تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,762 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,211,264 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,749,348 |
گزاره های انشایی در نفثه المصدور | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 9، دوره 8، شماره 3 - شماره پیاپی 16، مهر 1395، صفحه 103-118 اصل مقاله (255.37 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2016.20582 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمدعلی خزانه دار لو1؛ علیرضا قاسمی* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه گیلان، رشت، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه گیلان، رشت، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نفثه المصدور یکی از متون برجستة تاریخی- ادبی دورة مغول است که هدف اصلی نویسندة آن، نه صرفاً ثبت وقایع تاریخی بلکه حسب حال و بثّالشکوی و شرح مصائب خویش بوده است. از این رو، نویسنده برای گزارش احساسات و تمایلات عاطفی خود در چهارچوبِ بلاغت کلام و متکلّم و اثرگذاری بر مخاطب، از مؤلّفههای گوناگونی بهره میگیرد که یکی از مهمترین آنها کاربرد فراوان گزارههای انشایی است. مقصود از گزارة انشایی، بیانی است که ذاتاً محتمل صدق و کذب نیست بلکه بیانگر احساسات و عواطف گوینده یا نویسنده است. این مقاله درصدد است تا ضمن بررسی دقیقِ بسامدی و بلاغی گزارههای انشایی موجود در نفثهالمصدور و دستهبندی اغراض و معانی ثانوی آنها، این گزارهها را در پیوند با ذهنیّات و عواطف نویسنده و فضای فکری و احساسگرایانة کتاب تحلیل کند و بدین ترتیب، هم به خودآگاه و ناخودآگاه ذهنی مؤلّف راه یابد و هم نقش این گزارهها را در ایجاد و گسترش فضای عاطفی و گفتمانیِ غالب بر اثر مشخّص کند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نفثهالمصدور؛ بلاغت؛ گزارههای انشایی؛ فضای عاطفی؛ معانی ثانوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدّمه کتاب نفثهالمصدور، یکی از مهمترین متون تاریخ و ادب فارسی در روزگار هجوم تاتار، شرح فشرده و مستقیمی از کشاکش فتنۀ آن دوران را در خود گنجانده است. مؤلّف این اثر، شهابالدین محمّد زیدری نسوی، در آغاز کار در خدمت امرای محلّی نسا به سر میبرد و سپس به اردوگاه سلطان جلالالدّین خوارزمشاه در عراق و آذربایجان پیوست و از سال 622 هـ صاحب دیوان انشای سلطان و از جمله رجال متنفّذ دستگاه او گردید تا آنکه در آخرین برخورد جلالالدّین با لشکر تاتار، در سال 628 هـ، او نیز همانند مخدوم خویش از مهلکه بیرون جَست و جان به در برد. امّا سلطان در نزدیکی میّافارقین از بلادِ دیار بکر به قتل رسید و نسوی مدّتی در بلاد آسیای صغیر و آذربایجان سرگردان بود تا عاقبت در میّافارقین، نزدیک ملک مظفّر، از سلاطین کرد ایّوبی، رفت و در آن جا کتاب نفثهالمصدور را به فارسی و کتاب سیرت جلالالدّین منکبرنی (639 هـ) را به عربی نگاشت (صفا، 1363: 3/246؛ همو: 1373: 3/1179- 1181). نسوی نفثهالمصدور را در حدود سال 632 هـ (صفا، 1363: 3/246) یا در بین سالهای 632- 637 هـ (بهار، 1380: 3/7)، به یکی از اعیان خراسان در ضمن مراسلهای دوستانه نوشته و در آن، واقعۀ هجوم تاتار به آذربایجان، دشواریهای سلطان جلالالدّین در اواخر عهد او و بهویژه مصائب پیشآمده برای خود را به رسم بثّالشکوی و به شیوۀ حسب حال، شرح داده است. اهمّیّت تاریخی این رساله آن است که از یک سوی، مؤلّفِ آن منشیِ سلطان جلالالدّین بوده و بسیاری از وقایع را به چشم خود مشاهده کرده است و از دیگر سوی، این رساله نه با محافظهکاریِ ناشی از نظارتِ گفتمان سیاسیِ غالب (مغولان) بلکه به وسیلۀ گفتمان مغلوب نگاشته شده و از این رو عمدتاً بازتابندۀ صریحِ حوادث و بیانگر احساسات واقعی نویسنده و هموطنان او نسبت به قوم مهاجم است. انشای نفثهالمصدور، متصنّع، بسیار منشیانه، سرشار از صنایع لفظی و معنوی و همراه با افراط در استفاده از زبان و ادب عربی است که این امر تا حدّ زیادی از جریان رقابتی موجود در تاریخنویسی و نثر منشیانۀ سدۀ هفتم و کوشش نویسندگان برای اثبات برتری خود بر دیگران، نشئت میگیرد. این تصنّع و تکلّف با غرض اصلی نویسنده که بثّالشکوی و شرح مصائب خویش و اثرگذاری بر مخاطب است، چندان سازگار نیست. از این رو، نسوی آگاهانه یا ناخودآگاه از مؤلّفههای بلاغی و زبانی ویژهای برای انتقال احساسات و عواطف و گفتمان خاصّ خود به مخاطب و ارتباط با او بهره میجوید. این امر ضمن نمایاندن مهارت نویسنده، فضایی پارادوکسیکال را در ویژگیهای سبکی اثر ایجاد کرده است. از این مؤلّفههای ویژه میتوان به خوشآغازی هنجارشکنانه و ورود بیمقدّمه به بحث اصلی، شیوۀ روایت و بهرهگیری از زاویۀ دید درونی1، استفاده از طنز، کاربرد عبارات زیبای معتدل و گاه کاملاً سرۀ فارسی، استعمال ترکیبات بدیع فارسی یا فارسی- عربی2 و بهخصوص بسامد بالای گزارههای انشایی اشاره کرد. پژوهش حاضر با تکیه بر این فرض که کاربرد فراوان گزارههای انشایی در نفثهالمصدور، یکی از مؤلّفههای مهم در انتقال احساسات شخصی و تمایلات عاطفی و گفتمان ویژة نویسنده به مخاطب است، در جستوجوی پاسخ به پرسشهای اساسی زیر است: - هر یک از انواع گزارههای انشایی نفثهالمصدور برای چه اغراضی استعمال شده و مهمترین این اغراض در کلّ کتاب کداماند؟ - نقش گزارههای انشایی در ایجاد و گسترش فضای عاطفی و گفتمانیِ حاکم بر اثر، چگونه است؟ رویکرد این مقاله، توصیفی- تحلیلی و روش گردآوری اطّلاعات نیز به صورت کتابخانهای با تمرکز بر کتاب نفثهالمصدور است. 2. پیشینۀ پژوهش نفثهالمصدور همچون سایر متون تاریخی- ادبیِ مصنوع و متکلّف، از جایگاه شایستة خود در پژوهشهای ادبی محروم مانده است. با این حال، بررسی پژوهشهای انجامشده در سالیان اخیر حاکی از آغاز توجّه محقّقان به این متن ارزشمند است. در این میان، آثار زیر از عمدهترین مقالات علمی- پژوهشی در زمینة تحلیل جنبههای بلاغی این کتاب به شمار میآیند: «نقد و بررسی زیباشناختی نفثهالمصدور» از احمد طحان (1387)، «بررسی کنایه و انواع آن در نفثهالمصدور» از محمّد صادقی (1387)، «درآمدی بر سخنآرایی و ظرافتهای معنایی در نفثهالمصدور زیدری نسوی» از احمد فاضل (1388)، «صنعت ایهام در آفرینش سبک هنری نفثهالمصدور» از شبنم قدیری یگانه (1389) و «نگاهی تازه به ویژگیهای زبانی و بلاغی نفثهالمصدور» از صدیقه مهربان (1390). البتّه مقالات مذکور صرفاً به بررسی نفثهالمصدور از دیدگاه مباحث بدیع و بیان پرداخته و حتّی به ارتباط این مباحث با فضای عاطفی و فکری اثر توجّهی نشان ندادهاند. حال آن که با توجّه به گستردگی فضای عاطفی در نفثهالمصدور، این اثر از جهت مباحث علم معانی نیز سزاوار بررسی و تحلیل است. در واقع، ضرورت باریکاندیشی فراوان برای درک دقیقِ مباحث علم معانی و یافتنِ اغراض نهفته در انواع گوناگون کلام، سبب شده تا متأسّفانه بلاغت نه فقط در پژوهشهای مرتبط با نفثهالمصدور بلکه در اکثر قریب به اتّفاقِ پژوهشهای ادبی جامعة ما صرفاً به مباحث علم بیان و بدیع محدود شود و در نتیجه، بررسی بلاغی و گفتمانیِ متون ادبی از دیدگاه علم معانی مورد غفلت قرار گیرد. 3. انشا و انواع گزارههای انشایی علم معانی به عنوان یکی از پایههای مهمّ بلاغت، دارای نُه باب و یک خاتمه است که نخستین باب آن، تقسیم کلام به دو نوعِ خبر و انشاست (ر.ک: هاشمی، 1378: 43). انشا بر خلاف خبر، بیانی است که ذاتاً محتمل صدق و کذب نباشد و به تعبیر دیگر، «قصد هماهنگی نسبت کلامی با نسبت خارجی در آن نیست» (عرفان، 1389: 2/263)؛ زیرا در انشا از مسائل بیرونی خبر نمیدهند بلکه احساسات و عواطف درونی را بیان میکنند. در نگرشی نوین میتوان گفت که از چهار نوع جملة موجود در زبان، جملة خبری از مقولة خبر و جملههای امری، عاطفی و پرسشی از مقولة انشا هستند (شمیسا، 1386: 159). علمای بلاغت، انشا را از این حیث که متضمّن معنی طلب و خواستن- به طریق ایجاب یا سلب- باشد یا نه، به دو نوع طلبی و غیرطلبی تقسیم کردهاند. بر این اساس، انشای طلبی شامل امر، نهی، استفهام، تمنّی و نداست و اقسام انشای غیرطلبی نیز عبارتاند از: تعجّب، مدح، ذم، قسم، ترجّی، صیغة عقود و دعا. البتّه دربارة مبحث دعا اختلافاتی میان صاحبنظران بلاغت وجود دارد؛ برای نمونه، صفا (1377: 26 و 30- 31) برخلاف نظر قدما، دعا را به عنوان یکی از اقسام انشای طلبی معرّفی و از آن در ذیل همین نوع انشا بحث میکند. شمیسا نیز با آنکه مطابق نظر همایی (1374: 100)، دعا را در ذیل انشای غیرطلبی ذکر میکند، در نظری انتقادی بر آن است که دعا جزو انشای طلبی است؛ زیرا با آن چیزی طلب و خواسته میشود (شمیسا، 1386: 160). شاید نظایر چنین شبهاتی سبب شده تا مؤلّفان کتاب البلاغه الواضحه، دعا را در ذیل هیچ یک از انشاهای طلبی و غیرطلبی قرار ندهند (ر.ک: الجارمی و أمین، 1372: 170). همچنین گفتنی است که در کتب سنّتی معانی، فقط از انشای طلبی بحث میکنند و انشای غیرطلبی را از مباحث علم معانی به شمار نمیآورند؛ زیرا به نظر آنها علاوه بر قلّتِ مباحث بیانیِ متعلّق به انشاهای غیرطلبی، اکثر این انشاها در اصل خبرهایی هستند که به سوی معنیِ انشا انتقال داده شدهاند (ر.ک: التّفتازانی، 1376: 199). به عبارت دقیقتر، بیشتر انشاهای غیرطلبی در لفظْ خبر و در معنا انشا هستند، حال آن که در انشاهای طلبی هم لفظ و هم معنا انشاست (عرفان، 1389: 2/265). امّا برخی معاصرین، با اینکه به پیروی از قدما از انشای غیرطلبی بحث نکردهاند، به نظر آنها با دیدة انتقادی نگریستهاند؛ برای نمونه، همایی بر آن است که «لطایف ادبی و نکات معانی بیانی که در انشای غیرطلبی وجود دارد، کمتر از انشای طلبی نیست» (همایی، 1374: 101). شمیسا (1386: 160) نیز با این استدلال که بسیاری از جملات خبری و پرسشی و امری در معانی مجازی خود به انشای غیرطلبی تبدیل میشوند، نظر قدما را مورد انتقاد قرار میدهد. نکتة مهم دربارة گزارههای انشایی آن است که اغلب این گزارهها در معنای اوّلیّة خود استعمال نمیشوند بلکه با توجّه به بافتی که در آن قرار گرفتهاند، در معانی ثانوی به کار میروند و همین مسئله یعنی انتقال غیرمستقیم پیام، موجب افزایش تأثیر کلام بر مخاطب میشود. صرف نظر از مباحث مطرحشده در کتب سنّتی بلاغت دربارة انواع جملهها و اغراض آنها، امروزه نظریّههای مهمّی چون نظریّة استنباطی گرایس، نظریّة ارتباط یاکوبسن و نظریّة کنش کلامی آستین دربارة معنا و تأثیرات و نقشهای زبان ظهور کرده است؛ مثلاً نظریّة کنش کلامی به این نکتة محوری میپردازد که چگونه گفتهها در بافتی معیّن، به خودی خود کاری را انجام میدهند. آستین در برابر «گفتههای اظهاری» که وضعیّتی را توصیف میکنند و صادق یا کاذباند، «گفتههای کرداری» را مطرح میکند که راست یا دروغ نیستند بلکه کنشی را که از آن سخن میگویند، انجام میدهند و بسته به شرایط، مقتضی یا غیرمقتضیاند. البتّه وی در نهایت معتقد است که همة گفتهها کنشی کلامی هستند. او کنشهای کلامی را به سه دستة کنش بیانی، کنش کارگفتی و کنش القایی تقسیم میکند (مکاریک، 1388: 236- 237؛ کالر، 1385: 127- 129). کنش بیانی یا لفظی، ادای جملهای است با معنایی روشن. کنش کارگفتی یا منظوری، قصد گوینده از ایراد جمله است و کنش القایی یا تأثیری نیز تأثیر گفتار بر شنونده است. در معانی سنّتی معمولاً فقط از کنش کارگفتی یا منظوری که همان اغراض ثانویه است، بحث میشود (شمیسا، 1386: 53- 54). 4. تحلیل گزارههای انشایی در نفثهالمصدور چنانکه از ساختار نفثهالمصدور برمیآید و پیشتر نیز اشاره شد، این اثر مراسلۀ دوستانهای است که نویسنده، شرحی از وقایع را با فشردگی و رعایت تقریبیِ ترتیب زمانی رویدادها، در قالب یک نامه ارائه میکند. این ویژگی نفثهالمصدور، آن را به روایت مراسلهای[1] یا روایت مکاتبهای[2] به عنوان نوعی از شیوۀ بازگویی داستان که بر اساس مجموعه نامههایی تدوین مییابد (ر.ک: میرصادقی، 1388: 173)، بسیار مانند میکند. پیوند تنگاتنگ مراسلات دوستانه با احساسات و عواطف از یک سوی و احتوای نفثهالمصدور بر بثّالشکوی و دلپردازی از دیگر سوی، سبب شده است تا بسامد گزارههای انشایی در این اثر نسبت به حجم آن زیاد باشد. این گزارهها بهویژه از آن جهت حائز اهمّیّت هستند که هم بازتابندۀ راستینِ بخش گستردهای از دغدغههای نویسندهاند و هم استعمال آنها بیشتر ناخودآگاه و در ارتباطی دوسویه با فضای حاکم بر اثر است؛ یعنی همچنانکه احساسات عاطفی نویسنده، ناخودآگاه کثرت گزارههای انشایی را سبب شده است، گزارههای انشایی نیز در ایجاد و گسترشِ این فضا در متن بسیار مؤثّر بودهاند. نسوی حتّی در استشهادات نفثهالمصدور نیز به آیات و احادیث و اشعاری که دارای چنین گزارههایی هستند، توجّه فراوانی نشان میدهد. بنابراین، ما در تحلیل گزارههای انشایی این متن، علاوه بر نثرِ نسوی به استشهادات آن نیز نظر خواهیم داشت؛ زیرا این استشهادات که به سبب انطباق با خصوصیّات روحی و عاطفی و گفتمان فکری نویسنده به وسیلۀ او انتخاب و در متن کتاب جای گرفتهاند، به طور طبیعی و به صورتهای گوناگونی چون ترکیب اضافی، جملۀ معترضه، قید، تشبیه و تمثیل، مکمّل معنی و... با متن اصلی درهمتنیده و بخش مهمّی از احساسات و ذهنیّت نویسنده را بازتاب کردهاند. همچنین در این مقاله به تبعیّت از شیوة رایج در کتب معانی، از انشای غیرطلبی به طور مستقل بحث نمیکنیم، امّا به پیروی از صاحبنظرانی که دعا را جزو انشای طلبی دانستهاند، گزارههای دعایی نفثهالمصدور را نیز بررسی خواهیم کرد. نکتة مهمّ دیگر در روششناسی این پژوهش، آن است که در بخشهای زیادی از نفثهالمصدور گاه یک گزارة انشایی، جزئی از یک گزارة کلانترِ غیرانشایی (خبری) است. چون در این گزارههای کلان، گرانیگاهِ کلام و مقصود اصلی گوینده بخش انشایی آن است نه بخش خبری، این گونه گزارههای انشایی را نیز در این پژوهش بررسی خواهیم کرد. 4-1. پرسش غرض اصلی از پرسش، طلب آگاهی نسبت به امری مجهول است امّا گاه در اغراض ثانوی و غیراستفهامی نیز به کار میرود. به نظر سَداک، اغراض ثانوی در جملات پرسشی یا دادن خبر (چه مثبت و چه منفی) است یا امر و نهی. به این دو مورد میتوان بیان عاطفه و احساس (یعنی تبدیل جملة پرسشی به عاطفی) را نیز افزود. بدین ترتیب، جملة پرسشی به سه نوع جملة عاطفی، امری و بهویژه خبری تبدیل میشود (شمیسا، 1386: 135). این گونه پرسشها که خواهان پاسخی نیستند یا پاسخ آن کم و بیش روشن است، پرسش بلاغی خوانده میشود. پرسش، رایجترین نوع انشا در نفثهالمصدور است به گونهای که در این اثر، نود و هفت گزارة پرسشی استعمال شده که هفتاد گزاره به فارسی و بیست و هفت گزاره به عربی است. این گزارهها عموماً از نوع پرسشهای بلاغی هستند و معانی مجازی و اغراضِ آنها که از اغراض سایر گزارههای انشایی نفثهالمصدور متنوّعترند، عبارتاند از: 1- استفهام انکاری: بسامد این استفهام در نفثهالمصدور بسیار بالاست به گونهای که بیشتر پرسشهای کتاب از این نوع هستند و این امر یکی از مختصّات سبکی نفثهالمصدور به شمار میآید. در این نوع استفهام، فعل جمله مثبت و پاسخِ مورد انتظار، منفی و همراه با تأکید است: از قلم که چون بر سیاه نشیند سپید عمل کند و بر سپید سیاه، جز نفاق چه کار آید؟! (نسوی، 1385: 3) 2- استفهام تقریری: تقریر به معنای اثبات و تأکید حکم است و مقصودِ استفهام تقریری یا به اقرار آوردن مخاطب و ثابت کردن مطلب خود است و یا ترغیب و تشجیع به کاری (همایی، 1374: 106). عبارات زیر، به ترتیب نمونهای برای هر یک از مقاصد مذکور هستند: خود گیر، که بدان حدود، اجرت قاصدی باز پس نگذاشتهام، بتوان گفت که: «تخم نیکی نیز بنکاشتهام»؟! (نسوی، 1385: 122) دلت را از انقطاع خانه و اهالی ندامتی روی ننموده؟! (همان: 97) در سراسر کتاب نفثهالمصدور - همانند وجه غالب در علم معانی- استفهام تقریری با فعل منفی همراه است. 3- تعجّب: این غرض یکی از عمدهترین اغراض گزارههای پرسشی در نفثهالمصدور است و نویسنده با استفاده از آن، در مواضع مختلف کتاب، شگفتی حسرتآلود خود را از بلایا و تغیّرات روزگار نشان میدهد: در تعجّبم، تا این دل ضعیف چندین سال این همه غصّه چگونه خورد! (همان: 6) 4- حسرت: عبارات زیر از بهترین نمونههای تحسّر نویسنده در سراسر کتاب است. او که در موغان، سلطان جلالالدّین را به جای آمادگی برای مقابله با هجوم قریبالوقوع مغولان، سرگرم عیش و شکار میبیند، در باطن بر زوال مُلک میگرید و عبارات نوستالژیک زیر را با خود واگویه میکند: کو آن پادشاه که از سربازی به گویبازی نپرداختی؟! و از أبکار و عون، أبکار و عون حرب را شناختی؟! شهوات عشق را بر صهوات عتاق برنگزیدی؟! مهفهفات ترک را از مرهفات هند خوشتر ندیدی؟! خدود بیض را بر حدود بیض ترجیح ننهادی؟! (همان: 18- 19) 5- ملامت: با دقّت در عبارت زیر و عبارات مشابه درمییابیم که در نفثهالمصدور غرضِ ملامت غالباً با غرضِ نهی نیز همراه است؛ زیرا گوینده با سرزنش مخاطب، به طور غیرمستقیم او را از انجام کاری نهی میکند: به یکتایی و سادهدلی سرزنش کرده که: به کدام مشتاق شداید فراق مینویسی؟! (همان: 5) 6- نهی: شمشیر به خونی که نیشتر پالود، چه باید آلود؟! (همان: 89) 7- افتخار: گزارة قرآنی زیر، که در اصل از زبان فرعون است و نسوی آن را برای توصیف غرور و سرکشی وزیر سلطان جلالالدّین در برابر سلطان استشهاد میکند، در برخی کتب معانی (ر.ک: عرفان، 1389: 2/320) نیز به عنوان مصداقی برای غرض «افتخار» ذکر شده است: سلطانِ «ألَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی»3 در دل بیعقل او خانه گرفته (نسوی، 1385: 22) 8- تمنّا: یَا لَیْتَ بدانستمی، که حال او به چه رسید (همان: 10) 9- بیان عجز: در این کتاب، عجز غالباً با عبارت «چه کنم» (همان: 6، 120 و 121) بیان شده و اظهار آن نیز در شدّت بلایای روزگار و ناامیدی نویسنده ریشه دارد: امّا چه کنم، که ایّام مصابرت در درازی گویی از روز محشر زاده (همان: 6). 10- ندامت: خود آمدن چه بود؟! که پایم شکسته باد (همان: 62). 11- تجاهلالعارف: این شیوة بلاغی، بیش از هر چیز بیانگر نهایت تعجّب و شگفتی گوینده است: ندانم، که تا آن خلال که نسخة مکارم از آن بردندی، کجا رفته است (همان: 123). 12- استبعاد: که در نفثهالمصدور یا با واو مباینت بیان میشود یا در ساختار جملهای فعلدار: أیْنَ الْغُرَابُ وَ هُوِیُّ الْعُقَابِ!4 (همان: 16) و آن روز که بگذشت کجا آید باز؟! (همان: 117) 13- شمول حکم (بیان حکمی فراگیر):
این کارکردِ منظوری گاه با اغراق نیز همراه میشود و جنبة بلاغی کلام را مؤکّد میکند: یک روز که خندید، که سالی نگریست؟! (همان: 40) 14- طنز و استهزا: بهرهگیری از طنز یکی از مؤلّفههای مهمّ بلاغی نفثهالمصدور است که در این کتاب در سه قالبِ پرسش بلاغی (همان: 38)، پارادوکس (همان: 103 و 105) و بهویژه استعارة تهکّمیّه (همان: 16، 60، 62، 75، 77، 78، 82، 93 و 102) نمایان میشود. عبارت زیر، نمونهای از طنز در قالب پرسش بلاغی است: وَ مَا حَالُ قَوْمٍ أنْتَ أشْجَعُهُمْ قَلْباً؟!5 (همان: 38) با توجّه به اینکه نفثهالمصدور با زاویة دید اوّل شخص روایت میشود و از تنوّع شخصیّتها نیز در آن خبری نیست، دیالوگهای آن بسیار محدود و فضایی کاملاً تکصدایی و فاقد گفتوگومندی بر اثر حاکم است به گونهای که کلّ این اثر در تسلّط ایدئولوژی و گفتمانی یگانه و بحثناپذیر (گفتمان نویسنده) قرار دارد. با این حال، نویسنده در برخی مواضع، دیالوگهایی را - چه در قالب گزارههای انشایی و چه در قالب گزارههای خبری- به مفاهیمی انتزاعی چون هوی، عقل و دل نسبت میدهد. این دیالوگها که خطاب به خودِ نویسنده است، بیشتر بیانگر کشاکش درونی و تردّد و تحیّر او در قبال کشاکش حوادث و موقعیّتهاست. بنا بر آنچه گفته شد، برخی گزارههای پرسشی این اثر (همانند گزارههای نهی و امری) با اغراض گوناگون، از زبان این مفاهیم انتزاعی است: هادی عقل، [...]تحذیر میکرد، که: جان بر کف دست تا کجا میپویی؟! (همان: 96- 97) برخی گزارههای پرسشی نیز حاصل تکگویی درونیِ[3] نویسنده است: با خود میگفتم: نفسی که پایبند طمع نگشته است، پایبستة کیست؟! (همان: 88) نکتة دیگری که دربارة گزارههای پرسشی و سایر گزارههای انشایی نفثهالمصدور باید در نظر داشت، آن است که بسیاری از این گزارهها با صنایع لفظی و معنوی پیوند میخورند و این تلاقی هنریِ معانی و بدیع و بیان، تأثیر بلاغی کلام را مضاعف میکند. کنایه، جناس، سجع و تناسب از عمدهترین صنایعی هستند که با گزارههای پرسشی نفثهالمصدور در پیوندند. مانند عبارت زیر که ضمن اشتمال بر تناسب و سجع و کنایه، التزام نویسنده را در مراعات جناس تام به خوبی نشان میدهد: ثقت کلّی از کدام روی روی نماید؟! و [...] اعتماد اصلی از چه دست دست دهد؟! (همان: 29) همچنین در چند موضع از کتاب، صنعت بدیعیِ «رجوع» با استفاده از گزارههای پرسشی شکل میگیرد و با اغراضی چون حسرت و تعجّب همراه میشود؛ بدین معنا که نویسنده در قالب یک گزارة پرسشی، سخن سابق خود را نفی یا اصلاح میکند و با استفاده از این شگرد، تحسّر و شگفتی خود را از رویدادها و اوضاع زمانه به زیبایی به تصویر میکشد. عبارت زیر مصداقی برای رجوع به قصد اصلاح سخنِ سابق است که در آن علاوه بر گزارههای پرسشی، از قید نفیِ «نی نی» نیز برای رجوع استفاده و بدین ترتیب، پیام کلام مؤکّد شده است. این عبارت، بخشی از مرثیة سوزناک نسوی برای مرگ سلطان جلالالدّین است که آن را میتوان از بهترین نمونههای مرثیة منثور و برآمده از دل، در ادب فارسی دانست: کیخسرو بود، از چینیان انتقام کشید و در مغاک رفت. چه میگویم؟! و از این تعسّف چه میجویم؟! نور دیدة سلطنت بود، چراغوار آخرِ کار شعلهای برآورد و بمُرد. نی، نی، بانی اسلام بود، بَدَأ غَرِیباً وَ عَادَ غَرِیباً.6 (همان: 47). عبارت زیر نیز نمونهای برای رجوع به قصد نفیِ سخن سابق با استفاده از گزارههای پرسشی است. ضمن آنکه در این عبارت، یک گزارة پرسشیِ طنزآمیز (در قالب مصراعی عربی) و تعبیرات هجوآلود و پارادوکسیکالی نیز مشهود است و بدین ترتیب، نسوی با بهکارگیری همة این شگردهای بلاغی و بهویژه استفادة توأمان از گزارههای انشایی طلبی و غیرطلبی (ذمّ و هجو)، ناخرسندی خود را از گماشتنِ فردی به زعم او سستتدبیر و نالایق، به فرماندهی طلیعة سپاه سلطان جلالالدّین ابراز میکند: فیالجمله، پیشروی که عمدة کار و عدّة استظهار بود، أسْتَغْفِرُ الله، چه عمده؟! و کدام استظهار؟! وَ مَا حَالُ قَوْمٍ أنْتَ أشْجَعُهُمْ قَلْباً؟! به ثیّبی حیض نادیده، و بالغی به مردی نارسیده، رسیده بود (همان: 38). عبارت فوق در عین حال میتواند هم مصداقی از اختلافات داخلی دربار خوارزمشاه و هم نمونهای برای گفتمانسازی نویسنده علیه رقبای درباری خود باشد. نسوی این گفتمانسازی منفی و کوشش برای طبیعیسازی و واقعنمایی انتقادهای خود از رقبا و قضاوت دربارة آنها را، علیه نحویای که به جای او به منصب کتابت گماشته شد (ر.ک: همان: 14- 16) و همچنین علیه جمال علی عراقی، صاحب دیوان استیفا، نیز به کار میبرد و بهویژه فرد اخیرالذکر را با انواع طنز و هجو و ایهامهای قبیح مورد هجمه قرار میدهد (ر.ک: همان: 75- 86). 4-2. امر امر عبارت از درخواستِ حصول کار از مخاطب به گونة استعلا و برتری است؛ به گونهای که انجام آن را الزامی کند (تجلیل، 1374: 21- 22). البتّه امر گاهی از معنی اصلی خود خارج میشود و در مفاهیم دیگری به کار میرود. در نفثهالمصدور، شصت و شش گزارة امر به کار رفته که چهل گزاره به فارسی و بیست و شش گزاره به عربی است. بیشترین گزارههای امر کتاب (یعنی ده گزاره) در فاصلة صفحات 112- 114 مشهود است. در این صفحات، نویسنده با جانبخشی به عناصر انتزاعیِ صبر، وقار، طاقت، نفس و عقلِ خویش و حتّی نسبت دادن دیالوگهایی (بهویژه در قالب گزارههای امری) به برخی از آنها، ناشکیبایی و بیطاقتی خود را در برابر مصائب به گونهای شاعرانه بیان میکند. سپس با این فضاسازی، مصلحت خویش را در پناه جستن به درگاه خاندان ایّوبی میبیند. در عبارت زیر از این بخشِ کتاب که یکی از پربسامدترین و بهترین نمونههای گزارههای امری در نفثهالمصدور است، مراد از «جودی» و «کوه» درگاه خاندان ایّوبی است که نویسنده آن را در برابر طوفان حوادث، بهترین مأمن میداند. او با استفاده از پنج گزارة امری، بهظاهر در پی ترغیب خود برای رفتن به درگاه ملک مظفر ایّوبی و درواقع، در پی نمایاندن اهمّیّت و امنیّت این درگاه در آن روزگارِ بلادیده در نظر مخاطب است: از این آبخیز که هر لحظه تیزتر است، روزکی چند برخیز، تا ندای «یَا أرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَ یَا سَمَاءُ أقْلِعِی»7 شنیده آید، و از راه قیاس سخت دور است. خویش را به جودیای انداز، که اگر جهات آب گیرد، دامن تو تر نگردد، تا حالتِ «غِیضَ الْمَاءُ وَ قُضِیَ الْأمْرُ»8 دیده آید، هنوز کجاست؟! به کوهی تحصّن نمای، که چون آب از سر دیگران بگذرد، تو را تا کمر نرسد (نسوی، 1385: 114). پربسامدترین فعل امرِ این اثر هم «برخیز/خیز» است که مجموعاً چهار بار در ثلث دوم و سوم کتاب (همان: 49، 52، 71 و 114) به منظور دلالت بر هشدار یا ترغیب برای دستیابی به وضعی مطلوب و موقعیّتی توأم با امنیّت، به کار رفته است. بنابراین، کثرت استعمال این فعل بیشتر در بیثباتی زمانة آشوبزده و تغیّرات شتابناک آن ریشه دارد. مهمترین معانی ثانوی و اغراض امر در نفثهالمصدور نیز عبارتاند از: 1- ارشاد: اصلیترین غرضِ کاربرد امر در نفثهالمصدور، ارشاد و راهنمایی است. نویسنده در عبارت زیر که پربسامدترین عبارتِ کتاب از نظر اشتمال بر گزارههای امری و ارشادی (شش گزاره) است، نصیحت و خیرخواهی خود را برای بیدار کردنِ سپاهیان غفلتزده، به تصویر میکشد و در آن از گزارههای امری قرآنی نیز برای اثرگذاریِ بیشتر بهره میجوید: من بنده به زبان فصیح: «یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أوِ انْفِرُوا جَمِیعاً»9 به گوش آن گوشآگندگان فرومیخواندم که «بیدار باشید، که وقت احتیاط و حذر است، در اختلاف روایات تأمّلی بفرمایید که محلّ نظر است. وَ أعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُمْ»10 (همان: 38- 39). دو فعل «باشید» و «بفرمایید» در عبارت فوق، تنها افعال امر فارسی به صیغة جمع در سراسر نفثهالمصدور هستند. 2- تحذیر: نسوی در حالی که از مرگ سلطان جلالالدّین بسیار متأثّر است، در عبارت زیر، مرگ و روزگار را از پیکار با آدمی بر حذر میدارد: ای مرگ پیکار فروگذار، چون همه تیر انداختی، و ای روزگار بیکار باش، چون جعبه بپرداختی (همان: 50). 3- التماس: مقصود از التماس آن است که فردی از همرتبة خود بدون برتریجویی و تضرّع چیزی بخواهد (عرفان، 1389: 2/337): بیا تا به سرِ نفثهالمصدور خویش بازشویم (نسوی، 1385: 48). 4- تمنّا: مانند مصراع عربی زیر از معرّی که در برخی کتب معانی (ر.ک. همایی، 1374: 102؛ الجارمی و أمین، 1372: 180 و 181)، آن را برای همین غرض، شاهد آوردهاند و نسوی نیز به آن استشهاد کرده است: از غایت ضجرت، فریادِ فَیَا مَوْتُ زُرْ إنَّ الْحَیَاهَ ذَمِیمَهٌ11، بر آسمان رسانید (نسوی، 1385: 113). 5- دعا: چون معنی حقیقی امر، طلب بزرگتر از کوچکتر است و در دعا کوچکتر از بزرگتر چیزی میخواهد، آن را معنی مجازی امر به شمار میآورند (همایی، 1374: 101): یکی از غایت سآمت دست برداشته: «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا»12 میخواند (نسوی، 1385: 62). 6- تهدید:
7- طنز و استهزا: با من که مقدّم و بارسالار و مستظهر و مایهدار آنان بودم، بنگر که چگونه باشد احوال همه! روی به راه آورده (همان: 102). دربارة گزارههای امری نفثهالمصدور، دو نکتة قابلذکر دیگر نیز وجود دارد؛ نکتة نخست، استعمال فعل امرِ «گیر» به معنای «تصوّر کن» و «انگار» است: در این خاکتودة غدّار أطول أعمار یافته گیر، عاقبت روی در خاک لحد نهادنی است (همان: 35). نکتة دوم، ارتباط برخی افعال امر با مباحث دو شاخة دیگر علم بلاغت (بدیع و بیان) است. مانند دو تعبیر «دم فروخور» (همان: 5) و «بر قلم ران» (همان: 8) که در آنها اغراض امر با مفهوم کنایی همراه شده است یا جناسهای تام (جهان و جهان) و زایدِ (جان و جهان) موجود در مصراعِ «گو جان و جهان مباش، جان گیر و جهان» (همان: 43). امّا جنبة غالب بدیعی در افعال امر این کتاب، استفاده از آنها به عنوان قرینههای سجع است. 4-3. نهی نهی به عنوان یکی از انواع طلب، درخواست خودداری از کاری به طریق استعلا و برتری است (التّفتازانی، 1376: 221). در نفثهالمصدور مجموعاً دوازده گزارة نهی استعمال شده که یازده گزاره به فارسی و یک گزاره نیز به عربی (گزارة قرآنی) است. نکتة قابلتوجّه آن است که به جز یک گزارة نهی، سایر گزارهها در نیمة اوّل کتاب بهویژه در آغازِ قصد و کشاکشِ درونی نویسنده برای نگارش سرگذشت خویش (پنج گزاره در صفحات 5- 8) و نیز رثای او بر مرگ سلطان جلالالدّین (چهار گزاره در صفحات 49- 50) استعمال شدهاند که این امر از کاربردِ گزارههای نهی در مواضع حسّاس کتاب حکایت دارد. امّا مهمترین اغراض بلاغی نهی در نفثهالمصدور عبارتاند از: 1- ارشاد: این غرض، عمدهترین غرضِ استعمال نهی در نفثهالمصدور است. بیشترِ این گزارههای ارشادی به رثای نسوی بر مرگ سلطان جلالالدّین مربوطاند؛ بدین معنا که نویسنده ضمن ابراز شدیدترین تأثّرات خود از مرگ سلطان، این واقعه را به پیروی از سنّت رایج در ادبیّات فارسی، با ناپایداری روزگار پیوند میدهد و در چهار گزاره، مخاطب را به دل نبستن به جهان ارشاد و نصیحت میکند: از ارتفاعِ خرمنِ سپهر برخورداری مجوی، که ناپایدار است (نسوی، 1385: 49). 2- التماس: تراخیای را که در باب تفقّد تو رفته است، همه بر بیغمی حمل مکن (همان: 8). 3- مأیوس نمودن: صبح سعادت عَمّا قریب چشم مدار، که محنت یلداست (همان: 6- 7). 4- دعا: گزارة زیر تنها گزارة نهیِ قرآنی در نفثهالمصدور است که نویسنده آن را برای تتمیمِ معنیِ عبارتِ فارسی و به منظور بیان ناتوانی خویش در برابر مصائب، استشهاد کرده است: این نوبت دل که با مصائب پای در گَوْ نهاده بود، پای بر کران نهاد «لاتُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَهَ لَنَا بِهِ»13 (همان: 111). شایان ذکر است که در دو بخش از کتاب (همان: 5 و 35)، نهی و امر برای تقویت معنی و تأکید بیشتر، با هم و در دلالت بر یک مفهوم مشترک به کار رفتهاند که در این گونه عبارتها، صراحتاً خودداری از کاری با انجام یکی از اضداد آن، مورد نظر نویسنده بوده است: وقت تنگ است، تعجیل منمای و تأنّی و تثبّت کار فرمای (همان: 35). برخی افعال نهی با شگردهای مختلف، با مباحث بدیع و بیان نیز مرتبط میشوند؛ مثلاً میتوان به تضاد موجود در عبارت فوق و نیز سجعِ میان هستههای افعال آن (منمای و فرمای) اشاره کرد. علاوه بر این، بسیاری از ترکیبات فعلی این اثر که دارای معنی نهی هستند، معنای کنایی هم دارند. این ترکیباتِ فعلی عبارتاند از: لب مگشای (همان: 5)، چشم مدار (همان: 6)، دل بر جهان منه (همان: 50) و کیسه برمدوز (همان: 49). سه کنایة نخست که از «اندام بدن + فعل نهی» تشکیل شدهاند، بهروشنی وجهِ غالب تصویرهای کنایی این اثر را که عمدتاً با اندام بدن ساخته میشوند، نشان میدهند. 4-4. ندا ندا، طلب توجّه از مخاطب است و به همین سبب آن را جزو انشای طلبی قرار دادهاند. در نفثهالمصدور، سی و سه گزارۀ ندا به کار رفته که هفده گزاره به فارسی و شانزده گزاره به عربی است. ادات ندای موجود در این اثر شامل «یا»، «ای/وی»، «الف»، «ایا» و «ایها» است و در دو گزارۀ استشهادی نیز مناداهای «ربّنا» (همان: 62) و «أرَاکَ الْحِمَی» (همان: 79) بدون ادات ندا آمدهاند. با آنکه در نفثهالمصدور ندا در همۀ انواع جملات خبری، پرسشی، عاطفی و امری دیده میشود، بیشتر (سیزده ندا) با جملات امری در ارتباط است. در همۀ این جملات امری، ندا (ادات ندا و منادا) بر سایر ارکان جمله مقدّم است و این بدان معناست که نسوی در اندیشۀ مؤخّر کردن آن برای برجستهسازی کلام نبوده است. البتّه در سه گزارة نداییِ غیرامری (همان: 80 و 125)، ندا مؤخّر و نشاندار شده و کلام را مؤکّد و برجسته کرده است؛ برای نمونه، در عبارت زیر هدف مؤلّف از این برجستهسازی، نمایاندن دلدادگی خود به خراسان و شوق بازگشت به وطن بوده است: خطاب من با هر سحاب که بدان طرف [خراسان] کشیده است: «هَنِیئًا لَکَ یَا سَحَابُ»14 (همان: 125). بدیهی است که به سبب وجود ندا در همۀ انواع جملات، معانی مجازی آن نیز با معانی مجازی این جملات در هم تنیده و یکی میشود. مهمترین معانی مجازی و اغراض ندا در نفثهالمصدور عبارتاند از: 1- حسرت: در نفثهالمصدور، بیشترین اغراض ندا شامل تحسّر و دردمندی است و این به دو دلیل است؛ نخست، تحسّر و توجّع حاکم بر کلّ اثر، و دوم، کثرت گزارههای تمنّی با ادات «ای» و «یا» که همگی بازتابندۀ حسرت گویندهاند: صبری را - که ندارم، و ای کاشکی بودی- کاربند شده (همان: 120) 2- کثرت: گاهی ادات ندا، مفید معنی کثرت و معادل «چه» در جملات عاطفیاند (شمیسا، 1386: 161). مانند دو عبارت زیر که عبارت نخست، بیانگر کوشش فراوان نسوی برای جلب محبّت وزیرِ سلطان جلالالدّین و در امان ماندن از توطئههای او و عبارت دوم نیز نمایانگر اندوه فراوان مؤلّف از مرگ سلطان است به گونهای که این اندوه را به عناصر طبیعی نیز تسرّی میدهد: ای بس که به انواع تلطّف گرد دِل او برآمدم (نسوی، 1385: 13) یعنی: چه بسیار که ... ! سنگیندلا کوه! که این خبر سهمگین بشنید، و سر ننهاد، و سردمهرا روز! که این نَعْی جانسوز بدو رسید، و فرو نایستاد (همان: 48). یعنی: چه کوه سنگیندل و چه روز سردمهری! 3- تعجّب: عبارت زیر، طولانیترین گزارۀ مرتبط با ندا در نفثهالمصدور است که مؤلّف در آن، به زیبایی شگفتی خود را از غفلت سپاهیان سلطان جلالالدّین و اشتغال آنان به بزم در هنگام هجوم تاتار، ابراز میدارد و حتّی برای اثرگذاری بیشتر، در نهایت فشردگی به تمثیلِ مرد غافل و عسل و اژدها که تفصیل آن در کتبی چون کلیله و دمنه (ر.ک: نصرالله منشی، 1374: 56- 57) آمده، اشاره میکند: ای در غرقاب نار به کار آب پرداخته! و در گذر سیلاب مجلس شراب ساخته! و در کام اژدهای دمان، دهان از پی شیرینی عسل گشاده! و بر لوح شکستۀ کشتی، تمنّیِ جاریۀ بهشتی پخته! فردات کند خمار، کامشب مستی (نسوی، 1385: 41). 4- دعا: در این اثر گزارههای مرتبط با ندا، برای غرض دعا در هر دو وجه مثبت و منفی آن (نفرین)، به کار رفتهاند: یکی از غایت سآمت دست برداشته: «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِالْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا» میخواند (همان: 62). ای گردش روزگار، خاکت بر سر (همان: 80). با توجّه به اینکه نفثهالمصدور متنی تاریخی-ادبی است نه متنی صرفاً تاریخی، و حتّی گاه کوشش نویسنده در استفاده از انواع شگردهای هنری و صور خیال، بخشهایی از آن را به مرز شعر نزدیک میکند، در آن غیرجاندار نیز همانند انسان با ادات ندا یا بدون آن، مورد خطاب قرار میگیرد و بدین ترتیب نویسنده، انسانانگاریهای زیبایی را به نمایش میگذارد. این نوع انسانانگاری - چه در نثر کتاب و چه در استشهادات آن- عمدتاً عناصر طبیعت (نظیر سحاب، ارض و سما) و مفاهیم انتزاعی (نظیر محنت، دولت، مرگ و روزگار) را در بر میگیرد: ای مرگ! پیکار فروگذار، چون همه تیر انداختی، و ای روزگار! بیکار باش، چون جعبه بپرداختی (همان: 50). 4-5. تمنّی تمنّی، خواستن امر مطلوبی است که امیدی به آن نمیرود و وقوع آن مورد انتظار نیست (هاشمی، 1378: 89) یا به سبب آنکه موردِ تمنّا امری محال است یا آنکه موردِ تمنّا امری ممکن است امّا گوینده در حال حاضر، آن را برای خود غیرممکن میپندارد و امیدی به دستیابی بدان ندارد (احمدنژاد، 1382: 113). لفظ مخصوص تمنّی در فارسی «کاش» و «کاشکی» و در عربی نیز «لَیتَ» است. البتّه در عربی سه کلمۀ «هل»، «لَو» و «لَعلَّ» گاه برای تمنّی به کار میروند. در مقابلِ تمنّی، ترجّی قرار دارد؛ یعنی درخواست امر مطلوبی که یا محال نیست یا گوینده آن را برای خود ممکنالوصول میداند، هرچند در واقع محال و ممتنع است (همایی، 1374: 107). بنابراین، ترجّی، امید به وقوعِ امر مطلوب و تمنّی نیز ناامید بودن از وقوع آن و در حقیقت، آرزوی امری محال یا دستنیافتنی است. در عربی برای ترجّی غالباً از «عَسی» و «لَعلَّ» استفاده میشود و در فارسی نیز کلماتی چون «بُوَد آیا»، «بو که»، «مگر»، «تا بو» و نظایر آنها، علاوه بر تمنّی برای ترجّی هم به کار میروند. بر اساس جستوجوی نگارندگان، در نفثهالمصدور نُه گزارۀ تمنّی به کار رفته که پنج گزاره بهعربی و چهار گزاره بهفارسی است. در این میان، شش گزاره با لفظ عربی «لَیتَ» (نسوی، 1385: 10، 13، 79، 93، 118 و 120)، دو گزاره با کلمۀ عربی «لَو» (همان: 13 و نیز بخش نخستِ آیة صفحة 39)15 و فقط یک گزاره با لفظ فارسی «کاشکی» (همان: 120) به کار رفته است. در مقابل این گزارهها، هفت گزارۀ ترجّی نیز با الفاظ «لَعلَّ» (همان: 8 و 22)، «عَسی» (همان: 31، 73، 83 و 124) و «شاید» (همان: 109) در نفثهالمصدور مشهود است. چیرگی بسامد گزارههای تمنّی بر ترجّی، حاکی از ناامیدی نویسنده از تحقّق آرزوها و در نتیجه، غلبۀ یأس بر فضای اثر است که این امر با محتوای کتاب و مصائب و بلایای مذکور در آن، مطابقت کامل دارد؛ به گونهای که نویسنده حتّی در بسیاری از گزارههای خبری نیز یأسِ ناشی از اوضاع آشفتۀ روزگار را مینمایاند و با صراحت میگوید: در خزان أَمانی کامرانی توقّع کردن نادانی است، و در برگریز آمال شکوفۀ اقبال انتظار بردن آرزوی مُحال (همان: 38). نسوی در دو موضع از کتاب (همان: 13 و 120)، دو گزارۀ تمنّی را در پیِ هم میآورد و بدین طریق میکوشد تا اوج ناامیدی خویش را به مخاطب القا کند. عبارت زیر که در آن، گزارههای تمنّی و خبری با هم در پی القای ناامیدیاند، بهترین نمونۀ کاربرد گزارههای تمنّی در این اثر است. ضمن آنکه تمایل نویسنده به التقاطِ مباحث معانی با مباحث بیان و بدیع، بهویژه استعمال کنایههای اندامیک، کاملاً در این عبارت مشهود است: اگرچه با دل خویش برنمیآمدم، صبری را که - ندارم، و ای کاشکی بودی- کاربند شده، و به امید بیهوده، إِلَی یَومِنا هَذَا، خرسندی مینمود، و یَا لَیْتَ در مقاسات آن قصّه که پیش دوست و دشمنم خجل گردانید، دل با من میساختی، تا انگشت به لب بازنهادمی، و دستیاریای که صبر تا این غایت نمود، پایدار بودی، تا پای بیفشردمی (همان: 120). همان گونه که پیشتر اشاره شد، تمنّی بر دو نوع است: تمنّای امر محال و تمنّای امر ممکنِ غیرقابل وصول. عبارت قرآنی زیر، نمونهای از تمنّای امر محال در نفثهالمصدور است: از سیاهروزیِ من: «یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ»16 میخواند (همان: 118) امّا اکثر قریب به اتّفاقِ گزارههای تمنّی در این اثر، از نوع تمنّای امر ممکنِ غیر قابل وصولاند و این مسأله، یعنی عدم امکانِ دستیابی به امری که در شرایط عادی امکان وصول به آن وجود دارد، هم نابسامانی اوضاع زمانه و هم نهایت حسرت نویسنده را به تصویر میکشد. به عنوان نمونه، نسوی تحسّر و دردمندی خود را به سبب ناآگاهی از سرنوشت نجمالدّین احمد سرهنگ، چنین مینمایاند: تا بیابانک باخبرم که رسیده است، و آن جا از گذر تاتار معوّق شده، [...] و بعد از آن معلوم نیست، و یَا لَیْتَ بدانستمی، که حال او به چه رسید (همان: 10). همچنین بررسی نحوی گزارههای تمنّیِ فارسی، بیانگر آن است که همۀ این گزارهها دارای ساختار یکسانی هستند. یعنی: «یا/ای + لفظ تمنّی + فعل ماضی + ی تمنّایی». البتّه گاه، «ی» ضمن دلالت بر مفهوم تمنّا، صراحتاً بر استمرار نیز دلالت دارد: آن قربتریزه که یافتم - و یَا لَیْتَ نیافتمی، [...]- به خیال فاسد تصوّر کرده، که در مستقبل به مضرّت او سرایت خواهد کرد (همان: 13). این ویژگی یعنی استفاده از انواع «ی» نظیر تمنّایی، استمراری و شرطی، از جمله عواملی است که نثر کتاب را بهرغم مصنوع بودن، به سبک نثر متقدّمین (دورۀ سامانی و غزنوی) نزدیک میکند و آن را در جایگاهی میان دو سبکِ ساده و مصنوع قرار میدهد. گفتنی است که عبارت اخیر از نفثهالمصدور، تنها گزارۀ تمنّی این اثر است که در آن نبودنِ چیزی آرزو شده است؛ بدین معنا که نسوی به هنگام شرح عداوت وزیر جلالالدّین خوارزمشاه با خود، آرزو میکند هیچگاه به تقرّب و موقعیّتی که موجب دردِسر او شده است دست نمییافت. نویسنده با کاربرد این گزاره علاوه بر حسرت، ندامت خویش را نیز ابراز میدارد. 4-6. دعا در نفثهالمصدور مجموعاً سی و یک گزارة دعایی به کار رفته که شش گزاره به فارسی و بیست و پنج گزاره به عربی است. بنابراین، گزارههای دعایی این اثر تنها گزارههای انشاییاند که در آنها بسامد گزارههای عربی بسیار بیشتر از گزارههای فارسی است. دلیل این امر را نیز باید سنّت رایج در میان ادبا و نویسندگان در گرایش به جملههای دعاییِ عربی دانست. بررسی گزارههای دعایی نفثهالمصدور نشان میدهد که بیشترین این گزارهها یعنی شش گزارة دعایی (همان: 70، 71 و 116) در ارتباط با خاندان ایّوبی است و در این میان، حتّی شاعرانهترین و طولانیترین گزارههای دعایی، هر دو دعای اغراقآمیز (همان: 71) و نیز هر دو دعای شریطهدارِ موجود در این کتاب (همان: 70- 71 و 116)، برای ملک ایّوبی به کار رفته است. این امر، بیش از هر چیز بیانگر عمق ارادت نسوی به این خاندان است؛ زیرا او در پناه حمایت خاندان ایّوبی از مصائب و آوارگیهای مشقّتبار خود رهایی پیدا کرد؛ موقعیّت اجتماعی و منافع شخصیای را که در پی هجوم تاتار از دست داده بود، تا حدودی بازیافت و حتّی در سایة آرامش درگاه آنان، هم نفثهالمصدور و هم سیرت جلالالدّین منکبرنی را تألیف کرد. دعای زیر، نمونهای از گزارههای دعایی برای پادشاه ایّوبی است که در شریطة آن، که از تاریخ یمینی اقتباس شده است، تغزّل و حماسه به زیبایی با یکدیگر درآمیختهاند: أَدَامَ اللهُ عِزَّهُ، مَادَامَتِ الْعُیُونُ حَافِظَهً سَوَادَهَا، وَ الْعَوَاتِقُ حَامِلَهً نِجَادَهَا17 (همان: 70- 71). بعد از خاندان ایّوبی، بیشترین گزارههای دعایی یعنی سه دعا (همان: 96 و 125)، در ارتباط با خراسان است که این مسئله نشاندهندۀ احساسات نوستالژیکی نویسنده نسبت به وطن و شوق بازگشت به آن است؛ بهویژه آنکه مصائب فراوان او در غربت و موقعیّت ممتاز سیاسی و اجتماعی وی در خراسان، بر شدّت این حسرتبارگی و اشتیاق افزوده و وی را به سوی نوستالژی گذشتهگرا سوق داده است. در واقع، «نسوی اگرچه ظاهراً به لحاظ جسمانی در پناه خاندان ایّوبی در امن و راحت است، به لحاظ روحی، باور به کمال مطلوب را در سرزمین خراسان میجوید و آرمانشهر خود را بر اساس تجربهای زنده و شخصی از خراسان قدیم بنیان مینهد ...؛ همین آرمانشهر است که نیرویی محرّک برای نوشتن نفثهالمصدور میشود» (بتلاب اکبرآبادی و خزانهدارلو، 1390: 57). همچنان که این رساله را با یاد وطن نیز به پایان میبرد و حتّی در حقّ ابری که به طرف خراسان کشیده است، دعا میکند که: «هَنِیئًا لَکَ یَا سَحَابُ» (نسوی، 1385: 125). امّا از مجموع گزارههای دعایی، هشت گزاره در وجه نفرین است که بیشترین نفرینها یعنی چهار نفرین (همان: 60، 62، 65 و 66) در ارتباط با وقایعِ آمِد و صاحب آن، ملک مسعود، است که با وجودِ فشردگی زمان در روایات نفثهالمصدور، شرح مفصّلی از ظلم و طمع او و غایت ستمش بر پناهندگان، در این اثر بازتاب یافته است. خشم و تنفّر نویسنده از اعمال صاحب آمِد آن چنان است که در عبارت زیر، ضمن استفاده از استعارة تهکّمیّه (مجلس عالی)، طنز و نفرین و هجو را در حقّ او، با یکدیگر درمیآمیزد: مجلس عالی! سَخَّمَ اللهُ وَجْهَهُ «قَدِّمْ أیْرَکَ ثُمَّ خَیْرَکَ»18 برخواند، و میان شوهر و زن تفریق میکرد (همان: 60). نکتة درخور توجّه آن است که اگرچه هجوم مغولان مسبّب اصلی همة ویرانیها و آسیبهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و بهویژه آوارگی خودِ نسوی بوده است، در سراسر این رساله فقط یک نفرین (همان: 12) دربارة لشکر تاتار وجود دارد. این امر که نویسنده ترجیح میدهد تا نفرینهای خود را به جای کافران مهاجم، بیشتر متوجّه کارگزاران و حاکمان محلّی سرزمینهای اسلامی چون صاحب آمِد کند، از آشفتگی اوضاع داخلی بلاد اسلامی و فرصتطلبی و بیکفایتی حاکمان آن و تأثّر شدید نسوی از این اوضاع خبر میدهد. همچنین نسوی در دو گزاره (همان: 80 و 118) روزگار و دنیا را نفرین میکند که این مسئله از تقدیرگرایی او حکایت دارد. نویسنده گاه برخی از گزارههای دعایی را با مباحث بلاغیِ بدیع و بیان نیز پیوند میزند؛ برای نمونه در عبارتِ «لیکن با آبشخوری که خاکش بر سر، با همه ناخوشی، به آمِد بمانده بود» (همان: 65)، علاوه بر تعبیر کنایی موجود در عبارتِ «خاکش بر سر»، به تناسب بین آب و خاک نظر داشته است. یا گزارة دعاییِ «دور از همه دوستان» (همان: 11 و 53) که دو بار در این رساله و هر دو بار نیز با ایهام لطیفی (1- به سبب دوری از همه دوستان؛ 2- از همه دوستان دور باد) استعمال شده است: کار - دور از همه دوستان- چنان تنگ شده بود، که از تاتار در تاتار میگریختم (همان: 53). در گزارة «أطْبَقَاللهُ عَلَیْهِمُالْبَوَار» (همان: 12) که برای لشکر تاتار به کار رفته نیز استعمال فعل «أطْبَقَ» (بپوشاناد) برای «بَوار» (هلاک)، مشاکلة زیبایی را خلق کرده است. همچنین یکی از گزارههای دعایی این رساله که در حقّ وزیر سلطان جلالالدّین است، رنگی از تعریض دارد؛ زیرا نسوی با همة مکر و عدواتی که به گفتة خود از وزیر دیده، با عبارت دعایی «رَحِمَهُ الله» برای او از خداوند طلب بخشایش میکند و بدین ترتیب با رندی تمام، وزیر را به سبب دشمنی با خویش، در نظر مخاطب، گناهکار جلوه میدهد: دوم عداوت و بوالعجبیِ وزیر، رَحِمَهُ الله، که با چندین سوابق و لواحقِ جانسپاری [...] به خون من تشنه گشته بود (همان: 12- 13). جدول بسامد و درصد انواع گزارههای انشایی در نفثهالمصدور
نمودار درصد انواع گزارههای انشایی در نفثهالمصدور
نتیجه نگارش نفثهالمصدور در قالب مراسلهای دوستانه و احساسگرایانه، ارتباط آن با وقایع خونبار ناشی از حملة مغول، موضعگیریهای مؤلّف نسبت به برخی صاحبمنصبان و بهویژه بنمایة اصلی آن، یعنی بثّالشکوی و شرح مصائب و آوارگیهای نویسنده، موجب کثرت استعمال گزارههای انشایی در این اثر شده است. بررسی گزارههای انشایی نفثهالمصدور نشان میدهد که نسوی برای گزارش احساسات شخصی و تمایلات عاطفی خود، در بسیاری مواضع علاوه بر گزارههای خبری از گزارههای انشایی نیز خودآگاه یا ناخودآگاه استفاده کرده و بدین طریق کوشیده است تا به طور غیرمستقیم، بر مخاطب اثر بگذارد و او را با خود همراه و همدل کند که این امر از تسلّط او بر اصول حاکم بر استفاده از زبان برای آفرینش کلامی گیرا و اثرگذار حکایت میکند. اگرچه این گزارهها در کلّ کتاب پراکندهاند، امّا استفاده از آنها در مواضع حسّاسی که شدیداً با احساسات نویسنده پیوند میخورند، رو به فزونی مینهد. از این مواضع مهم و حسّاس میتوان به بخشهایی چون تردّد و کشاکش درونی مؤلّف در آغاز رساله برای نوشتن یا ننوشتن آن، اشتغال سلطان جلالالدّین به بزم و غفلت او و سپاهیانش در قبال هجوم تاتار، ظلم صاحب آمِد، تصمیم نویسنده برای پناه بردن به درگاه خاندان ایّوبی و بهویژه مرگ سلطان جلالالدّین، اشاره کرد. همچنین از میان گزارههای انشایی نفثهالمصدور، ابتدا بسامد گزارههای پرسشی و سپس بسامد گزارههای امری، بسیار بیشتر از سایر گزارههاست. هر یک از اقسام گزارههای انشایی نیز به اقتضای بلاغت کلام و متکلّم و گرایشهای احساسی و عاطفی نویسنده، برای دلالت بر اغراض و معانی ثانویِ متعدّدی به کار رفتهاند که در این میان، اغراضی چون انکار، ارشاد، تعجّب و حسرت، مهمترین و پر بسامدترین اغراض به شمار میآیند. این مسئله و نیز افزونیِ بسامد گزارههای تمنّی بر ترجّی، ضمن آنکه حاکی از غلبة تحسّر و دردمندی و ناامیدی بر فضای کلّی اثر است، نقش اساسی و مؤثّر گزارههای انشایی را در ایجاد و گسترش فضایی عاطفی در کلّ کتاب، نشان میدهد. البتّه نسوی در بخشهایی از کتاب، از گزارههای انشایی و بهویژه گزارة انشاییِ غیرطلبیِ ذم، برای انتقاد تند از برخی صاحبمنصبان دربار خوارزمشاه استفاده میکند. این بخشهای هجوآلود را که بیشتر نمایانندة اختلافات و عداوتهای شخصی و گفتمانسازی نویسنده علیه درباریان و رقبای خود است، میتوان بازتابندة قطب تاریک و پنهانِ شخصیّت نسوی دانست.
پینوشتها 1- نفثهالمصدور از حیث شیوۀ روایت، استفاده از زوایۀ دید درونی و ماهیّت حسبحالگونهاش در ارتباط با مشقّات و دربهدریهای ناشی از حملۀ مغولان، شباهت فراوانی با روایت نجم رازی در دیباچۀ مرموزات اسدی در مزمورات داودی (1386: 30- 33) دارد. این شباهتها (صرفنظر از تفاوت در زاویۀ دید) در باب اوّل مرصادالعباد (1379: 16- 27) نیز مشهود است. 2- برای نمونه، ترکیباتی چون بیخآور، سَر درو، زحمتآشیان، حرامریزه، شُدآمد، آبخیز، دردخنده، بیرونشو، جُرمکار و ... . 3- آیا حکومت مصر از آنِ من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟! (زخرف/51) 4- زاغ کجا و پرواز عقاب کجا! 5- چیست حال گروهی که تو دلیرترِ آنان باشی؟! 6- غریب آغاز گشت و غریب بازگردید. 7- ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! (هود/44) 8- آب فرو نشست و کار پایان یافت (هود/44). 9- ای کسانی که ایمان آوردهاید! آمادگی خود را (در برابر دشمن) حفظ کنید؛ و در دستههای متعدّد، یا به صورت دستة واحد، (طبق شرایط هر زمان و هر مکان) به سوی دشمن حرکت نمایید (نساء/71). 10- هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [=دشمنان] آماده سازید؛ و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیلة آن، دشمنِ خدا و دشمنِ خویش را بترسانید (انفال/60). 11- ای مرگ دیدار کن که زندگانی ناخوش و مکروه است. 12- پروردگارا! ما را از این شهر (مکّه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر (نساء/75). 13- آنچه طاقت تحمّل آن را نداریم، بر ما مقرّر مدار (بقره/286). 14- گوارنده بادا بر تو، ای ابر. 15- در نفثهالمصدور، سه گزارة عربی دیگر نیز با لفظ «لَو» وجود دارد که البتّه در آنها «لَو» بیشتر بر معنای شرط دلالت دارد نه تمنّی (ر.ک: نسوی، 1385: بخش دومِ آیة صفحة 39 و نیز صفحات 57 و 74). 16- ای کاش میان من و تو فاصلة مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینی بودی! (زخرف/38) 17- خدای ارجمندی وی را، تا بدان زمان که چشمان سیاهی (روشنایی) خود را نگاه میدارد و شانهها(یِ دلاوران) حمایل شمشیر را برمیدارد، پایدار بداراد. 18- خداوند روی وی را سیاه گرداناد. نخست شرم خویش را پیش آر، سپس خیرت را. به نوشتة یزدگردی، مَثَلِ «قَدِّمْ أیْرَکَ ثُمَّ خَیْرَکَ»، در کتب امثال به صورت «قَدِّمْ خَیْرَکَ ثُمَّ أیْرَکَ» آمده و ظاهراً نسوی در مقامِ هجوِ صاحبِ آمِد، آن را به صورت مذکور در متن تغییر داده است (ر.ک: نسوی، 1385: 242). | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,031 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 909 |