تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,406,777 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,798,103 |
پایگاه فرهنگی قلعه جص و کنشت مجوسان در سدههای نخستین اسلامی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 9، شماره 2 - شماره پیاپی 34، شهریور 1396، صفحه 67-87 اصل مقاله (2.97 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.21778 | ||
نویسندگان | ||
حسین سپیدنامه* 1؛ احمد صالحی کاخکی2؛ حشمت الله سپه وند3 | ||
1دانشجوی دکتری باستانشناسی دانشگاه هنر اصفهان | ||
2دانشیار باستانشناسی دانشگاه هنر اصفهان | ||
3دانشآموخته کارشناسیارشد تاریخ دانشگاه آزاد تهران مرکزی | ||
چکیده | ||
با ورود اسلام به ایران، فرهنگ و تاریخ پیش از اسلام را گروههایی از ایرانیان دانشدوست حفظ کردند که در باختر کهگیلویه و خاور ارجان، پیرامون قلعه جص میزیستند. بررسی قلعه جص و جایگاه علمی و فرهنگی آن از اهداف مهم این پژوهش است. قلعهای که براساس منابع تاریخی، در حفظ تاریخ پادشاهان پیش از اسلام و آدابورسوم ایرانی و علوم زرتشتی نقش مهمی داشت و از مهمترین قلعههای اشغالشده توسط اسماعیلیان نزاری در سده پنجم قمری بود. این پژوهش در پی پاسخ به دو پرسش اساسی است: 1. موقعیت دقیق قلعه جص و کنشت مجوسان ارجان کجاست؟ جایگاه قلعه جص در تاریخ علمی و فرهنگی ایران چگونه بوده است؟ روش پژوهش تاریخیتحلیلی است و نتایج پژوهش نیز از راه بررسی میدانی و مطالعات کتابخانهای، با بهرهبردن از دادههای باستانشناختی و زبانشناختی و منابع نوشتاری کهن به دست آمده است. قلعه یا دژ جص که امروزه ساکنان منطقه آن را قلعه دِز مینامند، در آغاز دوران اسلامی محل نگهداشت و تدریس کتابهای علمی و تاریخی ایران، بهویژه پادشاهان پیش از اسلام، بوده است. موقعیت استراتژیک این قلعه که در مسیر ارتباطی اَرجان به اصفهان بود و وجود گروههای زرتشتی در پیرامون آن از مهمترین علتهای اشغال آن توسط اسماعیلیان بود. در نزدیکی این قلعه، کنشت مجوسان وجود داشت که باید محل این مکان را در بناهای موسوم به سهگنبدان دانست. از این دو مکان، یعنی قلعه جص و کنشت مجوسان، باید در حکم «پایگاهی علمی و فرهنگی» یاد کرد. | ||
کلیدواژهها | ||
قلعه جص؛ قلعه دِز؛ کنشت مجوسان؛ سهگنبدان؛ ارجان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه دربارﮤ ورود اسلام به ایران و تحولات سیاسی پسازآن، همچون ازمیانرفتن حاکمیت سلسله ساسانی و دین رسمی کشور (زرتشتی) و علتهای آن، در نوشتههای مورخان سدههای نخستین اسلامی و پژوهشهای کنونی اطلاعات بسیاری وجود دارد. واکنش برخی از ایرانیان به تحولات بهوجودآمده در پی ورود اسلام، گوناگون بود. در سدههای نخستین اسلامی، یعنی در زمان خلفای اموی و سپس عباسی، خراسان مرکز جنبشهای سیاسی و پرورش سرداران رشید، همچون ابومسلم خراسانی (یعقوبی، 1382: 316تا318) و سخنوران و حماسهسرایان نامی، همچون فردوسی شد و فارس نیز پناهگاه زرتشتیان و مزدیسنان شد (ابناثیر، 1385: 4/1627و1628). در شمال ایران گاوبارگان که خود را از نسل ساسانیان میدانستند به مدت 119 سال، برای حفظ حکومتی محلی در رویان و گیلان تلاش کردند و سکههایی با نقوش و اوزان ساسانیان ضرب کردند (سرفراز، 1380: 127تا132). در شرق ایران نیز طاهریان و صفاریان با تشکیل حکومتهای نیمهمستقل و مستقل، برای رهایی از زیر یوغ حاکمان ستمگر اموی و عباسی تلاش کردند. باوجود پرداختن اندک منابع تاریخی و جغرافیایی سدههای نخستین اسلامی، اطلاعات گستردهای درباره جامعه زرتشتی این عصر و مراکز آنها به چشم نمیخورد. منطقه فارس کانون فرهنگ زرتشتیگری محسوب میشد و بسیاری از مراکز تجمع زرتشتیان را در خود جای داده بود (اشپولر، 1377: نقشه2)؛ اما تاکنون کمتر به نقش مناطق مختلف آن در حفظ فرهنگ و آدابورسوم و تاریخ ایران، پس از ورود اسلام توجه شده است چنانکه نقش ﻣﻨﻂﻘﮥ ارجان و بهخصوص کهگیلویه پنهان مانده است. منابع تاریخی حاکی از آن است که مردمان این کوره پس از تسخیر آن توسط عثمانابنابیالعاص و ابوموسی اشعری، در سال شانزدهم قمری، همچنان بر کیش خود ماندند؛ زیرا مردم این ولایت مال بسیار به آنها دادند و ملتزم به پرداخت جزیه شدند (ابنبلخی، 1384: 115). این پژوهش برآن است تا با بهرهبردن و همسنجی نتایج خود از راه بررسی دادههای باستانشناختی و زبانشناختی و منابع نوشتاری کهن، دربارﮤ اهمیت قلعه جص و محیط اطراف آن کنکاش کند. قلعهای که در منطقهای بین ارجان و کهگیلویه بود و در منابع تاریخی آغاز دوره اسلامی، جایگاه خاصی داشت. فعالیت پایگاه علمی و فرهنگی جص در سدههای سوم و چهارم قمری بود؛ یعنی زمانیکه علمای دینی زرتشتی (موبدان) برای نگارش کتابهای دینی خود، فعالیت گستردهای میکردند. مهمترین علت تلاش زرتشتیان حوزﮤ قلعه جص و کنشت مجوسان را شاید ممکن باشد که ﻧﺘﻴﺠﮥ سوزاندن یا در آبافکندن کتابهای ایرانیان در زمان خلفای اموی، بهویژه در زمان خلیفه عمر، دانست (حاجیخلیفه، 1982: 1/446؛ بیرونی، 1363: 57؛ ابنخلدون، 1369: 1/70؛ زمردی، 1390: 17). وجود آثار و محوطههای باستانی متعدد و شاخص از دورههای مختلف فرهنگی در منطقه اَرجان و کهگیلویه، در مقابل نبود اطلاعات و دانستههای باستانشناختی جامع از این منطقه (شیروانی، 1394: 100)، سهم مهمی در شناخت هرچه بیشتر دورههای تاریخی تاریک منطقه خواهد داشت. بنابراین در این پژوهش، در پی پاسخ به دو پرسش اساسی هستیم: 1. موقعیت دقیق قلعه جص و کنشت مجوسان در ناحیه ارجان کجاست؟ 2. جایگاه قلعه جص و کنشت مجوسان در تاریخ علمی و فرهنگی و حتی امنیت ناحیه ارجان چه بوده است؟ در این مقاله براساس بررسی منابع تاریخیجغرافیایی و همچنین شواهد باستانشناختی، به تحلیل موضوع پژوهش خواهیم پرداخت.
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش نخستینبار در کتاب ارجان و کهگیلویه به قلعه جص، جایگاه مغها در این قلعه و نقش آن در زندهنگهداشتن آدابورسوم ایرانیان و استحکامات آن اشاره شد (گاوبه، 1359: 170)؛ ولی شواهد باستانشناختی مرتبط با این قلعه بررسی و مطالعه نشده است. برخی از پژوهشگران با اشاره به نوشتههای تاریخنگاران سدههای نخستین اسلامی دربارﮤ اهمیت دژ جص و محیط پیرامون آن، معتقدند که پژوهش در رﻣﻴﻨﮥ این محل و آثاری که در آن یافت میشده است، از لحاظ بحث دربارﮤ کتابهایی که از پهلوی به عربی ترجمه شده است و همچنین از لحاظ منابع اصلی شاهنامه فردوسی دارای اهمیت فراوان است (محمدی ملایری، 1374: 56). در پژوهشها و بررسیهایی که تاکنون انجام شده است، تنها به وجود مکان قلعه و برخی از ویژگیهای معماری آن از زبان بومیان منطقه بسنده شده است (مجیدی، 1371: 185؛ آزادی، 1387: 196). در دهههای اخیر، شماری از پژوهشگران دربارﮤ موقعیت این قلعه اطلاعاتی را به نگارش درآوردهاند. هوفمان محل قلعه جص را همان قلعه سفید در جنوبشرقی فهلیان میداند و شوارتس نیز ضمن ﺗﺄیید نظر وی، نزدیکی قلعه سفید به شاپور و دیوارهای خدنگ قله را که فقط از یک طرف راه گذر دارد، از علتهای انطباق قلعه سفید با قلعه جص میداند ( شوارتس، 1372: 169). درصورتیکه قلعه سفید یا اسفیددز که ابنبلخی به آن اشاره میکند (ابنبلخی، 1384: 158)، در دو فرسخی شمالشرقی نوبندگان در نزدیکی فهلیان ممسنی قرار دارد (لسترنج، 1377: 285) و درست است که در کوره شاپور است، ولی در ناحیه ارجان نیست. گاوبه نیز ضمن رد نظر شوارتس دربارﮤ مطابقت مکان این قلعه با قلعه سفید در شمال فهلیان نورآباد ممسنی، مینویسد: «در نزدیکترین حومه ارجان فقط یک قلعه خرابه وجود دارد. قلعه دز که باید گفت دژی بسیار مستحکم بودهاست. در نزدیکی آن بایستی که ویرانههای ایستگاه کنیسه المجوس قرار داشته باشد که به فاصله یک سفر یکروزه از ارجان در جهت اصفهان واقع است. موقعیت و نام قلعه دز و همچنین وضعیت این ایستگاه یکسانی ویرانههای این قلعه را با کلات الجص امکانپذیر میسازد» (گاوبه، 1359 :177). احمد آزادی در بررسیهای باستانشناختی منطقه کهگیلویه نیز به شناسایی آن دست یافته است؛ ولی باتوجه به دشواری دسترسی این کوه و مسیر دسترسی به قلعه، موفق به بازدید از آن نشده است و از دورهای احتمالی نیز اظهارنظری نکرده است (آزادی، 1387: 196). همانگونهکه گفته شد ﺗﺄکید تمام پژوهشگران پیشین بر تعیین موقعیت قلعه جص بوده است؛ ولی این پژوهش میکوشد براساس شواهد باستانشناختی قلعه و آثار پیرامون آن، همچون راه سنگفرش و محوطه تاریخی و بناهای موسوم به سهگنبدان، به جایگاه جغرافیایی و تاریخی قلعه جص و کنشت مجوسان توجه کند. پیش از بحث درباره نکات یادشده، لازم است تاریخ و جغرافیای منطقه ارجان را در سدههای نخستین اسلامی بررسی کنیم.
جغرافیای تاریخی ارجان و کهگیلویه ولایت ارّجان، باختریترین ولایت فارس در دوران اسلامی، پیش از اسلام نیز دارای اهمیت خاصی بوده است. این شهر در مسیر شاهراهی بوده است که آناتولی را ازطریق میانرودان به شوش و از آنجا به ارّجان و از ارّجان به استخر پیوند میداده است (یغمایی، 1384: 25). در دوران اسلامی، این شهر اهمیت بسیاری یافت و ارتباط اقتصادی فارس با مراکز قدرت خلافت اموی و عباسی ازطریق این شهر برقرار بود و از ارّجان یک راه بازرگانی مهم به اصفهان میرفت (ابنخردادبه، 1370: 35؛ ابنبلخی، 1384: 162؛ مقدسی، 1361: 673 ). در سال 322ق/934م، ناحیه ارّجان به تسخیر دولت آلبویه درآمد و بهطور تقریبی تا سال 447ق/1055م، در تصرف این دولت بود و اوج دوران رونق و شکوفایی اَرجان مربوط به دوران آلبویه است و در این زمان، جایگاه اقتصادی و بازرگانی خاصی داشت. اهمیت ارّجان برای برای آلبویه تا آنجا بود که مقدسی از عضدالدوله دیلمی نقل میکند که «من عراق را برای نام و ارّجان را برای درآمدش میخواهم» (مقدسی، 1361: 630و631). نویسندﮤ حدودالعالم در اواخر سده چهارم قمری، یعنی سال 372ق/982م، ارّجان را شهری بزرگ و خرم توصیف میکند که از آن دوشاب نیک خیزد (حدودالعالم، 1362: 133). مقدسی یکی از هشت ناحیه حاصلخیز سرزمین ایران را ارجان میداند (مقدسی، 1361: 372). در دوران سلجوقی، برای مدتی ارجان به دست اسماعیلیان افتاد و بسیاری از ﺗﺄسیسات آن از میان رفت (گاوبه، 1359: 102). این شهر در سال 478ق/1085م، نیز دستخوش زلزله شدیدی شد (امبرسز، 1370: 138). پسازاین بلایای طبیعی و انسانی، ارّجان بهطور تقریبی به حیات خود ادامه داد و باوجودیکه از لحاظ اقتصادی اهمیت خود را از دست داده بود، تا پایان حکومت مغولان در جایگاه ایستگاهی، نقش کوچکی را ایفا کرد و این نقش تا زمانی بود که پل تکان گذرپذیر بود (گاوبه، 1359: 103و104). پسازآن اهالی ارجان به بهبهان، در هفت کیلومتری جنوب آن، کوچ کردند و بهبهان پس از ارجان مهمترین شهر این ولایت شد (لسترنج، 1373: 200). کهگیلویه در سدههای نخستین اسلامی نیز بخشی از استان فارس بود و کوره ارجان محسوب میشد؛ زیرا در کتاب احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم، از شهرهای ارجان در سمت کوه، جومه نام برده شده است: «جومه: کوچک است و از نهر میآشامند. نام روستایش «بلاسابور» است، کوهستانی دلگشاست همانند [روستایش] «غوطه» دمشق است. گویند: شاپور پسر فارس آن را بر دیگر شهرها که در خراسان و خوزستان آباد کرده بود ترجیح میداد و همانجا بمرد و به خاک شد» (مقدسی، 1361: 631تا635). گاوبه جومه را مرکز اصلی استان ارّجان و در ناحیه بلادشاپور میداند که جانشین بعدی آن شهر دهدشت بوده است (گاوبه، 1359: 108). گاوبه موقعت جومه را در ایدانک در سه کیلومتری جنوبشرقی لنده، در کهگیلویه امروزی، میداند و مینویسد: در جایی نزدیک دهکده ایدانک (Idanak) ویرانه محل سکونتی پیدا شده که در دورههای B و C، یعنی سدههای نخستین و میانه اسلامی، به آن اشاره شده است. در اطراف آن هیچگونه اثر دیگری از یک شهر دیگر در دوره B، یعنی قرون اولیه اسلامی، در ناحیه قدیمی بلادشاپور پیدا نشده است؛ بنابراین بایستی که ایدانک با شهر جومه قرون وسطایی مطابقت کند (گاوبه، 1359: 65). یاقوت نیز از جومه نامی میبرد و آن را شهری در فارس میداند؛ ولی هیچگونه اطلاعاتی راجع به آن ارائه نمیدهد (یاقوت، 1383: 108). بهنظر میرسد که با ازدسترفتن اهمیت جومه، بلاسابور1 (بلادشاپور) به موقعیتی برتر از آن دست یافت که یک سده بعد، ابنبلخی به آن اشاره میکند و مینویسد: «میان پارس و خوزستان است. نواحی خراب و به روزگار قدیمی سخت آباد بودست اکنون خراب شدست و گرمسیر معتدلست و آبهاء روان دارد» (ابنبلخی، 1384: 147). ابنبلخی بلادشاپور را از شهرهای مهمی میداند که به دست شاپور ساسانی پایهریزی شد و در همسایگی جنبذ قرار دارد (ابنبلخی 1384: 63). همچنین حمدالله مستوفی در سده هشتم قمری مینویسد که ناحیهای است مابین فارس و خوزستان و هوای معتدل و به گرمی مایل دارد و آب روان بسیار دارد و اغلب خراب است (مستوفی قزوینی، 1336: 152). اطلاعات متأخرتر از دورﮤ قاجاریه برجای مانده است که اطلاعات دقیقتری از حدود منطقهای به نام بلادشاپور ارائه میکند: «میانه مشرق و شمال بهبهان است، درازای آن از شاه بهرامی تا قریه منبی 16فرسخ ، پهنای آن از دیشموک تا قریه آرو 14فرسخ، محدود است از جانب مشرق و شمال به ناحیه رون و از مغرب به ناحیه حومه ارّجان و از طرف جنوب به نواحی باشت و جانب جنوبی و [سراسر؟] جوانب دیگر آن ناحیه تا چهار پنج فرسخ، گرمسیر است...» (حسینی فسائی، 1382: 1472). این توصیف بهطور تقریبی با شهرستانهای کهگیلویه و بهمئی امروزی مطابقت دارد؛ بنابراین بخش شرقی ارجان، یعنی غرب کهگیلویه، که کوهستانی است بخش مهمی از ارجان بوده است ( شکل 1).
شکل 1. مرزهای جغرافیایی کوره ارجان در دوره اسلامی(گاوبه، 1359: نقشه 1-4؛ با اصلاحاتی از نگارندگان).
قلعه جص(دز) و جایگاه فرهنگی آن راجع به قلعه جص نخستین آگاهیها از مورخان و جغرافیانگاران سدههای اول اسلامی است. اصطخری در جاییکه از دژها و باروهای استقرار منطقه فارس سخن رانده است که هرگز هیچ پادشاهی آن را به جنگ یا حیله نگشوده است، دربارﮤ این دژ نوشته است: «قلعه الجص به ارجان سخت منیع است» (اصطخری، 1368: 106). همین مؤلف در جای دیگری از کتاب خود، در وصف ناحیه شاپور مینویسد: «به ناحیت سابور کوهی است. در آن کوه صورت هر پادشاه و مرزبان و موبد و معروفی کی در پارس بودست، کردهاند.2 و آنجا کسانی اندکی صورتها و قصههای آن همه نبشته دارند. و این قوم به ناحیت ارغان (ارجان) به حصنالجص باشند» (اصطخری، 1368: 131). ابنحوقل دربارﮤ قلعه جص و ساکنان آنجا مینویسد: «دیگر قلعه جص (گچ) در ناحیه الرجان (ارجان) است که زرتشتیان در آنجا مینشینند و یادگارهایی از ایرانیان و روزگار فرمانروایی آنان دارد و ساکنان آنجا به بحث و خواندن دانشهای خود سرگرماند و این قلعه بسیار استوار و بلند است» (ابنحوقل، 1345: 42). جیهانی درباره این قلعه مینویسد: «قلعه حصین بناحیت ارجان محکم است و در آنجا گبرانند و علم خویش خوانند» (جیهانی، 1368: 112). جیهانی همچنین در در ذکر عجایب فارس و ارتباط آن با قلعه جص مینویسد: «بناحیت شاپور کوهی است که بر سنگهای آن صورت پادشاهان و مرزبانان و موبدان آن عصر کرده بودند و از آن لوحهها در دست جماعتی که در حدود ارجاناند باشد و شرح آن مرداناند که در بالاهای آن کوه بلنداند» (جیهانی، 1368: 124). مقدسی نیز معتقد است که: «در شاپور کوهی است که صورت همه پادشاهان و مرزبانان معروف ایران در آنجا نقاشی شده است» (مقدسی، 1361: 662). وی در ذکر دژهای منطقه فارس، تنها دژ استخر و دژ شیراز را توصیف میکند و اشاره میکند که در نسا (بیضا)، کثه، فسا، دیه آس، دارابگرد، گنبد (گنبدملغان در نزدیکی گچساران)، ارگان (ارجان)، زبرباد و برخی مناطق دریا نیز قلعه است (مقدسی، 1361: 665). در کتاب نزهةالمشتاق راجع به قلعه جص آمده است: «و دژ جص در ناحیه ارجان که ساکنانش قومی از مجوساند که آن را دژ بندارس نیز گویند. دژی است دستنیافتنی؛ زیرا راه آن صعب و صعود بر آن دشوار و غلبه بر آن ناممکن و در آن چشمه آبی جاری است» (ادریسی، 1388 : 49). ﻧﮑﺘﮥ جدیدی که در نوﺷﺘﮥ ادریسی دیده میشود، انتساب این قلعه به بندارس است. کنکاشی در متون تاریخی آشکار میکند که بندارس بایستی در اصل بنداری بوده باشد؛ زیرا در هیچ متن تاریخی از بندارس یادی نشده است و در کتابهای تاریخی از چند نفر بندار و بنداری نام بردهاند که یکی محمدبنبشار معروف به بندار و از علمای بصره بوده است که در سال 252ق/866م وفات یافته است و محمدبنجریر طبری از محضر وی بهره برده است (شاپورشهبازی، 1389: 15). در تاریخ گزیده نیز از شیخبندارابوالحسن شیرازی نام برده شده است که در سال 353ق/964م، در زمان خلیفه مطیع عباسی، در ارجان درگذشته است و از سخنان وی نقل شده است که «با مبتدعان صحبتکردن اعراض بار آورد از حق. دست بدار از آنچه دوست داری از دنیا» (مستوفی قزوینی، 1362: 656). وی از شیوخ صوفیه و همنشین شبلی و ابوالحسن اشعری دانسته شده است که همه مال خود را در راه صوفیان و محتاجان صرف کرد و زندگی را با زهد و قناعت گذراند (تهامی، 1385: 675). باتوجه به درگذشت این عالم در ارجان، باید دژ جص را منسوب به وی دانست. بندار واژهای مربوط به اهل عجم (غیرعرب) دانسته شده است که در لغت، به معنی عمدهخریدار و عمدهفروش و و مالک و سرمایهدار است و در حکم نام و لقب، بر شمار بسیاری از محدثان و فقهان هچون محمد بنجعفر ابوبکر بندار انباری (267تا 360ق/880تا971م) و شاعرانی همچون خواجه کمال الدینمحمد بندار رازی (درگذشته به 401ق/1010م) و بنداری اصفهانی (586 تا 643ق / 1190تا1245م)، مترجم شاهنامه فردوسی به زبان عربی، اطلاق شده است (تمیمی سمعانی، 1980: 311). بهطور قطع، شیخ بندار ابوالحسن شیرازی در حوزﮤ قلعه جص دارای جایگاهی بوده است که قلعه را به نام وی بخوانند.
شکل 2. موقعیت آثار و حوزه قلعه جص در نقشه راههای باستانی کهگیلویه (نگارندگان).
لوکونین با متذکرشدنِ خواندن کتیبه شاپوردوم ساسانی در کاخ داریوش در تختجمشید توسط دو تن به نامهای سرّی کاتب و ماراسفند که موبد آتشکده کازرون بود،3 به خط فارسی میانه برای عضدالدوله دیلمی و همچنین اشاره به مدال عضدالدوله با نوشتهای به زبان فارسی میانه با عبارت «شاها، پناه خسرو، روزگارت دراز باد»، اهمیت دژ جص را یادآوری میکند. وی مینویسد: «معلوم میشود که سیصدسال پس از اشغال ایران از سوی تازیان هنوز کسانی بودند که میتوانستند نوشتههای فارسی میانه را بخوانند و نیز کتابهایی بود که از آنها استفاده میکردند و چنین بهنظر میرسد که تاریخنگاران ایرانی و تازی (همچون ابنحوقل، اصطخری و دیگران) برای نگارش آثار خود درباره ساسانیان از ماخذ اصلی بهره گرفتهاند» (لوکونین، 1384: 9). همانگونهکه پیشتر مورخان یاد کردهاند، تصاویر پادشاهان موجود در کوه شاپور را نویسندگانی در حوزﮤ قلعه جص بر روی لوحهایی حفظ میکردند و درخصوص علوم زرتشتی و پیش از اسلام بحث میکردند؛ بنابراین بایستی محل قلعه جص و آثار محیط پیرامونی آن بررسی دقیق شود و سپس در چشماندازی کلیتر، جایگاه فرهنگی آن تحلیل شود. موقعیت قرارگیری قلعه دِز امروزی بر مسیر ارجان به اصفهان، در اولین ایستگاه بینراهی، یعنی کاروانسرای دژمهتابی و بررسی زبانشناختی نامواژه دِز، حاکی از تطبیق قلعه جص در منابع تاریخی با این قلعه در خروجی تنگ تکاب در منطقه کهگیلویه است. آنچه در پی خواهد آمد، بررسی شواهد باستانشناختی این قلعه و علتهای تطبیق آن با قلعه جص در منابع تاریخی است.
عکس1. جایگاه تنگ تکاب و قلعه جص (سپیدنامه، 19/9/1394).
قلعه دِز و آثار پیرامونی آن قلعه دِز (dez) در سمت راست جاده قدیم دهدشت بهبهان، در حاشیه سد مارون و خاور تنگ تکاب واقع شده است (عکس1). براساس منابع تاریخی، اسکندر در یورش به سرزمین پارس از گذرگاه مهمی موسوم به دربند پارس، در این منطقه گذر کرده است (MACDERMOT and SCHIPMANN 1999: 295؛ استرابو، 1382: 318). برخی از پژوهشگران محل آن را در تنگ تکاب دانستهاند (یغمایی، 1373: 227؛ حقیقت، 1387: 322). افزونبر تنگ تکاب، قلعه دِز نیز در مسیر شاهراه باستانی ارجان به اصفهان بوده است که بقایای کاروانسرایی از سدههای نخستین اسلامی (کاروانسرای دژ مهتابی) در آنجا شناخته شده است (یغمایی، 1373: 236). تا پایان دورﮤ پهلوی، کاروانهای تجاری و... از این کاروانسرا استفاده میکردند و راه ارتباطی آنها از حاشیه قلعه دِز میگذشت (شکل2). این قلعه بر بلندای صخرهای طبیعی واقع شده است که امروزه از هر طرف دسترسی به آن امکانپذیر نیست و بهصورت یک گردی نمایان است که در بین ساکنان کهگیلویه در منطقه به کوه گردلو (Gerdelu) مشهور است (عکس2). از علتهای انطباق این قلعه، بحث زبانشناختی است که بهنظر میرسد جص در گذر سدهها، در بین مردم منطقه بهصورت دِز درآمده است. افزونبرآن، همانگونهکه شوارتس نیز اشاره میکند، نامگذاری قلعه جص در اثر جنس ماده ساختمانی یا رنگ آن بوده است (شوارتس، 1372: 168). قلعه دِز در میان کوههای گچی واقع شده است که مهمترین علت نامگذاری آن به نام جص (گچ) است. گاوبه که برای نخستینبار در پی بررسی باستانشناختی قلعه دِز برآمد، بهعلت دشواری دسترسی موفق نشد از قلعه دیدن کند؛ ولی باوجود چهار حفره و احتمال آبانباربودن آنها و عمارتی سنگی بر بالای آن که با چشم غیرمسلح دیدنی است و راهی قدیمی که قسمتی از آن در زیر زمین و قسمتی هم در صخرهها کنده شده است، به وجود قلعهای بسیار مستحکم در آنجا اشاره میکند (گاوبه، 1359: 314). براساس آگاهیهای کوچنشینان ساکن در اشکفتهای نزدیک قلعه، این راه در اوایل دوران پهلوی وجود داشته است؛ ولی اکنون اثری از آن دیده نمیشود. مجیدی دربارﮤ قلعه جص میآورد: «بر فراز این کوه که تنها به وسیله عکسبرداری هوایی میتوان موقعیت قلعه آن را تشخیص داد و به قول شکارچیانی که از راه صعبالعبور آن دیدن کردهاند ساختمانی از گچ و سنگ با یک آبانبار سنگ و ساروج وجود دارد. وسعت قلعه کوه در گذشته که به نام دژ مهتابی معروف بود حدود 500×500 متر است و سطح آن پوشیده از درختان جنگلی گرمسیری بنک و کلخونگ است» (مجیدی، 1371: 185). در دو سوی این قلعه، چشمههای آبی وجود دارد که امروزه نیاز ساکنان حوزﮤ قلعه را برآورده میکند و بهنظر میرسد که درگذشته نیز چنین بوده است؛ بنابراین میشود که چشمههای نزدیک قلعه دز را نیز با قلعه اشارهشده ادریسی یکی دانست و بهطور کلی، تمام قلعههای دفاعی در جایی ساخته میشدند که دارای منبع آب باشد؛ بهعلاوه اینکه وجود کنشت مجوسان در نزدیکی قلعه دِز ممکن است بر تعیین موقعیت قلعه جص با قلعه دِز ﺗﺄکید کند. باتوجه به آنچه گفته شد، فرض اصلی برآن است که میشود قلعه جص را قلعه دِز بدانیم؛ گرچه برای پذیرش این فرض، بررسی و کاوش باستانشناختی آن ضروری است. بقایای معماری این قلعه بر فراز ضلع جنوبی کوه بهخوبی دیده میشود (عکس3) و تنها راهی که امروزه برای دستیابی به آن میسر است، شکافی تا حدودی عمودی است به قطر حدود 50سانتیمتر که آثاری از گچ بر بدنه آن دیده میشود. این امر گویای این نکته است که این تنها راه دستیابی به قلعه، در دورﮤ استقرار در این نقطه از کوه بوده است. در ارتفاع 4متری از ریشه کوه، خط ممتدی به عرض تقریبی 15سانتیمتر، در حدود 150متری این شکاف در سوی شرقی ریشه کوه به ساختار گچی جرزمانندی به طول 3متر، عرض 2متر و ارتفاع 3متر منتهی میشود (عکس4) که نشان میدهد این ساختار گچی جرزمانند در ارتباط با مسیر دستیابی به قلعه بوده است.
عکس2. نمای کلی قلعه دِز، دید از جنوب (سپیدنامه، 15/12/1394).
عکس3. بقایای قلعه دِز بر لبه جنوبی کوه (سپیدنامه، 15/12/1394).
عکس4. بقایای سازه گچی پای کوه قلعه دِز (سپیدنامه 15/12/1394).
نخستین اثر تاریخی پیرامون قلعه، راه سنگفرشی است که افزونبر سهولت دسترسی ساکنان به پای این قلعه، مسافران مسیر ارجان به اصفهان نیز از آن استفاده میکردند. راه سنگفرش قلعه دِز به فاصله 500متری از ریشه کوه در جهت غرب آغاز میشود و پس از طی مسیری حدود 800متر، به فاصله حدود 350متری جنوب قلعه پایان میپذیرد. کوچنشینانی که فصل زمستان و اوایل بهار را در کنار دژ و اشکفتهای پیرامون قلعه دِز سپری میکنند، طی یک سده گذشته تاکنون، از این راه استفاده میکنند. از این راه حدود 150متر برجای مانده است؛ ولی باتوجه به استفاده مداوم و کفکوبیده، مسیر اصلی راه درخور شناسایی است. کمترین عرض راه حدود یک متر است و در بیشترین قسمت، به یکونیم متر میرسد. این راه در بسیاری از بخشهای آشکار آن، با استفاده از قلوهسنگها و لاشهسنگهای طبیعی کوه ساخته شده است؛ ولی در بخشهایی که شیب تند بوده است، دیوارهای گچی به ارتفاع یک متر ساختهاند و سطحی هموار برای سنگ فرش ایجاد کردهاند که بقایای این دیوارهای گچی در سه قسمت از راه درخور شناسایی است. در میانه راه، بقایای دو دیوار ساختهشده از لاشهسنگ و ملات ساروج به چشم میخورد (عکس5) که باتوجه بهشیوﮤ قرارگیری دو دیوار در دو سوی راه، بهاحتمال مربوط به ساختمان یا گذرگاه کنترل این راه ارتباطی بوده است. نکته درخور توجه در ساخت این راه، استفاده مداوم از آن و تغییراتی است که در مسیر آن به چشم میخورد؛ چنانکه در بخش پایانی راه، به فاصله 50متری از یکدیگر، بخش شمالی راه گچی و بخش جنوبی با استفاده از لاشهسنگ و بدون استفاده از هرگونه ملاتی ساخته شده است. دومین اثر پیرامونی قلعه، برج دیدهبانی قاجاری است که بر فراز پرتگاهی در 700متری سوی شرقی قلعه قرار دارد (عکس 6). این برج 5/2متر طول و 2متر عرض دارد و مصالح آن را لاشهسنگ و ملات گچ تشکیل داده است (عکس7). در ورودی این برج در میانه جبهه شمالی، ضخامت دیوارهای طولی 35سانتیمتر و دیوارهای عرضی 50سانتیمتر است و دو تیرکش در بدنههای شمالیجنوبی و یک تیرکش در دیوارهای شرقیغربی آن قرار دارد.
عکس5. بقایای سازه میانراهی؛ بهاحتمال دروازه کنترل راه و عبور و مرور (سپیدنامه، 15/12/1394).
عکس6. موقعیت برج دیدهبانی قلعه دِز به قلعه (سپیدنامه، 15/12/1394).
عکس7. برج دیدهبانی قلعه دِز(سپیدنامه، 15/12/1394).
در 500متری جبهه شرقی قلعه دِز، محوطهای به حدود 5 هکتار وجود دارد که بیشتر قسمتهای آن زیر تلی از خاک پنهان مانده است (عکس8) و تنها از رج دیوارهای رویی سطح زمین، به وجود آنها پی میبریم. طی سدههای گذشته، کوچنشینانی که در فصل زمستان در این محوطه سکونت داشتهاند، از مصالح این محوطه در ساخت حصارهای سنگی برای محافظت دامهای خود استفاده کردهاند. در ضلع جنوبی محوطه، بقایای اتاقی ساختهشده از ملات ساروج و لاشهسنگ به ابعاد 3متر و 8متر وجود دارد که ضخامت دیوارهای آن 70سانتیمتر است. باتوجه به ساختهشدن این بنا از ساروج، میشود ساخت آن را به دوره ساسانی نسبت داد؛ ولی درخصوص کارکرد آن نمیشود نظر قطعی بیان کرد. در جبهه شرقی محوطه قلعه دِز، سه اشکفت بزرگ وجود دارد که از دیرباز تاکنون، کوچنشینان از آن استفاده میکنند. کمترین طول این اشکفتها 30متر و بیشترین آنها حدود 150متر است. باتوجه به ضخامت بسیار فضولات حیوانی، امکان مطالعه دادههای باستانشناختی مرتبط با دو اشکفت بزرگ میسر نیست (عکس9) و تنها با کاوش باستانشناختی میشود به این مهم پیبرد.
عکس8. محوطه تاریخی قلعه دِز و چادرهای عشایر (سپیدنامه، 15/12/1394).
عکس9. اشکفت قلعه دِز و ضخامت بسیار فضولات حیوانی و ساختارهای کوچنشینی آن (سپیدنامه، 15/12/1394).
کنشت مجوسان کجاست؟ براساس فهرست ایستگاههای نامبردهشده ارّجان به سمیرم توسط مقدسی (سده چهارم قمری)، اولین ایستگاه از ارّجان، کنیسه المجوس است (مقدسی، 1361: 673). قدیمیترین کاروانسرای شناختهشده کهگیلویه، یعنی کاروانسرای دژمهتابی که به مسافت حدود یک روز از ارّجان فاصله دارد، بین قلعه دز و تنگ تکاب واقع شده است ( شکل 3)؛ بنابراین میشود موقعیت جغرافیایی این محل را با ایستگاه ذکرشده توسط مقدسی یکی دانست. یغمایی پیش از آبگیری سد مارون و به زیرآبرفتن این سازه معماری، باتوجه به سنگنبشته کوفی تنگ تکاب و سنگنبشته قاجاری آن مربوط به دوران ناصرالدینشاه و همچنین بررسی معماری آن، همچون گوﻧﮥ معماری و تاقها و مصالح، آبادانی کاروانسرا را از سده پنجم قمری تا پایان دوره قاجار دانسته است (یغمایی، 1373: 236). در متون دورﮤ اسلامی و در احادیث متعددی که از امامان شیعه نقل شده است، مجوس به اهل کتاب (زرتشتیان ایران) اطلاق میشده است و نامی بوده است که مسلمانان به آنها میدادهاند (مشکور، 1378: 337 تا 348). در لغتنامه نیز کنیسه به معنای معبد گبران به کار رفته است (دهخدا، 1377: 18655) که بیانکنندﮤ وجود نیایشگاهی از زرتشتیان، پیرامون اولین منزلگاه راه باستانی ارجان به سمیرم بوده است.
شکل 3. پلان کاروانسرای دژمهتابی (یغمایی، 1373: 229).
در نزدیکی قلعه دِز (دِژمهتابی) و کاروانسرای دژمهتابی، سه بنای گنبدی وجود داشته است که امروزه در اثر آبگیری سد مارون، بهطور کامل به زیر آب رفته است (عکس10و11)؛ ولی از لابهلای پژوهشهای انجامشده، اطلاعاتی از آنها در دست است. در کتاب تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد، از این بناها که به فاصله 50متر از یکدیگر واقع شده بودند، به نام آتشکدههای گل سرخدان یاد شده است که حاکی از وجود آتشکده و معابدی در این ناحیه بوده است: «این آثار در جهت شمالشرقی «دز الجص»، «دژگچ» یا «دزمهتابی» در پای کوههای گچی گردنه محمدتقی و گچ تیزنک واقع شدهاند. ظاهر بناها، خصوصاً گچبریهای داخل آنها (که هنوز بخشهایی از آنها بهطور کامل باقی است) نشان آن است که این سه گنبد (سهگنبدان در گفته محلیان) از اهمیت خاصی برخوردار بوده است» (مجیدی، 1371: 162). احسان یغمایی پیش از آبگیری سد مارون، بناهای سهگنبدان را به تفصیل بررسی و مطالعه کرد. یغمایی باتوجه به دگرگونی و تفاوت ساختاری در ریشه هر سه بنای گنبدی، یعنی پیها و بخشهای زیرین دیوارها، نشانههای جرزها و ستونهای چهارسوی بناها، سهکنجیهای چهارگوشه هر بنا و همانندی آنها با سهکنجی کاخ فیروزآباد و چهارتاقی نیاسر کاشان، سهگنبدان را سه آتشکده یا سه چهارتاقی مربوط به دوره ساسانی دانست که در دوران اسلامی، سده چهارم و پنجم قمری، با افزودن محرابهای نهچندان استادانه و پرکردن فضای بین چهار جرز و ستون، بهگونه اتاقی پوشیده درآمده است؛ یعنی تغییر کالبدی و کاربردی داده است. در دوره ایلخانی و صفویه نیز بازسازی شده است (یغمایی، 1383: 63و64). باتوجه به بررسیهای باستانشناختی انجامشده، احتمال میرود که بناهای سهگنبدان در آغاز آتشکده بودهاند و سپس به محلی برای درس و بحث علوم پیش از اسلام تبدیل شدهاند. این بناها اهمیت حوزه جغرافیایی قلعه جص را به لحاظ نگهداری آداب، سنتها و تاریخ پاشاهان پیش از اسلام ایرانیان ﺗﺄیید میکنند.
عکس10. جایگاه سهگنبدان و قلعه جص (آزادی، 13/8/1378).
عکس 11. سهکنجی بناهای سهگنبدان (آزادی، 13/8/1378).
قلعه جص در دورﮤ سلجوقی در دوران سلجوقی، هنگامیکه آتش شورش در بیشتر نقاط حساس کشور شعلهور میشد، منطقه کوهستانی کهگیلویه و ارّجان نیز با یورش اسماعیلیان مواجه شد. از نخستین حضور اسماعیلیان در این منطقه اطلاعی در دست نیست؛ ولی در سالهای آغازین سده پنجم قمری، رهبر اسماعیلیان آنجا داعی ابوحمزه بود که همانند حسن صباح برای تکمیل تعلیموتربیت اسماعیلی خود، مدتی را در مصر به سر برده بود (دفتری 1378: 176). ابوحمزه نزدیکترین دوست و یار دلیر و موقعشناس و هوشیار حسن صباح بود و فرستادﮤ وی بود به حضور برکیارق، فرزند ارشد سلطان ملکشاه سلجوقی، برای جلب حمایت وی از نیروهای اسماعیلی و تشویق برکیارق به پذیرفتن کیش باطنی، در ازای حمایت اسماعیلیان از وی در مقابل به سلطنترسیدن محمد، فرزند کوچک ملکشاه، توسط ترکان خاتون (دفتری 1378: 70). ابوحمزه کفشگر در ارّجان توانایی آن را پیدا کرد که تعدادی از قلعههای آن حوالی را تصرف کند که از میان آنها باید به قلعه الجص در حدود 15کیلومتری شمالشرقی ارجان اشاره کرد (ویلی، 1386: 290). محل جماعت زرتشتیان در شمالشرقی ارجان با بناهای سهگنبدان یکی دانسته شده است که در نزدیکی آن، قلعه دِز واقع شده است. ازآنجاکه در نزدیکی این بناها و نزدیکترین قلعه به شهر ارجان، قلعه یاد شده است میشود مکان دقیق قلعه جص را همین قلعه دز دانست. اسماعیلیان نزدیک ارجان این امکان را داشتند که از ثروت طبیعی منطقه بهصورت دادههای قانونی همچون عوارض و دادههای غیرقانونی یا سادهتر، از چپاول کاروانها استفاده کنند. این دژ از بخش اصلی دولت اسماعیلی دور بود؛ اما در اختیارداشتن آن، با کنترل مستقیم نقاط مهم واقع در راههای کاروانرو بینالمللی و محلی و نیز استفاده از فرآوردههای کشاورزی و پیشهوری منطقه، غنیترشدن بنیه اقتصادی اسماعیلیه را باعث میشد (ولادیمیرونا، 1371: 168و169). تصرف قلعه جص در منطقه کهگیلویه و ارجان، به سه علت برای اسماعیلیان مهم بوده است: نخست همانگونهکه پیشتر یاد شد، ارجان در حکم شهری مهم، دارای ثروت فراوان بوده است. درخصوص اهمیت ارّجان در دوره پیشین، باید گفت که اهمیت ارجان برای دیلمیان تا آنجا بوده است که مقدسی از عضدالدوله دیلمی نقل میکند که: «من عراق را برای نام و ارجان را برای درآمدش میخواهم» (مقدسی، 1361: 630و631). دوم راههای ارتباطی و تجاری که ارّجان را ازطریق کهگیلویه، به مراکز حکومتی مرتبط میکرد. همانگونهکه میدانیم، در معادلات سیاسی و اقتصادی و نظامی راهها نقش مهمی ایفا میکنند. منطقه کهگیلویه نیز بهعلت قرارگیری بر مسیر این راهها که پل ارتباطی آنها محسوب میشد، برای اسماعیلیه اهمیت فوقالعادهای داشت. در دوره اسلامی، حدود دوازده کاروانسرا و پانزده پل ارتباطی بر مسیرهای ارتباطی آن ساخته شده است (سپیدنامه، 1390). علاوهبراین، در سده سوم قمری درآمد ارضی (اقطاعی) منطقه کهگیلویه براساس گزارش ابنخرداد به مبلغ 3میلیون و 100هزار درهم (نقره) و به گفته قدامةبنجعفر به مبلغ 3میلیون و 800هزار درهم میرسیده است (مجیدی، 1371: 75). در منابع تاریخی، به ویرانی شهرهای مختلف منطقه کهگیلویه توسط فرقه اسماعیلیه اشاره شده است. حضور نیروهای فرقه اسماعیلی در پایان قرون اولیه اسلامی، اواخر سده پنجم قمری به بعد، در کهگیلویه و ارّجان به بیثباتی در اوضاع سیاسی و اجتماعی و ناامنیهای گسترده منجر شد که در پی آن، به ویرانی و متروکهشدن برخی از محوطههای شهری انجامید. در دوران سلجوقی، برای مدتی ارجان به دست اسماعیلیان افتاد و بسیاری از ﺗﺄسیسات آن از میان رفت (ابنبلخی، 1384: 148؛ گاوبه، 1359: 102). باتوجه به اهمیت منطقه کهگیلویه بهلحاظ سوق الجیشی و اقتصادی، اسماعیلیه در ابتدا توجه خود را به این منطقه معطوف کردند؛ ولی شاید موفق نشدند که اندک زمانی بیشتر بر این منطقه مستولی یابند. به همین علت، آنها به ناامنی منطقه یادشده و ویرانی شهرهای آن دست زدند. دفتری درخصوص پایان حضور گروه اسماعیلی در جنوب ایران مینویسد: احتمال میرود که اندکی پس از سقوط شاهدژ در سال 500ق/1106م، بود که سلطان محمدتپر قلاع نزاری اطراف ارّجان را نیز به ویرانی کشانید. مأموریت تسخیر و تخریب این قلعهها در سال 510ق/1116م، برعهده فخرالدین چاولی، اتابک فارس، گذاشته شده بود (دفتری، 1376: 416). ماجرا از این قرار بود چاولی که در سیاست سلجوقیان شام نقش مهمی را بازی میکرد، در روزهایی که اسماعیلیان مشغول تسخیر قلعههای پیرامون اصفهان بودند در نزدیک ارجان میزیست. او تنی چند از سربازان خود را برآن داشت که بهظاهر دین اسماعیلی را بپذیرند و در قلعه ارجان به اسماعیلیان بپیوندند؛ سپس مطابق نقشهای که طرح کرده بودند، چاولی وانمود کرد که برای دادن باج به نزد یکی از حکمرانان قدرتمند آن حوالی میرود. آن چند سرباز وی که در میان قلعه بودند، رفقای اسماعیلی خود را برآن داشتند که به او حملهور شوند و اموال خراج را به یغما ببرند. سیصد نفر از برگزیدهترین مردان قلعه برای این کار بیرون آمدند و جز سی نفر که موفق به فرار شدند بقیه به هلاکت رسیدند (هاجسن، 1343: 181). از این زمان، از نزاریانی که در منطقه مرزی میان فارس و خوزستان (کهگیلویه و ارّجان) بودند، دیگر خبری شنیده نشد. سوم گزینش پایگاههای سیاسی و تصرف قلاع و انتخاب محل فعالیت اسماعیلیان نزاری، علاوهبر دربرداشتن موقعیت استراتژیک نظامی و تجاری، یعنی تسلط بر شاهراههای ارتباطی، در محلهایی بوده است که گروههایی همانند زرتشتیان پارسی از تسلط اعراب که خلفای عباسی صاحب قدرت بودند و سلجوقیان ترکنژاد ناراضی بودند. چنانکه روستاییان و دهقانان خراسان و ماوراءالنهر که در سدههای سوم و چهارم قمری زیر فشار کارگزاران خلفای عباسی بودند، در سده چهارم قمری تبلیغات داعیان فاطمی در خراسان و ماوراءالنهر، زمینه مساعدی برای پیدایش اعتراض آنان پدید آورد (مادلونگ، 1390: 160). منطقه حومه ارجان، بهخصوص قلعه جص که شرح آن پیشتر آمد، نیز به این علت در کانون توجه اسماعیلیان قرار گرفت؛ زیرا پس از پنج سده از ورود اسلام، در این ناحیه هنوز گروههایی بودند که از خلافت عباسی و فشار آنها ناراضی بودند و پاسدار فرهنگ و رسوم ایرانی بودند.
نتیجه پس از ورود دین مبین اسلام به ایران، بسیاری از زرتشتیان به این دین گرایش پیدا کردند و برخی نیز باوجود فروریختن سازمان روحانیان مذهبی و مهاجرت برخی از همکیشان خود به هندوستان، با پرداخت جزیه در ایران ماندند و با پافشاری بر دین و آیین خود، سنتها و آدابورسوم و تاریخ پادشاهان ایران باستان را حفظ کردند. دستهای از این زرتشتیها که در پژوهش حاضر بررسی شدند، در ناحیه کوهستانی شرق ارجان، در حوالی قلعه جص کهگیلویه امروزی میزیستند که تا سده چهارم قمری و زمان ابنحوقل و اصطخری به درس و بحث میشغول بودند. شواهد باستانشناختی همچون قلعه دِز که با قلعه جص در متون تاریخی تطبیق داده میشود، ایستگاه بینراهی کنیسه المجوس که براساس منزلگاههای یادشده توسط جغرافیانگاران سدههای نخستین اسلامی با کاروانسرای دژمهتابی تطبیق داده میشود و وجود بناهای سهگنبدان در نزدیکی قلعه جص و تنگ تکاب که از آنها با نام آتشکدههای گلسرخدان یاد میشود، از وجود مرکزی مهم از زرتشتیان در سدههای نخستین اسلامی در باختر کهگیلویه حکایت میکنند. این مرکز زرتشتی در حفظ آدابورسوم و علوم و تاریخ پادشاهان پیش از اسلام ایران نقش مهمی داشته است که میشود از مجموع عوامل یادشده، از پایگاهی علمی و فرهنگی یاد کرد. نگارندگان را بر این عقیده است که بدون شک، مورخان سدههای نخستین اسلامی در نگارش کتابهای تاریخی و جغرافیایی خود و فردوسی در تدوین شاهنامه، از منابع اطلاعاتی حوزه فرهنگی قلعه جص و کنیسه المجوس کهگیلویه بهره بردهاند؛ زیرا اول آنکه سرچشمه اصلی فردوسی در تدوین شاهنامه، خداینامگهایی بوده است که از اواخر دوره ساسانی و در آغاز دوره اسلامی به نگارش درآمده بودند (کریستینسن، 1384: 84) و خداینامگ نیز شرححال پادشاهان ایرانی بوده است. زرتشتیان نیز لوحههایی را از صورت پادشاهان و مرزبانان و موبدان عصر ساسانی و تاریخ آنها در قلعه جص حفظ میکردند که محتوای خداینامکها نیز چنین موضوعاتی را شامل میشود. دوم آنکه مسعودی در سال 303قمری در استخر، نزد یکی از بزرگان فارس کتابی دیده بود که حاوی اغلب علوم ایرانیان با شرح تواریخ و ابنیه و مدت سلطنت پادشاهان بود. این کتاب تصویر 27تن از شاهنشاهان ساسانی را نیز با قید 433سال و 1ماه و 7روز پادشاهی آنان دربرداشت (مسعودی، بیتا: 100). این همان آگاهیهایی است که اصطخری و ابنحوقل و جیهانی از بحث و نگهداشت آنها در قلعه جص یاد میکنند. بنابراین ممکن است که بزرگان فارس در استخر، با حوزه جص در ارتباط بوده باشند و کتاب خود را از این محل نسخهبرداری کرده باشند. شاید بشود ماندن زرتشتیان را در این بخش کوهستانی به این علت دانست که در شهرها زمینه تحریک و توجه خلفا و ﻣﺄموران حکومتی را برانگیخته نکنند که مانع فعالیت علمی و فرهنگی آنها شوند. بهعلت وجود گروه زرتشتی گه از آنها یاد شد، در دوره سلجوقی قلعه جص در کانون توجه و اشغال گروه اسماعیلی قرار گرفت و برای مدتی قلعه جص پایگاه آنان بود. پس از دوره سلجوقی، آگاهی چندانی درباره قلعه جص و رویدادهای تاریخی آنجا در منابع تاریخی به دست نمیآید. بهنظر میرسد که آخرین دورﮤ استقرار در قلعه جص، در دورﮤ اسماعیلیان نزاری بوده است؛ ولی بررسی و کاوشهای باستانشناختی آینده آگاهیهای ارزندهتری دربارﮤ گاهنگاری آن ارائه میکند.
پینوشت
| ||
مراجع | ||
الف. کتاب های فارسی . ابناثیر، علیبنمحمد، ( 1385)، تاریخ کامل، برگردان سیدمحمدحسین روحانی، ج4، چ3، تهران: اساطیر. . ابنبلخی، (1384)، فارسنامه ابنبلخی، توضیح و تحشیه از منصور رستگار فسایی، شیراز: بنیاد فارسشناسی. . ابنحوقل، ( 1345)، صورةالارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . ابنخلدون، عبدالرحمان، (1369)، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج1، تهران: علمی و فرهنگی. . اشپولر، برتولد، (1377)، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، ج1، تهران: علمی و فرهنگی. . اصطخری، ابراهیمبنمحمد، (1368)، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، تهران: علمی و فرهنگی. . آزادی، احمد، (1387)، گزارش فصل اول بررسیهای باستان شناختی منطقه کهگیلویه، تهران: پژوهشکده باستانشناسی (منتشرنشده). . بیرونی، ابوریحان، (1363)، آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران: امیرکبیر. . تمیمی سمعانی، عبدالکریمبنمحمدبنمنصور، (1980)، الانساب، تصحیح و تعلیق شیخ عبد الرحمن المعلمی الیمانی، چاپ قاهره. . تهامی، غلامرضا، (1385)، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج1، تهران: شرکت سهامی انتشار. . ثعالبی، ابومنصورعبدالملک، (1368)، تاریخ ثعالبی؛ غرر اخبار ملوک و سیرهم، ترجمه محمد فضائلی، تهران: نقره. . حاجیخلیفه، (1982)، کشفالظنون عن اسامیالکتب و الفنون، ج1، بیروت: دارالفکر. . جیهانی،ابوالقاسم، (1368)، اشکال العالم، با مقدمه و تعلیقات فیروز منصوری، مشهد: به نشر و آستان قدس رضوی. . حقیقت، عبدالرفیع، (1387)، حکومت جهانی ایرانیان از کورش تا آریوبرزن، تهران: کومش. . سرفراز، علیاکبر و فریدون آورزمانی، (1380)، سکههای ایران از آغاز تا دوران زندیه، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت). . شاپور شهبازی، عبدالله، ( 1384)، راهنمای مستند تختجمشید، تهران: سفیران. . شوارتس، پاول، (1372)، جغرافیای تاریخی فارس، مترجم کیکاوس جهانداری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. . صفینژاد، جواد، (1375)، عشایر مرکزی ایران، تهران: امیرکبیر. . عفیفی، رحیم، (1383)، اساطیر و فر هنگ ایرانی در نوشتههای پهلوی، تهران: توس. . کریستینسن، آرتور، (1384)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران: نگاه. . گاوبه، هانیس، (1359)، ارجان و کهگیلویه، ترجمه سعید فرهودی، تحشیه و تصحیح و تنظیم فهارس احمد اقتداری، تهران: انجمن آثار ملی. . لوکونین، ولادیمیر گریگوریویچ، (1384)، تمدن ایران ساسانی، ترجمه عنایتالله رضا، تهران: علمی و فرهنگی. . مادلونگ، ویلفرد، (1390)، فرقههای اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: اساطیر. . مستوفی قزوینی، حمدالله، (1362)، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوائی، تهران: امیرکبیر. . مسعودی، ابوالحسنعلیبنحسین، (بیتا)، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی. . مشکور، محمدجواد، (1378)، نامه باستان، به اهتمام سعید میرمحمدصادق، نادره جلالی، تهران: پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی. . مجیدی، نورمحمد، (1371)، تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد، تهران: علمی. . ------------، ( 1378)، علماء و شاعران استان کهگیلویه و بویراحمد، تهران: بهآفرین. . محمدی ملایری، محمد، (1374)، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، تهران: توس. . مقدسی، ابوعبداللهمحمد، (1361)، احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم، ترجمه دکتر علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران. . ولادیمیرونا، استرویوا لودمیلا، (1371)، تاریخ اسماعیلیان در ایران در سدههای 5-7 هـ .ق 11-13 میلادی، ترجمه دکتر پروین منزوی، تهران: اشاره. . ویلی، پیتر، (1386)، آشیانه عقاب: قلعههای اسماعیلی در ایران و سوریه، ترجمه دکتر فریدون بدرهای تهران: فرزانروز . . هوار، کلمان، (1375)، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر. . یاقوت حموی، (1383)، معجمالبلدان، ترجمه دکتر علینقی منزوی، ج2، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور. . یعقوبی، احمدبناسحاق، (1382)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: علمی و فرهنگی.
ب. مقاله . چوبک، حمیده، (1388)، «الموت»، فصلنامه میراث ملی، ش2و3، ص120تا125.
. زمردی، حمیرا، (1390)، «پیشینه تحولات و دگردیسی فرهنگیِ آثار مکتوب پیش از اسلام»، مجله پژوهشهای ایرانشناسی، دانشگاه تهران، س1، ش1، ص13تا22. . شیروانی، قادر و رضا مهرآفرین و مریم کردستانی، (1394)، «گاهنگاری محوطه باستانی کُنبینو (تل گوینه) براساس مطالعه سفالهای بهدستآمده از بررسی روشمند» مجله پژوهشهای باستانشناسی ایران، دوره پنجم، ش9، ص87تا106. . یغمایی، احسان، (1373)، «تنگ تکاب بهبهان و کاروانسرای دژمهتابی»، مجله میراث فرهنگی، ش12، ص236تا244. . یغمایی، احسان، (1383)، «سهگنبدان- سه آتشکده که برای همیشه به زیر آب رفت»، نامه پژوهشگاه، دوره دوم، شماره پیاپی7، ص53تا66. . ---------، (1385)، «چند منزلگاه راه شاهی هخامنشی: از نورآباد ممسنی تا ارجان بهبهان»، باستانپژوهی، ش2، ص32تا48.
ج. پایاننامه . آزاد، میترا، ( 1384)، بررسی تحول بناهای مذهبی دوره ساسانی به بناهای مذهبی قرون اولیه اسلامی، رساله دکتری، دانشگاه تربیت مدرس. . داوری، فریدون، (1384)، بررسی یک سده شعر و شاعری در استان کهگیلویه و بویراحمد، پایاننامه کارشناسیارشد ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی نجفآباد (منتشر نشده) | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,094 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,441 |