تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,674 |
تعداد مقالات | 13,669 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,675,855 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,511,503 |
ساخت بیشارتقاء در زبان فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 8، شماره 2 - شماره پیاپی 15، اسفند 1395، صفحه 1-20 اصل مقاله (490.59 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2017.21686 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رضوان متولیان* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبانشناسی دانشگاه اصفهان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در مقالۀ حاضر میکوشیم بدون خدشه وارد کردن به جهانیهای اشاره شده در برنامۀ کمینگی و صرفاً با استفاده از پارامترهای زبانی ساخت ارتقایی را در زبان فارسی تبیین کنیم و نشان میدهیم در این زبان نیز همانند دیگر زبانهای ضمیرانداز ثابت نوع خاصی از ساخت ارتقایی تحت عنوان بیش ارتقاء امکانپذیر است که به موجب آن گروه اسمی فاعلی حتی پس از مطابقه با هستۀ زمانی فای کامل در بند درونه میتواند به جایگاه موضوعی بند بالاتر ارتقاء یابد. البته در این نوع ساخت، برخلاف دیگر ساختهای ارتقایی غیر موضعی، تطابق فاعل ارتقاء یافته با هستۀ زمانی بند بالاتر امکانپذیر نیست. در مقالۀ حاضر به تبعیت از فرناندز و سلگویرو (2008 و 2011) نشان میدهیم در واقع به موجب پارامتر تأخیر در بازبینی حالت، ارتقای فاعل به فاعل در زبان فارسی بدون نقض شرط چارۀ نهایی صورت میگیرد. از سوی دیگر به نظر میرسد مجاز نبودن تطابق فاعل ارتقاء یافته با فعل بند پایه با عدم بازبینی چندبارۀ مشخصههای فای گروه اسمی در این زبان مرتبط است که بازبینی مشخصههای فای هستۀ زمانی بند پایه با بند متممی را در پی خواهد داشت و بازنمون این امر بر روی فعل بند پایه به صورت تصریف پیش فرض سوم شخص مفرد خواهد بود. به این ترتیب با در نظر گرفتن پارامترهای مطرح شده سازگاری ساخت بیشارتقاء با ضمیر اندازی زبان فارسی تبیین میشود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ارتقای غیر موضعی؛ پارامتر زبانی؛ زبان فارسی؛ زمان ارزشگذاری مشخصۀ حالت؛ ساخت بیش ارتقاء | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه براساس مبانی نظری معرفی شده در دستور زایشی حرکت فاعل بند درونه به جایگاه فاعل بند اصلی در صورتی امکانپذیر است که بند درونه دارای گروه متممنمای ناخودایستا یا به عبارت دیگر بند ناقص باشد (مثال1) و ارتقاء از بندهای خودایستا که دارای ویژگی زمان و مطابقه هستند مجاز نیست. این موضوع باعث شده است ارتقای فاعل به فاعل در زبانهایی که گروه متممنمای خودایستا دارند همواره مورد تردید باشد. اختلاف نظر بین زبانشناسان در مورد وجود یا عدم وجود ساخت ارتقائی در زبانهایی مانند زبان فارسی شدت پیدا میکند چرا که در این زبان نه تنها بند متممی خودایستاست بلکه فاعل ارتقاء یافته با فعل بند اصلی مطابقت نمیکند (مثال2). در مثالهای زیر تفاوت ساخت ارتقایی در زبان انگلیسی و معادل آن در زبان فارسی نشان داده شده است: 1- They seem to buy the house. 2- آنها به نظر میرسد آن خانه را بخرند. در مقابل مخالفان وجود ساخت ارتقاء در زبان فارسی، زبانشناسانی مانند درزی (1993 و 1996) با ارائۀ استدلالهایی نشان میدهند که چنین ساختهایی حاصل فرایند ارتقای فاعل به فاعل و حرکتی از نوع حرکت به جایگاه موضوع میباشند. قابل ذکر است که علاوه بر زبان فارسی، دادههای زبانهای مختلف دیگر نیز حاکی از آن است که ارتقاء تنها از بندهای درونۀ ناخودایستا اتفاق نمیافتد و وجود ساخت ارتقائی در زبانهای مختلف که دارای بند درونۀ خودایستا هستند نیز امکان پذیر است. البته، ارتقای غیر موضعی[1] نیز خود دارای انواع مختلفی است: در برخی از این زبانها مانند یونانی، ظلویی[2] و پرتغالی برزیلی شاهد ساخت فراارتقاء[3] هستیم. در این نوع ساخت، فاعل حرکت داده شده به جایگاه موضوعی در بند پایه با فعل بند پایه مطابقت دارد. حال آن که در بعضی از زبانها مانند اسپانیولی، گالیسیایی، پرتغالی اروپایی، کاتالانی و ایتالیایی فاعل جابه جا شده با فعل درونه مطابقت دارد و محمول ارتقائی همواره داری مطابقۀ پیش فرض سوم شخص مفرد است. این نوع ساخت، ساخت بیشارتقاء[4] نام گرفته است. در برخی از زبانها در ساختهایی که ارتقای کپی [5]نام دارند گروه حرف تعریف فاعلی که از درون متمم خودایستا خارج میشود یک کپی ضمیری از خود بجای میگذارد مانند زبانهای ایگبو، یوروبا، کریول هائیتی و عبری و در برخی دیگر گروه اسمی ازجایگاه موضوعی که قبلاً اشغال شده است عبور میکند و به جایگاه فاعل بند بالاتر یعنی به جایگاه موضوعی غیر موضعی حرکت میکند که این ساخت ، ساخت فوق ارتقاء[6] نامیده میشود[7] و در زبانهایی از جمله عربی مراکشی، چینی، کچوایی[8]، چچوایی[9] قابل مشاهده است. در پژوهش حاضر با توجه به تحلیلهای بین زبانی صورت گرفته در این زمینه و استدلالهای پیشین، وجود ساخت ارتقائی در زبان فارسی را مفروض میدانیم و بیشتر بر نوع ارتقاء در این زبان متمرکز میشویم. در این خصوص نشان میدهیم ساخت ارتقائی در زبان فارسی بسیار شبیه ساخت بیش ارتقاء است. این نوع ساخت ارتقائی که اولین بار توسط فرناندز سلگویرو (2005 و 2008) مطرح شد برای اطلاق به ساختی استفاده میگردد که در آن فاعل ارتقاء یافته با فعل بند پیرو تطابق دارد و به هیچ وجه با فعل بند پایه مطابقت نمیکند. همچنین در این تحقیق میکوشیم بامحک زدن فرض وجود ساخت بیش ارتقا در زبان فارسی، مشکلات تحلیلهای پیشین را مرتفع سازیم. از سوی دیگر سعی داریم با وجود این فرض، عدم نقض کمینگی را در چنین ساختی در این زبان تبیین کنیم. براساس رویکرد کمینگی (چامسکی 2000) بازبینی مشخصههای فای هستۀ زمانی با گروه اسمی فاعلی منجر به بازبینی حالت ساختاری گروه اسمی میشود و این امر باعث منجمد شدن گروه اسمی در جایگاه خود و مانع حرکت موضوعی آن میشود. بنابراین مسئلهای که باید در مورد وجود ساخت بیشارتقاء در زبان فارسی حل شود، این است که اگر بند درونه، از نوع بند متممی خودایستا است چرا فاعل برای بازبینی حالت مجبور به حرکت است؟ در پاسخ به این سؤال دو فرض اصلی در این پژوهش مورد بررسی قرار میگیرد: الف. هر چند متمم خودایستاست اما ناقص بودن هستۀ زمانی بند متممی خودایستا (ناقص بودن زمان یا مشخصهها فای)، باعث میشود که (گاهی حتی به صورت اختیاری) جایگاه فاعلی این بند فاقد حالت باشد؛ بنابراین، این هسته قادر به بازبینی حالت فاعلی نمیباشد و فاعل جملۀ پیرو به جایگاه فاعلی بند بالاتر حرکت میکند تا مشخصۀ حالت خود را با هستۀ زمانی کامل آن بازبینی کند. ب. هستۀ زمان در بند درونه دارای مشخصههای کامل است و جایگاه فاعلی آن دارای حالت است اما در این نوع ساخت، فاعل جملۀ پیرو مشخصههای شخص و شمار خود را در جایگاه شاخص هستۀ تصریف یا زمان در جملۀپیرو بازبینی میکند و به علت ضمیرانداز بودن زبان فارسی، این هسته به طور اختیاری میتواند بازبینی حالت گروه اسمی را به تعویق بیندازد. به این ترتیب فاعل جملۀ پیرو میتواند به منظور بازبینی مشخصۀ حالت خود به جایگاه شاخص هستۀ زمان در جملۀ پایه حرکت کند. در پژوهش حاضر پس از اشاره به پیشینۀ تحقیق و تحلیلهای صورت گرفته در زمینۀ ساخت ارتقایی غیر موضعی در زبانهای مختلف نشان میدهیم از آنجا که هستۀ زمان بند درونه در ساخت ارتقائی زبان فارسی دارای فای کامل است، قادر به بازبینی حالت گروه اسمی در جایگاه فاعلی همان بند خواهد بود و در نتیجه صرفاً فرض (ب) میتواند در مورد ساخت بیشارتقا در زبان فارسی صدق کند و درخصوص عدم مطابقۀ فعل بند پایه و فاعل ارتقاء یافته نیز، در واقع مشخصههای فای در هستۀ زمان بند پایه با بند متممی بازبینی میگردد که بر روی فعل به صورت سوم شخص مفرد نمود پیدا میکند.
2. مطالعات پیشین در تحلیلهای اولیهای که دربارۀ ساخت ارتقائی در زبان فارسی صورت گرفته است (سهیلی، 1976؛ حاجتی، 1977 و کریمی، 1989) با نظراتی مواجه هستیم که بر اساس آنها اعتقاد بر این است که نه تنها، فاعل گروههای نحوی دستخوش فرایند ارتقاء به جایگاه فاعل جملۀ بالاتر میشوند، بلکه گروههای مفعولی مستقیم و یا غیرمستقیم نیز تحت این فرایند در جایگاه فاعل جملۀ بالاتر فرود میآیند. پس از آن در آغاز دهۀ نود میلادی با آرائی کاملاً متفاوت روبرو هستیم که نه تنها حرکت گروههای مفعولی مستقیم و یا غیرمستقیم به درون جملات دارای محمولهای ارتقائی را در جایگاه فاعل آن جمله قرار نمیدهند، بلکه این زبان را بطور کلی فاقد فرایند ارتقاء، حتی در مورد فاعلهای دستخوش جابجایی شده به درون جملات بالاتر، میدانند (هاشمیپور، 1989؛ قمشی، 2001؛ دبیر مقدم، 1369 و کریمی، 1997). درزی (1388) این دو دیدگاه متضاد را به ترتیب دیدگاه ارتقائی نامحدود و دیدگاه انکار ارتقاء نامیده است و خود در بین این دودیدگاه، نقطه نظری را برمیگزیند که براساس آن حرکت فاعل یک گزارۀ ارتقائی موردی از ارتقاء فاعل-به -فاعل است و حرکت سایر سازههای نحوی این عناصر را در جایگاهی به جز جایگاه فاعل جملۀ بالاتر قرار میدهد. درزی (1993) با استدلالهایی همچون اصطلاح پارهها، محدودیتهای گزینشی، ابهام دامنۀ سورها و عناصر قطبی منفی به وضوح میان فرایند ارتقائی و ساخت کنترلی تمایز مینهد. همچنین وی برخلاف دیگر زبانشناسان ایرانی با استدلالهایی چون سور شناور، توزیع ضمیر انعکاسی _ تاکیدی عریان "خود" و دامنۀ سور عمومی نشان میدهد که چنین ساختهایی حاصل فرایند ارتقای فاعل به فاعل و حرکتی از نوع حرکت به جایگاه موضوع میباشد.[10] وی در این مقاله مسئلۀ تطابق را به حاشیه رانده است و معتقد است شواهد حاکی از وجود فرایند ارتقای فاعل به فاعل محکم تر از آنست که به صرف عدم تطابق میان فاعل ارتقاءیافته و فعل گزارۀ ارتقائی منکر وجود چنین فرایندی در زبان فارسی شد. درزی در پژوهش بعدی خود (درزی و صادقی، 1391) ، به تبعیت از اورا (1994) فرایند ارتقاء فاعل از درون جملات خودایستا را در زبان فارسی امری ممکن می داند و همچون وی این فرایند را «فراارتقاء» مینامد. درزی (1388) و درزی و صادقی (1391) نیز شرط زنجیرهها که به موجب آن زنجیرۀ حاصل از حرکت به جایگاه موضوع نباید بیش از یک جایگاه دارای حالت باشد را مورد تردید قرار میدهند و برای نشان دادن بیاعتباری شرط زنجیرهها به شواهد ارائه شده توسط یون و یون (1991)، لی و میلینگ (1993) و مک کلوسکی (1985) متوسل میشوند که همگی نشان میدهند در زبانهای مختلف گروه اسمیِ دارای حالت دستخوش فرایند جابجایی به جایگاه دارای حالت دیگر شده است. درزی (1388) به پیروی از اورا (1994) قائل به جدایی مشخصههای شخص ، شمار و جنس از یک سو و حالت از سوی دیگر میشود. در قالب تحلیل اورا (1994) از آنجا که جایگاه فاعل در زبانهای دارای ساخت فرارتقا میتواند توسط یک ضمیر ناملفوظ پر شود، این جایگاه ضرورتاً دارای حالت نیست. از اینرو فاعل ارتقاءیافته در زیرساخت میتواند در جایگاهی فاقد حالت قرار داشته باشد و در آن جایگاه صرفاً مشخصههای شخص، شمار و جنس خود را با هستۀ مطابقه جملۀ پیرو بازبینی کند و سپس برای بازبینی حالت هستۀ زمان و مشخصههای شخص، شمار و جنس هستۀ مطابقه در جملۀ پایه به جایگاه فاعل آن جابهجا شود. درزی (1388) نیز براساس همین تحلیل جایگاه فاعلی بند متممی را در ساخت ارتقایی زبان فارسی به صورت اختیاری فاقد حالت میداند. البته ایشان در مورد اختیاری بودن فاقد حالت بودن این جایگاه در زبان فارسی اذعان داشته است این که جایگاه فاعل جملات خودایستا در زبانهای ضمیرانداز را گاه واجد حالت و گاه فاقد حالت بدانیم دلخواسته به نظر میرسد. در پژوهش حاضر از آنجا که در اکثر زبانهای مورد اشارۀ اورا (1994 و 2001) ، فاعل ارتقاءیافته با فعل جملۀ پایه مطابقت میکند، ما نیز به تبعیت از فرناندز سلگویرو (2005 و 2008) این نوع ساخت را که در آن شاهد عدم تطابق فاعل ارتقا یافته و فعل ارتقایی هستیم بیشارتقا مینامیم و پس از طرح فرضهای مختلف در مورد ارتقای غیر موضعی فاعل به فاعل، نشان میدهیم هر چند همانند ساخت فراارتقاء، در ساخت ارتقائی زبان فارسی نیز گروه حرف تعریف از جایگاه هستۀ زمانی متمم خودایستا به جایگاه شاخص هستۀ زمانی دارای فای کامل دیگر میرود، اما این حرکت از جایگاه فاقد حالت صورت نمیگیرد و در واقع وجود پارامتر تأخیر بازبینی حالت باعث شده است که گروه اسمی از جایگاه حالت بند درونه به جایگاه فاعلی بند پایه حرکت کند. در نهایت نشان میدهیم با اتخاذ این دیدگاه ، اختیاری بودن این حرکت و ارتباط آن با ضمیراندازی نیز تبیین میگردد .
در برنامۀ کمینگی تحلیل ساخت ارتقائی بر این فرض استوار است که بندهایی که از آن ارتقاء صورت میپذیرد مصدری هستند و بنابراین ناقص و فاقد گروه متممنما هستند. به همین علت هستۀ زمان در این نوع بندها قادر به بازبینی مشخصۀ تعبیرناپذیر حالت در فاعل نیستند، اما با ادغام این بندها با فعل زماندار، هستۀ زمان در بند پایه از طریق مطابقه قادر به بازبینی مشخصۀ حالت فاعل درونه خواهد بود. بنابراین، اگر پوچواژهای در جایگاه فاعلی بند پایه برای بازبینی مشخصۀ شرط فرافکن گسترده در هستۀ زمان وجود نداشته باشد، گروه حرف تعریف از جایگاه فاعل بند درونه به جایگاه فاعل بند پایه ارتقاء پیدا میکند و مشخصۀ اصل فرافکن گسترده را در هستۀ زمان بند پایه ارضا میکند. با پذیرفتن این تحلیل و بدون در نظرگرفتن پارامتر زبانی، هیچگاه نمیتوان انتظار داشت عملیات نحوی ارتقاء از درون بند متممی خودایستا رخ دهد چرا که همان طور که در نمودار زیر نشان داده شده، این سؤال در ذهن ایجاد میشود که اگر بند درونه خودایستاست و فاعل حالتش را در همان بند بازبینی کرده چگونه میتواند به بند بالاتر ارتقاء پیدا کند. 3-
تبیینهای مختلفی از ساختهای ارتقائی غیر موضعی از درون بند متممی خودایستا ارائه شده است. میتوان به صورت کلی تحلیلهایی که در این زمینه صورت گرفته است را به چند دسته تقسیم کرد: 1) فرض اول بر این است که در ساخت ارتقائی غیرموضعی بند درونۀ خودایستا تا حدی ناقص است و به همین علت هستۀ زمانی فاقد حالت است. علت ناقص بودن این بند در تبیینهای مختلف متفاوت فرض شده است: الف. از آنجا که هستۀ زمانی بند درونه به علت فقدان مشخصۀ زمان ناقص است، ارتقای فاعل از درون بند متممی خودایستا امکانپذیر است. الکسیادو آناستوپولو (1999) برای تحلیل ساخت فراارتقاء در زبان یونانی و همچنین یوچیبوری (2000 و2001) برای تبیین چنین ساختی در زبان ژاپنی از همین روش استفاده میکنند. ب. در زبانهایی که تحت تأثیر فرایند ارتقای غیر موضعی قرار میگیرند هستۀ زمان بند درونه دارای مشخصههای فای ناکامل است ( اورا، 1994؛ در تبیین ساخت فراارتقاء در زبانهای عربی مراکشی، تلوگویی، بانتویی و برخی زبانهای دیگر) و در برخی موارد ممکن است مشخصههای شخص یا شمار هستۀ زمانی از دست رفته باشد ( مارتینز و نانز (2009) در تحلیل ساخت فراارتقاء در زبان پرتغالی برزیلی) . 2) برخی از زبانشناسان هستۀ زمانی بند درونه را کامل میدانند و دلیل وجود چنین ساختی را در برخی زبانها، مجاز بودن تأخیر در حالتدهی میدانند و معتقدند در این زبانها علیرغم کامل بودن هستۀ زمانی بند درونه، فاعل مجاز است بازبینی حالت خود را به تأخیر بیندازد و آن را با هستۀ زمانی بند پایه بازبینی کند. رودریگس (2004) برای تحلیل ساخت فراارتقاء در زبان پرتغالی برزیلی، هانگ، 2005 برای تبیین چنین ساختی در زبانهای کرهای و اورا (1998) برای تحلیل ساخت ارتقای کپی در زبان ایگبو و فرناندز سلگویرو (2005 و 2008 ؛ برای تبیین ساخت بیشارتقاء در زبان گالیسیانی) از چنین استدلالی بهره میگیرند. 3-1. ناقص بودن بند درونه 3-1-1. ناقص بودن زمان تعدادی از زبانشناسان ساخت ارتقای غیر موضعی را در برخی زبانها به دلیل ناقص بودن هستۀ زمانی درونه امکانپذیر میدانند. درتعدادی از زبانها فعل بند درونه دارای مطابقهی کامل است، با این وجود برخی از زبانشناسان با فرض ناقص بودن زمان معتقدند هستۀ زمانی بند درونه قادر به بازبینی حالت فاعلی نخواهد بود. آلکسیادو و آناستوپولو (1999) معتقدند حالت فاعلی با رابطۀ مطابقه بین مشخصههای فای در هستۀ زمان و فاعلش ارتباطی ندارد. به نظر آنها گاهی اتفاق میافتد فعل نشانۀ مطابقۀ آشکار دارد با این وجود به علت عدم وجود مشخصۀ زمانی کامل در هستۀ زمانی، مشخصۀ حالت برای گروه فاعلی قابل دسترس نیست. به اعتقاد آنها مشخصۀ زمان در هستۀ زمانی مسئول اعطای حالت فاعلی در زبانهایی مانند یونانی است و با این تبیین میتوان علت مجاز بودن ساخت فراارتقاء را در زبانهایی از جمله یونانی که دارای بند التزامی هستند توضیح داد، چرا که برخی از زبانشناسان وجه التزامیِ بند متممی را دلیلی اصلی بر ناقص بودنِ هستۀ زمانی میدانند (بینیک، 1991؛ کاوپر، 2002؛ لاندا، 2004؛ نوینس، 2004؛ بوئکس و هورنشتین، 2006 و پولنسکی و پوتسدام، 2006) و معتقدند بند متممی التزامی علیرغم اینکه توسط هستۀ متممنما انتخاب میشود، دارای هستۀ زمانی ناقص است. 4- Ta pedhia arxisan [na trexoun.] the children-NOM started-3PL SUBJ run-3PL The children started to run. (Greek; Alexiadou and Anagnostopoulou 1999: 5)
بنابراین آلکسیادو و آناستوپولو (1999) ناقص بودن هستۀ زمان را ناشی از فقدان مشخصۀ زمان میدانند و معتقدند در چنین بندی، هستۀ زمان از هستۀ متممنما مشخصۀ زمان را به ارث نمیبرد. به این ترتیب به علت ناقص بودن مشخصۀ زمان در بند درونۀ محمول ارتقائی، مشخصۀ حالت فاعل درونه نمیتواند توسط اینگونه هستۀ زمانی ارزشگذاری شود و گروه حرف تعریف همچنان فعال است. این گروه حرف تعریفِ فعال هدفی برای هستۀ زمانیِ میزبان در بند پایه خواهد بود و به این ترتیب هستۀ زمانی کامل در بند پایه، مشخصۀ حالت فاعلی گروه حرف تعریف در جایگاه فاعلی بند درونه را ارزشگذاری میکند و بالاخره این گروه حرف تعریف برای برآورده شدن اصل فرافکن گسترده به جایگاه شاخص هستۀ زمان در بند پایه حرکت میکند. آلکسیادو و آناستوپولو (1999) به منظور ارائۀ دلیلی مبنی بر ناقص بودن زمان در بند درون، با استفاده از مثال زیر نشان میدهند محمول ارتقائی"arxizi" قادر به انتخاب بند متممی زمان مستقل نیست یعنی بند درونه نمیتواند با قید زمانی مستقل از بند پایه توصیف گردد. 5-*O eaftos tu arxizi [na ton anisixi avrio] The self his-NOM begin-3SG SUBJ CL-ACC worry-3SG tomorrow He started being worried about himself tomorrow. (Greek; Alexiadou and Anagnostopoulou 1999:12)
یوچیبوری (2000 و 2001) نیز تحلیلی مشابه از ساخت فراارتقاء در زبان ژاپنی ارائه میدهد. وی نیز معتقد است مشخصههای فای مسئول دادن حالت فاعلی نیستند، بلکه این مشخصۀ زمان است که مسئول اعطای حالت فاعلی است و از آنجا که هستۀ زمان بند درونه دارای مشخصۀ زمانی ناقص است قادر به ارزشگذاری مشخصۀ حالت در فاعل این بند نیست. وی معتقد است هستۀ زمانی در بند التزامی گرچه دارای تصریف زمانی است با این وجود در مقایسه با بندهای غیرالتزامی خودایستا تعبیرزمانی محدودتری دارد. یوچیبوری ( 2000 و 2001) ناسازگاری بند التزامی ناقص با قیود زمانی را بیانگر ناقص بودن زمان در بندالتزامی میداند.
6-*John-ga tuini [ti sungaku-o sakuban benkyoosu-ru-yooni] nat-ta John-NOM finally math-ACC last night study-NONPAST-SUBJ-COMP happen-PAST Finally, it happened as a natural consequence that last night, John studied Math. (Japanese; Uchibori, 2001: 10)
3-1-2. ناقص بودن مشخصههای فای برخی از زبانشناسان در تبیین خود از ساخت فراارتقاء، علت حرکت فاعل از بند درونه به بند پایه را ناقص بودن مشخصههای فای در هستۀ زمانی میدانند. اورا (1994) معتقد است در زبانهایی که تحت تأثیر فرایند فراارتقاء قرار میگیرند هستۀ زمانی میتواند دارای فای ناقص باشد؛ بنابراین، مطابقه و بازبینی حالت در بند درونه رخ نمیدهد و گروه حرف تعریف برای بازبینی حالت و مطابقه به جایگاه موضوعی شاخص هستۀ زمانی در بند پایه حرکت میکند. به عنوان نمونه مارتینز و نانز (2009) که زبان پرتغالی برزیلی را مورد بررسی قرار داده است نشان میدهد این زبان به شدت تحت تأثیر فرسایش صرف فعلی قرار گرفته است که این امر به از دست دادن برخی مشخصههای شخص یا شمار در این زبان منجر شده است (گالوس، 1993 و 2001). فریرا (2000 و 2004) با فرضِ نظریۀ مطابقهمدارِ چامسکی (2000 و 2001) اظهار میکند ضعیف شدن تصریف فعل در این زبان باعث شده است هستۀ زمان خودایستا در این زبان دو صورت داشته باشد الف. دارای فای کامل ب. دارای فای ناقص و در نتیجه دو صورت حالتدهی نیز وجود خواهد داشت. هنگامی که صورت حالتده هستۀ خودایستا انتخاب شود یعنی هستۀ زمان دارای فای کامل است و به فاعل خود حالت فاعلی میدهد بنابراین فاعل در مقابل حرکت موضوعی دیگر منجمد میشود و در جای خود میماند و اگر صورت غیر حالتده هستۀ زمانی انتخاب شود یعنی هستۀ زمانی دارای فای ناقص برگزیده شود، فاعل آن بند باید توسط میزبان در بند بالاتر حالت خود را بازبینی کند[11]. 3-2. تأخیر در بازبینی حالت در این نوع تبیین از ساخت ارتقائی غیر موضعی علیرغم اینکه هستۀ زمانی بند درونه کامل فرض میشود، به علت قائل شدن به پارامتر زمانبندی بازبینی حالت، به فاعل بند درونه اجازۀ تأخیر دربازبینی حالت داده میشود. رودریگس (2004) تفاوت دو جملۀ (a7) و (b7) از زبان پرتغالی برزیلی را در این میداند که در جملۀ اول واحد واژگانی(E) وارد اشتقاق شده است که توسط آن مشخصههای فای در هستۀ زمانی بند پایه قابل ارزشگذاری است بنابراین دیگر نیازی به تأخیر بازبینی مشخصۀ حالت در فاعل بند درونه نیست و فاعل بند درونه در همان جایگاه مشخصۀ حالت خود را بازبینی میکند و برای عملگر نحوی دیگر غیر فعال میگردد. اما در جملۀ دوم واحد واژگانی(E) دیگری وارد اشتقاق نشده است بنابراین مشخصههای فای در هستۀ زمانی ارزشگذاری نشده است و بازبینی مشخصۀ حالت در فاعل بند درونه به تأخیر میافتد تا همچنان گروه حرف تعریف فاعلی فعال بماند و مشخصههای فای در هستۀ زمانی بند پایه را ارزشگذاری کند و نیاز اصل فرافکن گسترده را نیز ارضا کند.
7- a. E parece [que a Maria está doente] it seem-3SG that the Maria is-3SG sick It seems that Maria is sick. b. A Mariai parece [que ti está doente] the Maria seem-3SG that is-3SG-PRES sick Maria seems that is sick.(Brazilian Portuguese; Rodrigues, 2004: 118) هانگ (2005) نیز فرضیۀ مشابهی ارائه میدهد. وی معتقد است در زبانهای کرهای برخلاف انگلیسی مواردی اتفاق میافتد که ارزشگذاری همزمان مطابقه و حالت اتفاق نمیافتد و مطابقه بین میزبان و هدف بدون ارزشگذاری حالت رخ میدهد. در مثال (8) از زبان کرهای گروه حرف تعریف فاعلی “Halapeci” با هر سه هستۀ زمانی خودایستا مطابقه دارد. این موضوع در هر سه هسته با تکواژ “-si” نشان داده شده است. وی این موضوع را ناشی از پارامتر زبانی میداند، پارامتری که اجازه میدهد مشخصۀ حالت در هدف یعنی گروه حرف تعریف فاعلی “Halapeci” حتی بعد از ارزشگذاری مشخصههای فای تعبیرناپذیر در هستۀ زمانی درونه، ارزشگذاری نشده باقیبماند تا به این ترتیب گروه حرف تعریف همچنان فعال و برای عملگرهای نحوی دیگر قابل دسترس باشد. این موضوع باعث میشود گروه حرف تعریف فعال مشخصههای تعبیر پذیر فای را در هستۀ زمانی میانی نیز ارزشگذاری کند و باز همچنان مشخصۀ حالت ارزشگذاری نشده باقی میماند تا گروه حرف تعریف فعال باشد و به جایگاه فاعلی هستۀ زمانی در بند پایه برسد و سرانجام با مشخصههای فای هستۀ زمانی بند پایه وارد رابطه مطابقه میگردد و مشخصههای فای تعبیر ناپذیر را در هستۀ زمانی ارزشگذاری میکند. در مقابل نیز هستۀ زمانی بند پایه مشخصۀ حالت را در گروه حرف تعریف فاعلی“Halapeci” ارزشگذاری میکند. 8-Halapeci-kkeyse [cengcikha-si-ess-tako [mite-ci-si-n-kes]] kathu-si-ess-ta Grandfather-HON.NOM honest- HON-PAST-COMP believe-PASS-HONseem- HON -PAST It seemed that it is believed that my grandfather was honest.(Korean; Hong, 2005: 104) 4. ساختار ارتقائی در زبان فارسی: بیشارتقا یا فرا ارتقا فرایند بیشارتقاء از این نظر که گروه حرف تعریف از جایگاه شاخص هستۀ زمانیِ متمم خودایستا به جایگاه شاخص هستۀ زمانیِ دارایِ فای کامل دیگر میرود شبیه فرایند فرا ارتقاء است، با این وجود این دو ساخت از این نظر که در فرایند فرا ارتقاء، گروه حرف تعریف ارتقاء یافته با هستۀ زمانی بند پایه مطابقه دارد (9) و در فرایند بیش ارتقاء (10) چنین تطابقی مجاز نیست با هم متفاوتند. 9-ko peles fenonde [ na fergun ]. The girls-Nom seem-3pl SUBJ leave. The girls seem to leave here. (Greek, Soames and perlmutter, 1979: 156) 10-Algu´ns nenos parece que esta´n tolos. some kids seems that are crazy Some kids seem to be crazy. (Galician; Ferna´ndez-Salgueiro 2011:13)
در مورد زبان فارسی کاملاً واضح است که فرایند ارتقائی در این زبان مانند زبانهای گالیسیایی، اسپانیولی، پرتغالی اروپایی و ایتالیایی از نوع بیشارتقاءست، چرا که در این زبان نیز مانند زبانهای ذکر شده فاعل ارتقاء یافته با فعل بند پایه مطابقت نمیکند. بنابراین ما نیز به تبعیت از فرناندز و سلگویرو (2008، 2011) فرایند ارتقاء در زبان فارسی را از نوع فرایند بیشارتقاء میدانیم. علیرغم شباهت فرایند فرا ارتقاء و بیشارتقاء، همانطور که در مثالهای 11 (الف و ب) مشاهده میشود، هر دو فرایند در یک زبان یافت نمیشوند. 11- الف. آنها به نظر میرسد در مسابقه برنده شوند. ب. *آنها به نظر میرسند در امتحان موفق شوند.
4-1. فرض اول: ناقص بودن متمم التزامی در زبان فارسی در این قسمت به دنبال آن هستیم که فرضهای مطرح شده در خصوص ساخت ارتقائی غیر موضعی رادر مورد ساخت بیشارتقاء در زبان فارسی محک بزنیم: براساس فرض اول در زبان فارسی به علت ناقص بودن زمان جملۀ پیرو، هستۀ زمانی قادر به بازبینی حالت فاعلی نمیباشد و فاعل جملۀپیرو به جایگاه فاعلی بند بالاتر حرکت میکند تا مشخصۀ حالت خود را با هستۀ زمانی کامل آن بازبینی کند. با توجه به فرض فوق تحلیل ساخت ارتقائی از درون بند متمم التزامی در زبان فارسی به کامل یا ناقص بودن بند متممی خودایستا ارتباط پیدا میکند. برخلاف بند مصدری در زبان انگلیسی که تقریباً برسر ناقص بودن آن اتفاق نظر وجود دارد، زبانشناسان در تعریف متمم التزامی متفقالقول نیستند. برخی آن را ناقص و حتی ناخودایستا فرض میکنند. در مورد متمم التزامی در زبان فارسی، نعمتزاده (1373) و قمشی (2001) بند متممی التزامی را در ساخت کنترلی مورد مطالعه قرار دادهاند. نعمتزاده (1373) به دلیل ناقص بودن زمان، این نوع بند را نیمهخودایستا میداند. قمشی (2001) با توجه به ساختهای کنترلی در زبان فارسی که اجازة قیود زمانی متفاوت را در جملة پایه و پیرو نمیدهند، بند متمم التزامی را کوچکتر از گروه زمان و معادل گروه فعلی کوچک فرض میکند. در مقابل زبانشناسان دیگر ایرانی شواهد مناسبی دال بر خودایستا بودن متمم التزامی در زبان فارسی ارائه دادهاند (هاشمیپور، 1989؛ درزی ومتولیان، 2010؛ کریمی، 2008 و متولیان، 1390) و نشان دادهاند جایگاه فاعل ساخت التزامی جایگاه واجد حالت فاعلی است:
12- به نظر میآید که بچه ها خسته باشند. ( کریمی، 2008) دادههای زبان فارسی حاکی از آن است که بازبینی حالت توسط هستۀ زمان بند درونه بیش از آن که به مشخصۀ زمان و حضور متممنما مربوط باشد ناشی از مطابقۀ فعل بند التزامی است . در ساخت ارتقایی (13)، قیود زمانی متفاوت در بند پایه و پیرو به بدساختی جمله منجر شده که این بیانگر زمان ارجاعی بودن[12] این ساخت است. با این وجود اگر زمان ارجاعی بودن را دلیلی بر ناقص بودن متمم التزامی بدانیم، انتظار میرود حرکت گروه حرف تعریف "علی" به جایگاه فاعلی بند پایه ضروری باشد؛ چراکه به علت ناقص بودن بند متممی، گروه حرف تعریف قادر به بازبینی حالت در بند درونه نیست و الزاماً برای بازبینی حالت باید به جایگاه فاعلی بند پایه حرکت کند، در صورتیکه جملۀ (14) برخلاف این پیشبینی کاملاً خوشساخت است: 13-*دیروز علی به نظر میرسید که فردا در امتحان قبول شود. 14- به نظر میرسد (که) علی در امتحان قبول شود. با توجه به این توضیحات در زبان فارسی فاقد زمان بودن بند متممی خودایستا در ساخت ارتقایی نمیتواند دال بر ناقص بودن بند باشد؛ چرا که این بند علیرغم ناقص بودن زمان میتواند دارای فاعل آشکار باشد. به این ترتیب، در زبان فارسی به علت اینکه هستۀ زمانِ بند متممی دارای فای کامل است، گروه اسمی فاعلی قادر خواهد بود حالت خود را در بند درونه بازبینی کند. 4-2. فرض دوم: تأخیر در بازبینی حالت قائل شدن به فرایند بیش ارتقاء با این ادعا که گروههای حرف تعریف بعد از بازبینی حالت در جای خود منجمد میشوند تناقض دارد. اما به نظر میرسد این موضوع دقیقاً همان چیزی است که در فرایند بیشارتقاء رخ میدهد، یعنی ظاهراً در فرایند بیشارتقاء، گروه حرف تعریف پس از ارزشگذاری حالت تحت تأثیر حرکت موضوعی قرار میگیرد. فرناندز سلگویرو (2008 و2011) به منظور حل این مشکل، به وجود پارامتری در عملگر مطابقه قائل میشود. به نظر وی زمان ارزشگذاری مشخصۀ حالت در زبانهای حاوی این ساخت میتواند به تعویق افتد. وی سعی دارد نشان دهد زبانهای مختلف در زمان ارزشگذاری حالت متفاوت عمل میکنند. همچنین وی جزئیات این تفاوتهای پارامتری و نتیجۀ غیرمستقیم این تنوعات پارامتری را در برنامۀ کمینگی بحث میکند. فرناندز سلگویرو (2008 و2011) که قصد دارد با اصلاح تعریف عملگر مطابقه (چامسکی 2000 و 2001)، چگونگی تولید ساختارهای بیشارتقاء را توضیح دهد، این عملگر را با توجه به زمان ارزشگذاری مشخصۀ حالت پارامتربندی میکند. برای روشنتر شدن موضوع و درک بهتر رویکرد جدید کمینگی به عملگر مطابقه نمودار درختی زیر را در نظر بگیرید: 15- Tense
Tense [EPP,uφ] vP
DP[ucase,φ] (….)
در نمودار فوق هستۀ زمانی حاوی مشخصۀ گزینشی اصل فرافکن گسترده و مشخصۀ ارزشگذاری نشدۀ فای و از طرف دیگر گروه حرف تعریف دارای مشخصههای تعبیرناپذیر فای و مشخصۀ ارزشگذاری نشدۀ حالت فرض شده است. برای همگرا شدن اشتقاق، تمامی مشخصههای ارزشگذاری نشده باید دارای ارزش شوند و مشخصۀ اصل فرافکن گسترده نیز باید توسط ادغام ارضا شود. براساس نظر چامسکی گام اول این است که مشخصههای ارزشگذاری نشدۀ فای در هستۀ زمان (بهعنوان میزبان)، از طریق مطابقه با مشخصههای تعبیرپذیر فای در گروه حرف تعریف (بهعنوان هدف) که تحت سازهفرمانی آن قرار دارد، ارزشگذاری شود. پس از مطابقه، میزبان مشخصههای خود را از طریق مشخصههای تعبیرپذیر فای در گروه حرف تعریف ارزشگذاری میکند و مشخصههای حالت نیز در گروه حرف تعریف ارزشگذاری میشود. چامسکی معتقد است پس از اینکه گروه حرف تعریف ارزش حالت را کسب کرد، در جای خود منجمد میشود و دیگر قادر به حرکت موضوعی نیست. به نظر وی حال که مشخصههای ارزشگذاری نشده دارای ارزش میشوند، لازم است مشخصۀ اصل فرافکن گسترده نیز از طریق آنچه چامسکی دومین ادغام نامیده است ارضا شود. به منظور ارضای این مشخصۀ گزینشی، گروه حرف تعریف به جایگاه شاخص هستۀ زمان ارتقاء مییابد و نمودار زیر به دست میآید که در آن تمام مشخصههای فاقد ارزش، ارزشگذاری شدهاند و مشخصههای گزینشی نیز ارضا شدهاند. 16- Tense
DP[case,φ] Tense
Tense [EPP,uφ] vP
DP[case,φ] (….)
فرناندز سلگویرو (2008 و2011) چندین اشکال مفهومی را در رابطه با ارضای اصل فرافکن گسترده در صورتبندی فوق برمیشمارد. وی معتقد است در پیشنهاد چامسکی یک تناقض وجود دارد و آن این موضوع است که اگر اصل فرافکنی گسترده بعد از حرکت گروه حرف تعریف که حالت آن ارزشگذاری شده رخ میدهد، چگونه برخلاف گفتۀ وی گروه حرف تعریف در جای خود منجمد نمیگردد و تحت تأثیر چنین حرکتی قرار میگیرد. اپستین و سیلی (2002) معتقدند این موضوع اصل چارۀ نهایی (چامسکی، 1995) را مورد تردید قرار میدهد چرا که در این وضعیت حتی هنگامیکه گروه حرف تعریف نیاز به بازبینی یا ارزشگذاری مشخصۀ حالت ندارد نیز حرکت میکند. پاسخ چامسکی به این سؤال این است که در درون یک فاز ترتیب خاصی برای عملگرها وجود نداردیعنی همۀ عملگرها میتوانند همزمان رخ دهند. به نظر فرناندز سلگویرو (2008 و 2011) اگر این پاسخ را بپذیریم به این معنی خواهد بود که در درون هر فاز ماهیت اشتقاقی نظام از بین میرود زیرا نمیتوان ویژگی دستوری را با بررسی گام به گام در این نظام تبیین کرد. فرناندز سلگویرو (2008 و 2011) ایراد فوق را به این شکل حل میکند که ارضای مشخصۀ اصل فرافکن گسترده که با ارتقای گروه حرف تعریف به شاخص گروه زمان رخ میدهد، قبل از مطابقه بین هستۀ زمان و گروه حرف تعریف شکل میگیرد. این موضوع در نمودار زیر نشان داده شده است: 17- Tense
DP[case,φ] Tense
Tense [EPP, u φ] vP
DP[ucase, φ] (….)
فرناندز سلگویرو (2008 و 2011) اظهار میکند با این دیدگاه تبیین قبلی چامسکی مبنی بر این که عدم بازبینی مشخصۀ حالت گروه حرف تعریف را فعال نگه میدارد حفظ میشود و گروه حرف تعریف تنها هنگامی که دارای مشخصۀ حالت ارزشگذاری نشده است میتواند تحت حرکت موضوعی قرار گیرد. از سوی دیگر، به عقیدۀ فرناندز سلگویرو (2008 و 2011) این نوع تبیین باعث میشود عملگرها گام به گام اعمال شوند به طوری که برونداد یک عملگر به عنوان درونداد عملگر بعدی عمل کند. در این رویکرد حوزۀ جستجوی میزبان از حوزۀ تحت سازهفرمانی به حوزۀ (m-command) گسترش مییابد که از نظر فرناندز سلگویرو (2008 و 2011) مشکلساز نیست زیرا به نظر وی تا زمانی که میزبان حوزۀ محدودی برای رابطۀ مطابقه داشته باشد به طوریکه مطابقه موضعی باشد مشکلی پیش نمیآید. برای تبیین حرکت گروه اسمی از درون جایگاه فاعلی بند متممی خودایستا به جایگاه فاعلی بند پایه در ساخت بیشارتقاء در زبان فارسی نیز، ما به تبعیت از فرناندز و سلگویرو (2008 و2011) با تغییر رویکرد مطابقهمدار چامسکی معتقدیم گروه حرف تعریف در بند درونه برای ارضای مشخصۀ اصل فرافکن گسترده از جایگاه شاخص گروه فعلی خود به جایگاه شاخص هستۀ زمانی حرکت میکند. پس از این ادغام مشخصههای فای در هستۀ زمانی با مشخصههای فای گروه حرف تعریف متناظر میشود و مشخصههای فایِ هستۀ زمانی ارزشگذاری میشود[13]، اما ارزشگذاری مشخصۀ حالت در گروه اسمی به تعویق میافتد؛ اشتقاق ادامه پیدا میکند و هستۀ زمانی بند پایه که خود دارای مشخصۀ اصل فرافکن گسترده است وارد اشتقاق میشود. گروه حرف تعریف میتواند برای ارضای این مشخصه بدون اینکه اصل چارۀ نهایی نقض گردد ارتقاء یابد، چرا که مشخصۀ حالت در آن هنوز ارزشگذاری نشده است. پس از اینکه گروه حرف تعریف اصل فرافکن گستردۀ بند پایه را ارضا کرد، مشخصۀ حالت توسط عملگر مطابقه ارضا میشود: 18-
به این ترتیب براساس تبیین ارائه شده جهانی بودن عملگرهای نحوی در زبانهای مختلف همچنان حفظ میگردد و تنها پارامتر زبانی که به تفاوت در زمانبندی اعمال این عملگرها مربوط میشود عامل اصلی تفاوت رفتاری زبانها در ساخت ارتقائی فرض میشود. به عبارتی، اعتقاد بر این است که در زبانهایی از نوع انگلیسی تطابق با هستۀ زمانی الزاماً حذف مشخصۀ حالت را به دنبال دارد، حال آن که در زبانهایی مانند زبان فارسی این گونه نیست. شاید بتوان گفت وجود ابزار پیشنگر در زبانهای دارای فرایند بیشارتقاء (که پیشبینیکنندۀ تعویق بازبینی حالت است) باعث میشود حذف مشخصۀ حالت بر اساس این که مشخصۀ فرافکن گستردۀ بالاتر وارد اشتقاق شود به تأخیر بیفتد. در صورتی که زبان انگلیسی فاقد این ابزار پیشنگر است (فرناندز سلگویرو، 2008)؛ اما قائل شدن به وجود چنین ابزاری در زبانهای دارای ساخت بیشارتقاء خود به پیچیدگی اشتقاق میافزاید و با دیدگاه کمینگی مغایرت دارد. حال اگر قائل به وجود چنین ابزاری نباشیم انتظار میرود در این نوع زبانها حتی اگر پس از تطابق، مشخصۀ حالت ارزشگذاری نشده باقی بماند، مشکلی ایجاد نگردد[14]. قابل ذکر است که تمامی زبانهایی که همانند زبان فارسی دارای ساخت بیشارتقاء هستند در گروه زبانهای ضمیرانداز قرار میگیرند و میتوان فاعل تهی را در این زبانها گروه اسمیای فرض کرد که مشخصۀ حالت آن حذف نشده است. این موضوع با دیدگاه اشتقاق قوی (اپستین و همکاران، 1998 و اپستین و سیلی، 2002 ) سازگاری دارد[15]. بر اساس این دیدگاه نظامهای کنشی، برونداد را پس از هر عملگر ادغام یعنی در لحظۀ اعمال آن، تعبیر میکند. در مورد این ساخت نیز مشخصههای معنایی گروه اسمی بیشارتقاء یافته هنگامی که برای اولین بار در اشتقاق وارد میشود ، تعبیر میگردد. اما مشخصههای واجی تا زمانی که مشخصۀ حالت حذف نگردد، تعبیر نمیشود[16]. به این ترتیب اگر در مرحلۀ بعدی اشتقاق، گروه اسمی مورد نظر مجدداً ادغام گردد با فاعل بیشارتقا یافته مواجهیم که مشخصههای واجی آن تعبیر خواهد شد؛ در غیر این صورت فاعل تهی خواهد بود. این نوع تبیین روشن میکند که چرا ساخت بیشارتقاء در زبانهای ضمیرانداز رخ میدهد. زیرا در این نوع زبانها هیچ راهی وجود ندارد که تشخیص بدهد آیا اشتقاق پس از به تأخیر انداختن ارزشگذاری حالت ادامه پیدا میکند یا متوقف میگردد. حال اگر اشتقاق ادامه پیدا کند با توجه به اینکه حالت در گروه اسمی همچنان بازبینی نشده است این گروه اسمی فعال است و میتواند برای بازبینی حالت خود به جایگاه فاعلی بند پایه ارتقاء یابد. 19-
با توجه به مطالب فوق ارتباط ضمیر اندازی زبان با رخداد فرایند بیش ارتقاء تبیین میشود و این موضوع روشن میگردد که چرا زبانی که ساخت بیشارتقاء را مجاز میداند الزاماً ضمیرانداز است. البته قابل ذکر است که به دلیل وجود انواع مختلف ضمیر اندازی[17] عکس این موضوع صادق نیست[18]. در واقع تمامی زبانهایی که دارای ساخت بیشارتقاء هستند همانند زبان فارسی دارای نوع خاصی از ضمیراندازی هستند و در گروه زبانهای ضمیرانداز ثابت قرار میگیرند. این زبانها دارای تصریف غنی فعل هستند و در تمام صیغهها و همۀ زمانها دارای ضمیر فاعلی ناملفوظ هستند، با این وجود حضور ضمایر آشکار فاعلی را به هنگام تأکید مجاز میدانند. همچنین این زبانها دارای وارونگی آزاد فعل و فاعل هستند، صافی متممنما-رد را نقض میکنند و برای بیان ضمیر فاعلی عام از راهکارهای آشکار بهره میگیرند. سؤال دیگری که باید در اینجا پاسخ داده شود این است که چرا فعل بند پایه همواره دارای تصریف سوم شخص مفرد است و باگروه اسمی جابجاشده مطابقت نمیکند. همانطور که مشاهده کردیم اکثر زبانشناسان ایرانی این موضوع را دلیلی برای عدم وجود ساخت ارتقائی در زبان فارسی میدانند و حرکت گروه اسمی را نوعی حرکت غیر موضوعی و مبتداسازی فرض میکنند. سؤال این است که آیا میتوان عدم مطابقه را دلیلی بر حرکت غیر موضوعی گروه اسمی دانست؟ همانطور که در بخش قبلی اشاره شد زبانهای مختلفی وجود دارند (مانند گالیسیایی، اسپانیولی، ایتالیایی، ....) که فرایند ارتقای فاعل از درون بند خودایستا را مجاز میدانند و در عین حال در این زبانها فاعل ارتقاء یافته با فعل بند پایه مطابقت ندارد. وجود این ساختها در زبانهای مختلف علاوه بر زبان فارسی و استدلالهایی که برای ارتقائی بودن این ساختها ذکر شده است نشان میدهد تطابق بین فاعل ارتقاء یافته و فعل ارتقائی الزامی نیست و در برخی زبانها این عدم مطابقه در ساخت ارتقائی مجاز است (برای اطلاع از استدلالهای مطرح شده مراجعه شود به درزی 1388، فرناندز و سلگویرو 2008 ،2011). اکنون به این موضوع میپردازیم که در چنین ساختهایی محمول ارتقائی با چه عنصری مطابقت دارد. درزی (1388) سعی میکند به پیروی از اورا (1994) با قائل شدن به شاخص چندگانه برای هستۀ زمان به این سؤال پاسخ دهد. وی معتقد است براساس این نظر میتوان فرض کرد که گروه اسمی جابجا شده به جایگاه شاخص دوم هستۀ تصریف و یا زمان در بند پایه جابجا میشود و جایگاه شاخص اول بند پایه در بردارندۀ ضمیر پوچواژه است و در واقع هستۀ تصریف در بند پایه مشخصههای شخص و شمار خود را با پوچواژۀ تهی در جایگاه شاخص اول بازبینی میکند که نیاز به حالت ندارد و حالت خود را با جایگاه شاخص دوم بازبینی میکند. درزی (1388) نیز به تبعیت از اورا (1994) معتقد است اگر هستۀ T یا Agrs بیش از یک دسته مشخصههای شخص، شمار، جنس و حالت داشته باشد با اتصال گروه نحوی ZP به AgrsP مشخصههای مربوطZP با مشخصههای دستۀ دوم هستۀ T و یا Agrs بازبینی میشود. این موضوع در نمودار زیر به تصویر کشیده شده است. 20-
اما بر این تبیین چندین اشکال اساسی وارد است: الف. در صورت قائل شدن به شاخص چندگانه در زبانی مانند زبان فارسی، انتظار میرود ساخت فوقارتقاء نیز در این زبان وجود داشته باشد چرا که همانطور که اورا (2001: 358) اشاره میکند وجود شاخص چندگانه برای هستۀ تصریف این امکان را فراهم میکند که هستۀ زمان مشخصۀ حالت را به صورت همزمان بر روی بیش از یک فاعل بازبینی کند. به این ترتیب با قائل شدن به شاخص چندگانه باید بتوان به راحتی قائل به وجود شاخص اضافی برای هستۀ زمانی میانی شد که به عنوان مفرّی برای گروه اسمی عمل میکند و از طریق آن گروه اسمی میتواند به جایگاه فاعلی بند پایه منتقل شود. اورا بدون شک ساخت فوقارتقاء را در زبانهای دارای شاخص چندگانه مجاز میداند. اما همان طور که درزی (1996) خود نیز اذعان داشته ساخت فوق ارتقاء در زبان فارسی وجود ندارد. ب. زبانهایی (همانند عربی) وجود دارند که دارای ساخت فوق ارتقاء هستند و بنابراین چند شاخصی هستند با این وجود فعل بند پایه در آنها با فاعل ارتقاء یافته مطابقت دارد(21) . در این جا این سؤال مطرح میشود که چه فرایندی در زبان عربی، مانع در نظرگرفتن تبیین مطرح شدۀ فوق برای این زبان و در واقع مانع مطابقت فعل بند پایه با پوچواژۀ ناملفوظ در جایگاه شاخص اول گردیده است[19]. 21- a. ttshab-li [beli žat mmi] seemed-3SG.MASC-to-1SG COMP came-3SG.FEM mother1SG It seemed to me that my mother came. b. Ttshab-et-li mmi [beli žat ti] seemed-3SG.FEM-to-1SG mother1SG COMP came-3SG.FEM * My mother seemed to me that she came.(Literal interpretation) It seemed to me that my mother came. (Intended meaning)(Moroccan Arabic; Ura, 1994: 299)
حال این سؤال مطرح است که در صورت نپذیرفتن استدلال فوق چگونه میتوان عدم مطابقت فاعل و فعل ارتقائی را در زبان فارسی تبیین کرد. به نظر فرناندز سلگویرو (2008 و2011) با فرض این که در این نوع ساختارها هستۀ زمانی در بند پایه همواره مطابقۀ سوم شخص مفرد را نشان میدهد یک احتمال این است که این ارزشگذاری را نتیجۀ رابطۀ مطابقه با بند متممی درونه بدانیم که حتی هنگامی که فرایند بیشارتقاء رخ نمیدهد شاهد آن هستیم: 22- الف. آنها واضح است که مسابقه را میبرند. ب. واضح است که آنها این مسابقه را میبرند. علت مطابقت با بند متممی و عدم مطابقت با فاعل جابجا شده را به این صورت میتوان تبیین کرد که از آنجا که زبان فارسی مطابقۀ چندباره را برای مشخصههای فای مجاز نمیداند گروه اسمی که یکبار وارد رابطۀ بازبینی فای با هستۀ تصریف بند پیرو شده است و مشخصههای فای هستۀ تصریف بند درونه را ارزشگذاری کرده است قادر نخواهد بود مجدداً با فعل بند پایه وارد رابطۀ بازبینی شود و مشخصههای فای آن را ارزشگذاری کند . بنابراین تنها حرکت گروه اسمی به علت تأخیر در ارزشگذاری مشخصۀ حالت اتفاق میافتد و فعل بند پایه تنها میتواند ارزشگذاری مشخصههای فای خود را از طریق مطابقه با بند متممی صورت دهد که بازنمایی آن به شکل تصریف پیشفرض سوم شخص مفرد خواهد بود. به این ترتیب حتی در جملات غیرارتقائی (مانند23) نیز، میتوان علاوه بر ملاک نقش معنایی، علت قائل شدن به وجود عنصر غیر آشکار در جایگاه فاعلی بند پیرو را به این صورت تبیین کرد که از آنجا که هر گروه اسمی در زبان فارسی تنها یکبار قادر به ارزشگذاری مشخصههای فای هستۀ تصریف خواهد بود، در بند درونه نیز عنصری غیر آشکار با هستۀ تصریف وارد رابطۀ بازبینی شده است و نمیتوان قائل به حرکت گروه اسمی "من" به جایگاه فاعلی بند پایه بود. 23- من فکر میکنم فردا به تهران بروم. 5 خلاصه و نتیجهگیری در پژوهش حاضر فرضیههای متفاوت در خصوص ارتقای فاعل به فاعل از درون بند خودایستا در زبانهای مختلف مورد مطالعه قرار گرفت تا با محک زدن آنها با دادههای زبان فارسی دربارۀ نوع ساخت ارتقایی و تبیین حرکت فاعل به فاعل دراین ساخت فرضیهای مناسب اتخاذ گردد. در ابتدا فرضیۀ اول مبنی بر ناقص بودن بند درونۀ ساخت ارتقائی را با دلایلی متقن رد کردیم و در مورد نوع ساخت ارتقائی در این زبان نیز نشان دادیم فرایند ارتقائی در زبان فارسی مانند زبانهای گالیسیایی، اسپانیولی، و ایتالیایی از نوع بیشارتقاءست، چرا که در این زبان نیز مانند زبانهای ذکر شده فاعل ارتقاء یافته با فعل بند پایه مطابقت نمیکند. به این ترتیب ما نیز به تبعیت از فرناندز و سلگویرو (2008 و 2011) فرضیۀ دوم مبنی بر کامل بودن هستۀ زمانی بند درونه و حرکت فاعل بند درونه به جایگاه فاعلی بندپایه به علت تأخیر در بازبینی حالت را میپذیریم و معتقدیم در ساخت بیش ارتقاء در زبان فارسی ابتدا گروه اسمی برای ارضای مشخصۀ اصل فرافکن گسترده از درون گروه فعلی کوچک به جایگاه شاخص گروه زمان حرکت میکند و سپس مشخصههای فای ارزشگذاری نشدۀ هستۀ زمان را ارزشگذاری میکند. پس از آن این گروه اسمی میتواند به صورت اختیاری بازبینی مشخصۀ حالت خود را به تأخیر بیندازد، بنابراین فاعل بند پیرو صرفاً مشخصههای شخص و شمارخود را در جایگاه شاخص هستۀ تصریف یا زمان در جملۀ پیرو بازبینی میکند و برای بازبینی مشخصۀ حالت خود با فعل بند پایه وارد رابطۀ بازبینی میشود. درخصوص عدم مطابقۀ فعل بند پایه با فاعل ارتقاء یافته در زبان فارسی نیز، معتقدیم به علت مجاز نبودن بازبینی چندبارۀ مشخصههای فای در گروه اسمی، در واقع مشخصههای فای در هستۀ زمان بند پایه با بند متممی بازبینی میگردد که بر روی فعل به صورت سوم شخص مفرد نمود پیدا میکند. [1] non-local raising [2] Dholou [3] hyper raising [4] further raising [5] copy raising [6] super raising [7] انواع ساختهای ارتقایی غیر موضعی توسط نگارنده این پژوهش به تفصیل در مقالهای جداگانه بررسی گردیده است. [8] Quechua [9]Chichewa [10] همان طور که اشاره شد در این مقاله نگارنده فرض وجود ساخت ارتقایی در زبان فارسی را پذیرفته است و از آنجا که بررسی بیشتر این موضوع خود در مقاله ای دیگر میگنجد از تبیین بیشتر آن صرفنظر کرده است.
[11]از نظر نانز (2007) فای کامل بودن یا نبودن هستۀ زمانی به مشخصههای شخص و شمار ارتباط پیدا میکند، به طوریکه اگر هستۀ زمان دارای مشخصههای شمار و شخص باشد فای کامل و در صورتی که تنها دارای مشخصۀ شمار باشد فای ناقص است. وی اشاره میکند صیغگان فعل در زبان پرتغالی برزیلی به صورتی است که تنها تصریف اول شخص مفرد دارای تصریف شخص و شمار است و بقیۀ صیغگان یا تنها از نظر شمار صرف میشوند و دارای ارزش پیشنمون (default) شخص هستند یا هم از نظر شخص و شمار دارای ارزش پیشنمون (سوم شخص مفرد) هستند.
[12] بند متممی زمان ارجاعی (anaphoric tense) خواهد بود اگر وقوع رخداد بیان شده در جملۀ پایه و پیرو همزمان باشد و متمم نتواند قیود زمانی متفاوت با جملۀ پایه داشته باشد. [13] به این ترتیب برخلاف کریمی (2008) جایگاه بازبینی حالت گروه اسمی فاعلی را در جایگاه شاخص گروه فعلی و پیش از ارضای مشخصۀ اصل فرافکن گسترده در هستۀ زمان نمیدانیم. [14]. با این فرض که پارامتر تأخیر ارزشگذاری حالت تنها در زبانهای ضمیرانداز رخ میدهد فرناندز سلگویرو (2008 و2011) سعی دارد رابطۀ این پارامتر را با مشخصۀ فاعل تهی بودن زبان (ریتزی، 1982 و 1986) تبیین کند. وی معتقد است احتمال فاعل تهی ارجاعی در زبانهای ضمیرانداز را میتوان براساس این پارامتر یعنی مشخصۀ حالت ارزشگذاری نشده در گروه حرف تعریف فاعلی توضیح داد. [15]هر چند براساس دیدگاه اشتقاق ضعیف (چامسکی، 1995) وجود مشخصۀ ارزشگذاری نشده در اشتقاق با تعبیر کامل مغایرت دارد. [16]براساس نظر پرمیوتر (1971) که توسط هولمبرگ (2005) و روبرتز ( زیر چاپ) نیز اتخاذ شده است فاعل تهی از رهگذر حذف مشخصههای واجی گروه حرف تعریف در مؤلفۀ واجی به دست میآید. بنابراین مادامی که مشخصههای واجی فاعل بازنمایی نشود یعنی به صورت ناملفوظ باقیبماند جمله دستوری خواهد بود. پیش از این نیز همین تحلیل را برای جملات حاوی فاعل تهی بهکار بردهاند. به طوری که بچارد (1984) معتقد است حالت دهی در زبانهای ضمیرانداز میتواند به تأخیر بیفتد و به جای صورت روساختی در صورت منطقی اعمال گردد. [17]برای اطلاعات بیشتر از انواع مختلف زبانهای ضمیرانداز مراجعه شود به متولیان (1395) [18] برخی زبانهای ضمیرانداز دارای ساخت فراارتقاء، فوق ارتقاء و ارتقای کپی هستند. [19] درزی (1388) با استفاده از آراء بابلیک (2008) سعی کرده است راه حل دیگری نیز برای عدم تطابق فاعل و فعل در ساخت ارتقایی فارسی ارائه دهد (برای اطلاعات بیشتر مراجعه شود به درزی، 1388 و درزی و صادقی، 1391) . اما به نظر میرسد با پذیرش نظر بابلیک (2006) انتظار رود برخلاف واقعیت در زبان فاعلی - مفعولی انگلیسی نیز با عدم تطابق فاعل ارتقا یافته و فعل ارتقایی مواجه باشیم.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دبیرمقدم. محمد (1369). پیرامون «را» در زبان فارسی. مجلۀ زبانشناسی، سال هفتم، شمارۀ1، صص2-60. درزی. علی (1388). حالت و تطابق در ساخت ارتقاء از درون جملات خودایستا. مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی. دانشگاه تهران.60، 189. صص: 53-89. درزی. علی و صادقی، وحید (1391). تعیین همبستگیهای نحوی وآوایی درساختار ارتقایی ومبتداسازی درزبان فارسی. دبیرخانۀ شورای عالی اطلاعرسانی. متولیان، رضوان (1390). خودایستایی و مقولۀ تهی در ساخت کنترلی اجباری در زبان فارسی. مجلۀ پژوهشهای زبانشناسی. دورۀ سوم . شمارۀ دوم. صص 85-102. متولیان، رضوان ( زیرچاپ). تحلیلی بینزبانی از پارامتر ضمیراندازی در زبان فارسی. مجلۀ زبان پژوهی. نعمتزاده، شهین (1373). پژوهش در علم شناخت و پردازش نحوی زبان فارسی. پایان نامۀ دکتری. دانشگاه تهران.
Alexiadou, A. & Anagnostopoulou, E. (1999). Raising without infinitives and the nature of agreement. In S. Bird, A. Carnie, J. Haugen & P. Norquest (eds.), WCCFL 18 Proceedings (pp. 15-25.).
Binnick, R. I. (1991). Time and the Verb. Oxford: Oxford University Press.
Bobaljik, J. (2008). Where’s Phi? agreement as a post-syntactic operation. In Daniel Harbour, David Adger, and Susana Bejar, (eds.), Phi-Theory: Phi Features Across Interfacesand Modules, 295-328.Oxford University Press.
Boeckx, C. & Hornstein, N. (2006).The virtues of control as movement. Syntax, 9(2),118-130.
Bouchard, D. (1984). On the Content of Empty Categories. Dordrecht: Foris.
Chomsky, N. (1995). The Minimalist Program. Cambridge: MIT Press.
Chomsky, N. (2000). Minimalist Inquiries: The Framework. In R. Martin, D. Micheal & J.Uriagereka (eds.), Step by Step: Essays on Minimalist Syntax in honour of H. Lasnik (pp. 89-155). Cambridge: MIT Press.
Chomsky, N. (2001). Derivation by phase. In M. Kenstowicz (ed.), Ken Hale: A Life in Language (pp. 1-52). Cambridge: MIT Press.
Cowper, E. (2002). Finiteness. Unpublished manuscript, University of Toronto.
Darzi, A. (1993). Raising in Persian. In Proceedings of the Eastern States Conference (pp. 81-92). Columbus, Ohio: Ohio State University.
Darzi , A. (1996). Word order, NP-Movement and Opacity Conditions in Persian. PhD Dissertation, University of Illinois at Urbana-Champaign.
Darzi, A. and Motavallian, R. (2010). The minimal distance principle and obligatory control in Persian. Language Sciences 32, 488-504.
Epstein, S., Groat, E., Kitahara, H. & Kawashima, R. (1998). A Derivational Approach to SyntacticRelations. Oxford: Oxford University Press.
Epstein, S. & Seely. D. (2002). Rule applications as cycles in a level-free syntax. In S. Epstein and D. Seely (eds.), Derivation and Explanation in the Minimalist Program.Oxford: Blackwell.
Fernández-Salgueiro, G. (2005). “Agree, the EPP-F and further-raising in Spanish”. In Gess,
Randall and Edward J. Rubin (eds.), Theoretical and Experimental Approaches to Romance Linguistics: Selected papers from the 34th Linguistic Symposium on Romance Languages (LSRL), SaltLake City.
Fernández-Salgueiro, G. (2008). The Case-F Valuation Parameter in Romance. In Theresa Biberauer (ed.), The limits of syntactic variation (Linguistics Today 132), (pp. 295-310). Amsterdam: John Benjamins.
Fernández-Salgueiro, G. (2011). Against “Pure” EPP checking : Evidence from further-raising. Taiwan Journal of Linguistics: 9.1, 123-131.
Ferreira, M. (2000). Argumentos Nulos em Português Brasileiro. M.A. thesis, Universidade Estadual de Campinas.
Ferreira, M. (2004). Hyperraising and Null Subjects in Brazilian Portuguese. MIT Working Papers in Linguistics 47: 57–85.
Ghomeshi, J. (2001). Control and thematic agreement. Canadian Journal of Linguistics 46, 9-40.
Hajati، A. (1977). Ke Constructions in Persian: Descriptive and Theoretical Aspects. Ph.D. dissertation. University of Illinois at Urbana-Champaign.
Holmberg, A. (2005). Is There a Little Pro? Evidence from Finnish. Linguistic Inquiry 36: 533–564.
Hong, S. M. (2005). Exceptional Case-Marking and Resultative Constructions. Unpublished Ph.D University of Maryland, Maryland, College Park.
Galves, C. (1993). O Enfraquecimento da Concordância no Português Brasileiro. In I. Roberts and M. Kato (eds.), Português Brasileiro: Uma Viagem Diacrônica,(pp. 387-408).Campinas: Editora da UNICAMP.
Galves, C. (2001). Ensaios sobre as Gramáticas do Português. Campinas: Editora da UNICAMP.
Hashemipour, P. (1989). Pronominalization and Control in Modern Persian. Ph.D Dissertation. San Diego: University of California.
Karimi, S. (1989). Aspects of Persian Syntax: Specificity, and the Theory of Grammar. Ph.D dissertation, University of Washington.
Karimi, S. (1997). On Object Position: Accounting for Specific Versus Non-Specific Asymmetry in Persian Type Languages; Tucson, Arizuna: M. S. University of Arizona.
Karimi, S. (2008) “Raising and Control in Persian”, In Simin Karimi, Vida Samiian, and Donald Stilo
(eds.), Aspects of Iranian Linguistics, 177-208. NewCastle upon Thyne: Cambridge Scholars.
Landau, I. (2004). The scale of finiteness and the calculus of control.Natural Language and Linguistic Theory, 22, 811-877.
Lee, J. S. and Maling, J. (1993), Case, locality and NP-movement, Proceedings of North Eastern Linguistic Society, 23: 271-285.
Martins, A. M. & Nunes, J. (2009). Syntactic change as chain reaction: The emergence of hyper-raising in Brazilian Portuguese. In Paola Crisma & Giuseppe Longobardi (eds.), Historical Syntax and Linguistic Theory, Oxford: OUP.
McCloskey, J. (1985). Case, movement and raising in modern Irish, Proceedings of the West Coast Conference on Formal Linguistics,190-205.
Nevins, A. (2004). Derivations without the activity condition. In M. McGinnis & N. Richards (Eds.), Proceedings of the EPP/Phase workshop, Massachusetts: MIT Press.
Nunes, J. (2007). A-over-A, inherent case, and relativized probing. Paper presented at the Thirtieth Annual Colloquium of Generative Linguistics in the Old World (GLOW XXX), University of Tromsø.
Perlmutter, D. M. (1971). Deep and Surface Structure Constraints in Syntax. New York: Holt, Rinehart and Winston.
Polinsky, M. & Potsdam, E. (2006). Expanding the scope of control and raising. Syntax 9 (2), 171-192.
Rizzi, L. (1982). Issues in Italian Syntax. Dordrecht: Foris.
Rizzi, L. (1986). Null objects in Italian and the theory of Pro .Linguistic Inquiry, 17, 501-557.
Roberts, I. (To appear). A deletion analysis of null subjects: French as a case study. To appear In A. Holmberg & I. Roberts (eds.), Null Subjects: The Structure of Parametric Variation. Cambridge: CUP.
Rodrigues, C. A. N. (2004). Impoverished morphology and A-movement out of case domains. Unpublished Ph.D. University of Maryland, College Park.
Soheili-Isfahani ،A. (1976). Noun phrase complementation in Persian. Ph.D. Dissertation, University of Illinois at Urbana-Champaign.
Uchibori, A. (2000). The Syntax of Subjunctive Complements: Evidence from Japanese. Unpublished Ph.D University of Connecticut.
Uchibori, A. (2001). Raising out of CP and C-T Relations. In M. C. Cuervo, D. Harbour,K. Hiraiwa & S. Ishihara (eds.), Formal Approaches to Japanese Linguistics 3(FAJL3): MIT Working Papers in Linguistics (Vol. 41, pp. 145-162). Cambridge, Massachusetts: MIT Working Papers in Linguistics.
Ura, Hiroyuki. (1994). Varieties of Raising and the Feature-Based Bare Phrase Structure Theory. MIT occasional papers in linguistics #7, Cambridge, Mass.: MITWPL, p 61-71.
Ura, H. (1996). Multiple Feature-Checking: A Theory of Grammatical Function Splitting. Ph.D dissertation, MIT.
Ura, H. (2001). Case. In M. Baltin and C. Collins (eds.), The Handbook of Contemporary Syntactic Theory (pp. 334-373), Oxford: Blackwell.
Yoon, J. and Yoon, J. M. (1991). Chain condition, ambiguity of government, and derivational grammars, Proceedings of North East Linguistics Society, 21, 419-415.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,497 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 555 |