
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,973 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,597,473 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,323,110 |
بررسی تلمیح و اقتباس مضامین قرآنی و احادیث نبوی در مثنوی نهسپهر امیرخسرو دهلوی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 9، شماره 2 - شماره پیاپی 19، شهریور 1396، صفحه 33-52 اصل مقاله (659 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2017.21767 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امیدوار عالی محمودی* 1؛ سید مهدی نوریان2؛ محمد فشارکی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قرآن برای مسلمانان همواره سرچشمۀ الهام و بزرگترین مکتب برای پرورش مؤمنان و جویندگان حقیقت بوده است. ظاهر و باطن قرآن سرشار از زیباییها و رازهایی است که به فراخور استعداد و فهم متوسلان بدان، رخ مینماید. عارفان و شاعران، برای بیان یافتههای خود، از کلام قرآن شاهدانی آوردهاند که جلوۀ آن در آیینۀ سخن تماشایی است. امیرخسرو دهلوی شاعر عارفمسلک پارسیگوی سرزمین هند یکی از کسانی است که شعر او، با الهام از قرآن، ارزش والایی یافته است. بررسی پرتوها و اشارات قرآنی در مثنوی نهسپهر او کمک میکند تا روند شکلگیری زبان اشارات قرآنی در ادب فارسی را بهتر بشناسیم، بهویژه اینکه او از مسلمانان پارسیگوی در شبهقارۀ هند بوده است و به یکی از سلسلههای بزرگ صوفیه، یعنی طریقۀ چشتیه، منسوب است. این مقاله با هدف معرفی ابعاد قرآنی این اثر و آشنایی علاقهمندان با آثار ادبی الهامگرفته از وحی الهی و احادیث نبوی فراهم آمده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امیرخسرو دهلوی؛ مثنوی نهسپهر؛ تلمیحات قرآنی؛ احادیث نبوی؛ اقتباس | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- مقدمه دلایل و ضرورت همبستگی و ارتباط دو جامعۀ بزرگ هند و ایران از دیرباز تاکنون آشکارتر از آن است که نیازی به توضیح و تفسیر داشته باشد. وابستگیهای نژادی، اشتراکات فرهنگی کهن و همسایگی از بدیهیترین دلایل ارتباط و همبستگی دو ملت بوده است. افزون بر این، در دورۀ اسلامی باورمندی به دین و آیین اسلام و حضور فاتحان، امیران، سخنوران و ادیبان پارسیگوی، در سراسر شبهقارۀ هند، مراودات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دو ملت را بیش از پیش رونق بخشید و مهاجرت ایرانیان را به سرزمین امن هندوستان بیشتر کرد. به دنبال این حضور و موقعیت برتر بود که فعالیت ایرانیان، درحوزههای گوناگون، در این سرزمین افزایش یافت. دین اسلام با اندیشههای برادری و برابری همانگونه که برای بسیاری از ملتهای جهان، جاذبه و گیرایی داشت، برای بسیاری از مردم هند نیز جذاب بوده است و این امر باعث شده تا مبلغان دینی، برای بسط و تعمیق اندیشههای قرآنی، از هیچ کوششی فروگذار نباشند. زبان محبتآمیز عارفان و صوفیان باصفای مسلمان در سرزمین هند بهمراتب بیشتر از شمشیر جنگجویان در جان و دل مردم منشأ اثر بوده و انگیزۀ روی آوردن عامه را به دین اسلام در پی داشته است. «اصالت سرزمین هندوستان در پرورش افکار صوفیانه بهقدری روشن است که با مختصر مراجعه به عقاید و مذاهب هندی جای تردیدی باقی نمیماند تا آنجا که بعضی معتقد شدهاند که هند زادگاه اولیّۀ تصوف بوده و افکار صوفیانه ازآنجا به محیطها و به مذاهب دیگر سرایت و نفوذ کرده است» (عمید زنجانی، 1367 :25)، لذا موضوعات و برداشتهای عرفانی و صوفیانه در دو فرهنگ هندی و ایرانی، لزوماً به دورۀ اسلامی و تعالیم قرآن محدود نمیشود؛ با اینهمه، آنچه حرکت تشکیلاتی صوفیان مسلمان در دورۀ اسلامی نامیده میشود، از نیمۀ دوم قرن دوم هجری به بعد شروع شد و وجوه مشترک بسیاری که عرفان اسلامی و عرفان هندی و ایرانی داشتهاند، باعث شده است تا ترویج مفاهیم عرفان اسلامی در سرزمینهای هند و ایران با اقبال و پذیرش مواجه گردد و نتیجۀ مطلوبی به بار آورد. در این میان، کوشش اهل تصوف در هند که غالباً پیشوایان آن از مسلمانان ایرانیالاصل و فارسیزبان بوده است، در ترویج مفاهیم و تعالیم قرآنی و رونق زبان وادبیات فارسی در سراسر شبهقارۀ هند، حقیقتی انکارناپذیر و حایز اهمیت است. «در حقیقت، اسلام از طریق ایرانیان و ایران به هند راهیافته است» (آریا، 1365 :17). جالب اینکه عرفان اسلامی در شبهقارۀ هند با زبان فارسی تبلیغ و نهادینه شد، بهویژه اینکه «در قرن هفتم فارسی در شبهقارۀ هند فارسی، زبان مشترک مسلمانان بود و در همۀ مراکز علمی و دینی، تعلیم و تعلم و وعظ و ارشاد به فارسی صورت میگرفت، در حلقات ذکر و سماع و قوالی همۀ قولها و غزلها و ملفوظات مشایخ به فارسی بود» (مشایخ فریدنی، 1365: 30). تا آنجا که یکی از مهمترین کتب عرفانی توسط عارف و صوفی سرشناس، «ابوالحسن علیبن عثمانالغزنوی» مشهور به «علی هجویری» در قرن پنجم، یعنی دو قرن پیش از این کمال و فراگیری، با عنوان کشفالمحجوب در شبهقارۀ هند و به زبان فارسی نوشته شده است و «قدیمترین کتب فارسی صوفیّه است» (سجادی، 1385 :81). «چهار سلسلۀ معروف تصوّف، یعنی چشتیه، سهروردیه، قادریّه و نقشبندیه، در شبهقارۀ هند شکلگرفته است و مؤسسان هرچهار سلسله ایرانیالاصل بودهاند» (آریا، 1365: 14) و به زبان فارسی سخن و وعظ میگفتهاند و کموبیش عارفان و صوفیان مسلمان هند به یکی از این چهار سلسلۀ تصوف وابستهاند. «یمینالدوله امیرخسرو دهلوی» پرآوازهترین شاعر فارسیگوی شبهقارۀ هند، که مناصب مهم حکومتی نیز در دربار شاهان و امیران هند داشته است، ازجمله کسانی است که به سلسلۀ چشتیه(1) وابسته بود، «و از جوانی به خدمت «نظامالدین اولیاء» که درآن زمان از مشایخ نامدار دهلی بود پیوست» (زرینکوب، 1389: 263). او آثار منظوم و منثور فراوانی به زبان فارسی، در سرزمین هند، از خود به یادگار نهاده است، که در این آثار علاوه بر نمایش زیباییهای زبان فارسی، به آیات و اشارات قرآنی و احادیث نبوی نیز پرداخته است. 1-1- بیان مسئله با توجه به رواج تصوّف و مبانی عرفان اسلامی در میان مسلمانان هند، شاعران و نویسندگان در آثار خود برای بیان اندیشههای صوفیانه از مفاهیم قرآنی به شیوۀ تلمیح، اقتباس، ترجمه، عقد و... بهره می بردند. در این میان، امیرخسرو دهلوی که هم شاعر و هم عارفی بزرگ و صاحبنام بوده است، از دو آرایۀ ادبی تلمیح و اقتباس در مثنوی نهسپهر خود بهخوبی استفاده کرده است. از آنجا که او حلقۀ واسط بین نسل بزرگانی همچون، سنایی، عطّار، مولانا، نظامی، سعدی، و... با لسانالغیب حافظ شیرازی است، برای شناختن چگونگی شکلگیری زبان اشارات قرآنی در ادب فارسی و بهرهمندی از میراث ارزشمند ادبی-عرفانی شاعران بزرگ فارسیگوی، بررسی این دو آرایۀ بلاغی در مثنوی نهسپهر امری ضروری و راهگشاست. به همین منظور، نگارندگان این مقاله سعی دارند تلمیح و اقتباس مفاهیم، مضامین و اشارات قرآنی و احادیث نبوی را در این اثر ارزشمند و کمتر شناختهشده بررسی کنند. 1-2- پیشینۀ پژوهش اگرچه تاکنون مباحث تلمیح و اقتباس مضامین قرآن و احادیث نبوی در ادب فارسی با عناوین و روشهای مختلفی در کتابها و مقالات علمی بسیاری بررسی شده است و آثار ارزشمندی، همچون احادیث مثنوی (1334) از بدیعالزمان فروزانفر، جلوههایی از تجلی قرآن و حدیث در شعر فارسی از سید محمد راستگو (1376)، «جلوههایی از قرآن کریم در شعر حافظ» از محمدعلی صادقیان (مجلۀ وحید، 1354)، «جلوههایی از قرآن و حدیث در آثار سعدی» از علی مرزبان راد (مجلۀ گلستان قرآن 1382) و... به این مهم اختصاص یافته است، متأسفانه آثار امیرخسرو دهلوی، بهویژه مثنوی نهسپهر ایشان در این خصوص کاوش و بررسی نشده است. لذا این تحقیق میتواند تا حدودی پاسخگوی نیاز و پرسشجویندگان این دو مقوله در مثنوی نهسپهر باشد. 1-3- معرفی مثنوی نهسپهر امیرخسرو دهلوی پرکارترین شاعر زبان فارسی است. «امین احمد رازی در تذکرۀ هفتاقلیم و جامی در نفحاتالأنس آوردهاند که تعداد تصانیف او نود و نه مجلد میباشد» (مشایخ فریدنی، 1365 :38). او مثنوی نهسپهر را در سال 718 هجری قمری به نام «قطبالدین مبارکبن علاءالدین خلجی» معروف به «قطبالدین مبارکشاه» پادشاه هند و آخرین حکمران خاندان خلجی، در نهسپهر (باب) و هرسپهر (باب) را در بحری متفاوت از دیگر سپهرها سروده است، و در آن، ضمن اشعار لطیف و دقایق شعری، به ستایش پروردگار و مدح رسول اکرم (ص) و نیز گزارش پارهای از وقایع تاریخی و جنگها پرداخته است. 1-4- شیوههای تأثیرپذیری از قرآن و احادیث نبوی در مثنوی نهسپهر تأثیرپذیری از قرآن کریم و احادیث نبوی در این اثر حداقل به سه روش صورت گرفته است؛ 1-4-1- تأثیرپذیری مستقیم: به این معنی است که شاعر تمام یا بخشی از یک آیه را در کلام خود با اندک تغییری به صورت مصراع یا بیت آورده است ( در این اثر این روش تأثیرپذیری غالباً در مبحث اقتباس موضوعیت دارد و کمتر در تلمیح اتفاق افتاده است) مثل:
«إِذا جاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالفَتْحُ» (النصر/1) «چون یارىِ خدا و پیروزى فرارسد...» گاه شاعر بخشی از آیه یا حدیث نبوی را در مصراع یا بیت آورده است و با این کار کلام و سخن خود را زیباتر کرده است؛ مثال:
«کَم مِن فَئهٍَ قَلیلهٍ غَلَبَت فِئهً کَثیرهً بإذنِاللهِ واللهُ مَعَالصّابِرین» (البقره/249) «بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است»
حدیث نبوی: «الا کُلُکُمْ راعٍ و کُلُکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعیّتِهِ فالامیرُالذی عَلَیالنَّاس رَاع وَ هُوَ مَسْئُولُ عَنْ رَعَیَّته» «همانا فرد فرد شما نسبت به یکدیگر نقش چوپان را دارید و در این باره از شما سؤال خواهد شد. فرمانروا چنین نقشی برای مردم تحت فرمان خود دارد مسئول آن است» (فروزانفر، 1385: 332) 1-4-2- تأثیرپذیری غیرمستقیم: گاه شاعر با ظرافت مفهوم و مضمون آیه یا حدیث را در کلام خود آورده است.
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ» (الحاقه /26-25) «اما کسی که نامۀ اعمالش را به دست چپ بدهند میگوید: ایکاش هرگز نامۀ اعمالم را به من نمیدادند»
حدیث نبوی: «کُنْتُ نَبَیّاً وَ آدَمَ بَیْنَالماءُ وَالطّین» «هنوز آدم بین آب و گل بود (آفریده نشده بود) که من پیامبر بودم» 1-4-3- تداعی معانی گاهی شاعر کلام خود را به گونهای بیان میکند که اگرچه مقصود او تلمیح یا اقتباس نیست، سیاق عبارات تداعیکنندۀ مفاهیم قرآنی یا احادیث نبوی است.
« والعادیاتِ ضَبحاً* فَالمُورِیاتِ قَدحاً» (والعادیات 2-1) «سوگند به مادیانهایی که با همهمه تازانند و با سمهای خود از سنگ آتش میجهانند» 1-5- تعاریف 1-5-1- تلمیح «آن است که گوینده در ضمن کلام به داستانی یا مثلی و حدیثی معروف اشاره [کند]» (همایی، 1377: 328). شمیسا در تعریفی کلیتر آورده است: «اشاره به داستانی در کلام است» (شمیسا، 1381: 121). «اشاره کردن به قصه یا مثل مشهور یا آوردن اصطلاح علمی در شعر است؛ یعنی شاعر یا گوینده در بیان خود به داستانی یا حدیثی یا آیهای یا شعر مشهوری اشاره میکند و این از محسنات لفظی است» (رنجبر، 1385: 50). محمد راستگو این تلمیح را «چشمزد آرایی» (رک: راستگو، 1382: 297) و کزازی آن را تحت عنوان «چشمزد» آورده است: «آرایهای است درونی که سخنور بدان، سخت کوتاه، از داستانی، دستانی (مثلی)، گفتهای و هرچه از اینگونه، سخن در میان میآورد» (کزازی، 1373: 110). 1-5-2- اقتباس تعریف اقتباس: «آن است که حدیثی یا آیتی از کلامالله مجید یا بیت معروفی را بگیرند و چنان در نظم و نثر بیاورند که معلوم باشد قصد اقتباس است نه سرقت و انتحال» (همایی، 1377: 384). «هرگاه آیهای از قرآن کریم یا حدیثی را بهطور کامل یا اندک تغییری در شعر و یا نثر بیاورند آن را اقتباس خوانند» (صادقیان، 1378: 154). 1-5-3- فرق بین تلمیح با اقتباس تلمیح آن است که در ضمن کلام، اشارتی لطیف به آیۀ قرآن یا حدیث و مثل سایر یا داستان و شعری معروف کرده باشند، کافیست اما در اقتباس شرط است که عین عبارت مورد نظر، یا قسمتی از آن را که حاکی و دلیل بر تمام جملۀ افتباس شده باشد، بیاورند» (همایی، 1377: 386).
2- بحث 2-1- اشاره به مضامین قرآنی مربوط به پیامبران الهی 2-1-1- تلمیح به مضامین قرآنی حضرت محمّد (ص) - اشاره معجزۀ شقّالقمر رسولالله (ص)
«إقتَرَبتِالسّاعَهُ و انْشَقُّالقَمَرُ» (القمر/1) «آن ساعت (قیامت)، نزدیک آمده مه آسمان شکافته شد» (2) - اشاره به امّی بودن پیامبر
اشاره به اینکه رسول اکرم (ص)، با آنکه از سواد خواندن و نوشتن کسبی بیبهره بود، برتر از همۀ عالمان هستی بوده است. «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَالرَّسُولَ النَّبِیَّالأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِیالتَّوْراةِ وَالإِنْجِیلِ ... (اعراف/157). «همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده- که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته مىیابند- پیروى مىکنند...» قُلْ یا أَیُّهَاالنَّاسُ إِنِّی رَسُولُاللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُالسَّماواتِ وَالأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّالأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (اعراف/158). بگو: «اى مردم، من پیامبر خدا به سوى همه شما هستم، همان [خدایى] که فرمانروایى آسمانها و زمین از آنِ اوست. هیچ معبودى جز او نیست که زنده مىکند و مىمیراند. پس به خدا و فرستاده او- که پیامبر درسنخواندهاى است که به خدا و کلمات او ایمان دارد- بگروید و او را پیروى کنید، امید که هدایت شوید» دانشمندان اسلامی معانی دیگری نیز برای واژۀ امّی ارائه کردهاند؛ از آن جمله؛ امّی به معنی امُّالقری، یعنی کسی که وطن او امّالقری است (مکه) و نیز امی به معنی امّت است (ر.ک: فرهنگ الرائد ذیل واژۀ امّ). - اشاره به تهمت حاسدان به پیامبر که او ساحر و شاعر است:
«و ماعَلّمْناهُالشِّعرَ و ما یَنْبَغی لَهُ إنْ هُوَ إلا ذکرٌ و قرآنٌ مُبین» (یاسین /69) «ما هرگز شعر به او نیاموختیم و شایستۀ او نیست، این [کتاب آسمانی] فقط ذکر و قرآن روشنگر است» مایَنْطِقْ عَنِالهَوی* اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحی (النجم/3 و 4) «هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید. آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازلشده نیست» - اشاره به فصاحت رسولالله (ص)
«عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَالمُنْذِرینَ* بِلِسانٍ عَربیّ مُّبِیْنٍ» (الشعراء/195-194) «وآن را بر قلب تو فرود آورده تا به حکمت و اندرزهای آن خلق را متذکر ساخته و از عقاب خدا بترسانی*به زبان عربی فصیح» - اشاره به معراج پیامبر اکرم (ص)
«وهُوَ بالأُفُقِالأعلی* ثُمّ دَنَی فَتَدلّی* فَکانَ قابَ قَوْسَیْن أوْ أدْنی» (النجم/9-8 ) «و آن رسول در افق اعلای کمال بود، آنگاه نزدیک آمد و بر او نازل گردید، (بدان نزدیکی که) با او بهقدر دو کمان یا نزدیکتر از آن شد» «...عِندَ سِدرهُالمُنتَهی* عِندَها جَنّهالمَأوی* إذا یَغْشَالسِدرَه مایَغْشَی» (النجم/16-14) «... در نزد سدرهالمنتهی، بهشتی که مسکن متقیان است در همان جایگاه است، چون سدره میپوشاند آنچه احدی از آن آگه نیست، از حقایق آن عالم آنچه را باید بنگرد بیهیچ کموبیش مشاهده کرد» - اشاره به مقام حضور یافتن رسولالله (ص) (شرف وحدت)
اشاره به مرتبهای از قرب در هنگام معراج، که هیچکس حتی جبرئیل، نتوانست به آن مقام شرف حضور یابد و برای پیامبر دیدن حضرت حق ّبیواسطه بوده است. «ثُمّ دَنَا فَتَدَلّی* فَکانَ قابَ قَوسین أَو أدنی» (النجم/9-8) «سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد* تا آنکه فاصلۀ او (با پیامبر) بهاندازۀ دو کمان شد« «اذْ یَغشیَالسِّدرهَ ما یَغْشَی» (النجم/16) «در آن هنگام که نور خیرهکنندهای سدره را پوشانده بود» اشاره به معراج جسمانی پیامبراکرم (ص)
«مُتَکّئینَ عَلَی رَفْرَفٍ خُضْرٍ و عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ» (الرحمن/76) «بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زدهاند» نظامی در هفتپیکر «رفرف» را نام مرکب حضرت رسول (ص) دانستهاند:
2-1-2- تلمیحات مربوط به احادیث نبوی
حدیث قدسی: «قالَ داودُ (ع) یا رَبِّ لِماذا خََلَقْتَالخَلْقَ قالَ کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً فَاحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفْ فَخَلَقْتُالخَلْق لِکَیْ اُعْرَفْ» «داوود (ع) گفت پروردگارا برای چه انسانها را خلق کردی؟ وحی آمد، من گنجی پنهان بودم دوست داشتم شناخته شوم پس آنها را خلق کردم تا شناخته گردم. [ابن تیمیّه گفته است این حدیث از پیامبر نیست]» و نیز «انّاللهِ کَنْزاً (کُنُوزاً) تَحْتَالعرشِ مَفاتِیحُها (مَفاتِیحُهُ) اَلْسِنَهُالشُّعراءِ» «همانا (بهراستی) خدای را در زیر عرش گنجهایی است که کلید آنها زبان شاعران است» (فروزانفر، 1385: 121)
اشاره به حدیث قدسی: «لَوْلا مُحَمّدٌ (ص) مَا خَلَقْتُالدُّنیا والاخِرَهَ وَلاالسَّمواتِ وَالارْضَ ولاالعَرْشَ ولاالکُرْسیَّ ولااللّوْحَ ولاالقَلَمَ ولاالجَنّهَ و لاالنّارَ ولَوْ لا مُحَمّدٌ ما خَلَقْتُکَ یا آدَمُ» «اگر محمد (ص) نبود، من دنیا و آخرت و آسمانها و زمین و عرش و کرسی و لوح و قلم و بهشت و دوزخ را نمیآفریدم. و ای آدم، اگر محمد نبود تو را نیز خلق نمیکردم» (یوسفی، 1372: 217) «لََْوْ لاکْ خََلَقْتَالاَفْلاک» «اگر تو نبودی افلاک را نمیآفریدم» و «اوّلَ ما خلقالله نوری» «اول چیزی که خدا آفرید نور من [محمد (ص)] بود» (فیض کاشانی، 1377: 223-229)
حدیث نبوی: «کُنْتُ نَبَیّاً وَ آدَمَ بَیْنَالماءُ وَالطّین» (یوسفی،1372: 217) «هنوز آدم بین آب و گل بود (آفریده نشده بود) که من پیامبر بودم» و نیز «کُنتُ نَبیاً و آدَمَ بَینَالرّوح والجَسَد» «زمانی که آدم در مرحلۀ دمیده شدن روح به جسمش بود، من پیامبر بودم» (فروزانفر، 1385: 337)
حدیث نبوی: «الا کُلُکُمْ راعٍ و کُلُکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعیّتِهِ فالامیرُالذی عَلَیالنَّاس رَاع وَ هُوَ مَسْئُولُ عَنْ رَعَیَّته» «همانا فرد فرد شما نسبت به یکدیگر نقش چوپان را دارید و در این باره از شما سؤال خواهد شد. فرمانروا چنین نقشی برای مردم تحت فرمان خود دارد مسئول آن است» (فروزانفر، 1385: 332) و نیز: «فَالاِمامِالذی عَلَیالنّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْؤُولٌ» «امام و پیشوا کسی است که نگهبان مردم است» (یوسفی، 1372: 211) 2-1-3- تلمیحات و مضامین مربوط به حضرت موسی (ع) - اشاره به دیدار حضرت موسی (ع) با حضرت حق (جلّ جلاله) در کوه طور
«ولَمّا جاءَ مُوسی لِمیقاتنا و کلّمهُ ربّهُ قالَ ربَّ أرَِنَی اُنظُر إلیکَ قالَ تَرانی و لکِن اُنظُر إلیالجَبَل فَإنِ استَقرّ مکانهُ فسوفَ ترانی فََلَمّا تَجَلیّ ربُّهُ للجَبَل جَعَلَهُ دکّاً و خَرّ موسی صَعَقا فلّمّا أفاقَ قالَ سُبحنَک تُبْتُ إلیکَ و أنا اوّلَالمؤمنینِ» (اعراف/143) «و هنگامیکه موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد، پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببینم، گفت هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید، اما هنگامیکه پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرارداد و موسی مدهوش به زمین افتاد، چون به هوش آمد، عرض کرد؛ خداوندا منزهی تو [از اینکه با چشم تو را ببینم] من بهسوی تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم» «و کَلّمَاللهُ موسی تَکْلَیْمَاً» (نساء/164) «و خدا سخن گفت با موسی سخن گفتنی» - اشاره به سخن گفتن حضرت موسی (ع) در هنگام نوزادی
«فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِیالمَهْدِ صَبِیًّا (29)* قالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِیَالکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (30)» (مریم/30-29) «مریم (پاسخ ملامتگران) را به اشاره حواله به طفل کرد آنها گفتند ما چگونه با طفل گهوارهای سخنگوییم، (آن طفل به امر خدا به زبان آمد) و گفت همانا من بندۀ خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوّت عطا فرمود» 2-1-4- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت عیسی(ع) -اشاره به معراج حضرت عیسی(ع)
عیسی را به این شرط به آسمان بردند که از دنیا هیچچیز برنده و قاطع با خود نداشته باشد، اما سوزنی که از روی غفلت در جیب داشت موجب شد که از آسمان چهارم، که فلک خورشید است، فراتر نرود. - اشاره به مرغ مسیحا (خفاش یا شبپره) که حضرت عیسی (ع ) او را از گل ساخت
«انّی اَخلُقُ لکُم مِنْالطّینِ کَهیئهِالطیرِ فاَنْفَخ فیهِ فیکونَ طیراً بِاِذنِاللهِ » (آل عمران/49) «و آن معجزه این است که از گل مجسمۀ مرغی ساخته و بر آن نفس قدسی بدمم تا به امر خدا مرغی گردد» «عیسی (ع) بر پارهای گل چیزی خواند و در آن دمید و آن گل، مرغی شد و همان پرندهای است که امروز شبپره یا خفاش مینامیم» (یاحقی، 1386: 592) - اشاره به اینکه گروهی از مسیحیان حضرت عیسی را فرزند و روح خدا میخواندند:
«لَقَد کَفَرالذینَ قالُوا إنّاللهَ هُوَالمَسیح ابن مَریَم» (مائده/17) «کسانی که گفتند (خدا همان مسیح پسر مریم است) مسلماً کافر شدند» «و قَالَتالیَهُود والنّصَری نَحنُ اَبنَؤا للّهِ وَ أَحبُِّؤهُ» (مائده/18) «یهود و نصاری گفتند ما فرزند خدا و دوستان (خاص) او هستیم» 2-1-5- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به سلیمانبن داوود (ع) - تسلط حضرت سلیمان (ع) بر دیو و پری
«سلیمان را انگشتری بود که نام خدای تعالی برآن نبشته و چهار نگین درآن بود، دو تا آهنین و دو تا برنجین، با برنجین بر پریان و با آهنین بر دیوان و شیاطین حکم میراند و معجزۀ سلیمان و ملک و جهانگیری وی در نگین همین انگشتری بود که از بهشت آورده بودند و ارمغان روضۀ رضوان بود» (یاحقی، 1386: 374) «واتّبَعُوا ماتَتْلواالشّیاطِینَ عَلی مُلکَ سلیمانَ» (البقره/102) و متابعت کردند دیوان بر پادشاهی سلیمان - تسلط حضرت سلیمان (ع) بر باد
«فَسَخّرْنا لَهُالرّیح تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیثَ أَصابَ» (ص/36) «پس ما باد را مسخّر او ساختیم تا به فرمانش به نرمی حرکت کند و به هر جا که بخواهد برود» یکی از نعماتی که خداوند تبارکوتعالی به حضرت سلیمان عنایت فرموده بود، نعمت تصرف و تسلطی بود که او بر باد داشت و همواره باد مسخر او بود، « فَسَخّرْنا لَهُالرِّیحَ »؛ سلیمان پس از بنای بیتالمقدس بهقصد زیارت کعبه بهسوی مکه عزیمت نمود، در این سفرهمراهان او، علاوه بر آدمیان، انس وجن و وحوش و پرندگان، بر مرکب باد سوار بودند. «وَ لِسُلَیمانَالرّیحَ غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ» (سبا/12) «باد را مسخّر سلیمان ساختیم تا (سریرش را) صبح یک ماه راه برد و عصر یک ماه» 2-1-6- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت ابراهیم (ع) - اشاره به در آتش افکندن حضرت ابراهیم (ع)
«قُلنا یا نارَاً بَرْدَاً وسَلامَاً عَلی اِبراهیمَ» (انبیاء/69) «گفتیم ای آتش برای ابراهیم سرد و سالم باش» 2-1-7- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت اسماعیل (ع) -اشاره به ارادۀ ذبح حضرت اسماعیل (ع) و اثر نکردن دشنه بر گلوی او
اسماعیل یا اسمعیل (ع) پسر ابراهیم خلیل (ع) است. ابراهیم نذر کرده بود اگر وی را فرزندی باشد، او را قربانی کند. ساره همسر او که فرزند نمیآورد، کنیزک مصری خود هاجر را به ابراهیم بخشید و اسماعیل از او به وجود آمد (ر.ک: سورۀ مبارکۀ صافات آیات 101 تا 109) 2-1-8- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت ادریس (ع)
ادریس (ع) نام پیامبری که در قرآن به همراه اسماعیل (ع) و ذوالکفل (ع) در زمرۀ صابرین آمده است؛ «و اِسمَعیل و إدریس و ذااکَفْلِِ کُلُّ مِنَالصّبرین» (الانبیاء/85) «و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل [را به یاد بیاور] که همه از صابرین بودند» «وَاذْکُر فِیالکتابِ اِدریس اِنّهُ صِدّیقاً نبیّاً» (مریم/56) «و در این کتاب از ادریس نیز یاد کن او بسیار راستگو و پیامبر [بزرگی] بود» «ادریس سیصد و شصتوپنج سال در زمین بزیست فقط یک ساعت جان او جدا شد و آن هنگام افطار بود سپس خواست که او را به آسمان برند، در این گشتوگذار، از جهنم گذشت و در بهشت جاودانه ساکن شد» (یاحقی، 1386: 87)؛ سنایی با الهام از همین روایت، میگوید:
2-1-9- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت یوسف (ع) - اشاره به خوابگزاری حضرت یوسف (ع)
در قرآن مهمترین خوابها و تعبیر خوابها به حضرت یوسف (ع) نسبت داده شده است، او که فرزند حضرت یعقوب (ع) بود از جانب خدا علم تعبیر خواب را دریافته بود و معجزۀ او علم تعبیر خواب بوده است. «وعلّمتَنی مِنْ تأویلِالاحادیث» (یوسف/100) «بارالها تو به من علم تعبیر خواب آموختی» «وکَذلِکَ مُکّنا لِیُوسفَ فیالاَرْضِ و لِنُعَلِّمَه مِنْ تأویلِالاحادیث» (یوسف/12) «بدینگونه ما یوسف را در روی زمین مستقر کردیم و به او تأویلالاحادیث آموختیم» «إذْ قالَ یوسف لِأَبَیْهِ یا أبتَ انیّ رأیتُ أحَدَ عَشَرَکَوْکَباً والشّمْسَ والقَمَرَ رأیتهُمْ لِیَ ساجدین» (یوسف/4) «ای پدر من در خواب دیدم که یازده ستاره همراه خورشید و ماه مرا سجده میکردند» (در سورۀ مبارکۀ یوسف در قرآن مجید داستان خوابگزاریهای آن حضرت مذکور است) 2-1-10- تلمیحات و مضامین مربوط به حضرت نوح (ع) - اشاره به طوفان حضرت نوح (ع) و نجات یافتن مؤمنین
«فَأَنْجَیْناهُ وَ أصْحابَالسّفَیْنَهِ و جَعَلْناها آیهً لِلْعالَمَیْن* و لَقَد اَرْسَلْنا نُوحَاً إلی قََوْمهِ فَلبثَ فیهِم ألفَ سِنَهٍ إلاّ خمسینَ عاماً فَأَخُذْهُمالطوفانُ و هُمْ ظالِمون» (العنکبوت/15-14) «ما او را و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم و آن را آیتی برای جهانیان قراردادیم و ما نوح را بهسوی قومش فرستادیم و او در میان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ کرد، اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت درحالیکه ظالم بودند» «حضرت نوح (ع) که از پیامبران اولوالعزم و از نسل آدم بود، بنا بر تفاسیر، پس از ادریس، در چهل یا پنجاهسالگی به پیامبری برگزیده شد و بنا به روایت قرآن نهصد و پنجاه سال بزیست. نوح اولین پیامبری بود که در زمان وی عذاب نازل شد و پس از قرنها دعوت چون قوم گناهکارش او را حقیر میشمردند و به او ایمان نمیآوردند» (یاحقی؛ 1386: 827) «کذّبتَ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَبّوا عَبِْدنا و قالوا مَجْنُون وازْدَجَرَ» (القمر/9) «پس از آنها قوم نوح را تکذیب کردند [آری] بندۀ ما را تکذیب کرده و گفتند [او دیوانه است] و [با انواع آزارها او را از ادامۀ رسالتش] بازداشتند» «بنا به روایتی، وی قوم خویش را نفرین کرد و از خدا خواست، هیچکس از کفار بر روی زمین نگذارد و سپس خود، به فرمان الهی، با پیروان اندکش به ساختن کشتی پرداخت و پس از وقوع طوفان تنها خود و پیروان اندکش که به او گرویده بودند و جفت از هر حیوانی که به امر خدا گزیده بود، همه نابود شدند» (یاحقی، 1386: 827) «و قومَ نوحٍ کَمَّا کَذَبّواالرُسُلَ اَغْرَقْناهُم وجَعَلْناهُمْ لِلْناسِ آیهً وَ اَعْتَدْنا لِلْظالِمَین عَذابَاًألیماً» (الفرقان/37) «و قوم نوح را هنگامیکه رسولان [ما] را تکذیب کردند غرق نمودیم و آنان را درس عبرتی برای مردم قراردادیم و برای ستمگران عذاب دردناکی فراهم ساختیم» 2-2- تلمیح به مضامین قرآنی 2-2-1- اشاره به آفرینش انسان از گِل
«خَلَقَالانسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالفَخّار» (الرحمن/ 14) «انسان را از گل خشکیدهای همچون سفال آفرید» «ولَقَدْ خَلَقْناالاِنْسنَ مِنْ سُللهٍ مِنْ طینٍ» (المؤمنون/12) «و ما انسان را از عصارهای از گل آفریدیم» 2-2-2- اشاره به بیچونی حضرت حق
«لَیْسَ کَمِثْلَهِ شَیءٌ وَ هُوَالسّمیعُالبَصیرُ» (شوری/11) هیچچیز مانند او [خدا] نیست و او شنوا و بیناست. 2-2-3- اشاره امر الهی برای خلق (کن فیکون)
«انّما قَولِنا لِشیءٍ اِذا اَرَدناهُ اَن نَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون » (النحل/40) «وقتی چیزی را اراده میکنیم، فقط به آن میگوییم موجود باش، بلافاصله موجود میشود» «وإذا قَضَیَ أمرًفإنّما یَقولُ لَهُ کُن فَیَکُون» (البقره/117) «و هنگامیکه فرمان چیزی را صادر کند، تنها میگوید موجود باش و آن فوری موجود میشود» 2-2-4- اشاره بهعبث نبودن آفرینش
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون» (المؤمنون/115) «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم و بهسوی ما بازنمیگردید؟» 2-2-5- اشاره به ز ناچیز چیز آفریدن خداوند
«هَلْ أتََی عَلَیالإنسانِ حِینٌ مِنَالدَّهرِ لَمْ یَکُن شَیَئًا مذکُوراً» (الانسان/1) «آیا بر انسان روزگارانی نگذشت که او چیزی لایق ذکر نبود؟» 2-2-6- اشاره به هدایت و شقاوت در امر الهی است
«انّکَ لا تَهدی مَنْ احبَبْتَ ولکناللهُ یَهدی مَنْ یَشاء و هُوَ اَعْلَمُ بالمُهْتَدین» (قصص/56) «تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی ولی خداوند هرکه را بخواهد هدایت میکند و او به هدایتیافتگان آگاهتر است» «تُؤْتِیالمُلکَ مَنْ تَشاءُ و تَنْزِعُالمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ»(آل عمران/3) «تو به هر کس که بخواهی ملک و پادشاهی میبخشی و از هر کس بخواهی آن را بازمیگیری» «رَبّناالذِی أعْطی کُلَ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» (طه/20) «پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش [خاص] آن را عطا کرده، سپس هدایتش نموده است» 2-2-7- اشاره به هدف خداوند از خلق بندگان
«و ما خَلَقْتُالجِنَّ والإْنسَ إلاّ لِیَعْبِدونِ» (الذاریات/56) «من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند [و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند]» نهتنها جن و انس بلکه بر اساس فرمایش قرآن همۀ آفرینش تسبیح و طاعت او میگویند: «یُسَبِحُ لِلِّه ما فِیالسّماواتِ وَ ما فِیالاَرضِ» (التغابن/1) «هرچه در آسمانها و زمین است همه (به زبان فطرت) به تسبیح و نیایش خدا مشغولاند» 2-2-8- اشاره به احاطۀ حضرت حقّ بر همهچیز
«والله قاهِرٌ فَوقَ عِبادَه» (انعام/18) «اوست که بر بندگان خود قاهر و مسلط است و اوست که حکیم و آگاه است» «اِنّهُ بِکُلِّ شَیْء ٍمُحیطٌ» (فصلت/54) «خدا بر همۀ موجودات عالم احاطۀ کامل دارد» 2-2-9- اشاره به قساوت قلوب مشرکان
«لِیّجْعَلَ مایُلْقِیالشّیطنُ فِتْنَهَ لّلّّذین فی قُلُوبِهِم مّرَضٌ والقاسِیَهِ قُلوبُهُم وإنَّالظلمینَ لَفیِ شِقَاقِ بَعِیْدِ» (حج/53) «تا خدا به آن القائات شیطانی کسانی که دلهایشان مبتلا به مرض نفاق و شک یا کفر و قساوت است بیازماید (و باطن آنها را پدیدار سازد) و همانا کافران و ستمکاران عالم سخت در شقاوت دور از نجات میباشند» «...وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً» (مائده/13) « و دلهایشان را سخت گردانیدیم (که موعظه درآنها اثر نکرد)» «خَتَمْاللهُ عَلی قُلوبِهِمْ وعَلی سَمْعِهِمْ وَعلی اَبْصارِهِمْ غَشاوَهٌ» (البقره/7) «مُهر نهاد خدای بر دلهای ایشان و بر گوشهایشان و بر چشمهاشان پوششی» 2-2-10- اشاره به آیۀ 255 سورۀ بقره (آیهالکرسی)
2-2-11- اشاره به چهارقل (چهار سورۀ مبارک قرآن که با فعل «قُل» شروع میشوند)
- «قُل یا ایُّهاالکافِروُن*لا اَعبُدُ ما تَعبِدوُن» (الکافرون/1) «بگو ای کافران* آنچه میپرستیدنمیپرستم» - قُل هُوَاللهُ اَحَد* اللهُالصّمَد (اخلاص/2-1) «بگو اوست خدای یگانه * خدای صمد (ثابت- متعالی)» - قُل اَعُوذُ بِرَبِّالفَلَق (الفلق/1) «بگو پناه میبرم به پروردگار سپیدهدم» - قُل اَعُوذُ بِرَبِّالنّاس (الناس/1) «بگو پناه میبرم به پروردگار مردم» 2-2-12- اشاره به اصحاب کهف
اصحاب کهف، یاران غار، یا هفتتنان (هفتمردان) یا هفت تن خفتگان شهر افسوس کسانی بودند که از ستم دقیانوس حاکم جبار عصر خویش که دعوی خدایی داشت به غاری پناه بردند و به امر خداوند سیصدسال در آن غار بخفتند «ولَبَثُوا فی کَهْفِهِم ثَلَثَ مِائَهٍ سِنِینَ وَ اَزْدَادُوا تِسْعاً» (الکهف/ 25) «آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند و نه سال نیز بر آن افزودند» «سگ اصحاب کهف، سگی بود که به همراه چوپان دقیانوس به یاران غار پیوست و بنابر برخی روایات، قطمیر نام داشت که سرانجام به زبان آمد و اخلاص و اشتیاق خویش را برای طلب آنچه آنها به دنبالش بودند بر زبان راند و در غار هم سر بر دو دست نهاد و از آنان پاسداری کرد» (یاحقی، 1386: 141-139) 2-2-13- اشاره به تعبیر قرآنی نامۀ اعمال انسانها در روز قیامت
« فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ» (الحاقه/19) «پس کسی که نامۀ اعمالش را به دست راستش دهند [از شدت شادی و مباهات] فریاد میزند که [ای اهل محشر] نامۀ اعمال مرا بگیرید و بخوانید» «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ» (الحاقه/26-25) «اما کسی که نامۀ اعمالش را به دست چپ بدهند میگوید: ایکاش هرگز نامۀ اعمالم را به من نمیدادند» 2-2-14- اشاره به جنبش کوهها در روز قیامت
«وَاِذَاالجّبالَ سُیِرَت» (التکویر/3) «آنگاهکه کوهها به رفتار آیند». «یَوْمَ تَرْجُفُالأَرْضُ وَالجِبالُ وَ کانَتِالجِبالُ کَثِیباً مَهِیلا» (المزمل/14) «در آن روز که زمین و کوهها سخت به لرزه درمیآیند و کوهها به شکل تودههایی از شن نرم درمیآیند» 2-2-15- اشاره به نفخۀ صور و برپایی قیامت
«فَإذا نُفِخَ فِیالصُّورِ نَفخَهٌ واحِدَهُ* وَ حُمِلَتِالأرضُ وَالجِبالُ فَدُکّنا دَکّهً وحِدَهً» (الحاقه/14- 13) «بهمحض اینکه یکبار در (صور) دمیده شود * و زمین و کوهها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند» 2-2-16- اشاره به تعبیر قرآنی شهاب ثاقب
«إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَالسَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِین» (الحجر/18) «مگرآن کس که دزدیده گوش فرادهد که شهابى روشن او را دنبال مىکند» «إِلاَّ مَنْ خَطِفَالخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِب»(الصافات/10) «جز آنکه کسی برباید هم او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند» « ولَقَدْ زَیّناالسّماءَالدّنیا بِمَصابَیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً للشَیاطینِ وأعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَالسّعیرِ» (الملک/5) « ما آسمان دنیا را به چراغها [ی ستارگان] مزیّن ساختیم و آنها را موجب راندن شیاطین قراردادیم...» 2-2-17- اشاره به نه طبقۀ فلک
« فَقَضَهُنَّ سَبْعَ سَمَواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أمْرَها وَ زَیّنّاالسَّمَاءَالدُّنیا بِمَصابَیِحَ و حِفْظَا ذلِکَ تَقْدیرُالعزیزِالعلیمِ» (فصلت/12) «آنگاه نظم هفتآسمان را در دو روز استوار فرمود و در هر آسمانی به نظم امرش وحی فرمود و آسمان (محسوس) دنیا را به چراغهای رخشنده (مهر و ماه و انجم) زیب و زیور دادیم این (نظام آسمان و زمین) تقدیر خدای مقتدر داناست» (نه افلاک: زمین و هفتآسمان و فلک محیط که بر همه احاطه دارد) 2-2-18- اشاره به تعبیر قرآنی دخان فلک
«ثُمّ اَستوَی إَلیالسّماءِ و هِیَ دُخانٌ...» (فصلت/11) «سپس به آفرینش آسمان پرداخت درحالیکه به صورت دود بود» 2-2-19- تعبیر قرآنی آتش جهیدن از سنگ در زیر سم اسبان
«والعادیاتِ ضَبحاً* فَالمُورِیاتِ قَدحاً» (والعادیات 2-1) «سوگند به مادیانهایی که با همهمه تازاناند و با سمهای خود از سنگ آتش میجهانند» 2-3- اقتباس از آیات قرآن
آیۀ شریفۀ «بسماللهالرّحمنِالرّحیم» «به نام خداوند بخشندۀ بخشایشگر»
«إنّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبَینا» (الفتح/1) «ما ترا پیروزی بخشیدیم، چه پیروزی درخشانی»
«اَلحَمدُللهِ رَبَّالعالَمین» (الفاتحه/2) «ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است»
«إِذا جاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالفَتْحُ» (النصر/1) «چون یارىِ خدا و پیروزى فرارسد» «وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَاللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِالمُؤْمِنِین» (الصف/13) «و دیگری [نعمتهای دیگر] که آن را دوست دارید، به شما میبخشد و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است و مؤمنان را بشارت ده»
«ذلِک َمِنْ فضلالله عَلَینا و عَلیالنّاسِ و لکِنَّ أَکْثَرَالنَّاسِ لا یَشْکُرُونَ» (یوسف/38) «این از فضل خدای بر ما و بر مردم است، ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمیکنند» «قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُر» (نمل/40) «گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا میآورم یا کفران میکنم»
«لَقَد خَلقْنَاالاِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْوِیم» (التین/4) «بهراستی ما انسان را به بهترین صورت ونظم آفریدیم»
«اللهُ نورُالسّمواتِ والارضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمُشْکَوه فِیْهَا مِصْباحٌالمصباحُ فی زُجاجهٍالزُجاجَهَُ کَأنّها دُرّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةِ مُبَرَکَهٍ زَیْتُونَهِ لاّ شَرْقِیّهِ وَلاَ غَرْبِیّهِ یَکَادُ زَیْنُهَا یُضِیءُ وَ لَمْ تََمْسَسْهُ نارُ...نُورٌعَلی نُورِ یَهْدیاللهُ لِنُورهِ مِنْ یشاءَ» (النور/35) «خدا نور آسمانها و زمین است، مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشهای است، که آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت مبارک زیتون که با آنکه شرقی و غربی نیست شرق و غرب جهان بدان فروزان است و بیآنکه آتشی زَیت آن را برافروزد، خودبهخود جهانی را روشنی بخشد که پرتو آن نور حقیقت بر روی نور و معرفت قرار گرفته است و خدا هر که را خواهد به نور خود هدایت کند»
«واعتِصَموا بِحَبْلالله جَمیعاً و لا تَفَرّقُوا» (آل عمران/103) «و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید» «وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُم للهِ فأولئِکَ مَعَالمؤمِنین» (النساء/146) «و به کتاب حق متوسل شدند و دین خود را برای خدا خالص گردانیدند، پس این گروه در صف مؤمنان باشند»
«مُتَکّئینَ عَلَی رَفْرَفٍ خُضْرٍ و عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ» (الرحمن/76) «بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زدهاند» نظامی در هفتپیکر رفرف را نام مرکب حضرت رسول (ص) دانستهاند:
«ما زاغَالبَصَر و ما طَغی» (النجم/17) «چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد»
«ثُمّ دَنَا فَتَدَلّی* فکانَ قابَ قوسین أو أدنی» (النجم/9-8) «سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد، تا [فاصلهاش] بهقدر [طول] دو [انتهاى] کمان یا نزدیکترشد»
«وَاللَّیْلِ إِذا یَغْشى* والنّهارِ إذَا تَجَلّی» (اللیل/2-1) «قسم به شب آنگاه که جهان را بپوشاند* و قسم به روز آنگاه که عالم را به نور خود روشن سازد»
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَالذِی خَلَق» (العلق/1) «بخوان به نام پروردگارت که آفرید» «والتّین والزیتون» (والتین/1) «قسم به تین وزیتون» «عَبَسَ وَ تَوَلَی» (عبس/1) «چهره درهم کشید و روى گردانید» «یس والقرآنالحکیم» (یس/1-2) «یس [یاسین]، سوگند به قرآن حکمتآموز»
«قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى» (طه/46) « فرمود: نترسید، من با شما هستم، همهچیز را میشنوم و میبینم» هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتَمْ (حدید/ 4) «وهرکجا باشید او با شماست»
«یا أَیُّهَاالذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوااللَّهَ وَ أَطِیعُواالرَّسُولَ وَ أُولِیالأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء 59) «اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید»
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّاللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّاللَّهَ رَمى» (انفال/17) «این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه خداوند آنها را کشت و این تو نبودی [ای پیامبر که خاک و سنگ بهصورت آنها] انداختی، بلکه خدا انداخت»
«کَم مِن فَئهٍَ قَلیلهٍ غَلَبَت فِئهً کَثیرهً بإذنِاللهِ واللهُ مَعَالصّابِرین» (البقره/249) « بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شدند وخداوند با شکیبایان است»
«فَاقْتُلُواالْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَد» (التوبه/5) «مشرکین را هر جا یافتید، به قتل برسانید و آنها را اسیر سازیدو محاصره کنید و در کمینگاه بر سر راه آنا بنشینید» «بَشِّرِالمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیما» (نسا/138) «به منافقان بشارتده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست»
سُبحانَالذی اَسری بِعبدهِ لَیلاً مِنَالمسجدِالحَرام إلیالمَسْجِدِالاََقصیالّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُریهُ مِنْ آیاتنِا إنّه هُوَالسّمیعُالبصیر (الاسراء/1) «پاک و منزه است خدایی که بندهاش را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی- که گرداگردش را پربرکت ساختهایم- برد تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چراکه او شنوا و بیناست»
ذَلِکَالکِتابُ لارَیبَ فیهِ هُدیً لِلمُتّقینَ (البقره/ 2) «این است کتابی که در(حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست و مایۀ هدایت تقواپیشگان است»
نتیجه با مطالعۀ مثنوی نهسپهر میتوان امیرخسرو دهلوی را شاعری علاقهمند و آشنا به مضامین و مفاهیم قرآن و احادیث نبوی دانست که در پرتو دلبستگی و جانآشنایی با رموز قرآنی توانسته است نمایندهای محترم برای زبان و ادب فارسی در سرزمین هند باشد. بررسی تلمیح و اقتباس در این اثر ارزشمند کمک میکند تا به درک درستتری از چگونگی بازتاب رموز قرآنی و احادیث نبوی در ادب فارسی برسیم و نیز شناخت بهتری از تأثیر کلام عارفان و صوفیان در شکلگیری سنتهای ادبی زبان فارسی داشته باشیم. سرگذشت و تقدیر شعر و ادب فارسی در سراسر جهان، با مفاهیم متعالی قرآن پیوندی خجسته و ناگسستنی دارد و امیرخسرو دهلوی در معرفی این پیوند در سرزمین هند تأثیرگذار بوده است.
پینوشتها 1- چشت بر وزن خشت، قریه یا شهرکی در نزدیکی هرات از ولایت خراسان قدیم بوده است، طریقۀ چشتیه دنبالۀ طریقۀ ادهمیه (منسوب به ابراهیم ادهم) است. نخستین بنیانگذار این طریقۀ ابواسحاق شامی (متوفی 329ق) است، گسترش و رواج طریقۀ چشتیه در هندوستان با خواجه معینالدین چشتی (متوفی633ق) انجام گرفت. خواجه ابو احمد ابدال چشتی، خواجه ابو محمد چشتی، خواجه ابویوسفبن سمعان، خواجه مودود چشتی، خواجه قطبالدین بختیار، شیخ فریدالدین گنج شکر، و خواجه نظامالدین اولیاء از جمله اقطاب و مشایخ این طریقه بودهاند (برای اطلاع بیشتر ر.ک: طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان از غلامعلی آریا) 2- در این مقاله، برای ترجمۀ آیات قرآن، از ترجمۀ قرآن کریم استاد فولادوند استفاده شده است. 3- در بین اعراب مثلی است که مفاد آن به این بیت نزدیک است: رُبَّ رَمْیَهٍ مِنْ غَیْرِ رامٍ بسا تیری که به هدف میرسد و حالآنکه اندازندۀ آن خطاکار است. سعدی در باب سوم گلستان ضمن حکایتی از اصابت تیر کودکی نابلد به هدف میگوید:
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. قرآن کریم (1389). ترجمۀ الهی قمشهای، مهدی. 2. آریا، غلامعلی (1365). طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان و خدمات پیروان این طریقه به فرهنگ اسلامی و ایرانی، تهران: زوار. 3. جامی، عبدالرحمان (1381). نقدالنصوص فی شرح نقشالفصوص، چ2، تهران: موسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفه. 4. جبران مسعود (1389). فرهنگ الرائد، ترجمۀ رضا انزابینژاد، چ6، مشهد: آستان قدس رضوی. 5. خزائلی، محمد (1361). شرح گلستان، چ 4، تهران: جاویدان. 6. راستگو، محمد (1382). هنر سخنآرایی (فن بدیع)، تهران: سمت. 7. رضوی، اطهر عباس (1380). تاریخ تصوف در هند، ترجمۀ منصور معتمدی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 8. زرینکوب، عبدالحسین (1382). ارزش میراث صوفیه، چ11، تهران: امیرکبیر. 9. زرینکوب، عبدالحسین (1389). با کاروان حُلّه، چ16، تهران: علمی. 10. رنجبر، احمد (1385). بدیع، تهران: اساطیر. 11. زنجانی، برات (1387). شرح مخزنالاسرار نظامی گنجوی، چ8 ، تهران: دانشگاه تهران. 12. ـــــــــــــ (1383). هفتپیکر نظامی گنجوی، چ3، تهران: دانشگاه تهران. 13. سجادی، سیدضیاءالدین (1385). مقدمهای بر مبانی عرفان و تصوف، چ12، تهران: سمت. 14. شمیسا، سیروس (1382). نگاهی تازه به بدیع، چ14، تهران: فردوس. 15. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1384). منطقالطیر عطار نیشابوری، چ2، تهران: سخن. 16. ـــــــــــــــــــــــــ (1372). تازیانههای سلوک (شرح قصاید سنایی)، تهران: آگاه. 17. صادقیان، محمدعلی (1387). زیور سخن در بدیع فارسی، یزد: دانشگاه یزد. 18. عمیدزنجانی، عباسعلی (1367). تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، تهران: دارالکتبالاسلامیه. 19. فردوسی، ابوالقاسم (1374). شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره. 20. فروزانفر، بدیعالزمان (1385). احادیث و قصص مثنوی، چ3، تنظیم مجدد از حسین داودی، تهران: امیرکبیر. 21. فیض کاشانی، ملامحسن (1377). علمالیقین فی اصولالدین، قم: بیدار. 22. کزازی، میرجلالالدین (1373). زیباشناسی سخن پارسی (بدیع)، چ5، تهران: کتاب ماد وابسته به نشر مرکز. 23. ماحوزی، مهدی (1374). شرح مخزنالاسرار نظامی گنجوی، تهران: اساطیر. 24. مدرس رضوی، محمدتقی (1341). تصحیح دیوان سنایی غزنوی، تهران: ابنسینا. 25. وحید میرزا، محمد (1950 میلادی). مثنوی نهسپهر، چاپ سنگی، کلکتۀ هند: بپشث مشن پریس. 26. همایی، جلالالدین (1377). فنون بلاغت و صناعات ادبی، چ15، تهران: موسسۀ نشر هما. 27. یاحقی، محمدجعفر (1386). فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی، تهران: فرهنگ معاصر. 28. یوسفی، غلامحسین (1372). بوستان سعدی (سعدینامه)، چ4، تهران: خوارزمی. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,166 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,031 |