تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,327 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,885,583 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,949,769 |
جایگاه اقتصادی و اجتماعی اصفهان در عصر فرمانروایی مغولها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 9، شماره 1 - شماره پیاپی 33، اردیبهشت 1396، صفحه 71-92 اصل مقاله (569.17 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.21392 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سید ابوالفضل رضوی1؛ محمد حسین فروغی* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشگاه خوارزمی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشگاه پیامنور | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصفهان بهعنوان منطقه برخوردار و دارای جایگاه راهبردی در حاشیه رودخانه زایندهرود، در تاریخ ایران موقعیت ویژهای دارد. در دوران اسلامی، اصفهان از رونق شهری درخور توجهی برخوردار بود و این مهم در التفات اقوام و جهانگشایان مختلف به این شهر مؤثر بود و البته در جای خود، یکی از عوامل رونق مذکور قلمداد میشد. با این همه، اختلافات سیاسی و مذهبی و نفاق اجتماعی حاکم بر شهر در قرن ششم قمری/دوازدهم میلادی، موجب شد تا این شهر رونق مطلوب خود را از دست بدهد. رونق نسبی مذکور نیز با ایلغار مغول در محاق فرو رفت و تا دوران صفویه رونق لازم را حاصل نکرد. نوشتار حاضر در پرتو تبیین وضع حاکم بر اصفهان و با طرح این سؤال که ایلغار مغول بر حیات اقتصادی و اجتماعی این شهر چه تأثیری گذاشت؟ زمینههای اقتصادیاجتماعی غلبه مغول بر اصفهان را بررسی میکند، تا پیامدهای هجوم و حاکمیت مغول بر این شهر را تبیین کند. نتایج پژوهش نشان میدهد ایلغار مغول گسست حیات اجتماعی و رکود معیشت شهری و کشاورزی اصفهان را درپیداشت و در فضای کالبدی و ساختاری شهری اصفهان تغییراتی ایجاد کرد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصفهان؛ مغول؛ ایلغار؛ اقتصاد؛ اجتماع؛ رکود | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصفهان به علت قرارگرفتن در حاشیه زایندهرود و در مرکز راههای شمال به جنوب و شرق به غرب فلات ایران، از جایگاه اقتصادی و راهبردی ویژهای برخوردار است. در دوران اسلامی، این شهر بهتدریج چنان رونقی گرفت که در دوران سلجوقی پایتخت سیاسی ایران بود و دومین شهر مملکت اسلامی به شمار میرفت. آوازه این شهر در دوران اسلامی، برای ورود اقوام مختلف از عرب، دیلم، ترک و ناراضیان سیاسی و مذهبی جاذبه مناسبی داشت که البته این مهاجران به همراه خود، مشکلاتی را به این منطقه وارد کردند. اختلافات طبقاتی و نارضایتی اجتماعی موجود در جامعه کشاورزی اصفهان، در دوران اسلامی همچنان باقی ماند و هر از گاهی فرصتی برای خوارج، مزدکیان، باطنیان و اسماعیلیان فراهم میآورد تا در مقابل وضع سیاسی موجود، به فعالیت بپردازند. اختلافات میان جانشینان ملکشاه سلجوقی و ادامه آن باعث شد تا این مشکلات نهفته فرصت بروز پیدا کند؛ بنابراین در سراسر قرن ششم قمری/دوازدهم میلادی تا به هنگام یورش مغولان، همواره فضای اصفهان را به دعواهای سیاسی و اختلافات اجتماعی و مذهبی دچار کرده و هزینههای سنگینی بر این شهر وارد کرد. بااینحال، هنوز وضع حاکم بر اصفهان بهگونهای بود که هجوم وحشتناک مغول نتواند به همان سرعتی که خراسان را درنوردید، اصفهان را هم تصرف کند. مغولها بهواسطه دعوت هواداران شافعیمذهب آلخجند، یعنی یکی از طرفهای درگیر در نزاعهای مذهبی قرن ششم قمری این شهر، وارد اصفهان شدند. دعوت آلخجند از مغولها در جهت رقابت با حنفیهای شهر و تلافی سرکوب قبلی خویش به تحریک رقیب بود؛ اما مغولها پس از سه بار یورش و با قتلعام شدید رعایا و ویرانی شهر، موجبات افول حیات شهری اصفهان را فراهم آوردند. اصفهان از جمله شهرهایی بود که بنا به دعوت عدهای از رعایای شهری، ایلی مغول را پذیرفت؛ اما به سرنوشت شهرهای مقاومتکننده در برابر تاتار گرفتار آمد و آسیب جدی دید. بیتردید مقاومت مردم اصفهان در برابر مهاجمان نامسلمان مغولی و پشتیبانی از جلالالدین خوارزمشاه که فتح شهر را تا هفده سال پس از هجوم مغول به تعویق انداخت، از عواملی بود که مغول را به شدتِ عمل در این شهر وادار کرد. در پی استیلای مغول و به تبع وضعیت سیاسی مبهم ایران در تقسیمبندی اولوسهای چنگیزی، شهر اصفهان نیز در فترتی سیاسی فرو رفت و تا حدود دو دهه، حاکم مشخص و تأثیرگذاری نداشت تا نظم و امنیت نسبی را در شهر برقرار سازد. شدت عمل مغول در اصفهان و نابسامانی و ناامنی پس از آن، در کنار زیادهخواهی سران نظامی و کارگزاران اعزامی مغول، حیات اقتصادی و اجتماعی اصفهان را با گسست جدی همراه کرد و اقتصاد شهری و تجاری منطقه را در محاق فرو برد. اصفهان در مرکز فلات ایران، دوردستتر از شهرهای ماوراءالنهر و خراسان بود؛ اما کمتر از شهرهای آباد و پرقدمت آن نواحی صدمه ندید و عصری بحرانی را از سرگذراند که تا عهد صفوی و شکوفایی دگرباره آن تداوم پیدا کرد. از این حیث، تأملی بر تاریخ اصفهان در عهد هجوم مغول و بهویژه شناخت حیات اقتصادی و اجتماعی شهر با تکیه بر پیامدهای هجوم این قوم، موضوع درخور اعتنایی است. موضوعی که با توجه به تأثیر بلندمدت هجوم مغول بر ساختار حیات شهری و روحیه مردم اصفهان هم از جهت شناخت تاریخ محلی و هم از جهت شناخت تاریخ عمومی ایران با تأکید بر سیر تحول ساختار شهر و شهرنشینی، درخور مطالعه نشان میدهد. جالب این است که درباره حادثه بزرگ ایلغار مغول به اصفهان نهتنها گزارشهای منابع تاریخی اندک و محدود است، بلکه پژوهش مستقل و مشخص جدیدی هم انجام نشدهاست. علاوهبراین، کلیات تاریخ اصفهان در دوران میانه نیز در هالهای از ابهام است. فرهادی در خصوص اصفهان در قرون پنجم و ششم قمری، مقالهای را تهیه کرده و به حوادث اصفهان پیش از یورش مغول پرداخته و آن را در سایت راسخون منتشر کردهاست (فرهادی، 1393: سایت راسخون). «جان وودز» هم در مقالهای که با عنوان «حمله مغول به اصفهان» منتشر کرده، به شکل ویژه حمله مغول را شرح دادهاست (woods,1977: 49-51). اما در هیچ کدام از دو مقاله، به علل و نتایج اشاره نشدهاست. نوشتار حاضر با روش توصیفیتحلیلی و تبیین و تفسیر وجوه مختلف موضوع و طرح این سوال اصلی که هجوم و حاکمیت مغولها در حیات اقتصادی و اجتماعی اصفهان چه پیامدهایی داشت؟ این مدعا را دنبال میکند که هجوم و فرمانروایی مغول در ایران، در وجوه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حیات شهری اصفهان گسست ایجاد کرد؛ اما در مسائلی همچون کاهش منازعات مذهبی، برقراری انتظام اجتماعیو همگرایی اعتقادی میان مردم این شهر تأثیر مثبت بر جای گذاشت. در این جهت، این مقاله پس از تأملی بر وضعیت اقتصادیاجتماعی اصفهان در دوران پیش از ایلغار مغول و ذکر مهمترین تحولات آن در جدول ترسیمی، با استفاده از منابع تاریخی و تاریخنگاری که متاسفانه گزارشهای کمتری درباره حیات سیاسیاجتماعی اصفهان مقارن با هجوم مغول و دهههای پس از آن ارائه میکنند، برای تبیین اوضاع اقتصادی و اجتماعی اصفهان در عهد هجوم و فرمانروایی مغولها تلاش میکند؛ سپس پیامدهای هجوم آنها را در چند مؤلفه بررسی میکند. اوضاع اقتصادی و اجتماعی اصفهان پیش از هجوم مغول در دوران ساسانی، اصفهان مقر ولیعهد بود (کریستن سن، 1367: 129). از عهدنامه صلح اعراب با اصفهانیان چنین برمیآید که موقعیت راهبردی و نقش اقتصادی اصفهان برای ایشان مهمتر بودهاست (طبری، 1375: 1965). جایگاه اصفهان در دوران اسلامی تقویت شد. شاید پایتختی این شهر برای آلبویه و سلجوقیان که مقدمه رسیدن اصفهان به اوج شکوه خود در اواخر قرن پنجم قمری/یازدهم میلادی بود، سبب شد تا ابنفندق در نیمه قرن ششم قمری، اصفهان را پس از بغداد دومین شهر ممالک اسلامی بخواند (ابنفندق، 1361: 32). این موقعیتِ ممتاز در کنار برخورداربودن از منطقه مناسب و قرارگرفتن بر سر راههای تجارتی بزرگ، زمینهساز ورود ناخواسته و تشکیل و توسعه شهرک تجارتی یهودیه در ناحیه اصفهان بود (مجملالتواریخ والقصص، 1318: 524؛ فیشر، 1386: 148)؛ بنابراین، گسترش آوازه اصفهان علت مناسبی برای توجه اقوام و جهانگشایان مختلف به این منطقه، در دوران میانه ایران بود. تغییرات تدریجی در وضعیت اجتماعی اصفهان، از همان آغاز ورود مسلمانان ایجاد شد و تا زمان هجوم مغولان ادامه یافت. با ورود اعراب مهاجر در قرون اول و دوم قمری/هفتم و هشتم میلادی، بافت قومی منطقه به هم خورد (یعقوبی، 1356: 50؛ بلاذری، 1367: 441). با آغاز رونق اصفهان در قرن دوم قمری/هشتم میلادی و پیچیدن آوازه آن در طول قرن سوم قمری/نهم میلادی، این شهر عرصه جدال دیلمیان و ترکان شد. به این ترتیب، با گذشت نزدیک به چهارصد سال از فتح اصفهان توسط اعراب، گروههای عرب و ترک و دیلمی به گروههای قومی قدیم اضافه شدند. حضور این گروههای قومی در اصفهان علل متعددی داشت که همان علل زمینهساز انتقال اختلافات بزرگ به این منطقه شد. به عبارت دیگر، مهاجران اختلافات قدیم خود را به اصفهان آوردند. اختلافات مذهبی یکی از مشکلات عمومی جهان اسلام بود که به علت اختلاف در منافع اقوام و طبقات اجتماعی، در تنوع قومی ایجادشده در اصفهان رشد مضاعف کرد (مقدسی، 1361: 1/58). اختلاف طبقات فقیر و غنی که در دوران ساسانی زمینه قیامهای مزدکیان شده بود، در دوران اسلامی حل نشد. در این دوران، طبقات جدید اشراف نارضایتیهای قدیم را توسعه دادند و همین باعث شد تا بخش کشاورزی اصفهان، پایگاه مهمی برای ناراضیان عرب باشد تا آنان به کمک این طبقات روستایی، علیه حکومت مرکزی قیام کنند. قیام خوارج در نیمه دوم قرن اول قمری/هفتم میلادی (طبری، 1375: 3634؛ اشپولر، 1369: 1/34)، قیام عبداللهبنمعاویه در نیمه اول قرن دوم قمری/هشتم میلادی (جهشیاری، 1988: 64؛ ابناثیر، 1371: 14/293)، قیام مزدکیان (نظامالملک، 1347: 314 و 315) و خیزش خرمدینان و اسماعیلیان (راوندی، 1364: 157؛ رشیدالدین فضلالله، 1386: 50) از این جهت درخور توجه هستند. پایتختی اصفهان در قرون چهارم و پنجم قمری/دهم و یازدهم میلادی، زمینه رونق ویژه این شهر شد؛ اما اختلافات سیاسی و مذهبی که رهاورد اختلافات طبقاتی حلنشده قدیم و ورود مهاجران و اختلاف منافع سیاستمداران بود، باعث شد تا موقعیت سیاسی اصفهان متزلزل شود و این شهر رونق پیشین را از دست دهد. در حوزه فرهنگی نیز، با آمدن سلجوقیان، درگیریهای حنبلی و اشعری قدیم جای خود را به درگیری میان حنفیها و شافعیها داد (کجباف، 1386: 136). درگیریهای میان فرزندان ملکشاه که نقطه آغاز این تزلزل سیاسی بود، ضربه سختی بر موقعیت اصفهان وارد کرد. تثبیت قدرت در زمان محمدبنملکشاه دوامی نیافت و پایتختی اصفهان قربانی درگیریهای سلجوقیان و استراتژی دفاعی ایشان در برابر خلافت شد (راوندی، 1364: 226؛ تاریخ آلسلجوق در آناطولی، 1377: 66). به این ترتیب، در دهه سوم قرن ششم قمری/دهه چهارم قرن دوازدهم میلادی، اصفهان موقعیت پایتختی درجه دوم را از دست داد؛ اما آوازه قدیم اصفهان بهانه درگیریهایی برای تصرف این شهر بود که تا یورش مغولان ادامه یافت و تمامی شکوه گذشته اصفهان را قربانی خود کرد. در آن زمان، اصفهان حکم تاجر ورشکسته اما پرآوازهای را داشت که امیدها از او قطع نشده بود و یورشهای متعدد، هزینههایی از ویرانی و قحطی و قتلعام بر آن تحمیل کرده بود. در جدول شماره1، فهرستی از این حوادث دستهبندی شدهاست. تصرف شاه دژ و سرکوب خشونتبار اسماعیلیان به فتوای ابوالقاسم مسعود بنمحمد خجندی (ابناثیر، 1371: 23/289)، شروعی برای دسته بندیهای جدیدی در قالب مذهب بود. در دوران سلجوقی، اصفهان شهری شافعیمذهب به نظر میرسید؛ اما حنفیمذهبها بیشتر بوده و شافعیان از مقام و موقعیت برخوردار بودند (کجباف، 1386: 131). آلصاعد بیشتر در میان طبقات فقیر و کشاورز نفوذ داشتند و محله جوباره بهعنوان محل استقرار طرفداران ایشان، همواره محله فقیرنشین بود. آلصاعد با آلخجند که در محله اعیاننشین دردشت ساکن بودند و اشراف و بازرگانان از آنان حمایت میکردند،1 از قرن ششم قمری/دوازدهم میلادی، فصلی از درگیری را آغاز کردند که به موازات حوادث تلخ سیاسی و اجتماعی ذکرشده در جدول شماره1، تا زمان یورش مغولان وضعیت اجتماعی و اقتصادی اصفهان را روزبهروز بحرانیتر میکرد. بزرگ آلخجند به رئیس شهرت داشت (زیدری نسوی، 1366: 184) و مشهور است که در دورهای، صدهزار نیروی مسلح داشت (قزوینی، 1373: 357). شاید همین مستندات و نمونههای مشابه آن، سبب شدهاست تا پطروشفسکی آلصاعد را طرفدار توده و آلخجند را نماینده ثروتمندان بداند (پطروشفسکی، 1363: 152). با فروکشکردن توان اقتصادی اصفهان در اواخر قرن ششم قمری/دوازدهم میلادی، بهویژه پس از قحطی هولناک سال 570ق/1175م، از قدرت آلخجند و حامیان ثروتمند ایشان کاسته شد (راوندی، 1364: 39) و تا یورش مغولان، دور قدرت در اصفهان در اختیار آلصاعد قرار گرفت. در این میان، آلخجند چندینبار با توسل به نیروهای بیگانه کوشید تا قدرت از دست رفته را بازیابی کند که در این راستا، دعوت از مغولان برای تصرف اصفهان درخور بررسی است (ابن ابی الحدید، 2004: 363). این درگیریها خسارتهای اقتصادی و اجتماعی فراوانی بر اصفهان وارد کرد که جبران ناپذیر بود. در جدول شماره2، فهرستی از حوادث مربوط به درگیریهای این دو گروه ارائه شده است.
فتح اصفهان در ایلغار مغول مغولان در همان سالهای اولیه یورش خود، بهسرعت خراسان و عراقعجم و قفقاز را تصرف کرده بودند؛ اما دستیابی ایشان به شهر اصفهان تا پانزده سال به تعویق افتاد (جوزجانی، 1363: 2/158). در سال 625ق/1228م، مغولان با اطلاع از استقرار سلطان جلالالدین خوارزمشاه در اصفهان، به این شهر حمله کردند و جنگ مهمی در شمال اصفهان، در روستای سین، میان خوارزمشاه و مغولان درگرفت (تتوی، 1382: 3768). نسوی گزارش مفصلی از این جنگ آوردهاست: «تاتاران به جانب شرقى اصفهان یکروزه راه به موضعی که آن را دیه سین گویند فرود آمدند. منجّمان با سلطان تقریر کرده بودند که سه روز صبر باید کردن و روز چهارم مقابل شدن. بنابراین سه روز سوار نگشت. ... آنگه روز مصاف را معیّن کرد و قاضى اصفهان و رئیس را احضار کرد. فرمود که پیادگان را در سلاح درآورند و استعراض کنند. ... سلطان سه هزار مرد بر مراصد گماشت تا دربندها را گرفتند، و در آن مضایق صواعق و بوارق بر ایشان باریدند و قرب چهار صد اسیر، از مأمور و امیر، با هم بیاوردند. سلطان جماعتى را از آن اسرا به قاضی و رئیس تسلیم کرد تا در شاهراه های شهر جهت تشجیع عوام بکشند و باقیان را ضرب الرّقاب فرمود و جثّهاى ایشان را بیرون به صحرا انداختند تا سگان خوردند و در روز موعود سلطان به مصاف بیرون آمد و لشکرها را ترتیب کرد. ... حربى عظیم رفت میان ایشان چنانکه قابلشرح نیست. آخر روز، میمنه سلطان بر میسره تاتار حمله آورد که به فرار و ترک جانب قرار التجا کردند و لشکر سلطانى ایشان را در پى کرد. بهر که مىرسید به مالک مىرسانید» (نسوی، 1384: 167 تا 172). در جنگ سین، وقتی در اواخر جنگ، خوارزمشاه در تعقیب برادرش غیاثالدین از سپاه جدا شد، مغولان گمان بردند که شاه برای بستن راه فرار مغولان و دورزدن ایشان رفتهاست؛ بنابراین سپاه مغول بهسرعت اصفهان را ترک کرد؛ درحالیکه خوارزمشاه در تعقیب برادر خود، به لرستان رفته بود. قاضی صاعدی که در این جنگ نقش مهمی در پیروزی خوارزمشاه داشت، پس از خروج خوارزمشاه و رهاشدن اثاثیه مغولان و خوارزمشاهیان در میدان، به مردم اجازه نداد تا به اموال موجود تعرض کنند. او از مغولان یک هفته مهلت خواست تا خوارزمشاه بیاید و اگر نیامد تایسی را که در سال 620ق/1223م علیه غیاثالدین در اصفهان قیام کرده بود، به حکومت بردارند (مستوفی، 1364: 499؛ اقبال، 1364: 124). خوارزمشاه پیش از اتمام مهلت قاضی صاعدی، به اصفهان بازگشت و ضمن تکریم کسانی که در جنگ با او همراه بوده، خاطیان را که از بزرگان شهر و بهاحتمال از آلخجند هم در میان ایشان بودند، به ذلت نشاند و لباس زنان بر آنان پوشید و ایشان را در شهر چرخاند (وصاف، 1388: 438؛ جوینی، 1385: 500؛ ابن خلدون، 1363: 4/221). ابنابیالحدید از حملات مکرر مغول در سال 627ق/1230م نیز گزارش کردهاست (ابنابیالحدید، 2004: 363)؛ اما آخرین نبرد مغولان با اصفهانیان که منجر به سقوط این شهر شد، در سال 633ق/1236م روی داد. در این زمان، پنج سال از مرگ جلالالدین خوارزمشاه گذشته بود. درگیریهای حنفیان و شافعیان در شهر، امکانات شهر را از میان برده بود. شافعیان شهر که در جریان جنگ سین تحقیر شده بودند، به دنبال تلافی بودند. در فتح اصفهان به دست مغولان، مسئله مهم سکوت منابع است. ابناثیر چند سال پیش از آن فوت شده بود. جوینی هم درباره این فتح سکوت کردهاست. خواجهرشیدالدین نیز بسیار گذرا از آن گذشته و جوزجانی به شرحی مبهم اکتفا کردهاست. شاید این بیتوجهی منابع متأثر از رقابت داخلی سرداران مغولی برای اهمیتندادن یا ثبتنکردن فتوحات رقیبان است (بویل، 1351: 147). تنها شرح مفصل ماجرا در قالب کمتر از یک صفحه که اتفاقاً تاریخ سال فتح را هم ذکر کرده، در شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید آمدهاست که در نوع خود بینظیر و ترجمه آن این است: «... پس از او [چنگیز] قاآن جای او را گرفت و جرماغون نیز در آذربایجان باقی ماند و جز تصرف اصفهان کاری برای آنها نمانده بود که در سال 627هـ.ق چندین بار بر آنجا فرود آمده بودند و با مردم آنجا جنگیده بودند و از دو طرف کشتار بسیار شده بود؛ ولی هیچ کدام به هدف خود نرسیده بودند تا اینکه در سال 633هـ.ق مردم اصفهان به دو گروه حنفی و شافعی تقسیم شدند و میانشان جنگهای پیوسته و تعصب آشکار بود. در این حال، گروهی از پیروان شافعی به یکی از ممالک تاتار که در نزدیکی و مجاورت آنها قرار داشت مراجعه کردند و به آنها گفتند: به سوی این شهر حرکت کنید تا آن را به شما تسلیم کنیم. این خبر که به قاآن پسر چنگیز، که حاکم آن زمان بود، منتقل شد، او سپاهی را از شهری که تازه بنا کرده بودند و فراترم نام داشت اعزام کرد. آن سپاه از جیحون عبور کردند و نیروهای کمکی هم به ایشان پیوستند. سرانجام در همان سال 633هـ.ق اصفهان را محاصره کردند؛ درحالیکه پیروان شافعی و حنفی در داخل شهر بر روی یکدیگر شمشیر کشیده بودند و بسیاری از آنها به قتل رسیده بودند و دروازه شهر گشوده شد و شافعیان براساس پیمانی که میان ایشان و تاتار بود دروازه را گشودند تا آنها حنفیان را بکشند و شافعیان را ببخشند. وقتی مغول وارد شهر شد از شافعیان آغاز کرده و همه را از دم تیغ گذراندند و پیمان را زیر پا گذاشتند. آنگاه حنفیان را کشتند و پس از آن دیگر مردمان را کشتند و زنان را به اسارت گرفته و شکم زنهای آبستن را شکافتند اموال را غارت کردند و دارایی توانگران را مصادره کردند. آنگاه آتشی افروختند و اصفهان را به آتش کشیدند تا به تلهایی از خاکستر تبدیل شد» (ابنابیالحدید، 2004: 363). جوزجانی از اقتدار قاضی صاعدی نوشته و یادآور شدهاست، اگر قاضی سپاهان شهید نشده بود، گرفتن اصفهان برای کفار مسلم نمیشد (جوزجانی، 1363: 2/190). جان وودز هم ترور رهبر مردم اصفهان و منحرفکردن آب زایندهرود را در تسلیم اصفهان موثر دانستهاست (woods, 1977: 49). سعدی شاعر معروف ایرانی از دیگر راویان فتح اصفهان است که در بوستان حکایتی را در قالب «نقل سقوط اصفهان»، از رفیق اصفهانی خویش آوردهاست.2 براساس پاورقی این نقل، بهویژه در ابیات پایانی، سعدی به موضوع هجوم وحشتناک و جنگ و بدعهدیهایی که باعث شکست در برابر مغول شد و نیز قضا و قدر و جبر روزگار اشاره کردهاست (سعدی، 1375: 136 تا 138).
حیات اجتماعی اصفهان در دوران فرمانروایی مغولان در تاریخ ایران، یورش تاتار مترادف با غارت و ویرانی است. حضور مغولان که از سال 616ق/1219م آغاز شده بود، با تخریب و ویرانی شهرهای دنیای اسلام، بهسرعت وارد حاشیه شرقی کویر شد و نیشابور را به ویرانی دچار کرد. یکی از دستورات مجموعه یاسای چنگیزی، بیتوجهی به زندگی شهری و منع مغولان از زندگی و سکونت در شهرها بود (رضوی، 1390: 163)؛ ازاینرو، مغولان از همان آغاز به زندگی شهری و شهرنشینان بدبین بودند؛ برای مثال، وقتی یکی از بخاراییان را در خراسان احوال پرسیدند، گفته بود: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند» (جوینی، 1385: 191). مهاجمان مغول این قاعده را در سایر شهرهایی که مقاومت کرده بودند، اجرا کردند. فتح اصفهان به دست مغولان، بهسختی و بهدنبال حملات متعدد صورت گرفت. نخستین یورش مغول به اصفهان در سال 621ق/1224م و دومین حمله آنان به این شهر در سال 625ق/1228م صورت گرفت. بالاخره در سال 633ق/1236م، اصفهان نه با جنگ بلکه با دعوتی که رئیس آلخجند از مغول به عمل آورد، تسلیم ایشان شد. اصفهان تسلیمشده بود؛ اما برخورد مغول با ایشان مانند شهرهای تسلیمنشده یا یاغی بود. از این جهت، در ایلغار مغولی، اصفهان تنها شهر تسلیمشده و ویرانشده به شمار میرود. این برخورد خشن و منحصربهفرد، بازتابی از عصبانیت مغولان در کوششهای ناموفق برای تصرف این شهر در فاصله حضورشان در ایران بود. برخورد مغول با جمعیت شهری اصفهان، از برخورد آنها در نیشابور چیزی کم نداشت. تأکید ابنابیالحدید بر قتل مردمان، اسارت زنان، دریدن شکم زنان، غارت و مصادره اموال توانگران و در نهایت به آتش کشیدن شهر نشان میدهد که شدت عمل مغولان در اصفهان از نیشابور کمتر نبودهاست (ابنابیالحدید، 2004: 363). رضوی فهرستی از شهرهای خراسان که در یورش مغول ویران شدهاند، ارائه کردهاست که این شهرها تا سالها پس از یورش مغول، گرفتار رکود و افسردگی بودند (رضوی، 1390: 89 تا 94). اصفهان در مرکز فلات ایران قرار داشت؛ اما مغول برای تصرف آن زحمت و رنج بیشتری برد. هفده سال تأخیر در تصرف این شهر به اراده مغول نبود، بلکه مقاومت مردم شهر و حضور و پشتیبانی مردم از جلالالدین خوارزمشاه باعث آن شد؛ بنابراین این مقاومت و پشتیبانی عواملی بود که مغول را برآن داشت، با اصفهان در وضع تسلیم همان برخوردی را کند که با نیشابوریان کرده بود. گزارشهای تاریخی از سالهای پس از تصرف اصفهان نشان میدهد که این شهر تا سالها بدون حاکم بودهاست و نبودن حاکم و دستگاه دیوانی علامتی برای رکود و انفعال است. سیفی هروی در مقدمه تاریخنامه هرات یادآور میشود که علت تحریرنشدن مسائل پس از حمله مغول، ویرانی کامل شهر هرات است و اینکه شهر حاکم نداشتهاست (سیفی هروی، 1381: 6). به نظر میرسد همین وضعیت بر اصفهان نیز حاکم بوده و فقدان اخبار تا سی سال پس از فتح، به همین علت بودهاست. نخستین حاکم انتصابی مغولان برای اصفهان در سال 661ق/1263م، یعنی 28 سال پس از سقوط این شهر، منصوب شد (تتوی، 1382: 4033). در این فاصله، بیگمان مأموران نظامی که از گذشتههای دور بهعنوان اهل شمشیر، قواعد دریافت مالیات و باج را از روی دفتر شخصی خود میخواندند، با زیادهخواهیهای خود، ستم و ویرانی اصفهان را مضاعف کردند. در این ارتباط، نام شرفالدین که از کارگزاران مغولی حاکم در این منطقه بود، آنچنان برای مردم شهر منفور بود که او را به کنایه شرّ فی الدین میخواندند. جوینی ضمن بیان ستمگریهای این مرد، یادآور میشود «مغولان فقط کشتار و ویرانی به بار میآوردند و غارت و باجستانی از مردم را نمیدانستند که این شرفالدین به آنها آموخت» (جوینی، 1385: 567 تا 577). در این وضعیت، شهر اصفهان ویران شده و اصناف از هم پاشیده و مردم نیز پراکنده و ساختار حیات شهری بهکلی منهدم شده بود. بیگمان بخشی از مردم اصفهان به عادت دیرینه خود، به اطراف گریختند. سقوط تجارت اصفهان که پس از کشتار بازرگانان شافعی منسوب به آلخجند کلید خورده بود، اکنون به افول قطعی کشیده شد. در این زمان، کشاورزی اصفهان هم آسیب فراوان دید. شهر اصفهان که در تمام دورههای تاریخی صورت باغ شهر داشت و کشاورزیاش را حفظ کرده بود (رفیعی مهرآبادی، 1352: 64 تا 87)، اکنون ویران شده بود. زوال اصفهان محدود به تجارت و صنعت و کشاورزی نبود، بلکه حمله مغولی و پیامدهای آن تمامی کارکردهای شهری را از اصفهان گرفت. پس از حمله، اداراهها و نهادهای حکومتی اصفهان توان امنیتی و اقتصادی و فرهنگی خود را از دست دادند و سازههای ارتباطی نیز ویران شد تا توزیع و ارتباط هم قطع شده و سکوتی مرگبار بر این شهر حاکم شود. این وضع ناگوار، به جز در دورههای کوتاه، تا پایان ایلخانان برقرار بود. بهاءالدین جوینی (حک661 تا 678ق/1263 تا 1279م) نخستین حاکم رسمی شهر پس از ایلغار مغولان در اصفهان است که در روزگار حکومت خود، سختگیریهای وحشتناکی کرد تا با ایجاد نظم، به آشفتگیهای ایلغار پایان دهد (خواندمیر، 1380: 3/109). در دوران الجایتو (702 تا 716ق/1303 تا 1316م) که ساوجی و رشیدالدین وزارت را به عهده داشتند، در انتظام شهر و رونق بازار و رسیدگی به تأسیسات شهری اقداماتی شد؛ اما پس از آن، تا پایان ایلخانان این چراغ خاموش ماند. رشد گروههای فتیان و کلوها که به شکل خودجوش، برای انتظام امور شهری جای دولت را میگرفتند (ابنبطوطه، 1376: 247) نیز نشان دیگری از آشفتگی در امور انتظامی شهر است. حمله مغولان و تثبیت ایشان در ایران دورههای مختلفی دارد که در این دورهها، عملکرد مغولان متفاوت است. حضور مغولان در اصفهان و کارکرد ایشان در این منطقه نیز از همین قاعده پیروی میکند. ازاینرو، میتوان زندگی شهری اصفهان را از دوران حمله مغول تا فروپاشی ایلخانان به پنج دوره تقسیم کرد: . دوران نخست از سقوط اصفهان تا رویکارآمدن بهاءالدین جوینی در سال 661ق/1263م که ویرانی و رکود و افسردگی حاکم است. در این دوره، اصفهان حاکم مشخص و مأمور نداشت و شهر تعطیل و زندگی شهری از هم گسیخته و مردمان پراکنده و متواری بودند؛ . دوران دوم از آغاز حکومت بهاءالدین در سال 661ق/1263م تا مرگ او در سال 678ق/1279م که این دوران با سختگیریهای بهاءالدین آغاز شد. بهاءالدین علاقهمند بود که با سختگیریهای خود، آشفتگیهای پس از یورش و غارت مغول را نظم دهد. در این دوران، بحرانهای بزرگی در زمینه مالکیت و تصاحب اماکن بیصاحب و نیز اموال دولتی و زمینهای کشاورزی روی داده بود و کسانی از سر زیادهخواهی خود، شهر را با ناامنیهایی آشفته کرده بودند. بهاءالدین با اقدامات سختگیرانه خود، این بخش را سامان داد (خواندمیر، 1380: 3/109؛ لین، 1389: 291). نشانه این انسجام در زندگی شهری، در توجه بهاءالدین به دانشمندان یافته میشود. توجه خواجه نصیرالدین به او (صفا، 1378: ج3ب1/42) و جمعشدن شاعران مهمی همچون مجد همگر، پوربهای جامی و بدرالدین جاجرمی در دربار بهاءالدین (لین، 1389: 292؛ صفا، 1378: ج3ب1/530 تا 560؛ رضوی، 1392: 44 تا 46)، نشان میدهد که او در انسجام زندگی شهری تا حدودی موفق شدهاست و مشکلات امنیتی مسئله اول حکومت بهاءالدین نیست، بلکه او به دانش و شعر و ادب که مرحله بعد از کارزار است نیز اعتنا میکند (خواندمیر، 2535: 271)؛ . دوران سوم از مرگ بهاء الدین در سال 678ق/1279م تا روی کار آمدن غازان خان در سال 694ق/1295م که در این دوره، خاندان شمسالدین جوینی در کانون بغض حکومت ایلخانی قرار گرفت و به اقدامات ایشان در اصفهان بیتوجهی شده و اموال ایشان تصرف شد. در این دوران، بهویژه در زمان ارغون (حک683 تا 690/1291م)، اصفهان دوباره گرفتار آشوب و هرجومرج شد. شدت این آشوبها تا جایی رسید که در سال 690ق/1291م، پس از مرگ ارغون، شهر اصفهان به تصرف الوار درآمد و غارت شد (آیتی، 1383: 140). پس از آن، در زمان گیخاتو، محمد ایداجی به اصفهان اعزام شد تا این شهر را تصرف کند (تتوی، 1382: 4228)؛ . دوران چهارم از آغاز حکومت غازان در سال 694ق/1295م تا مرگ الجایتو در سال 716ق/1316م که در آن، اصفهان روی رشد و رونق را به خود دید. مدتی پیش از غازانخان، ایداجی به حکومت این شهر منصوب شده بود و غازان هم حکومت او را تمدید کرد (رشیدالدین فضلالله، 1940: 43). ایداجی ده سال حاکم اصفهان بود. در این دوران، نسیم اصلاحات غازانی به اصفهان هم رسید و کشاورزی و زندگی شهری و تجارت رونق گرفت. اصفهان در اصل، به اندازه شهرهای مهم خراسان خسارتدیده بود؛ اما بهسرعت توانست خود را همپای شهرهای بزرگ و مهم کشور در غرب مملکت ایلخانی برساند؛ . دوران پنجم از بهقدرترسیدن ابوسعید بهادر تا فروپاشی ایلخانان و چهبسا تا سال 750ق/1349م که در آن، رونق و فعالیتی ایجاد نشد. در این دوران، اصفهان دوباره آماج حملات کشورگشایان محلی بود. در این دوره، اصفهان چندینبار دستبهدست شد. در اواخر حکومت ابوسعید، اصفهان حاکم مشخصی نداشت و به عبارتی، رها شده بود تا اینکه جمعی از امرای محلی و کلانتران به قصد انتظام شهر اداره آن را به دست گرفتند (حافظ ابرو، 1380: 73). اصفهان از حملات مغولان آسیب فراوان دید؛ اما برخورداری از موقعیت جغرافیایی مناسب و شبکه راههای مساعد و همدستی مدیریت تثبیتشده مغولان در دوران دوم و چهارم، بهسرعت آن را بازسازی کرد؛ بهگونهایکه نه در حد دوران سلجوقی بلکه تا حدودی انسجام شهری گذشته را به دست آورد. وجود گروههای اجتماعی مؤثر در انتظام شهری و صنوفی مانند کلانترها و بزرگان محلی نشان میدهد که اصفهان در دوران غازانخان احیا شدهاست (رضوی، 1390: 187). در همین ارتباط، زکریای قزوینی از سفالینههای ارزشمند و منسوجات عالی آن نوشتهاست که از بهرونقافتادن صنعت در این شهر حکایت میکند (قزوینی، 1373: 356). صادرات انواع صیفیجات خشک از اصفهان به ممالک همجوار نیز، نشان از رونق تجارت در این شهر است (اشپولر، 1386: 433).
پیامدهای ایلغار مغولان در اصفهان زوال حیات اقتصادی تصرف و ویرانی و نسلکشی مغول در اصفهان، زوال اقتصادی و اجتماعی عظیمی را موجب شد. شدت عمل مهاجمان در اصفهان صاحبان صنایع و حرفههای فراوانی را از میان برد، تجار و صاحبان سرمایه کشته شدند، ارتباطات اقتصادی و تجاری نابود شد و رابطان تجاری و تولیدکنندگان کالاها از میان رفتند. کشتار جمعیت در اصل نابودی قشر تولیدکننده بود. ازآنجاکه اقتصاد آن زمان اغلب بر پایه مالیات کشاورزی بود، نابودی نیروی انسانی میتوانست به درآمدهای مالیاتی بخش کشاورزی ضربه وارد کند. این امر طبیعی بود که فاتحان در نوع زندگی، با مردم مناطق مفتوحه همچون اصفهان، مشابه نباشند؛ برای مثال، مغولان زمینهای کشاورزی را به چرای دامهای خود میسپردند یا در آنجا چادر میزدند (پطروشفسکی، 1344: 1/91). این ایلغار با قتلعام و تخریب و آتشسوزی شهر همراه بود (ابنابیالحدید، 2004: 363) و به تبع آن، ساکنان شهر کشته شده و مختصری نیز به فرار موفق شدند؛ ازاینرو، گسست اجتماعی را نیز باعث شد. از بزرگترین خساراتی که مغولان به اقتصاد ایران وارد کردند، نابودی شبکههای آبیاری بود. پس از یورش مغول، از شبکه ارزشمند و حسابشده تقسیم آب زایندهرود خبری نیست و معلوم نیست این شبکه چه عاقبتی پیدا کرد؛ اما درباره قنوات که مهمترین منبع آب برای کشاورزی بودند، مشخص است که مغولان برای یافتن فراریان به تخریب آنها پردختهاند. مغولان به اخذ باقاعده مالیات اعتقاد نداشتند و هر از گاهی نیز با درهمریختگی اوضاع، دوباره ترکتازی و غارت را از سر میگرفتند (رضوی، 1390: 88). شرفالدین مأمور مغولان برای عراقعجم بوده و حتی مأمور استیفای شهرهایی از خراسان هم بود. شرفالدین تصور میکرد که اصفهان ویرانشده باید به اندازه اصفهان پیش از حمله مغول، برابر آنچه در دفاتر دیوانی نقل شدهاست، مالیات بپردازد. ازاینرو سختگیریهایی کرده که مأموریت مغولان را در ویرانی اصفهان تکمیل کرد (جوینی، 1385: 567 تا 577). مستوفی در گزارشی که بیش از صد سال پس از حمله مغول به اصفهان، از مالیات این شهر آورده، افت شدید درآمدهای مالیاتی این شهر را یادآور شدهاست: «حقوق دیوانی ولایت عراق در سنه خمس و ثلاثین خانی، سیوپنج تومان به جامعه الحساب درآمد و نسخهای دیدم به خط پدر جدّم، مرحوم امینالدین نصر مستوفی که در عهد سلاجقه مستوفی دیوان سلاطین عراق بوده و عراقعجم را دو هزار و پانصدوبیست تومان و کسری این زمان حاصل بودهاست و اکنون جهت تخریب ولایات به این قدر آمده. تومانین اصفهان در او، سه شهر است: اصفهان و فیروزان و فارفاآن» (مستوفی، 1381: 89) پطروشفسکی با شاخص قراردادن گزارش مستوفی و مقایسه مالیات شهرها پیش از حمله مغول با گزارش مالیاتی دوران مستوفی در سال 740ق/1340م، مینویسد: مالیات اصفهان پیش از مغول 000,200,25 دینار ایلخانی بود؛ درحالیکه در پایان حکومت ایلخان، با وجود توسعه ناشی از اصلاحات غازانی، به عدد 600,351,2 دینار مغولی رسید که حدود 90 درصد کاهش را نشان میدهد (پطروشفسکی، 1344: 1/176). از جمله خسارات مهم ایلغار مغول در بخش کشاورزی، تبدیل زمینهای دولتی به اشرافی بود. پس از حمله مغول و در نتیجه هرجومرج موجود، مالکیت زمینهای کشاورزیِ منسوب به دولت قدیم، در اختیار کسانی قرار گرفت که از معرکه مغولی جان سالم به در برده و توانسته بودند این زمینها را در اختیار بگیرند (پطروشفسکی، 1344: 1/181). این اشخاص ماجراجو همچنین با تصرف زمینهای بیمالک، مجموعههای مالکیتی کوچکی تشکیل دادند. اگر در اصفهان هم به مانند دیگر نواحی ایران، این اتفاقات افتاده باشد، طبیعی است که آثار مخربی درپی داشتهاست. یکی دیگر از خسارات حمله مغول در منطقه کشاورزی اصفهان، ویرانشدن روستاها و تبدیل روستاییان به جماعات کوچنشین بود. آنها در این شکل از زندگی میتوانستند امنیت بیشتری داشته باشند. بهطور کلی، حمله مغول به اقتصاد اصفهان در بخش صنعت و کشاورزی، خسارات جبرانناپذیری وارد کرد؛ اما موقعیت مساعد اصفهان، به مرور زمان، این خسارات را تا حدودی جبران کرد و حیات اقتصادی اصفهان دوباره به رونق افتاد. مانند حیات شهری، اقتصاد اصفهان نیز از زمان تصرف شهر تا پایان حکومت ایلخانان، پنج دوره را طی کرد که در بخش زوال حیات شهری درباره آن تذکر داده شد. در دوره اول که به دنبال ایلغار تا سی سال پس از آن بود، اقتصاد اصفهان دچار رکود شد که در اثر سختگیریهای بهاءالدین محمد جوینی که از سال 661 تا 678ق/1263 تا 1279م حکومت کرد، این وضع آشفته و راکد کمی سامان گرفت و به رونق افتاد. در دوران پس از بهاءالدین تا آمدن غازانخان در سال 694ق/1295م، دوباره اصفهان آشفته شد. اصلاحات غازانخان در بخش صنعت و کشاورزی اصفهان رونقی ایجاد کرد که تا دوران ابوسعید بهادر ادامه یافت؛ ولی پس از آن، از این سرعت در رونق کاسته شد. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در دوران غازانخان، اقدامات اصلاحی مهمی در بخشهای مالیاتی انجام داد. او زیادهخواهیهای مأموران مالیاتی را منع کرد تا بازرگانان با امیدواری بهتری کار کنند. در نامه خواجه رشیدالدین به صدرالدین محمد ترکه درباره مالیات اصفهان آمدهاست: «... خواجه علی فیروزی را که مردی جَلد و کاردان و کافی و عادل است بدانجا فرستادیم تا در حضور آن جناب مجدداً قانون المده اصفهان بسته و دفاتر قدیم را که در زمان اتراک جابر و بیتکچیان ظالم پیداشده بشوید و مقرر کردهایم که اهالی اصفهان از مزروعی ده یک و از تمغا ده نیم به نواب دیوان جواب گویند و فرمودهایم که رسمهای محدث چون تمغای چوب، تمغای صابون و فواکه و اقمشه که در اصفهان میسازند بهکلی براندازند و از متون جراید و روی دفاتر پاک کنند» (رشیدالدین فضلالله، 1945: 33). اقدامات خواجه رشیدالدین در رونق حیات اقتصادی شهرها تأثیر فراوان داشت. این اقدامات به معنی کاهش مالیات تا حدود نصف بود (گرانتوسکی و دیگران، 1359: 225). شاید همین اقدامات بود که رونق بخشهای بازرگانی و صنعت و کشاورزی را به دنبال داشت (پطروشفسکی، 1344: 1/190) و از آن، بهعنوان احیای اصفهان یاد میشود. فراموش نشود که پس از اسلامآوردن مغولان، تصور مردم این بود که مالیات اسلامی را به دولت اسلامی میپردازند.
گسست در حیات اجتماعی پیش از ایلغار مغول، طبقات و گروههای مختلف اجتماعی در اصفهان حضور داشتند که در نوع خود، در فضای شهری اصفهان تأثیرگذار بودند. آلخجند و آلصاعد دو خاندان مؤثر و تصمیمگیرنده برای شهر بودند. آلخجند به امید غلبه بر رقیب داخلی، دروازه شهر را به روی مغولان گشودند؛ اما مغولان به تساوی، هر دو طایفه را از صحنه سیاسی و اجتماعی بیرون کردند. شدت کشتار مغول از این دو خاندان، تا آنجا بود که پس از ایلغار مغول، نامی از آلخجند نماند. از خاندان آلصاعد هم تا سال 692ق/1293م، یعنی حدود شصت سال پس از تصرف اصفهان به دست مغول، خبری نیست (آیتی، 1383: 141). هجوم ویرانگر مغول و کشتار جمعیِ مردم تا حدی بود که شکم مادران را میدریدند و فرزندان ایشان را میکشتند. تخریب شهر و آتشزدن آن قیامتی در شهر ایجاد کرده بود که هیچکس آمادگی شنیدن آن را نداشت. این کشتار نسلکشی وحشتناکی بود که بسیاری از خانوادهها را از میان برد و بسیاری از ایشان را فراری داد. شاید وضعیت تا آنجا پیش رفت که وقتی فراریان به شهر بازگشتند، هیچگاه اقوام خود را ندیدند و خانوادههای فراری یکدیگر را نیافتند. بالاخره مسائل مالی و اجتماعی وحشتناکی به دنبال آن روی داد که در تاریخ اصفهان اهمیت فراوانی دارد. کمالالدین اسماعیل که خود شاهد ماجرای قتلعام مغولان در اصفهان بود، شدت فاجعه را در این رباعی توضیح میدهد (کمال اسماعیل، 1348: 964). کــو دیده کــه تا بر وطــن خود گـرید
درونگرایی در معماری منازل اصفهان «شهری است بر هامون نهاده» که دفاع طبیعی بر آن متصور نبود. دیوار اصفهان که در زمان علاءالدوله کاکویه ساخته شد، در برخی از دورهها خساراتی دید که بهزودی جبران شد. باروی شهر اصفهان در دوران بعد از ملکشاه تا یورش مغولان، چندین مرحله دفاع از مردم اصفهان را بهخوبی انجام داد که آخرین آن حفظ شهر در برابر مغولان بود. در هیچیک از حملاتی که در طول دوران اسلامی تا آمدن مغول انجام شد، مردم شهر اصفهان قتلعام نشدند. این مسائل باعث میشد تا مردم احساس امنیت کنند و خانههای باز داشته باشند؛ اما پس از ایلغار مغولان، وضعیت متفاوت شد. حداقل تا سی سال پس از حمله مغول، شهر اصفهان انسجام لازم را به دست نیاورد (تتوی، 1382: 4033). این به معنی اوج رکود و گسست حیات شهری است. صاحب تاریخ وصاف از سختگیریهای خواجه بهاءالدین دفاع کرده و یادآور شدهاست که وقتی بهاءالدین مُرد، بار دیگر ناامنی و قتل به اصفهان بازگشت و آشوبی درگرفت که تعداد کشتههای آن آشوب از تعداد کشتهشدگان دوران بهاءالدین بیشتر بود (آیتی، 1383: 43). گزارشهای تاریخی نشان میدهد که پس از حمله ویرانگر مغول وضعیت اصفهان، به جز در مقاطعی بسیار کوتاه، هرگز آرام نشد. هنوز زخم حمله مغول برجا بود که تیمور از اصفهان ویرانهای ساخت و در اطراف آن کلهمنار برپا کرد. تکرار حملات و بیدفاعی اصفهان، به مرور زمان، مردم را به شیوه دفاع غیرعامل در معماری منازل مسکونی سوق داد. درونگرایی که تا حدودی امنیت شخصی افراد را تأمین میکرد، در معماری منازل مسکونی اصفهان تحولی ایجاد کرد که در دورههای بعد و تا اواخر قاجار، بهعنوان معماری بومی اصفهان شناخته میشد. مسئله بسیار مهم در خانههای سنتی اصفهان، درونگرایی در بنا و استفاده از تزیینات است. در این الگو، فضای بیرونی منزل تزیین نمیشد، هیچ پنجرهای رو به بیرون از منزل نبود و تمامی نور لازم از حیاط مرکزی گرفته میشد. ورودی غیرمستقیم از طریق هشتی یا دالان، برای امنیت بیشتر و محدودکردن دید مستقیم در نظر گرفته میشد. مردم از بیم شناختهشدن و غارتی که ممکن بود توسط حکومتیان دوران مغول و پس از آن یا اقوام بیرونی صورت بگیرد، بهطور معمول میکوشیدند تا همه نماهای زیبا را در معرض دید عام نگذارند؛ زیرا هر از گاهی مأموران مالیات و داروغگان حکومتی به بهانههای مختلف سرمایه آنها را به تاراج میبردند (سلطانزاده،1362: 150). درِ ورودی خانههای مسکونی اصفهان که از چوب قطور ساخته شده بود نیز، تداعیکننده وجه امنیتی بود. ساختار قطور درب ورودی و تزیینات آن که شباهت به تزیینات لباس جنگاوران داشت، از اهمیت امنیت برای صاحب آن حکایت میکرد. در منازل مسکونی سنتی اصفهان، «پستو»، برای نگهداری غلات و لوازم دیگر در گوشههای ناقص ساختمان تعبیه میشد. در منازل، غیبگاه یا گنجخانه هم برای افزایش ضریب امنیت تعبیه میشد. نگارنده در مصاحبه میدانی، گزارشهایی تهیه کردهاست که نشان میدهد در سالهای قحط و یورش، بهطور معمول غیبگاهها در کانون توجه یاغیان و غارتگران بودهاست و دزدان برای یافتن غیبگاه در منازل متصرفی، با سرنیزه و مانند آن به دیوارها میزدند تا از طریق صدا، متوجه محل غیبگاه شوند. مردم هم برای نامشخصبودن غیبگاه، میکوشیدند به جای تیغه نازک، دیوار غیبگاه را با خشت کامل تیغه کنند تا صدای بم آن دزدان را از محل آن آگاه نکند. نارسایی فرهنگی و زوال اخلاقی حمله ویرانگر مغول به اصفهان و غارت و نسلکشی آنها، شهر را به گسست حیات اجتماعی و تفرقه قومی دچار کرد. این مشکلات عوارض متعددی در حوزههای مختلف، برای اصفهان فراهم کرد. نخستین ضربه مغول بر پیکره فرهنگ ایران، کشتار دانشمندان و ادیبان و بهدنبال آن، ویرانی مراکز فرهنگی مانند مدرسهها و کتابخانهها بود. مغولان اهل علم و معرفت نبودند و به ارواح و شیاطین اعتقاد داشتند. عالمان و دانشمندان، مگر برای ضرورت، چندان جایگاهی در نزد مغولان نداشتند (جوینی، 1385: 152). از مهمترین عوارض حمله مغول در اصفهان، تأثیرات فرهنگی حضور ایشان بود. با ورود خشونتبار مغولان به اصفهان، این شهر به یکباره رونق ادبی و فرهنگی خود را از دست داد. اطلاعات موجود درباره خسارات فرهنگی مغول در اصفهان بسیار کم است؛ اما ازآنجاکه عملیات مغول در خراسان با تفصیل گزارش شدهاست و اصفهان تنها شهر در عراقعجم بود که مانند شهرهای خراسان ویران و سوزانده شد، میتوان به قرینه تصور کرد که مغول در اصفهان کتابخانهها را ویران کرده و اهل علم را با بیاحترامی تمام کشتهاست. شاید سرنوشت کمالالدین اسماعیل (567 تا 635ق/1172 تا 1238م)، شاعر خوشذوق اصفهانی، تنها نمونه گزارششده از دانشمندان و ادیبان کشتهشده به دست مغول در این شهر است. بیگمان، خاندانهای آلصاعد و آلخجند هر کدام برای تقویت مبانی مذهبی خود، مدارسی داشتند و هر مدرسه برای خود، تأسیسات و موقوفاتی داشت. از سرنوشت هیچیک از این مدارس پس از یورش مغول، خبری در دست نیست. خسارت بزرگ دوران مغول در بخش اقتصاد آموزشی، از میانرفتن موقوفاتی بوده که منبع درآمد و پشتوانه مالی نظام آموزشی بود (کسایی، 1376: 311). این وضعیت در کنار ناامنی شدید، سبب شد تا دانشمندانی که از شمشیر مغول جان سالم بهدربرده بودند، به مناطق امنتر کوچ کنند. برخی از شعرای اصفهان به شیراز گریختند. نظام اصفهانی که از شعرای اشرافی اصفهان بود و مدح آلخجند میگفت، به شیراز رفت (صفا، 1378، ج3ب1: 388). در دوران بهاءالدین جوینی رونقی ایجاد شد؛ اما پس از آن، دوباره رکود در بازار ادبی اصفهان حاکم شد؛ تاجاییکه به اعتبار این خاموشی، چلکوفسکی معتقد است که اصفهان وضعیت مناسبی برای رونق ادبی در خود نداشتهاست. او معتقد است اصفهانیان بیشتر اهل عمل و واقعگرایی هستند تا تخیل و ازآنجاکه شعر زاده تخیل است، ربطی و رونقی در اصفهان نداشتهاست (چلکوفسکی، 1385: 122). پس از یورش مغول، با افول ادبیات و مدارس، بازار خانقاهها گرم شد و گوشهنشینی که به عبارتی نشان از تسلیم در برابر وضع موجود بود، اوج گرفته و تصوف جای تفلسف را گرفت. این نوع نگاه که از قرن پنجم قمری و با ورود سلجوقیان در ایران پاگرفته، اکنون رونقی بسزا یافته بود. ضرورتی که شافعیان برای مقابله با حریف خردگرای خود در گروه اسماعیلیان تشخیص داده بودند، در نهایت به رواج اندیشه عرفانی و تهافت الفلاسفه نویسی منتهی شده بود (هولت، 1378: 218). بیگمان این وضعیت درونگرایانه و گرایشهای عرفانی، در سطحی نگر شدن مردم و خرافه گرایی و عقل ستیزی ایشان مؤثر بود و پویایی و پایایی را از جامعه گرفت. اما پس از حمله مغول، عرفان و درونگرایی نقش مؤثری در کاهش آلام مردم در برابر وضع ایجاد شده داشت. دنیاگریزی عارفان در دلکندن مردم از دنیایی که مغول گرفته و ویران کرده بود، مؤثر بود. مغولان که خود به جادو و قضا و قدر اعتقاد داشتند (جوینی، 1385: 152)، این وضع را تقویت کردند. در این دوران، در واقع گرایش به تصوف هم آرامبخش بود و هم صورت اعتراضی داشت (بیانی، 1387: 255). ازاینرو، بازار خانقاهها و پیران گرم شد و فصلی از تاریخ ایران را به خود اختصاص داد. از جمله پیران معروف که در این دوران در هدایت فرهنگی مردم اصفهان مؤثر بودند، میتوان به پیربکران در قرن هفتم و عموعبدالله از عرفای قرن هشتم اشاره کرد. در دوران صدرالدین، فرزند شیخ صفیالدین، مردم اصفهان از شیخ نماینده و خلیفه خواستند و شیخ صدرالدین هم اسماعیل را اجازه توبه داد و به اصفهان فرستاد (مرتضوی، 1370: 323).
کاهش منازعات مذهبی و انتظام اجتماعی در کنار پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بازدارندهای که هجوم و حاکمیت مغول در اصفهان داشت، باید از یک پیامد تقریباً مثبت حاکمیت آنها در ایران و بدون تردید در اصفهان یاد کرد و آن همانا کاهش منازعات مذهبی و ایجاد وفاق نسبی در حیات اجتماعی بود. در اوضاع رونق و فضای امن و امان، مدارای اعتقادی مغول میتوانست در وفاق اجتماعی شهر سهم مؤثری برجای گذارد؛ اما در همین دوران، زوال نیز نقش خاصی داشت و میتوانست در کاهش منازعات فرقهای و انسجام نسبی اجتماعی اثرگذار باشد. چنانکه آمد، اخبار فراوانی درباره اختلافات مذهبی در دوران پیش از یورش مغولان به ایران مو جود است. اسماعیلیانِ خردگرا و معتزلی در برابر سنیان از یک سو و حنفیان و شافعیان از گروه اهل تسنن از سوی دیگر، حدود دویست سال در تاریخ ایران با یکدیگر جدال داشتند. شدت این درگیریها، بهویژه در قرن هفتم، تا جایی بود که درگیریهای درونشهری طرفداران هر گروه، شهرها را به ویرانی کشانده بود. متولیان هر گروه با بسیج طرفداران خویش، میکوشیدند نیروهای طرف مقابل را از میان بردارند. بیگانهبودن مغولان و فقدان اشتراکات اعتقادی ایشان با ایرانیان، سبب شد تا تعصبی برای مذاهب موجود در ایران نداشته باشند. که با حمله مغولان، طبقات برگزیده و متولیان مذاهب متلاشی شدند و برپاکنندگان نزاعهای مذهبی از میان رفتند. عاملان دعواهای مذهبی از میان رفتند و مردم فقیر و بدبخت و آواره شدند و انگیزههای مذهبی ایشان کاهش یافت و گرایش به تصوف و استمداد از پیران برای پذیرش وضع موجود، امری طبیعی شد. در فاصله پس از حمله مغول تا رویکارآمدن غازانخان، انسجام اجتماعی از نظر مذهبی درخور ملاحظه نبود؛ اما به مرور زمان، انتظام اجتماعی تقویت شد. در طول حکومت مغولان، احترام به سادات و دراویش رونق گرفت. هولاکو ضمن فرمان خود، شیخان و علویان و قضات را امان داده بود (جوینی، 1385: 796). این طرز نگاه به سادات از همان آغاز امتیازی بود برای این طبقه تا در امنیت زندگی کنند. از زمان غازانخان به اینسو، مذهب تشیع و سادات علوی در کانون توجه قرار گرفتند. غازانخان دستور داد تا در اصفهان، برای سادات دارالسیاده بسازند و موقوفاتی هم برای آن مشخص کنند (میرجعفری، 1389: 109).
نتیجه اقلیم مناسب اصفهان و کشاورزی پررونق آن سبب شدهاست تا همواره، این خطه بهعنوان مهمترین منطقه در قلب فلات مرکزی ایران به حساب آید. رونق اصفهان در دوران اسلامی و پایتختی آن در دوران آلبویه و سلجوقیان، این شهر را به اوج شکوه رسانید؛ اما اختلافات طبقاتی موجود، درگیریهای میان جانشینان ملکشاه سلجوقی و درگیریهای مذهبی میان آلصاعد و آلخجند این شهر را از رونق انداخت. آوازه رونق اصفهان که پیش از این هم شهر را عرصه تاختوتاز جهانگشایان کرده بود، مغولان را چنان شیفته تصرف و غارت آن کرد که پس از سه بار یورش، با بهرهگیری از اختلافات درونی، بالاخره توانستند شهر را تصرف و غارت کنند. اصفهان از جمله شهرهایی بود که تسلیم مغولان شد؛ اما مردمش قتلعام شدند و شهر ویران شد. حضور ویرانگر مغولان در اصفهان و نسلکشی و ایجاد گسست در زندگی اجتماعی باعث شد تا نیروی کار تحلیل رود و با ویرانی شبکههای آبیاری، کشاورزی رو به افول نهاد و در پی آن، صنعت و تجارت اصفهان نیز خسارات جبرانناپذیری متحمل شد. این عوامل تا آنجا در زوال حیات اقتصادی نقش داشت که درآمدهای مالیاتی دولت را تا 90درصد کاهش داد. ازمیانرفتن مدارس دینی و موقوفات نیز از جمله خسارات مغول برای اصفهان بود. البته فارغبودن مغولان از تعصبات مذهبی و بیگانهبودن ایشان با عقاید مسلمانان باعث شد تا به اختلافات مذهبی وارد نشوند؛ بنابراین در زمان ایلخانان، اختلافات مذهبی کاهش یافت. اقدامات ایلخانان مغول، بهویژه سختگیریهای بهاءالدین جوینی و تنظیمات غازانخان، باعث شد تا با خروج اصفهان از رکود، بخش کوچکی از خسارات جبران شود؛ اما خسارات کلی ایلغار مغول در اصفهان جبران نشد و تا زمان صفویه، اوضاع اقتصادی و اجتماعی آن سامانِ لازم را پیدا نکرد.
پینوشت
جدول شماره1 رویدادهای مهم اصفهان از قرن ششم قمری تا حمله مغول
جدول شماره2 منازعات فرقهای اصفهان پیش از ایلغار مغول
1. هماکنون نیز آثار اعیانیبودن و عوامیبودن این دو محله، در آثار باقیمانده از منازل و تاسیسات شهری بهطور کامل مشهود است. 2. شرح سقوط اصفهان در بوستان سعدی: مرا در سپاهان یکی یار بود ه جنگاور و شوخ و عیار بود | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
. ابنابیالحدید، عزالدین ابیحامد، (2004)، شرح نهجالبلاغه، تصحیح الشیخ حسینالاعلمی، ج4، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات. . ابناثیر، عزالدینعلی، (1371)، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، تهران: موسسه مطبوعاتی علمی. . ابنبطوطه، شمسالدین عبدالله، (1376)، سفرنامه ابنبطوطه، ترجمه محمد موحد، ج1، تهران: آگاه. . ابنخلدون، عبدالرحمن، (1363)، تاریخ ابنخلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، 6ج، تهران: فرهنگی. . ابنفندق، علیبنزید بیهقی، (1361)، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، تهران: کتابفروشی فروغی. . اشپولر، برتولد، (1369)، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، 2ج، تهران: علمی و فرهنگی. . اقبال آشتیانی، عباس، (1364)، تاریخ مغول، تهران: امیرکبیر. . آیتی، عبدالمحمد، (1383)، تحریر تاریخ وصاف، تهران: پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی. . بلاذری، احمدبنیحیی، (1367)، فتوحالبلدان، ترجمه محمد توکل، تهران: نقره. . بیانی، شیرین، (1387)، مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، تهران: سمت. . بناکتی، ابوسلیمان داودبنابیالفضل محمد، (1348)، روضهاولوالالباب فی معرفهالتواریخ والانساب (تاریخ بناکتی)، تصحیح جعفر شعار، تهران: انجمن آثار ملی. . بنداری اصفهانی، فتحعلی، (1356)، تاریخ سلسله سلجوقی، ترجمه محمدحسین جلیلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . پطروشفسکی، ایلیا، (1363)، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران: پیام. . ــــــــــــــــــ، (1344)، کشاورزی و مناسبات ارضی ایران در عهد مغول، ترجمه کریم کشاورز، 2ج، تهران: دانشگاه تهران. . تاریخ آلسلجوق در آناطولی، (1377)، تصحیح نادره جلالی، تهران: میراث مکتوب. . تتوی، قاضیاحمد و آصفخان قزوینی، (1382)، تاریخ الفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمی و فرهنگی. . جوزجانی، منهاجالدین سراج ابوعمر عثمان، (1363)، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. . جوینی، علاءالدینعطاملک، (1385). جهانگشای جوینی، تصحیح محمد قزوینی و سیدشاهرخ موسویان، تهران: دستان. . چلکوفسکی، پیتر، (1385)، ادبیات ایران پیش از صفویه، ترجمه محمدتقی فرامرزی، مجموعه مقالات اصفهان در مطالعات ایرانی، به کوشش رناتا هولود، ج1، تهران: فرهنگستان هنر. . حافظ ابرو، عبداللهبنلطفالله، (1380)، زبدةالتواریخ، تصحیح سیدکمال حاج سیدجوادی، ج1، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. . خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدین، (1380)، حبیبالسیر، 4ج، تهران: خیام. . راوندی، محمدعلیبنسلیمان، (1364)، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، تصحیح محمد اقبال، تهران: امیرکبیر. . رشیدالدین فضلالله، (1940)، تاریخ مبارک غازانی، تصحیح کارل یان، هرتفورد (انگلستان): استفن اوستین (اوقاف گیب). . ــــــــــــــــــ، (1386)، جامعالتواریخ آلسلجوق، تصحیح محمد روشن، تهران: میراث مکتوب. . ـــــــــــــــــــ، (1386)، جامعالتواریخ بنیاسرائیل، تصحیح محمد روشن، تهران: میراث مکتوب. . ـــــــــــــــــــ، (1945)، مکاتبات رشیدی، جمعآوری مولانامحمد ابرقوهی، به اهتمام محمد شفیع، پنجاب: بینا. . رضوی، سیدابوالفضل، (1390)، شهر، سیاست و اقتصاد در عصر ایلخانان، تهران: امیرکبیر. . رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم، (1352)، آثار ملی اصفهان، تهران: انجمن آثار ملی. . زیدری نسوی، نورالدین محمد، (1366)، سیره جلالالدین یا تاریخ جلالی، ترجمه محمدعلی ناصح، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: سعدی. . سعدی، شیخمصلحالدین، (1375)، بوستان، تصحیح و توضیح غلامحسین شکوهی، تهران: خوارزمی. . سلطانزاده، حسین، (1362)، روند شکلگیری شهر و مراکز مذهبی در ایران، تهران: آگاه. . سیفی هروی، سیفبنمحمد، (1381)، پیراسته تاریخنامه هرات، تصحیح محمد آصف فکرت، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. . صفا، ذبیحالله، (1378)، تاریخ ادبیات در ایران، 8ج، تهران: فردوس. . طبری، محمدبنجریر، (1375)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج1و4و5، تهران: اساطیر. . فیشر، ویلیام بین، (1386)، تاریخ ایران کمبریج، ج1 سرزمین ایران، ترجمه تیمور قادری، تهران: امیرکبیر. . قزوینی، زکریابنمحمدبنمحمود، (1373)، آثارالبلاد و اخبارالعباد، ترجمه جهانگیرمیرزا قاجار، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر. . کاتب اصفهانی، عمادالدین محمدبنمحمدبنحامد، (2004)، تاریخ دوله آلسلجوق، تحقیق یحیی مراد، بیروت: دارالعلمیه. . کریستنسن، آرتور، (1367)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران: امیرکبیر. . کمالالدین اسماعیل، ابوالفضل، (1348)، دیوان خلاقالمعانی کمالالدین اسماعیل اصفهانی، به اهتمام حسین بحرالعلومی، تهران: دهخدا. . گرانتوسکی و دیگران، (1359)، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کیخسرو کشاورزی، تهران: پویش. . لمبتون، آن.، (1377)، مالک و زارع در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران: علمی و فرهنگی. . ـــــــــــ، (1372)، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: نی. . لین، جورج، (1389)، ایران در اوایل عهد ایلخانان، رنسانس ایرانی، ترجمه سیدابوالفضل رضوی، تهران: امیرکبیر. . مجملالتواریخ والقصص، (1318)، تصحیح ملکالشعرا بهار، تهران: کلاله خاور. . مرتضوی، منوچهر، (1370)، مسائل عصر ایلخانان، تهران: آگاه. . مستوفی، حمدالله، (1381)، نزهةالقلوب، تصحیح محمد دبیرسیاقی، قزوین: حدیث امروز. . مقدسی، محمدبناحمد، (1361)، احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، 2ج، تهران: شرکت مولفان و مترجمان. . نسوی، شهابالدین، (1384)، سیرت جلالالدین منکبرنی، تصحیح مجتبی مینوی، تهران: علمی و فرهنگی. . نظامالملک طوسی، ابوعلیحسن، (1347)، سیرالملوک، به اهتمام هیوبرت دارک، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. . وصاف شیرازی، شهابالدین عبداللهبنعزالدین فضلالله، (1388)، تاریخ وصافالحضره، تصحیح علیرضا حاجیاننزاد، ج4، تهران: دانشگاه تهران. . هولت پیام، و آن ک. س. لمبتون، (1378)، تاریخ اسلام پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه احمد آرام، تهران: امیرکبیر. . یعقوبی، علیبنواضح، (1356)، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ب. مقاله . بویل، جی. ای، (1351)، «تصرف اصفهان به وسیله مغولها»، ترجمه مسعود معتمدی، مجله بررسیهای تاریخی، ش38، ص145 تا 154. . رضوی، سیدابوالفضل، (1392)، «پوربهای جامی و نقد نظام اقتصادی ایلخانان»، پژوهشهای تاریخی، دانشکده ادبیات و علومانسانی دانشگاه اصفهان، س49، دورة جدید، س5، ص41 تا 56. . کجباف، علیاکبر، (1386)، «بررسی کشمکشهای مذهبی میان خجندیان و صاعدیان در اصفهان عصر سلجوقی»، فصلنامه علومانسانی دانشگاه الزهرا، ش65، ص125 تا 142. . کسایی، نورالله، (بهار1376)، «سرگذشت دانشمندان و مراکز دانش در حمله مغول»، فصلنامهنامه پژوهش فرهنگی،، ش4، ص289 تا 322.
ج. اینترنت . فرهادی، آناهیتا، (1393)، نگاهی به تاریخ اصفهان در سده پنجم و ششم هجری قمری، سایت اینترنتی راسخون. https://rasekhoon.net/article/print/904510 /
د. کتاب های لاتین Woods, john E, (1977), A Note on the mongol Capture of Isfahan, Journal of Near Eastren Studies, Vol 36, No. 1, pp. 49-51. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,416 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 987 |