تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,637 |
تعداد مقالات | 13,304 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,859,684 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,940,839 |
بررسی کاربرد استعاره در تاریخ وصاف | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 11، دوره 7، شماره 1، فروردین 1394، صفحه 103-120 اصل مقاله (272.2 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علیرضا محمودی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه زابل | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
این پژوهش با هدف نمایاندن هرچه بیشتر زیباییهای ادبی کتاب تاریخ وصّاف صورت پذیرفته است. این اثر که در عالم ادب کمتر شناخته شده است، از جملۀ برجستهترین آثار نثر فنی تاریخی است که نگارندۀ آن یعنی وصافالحضره کوشیده است تا با زبانی شاعرانه یک کتاب تاریخی مربوط به دورۀ حکومت مغولان بر ایران را به متنی ارزشمند و برجستۀ تاریخی- ادبی ارتقا بخشد. او در راه خلق متنی آراسته، زیبا، شاعرانه و در عین حال دقیق تاریخی سعی کرده است با بهرهگیری از آرایهها و فنون ادبی به این مهم نایل آید. از جملۀ تصویرهای شعری که وصافالحضره از آن بهره برده، میتوان به استعاره اشاره کرد. در این مقاله سعی بر آن است که به روش توصیفی و تحلیلی و با توجه به بلاغت سنتی، به چگونگی کاربرد استعاره در آن از جهت انواع و ابهام پرداخته شود. نتیجۀ این پژوهش نشان از عنایت ویژۀ وصاف به کاربرد این صورت خیال دارد. امری که در عین نمایاندن هنر نویسندگی وی، از عوامل اصلی ابهامآفرین در این متن برشمرده میشود | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلمات کلیدی: تاریخ وصاف؛ استعاره؛ وصافالحضره؛ نثر فنی؛ ابهام | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه تجزیةالامصار و تزجیةالاعصار که به نام تاریخ وصّاف مشهور است، بهوسیلة ادیب شهابالدّین فضلالله شیرازی (ولادت حدود 663 هـ) ملقّب به «وصّافالحَضْرَة» و مشهور به وصّاف نگاشته شده است. موضوع این کتاب وقایع تاریخ ایلخانان ایران و تاریخ ملوک و امرای اطراف از سال 656 تا 728 هجری بوده، مؤلّف آن را به عنوان ذیلی بر تاریخ جهانگشای جوینی ترتیب داده است. وی قسمت اول کتاب خود را در سال 702 هـ .ق به غازان خان عرضه کرد و مورد نواخت و عنایت وی واقع شد (سجادی،1372: 173). گویند که وصّاف در این کتاب آنچنان راه تزیین و تکلّف را در پیش گرفته بود که «وقتی مؤلف تاریخ مزبور، به حضورالجایتو سلطان رسید و صفحاتی چند از کتاب خود را به صوت بلند برای او قرائت کرد، سلطان از فهم آن عاجز ماند» (براون، 1327: 3/94). تاریخ وصّاف به دلیل اعتبار تاریخی و رعایت جانب حقگویی و انصاف همواره مورد توجّه مورّخان بعد از خود قرار گرفته است (آیتی،1346: یج، مقدّمه). وصّاف هدف اصلی خود را از تألیف این کتاب، نه فقط ذکر وقایع تاریخی، بلکه نشان دادن قدرت و توانایی خود در هنر نویسندگی دانسته است (وصّاف،1338: 147). این امر سبب شده است تا بر او و کتابش ایراداتی وارد شود. دکتر زرّینکوب ضمن اینکه نقصان انتظام و عدم رعایت تناسب اجزا را از معایب عمدۀ این کتاب برشمرده، گفته است: «بسا که اگر لازم دیده، شاید ذکر نکتهای تاریخی را فدای صنعتی لفظی یا معنوی کرده باشد» (زرّینکوب، 1368: 49). از تاریخ وصّاف در قرنهای متأخّر با عنوانهایی نظیر «نمونة اعلای نثر مصنوع» (صفا،1378،ج2/3: 1261)، «نمونة نثر مسجّع مغلق یا مصنوع فنّی» (همایی،1361: 8)، نمونۀ بیذوقی (کشاورز،1371،ج1: 40) یا حتّی «نمونهای از انشای معقّد» (رستگار فسایی،1380: 158) یاد شده است. گفتنی است که بر شیوۀ نگارش تاریخ وصاف، بهرغم آنکه در دورههای بعد، «اسلوب آن سرمشق دیگران شده» (صفا،1363: 4/239)، (اته،1336: 287)، و (براون،1327: 3/77)، و از نظر نقد و تاریخ نقّادی حایز اهمیت است (زرّینکوب،1338: 452)؛ همواره انتقادات فراوانی به عمل آمده است.1 همۀ این ایرادها و همچنین نبود تصحیح انتقادی تاریخ وصّاف، سبب شده است این کتاب کمتر مورد توجه جدّی قرار گیرد و جدای از فواید تاریخی، کمتر به جنبه های ادبی آن پرداخته شود. تحقیقات و اظهار نظرهای ادبی در این باره بیشتر شامل قضاوتهای کلی میشود. در کنار همۀ این ایرادها، تاریخ وصاف از محاسن و زیباییهایی نیز برخوردار است. حضور تشبیهات گوناگون، استعارههای زیبا، اسنادهای مجازی مفصّل و دیگر عناصر شعری، در آراستگی این کتاب و تلطیف لحن خبری آن به لحنی شاعرانه و زیبا، تأثیر بسزایی داشته، البته در این بین نقش استعاره بسیار پررنگ است. لذا در این پژوهش که با هدف معرفی هر چه بیشتر و بهتر جنبههای ادبی ناشناختۀ تاریخ وصاف صورت میگیرد، با فرض اینکه کاربرد استعاره از عوامل اصلی ایجاد نثر شاعرانه در این کتاب است، تلاش میشود تا به شیوۀ توصیفی- تحلیلی، به این پرسشها پاسخ داده شود: - صورتهای مهم کاربرد استعاره در تاریخ وصاف کدام است؟ - کاربرد استعاره چه تأثیری در ابهامهای عارضی و هنری تاریخ وصاف داشته است؟ برای پاسخ بدین پرسشها کل متن تاریخ وصاف بررسی و انواع استعاره از آن استخراج و تحلیل شد. همچنین جداول آماری لازم تهیه و گنجانده شد. در تهیۀ این جداول از متن مورد تحقیق نمونۀ آماری معادل پنج درصد کل حجم اثر انتخاب گردید. این نمونهها از این صفحات استخراج شده است: - تاریخ وصاف: نمونۀ اول از دیباچۀ کتاب (صص:2 ـ13)، نمونۀ دوم از متن گزارشی آن (صص416 ـ427)، و نمونۀ سوم از توصیفهای آن (صص:431 ـ435 و520 ـ526). نتیجۀ این بررسی ضمن اینکه نشان از اهمیت کاربرد استعاره در خلق تصاویر شاعرانۀ تاریخ وصاف دارد، بیانگر ابداعات خاص وصافالحضره در این حوزه است.
پیشینه کتاب تاریخ وصاف از جملۀ آثار فنی تاریخی است که بهرغم شهرت فراوان آن، به سبب نبود نسخههای منقح و چاپی از یک سو، و پیچیدگی و متکلف بودن نثر آن از سوی دیگر، در دوران معاصر کمتر پژوهشگران بدان توجه کرهاند. در بررسی پژوهشها در بارۀ این کتاب مشاهده شد که بیشتر تحقیقات انجامیافته، جنبههای تاریخی این کتاب را مد نظر قرار دادهاند. در حوزۀ تحقیقات ادبی میتوان به مقالۀ اختیاری و محمودی (1389 الف) با عنوان «بررسی تازگیهای تصویرهای تشبیهی در تاریخ وصّاف» اشاره کرد. در این مقاله، به مبحث تشبیه در این اثر پرداخته شده است. کنایه از دیگر عناصر بیانی است که باز هم اختیاری و محمودی (1389 ب) در مقالهای با عنوان «تصویرهای کنایی و کارکردهای آن در تاریخ وصاف» بدان پرداختهاند. از جملۀ دیگر مقالات چاپشده در این زمینه میتوان به مقالۀ قاسمزاده و حاتمی (1390) با عنوان «تحلیلی بینامتنی مختصات ادبی نثر تاریخ جهانگشا و تاریخ وصّاف» اشاره کرد. شایان ذکر است که در مورد کاربرد استعاره در تایخ وصاف تحقیق مستقلی مشاهده نشد و این تحقیق در نوع خود تازه به شمار میآید. استعاره استعاره از جملة مهمترین صورتهای خیال در تبدیل نثر معمولی به نثر شاعرانه است. گویا ارسطو اوّلین کسی است که به نظریهپردازی در این مورد پرداخته است (واینریش، 1386: 291). او که بین استعاره و مجاز حدّ و مرز خاصّی قائل نبوده، در تعریف استعاره گفته است: «مجاز عبارت ازین است که اسم چیزی را بر چیزی نقل کنند» (ارسطو،1369: 152). وی بین کاربرد شاعرانه و غیرشاعرانة کلمات تفاوت قائل شده، و استعاره را فاصله گرفتن از شیوههای رایج زبان دانسته است. دیدگاه ارسطو در این زمینه که کلاسیک نامیده میشود، در مقابل دیدگاه رمانتیک قرار دارد. بر طبق دیدگاه رمانتیک که با نظریات افلاطون آغاز میشود، زبان یک مجموعۀ کلّی است و نباید آن را به اجزایی چون زبان شعر و منطق و زبان خطابت تقسیم کرد (هاوکس،1380: 57). شایان ذکر است که تأثیر آرای ارسطو و فرهنگ یونانی در بلاغت مسلمانان بسیار نامحسوس و اندک بوده است (ارسطو،1369: 218). در میان اقوام عرب، اگرچه آنان در روزگار جاهلیّت به مرتبة بلندی در بلاغت و سخنوری دست یافته بودند (ضیف،1383: 13)، تلاش در زمینة تدوین علوم بلاغی و تکامل آن به دورههای اسلامی برمیگردد. تلاش متفکّران مسلمان در فهم عمیقتر و بهتر قرآن کریم، به ظهور و پیشرفت بلاغت در بین آنان منجر شد و در این میان استعاره که برخی از ناقدان عرب از آن با عنوان «برهانی آشکار بر نبوغ شاعر» یاد کردهاند (ناصف، بیتا: 124)، مورد توجّه این اندیشمندان قرار گرفته از مقولة مجاز جدا و به طور مستقل مطالعه شد. جاحظ (ف.255 هـ) جزو اوّلین کسانی است که در البیان والتبیین به تعریف استعاره پرداخته است: «تسمیهالشیء باسم غیره إذا قام مقامه» (زکیصبّاغ ،1998م: 247). بعد از او ابنمعتز که از او به عنوان اولین نویسندة کتاب در زمینه بدیع یاد میشود (علوی مقدم،1372: 327)، در کتاب البدیع خود به استعاره اشاره کرده و در تعریف آن گفته است: «و إنما هوالاستعارۀالکلمۀ لشیءٍ لم یُعرف بها من شیءٍ قَدْ عُرِفَ» (ابنمعتز، 1935م: 2)، یعنی استعاره عبارت است از جانشین نمودن کلمهای برای چیزی که قبل از این بدان شناخته نشده باشد. بعدها دانشمندان دیگری نیز به این موضوع توجّه کردند. قدامۀ بن جعفر (ف.337 هـ)، در مقولة تشبیه از آن یاد کرده (قدامة بن جعفر، بیتا: 124ـ133)، ابن رشیق قیروانی (ف.456 هـ) به صورت مستقل به تعریف و تبیین آن پرداخته و دربارة آن گفته است: «الاستعارۀ أفضلالمجاز و أول ابوابالبدیع و لیس فی حلیالشعر أعجب منها و هی من محاسنالکلام ...» (ابنرشیق، 1925م: 1/194). اینگونه تعاریف از استعاره تا زمان ظهور عبدالقاهر جرجانی (ف.474 هـ) ادامه داشته است. ظهور وی در قرن پنجم هجری، منجر به بیان مهمترین و در عین حال محکمترین نظریههای علوم بلاغی انجامید. مورّخان ادبیات عرب، او را علاوه بر علم معانی، نخستین پایهگذار علم بیان در تاریخ زبان عربی دانستهاند (ضیف،1383: 254). او که اعتقاد داشته: «نخستین و شایستهترین و سزاوارترین چیزی که باید در آن به طور کامل اندیشیده و دقّت شود، بررسی دربارة تشبیه و تمثیل و استعاره است» (جرجانی،1361: 16)، استعمال لفظ را در جایگاه غیر ما وضع له، که نوعی انتقال عاریتی است، استعاره دانسته و در این باره بیان میدارد: «استعاره جانشین کردن یک واژه به جای واژهای دیگر بر حسب رابطة شباهت است و این انتقال و جانشینی واژه از راه ادراک عقلی صورت میگیرد» (همان: 17). پس از جرجانی، افرادی چون خواجه رشیدالدّین وطواط در حدائقالسّحر (وطواط، بیتا: 28)، سراجالدّین سکّاکی (ف.626 هـ) در مفتاحالعلوم(سکّاکی،1937م: 174)، ابن اثیر (ف.637 هـ) در المثلالسائر (ابناثیر، 1939م: 1/365)، شمس قیس رازی (ف حدود: 628 هـ) در المعجم فی معاییر اشعارالعجم (رازی،1314: 270) و سعدالدّین تفتازانی (ف.792 هـ) در شرحالمختصر (تفتازانی،1356هـ :67) ضمن قبول نظریة جرجانی به شرح و بسط آن پرداخته و آن را کاملتر کردهاند. شمس قیس رازی استعاره را «مجاز به علاقة شباهت» دانسته است (رازی،1314: 270)؛ تعریفی که هنوز نیز در بین ادیبان مقبول و پذیرفتنی است. بایستۀ ذکر است که نظریة عبدالقاهر جرجانی در رابطه با استعاره، در دورههای متأخّرتر و حتّی معاصر نیز در کتب بلاغی پذیرفته و تکرارشده است. استعاره که برخی از منتقدان ادبی آن را «سویۀ آفرینندۀ زبان» مینامند (احمدی،1382: 619)، امروزه در بین زبانشناسان نیز اهمّیت ویژهای یافته است. یاکوبسن برای زبان دو قطب استعاری و مجازی قائل شده و «استعاره را فرایندی میداند که صورتی را از محور جانشینی انتخاب میکند و به جای صورت دیگر مینشاند» (صفوی،1377: 47). اگرچه آن چه را که او استعاره و مجاز دانسته، با معادل فارسی آنها در فنّ بیان یکی نیست، ولی انتخاب یک نشانه به جای نشانۀ دیگر آن هم بر حسب تشابه (صفوی، 1380، ج2: 32)، تقریباً همان چیزی است که در بلاغت سنّتی ما هم بدان اشاره شده است. کاربرد استعاره با انتخاب کلمات در محور جانشینی جملات، برجستگی سخن و نزدیکی آن را به شعر در متون نثر موجب میشود. برای کاربرد استعاره فوایدی را برشمردهاند. عمدهترین فواید کاربرد استعاره عبارت است از: « مبالغه و همچنین تزیین کلام یا محسوس کردن آن چه از آن مخفی و نامرئی است» (زرّینکوب،1346: 67). همچنین استعاره در زنجیرۀ مجازها حدّ واسط بین تشبیه و نماد است و اوج ارزش آن در هنگامی است که زمینهساز نماد میشود (قبادی،1374: 349). کاربرد استعاره در سخن، فقط به نظم و شعر منحصر نمیشود، بلکه در متون نثر و بهخصوص در نثرهای شاعرانه و شعرهای منثور کاربرد فراوانی دارد. گاه گفته میشود که حوزۀ اختصاصی شعر، به بیان احساس مربوط میشود، اما از نظر برخی از اندیشمندان، ترغیب و صنعت بیان که به عمد احساسی بیان میشوند و وابستگی شدیدی به احساس دارند، عمدتاً در حوزۀ عملکرد نثر قرار میگیرند (هوف، 1365: 106). استعاره در آثار فنی تاریخی بهویژه در آن هنگام که با هدف جمالشناسی به کار گرفته میشود، نقش بسیار مهمّی را در تخییل و نقّاشی کلام بازی میکند. حضور زبان استعاری در این متون تاریخی، علاوه بر اینکه بر میزان تخیّل، عاطفه و تأثیر آنها میافزاید، شرایط شهرت و ماندگاری آنها را فراهم میکند. لذا در این پژوهش به بررسی کاربرد استعاره در تاریخ وصاف پرداخته میشود. دیدگاه ما به استعاره در اینجا، همان دیدگاه بلاغت سنّتی در مورد استعاره خواهد بود.
1) استعاره در تاریخ وصاف نثر فنی ارتباطی تنگاتنگ با شعرگونگی دارد. حتی برخی از ادبپژوهان با نظر به جنبههای شاعرانه و عاطفی نثر فنّی، آن را با شعر یکسان دانستهاند (بهار،1376،ج1: 103). در تعریف این نوع نثر که از آن با عنوانهای مختلفی چون نثر آراسته، نثر مصنوع و نثر متکلّف نیز یاد میشود، آمده است: «نثر مصنوع متکلّف، و یا آنچنان که برخی از ادبای متأخّر گفتهاند، نثر فنّی، نثری آراسته و مزیّن است که باید آن را مولود روشی مبتنی بر ایراد صنایع لفظی مختلف و آرایشهای معنوی، و اطناب سخن از راه توصیفات گوناگون، و آوردن امثال و اشعار و شواهدی از پارسی و عربی، و به کار بردن اصطلاحات مختلف علوم در مطاوی کلام و امثال آنها دانست» (صفا، 1363: 1/39). در نثر فنّی میتوان گفت که هر سه چهرۀ زبان یعنی نظم، شعر و نثر فرصت خودنمایی پیدا میکنند و این بدان علت است که نویسنده، اطلاعرسانی و «چه گفتن» را که هدف اصلی نثر است، مدّ نظر نداشته، بلکه «چگونه گفتن» و «از چه گفتن» در آن اهمیت بیشتری مییابد (جوینی، 1385: 1/ 38 مقدمه). نثر فنّی که برخی از صاحبنظران دورۀ شروع آن را در ایران از نیمۀ دوم قرن پنجم هجری میدانند (خطیبی،51:1344)، مولود شیوۀ نویسندگی در زبان عربی است (صفا، 1363: 1/40). عقل و اندیشۀ عرب طی این دوران [ بعد از قرن سوم هجری] در این ذوق تکلّفآمیز غرق شده، به ابزارهایی متوسل میشد که به وسیلۀ آن در شیوۀ پرداختن به آرا و افکار صعوبت ایجاد کند (شوقی ضیف، 1384: 286). در دوران حکومت مغولان و ایلخانان بر ایران، از علومی که به آن توجه بیشتر میشد، علم تاریخنویسی بود. دکتر ذبیحالله صفا برآن است که: «غالباً فضل این توجه و علاقهمندی را به خانانِ مغول نزاد ایران میدهند، در صورتی که هیچ یک از آنها، و حتی آن کتابهایی که مستقیماً در بارۀ خانان مذکور نوشته شده، به ابتکار آنان نوشته نشده و معمولاً یا به همت وزرای بزرگ دورانشان ایجاد شده، یا بعد از آنکه به دست فاضلان روزگار تدوین یافته، بر آنها عرضه گردیده و سِمَتتِ قبول یافته است» (صفا، 1378: 2/3: 1149). بسیاری از کتب تاریخی دورۀ حکومت مغولان و ایلخانان بر ایران، به شیوۀ نثر فنی نگاشته شده است. در نثر فنّی که هدف اصلی از نگارش آن «نخست تناسب لفظی و آرایش کلام و سپس وسعت بخشیدن به دایرۀ اغراض و معانی است» (همان ،1375: 60)، کاربرد تفننهای شعری موجب میشود که کلام از صورت نثر خارج شده و به جانب شعر، که هدف اصلی گویندۀ آن است، متمایل شود. کاربرد استعاره از جملۀ مواردی است که در خلق جلوههای شاعرانۀ آثار فنّی تاریخی نقش مهمّی را ایفا میکند. کاربرد استعاره در این متون، با اهداف گوناگونی صورت میگیرد که از جملۀ آنها به مواردی همچون خیالانگیزی، توصیف، خلق معنا در کلام، روشنگری و توضیح مفاهیم، به وجود آوردن تناسبات تصویری، بیان احوالات درونی، خلق ابهام، ایجاز، اغراق، اقناع مخاطب و ایجاد لذّت میتوان اشاره کرد. اما برجستهترین کارکردهای استعاره در این آثار فنّی تاریخی، زیباییآفرینی، تصویرگری، و نمایاندن هنر و قدرت نویسندگی صاحبان این آثار است. خلق و انتخاب این تصاویر شعری در کتب تاریخی به تجربه، دقّت نظر و گسترۀ معلومات مؤلفان آنها بستگی دارد. امری که شاعران نیز در تصویرگری بدان وابستهاند: «انتخاب نوع تصویر به تجربیّات قبلی شاعر و دقت او در جلوههای گوناگون حوادث و اشیاء و تجزیه و تحلیل خواندهها و شنیدهها وابسته است که به او نوعی هوشیاری فطری و غریزی در انتخاب نوع تصویر و بر عناصر سازندۀ آن میبخشد» (پورنامداریان، 1374: 189). وصاف در راه ایجاد نثری شاعرانه و زیبا به کاربرد صنایع شعری توجه فراوانی داشته است. استعاره در تاریخ وصّاف از عوامل مهم ایجاد نثر شاعرانه در آن است. کاربرد استعاره در تاریخ وصاف در تشبیبها، سرآغاز فصلهای کتاب و مدح و ستایش افراد بیشتر دیده میشود. وصّاف از استعاره فقط به عنوان ابزاری در ایجاد نثر شاعرانه بهره نبرده، بلکه او از استعاره برای نشان دادن قدرت و مهارت فراوان خود در هنر نویسندگی هم استفاده کرده است. گفتنی است که تنوّع، تکثّر و بهکارگیری فراوان استعاره در تاریخ وصّاف، ضمن اینکه گاه خواننده را به حیرت وامیدارد، در بسیاری از موارد به علت تکراری بودن تصاویر و یا آمیختگی آنها با لغات و کلمات نامأنوس عربی موجب دلزدگی و خستگی مخاطبان میشود. اگرچه وصّاف خود را تالی جوینی در خلق تاریخ جهانگشا دانسته و کتاب خود را به عنوان ذیلی بر این کتاب فراهم آورده، اصرار وی بر کاربرد کلمهها و لغتهای نامأنوس عربی و فارسی، اصطلاحات علمی و مهارتی، و اطنابهای بیمورد او را به بیراهه کشانده و موجب تفاوت بسیار در نثر شاعرانة تاریخ وصّاف با تاریخ جهانگشا شده است. در حالی که استفادة بهجا و صحیح از استعاره در تاریخ جهانگشا از جملۀ عوامل جذابیت و ماندگاری آن است، در تاریخ وصّاف بهرغم بهرهگیری وصّاف از لغات و ترکیبات جدیدتر، ازدحام تصاویر و تکلّفات شاعری و نویسندگی، اسباب گریز خوانندگان را فراهم میکند و آنها را در فهم استعارات دچار مشکل میسازد. البتّه یادآوری این نکته لازم است که موارد اشارهشده، دربرگیرندة همة استعارات تاریخ وصاف نیست، گاه نمونهها و تصاویری را در آنمیتوان یافت که در نوع و جایگاه خود بسیار زیبا و متناسب و حاصل نگاه تازة وصّاف به پدیدههای عالم است. استعاره در تاریخ وصّاف به صورت ترکیبهای اضافی و وصفی، و استعارات مفرده (غیراضافی) وجود دارد و کاربرد آن به شکل استعارة مکنیه و اسناد مجازی بیشتر از سایر انواع آن دیده میشود. اما انواع استعاره در تاریخ وصّاف عبارت است:
1-1) اضافههای استعاری یکی از شکلهای کاربرد استعاره در تاریخ وصاف استفاده از آن به صورت اضافۀ استعاری است. کاربرد استعاره در تاریخ وصاف بیشتر به صورتهای استعارة مکنیه در شکل غیراضافی و استعارة مصّرحه انجام پذیرفته و کمتر به صورت اضافة استعاری است. در اضافة استعاری هدف از اضافه غالباً مضاف است (معین، 248:1363)، و در آن مضافٌالیه به شخص یا شئیی تشبیه میشود که در کلام مذکور نیست و به جای آن یکی از لوازم یا اجزای آن آورده میشود. کاربرد اضافههای استعاری در جملههای تاریخ وصاف زمینۀ تنوع تصویری و در نهایت عاطفیبودن کلام را فراهم ساخته است. برخی از اضافههای استعاری تاریخ وصّاف عبارت است از: «زلف حروف (وصّاف،1338: 5)، چهرة وجود (همان: 3)، شست قضا (همان: 24)، رخسارة چشمة حیوان (همان: 26)، غبغب ترنج (همان)، زلف مجعّد انگور (همان)، زبان نیشکر (همان)، دست حریف عقل (همان: 33)، جبین روزگار (همان: 34)، رایض تقدیر (همان: 35)، دست مشعبد لمعان نور (همان: 37)، اشک مدرار سحاب (همان: 54)، زلف پرخم پرچم (همان: 102)، مشام زمانه (همان: 9)، دیدۀ بغداد (همان: 147)، عروق عراق (همان: 148)، گوش کوس رعد (همان: 196)، دست مداوای حسام (همان: 261)، دیدة مهر و شفقت (همان: 295)، زبان سوفار (همان: 317)، دست اطماع انسانی (همان: 409)، سرپنجة مرگ (همان)، دامن فلک نیلی (همان: 430)، تیغ آتشوش خورشید (همان: 429)، دیدة غمزه زن ستاره (همان)، حدقة عنب (همان: 521)». گاه همراه بودن مضاف به صفات گوناگون در برخی از این اضافههای استعاری بر شدت تأثیر آنها و گستردهسازی تصویر افزوده است. کاربرد اضافههای استعاری در کنار انواع دیگر استعاره و تشبیه و جلوههای شاعرانه غالباً آفرینندۀ ساختارهای مرکب تصویری است؛ برای مثال در عبارت زیر که در «ذکر سلطنت اباقاخان» آورده شده است، وجود اضافههای استعاری: «زلف پرخم پرچم و مشام زمانه» در کنار اضافههای تشبیهی «فراش صبا، عَلَم نشاط، و لشکر ربیع» و استعارۀ مصرحۀ «فرش بوقلمون» (استعاره از گلها و گیاهان رنگارنگ) موجب زیبایی هر چه بیشتر متن شده است. ضمن اینکه جاندارانگاری در باد و صبا و رعد نوروزی موجب پدید آمدن نوعی حس جوشش و حرکت در این عبارت شده و تصویر و تابلویی مرکب را در مقابل مخاطبان به نمایش گذارده است: «تا اردو کوچ کردند و رایات عالیه برافراشت و باد از غالیة زلف پرخم پرچم مشام زمانه عنبرآگینِ میساخت و فرّاش صبا منزل به منزل اُلام به اُلام2، فرش بوقلمونمیانداخت، گاه رعد نوروزی از مقدمه تبیره زن گشته و ساعتی برق درخشان چون تیغ قورچیان خاصّ عکس ضیا انداخته و باد عَلَمِ نشاط لشکر ربیع از هر سوی افراخته ...» (وصّاف، 102:1338). نمونههای تصویری که در آنها از اضافههای استعاری استفاده شده است در تاریخ وصاف زیاد دیده میشود.3 اصرار فراوان وصّاف بر تزیین جملهها با شاهد و مثالهای فارسی و عربی، گاه گریبانگیر اضافههای استعاری نیز میشود. اضافههای استعاریای که مضافّالیه (مشبه) آنها یک جملۀ عربی است و مضاف (مشبهٌبه) آنها را واژگان فارسی تشکیل میدهد. مشبّهٌ به محذوف در این نوع اضافههای استعاری در بیشتر موارد انسان است؛ مثلاً در مقدمة جلد چهارم کتاب تاریخ وصاف در مدح خداوند چنین آمده است: «قادری که در قرلغ و تاتار ایجاد، کاکل تیرة واللَّیْلِ وَ مَا وَسَقَ را بر رخسار روشن وَالقَمَرِ اِذَا اتَّسَقَ چون گل و سنبل بطرازید، دانایی که مشّاطة صنع بیچونش، بغتاق4 آل والشَّمْسِ وَ ضُحیها و تِرلِکِ5 مروارید ریز وَ لَقَدْ زَیَّنَاالسَّمَاءَالدُّنْیَا بِمَصَابیحَ بر سر و در بر عروس گیتی انداخت ...» (وصّاف، 394:1338). گرچه کاربرد کلمهها وترکیبهای ترکی و مغولی «قرلغ و تاتار ایجاد، و بغتاق و ترلک» فهم عبارت فوق را کمی مشکل ساخته، اما کاربرد اضافههای استعاری و تشبیهی با یکدیگر و تصویر مرکّب حاصل از آنها قابل توجه بوده و جامهای از حریر زیبایی بر تن نثر تاریخ وصاف پوشانده است.
1-2) استعاره به صورت غیراضافی کاربرد استعاره به صورت غیراضافی در تاریخ وصاف در سه شکلِ استعارة مکنیّه، استعارة مصرّحه و اسناد مجازی که خود زیرمجموعۀ استعارۀ مکنیه است، دیده میشود:
1-2-1) استعارة مکنیه استعارة مکنیّه، غالبترین نوع استعاره در تاریخ وصاف است. این خصوصیّت در سایر متون فنی تاریخی نیز دیده میشود. در تاریخ وصاف بسیاری از استعارههای مکنیّه در قالب اسنادی مجازی آورده میشود. زیباییآفرینی، خیالانگیزی، خلق تناسبات تصویری، ایجاز در سخن، و پویایی و حرکتبخشی به تصویرها از عمده کارکردهای استعارة مکنیّه در تاریخ وصاف است. خیالانگیزی حاصل از کاربرد استعارة مکنیّه در تاریخ وصافبهویژه در هنگام توصیف، تأثیر و عاطفهانگیزی در آن را به همراه دارد؛ مثلاً در عبارت زیر که در ذکر صفت چین و خان بالیغ بیان شده است، آفتاب و شب به زیبارویانی تشبیه شده که یکی روی درمیکشد و دیگری چادر قیری به سر میکند. تشبیه «شب روی عیّاران» به «خیال دلبران» که تشبیه حسی به عقلی است و وجه شبه « شب روی کردن و بی اجازه وارد شدن» موجب گردیده است تا این تصاویر زیباتر و اثر بخشتر شود و خوانندۀ نثرهای فنی تاریخی را بی اختیار به یاد آثار موفق این نوع از نثر بیندازد: «و چهار تومان از لشکری اهل حراست و عسساند، که چون آفتاب در پس قیروان6 مغرب روی در کشید و شب چادر قیری در سر، عیّاران چون خیال دلبران شب روی آغاز نهند ...» (وصّاف، 21:1338) کاربرد استعارة مکنیّه به همراه اصطلاحات علمی و مهارتی از جملة دیگر ویژگیهای این شکل از استعاره در تاریخ وصاف است. اینگونه کاربرد که معمولاً همراه با دیگر تصاویر شاعرانه و بهخصوص استعارة مصرّحه است، گاهی بر تعقید و تکلّف در متن میافزاید؛ برای مثال در عبارت زیر که در ذکر نهضت کیخاتو به روم بیان شده، شمشیر به طبیبی تشبیه شده است که «سوداییمزاجانی» را که به بیماری عصیان گرفتار شدهاند، درمان میکند. کاربرد اصطلاحات طبّی قدیم از عوامل ابهامهای عارضی و عمدی موجود در این متن است: «خواست تا به دست مداوی حسام7 از داروخانة انتقام سوداییمزاجان علّت عصیان را اطریفلی8 نافع و ثوران9 مادّة سودا10 را مُسهلی مسهّل دافع ترکیب کند ...» (وصّاف، 1338: 261؛ ر.ک: همان، 34، 148). کاربرد واژگان علمی در تصویرگریهای تاریخ وصاف که به وسیلۀ استعارۀ مکنیه و دیگر تصویرهای شعری انجام میپذیرد، فراوان است که به جهت رعایت اختصار از توضیح بیشتر در این باره خودداری و به ذکر نمونههایی اکتفا میشود: ـ با کاربرد اصطلاحات نجومی، در ذکر محاصرة کرمان چنین آمده است: «صباحی که تیغ آتشوش خورشید بر روی سپر آبگون گردون نهادند و دیدة غمزهزن ستاره بر مناظر تداویر11 از نقاب ارتقاب12مناظره آغاز کرد ...» (همان: 429). در عبارت بالا ستاره به زیبارویی تشبیه شده است که دیدهای غمزهزن دارد. نمونههای اینچنینی در تصویرگریهای تاریخ وصاف کاربرد دارد.13 ـ با کاربرد اصطلاحات موسیقی در ذکر زن مغنیّة اکدشنژاد آورده شده است: «در پری خوان مجلس شاه، به اشارت وشاقان حضرت، آن برهنه فرقِ پوشیده پایِ بر بسته تِن گشاده زبان، پیر خمیده قدّ، طفل تلقین نیوش، زاهد آهوپوش را به صد ناز چون معشوقان در بر گرفت و ده فندق نازک رنگین بر بیست و چهار رگ جهنده در حرکت آورد ...» (همان: 523). در این عبارت ساز «چنگ» به پیری برهنهفرق خمیدهقد تشبیه شده است. کاربرد استعاره در آن مبتنی بر تشبیه مضمر همراه با تنسیقالصّفات است. همچنین «ده فندق نازک رنگین» استعاره از انگشتان زن نوازنده و «بیست و چهار رگ جهنده» استعاره از سیمهای چنگ است (ر.ک: همان، 521). ـ با کاربرد اصطلاحات مرتبط با زینتآلات، در مدح خداوند آمده است: «سبیکة14 زر ساو و قرص سیم ناب در بوتة شمس زرگر در دارالضّرب ایجاد، سکّة شعر فَفِیِ کُلِّ شَیئٍ لَهُ آیَهٌ دَلیلٌ عَلیَ اَنَّهُ وَاحِدٌ، بر چهرة وجود نهاد ...» (همان: 3). ـ با کاربرد واژگان طبایع چهارگانه در ذکر جلوس قبلاقا آن چنین آورده شده است: «قوای نباتی خواصّ افعال شخصی و نوع در کار آورد و دایة غاذیه اطفال بنات را از مراودت و مخالَطَت پیشکاران چهارگانه، ترتیب تربیت از سر گرفت. حریف نامیه در استکمال اقطار جسم بر هیأت تناسب طبیعی، دست صنعت بر گشاد. کدخدای مولّده، اسباب تولیدمثل بر حَسَبِ طبیعت مهیّا گردانید. نقّاش مصوّره خامة آزری صفت برای پی رنگ تصویر برداشت و روی زمین را به غرایب نقوش و عجایب الوان بنگاشت ...» (همان: 16). ـ با کاربرد واژگان جنگی در قالبهای استعارۀ مکنیه و اضافات تشبیهی در ذکر ایام محاصرة کرمان آمده است: «تراکم روزن غبار کارزار، عطفی فیلی بر دامن فلک نیلی بست و از تساجم در ورِ15 قطار تیغهای نیلوفر کردار ارغوان نثار، عرصة زمین گل روی و لاله رُخسار در نظر آمد، از نهیب صلیل16 تیغ بر جماجم17 و حماحم18 تازی نژادان در ورطة ملاحم19، ساکنان طارم علوی را گوش کر شد....» (وصّاف،430:1338). ذکر این نکته لازم به نظر میرسد که کاربرد استعارة مکنیه در تاریخ وصاف همیشه همراه با تعقید و تکلّف و ازدحام تصاویر نیست، بلکه در بسیاری از مواقع، استعارة مکنیّه در جریان عادی کلام و مطابق با سنتهای ادبی رایج به کار گرفته میشود؛ برای مثال اجل در ذکر مرگ هلاکو، به تیراندازی تشبیه شده که کمین گشوده و هلاکو را از فراز تخت خانی به زیر میکشد: «باری هنوز عمارت رصد تمام نشده بود که اجل موعود از مرصد20 کمین بگشود و هلاکوخان در شهور سنة ثلث و ستیّن و ستّمائه مغاک خاک تودة فانی از فراز تخت خانی عوض یافت ...» (همان: 52). شایان ذکر است کهنوع دیگری از کاربرد استعارة مکنیّه در تاریخ وصاف به صورت ترکیبهای وصفی است. در این نوع ترکیبات، مشبّه (موصوف)، به همراه ملائمات مشبهٌبه محذوف(صفت) ذکر میشود، و از ذکر مشبهٌبه محذوف که از نوع انسان یا حیوان است، خودداری میشود. تعداد ترکیبات وصفی اینچنینی در تاریخ وصاف بسیار کم است، اما برخی از آنها عبارت است از: «صبح غالیهسای (همان: 34)، فلک تندخو (همان: 295)، گردون سرکش تندخوی خمیدهپشت (همان: 406)، سنان تیزدندان (همان: 410)». 1-2-2) استعارة مصرّحه شکل دیگر کاربرد استعاره به صورت غیراضافی، در تاریخ وصاف مربوط به استعارة مصرّحه میشود. استعارههای مصرّحه در تاریخ وصاف، غالباً در هنگام کاربرد با دیگر تصویرهای بلاغی آمیختهاند. این آمیختگی با دیگر صور بلاغی و ترفندهای شاعرانه، در کنار بهرهگیری وصّاف از اصطلاحات علوم و فنون کار شناسایی آنها را دشوار میسازد. با نگاهی دقیق به انواع استعارههای مصرّحه در تاریخ وصاف، هر سه نوع استعارة مصرحة مجرده، مطلقه و مرشحه را در آن میتوان تشخیص داد. استعارۀ مصرحه به سه قسم تقسیمبندی شده که فرمول آن چنین است (شمیسا، 1372: 165): 1. استعارۀ مصرحۀ مجرده: مشبهٌبه + یکی از صفات (ملائمات) مشبه. 2. استعارۀ مصرحۀ مرشحه: مشبهٌبه + یکی از صفات (ملائمات) مشبهٌبه. 3. استعارل مصرحۀ مطلقه: مشبهٌبه + ملائمات مشبهٌبه و مشبه. کاربرد استعارة مصرّحه در تاریخوصاف بیشتر به منظور افزون ساختن زیبایی سخن و حسن تأثیر آن صورت میگیرد. به سخن دیگر، میتوان گفت کاربرد انواع استعاره در این کتاب به جهت نقاشی کلام و خلق تابلوهایی تصویری صورت میگیرد که شگفتی خواننده را با خود به همراه داشته، بیانگر مهارت نویسنده باشد. کاربرد انواع استعاره بهویژه آن هنگام که به صورت اسناد مجازی است، بر تأثیر و زیبایی متن تاریخ وصاف میافزاید؛ مثلاً وصّاف با استفاده از استعارۀ مصرحه و دیگر تصویرهای شعری در توصیف قلم چنین میگوید: «به وساطت سفارت مارپیکری مرغ منقار که چون صفیر صریر21 آغازد، طاوسان خواطر اهل کمال در جلوة نشاط آیند و طوطیان نشیمن قدّش شکرشکن شُکر شوند، غوّاصی که به یک غوطه در بحر قیررنگ هزاران لؤلؤ ثمین آبگون برآورد ...» (همان: 85). گرچه ذکر تصاویر استعاری در جملات فوق، با هدف تزیین و شعرگونه کردن کلام صورت پذیرفت، اما آنچه خواننده را به تحیر و گاه ابهام در فهم جملات سوق میدهد، کاربرد فراوان تصاویر استعاری و پیچیدگی آنهاست؛ مثلاً بد نیست که به تحلیل کاربرد استعاره در جملات عبارت بالا پرداخت: - در این نمونه ابتدا کاربرد استعارههای مصرحۀ مجردۀ «مارپیکر» و «مرغمنقار» را میتوان مشاهده کرد. قلم (مستعارٌله محذوف) ابتدا از جهت بلندی و بند بند بودن پیکر به مار تشبیه شده است، سپس از جهت منقار داشتن (تشبیه نوک قلم به منقار) به مرغ. همچنین عبارت استعاری: «مارپیکر مرغمنقار» را که خود نوعی تنسیقالصفات برای موصوف محذوف یعنی قلم است، نوعی استعارۀ مصرحۀ مطلقه نیز میتوان دانست، چراکه هم ملائمات مستعارٌله محذوف (قلم)، یعنی «صفیر»، ذکر شده است هم ملائمات مستعارٌمنهها (مار، مرغ)، یعنی «پیکر و منقار». - عبارت «طاوسان خواطر اهل کمال» (افکار عالی و با ارزش) نیز از نوع استعارۀ مصرحۀ مطلقه است. در این ترکیب مشبه محذوف (یعنی افکار عالی و با ارزش) به طاوس تشبیه شده است. در اینجا «خواطر» و «اهل کمال» قراین مشبه محذوف، یعنی افکار عالی هستند و جلوۀ نشاط از ملائمات مشبهٌبه مذکور یعنی طاوس. - استعارۀ «طوطیان شکرشکن قد» نیز از نوع استعارۀ مصرحۀ مطلقه است؛ چراکه هم ملائمات مشبه محذوف (انگشتان نویسنده) یعنی قلمنشین بودن یا حتی در درجۀ دورتر شکرگزار بودن انگشتان آورده شده، هم به ذکر ملائمات مشبهٌبه مذکور (طوطی)، یعنی شکرشکن بودن، اشاره شده است. - باز هم کاربرد استعارۀ مصرحۀ مطلقه را در آخرین جمله میتوان ملاحظه نمود. در این عبارت، قلم (مشبه محذوف) به غواصی (مشبهٌبه) تشبیه شده است. این غواص به یک غوطه در بحر فرو رفته و هزاران لؤلؤ ثمین آبگون برمیآورد (ملائمات مشبهٌبه مذکور). فرو رفتن در بحر قیری رنگ (مرکب) از ملائمات مشبه محذوف (قلم) نیز هست. بحر قیر رنگ (مرکب) و هزاران لؤلؤ ثمین آبگون (کلمات و لغات) نیز از نوع استعارۀ مصرحۀ مطلقه است. گویی تأکید زیاد وصاف بر آوردن چنین استعاراتی بدین دلیل بوده که خود نیز آگاهی داشته است خواننده مطمئناً بدون چنین راهنماییهایی پی به مقصود وی نبرده در پیچشهای لفطی و معنایی گرفتار خواهد شد. باید ذکر کرد ابهام در فهم استعارۀ «طوطیان نشیمن قد» از مواردی است که برای خواننده درک آن مشکل بوده، بهراحتی مفهوم نیست. برخی دیگر از نمونههای کاربرد استعارة مصرحه در این کتاب که به وفور یافت میشود22 عبارت است از: در تاریخ وصاف در مدح خداوند آمده است: «و خوشید جمشیدوش را در کرتة23 زرکش بر تختگاه طارم چارم افسر فرخندگی ارزانی داشت ...» (وصّاف، 1338: 146). کرتۀ زرکش استعارۀ مصرحۀ مرشحه بوده در اینجا نور زرد رنگ و طلائی خورشید به پیراهن تشبیه شده، زرکش بودن از ملائمات مشبهٌبه (کرته) است. وصّاف با استفاده از جاندارانگاری عناصر طبیعت و استعارۀ مصرحه مرشحه در ذکر جلوس اباقاخان آورده است: «به موافقت حسن آن جشن در مجلس بهار بر کنار جویبار، لاله نیز جام بسّدین از اشک مدرار سحاب میگردانید و سوسن ساکنان خاک را بشارت نوروز جهانافروز میداد ...» (وصّاف،154:1338). بسّدین بودن (سرخرنگ) در اینجا از ملائمات جام است و به جام لاله (گلبرگهای آن) نسبت داده شده است. همچنین وصّاف در ذکر فتح بغداد، طلوع خورشید و برچیده شدن ستارگان را از پهنۀ آسمان با استفاده از استعارۀ مصرحۀ مطلقه این گونه توصیف میکند: «صباحی که ترنج زلیخایی را بر کنار طبق افق نهادند و دست مشعبد لمعان نور مهرهاء کواکب از روی نطع24 سیمابی برچید، ایلخان لشکر را فرمود تا آتش نهب و تاراج در بغداد و مافیها زنند ...» (همان: 37). ترنج زلیخایی یک اضافۀ تلمیحی است. صباح و افق از ملائمات مشبه محذوف (خورشید)، و زلیخا و طبق از ملائمات مشبهٌبه ذکر شده (ترنج) است. در این عبارت با کمی دقت دریافته میشود که ترکیب «نطع سیمابی» (آسمان) نیز از نوع استعارۀ مصرحۀ مطلقه است. وصاف که کتاب خود را به عنوان ذیلی بر تاریخ جهانگشای جوینی به رشتۀ تحریر درآورده در ذکر محاسن این اثر بیان میکند: «چون این نسخه که موجب نسخ مصنّفات ارباب نسج معانی بود و آن جریدة25خریدهآسا26 از شکن زلف حروف چهرة حوراوش بنمود، الفاظ و معانی با عقول فضلا و بلغا عمل الحاظ غوانی در دلربایی آغاز نهادند ...» (همان: 5). جریدۀ خریدهآسا استعاره مصرحۀ مطلقه از کتاب تاریخ جهانگشاست که به زنی زیبا تشبیه شده است. در جایی دیگر در ذکر مرثیۀ پهلوانی به نام آلغو با استفاده از استعارۀ مصرّحه آمده است: «شیر بی آهوء27 شجاعتش که نهنگ جانستان و پلنگ پیلافکن را به اَشغال شغالی تکلیف کردی، آخر به روبه بازی فلک کفتار عشوه جاوید در خواب خرگوش بماند ...» (همان: 16). «نهنگ» و «پلنگ» در این عبارت هر دو استعاره مصرحۀ مجرده از پهلوانان قوی و نیرومند هستند. جانستاندن و پیلافکن بودن از ملائمات این پهلوانان است. وصّاف همچنین در ذکر فتح بغداد با بهرهگیری از واژگان نجومی، به آب بستن شدن لشکریان بغداد توسط سپاهیان مغول را اینگونه به تصویر میکشد: «لشکر مغول در شب، آب دجله را بر مُجنّدۀ28بغداد گشادند، چون آبکشان قدر از چاه ظلمانی شب به دلو زرّین رسن آب تباشیر29 کشیدند و سبزهزار آسمان را سیراب گردانیدند ...» (همان: 34). دلو زرینرسن استعارۀ مصرحۀ مطلقه از خورشید است که به دلوی با ریسمان طلایی تشبیه شده که سبزهزار آسمان را با آن سیراب میسازند. و بالاخره در تاریخ وصاف در ذکر تشبیب جلوس بایدوخان آمده است: «لاله به یک ستون زمرّدگون چتر ملعّل را معکوس افراشته کرد و اطراف و اکناف از ارغوان و سنبل و آذریون نگارخانة انگلیون30 گشت ...» (همان: 283). «ستون زمردگون» در اینجا استعارۀ مصرحۀ مرشحه از ساقۀ گل لاله و «چتر ملعل» استعارۀ مصرحۀ مطلقه از کاسۀ قرمز رنگ گل لاله است که به چتری جواهردار و معکوس تشبیه شده است.
2) ابهام در استعارات تاریخ وصّاف ساختار و سیاق کلام در تاریخ وصاف اگرچه انباشته از انواع تکلفها و تصنّعات است، امّا غالباً به گونهای است که تعقید زیادی را در فهم آن استعارهها به وجود نمیآورد. بسیاری از این استعارات، همان استعارههای رایج در بین شاعران و ادیبان آن روزگار است که در جامهای ملون و آراسته، بار دیگر در تاریخ وصاف به نمایش گذاشته شدهاند. البتّه در مواردی که وصّاف قصد هنرنمایی دارد و از به کار بردن اصطلاحات علمی بهخصوص نجوم خودداری نمیورزد، فهم این استعارههای مصرحه بر خوانندگان مشکل میشود؛ مثلاً در عبارت زیر که در ذکر سلطنت غازانخان و توصیف دمیدن صبح بیان شده، استعارههای مصرّحة مطلقۀ «آب (: نور خورشید، روشنی)، پشّههای سیمین سلب (: ستارگان) و سطرلاب معلّق (: آسمان) از این گونه است. سوای اینکه منظور از واژة «عنکبوت» در این عبارت و نقش آن برای مخاطبان مبهم باقی میماند: «روز دیگر که از سطل زرّین آفتاب، آب روی روشنان ریخته شد و پشّههای سیمینسلب31 از عنکبوت این سطرلاب معلّق32 در هر روزنة انگیخته، بر رای ظلمتزدای سلطان طلسمگشای، تفصیلی که بر اسامی مخالفان واروناختر محرّر شده بود، عرضه کردند...» (وصّاف، 1338: 330). چنانکه ذکر گردید، فهم بسیاری از اینگونه استعارههای مصرّحه در تاریخ وصاف، ریشه در سنن ادبی آن دوره بهخصوص در حوزۀ آثار شعری و نثرهای فنی دارد.
3) اسناد مجازی از جملۀ مواردی که در تاریخ وصاف بسیار چشمگیر است و در نگاه اول نظرها را به خود جلب میکند، کاربرد فراوان اسناد مجازی در آن است. وصافالحضره به جهت هنرنمایی در فن نویسندگی و تزیین و آراستگی متن، به کاربرد اسناد مجازی در کتاب خود علاقۀ فراوانی نشان داده است. «اسناد فعل (یا صفت) به فاعل یا مسندٌالیه غیرحقیقی» را اسناد مجازی گویند (شمیسا،1372: 163). اسناد مجازی در علم بیان سنتی مبتنی بر استعارۀ مکنیۀ تخییلیه است (همان: 162). در اسناد مجازی ادای معنی به طریق جاندارانگاری و مخیل صورت میگیرد. در تاریخ وصاف فراوانی این اسنادهای مجازی در تشبیبها، مدحها، توصیفها و مقدّمة فصول کتاب بیشتر دیده میشود. وصّاف در خلق تابلوهای تصویری خود از اسناد مجازی بهره زیادی میبرد و در این راه از عناصری چون واژگان نجومی، رستنیها، زیورآلات، ابزار جنگ، دبیری و حتّی مفاهیم ذهنی و انتزاعی استفاده میکند. اسنادهای مجازی تاریخ وصّاف، غالباً طولانی و مفصل است و انبوهی از شاهدمثالهای فارسی و عربی در آنها به چشم میخورد. گرچه بسیاری از این اسنادهای مجازی مطابق عُرف رایج در بین نویسندگان این دوره به رشتة تحریر در آمدهاند، امّا هنر نویسندگی وصّاف بر زیبایی و تأثیر آنها میافزاید؛ مثلاً وصّاف با کاربرد رُستنیها و عناصر طبیعت، در ذکر غارت نواحی شیراز توسط لشکر نکودار چنین آورده است: «دران بهار به جای سبزة خط از خاک، مهرگیاه بردمید و از خون کشتگان بیگناه لالهزار بشکفت. بنفشه خمیدهپشت سر از زانوء حسرت بر نداشت و نرگس یرقانزده از روی پژمانی جز چشم بر فتور نگماشت. گل سرخ از غم بر خویشتن پردهدر بود و نیلوفر در آب دیده تر، و بر زبان نسیم سحر این رباعی مردّف مکرّر، بیت: هر شاخ گلی که در چمن غنچه کند/ از خار غمی دل مرا رنجه کند/ از آستی نامیه چون کرد چنار/ بیرون سردست با دلم پنجه کند ...» (وصّاف، 202:1338). کاربرد این نوع اسنادی مجازی در تاریخ وصاف بسیار زیاد است.33 در جایی دیگر وصّاف با کاربرد عناصر نجومی در اسنادهای مجازی خود، در ذکر قتل کیخاتونخان که همراه با نوعی استعارة تهکّمیّه است، میگوید: «اگر ساکنان خطّة خاک به عزاء او اظهار جزع و اجحاش34 در فزع نکردند، خرگاه آسمان به نوی لباس ازرق پوشید، ماه کرتة35 زرکش را بر تن خود پاره کرد. عطارد36 کلک و دفتر بر طاقچة عطلت37 انداخت، زهره38 بر گوشة طارم سپهر به نوای بینوایی آهنگ این ترانه، بیت: شاها می عمرت همه از جام بریخت/ گلبرگ حیاتت نه به هنگام بریخت/ خونی که نریخت از عدو خنجر تو/ از دیدة دوستانت ایام بریخت، برکشید...» (وصّاف، 279:1338). کاربرد این نوع اسنادی مجازی هم در تاریخ وصاف بسیار زیاد دیده میشود.39 همچنین نمونۀ زیر کاربرد ابزار و ادوات جنگی را در اسنادهای مجازی تاریخ وصاف که در ذکر منازعت جَبَرْ و توا بیان شده است، آن هم با زبانی توصیفی و حماسی نشان میدهد: «آتش کارزار به باد حملة یلان برافروختند ... از تیغ میغگون، رشاش40 خون بر صحرای ملحمه41 باریدن گرفت و نوک پیکان چون اطفال نادان دیدۀ رَمُداءِ42 زره را خاریدن، تیغ از کرم روی در سر میآمد و نیزه فروتنی و شکست از بالا میگرفت و سپر طعنة دشمنان به ناکام میخورد و کمند از خشم گردنکشان در تاب میشد و تیر از گزند دستبرد، تا پیغام اجل رساند، گشادهدهن میرفت و کمان در پی کینه کشیدن میبود و علم به پای چوبین در لباس زربفت بر ضرب کوس آستینفشانی مینمود و گرز از غایت سرگرانی، از دستها سرکوب مییافت ...» (وصّاف، 516:1338). اسنادهای مجازی مربوط به ابزار و ادوات جنگ در تاریخ وصافپر کاربرد است.43 ابزارآلات مربوط به مجلس بزم نیز در اسنادهای مجازی تاریخ وصاف استفاده میشوند؛ مانند این نمونه که در ذکر جلوس تأمور قاآن آمده است: «ساغر چون از انتظار آن بزم بهشتآیین، خون در دل داشت، صراحی استمالت را به طریق مسارات44 لب بر لب او مینهاد و چون نای چشم در ایشان گشاده بود، و بربط استراق سمع را گوش نهاده، معلوم ایشان میگشت که اسرار ایشان این رباعی رائع بود ...» (همان: 25). کاربرد ابزارآلات بزم در تاریخ وصافبیشتر در توصیفها و تشبیبها دیده میشود.45 اما جالب است بدانیم که مفاهیم انتزاعی هم در اسنادهای مجازی تاریخ وصاف فرصت حضور پیدا میکنند؛ مثلاً در عبارت زیر که در ذکر چگونگی تألیف کتاب بیان شده است، کاربرد این عناصر را میتوان مشاهده کرد: «... دل همچنان بر عادت مألوف مبهوتوار در قَلَق و اضطراب بود و دور از خورد و خواب، چون عقل مَیَلان نفس لوّامه در دلجویی و دلجویی مشاهده کرد ... حالی نفس را که شقیق46 شفیق آدمی دانست، به رسالت بفرستاد و خاطر و خامه را احضار فرمود و ایشان را با دل بههم به ادلّة عاقلانه بر تحالف و تألّف ترغیب کرد و بر عَیْبِ استیحاش47 و تجنّب بجَیْبِ تَحبُّب و تودُّد قدیم بازخواست بلیغ، دل را اندک سکون چاشنی بدید آمد، خاطر راه صفا گرفت و عزم پیوند وفا کرد ...» (وصّاف،10:1338). مفاهیم انتزاعی قاعدتاً نباید که در اسنادهای مجازی تاریخ وصافپرکاربرد باشند اما وصّاف از این عناصر در تصویرگریهای خود بهره برده است.48 گستردگی حیطة اسناد مجازی در تاریخ وصاف بسیار زیاد است، به طوری که با تفکیک بیشتر عناصر آن، تقسیمبندیهای بیشتری را میتوان فراهم نمود. کاربرد أطنابهای ممل، سجعآرایی و جناسپردازی، بهکارگیری لغات نامستعمل، ذکر امثال و شواهد فراوان عربی و فارسی، فهم و قرائت درست از این اسنادهای مجازی را در تاریخ وصاف مشکل ساخته و از تأثیر آنها حتّی آن هنگام که دربردارندۀ حدیث نفس میشود (همان: 5ـ10)، میکاهد. اسنادهای مجازی تاریخ وصّاف آن هنگام که با انبوهی از امثال و شواهد عربی یا ازدحام تصاویر و لغات نامأنوس همراه میگردند، دچار تعقید و ابهام عمدی میشوند. غالباً اصرار مؤلّف بر اطناب و اظهار فضل، مزید بر علت میشود؛ مثلاً وصّاف در ذکر حرب مغول و مصریان چنین آورده است: «کمان منحنی قامت وَ فِیالیَسَارِ یَخْلِفُ بالصَّوَابِ وَلاَیَمینُ وَ مَا یَضْرِبُ اِلّا عَلَی [الْوَاشَ]، در کشاکش دستخوش دلیران گشت و به دعاء رَبِّ اشْرَح لیِ صَدْری وَ یَسِّرْلِی اَمْری قیام مینمود، و تیر به زبان سوفار، سوداء اَعَارُ جَناحِی طَائرٍ فَاطَیرُ آغاز مینهاد، شعر: حُسَامٌ غَداهُالرَّوْعِ مَاضٍ/ کَأَنَّهُ فِی قَبْضِالنُّفُوسِ رَسُولُ/ کَاَنَّ جُنُودُالذَّرِّ کَسَّرْنَ فَوْقَهُ/ قُرُونَ جَراءٍ بَیْنَهُنَّ دَخُولُ، خطیبوار بر منابر رقاب به عبارت فصلالخطاب آیة: وَ اَنْزَلْنَاالحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاس را تفسیر میگفت ...» (وصّاف، 89:1339). یا در جایی دیگر در ذکر تاخت الجایتو بر لشکر دوا آمده است: «تیغ میغ49 رنگش، توسّط50 و خصوم را دست در کمر زد. نصرت چون کمند شیربندش به دوال فتراک تشبّث کرد، بر یکران51 آسمان گردِ زمین نورد، پای فرقد سپهر52 درآورد ...» (همان: 417) نمونههای ابهام و تعقید در اسنادهای مجازیتاریخ وصاف،در توصیفهای اغراقآمیز آن بیشتر یافت میشود.53 با این همه، اسناد مجازی در تاریخ وصاف، بهخصوص هنگامی که با لحنی عاطفی همراه میشود، از زیبایی و تأثیر خاصّی برخوردار است. تصاویر حاصل از کاربرد اسناد مجازی در تاریخ وصاف را میتوان جلوههایی از ادب غنایی در این متن فنی تاریخی دانست. جدول زیر بسامد کاربرد انواع استعاره را در تاریخ وصاف بر اساس نمونههای استخراجشده از پنج درصد متن این کتاب نشان میدهد:
در جدول زیر، انواع اصلی صور خیال در تاریخ وصاف، بر اساس نمونهگیری از پنج درصد متن این کتاب، با هم مقایسه شدهاند:
نتیجه در یک نگاه کلّی به ساختار استعاره در تاریخ وصاف معلوم میشود که کاربرد استعاره در تاریخ وصاف نقش بسیار مهمی در ایجاد نثر شاعرانۀ این کتاب دارد. این کاربرد بیشتر در شکل استعارۀ مکنیه، اسنادهای مجازی و مصرحه دیده میشود. کاربرد فراوان استعاره در کنار دیگر تصویرهای شعری، موجب ایجاد نوعی سبک شخصی شده است، سبکی که به علت جایگیری صور خیال در بستری از لغات مصنوع و نامأنوس و امثال و شواهد فراوان، کمتر در سایر متون فنی تاریخی دیده میشود. وجود تخیّلهای دقیق و باریک، بهویژه در حوزة استعارة مرصّحه و اسناد مجازی در تاریخ وصاف، که گاه با زبانی عاطفی همراه میشود، از جملة عوامل امتیازبخش تاریخ وصاف، بر سایر متون فنی تاریخی در این گستره است.
پینوشتها 1- در این میان، مستشرقان غربی به دلیل اینکه در غرب چنین شیوهای رایج نبوده یا اینکه منظور از این کار را بهدرستی نمیدانستهاند، انتقادهای شدیدتری کرده و در کتابهای تاریخ ادبی خود، از تاریخ وصاف با عنوانهای نه چندان مناسب: «نمونۀ هراسانگیز یک نثر فنّی تاریخی» (ریپکا، 1354: 495) یا حتی «یک اثر مضرّ» (براون،1327: 3/77) یاد کردهاند. آنان اعتقاد داشتند که این اثر «در راستای سراشیبی تند و سرگیجهآور لفّاظیهای ناراست، نُهتو و پرآب و تاب قرار گرفته» (آربری،1371: 159)، و مبالغۀ بیش از حد وصّاف در کاربرد کلمههای عربی، تصنّع فوقالعاده، و استعارات و تشبیهات ملالانگیز او را در زمرۀ کسانی قرار میدهد که بزرگترین لطمه را به ادبیات فارسی وارد کردهاند (ریپکا، 1354: 496). 2- اُلام: [مغ.]، جای، موضع و مکان، پیغام و نوشتهای که به زبان و دست به دست رسانند (دولتآبادی، 1386: 42). 3- نمونههای تصاویری را که در آنها از اضافههای استعاری استفاده شده است، میتوان در این صفحهها جست: (وصاف، 1338: 5، 26، 34، 54، 89، 102، 146، 196، 202، 409، 410، 429، 516، 521). 4- بَغتاق: [مغ] بغتاغ، بغلطاق، فرجی (برهان)، کلاه، کلاه زردوزی (دولتآبادی،1386: 75). 5- تِرلِک: قبای آستینکوتاه پیشباز (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 6- قیروان: اطراف مجموعۀ عالم (همان). 7- حُسام: شمشیر تیز یا لبۀ آن (لاروس). 8- اِطریفل: معجون ساختهشده از هلیله (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 9- ثَوَران: برانگیختهشدن، به هیجان آمدن (همان). 10- سودا: یکی از اخلاط چهارگانۀ قدیم (: سودا، صفرا، بلغم، دم). از دیدگاه طبیبان قدیم کثرت خلط سودا و غلبۀ آن بر سه خلط دیگر منجر به فساد عقل و دیوانگی میشود (نفثۀالمصدور). 11- تَداویر: جِ تَدویر، گِردی، دَور (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 12- اِرتِقاب: در دو معنی است: 1- چشم داشتن، انتظار. 2- دیدهبانی کردن (همان). 13- ر.ک: وصّاف، 1338: 351، 427، 430، 475. 14- سبیکه: قطعۀ طلا یا نقرۀ گداخته و در قالب ریخته، شوشۀ زر و سیم (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 15- ور: در دو معنی است: 1- سبق و تختۀ درس کودکان. 2- آزمایشی بوده است که در محاکم ایران قدیم از دو طرف دعوی میکردهاند تا راستگویی یکی معلوم شود و هر کسی موفق میشد، او را محق میدانستند (لغتنامه). 16- صَلیل: آواز ضرب شمشیر (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 17- جَماجِم: 1- جِ جمجمه، کاسۀ سر. 2- قبیله ها. 3-مهتران(همان). 18- حَماحِم: جِ حَمحَمه، بانگ کردن اسب کمتر از صهیل (همان). 19- مَلاحِم: 1- جِ مَلحَمَه، فتنه. 2- جِ مَلحَمَه، جنگ بزرگ (همان). 20- مَرصَد: جای نگاهداشت، جایی که در آن انتظار میکشند (همان). 21- صَریر: «آواز قلم که به وقت نوشتن برآید و بانگ ملخ و آواز نعلین ... و فارسیان به معنی مطلق آواز استعمال نمایند(آنندراج). 22- ر.ک: وصاف، 1338: 16، 21، 34، 102،431، 523. 23- کُرتَه: جامۀ کوتاه قد آستین کوتاهِ پیش باز، پوششی بوده است همانند قبا و مخصوص عجم (نفثۀالمصدور). 24- نطع: بساط و فرش چرمین، گستردنی از ادیم (لغتنامه) 25- جَریده: 1- دفتر، نامه. 2- جماعتی از سوارن بدون پیاده (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 26- خریدهآسا: خرائد: جَ خَریده و خُرَّد به معنی زن شرمگین (نفثهالمصدور)، دختر نارسیده، خاتون با شرم وحیا (نفیسی). 27- آهو: بر وزن کاهو جانوری است معروف که به تازی غزال خوانندش و مطلق عیب را نیز گفته اند، خواه با مردم باشد و خواه با چیزهای دیگر (برهان)، در این جا معنی دوم مراد است. 28- مُجنََّده: لشکر جمعشده (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 29- تَباشِیر: [ به صیغۀ جمع]: اوایل هر چیز، نشانههای سفیدی صبح، آثار باد بر روی زمین (لاروس). 30- انگلیون: نام کتاب نصارا است که انجیل باشد، و نام کتاب مانی نقاش هم هست... بوقلمون را نیز گویند و آن نوعی چلپاسه است (برهان). 31- سَلَب: رخت، سلاح (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 32 32- سُطُرلاب معلّق: مخفف اسطرلاب است و آن آلتی باشد از برنج که بدان ارتفاع آفتاب گیرند (برهان). سطرلاب معلّق در این جا کنایه از آسمان است. 33- ر.ک: وصاف،1338: 26، 54، 102، 138، 196، 202، 261، 283، 295، 340، 341، 503، 522، 524، 594. 34- اِجحاش: دفع کردن (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 35- کُرتَه: جامۀ کوتاه قد آستین کوتاهِ پیش باز، پوششی بوده است همانند قبا و مخصوص عجم (نفثۀالمصدور). 36- عطارد: نزدیک ترین سیّارات منظومۀ شمسی به خورشید است. در فارسی این سیاره تیر نامیده شده و در بندهشن، عطارد سپهبد سیارات در مشرق است. در مدلولات کواکب عطارد «کوکب حکما و طبیبان و منجمان و شعرا و اذکیا و دیوانیان و کاتبان و نقاشان و تجار و اهل بازار و دین و نطق و پاکی و ادب و صنایع دقیقه است» (فرهنگ اصطلاحات نجومی). 37- عُطلَت: بیکاری، تعطیل (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 38- زُهره: از سیاره های منظومۀ شمسی است. مدار آن بین عطارد و زمین است. از این اختر در زبان فارسی با نامهای ناهید و بیدخت یاد شده است و منجمان احکامی این ستاره را «کوکب زنان و امردان و مخنثان و اهل زینت و تجمل و لهو و شادی و طرب و عشق و ظرافت و سخریه و سوگند دروغ» نام نهادهاند (فرهنگ اصطلاحات نجومی). 39- ر.ک: وصّاف،1338: 16، 21، 146، 279، 330، 351، 400، 430، 459. 40- رَشاش: چکیدههای خون و اشک و آب و جز آن (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 41- مَلاحِم: 1- جِ مَلحَمَه، فتنه. 2- جِ مَلحَمَه، جنگ بزرگ (همان). 42- رَمداء: دردگین، دردناک (همان). 43- ر.ک: وصاف،1338: 89، 351، 417، 644. 44- مُسارّات: 1- در گوشی سخن گفتن، نجوا کردن، به راز سخن گفتن. 2- جِ مُسارّ، راز گوینده (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 45- ر.ک: وصاف، 1338: 26، 43، 196، 407، 521. 46- شقیق: چاک شده و نیمه شدۀ هر چیزی که دو نیمه شود، نظیر، مثل، برادر (لغتنامه) 47- اِستیحاش: آزردن، آزرده شدن، دچار وحشت شدن (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 48- ر.ک: وصاف، 1338: 6، 7، 9، 10، 16، 522، 523. 49- میغ: بخاری تیره که نزدیک به زمین پدید آید، مه. 2- ابر، سحاب (لغتنامه). 50- تَوَسُّط: پایمردی، شفاعت، میانجیگری (فرهنگ لغات نثرهای فنی). 51- یِکران: اسب اصیل و خوب و سرآمد (همان). 52- فرقد سپهر: فَرقَدان: نام دو ستاره در دبّ اصغر است که یکی از دیگری نورانی تر بوده آن یک را که نورانیتر است، «أنوَرُالفَرقَدَین» و آن دیگری را که نورش کمتر است «أخفَیالفَرقَدَین» گویند (نفثۀالمصدور). 53- ر.ک: وصاف، 1338: 5، 34، 54، 102، 146، 523. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,686 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 724 |