تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,328 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,889,313 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,950,709 |
رابطه کارکردهای زبانی با تیپهای شخصیّتی در داستان نون و القلم جلال آل احمد | ||
فنون ادبی | ||
مقاله 4، دوره 5، شماره 2، آبان 1392، صفحه 21-34 اصل مقاله (222.12 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
سیداحمد پارسا* 1؛ سعدی حاجی2 | ||
1استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کردستان | ||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کردستان | ||
چکیده | ||
طبقات مختلف اجتماع، صاحبان حِرَف و مشاغل گوناگون و مردمان شهر و روستا هر کدام تحت تأثیر ویژگیهای طبقاتی، تحصیلی، جنسیتی، اقلیمی، دینی، سنی و روانی متفاوت، نوع سخن گفتن و به عبارتی کارکردهای زبانی ویژهی خود را دارند. انعکاس تنوّعات زبانی جامعه در فضای آثار داستانی یکی از ویژگیها و به عبارت درستتر از امتیازات داستاننویسی معاصر است. عدم توجّه به این امر و تحمیل خواست نویسنده بر زبان اشخاص داستان، نادیده انگاشتن استقلال شخصیتهای داستان، ایجاد اختلال در عنصر گفتوگو و تقلیل آن به ابزاری جهت انتقال آراء نویسنده، و در نهایت مخدوش کردن وجه هنری و زیباییشناختی اثر است. برقراری تناسب میان کارکردهای زبانی اشخاص داستان با تیپ شخصیّتی آنها هم از نظر توفیق نویسنده در شخصیّتپردازی و هم از نظر ایجاد پندار واقعیّت که هر دو از اصول داستانپردازیاند لازم و ضروری است. مقالهی حاضر داستان بلند نون و القلم آل احمد را از این منظر بررسی کرده است. روش پژوهش کیفی است و دادهها با استفاده از تکنیک تحلیل محتوا به روش کتابخانهای و سندکاوی بررسی میشود. نتیجه نشان میدهد میان کارکردهای زبانی اشخاص با تیپهای شخصیتی آنان تناسب چندانی وجود ندارد که دلیل آن را میتوان تحمیل بینش و بیان نویسنده بر قهرمانان داستان دانست. به عبارت دیگر به نظر میرسد آل احمد این داستان را عرصهی ترویج اندیشههای سیاسی خود و انتقاد از اندیشههای مخالف قرار داده است. | ||
کلیدواژهها | ||
جلال آل احمد؛ نون و القلم؛ کارکردهای زبانی؛ تیپهای شخصیتی؛ داستان معاصر | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه زبان با مؤلّفههای گوناگونی چون جنسیّت، دین، محیط جغرافیایی، تحصیلات و موارد دیگر این چنینی گویشوران آن در پیوند است. دقّت در گونههای زبانی متفاوت، تعلّق افراد را به تیپ و طبقة اجتماعی، سنّی، تحصیلی و شغلیِ مشخّصی آشکار میسازد. به همین خاطر در هر زبانی تیپهای گوناگون اجتماعی با توجّه به ویژگیهای خاصّ طبقاتی، تحصیلاتی، جنسیّتی، اقلیمی، دینی و شغلیِ خود، زبان و بیان ویژة خود را دارند و این مسألهای است که مورد تأیید پژوهشگران حوزة زبان شناسی واقع شدهاست (فالک،1372: 110-100 و مدرّسی، 1368: 202 -129). انتقال این تنوّعهای زبانی از متن جامعه به متن داستانها که در آنها نیز مانند جامعه تیپهای گوناگون اجتماعی و شخصیّتی حضور دارند، طبیعی و بایسته است. برقراری تناسب میان کارکردهای زبانیِ اشخاصِ داستان با تیپِ شخصیّتیِ آنها هم از نظر توفیق نویسنده در شخصیّتپردازی و هم از نظر ایجاد واقعیّت پنداری جهت باورپذیری که هر دو از اصول داستانپردازیاند لازم و ضروری است (یونسی، 1384: 33-28، 347 و میرصادقی، 1385: 464)؛ زیرا «یک زبان خاص همواره شیوة خاصّی برای نگرش به جهان است» (باختین، 1390: 430) و حذف تنوعّات زبانی به مثابة نادیده انگاشتن استقلال شخصیّتهای داستان و تقلیل جایگاه آنها به ابزاری جهت انتقال خواستِ نویسنده یا راوی است. «باختین رمانی را که در آن شخصیّتهای داستانی استقلال رأی خود را از دست میدهند و در جهت خواست نویسنده حرکت میکنند رمان شکست خورده میداند» (میر عابدینی، 1389: 50). ویژگی اساسی نوشتة حاضر در این است، که میکوشد با استخراج جزئیّات صحبتهای قهرمانان و تعیین نسبت آنها با گرایشهای فکری آل احمد تأثیر این گرایشها را بر نوع پردازش عنصر گفتوگوی داستانی نشان دهد و از این طریق تلّقی ابزاری آل احمد از داستاننویسی را در مخدوش کردن وجه هنری اثر آشکار کند. برای حصول این منظور بعد از معرفی داستان نون و القلم و شخصیتهای آن و بیان ویژگیهای رفتاری و گفتاری آنها، میزان تناسب کارکردهای زبانی آنها با تیپ شخصیتیشان، به دور از کلیگوییهای معمول ارزیابی میشود. در این راستا، ابتدا خلاصهای از داستان ارائه میشود، سپس توضیحاتی در مورد شخصیتها و روایت داستان ذکر میگردد و بالأخره با ذکر شواهد و دلایل کافی در باب نسبت کارکردهای زبانی قهرمانان داستان با شخصیت آنها، میزان توفیق آل احمد در پردازش داستان نون و القلم از این منظر ارزیابی میشود. 2- روش تحقیق روش پژوهش توصیفی- تحلیلی است و دادهها با استفاده از تکنیک تحلیل محتوا به روش کتابخانهای و سندکاوی بررسی میشود. 3- پیشینة تحقیق در ادبیّات داستانیِ کلاسیک ایران (منظوم و منثور) شخصیّتهای داستانها عموماً به زبان راوی یا نویسنده صحبت میکنند و رابطة متناسبی میان زبان و بیان اشخاص با تیپهای متفاوت شخصیّتی آنها وجود ندارد. زبان و بیانِ عالم و عامی، فرادست و فرودست، ملحد و مؤمن، زن و مرد، پیر و جوان، شاه و گدا، سپاهی و مردم عادی یکی است و هیچ گونه وجه افتراقی میان شیوة سخن گفتن آنها به چشم نمیخورد و اصولاً بیان راوی است که بر زبان آنها جاری است (رک: میر صادقی، 1385: 468-467 و پارسا و دیگران، 1389: 28). میرزا مهدی قراچهداغی از نخستین کسانی است که لزوم به کارگیری زبان عوام را در مقدّمهای که بر ترجمة فارسی نمایشنامههای آخوندزاده نوشت گوشزد کرد (آژند،1385: 7). اگر چه صرف کاربرد زبان عوام به معنی رعایت تناسب زبان شخصیّتها با تیپ اجتماعی آنها نیست؛ ولی این نوع به کارگیری زبان که متضمّن استفاده از کنایات، ضرب المثلها و عبارات مأنوس است، در فاصلهگیری از زبان یکدست و شیوة بیانی غیر متنوّع گذشتگان نقش بسزایی داشته است. روند دور شدن از زبان یکدست گذشتگان و حرکت به سوی رعایت تناسب بیان اشخاص داستان با تیپ آنها در داستانهای دهخدا نمود بیشتری پیدا میکند و اشخاص و قهرمانان زاییدة ذهن داستان پرداز او هر یک به تناسب نام و سرشت خود سخن میگویند (همان،15). دهخدا با اعتلای نثر داستانیِ ایران، جمالزاده، سرآمدِ کوتاه نویسانِ ایران، را به تقلید از خود وا میدارد (همان،16). جمالزاده تحت تأثیر آشنایی با شیوة نو داستان نویسی غرب و در ادامة تجربة کسانی چون دهخدا به میزان زیادی به تناسب میان زبان و بیان قهرمانان داستان با تیپ شخصیّتی آنها اهمّیّت میدهد (آژند،1385: 16؛ میر صادقی،1382: 125). او نخستین کسی است که به صورت جدّی و آگاهانه میان کارکردهای زبانی و تیپهایِ شخصیّتیِ قهرمانانِ داستانهایش تناسب برقرار کرده است (پارسا و دیگران، 1389: 28). این روند همچنان ادامه یافته و در آثار اکثر داستان نویسان معاصر نمود بارز دارد. جلال آل احمد (1302- 1348) از نویسندگان صاحب سبک و تأثیر گذار ایرانی است که آثار داستانی متعدّدی پدید آوردهاست. نون والقلم سومین داستان بلند او است که بعد از مشهورترین رمان او، مدیر مدرسه، در آبان ماه 1340 منتشر شده است. آل احمد (1390: 62) میگوید: «قصة نون والقلم را سال 1340 که به سنّت قصّهگویی شرقی است و در آن چون و چرای شکست نهضتهای چپ معاصر را برای فرار از مزاحمت سانسور در یک دورة تاریخی گذاشتهام و وارسیده [نوشتهام یا نشر دادهام]». در مورد رابطة زبان و بیان قهرمانان داستان نون و القلم با شخصیت آنها اظهار نظرهای جسته و گریختهای در کتابها و مقالاتی که در مورد او نوشته شده، آمده است: صدیقی بر لحن شعاری و غیر داستانی نون و القلم تأکید دارد و آل احمد را در خلق داستانهای موفق به جز در مجموعة پنج داستان ناکام میداند (صدیقی، 1388: 100). علیپور گسکری مینویسد «آل احمد در این داستان [نون و القلم] پشت سر شخصیت اصلی، میرزا اسدالله، فردی همه چیزدان و وارسته و اهل حقیقت ایستاده است و نظریات خود را از زبان او ابراز میکند و به این طریق صدای مسلّط خود را بر متن داستان میگسترد» (علیپور گسکری،1389: 38) بهار میگوید: «آل احمد [در نون و القلم] دارد مقاله نویسی میکند و شخصیّتها و داستان اصلی بکّلی از یاد رفته است» (بهار،1378: 271) او در قسمت دیگری از نوشتة خود کار آل احمد را در نون و القلم گزارشنویسی، شرح حالِ خود نویسی و منسرایی خوانده و آن را به دور از خلاقیت هنرمندانه دانسته است (همان، 265). شیخرضایی (1382: 168) نیز به ناهمخوانی گفتههای راوی و بعضی از قهرمانان این داستان با شخصیت آنها اشاره کرده و میگوید: «نون و القلم یکی از آثاری است که بسیاری از بخشهای آن توجیه داستانی ندارد و صرفاً برای بیان عقیدة نویسنده، از دهان شخصیتها آن هم به شکلی شعاری ترتیب داده شده است» (شیخرضایی،1382: 168). اشارات جسته گریختة فوق در مورد لحن و زبان نون و القلم، هر چند در تقویت مدعای اساسی این پژوهش است، امّا در هیچیک بصراحت، جزئیات ناسازگاری کارکردهای زبانی با تیپ اشخاص داستانی و عوامل مؤثّر بر ناهمخوانی زبان و شخصیت کاراکترها، مورد توجه قرار نگرفته است. نوشتة حاضر با توجه به موارد فوق میکوشد، خلأ موجود در این زمینه را پر کند و از این طریق امکان شناخت بیشتری را از فضای فکری حاکم بر داستان نون و القلم فراهم کند.
4. خلاصة داستان داستان بیان ماجراهای زندگی و رفتار و عقاید دو میرزا بنویس به نامهای میرزا اسدالله و میرزا عبدالزکی است که زندگی در دوران زمامداری دو حاکمیّت متفاوت را تجربه میکنند. نخست حکومت پادشاهی مستبد و ستمگر که با همکاری میزان الشریعه، امام جمعه و حاکم شرع، و عمّال خود غارت و اختناق را بر مردم تحمیل کرده است و دوم حکومت قلندرها به زمامداری تراب ترکشدوز که مردم را در عقاید دینی و تکالیف شرعی آزاد گذاشتهاند و معتقدند به جای خدا باید بشر را پرستید. دو میرزا بنویس در حکومت نخست مشغول کارهای معمولی خود مانند عریضهنویسی، کتابت، تنظیم اسناد معاملات املاک و مسائلی از این دست هستند. در طول سالهای حاکمیّت شاه و اطرافیانش گروهی قلندر پدید آمدهاند که معتقداند رهبرشان، جعفر جفردان، که ناپدید شده است روزی ظهور خواهد کرد و حاکمیت عدالت در همه جا مستقر خواهد شد، به همین دلیل به سرکردگی شخصی به نام تراب ترکشدوز خود را برای ظهور او آماده میکنند و اسلحه و مهمات فراهم میکنند و حتّی با ذوب هاونهای برنجی، توپ جنگی میسازند. آنها با ترویج عقیدة اصالت بشر در مقابل اصالت مقدّساتِ دینی و ادّعای اینکه باید حکومت در راستای کاهش درد و رنج بشر و فراهم کردن رفاه و لوازم معیشت او ایفای وظیفه بنماید، در میان مردم نفوذ قابل توجّهی کسب کردهاند. در اثنای روزگاری که شایعات، خبر از قدرتگیری قلندرها و امکان حملة آنها به دارالحکومة شاهی میداد، با تدبیر وزیر اعظم و منجّم باشی دربار که پیشبینی کرده بود نحسیای در راه است و ممکن است به جان شاه آسیبی برساند، شاه راضی میشود، موقتاً از قدرت کنارهگیری کند و با عمال و خاصان خود شهر را ترک کند. به این ترتیب قلندرها به قدرت میرسند. میرزا اسدالله با دعوت و اصرار حسن آقا پسر حاج ممرضا از ملاکین بزرگ که به علّت همکاری با قلندران به دسیسة دربار مسموم و کشته شده است، به همکاری با قلندران تن در میدهد و مسئولیّت امور حوزة قضا را در حکومت قلندرها به عهده میگیرد. میرزا عبدالزکی هم از سر منفعتطلبی و نه از سر اعتقاد، مسئول امور دارایی و مالی میشود. قلندران با اصلاحات اجتماعی گسترده و برداشتن مالیاتها و عوارض و سهلگیری در امور مربوط به اعتقادات دینی ادارة جامعه را پیش میبرند؛ ولی به علّت بیبرنامگی و توطئة مأموران مخفی حکومت پیشین و نیز عدم پشتیبانی مردم- چون ایدههای آنها با عقاید مردم در تضاد بود- سرانجام شکست میخورند و پا به فرار میگذارند و استبداد سابق دوباره حاکم میشود. میرزا عبدالزکی همراه قلندران به هند فرار میکند و میرزا اسدالله که به خاطر مسئولیّتش مجبور به تخطّی از اصول اعتقادی و پرنسیبهای اخلاقی خود شده است، سر به بیابان میگذارد.
5. شخصیتهای داستان دو میرزا بنویس با نامهای میرزا اسدالله و میرزا عبدالزکی قهرمانهای اصلی داستان نون و القلم هستند. شخصیتهای فرعی بسیار دیگری نیز در داستان هستند که از میان آنها حسنآقا نقش پر رنگ تری را بازی میکند به همین مناسبت شخصیت او هم در این قسمت مورد بررسی قرار خواهد گرفت. آل احمد خود در ابتدای کتاب به معرفی میرزا بنویسها پرداخته و چگونگی معیشت وکسب و کار هرکدام را توضیح میدهد. خصوصیات اخلاقی و رفتاری هر کدام را نیز از روی رفتارهای آنان و موضعگیریهایشان در مواجهه با موقعیّتهای گوناگون میتوان دریافت. 5-1) میرزا اسدالله میرزا اسدالله شخصی مردمدار، پایبند اصول اخلاقی، قانع و بردبار و برای ادارة زندگی خود کوشاست. هرچند که برای کسب مال و ثروت حاضر نیست، تن به هر کاری بدهد. اینکه میرزا اسدالله در مقابل پیشنهاد یک معاملة نان و آبدار (حد و حصر اموال حاج ممرضای متوفی) بسیار با پرهیز و احتیاط عمل میکند و میگوید: «در چنین روزگاری وقتی پای کلانتر محل توی معاملهای باشد آدم حق دارد شک کند و از خودش بپرسد چه کاسهای زیر نیمکاسه است» (آل احمد،1389: 37-36). پایبندی او را به اصول اخلاقی و عدم التفات او به جمع مال و ثروت از راههای نامشروع آشکار میکند «او مردی منزه طلب است و به هیچ روی نمیخواهد وارد تباهیهای حکومت شود (تمام صحبتهای او با میرزا عبدالزکی در باب آلوده بودن هر نوع حکومتی شاهد این ماجراست)؛ امّا در عین حال، اندیشهای انقلابی و کلنگر دارد و میخواهد وضع موجود را بیکباره و کاملاً تغییر دهد و به اصلاح جزیی کوچک از آن راضی نیست» (شیخرضایی، 1382: 173). «میرزا اسدالله عقل کل است که تنها رشتة استدلال به دست اوست. او منزّه طلب است و انقلابی و میخواهد مدینة فاضله بنا کند» (برادران، 1388: 16). 5-2) میرزا عبدالزک میرزا عبدالزکی قهرمان دیگر داستان از نظر ثروت و مکنت بمراتب وضع بهتری از میرزا اسدالله دارد؛ امّا بدون فرزند مانده است و همین زندگی او را با تلخی عجین کرده است. «آمیرز عبدالزکی آدمی بود صاحب عنوان و به زحمت میشد بهش گفت میرزا بنویس. امّا چون به هرصورت او هم از راه قلم و کاغذ نان میخورد، چارهای نداریم جز اینکه او را هم اهل همین بخیه بدانیم... هیکلی داشت و شال سبز پت و پهنی میبست و بلد بود جبة ترمه بپوشد و درست و حسابی با هر کدام از اعیان سلام و احوالپرسی کند... میرزا هیچ وقت شال سبزش را فراموش نمیکرد و به مردم حالی کرده بود که دستش خوب است و دعاش بخت گشاست و کم کم هم داشت مردم را عادت میداد که بهش بگویند آقا، نه برای اینکه میرزا عنوان کوچکی برایش باشد؛ نه. به این علّت که دعا نویس اصلاً باید آقا باشد» (آل احمد،1389: 20-17). به تصریح متن میرزا عبدالزکی برای درآمد بیشتر «دعا مینوشت. حرز جواد میداد برای فرار از سربازی، برای دفع مضرات و چشم زخم، برای بستن دهان مار و عقرب، برای بختگشایی ... و برای هزار درد و درمان دیگر که علاجش از حکیم باشیها برنمیآمد و برای هرکدام از این جور دعاها یک دو قرانی نقره میگرفت» (همان،20). طلسم، چشمبندی، جادو و جنبل، تهیة جُنگ برای مداحها و ... نیز از طرق کسب درآمد میرزا عبدالزکی بود (همان،21-20). ملاحظه میشود که میرزا عبدالزکی در مقایسه با میرزا اسدالله چندان آدم اهل اصولی نبود و تن به هر کاری میداد تا منافع مالی خود را تأمین کند و ثروت خود را افزایش دهد. با مقامات دولتی و میزان الشریعه، امام جمعة شهر هم حشر و نشر داشت و با چشم بستن بر ظلم و ستم آنها و از راه همکاری با آنها در کسب منفعت مادی خود کوتاهی نمیکرد. نان جهالت مردم را هم میخورد. 5-3) حسنآقا حسن آقا فرزند بزرگ حاج ممرضای متوفی است که پدرش به خاطر دلبستگی و همکاری با قلندرها مسموم و کشته شده است. دوست و هممکتبی دوران کودکی میرزا اسدالله، که بعد از رسیدن قلندرها به حاکمیت از صاحب منصبان آنها و از نزدیکان تراب ترکش دوز سرکردة آنهاست. متن کتاب اطلاع دقیقی از شخصیت و میزان تحصیلات او به دست نمیدهد، ولی چون قسمت عمدة محاورات دو میرزا بنویس با او صورت میگیرد، در قسمت بررسی تناسب کارکردهای زبانی اشخاص با تیپ شخصیتی آنها نقش او از این منظر مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. 6. روایت داستان داستان نون و القلم از زبان راوی دانای کل یا سوم شخص روایت میشود. راوی همه چیز دان ماجراها را به صورت خطی و با رعایت ترتیب و توالی زمانی از آغاز تا پایان روایت میکند. «شیوة روایت نقالی و قصّهگویی است. راوی دانای کل، دقیقاً دارای لحن و تکه کلامهای انسانی است. او مرتب خواننده را مورد خطاب قرار میدهد و برای وصل کردن دو قطعه از زمان یا مکان از عباراتی نظیر «جان دلم که شما باشید» و «حالا بشنوید از آن طرف» و ... استفاده میکند» (شیخ رضایی، 1382: 172). 7. بررسی رابطة کارکردهای زبانی اشخاص داستان با تیپ شخصیتی آنها همان طور که اشاره شد، قهرمانان محوری این داستان دو میرزا بنویس به نامهای میرزا اسدالله و میرزا عبدالزکی هستند که گفتوگوهای اصلی و محاورههای محوری داستان هم میان این دو اتفاق میافتد. شخصیت دیگری که در قسمت عمدة داستان حضور دارد و بسیاری از گفتوگوهای داستان میان او و دو میرزا بنویس جریان دارد حسن آقا است که در این قسمت میزان تناسب زبان و بیان این هر سه نفر با تیپ شخصیتی آنها بررسی خواهد شد. معمولیترین سخنانی که میتواند با شخصیت شغلی میرزا بنویسها تطابق داشته باشد، صحبتهایی است که در آنها از اصطلاحات خاص میرزا بنویسی نظیر اصطلاحات مربوط به مکاتبات و نامهنگاریهای اداری، تعبیرات مربوط به نوشتن قبالهجات برای معاملات بازاری، کتابت و نسخه برداری و امثال اینها استفاده شده باشد. امّا جز در توصیفات راوی مربوط به توضیح شغل دو میرزا بنویس از این دست تعبیرات در متن سخنان آنها کمترین استفاده شده است. عمدة سخنان میرزا اسدالله، محوریترین قهرمان داستان، که در چارچوب محاورات او با میرزا عبدالزکی و دیگران قرار گرفته است، به مسائلی فراتر از امور میرزا بنویسی اختصاص یافته و رنگ و بوی فلسفی و روشنفکری گرفته است. از میان نمونههای فراوان این موارد به ذکر معدودی از آنها بسنده میشود: میرزا اسدالله خطاب به میرزا عبدالزکی: «من در اصل با هر نوع حکومتی مخالفم؛ چون لازمة هر حکومتی شدّت عمل است و بعد قساوت و بعد مصادره و جلاد و حبس و تبعید. دو هزار سال است که بشر به انتظار حکومت حکما خیال بافته. غافل از اینکه حکیم نمیتواند حکومت بکند، سهل است، حتی نمیتواند بسادگی حکم و قضاوت بکند ... کار اصلی دنیا در غیاب حکومتها میگذرد. در حضور حکومت کار دنیا معوّق میماند. هر مشکلی از مشکلات بشری اگر به کدخدا منشی حل نشد و به پادرمیانی حکومت کشید، زمینة کینه میشود، برای نسلهای بعدی» (آلاحمد،1389: 137-136). گرایشهای آنارشیستی میرزا اسدالله و حرفهای روشنفکرانة او در نقد قدرت حکومتی در عبارات فوق از سخنان او با شخصیت یک میرزا بنویس که در تداول عامه کاتبی کم سواد است که تحصیلات رسمی سنّتی را نیز ندارد، تناسب و خوانایی ندارد. اینکه شخصی توانایی تحلیل منطق قدرت را داشته باشد و مانند یک روشنفکرِ دارای گرایشهای آنارشیستی، ضد مناسبات قدرتمدارانة حکومتی باشد، بیشتر با تفکّرات یک روشنفکر عصر جدید مناسبت دارد تا با اندیشة یک میرزا بنویس سنّتی. «آنارشیسم قوانین دولتها را سرچشمة تجاوز و خاستگاه همة بدیها میداند و به این دلیل خواستار از میان رفتن همة دولتهاست... الیزه رکلوز (1905-1830). آنارشیست فرانسوی میگفت: «هدف ما زیستن بدون دولت و بدون قانون است» (رک: آشوری، 1378: 40و41). «آنارشیستها به رهبری میخاییل باکونین روس معتقد بودند که کاپیتالیسم و دولت از یکدیگر جداییناپذیراند، بنابراین الغای هیچیک از این دو بدون الغای دیگری میسر نیست» (هاشمی، 1388: 77). اشارة میرزا اسدالله به حل منازعات بشری از راه کدخدامنشی نیز تمایلات اندیشگیِ آن برهه از زندگانی فکری آل احمد را نمایندگی میکند که ضدیّت با غرب و بومیگرایی رکن رکین آن است. آل احمد نمایندة نسلی از روشنفکران ایرانی است که در بخش دوم عمر خود مدرنیتة جهانشمول را کنار میگذارند و به راه حلهای بومی و اصیل معتقد میشوند (میرسپاسی، 1384: 172). میرزا اسدالله در ادامة مخالفت با منطق قدرت در جواب میرزا عبدالزکی که او را متهم میکند با منطق آدمهای وامانده حرف میزند میگوید: «پس میخواستی با منطق آنهایی حرف بزنم که به حکومت راه داشتهاند؟ تاریخ پر از منطق آنهاست. مقولة اول در کشتار، مقولة دوم در کشتار و مقولة آخر هم در کشتار. دیدهایم که با آن صفحات زرنگارشان چه گندی به عالم بشریّت زدهاند! من این منطق را قبول ندارم» (آل احمد، 1389: 137). و در جایی دیگر: «اگر حاکم شدی دیگر نمیتوانی جانماز آب بکشی میدانستم که ناچاری چشمت را ببندی و حکم کنی و خون بریزی و وحشت در دلها ایجاد کنی و بترسانی تا خودت نترسی. من که از اول با هرنوع حکومتی مخالف بودم. من که گفتم هر کاری از کارهای دنیا اگر کدخدامنشانه حل شد، شده. و گرنه تا روز قیامت هم حل نمیشود. این است که نطفة هر حکومتی در دورة حکومت قبلی بسته میشود» (همان، 171). این گونه با صراحت در مذمّت منطق قدرت داد، سخن دادن جز از عهدة یک روشنفکر آگاه به تحولات تاریخی قدرت برنمیآید و تناسبی با شخصیّت یک میرزا بنویس ندارد و با آشکارگی و در حدی که مخلّ عنصر گفتوگوی داستانی است، تفکّر یک شخص روشنفکر (آل احمد) آگاه به آفات قدرت سیاسی را باز میتاباند. میرزا اسدالله در قسمت دیگری از داستان، در جواب یکی از اشخاص داستان و در نقد همکاری برخی بزرگان با قدرتمداران اظهارات فاضلانة دیگری ارائه میدهد؛ «هر کدام از حکما با همة حکمتشان آدمی بودهاند، مثل همة آدمها. معصوم نبودهاند. همهشان گناهی کردهاند و کفّارهای دادهاند. ارسطو منطق را گذاشت تا جانشینان شاگردش، فصیح و بلیغ، عذر گناهان او را بخواهند. بیرونی به آب «ماللهند» خون آن همه هندو را که محمود کشت، از دستهای خودش شست و خواجه نصیر خیلی سعی کرد، در کتاب اخلاق خودش غسل بکند و نظام الملک که اصلاً یکی بود، مثل همین خانلرخان حی و حاضر که چون هوا را پس دیده فرستاده دنبال مسوّدة اشعارش. همة اینها که برشمردی در نظر من طفیلیهای قدرتاند. کنههایی که زیر دم قاطر چموش قدرت چسپیده. آن هم قدرتی که بناش بر ظلم است، نه قدرت حق. قدرت حق در کلام شهداست. به همین دلیل من تاریخ را از دریچة چشم شهدا میبینم. از دریچة چشم مسیح و علی و حلاج و سهروردی. نه از روی نوشتة زرنگار حکمای به حکومت رسیده که انوشیروان را آدمی عادل نوشتهاند با آن همه سرب داغی که به گلوی مزدکیها ریخت» (همان، 139). تجلّی اندیشههای روشنفکری و آرمان شهری در سخنان میرزا اسدالله آشکار است: «من از اصل این دنیا را با این وضع تشری قبول ندارم، نه این ور سکهاش را نه آن ورش را. دنیای من آنقدر پست نیست که پشت و روی یک سکه جا بگیرد. دنیای من تا به حال فقط در عالم خیال واقعیت پیدا کرده. این است که زندان و دوزخ و بهشت برایم فرقی نمیکند. من هر جا باشم و در هرحال فقط به خیال خودم زندهام» (همان، 143). دنیای خواستنی میرزا تا حالا جز در عالم خیال واقع نشده با اندیشة آرمان شهرگرایی یا اوتوپیسم قرابت محتوایی دارد؛ چرا که «آرمانشهرطلبی یا اوتوپیسم دلبستگی به ایجاد یا خیال پردازی دربارة یک نظم اجتماعی آرمانی است» (آشوری، 1378: 17). آشنایی آل احمد با این اندیشهها طبیعی است چون او چندین سال عضو احزاب مارکسیستی و چپ ایرانی مانند حزب توده و حزب نیروی سوم خلیل ملکی موسوم به «حزب سوسیالیست تودهای ایران» بوده است (آل احمد، 1369: 308). «آرمان شهرطلبی در متون مارکسیستی کاربرد خاصی دارد ... و مارکسیستها کسانی را که با انگیزههای بشردوستانه سوسیالیسم را سفارش میکنند، خیالپرداز (اوتوپیک) میخوانند» (آشوری،1378: 17). کمالی(1384: 49) نیز به وجود اندیشههای آرمان گرایانه در تفکّر آل احمد که باعث اخلال در روند آثار داستانی او شده است، اشاره کرده، میگوید: «در اغلب داستانها [ی آل احمد]، حادثة داستان با روانی و یکدستی و انسجام خاص یک داستان پیش نمیرود، چرا که گاه و بی گاه نویسنده با بیان اظهار نظرهای خویش سیر داستانی را قطع و در روند آن دخالت میکند. البته نباید از یک نکته غافل بود و آن اینکه واقعاً قصد آل احمد داستان نویسی نبوده است که این خود حکایت از آرمانگرایی وی دارد» انعکاس این تفکّرات در گفتههای یک میرزا بنویس، طبیعی نیست و با شخصیت او خوانایی ندارد. آل احمد نون والقلم را در آبان سال 1340 نوشته (آل احمد،1390: 62)، و این مقطع در زندگی او زمانی است که از احزب چپ مارکسیستی بریده و اندیشههای ضد غربی در تفکّر او نضج پیدا کرده است. انتشار کتاب غربزدگی در 1341 که در آن «یک آلترناتیو بومیگرایانه را در برابر دیدگاه جهان- میهن نیروهای چپ ایران که در آن برهه از زمان قوی نیز بودند علم کرد» (بروجردی،1378: 111)، نشان میدهد که او از همة اندیشههای وارداتی سرخورده شده و نوعی بازگشت به خویش را در افق فکری خود دارد. نگاه به گذشته، ضدیّت با غرب، و بومیگرایی در اندیشة آل احمد زمانی بیشتر پا گرفت که او «به عنوان نمایندة نسلی از روشنفکران ایرانی هم از لیبرالیسم و هم از سوسیالیزم به عنوان جایگزینهای سیاسی سرخورده بود» (ساداتینژاد، 1388: 17). این مایههای فکری در عبارتهای زیر از میرزا اسدالله هویدا است. «اگر حاکم شدی، دیگر نمیتوانی جانماز آب بکشی ... من که از اول با هر نوع حکومتی مخالف بودم. من گفتم هر کاری از کارهای دنیا اگر کدخدا منشانه حل شد. شده. وگرنه تا روز قیامت هم حل نمیشود» (آل احمد، 1389: 171).این گفته از زبان میرزا اسدالله و گرایش او به حل کدخدامنشانة منازعات جامعه به جای تمایل به استقرار دولت مدرن و دستگاه قضایی مستقل، با اندیشة ضد غربزدگی و بومیگرایانة آل احمد در سال تحریر نون و القلم مناسبت تام دارد نه با فکر یک میرزا بنویس ساده که اصولاً به تیپ شخصیتی او نمیخورد که دربارة آفات قدرت حکومتی نظریهپردازی کند «این رمان (نون و القلم) براستی بازتاب تحولات فکری و نگاه به گذشته و خودش است ... آل احمد داستان را با انتقادات و بحثهای مستقیم سیاسی و لحن جانبدارانه و افشاگرانة خود انباشته است» (علیپور گسکری، 1389: 37) «آثار او [آل احمد] کش مکشی را منعکس میکند که میان ایران شیعه و سنّتی، از یک سو و برنامههای سکولار و مدرنکنندة رژیم پهلوی، از سوی دیگر، وجود دارد» (میرسپاسی، 1384: 172). امینی و ستوده (1390: 104) بر این باورند که نگاه انکارآمیز آل احمد به نمادهای مدرنیسم غربی و بینش گذشتهگرای او ریشه در پایگاه طبقاتیای دارد که از آن برخاسته است. گفتة صدیقی (1388: 100) هم که داستان را در زمرة داستانهای بومی گرایانه و بشدّت شعاری آل احمد قلمداد میکند، در تأیید این نظر است. میرعابدینی (1377: 303) نیز آرزوی عصیان همگانی برای رهایی از چنگال استعمار و بازگشت به سنّتها را فکر انعکاس یافتة آل احمد در نون والقلم، غربزدگی و نفرین زمین میداند که بیان مفصل آن را در نون و القلم متجلّی مییابد و معتقد است، آل احمد آن را براساس تجربههای سیاسی خود نوشته است. میرزا عبدالزکی نیز که بعد از میرزا اسدالله از شخصیتهای محوری داستان است، در پارهای اوقات سخنانی را بر زبان میراند که با تیپ میرزا بنویس او مطابقت لازم را ندارد، نمونههای زیر از این موارد است. میرزا عبدالزکی در جواب اظهار یأس میرزا اسدالله از استقرار حاکمیّتی عادل در جهان میگوید: «جانم! هیچ میدانی که داری با منطق آدمهای وامانده حرف میزنی؟ با منطق آدمهایی که هیچ وقت راه به حکومت نداشتهاند؟ ... حرفهایت بوی نا گرفته. جانم اصلاً حرفهایت بوی وازدگی میدهد» (آل احمد،1389: 137). در جای دیگر خطاب به میرزا اسدالله که با هر حکومتی مخالفت میکند و نمیخواهد بپذیرد که به حکومت تازة قلندرها کمک بکند و عدم انتظار برای امام زمان را هم نکوهش میکند، میگوید: «با حکومت که مخالفی به این سخن و حرف تازه هم که کمک نمیدهی، منتظر امام زمان هم که نیستی پس جانم هر مقاومتی را رها کردهای، آخر مگر میشود این تن را داد دم سیل؟ به قول خودت حتی آنهایی که به انتظار امام زمان دست روی دست میگذارند و مینشینند بر تو رجحان دارند جانم، چون دست کم مقاومت را به صورت انتظار زنده نگه داشتهاند» (همان،143). نقد بیعملی میرزا اسدالله با عبارتهایی نظیر «منطق آدمهای وامانده» و «وازدگی» و توضیح فلسفة انتظار با توجیه زنده نگه داشتن مقاومت، فراتر از حدّ فهم یک میرزا بنویس عادی است و نشان دهندة عدم تطابق تیپ شخصیتی میرزا عبدالزکی با سخنان اوست. شخصیت دیگری که در بسیاری جاهای کتاب طرف خطاب دو میرزا بنویس است و قسمت عمدهای از گفتوگوهای متن داستان میان او با این دو میرزا بنویس اتفاق میافتد، حسنآقا پسر حاج ممرضای متوفی است. حسن آقا از بلندپایگان حکومت قلندران است و در بسیاری موارد توجیهگر رفتارهای آنهاست. او که پسر یک ملاک بزرگ است و میزان تحصیلات و آگاهیهایش معلوم نیست جابهجا در نقش یک فرد آگاه به مسائل اجتماعی و تاریخی و انقلابی ظاهر میشود. حسنآقا در جایی از داستان برای اینکه میرزا اسدالله را قانع بکند که همکاری او با حکومت قلندران منافاتی با فضیلتمندی ندارد، میگوید: «ارسطو هم در جهانگشایی اسکندر شرکت داشت؛ نظامالملک هم وزارت کرد. بیرونی هم دنبال محمود رفت هند، و خلیفة بغداد را به دستور خواجه نصیر لای نمد مالیدند» (همان، 138). با توجّه به اینکه حسنآقا فرزند یک ملاک و دوست دوران کودکی میرزا اسدالله و رشد یافته در یک جامعة عقب افتاده است ناهمخوانی گفتههای او با تیپ شخصیتیاش آشکار است. در جای دیگر در رد فلسفة انتظار مذهبیون خطاب به میرزا اسدالله میگوید: «هرکس منتظر امام زمان است دست روی دست میگذارد و در مقابل هیچ ظلمی از جا نمیجنبد. دل همة اینجور آدمها به همان حرفهای تو خوش است. به نجابت، به عصمت، به در انتظار معصوم ماندن» (همان، 140). اطلاعات تاریخی مندرج در سخنان حسنآقا و صبغة ضد مذهبی کلام او نماینگر اطلاعات و شناخت خود آل احمد از تفکّر نیروهای چپ جامعه است و با ترمینولوژی یک بچه ملاک عضو یک فرقة قلندری همخوانی ندارد. او از سران قلندرهاست و قلندرها تمثیل نیروهای چپ جامعهاند. آل احمد که در زمان نگارش این داستان از تفکّر مارکسیستی فاصله گرفته بود، با قرار دادن امثال حسنآقا در جایگاه آنها اندیشة نقد فکری و رفتاری این گروه را عملی میکند. نظر یاحقی و عزیزی (1390: 172) در تأیید این نکته قابل ذکر است؛ «در قصة نون والقلم یک سری آدم قلندر حضور دارند که نشان تودهایها هستند و کاتبی به نام میرزا اسدالله که سمبل و نشان جلال است». همچنین است، عبارت بعدی از سخنان او: «از اول خلقت تا حالا این همه از آدم ابوالبشر حرف زدهایم، بس نیست؟ آخر چرا از آدم گرفتار امروزی حرف نزنیم؟» (همان، 141). تفکّر اومانیستیِ ضد اسطورههایِ مذهبی که مخالفت نیروهای چپ را با انگارههای مذهبی میرساند در کلام گوینده آشکار است. فهم اندیشة اومانیستی معاصر که «جایگزینی انسان محوری به جای خدامحوری است» (وکیلی،1384: 131) و نیز «در مقام عمل به این معناست که هیچ موجودی ارزش، اهمیّت یا شرافت وجودیاش بیش از انسان نیست که بیارزد انسان فدای او بشود» (ملکیان،1388: 52) در کلام حسنآقا متجلّی است و این جز بیان آگاهی آل احمد از اندیشة فارغ از آیین و مذهب چپیها نیست و با شخصیت حسنآقا هرچند هم عضو گروهی باشد که با اندیشة رایج عامیانه مخالف است، سازگاری ندارد. زیرا او عضو فرقهای است که سرانش به شهادت متن کتاب در مواجهه با صعبترین مشکلات به جای قبول مسئولیّت و اقدام عملی به بست نشینی اکتفا میکنند. سخنان شماتت آمیز میرزا اسدالله خطاب به حسنآقا در تقبیح این گونه رفتارها در عبارات زیر گویای این مسأله است. «آنها [حاکمان قبلی] هم ساعت دیدند و چلّه نشستند و رصد کردند، شما هم چلّه مینشینید و ... هیچ وقت نشد که کسی صاف تو سینة وقایع بایستد، حتی شما که این همه دعوی دارید، فرصت طلبید» (آل احمد،1389: 168). وقتی حسنآقا میگوید: «شخص واحد (سرکردهی قلندرها) از سربند ترکیدن توپها، چلّه نشسته و هیچ کس را به خودش راه نمیدهد»، میرزا اسدالله میگوید: «این که نشد. چلّه نشستن چه دردی را دوا میکند؟ ... از صدر تا ذیل مملکت گیر چلّهنشینی و فالگیریاند. ... چهطور است آقا سیّد تو هم برای تأمین آذوقة شهر یک چلّه بگیری، هان؟» (همان، 168). نشانههای تفکّر ضد مذهبی قلندرها را در توصیف راوی از عقاید آنها هم میشود، مشاهده کرد «جانم! برای شما بگوید، آداب و اعتقادهای این قلندرها از این قرار بود که مرکز عالم خلقت را «نقطه» میدانستند و همة تکلیفهای شرعی را از دوش مردم برداشته بودند و میان خودشان به رمز و کنایه حرف میزدند و حروف ابجد را مشکلگشاتر از هر طلسمی میدانستند و به جای «بسم الله» گفتن «استعین بنفسی» و جای «لا اله الا الله» میگفتند «لا اله الا المرکب المبین» و خیال میکردند، اسم اعظم را گیر آوردهاند و ... خلاصة اعتقادشان این بود که به جای پرستیدن خدایی که در آسمانهاست و احتیاجی به نماز و روزة آدمهای مافنگی ندارد و... بهتر است آدمیزاد دو پای خاکی را بپرستیم تا شاید از این راه یک خرده بیشتر بهش رسیده باشیم و احتیاجاتش را یک کمی بیشتر برآورده باشیم» (همان، 62). با توجه به اینکه قلندرها تمثیل نیروهای چپ جامعهاند (یاحقی و عزیزی 1390: 172و شیخ رضایی، 1382: 167) و با درنظرداشت اینکه این داستان برای بررسی چرایی شکست جریانهای چپ معاصر نوشته شده است (آل احمد،1390: 62)، آل احمد خواسته است، با توضیح دیدگاههای ضد مذهبی منسوب به چپیها سهم عمدهای از علل شکست آنها را محصول این نوع نگاه و ناهمخوانی آن با عقاید تودة مردم بداند و در این تمثیل نقطه شاید ماده یا اتم باشد که بنا بر تعبیر ماتریالیستی چپها، منشأ هستی است و ورای عالم ماده چیزی وجود ندارد؛ زیرا «ماتریالیسم آئینی است که بنابرآن هیچ مادّه و پایهای بدون جسم و بدن وجود ندارد، وجود همان مادّه است و بس و پایداری روح را قبول ندارد. وجود روح و ماورای آن، هستی خداوند را انکار میکند» (افکاری به نقل از فرهنگ لاروس، 1377: 343). حروف ابجد هم میتواند تمثیل علم و دانش باشد که نیروهای چپی ایدههای خود را در تفسیر جهان مبتنی بر آن میدانستند. عبارت «استعین بنفسی» نیز مؤید گرایش اومانیستی قلندرها و بریدن آنها از ملکوت آسمانها و مرکزیت انسان در اندیشة آنهاست و اصطلاح «لا اله الا المرکب المبین» هم اهمیّت ماشین و تکنولوژی را در تفکّر آنها نمایان میسازد. البتّه توضیحات راوی که تکیه کلامهایش تعلّق او را به تیپ و طبقة دانای جامعه منتفی میسازد، دربارة تمایلات غیر مذهبی قلندران که در صفحات پیشین اشاره شد که تمثیل نیروهای چپ جامعه هستند با شخصیت او تناسبی ندارد؛ زیرا «در بسیاری از قسمتهای داستان از لحن کلام و اظهار نظرهای راوی میتوان دریافت که او احتمالاً فردی عوام و سنّتی با اصطلاحات خاص چنین مردمانی است. به عبارتی دانای کل خود را به چنین سطحی از آگاهی محدود کرده است» (شیخرضایی،1382: 172). عبارتهای «جان دلم برای شما بگوید»، «جانم برای شما بگوید»، «حالا بشنوید از آن طرف»، «جان دلم که شما باشید»، «از شما چه پنهان»، «از قضای کردگار»، «حالا برگردیم سرقصة آقا چوپان» و ... که در جای جای متن، روایت نقال را همراهی میکنند، صبغة سنّتی و عوام بودن راوی را آفتابی میکند. همة موارد ذکر شده در باب عدم تناسب کارکردهای زبانی قهرمانان داستان نون و القلم با تیپ شخصیتی آنها نشان میدهد که آل احمد در پرداخت گفتوگو به عنوان یکی از عناصر داستانی در این داستان موفّق عمل نکرده است و این امر اساساً به گرایشهای آل احمد در تدوین آثار داستانی برمیگردد؛ او داستان را در خدمت ترویج عقیده و بینش سیاسی و اجتماعی خود به کار میگرفته و چندان در بند رعایت اصول داستانپردازی نبوده است. اشارة شمس آل احمد (1369: 61) به روشنتر شدن موضوع کمک میکند؛ او جلال را در زمرة نویسندگان متعهدی قرار میدهد که ادبیات را سنگری برای مبارزه میشناختند، ... برای قلم رسالتی قایل بودند و به طور مستمر یا متناوب با آثاری در برابر وضع موجود ایستادگی میکردند. اظهار نظر خود آل احمد مؤید این معنی است؛ «بعضی وقتا آدم پناه میبره به این قر و اطوار نویسندگی؛ یعنی تکنیک و از این حقه بازیها ... توی نون والقلم فرار کردهام به همچه استعارهای. چون چارهای نداشتم. نمیتوانستم حرفام رو صریح بزنم» (شیخرضایی به نقل از آل حمد،1382: 61). «در این نقل قول دو نکته حائز اهمیّت است. یکی آنکه تلقی آل احمد از تکنیک، تلقی قر و اطوار نویسندگی و حقّهبازی است. و دوم آنکه علّت استفاده از تکنیک متداول داستانی (تمثیل) را نبودن فضای باز و عدم امکان صریح گفتن حرفهایش میداند. به عبارتی این اهمیّت و اولویّت محتوا است که در موارد نادری استفاده از تکنیک را مجاز کرده است» (همان،61). میراحمدی (1359: 30-27) نیز اختناق و سانسور آن سالها را در پناه بردن آل احمد به استعاره و تمثیل در بازتاب حقایق، اجتنابناپذیر دانسته است. ولی روشن است که این نکته، توجیه مناسبی نیست، تا نویسنده آزاد باشد هر قهرمان داستانی را در هر موقعیت تاریخی که خواست قرار بدهد و هر سخنی را بدون توجه به همخوانی آن با تیپ شخصیتیاش، بر زبان او جاری سازد. نویسنده باید در پردازش شخصیتها و تنظیم کلام متناسب با آنها و خلق موقعیتهای مناسب زمانی، چندان با مهارت عمل کند، که خواننده احساس نکند، با یک ماجرای ساختگی و یکسری شخصیت و صحبتهای تصنّعی و ساختگی سروکار دارد. «ویژگی مهم آثار آل احمد این است که بیشتر از آن که ادبی و داستانی باشد تاریخی و مستند است» (یاحقی و عزیزی،1390: 163). «آدمهای اصلی رمان نون و القلم زنده نیستند. از دنیای درونی و ویژگیهای فردی آنها خبری نیست؛ بلکه هر یک از آنها به شکل عقیدهای شخصیت یافته جلوهگر میشوند. تأکید اغراقآمیز بر این امر چهرهای کاریکاتوری به شخصیتها میدهد» (میرعابدینی،1377: 306، 307). شواهد ارائه شده در توضیح عدم تناسب کارکردهای زبانی قهرمانان داستان نون و القلم با تیپ شخصیتی آنها و اتفاق نظر نویسندگان و منتقدان- کسانی که آراء آنها در این مورد در بندها و صفحات پیشین این نوشته ذکر شد- مبیّن این نکته است که آل احمد با تحمیل بینش و بیان و آگاهی خود بر قهرمانان داستان استقلال شخصیت آنها را نادیده گرفته و آنها را به ابزاری جهت انتقال گرایشهای فکری خود تبدیل کرده است. تردیدی نیست که هیچ نویسندهای نمیتواند هنگام نوشتن اثری، آراء و اندیشههای خود را نادیده بگیرد؛ صرف داشتن عقیدهای و انعکاس آن در اثری داستانی عیب محسوب نمیشود، امّا اگر این تجلّی، صریح و شعاری باشد، وجه زیبایی شناختی و هنری اثر مخدوش و ناکامی نویسنده در خلق اثری موفق آشکار میگردد. نتیجة تحقیق حاضر البته با رأی مایکل هیلمن که نون و القلم را بهترین رمان آل احمد خوانده (پاینده، 1388: 71) و نیز با نظر دانشور (1366: 6) که این داستان را همراه مدیر مدرسه بهترین کار او دانسته است، همآوا نیست. امّا روشن است که عدم حضور صداهای حقیقی اشخاص داستان به واسطة تحمیل آگاهی و اندیشة نویسنده بر زبان آنها، تقلیل داستان به متنی حاوی اندیشههای نویسنده است که باختین (1390: 430) نظریهپرداز بزرگ حوزة رمان چنین اثری را شکستخورده میداند. نتیجه ارزیابی داستان بلند نون و القلم آل احمد از منظر رابطة کارکردهای زبانی اشخاص داستان با تیپ شخصیتی آنها نشان میدهد، که آل احمد لزوم رعایت تناسب میان این دو عنصر را نادیده گرفته و با تحمیل آگاهی و بیان و بینش سیاسی و اجتماعی خود، استقلال قهرمانان داستان را از آنها ستانده است. روشن است که بازتاب اندیشههای گوناگون هر نویسندهای در آثار داستانی او فی نفسه عیب شمرده نمیشود؛ امّا بیان صریح و کاریکاتوری عقاید فرد از زبان اشخاص داستان، در واقعنمایی و باورپذیری داستان و همچنین در شخصیتپردازی آن اخلال ایجاد میکند و داستان را به متنی حاوی تبلیغ اندیشههای او فرومیکاهد. آل احمد با نادیده گرفتن لزوم برقراری تناسب میان کارکردهای زبانی قهرمانان داستان با شخصیت آنها غیر از آنکه کاراکترهای داستان را تا حد ایدههای تشخص یافته تقلیل داده و به تبع آن در پردازش عنصر گفتوگوی داستان ناکام مانده است؛ بلکه وجه هنری و زیبایی شناختی داستان را نیز مخدوش کرده است. | ||
مراجع | ||
1- آژند، یعقوب. (1385). «جلوههای زبان عامیانه در نثر دورة مشروطه»، فصلنامة فرهنگ مردم، سال پنجم، ش 18، ص 22- 5. 2- آشوری، داریوش. (1378). دانشنامۀ سیاسی (فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی)، تهران: انتشارات مروارید، چاپ پنجم. 3- آل احمد، جلال. (1389). نون و القلم، تهران: نشر روزگار، چاپ اول. 4- ــــــــــــــ . (1390). یک چاه و دو چاله، تهران: انتشارات آدینة سبز، چاپ سوم. 5- آل احمد، شمس. (1369). از چشم برادر، قم: انتشارات کتاب سعدی، چاپ اول. 6- افکاری، جهانگیر. (1377). درک مادّیگرایی در ایران، بخارا، ش سوم، ص 344- 343. 7- باختین، میخاییل. (1390). تخیّل مکالمهای جستارهایی دربارة رمان، ترجمه رؤیا پورآذر، تهران: نشر نی، چاپ دوم. 8- بروجردی، مهرزاد. (1378). روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمة جمشید شیرازی، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ سوم. 9- بهار، شمیم. (1378). «مدیر مدرسه و نون و القلم و جلال آل احمد»، یادنامۀ جلال آل احمد به کوشش علی دهباشی، تهران: نشر شهاب ثاقب، چاپ اول، ص 281- 264. 10- پارسا، سید احمد و دیگران. (1389). «رابطة کارکرد زبانی با تیپهای شخصیّتیِ داستان فارسی شکر است»،فصلنامة تخصّصی پیک نور زبان و ادبیات فارسی، سال اول، ش اول، ص 50- 37. 11- پاینده، حسین. (1388). «رمان رئالیستی یا سند اجتماعی؟ نگاهی به مدیر مدرسۀ آل احمد»، جامعهشناسی هنر و ادبیات، سال اول، ش دوم، ص 98- 69. 12- دانشور، سیمین. (1366). «یاد جلال آل احمد در گفتوگو با سیمین دانشور»، کیهان فرهنگی، ش42، ص 11- 3. 13- ساداتینژاد، سیدمهدی. (1388). «واکنش جریان روشنفکری ایران در برابر لیبرالیسم از دهۀ چهل تا انقلاب اسلامی( با تأکید بر آل احمد، بازرگان، شریعتی)»،فصلنامۀ مطالعات انقلاب اسلامی، سال پنجم، ش17، ص 148- 119. 14-شیخرضایی، حسین. (1382).«نقد و تحلیل و گزیدة داستانهای جلال آل احمد»، تهران: نشر روزگار. 15- صدیقی، علیرضا. (1388). «بومیگرایی و تأثیر آن بر ادبیات داستانی معاصر ایران (1357-1320)»، فصلنامۀ پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش پانزدهم، ص 116- 95. 16- علیپورگسکری، بهناز. (1389). «اندیشههای جلال آل احمد در آیینۀ داستانهایش»، کتاب ماه ادبیات، ش44 (پیاپی158)، ص 38- 35. 17- فالک، جولیا اس. (1372). زبانشناسی و زبان، بررسی مفاهیم بنیادی زبانشناسی، ترجمة خسرو غلامعلی زاده،مشهد، مؤسّسة چاپ و انتشارات آستان قدسرضوی. 18- کمالی، محمد رضا. (1384). «نگاهی به اندیشة آرمانگرایی جلال آل احمد»، ماهنامة حافظ، ش18، ص54-48. 19- مدرّسی، یحیی. (1368). درآمدی بر جامعهشناسی زبان، تهران: مؤسّسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 20- ملکیان، مصطفی. (1388). «اومانیسم در ساحت انسان متجدد»، ماهنامۀ آیین، ش بیست و دو و بیست و سه، ص56-50. 21- میراحمدی، مریم. (1359). «تحلیلی تاریخی از نون و القلم آل احمد»، مجلۀ برج،ش 2، ص33-25. 22- میرسپاسی، علی. (1384). تأملی در مدرنیتۀ ایرانی، ترجمة جلال توکلیان، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ اول. 23- میرصادقی، جمال. (1382). داستان نویسهای نامآور معاصر ایران نقد و بررسی آثار سی و یک نویسنده، تهران: نشر اشاره، چاپ اول. 24- ــــــــــــــــ . (1385). عناصر داستان، تهران: انتشارات سخن، چاپ پنجم. 25- میرعابدینی، حسن. (1377). صد سال داستاننویسی ایران، جلد اول و دوم، تهران: نشر چشمه. 26- ــــــــــــــــ . (1389). در ستایش داستان مقالهها و گفتگوها، تهران: نشر چشمه، چاپ اول. 27- وکیلی، هادی. (1384). «نقد مبانی اومانیستی حقوق بشر غربی»،کتاب نقد، ش36، ص154-129. 28- هاشمی، ف م. (1388). «سوسیالیسم در مسیر تاریخ»، نشریة چیستا، ش 266 و 267، ص 85-73 . 29- یاحقی، رمضان و مجید عزیزی. (1390). «تأثیر وقایع تاریخی در سه اثر داستانی جلال آل احمد»، فصلنامۀ پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش بیست و یکم، ص179-163. 30- یونسی، ابراهیم. (1384). هنر داستان نویسی، تهران: نگاه، چاپ هشتم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,002 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,805 |