تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,675 |
تعداد مقالات | 13,674 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,688,325 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,516,972 |
صُوَر حُسن تعلیل در شعر حافظ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 14، دوره 8، شماره 1 - شماره پیاپی 14، خرداد 1395، صفحه 204-189 اصل مقاله (276.17 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2016.20562 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قدرت قاسمی پور* ؛ پروین گلی زاده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در این مقاله به صناعت حُسن تعلیل در شعر حافظ پرداخته میشود. حسن تعلیل صناعتی است که در آن شاعر دلیلی ادعایی برای پدیدهای میآفریند یا بین دو پدیده رابطۀ علت و معلولیِ تخیّلی ایجاد میکند. در شعر فارسی این صناعت از آغاز ظهور و نمود داشته است؛ به نحوی که به نظر برخی پژوهشگران ادبی از ویژگیهای خاصِ شعر فارسی است. حسن تعلیل بعد از ایهام، یکی از صناعتهای غالب در شعر حافظ است که به سبب تکرار و بسامد بالا، از عناصر سبکسازِ غزلیات اوست. شیوۀ استفادۀ حافظ از این صناعت به گونهای است که معنای برخی ابیات وابسته به لحاظ کردن حسن تعلیل است. نکتۀ دیگر اینکه نحوۀ استفادۀ حافظ از این صناعت غالباً آشکار و عیان نیست، بلکه به گونهای ظریف و ضمنی است که با درنگ و تأمل، کشف و عیان میشود. در این مقاله، حسن تعلیلهای اشعار حافظ در پیوند با صناعتهای دیگری همچون: اغراق، تشبیه، ایهام، شخصیتبخشی، تجاهلالعارف بررسی و تحلیل شدهاند. حافظ در موارد گوناگون از این صناعت بهره گرفته است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حافظ؛ حسن تعلیل؛ صناعات بدیعی؛ ایهام؛ تشبیه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه در هر اثر هنری ممکن است وجه یا وجوه غالب و مسلطی وجود داشته باشد که موجب پدید آمدن سبک شخصی نویسنده گردد؛ این عناصرِ غالب و سبکساز حاصلِ تکرار هنری در آثار نویسندگان یا شاعران هستند. یاکوبسن در مقالۀ «وجه غالب[1]» نظرش بر این است که در هر دوره، هر سبک یا در کار هر نویسنده، عنصری غالب هست که بر دیگر عناصر تأثیر میگذارد و آن را زیر سایه و غلبۀ خود درمیآورد. به گفتۀ او وجه غالب «جزء مرکزی از مجموعۀ اجزای سازندۀ اثر ادبی و هنری است که فرمان میدهد و جنبۀ تعیینکننده دارد. ما میتوانیم یک وجه غالب را تعقیب کنیم، نهتنها در کارهای یک هنرمند یا یک مرکز و انجمن شعری یا حتی مجموعۀ هنجارهای یک مکتب شعری بلکه در مجموعۀ آثار هنری یک دوره هم میتوانیم آن را دنبال کنیم» (یاکوبسون، 1391: 359-361). برای مثال، در شعر اخوان، «روایتگری» عنصری غالب است و در شعر نظامی «ترکیبسازی اشتقاقی»؛ وجه غالب مفهومیِ سبک عراقی، «عشق» و عنصر غالب شعر سبک هندی «اسلوب معادله» است. اما باید گفت که در کار هر نویسنده و شاعری ممکن است چند امر یا وجه غالب وجود داشته باشد که یکی از آنها شاید غلبه و سلطۀ بیشتری داشته باشد؛. برای مثال، نظامی گنجوی را به عنوان شاعری استعارهپرداز میشناسیم، ولی در ساحتِ ساخت زبان شعر، ترکیبسازیهای اشتقاقی یکی دیگر از وجوه برجستۀ این شاعر صاحبسبک است. در خصوص حافظ، نظر بر این است که صناعت ایهام، صنعت غالب و مورد توجه اوست. این نظر امری درست است و نیازی به دفاع ندارد، ولی در کنار این صناعت، صنعت بدیعیِ «حسن تعلیل» یکی دیگر از خصیصهها و صناعتهای مکرر و مسلط در شعر اوست که سخت مورد توجه شاعر بوده است. به گفتۀ استاد شمیسا، «بحث [حسنِ] تعلیل از مباحث مهم ادبیات است و یکی از مختصات سبک ادبی، تعلیل ادبی است» (شمیسا، 1381: 171). بنابراین شایسته است که این صناعت شعری، که از ترفندهای خیالانگیز شاعرانۀ مورد توجه حافظ است، به دقت بررسی و اسباب و صور آن واکاوی شود. پس از استخراج و واکاویِ حسن تعلیلهای شعر حافظ، مشخص میشود که این صناعت شعری یکی از عوامل سبکسازِ در سطح ادبیِ شعرِ حافظ است. حسن تعلیل در شعرِ فارسی جایگاه رفیعی دارد؛ به نحوی که میتوان این صناعت را از صناعات مجبوب شاعران کهن فارسی به شمار آورد. بنا به قولی، «این صناعت در شعر فارسی چنان شایع است که یان ریپکا آن را به طور کلی خاص شعر فارسی برمیشمرد» (Chalisova, 2013). با توجه به جستجوی نگارندگان در فرهنگهای اصطلاحات ادبی زبان انگلیسی، معادلی دقیق برای این صناعت در بین صناعتهای ادبیِ انگلیسی موجود نیست. البته در دانشنامۀ ایرانیکا معادلهایی از قبیلِ «fantastic etiology» (علیتشناسیِ تخیّلی) و ترجمه لفظ به لفظ آن، «beauty of rationale»، آمده است که چندان دقیق نیستند؛ زیرا این صناعت در ادبیات انگلیسی ترفندی مشهور و جاافتاده نیست. در برخی منابع معادل حسن تعلیل را «conceit» آوردهاند که بنا به تعریف عبارت از «استعارهای است بر پایۀ قیاس میان دو چیز یا دو موقعیت که به طور طبیعی یا معمولاً قابل قیاس نیستند» (Mikics, 2007: 67). همان طور که میبینیم، تعریف این اصطلاح با کارکرد و تعریف حسنِ تعلیل تفاوت دارد. با این وصف، حسن تعلیل یکی از ترفندها و صناعتهایی است که مورد توجه همۀ شاعران کهن و بعضاً شاعران معاصر هم هست. ابتدا نظری میاندازیم بر تعاریف حسن تعلیل در کتب بلاغی و سپس به طور خلاصه به مقایسه مفهوم علیّت در فلسفه، علم و ادبیات میپردازیم.
صناعت حسن تعلیل از ابتدا هم در اشعار فارسی نمود داشته است و هم اصحاب بلاغت در کتب خود به آن پرداختهاند. این صناعت مثل متناقضنما[2] نبوده است که در اشعار موجود باشد، لیکن اهل بلاغت به آن نپرداخته باشند. در این مقال به اختصار به تعریفاتِ گذشتگان و معاصران پرداخته و از تعریفهای تکراری پرهیز میشود. در ترجمان البلاغه به عنوان قدیمیترین کتاب صنایع ادبی به زبان پارسی ذیل «فی حسنالتعلیل» آمده است: «و این چنان باشد که شاعر چیزی را صفت کند چون بهار و پاییز و مانند این؛ مر آن چیز را معنی و صفات بسیار باشد، آنگه شاعر بعضی از صفات او را به علّت بعضی ثابت کند و اندر آن وصف تصرّف نیکو کند؛ چنانکه فرخی گوید:
رشید وطواط در حدایق السحر مینویسد: «این صنعت چنان باشد کی شاعر در بیت دو صفت یاد کند یکی به علّت دیگری و غرض او خود یاد کردن آن دو صفت بود، اما برین اسلوب آن دو صفت را یاد کند تا زیباتر و بدیعتر بود... . این اسلوب سخت مستعمل است و در تازی و پارسی بسیار است (وطواط، 1362: 84). از میان گذشتگان، حسینی نیشابوری در بدایعالصنایع با دقت بیشتری صناعت حسن تعلیل را تعریف و به نقل از صاحب ایضاح آن را به چهار گونه تقسیم کرده است. وی مینویسد حسن تعلیل «آن است که اثبات کند صفتی از برای چیزی و ادّعا کند از برای ثبوتِ آن صفت آن چیز را علّتی و سببی مناسب آن، که در واقع سبب نباشد، لیکن آن را به اعتباری لطیف سبب ساخته باشند. و صاحب ایضاح گفته که این بر چهار قسم است: قسم اول آنکه آن صفت ثابت باشد آن چیز را فیالواقع، اما آن را سببی ظاهر نباشد و از برای آن سببی ادعا کنند؛ چنانکه بیت:
قسم دوم آنکه آن صفت ثابته را سببی ظاهر باشد غیر آن سبب ادّعایی که ذکر کرده باشند؛ چنانکه بیت:
قسم سیم آنکه آن صفت آن چیز را در واقع ثابت نباشد، اما ممکنالثبوت باشد عادتاً؛ چنانکه بیت:
قسم چهارم آنکه آن صفت آن چیز را ثابت نباشد و ممکنالثبوت نیز نباشد عادتاً؛ چنانکه بیت:
در دررالأدب نیز ضمن برشمردن انواع حسن تعلیل، «وجه و اعتبار لطیف» را شرط حسن تعلیل دانسته و گفته است: «آن چنین است که ادعا شود برای صفتی، علّتی که مناسب با آن باشد به یک اعتبار لطیفی، ولی در واقع آن علّت نباشد» (آق اولی، 1373: 202). صاحب ابدع البدایع نیز ضمن تعریف حسن تعلیل شرطی را برای این صناعت برشمرده که در واقع اساس این همین امر است که میگویند «حُسنِ» تعلیل، و آن اینکه علتی که میآورند، حقیقی نباشد، بنابراین مینویسد: «آن است که برای چیزی سبب و علّتی ذکر نمایند که مناسبتی لطیف داشته باشد و بعضی شرط کردهاند که علت حقیقی نباشد» (شمسالعلما گرگانی، الف، 1377: ،233). برای مثال اگر شاعر بگوید:
در این بیت، حسن تعلیل موجود نیست؛ زیرا شاعر علتِ حقیقیِ گداختگی و سوختگی خود را بیان کرده است؛ اما در جای دیگر که گفته است:
شاعر، اول نسبت و مناسبتی میان دو پدیدۀ نامرتبط ایجاد کرده است؛ دوم اینکه علّتی که برای خاک در دهان قرار گرفتنِ سمن اقامه کرده، امری ادعایی و تخیّلی است. جناب شمسالعلما گرگانی در این خصوص است که میگوید حسن تعلیل «آن است که متکلّم در نثر یا نظم از برای چیزی علّتی آورد از روی خیالات شعری به وجهی مطبوع، و علّت واقعی و حقیقی نباشد» (شمسالعلماء گرگانی، ب، 1377: 62). استاد همایی نیز در خصوص این صناعت چنین ذکر کرده است: «آن است که برای صفتی یا مطلبی که در سخن آوردهاند، علّتی ذکر کنند که با آن مطلب مناسبت لطیف داشته باشد و بیشتر ادبا شرط کردهاند که این علّت ادعایی باشد نه حقیقی» (همایی، 1367: 260). استاد شمیسا در خصوص این آرایه میگوید: «مقدمتاً باید دانست که اگر تعلیل در اثری لطیف نباشد یا جنبۀ علمی داشته باشد، نمیتوان آن را ادبی دانست. پس تعلیل در ادبیات اسلوب خاصی دارد و باید جنبۀ اقناعی و استحسانی داشته باشد نه برهانی و علمی و مبتنی بر تشبیه باشد (که خود تشبیه مبتنی بر کذب است). تعلیل بر دو نوع است: الف) علتی که ذکر میشود واقعی و حقیقی است، اما در ربط آن به معلول، ظرافت و لطافتی است و این به وسیلۀ تشبیه (مضمر و تمثیل) صورت میگیرد. ب) علت ادعایی: علتی که برای معلول ذکر میشود حقیقت ندارد، بلکه شاعر بر اثر تشبیهی که در ذهن او صورت گرفته است چنین ادعایی میکند و این از نوع قبلی هنریتر است. گاهی علت ادعایی امر غیرممکن را ممکن جلوه میدهد (با تشبیه و تشخیص) گاهی برای اموری که عرفاً احتیاج به توجیه و تعلیل ندارد، توجیه و تعلیلی تخیل میکنند» (شمیسا، 1381 : 169-171).
علیّت در علم، فلسفه و داستان، معانی و مفاهیم خاصی دارد. به عبارتی، در حوزۀ علم علیّت به معنای رخدادی است که منبعث از رخدادی دیگر باشد. همین امر در عالم فلسفه هم مورد بحث قرار میگیرد. خلاصۀ نظر حکما در باب علیّت در فلسفه این است: «موجودی که تحقق موجودی دیگر متوقف بر آن است یا به بیان دیگر موجودی که تحققیافتن موجود دیگر بدون آن محال است، یا موجودی که برای تحققیافتن موجودی دیگر کفایت میکند. بنا بر این اصطلاح هر چیزی که به نحوی در تحقق شیء دیگر مدخلیّت داشته باشد، علت آن شیء محسوب میشود» (طباطبایی، 1374: 20). همان طور که میبینیم مبحث علیّت در فلسفه بیشتر جنبهای وجودشناختی دارد و مبتنی است بر اینکه چگونه موجودی از موجود دیگری به وجود میآید. در حوزۀ علم مفهوم علیّت با مفهوم علّیّت در فلسفه تفاوت دارد؛ به گفتۀ استاد مطهری «این تعریف غیر از تعریفی است که در علوم طبیعی در مورد علت و معلول میکنند، که میگویند هر گاه بین دو پدیده تقارن میبینیم و یکی را پس از دیگری میبینیم، اولی را علت و دومی را معلول مینامیم، اگر تجربه ثابت کرد که اینها دو شیء هستند که با وجود یکی، دیگری پشت سرش پیدا میشود، اولی را علت و دومی را معلول مینامیم. این در واقع یک اصطلاح است که با اصطلاح فلسفه متفاوت است. علت و معلول در فلسفه و علت و معلول در اصطلاح علمای طبیعی اشتراک لفظی دارند؛ زیرا در تعریف فلاسفه سخن از دو شیء است که در وجود نیازمند وجود دیگری است، به طوری که اگر اولی نباشد، هستی این دیگری محال است، ولی در تعریف علمای طبیعی اصلاً نیازمندی در اصل هستی و محال بودن معلول به هنگام نبودن علت مطرح نیست» (مطهری، 1369: 84). تلقی و مفهومی که از علیّت در حوزۀ داستان و روایتشناسی هست نیز به درکِ علمیِ علیّت نزدیک است. در حوزۀ روایتشناسی میگویند داستان[4] عبارت است از توالی زمانمندانۀ رخدادها پس از همدیگر، و پیرنگ[5] عبارت است از توالی رخدادها بر مبنای رابطۀ علت و معلولی بین آنها. فورستر در این خصوص مثالی دارد که در بین روایتشناسان، حکم ضربالمثل را یافته است. او درباب رابطۀ زمانی و علّی و تفاوت داستان با پیرنگ میگوید: «ما داستان را به عنوان روایت رخدادها در توالی زمانیشان تعریف کردیم. پیرنگ نیز عبارت است از روایت رخدادها، که در آن تأکید بر علیّت است؛ پادشاه مرد و سپس ملکه مرد، یک داستان است، اما پادشاه مرد و سپس ملکه از غصه مرد، یک پیرنگ است. در اینجا توالی زمانی حفظ شده است، اما مفهوم علیّت نیز برآن سایه افکنده است» (Forster, 1974: 94). در باب پیرنگ و رابطۀ سببی رخدادها، میگوییم این رخداد «به این دلیل» و «بنابراین» اتفاق افتاده است. واقع امر آن است که حسن تعلیل ملازمت و قرابت بیشتری با تلقیِ علمیِ علیّت دارد تا با مفهوم فلسفیِ آن؛ زیرا شاعران در حیطۀ صناعت حسن تعلیل، همواره درصدد ایجاد و خلق رابطهای تخیّلی میان دو چیز هستند و نه اینکه آفریدهشدن شیء یا موجودی را مسبوق بر شیء یا علتی دیگر بدانند؛ زیرا بنا به تعریف، حسن تعلیل «آن است که اثبات کند صفتی از برای چیزی و ادّعا کند از برای ثبوتِ آن صفت آن چیز را، علّتی و سببی مناسب آن، که در واقع سبب نباشد، لیکن آن را به اعتباری لطیف سبب ساخته باشند» (حسینی نیشابوری، 1384: 187). بنابراین، مفهوم علیّت در علم مبتنی است بر کشف و درک رابطه میان امور، ولی در حسن تعلیلهای ادبی مبتنی است بر ایجادِ رابطهای لطیف و تخیّلی میان امور؛ به گفتۀ استاد همایی «بیشتر ادبا شرط کردهاند که این علّت ادعایی باشد نه حقیقی» (همایی، 1367: 261). البته این علّتِ ادعایی لازم است جنبهای تخیّلی و لطیف هم داشته باشد؛ زیرا «شعر را با استدلال منطقی و علمی کاری نیست. استدلال از طریق علم است حال آنکه راه شعر مکاشفه است. علم با اندیشه استدلالی به شناخت میپردازد و تخیّل شاعرانه در پرتو مکاشفه و عاطفه. به یاری علم و استدلال میتوان از معلوم به مجهول رسید و چیزی را ثابت کرد و کسی را متقاعد کرد؛ اما تخیل شاعرانه در پرتو مکاشفه و از طریق دل در احساسات و روح و جان نفوذ میکند» (وحیدیان کامیار، 1379: 145). برای مثال، در شعر زیر حافظ به دنبال این نیست که دلیل اصلی ساخته شدن گلاب را بنمایاند، بلکه با اشراق و مکاشفهای شاعرانه، ربطی میان چراییِ ساختهشدن گلاب از گل و رخسار زیباتر معشوق ایجاد و کشف کرده است:
در حسن تعلیل، شاعر با نگاه و اشراق شاعرانۀ خود بین اموری که پیوندی با هم ندارند رابطه میآفریند؛ به عبارت دیگر، شاعر در حیطۀ این صناعت «بر مبنای اسباب عقلی در صدد اثبات ممکنبودن امر ناممکن است و بنابراین دروغهایی مبدل را به عنوان حقیقت عرضه میکند» (Chalisova, 20013). به واقع آنچه ادبیات را از یک سو، و علم و فلسفه را از سوی دیگر، از هم جدا میکند این است که در فلسفه و علم به دنبال رابطهای علّی و سببیِ دقیق بین امور و پدیدهها هستند، ولی شاعرانی مثل حافظ در جستوجوی «خلق» رابطۀ علّی و معلولی بر مبنای تخیل هستند؛ برای مثال حافظ ظلمت و تاریکیِ صبح نخست را به علت حرکت خورشید نمیداند، بلکه میگوید:
درست است که حسن تعلیل از زمرۀ آرایهها و صناعتهای بدیعی به شمار میرود، ولی یکی از خیالانگیزترین و به تعبیری از عمیقترین صناعتهای شاعرانه است که معرفی آن به عنوان یک «آرایه» قدری ستم در حق چنین رویکرد و نگاهی شاعرانه است که در قالب تنگ صناعات بدیعی تعریف و عنوان میشود. حسن تعلیل حاصل نوعی اشراق، نگرش و رویکرد شاعرانه و عرفانی به جهان است. حسن تعلیل در شعر نوعی دلیلتراشیِ عقلگریز است که حاصل کشف و اشراقی شاعرانه و نوعی آشناییزداییِ معنایی از جهان مألوف و معهود است. به گفتۀ استاد وحیدیان کامیار «علت زیبایی آن اولاً بهرهگیری از ترفندهاست، ثانیاً استدلال، این استدلال گرچه منطقی نیست و با عقل سازگاری ندارد اما بدیع و خیالانگیز است و دلنشین، بهعلاوه موجب برجستگی کلام میشود (وحیدیان کامیار، 1379: 7-146). با وجود آنکه حسن تعلیل در کتابهای بدیعی بررسی میشود، ولی صناعتی بازبسته به ساحتِ روساختی سخن نیست، بلکه شیوهای از نگرش و استدلالی شاعرانه است که بازبسته به سطح معنای کلام شاعرانه است؛ از این رو به زبانهای دیگر قابلترجمان است. میتوان گفت حسن تعلیل بازبسته به صورت[6] نیست، بلکه وابسته به محتوای[7] شعر است. آشناییزداییِ مبتنی بر حسن تعلیل در سطح محتوای اثر اتفاق میافتد. به گفتۀ استاد زرینکوب، «باید از عبدالقاهر جرجانی پذیرفت که صنایع لفظی هم در واقع وجودشان وابسته است به معنی و آنچه در کلام اهمیت دارد معنی است نه لفظ. در واقع هیچ صنعت لفظی کلام را لطف و طراوت نمیبخشد، مگر آنکه آمدنش از اقتضای معنی باشد» (زرینکوب، 2536: 76).
در ادبیات کهن فارسی، حافظ در کنار صناعت ایهام، از صناعت حسن تعلیل هم بهترین و بیشترین بهرهها را برده است. معروف است که صناعتِ مسلط و اولِ حافظ ایهام است؛ میتوان گفت که صناعت دومی که مورد عنایت حافظ بوده است، عبارت است از حسن تعلیل. به گفتۀ استاد خرمشاهی «صنایع شعری حافظ فقط تا آن حد و برای آن منظور است که ظرافت و رعنایی معنا را بنمایاند. چه معنی باریک را در لفظ درشت نشاید ریخت. اعتنای حافظ از میان صنایع شعری بیشتر به صنایع معنوی است؛ بهویژه حسن تعلیل و ایهام» (خرمشاهی، 1374: 125)؛ بسامد بالا و صور گوناگونِ این صناعت در شعر حافظ گویای این مطلب است. البته این صناعت مثل جناس یا سجع نیست که بهراحتی بتوان آن را در قالب شعر ریخت، بلکه شاعر به مناسبت از آن بهره میگیرد. حافظ به همان صورتی که ایهام و دیگر صناعتهای ادبی را به نحوی طبیعی و بیتکلف به کار میبرد، حسن تعلیل را نیز در طبیعیترین حالت به کار میبرد که ممکن است چنین صناعتی در بدو امر خود را آشکار نسازد؛ همین امر یکی از رموز توفیق قدرت کلام حافظ است. به گفتۀ استاد زرینکوب: «در حقیقت این صنعتها وقتی تأثیرشان بیشتر خواهد بود که شنونده بدون توجه و بیآنکه منتظر برخورد صنعت باشد در طی کلام شاعر با آن مواجه شود. در چنین حالی، صنعت او یک هدیه بیانتظار است که البته تأثیرش بیشتر است و قویتر» (زرینکوب، 2536: 76)؛ مثلاً هنگامی که عطار میگوید:
در این مقام کاملاً مشهود است که شاعر سعی در آشکاریسازیِ صناعت حسن تعلیل داشته است؛ اما زمانی که حافظ میگوید:
حسن تعلیل را در بستری کاملاً طبیعی قرار داده و نخواسته است که چنین صناعتی را برای مخاطب عریان و آشکار کند. شاعر میخواسته است بگوید که دلیل آن که شکر (یعنی پارههای قند) در آب حل میشود، دلیلی طبیعی نیست، بلکه به این دلیل است که شکر، در برابر لب شیرینتر از نوش و شهدِ معشوق کم میآورد؛ بنابراین در آب حل یا «آب» میشود. به واقع، حین خوانش چنین شعری، با ملحوظ داشتن صناعت حسن تعلیل، عمق و به تبع آن لذت متن بیشتر خواهد شد. تفاوت حسن تعلیلهای حافظ با شاعران دیگر تا بدان حد است که در بسیاری از اشعار حسنتعلیلدارش، حرف «از» را هم حذف کرده است. در منطق شعری حافظ، اگر مثلاً سرو آزاده تصوّر میشود، به این دلیل است که دامن از جهان فروچیده است، بدون اینکه شاعر چنین منطقی را با «از» سببی همراه کند:
در منطق شعری حافظ، سوسن گلی است که به سبب برگهایش به زبانآوری مشهور است؛ برای مثال میگوید:
اما در بیت دیگری، که شاهد مثال ما برای امر حسن تعلیل است، میگوید:
همانطور که میدانیم اصل در تخیل شاعرانۀ حافظ این است که سوسن زبان دارد و زبانآور است؛ در حالی که در این بیت سوسن خموش شده و دلیلش این است که واقعهای رخ داده که سوسن سکوت اختیار کرده است و نه اینکه خموشی و سکوت در ذات آن باشد. حال شاعر این چنین حسن تعلیلی را در این بیت، اولاً به گونهای پنهان و دوم بدون هر نوع حرف اضافۀ سببی به کار برده است.
درک و دریافت و غایت زیباشناختیِ برخی اشعار حافظ مبتنی است بر لحاظ کردن حسن تعلیل و خوانش شعر بر مبنای این صناعت؛ هنگامی که شاعر میگوید:
لذت غاییِ از این بیت زمانی حاصل میشود که معنی و مفهوم آن را بر مدار و قرار صناعت حسن تعلیل در نظر و تخیّل آوریم. شاعرانِ عاشق یا عاشقان شاعر همواره سعی میکردهاند که راز عشق خود را برملا نکنند، اما اشک خونین، با پردهدری، رازِ شاعر را همواره عیان میکند. بنابراین، سرخی اشک به دلیلی طبیعی و جسمانی نیست، بلکه به سبب آن است که پردهدری کرده است و هر شخصِ پردهدری (از یاد نبریم که حسن تعلیل این بیت ملازم با انسانپندرای است) در هنگام شرمزدگی رویش سرخ خواهد شد. در بیت زیر نیز هنگامی که شعر بر مبنای صناعت حسن تعلیل خوانده شود، شعر عمق و ژرفا و بُعدِ بیشتری خواهد گرفت:
تخیّل شاعرانه در این بیت مبتنی است بر این که گل ارغوان خواسته است که تقابل و رقابتی با رخسار یار داشته باشد؛ یعنی اگر رخسارِ ارغوان سرخ است به سبب تأسی به معشوق است؛ در نتیجه معشوق نیز خط عارضش به گونهای طبیعی و معمولی رشد نکرده و نروییده، بلکه همچون حُکمی است برای ریختن خون ارغوان. بنابراین، در این بیت با دو حسن تعلیل روبهرو هستیم. در بیت زیر نیز که شاعر میگوید:
گفتنی است که هنگام وزیدن باد شمع میمیرد و خاموش میشود. در این بیت، علت خاموشی شمع از باد نیست، بلکه به این سبب است که شمع میخواهد جان خود را به باد بسپارد و فدای معشوق کند. در بیت زیر نیز:
مدعای علّی بر این اساس است که دل به سبب اینکه سر زلف معشوق در دست نسیم افتاده است، دونیم و دوپاره شده است. اگر دل را یکلخت تصور کنیم، با حسن تعلیل روبهرو نیستیم، لیکن چنانچه در تصور شاعر و بر مبنای علم تشریح گذشتگان «دل پارهگوشتی دونیمه» تلقی شود، آنگاه با حسن تعلیلی بسیار زیبا روبهرو خواهیم بود. ابیات زیر را نیز چنانچه با لحاظ کردن صناعت حسن تعلیل بخوانیم، معنیِ عمیقتر و ژرفتری خواهند داشت:
همراهی، همآیندی و همآمیزیِ آرایههای ادبی، امری است که در تحلیل سبکشناسانۀ شعر شاعران جای بحث و بررسی دارد. صناعات و آرایههای ادبی گهگاه به تنهایی به کار میروند و گاهی هم همراه با هم. هرچه سخن شاعر پروردهتر باشد، ممکن است همراهی و تزاحمِ صناعات هم بیشتر باشد. برای مثال شاعری که کنایهای را به کار میگیرد ممکن است آن کنایه مبتنی بر استعاره و تشبیه باشد. زمانی که فردوسی هنگام نبرد سهراب و گُردآفرید در وصف سخنگفتنِ گردآفرید میگوید:
در اینجا «زخوشاب بگشاد عناب را» کنایه است از «سخن گفتن به همراه لبخند». این «کنایه» خود مبتنی و ملازم است با دو استعاره؛ یکی «خوشاب» که استعاره است از دندان و دیگر «عناب» که استعاره است از لبِ سرخ. درست که حسن تعلیل در بدیع معنوی، صنعت مستقلی به شمار میآید، ولی همواره با صناعتها و آرایههای ادبی دیگرهمراه است؛ این صناعت همواره ملازم است با ترفندها و صنایع ادبیِ دیگری، همچون اغراق، تشخیص، تشبیه و تجاهلالعارف و مانند اینها. در اشعار حافظ هم به طبع این صناعت ملازم است با صناعتها و ترفندهای شعری دیگر. استاد وحیدیان کامیار در کتاب بدیع از دیدگاه زیباییشناسی فصلی از کتابشان را با این عنوان آوردهاند «ترفندهایی که زیبایی آنها وابستۀ ترفندهای دیگر است». ایشان میگویند: «بعضی از شگردهای بدیعی به خودی خود ترفند شاعرانه نیستند؛ یعنی از نوع دیگر ترفندها مانند جناس، لف و نشر و غلو و غیره نیستند که بشود گفت با ایجاد ویژگی یا ویژگیهایی لفظی یا معنایی خاص در زبان به وجود میآیند... . این شگردها در حقیقت زیبایی خود را مرهون ترفندهای بدیعی، بیانی و غیره هستند؛ و بدون آنها ترفندی شاعرانه نیستند. این ترفندها عبارتاند از حسن مطلع، حسن مقطع، سؤال و جواب، حشو ملیح، حسن تخلّص، حسن طلب، حسن تعلیل، تنسیق الصفات» (وحیدیان کامیار، 1379: 165). در خصوص صناعت حسن تعلیل باید گفت درست است که بیشتر مواقع همراه است با صناعتهای دیگر، ولی در چنین موقعیتهایی اهمیت زیباشناختیِ فرعی و ثانویهای ندارد، بلکه اهمیت زیباشناختیِ اولیهای دارد. در خصوص صناعتی چون حسن تعلیل است که استاد وحیدیان کامیار میگوید: «شگردهایی که گرچه زیبایی آنها ناشی از ترفندها و عوامل دیگر است، زیبایی این ترفندها و عوامل دیگر در این موارد، ارزش و اعتبار خاصی به اثر میبخشد» (همان، 166). حال به صُوَر گوناگون حسن تعلیل در اشعار حافظ میپردازیم. بهتر آن دیدم که حسنتعلیلهای حافظ بر مبنای همآیندی و همراهی با آرایهها و صناعات دیگر بررسی شوند. این امر هم بهتر حسن تعلیلهای حافظ را نشان میدهد و هم فایدهای سبکشناسانه خواهد داشت. الف) حسن تعلیل و اغراق یکی از بنیانهای اساسی صناعاتی همچون تشبیه، استعاره و نماد بر بزرگنمایی استوار است. اگر شاعر چیزی را به چیز دیگری تشبیه میکند، برای آن است که مُشبه را بزرگنمایی کند و آن را فراتر از حد معمول قرار دهد. اغراق صناعتی است که در بدیع معنوی مطرح میشود، بنابراین آشناییزداییِ ملازم با اغراق در سطح معنا رخ میدهد. حسن تعلیل نیز بیش از هر صنعتی همواره با نوعی اغراق (در معنای عام) شاعرانه همراه است که موجب شگفتی و درنگ مخاطب میشود؛ برای مثال زمانی که حافظ میگوید:
حسن تعلیل این شعر چنین است که در تخیل آغراقآمیزِ شاعر دلیل این که خورشید، به در و بام او میگردد، امری طبیعی و مبتنی بر حرکت و گردشِ خورشید (بنا به تلقی گذشتگان) نیست، بلکه به این سبب در دور و بر خانۀ شاعر میگردد تا نشانی از پرتو معشوق حافظ بگیرد. در جای دیگری نیز در تخیّل شاعر، تبزدگی و گرمروییِ خورشید به آن علت است که خورشید عاشق تب و تاب و گرمای عرق و خوی معشوق است و بنابراین گرما و تابش آفتاب به این علت است:
ب) حسن تعلیل و انواع تشبیه استاد فرشیدورد سالها پیش در مقالهای با عنوان «توأم شدن تشبیه با عوامل دیگر در شعر حافظ» (فرشیدورد، 1353: 535) اشارهوار به ملازمت حسن تعلیل با تشبیه پرداختهاند و برخی از ابیات حافظ را به عنوان مثال آوردهاند. جز آن ابیات و شاهدمثالهای استاد فرشیدورد، اشعار فراوانی در دیوان حافظ هست که از این منظر قابل بررسیاند. نصرالله تقوی نیز ضمن تعریف حسن تعلیل، در این خصوص گفتهاند: «این صنعت چنان است که متکلم برای امری علتی ذکر کند که در واقع علت آن نباشد؛ بلکه علت چیز دیگر باشد یا علت معلوم نباشد. و اگر حسن تعلیل در تشبیه و استعاره واقع شود بر رونق او افزوده میشود» (تقوی، 1363: 216). همانطور که میدانیم تشبیه انواعی دارد، لیکن بیشترین نوع تشبیهی که همراه با حسن تعلیل میآید، «تشبیه جمع و گهگاه تفریق» است؛ برای مثال در بیت زیر شاعر باز شدن و دریده شدن غنچه را به این علت میداند که بوی خوشی از جانب معشوق به او رسیده است؛ همچنین پارگی پردۀ دل شاعر نیز به سبب گذشتن و عبور بوی خوش یار و اشتیاق عاشق به اوست. البته گفتنی است که در چنین حالتی، حسن تعلیل مربوط است به همان «باز شدن غنچه به سبب شنیدن نسیم خوش یار»:
در بیتِ زیر:
مرحوم حسنعلی هروی، بدون ذکر نام صناعت حسن تعلیل، شعر را به این صورت معنی کردهاند: «در تصور شاعر یاقوت به این جهت توانسته به صورت زینت کمربند درآید و کمر یار را در آغوش بگیرد که با صبر و تحمل خون دل خورده به رنگ سرخ یعنی رنگ خون دل درآمده است. میگوید ما هم برای اینکه دستمان به کمر یار برسد مثل یاقوت سرخ در خون دل خود نشستهایم خون به دل شدهایم. سودی در مناسبت لعل با خون جگر در «آری شود لیک به خون جگر شود» تعبیر لطیفی دارد بدین خلاصه که لعل را برای اینکه شفاف شود در خون جگر حیوانی قرار میدهند. در خون دل نشستن یاقوت نیز در این بیت احتمالاً به چنین رسمی اشاره دارد، که یاقوت را هم در خون دل حیوان ذبحشده میگذاشتند تا شفاف شود. شاید!» (هروی، 1375: 1545). این چنین حسن تعلیلی با تشبیه جمع همراه است، که استاد هروی با عنایت به زمینۀ حسنِ تعلیلیِ آن توانستهاند چنین نیک و شایسته از عهدۀ غایت زیباشناختیِ معنای متن برآیند. در بیت زیر نیز شاعر شیدایی، پریشانی و هیجانِ بلبل در قفس را از یک سو به سبب اشتیاق به شکر و بادام دوست میداند (زمینۀ حسن تعلیلی) و از سوی دیگر، شیدایی طبعِ طوطیصفتِ خود را هم متأثر از عشقش به لبِ همچون شکر و چشمِ همچون بادام دوست میداند:
در مواردی هم در شعر حافظ حسن تعلیل همراه با تشبیه مفروق به کار رفته است؛ برای مثال در این بیت میگوید دلیل اینکه باد صبا خوشبو شده این است که از خاک کوی دوست گذر کرده است؛ اما مخاطب فرضی به این دلیل دم خُلقش خوش و دلپذیر نیست که خاکبوسِ آستانِ دوست نشده است:
در برخی از حسن تعلیلهای حافظ هم تشبیه تفضیل دیده میشود؛ برای مثال در این بیت:
تصویر خیال شاعر آن است که رنگ و پیچ و تاب گل بنفشه به سبب آن است که تشبه به زلف معشوق کرده است و درصدد رقابتِ محاکاتآمیز با آن برآمده است؛ اما شاعر زلف معشوق را با بیانِ «تو سیاه کمبها بین که چه در دماغ دارد»، بر بنفشه ترجیح داده است. برخی مواقع، حسن تعلیلِ مبتنی بر تشبیه تفضیل، ملازم با تشبیه تفریق هم هست؛ برای مثال در این بیت شاعر بیماری و خماری نرگس (حالتِ خمیدگی) آن را به سبب تقلید از معشوق میداند، لیکن اساس تشبیه بر مبنای نوعی وجه شبه افتراقی است:
ج) حسن تعلیل و ایهام همانطور که میدانیم ایهام صناعت غالب و مسلطی است که در بیشتر غزلهای حافظ حضوری فعال دارد. برخی حسن تعلیلهای اشعارِ حافظ، ملازم و همراه هستند با ایهام که در این حالت دو صناعت مورد توجه شاعر، توأمان در بیت حضور مییابند. به عبارتی، «ایهام یا استخدام و حسن تعلیل، جزء لازم شخصیتبخشی است، ولی هم ایهام و هم حسن تعلیل زمانی آشکار میشود که برای هر دو رکن شخصیتبخشی یعنی شخص و شئ ارزشی برابر قایل شویم و این زمانی ممکن است که معنی شعر را به یک معنی واحد تقلیل ندهیم» (محمدی آسیابادی، 1385: 132)؛ برای مثال در این بیت:
دو ایهام موجود است که هر دو دارای زمینهای حسن تعلیلی هم هستند؛ «خون در دل بودن خُم» هم معنایی واقعی دارد که عبارت است از حاویبودن شرابِ سرخِ خونین و هم به تعبیری کنایی، رنجور و اندوهناک بودن. ایهام دیگر، «سر در گل بودنِ خُم» است، که در معنای واقعی عبارت است از اینکه در گذشته برای اینکه هوا به درون خم نفوذ نکند سر آن را با گل میگرفتند؛ معنای ایهامی عبارت است از ماتمزدگی و سوگواری؛ زیرا در مراسم عزا و مصیبت، گل به سر میمالیدهاند. با این تفاصیل، حسن تعلیلهای این بیت مبتنی بر معانی ثانویه و کناییِ ایهامها هستند، بدین قرار که خم شراب «به سبب دوری از حریفان، خونین دل و ماتمزده» شده است. در این بیت نیز:
واژۀ «تاب» در دو معنای ایهامیِ «پیچ و تاب، و اضطراب» به کار رفته است. گل بنفشه به مناسبت رنگ تیره و پیچ و تاب و بوی خوش خود نماد زلف زیباست. زمینۀ تصویری شعر آن است که حالت خمیدگی گل بنفشه به دلیلی طبیعی نیست، بلکه به آن سبب است که در برابر زلف معشوق کم آورده و از حسد دچار پیچ و تاب و در عین حال اضطراب و اندوه (معنای ایهامی) شده است. در بیت زیر نیز حسن تعلیل همراه ایهام به کار رفته است:
این که خاک بر سر گنجهاست (امر واقعی)، به این دلیل است که درویشان میخواهند که گنجها را خوار و بیمقدار کنند (معنای ایهامی). صناعت استخدام از زیرشاخههای ایهام است که در آن واژه یا تعبیری با دو عنصر حاضر در بیت، دو معنای گوناگون بدهد؛ برای مثال در بیت زیر:
حسن تعلیل بر مبنای تشبیه و استخدام است. «خون در دل افتادن» با توجه به شاعر به معنای «غمگین شدن» است و با توجه به جام، «شراب سرخ» است.
د) حسن تعلیل و شخصیتبخشی غالب اوقات که حسن تعلیل به کار برده میشود، امری که علیّتی ادعایی برای آن اقامه میشود، واجد صفات و کردارهایی انساننما یا جاندارگونه میشود. عنصر و صناعتِ شعریِ «شخصیتبخشی از دو رکن اساسی برخوردار است؛ یکی شخص و دیگری شیء. هرگاه صفت، ویژگی یا فعلی را که به شخص (انسان) نسبت میدهیم، در واقع به آن شیء شخصیت دادهایم» (محمدی آسیابادی، 1385: 115). واقعیت این است که یکی از بنیانهای اصلی حسن تعلیل، همان تشخیص یا جاندارپنداری است؛ زیرا اسباب و علّتهایی ادعایی که برای حسن تعلیلها اراده میشود، همواره مبتنی است بر جانبخشی به آن پدیدهها. پدیدههایی همچون گلها، گیاهان، درختان، اشک، ابر و مانند اینها در منطق و «بینش اساطیریِ» شاعری همچون حافظ زنده و جاندار میشوند و بنابراین ممکن است برای برخی صفات و ویژگیهای آنها اسباب و عللی ادعایی اقامه شود. در نتیجه، «در دیوان خواجه حافظ شیرازی شکلهای متعدد شخصیتبخشی، چه در قالب استعاره و چه در قالب تشبیه و اسناد مجازی وجود دارد که معمولاً توأم با صنایعی همچون ایهام، استخدام و حسن تعلیل است» (همان: 114). برای نمونه به ابیات زیر نظری میاندازیم:
در این بیت، اشک، همچون انسانی، غمازی و سخنچینی کرده است؛ به عبارت دیگر سرخی و خونینبودن اشک به دلیلی طبیعی و جسمانی نیست، بلکه به این دلیل است که راز عشق شاعر را عیان کرده است. بنابراین اشک، سرخ شده است؛ زیرا هر شخصی که پردهدری بکند، در نهایت از کار خود شرمنده میشود. آنچه موجب شده است شاعر دلیلی برای سرخی و شرمزدگیِ اشک بیاورد آن است که در تخیّل شاعر اشک به انسانی تشبیه است و صفاتی انسانی به آن نسبت داده شده است. در بیت زیر نیز ابتدا گل لاله به انسانی تشبیه شده است، یا اینکه انسانی فرض شده است که چون فرصتِ کوتاهِ زندگی را دریافته است، جام شراب سرخ (گلبرگهای سرخ) را از دست ننهاده است؛ اساس حسن تعلیل در این بیت مبتنی بر این است که شاعر گل لاله را چونان انسانی فرض کرده است:
در بیت زیر نیز خونیندل بودن صراحی و نالندگیِ بربط به سبب زیان و آسیبی است که ریاکاران و دورویان اهل روزگار پدید آوردهاند. صراحی با دل خونین (شراب سرخی که در آن است) و بربط با نالندگی، انسانهایی فرض شدهاند که از دست دورویان غمگین و خروشنده شدهاند:
در بیت بسیار زیبا و تأثیربرانگیزِ زیر، شاعر باریدن بهار را به گریستن تعبیر کرده است؛ یعنی باریدن ابر بهار را دلیلی طبیعی نمیداند، بلکه آن را، بنا بر دلیلی ادعایی، به سبب آن میداند که گلها و گیاهان ناپایدارند و به این دلیل ابر بر احوال آنان میگرید. اساس حسن تعلیل این بیت، صناعت شخصیتبخشی است که در آن «ابر» چونان انسانی نازکدل و مغموم فرض شده است:
واقع امر آن است که برای دریافت عمق معنا و ژرفای زیباشناسانۀ چنین ابیاتی لازم است، به نحوی توأمان، هم صناعتِ شخصیتبخشی را پیش چشم داشت و هم حسن تعلیل را. ه) حسن تعلیل و تجاهل العارف همینجا بگوییم که خود عنوانِ «تجاهل العارف» ترکیبی متناقضنما[8] است که در آن شخصی که از امری آگاهی دارد، خود را به نادانی میزند تا شگفتی و غرابتِ امری را نشان دهد. از آنجا که حسن تعلیل صناعتی است که در آن شاعر با اسباب و دلایلی ادعایی رابطهای میان دو پدیده ایجاد میکند یا دلیلی و علّتی تخیّلی را برای وقوع امری اقامه میکند، بنابراین ممکن است خود شاعر از کشف رابطهای میان دو چیز، یا اسنادِ ویژگی و کنشی به پدیدهای، احساس شگفتی نماید و نامعهودبودن آن را با ناداننمایی و دودلی بازنمایی کند. حسینی نیشابوری در بدایع الصنایع گفته است که «ملحق است به حسن تعلیل آنکه علیّت مبنی بر شک باشد؛ یعنی آن علّت و سببی که ذکر کنند در وی ادّعای علیّت بر سبیل جزم نکنند؛ چنانکه بیت:
در بیت زیر حافظ بر مبنای تجاهلالعارف، دلیل خوشبوییِ باد و خاک را امری طبیعی نمیداند، بلکه آن را برخاسته از گیسوافشانی یار میداند که البته چنین رابطهای را با شک بیان کرده است و نه «بر سبیل جزم»:
برای دریافت معنیِ این بیت:
لازم است هم تجاهلالعارف مد نظر باشد و هم حسن تعلیل. ژرفساختِ حسن تعلیلی بیت مبتنی است بر اینکه هنگامی که صراحی خواسته است شراب خونینرنگ را بریزد و از دهانۀ خود روان سازد، آواز و شرشری از آن برآمده است که ممنوع و منهی است؛ بنابراین این آواز در گلویش گیر کرده است. شاعر نیک این امر را میداند و با وجود مسلم پنداشتن آن، خود را به نادانی زده است و از سر شگفتی، دریغ و واهمه طرح پرسش کرده است؛ پرسشی بلاغی که به دنبال پاسخ نیست.
درست است که شعر حافظ تغزلی است و عرصۀ غزل، مجال بیان احوالِ عشق و شباب و رندی است، لیکن انقلابی که حافظ به لحاظ درونمایهای در غزل ایجاد کرده است به دلیل وارد کردن درونمایههای گوناگون در غزل بوده است؛ به عبارتی در شعر حافظ موضوعات و مضامین سیاسی، اجتماعی، ستایشی، فلسفی و تعلیمی به وفور یافته میشود. با این حال، در غزلهای حافظ، حسن تعلیل غالباً محملی مناسب است که شاعر به مدد آن حد نهاییِ زیباییِ معشوقِ آرمانیِ خود را بازمینماید. در شعر برخی از شاعران دیگر همچون رودکی، فرخی، انوری و خاقانی و.. حسن تعلیل اغلب محملی است برای ستایش ممدوح. پژوهشگری در مقالهای با عنوانِ «نقش حسن تعلیل در ساختار مضمونهای گریز به ستایش» میگوید: «ستایش مهمترین موضوع شعر فارسی تا آغاز سدۀ هفتم است و حسن تعلیل یکی از هنریترین شیوههای پیوند دادن مقدمه و تشبیب سرودههای ستایشی به تنۀ اصلی آنهاست» (خبازها، 1391: 43). برای مثال، بسامدِ حسن تعلیلهای ستایشی در اشعار انوری چنان فراوان است که «این واقعیت را روشن میسازد که بهترین ابزار ادبی و شیوۀ هنری شاعر برای ستایش ممدوح آن است که برای هر پدیدهای که علت ادبی و توجیه عقلانی ندارد، از حسن تعلیل آمیخته با اغراق و مبالغه و غلو استفاده کند» (غریبحسینی، 1387: 94). اما کاربرد و کارکرد درونمایهای حسن تعلیل در شعر حافظ متفاوت است. قریب به نود درصد اشعاری که حافظ در آنها حسن تعلیل به کار برده است، برای آن هستند که جلوۀ معشوق را در آنها به نحوی آرمانی و اثیری بازنمایاند؛ گویی در جهانِ شاعرانۀ حافظ، پدیدههای جهانِ هستی، جملگی در صدد «مُحاکاتِ» با معشوق برآمدهاند. در چنین نگرش شاعرانه و عارفانهای، اگر پدیدههای جهانـ همچون خورشید، ماه، سرو، شمع، گل و...ـ دچار دگرگونی، حرکت، سکون، رشد و نموّ میشوند، به این علت است که یا درصدد محاکات با معشوق برآمدهاند یا به استقبال او رفتهاند یا به رقابتِ ناکام با او برآمدهاند. هنگامی که شاعر می گوید:
بر این مبناست که صبا حکایت زلف تو را در میان انداخته و آن را پراکنده کرده، چون که گل بنفشه ادعای خودآرایی و زیبایی کرده و بنابراین صبا خواسته است او را از رو ببرد. حسن تعلیل دیگر در این بیت این است که زلف گرهبرگره بنفشه به سبب تقلید از زلف معشوق به این حالت درآمده است. بنابراین در این بیت با حسن تعلیلی دوجانبه روبهرو هستیم. در بیت زیر نیز که میگوید:
شاعر شمع را انسانی فرض کرده است که دارای زبان (زبانه) است و دارد میخندد و خندهاش از سر رقابت با خندۀ معشوق است؛ بنابراین اینکه عشاق شبها شمع را به حالت ایستاده نگه میدارند و مجازات میکنند، برای آن است که شمع خواسته با خندۀ معشوق برابری جوید. در جای دیگری مقام معشوق را بر حسب همین صناعت چنان بالا میبرد که میگوید درخت سرو که در زمین پابرجا و ساکن مانده است به دلیلی طبیعی نیست، بلکه به این سبب است که در برابر رخسار تو از سر خجلت، پایش در گل فروفته است و امکانِ گامگذاری برایش نیست:
در مقابل نیز حرکت و پویندگی بادِ بهاری را به سبب شوق دیدن و هواداری معشوق میداند و نه حرکتی قسری معلول جابهجایی هوای سرد و گرم:
محاکات و تقلید از معشوق باعث شده است که گل سرخ عرق کند و به گلاب بدل شود؛ زیرا زیباییِ عرق را بر رخ معشوق دیده و تقلیدِ رشکآمیزش باعث عرق کردن و غرق در عرق شدن او شده است:
در بیت زیر نیز شاعر بر حسب انسانپنداریِ ماه و اغراق شاعرانه، افول نور ماه را به این دلیل میداند که در برابر رخسار خورشیدگونِ معشوق کم میآورد:
«وحدتِ وجودیِ» این پدیدهها در این است که هر کدام جلوهای از معشوق ازلی یا اینجهانیاند. بنابراین در حسن تعلیلهای حافظ همواره سعی بر آن است که معشوق در مرکز توجه قرار گیرد و نه موارد و مسائل دیگر؛ البته چون که شعر حافظ غنایی و تغزلی است، بنابراین انتظاری جز این هم نمیتوان داشت. با این همه، در اشعار حافظ مواردی از حسن تعلیل دیده میشود که دستمایه و درونمایۀ شعر، موضوعاتِ مرثیهای، اجتماعی، اخلاقی و عرفانی است، برای مثال، در بیت زیر از نمونههای شعر مرثیهای است که شاعر برای از دست دادن فرزندش سروده و گفته است اینکه فرزند من در خاک جایی گرفته است، به دلیل آن بوده که مه چرخ بر او حسد ورزیده، و رشک و حسد چرخ باعث شده است که در دیار خاموشان جایی بگیرد:
در این بیت گذر پرشتاب عمر را به علتِ هجوم خیل حوادث میداند:
در بیت زیر طلوع یا برآمدن آفتاب را به خنده تعبیر کرده است و با نیشخندی فلسفی میگوید که خندۀ صبح به دلیلی طبیعی نیست، بلکه به سبب آن است که میخواهد احوال وابستگانِ به دنیای بیوفا را تمسخر کند:
در بیت زیر نیز بر مبنای حسن تعلیلِ همراه با تشبیه و شخصیتبخشی، نهیبی میزند برای پرهیز از نیاز بردن به پیش کسان:
نتیجه نتیجۀ این مقاله این است که در هر اثر ادبی صناعت یا صناعتهایی وجه غالب میشوند. در شعر حافظ نیز حسن تعلیل از جمله صناعتهای غالب است که شاعر به صور گوناگونی آن را به کار برده است. شیوۀ کاربرد حسن تعلیل در اشعار حافظ به گونهای است که آنها را به نحوی آشکار و بسیار عیان به کار نبرده، بلکه در منطق و سخن شاعرانۀ خود چنان آنها را تنیده که با تأمل و درنگ کشف و متجلی میشوند. حسن تعلیلهای حافظ حاصل نوعی نگرش شاعرانه به جهان است که اغلب حرکات و سکناتِ پدیدههای جهان را تقلید و محاکات معشوق میداند؛ تقلید و محاکاتی که شاعر با نوعی نگاه اشراقی آن را کشف کرده است. افزون بر این، نتیجۀ دیگری که از این مقاله گرفته میشود این است که صناعتها و آرایههای ادبی را لازم است به همراه هم بررسی و تحلیل کرد، تا بدین وسیله سبک یا بوطیقای شاعر هم عیان شود. در این مقال، به این نتیجه رسیدهایم که حافظ حسن تعلیل را، به عنوان صناعتی به غایت شاعرانه، به همراه صناعتهای دیگر به کار برده، که بر عمق و ژرفای زیباشناسانۀ شعر خود افزوده است. نکتۀ مهم دیگر اینکه در برخی از موارد معنای شعر بازبسته و وابسته به حسن تعلیل است؛ یعنی با لحاظ کردن صناعت حسن تعلیل است که ژرفای معنای شعر عیان میشود؛ به عبارتی دیگر، صناعت جزء بایستۀ معنای شعر میشود. در نهایت اینکه حسن تعلیل در شعر حافظ خصیصهای سبکی است در کنار دیگر عناصر و صناعات سبکساز. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 23,036 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,515 |