تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,391,478 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,793,642 |
بررسی ارتباط یادگیری سازمانی و نوآوری از دیدگاه سیستم دینامیکی در مرکز تحقیقات مهندسی اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش در مدیریت تولید و عملیات | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 5، شماره 1، فروردین 1393، صفحه 71-92 اصل مقاله (328.65 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سمیه علوی* 1؛ بهروز ارباب شیرانی2؛ احسان اسفندیاری3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری مهندسی صنایع، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شهر مجلسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار دانشکده مهندسی صنایع، دانشگاه صنعتی اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شهر مجلسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف تحقیق حاضر، بررسی ارتباط پویا و سیستمی بین یادگیری سازمانی، نوآوری و تاثیر این رابطه بر عملکرد در یک مرکز تحقیق و توسعه است. دو عامل رهبری تحولگرا و مدیریت دانش، به عنوان عوامل مؤثر بر یادگیری سازمانی و نوآوری تشخیص داده شده و سپس روابط علّی معلولی طراحی و شبیهسازی شده است. نتایج اجرای مدل، حاکی از آن است که حمایت رهبری سازمان از یادگیری موجب ارتقای سطح دانش در سازمان و در نتیجه افزایش نوآوری میشود. از سوی دیگر حمایت رهبری از نوآوری موجب بهبود سطح عملکرد سازمان خواهد شد که بازخورد آن در سازمان، موجب افزایش تعهد به اجرای سیاستهایی برای ارتقای یادگیری سازمانی خواهد بود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوآوری؛ رهبری تحولگرا؛ سیستمهای دینامیکی؛ عملکرد؛ مدیریت دانش؛ یادگیری سازمانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- مقدمه1-1- اهمیت تحقیق اهمیت تحقیق به ضرورت وجود یادگیری سازمانی در محیط ناپایدار امروز بر میگردد. سازمانها قبلاً در محیطی پایدار به سر میبردند و وقایع آینده تقریباً قابل پیشبینی بود؛ به طوری که مدیران میتوانستند در شرایط مطمئن برنامهریزی کنند. امروزه تغییرات سریع و محسوس در عرصههای مختلف علم و فناوری به طور فزایندهای فرایندهای جامعه بشری را تحت تاثیر قرار داده است. در چنین محیطی، سازمانها نیازمند تلاش مضاعفی برای بقای خود هستند (رشیدی و قدیریان،1383). سازمانهای سنتی دیگر قادر به هماهنگی با این تغییرات و ارتقای عملکرد خود نیستند و تنها سازمانی شانس بقا دارد که بتواند خود را پیوسته با تغییرات محیطی پیرامون خود وفق دهد(لیاو و ویو 2009). نوآور بودن یک سازمان، یکی از رویدادهای اساسی است که امروزه سازمانها با آن دست به گریبان هستند. در چنین شرایطی، افزایش قابلیت های یادگیری اعضای سازمان میتواند بهترین راه برای بقای موفقیت در بلند مدت و همچنین پاسخ به تهدیدات و بهرهبرداری از فرصت ها و ایجاد نوآوری به شکلهای مختلف باشد (نافوخو، گراهام و مویا 2009). با درک این شرایط، سازمانها به منظور حفظ خود در محیط پرتلاطم پیرامونی تصمیم میگیرند که به تدریج از قالبهای غیرپویا و محیطهای سنتی خارج و به سمت سازمان یادگیرنده متحول شوند؛ محیطی که در آن گروهها و افراد به طور مستمر درگیر فرآیندهای یادگیری نوین هستند. به طور اجمال، اهمیت یادگیری سازمانی در آن است که کلید موفقیت سازمانها برای نیل به عمر طولانی محسوب میشود، زیرا موفقترین سازمانها اگر دچار فقر یادگیری شوند ممکن است به حیات خود ادامه دهند، اما هرگز نمیتوانند از تمامی قابلیتهای خود استفاده کنند (سنگه،1990). تعاریف متعددی از یادگیری سازمانی ارائه شده است که شاید بتوان گفت سادهترین تعریف عبارت است از: مجموعه فعالیت هایی که موجب ارتقای سطح یادگیری در سازمان میشود (سبحانی نژاد، شهایی و یوزباشی، 1385).
1-2- بیان مساله بررسی رابطه میان یادگیری سازمانی و نوآوری و نحوه تاثیرپذیری عملکرد از این رابطه، از جمله عواملی است که در طی چند سال گذشته ذهن محققان را به خود مشغول کرده است. غالب تحقیقات گذشته به بررسی رابطه یک سویه تاثیر یادگیری سازمانی بر نوآوری پرداختهاند، در حالی که با توجه به محیط پویایی که سازمانها در آن به سر میبرند، کوچکترین تغییری در یک سیستم، تاثیر خود را بر دیگر سیستمهای درون سازمان نشان خواهد داد. از همین روی، بررسی رابطه دینامیکی بین یادگیری سازمانی و نوآوری، شناخت عواملی که موجب ارتباط این دو متغیر در سازمان ها میشوند و تاثیر این رابطه بر عملکرد سازمان در دراز مدت و پیشبینی سطح عملکرد آتی سازمان در تصمیمگیری مدیران برای ارتقای سطح یادگیری و نوآوری اثر خواهد داشت. به عبارتی دیگر، بررسی ارتباط دو جانبه برای دستاندرکاران سازمانها از یک سو آشکار خواهد کرد که چگونه با ارتقای سطح یادگیری، زمینه برای نوآوری مهیا میشود و عوامل سازمانی در شکلگیری این رابطه چه نقشی ایفا میکنند. این در حالی است که تحقیقات پیشین از این رابطه غفلت کرده و غالبا به بررسی تاثیر مستقیم یادگیری سازمانی بر نوآوری پرداختهاند. از سوی دیگر، این مساله روشن خواهد شد که بازخورد محصولات جدید و نوآوری سازمان در بازار چگونه انگیزه برای ارتقای سطح دانش در مدیران و کارکنان را زیاد میکند. ازآنجایی که نوآوری بیشترین بازخورد را در محیط خارج سازمان و قدرت رقابتی سازمان خواهد داشت، کمتر تحقیقی به بررسی بازخورد نوآوری در سازمان پرداخته است. این در حالی است که آگاهی از نحوه بازخورد نوآوری در محیط درون سازمان ضروری به نظر میرسد، زیرا دانش در این زمینه به تقویت زمینه های شکلگیری نوآوری در سازمان کمک خواهد کرد.
1-3- هدف تحقیق با توجه به مساله مورد بحث ، تحقیق حاضر به دنبال بررسی رابطه پویای یادگیری سازمانی و نوآوری و نیز تاثیر آن بر عملکرد سازمان در طی زمان در یک مرکز تحقیقاتی است. در همین راستا با طراحی یک مدل سیستم دینامیکی (که بر اساس دادههای حقیقی مستخرج از شرایط سازمان است) ارتباط میان متغیرهای مورد نظر در زمان حال بررسی و برای آینده پیش بینی خواهد شد.
1-4- سؤال های تحقیق در راستای دستیابی به هدف تحقیق بر آنیم تا به سؤالهای زیر پاسخ دهیم: 1.سازمان چه فعالیت هایی برای ارتقای یادگیری سازمانی انجام میدهد؟ 2. نوآوری در سازمان چگونه است؟ 3.ارتباط یادگیری سازمانی و نوآوری چگونه است؟ 4.عوامل تقویت کننده و تضعیف کننده یادگیری سازمانی و نوآوری چیست؟ 5.چگونه ارتباط میان یادگیری سازمانی و نوآوری، عملکرد سازمان را تحت تاثیر قرار میدهد؟
1-5- معرفی اجمالی ساختار مقاله بخش بعد به ادبیات موضوع تحقیق اشاره خواهد کرد. این بخش به توضیحاتی در مورد ارتباط میان یادگیری سازمانی و نوآوری و تحقیقات ارائه شده در این زمینه می پردازد. سپس عوامل مؤثر بر یادگیری سازمانی و نوآوری و همچنین، نحوه اثرگذاری آنها مورد بحث قرار خواهد گرفت. در ادامه، نکاتی در باره روش تحقیق ارائه خواهد شد و سپس با توجه به به کارگیری روش سیستم های دینامیکی، یک مدل علت و معلول طراحی و شبیه سازی خواهد شد. در پایان، به تجزیه و تحلیل نتایج به دست آمده خواهیم پرداخت.
2- ادبیات و پیشینه تحقیق در دنیای پیچیده کنونی که شاهد رقابتهای بسیار فشردهای برای دستیابی به فناوری و منابع هستیم، افراد خلاق و نوآور به مثابه گرانبهاترین سرمایهها هستند که یادگیری پیوسته و دائمی این افراد برای بقای سازمان ضروری است (شرهی، 2008). یادگیری ایدههای جدید داخل سازمان تزریق میکند، ظرفیت برای فهم و درک ایدههای جدید را بالا میبرد و باعث ارتقای توانایی برای کشف فرصتهای جدید میشود. مدلهای مختلف یادگیری سازمانی در به کارگیری فرایند نوآوری موفق بودهاند و شرکتها به طور فزایندهای به این سمت در حال حرکتند که به نوآوری به عنوان یک فرایند یادگیری سازمانی معنای جدیدی ببخشند. نوآوری به سازمانها اجازه می دهد که در راستای تغییرات محیطی تغییر کنند. به دیگر بیان، نوآوری یک عامل استراتژیک برای پاسخگویی به چالشهای جدید یک محیط متغیر و نامطمئن است (بکر و سینکولا، 1999). یکی از عوامل تاثیرگذار بر سطح نوآوری در سازمانها، میزان اطلاعات و دانش موجود در سازمان است، زیرا محیط غنی از اطلاعات عامل تسهیل کننده خلاقیت و نوآوری است. به طورکلی میتوان گفت سازمانهایی خلاق و نوآور خواهند بود که شرایط کسب، توزیع و تفسیر اطلاعات و دانش را فراهم کرده، حافظ و تقویتکننده این شرایط باشند (کالانتن، کاوسجیل و ژاو، 2002). در حقیقت، نوآوری با مفهوم یادگیری گره خورده است و مدیری که به یک شرکت نوآور میاندیشد لازم است اشتیاق به یادگیری را ابتدا در خود و سپس در سایر همکاران برانگیزد. لاندری[i] یادگیری سازمانی را عاملی بنیادی برای خلاقیت و نوآوری میداند، همچنین، براون[ii] یادگیری را پلی بین کار و خلاقیت معرفی میکند(رهنورد، 1378). جدول 1 به برخی از تحقیقات انجام شده در دهه حاضر در زمینه ارتباط بین یادگیری سازمانی و نوآوری اشاره میکند. جدول 1در آخر مقاله آمده است در جمعبندی بیست و یک تحقیق در بین سالهای 2012-2002 بر روی موضوع مورد بررسی، چندین نکته قابل ذکر است: 1- همه تحقیقات برای بررسی ارتباط بین یادگیری سازمانی و نوآوری، روشهای آماری را به کار بردهاند. این در حالی است که به کارگیری این روش برای مطالعه ارتباطات مذکور نقایصی را به همراه دارد:
- بررسی مفاهیم پویایی مانند یادگیری سازمانی و نوآوری در طی زمان امکانپذیر نخواهد بود. - اگر این مقطع زمانی محدود به دوره مشخصی باشد( مثلا در طی 3 سال گذشته) ، قدمت دادهها نیز در تحلیل نتایج تاثیر خواهند داشت. - ممکن است به مرور زمان یک یا چند عامل نقش پررنگتری بگیرند و یا بالعکس، یا در این میان عواملی اضافه و یا کم شوند، پس با وجود این تاثیرات در طی زمان شاهد روند یکسانی نخواهیم بود. 2- نتایج همه تحقیقات حاکی از آن است که یادگیری سازمانی تاثیر مثبتی روی نوآوری دارد. این ارتباط در غالب تحقیقات فوق به صورت بررسی تاثیر مستقیم یادگیری سازمانی بر نوآوری است. 3- ارتقای عملکرد به واسطه بهبود در سطح یادگیری سازمانی و نوآوری به وسیله همه تحقیقات مذکور به اثبات رسیده است. 4- بررسی تاثیر نوآوری روی یادگیری سازمانی مورد غفلت واقع شده است
.2-1- عوامل مؤثر بریادگیریسازمانیونوآوری با توجه به وسعت مفهومی یادگیری سازمانی، عوامل تاثیرگذار متعددی را میتوان ذکر کرد، اما با توجه به اجرای مدل در یک مرکز تحقیقاتی، دو عامل سبک رهبری و مدیریت دانش به عنوان عوامل مؤثر بر یادگیری سازمانی و نوآوری در نظر گرفته شده است و نیز از کار تیمی، ریسک پذیری و پذیرش ایده های نو، حمایت از یادگیری، تسهیم اطلاعات و ارتباطات به عنوان زیر بخشهایی از دو عامل یاد شده، استفاده شده است. مدیریت دانش به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر نوآوری و یادگیری سازمانی در نظر گرفته شده، زیرا مراکز تحقیقاتی سازمانهای دانشمحور هستند و مدیریت دانش برای چنین سازمانهایی، یک نیروی توانمندساز به منظور ارتقای کارایی تحقیقات آنها ست و با تسری بخشی جریان دانش در سازمان زمینههای خلاقیت و نوآوری فراهم میشود (جاودان و همکاران، 1384). همچنین مدیریت دانش، نقش حیاتی در حمایت از یادگیری سازمانی ایفا میکند، زیرا سازمانهای پایبند به مدیریت دانش با ایجاد انگیزه، علاقه به دانش را در کارکنان فراهم میکنند و به این ترتیب، یادگیری سازمانی را در سراسر سازمان حاکم خواهند کرد (بابایی اهری،1384). بدون شک، تنها در سایه یک مدیریت و رهبری کارآمد است که میتوان به اجرای موفقیتآمیز هر سیستمی در سازمان دست یافت. مدیر باید افراد را برگزیند، آنها را با کارهایشان هماهنگ سازد،گروههای کاری به وجود آورد و به ایجاد معیارها، نقشها و رویههای عملیاتی استانداردی که به نوآوری در سطح بالا منجر میشوند، کمک نماید. سرمایهگذاری در مدیریت دانش و تشکیل گروههای خلاق حل مسأله در واحدهای تحقیقاتی از عوامل کلیدی توسعه سازمانی است که به کمک رهبری مؤثر و تحولگرا میتواند موجب ارتقا و تقویت یادگیری سازمانی و نوآوری گردد. در شکل1 مدل کلی تحقیق مشاهده میشود که با توجه به اهمیت مدیریت دانش (بالاخص در مراکز تحقیقاتی) این عامل نیز به عنوان یک زیرسیستم مجزا در کنار بحث یادگیری سازمانی و نوآوری آورده شده است. در این شکل، پیکانها نشان دهنده رابطه علی و معلولی میان عوامل مذکور هستند. همچنانکه مشاهده میشود رابطه علی و معلولی میان یادگیری سازمانی و نوآوری برقرار شده است که این ارتباط دو سویه از مدیریت دانش و رهبری تحولگرا تاثیر پذیرفته و بالعکس بر آنها اثر خواهد گذاشت. از آنجایی که بحث رهبری در دل مدیریت دانش نهفته است، در شکل حاضر مدیریت دانش در کنار یادگیری سازمانی و نوآوری آمده است. با اجرای فرآیند مدیریت دانش، دستیابی به یادگیری سازمانی و نوآوری امکانپذیر خواهد شد و از سوی دیگر، یادگیری سازمانی و نوآوری و تعامل میان آنها موجب تقویت مدیریت دانش در سازمان میشود. اگر سبک رهبری در سازمان، تحولگرا باشد، به نوعی زمینه برای تحقق یادگیری سازمانی و نوآوری فراهم شده است و اجرای فرآیند مدیریت دانش حمایت خواهد شد. از طرف دیگر با تحقق سه عامل مذکور و مشاهده نتایج حاصل از اجرای آنها (بهبود عملکرد سازمان در بخشها و زمینههای مختلف)، مدیریت سازمان نسبت به ایجاد شرایط برای مدیریت دانش، یادگیری سازمانی و نوآوری متعهدتر میشود. در ادامه، رابطه میان مدیریت دانش و رهبری تحولگرا با دو مبحث مورد مطالعه؛ یعنی یادگیری سازمانی و نوآوری به طور شفاف توضیح داده خواهد شد. سپس در مدل علی و معلولی طراحی شده بر اساس اطلاعات حاصله از مرکز تحقیقاتی مورد مطالعه، قسمتی از فرایند مدیریت دانش که در آن سازمان اجرا میشود و همچنین نحوه حمایت رهبری از مدیریت دانش، نوآوری و یادگیری سازمانی و رابطه بین آنها با عملکرد به نمایش در خواهد آمد.
2-2- تاثیر رهبری تحولگرا بر یادگیری سازمانی و نوآوری در دنیای امروز کارکردهای رهبری تغییر کرده است. رهبری دیگر یک وظیفه و یا نقش قابل یادگیری تلقی نمیشود. رهبری یک روش یادگرفته شده نیست، بلکه یک فرایند یادگیری است. فرایندی که یاد میگیرد، یاد میدهد و حامی یادگیری است. رهبری به دلیل نقشی که در اثربخشی فردی و گروهی ایفا میکند، عنوان بسیار مشهوری در رفتار سازمانی یافته است. رهبری تحولگرا و اثربخش رفتار یادگیری را شکل میدهد، سیستمهایی را برای تسهیل یادگیری فراهم میکند، افراد را برای ایدههای جدید ترغیب میکند، اشاعه دانش و یادگیری را تضمین میکند و افراد را در رهبری سهیم میکند (سنگه، 1990). همچنین، رهبری تحولگرا بر مشارکت کارکنان در فعالیتها و تصمیمگیریهای گروهی تاکید دارد. چنین رهبرانی قادر هستند تیمها را بسازند و آنها را در یک جهت حرکت بدهند، به آنها انرژی بدهند و آنها را منسجم کنند و برای فرآیند تغییر و یادگیری سازمانی از آنها حمایت کنند. در مدل سیستمی ارائه شده به نقش رهبری تحولگرا در ارتقای یادگیری سازمانی، نوآوری و عملکرد اشاره شده است. مدل ارائه شده برای بررسی نقش رهبری بر یادگیری سازمانی و نوآوری، از دو بخش حمایت رهبری از نوآوری و حمایت رهبری از یادگیری تشکیل شده است؛ که برای روشنتر شدن هر کدام توضیحاتی ارائه گردیده است. هنگامی که سازمانها مفهوم یادگیری را میپذیرند بروز خلاقیت و ایجاد نوآوری در بازارها، تولید محصولات/ خدمات و فرایندهای جدید و نحوه پاسخگویی به تغییرات محیطی صورت میگیرد که موفقیت سازمان را به دنبال خواهد داشت؛ در این میان رهبری نقش بسزایی دارد. از این رو، بسیاری از بحثهایی که درباره یادگیری سازمانی است، نقش رهبری در خلق یک فضای باز و امن برای ارائه نظرات را مورد توجه قرار داده است. بعضی از ویژگیهای رهبر تحولگرا در حمایت از نوآوری در سازمان عبارتند از: حمایت از ریسکپذیری، کاهش ترس از شکست، فراهم کردن جو آزادی بیان، تشویق به ارائه ایده، تخصیص سیستم پاداشدهی برای نوآوری، توجه به ارتباطات مؤثر و دوطرفه بین کارکنان، بین کارکنان و رهبری سازمان و حمایت از فرایندهای گروهی (کنتوقیورقس و همکاران، 2005). به عقیده گوه[iii]، نقش رهبری خلق شرایط لازم برای سازمان است که در آن کارکنان بتوانند قابلیتهای یادگیریشان را بهبود دهند؛ یعنی رهبر باید سیستمها و فرایندهایی را خلق کند که حامی فعالیتهای یادگیری باشند و افراد آنها را وارد فعالیتهای روزانه کنند. این بدان معناست که مسؤولیت نهایی برای موفقیت و یادگیری در سازمانها برعهده رهبران سازمان است. تعهد رهبری نسبت به یادگیری میتواند یادگیری را تسریع نماید. برخی از فعالیت های رهبری در حمایت از یادگیری عبارتند از: تخصیص منابع برای یادگیری، مشارکت کارکنان در فعالیتها، سرمایهگذاری برای یادگیری و تبلیغ ارزشهای یادگیری (نیفه، 2001).
2-3- تاثیر مدیریت دانش بر یادگیری سازمانی و نوآوری در عصر حاضر که عصر دانایی نامیده میشود، سازمانها شاهد محیطهایی هستند که روزبهروز پویاتر و چالش برانگیزتر میشوند. امروزه به سرمایههای نامشهود و معنوی که همان دانش نامیده میشود، به عنوان یک عامل مهم و حیاتی نگریسته میشود (سبحانی نژاد و همکاران،1385). نوناکا و تاکوچی ادعا میکنند که توانایی سازمان در مدیریت دانش به طور مطلق برای برتری رقابتی در حوزههای کیفیت، سرعت، نوآوری و قیمت حیاتی است (مورالس و همکاران،2006). کاربرد مدیریت دانش در فرایندهای نوآوری موجب میشود که سازمانها عملکرد خود را ارتقا ببخشند، زیرا هرچه وسعت دانشی که توسط تکتک افراد خلق میشود بیشتر باشد، امکان خلاقیت سازمان نیز افزایش مییابد و نوآوری سریعتر تحقق پیدا خواهد کرد. سازمانهای پایبند به مدیریت دانش با ایجاد انگیزه، علاقه به دانش را در کارکنان فراهم میکنند. به طور کلی در مدیریت دانش آموزش محض کارکنان هدف نیست، بلکه باید فرصت بهرهگیری از آموختهها فراهم شود. مدیریت دانش به سازمانها کمک میکند تا از طریق یادگیری و بازآفرینی دانش با تغییرات برخورد کنند. در مجموع، میتوان ابراز داشت که مدیریت دانش نقش حیاتی در حمایت از نوآوری و یادگیری سازمانی بازی میکند (سبحانی نژاد و همکاران،1385) . همچنین، بحث رهبری در دل مدیریت دانش نهفته است.
3- روش تحقیق همان طور که در گذشته بیان شد، روش انجام تحقیق، به کارگیری رویکرد سیستم دینامیکی است که روشی برای تجزیه و تحلیل، حل مساله و شبیهسازی[iv] سیستم است. این رویکرد در دهه 1960 توسط "فارستر"[v] در دانشگاه MIT با هدف بررسی نحوه کار مؤسسات صنعتی و سازمانها از راه شبیهسازی ارائه شد. 1-اجرای مدل در بخش حاضر مدل دینامیکی تحقیق به نمایش گذاشته شده است و نتایج حاصل از اجرای مدل در بخش بعد مورد بحث قرار خواهد گرفت. متغیرهای اصلی مدل عبارتند از: یادگیری سازمانی، مدیریت دانش، نوآوری، عملکرد و برخی دیگر از متغیرهایی که رهبری سازمان برای ارتقای سطح یادگیری و نوآوری به کار میگیرد.
شکل 2- نمودار جریان ارتباط یادگیری سازمانی و نوآوری در مرکز تحقیقات مهندسی
4-1- حمایت رهبری از نوآوری همان طور که در بخش قبل بیان شد، حمایت رهبری از نوآوری میتواند به شکلهای مختلف صورت پذیرد؛ از جمله پاداش برای نوآوری، فراهم کردن شرایط و محیطی که افراد به راحتی به اظهار نظر بپردازند و حمایت رهبری از کار تیمی. چنانکه در نمودار علت معلولی 1 مشاهده میشود، تنها پاداش برای نوآوری و حمایت رهبری از کار تیمی در سازمان موجود و قابل اندازهگیری بود.
4-1-1- حلقهR1+ این حلقه (ایده- ایده پذیرفته شده- نوآوری- عملکرد-پاداش برای نوآوری- انگیزه برای نوآوری- ایده) نشان دهنده پاداشی است که مدیریت واحد برای حمایت از نوآوری به کارکنان ارائه می کند. به دلیل اینکه محصولات در دست اقدام این سازمان برای اولین بار در ایران ساخته میشود و هیچ گونه مشابه داخلی ندارد، فعالیتهایی که در راستای پیشرفت پروژهها انجام میشود، نوآوری محسوب میگردد. نوآوری خود تابع ایده است. وقتی اعضای سازمان ایدهای ارائه میکنند، قسمتی از آنها مورد پذیرش رهبری و سایر افراد قرار میگیرد که سازمان با توجه به شرایط خود؛ از جمله منابع موجود بخشی از ایدهها را به اجرایی می کند و به این ترتیب نوآوری صورت میپذیرد. همان طور که بیان شد، نوآوری موجب بهبود عملکرد سازمان میشود و در نتیجه، شکاف عملکرد که بیان کننده تفاوت میان عملکرد موجود و عملکرد مطلوب (که معادل عدد یک در نظر گرفته شده) است کاهش مییابد. هرچه این شکاف بیشتر باشد، سازمان باید برای رسیدن به حد مطلوب عملکرد، نوآوری بیشتری داشته باشد. رهبری سازمان برای تشویق و ایجاد انگیزه در افراد به منظور ارائه ایده و سپس اجرای آن (نوآوری) بعد از هر مرحله از بهبود عملکرد، پاداشی برای نوآوری (پاداش مادی) اعطا میکند. در این مدل به طور مستقیم، پاداش برای نوآوری را تابعی از عملکرد نگرفیتم، بلکه تابعی از زمان گرفتیم و نشان دادهایم که با مرور زمان و پیشرفت پروژهها، عملکرد سازمان بهبود مییابد و سازمان پاداش برای نوآوری منظور میکند که این عامل میتواند انگیزه برای ارائه ایده باشد. از آنجایی که پاداش برای نوآوری یکی از عواملی است که در افراد برای ارائه ایده ایجاد انگیزه میکند، بنابراین ضریبی به کار رفته که تاثیر پاداش را بر ایجاد انگیزه در افراد برای ارائه ایده مشخص میکند. نمودار 1 رابطه بین نوآوری و عملکرد را نشان میدهد. با افزایش نوآوری از آغاز کار تا دوره 12 T= عملکرد سازمان نیز بهبود یافته، ولی بعد از آن با کاهش نوآوری رشد عملکرد نیز کاهش یافته و طبق پیشبینی مدل بر اساس روند گذشته، عملکرد سازمان هیچ گاه به حد مطلوب نمیرسد، ولی در دوره 35 T= به عملکرد مطلوب نزدیک میشود.
4-1-2- حلقه B3- این حلقه (ایده- ایده پذیرفته شده- نوآوری- عملکرد- نارضایتی مشتری- سفارش محصول- محصول در دست اقدام- حجم کاری افراد- ایده) تاثیر منفی افزایش حجم کاری بر نوآوری را نشان میدهد. در دورههای7 T= و14 T= نوآوری کاهش چشمگیری داشته و این بدان علت است که در این دورهها به علت افزایش حجم محصولات در دست اقدام، حجم کاری افراد بالا رفته، بنابراین، از تعداد ایدهها کاسته شده و به دنبال آن نوآوری کاهش یافته است. نمودار 2 دلیلی بر این ادعاست.
4-1-3- حلقه B1- این حلقه (عملکرد- نارضایتی مشتری- سفارش محصول- محصول در دست اقدام- تاخیر در تحویل- عملکرد) در واقع نمایش دهنده شهرت سازمان در بازار است. با افزایش میزان نوآوریهای سازمان، شهرت سازمان در بازار بیشتر خواهد شد و در نتیجه سفارش های بیشتری به سازمان وارد میشود یا به عبارتی، سهم بازار سازمان بالا میرود که موجب بهبود عملکرد میشود. در نمودار جریان 1 تاثیر نوآوری بر عملکرد سازمان و عملکرد بر شهرت سازمان در بازار و در نتیجه تاثیرات آن بر سفارش محصولات در آینده بررسی خواهد شد. نوآوری در سازمان موجب بهبود عملکرد سازمان میشود، زیرا سازمان مورد نظر که یک سازمان پروژه محور است، هنگامی عملکرد خوبی دارد که بتواند پروژههای اخذ شده را با کیفیت بالا و به موقع به کارفرما (مشتری) تحویل دهد که در مدل این مقدار را معادل 1 در نظر گرفتیم. با بهبود عملکرد ( انجام پروژهها طبق برنامه) رضایت مشتریان بیشتر میگردد و بنابراین، محصولات بیشتری در آینده سفارش داده خواهد شد. اگر سازمان بدون توجه به تواناییهای خود برای اجرای پروژهها سفارش های جدید را قبول کند، محصولات در دست اقدام بیشتر خواهد شد که آثار زیانباری برای سازمان درپی خواهد داشت که در این مدل به دو نتیجه اخذ سفارش جدید بدون توجه به ظرفیت اشاره شده است: 1) افزایش تاخیر در تحویل پروژه: اخذ سفارش بدون توجه به ظرفیت سازمان برای پاسخگویی به آنها موجب افزایش تاخیر در تحویل پروژهها شده و در نتیجه از عملکرد سازمان کاسته و بر عدم رضایت مشتری افزوده خواهد شد که این امر بر سفارش های آتی تاثیر سوء خواهد داشت. سازمان برای برطرف کردن تاخیر در تحویل سفارش ها دو اقدام میتواند انجام دهد: اول آنکه بر تعداد کارکنان بیفزاید و نیروی جدید استخدام کند و دوم آنکه، نیروهای موجود را آموزش دهد و با افزایش یادگیری کارکنان، میزان کارایی آنها را بالا برد. 2) کاهش تعداد ایدهها: البته، اگر سازمان بدون توجه به تواناییهای خود برای پاسخگویی به سفارش های مشتریان، سفارشهای جدید قبول کند، در این صورت حجم کاری افراد زیاد شده، درگیر مسائل مختلف شده و از توانایی ایشان برای خلق ایدههای ناب کاسته میشود که قبلا در نمودار 2 این تاثیرات نمایش داده شده است. روابط بین برخی از عوامل مهم در این حلقه در نمودار 3 به نمایش گذاشته شده است.
از آغاز کار سازمان تا دوره چهاردهم (زمان کنونی) تعداد پروژههای وارد شده نوسان داشته ، ولی به طور کلی روند صعودی داشته است. در نتیجه، حجم محصولات در دست اقدام بالا رفته که افزایش تاخیر در تحویل محصولات را به همراه خواهد داشت. طبق پیشبینی مدل از دوره پانزدهم به بعد سازمان تعداد پروژههای کمتری را اخذ کند که بخشی از آن ناشی از عدم رضایت مشتری به علت تاخیر در پروژههاست و بخشی دیگر سیاست سازمان خواهد بود که تا دوره سی وچهارم این روند ادامه خواهد داشت و از دوره سی وپنجم به بعد نیز پیشبینی میشود که سازمان با توجه به شناختی که نسبت به تواناییها و امکانات خود برای انجام پروژهها حاصل کرده، در یک حد نسبتا ثابت سفارش قبول کند که مشاهده میشود حجم محصولات در دست اقدام نیز به یک حد ثابت خواهد رسید و ازین پس سازمان با تاخیرات نسبتا ثابتی محصولات را تحویل خواهد داد که این تاخیرات میتواند ناشی از ایجاد شکست در به ثمر رساندن پروژهها باشد و یا به علت کمبود منابع و یا عواملی دیگری که در این مدل به آن اشاره نشده است.
4-1-4- حلقه B2- حلقه مذکور (استخدام- تعداد نیروی کار- تعداد گروه کاری- جلسات کاری- تعداد راه حل های ارائه شده راه حل های به کار گرفته شده- تجربه سازمان- یادگیری- استخدام) رفتار سازمان به هنگام وقوع تاخیرات را نشان میدهد. با افزایش حجم محصولات در دست اقدام، تاخیر در تحویل محصولات با یک تاخیر زمانی ظاهر خواهد شد. وقتی تاخیر در تحویل به بیشترین حد خود رسیده است، از میزان رشد عملکرد نیز کاسته شده است. تاثیر تاخیر در تحویل بر تصمیمگیری سازمان بر استخدام با عدم استخدام نیروی کار در نمودار 4 به نمایش گذاشته شده است.
مشاهده میشود تنها در دورهای کوتاه بین7 T= و14=T تقریبا با افزایش تاخیرات، بر تعداد نیروی کار نیز افزوده شده است، ولی پیشبینی میشود در سالهای آتی این سیاست کمرنگتر شده ، طبق نمودار،"استخدام" علامت منفی به خود بگیرد که به مفهوم خروج کارکنان از سازمان است. بنابراین، نشان دهنده این مفهوم است که رهبری سازمان برای جبران تاخیرات باید از روشهای دیگری استفاده کند. این روش چیزی نیست جز آموزش کارکنان. همچنین، در نمودار 5 به وضوح دیده میشود که یادگیری در سازمان رو به افزایش است؛ بدین مفهوم که سازمان هنگام تاخیر در تحویل جلسات بیشتری برگزاری میشود و در نتیجه یادگیری افزایش یافته و بدین ترتیب سازمان عقبماندگی از زمانبندی پروژهها را جبران میکند. با کاهش تاخیر در تحویل سازمان نیز میزان زمان اختصاص داده شده به جلسات کاری را ثابت نگه میدارد که علیرغم ثابت ماندن جلسات، یادگیری رو به افزایش است؛ بدین مفهوم که جلسات کاری یکی از عوامل مؤثر بر یادگیری خواهد بود.
4-2- حمایت رهبری از یادگیری در بخش پیشین بیان شد که رهبری با سرمایهگذاری در یادگیری و مهیا کردن فرصت برای مشارکت کارکنان در فعالیتها و تصمیمگیریها میتواند میزان یادگیری کارکنان را بالا برد، ولی اگر تاکید بر یادگیری زیاد باشد تا جایی که به کارکنان فشار وارد آید، از علاقه آنها به یادگیری کاسته خواهد شد. دو عامل اول؛ یعنی سرمایهگذاری در یادگیری و مشارکت کارکنان در سازمان مورد نظر موجود بوده، ولی عامل سوم به چشم نمیخورد، به همین دلیل در نمودار علت و معلولی (شکل 1 ) ظاهر نشده است. یکی از اقدامات رهبری سازمان برای یادگیری کارکنان، سرمایهگذاری مادی و تهیه منابع برای یادگیری است. منظور از سرمایهگذاری در یادگیری تهیه امکانات برای یادگیری فردی است مانند: تهیه کتاب، سهولت در دسترسی به مقالات اینترنتی و البته، میزان سرمایهگذاری در برخی از زمینهها از قبیل برگزاری دورههای آموزشی منظم برای تمامی اعضای سازمان، دعوت از متخصصان برای سخنرانی، اعزام نیروهای خبره برای دورههای آموزشی به خارج از کشور و ... بسیار کم است. از دیگر اقدامات اساسی سازمان برای یادگیری افراد شرکت دادن آنها در تصمیمگیریها ست. همان طور که در بحث کار گروهی بیان شد، بخشی از کار روزانه افراد به برگزاری جلسات و گفتگوهای درون گروهی و تعامل با سایر اعضای سازمان به منظور حل مسائل و مشکلاتی که در راه انجام پروژهها پیش میآید، اختصاص دارد. به اعتقاد سنگه، گفتگوها و مذاکرات درون گروهی موجب یادگیری گروهی میشود. همچنین، از تعامل بین کارکنان، بخشها و تیمهای مختلف سازمان دانش ضمنی افراد به دانش آشکار بدل شده و سپس به دانش ضمنی در فردی دیگر منجر میشود و به این شکل فرایند یادگیری در سطح سازمان نیز صورت میپذیرد. یکی دیگر از عواملی که موجب ارتقای یادگیری افراد میشود، یادگیری افراد از تجربیاتی است که هنگام کار کسب کردهاند. برای مثال افراد از اشتباهاتی که در گذشته کردهاند و تصحیح آنها یاد میگیرند؛ خواه این اشتباه در طول انجام پروژه باشد و یا اشتباهاتی در برقراری ارتباط با کارفرما، بستن قرارداد، تهیه منابع و سازمان با سرمایهگذاری در یادگیری و فراهم کردن فرصت برای کارکنان به منظور شرکت در تصمیمگیریها و ارائه نظراتشان، علاقه و تعهد ایشان را نسبت به یادگیری بیشتر میکند و در نتیجه، ایشان برای ارتقای یادگیری و فردی، گروهی و سازمانی تلاش خواهند کرد که با افزایش یادگیری در هر سه سطح، سطح دانش موجود سازمان بالا خواهد رفت.
4-2-1- حلقه R2+ یکی از بخش های اصلی این حلقه (ایده- ایده پذیرفته شده- نوآوری- عملکرد- نارضایتی مشتری- سفارش محصول- محصول در دست اقدام- تاخیر در تحویل- استخدام- تعداد نیروی کار- تعداد گروه کاری- جلسات کاری- تعداد راه حل های ارائه شده- راه حل های به کار گرفته شده- تجربه سازمان- یادگیری- دانش موجود- دانش ذخیره شده- ایده) که پیشتر به آن پرداختیم، بحث مدیریت دانش در سازمان است. در واحد تحقیقاتی مذکور، تنها چهار مرحله از فرایند مدیریت دانش که پیشتر به آن اشاره شد، اجرا میشود. این چهار فرایند عبارتند از: خلق دانش، به کارگیری دانش، تسهیم دانش و ذخیره دانش. در مدل سیستمی ارائه شده، استخدام افراد متخصص معادل کسب دانش و ارائه ایده معادل خلق دانش در نظر گرفته شده است که خلق دانش میتواند ایجاد دانشی جدید باشد و یا توسعه دانش موجود. ایده نیز به دو صورت میتواند باشد: به صورت ایجاد و خلق یک نظریه نو و جدید یا تکمیل و بهبود نظریهها و ایدههای قبلی است. دانش موجود در سازمان و دانش ذخیره شده در حافظه سازمانی، دو عاملی هستند که بر ارائه ایده تاثیر مثبتی دارند. همچنین، ایده معادل با خلق دانش در نظر گرفته شد و همان طور که بیان شد، بخشی از ایدهها به مرحله اجرا در خواهند آمد و نوآوری شکل میگیرد؛ به این ترتیب نوآوری را نیز میتوان معادل به کارگیری دانش خلق شده در مرحله قبل در نظر گرفت. همان طور که در نمودار علی معلولی مشاهده میشود، بخشی از ساعات کاری هر فرد به گفتگو و تبادل نظر با سایر همکاران سپری میشود که در حقیقت، تبادل دانش بین ایشان صورت میپذیرد. آخرین بخش مربوط به دخیره دانش است. در سازمان مورد نظر دانش به دست آمده در هر مرحله از پیشرفت پروژه و نتایج به دست آمده از جلسات گفتگو ( درون گروهها و نیز جلسات بین گروهی و عمومی) غالبا به صورت فایلهای رایانه ای ذخیره میشود. شایان ذکر است که سازمان به مرور زمان به مفید بودن ذخیره دانش پی برده و با گذشت زمان میزان ذخیرهسازی دانش بیشتر شده است. البته، عواملی نیز وجود دارد که دانش ذخیره شده را از بین خواهد برد؛ از جمله منسوخ شدن دانش ذخیره شده و یا از بین رفتن دانش مستند شده به صورت فایلهای کامپیوتری، که راههای از بین رفتن فایلهای کامپیوتری عبارتند از: ویروسها، ایجاد اشکالات نرمافزاری و سختافزاری در کامپیوتر، در امان نبودن فایلها از دست هکرها و ... . یادگیری یکی از عوامل افزایش دهنده دانش موجود سازمان است؛ عامل دیگر که دانش سازمان را افزایش میدهد، استخدام نیروهای خبره و دانشور است. هر فرد با ورود خود به سازمان دانشی را به همراه میآورد، بالاخص اینکه سیاست سازمان مورد نظر، استخدام نیروی متخصص است و به این ترتیب با خروج افراد از سازمان ( به دلیل استعفا، بازنشستگی، تمام شدن زمان قرارداد افراد و عدم تمدید آن، اخراج) دانشی به همراه ایشان از سازمان خارج میشود که بیش از دانش آنها هنگام ورود به سازمان است. سازمان برای حداقل کردن میزان از دست رفتن دانش همراه با خروج افراد، سیاست ذخیره دانش را در پیش گرفته است؛ با این حال، بخشی از دانش که ذخیره نشده است، در ذهن افراد باقی میماند. فراموشی سازمانی یکی از عواملی است که موجب از بین رفتن دانش سازمان میشود. دانش موجود با عدم تمایل افراد به تسهیم بخشی از دانش خود، از بین رفتن تیمهای کاری، عدم به کارگیری بخشی از دانش در عمل و فراموش خواهد شد. نمودار 5 رابطه بین دانش وجود دانش ذخیره شده را به نمایش میگذارد. بر طبق این نمودار، با افزایش سطح دانش موجود در سازمان بر ذخیره دانش سازمان نیز افزوده می شود.
2-اعتبارسنجی مدل آزمون مدل و اعتبار آن، قابلیت اعتماد به مدل را افزایش میدهد و اعتماد به کاربردی بودن آن را بالا میبرد. در طراحی و حل یک مدل به منظور استفاده در جهت رسیدن به اهداف مورد نظر، لازم است در مورد اعتبار مدل اطمینان کافی به دست آوریم. چگونگی دستیابی به این اطمینان به طراحی مدل بستگی دارد و هیچ شاخص و معیار استانداری در این زمینه وجود ندارد که بتوان بر اساس آن در مورد اعتبار مدل داوری کرد، با وجود این، طراحان مدل روشهایی را معرفی کردهاند که استفاده از آنها به نوع مدل و مدلساز بستگی دارد. برای دستیابی به اطمینان از مدل، آزمون های متفاوتی وجود دارد که اجرای تنها یکی از آنها ما را از صحت مدل مطمئن میسازد. تحقیق حاضر بر روی سه نوع آزمون اعتبارسنجی تمرکز دارد (استرمن، 2000؛ عقیلی، 1376): 1) مقایسه رفتار مدل با رفتار مرجع: در این روش با دادن اطلاعات سالهای گذشته به مدل، رفتار آن با رفتار فعلی مدل مقایسه میشود. 2) مقایسه رفتار واقعی و شبیهسازی شده: درباره نتایج حاصل از شبیهسازی با مدیران و اعضای سازمانگفتگو خواهد شد و بررسی میشود آیا نتایج به دست آمده با نتایج مورد انتظار در دنیای واقعی تطابق دارد یا خیر. 3) تحلیل حساسیت مدل:در اکثر مدلهای پویا، حتی در بسیاری از سیستمهای واقعی که برای اهداف مشخص استفاده می شوند، گاهی اوقات کل سیستم به یک یا چند متغیر حساسیت ویژهای نشان میدهد؛ به طوری که با تغییر در رفتار آنها، رفتار کل سیستم تحت تاثیر قرار میگیرد. در این آزمون میخواهیم ببینیم آیا با تغییر فرضیات در یک محدوده معقول و مشخص، نتایج مدل هم تغییر میکند یا خیر، بنابراین، مقدار چند متغیر اصلی مدل در حالتهای حدی مختلف ( بسیار زیاد و بسیار کم) تغییر داده شده، میزان حساسیت مدل در برابر این تغییرات بررسی می شود. در مدلسازی پویا ثبات در رفتار مدلها اهمیت ویژهای دارد و مدلسازان سعی میکنند از حساسیت مدل نسبت به متغیرهای مورد نظر تا حد امکان بکاهند. بعد از اجرای مدل و استخراج نتایج حاصل از آن، جلساتی با مسؤولان و نخبگان آن واحد تحقیقاتی برگزار شد. بعد از بحث و تبادل نظر، صحت نتایج و تطابق آن با رفتار سال های پیشین و تطابق نتایج سال های آتی با انتظارات آنها تایید گردید. نتیجه آنکه دو آزمون اول تایید شد. برای اطمینان بیشتر از مدل طراحی شده آزمون تحلیل حساسیت مدل بررسی گردید. در این آزمون سیاستهای مختلف با توجه به اهداف تحقیق اجرا و بررسی میشود. این سیاستها به طور عمده حول محور یادگیری و نوآوری قرار میگیرند و اثر اجرای سیاستهای مختلف بر روی برخی از متغیرهای مهم مدل نیز بررسی میشود.شایان ذکر است متغیرهایی که در هر سیاست بررسی میشود، یکسان و ثابت نیست، بلکه عوامل تاثیرپذیر در سیاست مورد نظر، مدنظر قرار میگیرد. به منظور نشان دادن تغییرات، نمودار متغیرهای مورد نظر قبل و بعد از اعمال سیاست ترسیم شده است، همچنین، جداول مقادیر متغیرها از دوره15 T= تا دوره 40 T= نشان داده شده است. در این بخش سیاستهایی برای نمونه در سه بخش حمایت رهبری از نوآوری، حمایت رهبری از یادگیری و مدیریت دانش اعمال شده است.
الف) سیاست تغییر در پاداش برای نوآوری هدف از پیادهسازی این سیاست، بررسی تاثیر پاداش برای نوآوری بر برخی از متغیرهای به کار رفته در مدل است. کاملا روشن است که پاداش برای نوآوری، انگیزه در افراد را بالا برده ، بر روی ایده تاثیر مثبت دارد، ولی هدف از ارائه این سیاست، بررسی شدت تاثیر است، نه اثبات وجود تاثیر مثبت آن. در پیادهسازی این سیاست وضعیت موجود را با دو وضعیت زیر مقایسه میکنیم: 1) پاداش برای نوآوری را نصف وضعیت موجود در نظر میگیریم (نمودار 6). 2) پاداش برای نوآوری را یک و نیم برابر وضعیت موجود در نظر میگیریم (نمودار 7).
ب) تغییر در سرمایهگذاری در یادگیری در سازمان مورد نظر، سرمایهگذاری در یادگیری نسبتا کم و نامنظم است. برای مثال، دورههای آموزشی و برگزاری جلسات سخنرانی کم و نامنظم است و در مورد تهیه کتاب برای غنیسازی کتابخانه نیز به همینگونه است. در مدل طراحی شده عوامل را به صورت میزان هزینهای که در این بخش صرف شده است در نظر گرفتهایم. در این سیاست وضعیت موجود را با دو وضعیت زیر مقایسه میکنیم:سرمایهگذاری در یادگیری نصف وضعیت موجود باشد (نمودار 8). 1) سرمایهگذاری در یادگیری دوبرابر وضعیت موجود باشد (نمودار 9).
ج) سیاست تغییر درمستندسازی دانش هدف از پیادهسازی این سیاست، بررسی نقش دانش ذخیره شده در سازمان بر برخی از متغیرهای به کار رفته در مدل است. در پیادهسازی این سیاست، وضعیت موجود را با دو وضعیت زیر مقایسه میکنیم: 1) نرخ مستندسازی دانش را نصف وضعیت موجود در نظر میگیریم (نمودار 10). 2)نرخ مستندسازی دانش را دو برابر وضعیت موجود در نظر میگیریم (نمودار 11).
همان طور که مشاهده میشود، مدل نسبت به تغییر پارامترها از استحکام خوبی برخوردار است و تغییراتی در نتیجه مدل دیده نمیشود که دلیل بر اعتبار مدل است.
نتیجه گیری 6-1- جمع بندی مقاله هدف از انجام تحقیق حاضر، بررسی ارتباط پویای یادگیری سازمانی و نوآوری با رویکرد مورد کاوی بود. با چنین دیدگاهی، چندین سؤال در این زمینه مطرح شد. ابتدا تعریفی از یادگیری سازمانی بیان شد. سازمان مورد نظر این فعالیتها عبارتند از: سرمایهگذاری مادی در بخش آموزش و یادگیری، تشکیل جلسات درون گروهی و بین گروهی و یادگیری از طریق کسب تجربه از فعالیتها؛ که سرمایهگذاری در بخش آموزش در سازمان کم و نامنظم است، ولی سازمان در دو فعالیت دیگر پیشرفت قابل توجهی داشته است. در مدل حاضر رهبری تحولگرا و مدیریت دانش به عنوان عوامل مؤثر بر یادگیری سازمانی و نوآوری در نظر گرفته شدهاند و کار گروهی را نیز به عنوان یکی از سیاستهای رهبری برای ارتقای نوآوری مطرح کردیم که در طول اجرای مدل نشان دادیم کار تیمی علاوه بر تاثیر مثبتی که بر نوآوری دارد، بر یادگیری سازمانی نیز تاثیر مثبتی خواهد گذاشت. در سازمان مورد نظر رهبری با ارائه پاداش برای نوآوری موجب افزایش نوآوری در سازمان میشود. همچنین، رهبری سازمان با سرمایهگذاری در بخش آموزش به ارتقای یادگیری کارکنان کمک مینماید. همچنین، با تشکیل گروههای کاری موجب ارتقای هر دو عامل خواهد شد. در مدل ارائه شده تاثیر نوآوری و یادگیری سازمانی بر یکدیگر به صورت غیرمستقیم است؛ بدین نحو که با توجه به تعریفی که از عملکرد سازمان ارائه شد، نوآوری به طور مستقیم موجب بهبود عملکرد میگردد که این عامل موجب افزایش رضایت مشتریان گشته، در نتیجه بر سفارش های جدید سازمان افزوده خواهد شد. با افزایش سفارش های جدید، تعداد و حجم محصولات در دست اقدام بیشتر شده ، سازمان برای اجرا و پیشرفت پروژههای در دست اقدام، جلسات گروهی تشکیل میدهد که یکی از عوامل افزایش یادگیری سازمانی است. به این ترتیب نوآوری موجب افزایش یادگیری سازمانی میشود؛ و اما تاثیر یادگیری سازمانی بر نوآوری بدین نحو است که یادگیری سازمانی موجب افزایش دانش موجود سازمان گشته که سبب افزایش ذخیره دانش نیز میشود و هر دو عامل بر تعداد ایدههای تولید شد تاثیر مثبت خواهد گذاشت و بدین ترتیب، یادگیری سازمانی موجب افزایش عملکرد سازمان خواهد شد. جمعبندی که از اجرای مدل میتوان داشت، چنین است: 1) افزایش میزان یادگیری در سازمان موجب کاهش استخدام در سازمان میشود. 2) میزان جلسات گفتگو نسبت به سرمایهگذاری در یادگیری تاثیر بیشتری بر یادگیری دارد. 3) دانش موجود سازمان و دانش ذخیره شده نسبت به پاداش برای نوآوری تاثیر بیشتری بر تعداد ایدههای تولید شده و نوآوری دارد؛ بدین معنا که سازمان با افزایش دانش کارکنان بیشتر میتواند زمینههای پیشرفت پروژهها را فراهم کند تا اینکه سعیکند با افزایش پاداش برای نوآوری در آنها ایجاد انگیزه کند. 4) کارگروهی به عنوان یکی از سیاستهای ارتقای یادگیری سازمانی، نقش مهمی در مرکز تحقیقاتی مذکور ایفا میکند. مطابق با نتایج به دست آمده، اگر سازمان تعداد گروههای کاری موجود را کاهش داده و یا در آینده سعی کند با استخدام نیروی جدید تعداد اعضای گروهها را افزایش دهد و اقدام به تشکیل گروه جدید ننماید، تاثیر منفی بر نوآوری و یادگیری خواهد داشت. نتایج تحقیق حاضر در زمینه تاثیر یادگیری سازمانی روی نوآوری و تاثیر هر دوی آن متغیرها بر عملکرد، با تحقیقات پیشین همراستاست؛ با این تفاوت که تحقیق حاضر رابطه غیر مستقیم و پویا میان آن دو متغیر را بررسی کرده است. نیز تحقیق پیش روی در یک سازمان تحقیقاتی به انجام رسیده است که این مساله آن را با غالب تحقیقات پیشین متفاوت ساخته است. همچنین، با استفاده از روش سیستم دینامیکی و به کارگیری متغیرهای متعدد، نتایج حاصل از اجرای سیاستهای سازمان در دراز مدت قابل پیشبینی است. این در حالی است که تحقیقات گذشته در یک مقطع زمانی و با تعداد متغیرهای محدود انجام شده است. این در حالی است که بررسی عوامل متعدد دخیل در زمینه یادگیری سازمانی و نوآوری، قابلیت اطمینان به نتایج را بالا میبرد. نکته پایانی که این تحقیق را از سایر مطالعات پیشین متمایز میسازد، قابلیت اجرای آن در هر سازمانی است که قطعا برای هر سازمان با توجه به سیاستها و برنامههای اجرایی خود تغییراتی باید در مدل پیشنهادی ایجاد شود.
6-2- محدودیت های تحقیق در تحقیق موجود، برخی از عوامل محدود کننده برای ساخت مدل وجود داشت که در ادامه به برخی از آنها اشاره شده است: 1. انجام تحقیق در بخش تحقیقاتی موجب عدم دسترسی به اطلاعات قابل سنجش و کمی بوده و همچنین، عدم شاخص برای سنجش اطلاعات کیفی عاملی محدود کننده برای اجرای مدل بود. 2. قدمت کم سازمان، موجب کمبود میزان اطلاعات و دادههای در دسترس شد.
6-3- پیشنهادات برای تحقیقات آتی در این بخش پیشنهادهایی در زمینه تکمیل و توسعه مدل مطرح گردیده که عبارتند از:
4. در این مدل، عملکرد به مفهوم اجرای پروژهها در وقت مقررشان به کار رفته است. در تحقیقات آتی میتوان عملکرد را به نحوی دیگر به کار برد، مانند عملکرد مالی سازمان. 5. بررسی سایر عوامل مؤثر بر یادگیری و نحوه تاثیر آنها.
جدول 1: برخی از تحقیقات انجام شده در زمینه ارتباط یادگیری سازمانی و نوآوری
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Alegre, J., & Chiva, R. (2008). "Assessing the impact of organizational learning capability on product innovation performance: An empirical test". Technovation, 28(6), 315-326. Aragon-Correa, J. A., Garcia-Morales, V. J., & Cordon-Pozo, E. (2007). "Leadership and organizational learning's role on innovation and performance: Lessons from Spain". Industrial marketing management, 36(3), 349-359. Banaei, M. (1992). “R&D and knowledge management in creativity and innovation”. National Conference on R&D Baker, W. E., & Sinkula, J. M. (1999). "Learning orientation, market orientation, and innovation: integrating and extending models of organizational performance". Journal of Market-Focused Management, 4(4), 295-308. Bates, R., & Khasawneh, S. (2005). "Organizational learning culture, learning transfer climate and perceived innovation in Jordanian organizations". International journal of training and development, 9(2), 96-109. Calantone, R. J., Cavusgil, S. T., & Zhao, Y. (2002). "Learning orientation, firm innovation capability, and firm performance". Industrial Marketing Management, 31(6), 515-524. Chang, J. C., Yeh, Y. M., & Chen, S. C. (2010). "Taiwanese technical education teachers' professional development: An examination of some critical factors". Teaching and Teacher Education. Garcia-Morales, V. J., Lloréns-Montes, F. J., & Verdú-Jover, A. J. (2007). "Influence of personal mastery on organizational performance through organizational learning and innovation in large firms and SMEs". Technovation, 27(9), 547-568. García-Morales, V. J., Llorens-Montes, F. J., & Verdú-Jover, A. J. (2006). "Antecedents and consequences of organizational innovation and organizational learning in entrepreneurship". Industrial Management & Data Systems, 106(1), 21-42. García-Morales, V. J., Matías-Reche, F., & Hurtado-Torres, N. (2008). "Influence of transformational leadership on organizational innovation and performance depending on the level of organizational learning in the pharmaceutical sector". Journal of Organizational Change Management, 21(2), 188-212. Hajipour, B., Talari, M., & Shahin, A. (2011). "An investigation of the relationships between industry structure, strategy type, organizational characteristics and organizational performance: A case study of the food and chemical industries of Iran". African Journal of Business Management, 5(16), 7085-7098. Hung, R. Y. Y., Lien, B. Y. H., Yang, B., Wu, C. M., & Kuo, Y. M. (2010). "Impact of TQM and organizational learning on innovation performance in the high-tech industry". International Business Review. Hurley, R. F., & Hult, G. T. M. (1998). "Innovation, market orientation, and organizational learning: an integration and empirical examination". The Journal of Marketing, 62(3), 42-54. Jiménez-Jiménez, D., & Sanz-Valle, R. (2010). "Innovation, organizational learning, and performance". Journal of Business Research, 64(4),408-417. Jiménez-Jimenez, D., Valle, R. S., & Hernandez-Espallardo, M. (2008). "Fostering innovation: the role of market orientation and organizational learning". European Journal of Innovation Management, 11(3), 389-412. Hasan Poor, D; Aghaei, N. (2005). "Proposing an efficient structure to conduct R&D. Fifth Research and Development Conference. Kitapci, H., Aydin, B., & Celik, V. (2012). "The effects of organizational learning capacity and innovativeness on financial performance: An empirical study". African Journal of Business Management, 6(6), 2332-2341. Kontoghiorghes, C., Awbre, S. M., & Feurig, P. L. (2005). "Examining the relationship between learning organization characteristics and change adaptation, innovation, and organizational performance". Human Resource Development Quarterly, 16(2), 185-212. Liao, S., Fei, W. C., & Liu, C. T. (2008). "Relationships between knowledge inertia, organizational learning and organization innovation". Technovation, 28(4), 183-195. Liao, S. H., & Wu, C. (2009)."System perspective of knowledge management, organizational learning, and organizational innovation". Expert Systems with Applications. Mavondo, F. T., Chimhanzi, J., & Stewart, J (2005). "Learning orientation and market orientation". European Journal of Marketing, 39(11/12), 1235-1263. Nafukho, F. M., Graham, C. M., & Muyia, M. H. (2009). "Determining the relationship among organizational learning dimensions of a small-size business enterprise". Journal of European Industrial Training, 33(1), 32-51. Neefe, D. O. (2001). "Comparing levels of organizational learning maturity of colleges and universities participating in traditional and non-traditional" .Academic Quality Improvement Project. Rahnavard, F. (1990). “Learning organization and organizational learning”. Public Management,43,11-12 Rashidi, M. , Ghadirian, A. (2004). "Learning | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,740 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,429 |