تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,251,136 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,088,173 |
فرهنگ ّفرهنگ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 12، دوره 7، شماره 1، فروردین 1394، صفحه 121-132 اصل مقاله (197.4 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زهرا نصر اصفهانی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
میرزا ابوالقاسم شیرازی متخلّص به «فرهنگ»، خوشنویس و شاعر قرن سیزدهم ه. ق، فرزند وصال شیرازی است. وی آثار ارزندهای را چون دیوان شعر، فرهنگِ فرهنگ، رساله طبالبله، شرح حدائقالسحر و شرح و ترجمه کتاب بارع از خود به یادگار گذاشته است. یکی از ارزندهترین آثار او فرهنگ لغتی با نام فرهنگِ فرهنگ است که به صورت نسخه خطی و به خط مؤلف در کتابخانه ملی نگهداری میشود و تصحیح و تحشیه آن حاصل پایاننامه کارشناسی ارشد نگارنده بوده است. در این فرهنگ لغت، ذیل کلمات متداول فارسی، عربی و ترکی به عنوان مدخل، مترادفات فارسی با تلفظ دقیق درج شده است. در این مقاله به معرفی این فرهنگ، ارزش و اهمیت آن، شیوه ترتیب لغات، سبک نگارش مؤلف، نحوه ایجاد واژه از طریق تبدیل، حذف و قلب صامتها و مصوتها و بررسی نقاط ضعف و قوت کتاب پرداخته شده است | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرهنگِ شیرازی؛ فرهنگِ لغت؛ نسخه خطی؛ واژه و واژهسازی؛ مترادف | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه از دورة ساسانی مردم ایران که در شمال و مغرب و جنوب ری بودهاند، به زبان پهلوی و آنها که در مشرق ری بودهاند، به زبان دری سخن میگفتهاند. در دورة اسلامی از زمان طاهریان اندکاندک آثار ادبی در فارسی دری ایجاد شد و با حکومت صفاریان و سامانیان روزبهروز بر وسعت آن افزوده شد. با گسترش زبان دری مردم قلمرو زبان پهلوی نیازمند کتابهایی شدند که زبان دری را به آنان بیاموزد. از این رو، ضرورت فرهنگنویسی باعث خلق آثاری شد. به عقیدة سعید نفیسی «فرهنگنویسی برای زبان دری تنها در قرن پنجم معمول شده و این زمانی است که زبان دری خردهخرده در نواحی دیگر ایران که قلمرو اصلی آن نبوده، انتشار مییافته است» (نفیسی،1373: 136). دو فرهنگ که در قرن مذکور تألیف شده رساله ابوحفص سغدی و تفاسیر فی لغهالفرس تألیف شرفالزمان قطران بن منصور ارموی متوفی 465 ه.ق است، ولی هیچ یک از این دو کتاب به ما نرسیده است. (ر.ک: معین: 1371، سی و نه). قدیمیترین فرهنگ لغت موجود «لغتنامه» تألیف ابومنصور علی ابن احمد اسدیالطوسی است که به نام فرهنگ یا لغت فرس اسدی معروف است و آن را پس از نظم گرشاسبنامه یعنی پس از 458 تألیف کرده است... این کتاب اساس و مبنای همه لغتنویسان است که پس از اسدی آمدهاند» (نفیسی،1373: 136) پس از تألیف این کتاب ظاهراً تا قرن هشتم ه.ق فرهنگ لغتی در ایران تألیف نشده، یا به ما نرسیده است. «صحاحالفرس کهنترین لغتنامة موجود فارسی به فارسی پس از لغت فرس اسدی است. مصنف آن شمسالدین محمدبن فخرالدین هندوشاه نخجوانی مشهور به «شمس منشی» بوده و تحقیقات لغوی در زمینة لغات مشترک، اغلب یا به نسخ لغت فرس منتهی میشود یا به نسخ این کتاب صحاحالفرس بهواسطه یا بیواسطه» (طاعتی،1373: 142-141)؛ «معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی» تألیف شمس فخری اصفهانی از سرایندگان قرن هشتم هجری نیز یکی از بازماندههای باارزش زبان و ادبیات فارسی است، زیرا گذشته از اینکه سومین واژهنامة فارسی شناخته شدهای است که تا امروز باقی مانده، یکی از سرچشمههای واژهنامههای نامی و بزرگ مانند فرهنگ جهانگیری، مجمعالفرس سروری، برهان قاطع و فرهنگرشیدی است (ر.ک: کیا،1373: 147-143). نکتۀ شایان ذکر آن است که اگرچه فرهنگنویسی بعد از لغت فرس اسدی طوسی به مدت چند قرن آنگونه که باید و شاید در ایران مورد توجه مؤلفین و نویسندگان قرار نگرفت، از قرن هفتم هجری که دولتهای ایرانی ـ اسلامی در سرزمین هند و پاکستان تشکیل شد، در کنار امور سیاسی و مذهبی، فنون ادبی و هنری نیز پیشرفت کرد و ادبیات فارسی مورد توجه مردم سرزمین پهناور هند و پاکستان قرار گرفت. آنان که علاقه و توجه مخصوصی به فراگرفتن زبان فارسی داشتند، اما کتابهایی که بتواند نیازهایشان را برطرف سازد کمتر در دسترسشان بود، به تألیف کتب مورد نیاز خود از جمله کتب لغت پرداختند و بالغ بر صد کتاب قابلتوجه در این زمینه از خود به یادگار گذاشتند. شهریار نقوی در این خصوص میگوید: «از لحاظ فرهنگنویسی هیچ یک از کشورهای فارسیزبان به پای هند و پاکستان نرسیده و از این حیث آن سرزمین حق بزرگی به گردن ادبیات فارسی دارد» (نقوی، 1339: 50). فرهنگنامههای مشهوری که تحت تأثیر این شرایط، یکی پس از دیگری صورت تألیف به خود گرفت، عبارت است از: فرهنگ جهانگیری که از فرهنگهای مشهور فارسی به فارسی است. این فرهنگ نفیس تألیف میرجمالالدین حسین انجوی شیرازی از رجال معروف هندوستان و ملقب به عضدالدوله است. تألیف این کتاب در سال 1005 ه.ق آغاز و به سال 1017ه.ق پایان یافته است. «این کتاب که صرفاً محتوی لغات فارسیالاصل است و برای هر لغت شواهد شعری ایراد کرده، از بهترین و جامعترین و دقیقترین فرهنگهای زبان فارسی به شمار میآید و به طوری که در مقدمة آن میگوید: چهل و چهار فرهنگ و رسالة لغت در اختیار مؤلف آن بوده و از روی آنها کتاب خود را تألیف و تدوین کرده است» (حکمت، 1373: 148). کتاب مجمعالفرس سروری کاشانی درست در همان زمانی که فرهنگ جهانگیری در هند به نام جهانگیر تألیف میشد، در ایران به امر شاهعباس اول و به دست محمد قاسمبن حاجمحمد کاشانی متخلص به سروری تألیف شده است (ر.ک: همان:150). فرهنگ لغت دیگری که آن هم متعلق به قرن یازدهم هجری است اما از فرهنگ جهانگیری و مجمعالفرس شهرت بیشتری دارد برهان قاطع تألیف محمدحسینبن خلفالتبریزی متخلص به برهان است که در سال 1062 ه.ق در حیدرآباد دکن نوشته شده. فرهنگ رشیدی از دیگر آثار فرهنگنامهای قرن یازدهم هجری است که دو سال بعد از تألیف برهان قاطع در هند نوشته شده و مولف آن عبدالرشیدبن عبدالغفورالحسینیالمدنی اهل تته سند است. «برای استعمال، بهتر از جهانگیری است اما بهخوبی ترتیب برهان قاطع نیست که به همان جهت از هر دو مشهورتر شده» (داعیالاسلام، 1373، 166). فرهنگهای معتبر دیگری که صرفاً به بیان نام آنها اکتفا میشود، عبارتاند از: مؤیدالفضلا، تحفهالسعادت، مدارالافاضل، فرهنگ شیرخانی، بهار عجم، مجموعاللغات، چهار عنصر دانش، سراجاللغات، شمساللغات، خزانهاللغات، هفت قلزم، آصفاللغات، آنندراج، ارمغان آصفی، غیاثاللغات و... (ر.ک: نقوی، 1339: 54-49). پس از قرنها فترت در امر فرهنگنامهنویسی در ایران، تحت تأثیر آثار ارزندهای که بدان اشاره شد، در قرن سیزدهم اقداماتی در این زمینه به دست مؤلفین و نویسندگان ایرانی صورت گرفت. به عقیدة سعید نفیسی «در ایران گویا پس از اینکه قرنها دنباله این کار را رها کردهاند، تنها در نیمة اول قرن سیزدهم و آن هم به تقلید از دانشمندان هند باز کتابهایی در لغت فارسی تألیف کردهاند» (نفیسی 1373: 136). یکی از این آثار که تحت تأثیر این شرایط و با الهامگیری از منابع فرهنگنامهایِ تألیف شده در هند و با اشاره صریح و مستقیم بدانها از جمله فرهنگ جهانگیری، برهان قاطع، فرهنگ رشیدی، فرهنگ سروری و صراحاللغه، در قرن سیزدهم هجری قمری تألیف شده، فرهنگ فرهنگ اثر میرزا ابوالقاسم فرهنگ شیرازی است. وصال شیرازی و فرزندان او وصال شیرازی و فرزندان و نوادگان او یکی از معروفترین و شاخصترین خاندانهای شهر شیراز به شمار میآیند که در علم و حکمت، شعر وادب و خط نیکو زبانزد خاص وعام گشتهاند. سرسلسلة این خاندان بزرگ، «وصال شیرازی» شاعر بزرگ قرن سیزدهم هجری است. وی که در سال 1197 ه. ق پای به عرصة وجود گذاشت، عمر شریفش را در درویشی و صوفی مسلکی سپری کرد و آثار ارزندهای چون دیوان شعر، صبح وصال، بزم وصال، سفینة بنیان و... را از خود به یادگار گذاشت. وی در سال 1262 ه. ق چشم از جهان فانی فروبست و فرزندان فرهیختهای از خود به یادگار گذاشت که در فضایل و کمالات سرآمد روزگار خویش بودند. میرزا احمد متخلّص به«وقار»، محمود متخلّص به «حکیم»، میرزا محمد داوری، میرزا اسمعیل توحید، میرزا عبدالوّهاب یزدانی و میرزا ابوالقاسم متخلّص به «فرهنگ» فرزندان فرهیخته و نامآور وصال شیرازی هستند که هریک آثار ارزندة بسیاری در زمینههای مختلف علمی، ادبی و هنری از خود به یادگار گذاشتهاند. نوادگان وصال نیز به انواع فضائل و کمالات آراستهاند. نگارنده دراین مقاله سعی کرده است به طور مختصر به شرح احوال یکی از فرزندان وصال به نام «میرزا ابوالقاسم شیرازی» متخلّص به «فرهنگ» و معرفی یکی از آثار ارزندة وی با عنوان فرهنگ ِ فرهنگ بپردازد.
فرهنگ شیرازی میرزا ابوالقاسم متخلّص به «فرهنگ» چهارمین فرزند وصال شیرازی است. وی که یکی از برجستهترین و شاخصترین اعضای خانوادة وصال در شعر و ادب، حکمت و فضیلت و خط نیکوست، در رمضان سال 1242ه. ق مطابق با 1206 ه. ش پای به عرصة وجود نهاد. محمد شفیع وصال متخلّص به «عشرت» فرزند «وقاربن وصال » در مقالهای که در مجلة ارمغان به چاپ رسیده است، سال تولد وی را 1234 ه. ق ثبت کرده (عشرت شیرازی،ارمغان، 1312، ش8: 557) اما ظاهراً دچار اشتباه شده است، زیرا فرهنگ شیرازی خود در فارسنامة ناصری سال 1242 را به عنوان سال تولّد خویش بیان کرده است (حسینی فسایی، 1367، ج2: 1011). میرزا ابوالقاسم از همان آغاز در سایة تربیت و حمایت پدر به تحصیل کمالات و فضائل مشغول شد و در بیست سالگی پدرش را از دست داد. وی پس از فوت پدر، در سایة تعلیم و تربیت برادر بزرگتر خود، میرزا احمد متخلص به«وقار»، به کسب علم و ادب پرداخت. در آغاز جوانی ادبیات و ریاضیات را تکمیل کرد، سپس رمل و جفر و اسطرلاب را آموخت و به تشویق قاآنی به تحصیل زبان فرانسه روی آورد. در شاعری، توانا و در سخنوری استاد گشت، خطوط شکسته، نسخ، ثلث، رقاع و تعلیق را بسیار خوب مینوشت، تذکرهنویسانی که به شرح احوال او پرداختهاند، کمالات و فضایل و خلق وخوی نیکوی او را ستودهاند. رضا قلیخان هدایت در مجمعالفصحا مینویسد: «در کمالات بینظیر است و با جوانی در اخلاق پیر، در شعر پایهای بلند دارد» (هدایت، 1340، ج 2: 808 ). صاحب حدیقهالشعرا نیز او را چنین توصیف میکند: «اطوارش خوب، اخلاقش مطلوب، خطوطش مرغوب و اشعارش با اسلوب بود» (دیوان بیگی، 1365، ج 2: 1360). حسینی فسایی که از معاصران اوست، در کتاب فارسنامة ناصری دربارة وی مینویسد: «طبع گوهرفشان و ذهن لطافتنشانش، مخزن اسرار الهی است و ضمیر منیر و خاطر الهامپذیرش، مطلع انوار نامتناهی، و انفاس شریفش، به فیض روح قدسی مقترن و اشعار لطیفش، با لمعة نور قدوسی متصل و مقارن است و بدایع قلم زیبارقم و لوایح خامة مشکین شمامهاش، نورافزای دیدة اولیالابصار و زیوربخش صحایف ادوار لیل و نهار است» (حسینی فسایی، 1367: 1012). صاحب آثارالعجم نیز میگوید: «فاضلی است گرانمایه و کاملی بلندپایه. به فضایل صوری و معنوی قدری رفیع داشت و به خصایل نفسانی و روحانی، عزی منیع» (فرصتالدوله، 1362: 354). وی در جوانی ازدواج کرد. صاحب مکارمالأخلاق مینویسد: «وی با دختر رحمت علیشاه که در ابتدا زوجة مرحوم حکیم برادرش بود، ازدواج کرد» (معلم حبیبآبادی، 1352: 4/1173). مخارج زندگی او و خانوادهاش همانند دیگر فرزندان وصال، از طریق مستمری و وظیفة مخصوصی که دولت برای آنان مقرر کرده بود، تامین میشد. فرهنگ شیرازی در سال 1309 ه. ق در شصت و هفت سالگی رخت از جهان فانی بربست. وی در اشعار خود به شصت و چند سالگی خویش اشاره کرده است:
شایان ذکر است که بیشتر تذکرهنویسان سال وفات او را 1309 ضبط کردهاند؛ اما در کتابهایی چون آثارالعجم، بزرگان شیراز و احوال و آثار خوشنویسان، سال 1308 به عنوان سال وفات وی ثبت شده است (ر.ک: فرصتالدوله، 1362: 354 ؛ مهراز، 1348: 365 ؛ بیانی، 1363: 32).
آثار فرهنگ فرهنگ شیرازی یکی از خوشنویسان و شاعران برجستة روزگار خود بوده و قرآنها و قطعات نوشتهشده به خط خوشِ او خریداران بسیار داشته است. بدون استثنا همة تذکرهنویسانی که به شرح احوال وی پرداختهاند، از هنر خوشنویسی او یاد کرده و وی را بدان ستودهاند. فرهنگ خود در بیان شرح حال خویش در کتاب فارسنامة ناصری میگوید: «خط نسخ و شکسته و تعلیق و ثلث و رقاع را مینویسد» (حسینی فسایی، 1367: 1012). روحانی وصال، برادرزادة او در کتاب گلشن وصال در مورد خط وی مینویسد: «در هفت خط پیروی پدر و برادر خود، داوری را نمود و همت بر کسب آنها گماشت. جز خط نسخ تعلیق که آن را نتوانست به درجهای که انتظار داشت برساند، سایر خطوط را بسی نیکو نگاشت، بهویژه خط ثلث را چون استاد بزرگ یاقوت مستعصمی مینوشت» (روحانی وصال، 1319: 400). فرهنگ شیرازی علاوه بر آثار خوشنویسی، تألیفات متعددی به نظم و نثر دارد که در مورد هرکدام به اشارهای بسنده میشود: 1 - دیوان شعر: فرهنگ در شعر و ادب، شاخص و سرآمد بود. تذکرهنویسان او را به توانایی در شاعری توصیف نموده و شاعری ساحر و سخنوری قادر دانستهاند. وی یکی از طرفداران سبک بازگشت ادبی و از پیروان خوب سبک خراسانی است. عشرت شیرازی در مورد شاعری وی مینویسد: «تمام اقسام و انواع شعر و نظم را به سبک شعراء سلف مخصوصا مسمطات و قصاید را به طرز استاد منوچهری، بسیار نیکو میگفته» (عشرت شیرازی، ارمغان، 1312، ش 8: 557). برای نمونه به بیان غزلی از اشعار نغز او بسنده میکنیم:
تذکرهنویسان در تعداد ابیات دیوان شعر او اختلاف نظر دارند. عشرت شیرازی به بیست هزار بیت اشاره دارد. در کتابهای گلشن وصال، ریحانهالأدب و بزرگان شیراز به رقم ده هزار بیت اشاره شده، اما در احوال و آثار خوشنویسان و طرائقالحقایق تعداد ابیات دیوان او دوازده هزار بیت نوشته شده است. 2 - فرهنگِ فرهنگ: فرهنگ لغتی به نام فرهنگ فرهنگ که مورد توجه بیشتر تذکرهنویسان قرار گرفته و به دلیل روش خاص مؤلف در تنظیم و ترتیب لغات، ارزنده و مفید توصیف شده است. 3- رسالۀ طبالبله: که نام آن در اصل ذخرالسفاهة علی طبالبلاهة است. این رساله که به زبان طنز و مطایبه نوشته شده و به سکنجبینیه نیز مشهور است، در مجله ارمغان، سال 14، شماره 8-6، با عنوان انتقاد و بدون ذکر نام مؤلف به چاپ رسیده و عشرت شیرازی در همان دوره از مجلۀ ارمغان با تألیف مقالهای، مؤلف آن را معرفی کرده است. 4 - شرح حدائقالسحر رشید وطواط به طرز چهار مقالۀ نظامی عروضی؛ این کتاب بالغ بر پانزده هزار بیت است. 5 - شرح و ترجمۀ کتاب بارع در علم نجوم بالغ بر ده هزار بیت. 6 - رسالهای موجز در شرح احوال وصال و فرزندان و نوادگان وی. مؤلف این رساله را به خواهش حسن حسینی فسایی، صاحب کتاب فارسنامۀ ناصری نوشته است (نوابی، 1335: 174).
فرهنگِ فرهنگ فرهنگِ فرهنگ، عنوان لغتنامهای است که فرهنگ شیرازی تألیف و کتابت آن را درسال 1276 ه. ق به پایان رسانده است. این کتاب که به صورت نسخه خطی در کتابخانۀ ملی نگهداری میشود، در فهرست نسخ خطی کتابخانۀ ملی (انوار، 1351، ج 3: 247-246) و در فهرست نسخ خطی فارسی (منزوی، ج 3: 2011) معرفی شده است. تصحیح و تحشیۀ این نسخه خطی که انشاءالله به زودی به زیور طبع آراسته خواهد شد، ماحصل پایان نامۀ کارشناسی ارشد نگارنده بوده است. این نسخه به خط مؤلف کتابت شده است، اگرچه در پایان نسخه به صراحت نام او نیامده، قراین و شواهد متعدد، از جمله کتابت نسخه در سال 1276 ه. ق، یعنی در زمان حیات مؤلف و افزوده شدن بعضی توضیحات یا لغات جاافتاده بر متن که در حاشیه نوشته شده و ذیل آن نام فرهنگ قید شده است میتواند مؤید این امر باشد. سبب تألیف کتاب و دلیل نامگذاری آن بدین نام هدف اصلی مؤلف از تألیف این کتاب ایجاد فرهنگ لغتی جامع جهت دستیابی سریع و آسان خوانندگان و بهخصوص سخنپردازان به الفاظ فارسی بوده است. مؤلف خود میگوید: «این بندۀ بیمقدار را... اندیشۀ آن بر سر افتاد که نامه [ای] فراهم آورد که الفاظ فارسی در آن به آسانی یافته شود و برای آسان یافتن مقصود یاسا بر آن نهادم که عنوان هر لغت به الفاظ متداولۀ مشهوره شود. مطلقا، خواه آن لفظ عربی باشد یا فارسی یا ترکی و الفاظ فارسی که با آن مرادفند در ذیل آن لغت ذکر شود» (فرهنگ شیرازی، نسخه خطی: ص 2). وی در مورد نامگذاری کتاب خود مینویسد: «پوشیده نیست که «فرهنگ» در لغت به معنی کتاب لغت نیز آمده است و هر کتاب لغت که در فارسی نوشتهاند، جملگی بدین اسم مسمی است، الّا آنکه هر کدام را صفتی است که بدان صفت از دیگران ممتاز است. چون جهانگیری و نیشابوری و سروری و برهانی و غیر اینها و هرگاه این کتاب را فرهنگِ فرهنگ خوانند، بیمناسبتی نخواهد بود زیرا که مؤلف نیز به فرهنگ ملقب و متخلّص است» (فرهنگ شیرازی، نسخه خطی، 4).
اهمیت فرهنگِ فرهنگ و شیوۀ تألیف آن فرهنگ شیرازی در تدوین و تألیف فرهنگ خویش، شیوۀ خاصی را در پیش گرفته است. وی بر خلاف فرهنگنویسانِ متقدم، لغات را معنی نکرده، بلکه کلیۀ معادلها و مترادفاتِ فارسی کلمات متداول، اعم از فارسی، عربی و ترکی را جمع آورده است. از این رو، حاصل تلاش او به صورت مجموعهای بسیار مفید و ارزنده میتواند برای شیفتگان دستیابی به لغات اصیل فارسی مفید باشد. در واقع، مؤلفِ این فرهنگ، با شیوهای خاص و نوین لغات فارسی، عربی و ترکی را معادلیابیِ فارسی کرده است و بدین ترتیب به فرهنگ خویش چهرهای متمایز بخشیده است.
مآخذ فرهنگِ فرهنگ مؤلف این کتاب صریحاً به مآخذ مورد مراجعۀ خود اشاره نکرده است اما در موارد خاص که لغتی احتیاج به شرح و توضیح بیشتری داشته، به فرهنگهایی چون برهان قاطع، فرهنگ جهانگیری، فرهنگ رشیدی و فرهنگ سروری اشاره کرده، و در برخی موارد نیز عبارت کلی اربابان لغت یا صاحبان لغت را به کار برده است. این نکته شایان ذکر است که تعداد دفعاتی که مؤلف از برهان قاطع و فرهنگ جهانگیری نام برده، بیشتراز مواردی است که از فرهنگ سروری و رشیدی یاد کرده است، در یک مورد هم از صراحاللغه نام برده است.
شیوۀ طبقهبندی و نگارش لغات در فرهنگِ فرهنگ متن کتاب شامل یک مقدمه، دو انجمن و یک انجام است. انجمن اول مشتمل بر مطلق لغات است از هرگونه، سی و یک باب دارد و هر باب دارای فصول متعددی است. ترتیب قرار گرفتن بابها و فصلها در این انجمن بر اساس ترتیب حروف الفباست. در انجمن دوم انواع مخصوصه از لغات بیان شده است. این انجمن دارای بیست و نه باب است و بعضی از بابها دارای فصول متعددی است. بابهای این انجمن شامل اسامی و نامها، اسلحۀ حرب، اشجار و درختان، اصوات و صداها، اعداد، القاب، الوان، امراض و... میشود. بخش پایانی این کتاب مشتمل بر لغاتی از قبیل حروف، اسماء افعال، اسماء اصوات و مانند آن میشود. ترتیب فصول، بابها و عنوانهای لغات به ترتیب حروف الفباست، اما معادلها و مترادفات آن در بیشتر موارد تابع ترتیب الفبایی نیست؛ برای مثال ذیل کلمۀ «آتش» به عنوان مدخل مترادفاتی چون آذر، آذرشب، آذرسشب، آذرگشب، آذرگسشب، آدیش، آزرنگ، اردیبهشت، برزین، بلک، تش، سام، کاغ، مخ، وداغ و ورزم همراه با نحوۀ تلفظ هر لغت درج شده است. به نظر میرسد در موارد متعدد کلمات قیدشده به عنوان مترادف در واقع تلفظهای گوناگون یک کلمه باشد؛ برای مثال آتش، آدیش، تش و نیز آذرشب، آذرسشب، آذرگشب و آذرگسشب میتواند صورتهای تغییریافتۀ کلمۀ «آتش» و «آذرشب» باشد. از همین نمونه است معادلهای آستن، آستی، آستیم، اوستیم، استیم برای کلمۀ «آستین».
ساختار واژهها و شیوۀ واژهسازی به نظر میرسد آنچه در این فرهنگ در موارد متعدد باعث ایجاد معادلی به ظاهر جدید و متفاوت برای کلماتِ مدخل شده و تعداد کلمات مترادف را افزایش داده، تغییر در نحوۀ تلفظ کلمه و در واقع ثبت تلفظهای گوناگون یک واژه است که با بررسی دقیق میتوان به الگوی ساختاری آن که شامل ایجاد تغییر در صامتها و مصوتها و تبدیل و حذف صامتها و مصوتهاست، دست یافت. تلفظهای مختلف از یک واژه که در این فرهنگ به عنوان مترادف به کار رفته، در بیشتر موارد تابع الگوهای ساختاری زیر است: 1. ایجاد لغت از طریق تغییر در صامتهای عموماً قریبالمخرج مانند: ب و پ، چ و ج، ک وگ، ر و ز و ژ / غ و گ، پ و ف، ب و و، ر و ل نمونه: لباچه و لپاچه: بالا پوش کاویدن و کافیدن: تفحص کردن خبه و خپه : خفه کردن ژکور و زکور: بخیل چک و جک : برات کرکر و گرگر: خدا کشن و گشن : بسیار کردگار و کردگاز : خدا تابخانه و تاوخانه : خانۀ زمستانی کنغاله و کنگاله : خواستگاری کرّای و گرّای : دلاک و حجام پژ و فژ : چرک غلیغر و غلیگر و گلیگر: بنّا و معمار پتیاره و بتیاره : چیز مکروه فاتولیدن و فاتوریدن : دور شدن برنجن و ورنجن : حلقۀ طلا و نقره ابیون و اپیون و افیون: تریاک خبیره و خبیوه: اسباب و مایحتاج پوز و فوز : دور دهان بنیاد و بنداد: اصل بنا 2. ایجاد لغت از طریق حذف یا ایجاد «های» غیرملفوظ: نمونه: فاژه و فاژ : خمیازه پرموزه و پرموز: انتظار نبس و نبسه : دختر زاده گاله و گال : دور و بعید درزه و درز : دختر کوچک جشیره و جشیر: بافنده گنبده و گنبد: جست و خیز واره و وار: بار پلمسه و پلمس : دروغ گفتن 3. ایجاد لغت از طریق تبدیل مصوت بلند به مصوت کوتاه: نمونه: دهاندره و دهندره: خمیازه پوک و پک: اجوف و میان خالی شادخوار و شادخور: خوشحال و خوش گولخن و گلخن: تون حمام انجوخیدن و انجخیدن: درهم کشیدن پوست بدن گاز و گز: دندان کرکوز و کرکز: دلیل و راهبر پیرامون و پیرامن: دور و اطراف هر چیز نابهره و نبهره: دون و فرومایه الفاختن و الفختن: ذخیره کردن خواست و خوست: جزیره 4. ایجاد لغت از طریق حذف صامت آخر: نمونه: کاخر و کاخ: باران تره و تر: دندانه کلید گرّای و گرّا، کرّای و کرّا: دلاک و حجام نهالین و نهالی و نهال: تشک هاوست و هاوس: امت فرکند و فرکن: پوسیده کردنگل و کردنگ: احمق پشیز و پشی: پول کوچک بسیار سبک آشکوب و آشکو: آسمان هرمزد و هرمز: ربالأرباب 5. ایجاد لغت از طریق جابجایی صامتها یا مصوتها (قلب حروف) نمونه: تبوراک و بتوراک: دف و دایره چمش: چشم فراغ و فارغ : باد خنک تابستانی دست لاف و دست فال: ابتدای معامله 6. ایجاد لغت از طریق حذف همزۀ آغازین: نمونه: آستان و ستان: خوابیده بر پشت آکپ و کپ: دور دهان از طرف اندرون افژولیدن و فژولیدن: خواستن ازبیر و زبیر: حفظ (چون حفظ کردن شعر یا عبارت) افراز و فراز: بلند ازبر و زبر: حفظ (چون حفظ کردن شعر یا عبارت) اپیرنداخ و پیرنداخ: تیماج اسکنج و سکنج: بوی بدی که از دهان آید. 7.ایجاد لغت از طریق تبدیل مصوت بلند: نمونه: فلخود و فلخید: پنبه دانه آزار و آزیر: اذیت مکاس و مکیس: اصرار ماغ و میغ: ابر ملاصق با زمین 8. ایجاد لغت از طریق حذف صامت میانی: نمونه: آگنده و آگده: پر و مملو آهیختن و آختن: بیرون آوردن تندور و تندر: رعد انگارده و انگاره: حکایت کهتاب و کهاب: دوایی که بر عضوی بندند به جهت رفع درد شایان ذکر است که بسامد مواردی چون ایجاد واژه از طریق تغییر صامتهای قریبالمخرج، حذف یا ایجاد «های» غیرملفوظ و تبدیل مصوت بلند به مصوت کوتاه بسیار بیشتر از سایر موارد است. نکتۀ دیگر این است که مؤلف برای مدخل لغات، مترادفات فراوان دیگری بیان کرده است که به عنوان یک واژۀ متفاوت در این چارچوب نمیگنجد.
ویژگیهای سبکی فرهنگِ فرهنگ با در نظر گرفتن این امر که متن فرهنگ لغت به دلیل شرایط و شیوۀ خاص نگارش آن نمیتواند بیانگر سبک و شیوۀ نگارش نویسنده باشد، ناگزیر باید مقدمۀ متن به طور خاص مورد بررسی و دقت قرار گیرد، البته به طور نادر ممکن است در بعضی مواردِ توضیحی، نکتۀ سبکی خاصی به چشم آید که به دلیل ندرت استعمال نمیتواند حائز اهمیت سبکی باشد. به هر حال، با این توضیح، نگارنده ناگزیر سبک نگارشی نویسنده را براساس مقدمۀ کتاب بررسی و ارزیابی کرده است. ویژگیهای سبکی شاخص در مقدمۀ فرهنگ ِفرهنگ عبارت است از:
1. کاربرد نثر مسجع و مصنوع: نمونه: «خداوندا سپاس تو گوییم بدانچه بخشیدی ما را از توش و توانایی و ستایش تو کنیم بر آنچه به ما دادی از هوش و دانایی و به سوی تو پناهیم ازسخنگویی بسیار و یافه بافی بیشمار. چنانکه به تو پناهیم از لالا و سنسان و لغزش زبان. خداوندا ما را نگاه دار از شیفتگی بر ستایش ستایشگران و ارغندگی از نکوهش نکوهندگان» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، ص 1). «... خداوندگار معظم، صاحب ملک عجم، وارث تختگاه جم، معدن عدل و انصاف، دشمن ظلم و اعتساف، کوه حلم، دریای علم، منبع سخا، مخزن وفا، بحر سخاوت، کان شجاعت، آسمان فتوت، جهان مکرمت، پادشاه جمجاه فلکخرگاه، آسماندرگاه، کیوانمنزلت، مشتریسعادت، بهرامصولت، ناهیدمرتبت و... » (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 5).
2. استفاده از لغات مهجور و گاه مجعول فارسی نمونه: «... نگاه داری ما را از آشکوخ در گفتار و کنش» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 1) «آشکوخ، سکندری را گویند» (فرهنگ معین، ذیل کلمه). «پتت و پوزش ما درپذیر... » (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 1) «پتت به کسر اول به معنی توبه و استغفار باشد» (برهان قاطع، ذیل کلمه) «درود فرست بر روان آن پاک پیغامبر برگزیده و فرخنده وخشور خنیده که ما را ازتاریکی نادانی و پرکان رهانید» (همان) «وخشور به فتح اول بر وزن دستور پیغمبر و رسول را گویند» (برهان قاطع، ذیل کلمه). «پرکان به معنی جهل باشد که در مقابل علم است» (برهان قاطع، ذیل کلمه). از این نمونه است کاربرد کلماتی چون: لالا، سنسان، کرکوز، اورند، انوشا، مهام، فراهیخته، خدیو، برجاس، همجا و...
3. تأثیرپذیری از زبان عربی: * به کار بردن مثلها و عبارتهای عربی: «من صنف فقد استهدف» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 3) «العذر عند کرامالناس مقبول» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 4) «لا یزالالمرء فی فسحته ما لم یقل شعراً او یصنف کتاباً» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 3) * تأثیرپذیری از ساختار زبان عربی: «... عنوان هر لغت به الفاظ متداولۀ مشهوره شود مطلقاً» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 2) «... از عهدۀ او کما ینبغی بر نیایند» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 4) «... کمینه بندۀ ایزد متعال ابوالقاسم فرهنگ ابنالوصال طابالله ثراه» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، 1) * اولویت دادن الفاظ عربی بر فارسی در نامگذاری عناوین بابها نامگذاری بابها براساس متن مقدمه به ترتیب چنین است: اسامی و نامها، اسلحۀ حرب، اشجار و درختان، اصوات و صداها، اعداد، القاب، الوان و رنگها، امراض و رنجها، اوزان، ایام و روزها، بقولات و دانهها، جواهر و سنگها، حلویات، حیوانات و جانوران، ریاحین و گلها، شهور و ماهها، طعوم و مزهها، طوایف، طیور و مرغان، فلزات، فواکه و میوهها و....
4. استفاده از «مر» به عنوان ادات تأکید مفعولی:
5. استفاده از ضمیر «او» به جای «آن»: «در این صورت این ذرۀ بیمقدار را اقدام بر چنین امری خطیر خالی از نوعی از جسارت نبود که دانشمندان در او فرومانند و از عهدۀ او کماینبغی برنیایند» (فرهنگِ شیرازی، نسخه خطی، ص 4).
نقدی بر کتاب فرهنگِ فرهنگ فرهنگ لغتی که «فرهنگ شیرازی» به تألیف آن همت گماشته، در نوع خود بینظیر یا کمنظیر است؛ زیرا: 1. مؤلف به شیوۀ فرهنگ لغتهای موجود و معمول، لغات را معنی نکرده بلکه معادلهای فارسی لغات متداول را جمعآوری کرده است. در واقع فرهنگِ فرهنگ گنجینۀ گرانبهایی از لغات اصیل فارسی است که متأسفانه بسیاری از آنها در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شده است. 2. شیوۀ تنظیم و طبقه بندی لغات به دو انجمن و هر انجمن به چندین باب و هر باب به چندین فصل که در تمام موارد آن ترتیب الفبا رعایت شده است، نشان از طبقهبندی دقیق متن برای سهولت دستیابی به موارد مندرج در آن دارد. 3. در انجمن دوم و انجام کتاب که به عناوین خاص اختصاص یافته است، در واقع کلمات به صورت موضوعی طبقهبندی و معادلیابی شدهاند که میتوان آن را فرهنگ جداگانهای تلقی کرد. 4. مدخل و عناوین لغات از کلمات فارسی، عربی و ترکی رایج در روزگار مؤلف برگرفته شده است. 5. مؤلف علاوه بر درج کلمات مترادف برای هر عنوان، در ثبت و ضبط تلفظهای گوناگون یک کلمه هم اهتمام ورزیده است که این امر از دیدگاه علم زبانشناسی و در بررسی شیوههای ایجاد و شکلگیری واژگان جدید میتواند حایز اهمیت باشد. 6. مؤلف برای ثبت و ضبط تلفظ کلمات از واژهها و کلمات مخصوص استفاده کرده، به نحوی که امکان تغییر تلفظ که در فرهنگهای امروزی میتواند امر محتملی باشد، در این فرهنگ برطرف شده است؛ برای مثال مؤلف برای مدخل «جنگ و نزاع» بیست و چهار مترادف فارسی ضبط کرده، از جمله «آفند» و «چالیش» که تلفظ آن بدین صورت ضبط شده است: آفند: الف ممدود، فا با فتحه به نون خورده، دال ابجد ساکن. چالیش: جیم فارسی به الف کشیده، لام به یاء رسیده، شین معجمه ساکن. استفاده از کلماتی همچون کاف تازی و کاف فارسی، جیم تازی و جیم فارسی، معجمه و مهمله برای حروفِ دارای نقطه و بدون نقطه مثل شین معجمه و سین مهمله همراه با استفاده از حروف ابجد و گاه بیان وزن کلمات، تلفظ دقیقی از کلمات را در دسترس خوانندگان قرار داده است. پس از بررسی نقاط قوت کتاب، لازم است با دیدی انتقادی نقاط ضعف کتاب را نیز تحلیل و ارزیابی کنیم. اشکالات و نقایصی که در این فرهنگ دیده میشود، به شرح ذیل است: 1- استفاده از لغات غیراصیل و مجعول دساتیری در برخی موارد: از آنجا که یکی از اصلیترین منابع مؤلف، برهان قاطع بوده است، وی به تبعیت از این کتاب، گاه از لغات ساختگی و مجعول دساتیری استفاده کرده و آنها را در کنار لغات اصیل فارسی قرار داده است. نمونه: «از تو خواهیم دانشی که ما را به آمیغ رساند و دلی که بهراستی و هرتوزمان کشاند و سخنی که آراسته به فرزبود بود» (فرهنگ شیرازی، نسخه خطی: 1). آمیغ: به معنی آمیزش است. در دساتیر به غلط به معنی حقیقت و آمیغی به معنی حقیقی آمده (فرهنگ دساتیر، 1305: 231) و (برهان قاطع، حواشی دکتر معین، ذیل کلمه). هرتوز: «به فتح اول و بر وزن مرموز به معنی صدق است و آن خبر دادن در چیزی باشد، چنان که حق اوست» (برهان قاطع، ذیل کلمه). ظاهرِاً جزء لغات دساتیری است (ر.ک: حاشیۀ برهان، ذیل کلمه) فرزبود: «به فتح اول به معنی حکمت باشد که آن دریافتن افضل معلومات است و افضل علم» (برهان قاطع، ذیل کلمه) این کلمه نیز جزء لغات دساتیری است (ر.ک: فرهنگ دساتیر، 1305، ص 256). 2- صراحت نداشتن مؤلف در معرفی منابع و مآخذ مورداستفاده: اگرچه مؤلف در مقدمه تحت عنوان متصف شدن هر فرهنگ به نامی خاص و گاه ذیل بعضی حواشی از فرهنگ لغتهای رایج در روزگار خود مانند: برهان قاطع، جهانگیری، سروری و... نام برده اما به طور صریح و مشخص منابع مورد استفادۀ خود را معرفی نکرده است. 3- رعایت نکردن ترتیب الفبایی در بیان مترادفات: اگرچه مؤلف بابها، فصول و عناوین لغات را با ترتیب الفبایی نوشته است اما معادلها و مترادفات در بسیاری از موارد تابع ترتیب الفبایی نیست. 4- نیاوردن شاهد مثال: با در نظر گرفتن این نکته که ثبت و ضبط لغت، دقت و حساسیت خاصی میطلبد، میتوان گفت استفاده از اشعار و آثار بزرگان ادب به عنوان شاهد مثال تا حد زیادی میتواند مانع ایجاد تصحیف و تحریف در تلفظ یا معانی لغات گردد اما متأسفانه مؤلف این فرهنگ به انجام این کار اهتمام نورزیده است.
نتیجه میرزا ابوالقاسم متخلّص به «فرهنگ»، خوشنویس و شاعر قرن سیزدهم ه. ق، فرزند وصال شیرازی است که آثار ارزندهای از خود به یادگار گذاشته است. یکی از ارزندهترین آثار او فرهنگ لغتی به نام فرهنگِ فرهنگ است که به صورت نسخه خطی در کتابخانۀ ملی نگهداری میشود. این نسخۀ خطی که به دلیل وجود قراین و شواهد متعدد میتوان گفت دستنویس شخص مؤلف بوده است، در سال 1276 ه. ق تألیف شده و حدود 500 صفحۀ 19 تا 21 سطری دارد. مؤلف در این فرهنگ کلمات متداول فارسی، عربی و ترکی را مدخل قرار داده و مترادفات فارسی آن را همراه با تلفظ دقیق درج کرده است. هدف وی از تألیف این فرهنگ، دستیابی سریع و آسان به الفاظ فارسی بوده است. متن کتاب شامل یک مقدمه، دو انجمن و یک انجام است. انجمن اول شامل مطلق لغات به ترتیب حروف الفباست، سی و یک باب دارد و هر باب دارای فصول متعددی است. انجمن دوم لغات خاص مانند اسامی، اشجار، اصوات، القاب، امراض و... را شامل میشود. بیست و نه باب دارد و برخی از بابها دارای فصول متعددی است. بخش پایانی مشتمل بر لغاتی همچون حروف، اسم فعلها، اسم صوتها و... است. الگوی ساختاری تلفظهای مختلف یک کلمه که در این فرهنگ به عنوان مترادفِ آن به کار رفته، عبارت است از: ایجاد واژه از طریق تغییر در صامتهای قریبالمخرج، حذف یا ایجاد «های» غیرملفوظ، تبدیل مصوت بلند به مصوت کوتاه، حذف صامت آخر، جابجایی صامتها یا مصوتها (قلب حروف)، تبدیل مصوت بلند، ایجاد یا حذف صامت میانی. البته مؤلف برای مدخل لغات، مترادفات فراوان دیگری بیان کرده، که به عنوان یک واژۀ متفاوت در این چارچوب نمیگنجد. نقاط قوت این فرهنگ شامل شیوۀ خاص مؤلف در بیان مترادفات و معادلهای یک کلمه بر خلاف دیگر فرهنگها که در آن لغات معنی شدهاند، اختصاص فصلی به لغات خاص که میتواند خود فرهنگی جداگانه تلقی شود، انتخاب مدخلها از میان لغات رایج فارسی، عربی و ترکی، ثبت و ضبط تلفظهای گوناگون یک کلمه و نیز تعیین تلفظ کلمات با استفاده از حروف ابجد میشود و نقاط ضعف کتاب به استفادۀ مؤلف از لغات مجعول دساتیری، صراحت نداشتن مؤلف در معرفی منابع و مآخذ، استفاده نکردن از شاهد مثال و رعایت نکردن ترتیب الفبایی در بیان مترادفات مربوط میشود.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,145 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 3,354 |