تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,222,805 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,079,223 |
براعت استهلال های تغزّل گونه در شاهنامه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 14، دوره 9، شماره 1 - شماره پیاپی 18، اردیبهشت 1396، صفحه 173-186 اصل مقاله (486.17 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2017.21407 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمود عباسی1؛ یعقوب فولادی* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
وقتی به ساختار نامة نامورِ قوم ایرانی، شاهنامة فردوسی، ژرف مینگریم؛ علاوه بر محتوی و بُنمایههای سخت و سُتوارش، قالب داستانها و روند روایت آنها هم به جای خود بسیار هوشمندانه و عالمانه هستند. یکی از شگردهایی که سهم افزونی در این داستانها دارد، براعت استهلالهای آنها میباشد. از شُمار فراوان مقدمههای داستانهای شاهنامه ده مقدمه براعت استهلال کامل هست؛ که از این ده براعت استهلال، سه مقدمة آن از نظر ساختار بیشتر به یکدیگر شباهت دارند و با هفت مقدمة دیگر دارای تفاوتهایی میباشند. این سه دیباچه، براعت استهلال داستانهای «کیخسرو»، «رستم و اسفندیار» و «پادشاهی هرمزد» هستند؛ که ساختاری شبیه تغزّلهای قصیده دارند. یعنی از نظر: الف) تعداد بیتها، ب) موضوع، فضا، روایت و شخصیت آنها و ج) بیت تخلّص(گریز) همخوانیهای بارزی با تغزّل دارند، به گونهای که تغزّل قصاید را به ذهن تداعی میکنند. در این پژوهش به روش تطبیقی- تحلیلی با نگاهی بر تغزّل در قصیدة پارسی و براعت استهلال در ادب پارسی و کاربردِ آن در شاهنامه؛ ساختار سه براعت استهلال مذکور و قیاس و سنجش آنها با دیگر براعت استهلالهای شاهنامه و تغزّل قصاید بررسی شده است. در آخر نیز به چرایی و چگونگی به وجود آمدن این پدیده پرداختهایم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
براعت استهلال؛ تغزّل؛ فردوسی؛ شاهنامه؛ سبکِ خراسانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه یکی از ویژگیهای متعددی که در ارجمند شدن شاهنامه و ورجاوند شدن آن نقش دارد، هنر داستانپردازی فردوسی است. بهگونهای که میتوان گفت: «این هنر فردوسی، بیگمان در میان پدیدآورندگان میراث تناور ادبیات داستانی کهن ما، از منظومههای داستان غنایی و حَماسی و تعلیمی گرفته تا گونههای منثور و حتّی ادبیات شفاهی عامیانه بیبدیل است» (توکّلی، 1387: 26). یکی از شگردهای داستانپردازی فردوسی براعت استهلالهایی است که او پیشدرآمد داستانهای خود آوردهاست. در این نوشتار به نمونهای از این شگرد هنری پرداخته میشود و در یک پژوهش تطبیقی چگونگی تأثیرگذاری تغزّل قصیدة پارسی و سبک خراسانی بر ساختار این صنعت ادبی در شاهنامه و تأثیرپذیری فردوسی از تغزّل و شعر دورة او نشان داده میشود. با توجه به اهمیت شاهنامه در فرهنگ و ادب پارسی و ارجمندی آن در حَماسة ملّی ایران و همچنین تأثیر ساختار آن در آثار حَماسی پس از خود، پژوهشهای فراوان و گستردهای بر روی آن صورت گرفته است. بر همین اساس، سخنان گوناگونی در موردِ دیباچهها و براعت استهلالهای داستانهای شاهنامه میبینیم؛ امّا اکثر قریب به اتفاقِ این پژوهشها محتوای این براعت استهلالها را بررسی کرده و چندان توجهی به فُرم و ساختار آنها نداشتهاند؛ مثلاً در خصوص براعت استهلال داستانِ «رستم و اسفندیار» حدود هفده شرح و تفسیر(در کتابها و مقالات) وجود دارد، که همگی به محتوای آنها و شرح و توضیح ابیات پرداختهاند. شرحهایی چون: میرجلالالدین کزازیدر جلد6 نامة باستان (کزازی، 1384: 641 - 634)؛ حسن انوری و جعفر شعار در رزمنامة رستم و اسفندیار (انوری و شعار، 1387: 49 - 47)؛ غلامعلی فلّاح قهرودی در رستم و اسفندیار (فلاح قهرودی، 1389: 140 - 138) و جلال خالقیمطلق در جلد 2 یادداشتهای شاهنامه (خالقی مطلق، 1391: 273 - 272). از آثاری که مستقلاً به آرایة براعت استهلال در شاهنامه پرداختهاند و یا بخشی از آن اثر به این صنعت اختصاص یافته است؛ کتاب از رنگ گُل تا رنج خار از قدمعلی سرّامی است که بهطور گسترده به مقدمات داستانهای شاهنامه پرداخته و تمام این مقدمات معرفی و تحلیل محتوای آنها و ارتباطشان با متن داستانها بررسی شده است(سرّامی، 1368: 153 – 118). همچنین مریم(رودابه) موسوی در مقالة «آینهداری و تفاوت آن با براعت استهلال با تکیه بر شاهنامة فردوسی» پس از سخن در خصوص شگرد آینهداری و براعت استهلال و نمایاندن اختلاف این دو از یکدیگر؛ به بررسی صنعت آینهداری در شاهنامه و نشان دادن آن به عنوان یکی از شگردهای هنری فردوسی برای هدایت خواننده از فُرم به رمزگشایی داستان پرداخته است.تیمور مالمیر در مقالة «دیباچه در شاهنامه و رسالت فردوسی»، با نگاهی اجتماعی «دیباچة شاهنامه»، مقدمة داستانهای «رستم و سهراب»، «رستم و اسفندیار» و «بیژن و منیژه» را شرح کرده است (مالمیر، 1388: 248 – 233). احمد نورمند نیز در مقالة «براعت استهلال و بسامد آن در بعضی منظومهها، با تحلیل کاربرد آن در داستان رستم و اسفندیار» پس از بیان عناصر و ویژگیهای این صنعت و انواع آن، براعت استهلال «داستان رستم و اسفندیار» را با توجه به متن داستان بررسی کرده است. از پژوهشهای برجسته در این مورد، مقالة «آغاز و انجام داستانهای شاهنامه» از جلال خالقی مطلق است. خالقی مطلق در این مقاله بر خلاف دیگر پژوهشگران ـ که محتوای این مقدمات را بررسی کردهاندـ به شناساندن این آغازینهها در ابتدای داستانها و چگونگی تفکیک داستانهای شاهنامه از همدیگر بر اساس آنها، سخن گفته است؛ و اینکه مصحّحان شاهنامه این موضوع را درنیافتهاند و گاه دو یا سه داستان مستقل را به یکدیگر متّصل کردهاند (خالقی مطلق، 1388: 183 – 177). همانگونه که در بالا گذشت، به جز مقالة خالقی مطلق ـ که در مورد جایگاه و فُرم قرار گرفتن براعتِ استهلالهای شاهنامه میباشدـ دیگر پژوهشها به بررسی محتوای این آغازینهها و شرح و تفسیر آنها پرداختهاند. وجه تمایز این مقاله با مطالب فراوان دیگری که در زمینة براعت استهلالهای شاهنامه نگارش یافته است، این است که: نویسندگان فارغ از محتوا و تحلیل محتوایی ابیات، به بررسی ساختار دیباچههای شاهنامه پرداختهاند و با روشی تطبیقی ـ تحلیلی نمونههایی از براعت استهلال را که از نظر ساختاری با دیگر براعت استهلالهای شاهنامه تفاوت دارند، معرفی نمودهاند.
براعت استهلال «براعت» در لغت به معنای: «فضیلت، برتری، فصاحت» و «استهلال» یعنی «جستجوی ماه کردن، بانگ کردن کودک به وقتِ تولد، بلند کردن متکلم آواز را» (دهخدا، 1377: 4505 و 2198) میباشد. در اصطلاحِ ادبی «براعت استهلال» نام یکی از صنایع بدیع معنوی در علم بلاغت است به این معنا که «دیباچة کتاب یا تشبیب قصیده یا پیشدرآمد مقاله و خطابه را با کلمات و مضامینی شروع کنند که با اصل مقصود تناسب داشته باشد»(همایی،1361: 303). این صنعت یکی از تکنیکهای موجود در روایتِ داستانهای کلاسیک پارسی میباشد، به این ترتیب که راوی در آغاز داستان با وصف طبیعت و یا کاربرد واژگانی ویژه، به محتوا و درونمایة داستان اشاره میکند. به گونهای میتوان گفت: براعت استهلال «نوعی حُسن مَطلَع است، منتها مضمون مَطلَع با مقصود و منظور اثر تناسب و هماهنگی دارد. مثلاٌ در آغاز داستان داش آکُل صادق هدایت چنین آمده است که داش آکُل و کاکارستم سایة هم را با تیر میزدند. از این کنایه درمییابیم که درگیری و دشمنی میان این دو شخص بسیار سخت است و ما با ماجرای غمانگیز و فاجعهای دردناک روبهرو هستیم» (وحیدیان کامیار، 1390: 151). براعت استهلال با پیشگفتار (Foreword _ Prologue ) در ادبیات انگلیسی مشابهت دارد. پیشگفتار «سخن کوتاهی است در ابتدای یک اثر ادبی که خواننده را از موضوع و مطلب کتاب آگاه میسازد» (جعفری پارسا، 1389: 147). کاربردِ براعتِ استهلال دو گونه است: «یکی چنان است که نویسنده به توصیف کلّی مطلبی یا واقعهای میپردازد و به گونهای خواننده را در جریان کلّ مطلب یا کتاب قرار میدهد، مثل مقدمة «رستم و سهراب» فردوسی؛ گونة دیگر آن است که مؤلف در مقدمة کتاب یا مقاله یا حتّی شعر خود به کلماتی اشاره کند که به طورِ رمزگونه، به محتوای اصلی مدرک اشاره داشته باشد، مانند مطلبی که علّامه همایی در مقدمة کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی آورده است» (نورمند، 1389: 45). با توجه به اینکه براعت استهلال نخستین برخورد مخاطب با داستان و منظومههای داستانی است، از لحاظِ رابطة آن با متن داستان (متنی که پس از براعت استهلال میآید)، این آرایه را میتوان به چند نوع تقسیم کرد. در اینجا به چند نوع از آن اشاره میشود: 1. براعتِ موضوعی و ماجرایی (شروع با معرفی ناگهانی، سریع و مات کنندة حادثه)؛ 2. براعت استهلال فضاساز (شروع با محور قرار دادن یک زمان استثنایی یا مکان خاصّ منحصر)؛ 3. براعت ماجرایی ـ محتوایی ـ موضوعی (شروع با یک تکانه یا تنش برانگیزندة تفکرانگیز)؛ 4. ماجرایی ـ شیوهای ـ سبکی (شروع با مشارکت دادن مخاطب در داستان و شخصیّت داستانی تلّقی کردن مخاطب، البته شخصیت فرعی)؛ 5. ماجرایی ـ حادثهای، شیوة هیجانشکنی یا هیجانکُشی (شروع با پایان داستان)؛ 6. چند عنصری (شروع با مقدمة توضیحی ـ تشریحی دامگسترانة واقعنمایانه از جانبِ نویسنده)؛ 7. شروعِ ظاهراً مستقل از موضوع، امّا باطناً مربوط و فراهمآورندة شرایطِ ویژه برای پذیرش موضوع و ماجرا؛ 8. شروع با ارائة خلاصه یا فشردة کلّ داستان یا یک بخش از آن، به قصد سرکوب حسّ هیجانزدگی مخاطب و جانشین کردن تفکّر و تعقّل؛ 9. فضاساز یا محتوایی (شروع با یک شعر، ترانه یا سرود و یا سخن ماندگاری از دیگران) (نورمند به نقل از ابراهیمی، 1389: 46 ـ 45). گویندگان در متون روایی منظوم کلاسیک پارسی، از براعت استهلال بهره گرفتهاند. البته نام خاصی برای این تکنیک نداشتهاند و یا آن نام، اکنون در دسترس نیست؛ تا اینکه در قرن هشتم هجری قمری این تکنیک در قالب یک صنعت بدیعی توسط خطیب قزوینی نامگذاری میشود (خطیب قزوینی، 1363: 387 - 386). نمونة کلاسیک براعت استهلال در شعر فارسی، ابیات آغازین «داستان رستم و سهراب» در شاهنامه است؛ ابیاتی که در آن راوی با بیانِ فلسفة مرگ و حیات و قضا و قدر، فضایی پرسشخیز و ترحّمانگیز را ترسیم کرده است؛ فضایی که وقوع حادثهای ناگوار را هشدار میدهد:
با خواندن براعت استهلال که «بیشتر به کمک استعمال لغات خاص علم یا مطلبی که کتاب در آن باره است و یا با اشاره به سرنوشت قهرمانان داستان» (شمیسا، 1383: 123)، یا وصف صحنهای از طبیعت به شکل نمادین، حال و هوای کلّی کتاب یا داستان بر مخاطب آشکار و روشن میگردد. در این صورت، براعت استهلال، از طرفی تقویتکنندة فضا و رنگ داستان و از سویی دیگر تداعی کنندة احوال درونی شخصیتها است. در براعت استهلال فوق، «تندباد» و «تُرُنج» نمادهایی هستند که علاوه بر معنای ظاهری خود، دستکم یک معنی ضمنی دیگر در بردارند که با پیشروی داستان در ذهن مخاطب تداعی میشود: کشته شدن سوزناک سهرابِ جوان و قضا و قدر بودن مرگ و داد بودن آن.
نگاهی به تغزّل در قصیدة پارسی در ساختمان قصیدة کلاسیک (در قصیدههای غیر مقتضب) به ابیاتِ آغازین آن که پیشدرآمدی است برای قصد اصلی شاعر و تنة اصلی شعر، تغزّل، نسیب یا تشبیب میگویند. باید گفت: این تکنیک یادگاری از قصیدههای جاهلی عرب است که مورد تقلید و اقبال قصیدهسرایان پارسی گشته است (محجوب، 1345: 147). این مقدمة غزلْگونه معمولاً در خصوصِ عشق و عاشقی، مجلس بزم و بادهگساری، وصف طبیعت از قبیل: بهار و خزان، طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگان، کوه، دریا، دشت، صحرا و امثالِ آن است که هدف شاعر از آوردن آن در اول قصیدة خود، لطیفتر کردن آن و ایجاد محرّکی برای مخاطب که او را راغب به شنیدن و خواندن ابیات اصلی قصیده ـ که پس از آن میآید ـ بکند (رازی، 1360: 15 - 413؛ همایی، 1361: 96؛ شمیسا، 1370: 36). به گونهای که شاعری که مثلاً قصد مدح ممدوحِ خود را که فاتح ازجنگ برگشته است و یا مرثیهای در سوگ او و یا وصفِ بزم و سورِ ممدوح در ایّام بهار و... را دارد؛ برای سر ذوق آوردن و تحریک او به شنیدن سرودهاش، قبل از خطابة بلندبالای خود، شعری غزلگونه بر مبنای قافیه و ردیفِ قصیدة خود، معمولاً در پنج تا پانزده بیت (گاهی بیشتر از پانزده بیت) میسراید و قبل از آن قرار میدهد. این تغزّلها معمولاً پیشآهنگ بیتهای اصلی قصیده هستند. پس از تغزّل، تنة اصلی قصیده ـ که محتوای آن مقصودِ شاعر را دربر دارد ـ میباشد. شاعران برای اینکه قصیدة آنها ـ و مخاطب با خواندن این شعر ـ یکباره از تغزّل واردِ تنة اصلی نشود و به نوعی دچار گسستگی نشود؛ یک یا دو بیت را پس از تغزّل میآورند که در اصطلاح بلاغی «تخلّص» نام دارند. ابن اثیر در کتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر در اینباره چنین مینویسد: «در حقیقت تخلّص پیوند دادن سخنی به سخن دیگر است، با اشارة لطیفی به کلام نخستین و آنچه اینک موردِ نظر است» (ر.ک: سعدون، 1390: 88). تخلّص به معنی «گریزگاه» و «رهایی» است، زیرا شاعر از تغزّل سرودة خود گریز به تنة اصلی میزند و پس از آن مقصود خود را بیان میکند (شمیسا، 1381: 292؛ هاشمی، بیتا: 2 – 420). این بیت(یا بیتها)، هم نمودهای تغزّل پیش از خود و هم تنة اصلی پس از خود را دارا هستند و همچون پُلی بین تغزّل و تنة اصلی قصیده میباشند که معمولاً ارتباطی جالب و هنری را برقرار میکند و شعر را دارای حُسن تخلّص میکنند. در زیر به نمونههایی از تغزّل و تخلص چند قصیده از قصیدهسرایان مشهور پارسی نظر میافکنیم تا چیستی و کارکرد این شگردِ شعری بهتر نمایانده شود: فرخی سیستانی در چکامهای پنجاه و هشت بیتی در صفت داغگاه ابوالمظفر فخرالدوله احمدبن محمد والی چغانیان و مدحِ او، هفت بیتِ آغازین را اختصاص به تغزّل داده است:
شاعر پس از این پیشدرآمد در یک بیت گریز به ممدوح میزند:
و سپس به تنة اصلی شعر که مدحِ ابوالمظفر فخرالدوله، وصفِ داغگاه و مجلسِ بزمِ اوست میپردازد:
بر این بنیاد که قصد فرّخی از سرودنِ این قصیده وصفِ داغگاهِ ممدوح و مدح او میباشد، و زمان بهار، مکان باغهای پُر نگار و روایت بهارگون میباشد؛ تغزّل این چکامه(هفت بیت آغازین آن) هم دارای حال و هوای بهاری و وصف طبیعت بهار است. تخلّص که گریز از تغزّل به تنة اصلی است، در اینجا از یک طرف با ویژگیهای بهار و از طرفِ دیگر با ویژگیهای توصیفِ داغگاهِ شهریار پرورده شدهاست؛ که علاوه بر گریز از تغزّل، مانع گسستِ بین دو قسمتِ قصیده میشود و هم اینکه مخاطب را میآگاهاند که مقصود شاعر در بیتهای بعدی در موردِ کیست و در خصوصِ چیست. نمونهای از منوچهری دامغانی در مدح خواجه، که با تغزّلی بهارگون و وصف طبیعت شروع میشود:
پس از این تغزّل نسبتاً بلند، منوچهری گریزی به ممدوح میزند و با یک بیت(تخلّص) خود را از تغزّل میرهاند:
و پس از آن به مدح خواجه که هدف غایی شاعر در این چکامه است میپردازد:
منوچهری از طبیعت و فضای بهاری در پروراندن این تغزّلِ شانزده بیتی استفاده کرده است تا ممدوح و مخاطبان شعرش را به شور آورد و سپس با طرح این موضوع که بهار ناپایدار و بیوفاست، از توصیف آن دست میکشد و قصد مدح خواجة ممدوحِ خود را میکند؛ بر همین بنیاد با آوردن بیت تخلّص، زیرکانه گریز میزند و به تنة اصلی میپردازد. همانگونه که در بالا نشان داده شد، تخلّصِ این چکامه با نشان دادن ویژگیهای بهار در خواجة ممدوح پیوند بین ابیات پیش و پس از خود را استوار کرده است.
بحث و بررسی از خَیلِ فراوان داستانهای شاهنامه، بیست و یک داستان آن دارای مقدمه هستند؛ مقدمههایی که فردوسی آنها را گاه برای بیان احوال خود، اوضاعِ روزگار، مدحِ سلطان محمود، خطبة داستان، براعتِ استهلال و پیشدرآمدی بر داستانها آورده است. از شمارِ مقدمههایی که در شاهنامه زیرمجموعة صنعت براعت استهلال قرار میگیرند، ده مقدمه براعت استهلال به معنای واقعی هستند؛ چون براعت استهلال داستانهای «پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران»، «رستم و سهراب»، «سیاوش»، «کیخسرو»، «فِرودِ سیاوش»، «اَکوان دیو»، «رستم و اسفندیار»، «دوازده رُخ»، «پادشاهی هرمزد» و «پادشاهی یزدگرد». عدهای از داستانها هم مقدمههایی براعت استهلالگونه یا ویژگیهایی از براعت استهلال را دارند؛ مانند مقدمة «داستان بیژن و منیژه». به این دلیل براعت استهلالگونه که: در یک چشمانداز کلی داستان «بیژن و منیژه» دارای چهار مقولة اصلی است: نیرنگ(نیرنگ گرگینِ میلاد با بیژن)، مِهر(مهر بیژن و منیژه به همدیگر)، چاره(اسیر شدنِ بیژن در چاه و چارهیابی رستم برای نجات او) و جنگ(جنگ رستم و لشکر ایران با افراسیاب و تورانیان)؛ در حالیکه مقدمة این داستان روایتی است از احوال فردوسی هنگامِ سرودن این داستان و چگونگی سرودن آن که تنها بیتهای آغازین این مقدمة سی و هفت بیتی را که در وصف شبِ دیریاز و دلتنگآور فردوسی است، میتوان به طور نمادین با قسمتی از داستان در پیوند گرفت و تداعی کنندة چاهِ تنگ و تاریکِ بیژن دانست(که بر اساس همین مورد، بسیاری از پژوهشگران این مقدمه را براعت استهلال دانستهاند). در صورتیکه از سه مقولة دیگر(یعنی: نیرنگ، مهر و جنگ) از این چهار مقوله، همانطور که از زبان بُت خوبچهرِ فردوسی هم آمده است: بپیمای می تا یکی داستان،/ بگویمت از گفتة باستان. پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ؛/ همان از درِ مردِ فرهنگ و سنگ(فردوسی، ، 1392: 5/ 8) در این مقدمة طولانی نمودی نمیبینیم. بر این بنیاد با نگاهی تساهلآمیز میتوان این مقدمه را براعتِ استهلالگونه دانست. با توجه به کارکردِ این صنعت که پیشدرآمدی بر متن داستان هست و به گونهای چشماندازی کلّی بر داستان پیشِ روی خود میباشند که تقویتکنندة فضا و رنگ داستان و از سویی دیگر تداعیکنندة احوال درونی شخصیتهاست و مخاطب را با حال و هوای آن آشنا میکند؛ در زیر به براعت استهلالِ «داستان کیکاووس» و کارکرد آن در ارتباط با متن نظر میافکنیم:
کیقباد پادشاهی دانا و خردمند است، مردم، دربار و پهلوانان ایران از کردار و رفتار او خشنود میباشند. پس از او فرزندش کیکاووس بر تخت مینشیند؛ شاهی خیرهسر، سرکش، نابخرد و احساسی، که همین ویژگیها باعث و بنیاد اتفاقات و رخدادهایی در دورة فرمانروایی او بر ایرانشهر میشود. ماجراهایی چون: رفتن او به مازندران و پیش آمدن «هفتخوان رستم»، «داستان هاماوران»، «ماجرای رستم و سهراب» و «ماجرای سیاوش». بر همین بنیاد، فردوسی در دَه بیت آغازین این داستان که براعت استهلال آن میشوند، به گونة تمثیلی و سمبلیک با استعارة درخت برومند از کیقباد، شاخ نوآیین از کیکاووس و بهار از پادشاهی(کزازی، 1381: 342)، شخصیت کاووس را در قیاس با پدرش و ماجرای پادشاهی او بیان میکند. این براعت استهلال خبر از این میدهد که این پادشاه چون سَلَف خود نیست و ما را هشدار میدهد که اگر او کانا است نباید پدرش را دشنام گوییم، و در آخِر با سخن گفتن از پیچیدگی کار جهان نشان میدهد که در این داستان حوادث ناگواری به وقوع خواهد پیوست(سرّامی، 1368: 119؛ کزازی، 1381: 342). نکتهای که در خصوص براعت استهلالهای شاهنامه باید افزود، این است که: این براعتِ استهلالها یا مستقل از متنِ اصلی هستند و یا متصل به متن، مستقل از متن مانند براعت استهلال داستانهای «رستم و سهراب»، «رستم و اسفندیار»، «دوازده رُخ» و «پادشاهی هرمزد». به اینگونه که ابیات این پیشدرآمدها با هم، یک بخش از داستان هستند و پس از آنها ـ با فاصله ـ داستان اصلی شروع میشود؛ در واقع بخش نخست داستان پس از آنها قرار دارد. مثلاً در داستان «دوازده رُخ» با خواندن هیجده بیت آغازینِ(براعت استهلال) (فردوسی، 1392: 5/ 87 - 86) آن، سخن به پایان میرسد و بخش تمام میشود؛ با بیتِ بعد، بخش بعدی که آغاز داستان است شروع میشود، بر این حساب براعت استهلال و متن داستان به طور جداگانه و ناپیوسته از هم آمدهاند. آنهایی که متصل و پیوسته به متن اصلی هستند، مانند براعت استهلال داستانهای «پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندرران»، «کیخسرو»، «فرود سیاوش» و «اَکوان دیو». مثلاً با به پایان رسیدن براعت استهلال (نُه بیت آغازین) داستان «فرود سیاوش»(فردوسی، 1392: 4/ 32)، بدون وقفه خودِ داستان(متن اصلی) شروع میشود. به بیان دیگر براعت استهلال داستان و بیتهای پس از آن به همراه یکدیگر بخش نخستِ داستان را تشکیل میدهند و همچون براعت استهلالهای مستقل نیستند که خود بخشی مجزا از داستان باشند. این مشخصه در بیشتر چاپهای شاهنامه مثل: چاپ ژول مول، چاپ بروخیم، چاپ دبیرسیاقی(که بر اساس چاپ مول و ترنر ماکان است)، چاپ مسکو و شاهنامة ویرایش و گزارش شدةکزازی (نامة باستان) وجود دارد. اما عزیزالله جوینی و جلال خالقی مطلق در تصحیح خود از شاهنامه، تمام براعت استهلالهای داستانهای شاهنامه را به صورت منفصل و جدا از متن داستان آوردهاند(شاهنامه، گزارش و برگردان جوینی، 1389؛ شاهنامه، تصحیح خالقی مطلق، 1386). در میان ده براعت استهلالِ کامل و اصلی داستانهای شاهنامه سه براعت استهلال را میبینیم که ساختار آنها با ساختار دیگر براعتِ استهلالهای موجود در شاهنامه فرق میکند و در عین حال، با همدیگر ساختی یکسان دارند. به نوعی میتوان گفت: این سه براعت استهلال ساختاری شبیه تغزّلهای قصیده دارند و تداعیکنندة تغزّل به ذهن مخاطب میباشند. به این گونه که مثلِ اغلب تغزّلها، شمار ابیات آنها حول و حوش پانزده بیت میباشد، و همانند تغزّل که پس از آن یک یا دو بیت تخلّص(گریز) وجود دارد، در آخر این براعت استهلالها هم بیت یا بیتهای تخلص وجود دارد؛ دیگر اینکه مانند تغزّل که در آنها یکی از عمده موضوعهایی که به کار برده میشود، موضوع طبیعت و وصفِ بهار هست، این سه براعت استهلال هم با به کارگیری فضا و عناصر طبیعت شکل گرفتهاند. این سه براعت استهلال تغزّلگونه عبارتند از: آغاز داستانهای «کیخسرو»، «رستم و اسفندیار» و «پادشاهی هرمزد». در زیر نخست به ساختار این سه براعت استهلال میپردازیم و پس از آن، آنها را با توجه به ساختار هفت براعت استهلال دیگر از داستانهای شاهنامه(که براعت استهلالهای کامل و اصلی شاهنامه هستند) و تغزّل قصیده، بررسی میکنیم، سپس شباهتها و تفاوتهای آنها با این براعت استهلالها و تغزّل قصیده و چرایی این ویژگیها نشان داده میشود. براعتِ استهلال تغزّلْگونهی نخست، ابیات آغازینِ «داستان کیخسرو» است:
نخست اینکه شمار این براعت استهلال سیزده بیت است که با تغزّل که بین پنج تا پانزده بیت(گاهی بیشتر از پانزده بیت) میباشد، یکسان است. دوم اینکه از فضا و شخصیتهای طبیعی برای روایت و شکل گیری آن استفاده شده است که این ویژگی هم از خصوصیات بارز تغزّل است. موردِ سوم که با تغزّل مشترک است، بیت گریز یا تخلّص است. بیت پایانی این براعت استهلال، یعنی بیت سیزدهم، گریزی است از ابیات پیشین به ابیات پس از خود که با آنها داستان اصلی آغاز میشود. زیرا داستان در موردِ کیخسرو است که فردی نژاده، دانا، هنرمند و دارای مرگی رازآمیز و از پادشاهان آرمانی شاهنامه است؛ دوازده بیتِ دیباچه هم که از هنر و نژاد و گوهر و مرگ سخن رانده است در بیت سیزدهم ـ بیت آخر ـ که سخن در مورد جهانجوی است، ـ و جهانجوی هم استعاره از کیخسرو است ـ، پُلی بین دیباچه و تنة اصلی داستان زده است، دقیقاً همچون بیتهای تخلّص قصیده. براعت استهلال تغزّلگونة دوم، دیباچة «داستان رستم و اسفندیار» است:
از نظر شمار ابیات، شانزده بیت و برابر با موازین تغزّل و از لحاظ فضا و شخصیت و حال و هوای روایت، از طبیعت و فضای بهارگون تشکیل شده است. ویژگی سوم، تخلّص است که در این براعت استهلال بیتهای چهارده، پانزده و شانزده این رسالت را بر عهده دارند؛ زیرا دیباچه دارای حال و هوای بهاری و شخصیتهای طبیعی میباشد و متن اصلی داستان هم که همه رزم و خروش و ناوَرد است؛ این سه بیت، همچون بیت تخلّص، با دارا بودن شخصیتها و حال و هوای قسمت پیش از خود و هم قسمتِ پس از خود مثل تخلّص توانسته است بین قسمتهای قبل و بعد از خود ارتباط برقرار کند. سومین براعت استهلال تغزّلگونه، آغازنامة «پادشاهی هرمزد» است:
این براعتِ استهلال نیز همچون دو براعت استهلال پیشین در تعدادِ ابیات مطابق اصول تغزّل در چهارده بیت است. از نظر موضوع و شخصیتهای روایت، طبیعت و صحنهای از آن است؛ دیگر اینکه دو بیتِ پایانی آن، تخلص این دیباچه میباشد. به این گونه که موضوع داستان، پادشاهی هرمز و ماجرای دوازده سال سلطنت اوست، دو بیت پایانی با دارا بودن ویژگیهای طبیعی که مربوط به بیتهای پیش از آنهاست و اشارتی به هرمز، از قسمت براعت استهلال گریز به متن اصلی میزند. وقتی این سه براعت استهلال را با هفتتای دیگر براعت استهلال کامل و اصلی داستانهای شاهنامه قیاس کنیم و ویژگیهای آنها را با هم بسنجیم، مشخصههای این سه دیباچه در شباهت با یکدیگر و تغزّل قصاید و همچنین تفاوت آنها با دیگر براعت استهلالهای شاهنامه نمایانتر میشود. از نظر شمار ابیات، براعت استهلالهای مذکور با دیگر براعت استهلالهای شاهنامه تقریباً همشمار هستند. زیرا همانطور که در پیش گذشت، براعت استهلال داستان «کیخسرو» 13 بیت؛ داستان «رستم و اسفندیار» 16 بیت و داستان «پادشاهی هرمزد» هم 14 بیت میباشد که دیگر براعت استهلالهای کامل شاهنامه، همچون: «کاووس» 10 بیت؛ «رستم و سهراب» 14 بیت؛ «سیاوش» 19 بیت؛ «فِرود سیاوش» 9 بیت؛ «اَکوان دیو» 19 بیت؛ «دوازده رُخ» 18 بیت و «یزدگرد» هم 13 بیت می باشد. از لحاظِ فضا و روایت، هر سه براعت استهلال از فضا و عناصر طبیعی استفاده شده و شکل گرفته است که این ویژگی، از هفت براعت استهلال کامل دیگر شاهنامه، تنها در براعت استهلال داستان «کاووس» و داستان «رستم و سهراب» وجود دارد. در پنج داستان دیگر، فردوسی بنا به مقتضای داستان و حال و هوای آنها با زبانی کنایی دیباچة آنها را آفریده است و مانند دیگر براعت استهلالهای شاهنامه تمثیلی و نمادین بر مبنای فضا و شخصیتهای طبیعت نیستند. مثلاً فضا و محتوای آغازنامة داستان «سیاوش» از خرد، دانایی، بیخردی و پند و اندرز تشکیل شده است که به طور کنایی کار و بار سیاوش، سودابه، کاووس و نتیجة اخلاقیِ داستان را در ذهن تداعی میکند. یا داستان «یزدگرد»، با توجه به سر آمدن حکومت ساسانیان و فرمانروایی بیگانگان بر ایرانشهر، با دیباچهای تلخ و غمبار آغاز میشود که از بیمروّتی جهان و ناخوشفرجامی آن صحبت میکند. از نظر تخلّص، از هفت براعت استهلال کامل مورد قیاس با سه براعت استهلال تغزّلگونة مذکور، تنها آغازنامة داستان «یزدگرد» دارای این ویژگی میباشد، که بیت دوازدهم آن گریزی است از ابیات پیش از خود به داستان:
در خصوصِ نخستین بیتِ این دیباچه ـ که ما آنرا با ستاره نشان دادهایم ـ باید گفت: در اصل این بیت متعلق به داستان پیشین، یعنی داستان پادشاهی فرّخزاد است. زیرا در شاهنامه پس از پایان یافتن هر داستان، معمولاً شاعر بیت یا بیتهایی آورده است مبنی بر اینکه این داستان تمام شده و حالا داستان بعدی که در موردِ فلان موضوع و فلان شخص است را میآوریم (خالقیمطلق، 1388: 177). برخی از این بیتها بعداً بهوسیلة کاتبان و ناسخان شاهنامه جابهجا شده و از آخِر داستان خود به اول داستان بعدی انتقال داده شدهاند که در دورة جدید هم قریب به اتفاق مصحّحان نسخههای شاهنامه جای این ابیات را با توجه به نسخة اصلِ خود تغییر ندادهاند. از تصحیحهایی که این مورد در آن رعایت شده و این بیتها در جای اصلی خود قرار گرفتهاند، شاهنامة تصحیح جلال خالقی مطلقاست(بر اساس نسخة اساس و نسخهبدلهای کار خود و یا اینکه خود خالقی مطلق متوجة این نکته شدهاند). مثلاً در شاهنامة تصحیحِ وی، بیتِ نخستین دیباچة مذکور (چو بگذشت زو شاه شد یزدگرد/ به ماه سفندارمذ روز ارد) آخرین بیتِ داستان پادشاهی فرّخزاد(که داستان پیش از پادشاهی یزدگرد است)میباشد(شاهنامه، تصحیح خالقیمطلق، دفتر هشتم، 1386: 405 و 409). بر بنیادِ آنچه گذشت، با توجه به ساختار هفت براعت استهلال دیگر کامل و اصلی شاهنامه، هرچند همگی از نظر تعداد ابیات مطابق با فرمول تغزّل هستند(با این حساب که تغزّل بین 5 تا 15 بیت است، گاهی بیشتر از 15 بیت هم میشود)؛ ولی از نظر ویژگی های دیگر، یعنی موضوع، فضا، روایت، شخصیت و بیت تخلّص(گریز) طبق ساختار تغزّل نیستند. اگر هم در یک جنبه دارای آن ویژگی میباشند، در جنبة دیگر فاقد آن هستند. مثلاً براعت استهلال داستان «کاووس» و «رستم و سهراب» از نظر موضوع, شخصیت و روایت طبیعی هستند، ولی تخلّص ندارند؛ یا داستان «یزدگرد» تخلّص دارد؛ ولی موضوع و روایت آن طبیعت نیست(افسوس و اندرز و نکوهش جهان است). نکتة دیگر اینکه با توجه به این بررسی درمییابیم که سه براعت استهلال شاهنامه ـ که در اینجا موردِ بحث ما است ـ یعنی براعت استهلال داستانهای «کیخسرو»، «رستم و اسفندیار» و «هرمزد» دارای مؤلفههای تغزّل قصیده هستند و ساختاری تقریباً یکسان با آنها دارند. به این گونه که هر سه الف) از نظر شُمار بیتها ب) از نظر موضوع، فضا، روایت و شخصیت و ج) از نظر بیت تخلّص(گریز) دارای مشخصههای تغزّل هستند که در مجموع با دارا بودن این ویژگیها، براعت استهلالهایی تغزّلگونه میباشند. جدول زیر این شباهتها و تفاوتها را بهتر نمایان میکند:
امّا این سه براعت استهلال تغزّلگونه، تفاوتهایی هم با تغزّل قصیده دارند. به اینگونه که چون اینها رسالت براعت استهلال را بر عهده دارند، پس باید به نوعی بیان غیر مستقیم و اجمالی را از متن به مخاطب بدهند؛ بر همین اساس، داستانی که بر بستر طبیعت در آنها روایت میشود تمثیلی است و شخصیتهای طبیعی بهکار رفته در آن، نمادهایی هستند برای شخصیتهای اصلی متن داستان که به طور نمادین مفهوم داستان را بیان میکنند. این بیتهای آغازین تقریباً در حال و هوایی همسان با متن اصلی داستان هستند؛ به اینسان که با خواندن آنها تلنگرهای مثلاً شادباشی یا غمباریای که قرار است در این داستان با آن روبهرو شویم به ما وارد میشود، امّا تغزّل قصیده اینچنین رسالتی را ندارد؛ زیرا مقصود از تغزّل ایجاد شور و علاقه در مخاطب و سرِ ذوق آوردن او برای قصد اصلی شاعر و مدیحة اوست. از تفاوتهای دیگر براعت استهلالهای تغزّلگونة شاهنامه با تغزّل قصیده این است که شاعر در برخی موارد(مثلاً دیباچة داستان کیخسرو)، موارد اخلاقی و پند و اندرز را در آن آورده است، ولی در تغزّل از پند و پیام اخلاقی خبری نیست که این مورد هم برمیگردد به تفاوت رسالت این دو صنعت. از دیگر تفاوتهایی که در این دو گونه شگرد شعری میبینیم این است که چون براعت استهلالهای تغزّلگونه در بافت شاهنامه و مربوط به نوع ادبی حَماسی هستند، ولی تغزّل در بدنة قصیده و جزء نوع ادبی غنایی است، از نظر سبکی اختلافهای آشکاری دارند؛ به اینگونه که واژگان و نحوِ بهکار رفته در تغزّل لطیفتر و غنایی و در براعت استهلالهای تغزّلگونه حَماسی است و دیگر اینکه روحیة حَماسی در این و روحیة غنایی در آن بسیار مُبرهَن است. بر این اساس میتوان گفت: این سه دیباچه (سه براعت استهلال مورد بحث) یک پایشان در براعت استهلال و پای دیگرشان در تغزّل است. به اینسان که از نظر ساختار (تعداد ابیات، بیت تخلّص، موضوع، روایت و شخصیت)، ساختار تغزّل را دارند و از نظر رسالت، رسالت براعت استهلال را بر دوش میکشند. در خصوص چرایی و چگونگی اینگونه براعت استهلالها در شاهنامه میتوان گفت: سه عامل اصلی دخیل هستند. نخست دورة فردوسی؛ زیرا این دوره، یعنی عصر سامانی و غزنوی دورة اوج شعر و شاعری در سبکِ خراسانی است و فضای زبان پارسی و ایران آن دوره، خصوصاً سرزمین خراسان بزرگ سرشار از هنر شعر و شاعریست. دوم سبک شعر خراسانی. چون قالب غالب این سبک قصیده است و اینکه نگاه این شاعران نگاهی عینی و واقعگرا به اطراف و طبیعت پیرامون خود است. در خصوص این دو عامل باید گفت: پرورش و زندگی در فضای آکنده از شعر و شاعری با معیارهای بارز خود، ناخودآگاه موجب بدهبستانهای هنری با روحیة هنر غالب موجود، میشود. سومین عامل، آشنایی کامل فردوسی با شعرِ دورة خویش و شناختن سبک و تکنیکهای شعری آن است. در مجموع همة اینها سه عامل عمده هستند در تأثُر فردوسی از تغزّل قصاید دورة خویش و تأثیر شعر و تغزّل سبک خراسانی بر این سه براعت استهلال. نکتهای که باید افزود، این است که: صنعت براعت استهلال از تغزّل قصیده بهوجود نیامده است. مثلاً اینکه بگوییم: این صنعت از تغزّل قصیده جدا میشود و تغییر شکل و کاربرد میدهد و به صورت ثابت خود در میآید. نه؛. بلکه خود این شگرد بهطور مستقل وجود داشته است و در دفتر و دیوان شاعران و نویسندگان به کار برده میشده، ولی نام خاصی نداشته است؛ تا اینکه در قرن هشتم خطیب قزوینی(متوفی 739) در تلخیص خود از مفتاح العلوم سکاکی، به نام تلخیص المفتاح فی المعانی و البیان و البدیع ، آن را «براعت استهلال»"(خطیب قزوینی، 1363: 387 - 386) نامید.
نتیجه آنچه در بالا گذشت، بررسی ساختار براعت استهلالهای شاهنامه(ده براعت استهلال کامل شاهنامه) و مشخص نمودن سه براعت استهلال با ویژگیهای تغزّل قصیده بود. این سه براعت استهلال در داشتن روایت، فضا و شخصیتها، تخلّص و تعداد ابیات با تغزّل همسان هستند؛ در حالی که دیگر براعت استهلالها در شاهنامه این ویژگیها را ندارند و یا یکی از آنها را دارند. بر همین اساس ساختاری تغزّلگونه در این سه مورد، یعنی: براعت استهلال داستانهای «کیخسرو»، «رستم و اسفندیار» و «پادشاهی هرمزد» میبینیم. امّا در عین حال با داشتن این خصوصیات، خصیصة اصلی خود را هم دارند، به این معنی که همچون براعت استهلالهای دیگر، مضمون آنها با منظور داستان تناسب و هماهنگی دارد. باید گفت: وجودِ چنین ویژگیای در شگرد شعری فردوسی نشان از آشنایی فردوسی با شعر و اصول شعری دورة خویش و تأثیرپذیری از آنها است و دیگر اینکه تأثیر جریان و فضای شعری سبک خراسانی و قصیده بر شاهنامه است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,477 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 957 |