تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,638 |
تعداد مقالات | 13,319 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,876,518 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,946,626 |
درآمدی بر سبک شناسی آثار ظهیری سمرقندی | |||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 3، شماره 1، فروردین 1390، صفحه 75-92 اصل مقاله (239.13 K) | |||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||
مختار کمیلی* | |||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ولی عصر رفسنجان | |||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||
یکی از نویسندگان سده ششم هـ.ق ظهیری سمرقندی، صاحب آثار سندبادنامه و اغراض السیاسه است. سندبادنامه وی در زمره معروفترین آثار داستانی فارسی است که به نثر فنّی نگارش شده و در اسلوب پارهای از متون منثور تأثیر گذاشته است؛ از این رو بررسی سبک شناختی آن حائز اهمیّت و بایسته است. در جستار حاضر بر اساس سه مقوله: زبان، ادب و اندیشه، آثار ظهیری بررسی شده است. در بعد زبانی گفته شده است که مهمترین خصیصه زبانی آثار ظهیری، اشتمال آنها بر پارهای از واژههای مخصوص حوزه فرارود مانند گرنج، کنانه و ... است. علاوه بر این با نقل عباراتی نشان داده شده که فعل «ساختن» مثل «گرفتن» به عنوان فعلی آغازی، در آثار وی به کار رفته است. در بعد ادبی، گفته شده که تشخّص ادبی آثار ظهیری مرهون بسامد بسیار آرایههای بدیعی چون انواع جناس، ترصیع و ... است. در مقوله معنی و درون مایه، سبب تشخّص و تفرّد سندبادنامه را اشتمال آن بر حکایات مکر زنان با جهت اروتیک، دانستهایم. | |||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||
سبک شناسی؛ سبک؛ ویژگیهای سبکی؛ سند بادنامه؛ اغراض السیاسه | |||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||
مقدمه پس از آنکه نصرالله منشی، کلیله و دمنه را در سدة ششم به سبک فنّی ترجمه کرد، خیل عظیمی از نویسندگان به تقلید از اسلوب وی پرداختند؛ یکی از این مقلّدان، ظهیری سمرقندی، منشی قلج طمغاج خان، است که در حدود دو دهه پس از نگارش کلیله و دمنه، در ناحیهای نزدیک به زادگاه سبک فنّی، غزنین، به خلق آثاری همّت گماشت. از ظهیری سمرقندی تا امروز دو اثر به زیور طبع انتقادی آراسته آمده است: سندبادنامه و اغراض السیاسة. از اثر دیگر او، سمع الظهیر، که عوفی در لباب الالباب (ر.ک. عوفی:1335، 87) از آن نام برده، ظاهراً دستنوشتی برای ما به یادگار نمانده است. مشهورترین اثر ظهیری، سندبادنامه یا کتاب سندباد، در شمار مهمترین آثار نوشته شده به سبک فنّی است؛ از این رو، بررسی سبک شناختی آن، در شناخت کاملتر و دقیقتر اسلوب و طرز نثر فنّی، بایسته مینماید. اهمیّت بررسی سبک شناسانۀ آثار ظهیری در این است که اولاً این آثار از جملۀ نخستین آثاریاند که به تقلید از کلیله و دمنه، به طرز فنّی نگارش یافته است و در ثانی شیوه و اسلوب آنها را، پارهای از نویسندگان پسندیده و تقلید کردهاند. از جملة نویسندگانی که از اسلوب و سبکِ نویسندگی ظهیری سمرقندی، متأثر شده، میرزا مهدی استرآبادی، مؤلّف «درّه نادره» است. شهیدی، مصحِّح درّة نادره، در مقدمۀ خود بر این کتاب، مینویسد: «گذشته از وصاف که میرزا مهدی خان، خود به تقلید و اقتباس از وی اعتراف کرده است، از دیگر متون ادبی نیز مستقیم یا غیرمستقیم متأثر است و آنها عبارت از کلیله، سندبادنامه، مرزبان نامه، گلستان و نفثة المصدورند» (میرزا مهدی استرآبادی، 1384: یط). علاوه بر این، بررسی سبک شناختی آثار ظهیری، سیمای روشنتری از سبک و اسلوب نوشتههای فرارودی؛ بویژه مختصّات زبانی این دسته از آثار فارسی، در ذهن پژوهندگان حوزة زبان و ادب فرارودی، ترسیم میکند. در پژوهشهای سبک شناختی متون منثور فارسی تا امروز به واکاوی اسلوب ظهیری سمرقندی پرداخته نشده است؛ بهار، در کتاب سبک شناسی، هیچ اشارهای به آثار ظهیری و سبک آنها ندارد. شمیسا در سبک شناسی نثر، تنها به نقل عباراتی از سندبادنامه پرداخته و ویژگیهای سبکی این اثر و نیز اغراض السیاسة را بررسی نکرده است. خطیبی نیز در «فن نثر» به بررسی سبکی آثار ظهیری، نپرداخته است. 2- سبک و مسائل سبکی یکی از دانشهایی که امروزه در قلمرو زبان و ادبیات، چون دیگر حوزههای هنری: معماری و موسیقی و ... اهمیّت و استقلال یافته، سبک شناسی است. بهار، از پیشگامان سبک شناسی در ایران، در مقدمة «سبک شناسی»، سبک را چنین تعریف کرده است: «سبک در اصطلاحِ ادبیات عبارت است، از روش خاص ادراک و بیان افکار به وسیلۀ ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر، سبک به یک اثر ادبی وجهۀ خاص خود را از لحاظ صورت و معنی القا میکند و آن نیز به نوبۀ خویش وابسته به طرز تفکّر گوینده یا نویسنده دربارۀ حقیقت می باشد» (بهار، 1369: د). شمیسا در «کلیات سبک شناسی» مینویسد که مفهوم سبک بدیهی است؛ امّا «تعریف جامع و مانع آن دشوار است» (شمیسا، 1378: 13). وی در ادامة گفتار خود، در بی تعریفی سبک، عباراتی را از سبک شناسان نقل میکند: «یکی از کسانی که در یکی از سمینارهای سبک شناسی ... شرکت داشته است در گزارش خود میگوید: دانشمندان آن مجلس در تعریف سبک شکست خوردند و فقط توانستند بگویند که چه چیز سبک نیست، ویتاگرداف، یکی از سبک شناسان روسی، میگوید: در ادبیات کمتر اصطلاحی را میتوان یافت که از مفهوم سبک ذهنیتر و مبهم تر باشد» (همان، 15). بدین سبب سبک شناسان به جای ارائة تعریفی جامع و کامل از سبک، به توضیح سبک از دیدگاههای متفاوت پرداختهاند. گروهی سبک را «نگرش خاص» گفتهاند؛ بدین معنی که هر دید ویژهای در زبان ویژهای رخ مینماید. «کسی که جهان را تیره و تار میبیند با زبانی آن را وصف میکند که رنگ بدبینی و غبار اندوه دارد» (همان، 16). این توصیف سبک بسیاری از تعاریف سبک را در بر میگیرد، مانند این تعریف بوفن «سبک خود شخص است» (همان، 18). بعضی از سبک شناسان گفتهاند: «سبک محصول گزینش (Choice) خاصی از واژهها تعابیر و عبارات است (همان،23) و عدّهای دیگر سبک را «حاصل انحراف و خروج از هنجارهای عادی زبان» دانستهاند (همان، 32). به جز تعریف سبک، مسائل دیگری نیز در سبک شناسی مطرح است که یکی از آنها، «روش و متد بررسی سبک شناختی متون» است. شمیسا در این باره، مینویسد: «برای آنکه بتوانیم متنی را به لحاظ سبک شناسی تجزیه و تحلیل و بررسی کنیم، باید روشی داشته باشیم. یکی از سادهترین و در عین حال عملی ترین راهها این است که متن را از سه دیدگاه زبان، فکر و ادبیات مورد دقت قرار دهیم تا بدین وسیله بتوانیم به اجزای متشکلّه متن اشرافی پیدا کنیم و ساختار متن را با توجه به رابطۀ اجزا با یکدیگر دریابیم» (همان، ص153). بر بنیاد این رهنمود، در اینجا مدخلی به بررسی سبک شناسانة آثار ظهیری سمرقندی میگشاییم. 3- سبک آثار ظهیری 1-3- سبک شناسی زبانی به طور کلّی از دیرباز در بررسی و نقد یک اثر، دو جنبة صورت و معنی منظور بوده است. صورت در بررسیهای سبک شناختی، قلمرو گستردهای دارد و در سبک شناسی نثر، شامل بررسیهای واجی، واژگانی و عبارت پردازی میشود. در فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی در پیوند سبک و زبان چنین آمده است: «سبک شناسان معتقدند که این مسأله که یک نویسنده از مادة اولیة موجود که شامل دستور زبان، ساختمان بندیهای گوناگون جملهها، لغات موجود در زبان و غیره میشود، انتخابهای خاصی کرده است و سبک خاصی را به وجود آورده است، بسیار حائز اهمیّت است و مطالعة این انتخابها و نقشی که آنها میتوانند در ساختن معنی داشته باشند، کمک زیادی به تحلیل گران در دستیابی به تحلیل دقیقتری از متن میکند» (مقدادی، 1378: 319). سبک شناسی واژهای یکی از مباحث مهم در بررسیهای زبانی متون ادبی، هویّت واژههای متن است. در پیوند با آثار ظهیری سمرقندی در بادی امر چنین فرض و پیش بینی میشود که چون ظهیری آثارش را به پادشاهی ترک نژاد تقدیم کرده است، باید واژههای ترکی نسبةً زیادی در آثارش به کار برده باشد؛ امّا برخلاف این فرض، بسامد واژههای ترکی در آثار ظهیری قابل اعتنا نیست. واژههای ترکی آثار ظهیری معدودند و در مقدمۀ آثارش و در مواضعی که به مدح پادشاه ترک، مولی الترک و العجم، تاج ملوک الترک؛ یعنی ابوالمظفر قلج طمغاج خاقان بن جلال الدنیا والدین زبان گشاده است، به کار رفتهاند. این واژهها عبارتند از بلکا (سندبادنامه : 8، اغراض السیاسة: 4)، تنکا (سندبادنامه: 8، اغراض السیاسة به صورت بنکا: 4) قتلغ (سندبادنامه: 8 ، اغراض السیاسة: 4) قرلغ (اغراض: 420) به طور کلّی، آثار ظهیری سمرقندی چون آثار دیگری که در اسلوب نثر فنّی ریخته شده و مقلّد سبک کلیلهاند، سرشار از واژهها و ترکیبات تازی است؛ برای نمونه به عبارات زیر بنگرید: «نفس در فضاء واسع و صحراء شاسع و قیعان صفصف و هامون نفنف بسطت زیادت یابد» (ظهیری سمرقندی،1349: 400). «زبان سنان نصناص در دهان فصفاض به سخن آمد و عقبان خناجر در آشیان حناجر قرار گرفت (همان،406). به جز واژههای تازی و ترکی، دستهای دیگر از واژهها از خامۀ ظهیری تراویده است که بدانها واژههای فرارودی اطلاق میشود. پارهای از این واژهها، چنانکه در بخش «نمونههای متون قدیم فارسی» هر مدخل کتاب «زبان فارسی فرارودی» دیده میشود، در مناطق غیر فرارودی نیز کم و بیش کاربرد دارد و فرارودی دانستن آنها، بدین سبب است که در بیشتر آثار نویسندگان اهل فرارود از دیرباز تا امروز به کار رفتهاند یا بسامد آنها دراین آثار قابل اعتناست، باری بسامد واژههای فرارودی آثار ظهیری سمرقندی که پارهای از آنها، در اشعار شاعران هم ولایتی وی، رودکی و سوزنی، نیز آمدهاند در خور اعتناست، در اینجا، چند واژه فرارودی که در آثار ظهیری آمده است، باختصار بررسی و سپس سیاههای از این دسته از الفاظ داده میشود. بهی: این واژه که امروزه در لهجۀ بخارایی، «بیهی» تلفظ میشود (ر.ک. رجایی بخارایی، 1375: 331) و از واژههای فرارودی است (ر.ک. رواقی، 1383: 393) در این عبارتِ سندبادنامه آمده است: «پیش از آنک خزان پیری، گلنار رخسار پژمرده گرداند. انار، بهی گردد ...» (ظهیری، 1948، 156). «بهی» در شعر هم ولایتی ظهیری، رودکی سمرقندی، نیز به کار رفته است:
(رودکی،1382 : 102)
(همان) خُسر: خسر به معنیِ پدر شوهر، پدر زن از دیگر واژههای فرارودی است (ر.ک. رواقی، 1383: 161). که در اشعار و نوشتههای آن ناحیه و نواحی هم جوار آن، فرورودی یا غیر فرارودی، بکرّات آمده است. این واژه در سندبادنامه (1948: 214 و 211 ) به کار رفته و پیش از آن در شعر هم ولایتی ظهیری، رودکی، در بیت زیر، آمده بوده است:
(رودکی،1382 : 99) نخچیر: رواقی در «زبان فارسی فرارودی» دربارة نخچیر چنین مرقوم فرموده است: «اما برخی دیگر از واژههای همچون نخشیر یا نخچیر [در برابر سبع و حیوان درنده] تنها در نوشتههای فرارودی کاربرد دارد و در متنهای فارسی حوزههای دیگران ظاهراً به این معنی نیامدهاست (رواقی،1383 : چهل و پنج). وی شاهد مثالی از متون فرارودی برای این معنی نخچیر نقل نکردهاست. در سندبادنامه، این واژه درین معنی در عبارات زیر به کار رفته است: (روباه) گفت: مرا نخچیران و ددان به حکم اعتمادی به رسالت و سفارت نزدیک تو فرستادهاند و پیغامها داده ... (ص47). «مانند نخچیر و گراز در نشیب و فراز دویدن گرفت» (58). شمار واژههای فرارودی سندبادنامه و اغراض السیاسة، نسبةً بسیار است و از این رو یک عنصر زبانی سبک شناسی این آثار محسوب میشود. وجود این الفاظ در آثار ظهیری، خوانندهای را که به فرض نام و زادبوم نویسندة این آثار را نمیداند؛ امّا با زبان فرارودی و مسائل سبک شناسی آشناست، بدین نکته راهنمایی میکند که مؤلّف این آثار، باید از اهلِ ناحیة فرارود بوده باشد. فهرستی از واژههایی که رواقی در «زبان فارسی فرارودی» هویت آنها را تاجیکی (فرارودی) دانستهاند و در آثار ظهیری سمرقندی نیز آمدهاند، به قرار زیر است. ازار (زبان فارسی فرارودی: 23، سندبادنامه: 305 و 310. اغراض السیاسة: 224). پای تابه (فرا: 78 . س: 262). پای افزار: (فرا : 394. س: 168، 178. اغراض: 419) پزمان (فرا: 88 . س: 305). تاسه (فرا: تلواسه: 112س: 212) این واژه در فارسی هروی امروزی و گذشته نیز به صورت تاسه است. (آصف، 1376: 292) تگ (فرا: 107 . س: 329 و 327) خایسک (فرا: 157 . اغراض: 26) سپندان (فرا: سیزده. س: 192) . شه (داماد): فرا: 398 . اغراض: 395، 15) غازه (فرا: 399 . اغراض: 22). کلان: فرا: 307 . س: 50، 80) کاواک (فرا: 295 . س: 223). کنانه: (فرا: 319، اغراض: 173). گنده پیر (فرا: 332 . س: 157، 158، 189 و ..... . اغراض: 158) گرنج: (فرا: 329. س : 131 و 209 و 291) گشن: (فرا: 330 . س: 81 . اغراض: 302) مسکه: (فرا: 354 ، اغراض: 350) به جز واژههای فرارودی که تشخّص سبکی به آثار ظهیری سمرقندی میدهد، چند واژة دیگر در آثار وی هست که در معانی خاصی به کار رفتهاند و ظاهراً در آثار دیگر، بدین معانی نیامدهاند. این واژهها عبارتند از: ساختن: نگارندة این سطور، وقتی این عبارات سندبادنامه را میخواند: «چون حریف خریف عربده آغاز کند و دست زمستان از کمان آسمان تیر ز مهریر گشادن گیرد و آسمان از کمان قوس پنبه زدن سازد و طبیعت عالم از آب حوض، جوش زمردین ساختن گیرد» (ظهیری، 1948: 164). معنی «سازد» را با توجه به سیاق عبارت، «آغاز کند» استنباط کرد؛ امّا چون برای این واژه، این معنی در فرهنگها و لغت نامههای در دسترس ضبط نشده و خانلری نیز در کتاب «تاریخ زبان فارسی» (ر.ک. خانلری،1382 : 468) و احمدی گیوی در کتاب «دستور تاریخی فعل» (ر.ک. احمد گیوی، 1380: 1230)، در مبحث «فعلهای آغازی»، این فعل را، در شمار فعلهای آغازی نیاوردهاند. برای تأیید استنباط خود، به شواهدی دیگر نیاز داشت؛ از این رو، به جستجوی شواهد، از سر، به مطالعة کتاب پرداخت و مشاهده کرد که علاوه بر این عبارت، این فعل در عبارات زیر نیز بدین معنی به کار رفته است: «مخدّره به طریق تلطّف تعرّف احوال نمودن ساخت و از موجب تغیّر بحث [کردن] گرفت» (همان، 37). «چون باد روی به صحرا نهاد و مانند نخچیر و گراز در نشیب و فراز دویدن گرفت و چون صرصر و نکبا در سبسب و بیدا رفتن ساخت» (همان، 58). «شراب شوق در دلش زبانه زدن گرفت و مادت اصطبار به حدّ اضطرار کشیدن ساخت» (همان، 237). «بازرگان ازین سخن در حیرت و ضجرت افتاد و به دریای فکرت غوطه خوردن گرفت و خود را ملامت کردن ساخت» (همان، 302). «خود پریدن ساخت و مور از پیش دویدن گرفت» (همان، 337). «او عنان سبک و رکاب گران کرده، در میدان بیخودی جولان کردن ساخت و در صحرای مغازلت و معاشقت مبارزت نمودن گرفت» (همان، 284). چون بررسی همۀ آثار نویسنده یا شاعر به دریافت و شناخت ویژگیهای سبک شخصی آن نویسنده یا شاعر کمک میکند، نگارنده به بررسی اغراض السیاسة نیز پرداخت و مشاهده کرد که مصدر «ساختن» در معنی «آغاز کردن» در آن کتاب نیز به کار رفته است: «رعد کوس و مرکب ... غریدن گرفت و آتش برق بلارک و روهینا درفشیدن ساخت» (ظهیری، 1349: 108). «خیّاط اجل به مقراض انقراض جامۀ رحلتش بریدن گرفت. سیمرغ روحش از نشمین قفص قالب، قصد و فکر بالا کردن ساخت» (همان، 116). فعلِ آغازی «ساختن» تا آنجا که نگارنده میداند، در داستانهای بیدپای که نویسندۀ آن، محمّدبن عبدالله البخاری، نیز فرارودی است، چهار بار به کار رفته است؛ امّا جایگاه آن در بافت عبارات این کتاب با جایگاه آن در بافت عبارات آثار ظهیری سمرقندی متفاوت است، بدین صورت که این فعل در داستانهای بیدپای، مطابق با معنی آن، در آغاز جمله آمده است نه در پایان آن: «چون به نزدیک شهر آمد، جامه بگردانید و به زی کسی برآمد که خبرجوی باشد و ساخت با داناآن و بزرگان آشنایی کردن» (محمدبن عبدالله البخاری، 1369: 42). «بس روزگاری بر نیامد که فربه شد و بطرش بجنبید. ساخت کشیدن و خرامیدن و ... و خروش کردن» (همان، 73) نیز ر ک: 188، 204 میل کردن از .... : فعل مرکب میل کردن در متون فارسی غالباً با حروف اضافة «به» به کار میرود، چنانکه در آثار ظهیری سمرقندی نیز چنین کاربردی دارد. مثلاً: «چون دل از اندیشۀ آخرت خالی ماند، به وبال دنیا میل کند» (ظهیری: 1349: 186) امّا کاربرد این مصدر با حرفِ اضافة «از» در معنی «عدول کردن» ظاهراً کمتر دیده شده است. ظهیری این فعل را سه بار در اغراض السیاسة در عبارات زیر به کار برده که به سبب تشخّص و برجستگی آن از ویژگیهای زبانی این اثر به شمار تواند آمد: «چندانکه او را نصیحت کردم، البته نشنید و از اصرار و انکار میل نکرد» (ص 99). «هر که از جادۀ این مثال عدول نماید و از سمت شارع این فرمان میل کند...» (ص 242). «پس هر صاحب دولت که از سمت و صوب این طریق و مذاهب میل کند و شرایط ارتسام اوامر الهی و .... فروگذارد» (284). ظاهراً ظهیری این کاربرد را از زبان تازی و از مصدر رغبت ـ که اسم فاعل آن (راغب) همراه با مایل در این عبارت سندبادنامه: مایل تر و راغب تر (ص 231) دیده میشود ـ گرته برداری کرده است. در زبان عربی مصدر رغبت با حرف جر «الی» و «فی» معنی میل کردن دارد؛ امّا چون با حرف جر «عن» همراه شود، معنایی متضاد مییابد. راغب اصفهانی ذیلِ مادة «رغب» معانی زیر را ضبط کرده است: فاذا قیلَ رَغِبَ فیهِ و اِلَیه یقتَضی الحِرْصَ علیه ... و اذا قیلَ رَغِبَ عَنه اقتَضَی صَرْفَ الرَّغبِه عنه والزهد فیه نحوُ قوله تعالی: «و من یَرْغَبُ عن مِلّة ابراهیم ... (راغب اصفهانی، 1392: 204). این گرته برداری ظهیری، نشان میدهد که وی چقدر با زبان عربی مأنوس بوده است. علاوه بر اینها، کاربردِ واژة «چهارخانه» در معنی «رباعی» در اغراض السیاسة (صص 299 و 38 ) از دیگر اختصاصات زبانی این اثر به حساب میآید. همچنین است واژة «سبزگار» که درین عبارت سندبادنامه به کار رفته است: قبای معلم سبزگار روزگار دوخت و به خیّاط و مقراض محتاج نگشت» (ص2) و در اغراض السیاسة ص 240 نیز آمده است. دهخدا در لغتنامه ذیل مدخل «سبزگار» این واژه را به معنیِ «به رنگ سبز»، «سبزناک» ضبط کرده و همین جملة سندبادنامه را شاهد معنی آورده است؛ اما ذیل مدخل «مُعلم» که باز همین عبارت سندبادنامه، شاهد معنی آورده شده در برابر واژة «سبزگار» واژة «کذا» که نشان از شک و تردید دارد، گذاشته است. ظاهراً این واژه نیز از واژههای مخصوصِ فرارود و نواحی همسایۀ آن بوده است، چه علاوه بر آثار ظهیری در لمعة السراج لحضرة التاج و در دیوان ازرقی هروی نیز به کار رفته است. اسلوب عبارت پردازی به طور کلّی، اسلوب و شیوة نثر نویسی ظهیری سمرقندی، همان طرز و سبک نصرالله منشی است و به همین سبب پارهای از نویسندگان دورههای بعد، هنگام اشاره به اسلوب کلیله و دمنه، نام سندبادنامه را در پی کلیله و دمنه و هم ردیف آن آوردهاند. شیوة ظهیری همة خصوصیات و ویژگیهای اسلوب فنّی را، اندک و بسیار، دارد. بعضی از این ویژگیها عبارتند از: انباشتگی عبارات از الفاظ و ترکیبات تازی که سعدالدین وراوینی از آن به «الفاظ تازی در پارسی به حسن ترکیب و توصیف استعمال کرده» (وراوینی، 1367: 5) تعبیر نموده است. استشهاد به آیات قرآن و ابیات و امثال عربی و فارسی- ظهیری در سندبادنامه 336 بیت عربی (بدون احتساب 9 بیت که دوبار نقل شدهاند» و 304 بیت فارسی و در اغراض السیاسة 503 بیت عربی و 384 بیت فارسی نقل کرده است. افزونی تعداد ابیات تازی بر ابیات فارسی در هر دو اثر، نشانة توغّل ظهیری در عربیّت است. گزینش این ابیات از دیوانهای شعر تازی و فارسی، گویای انس وی با ادب و به منصّة ظهور نشستن این گفتة او در مقدّمة سندبادنامه است که «و آن غرایب کلم و عجایب حکم ... به امثال و اشعار و اخبار و آثار آراسته کردم» (ص26). ظهیری در نگارش آثار خود، بسیاری از ویژگیهای کلیله و دمنه را تقلید کرده است؛ پارهای از این ویژگیها عبارتند از: الف ـ حذف شناسه از فعل معطوف به قرینۀ فعل معطوف علیه: «به دیده گرد دامن او برفتم و به زبان معذرت گفت» (سندبادنامه، 23 نیز رک: 107، 214، 251، 62 ). «درین کلمه بودند که جماعتی با چوبها در رسیدند و گرگ را در [میان] آورد و دست بردی بلیغ و تعریکی بر کمال نمود»1 (اغراض السیاسة، 70 نیز رک: 259، 258، 189 و ...). ب ـ استعمال مضارع اخباری به جای التزامی: «باید که پیوسته میآیی و مرادات مینمایی» (سندبادنامه: 110). ج ـ استعمال «ازین» برای بیان نوع در جلو صفت و افزودن یای نکره بعد از موصوف؛ این کاربرد چون دیگر ویژگیهای زبانی آثار ظهیری، در دیگر متون قدیم فارسی، کم و بیش دیده میشود، بسامد بسیار آن در آثار ظهیری باعث آمده که در زمرة ویژگیهای سبکی معدود شود: ازین لاغر میانی، فربه سرینی (237)، ازین پهن بری، باریک ساقی و ... (200) و ... د ـ کاربرد افعالِ: «حاصل کرده بُوَد»، «اعتیاد یافته بُوَد»، «خوار کرده بُوَد» و ...: خانلری در کتاب «تاریخ زبان فارسی» مینویسد: «دو صورتِ «بُوَم ... بَوَند» و «باشم ... باشند چنانکه دیدیم برای مضارع وجه اخباری و وجه التزامی هر دو به کار میرود. امّا هر یک از این دو صورت هر گاه با صفت مفعولی فعلی دیگر ترکیب شود؛ یعنی معین فعل قرار گیرد، بر زمان ماضی از وجه التزامی دلالت میکند و غالباً در فراکرد پیرو از جملۀ مرکب قرار میگیرد» (خانلری، 1382 : 317). وی سپس ضمن بیان اینکه این افعال در چه مواردی به کار میروند، شواهد متعددی از آثار متقدّمان نقل میکند. در شواهد استاد حتی یک مورد هم از کابرد صیغة «صفت مفعولی + بُوَم، ... بوند» دیده نمیشود. عبارات زیر که از اغراض السیاسه نقل میشود، شواهدی برای کاربرد نادر صیغة «صفت مفعولی + بُوَد» در آثار متقدّمان است؛ کاربرد این ساخت، در قیاس با زبان معیار امروزی خروج از نرم و هنجار و بنابراین ویژگی سبکی است: «هر که به کاری اعتیاد یافته بُوَد و ارتیاض پذیرفته ... در هر یکی از طبقات مردمان به همان چشم نظر کند» (اغراض، 136). «امّا خردمند به حکم استعمال عادات محمود ... استکمال نفس حاصل کرده بُوَد...» (همان). «ندانی هر که کشته را خوار کند. کشنده را خوار کرده بُوَد» (همان، 280). خلاصة سخن اینکه اسلوب ظهیری، چون سبک کلیله و دمنه مورد پسند پارهای از نویسندگان شد و آنها به ستایش این اسلوب زبان گشادند. سعدالدین وراوینی که خود از کبار نویسندگان نثر فنّی فارسی است، دربارة سبک سندبادنامه، نقد و داوری دوگانهای دارد؛ وی اسلوب عبارت پردازی ظهیری و بعضی نویسندگان نثر فنّی را با صفتهایی چون «سیاقت مهذّب و عبارت مستعذب» میستاید؛ امّا در بعد اندیشگی و محتوایی ـ که در این نوشتار بدان پرداخته خواهد شد ـ سبکِ سندبادنامه را نمیپسندد. سعدالدین وراوینی در تمجید از اسلوب نثرنویسی ظهیری مینویسد: بعضی از آن کتب اسمار و حکایات یافتم، به سیاقت مهذّب و عبارت مستعذب آراسته، الفاظ تازی در پارسی به حسن ترکیب و ترصیف استعمال کرده ... . چون کلیله که اکلیلست فرق مفاخران براعت را به غرر لآلی و درر متلالی مرصّع و سندبادنامه که باد قبولش نامیۀ رغبات را در طباع تحریک داده است ... (وراوینی، 1367، 5). صاحب فرائدالسلوک نیز اسلوبِ نثرنویسی ظهیری را پسندیده و به پیروی خود از این شیوه، اشاره میکند: «و اقتدا کنم به صاحب کلیله و سندباد و غیر آن کی افاضل ساختهاند و بر آن طریق کی ایشان رفتهاند بروم و از آن منوال کی ایشان بافتهاند ببافم» (ص 71). در برابر این ستایشگران اسلوب ظهیری، بعضی از معاصران ما در نقدِ سبک ظهیری، زبان به دشنام گشادهاند. یکی از این افراد، ابراهیم پورداود است که راجع به سبکِ سندبادنامه چنین داوری میکند: «حدود سال 600 هجری محمدبن علی ... سمرقندی آن فارسی ساده زمان سامانی را نپسندیده آن را به فارسی سراپا ساختگی خود در آورده است. اگر سندبادنامه با آن فارسی روزگار سامانی به ما رسیده بود. شاید کتابی بود دلپذیر مانند تاریخ بلعمی ... و این هزار بار بهتر بود از ترجمۀ عهد ملوک خانیه، اگر آن کتاب گلزاری بود، در زمان خانیه مبدّل به سنگلاخ یا ریگزار حجاز شده است» (پورداود، 1380: سیزده). کزّازی نیز نظری مشابه عقیدة پورداود دارد. وی معتقد است که انشای ظهیری و امثال او نثر فارسی را دچار کژی و کوری کرده است: «اما ای کاش این عروس، هرگز بدان سان که ظهیری سمرقندی و همشیوگان او میخواستهاند و میپسندیدهاند، آراسته نمیشد و نثر بی پیرایه و برین فناروزی ... به نثر برساخته و رنگ باختۀ ظهیری .... . دیگرگون نمیآمد. با این نویسندگان و نوشتههای خام و نافرجام آنان است که نثر پارسی به کژی و کوری و تباهی و بیراهی دچار میآید» (کزّازی، 1384 : 164). با این همه، نباید پنداشت که نصرالله منشی یا ظهیری و ... در فارسی نویسی متعادل و زیبا درمانده بودهاند که برعکس، آنها در نوشتن فارسی متعادل و زیبا دستی چیره داشتهاند؛ امّا دریغا که جبر زمانه و پسندِ پادشاهان ترک که در نزدیکی به خلیفه و عرب دوستی با هم مسابقه گذاشته بودند، این نویسندگان را که از قبل چنین امرایی ارتزاق میکردهاند، به چنین سیاقتی ره مینموده است. عبارات زیر که برای نمونه، از اغراض السیاسة نقل میشود، سندی معتبر برای توانایی و چیرگی صاحب آن در نگارش فارسی متعادل و زیبا، محسوب میشود: «تاج زر بر فرق نرگس نهاد و دهان غنچه بر سفچه کرد، طرّة سنبل بمالید، زلف بنفشه شانه زد، حلّه سبز در سر سرو افکند، پنجه دست چنار بگشاد، چشم عبهر از خواب بیدار کرد، پیکان گل آب داد. خنجر بید افشان کرد و ردای نیلگون در نیلوفر پوشید [متن: خنجر بید افشان بر ردای نیلگون در نیلوفر پوشید]. غازه در چهرۀ ارغوان مالید. زبان بلبل این ابیات پر معانی انشاد کرد» (22). عباراتی از این دست در سنجش با عباراتی از لونِ: «ای سباق غایات مکارم و صاحب آیات نهایات محامد در مکارم حلبۀ نجلاء و در محامد غلوۀ فیحاءتر است» (ظهیری سمرقندی، 1349: 323). که در آثار ظهیری چون دیگر آثار سبک فنّی، بسامد بسیاری دارد، به عقیدة ریفاتر (Riffater)، خروج از نرم و هنجار و ویژگی سبکی است. چنانکه در بخش سبک و مسائل سبکی این نوشتار گفته شد، یکی از توصیفات سبک، انحراف و خروج از نرم و هنجار است. دربارة اینکه انحراف و خروج از چه یا نسبت به چه چیزی، انحراف است، آرای سبک شناسان متفاوت است. کسانی چون شارل بالی و ... انحراف را از دستور زبان رسمی و زبان عادی مردم (زبان معیار) اندازه میگیرند ... امّا ریفاتر، ساختگرای معروف، میگوید: «نباید به معیارهای خارج از متن متوسّل شویم؛ بلکه باید معیار را از درون خود متن استخراج کرد. معیار به نظر او بافت خود متن است و هر چه با این بافت ناهمخوان باشد و از روال آن عدول و خروج داشته باشد، پدیده و مختصّه سبکی است» (شمیسا، 1378: 63). 2-3- ویژگیهای ادبی ظهیری سندبادنامه را به قصد تهذیب و آرایش سندبادنامة فناروزی که امروزه از آن نشانی در دست نیست و به زبانی ساده و عاری از زیورهای ادبی بوده، نوشته است، چنانکه خود میگوید: خواجه عمید ابوالفوارس فناروزی رنج برگرفت ... و این کتاب را به عبارت دری پرداخت؛ لکن عبارت عظیم نازل بود و از تزیّن و تحلّی عاری و عاطل (ص25) بنابراین وفور آرایههای ادبی (بدیعی و بیانی) را در این کتاب باید چشم داشت. امّا اغراض السیاسة را بدون اینکه خواسته باشد، متنی ساده و بی پیرایه را مهذّب سازد، انشا کرده است؛ با وجود این، هر دو اثر از حیث اشتمال بر زیورهای کلامی شباهت فراوانی به هم دارند. علاوه بر این، موضوع و نوع ادبی متفاوت این آثار که یکی از نوع ادب داستانی است و دیگری از نوع ادب منثور تعلیمی، در سبک و سیاق این دو اثر، تفاوت چندان چشمگیری ایجاد نکرده است و این مؤیّد این فرضیه است که میگوید: «آثار مختلف یک نویسنده در انواع مختلف ادبی بیشتر به هم شباهت دارد تا دو اثر از یک نوع که دو نویسندۀ همزمان آن را نوشته باشند (میرصادقی، 1385: 150). باری، آثار ظهیری سمرقندی هر دو ادبیّت دارند و ویژگیهای آثار ادبی در آنها بوفور دیده میشود. آراسته شدن چهرۀ سخن به آرایههای گونهگون ادبی (بدیعی و بیانی) باعث شده که نثر ساده فناروزی به نثری فنّی دیگرگون شود. ظهیری دربارة آرایههایی که در آراستن سخن خود به کار بسته و فقدان آنها را در نثر فناروزی باعث سادگی و نازل بودن آن دانسته است، چنین مینویسد: «این ابکار افکار را حلیهای ساز ... دیباچۀ او را به ترصیع و تجنیس و تشاکل و توازن و اضداد و انداد مطرّز و موشح کن» (ظهیری، 1984 : 23). وی در نگارش اغراض السیاسة نیز همین روش را مد نظر داشته و به کار بسته است: «دواج او را به ترصیع و تجنیس و اضداد و انداد موشّح و منقّش کن» (ظهیری سمرقندی، 1349 : 15). این عبارات نشان میدهد که ظهیری و نویسندگان دیگر نثر فنّی، آرایههای ادبی را از عناصر اصلیای که سبک ادبی میآفرینند یا به اثری ادبیّت میبخشند، میدانستهاند. ظهیری در مشاطگی عروس آثار خود به مفاد عبارات بالا، جامۀ عمل پوشیده و عبارات خود را مشحون از انواع صناعات ادبی کرده است. در عبارات زیرکه مشتی از خروار عبارات اوست، پارهای از آرایهها که سخن را لبریز از موسیقی لفظی و معنوی کرده، نشان داده شدهاند: آرایههای لفظی: 1-انواع جناس: جناس لفظ: «و سرمۀ سهر تا به وقت سحر در بصر کشی» (سندبادنامه، 87). «مدتی درین زرع و ضرع تفکّه و تنزّه نمودی» (همان، 170). نیز ر.ک: (س: 4، 161، 211، 170، 314 و ...). جناس ناقص (مُحرَّف): «تا پادشاه فرزندی کی درّ صدف لطف و شُرَف قصر شرف شاه است ... .» (س : 235) و (اغراض : 21، 59، 67، س: 98، 117، 141، 229، 235، 51 و ...) جناس زائد: که بعضی علمای بدیع بدان جناس مطرَّف میگویند (ر.ک: همایی، 1378 :51، 55 و شمس العلمای گرگانی، 1377: 205،208). دراین جستار تعریف همایی منظور است؛ یعنی زیادتی حرفی درآغاز، وسط یا پایان یکی از کلمات متجانس (ر.ک: همایی، 51). «دستان سام که داستان نام اوبر صحایف مسطور است» (اغراض،55). «حلیه آسمان حلی دواج قدر اوست» (اغراض،3). جناس تام: «این درّ یتیم چون از مادر یتیم ماند» (س: 69). جناس اشتقاق: «قاصدان دولت از مملکت او طعمه مقاصد سازند» (س:34). جناس مطرّف: (اختلاف در حرف آخر یکی از ارکان): «جود جان افزای تو ماه بخش و جاه جان بخش تو عمر افزا» (اغراض:10). 2- موازنه و ترصیع: این دو آرایۀ لفظی پر بسامد نیز در موسیقایی کردن پارهای از عبارات آثار ظهیری نقش مهمی ایفا میکنند. در عبارتِ: «هر لفظی بحری زاخر هر حرفی درّی زاهر» (اغراض، 14)، دو قرینه به آرایة ترصیع آراسته آمدهاند و مانند دو مصرع یک بیت وزن کامل عروضی دارند. نمونههایی دیگر از صنعت موازنه و ترصیع را در عبارات زیر مشاهده میفرمایید: «دولت او معمور به سداد و حضرت او مشهور به رشاد» (س: 85). «هر قولی که به فعل نیانجامد، غمامی بود جهام و حسامی بود کهام» (س: 62). 3- تضمین المزدوج: تضمین المزدوج نیز از آرایههای پر بسامدی است که در اکثر سطور آثار ظهیری دیده میشود و ویژگی سبکی محسوب میشود: «هر روز از رقبۀ صباح تا رکبه رواح و از خروج ظلام تا دخول شام بر مسند مظالم نشستی» (س: 36). «یعنی اگر رعایا و زیردستان، در صباح رأفت صبوح عاطفت و در مسای شفقت غبوق مسرّت چشانند، مسا و صباح ایشان به صبوح ابتهاج و غبوق ارتیاح مدام و مستدام ماند» (اغراض، 156). 4- سجع: «منوچهر، پادشاهی که غمام فیض حکمت بر ریاض همّت او بارنده بود و شعاع خرشید سعادت بر گلزار سیادت او تابنده» (اغراض،31). «مشک از زلف او میریخت وآفتای در دامن جمالش میآویخت» (س،90). 5- واج آرایی: واج آرایی، یکی دیگر از زیورهای ادبی است که منشی قلج طمغاج خان در آراستن سخنش، بعمد، از آن بهرهها برده است. گرچه مزیّن ساختن سخن با خوشههای صوتی، پیش از ظهیری، در آثار ادب فارسی. کم و بیش دیده میشود، در آثار ظهیری به سبب بسامد بسیارش در شمار خصیصههای سبکی است. در عبارات زیر نغمة بی درنگِ واجهای گ و ک که در نوشتار و گفتار به هم میمانند، گوش خواننده را سرشار از موسیقی میکند: «گردون گردن کش از بیم گرز گردن شکن چون کشف سر در کتف کشیده» (اغراض، 59) «و شمشیر آسمان سان مجره نشان او گردن شکن گردن کشان گنبد پیروزه گون» (همان، 35). در عبارات زیر نمونههای دیگری از کاربرد این آرایه را ملاحظه میفرمایید: «چشم اکمه نرگس بی بصر نماند و زبان اخرس سوسن سخن گوی گردد» (س: 17). «غبار سنابک اسبان در هواء هیجا هوا گرفت» (اغراض، 406). آرایه های معنوی: 1- تضاد (اضداد): «نفس سرد برآورد و اشک گرم از دیده فروریخت» (س: 189). «غبار عزل بر... ننشیند و اوج رفعت او حضیض کساد نبیند» (اغراض،13). نیز ر.ک: س:184، 327، 236، 237و... 2- غلوّ: ظاهراً ظهیری ازین آرایه به اغراق در صفت (اغراض: 19) تعبیر کرده است و آن را در عبارات زیر به کار برده است: «چنانکه اگر خواهد امر او زمین را در حرکت آرد و نهی او زمان را از حرکت باز دارد» (س: 11). «آنکه نگین او (سنجربن ملک شاه) رازق اشباح و شمشیر او قابض ارواح بود» (اغراض، 405). نیز رک: س: 12. اغراض: 6، 8، 5 3- مراعات نظیر (تناسب): «زورق اقبال پادشاهی جر به بادبان تیروحلّه سنان و لنگر شمشیر از لجّة دریای بی مرادی به ساحل نجات عبره نکرده است» (اغراض،74). «گنده پیر چون رمز عشق را تفسیر برخواند و محکم و متشابه هجران را تأویل بشناخت» (س:189). 4- تلمیح: «از پاره مدر وسیلت نصرت و ظفر داوود ساختی» (س:245). «ای قادری که به واسطت لعاب عنکبوتْ مبارزان عرب را دست طلب بر بستی» (س:143). 5- ایهام تناسب: «تا چون حریف خریف عربده آغاز کند ودست زمستان از کمان آسمان تیر زمهریر گشادن گیرد» (س:164). 6- لف و نشر: «ابا واردات ایشان را لایق محو و اثبات نباید پنداشت» (س:112). «ای خداوندی که لطف و عنف تو تیزی ونرمی از آب و آتش بر بوده است» (اغراض،208). آرایههای بیانی آرایههای بیانی نیز بسامد بسیاری در آثار ظهیری دارند. وی علاقة وافری به ساختن صفات مرکّب تشبیهی دارد. ساختار این گونه تشبیهات که پیاپی در جمله میآیند و گاه تعداد آنها به 25 میرسد، ترکیب مشبّهٌ به + مشبّه است، مشبّه غالباً در این صفات جزیی یا عضوی از حیوان یا انسان است و نام حیوان پیش از این نوع صفات، آورده شده است: گاه پیش از این صفات، لفظِ «ازین» آورده میشود، مثلاً، در وصف پیل وحشی میگوید: ازین سبک گامی ... رعد آوازی، برق تازی، ... (س : 56). نمونههای دیگر: «کنیزکی را دید با جمال، زیبا جمال، عنبرموی، خورشید دیدار، کبک رفتار، کش خرام، سیم اندام» (س: 138). «... باد حرکت، آتش سرعت، کوه پیکر، سحاب منظر، شهاب مخبر، آهن ناخن، پلارک دندان، ببرخوی، ابرنهاد، کوه بنیاد، صاعقه هیبت، آتش هیأت» (س: 56-57). نیز رک: س: 114، 102، 200، 138، 206، 212، 236، 251 و ... اغراض السیاسه: 419، 409، 405 . این ترکیبات مرکّب پیاپی نقش مهمّی در توصیف و تصویر همه جانبة یک شیء و پدیده دارد و وقتی در توصیف معشوق آمده باشند، بیان کنندة این است که مؤلّف به مثابت خالق سبک و مردم روزگارش چه گونه مرد یا زنی را در نهایت زیبایی و حُسن میدیدهاند. استعاره: «هیچ مشّاطه این عروس را نیاراسته بود» (س: 25). «پای خیانت بر چهرة صون و دیانت ننهد» (س: 70). انواع تشبیه: «هر ساعتی حور غالیه بر رویش میکشید» (س: 181). «نقّاش چابک دست صبا بر کارشد و نقش بند قضا به قلم تقدیر، چهرة عرایس اشجار برگشاد» (اغراض،22). ضرب المثل و کنایه: ظهیری برای بیشتر آراستن عبارات خود، گاه از کنایات و امثال استفاده میکند. از جملة این امثال، «سیه سار پیه نگیرد» است که در اغراض السیاسة (ص 74 و 100) آمده و پیش از وی، سنایی آن را در بیت زیر آورده بوده است:
(نقل از لغت نامه ذیلِ سیه سار) ظاهراً این مثل از امثال فرورودی بوده است، بدین دلیل که ظهیری برعکس امثال دیگر آثار خود، تنها متعرّض مفهوم این مثل میشود؛ گویی که در نواحی فرارود، این مثل شایع و آشنا نبوده است. ظهیری در اغراض السیاسة، هر بار پس از نقل این مثل، معنی آن را این گونه برای خواننده روش میکند: «یعنی بد اصل و بدنژاد و حرامزاده را نیکویی نسازد». ظاهراً در زمان ظهیری، تفاوتهای زبانی و فرهنگی، بین اهلِ فرارود که ظهیری سمرقندی از آنجاست، با اهل فرورود که سنایی غزنوی از آن خطّه است، وجود داشته است، چه علاوه بر این مثل که ظهیری مفهوم آن را توضیح میدهد، وی هنگامِ نقل رباعیی از سنایی (ر.ک. سنایی، 1362 : 1065) لفظِ «پارسیان» را به اهلِ غزنه اطلاق کرده است گویی که اهلِ سمرقند، پارسیان نیستند: پس جماعتی (منظور جماعت نسوان است) را که اوصاف ذوات ایشان از حضرت نبوی برین جملت باشد تجنّب وتخدّر از آن اصوب والیق بود، چنانکه پارسیان گفتهاند:
(اغراض، 261) وی بار دیگر نیز قبل از نقل مثلی این واژه را به کار برده است: «و پارسیان گفتهاند: آهن به آهن بُرند و سنگ به سنگ شکنند» (همان، 39) به جز این مثل، امثال دیگری نیز در آثار ظهیری دیده میشوند که ظاهراً در متون دیگر کمتر آمده اند و بنابراین میتوانند تشخّص سبکی داشته باشند؛ امثال زیر از این دستهاند: «انگور شغال خورد و پنبه روباه» (س:80 ). «قبس و ذباله از چراغ افتادن» (اغراض، 351). «چراغ از شمع کسی افروختن» (س : 298). «دستارچه از روی طبق برداشته شدن» (س: 92 و 9). به جز آرایههای ادبی، توصیفهای شاعرانه نیز باعث شدهاند که آثار ظهیری، سبک ادبی بیابند. ظهیری، به مناسبتهایی، توسن قلم را رها میکند تا در مرغزارهای وصف، جولان کنند. وی در توصیفِ بستان میگوید: «بستانی دید منوّر به انوار ریاحین و منقّش به ازهار الوان، از روایح چون کلبۀ عطّار و از اصناف رنگها چون ارتنگ مانی پر نگار و عقل در وصف او میگفت: ...» (اغراض، 231). نیز رک: اغراض: 175 3-3- بُعد اندیشگی سبک آثار ظهیری سمرقندی در کنار عناصر زبانی و ادبی، عنصر اندیشگی نیز میتواند به اثر ادبی، ویژگی سبکی ارزانی دارد. ظهیری در مقدمة سندبادنامه همان گونه که راجع به ویژگیهای ادبی این اثر که آراستگی آن به صناعاتی چون ترصیع و جناس و ... است، اشاراتی دارد، در باب مفهوم و درون مایة غالب این اثر نیز اشاراتی کرده است. وی سندبادنامه را «مدّخر خزانۀ خرد» (ص 22) و «غرایب کلم و عجایب حکم کی تأسیس قواعد ریاست و تأکید مبانی سیاست است، متضمن مصالح دین و دولت و متکفل مناجح ملک و ملکت» (س: 24) توصیف کرده است. ظاهراً خوانندۀ امروزی سندبادنامه و شاید هم خوانندگان روزگاران پیشین، پس از پایان بردن کتاب با نظر ظهیری در باب تم و مضمون کتاب، همداستان نیستند و نبوده اند و این کتاب را مستقیماً نه کتاب سیاست و ریاست و متکفّل مناجح ملک و ملکت که کتاب مکر زنان بدانند؛ چنانکه از دیرباز پارهای از نویسندگان این اثر را بدین اسم موسوم کردهاند. عوفی که از لحاظ تاریخی به عصر زندگی ظهیری نزدیک است، در جوامع الحکایات سندبادنامه را چنین معرفی میکند: «حکایات مکرهای زنان بسیارست و لطایف غدرهای ایشان بی شمار و کتاب سندباد که از مشاهیر کتب است تمامت آن مشتمل است بر مکرهای زنان» (عوفی: 1386، 751). سعدالدین وراوینی از دو زاویة صورت و معنی در باب سبک سندبادنامه قضاوت کرده است. وی صورت و اسلوب این اثر را چون اسلوب کلیله و دمنه، مهذّب و آراسته دیده و از این رو به سیاقت آن رفته؛ امّا از جنبة معنی و محتوی، آن را نپسندیده و با داوریِ «عندی لا طائل تحته» (وراوینی، 1367: 5 ) مهر بی فایدگی را بر پیشانی آن زده است. واقعیّت آن است که خوار داشت زنان و انتساب نیرنگ بدانان در متون فارسی، کم و بیش، دیده میشود اما سازة سبکی این آثار نیست، چون در سنجش با آموزههای کلّی اثر، بسامد قابل اعتنایی ندارد، در حالی که این مضمون در کتاب سندباد بسامد بسیار دارد و از این رو، عنصر سبکی است. به جز بسامد بسیار حکایات ضد زن در سندبادنامه، تفاوت دیگر این اثر با آثاری که حاوی داستانهای مکر زنانند، آن است که در متون دیگر، مکر زنان با حکایات مستهجن نشان داده نشدهاند یا بسامد این گونه حکایات در قیاس با حکایات کل کتاب، اندک است؛ مثلاً، در مرزبان نامه که مؤلّف آن رأی به بی ارزشی سندبادنامه از حیث اندیشه داده است تنها دو حکایت از لونِ حکایات مستهجن سندبادنامه هست (حکایات صفحات 292 و 461) امّا در سندبادنامه بسامد این دسته از حکایات بیش از هر اثر داستانی فارسی است و حق آن است که گفته شود، ظهیری در بیان موضوع و عنصر اندیشگی غالب بر اثر خود، دچار سوء تعبیر غرضی (Intentional fallacy) شده است. سوء تعبیر غرضی که اصطلاح مشترک حوزههای سبک شناسی و نقد ادبی است، چنین تعریف شده است: اصطلاحی در نقد ادبی است. این اصطلاح را اول بار و. کی. ویمسات و مونروسی. بردزلی در مقالۀ سوء تعبیر غرضی (1946) مطرح کردند. به موجب تعریف ویمسات و بردزلی، خواه نویسنده یا شاعر غرض خود را از آفریدن اثر خاصی تصریح کرده باشد و خواه آن را به طریقی به خواننده القا کرده باشد، در هر حال غرض او ربطی به اثر ندارد؛ زیرا معنا و ارزش هر اثری در متن آن، یعنی در خود اثر نهفته است و این مخلوق به تنهایی اثری کامل و مستقل است (داد، 1375، 176). داستانهای مستهجن سندبادنامه؛ بخصوص برای خوانندگان اخلاقی البته خروج از هنجار و نرم فکری محسوب میشود که خود توصیفی از سبک است. برتلس راجع به سندبادنامه و موضوع و محتوای آن چنین نظر میدهد: «بیشترین بخش داستانها در پیروی از موضوع، دربارة مکر زن است که در خاور زمین اسلامی در دوران فئودالی موضوع مورد علاقه بوده است. بسیاری از این داستانها بیاندازه و بیشتر از مرز گمان، بیشرمانه و وقیحانه هستند» (برتلس، 1386 : 681). دربارۀ علل خلق چنین آثاری یا تهذیب آنها از دیدگاههای مختلف و از جمله مؤلّف، ممدوح و محیط میتوان موضوع را بر رسید. یکی از آنها روانشناسی مؤلّف؛ یعنی ظهیری سمرقندی آفرینندۀ سبک است. دربارة ظهیری و روحیات و عقاید وی چون دیگر شاعران و نویسندگان پیشین، اطّلاعات چندانی در دست نیست. با توجه به روحیّات و عقاید وی در آثارش میتوان گفت که وی به زن، موسیقی و باده بیعلاقه نبوده است. اشتیاق وی به مسائل جنسی از کتاب سندبادنامه؛ بخصوص در داستان مرد گرماوه بان، در هنگام وصفِ اندام شرم مردانه و به دراز کشاندن سخن آشکارست. علاقة وی به موسیقی از کاربرد انواع آرایههای لفظی در آثارش با بسامد بسیار معلوم میشود. اگر سبک را به گفتة بوفون خود شخص بدانیم، باده دوستی وی از انتخاب موضوع کشف شراب و اطلاق لفظ شاه دارو به شراب در داستان جمشید بی اشاره به حرمت شراب در آیین اسلام، و نقلِ ابیاتی در ستایش نوشیدن به اعتدال شراب (اغراض: 26) و این عبارت: اقل مناقب او (شراب) آن است که حالت هموم و غموم را به حبور و سرور بدل کند (همان، 379) استنباط میگردد. علاوه بر روحیّات مهذّب کتاب، ظهیری سمرقندی، ذوق و ذائقة ممدوح نیز در این که ظهیری چنین کتابی را برای مشاطگی و داد سخن دادن برگزیده، بیتأثیر نبوده است. آریانپور راجع به نقش هنرپروران در آفرینشهای هنری در بخش سبک شناسی دینامیک کتابِ «جامعه شناسی هنر» چنین مینویسد: «بی تردید، هنرمندی که در خدمت هنرپروری به سر می برد، به خواست او هنر میآفریند. هنرپرور به طور مستقیم و غیرمستقیم چگونگی محتوی وحتی صورت اثر او را تعیین میکند. هنرمندی که میخواهد موافق دیدگاه بزرگان جامعه به جهان بنگرد، ناچار است مانند آنان بیندیشد و مانند آنان اندیشه خود را بیان کند .... به قول عنصرالمعالی بر او «واجب بود که از طبع ممدوح آگاه باشد که او را چه خوش آید که تا تو آن نگویی که او خواهد، او ترا آن ندهد که ترا باید» (آریان پور، 1388، 196). دربارة نقش ممدوح ظهیری دراینکه ظهیری سندبادنامۀ سادۀ فناروزی را برای تهذیب و آرایش برگزیده بوده است نه کتاب دیگری را، سخن استوار و مدلّل و محقّقانهای نمیتوان گفت؛ زیرا نه تنها نمیدانیم ممدوح ظهیری از چه خوشش میآمده و طبع و علایق وی چه بوده است؛ بلکه به طور کلی از شرح حال وی نیز اطّلاع در خور و بایستهای نداریم، چه در کتب تذکره و تاریخ، از زندگی وی جز عبارات کوتاه لباب الالباب سخنی در میان نیست و به عبارت علاّمه قزوینی: «باید دانست که در هیچ یک از مآخذ مذکوره ذکری از قلج طمغاج خان ابراهیم ماقبل آخرین از ملوک خانیه نشده است و هیچ کس او را نمیشناخته و لباب الالباب عوفی فقط کتابی است که ذکری از او نموده و ترجمۀ حالی از او منعقد ساخته است» (نظامی عروضی، 1388: 466). با این همه، در کتبِ تاریخی، از امرا و سلاطینی نام بردهاند که به سببی از اسباب، به مسائل جنسی و داستانهای اروتیک، دلبستگی و نیاز داشتهاند؛ از جملة آنها، سلطان مسعود غزنوی است که داستان خیشخانة او که مصوَّر به صور الفیه بوده، در تاریخ بیهقی آمده است (ر.ک. بیهقی، 1370: 122). سلطان طغانشاه از پادشاهانی است که دچار ضعف نیروی جنسی بوده و از این رو ظاهراً ازرقی برای تحریک وی، کتاب الفیه و شلفیه را تألیف کرده بوده است، (دولتشاه سمرقندی، 1382: 72) شاید ممدوح ظهیری نیز در زمرة چنین افرادی بوده است یا دست کم میتوان گفت به داستانهای اروتیک بیعلاقه نبوده است. به جز ذائقه و مزاج ممدوح، محیط نیز در خلق و تهذیب چنین آثاری بیتأثیر نبوده است؛ چه مؤلّف، گرچه اثر خود را به نام ممدوح مینویسد و بدو تقدیم میدارد، چشم به خوانندگانی که اثر وی را خواهند خواند نیز دارد. زرّین کوب در باره پیوند سبک و محیط چنین مینویسد: «در پیدایش سبک غیر از طبع و مزاج شاعر که رکن اصلی است، احوال محیط هم ـ به عنوان امری که تسلیم به آن جزو طبع و مزاج شاعرست ـ نفوذ و دخالت قطعی دارد و بدین گونه غیر از احوال نفسانی گوینده، ظرف مکان و زمان هم باید در طبقه بندی سبک مورد توجه باشد» (زرّین کوب، 1363: 168). بنابراین میتوان گفت که محیطِ سمرقند سدههای پیش از حملة مغول که به گفتة عطاملک جوینی «از جملة جنان اربعه» بوده و در آن «خاک را به قوّت اطراب خاصیت آتش باده حاصل» (جوینی، 1370: 90) و اهل آن نخستین خوانندگان آثار ظهیری بودهاند، آمادة پذیرش حکایات اروتیک که یکی از سازههای سبک کتاب سندباد است. بوده است. پیش از ظهیری، رودکی، حدود دو سده و نیم قبل، سندبادنامه را منظوم ساخته بوده است. باز در عصر سامانی، نویسندهای اهل فناروز (محله ای در سمرقند)، ابوالفوارس فناروزی، ترجمة ساده و بیپیرایهای از سندبادنامه را به اهل ادب، تقدیم داشته است، بنابراین میتوان گفت پیش از ظهیری سمرقندی، بین سمرقند و سندبادنامه پیوندی دیرین استوار بوده و بنا به همین پیوند، ظهیری، در سدة ششم این کتاب را که برای مردم آن ناحیه ناآشنا نبوده است به نثر فنّی که سبک رایج روزگار وی بوده، مهذّب ساخته است. خلاصة سخن آنکه سبک ظهیری در سندبادنامه در بعد معنی و محتوا (مکر زنان با جهت اروتیک) در سنجش با ابعاد زبانی و ادبی تشخّص و برجستگی بیشتری دارد به گونهای که با اندکی تسامح میتوان گفت سندبادنامه در گسترة ادب داستانی فارسی، کاملاً مفرد و متمایز از آثار دیگرست.
نتیجه مهمترین نتیجهای که از جستار حاضر حاصل می شود، آن است که در سبک شناسی نثر فارسی، جغرافیای آثار فارسی نیز در کنار مباحث مرسوم و متداول سبک شناختی، در خور توجّه است؛ بدین معنی که همانگونه که در سبک شناسی شعر فارسی، انواع شعر را با توجه به مناطق و خاستگاه آنها و در محدوده های خاص زمانی، به سبکهای اساسی خراسانی، عراقی، هندی، تقسیم و بررسی میکنند، در سبک شناسی نثر فارسی بایسته است که برای شناختِ دقیقتر و فرعی سبکها، به زادبوم آنها توجه داشت؛ در این صورت تفاوتهای سبک شناسانة محسوسی را در آثاری که همگی در زمرة سبکی خاص مثلاً سبک فنّی معدود شده امّا در مناطق جغرافیایی مختلفی مثلاً فرارود، فرو رود، آسیای صغیر و ... نگارش شدهاند، ملاحظه خواهیم کرد.
پی نوشتها 1- مصحِّح اغراض السیاسة، جعفر شعار، با تصحیح قیاسی، شناسة [ند] را پس از افعالِ «آورد» و «نمود» الحاق کردهاند که ضرورتی ندارد؛ زیرا حذف شناسه در این موارد، از ویژگیهای سبکی آثار ظهیری سمرقندی است.
| |||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||
1- آریان پور، ا. ح. (1388). جامعه شناسی هنر، تهران: انتشارات گستره. نشر پنجم (دوم نشر گستره). 2- احمدی گیوی، حسن. (1380). دستور تاریخی فعل، جلد دوّم، تهران: نشر قطره. 3- برتلس، یوگنی ادوار دویچ. (1386). تاریخ ادبیات فارسی ـ تاجیکی، ترجمۀ سیروس ایزدی، تهران: انتشارات زوار، چاپ اوّل. 4- بهار، محمّدتقی. (1369). سبک شناسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم. 5- بیهقی، ابوالفضل. (1370). تاریخ بیهقی، به اهتمام فیّاض و غنی، تهران: انتشارات خواجو، چاپ چهارم. 6- پورداود، ابراهیم. (1380). هرمزد نامه، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اوّل. 7- جوینی، عطاملک. (1370). تاریخ جهانگشای جوینی، به سعی و اهتمام محمّد قزوینی، تهران: انتشارات ارغوان، چاپ چهارم. 8- خانلری، پرویز. (1382). تاریخ زبان فارسی، ج3، تهران: فرهنگ نشر نو، چاپ هفتم. 9- داد، سیما. (1375). فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: انتشارات مروارید، چاپ دوّم. 10- دولتشاه سمرقندی. (1382). تذکرة الشعراء، به اهتمام و تصحیح ادوارد براون، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوّم. 11- دهخدا، علی اکبر. (1377). لغت نامه، تهران: مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورۀ جدید. 12- راغب اصفهانی. (1392 ق). معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، بیروت: دارالکاتب العربی. 13- رجایی بخارایی، احمدعلی. (1375). لهجۀ بخارایی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ دوّم. 14- رواقی، علی. (1383). زبان فارسی فرارودی (تاجیکی)، تهران: انتشارات هرمس، چاپ اوّل. 15- رودکی، جعفربن محمّد. (1382). دیوان، پژوهش، تصحیح و شرح جعفر شعار، تهران: نشر قطره، چاپ سوّم. 16- زرّین کوب، عبدالحسین. (1363). شعر بی دروغ شعر بی نقاب، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، چاپ چهارم. 17- سنایی، مجدودبن آدم. (1362). دیوان اشعار، به اهتمام مدرس رضوی، تهران: انتشارات سنایی. 18- سوزنی سمرقندی. (1344). دیوان، به اهتمام ناصرالدین شاه حسینی، تهران. 19- شمس العلمای گرگانی، محمد حسین. (1377). ابدع البدایع، به اهتمام حسین جعفری، تبریز: انتشارات احرار، چاپ اوّل. 20- شمیسا، سیروس. (1378). کلیات سبک شناسی، تهران: انتشارات فردوس، چاپ پنجم. 21- ظهیری سمرقندی، محمّدبن علی. (1349). اغراض السیاسة، به تصحیح و اهتمام جعفر شعار، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اوّل. 22- ـــــــــــــ . (1948). سندبادنامه، به تصحیح احمد آتش. 23- عوفی، سدیدالدین محمّد. (1386). جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جزء دوم از قسم سوّم، با مقابله و تصحیح امیربانو مصفّا (کریمی) و مظاهر مصفا، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوّم. 24- ـــــــــــــــــ.. (1335). لباب الالباب، تصحیح سعید نفیسی، تهران: کتابخانه ابن سینا و علمی. 25- فرائدالسلوک. (1368). تصحیح نورانی وصال و غلامرضا افراسیابی، تهران: پاچنگ، چاپ اوّل. 26- فکرت، محمّد آصف. (1376). فارسی هروی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اوّل. 27- کزّازی، میرجلال الدین. (1384). «یادی از سندباد»، آینۀ میراث، دورۀ جدید، سال سوم، شمارة دوّم، ص 169 – 163. 28- محمّدبن عبدالله البخاری. (1369). داستانهای بیدپای، به تصحیح پرویز ناتل خانلری ـ محمّد روشن، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ دوّم. 29- مقدادی، بهرام. (1378). فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ دوّم. 30- میرزا مهدی خان استرآبادی. (1384). درّه نادره، به اهتمام سیدجعفر شهیدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوّم. 31- میرصادقی، میمنت. (1385). واژه نامه هنر شاعری، تهران: کتاب مهناز، چاپ سوم. 32- نظامی عروضی، احمدبنعلی. (1388). مجمع النوادر، به تصحیح محمّد قزوینی به ضمیمه تعلیقات چهار مقاله به کوشش محمّد معین، تهران: انتشارات زوّار، چاپ اوّل. 33- وراوینی، سعدالدین. (1367). مرزبان نامه، با مقابله و تصحیح و تحشیۀ محمّد روشن، تهران: نشر نو، چاپ دوّم. 34- همایی، جلال الدین. (1378). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: مؤسسة نشر هما، چاپ شانزدهم.
| |||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,990 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,006 |