تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,676 |
تعداد مقالات | 13,678 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,703,766 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,526,282 |
رمز گشایی قصه سلامان و ابسال حنین بن اسحاق بر اساس کهن الگوهای یونگ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 1، شماره 1، اسفند 1388، صفحه 97-106 اصل مقاله (220.69 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیده مریم روضاتیان* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سلامان و ابسال قصهای رمزی است که در قرن سوم هجری به دست حنین بن اسحاق از یونانی به عربی ترجمه شد. در روایت حنین بن اسحاق، سلامان، شاهزاده یونانی که گرفتار عشق دایه خود ابسال شده بود، به سبب ملامت شاه و اطرافیان به همراه ابسال به جزیرهای دور دست گریخت و پس از آن که شاه سلامان را به ترک ابسال وادار کرد، سلامان دست در دست ابسال در دل دریا فرو رفت، اما به فرمان پادشاه سلامان زنده ماند و دریا ابسال را در کام خود فرو برد. سلامان که پس از مرگ ابسال بشدت بی قرار و آشفته شده بود، به تدبیر مشاور حکیم شاه و با تعالیم او از عشق ابسال رهایی یافت و شایسته پادشاهی شد. تأویل رمزهای این قصه از همان آغاز ذهن اندیشمندانی، همچون ابن سینا، فخررازی، خواجه نصیر طوسی، جامی و... را به خود مشغول ساخت و هریک به تحلیل برخی از رمزهای آن پرداختند. ما در این مقاله برآنیم که با توجه به کهن الگوهای مطرح شده در روانشناسی یونگ، تحلیلی متفاوت از این قصه ارائه دهیم. کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار روانشناسی تحلیلی بود که دیدگاه های روانشناسانه خود را با اندیشه های هرمسی، گنوسی و باورهای هندی پیوند زد. از آنجا که اصل داستان سلامان و ابسال یونانی است و احتمال تأثیر اندیشههای هندی نیز در آن وجود دارد، کهن الگوهای یونگ در تحلیل رمزهای این قصه بسیار راهگشاست. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سلامان؛ ابسال؛ کارل گوستاو یونگ؛ کهن الگو؛ آنیما؛ پیر خرد؛ خود؛ تفرد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه وجود روایتهای مختلف از داستان سلامان و ابسال، سبب شد شارحانی، چون فخر رازی و خواجه نصیر طوسی در شرح این سخن ابن سینا - که در نمط نهم اشارات ضمن شرح مقامات عارفین نگاشته است - دچار حیرت و تردید شوند: واذا قرع سمعک فیما یقرعه و سرد علیک فیما تسمعه قصه لسلامان و ابسال فاعلم ان سلامان مثل لک و ابسال مثل ضرب لدرجتک فی العرفان ان کنت من اهله ثم حل الرمز ان اطقت (ملکشاهی، 1385: 439). امام فخر رازی در شرح اشارات این عبارت ابن سینا را چیستان نامیده است (سجادی، 1374: 118). خواجه نصیر طوسی نیز در شرح این عبارت، پس از کند و کاو بسیار به روایتهای مختلفی از سلامان و ابسال دست پیدا می کند. یک روایت مطابق داستانی است که حنین بن سحاق، دانشمند قرن سوم هجری1 از یونانی به عربی ترجمه کرد و قصه عشق میان سلامان، شاهزاده یونانی و دایهاش ابسال است. روایت دیگر، داستان دو برادر است به نامهای سلامان و ابسال. همسر سلامان دلباخته ابسال شد و قصد اغوای او را داشت. ابسال به خواسته او تن درنداد و سرانجام با مکر همین زن کشته شد. خواجه نصیر همین روایت را مورد نظر ابن سینا دانسته و آن را تاویل نموده و به شیوهای فلسفی، داستان حنین بن اسحاق را نیز شرح کرده است. از نظر تاریخی، پس از ابن سینا، ابن طفیل (م: 581 هـ. ق) قصه سلامان و ابسال را در ضمن قصه رمزی دیگری به نام حیّ بنیقظان نوشت، اما سلامان و ابسال ابن طفیل با هر دو روایت فوق متفاوت است2. برخی نیز همانندی برای این داستان درمیان قبایل عرب ذکر کردهاند (روشن، 1373:108). تفسیری نیز بر سلامان و ابسال توسط اسماعیل ریزی (قرن هفتم هـ . ق) نوشته شده که تفاوت چندانی با شرح خواجه نصیر ندارد (ریزی، 1369:501-504). اما نکتهای که او در پایان تفسیر خود آورده، دارای اهمیت است: و به خلاف این تفسیرهای دیگر کرده اند. از این جمله پیداست که تا قرن هفتم تفسیرهای متعددی از سلامان و ابسال در دست بوده و این امری طبیعی است، زیرا خصیصه ممتاز رمز این است که تفسیرش هرگز پایان نمیگیرد و به اقتضای ذوق و حال و دید و نظر، تازه و نو میشود و هربار نیز نامکرر است (ستاری، 1372:115). جامی که در قرن نهم هجری برای نخستین بار این داستان را به نظم کشیده، در پایان تاویلی مختصر از برخی رمزهای سلامان و ابسال ارائه داده است که با وجود حال و هوای عارفانه، به تفسیر فلسفی خواجه نصیر نزدیک است. بنابراین، میتوان گفت شارحانی که به رمز های سلامان و ابسال توجه کردهاند، نسبت به اصل یونانی قصه که از باورهای هندی نیز تأثیر پذیرفته، غفلت ورزیده اند3. با توجه به اینکه کارل گوستاو یونگ، روانشناس معروف معاصر و بنیانگذار مکتب روانشناسی تحلیلی، نظام اندیشه هایش را بر مبنای تفکرات هرمسی، گنوسی و هندی پایهریزی کرد و مباحثی که درباره کهن الگوهای ضمیر ناخودآگاه جمعی(archetype) ارائه کرد، عمیقاً بر این باورها استوار بود، کهن الگوهای مورد نظر او در تاویل داستان سلامان و ابسال تاثیر فراوان خواهد داشت و این موضوعی است که تا کنون جز به صورت اشارههای پراکنده به آن پرداخته نشده است4.
قصه سلامان و ابسال به روایت حنین بن اسحاق در گذشتههای بس دور پیش از توفان آب و آتش، پادشاهی به نام هرمانوس بر یونان فرمان میراند و مشاوری حکیم و زاهد به نام قالیقولاس داشت. پادشاه در عین دوری از معاشرت با زنان، آرزومند داشتن فرزند بود و سرانجام با تدبیر حکیم بدون واسطه مادر، پادشاه صاحب فرزندی شد که او را سلامان نامید و به دایه ای زیباروی و جوان به نام ابسال سپرد. چون سلامان به سن بلوغ رسید، عشقی میان او و ابسال پدید آمد که به انکار و ملامت شاه و حکیم انجامید. سلامان برای رهایی از ملامت به همراه ابسال به جزیرهای دوردست گریخت. پادشاه به کمک شیء که در اختیار داشت از حال آن دو باخبر شد و آنچه مورد نیازشان بود، به جزیره فرستاد؛ به امید این که سلامان از کار خود پشیمان شده، به نزد شاه بازگردد، اما چون مدتی گذشت و سلامان از ابسال دست نکشید، پادشاه تدبیری اندیشید تا سلامان قدرت برخورداری از وصال ابسال را از دست بدهد. سلامان در رنج بسیار افتاد و عذرخواهانه نزد شاه رفت و چون شاه پذیرفتن عذر او را به ترک ابسال مشروط کرد، سلامان به جزیره بازگشت و شب هنگام دست در دست ابسال در دل دریا فروفت. شاه به دریا فرمان داد ابسال را فرو برد، اما به سلامان آسیبی نرساند. سلامان پس از آگاهی از مرگ ابسال بی قرار و ناامید شد و شاه از حکیم خواست برای نجات سلامان تدبیری بیندیشد. حکیم سلامان را به غار محل عبادتش برد و با روزه داری و ریاضت تعالیمش را آغاز کرد. چون سلامان از دوری ابسال بسیار بی تاب بود، حکیم ابتدا جامه ابسال را بر تن سلامان پوشانید، آنگاه صورتی خیالی از ابسال ظاهر کرد تا سلامان آرام گیرد. پس از آن، گاه گاه از زیبایی جمال زهره، رب النوع عشق برای سلامان سخن میگفت و سرانجام چون از آمادگی سلامان اطمینان یافت، جمال زهره را برایش آشکار کرد. سلامان عاشق جمال زهره شد و از عشق ابسال دست برداشت. چون کدورت عشق ابسال زائل گشت، سلامان شایسته پادشاهی شد. پس پدر او را بر تخت نشاند و برای او از سایر شاهان بیعت گرفت5.
قصههای رمزی رمز چیزی است از جهان شناخته شده و قابل دریافت و تجربه از طریق حواس که به چیزی از جهان ناشناخته و غیر محسوس یا به مفهومی مستقیم و متعارف اشاره کند؛ به شرط اینکه این اشاره مبتنی بر قرارداد نباشد و آن مفهوم نیز یگانه مفهوم مسلم و قطعی آن تلقی نگردد (پورنامداریان، 1368: 14). در متون عرفانی نیز گاهی رمز به عنوان یک اصطلاح تعریف شده است: رمز عبارت از معنی باطنی است که مخزون است تحت کلام ظاهری که غیر از اهل آن بدان دست نیابند (بقلی شیرازی، 1344:561). در بیان یافته ها و معرفت شخصی نسبت به امور ناشناخته و ماورای حس و تجربه انسان ناچار است از زبان رمزی استفاده کند و این زبان بخصوص در ارتباط با تجارب عرفانی ممکن است به طور خودآگاه یا ناخودآگاه به کار رود (پورنامداریان، 1368:36). قصههای رمزی در ادبیات عرفانی کاربرد زیادی داشته و شاعران از این قصه ها برای بیان اندیشهها و دیدگاههای خویش استفاده کرده اند. سلامان و ابسال، یکی از بهترین نمونههای داستان رمزی است که در قرن سوم هجری از یونانی به عربی ترجمه شد. اصل یونانی قصه امروز در دست نیست، اما خواجه نصیر بیست سال پس از شرح اشارات ابن سینا به ترجمه عربی آن دست یافت. برخی معتقدند رمزهای این قصه به تعالیم افلاطونی و نوافلاطونی اشاره دارد. همچنین تأثیر علوم هلنیستی، بخصوص روش تولید مثل مصنوعی انسان که تحت تأثیر کیمیاگری هلنیستی قرار دارد، در این داستان دیده می شود. البته، در این قصه عناصر هندی نیز راه یافته که بویژه در نامهای سلامان و ابسال خود را نشان می دهد. این اسامی از سرامانا و اپسارا در سانسکریت گرفته شده است. اپساراها پری آسمانی یا نیمه آسمانی هستند که برای فریب زاهدانی که قدرتشان خطری برای خدایان است، فرستاده می شوند. این زاهدان با عنوان سرامانا معرفی می شدند. نقش ابسال نیز در این قصه فریب دادن سلامان است که قرار بود همچون پدرش زاهد شود. بنابراین، سلامان و ابسال احتمالاً یک داستان هندی بوده که به مصر هلنیستی راه یافته و به علت آمیخته شدن با افسانهها و مناسک هرمسی وتعالیم نوافلاطونی و اساطیری به شکلی درآمده که به سختی قابل شناسایی است6.
کهن الگو در روانشناسی یونگ کارل گوستاو یونگ، روانشناس معروف و بنیانگذار مکتب روانشناسی تحلیلی در سرتا سر دوران زندگی و تحصیلش به امور ماوراءالطبیعه علاقهمند بود. او تحت تاثیرمثل افلاطونی، نظریات فلاسفه اشراقی و عرفان هندی برای انسان یک ناخودآگاه جمعی قائل شد که محل نگهداری کهن الگوها به شمار میآید (بتولی، 1376:73). یونگ لایه سطحی ضمیر ناخودآگاه را که حاوی تجربیات شخصی است" ناخودآگاه شخصی (personal unconscious) " مینامد، اما این ناخودآگاه شخصی بر لایه ای عمیقتر بنا شده که فطری است و" ناخودآگاه جمعی (collective unconscious) " نامیده می شود. این قسمت همگانی است و شامل محتویات یا رفتارهایی است که کم و بیش در همه جا و نزد همه یکسان است. محتویات ناخودآگاه جمعی را کهن الگو می نامند (یونگ، 1376:14). کهن الگوها تصویر نیستند، اما قابلیت دارند تصاویر متعدد تولید کنند. همچنین تصاویر اسطوره ای در کهن الگو ریشه دارد، سرچشمه هنر مکاشفهای 7 است و چون در نوع بشر مشترک است، بهرغم دشواری تفسیر پذیر است. از آنجا که ظاهراً داستان سلامان وابسال نیز آمیختهای از اساطیر و رموز هندی – یونانی است، برخی از کهن الگوهای مورد نظر یونگ در تاویل رموز این قصه راهگشاست. به همین جهت، ضمن معرفی هریک از این کهن الگوها تحلیلی تازه از برخی رمزهای سلامان و ابسال ارائه خواهیم کرد.
تحلیل رمزهای سلامان و ابسال "شاه" قهرمان اصلی قصه سلامان و ابسال به شمارمی آید، زیرا سایر افراد قصه ابعاد مختلف شخصیت شاه هستند. پس "شاه" رمز انسان است که شخصیت او از خودآگاه و ناخودآگاه تشکیل شده است. شاه مشاوری حکیم و خردمند دارد. "حکیم" رمز کهن الگوی "پیر خرد(wise old man ) " است. این کهن الگو به شکلهای گوناگون، مانند ناجی یا درمانگر پدیدار می شود ویک بعد از وجود فرد است. فرد باید به آرامی ندای این کهن الگو را بشنود و بفهمد، اما کاملا تحت تسلط او نباشد. دراین صورت می تواند در مسیر رشد و تکامل شخصیت گام بردارد (وزیر نیا، 1383:102 ). یونگ به وجود این کهن الگو در درون خود پی برده بود و آن را شخصیت شماره 2 نام گذاشت. پیر خرد به خصوص در حل مسائل دشوار اخلاقی به ما کمک می کند (بیلسکر، 1384: 58). ویژگیهای "حکیم" قصه با این کهن الگو نزدیک است و ما در حوادث داستان می بینیم که شاه کاملا تحت تسلط او نیست و در بسیاری از تصمیمات مستقل عمل می کند. " شاه " علاقهمند به داشتن فرزند است و بامشورت حکیم بدون واسطه مادر، "سلامان " متولد می شود. "سلامان" رمز کهن الگوی " خود (self)" است که مبنای کمال یافتن فرد است. به اعتقاد یونگ "خود" انسان دربدو تولد هنوز به طور کامل شکل نگرفته است، بلکه به مرور زمان ودر طی فرآیند تفرد (individuation) به مرحله کمال نزدیک میشود. "خود" کنشی است که همه عناصر، خودآگاهی و ناخودآگاهی، خیر و شر و غیره را به هم می پیوندد وبا چنین عملی آنها را قلب و تبدیل میکند. در روانشناسی یونگ " کودک" رمز و تمثیل شایع" خود" است که گاهی به شکل کودک آسمانی یا جادویی و گاهی به شکل کودک عادی به نظر می آید(فوردهام، 1346: 112-117). بنابراین، علاقه شاه به داشتن فرزند رمز اشتیاق او برای خودشناسی است. این که سلامان بدون مادر متولد میشود، نشانه این است که سلامان به عنوان "خود" بعدی از وجود شاه است که شاه با کمک "پیر خرد " آن را از اعماق ناخودآگاه بیرون کشیده است. سلامان پس از تولد به دایهای جوان و زیباروی به نام ابسال سپرده می شود. ابسال رمز "آنیما (anima) " است که یکی از مهمترین و پیچیدهترین کهن الگوهای یونگ است. آنیما روان مؤنث درون مرد یا طبیعت زنانه مستتر در مرد است که در رویاها، شعرها، داستانها و نقاشیها به صورت معشوق رویایی (dream-girl) تجلی میکند. در ادبیات غالبا آنیما به شکل معشوق یا مادر ظاهر می شود. از آنجا که رسیدن به سعادت و آرامش مطلق حاصل خودشناسی است، همواره باید کوششی در جهت شناخت و رسیدن به توازن و همزبانی با آنیما صورت گیرد. آنیما با جنبههای مختلف ظهور میکند: گاهی منفی و آزاردهنده و گاهی مثبت و آرامش بخش (شمیسا، 1370: 231-227). باید توجه داشت که نخستین و مهمترین تجربه از یک زن برای یک مرد به واسطه مادر برای او حاصل می شود. آنیما غالبا جوان دیده می شود، با خاک یا آب ارتباط دارد و ممکن است دارای نیرویی عظیم باشد (وزیرنیا، 1383: 99-98). البته، باید به این نکته توجه داشت که پدیده های مجهول و پیچیده نامهای متعددی دارند که نشانه کوشش ذهن در جهت شناخت آنهاست (شمیسا، 1370: 234). به همین دلیل، آنیمای مجهول و پیچیده در این قصه ابتدا با نام ابسال و در نقش دایه ظاهر میشود که با یکی دیگر ازکهن الگوهای یونگ؛ یعنی "مادر مثالی(mother archetype) " نیز در ارتباط است که مانند هر کهن الگوی دیگری در صورتهای مختلف تجلی میکند: مادر واقعی، نامادری، پرستار و دایه. همه این مظاهر ممکن است دارای معنایی مثبت و مطلوب یا منفی و اهریمنی باشند. تصویر مادر مثالی هرگز در ذهن مرد ناب نیست، زیرا آنیما نخست با تصویر ذهنی مادر ظهور میکند (یونگ، 1376: 28-14). ابسال نیز به عنوان دایه نخستین زنی است که وارد زندگی سلامان شده است8 و دقیقاً ویژگیهای مادرمثالی- آنیمای یونگ را داراست. البته، ابسال وجه منفی آنیماست، زیرا وقتی سلامان به سن بلوغ میرسد، با فریبکاری میکوشد سلامان را در دام عشق خود گرفتار کند. آنیمای منفی می تواند مرد را به هلاکت رساند (امامی، 1383:21). مردی که به تملک آنیمای خود درآید، قربانی هیجان او خواهد شد (وزیرنیا، 1383:101 ). باید توجه داشت که غالبا یک کهن الگو از مدتها پیش در ناخودآگاه فرد دست اندرکار بوده وبا کمال مهارت وضعیتی به وجود آورده است که به حالت بحران میانجامد (امامی، 1383: 23). ابسال نیز با رسیدگیهای مادرانه در دوران کودکی سلامان و عشوه گریهای دوران بلوغ او را به تملک خود در می آورد. در چنین وضعیتی برای شاه حالتی بحرانی پدید می آید: از ارتباط سلامان با ابسال بسیار نگران است و می کوشد راه چاره ای بیابد. کشمکش شاه و سلامان بر سر ابسال رمز درگیری میان خودآگاه و ناخودآگاه است. تا زمانی که این دو یکدیگر را واپس زنند و به هم آسیب رسانند، نمی توانند انسان جامعی بسازند (وزیرنیا، 1383 :140-138). سلامان برای رهایی ازسرزنش شاه و اطرافیان به همراه ابسال به جزیره ای دوردست می گریزد که رمز سفر در ناخودآگاه است؛ یعنی "خود" و "آنیما" به سبب عملکرد اشتباه فرد در مواجهه با آنیما (در مورد علت اشتباه بودن عکس العمل شاه در جای خود توضیح خواهیم داد) به زیرترین و عمیق ترین لایه های ناخودآگاه فرونشانده میشوند و در نتیجه، فرآیند فردیت متوقف میماند. شاه به کمک شیئی سحرآمیز از محل اقامت آن دو با خبر می شود. این شئ پس کشتن ابسال سرانجام به نابودی شاه میانجامید و پیر خرد به درستی مانع چنین پیشامدی شد، اما کشمکش خودآگاه و ناخودآگاه هنوز ادامه دارد: شاه در عوض شناختن آنیما و تلاش برای استحاله او هنوز می کوشد به هر صورتی که ممکن است، با او مبارزه کند. به همین دلیل کاری میکند که سلامان قدرت برخورداری از وصال ابسال را از دست بدهد. سلامان با این اتفاق درمانده می شود و عذرخواهانه به درگاه شاه باز میگردد، اما شاه پذیرفتن او را به ترک ابسال مشروط میکند. به دلیل این که ترک یکباره آنیما و بی توجهی به آن فرد را از کمال باز میدارد، سلامان پیشنهاد شاه را نمیپذیرد و شبانه به همراه ابسال در دل دریا فرو میرود. به تدبیر شاه ابسال غرق میشود و سلامان زنده میماند. برای رمزگشایی این بخش از قصه، توجه به یک نکته ضروری است: درنظر یونگ خودآگاه روان مانند جزیرهای است که از درون دریایی سر برافراشته است. ما تنها بخشی را که بیرون آب است می بینیم، درحالی که قلمرو ناشناس پهناورتری در زیر آب گسترده است که ناخودآگاه روان است. این جزیره همان هوشیاری یا "من" صاحب اراده است. من آنچه را دوست نمی دارد یا از لحاظ اجتماعی قابل پذیرش نیست، واپس میزند و فرو مینشاند(فوردهام، 1346 :43-46). بنابراین غرق شدن ابسال وزنده ماندن سلامان نشان ازاین دارد که "من" یا مرکز خودآگاهی که شاه از طریق آن بر احوال سلامان و ابسال نظارت دارد، ابسال را در اعماق ناخودآگاهی فرو میبرد، اما سلامان را باز میگرداند، چون می پندارد راه نجات " خود " در دوری همیشگی از آنیما امکان پذیر خواهد شد. سلامان از دوری ابسال بسیار پریشان می شود، زیرا از بدو تولد با آنیمای خود خو گرفته و تاب جدایی از او را ندارد. در اینجا شاه از حکیم درخواست کمک می کند، زیرا زمانی که کشمکش میان خودآگاه و ناخودآگاه بحرانی شود، گره مشکل به تدبیر" پیر خرد" گشوده می شود. حکیم سلامان را به غار می برد وتعالیم خود را آغاز می کند. در این بخش از داستان توجه به چند نکته ضروری است: 1- همان طور که آنیمای منفی می تواند فرد را به نابودی بکشاند، آنیمای مثبت معبر عبور مرد به مراحل والای شخصیت خویش است. اگر مرد در برابر آنیمای منفی وجودش با مجاهدت و تربیت در فرآیندی مستمر به مقاومت بپردازد، سرانجام میتواند با شناخت صحیح کشمکشهای درونی خود از آنیمای منفی یک آنیمای مثبت بسازد و در فرآیند رشد به ابعاد عمیق تر وجودش برسد (امامی، 1383 :21). 2- هنری کربن غار محل عبادت حکیم را غارسراپیون( serapeion ) می داند. این غار از نظر تاریخی به زمان حکومت بطلمیوس ها در مصر می رسد و به نظر می آید مکان مقدس آیینی است که کوششی برای آمیختن عناصری از دین مصری و یونانی بوده است. راهب سراپیون مانند دیگر راهبان هلنیستی طبیب بوده است. یکی از شیوههای مداوا القای رویاهایی بود که در آن یکی از خدایان بر بیمار ظاهر میشد و بیمار درنتیجه این ظهور بهبود مییافت. علاوه بر این، بیمار قبل از معالجه میبایست روزه میگرفت (پینس، 1381 :112-113). ذکر این نکته لازم است که غار الگوی ازلی " رحم مادر " به شمار رفته و در اسطوره های مربوط به باز زایش دیده میشود. غار هم مرکز عالم اکبر است که تدریجا تیره شده است و هم مرکز عالم اصغر که این نماد غار به عنوان مرکز آن را محل زایش و باز زایی میکند. همچنین غار نمادی ازناخودآگاه است که در آن هم ذات پنداری با "خود" صورت میگیرد ( شوالیه، ج4، 1385: 339- 343 )10. 3- یونگ یکی از مقالاتش را درباره پاراسلسوس(paracelsus :1493-1541) نوشته است که شخصیت معروف و رازآمیز در طب و حکمت بود و عقایدی عجیب در شیوه درمان خود داشت. پزشکی از نظر او هنر درک رابطه میان بدن و محیط و طبیعت بود. طب پاراسلسوسی در یک کلام؛ یعنی شناخت آرکانا (arcane) که همان راز رابطه کیمیاگری و نجوم با پزشکی است. مفهوم ویژه کیمیاگری در طب پاراسلسوسی هدایت هرچیز در طبیعت برای رسیدن به غایت مقدر آن است که هماهنگی نظام اجرام سماوی با نظام جسم وروان بیمار به شمار میآید(وزیرنیا، 1383:111). 4- یکی از مباحثی که یونگ مطرح کرده "دگرگونی شخصیت" است که در آسیب شناسی روانی نقش مهمی دارد. این دگرگونی به شکلهای مختلفی، مانند کاهش شخصیت، گسترش شخصیت، تغییر ساختار درونی، همسانسازی با گروه، همسان سازی با یک قهرمان مذهبی و. . . صورت می گیرد. در نوع اخیر؛ یعنی همسانسازی با قهرمان مذهبی، نوآموزی انتخاب می شود تا نقش هلیوس (خدای آفتاب) را ایفا کند. پس از گذاشتن تاجی از برگ نخل بر سر او و پوشانیدن ردای مقدس بر او جمع حاضر او را پرستش می کنند. تلقین موجب همسان سازی او با رب النوع می شود (یونگ، 1376: 70- 81 ). 5- الهام و جذبه که تماس با عالم متافیزیک است، درواقع تماس با همین آنیماست؛ به نحوی که خودآگاه مضمحل شود و آنیما از اعماق ناخودآگاه سخن بگوید. در بسیاری از آیینهای مذهبی قدیم، خودآگاه را به گونهای ضعیف یا محو می کردند که مانع بروز ناخودآگاه نشود (شمیسا، 1370 :227-231). بنابراین، می توان گفت این که حکیم سلامان را به غار می برد و او را ملزم به روزه داری میکند، این که جامه ابسال را بر او می پوشاند و گاه گاه تصویر او را برایش ظاهر می کند و به طور کلی، اعمال حکیم برای درمان سلامان با توجه به پنج نکته مذکور دقیقا رمزگشایی می شود. سرانجام مهمترین بخش قصه؛ یعنی استحاله آنیمای منفی به آنیمای مثبت زمانی رخ می دهد که با فراهم شدن شرایط لازم، سلامان آمادگی آن را به دست آورده که ابسال را رها کند و دل به زهره بسپارد. حکیم که پیش از این در ضمن تعالیمش گاهی از جمال زهره برای سلامان سخن میگفت، اینک تمثال زهره را برای او آشکار می کند. پس سلامان از بند ابسال (آنیمای منفی) رها و به واسطه عشق زهره (آنیمای مثبت) شایسته رسیدن به پادشاهی می شود. همه این اعمال در ضمن فرآیند تفرد انجام گرفته است. تفرد به معنی جامع و تمام بودن؛ یعنی توافق و آشتی با وجوهی از شخصیت است که به حساب نیامده بودند. درحقیقت، تفرد زمانی صورت میگیرد که خودآگاه و ناخودآگاه بیاموزند در صلح و صفا با یکدیگر کنار بیایند (فوردهام، 1346 :138-140). اینک با تبدیل عشق ابسال به زهره میان شاه و سلامان صلح و صفا برقرار شده، شاه سلامان را بر تخت پادشاهی مینشاند و از شاهان ممالک دیگر برای او بیعت می گیرد. شخص فردیت یافته نیز به واسطه پذیرش ناخودآگاه خویش با آن که از شخصیت واحد خود آ گاهی دارد، به مقام بستگی و اخوت با همه موجودات زنده و خود جهان هستی نایل میشود (همانجا). به طور خلاصه، تحلیل رمزهای سلامان و ابسال با توجه به کهن الگوهای یونگ در جدولی به شرح زیر ارائه میشود:
نتیجه قصه رمزی سلامان و ابسال در اصل آمیزه ای است از باورهای مشترک میان ادیان هندی، هرمسی و نو افلاطونی که توسط حنین بن اسحاق از یونانی به عربی ترجمه شد و پس از آن بارها مورد شرح و تاویل قرار گرفت که برخی مانند شرح خواجه نصیر فلسفی است و برخی مانند تاویل جامی رنگ عارفانه دارد. با درنظر گرفتن این نکته که کارل گوستاو یونگ دیدگاه های خود را درباره کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی با تاثیر پذیرفتن از باورهای نوافلاطونی، هرمسی و هندی بیان کرده است، استفاده از نظریات یونگ برای رمزگشایی قصه سلامان و ابسال بسیار راهگشاست. در میان کهن الگو های مورد نظر یونگ من، خود، آنیما- مادر مثالی، پیر خرد، کودک و تفرد کلید رمز گشایی سلامان و ابسال به شمار می آید. بنابراین، میتوان گفت برخلاف آنچه خواجه نصیر طوسی احتمال داده، این روایت از سلامان و ابسال نمیتواند ساخته و پرداخته ذهن مفسران پس از ابن سینا برای شرح سخن او درباره مفهوم رمزی سلامان و ابسال در اشارات و تنبیهات باشد. همچنین، یونانی الاصل بودن این قصه نیز مورد تردید است، بلکه با توجه به نزدیکی بسیار میان رمزهای این قصه و کهن الگوهای یونگ می توان گفت نظر محققانی که اصل این قصه را برگرفته از باورهای هندی می دانند که با گذشت زمان با عناصر هرمسی و یونانی آمیخته شده، به صحت نزدیکتر است و دیگر آن که هماهنگی کامل این قصه با کهن الگوهای ضمیر ناخودآگاه جمعی که یکی از معروفترین دیدگاه های روانشناسی به شمار می آید، تأثیر عمیق عرفان مشرق زمین، بویژه باورهای هندی و نیز اندیشه های هرمسی و نوافلاطونی را در نظریات یونگ - روانشناسی که اساس اندیشه هایش بر دل و اشراق پی ریزی شده بود - به اثبات میرساند.
پی نوشتها 1- برای آگاهی بیشتر از شرح حال حنین بن اسحاق نک: الفهرست:409-410 و تاریخ الحکما: 234-244 و عیون الانباء فی طبقات الاطباء:139-165. 2- برای آگاهی از قصه ابن طفیل نک: سجادی، 1374 :51-76. 3- هنری کربن به هرمسی بودن این قصه اشاره کرده و بر اساس اندیشههای هرمسی تأویلی از آن ارائه داده است. به عقیده کربن، چون اصل حکایت از بین رفته است، این خلاصه بازمانده را باید پاره هایی از مجموعه گسترده ای از ادب فلسفی- دینی به زبان یونانی دانست که اصل آن از بین رفته و تکههایی از آن به عربی باقی مانده است (ستاری، 1373: 92- 115 ). شلومو پینس در مقاله ای احتمال تاثیر باورهای هندی را در این قصه مطرح میکند (پینس، 1381: 112- 116 ). مقاله هایی نیز در بیان مشابهت های قصه سلامان و ابسال با شاه و کنیزک مثنوی (روضاتیان و میرباقری فرد، 1388: 107-118 ) و تحلیل عرفانی ابن سینا از این قصه (روضاتیان، 1387: 121-146 ) نوشته شده است. مقاله حاضر برای نخستین بار به رمزگشایی قصه سلامان و ابسال با استفاده از کهن الگوهای یونگ پرداخته است. 4- یونگ که از سال 1910 کار خود را به عنوان روانپزشک آغاز کرد. در جریان مطالعات خود به مشرق زمین سفر کرد و یافته های ارزشمندی از تماس با فرهنگ شرق به دست آورد. یکی از نظریات او آرکی تایپ یا کهن الگوهای ضمیر ناخودآگاه جمعی بود که در ضمن آن به بررسی کهن الگوهایی، از قبیل آنیما، آنیموس، سایه، نقاب، کودک، پیر خرد و... پرداخت. دیدگاههای یونگ امروزه کاربرد گستردهای در نقد ادبی بلاغت و اسطوره شناسی پیدا کرده و بر اساس آن پژوهشهایی، همچون کتاب با یونگ و سهروردی (سید محمد علی بتولی) و مقاله «راز اسارت خواهران همراه در شاهنامه» (سید کاظم موسوی و اشرف خسروی) در حوزة عرفان و ادبیات فارسی صورت گرفته است. 5- برای آگاهی از تفصیل قصه سلامان و ابسال نک: سجادی، 1374 :120-126. 6- برای آگاهی بیشتر نک: پینس، 1381 :112- 116. 7- هنر مکاشفهای عبارت از آثاری است که با نیروهای ناخودآگاه هدایت می شوند. این آثار مخاطب را حیرت زده و سردرگم و برای دریافت آن نیازمند تفسیر می کنند. تفسیر هنر مکاشفه ای مستلزم شناخت آرکی تایپ هاست (وزیر نیا، 1383 :102-121 ). 8- با توجه به این که شاه زاهد بود و از زنان دوری می کرد، تجلی آنیما در ناخودآگاه او به شکل دایه کاملا قابل توجیه است. 9- این بخش از قصه تاحدودی یادآور عقیده فروید، روانشناس معاصر یونگ است که مدتی نیز سمت استادی یونگ را بر عهده داشت که اگر پدیده های ضمیر خودآگاه، مثل خواسته های جنسی با فشار و اجبار به ناخودآگاه منتقل شوند، زندگی روانی انسان دچار اختلال می شود (شاپوریان، 1369 :101-102). البته، یونگ با این عقیده فروید موافق نبود و به همین دلیل سرانجام راه خود را از او جدا کرد. 10- برای آگاهی بیشتر از مفهوم رمزی غار و کهن الگوهای مرتبط با آن بنگرید به: طغیانی، 1388: 119- 134. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- افصح زاد، اعلا خان. ( 1378). نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، مرکز مطالعات ایرانی، چاپ اول. 2- امامی، صابر. (1383). « شیخ صنعان عطار یاشاه و کنیزک مولانا»، فصلنامه هنر، ش60، تابستان. 3- بتولی، سید محمد علی. (1376). با یونگ و سهروردی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول. 4- بقلی شیرازی، روزبهان. ( 1344). شرح شطحیات، تصحیح هنری کربن، تهران. 5- بیلسکر، ریچارد. ( 1384). یونگ، ترجمه حسین پاینده، تهران: طرح نو، چاپ اول. 6- پورنامداریان، تقی. (1368). رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم. 7- پینس، شلومو. ( 1381). «ریشه داستان سلامان و ابسال:احتمال تأثیر هندی»، ترجمه پروانه عروج نیا، مجله معارف، دوره نوزدهم، ش 3، آذر و اسفند. 8- روشن، محمد. ( 1373 ). سلامان و ابسال و مقولاتی در تمثیل شناسی،تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول. 9- روضاتیان، سیده مریم. ( 1387 ). «ابسال رمز ناگشوده در نمط نهم اشارات»، مجله مطالعات عرفانی، دانشگاه کاشان، شماره هفتم، بهار و تابستان. 10- روضاتیان، سیده مریم و سید علی اصغر میرباقری فرد. ( 1388). «مقایسه تحلیلی سلامان و ابسال جامی و شاه و کنیزک مثنوی مولوی»، مجله بوستان ادب، دانشگاه شیراز، دوره اول، ش اول، بهار. 11- ریزی، اسماعیل بن محمد. ( 1362 ). حیات النفوس، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، ]بینا[. 12- زرین کوب، عبد الحسین. ( 1366). بحر در کوزه، تهران: انتشارات محمد علی علمی، چاپ اول. 13- ــــــــــــــــــــــــ. ( 1364). سر نی، تهران: انتشارات محمد علی علمی، چاپ اول. 14- ستاری، جلال. (1373). مدخلی بر رمز شناسی عرفانی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول. 15- سجادی، سید ضیاء الدین. (1372). حی بن یقظان و سلامان و ابسال، تهران: انتشارات سروش، چاپ اول. 16- شاپوریان، رضا. ( 1369 ). مقدمه بر روانشناسی عمومی، تهران: انتشارات روزبهان. 17- شایگان، داریوش. ( 1373). آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم. 18- شمیسا، سیروس. (1370)، نگاهی به سپهری، تهران: انتشارات مروارید، چاپ دوم. 19- شوالیه، ژان و آلن گربران. ( 1385 ). فرهنگ نمادها، ترجمه سودابه فضایلی، ج 4، تهران: انتشارات جیحون. 20- طغیانی، اسحاق و طیبه جعفری. ( 1388). «رویکردی اساطیری و روان شناختی به تولد نمادین شبدیز در خسرو و شیرین نظامی»، مجله بوستان ادب، دوره اول، ش اول، بهار. 21- عظیمی، سیروس. ( 1368). اصول روانشناسی عمومی، انتشارات کتابفروشی دهخدا. 22- فوردهام، فریدا. (1346 ). مقدمهای بر روانشناسی یونگ، ترجمه مسعود میربها، تهران:سازمان انتشارات شرقی، چاپ اول. 23- ملکشاهی، حسن. ( 1385). ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا، تهران: انتشارات سروش، چاپ پنجم. 24- وزیر نیا، سیما. ( 1383 ). «یک کتاب در یک مقاله: روح در انسان و هنر و ادبیات»، فصلنامه فرهنگستان هنر، زمستان. 25- یونگ، کارل گوستاو. ( 1382). جهان نگری، ترجمه جلال ستاری، انتشارات توس. 26- ـــــــــــــــــ. (1376). چهار صورت مثالی، ترجمه پروین فرامرزی، مشهد آستان قدس رضوی، چاپ دوم. 27- ــــــــــــــــــ. ( 1373). روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، ترجمه محمد علی امیری، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,894 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 915 |