تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,327 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,884,240 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,949,406 |
تحلیل نمایه و تطبیق آن با براعت استهلال در "خسرو و شیرین" و "لیلی و مجنون" نظامی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 8، شماره 3 - شماره پیاپی 16، مهر 1395، صفحه 63-74 اصل مقاله (269.3 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2016.20581 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عبدالله واثق عباسی1؛ محمدامیر مشهدی1؛ مهدی رستمی* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصطلاح نمایه را نخستین بار رولان بارت فرانسوی در نیمۀ دوم سدۀ بیستم میلادی وارد حوزۀ روایتشناسی کرد. از نگاه بارت ساختارگرا، نمایه یکی از انواع کارکردها در متن روایی است. این گونه، هرچند از نظر کنشی ضعیف است، برای تقویت فضا و رنگ و روانشناسی شخصیتها، واحد بسیار ضروری و تکمیلی روایت است. نمایه با اینکه از دل ادبیات داستانی مدرن غرب باز نموده شده، در ادبیات کلاسیک فارسی نیز وجود داشته است. نمایه گاه با صنعت بدیعی براعت استهلال مطابقت دارد که نمونههای فراوانی از آن را میتوان در متون داستانی کلاسیک فارسی مشاهده کرد. نظامی نیز در منظومههای خسرو و شیرین و لیلی و مجنون از نمایه چه در قالب براعت استهلال و چه غیر از آن، هوشمندانه استفاده کرده است.در این دو منظومه، عناصر براعت استهلال و نمایه با موضوع و فضای داستان کاملاً همخوانی دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بارت؛ نمایه؛ براعت استهلال؛ نظامی؛ خسرو و شیرین؛ لیلی و مجنون | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه نمایه واژهای فارسی است به معنای «مانند، نمونه/ شکل، تصویر، نقشه، نمایش» (دهخدا، 1377: 22738). این واژه در اصطلاح علم کتابشناسی معادل واژه انگلیسی «index» است و این گونه تعریف شده است: «فهرستی از آگاهیهای کتابشناسی یا مرجعها و مأخذها که بر اساس نظام ویژهای مثلاً الفبایی، مرتب شده باشد» (صدری افشار، 1369: 964). در حوزۀ نشانهشناسی، اصطلاح نمایه یکی از انواع نشانههای چارلز پیرس (1914-1839) به شمار میآید. پیرس در دستهبندی مشهور خود نشانهها را به سه دسته تقسیم کرده است: نشانههای شمائلی، نشانههای نمایهای، نشانههای نمادین. در نشانۀ نمایهای، «مناسبت میان دال و مدلول رابطهای است علت و معلولی» (احمدی، 1388 :28). برای نمونه تب یک نشانۀ نمایهای است که از وجود بیماری خبر میدهد. یا رد پا نشانگر عبور رهگذر است. در حوزۀ مطالعات روایتشناسیک، نخستین بار رولان بارت (1980-1915) اصطلاح نمایه را به کار برد. از نظر وی، نمایه گونهای از کارکردهای تکمیلی روایی است که به شخصیتپردازی و فضاسازی داستان کمک میکند. نمایه از دیدگاه پیرس، از آنجا که نشانهای است که پیامی ضمنی را در بردارد با مفهوم نمایه از دیدگاه بارت، پیوند نزدیکی دارد و دور نیست که بارت با آگاهی از اندیشۀ پیرس، اصطلاح نمایه را وارد حوزه روایتشناسی کرده باشد. اما نباید نشانۀ نمایهای را با نمایه اشتباه گرفت. در نشانه پیوند میان دال و مدلول، پیوندی علی و معلولی است ولی در نمایه لزومی بر وجود پیوند نیست. در واقع، نمایه «رابطهای مستقیم و آشکار با معنایی خاص ندارد اما حضورش ضروری است؛ مثلاً برای شناخت منش روانی شخصیت یا فهم روابط افراد، یا توصیف مکان کارآست» (احمدی، 1388 :231). باید توجه داشت که پیرس درباره نشانهشناسی هنر چیزی ننوشته است (احمدی، 1388 :21). در حالی که نمایه، گونهای از نشانههای هنری و ادبی است. نشانههای ادبی علاوه بر دلالتهای آشنا و قراردادیشان، معنایی دیگر نیز در خود نهفته دارند و هر اثر ادبی مجموعهای از این نشانهها را در بر میگیرد. «هر اثر، دنیای نشانههای ویژۀ خود را میآفریند. شناخت این نشانهها از راه ژانر خاصی است که اثر در آن جای گرفته است» (احمدی، 1388 :7). دود، از نگاه پیرس نشانۀ آتش است، اما در نگاه بارت، یک کارکرد نمایهای است که بسته به فضای داستان، پیامی ضمنی مثلاً ابهام را به مخاطب انتقال میدهد. دود در دلالت آشنایش، همیشه نشانۀ آتش بوده است، اما در اثر ادبی میتواند دلالت تازهای بگیرد و نمایهای متفاوت شکل دهد؛ گاهی نمایۀ ابهام در سرنوشت شخصیت میشود. گاهی تداعیگر خفگی و اختناق زمان وقوع روایت در داستان و دلالتهای دیگر، یا مثلاً جعبههای مقوایی تلنبارشده در خانه، در سطح اول نشانهای است از بینظمی. اما در سطحی عمیقتر و نگاهی هنریتر، نمایهای است از آشفتگی درونی صاحبخانه. بارت، در تنها اثر روایتشناسیک خود، درآمدی بر تحلیل ساختاری روایتها (1966)، برای تعیین الگوی ساختارمند روایت کوشیده است. به این منظور وی هر اثر روایی را متشکل از سه لایه معرفی میکند: 1- کارکرد[1] 2- کنش[2] 3- روایت[3] روایت لایۀ بالایی، کنش، لایۀ میانی و کارکرد، ژرفترین لایه در ساختار یک اثر روایی است. در لایۀ کارکرد میتوان جزئیتر نگریست و برای آن انواعی برشمرد. 1- کارکرد کارکرد اصطلاحی است که نخستین بار ولادیمیر پراپ (1970-1895) آن را برای نامگذاری کوچکترین سازههای تشکیلدهنده قصه به کار برد (پراپ، 1386: 53). بارت در کنار کارکردهای پراپی، که آنها را هسته[4] مینامد، از سه کارکرد دیگر نام میبرد: کاتالیزور[5] ، نمایه[6] و آگاهاننده[7] و آنها را به طور کلی در دو دسته جای میدهد: 1. کارکردهای محض: «توزیعی و متوالی هستند و با پیشروی داستان کامل میشوند. بنابراین در محور همنشینی تأیید میشوند» (تولان، 1386: 45) که دو گونه دارد: الف) هستهها: نقاط محوری و اصلی روایت و تقریبا معادل کارکردهای پراپیاند. «چیزی که به لحاظ منطقی از کنشِ روایی جداییناپذیر است؛ مثل فقیر بودن سیندرلا» (مکوئیلیان، 1388: 498). ب) کاتالیزورها: این واحدها وظیفۀ تکمیلکنندگی دارند و فضای خالی میان کارکردهای اصلی را پر میکنند و حذف آنها به انسجام علّی و گاهشمارانۀ روایت، هیچ آسیبی نمیرساند. برای نمونه: «فضای «تلفن زنگ زد» و «باند جواب داد» میتواند با گروهی از حوادث ناچیز یا توصیفات پر شود: «باند به طرف میز حرکت کرد»، «یکی از گوشی ها را برداشت»، «سیگارش را خاموش کرد» و... » (بارت، 1387: 45). 2. نمایهها: واحدهای تکمیلی روایت که اگرچه از نظر کنشی ضعیفاند، وجودشان برای شخصیتپردازی و فضاسازی در داستان بسیار ضروری است. این نوع از کارکردها «الحاقی و سلسلهمراتبی هستند و در محور جانشینی تأیید میشوند» (تولان، 1386: 45) و به دو گونه تقسیم میشوند: الف) نمایههای محض: نوعی از واحدهای تکمیلی روایتاند که نه بر کنشی خاص بلکه بر یکی از ویژگیهای شخصیت دلالت میکنند. این نوع نمایهها «به شخصیت یک عامل روایی، یک احساس، یک فضا (برای مثال: بدگمانی) یا یک فلسفه ارجاع میدهند» (بارت، 1387: 47). ب) آگاهانندهها: این گونههای ضعیف نمایهای «به تعیین هویت و مکانیابی در زمان و فضا خدمت میکنند... حداقل در سطح داستان مدلول ندارند. آنها دادههای خالصی با دلالت بلافصل هستند؛ مثلاً سن دقیق یک شخصیت» (بارت، 1387: 47). در این جستار، از لایهها، لایۀ کارکرد و از کارکردها، تنها نمایههای محض مورد نظر نگارندگان است. دیگر لایهها (کنش، روایت) و دیگر کارکردها (هسته، کاتالیزور، آگاهاننده) از حوزۀ بررسی کنار زده میشوند. همچنین در سطور آینده، به پیروی از خود بارت، «نمایه» به جای «نمایۀ محض» به کار برده میشود؛ چراکه آگاهانندهها از نظر دلالتهای ضمنی، نسبت به نمایههای محض در درجۀ پایینتری هستند و اساساً هیچ معنی ضمنی و پیام نهفتهای دربرندارند و تازه اگر قرار باشد که معنی ضمنی بپذیرند، دیگر آگاهاننده محسوب نمیشوند بلکه به یک نمایۀ محض بدل میگردند. به زبانی دیگر، این نمایههای محض است که مخاطب را به رمزگشایی وادار میکند. در حالی که آگاهانندهها فقط اطلاعاتی سطحی و شفاف را منتقل میکنند. نکتۀ دیگر اینکه گاه یک واحد روایی در جایی از داستان، در حد یک آگاهاننده عمل میکند و در جایی دیگر بسته به فضای روایت به یک نمایه تبدیل میشود؛ برای مثال، «در یک داستان توصیفی از آسمان تاریک و هوای طوفانی ارائه میشود؛ این مطلب به همین صورت در حکم آگاهاننده است. اما اگر این فضای تیره، حوادث سیاه داستان را تداعی کند، آنگاه با یک نمایه روبهرو هستیم» (بارت، 1387: 19-18). 2- نمایه پیش از بارت، در ساختارشناسی داستان عموماً بر کارکردهای محض و کنشمند تأکید میشد؛ چنانکه پراپ، ریختشناسی قصههای پریان را بر اساس اهمیت کارکردها سازمان داده بود. حتی نویسندهای چون آنتوان چخوف باور داشت: «اگر در داستان طپانچهای هست باید تا آخر داستان بالاخره شلیک کند» (اخوت،1371: 60). اما در نگاه بارت، «هیچ چیزی وجود ندارد که معنایی در یک متن روایی نداشته باشد» (آلن، 1385: 96). از نظر او یک تفنگ آویزان به دیوار حتی اگر تا پایان داستان، گلولهای از آن شلیک نشود، نه تنها نقطه ضعفی برای داستان نیست، بلکه برای ساختار داستان مفید و معنابخش است: «حتی یک طپانچۀ خشک و خالی (طپانچهای که شلیک نمیشود) هم میتواند به خواننده اطلاعات زیاد و مفیدی دربارۀ شخصیتها و فضای داستان بدهد. این طپانچه بسته به فضای داستان، دلالت بر معنای ویژهای میکند نه بر کنشی خاص» (اخوت،1371: 60). بارت این طپانچههای بدون شلیک را نمایه(1) مینامد. این نوع از کارکردها در محور جانشینی تأیید میشوند؛ یعنی برای دریافت پیام آنها باید به سطوح دیگر اثر مراجعه کرد. نمایهها علاوه بر معنای ظاهری دارای مدلولهای ضمنی هستند و به طور کل در یکی از موارد زیر تفسیرپذیرند. الف- تداعی احوال درون شخصیت نمایه تداعیگر اندیشهها و عواطف درونی شخصیت داستان است؛ برای نمونه، اگر شخصیت داستان در مواجهه با حوادث بر سر دو راهیِ انتخاب قرار گرفته باشد، آنگاه ایستادن او در میان جمعیت انبوهی که پیوسته در حال رفت و آمد هستند، نمایهای است که آشفتگی درونی و عدم قطعیت او را برای خواننده تداعی میکند: «او در ایستگاه نورت وال در میان جمعیتی که به این طرف و آن طرف می رفتند ایستاد. توقف اِوِلین(2) در میان جمعیتی که به این طرف و آن طرف میروند، نمایهای است که عدم قطعیت و تردید اِوِلین را نشان میدهد» (تولان، 1386: 48). ب- تقویتفضا و رنگ گاه از نمایه در فضاسازی داستان استفاده میشود و راوی با کاربرد یک یا چند نمایه فضا و رنگ مورد نظر را تقویت میکند: «گفتن اینکه ماه در سراسر پنجرۀ ادارهای که باند در آن کار میکرد، نیمه پنهان، میان انبوه ابرهای مواج دیده میشود نمایۀ یک شب توفانی تابستان است. این استنتاج به ترتیب، یک نمایۀ فضا را با ارجاع به شرایط سخت و پردلهرۀ یک کنش که هنوز برای خواننده ناشناخته است، شکل میدهد» (بارت،1387: 47). تقسیمبندی بارت از کارکرد، یادآور دستهبندی بنمایه[8] توسط بوریس توماشفسکی (1939-1868) است. از نظر او، بنمایه «درونمایۀ کوچکترین واحد روایی در سطح نحوی است» ( تقوی، 1388 :20) و به دو دسته تقسیم میشود: 1. پویا[9] مسبب تغییر وضعیت هستند. 2. ایستا[10] وضعیت را تغییر نمیدهند. ویژگیهایی که توماشفسکی برای بنمایههای ایستا برمیشمارد به خصوصیات نمایهها بسیار نزدیک است: «توصیفات مربوط به طبیعت، رنگ اقلیمی، اسباب و اثاثیۀ منزل، ویژگیهای ساکن شخصیتها و مواردی از این دست عموما بنمایههای ایستا را تشکیل میدهند» (امامی، 1387: 148). بارت نمایهها را در رمانهای مدرن روانشناسیک غربی بازجسته است (آلن، 1385: 99-98 ) و در نظر وی در قصههای عامیانه، کارکردها و خویشکاریها نسبت به نمایهها برجستگی و اهمیت بیشتری دارند. با این حال، در متون روایی کلاسیک فارسی از جمله آثار نظامی، انبوهی از نمایهها مشاهده میشود. این واحدهای تکمیلی روایت، آنجا که به توصیف مکان و تقویت فضا برای تداعی درونمایه و احوال درونی شخصیت به کار گرفته میشوند با صنعت بدیعی براعت استهلال، مطابقت دارند. 3- براعت استهلال براعت در لغت به معنای «فضیلت، برتری، فصاحت» (دهخدا، 1377: 4505) و استهلال یعنی «جستوجوی ماه کردن/ بانگ کردن کودک به وقت تولد/ بلند کردن متکلم آواز را» (دهخدا، 1377: 2198). در اصطلاح ادبی، نام یکی از صنایع بدیع معنوی در علم بلاغت است به این معنا که: «دیباچۀ کتاب یا تشبیب قصیده یا پیشدرآمد مقاله و خطابه را با کلمات و مضامینی شروع کنند که با اصل مقصود تناسب داشته باشد. نظیر آنچه دربارۀ قضای الهی و اجل محتوم و ناپایداری دنیا و مراسم ماتم و عزاداری میگویند در مقدمۀ تعزیتنامهها و برعکس آنچه در پیرامن جشن و بزم و سور و سرور و شادمانی میآورند در پیشدرآمد تهنیتنامهها» (همایی،1361: 303). گویندگان در متون روایی منظوم کلاسیک فارسی دری، از براعت استهلال بهره گرفتهاند. نمونۀ کلاسیک آن، ابیات آغازین داستان بیژن و منیژه در شاهنامه است؛ ابیاتی که در آن راوی با توصیف تاریکیِ دهشتناک شب و عناصر آن، فضایی دلهرهآور ترسیم کرده است؛ فضایی مخوف که وقوع حادثهای ناگوار را هشدار میدهد:
براعت استهلال آنجا با نمایه همانندی دارد که مبتنی بر وصف محیط باشد؛ یعنی نویسنده یا شاعر برای اشاره به مقصود و موضوع اصلی داستان به وصف عناصر طبیعت بپردازد. در این صورت، براعت استهلال همانند نمایه، از طرفی تقویتکنندۀ فضا و رنگ داستان و از سویی دیگر تداعیکنندۀ احوال درونی شخصیت است. در براعت استهلال فوق، شبِ سیاهِ دلتنگ، نمایهای است که علاوه بر معنای ظاهری خود دستکم یک معنی ضمنی دیگر در بردارد که با پیشروی داستان در ذهن مخاطب تداعی میشود: گرفتاری بیژن (پهلوان ایرانی) در چاه تنگ و تاریک افراسیاب. الیاسبن یوسفنظامی، استاد سرودن منظومههای داستانی است. وی در بهکارگیری فنون شعری و آرایههای ادبی، مهارت و دلبستگی بسیار دارد و به خاطر همین صنعتپردازیها صاحب سبک شده است. یکی از فنون مورد علاقه وی، فن براعت استهلال است که در دو منظومۀ مورد بررسی ما یعنی منظومههای خسرو و شیرین و لیلی و مجنون، فراوان دیده میشود. هرچند این واحدها به عنوان براعت استهلال داستان برشمرده میشده است،امروزه میتوان آنها را در ردیف نمایههایی قرار داد که فضا و رنگ را تقویت میکنند. 3-1- نمونههای نمایه در قالب براعت استهلال در خسرو و شیرین الف) صفت بهار و عیش خسرو و شیرین زمینۀ عیش و نوش خسرو و شیرین، همواره نزهتگاهی سبز و دلکش است. جایی است که به قول خواجۀ شیراز «به جز دل خوش هیچ درنمیباید». روزِ آن بهاری و شبِ آن مهتابی است؛ برای نمونه نخستین عشقبازی خسرو و شیرین در باغی زیبا و آن هم در فصل بهار صورت میگیرد. راوی در براعت استهلالی بیست بیتی به توصیف زیبایی گلها و پرندگان میپردازد:
نکتهسنجی هنرمندانۀ راوی در کاربرد این نمایه آنجاست که با توجه به فضای عاشقانۀ داستان، به عناصر آن حالتی عاشقانه بخشیده است: ساقی شدن سمن، میگساری نرگس، خماری بنفشه، مستی گل سرخ، طنازی سرو، دلبری لاله و .... :
در کنار توصیف گلها، تصویر حالات طربانگیز پرندگان نیز بخش دیگری از این نمایۀ بهاری است؛ تذرو در عرصۀ وصال ریاحین پر گشوده است و بلبل و دُرّاج، با الحان پرسوز خود پردۀ صبر عاشقان را دریدهاند:
هر چند میتوان گفت تکتک ابیات و حتی مصاریع این براعت، به صورت جداگانه نمایه هستند، میتوان تمامی ابیات را به صورت کلی یک نمایه در نظر گرفت: بهاری بودن طبیعت؛ راوی خود به پیام ضمنی براعت استهلال و نمایۀ خویش وقوف دارد و این همه توصیف را زمینهای برای آمادهسازی امری دلپسند بیان میکند:
ب) نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم یکی از هنرمندیهای نظامی در بهکارگیری نمایه، رعایت مناسبت حال است؛ چنانکه راوی فراخور فضای روایت از نمایه بهره میگیرد. این ظرافت در ابتدای داستان و در ماجرای دل باختن شیرین به چهرۀ خسرو دیده میشود. شاپور– وزیر چهرهگر خسرو – به منظور شیفته ساختن شیرین، تمثال خسرو را سه بار در معرض دید وی قرار میدهد. در دفعات اول و دوم، که شیرین در برابر علاقۀ قلبی خویش مقاومت میکند، از نمایه نیز خبری نیست. اما در بار سوم، که قرار است شیرین دوست داشتن را به بانگ بلند آشکار کند، راوی با بهکارگیری نمایهای بهاری فضا را برای وقوع چنین حادثهای زیبا و رمانتیک آماده میسازد:
ج) شب مهتابی در منظومۀ خسرو و شیرین و لیلی و مجنون حالات طبیعت با موضوع داستان، هماهنگی و همگونی دارد؛ برای نمونه زمینۀ عشقبازیهای شبانۀ خسرو و شیرین همیشه با نور ماه روشن است. ستارههای تابنده و پرنور بر صفحه صاف و بیابر آسمان متبلور شدهاند. در این شب روشن، نرمه نسیمی دلانگیز همواره در حال وزیدن است. این شبهای مهتابی، در بیت یا ابیات آغازین وصف میگردد. بنابراین، آنها هم براعت استهلال و هم نمایهاند. نمونهها: الف) شبِ مجلسِ بزم خسرو و باز آمدن شاپور
ب) شبِ افسانهگویی خسرو و شیرین و شاپور و دختران
این بیت آغاز نمایهای پانزدهبیتی است. شبی نورانی و بهاری. که عناصر آن (باد، هوا، خاک، ستاره، ماه، زهره، ثریا، عطارد، مرغان شبخیز، دد و دام) همه طربناکاند و این طربناکی تنها نمایۀ یک چیز است: حال خوش خسرو و شیرین از شنیدن افسانههای عاشقانه ج) شبِ بزم خسرو و شیرین
د) شبِ نیایش شیرین در این بخش از داستان، شب تاریکِ غمگنانه، بر جای شب روشنِ عاشقانه نشسته است. راوی نیایش شیرین را با توصیف تاریکی دهشتناک و دیرپای شب آغاز میکند:
سکوت نوبتیانِ دهلزن و خاموشیِ پاسبانان، روزنۀ امید و شادی را بر شیرین میبندند. شب در سکوتِ جاوید مانده است؛ نه نالهای از مرغ شب و نه بانگ اللهاکبری از خروس. تاریکی دیرپاست و زمان بر شیرین به کندی میگذرد:
این براعت استهلالِ اندوهبار، نمایۀ روزگار تیره و بخت فروبستۀ شیرین است و دلتنگی قهرمان داستان را تداعی میکند. ه) دمیدن صبح شب ظلمانی شیرین، با دمیدن صبح، پایانی خوش مییابد. نمایۀ برآمدن صبح، تداعیِ طلوعِ امید در دلِ تنگِ شیرین و فرصتی برای دفعِ غمِ اوست. شیرین در صبحگاه به نیایشِ خداوند میپردازد و به آرزوی خویش نیز میرسد؛ بیتابیِ دوبارۀ خسرو:
و) شبِ کشته شدن خسرو به دست شیرویه همان گونه که گفته شد یکی از کاربردهای نمایه در فضاسازی داستان است؛ برای نمونه راوی از دریچه اتاق به وصف ماه نیمه پنهان در میان ابرهای مواج میپردازد. این وصف از سویی نمایۀ یک شب توفانی و از سویی دیگر، نمایۀ فضایی دلهرهآور و مخوف است. در پایان داستان خسرو و شیرین نیز این نوع نمایه وجود دارد. آنجا که راوی، وصفی دلهرهآور از شب و زمانه دارد:
این نمایه، وقوع حادثهای شوم را خبر میدهد که در ابیات بعد رخ خواهد داد: خنجر خوردن خسرو. 3-2- نمونههای نمایه در قالب براعت استهلال در لیلی و مجنون الف) رفتن لیلی به تماشای بوستان نظامی براعت استهلال و نمایۀ باغ بهاری را در منظومۀ لیلی و مجنون نیز به کار برده است؛ آنجا که لیلیِ دل از دست داده، در هوای مجنون روانۀ بوستان میشود. این براعت از معدود زمینههای بهاری داستان است که در آن بوستانی بهاری و نشاطآور و مناسب عشقبازی وصف شده است. این در حالی است که در منظومۀ خسرو و شیرین از این دست زمینهها فراوان است:
راوی برای هر کدام از عناصر باغ، صفت عاشقانهای در نظر گرفته است؛ مثلاً بنفشه زلف دارد. باد گوشوارهگیر است. شمشاد جعد خود را شانه میکند. این توصیفها بنمایۀ عاشقی را در متن روایت برجسته میسازد. همپای گلها (نماد لیلی)، مرغان (نماد مجنون) نیز از بادۀ بهاری عشق، به وجد آمدهاند. این تصویرهای نمایهای، در تقویت فضای عاشقانه داستان، نقشی چشمگیر ایفا کرده است. در پایان، راوی با استفاده از مشبهبه قرار دادن مجنون و لیلی برای بلبل و گل، در تفسیر عاشقانۀ این نمایه به مخاطب کمک کرده است:
هدف لیلی از رفتن به بوستان رسیدن به درنگی آرامبخش و گشایش دل هجرانرسیدۀ اوست؛ یافتن رد و نشانهای از مجنون پریشانحال است. این امر خوشایند، در زمینۀ طربانگیز بوستان، اتفاق میافتد. بدین صورت که در جواب غزلخوانی لیلی ناگاه از گوشهای:
و این گونه لیلی از یار غریب خویش نشانی مییابد و بار غم از دلش برداشته میشود. ب) شبِ نیایش مجنون در لیلی و مجنون نیز نمایه و براعت استهلال شب وجود دارد. در یکی از این شبها، مجنون در تنهایی عاشقانۀ خود به نیایش خداوند میپردازد. اما برخلاف شبِ نیایشِ شیرین، که شبی تاریک و دیرپاست و شیرین آن را بلایی جاودانه میخواند، شبِ نیایشِ مجنون، به آذینِ ستارگان و چراغِ ماه آراسته است:
در این براعت استهلال، راوی در حدود 48 بیت (نظامی،1387: 178-172) به وصف ستارگان و سیارگان و بروج و منازل فلکی میپردازد. البته در میانۀ وصف، گریزی به مدح ممدوح میزند، اما دوباره به وصف ادامه میدهد. گردش افلاک و حالات اجرام و صور همگی بشگون و امیدبخش است: چرخ با گردنبند ستارگان تزیین شده است. سیاره به پایکوبی میپردازد. شهاب با سلاح زرین خود به جان دیو افتاده است. از گوهر ماه و نافۀ شب، زمین و آسمان، منور و معطر گشته، جبهه در پیش خود صد چراغ افروخته است. خندۀ حمل، گوهرآگینی گاو فلکی، کمر بستن و برنشستن جوزا، دوش بر دوشی هقعه و هنعه، گوهرافشانی نثره، زرافشانی طرفه، روشنایی قلب الاسد، دلباختگی سنبلۀ عذرا رخ به صرفه، بخشندگی غفر، سخنرانی میزان با زبانا، تاجدهی اکلیل به قلب، خراجدهی عقرب به کمان، شطرنجبازی نعایم و بلده، در عماری نشستن خاتون رشا با بطنالحوت، زورمندی عیّوق، خودنمایی دیگپایه، پرگشایی نسر طایر، دستافشانی شعری، جلوهگری فردالشجاع، توقیع سماکها، نقادی سها، چرخش بنات نعش پیرامون ستارگان، سواری قاری در کنار نعش و... هر کدام در ایجاد طالع مسعود نقشی ایفا میکنند. مجنون در شبی چنین دلخواه به نیایش میپردازد. جالب اینکه فردای این شبِ دلنشین نیز روزی روشن و زیباست:
این وصف دلنشین از شب و روز، نمایۀ وقوع پیشامدی خوشایند است که در آیندهای نزدیک (صبح همان روز) رخ خواهد داد: رسیدن نامۀ لیلی به مجنون. 4- دیگر نمونههای نمایه در منظومههای خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نمایههایی به چشم میخورد که از مقولۀ براعت استهلال خارج است. این نمایهها روایت را از قصههای کلاسیک به مرز رمان مدرن، نزدیک میکند: الف) سفیدپوش شدن خسرو و شبدیز در زیر بارش تند برف بعد از جداییهای خواسته و ناخواسته میان خسرو و شیرین، با نیایش شیرین به درگاه خداوند، دوباره مهرِ او در دلِ خسرو جوانه میزند. آنگاه که داعیۀ دیدار، خسرو را به جانب قصر شیرین میکشاند، شیرین از تن دادن یکبارگی و خارج از عرفِ خویش به خسرو، سر باز میزند. خسرو در اوجِ ناکامی از قصر شیرین بازمیگردد. بازگشت خسرو در شبی سرد و برفی تصویر شده است. بارشِ مداومِ برف بر پیکر خسرو و شبدیز، نمایهای است که علاوه بر تقویت فضای سرد و ناامید داستان، میتواند تداعیگر غم و ناکامی بیش از پیش خسرو باشد:
ب) نظارۀ ماه اما در کوران برف و باران، ناگهان خسرو در آسمان ماه را نظاره میکند. دیدن ماه نمایهای است که روزنۀ امید در دل خواننده ایجاد میکند:
شیرین در نهایتِ بیتابی خود را به خیمهگاه خسرو میرساند و به مدد شاپور و همراهی باربد و نکیسا دل خسرو را دوباره به دست میآورد. ج) سیل و باد پس از خودزنی شیرین و جان دادن او در آغوش جسد خسرو حوادثی طبیعی رخ میدهد که بسیار غریب و در عین حال نمایهای برای نمودِ حزن طبیعت در برابر مرگ خسرو و شیرین است:
نمایهها گاه از حوزۀ وصف طبیعت به توصیف صفات ظاهری اشخاص وارد میشود. از نظر «مایکل جی. تولان» صفتها و قیدها نیز میتواند نمایه باشد. به زعمِ وی در عبارت «در میان هزارتوی اضطراب از خدا خواست تا او را هدایت کند و به او نشان بدهد وظیفهاش چیست» قید هزارتو نمایهای است از آشفتگی درونی اِوِلین (تولان، 1386: 48). نظامی نیز در روایت داستانهای خود از این نوع نمایه بهره برده است. برای نمونه در منظومۀ خسرو و شیرین در یکی از ابیات، راوی بچه آهوی شیرمست بازیگوش را همراه مادرش تصویر کرده است. نکته در واژۀ «غزال» نهفته است. از آنجا که معشوقه در ادب کلاسیک به غزال تشبیه میشود، راوی با بهرهگیری از واژۀ غزال چهرۀ معشوق را نیز در ذهن مخاطب روشن میکند، که با فضای عاشقانۀ روایت همخوانی دارد:
در منظومۀ لیلی و مجنون، راوی در دو بخش جداگانه برای قاصدان صفاتی به کار میبرد که میتواند نمایه به شمار آید. در بخش نخست، به این دلیل که قاصد، خبر خوبی برای مجنون دارد و حاملِ نامۀ لیلی است، لذا از دور همانند «پارۀ نور» میدرخشد و کاربرد این صفت مخاطب را به بهبودی حال مجنون امیدوار میکند:
اما در بخش دیگر، چون قاصد، خبررسانِ عروسی لیلی با ابن سلام است و این خبر طبیعتاً مجنون را خواهد آزرد، پس راوی برای او صفت «سیاه» میآورد و او را به «گرزه مار» و «نره دیو» تشبیه میکند تا این گونه پیش از افشای خبر قاصد، به مخاطب خویش دلهره دهد:
نتیجه با اینکه نمایه از اصطلاحات به کارگرفته شده توسط بارت، برای روایتشناسی ادبیات داستانی مدرن است، ادر متون روایی کلاسیک ما قابلبازیابی است. نمایه گاه با براعت استهلال همپوشانی دارد. براعت استهلال آن جا که مبتنی بر وصف طبیعت باشد و آنگاه که فضا و رنگ داستان را تقویت کند و احوال درونی شخصیت را تداعی نماید، میتواند نمایه قلمداد شود؛ با این تفاوت که براعت استهلال تنها میتواند در آغاز اثر روایی آورده شود اما نمایه در هر قسمتی از داستان قابلاستفاده است. نظامی در منظومههای روایی خود، نمایههای فراوان به کار برده است. تفاوتی که نظامی با داستاننویسان مدرن در بهکارگیری نمایه دارد در این است که گهگاه از نمایهها رمزگشایی میکند. این در حالی است که نویسندگان امروز غالباً دریافت معانی ضمنی نمایهها را به عهدۀ مخاطب میگذارند. نمایه در خسرو و شیرین بیشتر از لیلی و مجنون دیده میشود و این میتواند یکی از دلایل برتری هنری خسرو و شیرین بر لیلی و مجنون باشد
پی نوشت ها 1- indice در لغت فرانسه به معنای: «علامت/ نشانه/ نشان/ اثر» (نفیسی، 1384: 1018) 2- اِوِلین: نام شخصیت اصلی داستان کوتاه" اِوِلین" اثر جیمز جویس | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,338 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 733 |