥ رضاخان شده بودند، سریعتر از جریانات سیاسی دیگر پیوند خود را با رضاخان اعلام کردند. کاﺑﻴﻨﮥ دوم قوامالسلطنه سرآغاز جدی این روابط بود. اگر بخواهیم زمان مشخصی را برای شکلگیری این رابطه به شکل عملی به دست دهیم، باید نطق معتمدالتجار نمایندﺓ آذربایجان را ﻧﻘﻂﮥ شروع این رابطه بدانیم (بهار، 1379: 1/246)؛ چراکه حزب سوسیالیست اندکی قبل از این تاریخ ، از رضاخان بهعلت مداخلات گسترده در امور مختلف داخلی و از همه مهمتر ضربوشتم حسین صبا، مدیر روزناﻣﮥ ستاره ایران، انتقاد کرده بود (بهار، 1379: 1/225). این نشان میدهد که تا این زمان، سازشی از پیش توافقشده میان سوسیالیستها و رضاخان وجود نداشته است. نطق بسیار مشهور معتمدالتجار علیه وزیر جنگ که بهدنبال انتقاد سوسیالیستها از رضاخان صورت گرفت و نیز نطق رادیکالتر مدرس که رضاخان را به «قطعهقطعه» شدن تهدید کرده بود (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهارم، قسمت سوم، 1341: 1161تا1163)، باعث وحشت و استعفای رضاخان شد. وی که قدرت مجلس را بهخوبی لمس کرده بود، دریافت که باوجود مخالفت نهادهای قانونی، امکان آن نیست که به آیندﺓ سیاسی و آرزوهای خود امیدوار باشد؛ ازاینرو برآن شد تا در مجلس پایگاهی سیاسی برای خود دستوپا کند و از آن راه در جهت تحکیم قدرت خود بکوشد و این مقدﻣﮥ سازش میان وی و حزب سوسیالیست بود. از این پس، سوسیالیستها در ﺣﻠﻘﮥ یاران رضاخان درآمدند و در مجلس به بازویی توانمند برای پیشبرد اهداف وی تبدیل شدند. کاﺑﻴﻨﮥ مستوفیالممالک که با پایمردی حزب سوسیالیست و هواداران رضاخان روی کارآمده بود (بهار، 1379: 1/302) نهتنها این اتحاد را سست نکرد، بلکه آن را تقویت کرد. همانگونهکه قبل اشاره کردیم، کاﺑﻴﻨﮥ مستوفی چند ماهی بیشتر دوام نیاورد و پس از وی مشیرالدوله مأمور تشکیل کابینه شد و در درورﺓ ریاستوزرایی وی، عمر مجلس چهارم به سر آمد. در عهد کاﺑﻴﻨﮥ مشیرالدوله، تعامل میان سوسیالیستها و وزیر جنگ بیشتر شد. سردارسپه که با تبعید قوامالسلطنه بزرگترین حریف سیاسی خود را از میدان به در کرده بود و به کمتر از ریاستوزرایی قانع نمیشد، بهمنظور فراهمآوردن مقدمات این کار خود را بیشازپیش به رهبران سوسیالیست نزدیک کرد. بنابر گزارش عزالممالک اردلان که خود از برجستگان حزب سوسیالیست بود، میان رضاخان و رهبران حزب سوسیالیست، ازجمله سلیمانمیرزا و محمدصادق طباطبایی، پیمانی در این خصوص بسته شد؛ به این معنی که این افراد نظر به نزدیکی به شاه، به سردارسپه قول دادند که مقدمات ریاستوزرایی وی را مهیا کنند و سردارسپه هم قول داد که ترکیب کاﺑﻴﻨﮥ آیندهاش مملو از سوسیالیستها باشد (اردلان، 1383: 193). در تاریخ 15مهر1302/1923م، با امضای پیماننامهای سِری موسوم به «میثاق مقدس»، این توافق بهزودی تکمیل شد. طبق این پیمان دو طرف به همکاری و مشورت با یکدیگر و تلاش در جهت رشد و شکوفایی کشور در عرصههای مختلف، با محوریت رضاخان سردارسپه، متعهد شدند (بهبودی، 1372: 69تا71). به این ترتیب، میثاق مقدس سوسیالیستها با رضاخان درست 18روز قبل از ریاستوزرایی سردارسپه بسته شد. چنانکه روند تحولات بعدی نشان میدهد، این میثاقنامه در صعود رضاخان به مقام ریاستوزرایی نقش آشکار و مؤثری ایفا کرد. پیمانناﻣﮥ فوق که به شکلی سِری منعقد شده بود، در عمل مبنایی برای همکاریهای بعدی حزب سوسیالیست و رضاخان بود. همانگونهکه از مفاد پیماننامه برمیآید، سوسیالیستها بهصورت رسمی تعهد کردند که در جهت اقتدار رضاخان و تحکیم پایههای قدرت وی بهصورتی پایدار بکوشند. با توجه به نفوذ چشمگیری که این حزب در مجلات، مطبوعات و محافل حزبی و سیاسی داشت، تلاشهای حزب سوسیالیست در راه تحکیم پایههای اقتدار سردارسپه در جریان جمهوریخواهی، کسب فرماندهی کل قوا، انقراض قاجاریه و تغییر سلطنت نشان میدهد که دستکم سوسیالیستها مفاد این میثاق را جدی تلقی کرده بودند. با توجه به این مقدماتِ مساعد و نیز در پی سقوط کاﺑﻴﻨﮥ مشیرالدوله که بهﮔﻔﺘﮥ بهار، بخشی از آن بهعلت اقدامات کارشکناﻧﮥ سوسیالیستها (بهار، 1379: 2/33) و بخش اعظم آن بهعلت کارشکنیهای گستردﺓ رضاخان بود، احمدشاه در 4آبان1302/1923م با تلاش و وساطت سوسیالیستها دستخطی مبنی بر ریاستوزرایی سردارسپه صادر کرد و اندکی بعد عازم اروپا شد (اردلان، 1383: 193). خروج احمدشاه از کشور روابط میان سوسیالیستها و رضاخان را مستحکمتر کرد. رضاخان طبق تعهد خود و بهپاس تلاشهای اعضای حزب، کاﺑﻴﻨﮥ خود را به مهرههای سوسیالیست آراست. سلیمانمیرزا به سمت وزارت فرهنگ، قاسمخان صوراسرافیل به کفالت وزارت داخله، عزالممالک اردلان به وزارت فواید عامه و خدایارخان امیرلشکر به وزارت پست و تلگراف منصوب شدند. محمدصادق طباطبایی نیز پس از تشکیل کابینه، به سِمت سفیر ایران در ترکیه منصوب شد (ملاییتوانی، 1381: 512و513). البته ناظران سیاسی آن زمان، همفکری و همراهی سوسیالیستها و رضاخان را به دید واقعهای شوم نگریستند. عبدالحسین تیمورتاش، از چهرههای شاخص آن زمان که هنوز بهصورت رسمی به رضاخان نپیوسته بود، در تاریخ 12آبان1302/1923م، یعنی درست هشت روز پس از تشکیل کاﺑﻴﻨﮥ سردارسپه، نامهای به تقیزاده نوشت و از کاﺑﻴﻨﮥ سردارسپه که مملو از سوسیالیستها بود، ابراز نگرانی کرد. در این نامه، تیمورتاش از عملکرد رهبران حزب سوسیالیست بدگویی کرد؛ چون در نظر او آنان درصدد سوقدادن ایران به سمت سوسیالیسم بودند (افشار، 1379: 14تا18). اما رضاخان بیاعتنا به این هیاهوها، تنها به تحکیم قدرت خویش میاندیشید. وی از فترت میان مجلس چهارم و پنجم برای تقویت قدرت خود استفاده کرد. سردارسپه با کمک عمال نظامی و سیاسی وابسته به خود که اکنون در تمام ارکان کشور نفوذ کرده بودند، موفق شد ترکیبی تاحدودی گزینشی از نمایندگان فراهم آورد. او درصدد بود هدف اصلی خود را یعنی صعود به عالیترین مناصب سیاسیاجرایی کشور که فقط با تغییر نظام سیاسی تحقق مییافت، در چارچوب نهادهای قانونی و مستقر عملی سازد. ازاینرو بود که بهنوﺷﺘﮥ بهار، در ﻧﺘﻴﺠﮥ نفوذ نظامیان و امیرلشکرها انتخابات مجلس پنجم فاسد شد (بهار، 1379: 2/27). در پی این مداخلات، سردارسپه موفق شد حزبی را که ابتدا «دمکرات مستقل» و اندکی بعد «تجدد» خوانده شد، در نقش یکی از حامیان جدی خود روانه مجلس کند. این حزب که 40 نفر عضو داشت، بههمراهی حزب سوسیالیست که عده آنها به 16 یا 17 نفر میرسید، اکثریت هوادار رضاخان را در مجلس پنجم شکل دادند (مستوفی، 1371: 3/583؛ مکی، 1374: 2/494). در این زمان حزب تجدد که پرجمعیتترین حزب بود، در نظر داشت تا با حمایت حزب سوسیالیست، هرچه سریعتر «پروژه جمهوریت» را کــه از مدتها قبل به بحث داغ محـافل فکری و سیاسی ایران تبدیل شده بود، به تصویب برساند و به تعبیر عارف قزوینی، در آستانه سال نو به مردم عیدی بدهد (عارف قزوینی، 1377: 285). جمهوریخواهی ماهیتی دمکراتیک نداشت و هدف آن ارتقای مردمسالاری از سطح مشروطیت به سطح عالیتر، یعنی جمهوری، نبود؛ بلکه تلاش طیفی از نخبگان فکری و سیاسی بود برای جابهجایی مسالمتآمیز قدرت در چارچوب قوانین و نهادهای مستقر که با هدف تشکیل حکومتی مقتدر و متمرکز برای پایاندادن به وضعیت نابسامان و آشفته کشور در عرصههای گوناگون و انجام اصلاحات و نوسازی صورت میگرفت(ملاییتوانی، 1381: 345). سوسیالیستها ازجمله تشکلهایی بودند که جریان جمهوریخواهی را گامی به جلو ارزیابی میکردند. رهبر حزب خود شاهزادهای قاجاری بود و میدانست جریان جمهوریخواهی تیشه بر ریشه قاجاریه خواهد زد و پیروزی این جریان به معنای سقوط قاجارها خواهد بود؛ اما بااینحال در همراهیکردن این جریان تردیدی به خود راه نداد و بهنوشته عبدالله مستوفی، در جریان جمهوریخواهی حتی از سردارسپه پیش افتاد (مستوفی، 1371: 3/606). اما چرا سوسیالیستها به رضاخان و جریان جمهوریخواهی به دید مثبت نگاه میکردند؟ یکی از علل گرایش سوسیالیستها به رضاخان تلاشهای سردارسپه برای مرکزیتبخشیدن به قدرت بود. برای حزب سوسیالیست حکومت مرکزی نیرومند چنان اهمیت داشت که در مرامنامه حزب، حمایت از آن بهعنوان یکی از اهداف اصلی حزب مطرح شده بود؛ ازاینرو هنگامیکه سوسیالیستها ظهور خیرهکننده رضاخان را مشاهده کردند، چون تشکیل حکومتی نیرومند را در وجود وی میدیدند به حمایت از آن پرداختند. ازسویدیگر بهنوشته یکی از مورخان معاصر، سوسیالیستهای بنابر اعتقادات حزبی و ایدئولوژیک، تبدیل رژیم سلطنتی به جمهوریت را به منزله آرمان و آمال ملی و انسانی والا تلقی میکردند؛ ازاینرو در جنبش جمهوریخواهی با دل و جان در راه آن میکوشیدند (رحمانیان، 1379: 190). بنابراین تلاش آنها در جریان جمهوریخواهی از این زاویه نیز میتواند تفسیر شود. عامل دیگر حمایت شورویها از رضاخان بود. در مسکو پس از جدالهای فکری بر سر موضعگیری در برابر حکومت رضاخان، سرانجام دستهای که خواهان حمایت از رضاخان بودند، پیروز شدند. دسته اخیر کودتای رضاخان و قدرتنماییهای بعدی وی را مظهر و منشأ دگرگونیهای اجتماعی قلمداد میکردند که میتوانست ایران را از مرحله نیمهفئودالی به مرحله نیمهبورژوازی برساند و درنتیجه یک گام به سوسیالیسم نزدیکتر کند. از نگاه آنان، رضاخان بهعلت اتخاذ جنبههای ضد فئودالی و ضد امپریالیستی، بهعنوان عنصری ملی، شایسته حمایت بود (لنجافسکی، 1353: 123). این موضعگیری شورویها بهطبع خوشبینی حزب سوسیالیست را به قدرتیابی رضاخان افزایش داد و آنان را بهصورت متحدان رضاخان درآورد. البته این سخن هرگز بدان معنا نخواهد بود که حمایت حزب سوسیالیست از رضاخان به توصیه شورویها و نتیحه تبعیت آنان از همسایه شمالی بود. بههرصورت، مجلس پنجم با هدف نابودی قاجاریه دست به کار شد. فراکسیونهای تجدد و سوسیالیست برای تبدیل رژیم ایران به جمهوریت تلاش کردند. بسیاری از روزنامهها نیز از این ایده حمایت کردند و فواید جمهوری را به رخ مضرات سلطنت موروثی کشیدند. در این روزنامهها همچنان مقالاتی درباره اسلام و جمهوریت، جمهوریت و زن، جمهوریت و قانون انتخابات و... مطرح میشد که هدف آن آشناکردن همگان با محاسن جمهوری بود (ملیکف، 1358: 73تا75). روزنامه قانون، جمهوریت را خواست تمام ملت ایران دانست و با لحنی شدید از مجلس خواست تا به سلطنت غاصبانه اولاد محمدحسنخان و حسینقلیخان جهانسوز خاتمه دهد (روزنامه قانون، 1342ق، ش28: 1؛ روزنامه ستاره ایران، 1342ق، ش157: 1). باوجود تمام تلاشهایی که دولت و اکثریت مجلس برای تصویب لایحه جمهوریت قبل از سال نو کردند، در پی تلاشهای اقلیت مجلس به رهبری مدرس و سرانجام با سیلیخوردن وی، این لایحه به بعد از عید موکول شد. سرانجام در اوایل فروردین1303/1924م، در پی تلاشهای مدرس و نیز مخالفتهای گسترده مردمی، پروژه جمهوریت در عمل به شکست انجامید و سردارسپه که در موضع ضعف قرار گرفته بود، نظر به سلب اعتماد شاه، در 18فروردین و در اقدامی پیشگیرانه استعفا داد (بهار، 1379: 2/64). سرکشیکزاده آورده است که رضاخان پس از این جریانات چنان ناامید شد که تصمیم گرفت ایران را به مقصد اروپا ترک کند. وقتیکه رضاخان میخواست سوار اتومبیل شود سلیمانمیرزا، رهبر سوسیالیستها، به وی نزدیک شد و حرف آهستهای زد. در این ملاقات، سلیمانمیرزا وعده جدی و صریح داد که در مجلس وسایل تحصیل رأی اکثریت را برای او فراهم کند و اینگونه رئیسالوزراء را از رفتن منصرف کرد. بهگفته سرکشیکزاده، این ملاقات نیمساعته تحولی را در تاریخ به وجود آورد (سالنامه دنیا، 1328، ش4: 112و113). پس از این واقعه، رضاخان به حالت قهر و تعرض به رودهن رفت. فرماندهان نظامی بلافاصله سیلی از تلگرافها و پیامهای تهدیدآمیز را بهسوی مجلس و مطبوعات روانه کردند و مجلس را برای بازگرداندن رضاخان تحتفشار و ارعاب قرار دادند. همگام با این تحولات، سوسیالیستها و طرفداران رضاخان در مجلس به تلاشهای گستردهای برای بازگرداندن او به جایگاه خویش دست زدند. در پی وصول تلگراف شاه به مجلس، مبنیبر برکناری سردارسپه، سلیمانمیرزا این امر را برخلاف قانون اساسی دانست و عنوان کرد که اگر قانون اساسی چنین حقی به شاه دهد دیگر معنای حکومت ملی و حکومت قانون چیست؟ مکی مینویسد که با استدلالهای سلیمانمیرزا و برخی دیگر از نمایندگان، تلگراف اعتمادنداشتن شاه چندان جدی گرفته نشد(مکی، 1374: 2/575و576) و رضاخان دوباره به جایگاه سیاسی خود بازگشت (اردلان، 1383: 208). شکست جریانجمهوری خواهی بهطبع باعث سرخوردگی سوسیالیستها شد؛ اما این مسئله روابط آنان را با رضاخان قطع نکرد بلکه در پی دلسردشدن رضاخان از حزب تجدد، حزب سوسیالیست خود را بیشازپیش به سردارسپه نزدیک کرد. آنان در قضیه قتل ماژور ایمبری و اتفاقات پس از آن که به استیضاح دولت منجر شد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره پنجم، قسمت اول، 1342: 254و255)، به حمایت از سردارسپه پرداختند و موضوع استیضاح را به بنبست کشاندند (بهار، 1379: 2/133تا144). سردارسپه نیز که در رفتار سیاسی خود تجدیدنظر کرده بود، سعی میکرد از طریق نهادهای قانونی به آمال سیاسی خود جامه عمل بپوشاند. بنابراین تلاش میکرد تا اعمال خود را به لباس قانون آراسته کند. سردارسپه بهدنبال استیضاح اقلیت و پس از گرفتن رأی اعتماد از مجلس، سعی کرد تا غیر از سوسیالیستها پایههای دیگری برای آرزوهای سیاسی خود بیاید. تلاش وی مقارن شده بود با تمایل سه نخبه سیاسی به نامهای تیمورتاش، نصرتالدوله و علیاکبرخان داور که بهزودی به حلقه مشاوران رضاخان پیوستند. هدف آنان این بود که پیوند رضاخان را با سوسیالیستها سست کرده و بهتعبیر بهار، زیر پای آنها را جاروب کنند (بهار، 1379: 2/182). به توصیه این سه تن، سردارسپه کابینه خود را ترمیم و در اولین اقدام، کابینه خود را از نفوذ سوسیالیستها رها کرد (بهار، 1379: 2/144). ظهور این سه شخصیت سیاسی را باید آغاز افول سیاسی حزب سوسیالیست بدانیم؛ اما روند وقایع نشان میدهد که این امر موجب کاهش روابط سوسیالیستها و رضاخان نشد؛ زیرا از نگاه آنان، این جابهجایی تنها تاکتیکی برای مقابله با مشکلات بود. حزب سوسیالیست و بهطور مشخص رهبر آنان، سلیمانمیرزا، در جریان سرکوبی شیخخزعل و متعاقب آن سلب اختیارات شاه وفاداری خود را به رضاخان به نمایش گذاشتند. سوسیالیستها براندازی شیخخزعل را در راستای تقویت حکومت مرکزی تفسیر میکردند. همچنین زمانیکه رضاخان پس از بازگشت از سفر خوزستان بهمنظور خنثیکردن کارشکنیهای شاه و ولیعهد از مجلس تقاضای اختیارات گستردهتر کرد، این حزب همراه با نمایندگان فراکسیونهای دیگر، فرماندهی کل قوا را که از اختیارات قانونی شاه بود از وی گرفتند و به سردارسپه اعطا کردند (بهار، 1379: 2/200تا203). رضاخان پس از بازگشت از سفر خوزستان به تشویق افرادی همچون تیمورتاش، داور، نصرتالدوله و قوامالدوله دست به سازش با مدرس زد و رویهاش را در برابر اقلیت تغییر داد (بهار، 1379: 2/200) و اگر نگوییم که آنها را به جرگه هواداران خود وارد کرد، لااقل به سکوت واداشت و این سازش طبعاً به زیان سوسیالیستها بود. بر سر وزارت نصرتالدوله فیروز، تعامل میان سوسیالیستها و رضاخان دچار وقفه و رکودی موقت شد. وزارت نصرتالدوله که حاصل سازش مدرس با رضاخان بود (مکی، 1374: 3/393)، با واکنش رهبر حزب سوسیالیست روبهرو شد. سلیمانمیرزا باوجود میل قلبیاش در برابر این اقدام رضاخان طغیان کرد. بهروایت مکی، مخالفت سلیمانمیرزا به این علت بود که چرا سردارسپه خود را تسلیم اراده مدرس کرده است (مکی، 1374: 3/393). تحلیل مکی درست بهنظر میرسد؛ اما علت اصلی مخالفت سلیمانمیرزا، بهعلت سابقه عداوتی بود که میان وی و فیروز وجود داشت. این دشمنی چنان ریشهدار بود که سلیمانمیرزا باوجود ارادت تام به رضاخان، نتوانست در مقابل آن سکوت کند. او فیروز را فردی میدانست «که در هر ورق از تاریخ آزادی و مشروطیت یک صفحه برجسته و یک تاریخ عالی بر ضد مشروطیت» دارد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره پنجم، قسمت دوم، 1343: 1359). پیوندهای بعدی سلیمانمیرزا و حزب سوسیالیست با رضاخان نشان میدهد که این جدایی موقتی بود. رضاخان که اکنون بهسرعت در راه انقراض قاجاریه قدم برمیداشت، در پی وصول تلگرافهای فراوان از ولایات که به تحریک نظامیان ارسال میشد، باز خود را به سوسیالیستها نزدیک کرد. او در اوایل آبان1304/میلادی؟، با برجستگان حزب سوسیالیست و نیز برخی از رجال سیاسی دیگر دوباره پیمان همکاری بست (مکی، 1374: 3/434). این پیمان که به پیمان «تسبیح مقدس» مشهور شد، دوباره حزب سوسیالیست را به جرگه یاران خالص سردارسپه برگرداند. تنها چند روز پس از نشست «تسبیح مقدس»، نظر به وصول تلگراف فراوان که مکرر از ایالات میرسد، نغمههای تغییر سلطنت و خلع قاجاریه به مجلس نیز سرایت کرد. سرانجام در تاریخ 7آبان1304/میلادی؟ گزارش این قضیه به ضمیمه تلگرافها به مجلس آمد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره پنجم، قسمت دوم، 1344: 1479) و مذاکرات مفصلی راجع به آن انجام گرفت که آیا این قضیه به مجلس واگذار شود یا به رفراندوم گذاشته شود؛ اما در اثر شلیک چند توپ در خارج از مجلس، این جلسه به هم خورد و درنهایت تعطیل شد (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره پنجم، قسمت دوم، 1344: 1482). در تاریخ 9آبان1304/1925م، سرانجام پروژه انقراض قاجاریه در مجلس پنجم تکمیل شد و «مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام» و حکومت موقت را به رضاخان پهلوی واگذار کرد. تعیین تکلیف حکومت قطعی به نظر مجلس مؤسسان موکول شد که بنا بود برای تفسیر مواد 36، 37، 38 و 40 متمم قانون اساسی تشکیل شود (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره پنجم، قسمت دوم، 1344: 1484). اندکی بعد، مجلس مؤسسان که در عمل برای تکمیل کار مجلس پنجم منعقد شده بود در روز 15آذرماه1304/میلادی؟، با نطق رضاخان که اکنون تنها یک گام تا پادشاهی فاصله داشت، افتتاح شد و سعی کرد تا هرچه سریعتر رضاخان را به مقام پادشاهی ایران برگزیند و این پادشاهی را در خاندان وی موروثی کند. بنابه روایت حسین مکی، قبل از شکلگیری مجلس مؤسسان نظر بر این بود که سلطنت، «انتخابی» و «به دست مجلس شورای ملی»3 باشد؛ ولی درباره سردارسپه بهطور استثنا مادامالعمر باشد. اما پس از آنکه مجلس مؤسسان انتخاب شد و شروع به کار کرد، سردارسپه از وعده و قول خود عدول و سعی کرد تا سلطنت را در خانواده خود موروثی کند. بهروایت مکی، این امر باعث مخالفت افرادی همچون سلیمانمیرزا شد که تا این هنگام از یاران رضاخان بودند (مکی، 1374: 3/544). گزارش ارزشمند مکی حقایق بسیاری را بر ما آشکار کرده و راز حمایت حزب سوسیالیست را از انقراض قاجاریه و قدرتیابی رضاخان هویدا میکند. همانگونهکه گفتیم، سوسیالیستها به دلایل متعددی که داشتند در جریان جمهوریخواهی، از قدرتیابی رضاخان حمایت کردند. شکست جریان جمهوریخواهی که آرمان این حزب بود، سرخوردگی اعضای آن را موجب شد؛ اما حوادث بعدی که بیانگر حمایت سوسیالیستها از رضاخان بود، نشان میدهد که رضاخان توانسته بود دغدغههای سیاسی این حزب را برطرف کند. رضاخان که پس از جریان جمهوریخواهی، عزم خود را برای تغییر سلطنت جزم کرده بود، سوسیالیستها را متقاعد کرد که در صورت حذف رژیم قاجاریه، انتخاب شاه در اختیار مجلس شورای ملی خواهد بود. بنابراین سلطنت نه به شکل کنونی آن موروثی، بلکه انتخابی خواهد بود. بهاحتمال فراوان این امر همان نکتهای بود که سوسیالیستها را از واقعیات سیاسی دور کرد و آنان را بهصورت ابزاری برای تحقق آرزوهای جاهطلبانه رضاخان درآورد. آنان که شیوه انتخابی شاه و جمهوریت را دارای ماهیتی همسان میدیدند و آن را جریانی رو به پیش ارزیابی میکردند، با برنامهها و اهداف رضاخان هماهنگ شدند. اعضای این حزب مادامالعمربودن سلطنت رضاخان را به دیده اغماض مینگریستند و اینگونه تصور میکردند که با مرگ رضاخان، مرام و ایدئولوژی سیاسی آنان مبنیبر انتخابیبودن سلطنت محقق خواهد شد و پیروز نهایی این بازی سیاسی لقب خواهند گرفت. اما مجلس مؤسسان پایانی تلخ بر این سرخوشیهای شیرین بود. نظامنامه مجلس مؤسسان طوری تنظیم شده بود که انتقال قدرت به رضاخان و موروثیبودن حکومت در خاندان وی در یک ماده گنجانده شده بود و این همان مسئلهای بود که رهبر حزب را در تنگنا قرار داد و سرانجام به مخالفت با آن واداشت (امیربهادر، 1372: 168؛ سالنامه دنیا، 1351، ش28: 266: مکی، 1374: 3/591و592). بههرصورت پس از بحثهای مفصل، صدای اعتراض سوسیالیستها در مقابل خیل عظیم طرفداران سلطنت موروثی انعکاسی نیافت و از 260 نماینده، 257 نفر به سلطنت رضاخان رأی دادند و سلیمانمیرزا و دو نفر از همقطارانش از دادن رأی خودداری کردند (امیربهادر، 1372: 168). بدینترتیب مجلس شورای ملی و مجلس مؤسسان به شکلی کاملاً مسالمتآمیز، اما بسیار بیرحمانه، حاکمیت را از خاندان قاجار به پهلوی منتقل کردند تا ایران شاهد آرامترین شیوه انتقال قدرت در طول تاریخ کهنسال خود باشد. پس از پادشاهی رضاشاه و محدویت فعالیت احزاب، حزب سوسیالیست نیز در عمل به پایان حیات خویش رسید. بنابراین پردهای مهم از حیات حزب سوسیالیست با سرخوردگی تمام پایان یافت.
نتیجه حزب سوسیالیست بهعنوان یکی از احزاب مجالس چهارم و پنجم، نقش درخور توجهی در تحولات سیاسی ایفا کرد. این حزب چپگرا بوده و برای اتحاد جماهیر شوری احترام ویژهای قائل بود؛ اما آنگونهکه شواهد نشان میدهند، عملکردِ حزب نتیجه تبعیت آنان از همسایه شمالی و بنابر دستورالعملهای آنان نبود. برنامههای حزب به مسائل داخلی کشور و ایجاد حکومتی ملی و مقتدر و متمرکز معطوف بود. در مجلس چهارم، این حزب با امتیاز نفت شمال و قانون هیئت منصفان که هر دو را قوامالسلطنه رهبری میکرد به مخالفت برخاست و موفق شد که دستکم بر سرنوشت نفت شمال تأثیر بگذارد. حزب در دوران اوج خود موفق شد که کابینه محبوبش را به ریاست مستوفیالممالک بر سر کار آورد. در مجلس چهارم و پنجم که مصادف با خودنمایی رضاخان در عرصه سیاسی کشور بود، سوسیالیستها در جرگه متحدان وی درآمدند و در مقاطع مهم و سرنوشتساز از وی حمایت کرده و در عمل وی را تا رسیدن به مقام پادشاهی یاری کردند. آنان با تزلزل در کابینههای مستقر، شرکت در «میثاق مقدس»، حمایت از ریاست وزرایی رضاخان، شرکت در کابینه وی، حمایت از جریان جمهوریخواهی، دفاع فداکارانه از رضاخان در جریان استیضاح اقلیت، حمایت از اعطای فرماندهی کل قوا، شرکت در پیمان «تسبیح مقدس» و سرانجام تلاش برای انقراض قاجاریه سهم عمدهای در بهقدرترساندن رضاخان و تحول نظام سیاسی ایفا کردند. بااینحال در مجلس مؤسسان بر سردمداران این حزب روشن شد که رضاخان از آنان استفاده ابزاری کرده است؛ ازاینرو بود که در مجلس مؤسسان، رهبر حزب با پادشاهی موروثی در خاندان پهلوی به مخالفت پرداخت؛ اما نتیجه این مخالفت به محدویت شدید فعالیت حزب و انحلال آن پس از پادشاهی رضاشاه منجر شد. انحلال حزب سوسیالیست نشان داد که بسترهای سیاسی لازم برای فعالیت احزاب نهتنها مهیا نشده، بلکه هزینههای سیاسی آن نیز افزونتر شده است. | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف. کتاب . آبراهامیان، یراوند، (1381)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چ7، تهران: نی. . آشوری، داریوش، (1376)، دانشنامه سیاسی، چ4، تهران: مروارید، 1376. . احمدی، حمید، (1379)، تاریخچه فرقه جمهوری انقلابی ایران و گروه ارانی، تهران: آتیه. . آدمیت، فریدون، (2535)، فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، چ2، تهران: پیام. . اردلان، عزالممالک، (1383)، خاطرات حاجعزالممالک اردلان، تنظیم وتحشیه باقر عاملی، چ2، تهران: نامک. . اسکندری، ایرج، (1368)، خاطرات سیاسی، به کوشش علی دهباشی، تهران: علمی. . افشار، ایرج، (1379)، نامههای تهران، تهران: فرزان روز. . الموتی، ضیاءالدین، (1370)، فصولی از تاریخ مبارزات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران: چاپخش. . امیربهادر، جعفرقلیخان، (1372)، خاطرات سرداراسعد بختیاری. به کوشش ایرج افشار، تهران: اساطیر. . آوانسیان، اردشیر، (1376)، خاطرات اردشیر آوانسیان، ویراستار بابک امیرخسروی، تهران: نگره. . بهار، محمدتقی (ملکالشعرا)، (1379)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران یا انقراض قاجاریه، 2ج، چ5، تهران: امیرکبیر. . بهبودی، سلیمان، (1372)، رضاشاه؛ خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی و علی ایزدی، به کوشش غلامحسینمیرزا صالح، تهران: طرح نو. . پیشهوری، سیدجعفر، (1378)، آخرین سنگر آزادی؛ مجموعه مقالات پیشهوری در روزنامه حقیقت، به کوشش رحیم رئیسنیا، چ2، تهران: شیرازه. . راستگفتار، حیدر، (1374)، از تودهگرایی تا خودکامگی؛ نگاهی به نقش سوسیالیستها در به قدرت رساندن رضاخان، (کتاب نهم: ویژهنامه مدرس)، تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی. . رحمانیان، داریوش، (1379)، چالش جمهوری و سلطنت در ایران. تهران: مرکز. . سنجابی، کریم، (1381)، خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، تهران: صدای معاصر. . شوستر، مورگان، (1351)، اختناق ایران، ترجمه ابوالحسن موسوی شوشتری، چ2، تهران: صفیعلیشاه. . صدیق، عیسی، (1338)، یادگار عمر؛ خاطراتی از سرگذشت. بیجا: بینا. . صفایی، ابراهیم، (1349)، بیوگرافی نمایندگان ملت؛ بیوگرافی اول: سلیمانمیرزا، تهران: ناشر؟. . عارف قزوینی، میرزاابوالقاسم، (1377)، کلیات دیوان عارف قزوینی، چ3، تهران: بینا. . عینالسلطنه (قهرمانمیرزا سالور)، (1379)، روزنامه خاطرات عینالسلطنه. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، 10ج، تهران: اساطیر. . فاتح، مصطفی، (1335)، پنجاه سال نفت در ایران، تهران: چهر. . فعالیتهای کمونیستی دوره رضاشاه، (1370)، به کوشش کاوه بیات، تهران: سازمان اسناد ملی ایران. . کسروی، احمد، (1379)، در راه سیاست، تهران: فردوس. . کیانوری، نورالدین، (1371)، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران: اطلاعات. . لاجوردی، حبیب، (1369)، اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه ضیاء صادقی، تهران: نو. . لنجافسکی، جرج، (1353)، رقابت روسیه و غرب در ایران. ترجمه اسماعیل رائین، تهران: جاویدان. . مذاکرات مجلس شورای ملی، (1330)، دوره چهارم تقنینیه، تهران: روزنامه کشور شاهنشاهی ایران. . ------------------، (بیتا)، دوره پنجم تقنینیه، تهران: روزنامه کشور شاهنشاهی ایران. . مستوفی، عبدالله، (1371)، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، چ3، تهران: زوار. . مکی، حسین، (1374)، تاریخ بیستساله ایران، 8ج، تهران: علمی. . ملیکف، ا. س، (1358)، استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی. . ملاییتوانی، علیرضا، (1381)، مجلس شورای ملی و تحکیم دیکتاتوری رضاشاه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. . ــــــــــــــــ، (1381)، مشروطه و جمهوری؛ ریشههای نابسامانی نظم دمکراتیک در ایران، تهران: گستره.
ب. روزنامه . روزنامه اقتصاد ایران، س3، ش34، یکشنبه 25سنبله1301. . روزنامه ستاره ایران، س9، ش157، دوشنبه 25شعبان1342. . روزنامه نوبهار، شماره91، 25 دلو 1301. . روزنامه مرد آزاد، ش5، جمعه 13دلو1301؛ ش6، یکشنبه 15دلو1301؛ شماره72، جمعه18 جوزا1302. . روزنامه قانون، س2، ش28، دوشنبه 11شعبان1342. . سالنامه دنیا. شماره4، سال 1328و نیز شماره28، سال1351.
ج. اسناد . اسنادی از امتیاز نفت شمال، (1379)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,876 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 671 |